نتایج جستجو برای عبارت :

منم یه شاعرم

" منم یه شاعرم "
چقدر خوبه که، هنوز پیشمی
هنوز دارمت، توی ترانه هام
میشه با واژه‌ها، یه بوسه‌‌ی عمیق
بگیرم از لبات، هر جور که بخوام
چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من
نگات سوژه‌ی، شعرِ معاصره
شبیه منزوی، منم یه شاعرم
بذار ازت بگم، ولی محاوره!
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه
بخند بی‌دلیل، بخند پشت هم
که خنده‌هات بشن، آرایه های من
بذار تصویری که از توئه، فقط 
برای من بشه، فقط
دانلود آهنگ معین زد من عاشقانه شاعرم
Download New Music Moein Z – Man Asheghane Shaeram
+ متن آهنگ در ادامه مطلب

معین زد من عاشقانه شاعرم

متن آهنگ من عاشقانه شاعرم از معین زد
 
من عاشقانه شاعرم به موی پر کلاغیت
و پرسه میزنم تو را همیشه در حوالیت
همیشه میپرستمت که هر که جز تو پوچ بود
زمزمه کن به گوشم که رفتنت دروغ بود
گذشت و من هنوز هم چگونه میشود بگو
که دست و پا میزنم تو را که نه خودم چه شد
تمام دانیم و پاکی درون من
چقدر خوبه که، هنوز پیشمی
هنوز دارمت، توی ترانه هام
میشه با واژه‌ها، یه بوسه‌‌ی عمیق
بگیرم از لبات، هر جور که بخوام
چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من
نگات سوژه‌ی، شعرِ معاصره
شبیه منزوی، منم یه شاعرم
بذار ازت بگم، ولی محاوره!
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه
بخند بی‌دلیل، بخند پشت هم
که خنده‌هات بشن، آرایه های من
بذار تصویری که از توئه، فقط 
برای من بشه، فقط برای من
تو آلیس
دانلود آهنگ جدید معین زد من عاشقانه شاعرم
دانلود آهنگ معین زد به نام من عاشقانه شاعرم کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده من عاشقانه شاعرم با صدای معین زد از جوان ریمیکس
Download New Music Moein Z – Man Asheghane Shaeram

موزیک جدید معین زد در حال آماده سازی می باشد.
جدیدترین ساخته معین زد من عاشقانه شاعرم نام دارد.
امیدوارم موزیک از کیفیت خوبی برخوردار باشد.
متن آهنگ من عاشقانه شاعرم از معین زد
من عاشقانه شاعرم
دانلود آهنگ جدید امیر عظیمی به نام اسب وحشی
ترانه: امید صباغ نو, موزیک: امیر عظیمی, تنظیم:سعید شمس

Download New Music Amir Azimi – Asbe Vahshi

چه زیبا میشود شبهای من وقتی که میخندی تویی که در کتاب آفرینش بی همانندیتمام زندگی را خط به خط خواندی برای من همان روزی که بر حجم تن من سایه افکندیشبیه اسب وحشی در میان رقص موهایت دلم رام تو شد اما نگفتی با چه ترفندیببین آرامشی در روح و جسمم شکل میگیرد لبان شاعرم را با سکوتت تا که میبندیهنوز از اشتیاق خنده ی گرم تو میسوزم
 
دلم بوسه های بی هوا می خواهد
از همان هایی که میان لبهای تو تلمبار شده
و سهم من است!
 
"امیر ارسلان کاویانی"
 
 
پ.ن1:
بانو
من شاعرم
مبادی آداب نیستم!
گاهی رندانه و مستانه
پا می کوبم
بوسه می دزدم!
 
"امیر ارسلان کاویانی"
 
پ.ن2:
صورتش پر است از بوسه...
او که خندید
دنیا خندید
عشق خندید
خدا هم خندید و من...
مثل باران یک ریز بوسیدمش!
 
"حامد نیازی"
حدسم درست بود از اوّل، زن حال انتظار ندارد
مهمان نیاورید برایش؛ این خانه خانه‌دار ندارد
دیوار پیچ‌پیچ تخیّل، دیگر به گِل نشسته مخاطب!
حتا به قدر رنگ گُلی هم، از حرمتِ بهار ندارد
نه شاعرم نه زن نه اقلاً یک تن میان این‌همه تنها
اصلاً بدم می‌آید از این‌جا ـ این حس هم اعتبار ندارد ـ
باور نمی‌کنی به چه میزان، زشت است این عدالتِ ویران
از ری بگیر تا به شمیران، زن با کسی قرار ندارد
تند از کنار آینه رد شد، تا حس کند هنوز جوان است
زیرا که روبه‌روی و
غرق در افکار خود در بیکراندلخورم از حال و روزِ حاکمانرفته اند دنبال ثروت مانده امغرقِ تردید و حواشی های آندل سپردم دست نااهلان ولی،شد خیانت پاسخم از سویشانداده بودند وعده ی خدمت به خلقکرده بودم باور آن را دوستانبا صداقت اهلِ باور بوده امشد ندامت حاصل تعریفشانعدّه ای هم پاک و خوب و سالمندنیست حرفم رو به خوبان بیگماندر پشیمانی تمامِ لحظه هابوده اند آتش ندیدم هُرمِشانشد کنون رو دست‌ها از سوی حقبرده بیت المال را غارت کنانظاهراً اهل دیانت بو
قیمتِ سیگار؛ حالم را گرفتداغیِ سشوار؛ حالم را گرفت
تنگیِ تیشرت؛ قلبم را شکستچسبیِ شلوار؛ حالم را گرفت
جنگ، بی آبی، تورّم، قطع برقمجریِ اخبار حالم را گرفت
فکر می‌کردم که خیلی خوشگلم!!دیدن « گلزار » حالم را گرفت
آدمِ بی کار؛ وقتم را ربودآدمِ پرکار حالم را گرفت
گرچه بابا داد پولش را ولیقیمتِ تالار حالم را گرفت
هی خدا بخشید جرمم را ولیوقتِ استغفار حالم را گرفت!
زیر میزی، نرخِ دارو، آمبولانسغصه‌ی بیمار حالم را گرفت
گُل مرتّب کرد احوالِ مرادر ک
پشت لبخند هرزه ات زهریست
چشم هایت شرور و بی پروا
دختر روز های بارانی 
رنگ زرد دو چکمه ات غوغا
 
رد پایت همیشه هر جاهست
هرکجا حرفی از جدایی هست
هرکجا دست عاشقی تنهاست
بی گمان از تو رد پایی هست 
 
سخت سوزانده قلب شهری را
حرف هایی که بر زبان داری
پشت این چشم های رنگینت
جامی از زهر شوکران داری
 
وای وقتی که میروی از شهر
لرزه بر شانه ی درختان است
سرد و تاریک و آسمان گریان
بعد تو روز ها زمستان است.
 
پ ن ۱ داشتم بین پیامایی که به یکی از دوستام دادم جستجو
 
خوشحالم سبب آزار تو نیستمشادتر که تو آزارم نمی دهیزمین سنگین از زیر پاهای من به جایی نخواهد رفتمی توانستیم در کنار هم باشیم ،آسودهبی آن که واژه ها را با حساب و کتاب کنار هم بچینیمو زمانی که بازوی مان بهم خوردبا موج خیزان شرم بالا نرویممی دانم هرگز نام مرا به مهربانی نمی خوانیو روحم را به نرمی نمی نوازی ، چه روز چه شبسپاس تورا از ژرفای جانسپاس برای شب هایی که در آرامش گذراندمسپاس برای وعده های دیداری که با من نگذاشتیبرای قدم هایی که زیر ما
می گویند مردان با احساس شاعر می شوند و مردان بی احساس، سرباز جنگ. اما تکلیف سرباز درون خواب های من چیست؟ هر شب می بینمش که در پایان جنگ به زمین افتاده و به اسلحه دشمن می نگرد که پیشانی اش را هدف گرفته است. از او می پرسند آخرین حرفت را بزن، آخرین خواسته ات. اما او فقط عکسی را از جیبش بیرون می آورد و می بوسد. نمی دانم عکس همسرش است، یا معشوقه اش، یا مادرش، یا فرزندش؟ نمی دانم در چه تاریخی کشته می شود. در چه ساعتی؟ نمی دانم کسی را دارد که برایش اشک بری
   در یک شبِ سردِ زمستانی این اتفاق حادث شد ، و من تا سپیده دَم آشفته بودم .
 
         
         در بَزمِ شاعرانه ی من
 
   امشب غمیست بر دل ، چون بَحرِ بیکرانه
   سر رفته در گریبان  ،  تنها به این بهانه
    گفتم  که بیقرارم  ،  از  بَهرِ وَصلِ رویَت
   گفتا که در دلِ من  ،  هرگز  مَشو روانه
   گفتم که شاعرم من ، در بَزمِ شعرِ من آی
   گفتا بخوان برایم   ،  یک شعرِ عاشقانه
   گفتم که این لبانم ، میسوزد از تَبِ عشق
   گفتا بگیر از این لب  ،  یک کامِ
«میم»
ایستاده بود کنار قنات و با چشمانی ناباور و کنجکاو، به عنکبوتی کوچک که خیمه ای
نازک از تارهای مرتعش تنیده بود، نگاه می کرد. خواستم پایم را روی آن بگذارم که
سرم داد کشید. هُلم داد. به چشم منیک عنکبوتِ زشتِ سیاه بود. با تار هایی از هیچ و
پوچ.
گفت: «بچه
ی خر، تو کوری. نمی بینی.»
گفتم: «من
شاعرم» و پُز دادم. پُزی کودکانه.
...
گفت: «این
عنکبوت از تو شاعرتر است. ببین چه توری بافته، بی سروصدا، بدون قاروقور. شاعر
گمنام، عکسش توی روزنامه ها نیست. می فهمی؟
دانلود آهنگ جدید امیر عظیمی اسب وحشی
دانلود آهنگ امیر عظیمی به نام اسب وحشی کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده اسب وحشی با صدای امیر عظیمی از جوان ریمیکس
ترانه: امید صباغ نو, موزیک: امیر عظیمی, تنظیم:سعید شمس
Download New Music Amir Azimi – Asbe Vahshi

کاربران عزیز هم اکنون می توانید ساخته جدید امیر عظیمی را ار جوان ریمیکس دانلود نمایید.
ساخته جدید امیر عظیمی، اسب وحشی نام گرفته و در تاریخ ۲۳ تیر ماه منتشر ش
چه زیبا می شود شب های من وقتی که می خندی تویی که در کتاب آفرینش بی همانندی تمام زندگی را خط به خط خواندی برای من همان روزی که بر حجم سکوتم سایه افکندی شبیه اسب وحشی بودی و در دشت اندامتدلم رام تو شد، اما نگفتی با چه ترفندی! ببین، آرامشی در روح و جسمم شکل می گیردلبان شاعرم را با لبانت تا که می بندیهنوز از اشتیاق بستر گرم تو می سوزمچگونه ماه من از آسمان خویش دل کندی؟! تو لیلای تمام شعرهای عاشقم هستیچه خواهد شد اگر روزی به مجنونت بپیوندی؟! .
بسم الله الرحمن الرحیم 
همیشه با دیدن ادم های موفق، یعنی ادم هایی ک اقلا میدانند در زندگیشان چ میخواهند و تکلیفشان با خودشان و راهشان و آینده شان روشن است، از خودم بدم می آید .
وجودم پر میشود از حسرت.
حس میکنم به هیچ جا نرسیدم.
حس میکنم سالهاست بهترین روزهای عمرم را صرف ِ فقط دویدن کرده ام. بدون اینکه بدانم دقیقا میخواهم به کجا برسم. شاید گاهی ادای دیگران را در آورده ام تا خوب بنظر برسم، حالا پس از این سال ها، احساس پوچی دارم! احساس موجودی که از
... یا رادَّ ما قد فات ...
 
خوشحال از درست شدن انتخاب واحد و اینکه تمامِ چهار واحدِ باقی مونده رو توی یه روز جمع کردم به سمت کتابخونۀ مرکزی دانشگاه حرکت می کنم، تا هم #ویکنت_دو_نیم_شدۀ ایتالو کالوینو رو تحویل بدم و هم دل به دریا بزنم و برم سراغ آتش بدون دود.
خانم کتابدار راهنماییم می‌کنن به سمت کتاب های نادر ابراهیمی و من‌ی که مبهوت کتاب ها شدم رو به حال خودم رها می‌کنن. درست کنار تمام کتاب های نادر یه قفسه پر از کتابای محمود دولت آبادی توجهم رو
مولانا جلال‌الدین بلخی از جمله کسانی است که نگاهی عرفانی به حادثه کربلا دارد . مولانا در در دفتر ششم مثنوی نقل می کند که در روز عاشورا اهل حلب از مرد و زن در قسمتی از شهر گرد می‌آمدند و عزاداری می‌کردند و ظلم‌های یزید بن معاویه را بر می‌شمردند و آه و فغانشان تا دور دست شنیده می‌شد . یکی از روزهای عاشورا یک غریب شاعر وارد حلب شد و به جستجو آمد که چه شده و چه خبر است؟ کدام بزرگی از این شهرتان تازه در گذشته است که چنین فغان می‌کنید مرا توجیه کنی
دیدم نسرین بانو کامنت گذاشته که غیبتم داره کبری می‌شه و دکتر گلسا هم شاکی‌ان که چرا وبلاگامون رو خاک گرفته! اومدم دیدم عه! نخستین پست وبلاگمم که مهر 95 بوده و علنن توی بیان 3 ساله شدم! گفتم بیام یه سلام علیکی بکنم بهتون و از 179 نفر آشکار و 11 نفر خاموش و مخفی به خاطر همراهی‌شون تشکر کنم! که البته در واقع اینجا چند نفر خواننده‌ی ثابت بیشتر نداره و این اعداد کاملن جنبه‌ی تزئینی داره!
این لیست دنبال کننده‌ها هیچ وقت معادل «پیوندها» نیست اما پیشت
شنیدن (بدون این خوانده نشود.)
 
امروز، یک‌ساعتی که در کتابخانه دانشگاه منتظرت بودم تا برسی و بعد از یک هفته، چنددقیقه‌ای گرچه زیرِ آوار درس و کار، کنار هم باشیم، سعی کردم برایت بنویسم. هزاران جمله مبهم و هزارهزار کلمه مغزم را تکه‌تکه کرده بودند، و بین من و واقعیت هاله‌ای نازک اما مبرهن ساخته بودند و تا نمی‌نوشتم واقعیت به حالتِ عادی بازنمی‌گشت، نتوانستم بنویسم. دستم به کیبرد لپ‌تاپ عادت کرده بود. دو صفحه برایت پر کردم اما انگار یک کلمه ه
هر سال محرم که از راه می‌رسید، حال و روزش به هم می‌ریخت. عزای عالم و آدم بر دلش سنگینی می‌کرد. سعی می‌کرد به روی خود نیاورد و خود را کاملا عادی جلوه دهد، اما هیچ وقت دروغگوی ماهری نبود. بیشتر از جمع‌ها فاصله می‌گرفت و در کنج تنهایی‌هایش می‌خزید. کمتر صدایی از او شنیده می‌شد.
هر چه امیر و دیگر رفقایش پا پِی‌اش می‌شدند که او را هم شب‌ها با خود به هیأت ببرند، نمی‌رفت و هر بار با ترفندی دست به سرشان می‌کرد. یکی دو باری هم که به زور خفتش کردند

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها