نتایج جستجو برای عبارت :

آرزو دارم کمرم خم بشود

وقتی می‌آیی به استقبالت می‌رسیم، تو دلبرانه رد می‌شوی و من مودبانه خم شوم، از شرم نگاهم تاب بالا آمدن از پاهایم را نداردکاش کارنامه‌ام انقدر سیاه نبود...ولی چه کنم با این دل که دیگر طاقت دوری از تو را ندارد، مخصوصا حالا که هستی و من هنوز جوانم...با خودم می‌گویم شاید به دردت خوردم آقا، ولی این عمل یارای نزدیکی به تو را ازم می‌گیرد...اما تو صدایم می‌کنی، آه که چقدر صدایت گرم است؛ نزدیک‌تر بیا پسرم!...در تلگرام ما را دنبال کنید:قلب سلیم
دوس ندارم تو سال جدید مردم به همه آرزو هاشون برسنبه جاش...
آرزو میکنم از روی فکر آرزو کنن
برای بدبخت شدن کسیم آرزو نکنن
و همین طور آرزویی نکنن که پشیمون شن
آرزو میکنم به آرزو های خوبتون برسید
سال نو مبارک
ببخشید دیر تبریک گفتم
اریب روی تختم توی اتاق تاریک دراز کشیدم، زینب خوابه، کمرم درد میکنه، جهتبخش همین العان باز اصلاحیه فرستاد، نمره ریه ام خوب نشد و گویا دونه دونه امتحانامو تا الان ریدم،علی رغم این که خیلی تلاش کردم. کمرم درد میکنه و ننیدونم چجوری قراره تا آخر امتحانا سر کنم.
❤️❤️❤️برایت آرزوهای ساده می کنمآرزو می کنم شب ها خواب های خوب ببینی و صبح ها سر حوصله ملافه های سفید را مرتب کنی،پنجره اتاقت را باز کنی و هنگامی که چایت را می نوشی آفتاب روی گونه ات بنشیند.آرزو می کنم به کسی که دوستش داری بگویی، دوستت دارماگر نه امیدوارم قدرت این را داشته باشی که لبخندهای مصنوعی بزنیآرزو می کنم...کتاب های خوب بخوانی، آهنگ های خوب گوش کنی، عطر های خوب ببویی،با آدم های خوب حرف بزنی و فراموش نکنی که هیچ وقت دیر نیست بودن چیزی
سلااااااااام :)
ما با آرزوهامون زندگی می کنیم... 
شب ها با عشق آرزوهامون گاهی لبخند میزنیم،ساعت ها با خیالشون غرق عشق و خوشی میشیم :) صبح ها با یادِ آرزوهامون امید و انگیزه میگیریم.
ما با آرزوهامونِ که بزرگ میشیم :)
موافقِ آرزو کردن هستید؟ :)
من این روزا رو خیلی دوست دارم...خیلی قشنگن :)
از اون روزاست که دوست دارم مدام آرزو کنم :)
[خدایا مرسی]
تا وقتی خدا هست...تا وقتی فرصت زندگی کردن دارید...بیاید آرزو کنید :)♡
خدا بزرگه...

+بیاید زیر این پست سه تا از بز
طرف تغییر احوالاتشو برام گفت و منم برای دیگران نشرش میدم
روز 3
 پنجشنبه 8 بهمن 98: سه روزه که خیلی کم حالت تهوع دارم- گلوم خشگه- تک سرفه هم دارم و امروز کمی سردرد دارم-کمرم کمی درد گرفته
روز4
 جمعه: علام 5 شنبه بیشر شده-اشتهام خیلی کم شده
روز5
 شنبه: دیشب به علت سردرد تا صبح خوابم نبرد و بعداز نماز دوتا آدالت کلد خوردم و یه ساعتی خوابم برد. در طول روز سردردم کمی بهبود یافت- تب تا 39 رفته-اشتها خیلی کم- بشدت خسته(انگار دماوندو رفتم)- کمرم درد میکنه- خل
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خنصرمآه اشاره خنصرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لغسرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!
اول از همه مرسی از نسترن جانم برای دعوت به این چالش ❤❤
ده تا از کارهایی که بالاخره یه روزی انجامشون میدم:
1-اول از همه دوست دارم مهندس عمران بشم
2-همیشه دوست داشتم ویولون زدن یاد بگیرم و در اولین فرصتی که سرم خلوت بشه حتما میرم سراغش (اولین فرصتای من مث از شنبه هاست هیچ وقت نمیاد)
3-یه کمد داشته باشم پر لواشک (هر کی یه آرزویی داره دیگه)
4-یه روزی انقدی پول داشته باشم که بتونم خرج همه بچه هایی که فقط به خاطر فقر و بی پولی از تحصیل محرومن رو بدم (خیلیی
فکر میکنم از اون فشار عصبی ای هم که دزد اومد خونمون هم باشه،علاوه بر استرس کنکور :چند روزه جای کمرم به نظرم سیاتیک باشه به قدری درد میگیره که بی طاقتم کرده. نه میتونم پاشم، نه میتونم راه برم نه میتونم از پله ها برم بالا یا بیام پایین هیچ کار نمیتونم بکنم. 
من گناه دارم جِدَّنی! چقدر باید استرس تحمل کنم آخه؟ :(
برایت رویاهایى آرزو مى کنم تمام نشدنى
و آرزوهایى پر شور
که از میانشان چند تایى برآورده شود
برایت آرزو می کنم که فراموش کنى
چیزهایى را که باید فراموش کنى
برایت شوق آرزو مى کنم
آرامش آرزو مى کنم
برایت آرزو مى کنم که با پرواز پرندگان بیدار شوى
و یا با خنده ى کودکان
برایت آرزو مى کنم که دوام بیاورى
در رکود، بى تفاوتى و ناپاکى روزگار
مهمتر از همه
آرزو مى کنم که خودت باشى!
| ژاک برل / ترجمه: نفیسه نواب پور |
یه چیزایی رو باید از ته دل بخوای بعد براش برنامه ریزی کنی بعد براش تلاش کنی . اونوقت اون آرزو میشه واقعیت . آرزو دارم یه بار ۱۴جولای  ، پاریس باشم و بتونم اون آتیش بازی رو از نزدیک ببینم :) هزینه سفر جفتمون حدود ۲۰میلیون میشه و من از الان رفتم تو کار دو دوتا چهار تا شاید سال بعد بتونیم بریم ^_^ خدا کنه !!! باید از خیلییی چیزا بزنم ! 
آدرس کانالم https://t.me/Ruznegarihayeman خوشحال میشم مهمون کانالم بشید :)
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.
آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.
آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...
آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.
آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتف
در زمان های دور حاکمی با لباس مبدل برای سرکشی و درک اوضاع به میان مردم می رفت. از قضا روزی از محلی می گذشت، سه مرد با هم در حال گفتگو بودند حاکم از آنان اجازه گرفت تا لحظه ای در کنارشان باشد.
یکی از مردان گفت آرزو دارم فرمانده لشگر کشورم باشم، دومی گفت من دوست دارم وزیر دارائی کشور باشم و سومی آهی کشید و گفت شنیده ام حاکم همسر زیبائی دارد مثل ماه ای کاش می شد من شبی را در کنار همسر حاکم می گذراندم.
حاکم که کناری نشسته بود پس از شنیدن آرزو های آنان
طرف تغییر احوالاتشو برام گفت و منم برای دیگران نشرش میدم
روز 3
 پنجشنبه 8 اسفند 98: سه روزه که خیلی کم حالت تهوع دارم- گلوم خشگه- تک سرفه هم دارم و امروز کمی سردرد دارم-کمرم کمی درد گرفته
روز4
 جمعه: علام 5 شنبه بیشر شده-اشتهام خیلی کم شده
روز5
 شنبه: دیشب به علت سردرد تا صبح خوابم نبرد و بعداز نماز دوتا آدالت کلد خوردم و یه ساعتی خوابم برد. در طول روز سردردم کمی بهبود یافت- تب تا 39 رفته-اشتها خیلی کم- بشدت خسته(انگار دماوندو رفتم)- کمرم درد میکنه- خ
دانلود آهنگ جدید کسری زاهدی آرزو دارم
Download New Music Kasra Zahedi – Arezo Daram
کسری زاهدی آرزو دارم فقط چند سال برگردم عقب
 
