نتایج جستجو برای عبارت :

خبرت

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
   ......................................................
........................................................
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نا متناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
                          سعدی
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا 
ز آب دیده که به صد خون دلش پرورم
هیچ حاصل بجز از خون جگر نیست مرا
........................................................
........................................................
دل پروانه صفت گر چه پروبال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست م
برم سر خاک داد بزنم سعدی بخونم
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
داد بزنما. هوار بکشم.
یا گریه کنم بگم 
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا دیگه. ولی تو نمیای. دوران خداهایی که با معجزه به دادت میرسیدن تموم شده
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلو
_دنیا اینجوری نمیمونه، خدا بزرگه تا منو همکارام هستیم خیالتون راحت باشه ما ازتون مراقبت میکنیم
شیفتش تمام شده بود؛ در حالیکه راهرو بیمارستان را به سمت درب خروج طی میکرد ماسک و لباس مخصوسش را درآورد و با لبخندی تلخ از بقیه خداحافظی کرد.
از درب بیمارستان که خارج میشد سرفه‌ای خشک زد؛ با خودش گفت : چیزی نیست الان میرم داخل میدم بچه ها ازم تست بگیرن.
_مامان جان سلام من یکی دوهفته خونه نمیام؛ بچه های بیمارستان دست تنهان بهتره بمونم کمکشون کنم. گفت
واژه های سکوت پیشه
نیستند زمانی که باید باشند
و تو نقشی صامت می زنی
بر اکران سپید زندگی
یک زندگی پر از مونولوگ های خاکستری
که آرام سیاه میکند نقش رنگین کمان را
بسان ابری پر از بغض آسمان
که نور می رباید از بهار
بهار
ای موسم رنگ و رونق عشق
خبرت هست که سالهاست
در دی مانده ایم
خبرت هست که یک عمر
اردی بهشت را ندیده ایم
روزگار این حوالی
می شکند قامت نحیف نهال را
که به امید سخاوت خورشید
دل می کند از خاک
دل می سپارد به آسمان
و به حرمت واژه ها
جوانه می زند
دیشب دوباره تپش قلب گرفته بودم و واقعا نمیتونستم راحت نفس بکشم یه کیسه برداشتم توش نفس کشیدم تا بلکه فکرم روی تنفسم متمرکز بشه و تپش قلب دست از سرم برداره و موثر هم بود ولی کابوس شبانه ام سرجاش بود اما با شدت کمتر ولی بازم نتیجه اش شد گردن درد وحشتناکی که الان دچارشم :/ 
دلیلش میدونی چیه؟ فرفری چندروزه ازش خبری نیست و نمیدونم بهش پیام بدم یا منتظر بمونم بازم! آخه بار آخری که حرف زدیم گفتم ازش ناراحتم و اون گفت وقتی سرحال باشه جدی صحبت میکنیم و
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلو
آخرش درد دلت، در به درت خواهد کرد
مهره ی مار کسی کور و کرت خواهد کرد
عشق یک شیشه ی انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد
از همان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد
ناگهان چشم کسی سر به سرت می ذارد
بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد
جرم من خواستن دختر ارباب ده است
مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد
همه ی شهر به آواز من عادت کردند
وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد
#امیر_سهرابی
سلام با وفاترین!خبرت هست که همه دارایی این شاعر شوریده حال، شعرهایی است که خوشه‌ خوشه از گندمزار وجود تو چیده می‌شود؟!با تو هر روز معجزه ای تازه رخ می‌دهد و من درخت پیری هستم که از یُمن خورشید نگاهت در پاییز جوانه زده‌ام چون بهاران.اما این روزها با احساسی پُر از تاول کوچه‌های دلتنگی را طی می‌کنم تا به تو برسم.چندی است تقدیر ناجوانمرد، دورم ساخته از کعبهٔ وجودت. در آرزویم که روزی به حجِ تن‌ات نائل آیم.تا رسیدن به مکهٔ آغوشت همهٔ راه‌ها و م
 


دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت


آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد


اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار

طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد


برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد


ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد


آن که پرنقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد


فکر عشق آتش غم در دل ح
 


دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت


آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد


اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار

طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد


برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد


ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد


آن که پرنقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد


فکر عشق آتش غم در دل ح
سلام آقای آزاد!

خوب هستی؟ اصل حالت چطور است؟ اوضاع بر وفق مراد است؟ احمدرضا چکار می‌کند؟ با هوای اصفهان ساخته‌ای یا هنوز در سرماهای زمستانش پوستت زمخت می‌شود و زخم می‌شود؟ از این برایم بگو که عاشقی یا فارغ؟ چه؟ نمی‌شناسی مرا؟ انتظار داشتی بشناسی؟ لابد فکر کردی که من از آن دخترهای شر و شور هستم که در خیالت صد بار عاشقت شده‌ام و الان هم در به در به دنبال ریش و سبیل تازه سبزشده‌ات هستم. چقدر که تو خوش‌خیالی پسر!

من کیستم؟

بگذار قبل از آن‌ک
سلام! 
حال همه‌ی ما خوب است 
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، 
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند 
با این همه عمری اگر باقی بود 
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم 
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و 
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
تا یادم نرفته است بنویسم 
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود 
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است 
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی 
ببین انعکاس تبسم رویا 
شبیه شمای
 رفتی و غم برگ و برت در بغلم ماندصدخاطره وقت سفرت در بغلم ماند
خوابیده ای ای خواب زده در بغل خاکبیخوابی وقت سحرت در بغلم ماند
بستی به نوک تیر دلم را و پریدیشال عربی کمرت دربغلم ماند
تیرسه پر آمد سپرت بند به مو شدای بی سپر من سه پرت در بغلم ماند
آتش زده ولله مرا کاش ببینیقدری نم چشمان ترت دربغلم ماند
سیراب شدی یا نشدی؟آب نخوردی؟خشکی لبت با جگرت در بغلم ماند
رفتی و شبم بی تو دگر ماه نداردخاموشی روی قمرت در بغلم ماند
این تیر که نه!نیزه بی رحم تورا
-چرا وقتی ثبت نام مدرسه رو یادآوری کردم گفت برگشتی با هم میریم در حالی که وقتی قبلا تو اون مدرسه باشی حضور دانش آموز لازم نیست؟
-چرا وقتی اینو بهش گفتم باز گفت حالا عجله ای نیست برگشتی بعد؟
-چرا وقتی هروقت میپرسم بلیط گرفتید یا نه میگه نه؟
-چرا موقع اومدن از دو هفته قبل میشد بلیط گرفت ولی الان برای هفته دیگه نمیشه؟
-چرا بلیط نمیگیره که اونقد بپرسم که دیگه بره رو مغزش عصبی شه بگه هروقت گرفتم خبرت می کنم و من دیگه نتونم بپرسم که نره رو مغزش؟
-چرا م
دلم شده مثل یک استخوان توخالی
یک دلخوشی پوشالی
نمیدانم هنوز میخوانی ام یا نه
من که هنوز مینویسم...
خبرت بدهم که درتمامی دیوارهای شهر نوشتم کجایی
نوشتم کجایم
اما سروصدای باران های اسفند مگر گذاشت صدایت را بشنوم؟!
زیر لب زمزمه کردی و خواندم
این شد:
"گم شدی و گم شدم..."
آری گم شدم...زیر آواری از حرف های توخالی، حرف های پوشالی
گم شدم دربین تمامی مردمانی که آواز قناری ها را یادشان رفت
گم شدم دربین عقده هایی که پشت من حرف ساختند
ساختند..آنقدر زیاد شد ای
دانلود آهنگ جدید کامران مولایی عوض شدی
Download New Music Kamran Molaei – Avaz Shodi
پخش بزودی – دمو آهنگ اضافه شد

کامران مولایی عوض شدی

متن آهنگ عوض شدی از کامران مولایی
 
کی به جای من اومد که دیگه لبت دوست دارم
نمیگه نمیبینی خراب توام
کی هوامو برده از تو سرت میرسه
دیر به دیر خبرت بابا من هنوز عاشقتم
پخش این موزیک زیبا از کامران مولایی دانلود از لینک بالا کلیک کنید
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
 
 
 
یازده روز میشه که تو خونه ام و غیر از سوپر مارکت و سبزی فروشی محل،جایی نرفتم و رسما دارم قاطی میکنم.این کرونا چی بود دیگه تو این شرایط؟
دلمون به یه اسفند ماه خوش بود که اونم به فنا رفت.همیشه عاشق اسفند ماه بودم.حال و هواشو خیلی دوست داشتم.حس خوبی داشتم تو اسفند ماه...
بعدها دلیل دیگه ای هم برای دوست داشتن اسفند پیدا کردم.تولد محبوب دلم سوم اسفند بود.
باری به هر جهت،انگار این ه
سلام! حال همهٔ ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ‌گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازهٔ باز نیامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست! را
سلامحال همه‌ ما خوب استملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دورکه مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویندبا این همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرمکه نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد ونه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمانتا یادم نرفته است بنویسمحوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمی‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ باز نیامدن استاما تو لااقلحتی هر وهلهگاهیهر از گاهیببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست؟راستی خبرت بدهم
چیست این مرگ؟ چگونه به سراغ آدم می آید؟ از کجا پیدایش می شود؟ چرا پیشتر خبرت نمی کند؟ از مادرت زاییده می شوی و خیالش را هم در سر نداری! غافل از اینکه او هم، هرگ هم با تو از مادر زاییده است. پا به پای تو. قدم به قدم. شاید او مرگ از مادری دیگر، از مادر خود، زاییده باشد! اما با هر نفس، با هر گام، با هر دم آن، تو به او نزدیک می شوی و او به تو. رو به تو می آید. مثل چیزی که تو رو به آیینه بروی. تو رو به آیینه می روی، چیزی هم شبیه تو، همتو، رو به تو می آید. دیر یا
چیست این مرگ؟ چگونه به سراغ آدم می آید؟ از کجا پیدایش می شود؟ چرا پیشتر خبرت نمی کند؟ از مادرت زاییده می شوی و خیالش را هم در سر نداری! غافل از اینکه او هم، مرگ هم با تو از مادر زاییده است. پا به پای تو. قدم به قدم. شاید او مرگ از مادری دیگر، از مادر خود، زاییده باشد! اما با هر نفس، با هر گام، با هر دم آن، تو به او نزدیک می شوی و او به تو. رو به تو می آید. مثل چیزی که تو رو به آیینه بروی. تو رو به آیینه می روی، چیزی هم شبیه تو، همتو، رو به تو می آید. دیر یا
یکی از بچه ها گفت شاید ترم تابستونی ارائه بدن و اینابه گلگلی گفتم چیکار می کنی؟ گفت بر نمی دارم
از اونجایی که قلی تو همه سوراخا یه سری کشیده گفتم بذار از این بپرسم ببینم بر میداره یا نه و چجوریاس و سوالامو بپرسم
اونم یه جوری گفت که بر نمی داره
گفت وا اصا اگه ارائه م بشه مگه تو میخوای برداری؟
نه من و نه هیچکس دیگه بر نمی داره
خلاصه دیگه منم دو دل شدم بعد یهو به خودم گفتم تو که میخواستی برداری پس چی شد؟ 
چرا چون بقیه نمیخوان بردارن پشیمون شدی
نذار
ای که جز خانه تو خلوت ما نیست که نیستهر چه گشتیم دراین میکده جا نیست که نیستمن که جز نام تو نامی نشنیدم بی شکجز صدای تو در این دهر صدا نیست که نیستکاسه ای اشک و دو جرعه نفسی با یادتشهر ما را به جزاین آب و هوا نیست که نیستصبح در شهرتو یک مشت گدا آمد و شبهرچه گشتیم ندیدیم، گدا نیست که نیستبسکه اخبار غدیرت همه جا پیچیده استخبری جز خبرت هیچ کجا نیست که نیستبر جهاز شتران حرف پیمبر این بوددست بالاتراز این دست خدا نیست که نیستآنکه محمود صدا کرده صدا ب
رسم تقدیر چنین است و 
چنان خواهد بود،
میرود عمر، 
ولی خنده به لب باید زیست...
صائب تبریزی
 
دیروز افطاری دانشجویی بود با ر هبر...خوب پریروز یک اس ام اس اشتباه اومده بود از طرف نهاد که اسم شما در قرعه کشی افطاری دراومده لطفا جهت تهیه بلیط اقدام کنید و یک همچین چیزی! به هانیه پیام دادم که این چیه.گفت وای اشتباه شده.گفتم نامردا شما دقیقا چطور ثبت نام کردید که ما نفهمیدیم.گفت مگه تو هم دوست داشتی بیای؟ گفتم حالا که ظاهرمون مث هم نیس ینی کلن از بیخ و ب
تو فولکلور آذربایجان قصه ای هست به اسم «موصطافا جان» که میشه همون «مصطفی جان» خودتون :دی
محور اصلی داستان، ساده لوحی و خنگول بازیای زن موصطافا جان هست
کل داستان بسیار طولانی بوده و در این مُقال نمی گنجد
ولی...
در یکی از این خنگول بازیا صبر موصطافا جان لبریز میشه و بانو رو دعوا میکنه
بانو هم قهر میکنه و میزنه بیرون. بارون میومده و میره تو  ی خرابه پناه می گیره
کاری نداریم چه کش و قوس ها و کشمکش هایی اتفاق می افته (با لحن هادی کاظمی تو ویلای من:)) )
از آخرین باری که توی اینستا پست گذاشته بودم بیشتر از یه سال می گذشت (دقیقا آخریش پارسال ۲۶ تیر روز تولدم بود!) بعدشم فعالیتم رو کم کرده بودم و سعی میکردم استوری کسی رو نبینم و پستی رو لایک نکنم (که معتاد نشم) و در واقع اونجا که خیلی حرصمو درمیاره میخواستم کمتر برم دیگه... حالا چیه هی دارم توضیح اضافی میدم! دیشب یه مصرع شعر تو تلگرام دیدم و یه لحظه هوس کردم استوریش کنم ببینم کیا این‌ جمله رو به خودشون میگیرن... واسش هم از رو شیطنت یه نظرسنجیه _چیه_
بهار، جلوه گاه پروردگار
با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند. بهار، پیام آور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد.
بهار، پیام آور تعادل است و اینکه در سایه تعادل، زندگی زیبا می شود. با دیدن بهار، رحمت و محبت خداوند را به یاد م
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
 
سلام و وقت بخیر
حرفی نیست جز تمنای دعا در لحظات تکرارنشدنی‌ای که در آن به سر می‌بریم. بسم‌الله...
 شنیدن و دریافت
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد   
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد
 
کو حریفی کشِ سرمست که پیش کرمش        
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
 
باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم         
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
 
رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایم
خستم از فضای مجازی...
خستم ازا ینکه خوب بودن و نبودنت رو از روی پروفایل و بیو و ساعت بازدیدت نگاه میکنن..
خستم از اینکه اگه چندساعت آنلاین نشی،پی وی ت پُر میشه از اینکه چرا نیستی؟! کجایی؟! خوبی؟!
وقتی پروفایلت غمگین باشه میان میگن چیزی شده؟ چرا ناراحتی؟!
و هیچ کدوم زحمت نمیدن به خودشون یه زنگ خشک و خالی بزنن بهت یا حداقل اس ام اس بدن...
بهونه میاره شارژ نداشتم پیامت بدم،زنگت بزنم...
مگه خونه تلفن نداره؟!
 
خستم از اینکه دروغ میگن بهت... پشت این مجاز
ساعت
۸ غروب را نشان می‌داد. کسی خانه نبود. رفته بودند عیادت مادربزرگه. درد عجیبی در تمام سرم پیچیده بود. پلکم می‌پرید و
پیشانی‌ام نبض داشت. دو ژلوفن و دو استامینوفن کارساز نبودند. تمام چراغ‌ها را
خاموش کردم. پرده را کشیدم. افاقه نکرد. شالم را دور سرم و روی چشم‌هایم بستم.
تاریک شد. سرم سنگین بود. دردها دست به دست داده بودند که مجبورم کنند که زنگ بزنم
و بگویم حالم خراب است، برگردید. صدایم زدی و گفتی:" نباید
خونه تنها می‌موندی" کمی شالم را بالا زد
طبق معمول با دوستای صمیمیم مثلا در حال درس خوندن بودیم( هیچ وقت جمع نشین یک جا برای درس خوندن )
دراصل مدام حرف زدیم و خوراکی خوردیم ( امان از پرحرفی ما دخترا )حرفامون رسید به مبحث شیرین ازدواج:)
یکی از دوستام که تازه دماغشو عمل کرده گفت : بچه ها تا قبل از اینکه دماغمو عمل کنم به ازدواج فکرمیکردم و منتظر 
شاهزاده سوار بر پراید سفید بودم الان دیگه نظرم برگشته پرسیدیم چرا ایشون فرمودن :چون دیگه خودم خرج عمل دماغمو دادم و سال های 
پرهزینه تحصیل و جو
دیروز بر عکس پریشب خیلی روز خوبی بود،خیییلی.
از صبح که بارونو دیده بودم داشتم دیوونه می شدم واسه بیرون رفتن...وقتایی که تنها میشدم فقط پشت پنجره زل زده بودم به بارون...
بعد از ناهار باز پشت پنجره بودم که بابا صدام کرد برم پلی استیشن بزنیم.
ولی من نرفتم، از همونجا گفتم 
+کاش میشد بریم تو بارون بدوئیم تا آخر دنیا نه؟!
- آره دیگه گوشام از جیغ جیغای آخرین باری که زیربارون رفتیم دوئیدیم خوب شده:))
+ -_- 
- فک کنم گلوی خودتم خوب شده آره؟ :)) 
+ واقعاً که :(
- چی
اشعار رضا رفیع
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا رضا رفیع برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید.
شعر مادر از رضا رفیع
کسی که گوش مرا می­کشید مادر بود
کسی که در بغلم می­لمید مادر بود
کسی که آب به قنداقه بست من بودم
کسی که زحمت شستن کشید مادر بود
کسی که چهره‌ی من می­نواخت با سیلی
اگر ز بنده صدا می­شنید مادر بود
کسی که شیر برایم خرید بابا بود
کسی که شیر مرا سرکشید مادر بود
کسی که پول به
سه شنبه صبح راس ساعت 8 رفتم جلو دفتر بیمه آسیا ، اعتبار بیمه ماشین تا 15 آذر بود و گفتم حالا که دارم می رم شیراز و تا جمعه یعنی 15 آذر نیستم اوّلِ صبحی ماشین رو بیمه کنم و برم . اما دفتر بیمه بسته بود و چند دقیقه ای منتظر موندم که از مدیرش خبری نشد . حرکت کردم به سمت شیراز .. توی مسیر جاهایی که دفتر بیمه دارن یکیش خفر بود و یکی هم بیدزرد و یکی هم خود شیراز به هر کدوم که می رسیدم مردّد می شدم که برم به این دفتر یا نه ؟؟ بعد به خودم می گفتم نه بذار برم پیش ه
وایا 
داردارزش 
وایا 
گزافهپردازیاست 
وایا 
غیرقابل 
وایا 
دوباره؟
ترسمننهازهدرعمراست 
ونهحرفدیگران
بلکه 
ازیکسالتکراریاست!
تکراردرجروبحثها
تکراردرحسادت
تکراردرساعتهاوتیکتاک
تکراردرمان
تکراردردهام
و
تکرارانتظار 
انتظارتمراپیرخواهدکرد 
مغزمن 
دیدمتامروزدرقسمتآخرسریالدلدادگان
وحتیدرقسمت۱۶سریاللژیونر 
بااولیننگاهشناختمت 
پسکیمیرسدخبرت 
پسکی
پسکی
باتوتمامیتکرارهایم
برایمحساولینهارا
داردبرایم
رویایمن
منبهتیهرسیدنبدهکا
داشتم لپ تاپم مرتب میکردم و عکاسی گذشته رو نگا میکردم غکسای روزایی که خیلی خاکستری گذشت 95-96
ی فایل وردی بود که نوشته بودم یادم نمیاد ب ج هدفی نوشته بودم ولی با خوندش خیلی گذر زمان حس کردم :
 
امروز دقیقا دو ماه و هفت روز که نیستی ولی باز هم من دارم بهت فکر میکنم
دور را دور ازت خبر دارم هنوزم از دوستام که هم دانشکده ایت هستن خبرت میگیرم
چن روز پیش بود که خیلی بهت فکر میکردم خیلی یاد حرفات و اتفاقات سالی که باهم بودیم افتادم
دقیقا فرداش عکسی که به
کهره شکال
آویشن
جــــاورد خیـــــالی گـُـــل وحشی
خوشتر
ز دم بــــــاد شمالی گــل وحشی
                                                                          
کم
دیده به خود چون تو فریبنده‎ نگارا
کهسار
دنـــا کـهره شکالی گـُـــل وحشی
 
با چشم
سیه فـــام تــو آمیـــخته انـــگار
چشمان
غزل خوان غزالی گـُـــل وحشی
 
گفتم
خبرت هست... که آهنـــگ نگاهت
نگذاشت
دگر جای سوالی گـُــل وحـشی
 
تشبیه
کنم چشم ترا با چه کــه خالیست
در لای
غــز
یا من هو فی حکمته لطیف
ای که در حکمتت با لطف و عنایتی
 
 
لوسی عزیزم سلام.
حال بچه هایت چطورند؟ آقای کشیش سالم و سرحالند؟
حالا در حال نگارش چندمین جلد از «آن» هستی؟ جلد های قبل را خوانده ام. خیال انگیز و همانطور که خودت میدانی شادی بخش بودند.
خیلی کار خوبی کرده ای که به جای لوسی ماد مونتگمری ، مختصرا ال ام مونتگمری را انتخاب کردی. حقیقتش دوست داشتم اگر روزی میخواستم کتابم را چاپ کنم، با تخلص پاییز.نون چاپ شود. اما حالا قوانین چاپ و نشر اینطور اس
دیروز ظهر ساعت 2:05 بود که گوشی‌ام زنگ خورد، چند وقت پیش گوشی‌ام ریست فکتوری شده بود و شماره‌ها پاک، نمی‌دانستم کیست، برداشتم، گفت یاشار بهمندم احسان، از مصطفی (امام) خبر داری؟ حالش چطوره؟
گفتم می‌دانم که الان کیش است، گفت شنیده که مصطفی دیگر بین ما نیست، جا خوردم، با خودم فکر کردم یعنی چه بین ما نیست؟ از ایران رفته یعنی، یا.....نه نمی‌دانم، مغزم کار نمی‌کرد، بهش گفتم بگذار از امیرعلی بپرسم او حتما می‌داند، به امیرعلی پیام دادم، گفتم حالا
تحریم‌های آمریکا هرچند موضوع تازه‌ای نیست اما چند سالی است که با زیر پا گذاشتن ابتدایی‌ترین حقوق انسانی، حوزه بهداشت و درمان را نشانه گرفته است. هرچند سردمداران آمریکا ادعا می‌کنند ایران را از  نظر دارویی تحریم نکرده‌اند، اما با ایجاد موانع متعدد در مسیر تهیه دارو، از تهدید و ارعاب شرکت‌های دارویی گرفته تا مانع‌تراشی در مسیر انتقال کالا و تبادلات مالی، تلاش می‌کنند که بیشترین مشکل را برای مردم ایران ایجاد کنند. مشکلاتی که وقتی به حو
همچنین اگر میخواهید مغازه خود را گسترش بدهید و هردمبیل را محتشم خشک از قبل نمایید و خبرت کار با سیستم های مدیریت محتوا و سوپر های آنلاین را دارید پیشنهاد می شود از مجنتو استفاه کنید . سایت ساز فارسی (wizmiz.ir) مشکل گوهر اینجاست که برخی از این اشخاص مداخل تشخیص اینکه یک کاربر سیستم محتوا گذاری هستند و نه یک برنامه نویسی عاجزند. مجنتو یک پلت فرم فروشگاه ساز اوپن سورس رایگان است اما برای بهره وری از پایانناپذیر قابلیت های نفس باید هزینه های بسیاری
باید بگوییم که کاشت موی طبیعی علمی از شاخهی پزشکی است که سر متعلق آنارشی موی زنده با روشهای متعدد و بهوسیلهی تجهیزات مخصوص از بانک موی شخص برداشتهشده و به طرف ناحیهی گیرنده که همان منطقهی طاسی است انتقال یافته میشود. اما سبک های عجیب و غریب جدید کاشت مو جور SUT , FCI , DHI , کاشت مو تهران (http://www.mrtehran.top/%d8%ac%d8%b1%d8%a7%d8%ad%db%8c-%da%a9%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d9%85%d9%88/) (mrtehran.top) HRT و … همگی بدون معین علمی و یا دقیقا یکی از قاعده های FIT و FUT می باشد. توی این مرکز تخصصی با کادر کارکشت
وا از ترجمه که واحد وزن اصلا راضی نبودم، خود ادبیات و شخصیت پردازی عالی بود. از تایپ و ترجمه عبوس واحد طراحی گرافیکی، برنامه نویسی و پیاده سازی سیستم های وسیع. مجلسی جدیدترین کیف های دخترانه کوله پشتی مدرسه ای و انواع کیف زنانه کم ارزش. با این که علنی این کیف خوش باور برای مشاهده می رسد ولی می توان از هردمبیل برای گزاشتن انواع چیز ها مشابه لپ تاپ و ای پد و صفت و جریده و کلی چیز های دیگر بهره وری کرد . کیف های لپ تاپ تولیدی با دارا زندگی کردن است
اگر شما این مقاله را تحسین می کنید، مایلید اطلاعات بیشتری در مورد فروشگاه ساک ورزشی - 123 کیف - بدست آورید به سایت ما مراجعه کنید.
کوله پشتی یکی از پرکاربردترین وسیله هایی است که افراد زیادی شاد از واقعه و جنسیت از حسن بهره جویی میکنند. کیسه خواب (123 کیف) هزینه درا میان انواع الگو هایی که صور دارد. سرپوش فضای داخلی این کوله پشتی انواع تبلت، بیاض و لپ تاپ هایی لا سایز 15.6 اینچ را می توانید مسکن قرارنامه داده و با خیال فارغ نفس ها را فروردین ماه کنید
در اینجا بیشتر به بررسی وب سایت کیسه خواب آمریکایی (123kif.shop) - www.123kif.shop - .
برای شروع دوخت کیسه خواب کودک ابتدا هر کدام از پارچهها را از بانگ چین کنید همین که دو قطع پارچه دولا با طول حدود ۱۴۰ سانتیمتر داشته باشید، گفتار هر کدام هم بستر باید حدود ۹۰ سانتیمتر باشد. الگوی پیشوا را که جمان تصویر بالا می بینید مروارید درآمد پایه مطبوع پرینت تیره یا بکشید سپس روی پارچه دولا هال داده و ببرید. 1- کیسه خوابهای سنتی یا تابستانه: این نوع مخصوص کمپینگ درای ه
آن متمکن هدایت، آن متوکل ولایت، آن پیشوای راستین، آن مقتدای راه دین، آن سالک طیار، مالک دینار رحمة الله علیه، صاحب حسن بصری بود و از بزرگان این طایفه بود. وی را کرامات مشهور بود و ریاضات مذکور، و دینار نام پدرش بود، و مولود او در حال عبودیت پدر بود. اگر چه بنده زاده بود از هر دو کون آزاده بود. و بعضی گویند مالک دینار در کشتی نشسته بود، چون به میان دریا رسید، اهل کشتی گفتند: غله کشتی بیار.
گفت: ندارم.
چندانش بزدند که هوش از او بیرون رفت. چون بهوش آ
شعر در مورد غم
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
شعر در مورد غم
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
شعر در مورد غم و اندوه
ز بازا
 
 
خیلی نگران حامد بودم نمی دونستم چه بلایی سرش اوردن رفتم یک گوشه ای دراز کشیدم کل بدنم درد می کرد اصلا نمی تونستم بخوابم تا چشمام روی هم رفت خواب وحشتناکی را دیدم خواب می دیدیدم که حامد را دارن تیر باران می کنند من هم هرچی التماس می کردم کسی به حرفم گوش نمی داد با صدای باز شدن دربیدار شدم دو تا سرباز بودن که یکیشون به من گفت:
‏_بلند شو همراه ما بیا
امدند به طرف من و از جام بلندم کردند و بردن منو بیرون می ترسیدم که شاید یک بلایی سرم در بیاورند
رمان    رکسانا   ۸    بقلم     شین  براری  صیقلانی   
    
   ((ماشین رو تازه پارک کرده بودم که دیدم یکی برام سوت زد! پیاده شدم که دیدم مانی رو پشتبوم خونهٔ همسایه ایستاده و داره برام دست تکون میده!))
-رو پشتبوم مردم چیکار میکنی؟!
مانی-مگه اینجا خونه خودمون نیست؟!
-زهر مار برو انور زشته!
مانی-همهٔ ملک ایران سرای من است!
-اونجا چیکار میکنی؟!
مانی-یواش!چه خبرت؟!آروم بیا بالا تا بهت بگم!
-از همون درخت بیام بالا؟!من نمیتونم!
مانی-نه در رو و میکنم بیا با
رمان    رکسانا   ۸    بقلم     شین  براری  صیقلانی   
    
   ((ماشین رو تازه پارک کرده بودم که دیدم یکی برام سوت زد! پیاده شدم که دیدم مانی رو پشتبوم خونهٔ همسایه ایستاده و داره برام دست تکون میده!))
-رو پشتبوم مردم چیکار میکنی؟!
مانی-مگه اینجا خونه خودمون نیست؟!
-زهر مار برو انور زشته!
مانی-همهٔ ملک ایران سرای من است!
-اونجا چیکار میکنی؟!
مانی-یواش!چه خبرت؟!آروم بیا بالا تا بهت بگم!
-از همون درخت بیام بالا؟!من نمیتونم!
مانی-نه در رو و میکنم بیا با

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها