نتایج جستجو برای عبارت :

منکه ارومم همیشه

منکه ارومم همیشه /بی تو بارونم همیشه منکه تنهام همیشه /منکه عاشقم همیشه/می خواستم برای تو دنیارو بسازم/می خواستم نقاشی صورت زیبا تور بکشم/میخواستم که همیشه باشی کنارم /منکه ارومم همیشه /توی سکوتم همیشه /منکه از بودن با تو فقط تنها ی دیدام/پس کجای ای عزیزم/منکه ارومم همیشه /زیر بارونم همیشه/توی تنهای بیاد تو بودم همیشه /منکه عاشقم همیشه /با تو بودن کم نمیشه/منکه ارومم همیشه/وقتی که باشی کنارم /وقتی که دستات تودستم /وقتی که چشمات تو چشمات/ منکه ا
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
خدایا جایی که ارومم رو ازم نگیر دور بودن از اینجا رو ازم نگیر فقط وقتی دورم ارومم فقط وقتی نیستم ارامش دارم نمی دونم فردا پس فردا و فرداهای دیگه چی میشه ولی ازت میخوام که این ارامش دوری رو ازم نگیری وقتی برمیگردم ارامش کوتاست خیلی کوتاه اینقدر کوتاه که اصلا نیست .
ادامه مطلب
من و أین آرامشی که مهمون خونه ام شده انصافا چقدر غریبه ایم ، به طرز عجیبی ارومم و لبخند میزنم :)
من راه خودم رو میرم، هر اتفاقی که بیفته ناامید نخواهم شد، نتیجه من الان نیست و خدایی که به شدت کافی‌ست:)
ممنون از همه شما بابت این حس خوب و دعای خیرتو

پ.ن: سلطان نگران های دنیا فقط گلاب که با چشم نیمه باز میگه: رفتی و اومدی ؟؟
برین ادامه گذاشتم همه ارو...
فقط منکه دیدم دهنم باااااااااااااااااااز موووووووووووند...
لامصبا چ کار ها که نمیکنننننننننننننننننننننن ای آرمی های خلاااااااااااااااااااااااق
عرررررررررررررررررررررررررررررر
ادامه مطلب
احساس تنهایی عمیقی میکنم ... 
یه حس بد ... 
اینکه انگار به هیچ جا تعلق نداری .... 
در عین اینکه همه دوست دارن هیچکس دوست نداره
با اینکه میگن میخوان که کنارشون باشی اما بودنتو نمیخان 
میدونی چیه غم انگیز تر از همه اینا اونجاشه که مثلا تو یکی از لحظه های شاد زندگی خنده های ادم یهویی از رو لباش محو بشه تهش بشه یه پوزخند فقط
کاش میتونستم راجب اینا حرف بزنم اما حتی حرف زدنم دیگ ارومم نمیکنه 
بعد یکسال فهمیدم اونی که باعث شد تا جایی که میخواستم استخدام نشم یکی از صمیمی ترین دوستام بوده ...
یک هفته اس دارم فک میکنم چرا؟؟؟
چجوری براش راحت بوده با آینده شغلی که نه با آینده زندگی یه نفر بازی کنه؟؟
لعنتی دلمم نمیاد نفرینش کنم !!!ارومم نمیشم و اخلاقم مزخرف شده سر جنگ با همه دارم 
یجوری باید اروم بشم....
عنوان؟؟؟برای همون آدمه
کاش فراموشش کنم...
آخ دلم ...
اما چرا کاری کردی که فکرکنم دوستم داری؟:(
انگار من عروسکی بودم که یه مدت دوستم داشت یه مدت هم حوصلمو نداشت.بازی بادلم بهت خوش گذشت؟:) آخه شما که توان ِ تعهد ندارید چرا انقدر با یه آدم‌ی مث ِ من بازی می کنید؟اونم منکه انقد شمارو باورکردم...اونم‌منکه هرچییی خواستی نه نگفتم که ناراحت نشی.مخصوصا این بارِ آخری که روم سیاه شدپیش خدا ولی گفتم‌عب نداره من مال ِ خودشم بلخره ...گفته بودم چقددوسم داری؟گفتی اندازه یه نفس.نباشی نیستم...کوپس؟ههه؛))
صبحتون بخیر ی سوال درباره توییتای جانگ کوک..چرا جانگ کوک چند روزه (بهتر بگم کل تابستونو) هیچ عکس یا ویدیویی نزاشته.....همه اعضاء از کارایی که می کنن فیلم می گیرن و عکس و می زارن ولی جانگ کوک نه ...همه میگن شاید منتظر یه فرست مناسبه ....منکه نمی دونم ....اگه دلیلشو می دونید بهم بگید....ممنون....
اگه تاریخ مرگتو بدونی قبلش چکارایی میکنی؟
 
منکه میرم با دختر مورد علاقم ازداوج میکنم بعد هم معلم ریاضیمونو میکشم بعد هم یه جعبه شیرینی و کیک خامه خودم تنهایی میخورم اگ بفهمم بخاطر کرونا میمیرم قبل مردن یه سوپ خفاشی تست میکنم
خدایا منکه خبر ندارم چی برام مقدر کردی ولی میدونم حتما بهترین چیزه فقط تو راه اون بهترین چیز کمکم کن، کمکم کن که قوی باشم کمکم کن که ادامه بدم تو اون راهی که تو میخوای، برمیگردم سمتت و میدونم که تو ارامشمی میدونم که تو کمکم میکنی من حست میکنم من حست میکنم...
شدیییییییییییییدا خنده داره بروبچ..
توصیه میکنم دستمال کاغذی بذارین پیشتون نه برای گریه بلکه برای اشک های سرازیر شده
از شدت خنده...منکه مردم و ترکیدم ینی...بااینکه یکم قدیمیه ولی خدایی خیلی فانه..ارزش دیدن داره..
نماشا...کلیک بنما^^
خدایا شکرت بابت خواب ارومم...
خدایا شکرت بابت مهربونی صاحبخونه...
خدایا شکرت که توی سرمای افتابی عصر پاییز قدم زدم و نوک دماغم قرمز شد...
خدایا شکرت که الهه خانوم کلی در مورد تاریخ نیویورک برام حرف زد...در مورد تربیت بچه توی قلب امریکا...
خدایا شکرت که غرب نیویورک و زیبایی هاش رو دیدم...
خدایا شکرت بابت دین اون کلیسای خیلییی قشنگ...
خدایا شکرت بابت قدم زدن توی شب پاییزی و راک فلر...
خدایا شکرت که کلی میوه خریدم....
خدایا شکرت که اتاق کوچیکم گرمه...
 
سر تیره شناسی باخودم میگم منکه ارزو داشتم مثل اینیشتین مجبور نباشم حتی سرعت نور رو حفظ کنم چون تو یکی از مصاحبه هاش ازش میپرسن و میگه حفظ نیستم حالا مجبور هی باخودم تکرار کنم fritillariasp لاله واژگون میشه و جز تیرهliliaceae ست که 6تا گلپوش و پرچم داره ومادگی اش فوقانی. Tulipa لاله خودرو وبرگش نواری موج دار.  حیف نیست که ذهنم با این مسایل اشغال شه اخه؟؟؟
سلام
آمار بازدید 18 نفر :)
خوب منکه نبودم شما عزیزان کجا اومدین :)
اگر جویای حال اینجانب باشید مثل شما درگیر کشمکشهای زندگی علی الخصوص اوضاع کنونی :1
و البته یه تمرین جدید : به قول ماتریکس :قاشقی وجود نداره ، که همش بنظر میاد داره :( حتی گاهی دیده شده موندگاریش بیشتر از منو و توست :(((
فقط با تجسم اینکه کلا در مجازیم و تا ابد و الدهر در آغوش خدا میتونم به حیاتم ادامه بدم.
براتون دلی آروم و قلبی مطمین آرزو میکنم.
از کلاس های انلاینمون همینقدر براتون بگم که از کل یک ساعتونیم کلاس یک ساعتو ربعش صدای استاد قطعه و ما صدای استادو نداریم و اون یک ربع دیگه هم که وسطا هر چند ثانیه وصل میشه استاد داره سرفه میکنهو صداشو صاف میکنه یا صدای زیبای قورت قورت آب یا چای خوردن استاد میاد
منکه خیلی دارم استفاده میکنم از کلاسا شمارو نمیدونم:) 
دوستانی که قصد یادگیری زبان رو دارن یه سایت خیلی خوب بهتون معرفی میکنم
هم سطح بندی داره هم خیلی دقیق لهجه بریتیش آموزش میدن
از زمانی که توی خونه هستیم درست استفاده کنیم
منکه خیلی ازش راضیم با اینکه سطح b1 بودم اما از بیس شروع کردم الانم A2 هستم
امیدوارم براتون مفید باشه
perfectlyspoken
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که یکی از بچه ها سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و 
تموم میشه.. میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هیچی تموم نمیشه
امشب  خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها  اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم 
هیچی هم نمیتونه ارو
من همیشه به همه میگم میگذره تموم میشه
همون آدما هم به من میگن میگذره تموم میشه
در حالی که نمیدونیم تموم میشه
چند روز پیش که میثم سر جریانات اخیر گفت اعصابم خورده
و بهش گفتم نباشه چون کاری از دستت بر نمیاد و 
تموم میشه.. میدونستم تموم میشه؟؟نه
در واقع فکر میکنم هیچ وقت هیچی تموم نمیشه
امشب  خودمو رو تختم پشت این پرده حبس کردم
و حوصله بچه ها  اتاق رو نداشتم با اینکه میگفتند میخندیدن
و موقعیت دیگه باشه من کلا وسطشونم 
هیچی هم نمیتونه ارومم کنه
ا
عزیزترین نعمت زندگی من مادرمه که همیشه خدارو بابت داشتنش شاکرم.
با این که خودش کاملا سنتی بزرگ شده و اجازه ادامه تحصیل نداشت اما همیشه همه جا
حمایتم کرده خودش نوجوون بود ازدواج کرد ولی همیشه به ازدواج تو سن کم انتقاد داره و مخالفه
به جرات میگم پایه ترین و با مرام ترین رفیقمه .
همیشه این من بودم شاکی میشدم گله میکردم و همیشه مادرم بود که صبوری 
میکرد و ارومم میکرد.
از وقتی یادمه بهم یاد داد تلاش کنم مستقل بار بیام 
ادامه مطلب
فکر کنین بعد کلی سختی کشیدن دوباره درگیر یک چالش جدید بشین و کاملااتفاقی متوجه یکسری پیام بشین که در مورد شماست ( و دد مورد شما به خانواده هشدار میدن !)و شما هم با این که امکانش رو دارین به خودتون اجازه چنین کاری رو ندین که برین پیام ها رو چک کنین و بلا تکلیف بشینین که ببینین چه بلای دیگه ای قرار سرتون بیاد ، تا کجا قراره تحت فشار باشین و برای عقایدتون بجنگین و پنهانشون کنین :)))))
فقط میتونم بگم خدایا تنها امیدم اینه که حواست هست ، هر چی که خودت صل
خب
بالاخره نهم آبان هم تموم شد
یعنی دیروز
هرچی چشم دوختم به گوشی و تلفن و فضای مجازی و ...
دریغ از یه تبریک خشک و خالی
چرا، از حق نگذریم، بانک و همراه اول تبریک گفتن همون صبح اول وقت
یه سوال فنی
اینا که روز تولدشون هی دوستاشون بهشون تبریک میگن
رفیقاشون زنگشون میزنن تبریک میگن
اینا فتوشاپن؟ مال تو فیلماس؟
منکه ندیدم
به هرحال
تولدم مبارک
ما آبانیا با خلوت و تنهاییمون سازگاریم
 
پ.ن: غرق احساسم، ولی غرق خواب هم هستم
شاید فردا بیشتر نوشتم
شاید
اوضاع کوچ خوبه و من دارم بهترین حالتهای اینروزا رو تجربه میکنم، بدون فکر و خیال الکی و بدون دلیل، واقعا فاصله گرفتن از فضای مجازی و برنامهای چتی مختلف حال ادمو خوب میکنه، منکه حسابی راضی ام و دارم با جون و دل باشگاه و کلاس زبانمو میرم و وقتمو صرف درسم میکنم، جایی که واقعا باید، وقت میذارم و زندگیمو میگذرونم، از خودم و تصمیماتم راضی ام خیلی خوبه که حسم خوبه:-)
اوضاع کوچ خوبه و من دارم بهترین حالتهای اینروزا رو تجربه میکنم، بدون فکر و خیال الکی و بدون دلیل، واقعا فاصله گرفتن از فضای مجازی و برنامهای چتی مختلف حال ادمو خوب میکنه، منکه حسابی راضی ام و دارم با جون و دل باشگاه و کلاس زبانمو میرم و وقتمو صرف درسم میکنم، جایی که واقعا باید، وقت میذارم و زندگیمو میگذرونم، از خودم و تصمیماتم راضی ام خیلی خوبه که حسم خوبه:-)
هی فشار پشت فشار، گریه و درس و دوری، دلم میخواست وسط همه ی اینا تو بودی، تو بودی تا به جای این بالشو پتو سرمو بذارم رو بازوتو تو بغلت اروم بگیرم، دلم میخواست تو بودی وسط همه این شلوغیا، وسط بود و نبود ادما، تو بودی که صبح چشمام رو به تو باز شه نه دیوار زرد بی روح، دلم میخواست تو بودی و بغلم میکردی دستتو میبردی لای موهام و میذاشتی تو بغلت اروم بگیرم تو بغلت گریه کنم حتی شده بمیرمدلم میخواد باز بهم بگی دوستم داری بهم بگی خواستن تو چشماتو الکی نمی
قلق این ادمو فقط تو بلدی.
 
چقدر ناراحتم از اون حرفم، از کار پشت اون حرفم. اینکارش ارومم میکرد، الان هیچ کاری نمیتونم بکنم. حتی وقتی گفت هم میتونم بگم نه اینطور نیست ولی نگفتم الان دیگه دیر شده نه؟
 
دلم میخواد ول کنم اگه نمیتونم کامل پیشت باشم نمیخوام اصلا پیشم باشی، دیگه نمیخام. لطفا بهم بگو... که میتونم. که هستی، که هستم. که میای.
 حیف روزای سفرم تو این وبلاگ نی:( خیلی خوش گذشت یا چند روز اخیر هم خیلی خوب بودند ولی یادم نمیاد گه اتفاقی افتاد هی
همه چیز ارام.....ارامباورت می شود....دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "تو نگرانم نشو !همه چیز را یاد گرفته ام !راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !تو نگرانم نشو !!همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...و
یادمه چند ماه قبل که داشتم می رفتم سر تمرین،پیاده بودم و راهمو گرفته بودم از یه پارک برم که حوصلمم سر نره،بعد یه دختر و پسر جَوون دیدم که نشستن رو چمنای پارک:)بعد پسره دستشو انداخته بود رو شونه های دختره و دخترم سرشو گذاشته بود رو شونه ی پسره:)))))
منکه با فاصله ی پنجاه سانتی از جلوشون رد شدم یه نگاه انداختم بهشونو ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد:))))همینطور داشتم می رفتم که دختره صدام کرد و خواست برم ازشون عکس بگیرم^~^ 
در طول دو دقیقه ای که طول کش
در قرار اول
دستمو می گرفت و به طرز چندش آوری می مالوند. ور می داشتم چند دقیقه بعد دوباره می
گرفت. چندبار تذکر دادم فایده نداشت. بحث تندی کردم و گفتم نمی تونم باهات باشم.گفت
منکه نیمچه اعتقادی دارم از این چیزا گذر کردم، تو که ادعات می شه مذهبی نیستی!
بزبز قندی فکر کرده مشکل من محرم و نامحرمه... (اثیری)
گاهی وقتها جز اینکه دستهاتو ببری بالا و بگی تسلیم انگار راه دیگه ای نیست
غمگینم. کشتی ام شکسته به خاطر وجود طوفان و صخره و البته عدم مدیریت بنده شکست و به مقصد (مقصدی که من میخواستم) نرسید این چندمین بار است که اینچنین کشتی ام می شکند و به مقصد نمی رسد.
در این وانفسا بدترین و غیر قابل باور ترین خبر را هم برایت می آورند، خبر رفتن تنها عمویت که همان او دیدنش دلت را وا می کرد. بودنش دلگرمی ات بود. وقتی که نتوانستی باز هم بخاطر طوفان لعنتی و کنکور و د
من نمیدونم واقعا این تلویزیون بدون فوتبال چه قشنگی ای داره 
اصن مگه زندگی بی فوتبال معنا داره؟؟منکه دیگه زندگیم رنگ شور و هیجان به خودش ندیده تو این مدت بی فوتبالی
دارم افسرده میشم واقعاآسیا اروپا لیگ انگلیس لیگ جزیره...همشون جاشون خالیه
از یه طرفم همش منتظرم وقتی میزنم شبکه ۳ سید جلال جام دستش باشه 
میزنم شبکه ۱ اخبار بگه پرسپولیس بازهم قهرمان شد 
میزنم شبکه ورزش مجری بگه این پرسپولیس دست از بلندپروازی هاش بر نمیداره...
اصلن عادت دارم تلوی
خدا جونمحکمتت هرچی که هست میپذیرم و میپذیرم و ارومم با چیزی که تو میخوای، سر خم کردم و چشم میگم و میدونم که بهم قدرت میدی، ایمان دارم که اگر چیزی رو جلوی پام گذاشتی توانشو از قبل درونم قرار دادی و منو براش ساختی، ایمان دارم که هرچیم بشه میبخشیم و بغلم میکنی یه بغل گرم یه بغل مطمئن یه بغلی که پشتمو گرم میکنه و دلمو قرصوسط تمام این هول و ولا ها، آرومم و راضی چون میدونم تو هستی و درعین حالی که برای همه ای فقط برای منی انگار، توجه ت رو احساس میکنم م
مامان اینبار همراهمون اومد همه فکر میکنن میاد کمک من ولی میاد دندوناشو پیش همکار عیال ایمپلنت کنه که ما همه سکرت نگهش داشتیم ...
خلاصه یک هفته ای که اینجا بود چندتا غذای مورد علاقه شو براش پختم و یکبار فست فود فوق العاده سر کوچه مون همون پیتزا همیشگی رو بلعیدیم ...
طفلی اینجام هی پا میشد کمک من کنه منم دعواش میکردم که بهتره یکم استراحت کنه از بس بیش فعال مامانم !
مامان خانوم باوقار و زیبایی هست با چشمان عسلی...یک هنرمند واقعی از آشپزی و کیک و مربا
به نام خدا
دلم میخواست الان یه سه چهارتا بچه داشتم کنار همسرم با عشق زندگی میکردیم
همیشه دوست داشتم دوروبرم شلوغ باشه
خدایا ینعنی میگذره این روزای سخت؟؟؟
یا سختی فقط صدسال اوله؟:))
بعد از مرگ قراره تازه طعم زندگی رو بچشم
نه امکان نداره چون معتقدم کسی که این دنیاش برزخ و جهنمه اون دنیا هم وسط جهنمه
تا چند وقت پیش فکر میکردم من هنوز جوونم سنی ندارم که
اما الان واقعا احساس پیری و فرسودگی دارم سنمم کم نیست بیست و چهاااااااااار ساااااااال
۶ سال دی
از یکی از دانشگاه های المان دعوت به مصاحبه حضوری شدم...گفتن هزینه رفت و امد و اسکان به عهده دانشگاه هست. امروز بهشون گفتم که به خاطر کرونا سفارت المان بسته ست و نمیتونم تا دو ماه دیگه بیام و لطفا اسکایپی باشه مصاحبه. و خب یه مقدار میترسیدم هم تاثیر منفی بذاره رو دیدشون و هم فک کنن نکنه خودم کرونا دارم یا اگه مصاحبه هم اسکایپی باشه، اونا از ترس بسته بودن سفارت و نرسیدنم برای ترم پاییز، ترجیح بدن منو نگیرن. متن ایمیلشون خیلی مهربون بود. من از ترسا
توی این دعوای اخیر با برادرم فهمیدم که چقدر میتونه برای یه بزرگتر پیش قدم شدن برای آشتی سخت باشه!
البته منکه دلم نمیخواست آشتی کنیم ااما فکرشم برام خیلی سخته.
اگر یک بزرگتر برای آشتی پیش قدم بشه و نه بشنوه خیلی خیلی بیشتر خرد میشه تا اون کوچیکتره.
با خودم فکر میکردم که چقدر خوب شد که وقتایی که من با حضرت دوست دعوام میشد و فرداش اون سعی میکرد با چندتا محاوره معمولی اوضاع رو عادی جلوه بده، بد برخورد نکردم و منم بدون اینکه بخوام به غرورش لطمه بزن
در حالیکه اخبارو میخوند هینی کشید و گفت :وای جنگ نشه 
بهش دلداری دادم نه نترس اتفاقی نمی افته 
صبح زود اومد زد تو سرم و گفت :دیدی چرت گفتی...پایگاه امریکایی ها رو زدن منکه گفتم جنگ میشه 
و بعد زد زیر گریه...
نمیدونم چی میشه اما امیدوارم به ضرر کشورمون نباشه ... 
 
راست راستش اینه هنوزم دلم میخواد با اون خوشحال باشم و همه ی اتفاقای قشنگ زندگیم با اون بیافته با اون بخندم با اون حتی گریه کنم کنار اون نفس بکشم و با اون دیوونه بازی در بیارم جیغ بزنم دعوا کنم بترسم  با اون تولد بگیرم و برم پیش مامان بابای اون کنار اون باشم تو همه ی لحظه های سختش و سختم
راستش من ادم درون گرایی هستم یعنی نه خیلی یعنی یه چیزی بین درون گرا و برونگرام...گاهی کم حرفم ولی اکثرا متناسب حرف میزنم نه معز کسی رو میخورم نه که خیلیم سا کت  و
مولوشه ( تو شناسنامه اسمش کلوچه ست)، خرگوش منه که با هم هرروز درس میخونیم. چند روزه که اپ study bunny رو دانلود کرده‌م و خیلیییییی دوسش دارم. به اینصورته که میذارمش روی حالت درس خوندن و هم‌زمان خودمم با خرگوش میخونم. اگرم وسطش بخوام درس خوندنو قطع کنم باید دکمه‌ی استپ رو بزنم و در آخر روز هم بهم با نمودار نشون میده چقد درس خوندم، خودتون هم میتونید درسا رو با برچسب جدا کنید از هم. 
به ازای هر ده دقیقه یه سکه جایزه میگیرم و باهاش برا مولوشه چیزای مخت
خاطره ای از خواستگاری حمید آقا وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود، برای همین گفتم: « من آدم عصبی هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره اذیت بشی،» حمید انگار متوجه قصد من از این حرفها شده بود گفت: «شما هر چقدر هم عصبانی بشی من ارومم، خیلی هم صبورم، بعید میدونم با این چیزا جوش بیارم.» گفتم : « اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه خس
 
دوروزه دارم میگم پیتزا پیتزا، می دونن من عاشق پیتزام
گفتم شما هم میخورید؟ داداشم گفت پیتزا میخوای سفارش بدی؟ نوچ نوچ نوچ
مامان بابا گفتن مگه میشه پیتزا خورد؟؟
امشب قبل سفارش گفتم دوتا بزرگ بگیرم؟من یه پیتزا کامل میخوامااا
بابا:نه زیاده بابا
مامان: منکه معدم درد میکنه نمیخوام
داداش: من پیتزا خوشم نمیاد کباب میخوام
محض احتیاط یه کامل و یه مینی سفارش دادم آوردن
همه نشست سر سفره بابا یکی دوتا برش از مینی خورد بقیشو مامان خورد
داداش نشست سر پی
سبک شور امام حسین(ع)_ ایام اربعین
■ ---------------------------- ■
 
پُرِه از تلاتمه دریام
نم نم بارونیه چشمام
دائما ذکر شب و روزم
اربعین حرم بیام آقام
 
الان درست چند ساله
منتظرم هرساله
زیارت تو باشم
که افضل اعماله
 
 
حسین منه دیوانه
حسین پی میخانه
حسین مستم عمری
حسین از مِی جانانه
 
○ حسین سیدی جانان ○
 
تویه رویایِ منِ ارباب
ضریح جدید تو ارباب
شب و روزم دار طی میشه
با یه عکس کربلات ارباب
 
یه عمریه تو رویام
ضریح تو میبینم
یه روزی از این روزا
کربلاتو میب
وقتی دو دوره تبلتم دست دوستام چرخید
و همچنین همسر دوست صمیمیم و بعد از حدود چهار پنج ماه تبلت و گرفتم و وارد گوگل شدم و با این صحنه مواجه شدم
پنل وبلاگم تو صفحه با رمز ورود
فقط گزینه حذف وبلاگ ارومم میکنه قبل از روز تولدم اینجا حذف میشه 
هرکسم اومد بعد من اینجا رو ساخت مهم نیست برام هیچ تعلق خاطری به این وبلاگ مسخره ندارم
چرا من همه چی زندگیم و اینجا نوشتم اخه چرا
خیلی صحنه بدیه خدایی
الان کارد بزنن خونم در نمیاد از دست خودم
هر دوستی تمایل داش
امروز باشگاه رفتن رو شروع کردم:)صرفا جهت سرحال شدن و دیدن دو تا دونه ادم که از کسلی زندگی سال کنکور کم کنه.البته فیت شدن هم بی تاثیر نیست توی انگیزه م خودم خجالت میکشم از گفتنش ولی هنوز بصورت جدی شروع نکردمنه اینکه نخونده باشما،نه.فقط بصورت مداوم و زیاد نخوندم. و خب شاید اینجا بتونه کمک کنه به اینکه استمرار و حجم زیاد و تبدیل به یه عادت کنم برای خودمو واقعا لازمه.یادمه چند ماه پیش به یکی گفتم که چقدر ارومم و چقدر خدارو شاکرم بابت این ارامش.حتی
دانلود آهنگ نیما علامه اتفاق خوب { کیفیت 320 و 128 }
امشب برای شما عزیزان جاز موزیکی ، دانلود آهنگ ♪ نیما علامه ♪ اتفاق خوب ♪ با متن و دو کیفیت عالی
Download New Song BY : Nima Allameh – Etefaghe Khoob With Text And Direct Links In jazzmsuic
متن آهنگ اتفاق خوب نیما علامه
»───♫♫●|●|●♫♫───«
اتفاق خوبیه ، بهم رسیدیم من و تو … !
خوب عطر نفسات پر شده تو هوای من … !
دیگه نزدیک یه ساله که من تو و باهمیم … !
»──|♫●|──«
لحظه هام ، کنار تو ، قشنگ و و رویایی شدن … !
عکس ازدواجمون ، باهم توی ق
قرار بود امروز هم مثل بقیه روزها، عملیاتِ خطیرِ "امتحان کنسل کنی" داشته باشیم!زنگ اول با خانم لطفی، دبیر دینی و فلسفه مان، کلاس داشتیم. بچه ها هرکدام سعی کردند با ترفند خودشان نقشی در این عملیات مهم و حساس داشته باشند اما نصرتی نیافتند!منکه با قد کمی کوتاهم نیمکت سوم نشسته بودم، کمی سرم را کج کردم تا بتوانم صورت مهربان خانم لطفی را ببینم.همچنان که فکر می‌کردم چه باید بگویم، با دستی زیر چانه، تصمیم گرفتم فالبداهه جمله ای بپرانم._خانوم، فکر نم
پنج آذره و ۲۵ روز دیگه پاییز هم‌تموم میشه میره ! 
از پاییز امسال هیچی نفمیدم،ن بیرون رفتم که بخوام عکسی بگیرم
ن کسیوداشتم که باهاش مهتاب تو فانوس رو گوش بدم 
ن رو برگای پارکا پریدم ،ن صدای خش خششون به گوشم خورد 
هیچیِ هیچیِ هیچی! 
سیزده روز دیگه تولدمه وبعد ۴ سال ،گمونم امسال خونه باشم وباتوجه 
ب روندی که درپیش داریم ،بنظر کاملا تولد مزخرفی درپیشه؛) 
اصلا چرا باید روزی که دنیااومدیم رو خاص بدونیم؟؟ منکه بارها وبارها 
آرزو کردم کاش دنیا نمی
۶۱- پرده دارحریم دل سرا پرده محبت اوست   دیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دوکون گردنم زیر بار منت اوست تووطوبی و ماو قامت یار     فکر هرکس به قدر همت اوست گرمنآوده دامنم چه زیان     همه عالم گواه عصمت اوست منکه باشم درآن حرم که صبا … پرده دارحریم – دل سراپرده محبت اوست – غزل ۵۶
منبع : فالگیر
۶۱- پرده دارحریم دل سرا پرده محبت اوست   دیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دوکون گردنم زیر بار منت اوست تووطوبی و ماو قامت یار     فکر هرکس به قدر همت اوست گرمنآوده دامنم چه زیان     همه عالم گواه عصمت اوست منکه باشم درآن حرم که صبا … پرده دارحریم – دل سراپرده محبت اوست – غزل ۵۶
منبع : فالگیر
خب عرضه امروزم تمام شد، به نسبت عرضه اولیه های قبلی سرعتمون خیلی بهتر بود، و من از۸صبح تا ۷پشت سیستم بودم،امروز فروشنده مهربان تو بندر جارو برقی و تستر و گریل برام فرستاد من حتی پولشم ندادم گفت مشتریمی وبراتون ارزش قایلم هروقت پول داشتین پرداخت کن، من چی بگم؟ جزتشکر تستشون کردم اوکی بودن،گاهی وقتا میام خونه دلم میخواد یکی منتظرم باشه یا نه من منتظر کسی باشم، بیشتر اوقاتم تنهاییمو دوستدارم و ازش لذت میبرم، اینجا خونه منه و مراقب خودمم و سخ
عرضم به حضور انورتان که بدنم نیازِ مبرمی به خواب پیدا کرده است. دیشب حدودا ۷ ساعت خوابیدم و امروز هم ۵ یا ۶ ساعت.فکر میکنم آخرین باری که به این عارضه (دائم الخوابی) دچار شدم ماه رمضان دو سه سال پیش بود. وسط مهمانی چرت زدن هایم را دیدند و در اتاقشان برایم تشکی انداختند و حتی کولر را هم روشن کردند!احتمالا یکی از ویتامین های بدنم بالا و پایین رفته و سبب شده است. این مطلب را قبلا در یک کانالِ تلگرامی خواندم.علی ای حال سعی میکنم این خواب ها و چرت های گ
بعد از ده روز حرف نزدن وقتی تازه از خواب پاشدم و هوا تاریکه وقتی اصلا تو فکرت نیستم یهو اس میدی که ماه رو ببین! تو میدونی حسم به ماه چیه میدونی تو این خوابگاه لعنتی فقط ماه ارومم میکنه میدونی یه نشونه و رمزه بینمون که یه چیز یه شکلو تو یه زمان میتونیم تو اسمون ببینیم میدونی چقدر وقتا بهت گفتم برو ماهو پیدا کن ببینش میدونی چقدر ازش عکس دارم میدونی چقدر وقتا پشت تلفن باهم ساکت شدیم و زل زدیم به ماه تو همه اینارو میدونستی و بهم گفتی ماه رو ببین، ول
برای مُردن شاید بخواهم در دریا غرق شوم. همیشه غرق شدن در چیزی که دوست نداری به غرق شدن در میان آدم هایی که دوستشان داشتی ترجیح دارد.
بعد تر خواندم که غرق شدن در دریا درد زیادی دارد. منکه نفهمیدم چرا درد دارد، ولی نوشته بود از صفر تا صد، دردش هشتاد است. 
شاید بشود درد کمتری کشید. مثل یک لحظه خوردن چیزی که همیشه از آن می ترسیدی. 
دوست دارم روزی که برای این کار انتخاب میکنم روز خوبی باشد، و برای آخرین بار حس خوبی داشته باشم. شاید نیاز به کمی هیجان دا
سلام خداهه
خیلی اذیتم....خیلی زیاد.یادته تو خوابگاه اذیتم می کردن؟یادته بلد نبودم چه
جوری از حقم دفاع کنم؟یادته بلد نبودم خودم باشم؟داد زدم صدامو بردم بالا خیلی
زیاد ....بغض داشتم....یادته فرداش که اروم شدم به با ساحل حرف زدم.گفت تو که انقد
خوب بلدی حرف بزنی چرا حرفاتو نمی زنی؟چرا خاسته هاتو نمی گی؟من هنوز بلد
نبودم...اون شب یادته تو سرما سجاده سبز نتونست ارومم کنه هنذفری گذاشتم رفتم تو
بالکن زار زدم....فقط اشک ریختم.من بلد نبودم و نیستم هنوز با ت
حالم دیگه از هواپیما بهم میخوره یعنی حاااالم به هم میخوره..فکر اینکه سه ساعت دیگه باز مجبورم سوار شم گریه ام میاره...
یک ساعت و‌نیمه رسیدیم کیف و باید چهارساعت و نیم الاف باشیم تا پرواز تهران:/
الان قاعدتا باید صبحونه میخوردیم ولی رسیدیم اینجا ساعت سه و نیم بود دیگه مجبور شدیم ناهار بخوریم ..البته منکه تابستونا عادت دارم صبحونه نخورم ،ولی بابام صبحونه اش بین اختلاف ساعتا پرید
+ بابام عادت داره یه جای جدید میره موقع سفارش غذا معروف ترین غذای ا
تحقیر راه تربیت نیست.نمیدونم این موضوع چقدر در بین خانواده های مختلف وجود داره. منکه هربار خواستم دربارش حرف بزنم، گفتن "تحقیر؟! این اصلا تحقیر نیست. این حرف ها توی همه ی خانواده ها وجود داره!"خانواده تا چه اندازه میتونه به اسم تربیت و نصیحت، فرزند خودش رو تحقیر کنه؟ مقایسه کنه و سرکوفت بزنه؟ تنها نتایجی که این کار ها دارن پایین اومدن اعتماد به نفس و عزت نفس فرزند و منفعل شدنش هست و در نتیجه خانواده فکر میکنه روش تربیتیش جواب داده و خیلی درسته
از یه زمانی بیشتر که به یجا خیره میشی رنگ ها بهم میریزن.
رنگ کرم سقف با تاریکی که داشت میبلعیدش قاطی شده بود.
سرما رو حس میکردم
چشمامو بستم
سعی میکردم سرما رو درآغوش بگیرم
رو کف سرد زمین دراز کشیده بودم.
بارون شدیدی میومد
پنجره رو هم باز کرده بودم
قلبم از جا داشت درمیومد
فکر میکردم سرما میتونم ارومم کنه
چشمام رو بستم
به صدای نفسهام گوش بدم
اصلا من دیگه هیچوقت آروم میشم؟
هیچوقت آرامش رو دوباره حس میکنم؟
 
دارم فکر میکنم شاید حق با من نبودو من خیلی سریع ناراحت و غمگین شدمو عصبانی و اومدم توی اتاق. به هر حال الان پشیمونم. شاید حق با من نبود. شاید نباید توقعی داشته باشم. شاید باید خودم برای خودم کارامو انجام بدم. شاید هزار تا شاید دیگه. اما دست خودم نبود. یه ذره نازک نارنجی شدم حتما. ولی خیلی هنوز ناراحتم اصلا مهم نیست حق با منه یا نه من نمیدونم چی بگم فقط دلم میخواست توقع برخورد دیگه ای داشتم اما اونا ... نباید از هیچکس توقع داشته باشم. هیچکس به من اهم
دخترش سال قبل کنکور داده. قبل از کنکور می‌گفتند پزشکی که قبول نشود، معلمی قبول می شود. ما به همین راضی ایم. ( عجب که معلمی پایمال شده اینجا) نتایح آمد. رتبه‌ی پنج رقمی با ارقام غیرتکراری. امسال به هول و ولا افتاده که باید هرطور شده قبول شوی. پارسال کم خرج نکرده بود، ولی امسال هم میخواهد کمال و تمام هزینه کند. پول‌هایش را ریخته توی حلق "کنکور آسان است" بلکه کنکور آسان شود.
خواهر بزرگترش پسری دارد که امسال کنکوری است. بااستعداد هم هست. ولی مدرسه‌
روزهای سردرگمی ...
چقه حال و احوالاتم قاطی و پاطی این روزا ...
نه میدونم چی میخوام نه میدونم چی خوشحالم میکنه نه میدونم چی ناراحتم میکنه ... نه میدونم کار درست چیه نه میدونم کار غلط شده ....
یه عالمه حرف تو گلوم گیر کرده که نمیتونم به کسی بگم نمیتونم ته ته دلم ارووم باشه ...
نمیدونم چرا نمیتونم باهات حرف بزنم ... ترجیج میدم لحظه های باهم خوش باشیم و حرف ناراحت کننده نزنم ... ولی اگه حرفیم بزنم خیلی کش دار میشه و حوصله اشو ندارم ..‌. این روزا فرق کردیم ... خ
دیروز دوباره اومده بود پیشم قرار بود حالا حالاها نیاد خیلی بد حرف زدیم اخرین بار ...
بهم گفت معلوم هست داری چکار میکنی،؟؟؟ گفتم ن بخدا خودمم نمیدونم و بعد شرو کرد ب دعوا کردنم مثل همیشه ... اینبار ساکت موندم و فرصت شد براش ک بیشتر بگه و بگه و بگه ... میگفت اینکارا چیه چرا داری هر حرفی رو میزنی و هر کاری میکنی ... میگفت تا تابستون صبر کن تحمل کن خوب بخون بعد میای پیش خودم !، با خودش چی فکر کرده واقعا اینکه من دوست دارم پیش اون باشم؟؟؟؟ و همینو بهش گفتم
+ ما به یک پزشک متفکر نیاز داریم، نه یک پزشک باهوش
 
یانگوم که خیلی باهوشه و همه ی درساشو عالیه، مورد بی توجهی استادش قرار میگیره. هرچی یانگوم بهش میگه چرا به من نمره منفی میدین منکه همه رو درست جواب دادم اون چیزی نمیگه، فقط میگه تو به خودت مغرور شدی. و داستان از این قراره که این استاده خودش بخاطر مغرور شدنش توی تشخیص بیماری ها، یه بار یه بیماری رو اشتباه تشخیص میده و باعث مرگ اون شخص میشه. 
 
بعدش توی آزمون عملی ، ضعیف ترین فرد کلاس و یانگوم با
امروز بابا ساعت ۷:۳۰ بیدارم کرد.
میگم برای چی الان بیدارم میکنید کلاسام ساعت ۹شروع میشه منکه گفتم.
میگه پاشو ساعت ۸ شبکه آموزش کلاس داره -_- 
میگم شبکه آموزش کلاسش به درد خودش میخوره بابا ول کنید...بعدم دوباره خوابیدم.
می دونید بعدش چی شد....بله حدستون درسته یه بلایی سرم اومد طبق معمول:/// یه لیوان آب یخ خالی شد رو صورتم :/// 
یعنی جیغ زدما: گفتم بابااااااا واسه چیییییییی؟ سارا نیستم تلافی نکنم...
گفت بیخود میکنی قزی خانم :))) اول بپرس چرا بعد زبونت درا
از ۱ فروردین تصمیم گرفتم بغیر از خوندن رمان گاهی فیلم خوب هم ببینم! با سریال خفنِ بریکینگ بد شروع کردم، بعد زنان کوچک و بعد بوی خوش زن و بعد ... ویولنیستِ شیطان و امشب هم دوباره کنترل به دست دو سینمایی هندی و در پایان وومَن اَت وآرو دیدم! هووووه هووووه، مرسی مرسی شما هم خدا قوت! الان ۳۸ روز از این تصمیمم میگذره و حدودن شاید بیشتر از بیست فیلم سینمایی و سه سریالِ چند فصلی رو تماشا کردم! توو همین اثنای فیلمخوری، هوای دانشگاه برم داشته و میخوام یه ش
بین دو گزینه مرگ پای همین لپ تاب و مرگ توی حموم موندم
توی حموم به جای اینکه اب بیاد همه فکراتو بشوره ببره بیشتر تازشون میکنه.فکرای من مثل ماهیای دور از اب میمونن بیچاره گم شده دور از حیات و وقتی میرم حموم یهو اب پیداشون میکنه و اونارو در اغوش میگیره و من بیچاره باید ورجه وورجه های شادیشونو به جون بخرم.
اینهمه فکر کردن راجب اینده افتضاحه. از این دوران خوشم نمیاد. مثل بقیه دوستام نیستم. نوشتن ارومم نمیکنه چون همه چیز برای نوشتن به یادم نمیاد. انگ
برادرم می گفت:«احمق!خر نشو و بیا این دوچرختو بفروش.یه هفتصد هشتصد تومن هم من میزارم روش یه دوچرخه خوب میخریم.هم خودت استفاده میکنی هم هر از چندگاهی من.دلیل این مقاومتت چیه آخه مرد حسابی؟چرا یکم این مخت کار نمی کنه؟ چن سال دیگه مثل سگ پشیمون میشی ها!الانه که با یه قیمت نسبتا خوب میخرنش،چند سال دیگه تفم کف دستت نمیندازند!»
رفیقم می گفت:«حق با داداشته! در ضمن اینم بدون اینو ردش نکنی بره چند سال دیگه حسابی میوفته به خرج!هر روز یه جاش خراب میشه. نک
اخیشش،امروز بخیر گذشت
امتحان خوب بود....خیالمون راحت شد ولی فهمیدیم که بچه های عزیز،چندین گروهِ سکرتی طور دارن که در طی پیدا کردن جوابهای سوال های بایومکانیک،توسط دوستان پیگیر،برملاشداره جانِ جانان ها....هرجی هست،هرمشکلی هست،بین ایرانیا هست و بس.وگرنه بچه های خارجیمون که اصلا صداشونم درنمیاد بدبختا....
حالا منکه اصلا برام مهم نیست خدایی،اخه میگم همین گروه اولیه مگه چه گلی به سرمن زده که بقیه نزده باشن؟ولی بعضی از بچه ها خیلییی شاکی شدناااا
سلام محبوبم
امروز نیستی . میدونم که درگیر خرید و اینجور حرفها هستی. خوش به حال مرضیه که خواهری مثل تو داره. میگن خواهر داشتن یک مزه و یک حال خوب داره. منکه نداشتم و درکش برام سخته. ولی میگن خیلی خوبه 
نیستی انگار یک چیزی کم است . همیشه برام اینجوری بوده . حتی تو این چند سال که نداشتمت و سرت گرم بود برام همیشه یک تیکه گم شدم بودی که با نبودنت انگار یک چیزی کم دارم.
میدونم که حداقل الان تو هم این حس را از طرف من داری 
میدونم محبوب که فکر میکنی وابسته
دیشب با بابا آشتی کردم، یعنی در واقع آشتی کرد،چون منکه قهر نبودم:))
یه پاستای فوق العاده خوشمزه درست کردم که وقتی بعد از صلح گفت شام بریم بیرون؟ سوپرایزش کنم و بگم نههههه یه شام فوق العاده تو آشپزخونه منتظرتونه:)))
امروزم رفتیم خونه باباجون اینا... خداروشکر بلاخره عمه ام اومد و تونستم باهاش حرف بزنم....
بهش گفتم چه غلطی کردم، البته قبلش قول گرفتم به بابام نگه،البته می دونستم نمیگه ولی خب میخواستم دلم قرص شه. 
خیلی عصبانی شد ،خیلی و کلی دعوام کرد
کماکان از اثار قرص اهن نخوردن در ایام درگیری سفر خون به مغزم نمیرسه و چشمام نیمه بازه در کل روز...
امروز دیدم توی گروه دختر دانمارکی غده خبر داده بود که داره از اینجا میره برای شروع ترم بعد و استاد دانشگاه کلرادو شده....
این دختره به ۵ زبان میتونه صحبت کنه و از من یه سال کوچیکتره...
اما خوب دانمارک دنیا اومده خیلی شیک دنیا رو چرخیده و ارشد هم نداشتن و دکتراشون هم کوتاه بوده و خودشم حتما درسخون و باهوش بوده و جای قرتی بازی تلاش کرده...
اون سه تا استا
بسم الله الرحمن الرحیم
دلم عاشق شدن میخواهد...
تجربه یه عشق خوب...
تجربه یه عشق ماندگار و ابدی...
چقدر زیباست عشق،اما فقط برای آنهایی که میدانن یعنی چه!
عشق را جدی گرفتند،برای رسیدن به هم شده ۱۰یا۴یا۷سال هم صبرکردند...می ارزد،این عشق به سختی هایش!
می ارزد دوست داشتن آدم عاشق...
آدمی که جدی هست و واقعا عاشق...
و عشق چه واژه مبهمی برای آنهایی که تجربه ای نداشتن هست(مثلا خودم)
البته از نظر عالم مادی گفتم!
کِی در خانه را خواهی زد ای عشق؟!
تازگیا همش فکرمی
شاید باورتون نشه ولی من دقت کردم تقریبا دو ماهه که تو مدرسه به هرکسی نزدیکم باشه میگم'ببین اگه دوست داشت که گم نمی کرد یادگاریتو'!!!!!!
یک حالا اینکه این حجم از جفنگیات از کجا به مغز من راه پیدا کردن خودش یه سواله
و حقیقت وحشتناک بعدی اینه که اگه ده سال بعد دوستام منو به اسم اون دختره که میگفت اگه دوست داشت که گم نمیکرد یادگاریتو'به یاد بیارن چی !!!
من این همه شخصیت بزرگ و تاریخ سازی بودم چرا با یه همچین جفنگی وجه فوق العاده ام رو خراب کردم://////
.
آها
بعد ازینکه فهمیدم کنکور را گند زده ام تصمیم گرفتم از اول مرداد شروع کنم به خواندن،روز اول مرداد بچه ها خانه ی مان امدند و نشد قراربود از فردایش بخوانم، دوم مرداد اولین تجربه تنهایی سه نفری بیرون رفتنمان بود از چالش های سرکله زدن با اتش تا زدن جوجه کباب ها به سیخ تا خوابیدنمان وقتی بیدارشدیم شب شده بود برگشتنمان و خیلی چیزهای دیگر، روز سوم مرداد یادک نمی اید چه شد که نخواندم؟ مگرقرار نبود بجنگیم برای چیزی که میخواهیم؟ بعد از ان هم نتایج کذای
کونیچیوا =]☆همین الان انیمه love stage رو تموم کردمژانرش روزمرس پس قطعا داستان قوی ای نداره به اون صورتولی خب من چون ژانر شو*نن* [صرفا جهت فل فل نشدن(@_@;)] میدوستم، خوشم اومد ازش.کلا دلم نمیخواست تموم شه اما خب.یسری ضعفایی که خیلی به چشم من میومد اینکه شخصیت مردونه ای نداشتن. ینی یکمی خل مشنگ و بسی کیسه اشکشون لب مشکشون بود.داستانش اینطوریاست که پسری به اسم ایزومی عضو یه خوانواده مشهوره. چشمای خیلی خاصی داره و خیلی کیوته. تو بچگیش توی یه تیزر که یه
لعنت به من ! لعنت به اون زنی که عاشق شد ! لعنت به حوا !لعنت به آدم ! خدا کور شدما من نمیبینم ! اینکه منتظرم جسمم بمیره !منکه خیلی وقته روحَم در پی جریانات مـرده !  وقتی حالت خرابه وقتی داری آب میشی !وقتـی تمام زندگیت سنگ کوب شده ! هر هر میزنی زیر خنده ! جالبه در پی این جریانات دیگه یادم رفت که عاشق آدما باشم ! اینکه نفرت جای عشقمــو گرفته ! 
خدا این چه قانون مسخره ای کارما ! چرا اون زنی که عاشق پاپا بوده من باید توانشو پس بدم !چرا اونیکه مهندس رو میخواد
اسمتو با عشق نوشتم رو تنه ی درختا گل دادن....
واسه بودن تو در کنارم تک تکشون بهم قول دادن...
اینا همه میدونن،
 نمیتونم بمونم با تنهاییام...
اینا همه میدونن ک من چقد دیوونم،
حق با ایناست...
اینا همه دس ب یکی کردن، ک تورو برگردونن میدونن با تو ارومم 
پیشت عاشق بارونم....
اینا همه دس ب یکی کردن ک تو مال خودم باشی...
نمیزارم تنها شی...
باید عاشق هم باشیم....❤
 
 
دیروز نزدیک ساعت هفت صبح خوابم برد ساعت و واسه هشت گذاشته بودم ک چش باز کردم دیدم ساعت دوازده و نی
منکه از خبر مامانم کلی شوکه شده بودم نمیدونستم باید چی بگم،یجورایی خجالت میکشیدم.
قرار شد عمم یه روز بیاد خونمون و با من درمورد خواستگاری حرف بزنه،اومد ولی اون هم خجالت میکشید باهام حرف بزنه.
یه قرار گذاشتیم که پسر عمه و عمه حان! بیان خونمون برای حرفهای اولیه.توی این قرار ما حدود ۲ساعت حرف زدیم.من از خجالت داشتم اب میشدم چون اولین باری بود که بدون حضور خونوادم داشتم با فاصله ی ۱متری با یه پسر حرف میزدم اونم چه حرفی.
مامانم و عمه جان مارو تنها
خونه ام پدر و مادرم رو دوست دارم خواهرم برادرم و همسرش همه خوبن و مشکل اصلی منم چهارسال دوری از فضای خونه و اینکه دیگه تو همون ادمی نیستی که اینجا رو ترک کردی و ادمای این خونه هم همونا نیستن همه چیز عوض شده احساس میکنم اینجا خونه من نیست دوست دارم برم فعلا ازشون ارامش میگیرم هر چند گاهی بد اخلاق میشم و هر چیزی اذیتم میکنه باعث میشه برم توی اتاق و چند ساعت میمونم تا اروم شم و امروز گریه هم میکردم انقدر فضا برام غیر قابل تحمل میشه که فقط دعا میکن
دانلود آهنگ جدید غمگین و احساسی آره عاشقتر از من نیست تو دنیا واست من دیوونتم عشقم میدونی اینو یا نه با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang are asheghtar az man nist to donya vasat man divoontam eshgham midoni ino ya na
دانلود آهنگ آره عاشق تر از من نیست تو دنیا واست من دیوونتم عشقم میدونی اینو یا نه
دونه دونه عکساتو همش میبوسم من ×!#.../
چشامو تو چشای عکسات میدوزم من ×!#.../
یکی یکی میذارمشون رو قلبم ×!#.../
امشبو با یه خاطره سر کردم من ×!#.../
دانلود اهنگ آره عاش
جان مریم چشمات و باز کن
مامانت و نگاه کن
مریم موفرفری
زیبای خوش خنده
خوش هیکل
مهربون ترین مریم دنیا
چشماتو باز کن
ببین محیا زجه میزنه نا ارومه؟ بهش بگم چی؟ بگم گریه نکن برا خواهرت؟ برا عزیزت؟ برا رفیق دوازده سالت زار نزن؟ ببین خواهر کوچولو تو... ببین مروا رو... داره داد میزنه.. مررررررررییییییم.... مررررررریییییم.... مریم جان من..  اشک چشمامون خشک شده... دیگه جون نداریم...  چجوری خاک میخواد تورو قبول کنه؟ چجوری میتونی از اسبت دل بکنی؟ میدونی چیشده؟
نام ترانه : دوست دارم
با صدای مرتضی فسنقری
شعر ملودی و تنظیم : محمدطاها
میکس و مسترینگ : علی دلبری
⏬برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید

 متن آهنگ دوست دارم مرتضی فسنقری
ستاره شبامی
تو دلیل خنده هامی
تو هر شرایطی گلم همیشه پا به پامی
مستم و دیوونه
دل میگیره بهونه
یه لحظه دورشی از دلم دلم دیگه نمیتونه
عاشق خنده هاتم
خراب اون نگاتم
میخوام اسممو صدا کنی آخه عاشق صداتم
بم میگی دیوونه
اینو یادت بمونه
هوای خونه بدون تو رعد و برق و بارونه
.
منکه دوست
نام ترانه : تویی تک ستارم
با صدای دلنشین پوریا سازنده
شعر  : محمدطاها
ملودی : صادق فرجادی
⏬برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
~…~…~…~…~…~…~…~…~…~…~…~
از کنار من رفتی به آسونی
یادته گفتی همیشه میمونی
آسمون من بی تو شده تاریک
جاده عشقمون خیلی شده باریک
من که با عشق تو زندگی کردم
من که جز تو با غریبه ها سردم
دل به تو دادم شد این دلم ویرون
عشقمو کردی از قلب خود بیرون
ای یارو یارو یارم  ،،  منو تنها نذارم
من که بی تو جون میدم و طاقت نمیارم
ای یارو
صبح اینقدر اضطراب گرفته بودم که گریه میکردم میگفتم من مهاجرت که سهله اصلن کنکورم نمیخوام بدم من میخوام برم دانشگاه آزاد بی کنکور واحد کیش و خب تمام این داستان برا این بود که از درسای تعیین سطح هیچی نفهمیده بودم و نمیخواستم برم امتحان بدم
و خب در حالی که والدینم مسئولیت پاک کردن اشکای طرفین صورت منو متقبل شده بودند مدام این نکته را متذکر میشدند که این امتحان زندگیتو بهم نمیریزه برو امتحانو بده اصلن سفید بده صفر بده ولی حداقل دستت بیاد کجای ک
.....چنددقیقه پیش عکسی گذاشته بود...استوری واتس اپش...
این عکس باید مال یکی دو سال پیش باشه... چشماش پر بود از حرص و غرور و خودخواهی..
بازوهاش قوی بود.... وقتی واسه اولین بار سر گذاشتم رو شونش و بازوهاشو گرفتم همین شکلی بود.
.مث بچه ها فکر میکردم قوی ترین مرد دنیاباهامه...حواسم نبود قدرت ب زور بازو نیست که..تموم
روزایی که شکستم.. بازوهاش قوی بود ..چهره توپر تری داشت و چشماش ریزتر ب
نظر میرسید... وقتی میدیدمش احساس  نفرت بهم دست میداد. از بس که عذاب
کشیده
 در فیلم لیلا ، وقتی هووی لیلا با لباس عروس، وارد خونه میشه ، لیلا چادر سیاه سر می کنه و می دود تو خیابان ...
تو تاریکی ...و برنمی گردد تا اخر فیلم که عروس رفته و کودکی مانده ....
حالا من لیلام ...که دلم می خواهد چادر سیاهم سر کنم و تو سیاهی گم بشم ...
 تصور اینکه روزها و شبهایی که دارم اشک می ریزم ،میم و  خانوده اش تو مهمونی های بعد عقد خواهرش شادند.دلم را اشوب می کنه.شاید دارم حسود می شم ولی من صدای داد زدن های خواهرش را فراموش نمی کنم.عکس هایی که از میم
خب ایمان پپسر عممه از بچگی یه جور خاصی دوستش داشتم 
همیشه یه غرور خاصی داشت 
ولی قلدره من بودم حرف حرف من بود
بچگی پایه بازی هم بودیم الان پایه حرف و دردودل خودش بعضی وقتا میگه سارا نمیدونم چرا با تو حرف میزنم و یه چیزایی رو فقط به تو میگم با اینکه میدونم تو قرار نیست خیلی خوب ارومم کنی( من توی اروم کردن یکی که حالش بده افتضاحم و فقط یه چیزی میگم که حالش بدتر میشه:/ اخه اصولا وقتی خودم حالم بده درموردش یه مدت به کسی نمیگم تا حالم بهتر بشه بعد تعر
برای دومین بار در بهار سرماخوردم.نمیدونم چطور ولی یکروز صبح بیدار
شدم وحس سرماخوردگی داشتم و اینبار قرص خوردن و خوابیدن هم اثر نکرد و
ویروس پیشرفت کرد و مجبورم کرد برای زودتر خوب شدن برم دکتر.و قسمت جذاب
بهداری رفتن،دکترش بود که وقتی  "ر" رفت واسم از پذیرش برگه ی ویزیت بگیره
وقتی اومد فقط گفت دکترش اونی که بدت میاد نیست و خب من هم دیگه مهم نبود
برام که دکتر کیه.همین که اون دکتر مسخره نبود کافی بود برام.وقتی برگه رو
گذاشتم رو میز دکتر یه نگا
هیچوقتِ هیچوقت مث ایــــــن شبا و این روزایی که داره میگذره محتاج دعا نبودم...به این و اون با بغض،ملتمسانه نمیگفتم میشه واسه من خیلی دعا کنی؟نه واس درس و چیزای الکی!نه...!
واسه اتفاقی که قراره ۲۳تیر  ماه واسم بیوفته....واس رفتن از این شهر.....واسه شهری که بهش دلبستم...واسه تصمیمی که گرفته شد و علنی نکردم چون یه کورسوی امید داشتم به اینکه شاید کنسل بشه...و نشده تا الان....شاید رفتنی نشدیم...این روزا شدم مث اون ادمایی که بهشون گفتن تا چند ماه دیگه بیشتر
داره امتحانم می کنه، می خواد ببینه آستانه دیوونگیم چقدره، میخواد ببینه درست شدم یا نه!منکه هرجور شده این امتحان و قبول میشم، شده شبا سرمو بکوبم به دیوار که طغیان نکنم و دیوونگیم نزنه بیرون این امتحانو قبول میشم
ولی
یادم نمیره زیر قولش زده، هیچوقت یادم نمیره، تا ابد.
+بهت قول میدم بابا.
++راستی! ته جیبتون یه دوزاری دارید؟ :,(
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای ر
زهرا جان سلام
چندماه پیش وقتی یکی از دانشجوها از مشکل زندگیش برام گفت و این که لازمه زودتر کاراشو تموم کنه. براش از تو گفتم و این که اهل محل "ماما" میان پیشت و حاجت روا میشن.
چند وقت بعدش فکر کنم بعد عید غدیر و خوابهای عمو برام پیام فرستاد که خوابتو دیده. این طور نوشته بود
"
سلام آقای ... حالتون چطوره؟ خونواده خوبن ؟ عیدتون مبارک باشه جای زهراجان هم خالیه ..خداوند صبر عطا کنه من دیشب خوابشو دیدم .. روی تخت بیمارستان بود انگار بعد از حادثه بود اما ک
دیروز صبح ساعت ۵ پاشدم، تا وسایلامو جمع کردم شد ۶ و نیم. دیگه اومدم اتوبوس سوار شدم، بعد هم مترو، هفت و نیم رسیدم راه آهن. این اولین باری بود که با قطار میومدم خونه. توی قطار که خیلی خوب بود، واقعاً استرسش نسبت به اتوبوس خیلی کمتره. میتونی هرکاری میخوای هم بکنی. ولی خب چون ایستگاه نیم ساعتی با شهر فاصله داره، باز اونجاش استرس داره دیگه. هرچند دارن اون مسیرو یک طرفه میکنن جاده‌ش رو، و یه ایستگاه هم دارن داخل شهر میسازن. امیدوارم خیلی زود افتتاح
به نام خداوندی که بزرگتر از آن است که وصف شود
فیلم نگاه نمیکردم ولی یه دیالوگش گوشم رو تیز کرد و باعث یه گفتگوی طویل شد
میگفت:تو حق نداری ناامید بشی حق نداری
قسمتی از گفتگوی درونم:
 واقعا حق نداریم؟؟چرا نداشته باشیم؟؟
_چون تا وقتی زنده ای باید زندگی کنی باید رو به جلو باشی
این حرفا همش شعاره اینارو کسایی میگن که خودشون اونقدر دچار درد نشدن
_ ینی تو بهتر از خدا بهتر از اولیاءش میفهمی؟؟
خب نه ولی واقعا خسته شدم
_فکر نمیکنی از یه جایی باید خودت رو
۱.کسی ویدئوی رقصی که دو تا از اعضای NCT برای آهنگ lovely بیلی ایلیش طراحی کردنو دیده؟ منکه تازه دیدم:) خیلی قشنگ بود. یعنی چند بار نگاه کردمش و بازم می تونستم ببینم.لینکش (نیازمند فیلترشکن)
 
۲.انیمه ای که درحال حاضر می بینم هفته ای یه قسمت میاد. همراه با زمانی که برای دانلودش صرف میشه، دیدنش حتی نیم ساعت هم به درازا نمیکشه. مفهومی نیست و احتمالا بیشتر از یک فصلم نباشه و زیاد هم ادامه پیدا نکنه. البته یکی از شخصیت ها بهم انگیزه میده برای کار بیشتر. ی
علامه شیخ شوشتری از اون آدمای خوب روزگار خودش بوده که بیشتر به نسل من می خورد. متولد 1281، و متوفی 1374. از اون شخصیتایی که از خودمون میپرسیم، هنوز هم زمان ما وجود دارن؟ در زمان منکه بودند، مثل آیت الله بهجت و همین علامه شیخ شوشتری خودمون.
یکی از چیزهایی که در مورد این علامه خیلی مورد توجهم قرار گرفت، نحوه نوشتن کتابهاش بود. اولین کتابی که شیخ شوشتری نوشت (قاموس الرجال)، به صورت پاورقی و دستنویس کناره های کتابی دیگر بود. بعد از اینکه آن رو نشان حاج
البته می دونم کسی دلش برام تنگ نشده بود.ولی خب نگران نباشید من زنده ام :)))
یعنی زنده موندم :))
چند روز پیش تو راه مدرسه تصادف کردم :/ چند روزی بیمارستان بودم. 
امروز مرخص شدم و الان خونه باباجونیم.
یعنی هر بلایی که سر خودم اومد یه طرف،عذابی که بابام کشید یه طرف دیگه:(( روز اول تو بیمارستان که نیمه هوشیار بودم فقط میدیم که بابا خیلی باهام حرف نمیزنه و همش از اتاق میره بیرون.بیشتر بقیه رو یادم میاد که باهام حرف میزدن ولی الان که تمررکز میکنم میفهمم ن
برای تو می‌نویسم ژوان عزیزم. برای تو که امروز آمدی، کنار من نشستی و هم کلام شدیم. برای تو که نمی‌دانم از کجایی، نمی‌دانم تا دیروز کجا بودی، نمی‌دانم اگر روزی بروی کجا می‌روی. برای تو که امروز تمام مسیر را به تو فکر کردم.
آرام، آسوده نشستی. از وارش امروز گفتی. از اینکه هوای سرد تو را زنده می‌کند. گفتی از جایی که می‌آیی،‌ سرما می‌اوری. من که حس نکردم.
گفتی و گفتی و گفتی و من فقط نگاه کردم. بعد انگار که جای من نشسته باشی، از من گفتی. گفتی که سرد
امروز داشتم به گفته های همیشگیه بابام عمل میکردم ..
+ نبابااااا!! حبف گوش کن کی بودی تو!!؟؟
- میشه خفه شی برای اولین بار میخوام لطیف حرف بزنم اگه بذاری!!
+ اوکی بابا لطیف!! خوبی لطیف!؟
- بیشور!! خودتی !! من اسم دارم!!
+ اوکی برو خداتو شکر کن حوصله اتو ندارم!!
- نبابا حوصله!!
 
بگذریم..
داشتم شنا میرفتم روزی 30 تا با 120 تا نمیدونم اسمش چیه که برا عضلات ساق پامیرن..خلاصه از اونا با 100تا درازنشتست و شکم خلبانی..
بابام داشت از کنارم رد میشد چپ چپ نگام کرد گفت :
" تو خ
 
سلام
تقریبا نزدیکای انتخابات مجلس بود که یه خبری داشت بولد میشد ، انتشار یه ویروس جدید با سرعت شیوع بالا که تو چین داره شیوع پیدا میکنه و دمدم انتخابات بود که یه خبر اومد که تو کشور ما هم خبر تایید چند نفر به این ویروس تایید شد . همچنین یه خبر دیگه که شاید خیلی دیده نشد این بود که چرا تو تهران برخی ها حس بویایی خودشون رو از دست دادن و اون کارشناسی هم که توضیح داده بود یه سری دلایلی رو گفته بود اما هیچ اشاره ای به این ویروس نکرد و الان که 23 فرورد
خببب اومدم دانشگاه نتیجه پروپوزالو بگیرم، الحمدالله موافقت شده! ولی راستش نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت :))) یعنی از طرفی استرس اینو داشتم که موافقت نشه، اونموقع چیکارش کنم، از طرفی میگفتم منکه خودم لقمه بزرگتر از دهنم برداشتم، زمینم نمیذارمش، یکی دیگه باهام مخالفت کنه خودم کمتر عذاب وجدان میگیرم :))) ولی خب موافقت شد، حتی شرط اصلاحم نخورد، که خب ما به فال نیک میگیریم.
اومدم اینو بگیرم بچه هارو دیدم، پایان نامه سابق، میخواستن یه جلسه ای
ما تمااااام دیروز رو مشغول شیرینی پختن برا عید بودیم. البته من کار دسته جمعی و یدی رو دوست دارم، ولی خب دیگه چون شبش خیلی دیر خوابیده بودم، آخراش داشتم از حال می رفتم. امروز هم ارائه ای که هفته پیش کنسل شد رو باید می دادم، بعد من نفر چهارمی بودم که باید ارائه می دادم، با این وجود استرس داشتم. صبح  کلاس داشتیم از ساعت 7 همینجور هر دو دقیقه یکبار بیدار میشدم ساعتو نگاه میکردم. خیلییییییم خوابم میومد. بعد تا وارد کلاس شدم، استادمون گفت اگه اماده ا
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
عکس آخر مربوط به پروژه "سیندرلا و چهار شوالیه" است...
*ریحانه هستم نویسنده جدید*
 منکه به شخصه عاااشق این بازیگرم و به نظرم خیلی کیوته ^_^
+به نظرتون موی بلند بیشتر بهش میاد یا موی کوتاه؟ (موهاش کم کم داره بلند میشه بچم :) )
دانلود آهنگ جدید علی سفلی عذاب
دانلود آهنگ علی سفلی به نام عذاب کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده عذاب با صدای علی سفلی از جوان ریمیکس
Download New Music Ali Sofla – Azab
 
شنوندگان عزیز چدیدترین ساخته علی سفلی عزیز را می توانید هم اکنون از جوان ریمیکس دانلود نمایید.
آهنگ جدید علی سفلا عزیز، عذاب نام دارد.
این موزیک در اینستاگرام وایرال شده است.
ترانه و موزیک این اثر از حسین تیموری می باشد.
تنظیم حرفه ا
درستش این بود که قبل از جلسه بعدی علوم برم با معلم حرف بزنم توضیح بدم چی  شده که مجبور شدم همچون کاری کنم ولی خب دیر به ذهنم رسید.امروز‌ صبحم قبل کلاس نشد ببینمش واسه همین دیگه اومد سر کلاس.
وسطای زنگ بود که قدم زنان رفت ته کلاس و یه لحظه برگشتم دیدم لیست و دید ولی ،وقتی برگشت جلوی کلاس چیزی نگفت اصلا، هیچی، نه سوالی کرد نه چیزی گفت.
تا آخرای کلاس دیگه موضوع یادم رفته بود کم کم:/ ولی وقتی زنگ خورد و همه داشتن میرفتن بیرون یواش نزدیک میزم گفت چند
میدونی ترس باعث میشه کند بشی و نتونی ادامه بدی. راکد بشی و حرکن نکنی یا فقط درجا بزنی. ترس خودش ترسناک برای من. توی درس خوندن تصمیم گرفتم تا شجاع باشم. شجاع باشمو انجامش بدم نه این که از ترسم دست نگه دارمو مدام وقتمو هدر بدم و فکر کنم حالا اگه نشه چی میشه و بترسمو یه گوشه کز کنم یا های های براش گریه کنمو اشک بریزم. 
امروز اولین روز اجرای برنامم بود و هست. خواب موندم اگه صادقانه بگم . اما جا نزدم. امیدوارم برسم کتابمو بخونم حدود صدوهفت صفحه سهمیه ا
می‌دونید چرا بابانوئل کادوی بچه‌ها رو تو جوراب می‌ندازه ؟ یا چرا کالسکشو گوزن ها حمل می‌کنن؟ اصلا چی شد که تصمیم گرفت شب کریسمس برای بچه ها کادو بیاره ؟
 
"Klaus" انیمیشنی که سرگذشت بابانوئل رو برامون تعریف می‌کنه :)) و بنظرم مفهموم مهم‌ترش " کار خالصانه " بود. البته من باور دارم هر انیمیشنی می‌تونه برای هر فردی مفهوم و معنی متفاوتی داشته باشه ، ولی کار خالصانه مفهومی بود که چند‌بار توی این انیمیشن ، مستقیما بهش اشاره شد. بعد از تماشا کردنش ف

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها