نتایج جستجو برای عبارت :

اولین سوغاتی جناب داداش : )

اون شب هم نباید با داداشم گرم می‌گرفتم - نباید بیش‌تر از اون چیزی که تو دلم بود بهش می‌گفتم، بیش‌تر از میزانی که برام وقت می‌ذاره براش وقت می‌ذاشتم. 
وقتی مامان بهم گفت که داداش قبل از پرواز به سوئد، پنج دقیقه توی فرودگاه باهاش اسکایپ کرده مدت زیادی ساکت موندم، واقعا برای من مهم نیست که دیگه داداش توی کدوم فرودگاهه، توی کدوم شهر اروپاست. داداش رفته؛ و وقتی هم که بود داداش من نبود. داداش من برادر کارشه، برادر من نیست.
سلام  خوبید؟
نمیدونم سریال برادر جان رو میبیند یا نه!!
کاری به اصل موضوع سریال ندارم ولی توی سریال یه جوری میگن داداش یهجوری براشون سخته داداش راز داداش رولو بده !
یه جوری میگن دنیا ینی داداش اخرت خدا!!!!!
راستش من ندیدم برادری ندیدم!
داداش خودم که همیشه همه جا در حال ضایع کردن من بود 
داداشای بابام هم تا از لحاظ مادی و مالی هه چی اوکی بود ، خوب بودن وگرنه همش دعوا بود
که این اخریه هم همه چی تموم شد
راستش نمیدونم چه جوریه که ما ها غریب پرست بودیم 
اون شب هم نباید با داداشم گرم می‌گرفتم - نباید بیش‌تر از اون چیزی که تو دلم بود بهش می‌گفتم، بیش‌تر از میزانی که برام وقت می‌ذاره براش وقت می‌ذاشتم. 
وقتی مامان بهم گفت که داداش قبل از پرواز به سوئد، پنج دقیقه توی فرودگاه باهاش اسکایپ کرده مدت زیادی ساکت موندم، واقعا برای من مهم نیست که دیگه داداش توی کدوم فرودگاهه، توی کدوم شهر اروپاست. داداش رفته؛ و وقتی هم که بود داداش من نبود - اون برادر کارشه، نه برادر من.
شنبه با جناب برادر پاشدیم رفتیم دکتر . برگشتنی یه چند قطره ای از بینی مبارک مان خون اومد . سوار اتوبوس شده بودیم ، توی قسمت مردونه وایساده بودیم ، داداش بزرگه پرسید خوبی ؟ گفتم نه ! و همون طور که بازوش رو گرفته بودم سرم رو به سینه ش تکیه دادم و بهش گفتم دارم غش میکنم . ( احتمالا حضار پیش خودشون گفتن اَه اَه خجالتم خوب چیزیه این جلافت ها توی ملاء عام ؟؟؟ ) فکر کنم چند ثانیه بعد من کف اتوبوس بودم داداش بزرگه دستمو گرفته بود میگفت خوبی ؟؟ گفتم آره خوب
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
 
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
 داداش شماره یک: بچه پولدار
ماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
 
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیک
خوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
 
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت روم
هر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان داد
اینم یه کلیپ دیگه از برگشت عشقم لی مین هوووو
این بهترین حس و اتفاق دنیاست
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
https://www.namasha.com/v/tkuJYw3z
کلیک کن
من خیلی خوشحالم خیلییییی❤❤❤❤
این کلیپا رو از  کانال نماشا دوستم کپی میکنم و ازش اجازه گرفتم
امروز تولد داداشم هم هست وای چه جالب
داداش واقعیم نه مجازی
اسمشم محمدامین هست 
تولدت مبارک داداش جوووووونم❤❤❤❤
قلب آبی به افتخار داداش استقلالیم
ما خانوادگی استقلالی هستیم اونم سرسخت
جناب داداش بالاخره "برای اولین بار" موفق به اخذ اجازه ی والدین برای رفتن به یه اردوی خارج از شهر اما درون استانی (به مدت یک شب) از طرف مسجد شد
: )  وقتی فهمیدم پدرومادر بهش اجازه دادن واقعا تو شُک بودم ×_×
جویای قضیه که شدم دیدم بنده خدا طبق تجربه ، انتظار داشته والدین گرام بهش اجازه ندن اما درکمال ناباوری ، بعداز یسری صحبت محرمانه ی دونفره مجوز رفتنش صادر شد : )  از مامان خانوم که جریانو پرسیدم دیدم از اردوی مذکور بررسی های گسترده ای داشتن ×_×
دی
جناب داداش بالاخره "برای اولین بار" موفق به اخذ اجازه ی والدین برای رفتن به یه اردوی خارج از شهر اما درون استانی (به مدت یک شب) از طرف مسجد شد
: )  وقتی فهمیدم مامان بابام بهش اجازه دادن واقعا تو شُک بودم ×_×
جویای قضیه که شدم دیدم بنده خدا طبق تجربه ، انتظار داشته والدین گرام بهش اجازه ندن اما درکمال ناباوری ، بعداز یسری صحبت محرمانه ی دونفره مجوز رفتنش صادر شد : )  از مامان خانوم که جریانو پرسیدم دیدم از اردوی مذکور بررسی های گسترده ای داشتن ×_×
 
تلفن خونه زنگ خورد !
همون لحظه حس کردم کی پشت خطه ! میدونستم داداش دومیم پشت خطه !
داداش کوچکه گوشی رو برداشت تا هنوز حرف نزده بود که کی پشت خط بوده و بهش چی گفته؟!
رو به داداش کوچکه  گفتم :
داداش دومی بود ؟!
گفت : آره!
گفتم زنگ زد که بگه امروز لوبیا پلو داشتین ؟ ازش مونده که بیام ازش بخورم ؟!
داداش کوچکه لبخندی زد و گفت : نکنه تو گوشی تلفن میکروفن  گذاشتی ما خبر نداریم ؟!:)))) همه چی رو خودت میشنوی ؟!:)))
گفتم نه حسم همه چی رو بهم الان خیلی یهویی  گفت :))) 
امروز خوب بود خودش آخر شب من راضی بودم ولی تماس تصویری خانوادگی با داداش و دیدنش بعد بیست روز بهترش کردولی آخرشب که بعد خیلی وقت مامان رو مثل قدیما بغل کردم و به نفساش گوش دادم خیلی بهتر شد.+بابا هم اومد داداش رو دید و باهاش احوال پرسی کرد و رفت اونطرف وایساد.چشاش دلتنگیشو داد میزد++امروز مث مزه آلبالو خوب و دوسداشتنی بود
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن...
داداش اومده ... میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
میگم ها؟
میگه گیجی دیگه...هیچی!
میگم خان داداش اضطراب منو کشت...دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون ...همینه اوضاعت...وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم...جمع کن بساطتو...درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه ... نکیر و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک...ول کن بابا‌...
میزنه
2- حسام الدین نظامی :
او اولین فرزند پسر داداش نظامی است .
قبل از انقلاب جوان ترین شهردار کشور در شهر تالش بوده و مدت کوتاهی بعد از انقلاب شهردار رشت شد .
وی هم اکنون در انگلستان ساکن است .

3- نظام الدین نظامی :
دومین فرزند پسر داداش نظامی ، معلم بازنشسته است و هم اکنون در هشتپر ساکن است .
او اولین معلم فارغ التحصیل رشته زمین شناسی در روستا است .

4- تاج الدین نظامی :
سومین فرزند پسر داداش نظامی ، ساکن انگلستان است .
وی طی رفت و آمد هایش به روستا مشغول
 
‏رفتم رستوران میزکناریم یه اقایی بودغذا سفارش دادغذاشو نصفه خورد یه سوسک گذاشت تو غذا
داد زد گارسون این چه وضعشهگارسون اومد گفت اقا هرچی بخورین مهمون مایید
خواهش میکنم اروم باشینغذاشو عوض کردن
گفتم داداش سوسک اضافه نداری
گفت شرمنده داداش یه مورچه دارماونم میخام باهاش چای بخورم
 
گاهی لازم نیس نفهمیتو به رخ بقیه بکشی
فقط کافیه فهمیدگیتو به همه ثابت کنی ...!
....
میگم این جمله چقدر عجیبه ...
نیس؟
دست از اثبات خودت به بقیه بردار و یه چیزایی رو به خودت ثابت کن !
با خودمم...
....
تا قبل از شنیدن این جمله 
یه جمله دیگه برام در صدر جملات ثقیل قرار داشت:
انتظار شعور داشتن از همه...
خود بیشعوری است...
اینو داداش نگفته ...ولی خوبه!
مامانم زن خیلی خوبیه.
از اون خوبایی که واسه خودش یه‌پا خانوم خونه‌ست.
از اونا که آشپزی و کدبانوییش بیسته!
از اون زنایی که با حرف زدن با مرد غریبه لپشون گل میندازه و چادرشو سفت میگیره!
مامانم خیلی زن خوبیه!
از اون خوبا که بابام دوست داره و هی قربونش میره و هی دورش میگرده!
چند سال پیش یه روز داداش بزرگم اومد و گفت عاشق شده!
می‌گفت طرف دختر خیلی خوبیه!
از اونا که تو دانشگاه جزء نمره‌اول‌هاست!
از اونا که ته منطقن و میشه یه عمر زندگیو باهاشون ساخت!
روستا بودیم.با همسر و داداش رفتیم کوه ..باد خیییلی شدید بود چند بار نزدیک بود بیفتم.
 باد بدتر شد منم فقط چشمامو بستم و وایسادم حس کردم باد تموم شد ولی صداشو هنوز میشنیدم ..
چشامو بازکردم و دیدم داداشم روبروم وایساده ..
اینم از فوائد داداش 100 کیلویی :)
+ امشب هم از ساعت 8شب تا 1 شیفتم ..دیر رسیدم و با نیم ساعت تاخیر لاگین کردم ولی ساعت کاری خوبیه معلومه مردم هنوز از سیزده بدر برنگشتن یا خستن و زود خوابیدن :)
امسال پنج سال شده ...داداش بزرگه الان پنج ساله  شهر نجف ،حرم آقا امام علی(ع) خادمه....
از این پنج سال ، چهار سال بعنوان مدیر کاروان بچه هایی بوده که با خلوص نیت تو این روزا ،روزی هشت ساعت سرپا می مونن تا امانت دار خوبی برای زائرایی باشن که از حرم حضرت علی (ع)رهسپار حرم پسرای ایشون میشن ....
امسال سه ساله که ریش قرمز هم داداش بزرگه رو همراهی میکنه ، هرسال بعد اینکه از کربلا حرکت میکردن و در محل اقامتشون مستقر میشدن تماس تصویری برقرار میشد برای خاطر ج
ملاقات حاج اسماعیل دولابی با جناب حاج شیخ جعفر مجتهدی جناب حجّة الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ عبد القائم شوشتری تعریف کردند: یک سال در روز عید غدیر خم با عدّه ای از دوستان خدمت حاج اسماعیل دولابی بودیم. بنا به امر ایشان ، آن روز به زیارت جناب آقای مجتهدی رفتیم و از رو به رو شدن جناب دولابی با آن مرد الهی  استفاده کردیم.جناب دولابی شروع به صحبت نمودند و پیوسته از مراتب عالیه ی توحید سخن گفتند.آن روز حضرت آیة الله کشمیری هم حضور داشتند.در همی
یادش بخیر قدیما خونه بابام یک تلویزیون سیاه سفید داشتن و اون زمان فقط کانال یک و دو رو میگرفت بعد کم کم شبکه سه رو هم میگرفت . من و داداشام عاشق فوتبال بودیم و از همین تلویزیون سیاه و سفید فوتبال نگاه میکردیم . بعد که به دبیرستان رسیدیم بابام تلویزیون رنگی خریده بود و ما باهاش فوتبال نگاه میکردیم لذت می بردیم . بعضی وقتا هم داداش علی که بزرگتر بود دستگاه پلی استیشن از کلوپ نزدیک خونمون اجاره میکرد و به تلویزیون وصلش میکردیم و سه نفره ( من و دادا
چه حسی داری بعد از چند ماه چت کردن تو اینستا بفهمی طرف پسر بود نه دختر
اخه چرا دوره زمان برعکس شده ؟! دخترا عکس پسرا میزارن روی پرفایل پسرا عکس دختر ؟! 
حالا اینا کار ندارم قصد توهین به پسرا ندارم ولی آیا میشه پسر سریال کره ای ببین ؟ ( بله پدر من عاشق دونگ یی و جومونگ ) اینم به درک مگه میشه پسر عاشق دختر کره ای بشه ؟( جز جناب بی نام )  و از همه مهم تر  مگه میشه پسر  ادمین فن دختر به نام مین یانگ بشه؟! 
اخه چرا ؟!
قیافه فعلی من 
جدیدا به جایی که از طرف
سال ۸۲یا شایدم ۸۳ بود...
من چن ساله؟
۴ ساله یا ۵ ساله...
چی شده بود؟
وبا اومده بود...
من چم شده بود؟
دچار مسمویت غذایی شده بودم...
نصفه شب بود...
من یهو حس کردم دارم بالا میارم...
بدو بدو ... و گلاب به روتون...
حالا مامان دنبال من...بابا و داداش خوابالود پریده بودن تو دستشویی که فاطمه چش شد؟
من ساعت ۳ نصفه شب دااااااد میزدم:...یکی نیییییس به داد من برررسه؟من داااارم میمیرم و شماااااهاااا عین خیالتووون نییییی؟من وباااا گرفتم ...من میمیرم و شما می مونیااااا
تب کنکور و کلاس خصوصی در شیراز بسیار تند و فراگیره و اسامی نام برده تنها
قطره ای از دریای مشاوران کنکور شیراز هسکه به فراخور زمان در پست های
بعدی سایرین رو هم بهتون معرفی می کنم اعم از:جناب آقای استدلال.جناب آقای
عبداللهی.جناب آقای مقدسی.جناب آقای کرم.و.........در ضمن این پست به منظور
جانب داری از هیچ یک از افراد نام برده یا تخریب هیچ یک نوشته نشده و صرفا
جنبه ی معرفی دارد
افراد دیگه ای اگر شما میشناسید لطفا به ما اطلاع بدید تا به این صفحه با تو
طنز جالب و باحال انواع داداش برای برخی دخترا ، اصولا برخی دخترهای این زمونه هفت – هشت نوع داداش دارند.
 
هر کدوم از داداشاشونو هم واسه یه کاری میخوان.
 
داداش شماره یک: بچه پولدارماشین داره، رستوران خوب میرن باهم! اینترنت 24 ساعته مجانی هم بعنوان اشانتیون بهشون میده.
 
داداش شماره دو: یه پسر رومانتیکخوراک درددل بشینن نصفه شبها با هم درد دل کنن و گریه کنن با هم.
 
داداش شماره سه: بچه خلاف و شر چت رومهر پسری بخواهد تو اینترنت اذیتشون کنه، خان دادا
سلام..دارم آهنگ شاید بهشت شروین رو گوش میدم..چقد احساس داره..بالاخره کنکور ما هم تموم شد و وارد دنیای بعدش شدیم..خب آقایی هم از فرصت سو استفاده کردن و سفارش کیف چرم دادن..الان تیکه هاشو برش دادم فعلا.هر روز زنگ میزنه جویای احوال کیفشهامیدوارم معلمی بیارم ب امید خدا یا روانشناسی..آزمون عملی هنر هم ثبت نام کردم..برا نقاشی..باید تمرین کنم اگه خواب اجازه بده..ی چیزی میخواستم بگم..آهای داداش نداشتم ک هیچ وقت بدنیا نیومدی میخواستم بگم خیلی دوستت دارم..
مسأله این است: خونه‌ی داداش و زن‌داداش یا خوابگاه یا خانه‌ با گروهی از دوستان؟
و اما مسأله‌ی مهم‌تر چیست؟ جلب رضایت مادر و پدر.
| عکاسی - تهران - دانشگاه پارس |
پ.ن. من تلاش کردم(البته نه چندان کافی) که دولتی قبول بشم. اما شما شاهدید که با ظرفیت زیر سی تاییِ عکاسی در تهران، کار خیلی دشوار است.
[تبریک هم نگویید لطفا!]
براتون داستان عمل بینی داداش بزرگه رو گفتم ؟ توی خانواده ما فقط داداش بزرگه دماغش طبیعی و خوش فرم بود که اونم به لطف پولیپ و انحراف کارایی نداشت :/
سرباز که شد تصمیم گرفت بره عمل کنه .به این صورت که من مشهد بودم زنگ زد گفت من چقدر دستت پول دارم ؟ گفتم اینقدر ‌. گفت من بیمارستان بقیه الله ام میخوام عمل کنم . من
البته از اون روزی که اینو به من گفت حداقل ۱۰ روز دیر تر عمل شد ولی خب استرسش رو داشتم کلا ! 
پنجشنبه قرار شد عمل کنه و از اونجایی که هیچکس ب
منزل جناب آقای عباس زارعی
منزل جناب آقای احمد محمدی تشویق( وامی )
منزل جناب آقای عباس زینتی پسندیده( وامی )
منزل جناب آقای علی زینتی مهر
منزل جناب آقای رضا زیوری محب( وامی )
منزل جناب آقای اکبر زارعی( وامی )
منزل جناب آقای سید حسین حسینی رادفر
منزل جناب آقای اسداله زیوری ایمانی
منزل جناب آقای سید احمد حسینی
منزل جناب آقای سید رضا حبیبی
منزل آقایان سعید و مصطفی فرمانبردار( وامی )
منزل جناب آقای ابراهیم زارعی
منزل جناب آقای حبیب اله زیوری ابراهیم
#بزرگان_و_نامداران_باران_زهی_بادینی_رِند
از راست به چپ:
زنده یاد جناب زرافشان باران زهی(بادینی رِند) فرزند زنده یاد جناب سردار افغان خان باران زهی(بادینی رِند).
زنده یاد جناب کدخدانظرخان باران زهی(بادینی رِند) فرزند زنده یاد جناب علیخان باران زهی(بادینی رِند).
زنده یاد جناب سردار رسول خان باران زهی(بادینی رِند) فرزند ارشد زنده یاد جناب افغان خان باران زهی(بادینی رِند) که جانشین پدر شدند و سرداری قومش را بعهده داشت. 
جناب سعیدخان باران زهی (باد
چقد برام عجیبه ک از اشتباهات بقیه ب راحتی میگذرم بعد همون بقیه ب خاطر ی چیز مسخره خودشونو واسه من میگیرن و کلاس میذارن..خدایا چرا دنیا برعکسه؟
تازگی ها نمیدونم چرا قلبم اینقد بد میزنه..هی تاپ تاپ میکنه محکم..الان دقیقا فهمیدین قلبم چش شده یا بیشتر توضییح بدم؟؟؟ داداش محمد حسین رفت دیروز ساعت دوازده..البته بردادر شوهرمه اما مثل داداش نداشتم دوسش دارم براش شیرینی کشمشی هم پختم ..خوبه وقتی بمیرم همه یاد شیرینی هام میفتن آخه هنر دیگه ای ک ندارم..ب
سلام به همگی بچه ها من این وب رو دو سه روز پیش به داداش بهنام پس دادم ، پولم رو هم گرفتم 
خیلی کار بهنام سخته ، بهش گفتم نمیتونم مثل تو پست بزارم
امروز بهم گفت اگه نمیتونی این وب رو مدیریت کنی ، حذفش کن
باید از همتون معذرت بخوام ، اما واقعا نمیتونم ؛ پس حذفش میکنم ، شرمنده همتون شدم . ببخشید منو 
دو روز دیگه این وب رو نمیبینین _ خدانگهدارتون
پ.ن : داداش بهنام گفت ک به یکی از دنبالکننده ها که اسمشون حنانه هست بگم که :
《 من سر قولم هستم ...
پس توی فکر
♦️جلسه پرسش و پاسخ ‌و سخنرانی
جناب آقای حسین تازه حسن
جناب آقای علیرضا اسلامی نژاد
جناب آقای جواد پناهنده
خانم سمیه سادات ابراهیمی
♦️کاندیداهای ائتلاف بزرگ خاوران
دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۸ بعد از نماز مغرب و عشا
مکان: شهرک شهید رجایی ، حر ۹ ، نبش معقول ۴۰ ، مسجد محمدی
#ائتلاف_بزرگ_خاوران
#مسجد_محمدی
#شهرک_شهیدرجایی
#قوم_بزرگ_خاوری
لینک گروه حامیانhttps://t.me/lest_khavariha
[عکس 640×640]
مشاهده مطلب در کانال
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
جناب آقای دکتر روحانی عزیز
مستندی است به نام
رقص بر روسی سیم خاردار
که به موضوع قاچاق خاک ایران به امارت میپردازد
و برنامه ای به نام شریان که به وضعیت بهداشتی و تغذیه وبیمارستان ها و نظام پزشکی و ... میپردازد ، اسراف ها و واردات غلات ی که جز زیان چیز دیگری ندارند
تمنا دارم پس از ملاحظه این دو مسائل مطرح شده را پیگیری فرمایید
هردو این برنامه ها از شبکه افق صدا و سیما در سالهای گذشته پخش ش
قراره امروز علی بعد سه ماه بیاد خونه.
مامان که میدونه علی چقدر آش دوست داره از صبح حسابی تو زحمت افتاده.
زنگ مدرسه رو که زدن سعید فی الفور وسایلشو ریخت توی کیفشو  با ذوق اومد طرف خونه به علی بگه امروز معلم یه مُهر صد آفرین بهش داده چون نمره نقاشیش ۲۰ شده وقتی رسید؛ خونه رو گذاشت رو سرش:«داداش علی داداش علی!» صدایی نشنید کیفشو انداخت کنار اتاقو دوید طرف آشپزخونه.
علی کجاس مامان
میخام بهش بگم چه داداش هنرمندی داره
مادر که داشت سبزی رو داخل آش میر
سلام
22 سالمه، فرزند آخر یه خانواده پرجمعیتم، بقیه به غیر از یه داداشم ازدواج کردن. راستش این چند وقته تو خونه مون یه جریاناتی پیش اومده که چند روزه دعا میکنم کاش بچه بودم و درکی از اوضاع دور و برم نداشتم، موضوع داداش دومم، این دفعه دومه که قهر کرده. 
دفعه اول سر اینکه میخواست با بابام شریک بشه مغازه بخره، بابام قبول نکرد و گفت دختر مجرد دارم شاید فردا شوهرش دادم و فلان بهش نداد، خودش رفت یه مغازه خرید، از قضا سرش کلاه گذاشتن بابام همه چک هاش ر
بسم رب الشهدا
.#قسمت_پنجاه_و_دوم
.
- بگو چی کار کرد با من داداش هادی شما
یکم نشستیم محمد تسبیح رو روی چشماش گذاشت و بعد بوسه ای زد بهش
- داداش هادی دست مارو هم بگیر
اینکه نشد همش دختر بازی یکم هوای مارو هم داشته باش
چپ چپ نگاهش کردم
زد زیر خنده
- اوخ ببخشید
داداشم شوخی بود بخدا
ادامه مطلب
هوالرئوف الرحیم
ماشین صافکاری بود. داداش اینها هم سر تولد مامان مدل ویروس کرونا باهامون برخورد کرده بودن. داداش رضا هم که پیچوندمون و قربون رضا برم که پشتم بود و دستم رو گرفت و رضوان و فسقل در دست با اتوبوس و مترو راهی راهپیمایی شدیم.
به جرئت می تونم بگم بهترین راهپیمایی تاهلم بود. خوش گذشت. خیلی. مخصوصا که خدا دلی بهم داد تا تکبیر بگم و دل چند نفرم شاد کردم. 
الهی شکر.
 
 
 
 
خدایا کمک پلیز که وقت وقتش ساکت نباشم و خوب حرف بزنم.
به نام خالق یکتا
من:آخیش رسیدیما
ویدا:وای مامان دارم از خستگی بیهوش میشم
درحالی که رویا داشت خودشو رو کاناپه پرت میکرد گفت:این داداش توهم عجب
سلیقه ای داره ها.وسایل خونه رو مثل یه خانم با سلیقه چیده.باریک باریک
خوشم اومد.  من :الاغ تشریف داری رویا ها.پریسا نامزد داداش آرشام خوش
سلیقه اس وگرنه سلیقه آرشام مثل شلغم میمونه.یکتا:به جای این حرفا برید
بخوابید. فردا دیرمون بشه خیلی خیطه میگم رها.  من:هان؟   یکتا:بی تربیت  
من:خودت  یکتا:اه بسه حوص
به نام خالق یکتا
من:آخیش رسیدیما
ویدا:وای مامان دارم از خستگی بیهوش میشم
درحالی که رویا داشت خودشو رو کاناپه پرت میکرد گفت:این داداش توهم عجب
سلیقه ای داره ها.وسایل خونه رو مثل یه خانم با سلیقه چیده.باریک باریک
خوشم اومد.  من :الاغ تشریف داری رویا ها.پریسا نامزد داداش آرشام خوش
سلیقه اس وگرنه سلیقه آرشام مثل شلغم میمونه.یکتا:به جای این حرفا برید
بخوابید. فردا دیرمون بشه خیلی خیطه میگم رها.  من:هان؟   یکتا:بی تربیت  
من:خودت  یکتا:اه بسه حوص
به نام خالق یکتا
من:آخیش رسیدیما
ویدا:وای مامان دارم از خستگی بیهوش میشم
درحالی که رویا داشت خودشو رو کاناپه پرت میکرد گفت:این داداش توهم عجب
سلیقه ای داره ها.وسایل خونه رو مثل یه خانم با سلیقه چیده.باریک باریک
خوشم اومد.  من :الاغ تشریف داری رویا ها.پریسا نامزد داداش آرشام خوش
سلیقه اس وگرنه سلیقه آرشام مثل شلغم میمونه.یکتا:به جای این حرفا برید
بخوابید. فردا دیرمون بشه خیلی خیطه میگم رها.  من:هان؟   یکتا:بی تربیت  
من:خودت  یکتا:اه بسه حوص
بسم‌الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
جناب دکتر عباسی 
براحتی از مسئولین نظام جمهوری انتقاد می‌فرمایید از هنر پیشه ها و... ولی بخدا قسم شما هم در کوتاهی ها و ایرادات و نواقص موجود مقصرید...و بدون شک در پیشگاه خداوند در مقابل تک تک کلمات باید پاسخگو باشید
شما از جناب دکتر احمدی نژاد انتقاد میکنید و میدانید سخنان شما و پخش حداکثری آنها در اواخر حکومت خاتمی باعث به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد شد ... و انتقادات از احمدی‌نژاد باعث
چند وقت پیش در جمعی نشسته بودیم جمع نسبتا صمیمی بود، داشتیم ا. آینده حرف میزدیم و از مثلا ده سال دیگر که کداممان کجا هستیم و به چه جایگاهی خواهیم رسید، در افکارم غوطه ور بودم که یکی از افراد حاضر در جمع شاید بی منظور و فقط از روی نادانی یا برای شوخی، با دیدن ذوق زاید الوصف من که در صدا و چهره ام هویدا بود، رو به من گفت من میدونم ده سال دیگه هم تو همچنان داری زیر گاوها رو تمیز میکنی، من چنین انتظاری نداشتم پس بهم برایم گران آمد برادرهایم که در جم
خداوند این زوج رو رحمت کنه بنده چندین بار بیشتر اقا احسان رو ندیدم
من همکار سابق پدر ایشون بودم هر از گاهی اقا احسان هم شرکت تشریف می اوردند.
نمیدونم پدر اقا احسان، مهندس نوبخت، چطور این داغ رو تحمل میکنن همیشه یادمه هر وقت اقا احسان می اومد شرکت، پدرشون با لفظ داداش ایشونو خطاب میکردند. میگفتن: احسان فقط پسرم نیست، رفیق و داداش منه (اخه پدرشون تک فرزند پسر بودن و علاقه شدیدی به ایشون داشتن) بارها با پدرشون در مورد اقا احسان صحبت کردیم واین
هیجده!
عدد خفن و محترمی برام محسوب میشد رسیدن به سن قانونی و آدم حساب شدن
17 شهریور 98
موقعی که سنم از انگشتای دو دست تجاوز نمی کرد جشن تولد رویایی برای هیجده سالگیم در نظر گرفته بودم. مثلا بابا یه پراید (اونموقع حکم لامبورگینی داشت لامصب) بندازه زیر پام...حساب کتاب همه چی بود الا محرم و شب تاسوعا
همین بابایی که قرار بود پراید بندازه زیر پام گفت جشن و کادو رو میزاریم 31 شهریور هر چهارتاتون با هم جشن بگیرین (من و داداشم) + (داداش و داداش) دوقلوییم خب
#فرهیختگان_خالدآباد
با افتخار به اطلاع همشهریان عزیز خالدآبادی می رسانیم ؛
با حکم سردار اشتری فرمانده نیروی انتظامی، جناب سرهنگ #احمدسعیدیان به سمت معاون مبارزه با جرائم جنایی ناجا منصوب شد.
#متولیان_خالدآباد
#متولیان_آقاعلی_عباس
@motvalian
آقا تصور کنید دعوت شدید خونه اقوام حالا ناهار یا شام و غذای مورد نظر اون غذایی هست که به شدت ازش متنفر هستید و دوست ندارید
خوب حالا میخوام بگید عکس العمل شما در اینو مورد چیه چیکار میکنید ؟ آیا مجبوری میخورید ؟ یا که نه . با ذکر توضیح بنویسید .

دعوت میکنم از جناب قدح ، جناب زیتون ، خانم واران ،خانم ام اسی خوشبخت ،خانم بهار و دیگر دوستان .
★پیام تشکر★
بدینوسیله از  مهندس عابدی معاون محترم استاندار، جناب اقای حجت الاسلام مرتضایی نیا امام جمعه محترم زیرکوه ، دکتر دهقانی رئیس شبکه علوم پزشکی استان  ، جناب اقای مهندس عربشاهی فرماندار محترم زیرکوه ، جناب اقای موهبتی مشاور اجرایی استانداری ،جناب اقای صفاجو بخشدار محترم شاسکوه ، جناب اقای دکتر ناصری رئیس شبکه بهداشت و درمان شهرستان ، مهندس رجبی ریاست اداره منابع طبیعی ، شورای شهرستان زیرکوه ، شورای بخش شاسکو ، مسئولین ادارات
ایندفه پر انرژی اومدم ، خوشال اومدم، شاد اومدم
هر قدر غر زدم ، هر قدر ناشکری کردم کافیه:)))))

خب مسبب حال خوبم داداش ک هست عجیییب حالمو خوب کرد با حرفاش ، چقدر منو امیدوار کرد به آینده و فهمیدم چه بهتره که تمام اون تلاشیو که قرار بود برا رسیدن به چیزی که دوسش ندارم بکنم ، الان صرف خودم و رشته ی مورد علاقم بکنم 
حالم خوبه و یکم ناراحتم بخاطر اون دو سه تومنی که الکی الکی خرج کردم و پولمم بر نمیگرده وووو بشدت عذاب وجدان گرفتم:))))
حالم خوبه چون تمام چش
با این دو اتفاق اخیر که رخ داد
یکی پاسخ رهبری به جناب الفبای ژاپنی(جناب شنزو آبه نخست وزیر کشور ژاپن)
دوم هدف قرار دادن هواپیمای بدن سرنشین زردک 191 سانتی(جناب ترامپ رئیس جمهور امریکا)
حالا من افتخار میکنم که یک تبعه ایرانم, شیعه ای با این رهبر
برگزاری تست استعدادیابی مورخه ۹۸/۸/۱۱ با همکاری‌ مشترک هیئت و کانون بدمینتون شهرستان فومن در مجموعه شهید چمرانبا حضور استاد کریم فلاحجناب آقای علی صفایی رئیس‌  محترم هیئت بدمینتونسرکار خانم شمسی پور دبیر محترم هیئتجناب دکتر صادق وقار کارشناس عالی هیئتجناب آقای ابراهیم واقفی مربی استعداد یابی
روابط عمومی هیئت بدمینتون شهرستان فومن@badminto_fooman 
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
جناب اقای دکتر روحانی
نماینده ای چنین گفته است که شما از آمدن سیل اطلاع داشته آید و برای جلوگیری از آن هیچ تلاشی نفرموده اید
تمنا دارم سکوت ناشی از شرح صدر بالایتان را بشکنید 
خدا میداند تبعات این گونه اظهارات در جامعه چیست و چه عوارضی در پی خواهد داشت.
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
هنوز گیج خواب بودم که
گوشی رو چک کردم ببینم
چند شنبه س گفتم
وای چرا دوشنبه نمیااد ( روز اعلام نتایج )
که صدای داداش اومد که به بابا
میگفت مژدگاانی بده 
ماماان بلند گفت بییی نااام قبول شده؟؟؟
گفت نه اونو هنوز اعلام نکردن که
مربوط به باباعه
بابا گفت چی میخوای 
گفت بابا صدبده پول باشگاه رو هنوز ندادم
بعد بابا گفت باشه
داداش گفت بی ناااام قبول شدددد
منو میگین چنان از رو تخت پریدم پایین
و دویدم گفتم چییییشددد
زدم زیر گریه اما این بار گریه و اشک شوق
پنجشنبه که با مادرم رفتیم بازار خرید وقت برگشت داداش اولی و خانومش و خانوم ابریشمی رو هم دیدیم چون قرار بود ش بیان خونه ی ما من از داداش خواهش کردم اجازه بده خانوم ابریشمی با ما بیاد وقت برگشت وقتی سوار تاکسی شدیم داشتیم در مورد سریال بوی باران با هم حرف میزدیم که چطور فرشته زندست یا کی کشتتش؟ و این حرفا که راننده کاملا برگشت سمت ما گفت فیلم میگین یا واقعا؟! گفتیم بوی بارانو میگیم که ایشونم در بحث و بررسی سریال با ما همراه شدن متاسفانه
بعد دوب
قدیما، همه چیز یه جور دیگه بوده!
اونهایی که میخواستن برن حج، اول میرفتن بدهکاریاشونو صاف میکردن، از همه حلالیت میطلبیدن، بعد با خیال راحت میرفتن حج.
الان انگار رسم و رسوم حج رفتن هم عوض شده!
زنگ زدم به مشتریمون، و این چندمین باری بوده که برای حساب و کتابش بهش زنگ میزدم. خودمو آماده کرده بودم که بهش بگم این چه وضعیه آقای فلانی؟ چندبار برا یه حساب باید زنگ زدت بهت؟ که ناگهان ازونور خط صدا اومد: بفرمایید.
_آقای فلانی سلام، فلانی هستم از شرکت فلان
بچه ها امروز برام یک روز پر از خاطره بود!صبح یک آهنگ گوش کردم که وقتی شنیدم که زندگی برام پر از خوشی های بچگی بود. بعدم مهمونایی برامون اومد که مربوط به همون آهنگن:)
این آهنگ برام پر از خاطرات بچگی من و خواهرم و اون ۳ تا پسرن که الان بزررگ شدن، همونطور که منو خواهرم بزرگ شدیم.
یادمه ما چهارتا(داداش کوچیکه کوچیک بود و زیاد با ما نبود) تا پیش هم می‌رسیدیم، بالشت بود که به هم میزدیم و خونه رو روی سر هم خراب می‌کردیم‌. کم پیش میومد که مثل آدمیزاد پای
زنده یاد جناب سردار رسول خان باران زهی (بادینی رِند) فرزند زنده یادجناب سردار افغان خان باران زهی (بادینی رِند) در سال ۱۲۸۴ بدنیا آمد. بعد از مسمومیت و فوت پدرشان جناب سردار افغان خان به وسیله سَم در یک مهمانی برنامه ریزی شده از سوی برخی از آقایان،جانشین پدرشان شدند. 
در زمان اجرایی شدن فرمان اراضی خالصه دولت در دوره اول پهلوی،قسمت های اعظمی از اراضی زنده یاد سردار رسول خان بوسیله ی برخی از آقایان مطرح آن زمان به خالصه دولت تبدیل شد. 
بعد از ف
داداش بزرگه استاد دانشگاهه
امشب یه چیزی تعریف کرد که به کل از این نسل دانشجو ناامید شدم، انگار چیزی از جنس مادرانگی ته دلم لرزید.
میگفت دختره میشینه تو سالن دانشکده، تکیه میده به دیوار، پاهاشم دراز میکنه، بماند که شلوارش تا وسط ساق پاشه و پاهاش پیداست، وقتی میبینه داری میای، حتی پاهاشو جمع نمیکنه که رد بشی! همینقدر نابود! همینقدر بی ادب!
داداش بزرگه عضو هیئت علمیه، جوانک هم نیست، محاسنی داره و مشخصه که استاده، یعنی کسی با دانشجوها اشتباهش ن
 نام کتاب : رفاقت به سبک تانک
نویسنده : داوود امیریانانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب خاطرات رزمنده داوود امیریان وهم رزمانش است که به صورت طنز در قالب یک کتاب آمده است و دارای «۱۱۱» صفحه به همراه عکس های کاریکاتوری مرتبط به متن است و مناسب گروه سنی ( ج و د ) می باشد قطعه ای از کتاب :  تا به حال غصه دار نه دیده بودمش قرص روحیه بود اسمش قاسم بود و کارش خبر شهادت دادن به دوستان و اقوام بود این طور خبر شهادت برادر کسی را می داد سلام ابراهیم حالت
سلام
 
بنده چالش آقا گلم خواندم وهم به دعوت   جناب آقای گوارا دست به قلم شدم
 
بنده دو صورت نامه می نویسم،یا خیلی خیلی بهش علاقه دارم یا ازش متنفرم...
 
خوب یا به خالق هستی نامه مینویسم ،خیلی خیلی دوستش دارم
 
یا نفس سرکشم تا مخاطبش قرار بودم مثلا خیلی از بعضی از کارهاش متنفرم
 
بقیه در حد فکر کردندهست.. پس به جای نامه میشه نوشتن افکارم  اخیرم...
 
بنده آخرین نامه ای که نوشتنم نسبت به نفس بوده...
 
افکارم نسبت به کارتون:  زنان کوچک 
 
به قول خواهر ع
به علت فوت سپهباد سلیمانی امتحان امروز و فردا لغو  شد .
من که امروز در خانه هستم برای امتحان چهار شنبه یک مروری می کنم و فرست دارم چند کلامی در سایت بنویسم .
اولین فکر تاسیس سایت در سال 1397 توسط استادم به فکر من افتاد اما بیخیال فکرم شدم تا چند روز پیش که با شوهر دختر عمم این سایت رو تاسیس کردیم و به من یا داد چطور یک سایت ایجاد کنم.
ممنون از استاد بزرگوارم جناب آقای فصیحی و دامادمون جناب آقای سهیل رنجبر دوست 
به علت فوت سپهبد سلیمانی امتحان امروز و فردا لغو  شد .
من که امروز در خانه هستم برای امتحان چهار شنبه یک مروری می کنم و فرصت دارم چند کلامی در سایت بنویسم .
اولین فکر تاسیس سایت در سال 1397 توسط استادم به فکر من افتاد اما بیخیال فکرم شدم تا چند روز پیش که با شوهر دختر عمم این سایت رو تاسیس کردیم و به من یا داد چطور یک سایت ایجاد کنم.
ممنون از استاد بزرگوارم جناب آقای فصیحی و دامادمون جناب آقای سهیل رنجبر دوست 
به علت فوت سپهباد سلیمانی امتحان امروز و فردا لغو  شد .
من که امروز در خانه هستم برای امتحان چهار شنبه یک مروری می کنم و فرصت دارم چند کلامی در سایت بنویسم .
اولین فکر تاسیس سایت در سال 1397 توسط استادم به فکر من افتاد اما بیخیال فکرم شدم تا چند روز پیش که با شوهر دختر عمم این سایت رو تاسیس کردیم و به من یا داد چطور یک سایت ایجاد کنم.
ممنون از استاد بزرگوارم جناب آقای فصیحی و دامادمون جناب آقای سهیل رنجبر دوست 
مجلس روضه و توسل ماهانه
در اولین سه‌شنبه ماه محرم الحرام
سه‌شنبه ۱۲ شهریور
از ساعت ۱۷:۴۵ تا ۱۹:۱۵
سخنران محترم:
جناب استاد مهندس حاج زمانی
توسل: جناب آقای عرفانی
دزاشیب، بعد از آتش نشانی،
جنب بانک صادرات، کوچه فلاح، پلاک ۳۵
«آقایان و بانوان»
. عضویت در کانال
مشاهده مطلب در کانال
▪️هم اکنون ▪️
▪️قرائت زیارت عاشورا جناب آقای حاج محمدحسن پوست شور
▪️سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدفاضل طباطبایی
▪️ذکر مصیبت و توسل حاج محسن فرهمند آزاد
◾️مشاهده پخش زنده تصویری مراسم
@tin_group
مشاهده مطلب در کانال
▪️هم اکنون ▪️
▪️قرائت زیارت عاشورا جناب آقای حاج محمدحسن پوست شور
▪️سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدفاضل طباطبایی
▪️ذکر مصیبت و توسل حاج محسن فرهمند آزاد
◾️مشاهده پخش زنده تصویری مراسم
@tin_group
مشاهده مطلب در کانال
کرم_ worm_زرد و پلاستیکی رو کوک میکنم‌...
و میذارم رومیز ...جیر جیر کنان میره صاف میشه و جمع میشه تا میرسه به رومیزی و بعدش درجا میچرخه ...
داداش میگه گمونم تا دو سال دیگه بیشتر ایران نباشم...ینی نباشیم!
میگم پس تصمیمتونو گرفتین !میگه آره ...
میگم منم واسه بچه ات از این اسباب بازیا پست میکنم!
تموم تصورش از عمه !میشه یه کرم زرد که روی زمین میلوله ...!
بغض ‌‌‌...
میگه مگه تو نمیخواستی بری؟
میگم ایران!تمدن اسلامی؟ ...بازگشت به دوران اوج ؟علوم انسانی بومی؟
ف
جناب آقای علیرضا اسلامی نژاد
جناب آقای حسین تازه حسن
♦️کاندیداهای ائتلاف بزرگ خاوران
دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۸ بعد از نماز مغرب و عشا
مکان: شهرک شهید رجایی ، حر ۹ ، نبش معقول ۴۰ ، مسجد محمدی
#ائتلاف_بزرگ_خاوران
#مسجد_محمدی
#شهرک_شهیدرجایی
#قوم_بزرگ_خاوری
لینک گروه حامیانhttps://t.me/lest_khavariha
[عکس 1280×960]
مشاهده مطلب در کانال
فرزند شهید مجتبی ذوالفقارنسب نیز در دلنوشته ای خطاب به پدر شهید خود آورده است:
«به نام خدای شهیدان. بابای خوبم سلام؛ خوش آمدی، شهادتت مبارک.خیلی دلم برایت تنگ شده، خیلی زودتر از اینها منتظرت بودم. فکر می‌کردم برای عید می‌آیی. من و داداش عباس کنار سفره هفت سین برایت دعا کردیم، هر وقت کسی در می‌زد دعا می‌کردیم تو باشی، مامان می‌گفت بابا جانتان رفته از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع کنه، آخه دشمنا می‌خوان اون‌رو خراب کنن.
بابای شهیدم حا
هاشم رمضانی پاشو داداش
Download New Music Hashem Ramezani – Pasho Dadash
دانلود آهنگ پاشو داداش  به همراه متن آهنگ ازرسانه ویک موزیک با بالاترین سرعت و قابلیت پخش آنلاین
با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ بهمراه پخش آنلاین و متن آهنگ
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
ادامه مطلب
از ثبت نام کنکور پشمون شدم. به این خاطر که مطمئنم ازش نتیجه‌ای نمیگیرم و با ثبت نام(که خودش داستانی داشت) خودم رو محدود به بازه‌ای میکنم که نتیجه‌اش فشار بدیه که نه توش میشه درس خوند نه ... . داداش گفت گوشی اضافه‌ش رو برام میاره. با اون یکی داداش(که دوره) الان تلفنی حرف زدم. می‌گفت یه مقداری می‌فرسته. خیلی متوقعانه‌ست که بخوام چشمی داشته باشم. ازش شنیدم این یکی داداش موتور میخواد... لازم می‌بینم یه قدم برم عقب. بیخیال.
مهدی ۲۰آزمون ۶۰-۴۰ رو گرف
- چند وقته که ننوشتم ؟ خودم حسابش از دستم در رفته ! این روزا درگیر یه چیزی ام که به من مربوط هم نیست ولی خب از فکرم بیرون نمیره و همه دارم پیش خودم حساب و کتاب میکنم که این دفعه اگه دیدمش اینو بهش میگم ، فلان حرف رو میزنم فلان مساله رو میگم و هربار که میبینمش به خودم میگم " سرت به کار خودت باشه و توی حریم شخصی دیگران فضولی نکن " . درسته که این دیگران موجود خیلی مهمیه برای من ولی اگه پیش ما هم معذب باشه دیگه کسی براش نمی مونه که بخواد پیششون راحت باشه
 نام کتاب : رفاقت به سبک تانک
نویسنده : داوود امیریانانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب خاطرات رزمنده داوود امیریان وهم رزمانش است که به صورت طنز در قالب یک کتاب آمده است و دارای «۱۱۱» صفحه به همراه عکس های کاریکاتوری مرتبط به متن است و مناسب گروه سنی ( ج و د ) می باشد قطعه ای از کتاب :  تا به حال غصه دار نه دیده بودمش قرص روحیه بود اسمش قاسم بود و کارش خبر شهادت دادن به دوستان و اقوام بود این طور خبر شهادت برادر کسی را می داد سلام ابراهیم حالت
تا همین دیشب،سردرگمِ سردرگم بودم.
یه سوال تو ذهنم می پیچید:
خانم بشری خانم!بالاخره ریاضی روشنگر یا انسانی فائزون؟
اصلا می دونی داری با زندگیت چی کار می کنی؟
تو به مدرسه‌ت گفتی ریاضی،ولی دلت چی؟که نصفش تو راه پله های تنگ فائزون گیر کرده و نصفش تو مدرسه‌ای که خونه‌ته؟
داری چی‌کار می‌کنی؟
دیشب قطعی شد،فهمیدم چی‌کاره‌م،فهمیدم بابا ازم چی توقع داره و خیالم یه کم راحت شد.اما مامان همچنان معتقده کم درس می‌خونم.واقعیت همینه...من مثل ریحانه الم
خوب باید بگم که از دیشب هی دستمو می برم پشت سرم تا گیره رو از سرم باز کنم! (مخصوصا موقع خواب) و بعد می بینم آشِ چی؟ کشکِ چی؟ موهامو کوتاه کردم گیره کجا بود :) 
شبیه این قضیه هنوز در مورد عینک برام پیش میاد 
تو خونه بابا مخالفت کرد با موهام داداش بزرگ گفت خوبه و بهتر از قبلته! داداش کوچیک هم تلفنی بهش گفتم گفت آره بهت میاد! در حالیکه همین داداش کوچیک قبلا هم‌رای بابا بود که دختر باید موهاش بلند باشه (دلم براش تنگ شده) 
دیروز استعلاجی بردم و دیگه نمی
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است—جناب اقای – وی- او-ا امریکا شما که انتقاد میکنید- ایا خود شماها بهترین خبرنگاران دنیا هستید  یا امریکا ازروی  نچاری شمار اورده است سواد این کاررا   دارید یا یک الگوی  شیطانی بدست شمادادند ازان کور کورانه پیروی میکنید- دراسلام براساس گفته استادمعزز حضرتا دکتر ایت الله جناب اقای مرتضی مطهری رحمت الله علیه فرمودند منافع جمع بیش از منافع فرد است لذا فرد بخاطر جمع شهیدمیشود پس منافع جهانی مهمتراز منافع
 
دوروزه دارم میگم پیتزا پیتزا، می دونن من عاشق پیتزام
گفتم شما هم میخورید؟ داداشم گفت پیتزا میخوای سفارش بدی؟ نوچ نوچ نوچ
مامان بابا گفتن مگه میشه پیتزا خورد؟؟
امشب قبل سفارش گفتم دوتا بزرگ بگیرم؟من یه پیتزا کامل میخوامااا
بابا:نه زیاده بابا
مامان: منکه معدم درد میکنه نمیخوام
داداش: من پیتزا خوشم نمیاد کباب میخوام
محض احتیاط یه کامل و یه مینی سفارش دادم آوردن
همه نشست سر سفره بابا یکی دوتا برش از مینی خورد بقیشو مامان خورد
داداش نشست سر پی
حالا که قرار مدار عقد گذاشتیم,دلخوش خرید هامونو تقریبا کردیم ,امروز نشسته بودم لیست مهمان بنویسم ,رفتم از مامانم بپرسم فلانی چند نفرن?! که گفت صبا یکم دست نگه دار!!!! گفتم چرا ... گفت داداشت از تو بزرگتره ولی هنوز ازدواج نکرده ,درست نیست تو زودتر عقد کنی  داداشت دق میکنه!!!!! هاج و واج نگاهش کردم ,یعنی چی مامان? داداش که نامزد هم نداره من صبر کنم  تا عقد کنه! گفت تو یکی دوسالی صبر کن تا منم واسه داداشت یه زن خوب پیدا کنم!!!!!!!!!!! بعد سریع واسش عقد و عروسی
وقتی شوهر کنم عمرا عکس شوهرمو همه جا بذارم :|||| ( منظورم کاملا با اینستاست ! ) 
+ دختره ( یکی از دوستای قدیمیم ) از وقتی ازدواج کرده نان استاپ عکس شوهرش یا استوریه یا پست ! 
بابا حاجی ! چرا اخه ؟
ازدواج کردی باشه اوکی ، شوهرت خوش قیافه ست بازم باشه اوکی یه پست دو پست نه دیگ انقدر ... به خاطر خودتون میگم ! 
بعد جالبیش اینه که پیجش پرایوته و عکس شوهرشو تنها میذاره ... بعد از اون ور خواهرش بدتر :| یه مدت استوری هرشبش این بود که ما و داداش محسن ( شوهر خواهرش ) ف
بازدید و ابراز همدردی جناب آقای دکتر آرام مدیرکل بهزیستی مازندران به همراه جناب آقای رجبی معاون پشتیبانی ، آقای حسین زاده معاون امور اجتماعی ، آقای منفرد رئیس حراست و احمدی رئیس بهزیستی شهرستان از مددجویان حادثه دیده و اهدای کارت هدیه 
سلام علیکم:)
یک عدد نوستال...ییده هستم:))) این چندروز خیلی خیییییییییلی گرمه در حد جهنم، استانهایی غیر از جنوب بیان بگن گرمه کره خورشید میکنم توی حلقشون والا.
خونه جدید رو دارن رنگ امیزی میکنن، انتخاب رنگ از بنده بوده که با ترس ولرز از خواهر و غرغرهاش من انتخاب کردم البته خودش به من سپرده بود ولی واقعا ادمیه که حق انتخاب میده بهت بعدش بهت غر میزنه میگه این فلان اونش فلان خوب یکی نیس بهش بگه خودت انتخاب کن خواهر عزیز. برا همه چی همینه ها.
دیگه من ا
انتخابات شورای دانش آموزی نرجس طاقانک مورخ 97/8/1 با شکوه و استقبال
بسیارخوب دانش آموزان و تمهید برگزاری مطلوب انتخابات انجام شد.در آغاز
آیاتی از قرآن تلاوت گردید پس از آن کاندیداها به معرفی خود پرداختند و
انتخابات به طور رسمی راس ساعت 9:30 آغاز گردید که جناب آقای روغنی کارشناس
آموزش متوسطه اول و جناب آقای تخشیده از انتخابات بازدید بعمل آوردند.
بین تمام پست ها و مطالبی که به مناسبت عید غدیر خم نوشته بودند،متن حامد عسکری به دلمان نشست
 
جناب آقای علی ابن ابیطالب(ع)
انتصاب شایسته و مبارک و هوشمندانه شما را به سمت جانشینی پیامبر اسلام و آراسته شدن نام جنابتان را به لقب
(امیرالمومنین)  تبریک و تهنیت عرض نموده و از شما و خداوند متعال خواستار توفیق نوکری و خدمت به آن جناب والامقام را به من
و فرزندانم عطا کنید
 
میگه مبارزه با استکبار؟!آمریکا رو بیرون کردیم که ثروتمون رو نبرند؛ حالام که دارن میبرن!!!میگم الان حکم اون داداش قلدریه که حق خواهر برادراشو داره میخوره...درسته اینم استکباره و باید گوششو تابوند و سر جاش نشوند کاری که هرچند دیر اما بالاخره با جناب رئیسی شروع شده و ان شاءالله ادامه هم پیدا خواهد کرد.اما این کجا و اونجا که کسی خارج از خانواده بیاد و سرمایه خانوادگی اونا رو بخواد تاراج کنه؟!باید بر غیرت و همت همچین خانه و خانواده ای فاتحه خواندب
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- جناب حضرت اقای دکتر  سلمانی  رحمت الله علیه –التماس ودعا یکسری درس اخلاق بگذارید ویک ص سری هم درس ها ی تاتئری-  طی الارض کردید یا نه کردید  دعا بفرماید که نماز ملت اول وقت باشد انشاااله
واپسین لحظات شب بود
جناب نیچه اومد تو خوابم
روبروم واستاد
فیس تو فیس
اکت تو اکت
سیبیلاشو داد بالا منم سیبیلامو دادم بالا
لباشو غنچه کرد
چِسبوند رو لبام
همون لحظه از خواب بیدار شدم
دنیام عوض شده بود
عاسمون لاجوردی شده بود
عشق رفته بود تو پی گوشت و استخونام
از اون موقع
هرکیو میبوسم
دنیاش از این رو به اون رو میشه
پ.ن:جناب نیچه فرمودن هر کی میخواد در حضور محترمشون تشریف فرما بشه قبله امتحان جغرافیای دهم بدون استعمال کافئین و ریتالین و هر سنتی یا
 
1دختر خاله سه سالم نشسته بودلب پله بالاخونه و پاشو گذاشته بود روشکم پسر خاله بزرگم که اون پایین خوابیده بود. پسرخالم گفته بود حاج خانم پات اینجا چیکار میکنه؟
یه مکث کرد گفت:این پا رومیبینی!؟دفعه بعد به من بگی حاج خانم میاد تو صورتت
 
2
وقتایی میخوام دم ظهر داداش برسونم یه چادر پوشیده دارم کلا پوشیده است ازین خیلی حجابیا میپوشمش  میگیرم جلو  که افتابم نسوزونه صورتمو. عینک آفتابیم میزنمو چون قدم کوتاهه صندلیم میکشم جلو
اونوقت داداش به مامان
بسم الله الرحمن الرحیم ./
صبح جمعه مون شاد شروع شد و بعد از دو سه ساعت ، خورد تو برجکم. اما خدا نذاشت ضد حال همینجوری بمونه. خونواده و خواهربرادرا رو جمع کردیم و مهمونشون کردیم جنگل ، رفتیم محمد آباد بساطمونو لب آب زیر سایه ی درختا پهن کردیم ، کلی گفتیم و خندیدیم و عکس گرفتیم و خوشحال بودیم و لذت بردیم از زندگی ، از لحظه هامون  از خانواده ، از سلامتی و ...
چه نعمتی ازین بالاتر ؟ 
اینکه بعد از دو سه سال ، خشک شدن یه سری از چشمه ها ، کم آب شدن رودخونه
دقیقا روز بیستم هر ماه از بانک سینا برام پیامک میاد که:
مشترک گرامی سر رسید قسط این ماه شما فرارسیده لطفا به نزدیک‌ترین شعب بان سینا مراجعه فرمایید. از همکاری و خوش عهدی شما سپاسگزاریم.
(بعد من که اهمیتی نمی‌دم ماه بعد می‌گه)
مشترک گرامی یک ماه از سر رسید قسط شما گذشته است و لطفا هرچه زودتر به نزدیک‌ترین.....(لحنش تهدید گونه ست)
(و من میگم برو بابا ندارم. و باز در ماه دیگر روز بیستم میگه)
آشغال مشترک گرامی دو ماه از سر رسید....
(بلافاصله پدرم و برا
 سلام اجی ها و داداش گل:)
میدونم خیلی از شما لطف دارید و پست ها رو بازدید میکنید و نظر هم که رو شاخ هست و میدید:)
اما کم لطفی منو ببخشید به خاطر بازدید نکردن و نظر نذاشتن:)
پ ن:به خازر مشغله کاریم هست که اینطوره اما از این به بعد سعی میکنم هر شب یک ساعت خاص پست ها رو ببینم:)
پ ن ۲: بازم معذرت:)))
دختری از برادرش پرسید عشق یعنی چی ؟
 برادرش گفت : عشق یعنی تو هر روز شکلات مرا از کیفم بر میداری
 و من هر روز باز هم شکلاتم رو همونجا میزارم
*
*
*
*
*
از دوست داشتنت برایم همین بس که فهمیدم معنای دوست داشتن را …
راستی “دوستی” چه قدر می ارزد ؟ قدر یک کوه طلا ؟ یا که سنگی سر راه ؟
چه تفاوت دارد ؟ کاش هر قدر که هست از ته دل باشد ..
*
*
*
*
برادر مثل هر پسری که نزدیک توست، نیستبرادر بهترین دوست استممکن است از تو بزرگ تر یا کوچک تر باشداما اهمیتی ندارد، او بهت
جناب پطرس زده خطی خطیم کرده تمام نقشه هام نقشه بر آب شد خدایش !روزی که از انتشارات به من زنگ زده بودن به ایشونم زنگ زده بودن ! ایشونم نشانی رو تغییر میدن و میگن ادرس بیمارستان رو بنویسید :)) حالا نیومده بگه تو این سفارش رو دادی ؟ آخه بهشم گفتن نمیشه بهت بگیم که چیه !
دبروز که پیگیری کردم مرسوله رسیده دستش ولی جناب پطرس نمیدونسته چون تحویل دبیر خونه بیمارستان قسمت اداری داده شده ! و جالب ترش اینکه همه سوپرایزا به دغدغه اینکه چه کتابیه توی پاکت و ا
دم افطاری با داداش رفتیم نونوایی...از اونور هم یه چرخی بخوریم و بیایم...رفت یه محله دیگه نون بخره...
من تو ماشین بودم...دیدم اومد زد به شیشه که بیا...و رفت وایساد تو صف
 ...صف یکی ای ..‌.از صف دوتایی خلوت تر بود...
رفتم...
جاشو داد به من...خودش وایساد پشت سر من...
هردومونم ماسک داشتیم ...والا خیلی شبیهیم و تو اولین نگاه همه متوجه میشن ما خواهر برادریم ..ماشاالله
خلاصه ...
دوتا دستشو گذاشت رو شونه من و وایساد...کله اش رو اورد پشت گوش من یه چیزی گفت من خندیدم...نم
من تنها هستم یعنی نه اینکه هیچ برادر یا خواهری نداشته باشم،نه بلکه یک خواهر دارم و الان تقریبا 9 ساله است و کلاس دوم دبستان.وقتی 13 ساله بودم فکر میکردم چه خوب میشد من یک داداش داشتم و دقیقا مثل هم بودیم و همدیگر را دوست داشتیم مثلا وقتی به دنیا آمد، من هم مثل او که پوشک است،پوشک شوم و بعدش هم دقیقا یک لباس بپوشیم و یک جور راه برویم و یک جور غذا بخوریم ولی همه چی طبق فکر های من پیش نرفت و خواهر دار شدم.البته الان کامل کامل تنها نیستم بلکه یک داداش
کوچ؟ملک شاهی؟
داداش مهدی هم هست؟
به سمانه متوسل شم؟
به مهدی؟
به مامانت؟
به علی و دل آرا؟
جار بزنم که من تو زندگیش یه غریبه شدم و بس؟
دلت اومد اینطوری تا کنی با من آخه؟
بگردم ببینم کجا می تونم پیدات کنم واسه یه فیکس کردن قرار مشاوره ی آخر هفته که به خاطرش میخوام بیام تهران؟
سلام
من یه دختر 24 ساله هستم. از نظر دیگران زیبا هستم و خیلی هم به خودم می رسم. خانواده خوش نامی و ثروتمندی هم دارم، پدرم و برادرهام تو بازار مغازه دارن، اینا رو گفتم که از شرایطم آگاه بشید. 
اما مشکلی که دارم اینه که خیلی کم خواستگار دارم، یعنی تا حالا فقط سه نفر اومدن خواستگاری که اونم بعد شب خواستگاری رفتن و و پشت سرشون رو نگاه نکردن. من همیشه برام جای سوال بود با این شرایط چرا انقدر کم خواستگار دارم تا اینکه آقا پسری که تو دانشگاه باهاش آشنا
کی تنهاس الان..خیلی ها دورمن اما همیشه ی چیزی کمه
خدا جون نکنه تو ازم دلگیری ک قلبم تند میزنه گاهی اوقات
بنظرتون کی میریم سر خونه زندگیمون
هر دفعه میاد پیشم و خودمو و ذهنمو میسازم ک دوسش دارم باز میره تنها میشم
مال اونم ولی تنهام
بخاطر من داره تلاش میکنه میدونم..آره همش بخاطر منه میدونم..خیلی دوسم داره میدونم
بنظرتون کی دوباره میاد
دعا کنین کنکور قبول شم
دلم برا داداشم تنگ شده..داداش واقعیم نیس ولی دوسش دارم
آزمونم افتضاح شد داداش گفت درصداتو
کلاس آموزش جودو و دفاع شخصی با حضور ریاست انجمن ورزشهای رزمی صنعت آب و برق خوزستان  اقای مهندس قنبری و  مدرسی جناب  استاد قرائتی از همکاران بازنشسته صنعت اب و برق خوزستان و دبیر مجترم انجمن آقای مهندس بهلول  در مورخ 98/09/24 روز دوشنبه در سالن ورزشی برگزار گردید
که در پایان  کلاس از مدرس محترم جناب استاد قرائتی توسط ریاست انجمن جناب
اقای مهندس قنبری تقدیر و تشکر بعمل آمد.
باسمه تعالی
جناب آقای جمهوری اسلامی زید عزه
با سلام و تحیت
برگزاری تجمع و رهپیماییِ هر ساله‌ی نهم دی‌ماه، سیزده آبان، حامیان حجاب و امثال آن، بر خلاف مصلحت جناب‌عالی بوده و موجب سرخوردگیِ دوستان شما می‌شود.
لازم است این روال ناصواب هر چه زودتر کأن لم یکن اعلام گردد.
 
خیرخواهِ شما
۸ دی‌ماه ۱۳۹۸
 
پ.ن: #داری_با_ریشه_هات_چی_کار_می_کنی؟
باسمه تعالی
روز چهارشنبه در دفتر مرکز نیکوکاری بشری میزبان ریاست محترم ناحیه دو کمیته امداد استان قم بودیم.
جناب آقای علیپور به همراه معاونت مشارکت های مردمی جناب آقای متقی آمدند دفتر با یک لیوان‌چای از آنها پذیرایی کردیم.
مطالب مختلفی پیرامون:
۱. مسیرهای تعامل با کمیته امداد
۲. مشکلات سیستم بانکی
۳. و....
مطرح شد
امید که این جلسات راهگشای خدمت بیشتر و بهتر باشد.

چ
تقویم شیعه
بیست و دوم ربیع الثانی
وفات جناب موسی مبرقع علیه السلام
جناب موسی مبرقع علیه السلام پسر حضرت جواد علیه السلام در سال ۲۹۶ هجری قمری در شب چهارشنبه در شهر قم وفات یافت. به نقلی وفات آن جناب در ۸ ربیع الثانی بوده است. بنا بر قول دیگری در ۱۴ ربیع الثانی وفات موسی مبرقع واقع شده است. قبر آن بزرگوار در چهل اختران قم خیابان آذر مشهور است. 
نام: موسی، کنیه: ابو جعفر، لقب: مبرقع که از فرط زیبایی بر جمال مبارک نقاب میزد. نام پدر: جواد الائمه علی
بسم‌ الله الرحمن الرحیم قال الله تبارک و تعالی اعوذ‌ بالله من الشیطان الرجیم‌ و اذا اصابتهم‌ مصیبه‌ قالوا‌ انا لله و انا الیه راجعون 
برادر بزرگوارم‌ جناب آقای محمد گلدوست اعلی الله مقام‌ الشریف:
سلام‌ علیکم؛
مصیبت‌ وارده(درگذشت پدر پزرگوارتان) موجب‌ تاثر خاطر گردید.
اینجانب‌ این مصیبت‌ را به شما و خانواده تسلیت‌ عرض می نمایم.
از خداوند متعال برای مرحوم‌ رحمت‌ و مغفرت‌ و برای خانواده صبر مسئلت‌ دارم.
۲۲اسفند۹۸- سیدمحمدجواد حسی
همین الان داداشم اومد یه جعبه دستش بود، بازش کرد پر از چیزای دخترونه! گفت به کسی نگو ولی دارم برا خانومم از الان کادو جمع میکنم ! اول قند تو دلم آب شد! بعد با خودم گفتم بابا مسخره تو به فکر نتایج کنکورت باش! بعد دیدم به اون دختره حسودیم شد بابا :/ داداش خودمه اصلا!
بعد از نماز صبح و قبل از طلوع آفتاب، افتادن به راه و رفتن، دور...
بعد اون مهمان های عزیز، همسر رفت
آخرین نفر هم داداش بود که رفت
حس کسی رو داشتم که توی قبر گذاشتندش و دارن او رو با خودش و حساب کتابش تنها می ذارن
غربت یه جورایی تمرین جان کندن باشه شاید...
توفیق اجباری به ترک تعلقات...
اسامی و القاب و کنیه‌های امام زمان علیه السلام و وجه تسمیه آن‌ها
چهارم: ایزدشناس
پنجم: ایزدنشان
در کتاب مذکور، مسطور است که این دو، نام آن جناب است در نزد مجوس و شیخ بهایی رحمه الله در «کشکول» فرموده که: «فارسیان، آن جناب را ایزدشناس و ایزدنشان گویند.»
نجم ثاقب، تالیف میرزای نوری، جلد ۱، صفحه ۸۹، چاپ انتشارات کتاب جمکران
«علی» دفعه آخری که آمده بود ماه صفر بود مجروح شده بود و از ناحیه آرنج دست چپ تیر خورده بود ما بهش اصرار میکردیم که دیگه برنگرده سوریه؛ ولی اصلا گوش نمیداد،همیشه بیمارستان پیش دوستانی که بااوبرگشته و بیمارستان بستری بودند میرفت وکمکشون میکرد حتی مرخصی مجروحیتش رو نموند،انگار زمین زیر پاش داغ شده بود و همیشه میگفت:میرم و اسرا بازگشت به سوریه رو داشت و آخرشم رفت. از پادگان بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اصرار کردم داداش نرو بمون همین قدر هم ک
بازگشت محمود نامی همراه بازیکنان تیم پرسپولیس تهران.
اتفاقی جالب در کشور قطر که همه را دیوانه کرد.
محمود نامی سال نود و هفت اواخر دی ماه در کشور قطر بازی های تدارکاتی آسیایی تنها نماینده جوان های ایران در آنجا در هتل محمد بن خلیفه اقامت داشت.
تیم پرسپولیس ایران در همان روز در قطر بازی های آسیایی در همان هتل حضور داشتن.
روز برگشت محمود نامی در فرودگاه مهر آباد تهران در یک مصاحبه خبری که عکس های او با بازیکنان پرسپولیس جنجال بپا کرده بود گفت :
م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حجه السلام محمد حسین بهشتی