نتایج جستجو برای عبارت :

دل ازرده مکن

تصورکنیدکلی یارانه به تولیدکننده پرداخت شوددرکنارش دستمزدوحقوق عادلانه نباشد.دریک طرف تولیدکننده ودرطرف دیگرمصرف کننده وجودداردکه اگردرگذشته قدرت خریدده قلم کالای اساسی راداشت حالاقدرت خریدیک قلم کالای اساسی رادارد.طبیعی هست که انبارتولیدکننده وحتی گمرک پرمیشودوحتی کالافاسدوازرده خارج میشودوبه زبان بهتردرسال1398شمسی خودرویی که ازرده خارج وآلاینده هست درخیابان هاترددکندوهمه بعلت سهل انگاری بیش ازحدناظرین بابوی بدهواوزیان حاصل ا
تصورکنیدکلی یارانه به تولیدکننده پرداخت شوددرکنارش دستمزدوحقوق عادلانه نباشد.دریک طرف تولیدکننده ودرطرف دیگرمصرف کننده وجودداردکه اگردرگذشته قدرت خریدده قلم کالای اساسی راداشت حالاقدرت خریدیک قلم کالای اساسی رادارد.طبیعی هست که انبارتولیدکننده وحتی گمرک پرمیشودوحتی کالافاسدوازرده خارج میشودوبه زبان بهتردرسال1398شمسی خودرویی که ازرده خارج وآلاینده هست درخیابان هاترددکندوهمه بعلت سهل انگاری بیش ازحدناظرین بابوی بدهواوزیان حاصل ا
الان پنجشنبه به وقت ایران است...
الان حتما میگویید مگر پنجشنبه به وقت ایران دارد؟؟. این عجیبگوییها عادت من است و قصد توهین به مخاظب را ندارم،
گفتم همین اول این را بگویم که مشکلی پیش نیاید.
من کتاب میخوانم و علاقهمند به فلسفه هستم. مدتی است افکارم دچار بینظمی شده و فکر کردم که میتوانم با نوشتن کمی بهشان نظم بدهم.
برای همین وبلاگ را انتخاب کردم و ازقضا نوبت blog.ir شد. 
این را هم بگویم که احتمال نادرستی املایی در متون من وجود دارد و امیدواردم این موض
بادی شدید در پایگاه به وزش امد و شروع به جمع اوری گرد و خاک کرد. همه لحظه ای به هم نگاه کردند. 
گردو خاک امیخته با باد بالاخره در یک جا ثابت شد و شروع به چرخیدن کرد. از میان ان گردباد،مردی پدیدار شد.
واکنش جادوگران قابل پیش بینی بود. عده ای به زیر میز پناه بردند و عده ای نیروهای جادوییشان را فرا خواندند،ادام نیز یکی از انها بود.
دیوید ناگهان جلو رفت و گفت:
_همگی اروم باشین،این کاله.
مرد که به نظر میرسید کمی ازرده شده باشد گفت:
_استاد کال!
به هر حال،
اطراف ما پر از انرژی منفیه 
پر از خبرای بد 
پر از الودگی 
پر از خستگی 
همه نا امید و ازرده خاطرن.. 
اگر بخوایم تو این اجتماع رها باشیم میمیریم... 
پس 
بیایم از فردا 
میون تمام گل و لای و تاریکی ها 
دنبال یه نقطه نورانی و کوچیک باشیم! 
و بخاطرش خدا رو شکر کنیم.. 
نقطه نورانی میتونه شب خوابیدن و صبح بیدار شدنه! ..... خدایا شکرت که به من امید داری و من رو از نعمت زندگی محروم نکردی. 
نقطه نورانی میتونه نوشیدن یه لیوان چای گرم کنار خانواده باشه..... خدایا ش
هوا این روزها گرم ترین روزهای خود را میگذراند و این موضوع رخوت وجودی ام را تشدید میکند
کاراموزی عملا به یک فرایند فرساینده تبدیل شده
بخاطر همین مسئله تنها کاری که انجام میدادم و ابدا کار کاذبی نبود به مشکل خورده و حالا من اینجا یک غریبه ام 
"فرار از اردوگاه 14" را تقریبا تمام کردم و عملا در این روزها افسردگی را حس میکنم 
به میم گفتم هیچ چیز خوشحالم نمیکند و کارهایی که انجام دادنش حالم را خوب میکرد دیگر به هیچ دردی نمیخورد
دلم برای ادم ها تنگ نم
عـݪـۍ:
◔͜͡ عڶـــےِِ͜͡◔:
میگن اگ عقاب ،میخواد کلاغ نباشه و همچنان عقاب بمونه میتونه تا 60 سالگی هم زندگی کنه ولی برای رسیدن به این سن باید تصمیم بزرگی بگیره!ظاهرا وقتی عقاب  سنش از نیمه میگذره،چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگ نمیتونن شکار رو بگیرن و نگه دارن ؛ نوک بلند و تیزش تاب دار و کند میشه؛ شهبال ها بر اثر زخیم شدن پرها؛ به سینش میچسبن  و پرواز برای عقاب دشوار میشه .....
درست توی این موقعیت ؛  عقاب تنها دو گزینه در پیش رو داره؛ یا باید بمیر
پست‌هایتان را می خوانم و گاهی برایتان شاد و گاه غمگین می‌شوم،با اطرافیانم حرف‌ می‌زنم و می‌خندم اما تلخی‌ این روزها مقابل چشمانم دور نمی‌شود، عجیب روزهای گندی دارم،تو گویی مشکلات چون مسلسلی به رگبارم می‌بندد و تنِ خسته‌ام را بی‌جان‌تر می‌کند،زخمی‌ام،زخمیِ زخم‌های روزگار! چه برای پاییز می‌دیدم و چه شد...
۱۸ روز پیش(که البته ما ۵ روز پیش فهمیدیم) برادرم جدا شد، انقدر ناگهانی و شوکه کننده بود که حتی فرصت ریختن اشک‌هایمان را هم پیدا
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده
کاربرد پیچ رولپلاک نمای ساختمان:
خدمات محکم سازی با پیچ رولپلاک نمای ساختمان بدون داربست:
اول لازم است که بدانیم اصلا پیچ رولپلاک نمای ساختمان برای چه ساختمانهایی لازم و ضروری است.
پیچ رولپلاک نمای ساختمان برای کلیه ساختمان‌هایی که نمای آنها سنگ کار میشود ضروری میباشد.
 
اولویت پیچ رولپلاک نمای ساختمان  برای نماهایی می باشد که ریزش سنگ نما و سقوط آن را شاهدیم.
وقتی یک تکه از سنگ نما سقوط می کند و اگر حادثه‌ای رخ ندهد مفهوم آن این است که ما
نگاه‌ می‌کنم و ذهنم از هجوم سئوال‌ها و جواب‌های غیر ملموسشان خسته می‌شود، احساس کسالت می‌کنم. همیشه همینطور است ، وقتی برای فهمیدن موضوعی تلاش می‌کنم و دست آخر ناکام می‌مانم، وقتی که مغزم در پاسخ به سئوال ها ارور می‌دهد احساس کسالت می‌کنم‌‌!
دوباره نگاه‌ش می‌کنم، باید ۶۰ را رد کرده باشد، پیر است و گرد بیماری بر چهره‌‌اش نشسته است اما همچنان افکارش عجیب‌ است، مثلا هنوز حاضر نیست برای راحتی خودش خلاف روش ۶۰ ساله‌اش عمل کند از ترس ا
چگونه ساکت باشیم؟ 
 امروز در جمع خانواده و فامیل سر سفره نشسته بودیم و جای شما خالی داشتیم غذا میخوردیم .در همین حین بحثی باز شد که حتی یادم نمیاید موضوعوش چی بود فقط این را میدونم که اگر چند کارشناس با سابقه بالا در آنجا نشسته بودند اینگونه آنالیز و تحلیل نمیکردند.بماند که زمانی را به غیبت و معایب دیگران و حسن انجام کارها توسط خودشان صحبت کردندباورتان بشود یا نه من برای تک تک حرفای آنها جواب های درست و قانع کننده داشتم ولی 1) جوابای من مناسب
شاید اگه اینجا هم مثل بعضی کشورای خارجی تستای شخصیتی و امادگی برای رشته پزشکی میگرفتن هیچوقت به من اجازه ورود به دانشکده پزشکی داده نمیشد...شاید هم مردم این شهر کوفتی زادگاه خیلی خیلی پرخاشگرن که تقریبا هر پزشکی که اینجا کار میکنه یا کار کرده اینو تایید میکنه
من سعی میکنم با مریضام رابطه خوبی برقرار کنم یه گفتگوی کوتاه طنز امیز یه تایید زندگیشون...یه بازی به بچه هاشون...که هم اونا به من اعتماد کنن هم من بین مریضام تنوع داشته باشم ولی خب ناهنجا
 
 
منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ، 
منوچهر پرواز پنج سالش را گ
زمانی که از خانه بیرون می روم انگاری کلی مسائل ریز و درشت وجود دارد که فقط گوش ها و چشم ها بلافاصله با ان رو به رو می شوند ولی از انجا که مغز ما عاشق انالیز و تجزیه و تحلیل است بلافاصله شروع به قضاوت، و اما و اگر و چرا می کند! من در این مطالبی که می نویسم تماما تجربیات خودم هست و هیچ شخص خاصی مد نظرم نیست و فقط در جامعه چیزهایی که اتفاق افتاده و من ان ها را به صورت میکروسکوپی انالیز کردم در اینجا برای مخاطبانم می نویسم....
یادتان باشد همیشه می نویسم
 
 
 
 
 
 
در گذر از پیچ تند هجده سالگی 
با کوله باری از عشق و دلدادگی 
آرام و صبور و بیصدا ، تقدیر بر من قضب کرد، 
حین خروج از خانه ،پدر بر من تلخ نظر کرد 
مادر از پستوی نهان ، به ناگه ظهور کرد 
پرسش های پی در پی،  
به کجا لش میبری؟ 
آرام مگر سر میبری!
سرآخر تو یکی آبرویمان را میبری
 با پسر مشت کریم هم تازگی که دور میزنی
دو فردای دگر لابد به سیگار و حشیش هم پُک میزنی 
به یکباره مادر بوی سوخت غذایش که بلند شد از پیشرویم برطرف شد 
افسوس دوخت و دوز خو
 
منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ، 
منوچهر پرواز پنج سالش را گذ
   

منوچهر پرواز بعد از پنج سال تحمل حبس در زندان لاکان رشت ، به روز ازادی خود میرسد و با تمام هم بندی های خود خداحافظی میکند او نیز مانند هم سلولی ها و هم بندی هایش به اتهام و جرم قاچاق مواد مخدر به زندان افتاده بود و تمام پنج سال را با ریاضت و سختی های رایج درون زندان سپری کرده بود و برای آینده اش برنامه های جدیدی در حد ایده های بلند پروازانه داشت که سبب روشن شدن نور امید کوچکی در ظلمات و سیاهیه مطلق دلش سو سوء بزند ، 
منوچهر پرواز پنج سالش را
 
  رمان جدید کلیک کنید★                   رمان ۲وارد شوید٭  
 
 
  
ست که ناشرین ان در ایران  حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد  بودن  و پ   پایبندی  به  قوانین    بریتانیا    موظف به رعایتش میباشیم. 
 
یکروز  معمولی   معمولی، کم‌رنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود  ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه  و دستانِ روزگار سنگ‌ گردیده‌بود  
 
پسرک پر از حرف ه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرتال جامع علوم_پایگاه خبری