آدم منافق هیچ رابطهی مومنانهای را آنچنان که زندگی مومنانه یکپارچگی و عزم راسخ و روح توحیدی اقتضا میکند نمیتواند شروع کند.
منافق صد سر و هزاران زبان دارد و در هر سلامی دلش رنگ میبازد و طلوع تا غروبش بیشمار حال را به دنبال دارد.
عاجزانه از تو میخواهم خدا، بدون یکپارچه کردن دل ما نه وارد دوستی با کسیمان کنی، نه به ازدواج کسی در بیاوری، نه کسی را بهمان امیدوار کنی که روز افتادن پردهها فقط شرمندگی میماند برای خودمان.
مادر، گناه زندگیم را بمن ببخش!
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود
هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا براستی از زادنم چه سود؟
در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار
هرگز فریب چهره آرام من نخور
هرگز سر از سکوت مدامم گران مدار
من آتشم که در دل خود سوزم ایدریغ!
من آتشم که در تو نگیرد شرار من
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس بکار من
مادر! من آن امید از کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسی
درباره این سایت