دانلود آهنگ جدید کسری زاهدی آرزو دارم با لینک مستقیم
 
متن آهنگ آرزو دارم از کسری زاهدی
 
آرزو دارم فقط چند سال برگردم عقبتا بگویم که بمان وقتی که رفت آن نیمه شبغم را از چشم من می خواندشاید با حرف من میماندرفته و حالا ندارم یادگاری هم ز اومانده ام با حسرت حرفی که مانده در گلومی گفت آشفته و تنهاستشاید او هم مرا می خواستخانه عشق دلم بود
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کرد به لستر گفت آرزو کن تا برآورده کنم. لستر با زرندگی آرزو کرد دو آرزوی دیگر داشته باشد بعد با هر کدام از ان دو آرزو آرزو کرد  3 آرزوی دیگر داشته باشد آرزوهایش شد 6 آرزو . با هر کدام از ان شش ارزو  سه آرزوی دیگر خواست و از ان آرزویش برای داشتن آرزوی دیگر استفاده کرد تا وقتی که تعداد آرزوهایش به 5 میلیارد و 7 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو ! بعد آرزوهایش را پهنکرد روی زمین و مشغول  شد . کف می زد ، می رقصید جست و خیز  می کر
آرزودارم که امشب مملو ایمان شوم/سربلنددرعبادت بنده رحمان شوم/درتجلی حقیقت عاشق کوی وصال/مستحق لطف ایزد شامل احسان شوم/بادعاتانیمه شب گلشنی ازمعرفت/ازدوچشم اشکبارم دیده ی باران شوم/عاشق براهل بیت مصطفی گردیده ام/آرزو دارم که من هم جمله یاران شوم/باولایت محوری هامیشود تاعرش رفت/عامل بر درسهای عترت وقرآن شوم/جمعه ماه رجب را میشود سوی کمال/درحریم حضرت حق اندکی مهمان شوم/شوروحال در عبادت بابصیرت رهگشاست/یک قدم اندرتجلی جلوه انسان شوم/آرزو دا
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کرد به لستر گفت آرزو کن تا برآورده کنم. لستر با زرندگی آرزو کرد دو آرزوی دیگر داشته باشد بعد با هر کدام از ان دو آرزو آرزو کرد  3 آرزوی دیگر داشته باشد آرزوهایش شد 6 آرزو . با هر کدام از ان شش ارزو  سه آرزوی دیگر خواست و از ان آرزویش برای داشتن آرزوی دیگر استفاده کرد تا وقتی که تعداد آرزوهایش به 5 میلیارد و 7 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو ! بعد آرزوهایش را پهنکرد روی زمین و مشغول  شد . کف می زد ، می رقصید جست و خیز  می کر
آدمها هر روز خنجر تیز تری را در قلبم فرو میکنند...هر روز فریبی تازه...دسیسه ای نو...هر روز با سلاح جدیدی احساساتم را نشانه میگیرند...و من تکه تکه و پر از درد...پر از خون...و با کوهی از اندوه،آهسته و به سختی مثل پیرمردی که کوله بار سنگینی را بر پشتش گذاشته باشند خودم را جلو میکشم و پیش میبرم...من میان اشک هایی که میریزم ته ته ته قلبم به وجود خدایی که هر چند از دور اما هوایم را دارد اعتقاد دارم...من دلم،کمرم،وجودم شکسته اما هنوز ایمان دارم خدا یک روزی انت
سلااااااااام :)
ما با آرزوهامون زندگی می کنیم... 
شب ها با عشق آرزوهامون گاهی لبخند میزنیم،ساعت ها با خیالشون غرق عشق و خوشی میشیم :) صبح ها با یادِ آرزوهامون امید و انگیزه میگیریم.
ما با آرزوهامونِ که بزرگ میشیم :)
موافقِ آرزو کردن هستید؟ :)
من این روزا رو خیلی دوست دارم...خیلی قشنگن :)
از اون روزاست که دوست دارم مدام آرزو کنم :)
[خدایا مرسی]
تا وقتی خدا هست...تا وقتی فرصت زندگی کردن دارید...بیاید آرزو کنید :)♡
خدا بزرگه...

+بیاید زیر این پست سه تا از بز
از دلت، از درونت، از روزهایت. روزهایی که گذشت اما ندانستی چگونه گذشت. چقد دارم چرت و پرت میگم :/خب؛ از روزیکه یوگا رفتم با اینکه فقط یه جلسه گذشته! حس میکنم رو کمرم بیشتر آگاهم که صاف نگهش دارم! خوبه
واسه درس خوندن امسالمم باید یه روش جدید به کار ببندم.
کتاب 4اثر از فلورانس رو خوندم، یعنی فایل صوتیش رو دارم گوش میدم و تقریبا آخراشم.
برای آینده گذشته باید پاک شه و دور ریخته شه. یاید از یه راه و یه شیوه جدید استفاده کنم.
و اینکه باید به یه نیروی فرات
به نام خداسلامامروز وقتی از بروجن برگشتیم من زیباترین کادوی امسالم را دریافت کردم.خواهرم که ۸ سال دارد برای من یعنی برادر خود یک کاردستی زیبا درست کرده و هدیه داد.خواهرم برای ساخت این کاردستی از چوب بستنی و کاغذ و مداد رنگی و چسب استفاده کرده بود.من این پست را برای خواهرم می نویسم.من او را خیلی زیاد دوست دارم.خواهرم روی کار دستی اش با خط خود نوشته بود: داداش جان دوست دارم.من هم او را دوست دارم.ما در خانه همیشه باهم دیگر بازی می کنیم.بازی مورد ع
غیر حیدر چه کسی شافع محشر بشود
جز علی کیست که بر فاطمه همسر بشود
عشق مولا نشود قسمت هر بی سر و پا
تا ملک سجده کنان سائل این در بشود
تا سحر شیعه فقط ذکر علی میگیرد
تا که مشمول دعای شب مادر بشود
در زمین گشتم و در اوج فلک هم حتی
هیچکس نیست که هم پایه ی حیدر بشود
تیغ ابروش کند معرکه در میدانها
لشکری در پی یک حادثه بی سر بشود
جز علی هیچکسی لایق این منسب نیست
تا که بر خلق جهان سید و رهبر بشود
حق علی، قبله علی ، اصل عبادات علی
منکرش گفته نبی بزدل و کافر بش
سلام
خدایا شکر
خدایا صد هزار مرتبه شکر...
خدایا تمام تلاشمو انجام میدم،عین حرفم عمل کنم.
وصبوری...
درسته تجربه سختی بود،این که می گفتند کمرم شکست ،واقعا فهمیدم که یعنی چی کمرم شکست..
خانم زینب ع فدای دل شما ..ما که کسی و یا چیزی نیستیم...
تمام تلاشمون میکنیم ،مراسم برادرم قرآن ختم بشه،آخه خودش هم وصیت کرده...
خدایا از تقصیرات همه بگذر...
الهی و ربی من لی غیرک
سلام
خدایا شکر
خدایا شد هزار مرتبه شکر...
خدایا تمام تلاشمو انجام میدم،عین حرفم عمل کنم.
وصبوری...
درسته تجربه سختی بود،این که می گفتند کمرم شکست ،واقعا فهمیدم که یعنی چی کمرم شکست..
خانم زینب ع فدای دل شما ..ما که کسی و یا چیزی نیستیم...
تمام تلاشمون میکنیم ،مراسم برادرم قرآن ختم بشه،آخه خودش هم وصیت کرده...
خدایا از تقصیرات همه بگذر...
الهی و ربی من لی غیرک
1. نمیدونم شنبه های من به اندازه شنبه های شما شنبه هست یا نه، ولی میدونم که امروز خیلی شنبه بود :( دندونمم درد میکنه، دردش زده به گوشم، و درد گوشم زده به درد سرم، و درد سرم زده به گردنم، و درد گردنم زده به کمرم، و درد کمرم زده به پام :|
بالای طاقچه مانند پنجره وایسادم عربدهههه کشیدممم خدااااایاااا من دارم میممیییرممم :| یه آقاهه هم به نشونه هم دردی برام دست تکون داد. بهش گفتم میشه بیای منو ببری از اینجا؟ نشنید :( رفت :(
2. اقاااا امروز داشتم ناهار میخ
هرچه زشتی ست درین معرکه زیبا بشود 
اگر از خوابِ گران دیده ی ما وا بشود 
نه فقط یوسفِ مصری ، که خدا را بیند 
دیده ی کور اگر ، سهمِ زلیخا بشود 
بذرِ گل بودن و گل دادنِ تو نیست هنر 
هنر آنست ، خسی زُهره ی مینا بشود 
برکه باشی ، فقط ماه درونت پیداست
آسمان مژده به آنست که دریا بشود 
نشد از هر نَفَسی زنده تنِ مرده ی ما
تنِ ما زنده به انفاسِ مسیحا بشود 
نیست مجنون ، هرآنکس که به لیلا برسد 
هست مجنون ، اگر کشته ی لیلا بشود 
نیست هر رهگذری ، لایقِ چشمِ پُر
خب تو مصاحبه کاری که رفته بودم این سوال ازم پرسیده شد: هدف و برنامت برای آینده چیه؟
و من چی گفتم؟ گفتم چون روانشناسی می‌خونم هدفم این بود که روانشناس می‌شم ولی الانم دارم می‌گردم و کارای مختلفو امتحان می‌کنم تا ببینم چی می‌شه. 
همینقدر معمولی و ساده. من کیم؟ من بایو اکانت ویرگولمم که نوشته: "یک انسان معمولی که سعی می‌کنه خودشو و دنیا رو بشناسه"
راستش از معمولی بودن متنفرم و اینطوری رفتار کردن احتمالا مکانیسم دفاعی منه. مکانیسم واکنش وار
وقتی شما در مورد یک عنوانی از عناوینِ مهمّ اساسیِ انقلاب به یک نتیجه‌ای رسیدید، این را باید تبدیل بکنید به گفتمان؛ [مثلاً] در نشریّه منتشر بکنید. تکرار بکنید، بگویید، تا گفتمان بشود. گفتمان یعنی آن فکر رایج بین مردم، مطالبه‌ی عمومی مردم. وقتی یک چیزی مطالبه‌ی عمومی شد و گفتمان شد، به‌طور طبیعی به عمل نزدیک خواهد شد. باید این‌قدر گفته بشود، استدلال بشود، تبیین بشود، تکرار بشود که به‌صورت یک گفتمانِ قطعی دربیاید.
 وبه اتاق بایگانی برگشتم، این بهم ریختگی کلافه‌ام میکرد، از کوله پشتیم جانمازم رو بیرون کشیدم و به گوشه‌ی اتاق رفتم وچندتا زومکن‌ و کاغذ رو جابجا کردم تاجایی رو باز کنم برای پهن کردن جانمازم، به نماز ایستادم، همه‌ی خستگیم با نماز و عبادت پریده بود.
 
میخواستم هرچی زودتر به این اوضاع قارشمیش سروسامانی بدم.
هر چی جلوتر میرفتم، میدیدم که به اسکن نیازدارم بلند شدم، کمرم خشک شده بود، دستم رو پشت کمرم گذاشتم.
#کپی‌ممنوع⛔
مشاهده مطلب در کانال
پیش هر چیز برایت آرزو مندم که به خوبی ها عشق بورزی ونیکان و نیکی هم به تو روی بیاورند.             آرزو دارم دوستانی داشته باشی برخی نادوست و برخی دوست دار که دست کم  یکی درجمعشان مورد اعتمادت باشد،چون زندگی به دین گونه است،             برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی نه کم نه زیاد، درست به اندازه،تاگاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند،که دسته کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،تا زیاده به خودت غره نشوی.                                            
بدترین نفرین این است که به آدم بگویند:  « مرده شور ببردت »
نه چون آرزوی مرگ می‌کند، که چنین چیزی نه بد است و نه آرزو کردن می‌خواهد! مسیر همه ماست. بلکه چون مردنی ساده را آرزو می‌کند. من دوست ندارم کارم به مرده شور بکشد. مرگی به درد می‌خورد که جسد آدم قابل شستن نباشد.
مرگ روی تخت خواب را که میلیاردها انسان بلدند. کاش آدم می‌توانست جوری زندگی کند که دست کم یک آدم ظالم دیگر به خونش تشنه باشند. 
پی نوشت: میدانم این متن کمی شعار زده است. بیشتر حسرت ا
به وقت تنهایی و غروب.
به وقت راه رفتن تو یه شهر غریب‌
توی گوشم صدای پیانو هست و میخونه keep the sparks...
آرزو هایی ک میدونستم سختن و با این وجود میخاستمشون، و اماده کردن خودم برای شرایط سخت تر، تنهایی بیشتر و آرزو های بزرگ تر.
پ.ن:تقریبن عاخرین باری ک اصفهان باهم رفتیم بیرون و مشخصن ی سری عکس گرفتیم.یه عکسی داریم ک اونا خعلی شدید خوشحالن و من دارم حرف میزنم وسطش و ب جرعت میتونم بگم ک هر بار ک این عکس رو میبینم لبخند مززنم و حالم شدیدن خوب میشع!
 
آرزو چت
چت روم آرزو جز قدیمیترین و بهترین چت روم فارسی است .
اکثر کاربران مجازی چت روم ها جز کاربران اصلی این چت هستند .
از تمامی شهر های ایران کاربران آنلاین داشته و هنوز جز برترین و شلوغترین چت روم هاست .
شما کاربران فان باران میتوانید با کلیک بر روی تصویر زیر وارد آرزو چت عاشقانه شوید
 
ارزوچت
 
برای ورود به چت روم بزرگ آرزوچت روی لینک بالا کلیک کنید و جز کاربران این چت روم بزرگ شوید
اهواز چت ارزو , گلشن چت ارزو
گذشت یک سال دیگر در چشم برهم زدنی که گویی انگار همین دیروز بود و دیروزهایی دیگر .دلتنگیهایی که بر روی هم انباشته میشوند ندیدن ها و نبودن هایی که در تنهایی ها اشک و خاطره هایی که آرزو شده اند آرزوهایی بزرگ برای من امّا در دستان کوچک بچّه ها ...
منم فرا رسیدن عید نوروز و طمطراق پیک بهاران را تبریک ،و تهنیت صمیمانهرا تقدیم همه و خانواده ها دارم و در پرتو الطاف بیکران خداوندیسلامتی و بهروزی، طراوت و شادکامی، عزت و کامیابی ، اندیشه‌ای پویا  و بر
وقتی شما در مورد یک عنوانی از عناوینِ مهمّ اساسیِ انقلاب به یک نتیجه‌ای رسیدید، این را باید تبدیل بکنید به گفتمان؛ [مثلاً] در نشریّه منتشر بکنید. تکرار بکنید، بگویید، تا گفتمان بشود. گفتمان یعنی آن فکر رایج بین مردم، مطالبه‌ی عمومی مردم. وقتی یک چیزی مطالبه‌ی عمومی شد و گفتمان شد، به‌طور طبیعی به عمل نزدیک خواهد شد. باید این‌قدر گفته بشود، استدلال بشود، تبیین بشود، تکرار بشود که به‌صورت یک گفتمانِ قطعی دربیاید.
یک:
دنیا پر از رنج است
با این حال
درختان گیلاس شکوفه می‌دهند
ایسا
دو)
غمگینم. برای گلستان زیبا که چند تا دوست عزیز دارم اونجا... برای شیراز که شهر دوم منه و از آزرده شدن در و دیوارش آزرده میشم... برای لرستان که نه دوستی دارم اونجا و نه تعلقی... برای خوزستان... دزفول... آذربایجان... برای وطنم غمگینم...
وقتی یه بلای طبیعی یا مشکل برای هموطن‌ها رخ میده عمیقن ناراحت میشم. بخشیش به‌خاطر خود اون مشکل و غم هموطن‌ها و بخش دیگرش به‌خاطر اینکه کاری ازم برنمی
 
 امروز داشتم فکر میکردم که اگر مثلا چراغ جادو داشتم چه آرزو یا آرزوهایی میکردم .
اولش فکر کردم یک آرزو برای حال و روز بشر بکنم . به هر چی فکر کردم گفتم نه بذار یک ارزوی بزرگتر و مهم تر بکنم . هر چی پیش رفتم دیدم لیست بدبختی های بشر خیلی بلند بالاست . آقا غوله فوقش بگه 3 تا آرزو بکن !
پس سعی کردم خودخواه باشم و فقط به خودم و عزیزانم فکر کنم .
تنها چیزی که در مورد خودم یادم اومد این بود :
 
شب ها راحت بخوابم .
جان مادرت نگو نمیشه !
 
 
 
دیالوگ "سریال خانواده شاهانه/ خانواده کینگ"‍‍‍
"من به همه آرزوهام نرسیدم، اما تلاش برای رسیدن بهشون خودش لذت بخش بود"

مشکل من از اونجایی شروع میشه که یادم نمیاد آرزوهام چی بودن .... 
یادم نمیاد آرزو داشتن چه شکلی بود و چه حسی داشت ... 
یادم نمیاد آرزو ها از کجا پیداشون میشه و چیکارت میکنن که واسه رسیدن بهشون هر کاری میکنی ...
لازم دارم یه مدت همه‌ی انسان ها رو از خودم دور نگه دارم، یا خودم رو از همه انسانها دور نگه دارم، یا هر چی. یه مدت غایب باشم‌، و زمان این غیبت به حدی طولانی باشه که بعد از ظهور دوباره‌م همه مجاب شن با آدم دیگه‌ای رو به رو هستن. یا انقدر طولانی شه که دیگه همه یادشون بره منِ الانو. یه منِ دیگه. همیشه آرزو داشتم یه روزی برسه که درباره‌م بگن اصن انگار یه آدم دیگه شده. منتظر یه اتفاقم. یه اتفاق بزرگ، یه نقطه‌ی عطف با شکوه، که از این رو به اون روم کنه.
این روزها حالِ خوش و مساعدی ندارم. به جد می‌توانم بگویم دارم یکی از گُه‌ترین برهه‌های زندگی‌ام را سپری می‌کنم. شاید برایتان سوال پیش بیاید که چه چیزی مرا تا این حد، رنجانده؟ که خب باید بگویم خیلی چیزها. خیلی چیزها هست که قادر به بازگو کردنشان نیستم. راستش را بخواهید، پشیمانم. پشیمانم که با نام اصلی‌ام، اینجا می‌نویسم. آن اوایل، طرفدارِ سرسختِ آنهایی بودم که از نوشتن با نام اصلی در وبلاگشان، دفاع می‌کردند. اما حالا بیشتر و بیشتر به گمنام
این روزا چیزی ک از دست دادم شهامته
شهامت خواستن هیچی رو ندارم
از آرزو کردن میترسم
ی جورایی شبیه کمبود اعتماد ب نفس!
درواقع من بین دوتا آرزو موندم که اولیش تویی
شایدم ن. دومیش تویی
و اولیش بدون حضور تو
ولی چون دومی آرزوی قلبمه و اولی آرزوی عقلم دومی هنوزم با اینهمه انکار برام مهم تره انگار
نه شهامت ترک دومی رو دارم
و نه جرات خواستنش
پس همینجوری هاج و واج ب زندگیم دارم نگاه میکنم
بدون آرزو!
توی ی حالت تعلیق خاص
انگاری ک زمان برام ایستاده باشه....
+
-هیچ‌وقت آرزو کردی که کاش مردم رو راست‌تر بودن؟
‏+یعنی چطوری؟
‏-من احساس می‌کنم همه، خود جعلی‌شون‌رو نشون میدن. همه‌ی ما تو عمقِ وجودمون خراب و داغونیم. فقط،
‏بعضیامون می‌تونیم اینو بهتر از بقیه پنهون کنیم.
 ⁩
#‏⁧ما_تمامش_می‌_کنیم ⁩
 ‏#کالین_هوور
باران می‌بارد. همه چیز زرد و سیاه است. آرزو می‌کنم یک قطره باران باشم. ببارم. بوزم. بیایم پایین. رو تن خشک خیس یک برگ. با او حرف بزنم. حرف بزنم و بشنوم که قطره‌ی زیبایی هستم. تو راهرو دختری می‌بینم که موهاش آبی‌ست. دوست دارم با تو حرف بزنم. به او می‌گویم موهاش زیباست. می‌گردم دنبال اسم آن فیلم که دختر موهاش را آبی کرده که به برگ بگویم آن را ببیند. سُر می‌خورم. برگ رفته است. دنبال او می‌گردم. گم شده است. رفته‌ام. پله‌ها را. سراشیب را. رو به پایین.
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت: بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
امروز رفتم فیزیوتراپی 
بعدش خوب بود تا اینکه عصر رفتم بیرون 
برگشتم خونه درد داشتم تو کمرم. .الان که دوازده شب هست. هم درد رو دارم . 
فکر میکنم . بتونم فردا صبح زود بیدار بشم . اگر بتونم زود بخوابم. 
اگر نه . که مثله بقیه روزها ساعت دوازده ظهر بیدار میشم. و باز یه روز دیگه رو از دست میدم . 
:( فردا عصر هم باید برم باز فیزیوتراپی... 
کاش کس دیگری میشدم ... بهتر قوی تر
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت: بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
همه ما وقتی صحبت از آرزو میشه ،یه عالمه چیز مختلف تو ذهنمون میاد که دوست داریم داشته باشیم یا اینکه کارای مختلفی هست که دوست داریم انجامش بدیم (آرزوم بود یه ماشین آخرین سیستم داشتم باهاش میرفتم دوره اروپا مسافرت ،یا همیشه آرزوم بود سه تا زبان بلد باشم ) اما متاسفانه در حد یه آرزو باقی می مونه چون که از نظر ما دست نیافتنیه ...
تو یه کتابی خوندم  که میگفت بزرگترین آسایش آدم مربوط به منطقه ای هست  به نام یک روزی، تا زمانی که در این منطقه زندگی میک
در نیمه شبی که به او می اندیشیدم برایش نوشتم 
 
------------------------------------------------------------
اندیشه ام بر محور موی تو میچرخد  در کوچه ی پر پیچ گیسوی تو میچرخدآری تمام آرزوهایم لبان توست
از آرزو گفتمتمام آرزوی من   هان با تو املبخند شیرین خدا با منتو با تمام آنچه بر لب داری از لبخندیک شب برایم آرزو بودیحتما تو هم با خود هزاران آرزو داریصد آرزو پیدا و صدها آرزو پنهاناما کدامینشان به قیمت با تو هم وزنند؟!
با من بگو آنها کنار تو  کنار آسمانت چند می ارزند؟!ت
در ده‌سالگی تصمیم گرفته بودم هیچ‌وقت بزرگ نشوم، کولی باشم و مسلط به جادوی کلمات.
اما بیست‌ویک‌ساله شدم، مدت هاست ساکنم و در حسرت سفر و تنها کمی از دنیای کلمات ‌می‌دانم.
حالا در تولد بیست‌و‌دو سالگی، در این روزهای خاکستری آرزو می‌کنم تا ته‌مانده‌ی کودکانگی روحم از دست نرود و از دنیای آدم‌بزرگ‌ها فاصله بگیرم، جاری‌تر باشم و بیشتر از قبل غرق در کلمات
باشد که این‌بار همانی بشود که می‌خواهم.
دلمون کبابه واسه بابا هایی که این چند وقته کمرشون شکسته!
دلمون کبابه واسه بچه هایی که گشنه سر رو بالش میذارن !
دلمون کبابه واسه آرزو هایی رنگارنگشون که هنوز هم خیلی از ما ها خیلی راحت میتونیم ارزوشونو برآورده کنیم .
دلم کبابه از نگاه حسرت بارشون!
من میرم و هیچ کس نمیتونه مانعم بشه، میرم با تمام هر چه دارم و ندارم 
هرکسی هم مسخرم کنه برام مهم نیست
چون من عاشقم،احساس میکنم خدا چندین ساله این عشق رو تو وجودم گذاشته!
حتما آخرش قشنگ تموم میشه حتی اگ
همه ی ما وقتی برای اولین بار مدرسه رفتیم آرزو کردیم که از 7 سالگی سریع برسیم به 12 سالگی
وقتی 12 ساله شدیم، آرزو کردیم کِی میرسیم به 18 سالگی تا بتونیم گواهینامه بگیریم
وقتی کنکور دادیم، آرزو کردیم کِی دانشگاه تموم میشه تا بتونیم تو جشن فارغ التحصیلی شرکت کنیم
وقتی دانشگاه مون تموم شد تقریبا سقف آرزوهای مربوط به بزرگ شدنمون هم تموم شد
ولی حالا هم میتونیم آرزوی پیشرَوی عمرمون رو کنیم؟
اصلا جرأت ش رو داریم؟
قسمت اول را بخوان قسمت 119
نیم ساعتی می گذرد. در اتاق بعد از وارد شدن تقه ای به آن باز می شود و همان خانم ترک زبان وارد می شود.
ـ غصه نخور دختر جون. هر کی بدی کنه جواب کارشو می بینه.
نگاهی به دارویی که در دستش است می اندازم و بعد از گرفتن پاکت سرمی به دستش وصل می کنم.
روی صندلی کنارش می نشینم.
ـ بچه ات چیه؟
ـ پسر.
ـ بزرگ کردن پسر بدون پدر خیلی سخته. ولی همین که بزرگ بشه هیچ وقت نمیزاره یه قطره اشک هم بریزی.
****
اواخر اردیبهشت است و رعد و برق بدون هیچ ترید
برف و باران بزند فرق سرمآه ای فرق سرم!برق با داد زند از کمرمآه ای داد کمرم!از جفای تو بشکست خِنصِرمآه اشاره خِنصِرم!بی تو من پرنده شانه سرمجانا شانه سرم!با تو من یک تبری گاو سرم آه از جنگ،سرم!ز همه لطفت ریخت موی سرممن جوانی لِغسَرم!رفتی از دل و درآمد پدرمآه حرف پدرم!

واژه نامه:
بدلیل سختی واژگان و انتقاد بعضی از دوستان واژه نامه زیر ضروری است.
فرق سر:بالای سرخِنصِر:انگشت،انگشت کوچکلِغسَر:کچل،انسان بی مو،انسان مو ریخته
اوایل سال نو خیلی از مشاوران تاکید می کنند فهرست از آرزو تهیه کنید؟تا حالا فهرست آرزوهاتو نوشتی ؟روانشناسان معتقدهستند که اگه آرزو نداشته باشی با مرده تفاوتی نداری انسان زنده با آرزوهاش زندس آرزو به زندگی جهت می دهد آرزوها محرک برای تلاش اند خیلی ها می گویند ایرانی ها پیشرفت نمی کنن چون آرزو ندارند مطمعنا برای خیلی ها پیش آمده که وقتی آرزوشو مطرح می کنند توسط دوستان اطرافیان مسخره می شوند .آیا آرزو باید مطرح کرد یانه ؟به اعتقاد بسیاری از پ
دانه های رنگارنگ اسفند آرزو، در اسفند دود کن منتظرند تا نوبتشان شود. کمی که می گذرد، ابر دودی فضا را می درد و بوی آرزو های سوخته میپیچد.
واقعیت همین است، گاهی رویاها و آرزوهایمان میان خوشی ها و غم ها، بدبختی ها و خوشبختی ها گم می شوند، آرام آرام می سوزند و وقتی بالای سرشان می رسیم، جز پیکری بی جان چیزی برایمان باقی نمانده. من، ما، آن ها شاید در خاکسپاری عزیزی، دانه های اسفند آرزو را دود کردیم. وقتی که دیگر تکیه گاهی نداشتیم، دوستی نداشتیم، لبخ
زنى را دیدم با پیراهنِ حریرِ رها شده در دستان باد و گیسوان بافته شده به درازاى یک عمر، که سیب هاى سرخ درخت آرزو را یکى یکى از شاخه هاى جوانى اش با غرور مى چید، تا از میانشان سیب جاودانگى را بیابد. هر سیبى که کم مى شد خوشه اى از گیسوانش سفید و قامتش اندکى کوتاه مى شد، به سیب آخر که رسید آن را بر بلندترین شاخه ى درخت یافت نه دیگر دستش به آن مى رسید، نه توانى برایش باقى مانده بود و  نه حتى عابرى به آن پیرزنِ موى سفید قامت خمیده نگاهى مى کرد، بى اختیا
اگر دیر این پیام را میفرستم به خاطر اینه که بنده به همراه جمعی از دوستان ٬ سه روز  خدا تو خانه اش ما را زندانی کرده بود و شروع سال نو اسیر خدا بودیم .  ان شالله قسمت همگی بشود این اسارت   . آدم خوبه اسیر خدا بشود . اسیر شیطان نشه
در پناه حق
یک مسلمان راه آن بیابان سرد و ساکتِ وِرد زبان خَلق را نشان دهد،باید سر به آن بیابان بگذارم... حتما آنجا شایسته ترین است برای رهایی از فشار و سنگینی بغض های این شب ها،راحت می شود فریاد زد،آه کشید... شاید با ستاره های آن برهوت بشود حرف زد،بشود به آنها فهماند سوختن را،بشود آن ها را متوجه این غم کرد،خلق را که نشد... شاید ماهِ آن بیابان شنید و دید و به حالمان،رخت تیره بر تن کرد و گرفت!در شهر که عزیزترین هایمان هم  به ریشمان خندیدند و باور نکردند،راه ن
مرداد ماه امسال داره روزای آخرش میاد و من پذیرفتم....
پذیرش اون چیزایی که برام اتفاق افتاد و تجربه کردم ...
همه ی اون کارایی که تو پست قبل میخواستم و فکر میکردم نمیتونم انجام بدم ،انجام دادم ....
چند تا نقاشی کشیدم هرچند کودکانه چسبوندم به دیوار اتاقم،شلوارمو همون شب تا صبح تموم کردم ،کتابمو تموم کردم و یه کتاب دیگه شروع کردم ،آهنگ های جدید دانلود کردم از گوش دادنشون لذت بردم،سریال هامو دیدم و سریال های جدید دیگه دانلود کردم و دارم نگاه میکنم....
وبلاگ نویسی رو دوست دارم! دلم میخواد لحظه به لحظه این روزها رو ثبت کنم، بگم چقدر حالم خوبه، چقدر ذوق دارم برای دیدن دوباره عزیزام!نمیگم وقتشو ندارم، اما فعلا این وبلاگو دوست ندارم! 
زمانش برسه همه چیزُ ثبت میکنم:) 

خدارو شکر برای تک تک این ثانیه های متفاوت زندگیم:)
این حال خوبو برای همه آرزو میکنم^_^
وسط حرف هایش فهمیدم که اسم برادرش آوات است ، همان اسم شیرین کردی که معنای عزیزترش مرا جذب خود کرده بود . آوات یعنی امید و آرزو . اسمی مشترک بین دختر و پسر است. آوات برای من یعنی امیدی که به زندگی دارم ، یعنی آرزوهایی که به انتظار برآورده شدن نشستم . آوات برای من یعنی خود ارزش زنده ماندن و زندگی کردن . 
از تو مینویسم فرزندم . از تو که نمیدانم از تبار کدام دهه ای ، از دیار کدام شهری . از تو مینویسم چون از تو نوشتن یعنی امید و آرزو برای به تو رسیدن .
دانلود آهنگ جدید محمد مولایی آرزو
دانلود آهنگ محمد مولایی به نام آرزو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده آرزو با صدای محمد مولایی از جوان ریمیکس
Download New Music Mohammad Molaei – Arezoo
 
جدیدترین اثر محمد مولایی عزیز در تاریخ ۱۵ شهریورد در سایت قرار داده شد.
آهنگ جدید محمد مولایی آرزو نام گرفته است.
این موزیک در سبک پاپ قرار دارد.
امیدوارم شنوندگان از این موزیک لذت ببرند.
ترانه این موزیک از امیر نعیمی م
شاید اگر به خواست پدر و مادرم عمل کرده بودم، اکنون کنج اتاقم در خانه پدری مشغول استراحت بودم و از سرکار به خانه برگشته بودم. اما راستش درون من همیشه همانند موج است. همیشه حسی درونم به من فرمان داده که جلوبروم. که اگر زمین خوردم، هرچقدر هم سخت باشد میتوانم از زمین بلند بشوم و باز هم بدوم.درون من هیچ گاه آرام نبوده، همیشه چون دریایی طوفانی بوده که اگر کسی میخواسته به آن نزدیک بشود باید تاب و توان رویایی با موج را از قبل درون خودش می دیده.من دیگر م
فکرش را هم نمی کردم که این بهار بخواهد با چنین چالش وحشتناکی رو به رو شود حتی ، امسال به جای شکوفه زدن درختان شاهد جسم لخت و بی جانشان بودم .
من نمیخواهم گلایه کنم اما به یکباره احساس کردم غم سنگینی به دلم  هجوم آورده ؛ (
این روزها یکی از بزرگترین لذت های زندگیم این است که در اینترنت عکس های بهار را جستوجو کنم و از تماشایشان لذت ببرم و با تصور تماشای حقیقت این عکس ها در روزهای آینده لبخند بزنم و جانم از شوقی بی پایان لبریز بشود ...
 اما ...
وقتی برف
بیخواب و سرمازده م. آرزو میکردم که دنیا در سکوت فرو بره. آرزو میکردم فقط چشم ها حرف بزنن. شاید اونوقت سایه سیاه ابهام گورش رو گم میکرد. من سخت و تلخم عزیزم. از من فرار کن.
 
میگفت: <<اگه تصمیم گرفتی حساسیتت رو نگه داری و چیزایی رو ببینی که بقیه نمی بینن، این اشک‌ها و فالش‌زدن‌ها و گاهی الکی‌خوش‌بودن‌ها و زیادی عاشق‌بودن‌ها هم جزئی ازشه.>>
سلام 
. آرزو اسم قشنگیه اما معنایی زیبا تری داره آرزوی من رضایت وخوشنودی استادم از منه سه شنبه متوجه شدم کمی تا آرزوم فاصله دارم چقدر می تونه دلنشین باشه وقتی استاد بازنشسته و باتجربه ازام تعریف میکنند وابراز رضایت میکنند .
   شاید بپرسید چیزی شده؟نه دوستای من همه چیز آروم قدم قدم از روزام که میگذره به هدفم به چیزی که میخوام نزدیک میشم لذت بخش ترین کارم میشه قدم زدن تو کتابخونه و لابه لای کتابا گشتن از بحث درسی و تاریخی گرفته تا فردی و ازدواج
امروز برای بار سوم توی زندگی‌م دل‌م می‌خواست تا روز آخر دنیا توی یه لحظه‌ی خاص بمونم. ولی نیمکتی که روش نشسته‌بودم، پشتی نداشت و کمرم درد گرفت و پشیمون شدم.
با این حال خواستم از این تریبون تا روز آخر دنیا به خاطر امروز ازت ممنون باشم.
 
دارم  هدف ها و داشته هام و خواسته هام رو با همدیگه همگام سازی میکنم! 
من که 5 سال شلخته زندگی کردم و پر از طمع و شاخه شاخه شدن بود زندگیم دیگه تموم کردم اون سبک زندگی رو و شکستم شاخه هارو و تنه ی اصلی این درخت رو نگه داشتم که رشد کنه و بره برسه به همه ی آرزو های بزرگی که دارم. 
آرزو کنیم حال همه خوب باشدخیابان, پر باشد ازعابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می‌کنندو می‌خندند، از ته دلشان می‌خندند.آرزو کنیم حال همه خوب باشدبه خوبی دو روز مانده به عید زمان کودکیو به خوبی همان روزی که آرامش و عشق؛به خیابان‌های این شهر، برگردد...
#نرگس_صرافیان_طوفان 
 
 
 حتّی در آنهنگام که با تمام وجود آرزوی مرگ می‌کنی، هم چنان از سویدای جان، ملتمسانه چشم‌انتظار آمدن یک لحظه هستی که ارزش زیستن داشته باشد... بگذار ناامیدت کنم، آن لحظه به قدر پلک زدنی نخواهد آمد پس یا بمیر یا یاد بگیر بی وجود آرزو بتوانی زندگی کنی... آمده‌ای که زندگی کنی نه زندگی را آرزو کنی (اوه کف خودم هم برید از این جمله‌ای که آخر سر گفتم :)
دیشب به ح گفتم دیگه پیام نده و کل چتمون رو پاک کردم. خسته‌ شده بودم از این سردرگمی و انفعال.
امروز منابع پایان‌نامه رو آماده می‌کنم و می‌فرستم‌ و دیگه جدا کارم تمومه امیدوارم استادم گیر نده و همه چی بخوبی و زود تموم شه بره.
یه جور بی‌حالی و بی‌کاری دارم. دلم می‌خواد همه چیز رو نظم بود و من اینهمه اشتباه نداشتم که الان پشت خرواری از اشتبااه کمرم خم باشه. دلم نمی‌خواد آدم مبتذلی باشم یه آدم میان‌مایه و باید برای اینجور نبودن تلاش کنم به یقی
جوانی می گذشت.چیزی با کُلی پاف و پوف و دود، جلو روش ترکید. تا دود بنشیند و جوان به خودش بیاید بابای آرزوها جلو روش ظاهر شد.ردای بلندی به تن داشت و عصاش را تو هوا تکان داد و پرسید: «چه آرزویی داری؟ بگو تا به طرفه العین برآورده ش کنم.»جوان یک ابروش را بالا برد و بابای آرزوها را براندازی کرد و گفت: «آرزو می کنم من، تو باشم!» نویسنده: علی کرمی / از کتاب «جن زیبایی که از پترا آمد»منبع:عصر ایران
تا قبل از اینکه عاشقش بشم، هیچ آرزویی نداشتم، وقتی شناختمش و شیفته اش شدم تازه فهمیدم آرزو یعنی چی و واسه اولین بار یه آرزو کردم... حالا همه آرزوم شده بخشش و گذشت او. کاشکی زمان به عقب برمیگشت، کاشکی بیشتر قدرشو میدونستم... حالا که از چشمش افتادم، تازه فهمیدم بودنش چه نعمتی بود و نبودنش چقدر دردناک...
 
 
همچنان حال و حوصله ی درست و درمان ندارم . دیروز رفتم استخر . کمرم از درد زیاد کاملا تا شده بود . دوللا دوللا راه می رفتم . وقتی از  دستم چیزی می افتاد روی زمین نمی توانستم خم شوم و بردارمش . هنوز هم همین طورم . دست به هر درمان طبی و گیاهی زدم . کف استخر هم که مثل درخت بی بادام راه رفتم و هی خوردم به لنگ و پاچه ی تتو شده ی زن ها . ناگفته نماند هیچ کدام از تتوها را نپسندیدم . برای تتو قسمت مورد علاقه ی خودم را بر کنج خاصی از تن دارم ، هم چنین نقش و ایده
با دستم راستم پفیلا می‌خوردم. همان‌طور شروع کردم به آشپزی بدون دست راست. بعد دیدم بد نیست ادامه بدهم و اینگونه شد که یک‌دستی برنج را پختم. قسمت سختش آنجا بود که برنج را از سینی داخل کاسه می‌ریختم و نمی‌دانستم با دستم سینی را در هوا نگه دارم یا خروج برنج از سینی را کنترل کنم. و آنجا که برنج خیس را از کاسه درون قابلمه می‌ریختم و مقدار زیادی ته کاسه چسبیده بود و نمی‌دانستم با دستم کاسه را در هوا نگه دارم یا برنج را به سمت قابلمه هدایت کنم. و آنج
با خودم فکر کردم اگر من یک تکه گل بردارم و با آن بهترین مجسمه ی دنیا را بسازم و این طور برنامه ریزی کنم که وقتی خشک شد، رنگش می زنم و آن را در اتاقم می گذارم تا به آن حال و هوای دیگری ببخشم و هی برای این و آن کلاس بگذارم که ببینید دارم چه می سازم و شما خبر ندارید قرار است از این تکه گل چه مجسمه محشری در آید و از این جور حرفها... ولی بعد که کارم تمام شد دیدم این آن چیزی نیست که من می خواستم و نه تنها اتاقم را قشنگ نمی کند که گند می زند به خودم و اتاقم و
به نام به تحقق رساننده ی آرزوها
آرزو ها نقش زیادی در زندگی ما دارن.
بعضی هافکر میکنن رویا ،آرزو وهدف هر سه یه معنی دارن اما اینها تفاوت هایی دارن.
  رویا یعنی چیزی که توی تخیلت ساختی و شده تمام زندگیت.
مثل یه دنیای زیباتری که توی خیالت بهش می پردازی.
آرزو یعنی چیزی که توی ذهنت بهش می پردازی برای بدست آوردن اون داری تلاش می کنی.
هدف یعنی یه انتهایی واسه خودت مشخص کردی و تمام قدم های رو به جلویی که برمی داری با اون هدفت وفق داده میشه .
تولد یه شروعه
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر سر آید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آ
هر آرزو، روزگاری به واقعیت می پیونده،فقط یه شرط داره ،اونم پیگیری و تلاش واسه اون آرزو ست.
یادمه دوران بچگی علاقه شدیدی به معلمی داشتم ،به مراقبت از بچه های کوچکتر از خودم.
زمانی که خواهرزاده ها و برادر زاده ها رو به من میسپردن و میرفتن ،میشدم خانم معلم و واسشون قصه میگفتم.
همیشه میگفتم روزی روزگاری باید واسه وطنم (رابر) خدمت کنم ،اونم با افتخار و الان حدود یک ساله که برگشتم رابر و در خدمت معصوم ترین قشر جامعه ام هستم.
و با امیدواری تمام میخوا
من خیلی وقت گذاشتم، خیلی فکر کردم، ولی همه‌اش بیهوده بود. روزها خیلی زود می‌گذشت، اصلا نمی‌فهمیدم چطور، ولی می‌رفت و تمام می‌شد. هیچ کاری نکردم که دردی را درمان کند، اگر کاری انجام می‌دادم از سر ناامیدی بود به خاطر دانستن اینکه این کار مرا رشد نمی‌دهد.
من بریدم و این کارها را، همهء کارها را کنار گذاشتم. شاید روزی مجبور شوم به خاطر به دست آوردن نان خشکی با اینها سر و کله بزنم، ولی اکنون من رها هستم. نمی‌دانم تا کی کاری انجام نخواهم داد ولی.
اگر یک نفر توی دنیا باشه که واقعا بهش حسادت کنم اون مهشیده...
لعنتی هر صبح چشماش رو که باز میکنه چشم تو چشم کسی میشه که من آرزو دارم تا زنده ام و زنده ست بتونم قدر یک شب با صداش برقصم و عشق کنم...تف!
 
*اگر همین الان یک نفر آهنگ هزار و یک شب ابی رو برای خود خود خودم بخونه چشام رو میبندم و میگم یس و تمام!
تصمیم گرفتم از این به بعد کارای متفرقه انجام ندم در عوض تمرکزم رو بزارم روی کارهایی که واقعا دلم میخواد انجام بدم پس خداحافظ روبان دوزی، خیاطی، رقص، چت و از این مزخرفات که واقعا برام دغدغه شده و به شدت افسرده ام میکنه .
عوضش میخوام چند تا کار رو حتما انجام بدم ...
کتاب بخونم حداقل روزی نیم ساعت .
بنویسم حداقل روزی یک متن.
آشپزی کنم حداقل سه بار در هفته.
کلاس شنا برم!(تا حالا نرفتم ،فقط به خاطر کمرم میخوام برم) حداقل یک بار در هفته .
دندون پزشکی برم.
غزال جان نصیری می‌گفت: آرزو مثل ستاره قطبی است، خواسته‌ها مثل فانوس دریایی، سوار قایق نیازها بشو به سمت ایستگاه بعدی*، فانوس دریایی بعدی، در حالی‌که چشمت به ستاره قطبی است که راه را گم نکنی.
حالا من هر چی می‌خواهم یک آرزوی بزرگ خلق کنم (می‌گفت اگر آرزو ندارید، خلق کنید) هی چک می‌کنم و می‌بینم که خواسته است، نکند تبدیل کردنش به آرزو برای کتمان مسئولیت باشد؟
* حتی این قدر مسیر را پله پله ترسیم کن که برسی به گام بعدی، همان قدری که head lamp جلوی
کلاً این روزا دارن الکی می گذرن.ینی کار مفیدی انجام نمی دم
چند روز پیش یه سریال ترکی برای اولین بار شروع کردم،من به خاطر بی محتوا بودن سریالای ترکی سمتشون نمی رفتم اما وقتی تو یه کانال دیدم هوس کردم دان کنم،از پوستر سریال خوشم اومد و اینکه موضوعش درباره یه دختر بود که آشپز بود و ... و در نهایت دیدم قسمت اولشو به نظرم جذاب بود،خصوصا اون آقایی که می شه گفت موضوع سریال حول محور اوشون و دختره می گذره...هیچچی شد nاُمین کراش بنده :))))
منم رگباری قسمتاشو
در آینده من فکر میکنم به امید خدا،بتونم یه نوازنده ی خوب و محبوب((نه،معروف))بشم و بتونم آموزش صحیح گیتار رو تو ایران ترویج بدم و مردم ایران رو با موسیقی کلاسیک آشنا کنم.
تو کنسرتامم شنونده های زیادی بیان و از شنیدن موسیقی کلاسیک لذت ببرن.
# Arezoo
پ.ن :  این پست از نویسنده غیر حضوری و دوست خوبم  آرزو جون یود . با آرزو موفقیت و تندرستی برای دوست خوب مجازی !
 
لای منگنه ی اخلاق گیر کردن این شکلیه پس؟
اگر بگم حس بدیه، کافی نیست. بد شامل خیلی چیزها میشه و درجه بندی زیادی داره. پس چی بگم وقتی خودمم نمی دونم چه حسیه!
منگنه ی شیرازه ی یک کتاب را تصور می کنم که روی کمرم پرچ شده و یک طرفش، این ور اخلاقه و طرف دیگرم آن ور اخلاق. 
ولی نمی تونم تصور کنم یک طرف تاریک باشه و طرف دیگر روشنایی و نور. 
نمی تونم تصور کنم باید خودمو از لای منگنه به کدام طرف بکشم!!!
نمی تونم حتی از یکی بپرسم چه بلایی سرم اومده و چرا اصلا
×مثلا خدا میومد میگفت هر کی تو این دنیا میتونه یک آرزو بکنه ... 
اصلا هم نگران نباشه، من برناممو جوری تنظیم میکنم که عاقبتش ختم بخیر بشه.
بعد من هم همان یک آرزو را از خدا میخواستم.
 
+مثلا میگفتم خدایا من بمیرم و تو تضمین کن بهشت فردوس به من میدی!!!
بنظرتون خدا به بندهاش میگه، چی شد انقدر پررو شدی؟!؟
 
÷ دلم میخواد خدا ذهنم رو باز کنه و نفوذ کلامم رو زیاد
 
#موقت_تاهروقت_حس_کنم_هزیان_گفتم
در حال گوش دادن به : delam mikhad -ebiاین روز ها با هر کسی به معاشرت بنشینی خنجر غلاف شده ی ترسش را بیرون می آورد و نشانت میدهد . گفت و گوهای هر روزه مان شده تزریق نا امیدی. تمام آدم های دلسوز دورو برمان ، هلمان میدهند توی یک ماراتن ! ماراتن هرکه زودتر رفت . هرکه زودتر خودش را نجات داد!من به نا امیدی فکر نمیکنم ، نه اینکه امیدوار باشم ! شرایطم چاره ای جز بیخیالی به دستم نمیدهد. میدانی ، بیست و چند ساله بودن سن خوبی نیست ، اگر مثل من هنوز دریایت تلاطم داشته ب
در حال گوش دادن به : delam mikhad -ebiاین روز ها با هر کسی به معاشرت بنشینی خنجر غلاف شده ی ترسش را بیرون می آورد و نشانت میدهد . گفت و گوهای هر روزه مان شده تزریق نا امیدی. تمام آدم های دلسوز دورو برمان ، هلمان میدهند توی یک ماراتن ! ماراتن هرکه زودتر رفت . هرکه زودتر خودش را نجات داد!من به نا امیدی فکر نمیکنم ، نه اینکه امیدوار باشم ! شرایطم چاره ای جز بیخیالی به دستم نمیدهد. میدانی ، بیست و چند ساله بودن سن خوبی نیست ، اگر مثل من هنوز دریایت تلاطم داشته ب
شب بود و مغزم حراف شده بود. آنقدر فکر می کرد که آرزو کردم شارژم تمام شود و یکهو خاموش شوم.انتظار بی نتیجه بود. از جایم بلند شدم. دراز کشیدن کمکی نمی کرد. گرمای رخت خواب ملول ترم می ساخت. پرده را کنار زدم. پس از کمی جست و جو در آسمان شب دوتا ستاره یافتم. از پنجره ی اتاقم آسمان بدحال و کم ستاره بود. فکری به سرم زد. لباس گرم پوشیدم و پنجره را باز کردم. پایم را گذاشتم رو لبه ی بیرونی پنجره و خودم را رساندم به لوله های گاز. پا گذاشتم رو لوله ها و تنم را کشی
کاش...غریبه نمی شدی...کاش دیر نمی کردی...کاش الان که دیر کردی......بی فایدست!افسوس خوردن چیزیو عوض نمیکنه...حالا میدونم اگه قدرت داشتم چی میخواستم...خوندن ذهن شما دوتا!قطعا اگه این قدرتو داشتم هیچ وقت گول هیچکسو نمیخوردم...ساعت چهار و نیم صبحه...و اولین کاری که بعد از بیدار شدن کردم چک کردن گوشیم بود:"کجایی؟..."واسه همینه از احساسات انسانی بدم میاد...زیادی پیچیده ان...و قطع به یقین دردناک...آرزو میکنم تو زندگی بعدیم ربات باشم*
خب اون مقاله هم تموم شذ. عصری برای بابا کیک خریده بودیم روزشو بهش تبریک گفتیم غافلگیرش کردیم. بعدش سبزی پلو خریده بود برای شب عید خونه بابا بزرگم که سبزی خودمون رو پاک کنیم و بدیم آشپزا درست کنن تازه برای خودمونم خریده بود ده کیلو سبزی:/ نشستیم به پاک کردن حالا هی پاک کن پاک کن مگه تموم میشد؟ سبزی خوردنم گرفته بود:/ خوبه چهار تایی نشستیم پاش وگرنه تا صبح طول میکشید.  بعدشم منو مها نشستیم سفره خفت سین درست کردن الان منتظریم تخم مرغا خشک شن دوبار
روی پیانو می‌نواخت. صبور و جدی بود، مثل همیشه. بالا تا پایینش را برانداز کردم. کمی روی صندلی سر خوردم، نفس کشیدم و به کمرم قوس کوچکی دادم. حتی فکر معاشقه با او شیرین و گرم است.
 
 
پ.ن: دومین پست امشب. قبلی؛ آدم‌هایی برای خندیدن
باسمه تعالی
اماکن مقدس
صحرای عرفات
غزل۴
وقوف عرفات است، ز ارکان زیارت
حاجی برود دشت و کند ذکر و عبادت
از ظهر الی عصر توقف کند و شام بیاید
شیطان بزند سنگ و شود پاک ز غفلت
بخشیده شود هر گنه و کار خطایی
این گفته ی صادق بود و هست کفایت
یک مرحله از حج بشود کامل و انجام
چون ذبح کنی یا که شود ذبح برایت
اعمال نکو در پی حج روح فزاید
چون ادعیه و ذکر خدا باشد و عزت
دیگر عمل حج و فرامین الهی
هفت مرتبه طوف است وگواهی و شهادت
باید بشود فاصله ی مرو و صفا طی
هفت مر
منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت
همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی
و گر این شب درازم بکشد در آرزویت
نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی
 
باران تو رو خدا هر جا هستی بیا فقط به من بگو. من از صبح تا حالا دارم می میرم از نگرانی.♥️♥️♥️♥️
 
حرفِ آخر..یک دعا، یک آرزو، یک خواسته…!
دوست دارَم خوب باشی، خوب باشد حالِ تو…!
عشق
رفتارِ خوبی با یک دوست نیست؛ 
آن را برایت آرزو نمیکنم، 
نمی‌خواهم در روزهای بارانی 
چشم‌هایت را گمشده ببینم؛ 
گمشده در‌ جیبِ بی انتهای آنهایی که هیچ چیز را به یاد نمی‌آورند! 
عشق
رفتار خوبی با یک دوست نیست؛
آن را برایت آرزو نمی‌کنم‌‌ 
نمی‌خواهم عاقبتت این باشد...! 
ریچارد براتیگان
هرکس آرزویی دارد و برای آن دعا می‌کند. 
امید با آرزو همراهه. 
امید که ناامید میشه ، آرزو هم بی معنی میشه. یعنی بی معنی نمیشه بلکه معنای متفاوتی از بی معنی و تغییر پیدا میکنه. 
امید و آرزوی من خودش یه داستانه ، یه کتاب ، و..... 
الان میخواستم ، از آرزوهای قدیمم بنویسم ولی آیا سودی دارد ؟ 
اگر سودمنده تا بنویسم ، هم از آرزوهایی که نشد و هم شرح آنچه که گذشته. 
هتل آپارتمان آرزو مشهد یکی از هتل آپارتمان خوب مشهد الرضا می باشد . این هتل آپارتمان تروتمیز و خوب با امکانات مناسب از هتل آپارتمان های باکیفیت مشهد می باشد که در سال 1385 افتتاح گردیده است و در سال 1394 نوسازی شده است و دارای 3 طبقه با 23 واحد اقامتی می باشد . این واحد اقامتی در نزدیکی بیمارستان تخصصی خاتم انبیا واقع شده است و برای رسیدن به حرم مطهر با ماشین یا وسایل نقلیه عمومی کمتر از 30 دقیقه فاصله است .این هتل آپارتمان در نزدیکی و جوار حرم مطهر ح
نوشته شده 21 دیشب:
به طور بدی کمرم درد میکنه. یجوری انگار از تو درد میکنه
مثل ی زن بارداری ک کار انجام داده باشه
دخترک مریض شد
چرا داره تند تند مریض میشه. اوردمش دکتر. گفت سرم بدم بزنه که شب خیالت راحت باشه تب نکنه
اومدیم و حرف زدم با دخترک و با کلی گریه های مظلومانه رفتیم یه کلینیک و سرم زد
فقط نگرانه
همش میپرسه دستم خوب میشه؟ میتونم باهاش کار کنم؟ میتونم لیوان آب بلند کنم؟
میترسه دستش دیگع کار نکنه
امشبم مثل دیشب افطار کردنمون موکول میشه ب یک س
دانلود اهنگش
آسمان چشم او آیینه کیست
آن که چون آیینه با من روبرو بود
درد و نفرین، درد و نفرین بر سفر باد
سرنوشت این جدایی دست او بود
گریه مگن که سرنوشت
گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل های ما
با غم هم آشنا کرد
چهره اش آیینه کیست
آن که با من روبرو بود
درد و نفرین بر سفر
این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من
روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من
نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان
سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من
قصه سنگ و سبو بود
من
بسم رب الشهدا
.
جوونیه و هزار تا عشق و امید
اما یه سری جوون ها، پای غیرت و امام و وطنشون وایسادند و دل به دریا زدند و از تمام تعلقات دنیاشون گذشتند
یه عده تو صف دلار ایستادند 
اما اینا تو صف شهادت صف کشیدند
.
آره جوونه و هزار تا آرزو اما اینا آرزوشون رو با فانوس آرزو فرستادند به اوج آسمون که برخلاف بعضی های دیگه فانوسشون بره و دیگه برنگرده
آرزوهاشون رو سوزوندند تا آرزو های بقیه ی آدم ها جون بگیره
.
آره شهادت یه شهد شیرینه که هرکسی بهش داده نمی شه
دقیق که فکر میکنم میبینم بعد از تموم شدن مدرسه بود که آرزو کردم یه روزی برسه بهار رو مجبور نباشم درس بخونم و استرس امتحان و آزمون و ساختن سرنوشت رو بکشم! حالا اون بهار رسیده و من نه کنکوری دارم نه امتحان دانشگاه و مدرسه ای هوا هم خیلی خوبه فقط پول نیست گورمو از این شهر و خونه گم کنم برم سفر برم سی دل خودم برم دور شم از آدم های این خونه و این شهر. حالا درسته استرس امتحان و درس نیست استرس و فشار بیکاری که هست. با این وجود بهار 98 و آزادیم از زندان زیس
هر آنچه آدمی درباره دیگران بگویددرباره او خواهند گفت ...و هر آنچه برای دیگری آرزو کندهمانا برای خودش آرزو کرده است ...
لعن و نفرین به خود دشنام دهندهبر می گردد ...اگر انسانی برای کسیبدبختی بخواهد بی تردیدبدبختی به سراغ او خواهد آمد.
اگر بخواهد به کسی کمک کندتا به موفقیت برسد ...همانا راه موفقیت خود راهموار کرده است ...
#فلورانس_اسکاول_شین   

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها