نتایج جستجو برای عبارت :

بیاید بشینید پا منبرم

این بار از تنبلی نیست. تنهام، خیلی دوست دارم با یکی (بیش تر از یکی هم باشه که چه بهتر) حرف بزنم و حرف هامم زیاده. این پست صوتی 12 دقیقه ای صمیمی هم معرفی شخصیت داره، هم داستان و هم پیشنهاد برای سال جدید. حالا دیگه خودتون می دونین که حاضرین 13 مگ حرومش کنین یا نه :))
پست صوتی
پ.ن راستی اگه موافق پست های صوتی این شکلی هستین اعلام کنین. اگه هم نیستین فدا سرتون
یکی از موضوعات گپ‌وگفت دیروز، ازدواج، زندگی متاهلی و زندگی مجردی بود. (سه متاهل، سه مجرد) مثلا داغون‌ترین خواستگارتون چه شکلی بوده؟! جالب‌ترین جواب: یه آقای ناشنوا، نقص تو دست یا پا (دقیق یادم نیست کدوم)، شاگرد مغازه و کلا مجموعه‌ای از عیب و ایرادهای ظاهری که حاضر نشده با دخترخانوم دو کلمه صحبت کنه! البته جالبیش همین قسمت آخرشه و البته‌تر به نظر من که مرد عاقلی بوده و اگه کلا جایی نمی‌رفت که قراره نه بشنوه عاقل‌تر هم می‌بود.
و باز هم تاکی
از احادیث اسلامی بهره گرفته می شود که برای بنی اُمیّه با دو شاخه شان -بنی سفیان و بنی مروان- دو دولت خاهد بود:
دولت نخستین همان است که پس از زمامداری چهار خلیفۀ مسلمانان، در سال 41 هـ.ق با دست معاویه پسر ابو سفیان بنیادگذاری شد و در سال 132 هـ.ق با کشته شدن مروان حمار با دست عبّاسیان پایان یافت، و دولت دوم آن است که در آخر الزّمان برپا می شود، و در این دولت واپسین، بنی مروان با رهبری اصهب مروانی چند ماهی جزیره و عراق را فرمانروایی می کنند، و بنی سف
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها