نتایج جستجو برای عبارت :

کاخت نگون باد ای فلک

خوش به حال آن هایی که برای خودشان بت هایی درست کرده اند و آن ها را بی نقص ترین موجودات جهان می دانند. کار آن ها خوش خیالی محض است اما گاهی به آن ها غبطه می خورم. هر چه باشد بهتر از این واقع بینی شدیدی است که من دارم. بهتر از حال و روز منی است که امید واهی به خودم نمی دهم و به بی رحمی زندگی خیره می شوم؛ که می دانم هیچ نجات دهنده ای وجود ندارد! و همه آدم ها می توانند به بدترین شکل ممکن، بی رحم باشند.
#محمود_درویش می فرماید:
من آن عاشق نگون بختم
که نه می‌توانم سوی تو بیایم 
نه می‌توانم به خودم برگردم
قلبم علیه من عصیان کرده‌ است.
+اینکه میگه نمی‌تونم به خودم برگردم نکته‌ مهمی هستش، آدم بعد از آشنایی با بعضی‌ها نمی‌تونه به خود ِ سابقش برگرده، حتی دلت برای آدمی که قبلا بودی هم تنگ میشه اما کاریش نمیشه کرد، به قول حضرت #حافظ:
"دلا بسوز که سوز تو کارها بکند"
از قاسم دین خون به شهادت زده آذین
        باز این همه نوحه ز حماسه  شده آئین
آن سوی جهان را تو ندیدی نشنیدی؟
       این سوی جهان تا به حدیثی نرسیدی؟
هر سوی جهان تا به نهانش همه دیدی
        در سوز غمش محو تماشای شهیدی
روزی غم عشقی به جهان شست غمی را
        امروز همان شد لب عشقی حرمی را
تا از غم عشقش شب نوروز بگیرد
        همواره به آن تب غم دل سوز بگیرد
روزی که نگون شمر جفا زد همه هستی
        امروز ببین شمر نگون بخت به پستی
از هول سعودی است گرفتار صهی
از قاسم دین خون به شهادت زده آذین
باز این همه نوحه ز حماسه  شده آئین
آن سوی جهان را تو ندیدی نشنیدی؟
این سوی جهان تا به حدیثی نرسیدی؟
هر سوی جهان تا به نهانش همه دیدی
در سوز غمش محو تماشای شهیدی
روزی غم عشقی به جهان شست غمی را
امروز همان شد لب عشقی حرمی را
تا از غم عشقش شب نوروز بگیرد
همواره به آن تب غم دل سوز بگیرد
روزی که نگون شمر جفا زد همه هستی
امروز ببین شمر نگون بخت به پستی
از هول سعودی است گرفتار صهیون
ابلیس نگون بخت خلاصه شده افیون
افیون ج
رسول خدا ص فرمود هر که خوشش آید که خدا عمرش را دراز کند وروزیش توسعه دهد آید صله رحم کند زیرا روز قیامت رحم را زبان تن دو تیزی است که میگوید پروردگارا بپیوند هر که با من پیوست و ببر هرکه را ازمن برید و مردی ا روش خبر ظاهر خوب دیده میشود ولی چون خویشاوندیکه از او بریده نزدش آید اورا ه پایین ترین قعر دوزخ سر نگون کند 
از قاسم دین خون به شهادت زده آذین
                                                           باز این همه نوحه ز حماسه  شده آئین
آن سوی جهان را تو ندیدی نشنیدی؟
                                                           این سوی جهان تا به حدیثی نرسیدی؟
هر سوی جهان تا به نهانش همه دیدی
                                                           در سوز غمش محو تماشای شهیدی
روزی غم عشقی به جهان شست غمی را
                                                           امروز همان شد لب عشقی
از قاسم دین خون به شهادت زده آذین
                                                       باز این همه نوحه ز حماسه  شده آئین
آن سوی جهان را تو ندیدی نشنیدی؟
                                                      این سوی جهان تا به حدیثی نرسیدی؟
هر سوی جهان تا به نهانش همه دیدی
                                                      در سوز غمش محو تماشای شهیدی
روزی غم عشقی به جهان شست غمی را
                                                     امروز همان شد لب عشقی حرمی را
تا از غم
نوشتم و پاک کردم...همین بس که بعد از اون روزی که بابت آفت دهانیم به پزشک مراجعه کردم،امروز بدترین و سخت ترین روز حداقل یک سال اخیرم بود...از این به بعد انگیزه ام از درس خوندن قبولی نیست،هرچه زودتر فارغ التحصیل شدن و خط خوردن اسمم از لیست دانشجوهای نگون بخت این دانشگاه نکبتی هست که کلکسیونی از کارمندهای نفهم و ناآگاه به وظایف شون رو دور هم جمع کرده که خوراکی بخورن و در مورد مدل لباس نظر بدن...
هنوز مدارکم رو ندادن و این یعنی تا حداقل شنبه نمیتونم
#نامه_به_اسبی_که_نیامد .
هر بار که آمده‌ای 
آخرین بار بوده است
و هر بار که رفته‌ای اولین بار
فردا تو را 
برای اولین بار خواهم دید
همان طور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
شاید امروز نیز صدایت 
که بارشِ شیرینِ توت
بر پرده‌ی کتانی‌ست
دهانم را آب بیندازد
ماه نیستی
تا در قاب نقره‌ای‌ات
هر بار که نو می‌شوی
حکایتی کهن باشد 
افتاده به جان من 
آغوش شعله‌وری هستی
که در چشم بر‌هم‌ زدنی
کُن‌فیکون می‌کنی مرا
و هر بار که رفتنم را
از پاگرد پلکان 
تماشا
تو برام مثل بوسه اخرمادر رو پیشونی پسر سربازشی،تو برام مثل اخرین بادوم تلخ بین بادوم های شیرینی،تو برام مثل سرکوفت های گاه و بیگاه پدری،تو برام درست مثل چشم های دریده شکارچی رو سرخی خون آهو نگون بخت تلخی،حسرت نبودنت درست مثل حسرت پاک کردن جواب سوال درست تو امتحانه مهم اخرساله،تو برام مثل اون کفش قشنگ ته جا کفشی که هر بار بعد پوشیدنش پاهام تاول میزنه دردناکی،تو برام مثل عدالت،حقیقت تلخی،مثل قهوه تلخی که نمیارزه به کلاسش،مثل قهوه قاجار تلخ
مژده که آن یار می آید
برون شو ای غم از سینه که لطف یار می‌آید        
تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می‌آید
نگویم یار را شادی که از شادی گذشتست او
مرا از فرط عشق او ز شادی عار می‌آید
روید ای جمله صورت‌ها که صورت‌های نو آمد       
علم هاتان نگون گردد که آن بسیار می‌آید
در و دیوار این سینه همی‌ درّد ز انبوهی        
که اندر در نمی‌گنجد پس از دیوار می‌آید
 
اللهم عجل لولیک الفرج:آمین
 
نگون گردی ای آسمان!که خصمی با آزادگان
پسندیدی بر مجتبی
تو بیداد اهریمنان
سلیمانی شد بی‌نگین
ز سرداران تنهاترین

غربت او از نقش نگینش پیداست که بسته بود:"حسبی الله"(خدا مرا کافی است)
و چه زیبا فرمود:
اعمل لدنیا کانک تعیش ابدا و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا
و برای دنیا آنچنان عمل کن که گویی تا ابد زنده ای و برای آخرت آن‌سان که گویی فردا را نخواهی دید
بعد از سه روز چنبره زدن در اتاق،به اصرار ماه بانو از خانه بیرون زدم.رسیده بودم به چهارراهی که زمانی بچه بودم در آنجا حمامی بود به نام شکوفه،برای همین به چهارراه شکوفه معروف بود،الان که حمام تخریب شده نمیدانم اسم چهارراه چی شد،در هرحال چهارراه شکوفه منتظر سبز شدنِ چراغ عابر بودم و به محض اینکه سبز شد قدم در خیابان گذاشتم و پرایدی مثل میگ میگ از جلوی من رد شد،درست در چند قدمی ام با تیبای نگون بخت تصادف کرد و جیغ بنفش من در خیابان طنین انداز شد.
‍ آبزن چیست؟
 
در ایران باستان محفظه ای از سفال یا فلز به اندازه یک نفر ساخته میشد که ایرانیان خود را در آن شستشو میدادند زیرا در نظر ایرانیان آلوده کردن آب بسیار گناه بود و برای جلوگیری از آلودگی آب روان یا استخرها یا هر آب بزرگ همان مقدار آبی را که برای شستشوی یک نفر لازم بود استفاده میکردند.(حافظان محیط زیست تازه امروزه به این اصل پی برده اند)
 
در گزارش شاهنامه فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از آبزن سخن به میان آمده که ضحاک برای رستن از آزار ما
در صفحه باشگاه خبرنگاران جوان در پیام رسان بله خبری خواندم که البته در خود سایت نتوانستم پیدایش کنم. چون سیستم جستجوی سایتشان بر مبنای گوگل بود!  خبر این بود:
« ماموران پلیس فتا مازندران موفق به شناسایی مدیر یک کانال تلگرامی شدند که با راه اندازی کمپین "بنزین نزنیم"، مردم را به اغتشاش و اخلال در نظم عمومی دعوت می کرد. »
نمی‌دانم آن مدیر نگون بخت گروه تلگرامی توی صفحه‌اش دقیقا چه حرف‌هایی زده است. اما طبق متن خبر، بعضی از این جماعت معنای جدید
امتحان فنی را دو روز پیش دادم جوابش هم دیروز آمد. قبول شدم خدارا شکر حس بعد از شنیدن قبولی اولین شادی جدی زندگی من در سال قدیم (سالی که ده ماه گذشته دیگر قدیم است) بود آن هم درمیان این همه خبرهای ناگوار. شیرینیش طلبتان. آزمون عملی اما مانده احتمالا ماه دیگر برگزار شود استاد امتحان استاد خودمان است و بساط سور و سات براه.
در پیداکردن محل امتحان مشکل داشتیم اما پیدا کردیم. صبح نمونه سوالات را دوره کردیم و محل امتحان را دیدیم. سالن بزرگی بود پر از ک
انقدر از فضای مجازی دورم که حتی بعضی پیام‌های تلگرام رو با یک هفته تاخیر می‌بینم، برخی تگ‌های استوری‌ها رو فقط در حد یک نوتیف از اینستاگرام می‌بینم و فقط روزی هزار بار ایمیلم رو رفرش می‌کنم تا از آخرین ایرادهای وارده اساتید به پایان‌نامه مطلع باشم! به روزهای دفاع نزدیک می‌شویم! :) دوستم می‌پرسید بعد از دفاع برنامه‌ات چیه؟ گفتم: خواب!
دوست داشتید در جلسه دفاعم باشید بگید! گرچه خودم اصلا دوست ندارم در جلسه دفاع خودم باشم چه رسد یه سایرین
گاهی آن‌قدر اسمت را توی ذهنم با ریتم‌های مختلف می‌خوانم که لیریکسِ آهنگ‌ها را هم از یاد می‌برم و جای کلماتشان اسمِ تو را می‌گذارم. از دست خودم خسته می‌شوم، انگار خراب شده باشم که هیچ‌وقت درست نمی‌شوم. یادم نمی‌آید چرا دوستت دارم. فقط اجازه‌ی خراب کردنِ همه فرصت‌ها پشتِ نام تو را تمدید می‌کنم. یادم نمی‌آید که در تو، برای خودم چیزی جز میلِ ویران‌گرِ تحقیر پیدا کرده باشم ؛ از بس که تلاش کرده‌ام نامهربانی‌هات را جلوی چشمم بیاورم تا لا
به ما وعده‌ی بهشت روی زمین داده بودند، راست گفتند، بردند، همه‌ی ما را بهشت زهرا بردند. عده‌ای از مردم توی کرمان زیر دست و پا له شدند، قفس‌های سینه‌شان باز، نفس‌هایشان باد هوا شدند. اگر آقا محمد خان چشم‌ها را توی کرمان کور می‌کرد این بار چشمان کور، آدم‌ها را توی کرمان ترور کور می‌کردند. منادی صدا می‌زد بی آن که خونی از دماغ کسی ریخته شود انتقام سخت از عربستان و حادثه‌ی مِنا گرفته شد. عده‌ای از مردم توی آسمان پر پر شدند، این بار هوا بود،
شاید تاریخ و ساعت مشخصی براش وجود نداشته باشه اما از یه جایی فهمیدم که چقدر همیشه دوست داشتم بدون این که دوست داشته بشم،چقدر همیشه بی‌دریغ محبت کردم بدون این که محبت ببینم. نه معلومه از کجا شروع شد و نه معلومه چرا اینجوریه! انقدر بدون انتظار برگشت محبت و دوست داشتن انجامش دادم و به طرف مقابل فکر نکردم که انگار هیچ‌وقت حواسم نبوده که این بی‌برگشت بودن و ببینم و لمسش کنم. 
ولی حالا و همین امشب مثل پتک تو سرم کوبیدمش که بابا بسه دیگه خستم کردی
گَر به چُوگان کَفَش بخت رساند سَرِ مامی نَهد بر سَر ما دستِ فَلَک افسرِ مادر طواف حرم کعبهٔ کوی تو برفتهمچو مُرغِ کفِ بازیچه طفلان برِ ماگر نداری سَرِ آبادی دل های خرابکو کجا رفت و چه شد رَحم به‌ چشم تر مانالهٔ ما نَبُود از سِتَم بخت٘ نگونروی ما شد سیه از تیرگی اخترِ ماباشد از دوست عجب آنکه کند سِیر جهاننکند میلِ تماشای سرِ بسترِ ماسرِ کاری نَبُود هیچ به اَبنای زمانگر لبالب شود از دختر زَر ساغر ماخشک شد خشک ز بی آبی الطاف بُتاننَخل امّید دل
نویسنده ؛ و محقق : اشکان ارشادی از کرمانشاه 
از روزیکه نگون بختی برخی از هموطنان را دیدم ، مشتاق شدم تا بدانم راه گریز چیست؟ 
خواندم و شنیدم. 
شنیدم که دولت چین در استعمار انگلیس می سوخته و با معتاد کردن جمعیت زیاد چین ، سود خوبی به جیب می زده که به همین خاطر نیز جدا از آنکه می خواست مرزی حایل میان روسیه با هند دیگر مستعمره اش ایجاد کند ، بخاطر تریاک ایران ( بخش شرقی که افغانستان حالیه میشه ) اینقدر تلاش در تجزیه ایران داشت. 
تریاک را به چین می ب
 
گندم از گندم بروید، جو ز جو
کسی به ما همسری کردن یاد نداد
کسی جلوی رویمان همسری نکرد که ما ببینیم و یاد بگیریم
یک مشت بیسواد و بی فرهنگ دورمان را احاطه کردند تا بزرگ شدیم
از گونه ی نگون بختِ ما آنهایی که فرار کردند و در غُربت، زندگیِ جدیدی برگزیدند، توانستند بر این برهوتِ بی فرهنگی سامان ببخشند
و آنهایی که در دامانِ خانواده شان نُضج گرفتند فقط توانستند ادامه دهنده ی این زنجیره ی نامبارک باشند
 
تو اما اگر خواهرِ نازنینم توانستی طرحی نو درب
چشم
به انتظار تو
هستی من نثار تو
 کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو
جام
شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو
کوی
به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو
ذکر
شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو
من
که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو
شهره
ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو
طالع
من نگون شود
چشمه ی چ
چشم
به انتظار تو
هستی من نثار تو
 کشته ی ذوالفقار تو
بی دل و بی قرار تو

جام
شراب می شوم
جرعه ی ناب می شوم
مست و خراب می شوم
بی دل و بی قرارتو

کوی
به کوی می روم
تا لب جوی می روم
من همه سوی می روم
بی دل و بی قرار تو

ذکر
شوم دعا شوم
پر از خدا خدا شوم
هیچ شوم فنا شوم
بی دل و بی قرار تو

من
که تو را ندیده ام
وصف تو را شنیده ام
از همه دل بریده ام
بی دل و بی قرار تو

شهره
ی این جهان منم
باغ زده خزان منم
رفته ز کف عنان منم
بی دل و بیقرار تو

طالع
من نگون شود
چشمه
 (ترکیب بند ) 
تقدیم به همرزمان شهیدم 
روزها در پیِ آن بوده که شب را چه کنیم
خلوت و غصه و تنهائی و تب را چه کنیم 
شیشه بغض گلو گیر شکست و ماندیم 
خونِ پنهان شده ی بین دولب را چه کنیم 

حاصلِ بغضِ بجا مانده ی تقدیر شدیم 
سینه ی زخمیِ آلامِ نفس گیر شدیم 

عاشقی دام شد و دانه ی آنیم همه 
دانه ی خفته به سیلاب زمانیم همه 
طالعِ ما به بیابانِ خدا داد فلک 
اینچنین بود که بی نام و نشانیم همه 
خار روئیده به صحرایِ جنون یعنی ما 
لاله ی مانده به سودایِ نگون ی
دوستی دارم که خواهرزاده ی حاضر جوابی دارد، نه ببخشید خواهرزاده ی خیلی خیلی حاضرجوابی دارد! پسری پنج، شش سال که بعید می دانم بتوان جوابش را داد و او را ساکت کرد!
برای مثال دوستم تعریف می کرد که خواهرزاده اش کنار یکی از دوستان نشسته بود که آن مرد به خواهرزاده اش می گوید: اجازه میدی بوست کنم؟
خواهرزاده می گوید: باید یه چیزی بدی همین طوری که نمیشه!
آن مرد یک شکلات پیدا می کند و به او می دهد و می گوید: حالا اجازه میدی؟
خواهرزاده می گوید: نه!
مرد می پ
یکی دیگر از فیزیکدانانی که استیکر شدند، رونتگن است. در نبوغ رونتگن همین بس که اشعه‌ای را کشف کرد که نمی‌دانست چیست، پس اسمش را گذاشت اشعه‌ی X یا اشعه مجهول! جالب اینجاست که بعدا هم همین اسم رویش ماند و هیچ کس برای این اشعه‌ی بیچاره اسم نگذاشت! حتی وقتی رونتگن به خاطر کشف این اشعه جایزه نوبل گرفت باز تلاشی برای نام‌گذاری این اشعه‌ی نگون‌بخت نکرد!
می‌گویند اولین عکس با اشعه ایکس را نیکولا تسلا گرفته است. ویلهلم جان هم یکی از اولین عکس‌هایی
 شنیدستم کـه شـهـبـازی کهـنسال      
 کـبـوتـربـچـه ای راکـرد دنـبـال
زبـیـم جـان کـبـوتـر کـرد پـرواز        
به هر سوتاخت تازان از پی اش باز
بـه دشت وکـوه وصـحرا بود پـرّان      
 زچـنـگ بـاز شـایـد در بـرد جــان
اجل را دید و شست از زندگی دست        
درختی درنـظـر بگرفت و بـنشـست
نشست و ســر بـه زیـر پـر فـرو بــرد      
که کی چنگال بازش می کند خرد
نظر کـرد آن نگون اقـبـال بـرزیـر        
کـه صیّادی کمان بـرکف به زه تیر
کـمـان بـرکف نموده قص
شد محرم کربلایی شد دلمدامنم از اشک غم گردیده یم
کربلا یعنی گریبان های چاککربلا یعنی حسین(ع) روحی فداک
کربلا یعنی که آغشته به خونکشتی اسلام گشته واژگون
کربلا یعنی مرمّل بدّماء(1)کربلا یعنی که مهتوک الخباء(2)
کربلا یعنی بلا یعنی عزااشک غم بر خامس آل عبا
کربلا یعنی شهیدالشهداءکربلا یعنی قتیل الادعیاء(3)
کربلا یعنی شفاه الذابلات(4) تشنه بودن بر لب شط فرات
پیکر عریان فتاده روی خاککربلا یعنی که جسم چاک چاک
کربلا یعنی جسوم الشاحبات(5)کربل یعنی دماءا
شد محرم کربلایی شد دلمدامنم از اشک غم گردیده یم
کربلا یعنی گریبان های چاککربلا یعنی حسین(ع) روحی فداک
کربلا یعنی که آغشته به خونکشتی اسلام گشته واژگون
کربلا یعنی مرمّل بدّماء(1)کربلا یعنی که مهتوک الخباء(2)
کربلا یعنی بلا یعنی عزااشک غم بر خامس آل عبا
کربلا یعنی شهیدالشهداءکربلا یعنی قتبل الادعیاء(3)
کربلا یعنی شفاه الذابلات(4) تشنه بودن بر لب شط فرات
پیکر عریان فتاده روی خاککربلا یعنی که جسم چاک چاک
کربلا یعنی جسوم الشاحبات(5)کربل یعنی دماءا
از #دختر_آبی تا #دختر_زیرآبی
ح‌سین ق‌دیانی: جریان افسادات با مدد از سلبریتی‌ها اسباب خودسوزی سحر را فراهم کرد تا شبنم، زیرآبی برود! آری! فلانی و بهمانی را به فرزندان دیگر نعمت‌زاده اضافه کنید! آقا و خانوم سلبریتی! تو بیش از آنکه موافق رفتن زنان به استادیوم باشی، عروسک خیمه‌شب‌بازی حجاریان و تاج‌زاده‌ای! اگر خیلی مردمی هستی، زبان سیاست‌بازان در دهان شما چه می‌کند؟! یک بار با همین حاشیه‌سازی‌ها #شیخ_کذاب را در پاچه‌ی ملت فرو کردید، بس ن
رمان سفر به دیار عشقدانلود رمان سفر به دیار عشق اثر arameshgh20 با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خلاصه بعد از چهار سال بیزاری مادر ، پدر ، برادر ولو فامیل با توجهات کراهت بار تنها به جرم بی گناهی ، سرانجام بیگانه ای را می بیند که از هر آشنایی برایش مونس تر و این شروعی دوباره برایش است …
خلاصه رمان سفر به دیار عشق
همینجور که قدم میزنم یکی از شعرهای فروغ رو برای خودم زمزمه میکنم : ای ستاره ها که بر فراز آسمان با نگاه خ
در واقع نادر از شگفتی های بی مانند تاریخ ایران است. گاهی فکر می‌کنم جادوگری فسونکار به قدرت و عظمت شکسپیر لازم است تا تراژدی حیات او را بنویسد. هیچ لازم نیست این شخصیت تاریخی را از عالم واقعیات به سپهر خیال انتقال دهیم تا رنگ و بوی تراژدی پیدا کند، او خود از لوازم و مشخصات یک قهرمان تراژدی چیزی کم ندارد. آنچه کم داریم، روایتگری سخت‌کوش و پژوهشگر و هوشمند است که چهره او را از پس پرده مات غبار گرفته و زنگار آلودِ متون تاریخی بیرون بکشد و در مع
این ضرب المثل را زیاد شنیده اید: گهی پشت به زین و گهی زین به پشت!
دنیا این گونه است. گاهی اوضواع به کام ماست، گاهی هم نه. چه بسیار
انسان هایی که در ناز و نعمت و رفاه و خوشی زندگی کرده اند؛ اما ناگهان به هر علتی
اوضاع دگرگون شد و هست و نیستشان از دست رفت. نقل است مادر جعفر برمکی، وزیر دربار
عباسیان که ناگهان نگون بخت شد، می گفت: سال پیش چهارصد کنیز در اختیار داشتم
وگمان می کردم، فرزندم در حقم کم لطفی کرده است، امسال آرزویم این است دو پوستین
گوسفند د
 
هو سمیع
.
#قسمت_سی_و_چهارم
.
من و سعید و مادر بچه از جمعیت زدیم بیرون
توی درمانگاه خیلی سریع مجبور بودیم تب رو بیاریم پایین
داروهای تب بر در دسترس روش اثر نداشت
سرم زدم دارو هارو تزریق کردم اما هر لحظه اوضاع بدتر می شد
دوش آب سرد حمام رو تا اخر باز کردم 
بچه رو خواستم بغل کنم که سعید مانع شد خودش بغلش کرد و رفت زیر دوش
آب سرد بود، شدیدا سرد
اما سعید زیر دوش نگهش داشته بود و پیشونیش رو می بوسید و می گفت قوی باش مرد
 
حال بچه بهتر شد اما سعید می لرزی
  
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم تا نجوشیم از این خنب جهان برناییم کی حریف لب آن ساغر و پیمانه شویم سخن راستْ تو از مردم دیوانه شنو تا نمیریم مپندار که مردانه شویم در سر زلف سعادت که شکن در شکن است واجب آید که نگون‌تر ز سر شانه شویم بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم گر چه سنگیم پی مهر تو چون مو
روش امام علی بن حسین (ع) در مقام نیایش،چنین بود که با ستایش و ثنای خداوند عزوجل آغاز می نمود،آن گاه بر آوردن نیازش را طلب میکرد و می گفت:سپاس و ستایش خدای راست که در "اولیت"بی آغاز و در "آخریت" بی انجام است.
و سپاس و ستایش خدایی را که درنیاز و حاجت خواهی را جز به سوی خود نگشود پس با اینهمه لطف و مهر ،چگونه توانایی سپاس و ستایش او را داریم ؟ یا آنکه کی و کجا حق شکرش را به جای آریم؟
از انچه نباید ما را باز داشت تا در شکر گزاری ، ما را محک زند ؛ ولی ما از
- یه مدتی هست وعده های خوراک که در طول هفته میخورم، برخلاف 4 سال گذشته بعد از مامان، دیگه محدود به "عدس پلو، سوسیس، نیمرو" به صورت چرخشی نیست. و ترس و تنفر همیشگیم از آشپزی رو کنار گذاشتم و شروع کردم به پخت و پز و کارهای متفرقۀ دیگه در آشپز خونه. یه سری دستورالعملها رو می خونم، یه سری نکات رو از یک خانوم خیلی خیلی خیلی حرفه ای در آشپزی در یک گروه تلگرامی میپرسم(به اسم زهرا خانوم)، یه سری نکات هم خودم اضافه می کنم، طبق یه روالی اون دستورالعمل رو پیا
روانشناسی معامله
سرمایه گذاری را فرض کنید که بعد تعطیلات آخر هفته که احتمالا خیلی هم خوش گذشته، صبح شنبه را با امیدواری بیدار میشود. گویا قرار است این هفته با همه هفته های گذشته تفاوت داشته باشد. آرامشی که از استراحت آخر هفته بدست آمده به او نشاط میدهد تا با امیدواری بیشتری به کار و معیشت خود و خانواده اش فکر کند.
 هنگامی که در تالار بورس خبر خوشی در مورد سهامی میرسد یا برای آن صف خرید در حال شکل گرفتن است. او قبل از خریدن سهام، پولی که بعد از ف
هدایای عروسی را چه کنیم بهتر است
هر وقت صحبت از عروسی می شود همه به این فکر می افتند که کادو چی تهیه کنند. خرید هدیه برای عروس و داماد شاید بزرگترین مشکل برای افراد فامیل باشد. اما این مشکل برای عروس و داماد بیشتر است. هدایای عروسی را چه کار کنیم بهتر است فکری است که ذهن عروس و داماد جوان را به خود مشغول می کند. در این مقاله ما در این مورد کمی صحبت می کنیم.
هدایای مراسم عروسی
همیشه افرادی که به یک عروسی دعوت می شوند تصور می کنند که بهترین و البته گ
شاعری که شکوه ، عظمت و وحشت زندگی را در ابیات آهنگ‌گونه‌اش می‌ستاید ، موسیقی‌دانی که آنها را در حالِ محض و جاودانه به صدا تبدیل می‌کند ، تمامی اینان آورندگان نوراَند و فزایندگان شادی و درخشش بر زمین ، حتی در آن‌هنگام که ما را در اشک‌ها و اندوه‌ها رهبری می‌کنند و با خود به هر سو می‌کشانند . شاید شاعری که غزل‌هایش ما را شاد می‌کند خود دچار یک تنهایی اندوه‌برانگیز بوده است ، موسیقی‌دان نیز رؤیابین و مالیخولیایی ، لیکن با وجود این ، آثار
- یه مدتی هست وعده های خوراک که در طول هفته میخورم، برخلاف 4 سال گذشته بعد از مامان، دیگه محدود به "عدس پلو، سوسیس، نیمرو" به صورت چرخشی نیست. و ترس و تنفر همیشگیم از آشپزی رو کنار گذاشتم و شروع کردم به پخت و پز و کارهای متفرقۀ دیگه در آشپز خونه. یه سری دستورالعملها رو می خونم، یه سری نکات رو از یک خانوم خیلی خیلی خیلی حرفه ای در آشپزی در یک گروه تلگرامی میپرسم(به اسم زهرا خانوم)، یه سری نکات هم خودم اضافه می کنم، طبق یه روالی اون دستورالعمل رو پیا
درود!
حالتون چطوره؟ امیدوارم هرجا هستید سلامت باشید خب امروز میخوام یک پست بزارم در رابطه با دنیای کمیک ها و دنیای علمی تخیلی خب همونطور که میدونید مجلات علمی تخیلی و کتابچه های مصور کمیک هر دو در یک بازه زمانی از قرن بیستم(و همینطور در بیست و یکم)وجود داشتند و خب میدونید که مجلات علمی تخیلی سر شهرت و نویسنده های خوب خیلی با هم رقابت داشتند مخصوصا استاوندینگ ساینس فیکشن(علمی تخیلی مبهوت کننده) و گلکسی ساینس فیکشن(علمی تخیلی کهکشان یا کهکشان
بیژن و منیژه/ 3 (پایان)
بیژن در جواب بازخواست افراسیاب بهش می گه من به میل خودم اینجا نیامده ام؛ زیر سروی خفته بودم که فرشته ای مرا در عماریِ منیژه گذاشت و او را نیز افسون کرد! (چه دروغ شاخداری! 0_O) معلوم است که افراسیاب نمی پذیرد و تصمیم بر آن می شود که بیژن را به دار بیاویزند! پیرانِ خردمند درست در لحظه ی موعود، فرا می رسد! و با افراسیاب شروع به سخن می کند و او را به نرمی نصیحت می کند که چنین نکن؛ دفعه پیش نیز تو را از کشتن سیاوش منع کردم و نپذیرفتی
فرشتگان حرم <fereshtegan.haram@gmail.com‏>
۱۰:۴۷ ‎(۹ ساعت پیش)‎




به من


کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد بر ولی قادر منّان، حسن عسکری آن یازدهم اختر تابان ولایت، به کف بُشر یکی نامه از آن شمس هدایت ،که ز اسرار خدا داشت حکایت، نگه دخت یشوعا چو بر آن نامه بیفتاد، قرار از کف خود داد و ببوسید و روی چشم نهاد و گـ
اتفاقی یکی از کتابهایی که تلخیص شاهنامه بود برای گروه های سنی پایین تر  رو ورق ممیزدم رسیدم به داستان سهراب و گردآفرید..(همینجا برای اینکه قاطی نکنید: سهراب:میل/گردآفرید:فیمیل)
ماجرا از این قرار بود که سهراب بابای گردآفرید(گژدهم) رو اسیر میکنه و خانم گردآفرید که جنگجوی ماهری بود(مثل بانو حسینیان، هوسانینان؟ تو لینچان البته اگر دیده باشید یا مریم مومن تو سریال بانوی..) با تغییر قیافه میاد به جنگ سهراب و خلاصه با کلی ورجه وورجه بالاخره سهراب پ
بسم الله الرحمن الرحیم- نقدی بر کتاب اقای هنری
مارتن- نویسنده- ورا-اردلی  مترجم
اقای  سهیل اذری – قرون هفدهم وهیچدهم
میلادی  انگلستان فاصله کمی از قرون وسطی
گرفته بود- سلاطین انگلستان بخوبی درک کرده بودند که مذهب جایگاه ویژه دارد
وتاث4یرات شگرف درجامعه دراینده خواهد گذشت وکارانهارا اسان خواهد کرد ورهبری این
مذهب هم باانها خواهد بود وجنبه مقدس به سلطنت انها خواهد داد- باوجود انکه بخش
انگلیسی  بریتانیا عقب مانده ترین بخش
انگلستان بود وایر
تا به حال متن کامل شعر محتشم کاشانی در باره قیام کربلا ( باز این چه شورش است که در خلق عالم است) را خوانده‌اید؟ فکر نمی‌کردم اینقدر بلند باشد. هر چند وقتی می‌خواندمش احساس می‌کردم اکثر ابیاتش را در مداحی‌ها شنیده بودم. اگر مایل بودید که بخوانیدش به ادامه مطلب رجوع کنید!
 
 
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کج
شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی،شاعر و نویسنده نامدار قرن هفتم هجری یکی از بزرگترین متفکران و شاعران و ادیبان ایران است که در تمام خطّه ایران زمین یکّه تاز میدانهای فصاحت و بلاغت و سخنوری می باشد.این شاعر بلند پایه،استاد مسلّم غزلِ سبک عراقی و نثر مسجّع یعنی نوشته آهنگدار و موزون است.و غزلیات،قصائد،قطعات و ترکیب بندهایش به روانی آب زلالند و دو اثر جاویدانش گلستان و بوستان قرن ها بر عقول و قلوب ایرانیان حکومت می کنند.
گلستان دارای نث
پلان اول
گرسنه می شویم. چند دقیقه بعد خود را در فروشگاهی بزرگ می یابیم. اندکی از طرح ها و بسته بندی های خوش آب و رنگ لذت می بریم ولی چون عجله داریم بی درنگ هر بسته ای که خوشایند چشم باشد و به دل نشیند، بر می داریم.
پلان دوم
کاور و بسته بندی زیبای خوراکی صد پاره شده و درون سطل زباله از نگون بختی خود گریه می کند. من و تو روی مبل دراز کشیده ایم و به تکنولوژی درود می فرستیم که تا این حد زندگی را بر ما ساده و البته "سریع" کرده است.

​گفتیم که برنج نیست، ول
گزینش و ترتیب از زلیخا پوپل
فراگیری دانش و آموختن سواد نقش برازنده ای درتکامل شخصیت انسان و رشد جوامع بشری دارد. قبل ازینکه درین مورد سخنی داشته باشیم نخست باید بدانیم که سواد چیست ؟ و چند نوع است؟
سواد توان خواندن و نوشتن و محاسبات ساده ریاضی، بهره مندی از دانش عمومی و اطلاعات سطحی، یا در اختیار داشتن دانش تخصصی و عمیق، سواد تنها به مکتب رفتن ، کارکردن و یا آموختن نیست .سواد تنها این نیست که داکتر شدن باشد بلکه هدف والاتر و بالاتر آن، رسانید
من اینجا را از آن زمان های بی زمان عاشق بوده ام .
جنگیدن به خاطر وطن ، اوج معنای زندگی ست .
بر جاده های آبی سرخ پنج کتاب در یک کتابه از نادر ابراهیمی .
بر اساس زندگی میرمهنای دُغابی .
میرمهنا ، نماد ریگ ، چراغی در اعماق دره های وطن!
کتاب من رو انتشارات روزبهان چاپ کرده ولی دیدم چاپ هایی با جلدهای مختلف و در جلدهای مجزا هم از این کتاب منتشر شده .
قصه ی میرمهنای دُغابی از دویدن روی ریگهای سوزان بندر ریگ و مناجاتش با خدا شروع میشه . 
انسان ، از میان یک
همواره پاییز برای افسردگان ِ این شهر ، غم انگیزتر ورق میخورد ، با گذر روزها در خزان به مرور و پیوسته نشاط و طراوت از درختان توت درون باغ ابریشم‌بافی به آرامی رخت بربست و برگ برگ درختان شهر زرد شد و ماه آبان به دو نیم قرینه گشت ، تاریکیِ شب شهر را در آغوش کشید ، در دل شهر سکوتی معنادار حاکم گشت، گربه ی سیاه و پیر نگاهش به آسمان چسبید ، قدم های طوفان همیشه بی صداست ، چنین سکوت سردی برای پاسبان پیر آشناست. این سکوت بمنزله ی نهیب و عربده ایست که
  
پارت سوم از رمان پستوی شهر خیس . بقلم شهروز براری صیقلانی
             
خزان 
همواره پاییز برای افسردگان ِ شهر رشت ، غم انگیزتر ورق میخورد ، با گذر روزها در خزان به مرور و پیوسته نشاط و طراوت از درختان توت درون باغ ابریشم‌بافی به آرامی رخت بربست و برگ برگ درختان شهر زرد شد و ماه آبان به دو نیم قرینه گشت ، تاریکیِ شب شهر را در آغوش کشید ، در دل شهر سکوتی معنادار حاکم گشت، گربه ی سیاه و پیر نگاهش به آسمان چسبید ، قدم های طوفان همیشه بی صداست ، چنی
 
 
 
یکی ازدلائل وقوع  حادثه ی جانسوز عاشورا عدم آگاهی و فقدان بینش مردم در باور هایشان ویا در واقع  توهم دانایی آنها و بسیاری از نخبگان  آن زمان بود.
فقربینش و ظاهرگرائی وقشریگری در درک دینداری و زمان ناشناسی مردم ، ناشی از عدم آموزش و فقدان آشنایی و تربیت درست  آنان درحوزه ی فهم دینی بود.که باعث عقیم ماندن باورها وآموزه های دینی خواهد گردید
 امام زین العابدین (ع). پس از واقعه ی جانگداز عاشورا  مصمم شدند تا مردم را به حقوق شان درقبال خدا و خ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها