نتایج جستجو برای عبارت :

سلااااام

خب بدی شغل من اینه که همیشه با ادمای مایه دار که بچه هاشون همسن من هستند سر و کار دارم ...بدیش به اونجاست که خیلی به بچه هاشون حسودیم میشه که مامان باباهای جوونی دارن 
به اینکه مایه دارن..زمین و ویلاهای آنچنانی...
خب این بده خیلی بد...شاید هم از اون لحاظ که توقعم از زندگی بالا میره خوبه
دیشب در حالی که تو مطب دکتر منتظر نشسته بودیم یه دختره وارد شد یهو با دیدن ما هیجان زده داد زد واااااای سلااااام و منو محکم بغل کرده بود و روبوسی اینا منم کلا هنگ که این کیه دیگه بعد با مامان روبوسی کرد و حافظم بالاخره لود شد و اونو شناخت..دوست ابجیم بود که اخرین باری که دیده بودمش ده سال پیش بود و الان دستیار دکتر بود.و خب همون ضرب المثل معروف کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسه
پ.ن:چند روز پیش  سر یه تشخیص اشتباه دکتر شوک بزرگی به هممون وارد شده
به نام خداوندی که انسان را بیهوده خلق نکرده است
دوستان و همراهان همیشگی من سلااااام ❤ امیدوارم که آرزوهاتون تبدیل به واقعیت بشه. 
به نظر شما انتظار خوبه یا بد؟ اصلا مگه میشه کسی تو این دنیا باشه و منتظر نباشه؟ تا حالا شده به انتظارات خودتون توجه کنین؟ مهم و غیر مهم رو از بیخودی و اصلی جدا کنین؟
این سوالا الان یهویی اومد تو ذهنم و گفتم با شما به اشتراک بزارم. دوستان عزیزم زندگی آدما رو انتظار می‌چرخه میگی نه نگاه کن...
ادامه مطلب
سلااااام!
چطوریییین؟!!
یه چیز خیلی بامزه ای واسه من هست و اونم علاقه ی شدید منه به عروسی و مناسبتهای عروسی های خوشبخت (ترکیبی ساختماااا :)) )
ینی اونقدر به این مناسبتا و جشن گرفتنشون حتی تو دلی علاقه دارم که این روزا حتی دوست دارم لباسای رنگ شاد بپوشم واقعا تا یادم باشه چه روز شادیه!
و امروز سالروز ازدواج حضرت خدیجه (س) و پیامبر اکرم (ص) که من عاشق هر دوتاشونم ... (و نکفتم بهتون که چقدددددر گاهی دلم می سوزه که قسمت نبوده در دورانشون باشم حتی و دروغ چ
سلااااام!
چطوریییین؟!!
یه چیز خیلی بامزه ای واسه من هست و اونم علاقه ی شدید منه به عروسی و مناسبتهای عروسی های خوشبخت (ترکیبی ساختماااا :)) )
ینی اونقدر به این مناسبتا و جشن گرفتنشون حتی تو دلی علاقه دارم که این روزا حتی دوست دارم لباسای رنگ شاد بپوشم واقعا تا یادم باشه چه روز شادیه!
و امروز سالروز ازدواج حضرت خدیجه (س) و پیامبر اکرم (ص) که من عاشق هر دوتاشونم ... (و نکفتم بهتون که چقدددددر گاهی دلم می سوزه که قسمت نبوده تو دورانشون باشم حتی و دروغ چ
سلااااام 
بچه های یازدهم(کنکوریهای۹۹)در چه حالید؟؟؟ امتحاناتتون کی تموم میشه؟کی تصمیم دارین واسه کنکور۹۸ شروع کنین؟ راستی برای مطالب کانال و وبلاگمون هر ایده یا پیشنهادی دارید که بهتون کمک میکنه تا به هدفای خوشگلتون برسید رو برامون بفرستید  دوست دارید چه نوع مطالبی رو بیشتر تو وبلاگ و کانالمون بذاریم؟
سلااااام
امروز اولین جلسه رو رفتم یه موسسه زبان استخدام شدم از ماه ششم بیمه دارم و کلا ۶ ساعت در روزه.
 ای خووووبه ولی ناراحت همه دقایقی هستم که از سید دورم...
تقریبا ۲ یا ۳ ساعت اومده رو ساعات ددری قبلیمون....
عووووضی فهمید قراره سوپرایزش کنم برا کفش...
ولی همچنان سر جاشه در اولیییین فرصت.
اوضاع مالی این برجمون یه ذره خیییییلی داغونه... 
از برجای بعدی بهتر میشه مطمئنم
من
نباید
یادم
بره
قراره
معلم
بشم
نه؛
کارمند امور اداری زبانکده!!!
#
محمدم همه تل
بسم الله الرحمن الرحیمدر آشپزخانه مشغول آماده کردن مخلفات ناهار هستم و به این فکر میکنم که چه قدر یک سالاد شیرازی با آبلیمو و آبغوره و کمی نمک و فلفل کنار غذا چه قدر می چسبد. تخته سبزی خردکنی را روی سرویس جابه جا می کنم، گوجه دیگری از توی ظرف بر می دارم و نصف میکنم. همین طور که رویش شیار میزنم تا ریزش کنم، دارم حدس میزنم که تا چند ثانیه ی دیگر همسر وارد خانه می شوند؟ گوجه های خرد شده را توی کاسه میریزم. صدای چرخاندن کلید توی در می آید. بلند سلام م
سلااااام!!!
وضعیت اکانت استیمت چطوره؟
کلش level چندی؟
...
اینایی که دیدید چند مدتیه که داره جای احوال‌پرسی معمولی‌رو میگیره. شک دارید؟ 
در کل با بازی‌های مجازی موافق نیستم.
فقط یه توصیه دوستانه به شما:
تو رو خدا مراقب چشماتون باشین؛ اگه نزدیک بین شدید حداقل کور نشید.
ادامه مطلب
به نام خدایی که جانم در دست اوست  
همراهان دوست داشتنی من سلااااام ❣️ امیدوارم که حال جسم و روحتون خوب باشه❣️
یه روز یه مادری به بچش میگه قربون چشمای بادومیت برم و بچه لوس مامان میگه من بادوم میخوام. 
این بچه لوس مصداق ما بنده هاست. خدا به فرشته هاش دستور داد به آدم سجده کنین. همه سجده کردند جز ابلیس که از دستور خدا سرپیچی کرد. خدا در کتاب هدایتش میگه من بهت قدرت میدم که تو بشی اشرف مخلوقات من. من بهت ثروت میدم، حیات میدم، برتری میدم و.... باعث ش
سلااااام 
آقا من یادم رفت بیام بنویسم از بس قضیه این سیل و این اتفاقات اعصابمو داغون کرد که هیچی ننوشتم از روزایی که گذشت
از اول فروردین مسافرتمونو شروع کردیم و هشتم برگشتیم خییییلی خوش گذشت اما متاسفانه آخرای مسافرت همه برنامه هامونو ریخت بهم و همون آبادان موندیم و اهواز و شهرای اطرافشو گشتیم
بعدشم که تو راه برگشت بودیم شد باد و بارون و ازینجور چیزا و خبرای بعد از همه شهرای ایران..
بهرحال هرچی روزای اول خوش گذشت روزای آخر خیلی سخت و ناراحت
به نام خدایی که جانم در دست اوست.. ❣️
سلااااام رفقای خوش قلبم.امیدوارم همیشه شاد باشین. ❣️ 
این جمله رو بارها شنیدیم که هرکس تو این دنیا نون قلبشو میخوره، هیچ وقت بهش توجه نداشتیم که اصلا یعنی چی؟ آدمی رو میشناسم که بسیارررررر مهربونه. این آدم رو هیچ کس جدی نمیگیره. هر بلایی دلشون خواست سرش میارن و اصلا به این که دارند چه بلایی سر این آدم میارن فکر نمیکنن. راستش این آدم شبیه خیلی های ماست. نشستم با خودم فکر کردم و وقتی اومد پیشم درد و دلاش رو
سلااااام بچه هاااا خیلی الان ذوق زده ام
چون یه مانتو رو خودم طراحی کردم و خودمم دوختمش خیییییلییییی حس خوبی دارم الان
اینکه میتونی از دومتر پارچه برای خودت اثری و خلق کنی خیلی لذت بخشِ واقعا
و اگر خودت طراحی کنی اون اثر برای خود خود خودت میشه
یه لباس مختص خودت❤️
اینکه میگم طراحی نه اینکه یه کارخاص کرده باشم هرچی تو ذهنم بود و رو الگو پیاده کردم
دخترا تابستون فرصت و از دست ندید برید خیاطی یاد بگیرید پشیمون میشید
بگم که من اصلا علاقه ای نداشت
بسم الله الرحمن الرحیم ❣️
همراهان همیشگی من سلااااام ❣️ امیدوارم که حال دلتون خوب باشه ❣️ 
امروز به یه نکته ای رسیدم که گفتم بهتره با شما به اشتراک بزارم. دنیای ما آدم ها پر از وسایلی هست که تاریخ انقضا دارند. موافقین؟
لباس ها یه زمانی سالم و نو هستند بعد از 6 ماه استفاده بعضا خراب میشن. 
کفشامون یه سال دوام دارند و بعضا بعد یک سال خراب میشن. 
جوراب هامون بعد 2ماه متوالی سوراخ میشن. 
مواد غذایی بعد 6ماه تا 1سال خراب میشن.
و...... 
به نظر شما تاری
سلااااام سلااااام سلااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که پریروز قرار بود سعید بیاد لوله کشی خونه نظر. آبادو انجام بده که شب قبلش زنگ زد که یه کاری دارم و فردا نمی تونم و پس فردا می یام ما هم دیگه بی خیال رفتن به اونجا شدیم و موندیم خونه!یه بارون یه ریزی هم می اومد که نگو شررررر شررررر ...بعد از اینکه صبونه رو خوردیم با گل پسر رفتیم و اول نون گرفتیم و بعدشم جلو یه مغازه حبوبات پیمان نگه داشت من رفتم لوبیا و عدس گرفتم با یه خرده ذر
سلام سلااااام گوگولی های پاتوقی بهارتون برگشته
عاقا انقدر نگید بی معرفت شدم بخدا وقت نمیشه اصلا یه وضعی نگم براتووون
نمیدونم گریه کنم؟!بخندم؟!بیخیال باشم؟!باخیال باشم؟!والا دغدغه هام زیاد شده
به جونی عموترامپ هی میخوام بیام مطلب بزارم مثله قبل براتون با عشق کیلیپ درست کنم،یه مدت تصمیم داشتم مسابقه بزارم ولی انگار تلسمم شدم یکی پاتوقمونا چشم کرده میخوام برم یه اسپند دود کنم براپاتوقمون و دوستای گل ماتوقمون چشم بد ازنون دورباشه همیشه ولی
سلااااام چطورید؟
-اگه میبینید اینجوری سلام میکنم چونکه جدیدا فن صدف بیوتی شدم، چقدر این بشر انرژی مثبت داره و چقدر خوشم میاد به آدمایی که مسخرش میکنن اهمیتی نمیده و کلا خیلی باهاش حال میکنم دیگههه
- اینروز ها بطور جدی دارم قلاب بافی یاد میگیرم و چقدررر هم ازش لذت میبرم، یه می نی تاپ برای خواهرم بافتم، دو تا سبد بافتم، و چندین تا تمرین داشتم و دوست دارم همینجوری برم جلو و بیشتر ازش لذت ببرم. اگه مثل من قلاب بافی دوست دارید و بلد نیستید چطور نقش
به نام خداوند رنگ ها❣️
دوستان مهربون و همراهان همیشگی من سلااااام ❣️ امیدوارم که هر روزتون بهتر از دیروز باشه❣️
امروز وقتی از کلاس بر میگشتم دیدم درخت هایی که تو فصل پاییز زرد شدند و افتادند پایین و تو فصل زمستون لباس خواب زمستونی به تن کردند و عریان شدند با نزدیک شدن به فصل بهار جونی دوباره گرفتند و جوونه های سبز رنگ در اونها دیده میشه. یاد این نکته افتادم که سال جدید با اتفاقات قشنگش دوباره داره میاد. سال قبل با اتفاقات تلخ و شیرینش گذشت
سلااااام سلاااااام سلاااام سلااااام خوبید ؟منم خوبم! اومدم یه خرده در مورد خاله پری و درداش حرف بزنم و برم خییییییییلی وقته می خوام این چیزازو بهتون بگم ولی تا امروز یا یادم رفته و یا اینکه فرصت نبوده و نشده که بیام بنویسم ولی الان دیگه گفتم تا فرصت هست و یادم هم هست بیام بگم ...جونم براتون بگه که پارسال تو ترم اول ارشد که با معصومه هم کلاس شدم یه بار حرف از پریود و درداش شد معصومه بهم گفت ما دوران راهنمایی که تازه پریود شده بودیم یه معلم داشتی
سلااااام سلاااااام سلااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز صبح هشت و نیم بیدار شدیم و بعد از صبونه من نشستم یه خرده کتاب خوندم و پیمان هم خونه رو جارو کشید و بعدشم غذا و میوه و آب و این چیزا آماده کرد که با خودمون ببریم نظر.آباد! قرار نبود بریم اونجا، قرار بود ظهر پیام بیاد اول با پیمان برن صرافی با کارت.ملی پیام دلار بخرن (اون روز پیمان رفته بود نتونسته بود بخره چون از پارسال یه قانونی گذاشتن که هر کی در طول سال یه بار دلا
هیجان های خودم و خوب میشناسم و میدونم که خیلی عصبانی بودم. وقتی عصبانی میشم مثل دونه برنجی که روی زمین افتاده و همه مورچه های محل جمع میشن دورش ، همه فکرهای منفی که منو در خودم میبلعند میان سراغم. دلم میخواد همه آدمها رو پس بزنم و اون ریتمی که باعث عصبانیتم شده بهم بزنم و برم تو کنج کوچیک درون خودم چمباتمه بزنم و نوازش کنم خودمو بگم :" کوچولوی ناز من خودم حواسم بهت هست". 



زار دشمنم ار میکنند قصد هلاک ..... گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

بعد میب
وقتی وارد دانشگاه شدم انتظار نداشتم همه مثل دوستای دبیرستان باشن 
اما فکر نمیکردم هم مرامشون در حد جزوه و امتحان و چهار تا کافی شاپ و سلفی باشه . خب البته توشون بودن کسایی که میشد باهاشون بیشتر از قهوه و نسکافه جلو رفت که چند کیلومتر پیاده بری و گپ بزنی و از عمق قلبت از تفکرات پنهانت حرف بزنی و کیف کنی که چقدر شبیه همید ... هرچند هنوز هم هیشکی اون رفیق مدرسه ت نمیشه! 
سر کار که رفتم فکر کردم خب طبیعیه اینام ته لبخند و گپشون قد چهار تا زنگ تفریح و
یا مُمَکِّن
ای قدرت دهنده
 
 
سلااااام :)
 
+پریروز کتاب " آغازی بر یک پایان " سید شهیدان اهلِ قلم ( : قلب) رو تموم کردم.
دیروز پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت رو شروع کردم.
 
 
اول بگم که کتاب شهید آوینی عالی بود.
خصوصا برای کسایی که یه آشنایی کوچیک با منطق، فلسفه و قوانین اصولی داشته باشند و معنای کلمات جامعه شناسی رو تا حدودی بدونن
البته آخری رو با سرچ هم میتونین به دست بیارین. اما پیدا کردن اون سه تای اولی با تحقیق یکم سخت تر میشه.
 
من عاشق
واقعا نمیدونم چند روز و شبه که مهمون خونه ی مامان و بابام هستم.همینجا زندگی میکنم و همینحا میخوابم...
مامان مرتب میگفت خیلی لاغر شدی و از وقتی هم میبینه دکتر رفتم ازم شدیدا خواست همینجا بمونم و بذارم بهم رسیدگی کنه.میگه تو هیچ کاری نکن فقط بخور و بخواب.دیگه الان همتون میدونید حتما که هر چی میگذره مسایل تربیتی مادرم پیش چشم من پر رنگ تر میشه و گاهی احساس فاصله،تنفر،دلخوری و امثال این احساسات رو در مورد مامان تجربه کردم. اما اینبار دلم بهم گفت ب
سلااااااااام سلاااااااام سلااااام سلااااااام خوبید؟منم خوبم! زیاد فرصت نیست که بنویسم اومدم فقط یه سلام بدم و برم البته چیز خاصی هم برای نوشتن نیست جز اینکه همش تو خونه ایم و بعضی وقتها هم می ریم بیرون یه قدمی می زنیم و یه چیزی می خریم و باز می یاییم خونه،منم که کلا صبحها تا نزدیکای ظهر بی حس و حال و خوابالوام کلا انگار یه جوری ام که روز برای من به معنای واقعی از بعد از ظهر شروع میشه صبحها که به زور بیدار می شم همش تو دلم آرزو می کنم کاش پیمان ن
سلااااااااام سلاااااااام سلااااام سلااااااام خوبید؟منم خوبم! زیاد فرصت نیست که بنویسم اومدم فقط یه سلام بدم و برم البته چیز خاصی هم برای نوشتن نیست جز اینکه همش تو خونه ایم و بعضی وقتها هم می ریم بیرون یه قدمی می زنیم و یه چیزی می خریم و باز می یاییم خونه،منم که کلا صبحها تا نزدیکای ظهر بی حس و حال و خوابالوام کلا انگار یه جوری ام که روز برای من به معنای واقعی از بعد از ظهر شروع میشه صبحها که به زور بیدار می شم همش تو دلم آرزو می کنم کاش پیمان ن
سلااااام به همه شما خوانندگان وبلاگ من!اول از همه می خواستم یه مقدار بیشتر با هم آشنا بشیم.
من محمدحسین رمضانی راد هستم و پزشکی می خونم توی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی.
زندگی منم مثل زندگی همه شما پر از چیزای عجیب و غریب بوده! برای مثال بهتون بگم من مدال برنز المپیاد کشوری دارم.اگه گفتین کدوم المپیاد! باورتون نمیشه،ادبی!
حالا جدای از این که چی شد من رفتم تو المپیاد بعد از المپیاد که میشد تابستون سال آخر که این یعنی کلا 9 ماه وقت داشتم برای خو
سلاااام..سلااااام...اصلن نمیدونم میخوام چی بنویسم! دلم هوای پستای نسیم رو کرده بود،رفتم وبلاگش،پست جدیدی نبود.بعد از دیروز، یکی همینطوررر تو ذهنم میگفت: سایه بنویسسس،بنویس،بنویس..
تو باید بگی...باید پستای قبلت رو کامل کنی، باید از پاییز،زمستونی که گذروندی بنویسی.از حس انفجاری حرکت به جلوت.از خوبی و حتی بدیهات.بعدش اومدم وبلاگ خودم و خوندن کامنت نسیم با جمله ی سایه بنویس و ادامه بده..دیگه عصرو فردا و هفته ی دیگه رو،،گذاشتم کنار.حتی لپ تاپو نی
سلااااام سلااام سلااااام سلااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز بعد از اینکه ساعت یک و دوی ظهر صبونه رو خوردم و جمع کردم نشستم حبیبو نگاه کردم و ساعت سه اینجورا بود که رفتم یه مقدار عدس پاک کردم گذاشتم بپزه و یه مقدار از کشمشهایی که پیمان شب قبلش از گچکاره گرفته بودرو ریختم تو سینی و آوردم نشستم رو زمین و دماشونو جدا کردم تا اینکه عدسه بپزه و عدس پلو درست کنم من عدس پلورو دو جور درست می کنم یکیش همین عدس و کشمشه که عدسو می ذارم جدا می پ
(این مطلب مربوط به روز نهم فروردینه)
سلااااام سلااااام سلااااام سلااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز ظهر پیمان گفت جوجو بریم یه سر به آفاق بزنیم؟(منظورش خونه نظر.آباد بود که اسم کوچه اش آفاقه)منم گفتم باشه و لباس پوشیدم و آماده شدم لاکها و کتابام و صلوات شمارمو ورداشتم و راه افتادیم(من نظر.آباد که می ریم اونجا چند تا کار انجام می دم یکیش اینه که لاک می زنم چون فضاش بازه بوش زود از بین می ره یه کار دیگه که می کنم کتاب خوندنه و کار سو
(این مطلب مربوط به روز نهم فروردینه)
سلااااام سلااااام سلااااام سلااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز ظهر پیمان گفت جوجو بریم یه سر به آفاق بزنیم؟(منظورش خونه نظر.آباد بود که اسم کوچه اش آفاقه)منم گفتم باشه و لباس پوشیدم و آماده شدم لاکها و کتابام و صلوات شمارمو ورداشتم و راه افتادیم(من نظر.آباد که می ریم اونجا چند تا کار انجام می دم یکیش اینه که لاک می زنم چون فضاش بازه بوش زود از بین می ره یه کار دیگه که می کنم کتاب خوندنه و کار سو
سلاااااام سلااااام سلااااام سلاااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز صبح پیمان بلند شد رفت گل پسرو که شب مونده بود تو نمایندگی آورد(روز قبلش برده بود برا سرویس گفته بودند موردهایی که برای رفع ایراد و سرویس نوشتید زیاده فردا صبح تحویلتون می دیم) قبل رفتن پیمان بهم گفت که جوجو آماده باش من اومدم بریم نظر.آباد اونجا صبونه می خوریم می خوام برم اداره برق و آب فاضلاب دیر بریم ممکنه ببندند منم گفتم باشه و تا اون بیاد آماده شدم و ده و نیم بهش
HTML و CSS با مخلفات
سلااااام دوستان، جایی نرید،
خبری نیس، هر چی هس اینجاس!
توی یه دوره آموزشی خوشمزه (!)
یا بهتر بگم باحال میخوایم با هم
Html و Css رو همراه با توضیحات اضافه
یاد بگیریم، این دوره محدودیت سنی
نداره و فاقد رنگ مصنوعیه (!)
ببخشید منظورم این بود که
هیچ پیش نیازی هم نداره
(جالبه ربطی هم نداش) 
با جهش همراه شو ...
این دوره در حال تکمیل شدنه ....
  در ادامــه مطـلـب  
 
لینک :   مشـاهـده دوره در آپـارات  
و یا می‌تونید اینجا همشو مـشـاهـده کنید
سلاااااام سلااااااااام سلااااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز صبح هشت بلند شدیم و صبونه خوردیم و ده با گل پسر راه افتادیم سمت تهران، رفتیم تعاونی پیمان اینا و پیمان رفت یه خرده پول جابه جا کرد و اومد برگشتیم کرج و رفتیم جلوی پاساژی که آقای میر.محسنی اونجا مغازه سکه .فروشی داره پارک کردیم و من موندم تو ماشین و پیمان رفت چندتایی سکه بخره (امروز اولین روزی بود که بعد از تعطیلات کرو.نایی میر.محسنی اینا باز کرده بودند) رف
سلااااام سلاااااام سلاااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که مستاجر اون خونه پنجشنبه زنگ زد که ما جمعه داریم تخلیه می کنیم و اگه می تونید بیایید که خونه رو تحویل بدیم پیمان هم زنگ زد به کشاورز(املاکی) باهاش هماهنگ کرد که جمعه بعد از ظهر تو بنگاه باشه که بریم قراردادو امضا کنیم و پول پیش یارو رو بدیم و خونه رو تحویل بگیریم خلاصه دیروز ساعت سه و نیم راه افتادیم و چهار اونجا بودیم اول خونه رو پسر مستاجره اومد تحویل داد و بعد رفتیم بنگ
HTML و CSS با مخلفات
سلااااام دوستان، جایی نرید،
خبری نیس، هر چی هس اینجاس!
توی یه دوره آموزشی خوشمزه (!)
یا بهتر بگم باحال میخوایم با هم
Html و Css رو همراه با توضیحات اضافه
یاد بگیریم، این دوره محدودیت سنی
نداره و فاقد رنگ مصنوعیه (!)
ببخشید منظورم این بود که
هیچ پیش نیازی هم نداره
(جالبه ربطی هم نداش) 
با جهش همراه شو ...
این دوره در حال تکمیل شدنه ....
  در ادامــه مطـلـب  
 
نقشه راه این دوره:
 
لینک :   مشـاهـده دوره در آپـارات  
و یا می‌تونید اینجا 
نمایشنامه کودک نیمه شعبان -باران رحمت
روای وارد صحنه میشود و می گوید : به نام خداوند مهربان
بعد در حالی که کتابی در دست دارد به آن نگاهی می اندازد و می گوید :
بچه
های عزیزم امروز می خوام یک قصه براتون تعریف کنم، از شما هم میخام خوب به
این داستان گوش کنین.بهتره بریم سر قصه آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته
سپس گوشه ای روی صندلی می نشیند و می گوید :یکی بود یکی نبود، توی آسمون
بزرگ، بالای سر یه دشت سرسبز سه تا ابر کنار هم زندگی می کردن.
در
اینجا سه تا
سلااااام خب در ادامه این پست که بهتون درمورد ورزش کردن و باید و نباید های ورزش اصولی که مانع اسیب به زانو بشه گفتم. اما بنظرم اومد اگه آپدیت هارو ادامه همون پست بزنم ممکنه حوصلتون سر بره و کسیم تازه پست رو ببینه عمرا بخونهخب به جر این باز باهاتون حرف دارم برا همین حرف دیگه ای نمیزنم و میریم سراغ کمر
کمر
خم شدن و برداشتن اشیا: حتما شنیدین از گرفتگی کمر، هیچوقت اشیا سنگین رو تنهایی بر ندارید.یادتونه توی قسمت زانو گفتم خم شدن چجوری به زانو آسیب م
سلااااااام سلااااام سلاااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که جمعه ظهر شاه گل اینا رفتند و دیروز ما خودمون اومدیم این خونه و پیمان یه خرده هال و زیر زمین و اتاقارو جارو کرد و خاک و خلاشو برد ریخت بیرون و بعدش شیشه بره اومد شیشه هارو انداخت و رفت سیم کش هم اومد دو تا سیمو یادش رفته بود لوله خرطوم بندازه و بذاره لای دیوار(زیر داکت بودند یکیش مال چراغ راهرو بودو اون یکی هم مال آیفون بود) اونارو انجام داد و رفت و دوباره پیمان مشغول تم
سلااااااام سلااااام سلااااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز ساعت هشت و نیم پریدیم تو ماشین و راه افتادیم سمت اون خونه، رسیدیم اونجا اول رفتیم مخابرات و یه خط تلفن ثبت نام کردیم خط تلفن اونجا به اسم شوهر اون زنه که خونه رو ازش گرفته بودیم بود و اونم بخاطر اختلافی که با زنش داشت و زنه موقع طلاق اون خونه رو بابت مهریه اش به زور ازش گرفته بود نیومد به اسممون بزنه و مجبور شدیم خودمون یه دونه بنویسیم بعد از مخابرات هم رفتیم
خوب سلام سلااااام :)
بعد از قصه های من و جوجه 1 و قصه های من و جوجه 2  میریم که این پست رو به ثبت برسونیم...
قصه های من و جوجه بصورت سریال وار از ادامه ی پستهای قبلی نوشته میشن بنابر این الان من باید از یک سال و نیمگی اش ادامه بدم...
 واکسن یک سال و نیمگی !! یه لعنتی ِ به تمام معنا بود روز اولش بچه ام کلا زمین گیر شد.مطلقا نمیتونست راه بره و من کنارش بودم.سرشو رو پام میذاشت و به مظلوم ترین حالت ممکن ناله میکرد... روز دوم مثل تیمور لنگ شده بود و موقع راه ر
سلااااااااام سلااااام سلاااام سلااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز ساعت هشت بیدار شدیم و پیمان گفت جوجو دیره پاشو بریم اون خونه صبونه رو اونجا بخوریم ممکنه اداره برقیه بیاد و ببینه که ما نیستیم و بره منم گفتم باشه و رفتم یه خرده آرایش کردم و آماده شدم پیمان هم رفت وسایل صبونه و چیزهایی که لازم بود ببریم اونجارو آماده کرد و نه بود اومدیم پایین و پیمان تا ماشینو روشن کنه و آماده رفتن بشیم من رفتم یه خرده نیلوفرای کوچه رو نگاه کردم و
سلاااااام سلااااام سلااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که شنبه یک ربع به هفت بیدار شدیم و آماده شدیم و هفت و نیم رفتیم پایین و سوار گل پسر شدیم و بیست دقیقه به هشت راه افتادیم سمت بیما.رستا.ن البر.ز برا انجام سی.تی.اس.کن من! هشت و یکی دو دقیقه بود که رسیدیم پیمان منو جلو ببما.رستا.ن پیاده کرد و خودش رفت جای پارک پیدا کنه منم رفتم تو و دفترچه مو گذاشتم تو نوبت پذیرش و وایستادم چند نفری جلوتر از من بودند یه زن تقریبا چهل،چهل و پنج سا
سلاااااام سلااااااام سلاااااام سلااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که سه شنبه صبح رفتیم نظر.آبا.د و شب برگشتیم!من اونجا یه خرده کتاب خوندم و یه خرده تو اینترنت گشت زدم و یه خرده هم به ناخنام رسیدم و سوهان کشیدم و لاک زدم اونم چه لاکی،هفته پیش از این کنار خیابونیا یه لاک گوجه ای گرفته بودم ده تومن! رنگش یه جوری بود هر چی می زدم ناخنم از زیرش دیده می شد اصلا پوشش دهی خوبی نداشت خودشم مگه خشک می شد انگار چسب بود به جای لاک، خلاصه کلی اعصاب من
سلاااااام سلااااااام سلااااام سلاااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز قرار بود پیام بیاد ماشینشو که تو پارکینگ ما بود ببره و پیمان هم گفته بود صبح ما خونه ایم هر وقت خواستی بیا ببر بعد از اینکه صبونه خوردیم پیمان به پیام زنگ زد که تو نیا ما خودمون ماشینو برات می یاریم منم بهش گفتم خب خودمون چه جوری می خوایم برگردیم؟(چون اون،اون سر شهره و ما این سر شهر!الانم که نمیشه تاکسی یا اتوبوس سوار شد)گفت ماشینو می بریم براش بعد بهش می گیم که مار
سلااااااام سلاااااام سلااااام سلااااااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که پریروز رفتیم بیرون و یه خرده خرید کردیم و برگشتنی که سر کوچه مون از اتوبوس پیاده شدیم پیمان گفت جوجو اون کیک بستنی که اون روز گرفتم خوردیم خوشمزه بود؟ (دو سه روز قبلش پیمان رفته بود از سوپری سر کوچه تخم مرغ بگیره دو تا هم بستنی گرفته بود که روش نوشته بود کیک.بستنی،شبیه بستنی نونی بود به شکل مستطیل و به جای نون انگار تی تابو از وسط بریده بودند و وسطش بستنی گذاشته ب
سلااااااااام سلاااااااام سلاااااام سلااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که سه شنبه رفتم گزارش عکس سینوسهامو گرفتم دیدم نوشته همه چی سالمه و سینوسهام از هیچ نظر هیچ مشکلی ندارند حالا موندم علت سر دردهای من پس چیه؟ تا حالا صد در صد فکر می کردم که علتش سینوزیته ولی عکسه کلا تصورات منو به هم ریخت فکر می کردم وقتی جوابشو بگیرم نوشته که سینوسهام پر از عفونته و مشکل حاد داره ولی دیدم کلا ذره ای هم اثری از عفونت و این چیزا توش نیست و سالم سالمند
سلااااااااام سلااااااام سلااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که چهارشنبه صبح بعد از خوردن صبونه رفتیم نظر.آ.باد، قبل از اینکه بریم خونه یه خرده تو خیابوناش دور زدیم سر یکی از خیابونا یه وانت دیدیم که از این چغندر قندهایی که تو میا.ندو.آب هست می فروشه اینجا یه جور چغندر هست که هم پوستش و هم گوشتش آلبالوئیه! بیرون هم همه جا دست فروشها به عنوان لبو از همینا می فروشند خیلی هم کم شیرین درستش می کنند از این چغندرهایی که ما اونجا دا
سلاااااااام سلااااااام سلاااااام سلااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که دیروز ساعت نه و نیم اینجورا بود که بلند شدیم و بعد از اینکه صبونه خوردیم پیمان گفت جوجو بریم بیرون یه خرده زرشک بخریم ببرم برا مامان بهش بگم ایندفعه برامون زرشک پلو درست کنه(پیمان زرشک پلو خییییییییییلی دوست داره منم زرشک پلو بلد نیستم یه بار چند سال پیش درست کردم افتضاح شد و دیگه هم درست نکردم ) گفتم باشه اتفاقا منم می خوام یه خرده گندم بخرم سبزه بذارم یه عرق نعنا
سلاااااااام سلااااااام سلاااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که یکشنبه یعنی ششم تولد پیمان بود جمعه صبح که پیمان رفته بود تهران من زنگ زدم به پیام اونم خوابالو جواب داد بهش گفتم از طرف من بره پنج تا شورت استار از این پا نواریها از اون پیرمرده که برا مامان پیمان جوراب گرفته بودیم بگیره و بیاره تا تو خونه باهاش حساب کنم چون پیرمرده تا ظهر بیشتر باز نبود و من خودم نمی رسیدم برم بیام برا همین گفتم اون ماشین زیر پاشه سریع میره می

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها