نتایج جستجو برای عبارت :

*مرا شبیه صداى اذان بلند ببوس

﷽ ✅ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی : ✍️ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»!
ادامه مطلب
اذان مغرب ب افق اهواز از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
زمان اذان صبح ظهر مغرب به افق اهواز
حال قانونی به افق دوشنبه ۲۶ فروردین یکدوم شب 4 اذان صبح ۰۵ طلوع عشق ۰۶ اذان دنبال ۱۳ ۱۵ اذان مغرب ۲۰ یکدوم شب ۰۰ نسخه. حال قانونی امروز به افق اهواز استان خوزستان اذان فجر ۰۵ ۲۲ طلوع عشق ۰۶ ۴۶ اذان دنبال ۱۳ ۱۵ غروب عشق ۱۹ ۴۵ اذان مغرب ۲۰ ۰۳ یکدوم شب قانونی .
ادامه مطلب
نزدیک اذان یه مشت توت خشک و خوراکی دستش بود به منم تعارف کرد، گفتم مامان من روزه ام نمی تونم قبل از اذان چیزی بخورم، بعد از اینکه روزه رو براش شرح دادم، گفت وقتی اذان بگه می تونی بخوری از این توتا؟
صدای اذان که بلند شد یه دونه توت از خوراکی هاش مونده بود که درواقع برای من نگه داشته بود، داد بهم گفت مامان اذان میگه، افطاری بخور...
+برای مادرمون کارهای ساده ولی با محبت انجام بدیم او خیلی خوشحال می‌شه، و البته قطعا پدرمون نیز هم... انجام بدیم، دعاه
مرا ببوس برای آخربن بار...
صدای تیرو غل و زنجیر می‌آید. ناله و فغان نسلی که از مختاری‌ها و پوینده‌هاست. اما کجاست اختیار و پویشی؟ ما، نسلی که تماما در احاطه‌ی اندوه بودیم. سرو نبودیم و سر خم کردیم، چاره نبودیم و چاه شدیم، برای هم. با سیگارهایمان دود شدیم. نوشیدیم. مست کردیم. مخدر دیگر جواب نبود. اندوه جان‌فرساتر و جاودان‌تر از ما بود. ذوب شدیم و ریختیم روی سر آوارهایمان. دیگر نه میهنی مانده بود و نه وطنی و خاکی. بنفشه‌ای نمانده بود که کوچش اف
توپ را در دستش گرفت آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر...
ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمینگذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت.
درفضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه هارفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخلحیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند.جماعتی شد در حیاط. همه به او اقتدا کردیم.
امشب بعد از سال ها برگشته ام خانه. در اتاق کوچک کنار مهتاب. زیر شاخه هاى خشک کنار کتابخانه و چهل حدیث کم دستخورده ام و دیکشنرى مرموز پدر. مى نویسم. آخرین بار ٥ سال پیش بود. تنهاى تنها بودم. هنوز فشار دیوارهاى اتاق را حس مى کنم. چیزى اینجا من را مچاله مى کند. یک حس قوى. یک نیروى ملموس. که توضیح اش نمیتوان داد تا حسش نکنی. مثل شب هاى غربت که دیگر بعد از مدتى تکرار نشدند. به هر کس میگفتم که کسى کنار تختم شب ها نماز مى خواند. یا اینکه سحرها با صداى اذان پد
هنگام به دنیا آمدن در گوشمان اذان می خوانند ولی نمازی نمی خوانند!
هنگام مرگ برایمان فقط نماز میخوانند، بدون اذان ...اذان هنگام تولد برای نمازی است که هنگام مرگ می خوانند... 
چقدر کوتاهست این زندگی...به فاصله یک اذان تا نماز .
به خیلی چیزا باید فکر کرد و عمیق شد...
میگه باید به خودت کمک کنی،
باید بشینی و بازش کنی،بسنجی و بذاری حل بشه
بعد یه گوشه ی دور از ذهنت رهاش کنی
جنگ و چطور براى خودم حل کنم؟
چطورى این هیمه ى بزرگ از خشم و سیاهى رو
گوشه ى ذهنم رهاش کنم که همه ى وجودم و نبلعه؟
شب ها با حس خفگى از دوییدن یا صداى چمباتمه زده از فریاد نزدن
از خواب نپرم؟
چطوری نترسم از صداى بچه هاى حیرون بی خانواده،
یا از فکرم ببرم هجوم گورهاى بی کفن و...
جنگ
جنگ
جنگ
هراس تا همیشه ى من!
مقدمه:
بهترین صدایی که باان به ما حس سراسر ارامش و حال خوب تزریق می شود و ز خواب غفلت بیدار می شویم و به رکوع و سجود پرورگار می پردازیم.
تنه ی انشا:صدای بانگ خوش اذان که روزانه پنج بار طنین انداز روح بشریت می شود.و با صدای در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شودو وضو می گیرند و یا به صدا در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود.و وضو می کیرند و یادر خانه به صورت فرادی و یا در مسجد به صورت جماعت نماز خود را می خوانند و دست به دعا به سمت پروردگار می بر
از اذان مغرب چادر نماز رو برداشتم 
اول تو هال جلو پنکه گرم و سرد میشدم 
اومدم رو بهارخواب و یهو عرق داشتم سردم شد 
خلاصه که یک ساعت سی یا چهل از اذان گذشته و نخوندم 
حالشو ندارم 
حال کلاغ پر کردن جلوی خدایی که اصلا براش مهم نیستم و هیچ صدایی هم از طرفش نمیاد 
حداقل اینجا که چیزی می نویسم چهارتا حرف می بینم در جوابش 
اما از دیوار صدا درمیاد از خدا...
هی باید تازه بترسم که از خدا صدا در نیاد! چون هیچوقت صدای مهربون نیست :| 
انشا درباره صدای اذان
                                                           
با شنیدن صدای اذان احساس می کنم ندای روز قیامت را بخاطر می آورم و ظاهر وباطن خود را برای اجابت این ندا آماده می سازم. چون کسانی که برای پاسخ به این ندا بشتابند همان ها هستند که در روز قیامت به لطف الهی ندا داده می شوند وقتی موذن اذان عشق را در گوش آسمان زمزمه می کند،عظمت حق را بر دلم می نشاند !!
 ووسوسه های شیطان را از دلم می رهاند.
بانگ الله اکبر که سرمی دهد...
ادامه مطلب
امام باقر(ع) فرمود: «در شب معراج آن گاه که پیامبر(ص) به بیت المعمور رسید، وقت نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت، پیامبر جلو ایستاد، فرشتگان و پیامبران پشت سر حضرت به صف ایستادند( و نماز را به جای آوردند)». کسی از حضرت پرسید: جبرئیل چگونه اذان گفت؟ حضرت فرمود: «الله اکبر، أشهد ان لا إله إلاّ الله، أشهد أن محمّداً رسول الله (تا آخر اذان)».روشن است وقتی تشریع اذان با این جملات باشد، اذان پیامبر نمی‌تواند به شیوۀ دیگری باشد، بر این اساس می‌گوییم: نح
انشا درباره اذان

                                                   
اذان می گویند …
از فراز گلدسته های سر به فلک کشیده ی عشق ..
از محفل گرم ایمان ُ دل بی قرار یار !
از پچ پچ پدر در گوش نوزادی نورسیده در خواب ،
و نوید ملاقاتی دیگر با تو ..

و من گوش می دهم ، همچنان که به عاشق ماندن و عظمت بندگی مخلوق فکر می کنم ..
زمزمه می کنم ..
فریاد می زنم !
و آن وقت اشک ، همان هدیه ی آسمانی ، صورتم را آرام نوازش می دهد ،
انگار وقت نماز است ..
ادامه مطلب
 
مقدمه : اذان صدایی است که از بدو تولد در گوش ما خوانده شده است و هر روز نیز به آن گوش می دهیم. آیا به صدای اذان صبح گوش کرده اید؟ لذت بخش ترین صدایی است که در سکوت گرگ و میش به گوش می رسد. . .
متن انشا : صدای بانگ خوش اذان که روزانه پنج بار طنین انداز روح بشریت می شود و با صدای در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود و وضو می گیرند و یا به صدا در امدن اذان مردم از جای خود بلند می شود و وضو می گیرند و یا در خانه به صورت فرادی و یا در مسجد به صورت جماعت نم
یه مدتیه که مغزم گزینشی عمل می‌کنه تویِ به یاد آوردن و به خاطر سپردن افراد و اتفاقات و این عجیبه وقتی که صبح یه چیزی می‌شنوم که عمیقا ناراحتم می‌کنه ولی تا یک ساعت بعدش حتی مضمون اون جمله رو هم یادم نمیاد، در حالی‌که هنوز ناراحتی‌شو حس می‌کنم. مغزم گزینشی عمل می‌کنه و من می‌ترسم. می‌ترسم که لا به لای این گزینشا، خودمو فراموش کنه و کم کم جا بذاره منو بین چیزایی که نمی‌خواستن منو یا من نمی‌خواستمشون. مثل اون چیزی که نوشته بود که فرد موقع ش
قبلنا ماه رمضون اصلا یه بوی خاصی داشت,اصلا یه ماه جدا از سال بود,این شوق آدم برای یه کم اب خوردن تا قبل اینکه اذان بگند,این بحث همیشگی که میشه تا اخر اذان صبح سحری خورد ولی با "ا" الله اکبر اذان مغرب هم میشه افطار کرد D:.از همه مهمتر اینکه سحری افطار همه باهم دور یه سفره جمع میشدیم.ولی الان نمیدونم من عوض شدم,بقیه عوض شدند,دیگه مثل قبل حال نمیده.سحری تنهایی میخوری,افطاری تنها میخوری,هرجا میری هیچکس روزه نیست.میگم خدا نکنه ماه رمضون تو عوض شده
محاسبه اوقات شرعی
اذان صبح:
جو زمین در تعیین اذان صبح مؤثر است. پرتوهای نور سحرگاهی (فجر صادق) وارد جو می‌شوند با استفاده از علم اپتیک و قوانین مربوط به شکست و رصدهای دوره‌ای آسمان، فجر صادق وقتی روی می‌دهد که ارتفاع خورشید حدود ۱۷ الی ۱۹ درجه زیر افق سحرگاهی قرار بگیرد. با این عدد زاویه ساعتی خورشید بدست آمده و با تعدیل زمان وقت اذان صبح مشخص می‌شود. در حال حاضر مرکز تقویم مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران که مسولیت استخراج اوقات شرعی ایران ر
آسمان رو به تاریکی می رفت. چراغ پشتی قرمز رنگ‌ِ ماشین ها، روشن شده بود و جاده ها هم پر از ازدحام. تنها صدایی که در داخل تاکسی می آمد، صدای ترانه ای شاد بود و من، در عالم هپروتی بودم که ناگهان، مؤذن زاده ی اردبیلی، از گلدسته ی گوشی یک مسافر، بانگ اذان مغرب را سر داد. نوای اذان، همراه با آن ترانه ی شاد، وصله ی ناجوری بود. به همین خاطر مسافر، با عجله گوشی اش را خاموش کرد و مؤذن زاده هم دیگر نخواند. شاید هم مسافر، از آشکار شدن باور هایش شرم داشت. از آن
دانلود آهنگ جدید مهراب به نام اذان ” دانلود با کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ “ Download music Mehrab – Azan “به زودی
 
دانلود آهنگ جدید مهراب با نام اذان
دانلود موزیک جدید اذان با صدای مهراب
Download Music Azan From Mehrab
 
دانلود این آهنگ از سایت گلین موزیک
 
برای دانلود کلیک کنید
 
 
 
دانلود آهنگ جدید مهراب با نام اذان با دو کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ همراه با متن آهنگ اذان مهراب و کد آهنگ جدید مهراب بنام اذان برای پخش در وبلاگ ها از سایت گلین موزیک
 قرار بود تشییه پیکر مطهرحاج قاسم ساعت دو بعد از ظهر شروع شود. مسیر تشییع در قم مقدس، از حرم کریمه ی آل الله تا مسجد مقدس جمکران، یعنی طول 6 کیلومتری بزرگراه پیامبر اعظم بود. توفیقی شد بعد از نماز ظهر از ساعت یک در ابتدای بزرگراه حاضر بودیم. میدان معلم مملو از جمعیت بود و به سختی خود را به محیطی که بتوان راحت نفس کشید و خانواده راحت باشند رسیدیم. جمعیت همه سر پا منتظر پیکر مطهر بودند. باورتان نمی شود کما اینکه برای خودم هم باور کردنی نبود، این ج
هنوز مى توانم بخندم وقتى مرا دهه هفتادى مجردى می بینند که قابلیت معرفى به آقایى براى ازدواج را دارم!
هنوز مى توانم بخندم وقتى اندکى پس از طلوع خورشید در میان میدانى، در میان خیابانى، در انبوه جمعیت رهگذر مى ایستم و بازى بچه گربه اى با مادر خویش را تماشا مى کنم.
هنوز مى توانم بخندم وقتى خدمه ى میانسال اداره سر انتخاب شیرینى از جعبه ى تعارفى اش، سربه سرم مى گذارد.
اما،
 خاطرات رنجورکوتاه مدت حضورش همچنان دردى عمیق در سینه ام به جاى گذاشته که تم
یکی از احمقانه ترین کارهایی که میون تمام کارهای این مملکت انجام میشه، اینه که میگن آقا ما فوتبال رو در ساعت عجیب و غریب 16:53 دقیقه شروع می کنیم. دلیلش؟ خوب اذان که ساعت 17:45 هست دقیقا میفته وسط دو نیمه. به و به از این برنامه ریزی ما و چقدر دقیقیم هر هفته با جلو عقب رفتن دقیقه ای اذان ما هم ساعت بازیها رو یک دقیقه یک دقیقه جابجا می کنیم.
احسنت به این ذکاوت ما... و خوب اصلا هم کاری نداریم که این اذان انتخابی به افق تهران که از شبکۀ ملی پخش میشه، فوق فو
 
خداوند به موسی گفت :
از دو موقعیت خنده م می گیره :
((وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهوده ی دیگران رو می بینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو می بینم که برای انجام اون به آب و آتش می زنند.))
 
قدرت تقدیر خداوند از خواست پدرم و مادرم و حتی از خواست خودمون هم بیشتره .

 
روی ماه خداوند را ببوس !
#مصطفی مستور
فن هفتم
در ذکر آن‌چه براى خواننده‌ی قرآن مستحبّ‌ است:
براء بن عازب می‌گوید: رسول اکرم فرمود قرآن را زینت دهید با صداى خودتان.
نیز حذیفة بن یمان از آن حضرت نقل می‌کند که فرمود: قرآن را با لحن و صوت عرب بخوانید مبادا آن را با لحن اهل فسق و یهود و نصارى قرائت کنید و قومى پس از من خواهند آمد که در خواندن قرآن آن را می‌کشند مانند ترجیع و کشیدن آواز و ترجیع تارکان دنیا در سرورشان و ترجیع نوحه‌گران، دل اینان و کسانى که دل‌باخته‌ی آن‌ها شده‌اند ب
آشوان همیشه صداش دوسداشتنیه. و هیچ وقت برام از مد نمیوفته و دوستداشتنیه.
اسم این اهنگش کاش اینجا بودیه. 
اذان شد.
کلا موقع اذان اهنگ گوش ندین. میگن موقع مرگ شهادتین نمیتونید بگید.
کلا امشب شدم ترکیبی از حرفای ضد و نقیض.
چ مرگمه.
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
بعضی ها این سوال را پرسیدند که چرا وقتی نوزاد به دنیا آمد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه میگویند و هنگام مرگ بدون اذان و اقامه برایش نماز میخوانند؟؟؟
در پاسخ این دوستان جواب قانع کننده ای ندارم
ولی شاید دلیلش این است که به ما یادآوری کند که هرچقدر هم عمرکنی باز هنگام مرگ خواهی فهمید مدت عمر به کوتاهی فاصله اقامه و نماز بوده است...
آنچه باوردارم این است که
زندگی با همه سختی هایش زو
اینایی که اذان میذارن رو گوشیشون بعد همه ملت رو بیدار میکنن ! آخر بیشعوریه ! 
تخت رو به روییم دو بار آلارمش ، یک بار اذان صبحش ! 
خب لامصب تو که خوابتم سنگینه ! بلندم نمیشی حتی صدای اون کوفتی رو قطع کنی ، نمازم نمیخونی میخوابی ، مرض داری ؟؟؟ 
یعنی چنان سردردیم از بیخوابی دیشب که مگو و مپرس ! 
منی که اینقدر پر انرژیم امروز استادم میگفت چرا نمیتونی راه بیااای :)) 
لطفا بیشعور نباشیم :/ 
+تعریف کنم چی شد اون ماجرا ؟؟؟ :)) دیشب حرف زدیم... 
.:: نجف - پنجشنبه 97/8/3 اذان مغرب ::.
چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب که به شهر نجف رسیدیم. ترافیک، ازدحام جمعیت و شلوغی خیابانها غوغا می کرد، موکبها در هم تنیده و از چند کیلومتری حرم مطهر حضرت علی ع زده شده بودندو یک فضای زیبای عشق و عاشقی را تصویر کشیده بودند ؛ آسمان ابری و توام با  رعد و برق هایی توجهمون را به خودش جلب می کرد. ماشین تا جایی که امکانش بود ما را برد و سرانجام در نزدیکترین نقطه به حرم از ماشین پیاده شدیم و ادامه مسیر ار پیاده رفتیم. در
فروش ویژه ساعت مچی هوشمند اذان گو




ساعت مچی هوشمند اذان گو، قرائت اذان و دعای فرج در صورت تنظیم. نمایشگر بسیار بزرگ و جذاب. بند سیلیکونی مشکی ...
ساعت مچی هوشمند اذان گو که به تازگی روانه بازار شده است ساعتی بسیار با کیفیت با طراحی ساده اما شیک می باشد که دارای ساعت و تقویم بوده و همچنین قابلیت تنظیم آلارم با دو زنگ ساده و یا زنگ با صدای دلنشین اذان می باشد. این ساعت قابلیت قرائت دعای فرج بعد از قرائت اذان را نیز دارد. این محصول با برگه را
سه دقیقه به اذان مغرب مونده بود و مامان سالاد الویه درست میکرد. (یاد اون تبلیغ افتادم که می‌گفت می‌خوام سالاد درست کنممممم!)طبق عادت همیشگیم که دوتا خیارشور به مامان می‌دادم و یکی خودم می‌خوردم، سومین خیارشور رو از چنگال جدا کردم و همونطور که غر می‌زدم چرا سریال جواد سینمایی نیست تا آخرش رو ببینم، یه گاز به خیارشور زدم و شروع کردم به جویدن.جویدن همان و فریادِ "هوووی تو مگه روزه نیستی؟!" همان! از شدت خنده نمی‌دونستم باید چکار کنم!! اعتراف م
 
سال 1359 بود. برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهیم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می کرد. خاطراتش هم جالب بود و هم خنده دار. بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند.
ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه ها همان ساعت می رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان
تو گوشیم آلارم گذاشته بودم که برا سحری بیدار بشم، اما ظاهراً بیدار میشدم و آلارم و خاموش میکردم و باز میخوابیدم :/ 
تا اینکه برادر جان رفع زحمت نمودن و آمدن و گفتن این چیست که دارد زنگ می‌زند ⁦ آن موقع بود که فهمیدم نتوانستم برا سحری بیدار بشوم
و دیدم که فقط پنج دقیقه تا اذان مانده و در این پنج دقیقه فقط آب خوردم و دندان شستم 
وقتی برگشتم اتاقم دیدم صدایی از بیرون میاد اولش فکر کردم صدای مراسم ایناست بعد دیدم عه، صدای اذانه :))))
اذانی که زمان
از بدترین روزایی که توی مدرسه می‌گذرونم روزاییه که جشن داریم. خیلی دلم میخواد از حساسیتم کم کنم، اما هروقت آهنگایی که پخش می‌کنن رو می‌شنوم، هروقت می‌بینم دخترا با اون آهنگا خوشحال میشن و می‌رقصن حالت تهوع بهم دست میده و غمگین میشم که جای کلی موسیقی خوب تو مدرسه خالیه.خانم کیسی بهم گفت: ان‌شاءالله نویسنده بشی!با همین یه‌جمله تا الان ذوق‌زده و خوشحالم. عیارنامه رو خوندم و برای چندمین‌بار شیفته‌ی نگاهِ بیضایی به "زن" شدم. زن‌هایی که ان
رفته بود تا دم در و برگشته بود. انگار که می‌دانست یا حس کرده بود که اگر برود خرید، نمی‌تواند دست‌پر برگردد. نشست پشت در. نگاه به ساعت روی دیوار هال کرد. تا افطار چیزی نمانده بود. بلند شد تا در را باز کند. صدای زنگ بلند شد. کسی پشت در بود. در را باز کرد. همسایه چند خانه آن‌طرفشان بود. یک‌کاسه آش نذری داد دستش. در را بست. باز نشست روی زمین. نگاه به ساعت کرد. بلند شد. سفره را پهن کرد. کاسه‌ی آش را گذاشت وسط سفره. خانه داشت تاریک می‌شد. برق به تکرار هرر
کودکی نحیف بودم که مسولیت بزرگی به دوشم گذاشتند ،خدای من چقدر مادختران محبوب توهستیم که باید6سال زودتر به مهمانی تو بیاییم. همه
ی این حرفها را با خودم گفتم و دائم ذهنم را به سمت وسوی دیگری می بردم و
سعی می کردم به خودم افتخار کنم ولی وقتی صدای قار وقور شکمم را میشنیدم
کمی سست می شدم و زمانی که صدای جویدن غذای داداشی که هنوز با اون قد وهیکل
به سن تکلیف نرسیده به گوشم می رسید، کلا ناامید می شدم.هی خود خوری می کردم با خودم ،که ای خدا آخه چرا واقع
حتما پس از جستجویی زیاد در وبلاگ ها و سایتها از یافتن فایل باکیفیت و البته کامل مرحوم تسویه چی خسته و نا امید شده اید. چون اذان هایی که از ایشان در اینترنت منتشر شده ناقص(الله اکبر اول آن ناقص است) است و بی کیفیت. 
اما خبر خوب این است که وبلاگ تادیه صوت کامل و با کیفیت آنرا برای شما قرار داده تا ان شاء الله استفاده نمایید. یاعلی

دانلود اذان نوجوان مرحوم تسویه چی
وانتی تو کوچه داد میزنه سبزی دارم سبزی تازه.
من فکرمو بلند بلند تکرار میکنم: کاش من جای این وانتیه بودم. سبزی می فروختم. می رفتم.
خواهرم بلند بلند می خنده.
منم بلند بلند می خندم.
اما جنس خنده هامون فرق می کنه و این رو فقط من می دونم.
یا حبیب من لا حبیب له
یک شنبه/ 9 تیر 98
همیشه در مسیرِ رسیدن به حقیقت به یاد حاج آقا جوادی بوده ام.
همان روحانی جوانی که از وقتش می زد و روزها بعد از نماز عصر در مسجد می نشست و با من صحبت می کرد. اینجا
هم او که گفت: " با خودت تعارف نداشته باش...تا چیزی را واقعا نپذیرفته ای، به خاطر خستگی ناشی از راه و به خاطر رودربایستی با دیگران قبولش نکن."
هم او که دست آخر گفت: " شاید رسیدنت چهار یا پنج سال زمان ببرد...می رسی ان شاءالله اما آن روز کمی متفاوت خواهی بود...آ
مصطفی مستور
این دومین کتابی بود که از مستور میخوندم. اولیش کتاب "حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه" بود که یه سری داستان کوتاه بود و اصلاً دوسش نداشتم. روی ماه خداوند را ببوس نسبت به اون خیلی بهتر بود، ولی خب بازم کتاب چندان خوبی نبود. 
راوی داستان شخصیه به اسم یونس که باید تا سه ماه دیگه دفاع کنه از تز دکتراش، تا بتونه با سایه عروسی کنه. البته دو ساله عقدن، ‌ولی هنوز عروسی نگرفتن. ( البته این چیزا مال قدیما بود دیگه، کتاب هم قدیمیه نسبتاً). اما ط
 استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان ه
                                  


صداى تلوزیون بلند بودشنیدم که مجرى گفت:براى هم دعا کنیم خدا بهمون سلامتى بدهکه بالاترین نعمته…و من فکر کردمکه بدون محبتتحتى سلامتى هم به دردم نمیخوره…که بالاترین نعمتمحبت توست…که اصلا دوست داشتنت نشونه ى سلامتیه...برامون دعا کنخدا بالاترین نعمتمون روروز به روز بیشتر و بیشتر کنه،روز به روز دلبسته ترِ تو باشیم…
✨✨✨✨ 
✳ زمان غسل جمعه ✳
وقت غسل جمعه از اذان صبح است تا :
✅ آیات عظام خامنه ای ، مکارم ، وحید : تا اذان ظهر و بعد از ظهر به نیت ما فی الذّمه انجام دهد.
✅ آیت الله سیستانی : غروب آفتاب .
↙ توجه :  اگر در روز جمعه غسل نکنند مستحبّ است از صبح شنبه تا غروب، قضاى آن را به جا آورند و کسى که مى ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند مى تواند روز پنجشنبه غسل را به نیّت مقدّم داشتن انجام دهد.
✳ همه مراجع: می ‏تواند قضاى غسل جمعه را صبح شنبه تا غروب به جا آورد ولى قض
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد.
در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سر و صداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملا مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعط
آخ مهتاب!کاش یکی از آجرهای خانه‌ات بودم.یا یک مشت خاکِ باغچه‌ات.کاش دستگیره‌ی اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی.کاش چادرت بودم.نه کاش دستهایت بودم..کاش چشمهایت بودم .کاش دلت بودم نه..کاش ریه هایت بودم تا نفسهایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری.کاش من تو بودمکاش تو من بودیکاش ما یکی بودیمیک نفر دوتایی..!روی ماه خداوند را ببوسمصطفی مستور@khablog
امام حسن علیه السلام شبیه‌ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
كانَ الحَسَنُ أشبَهَ النّاسِ بِرَسولِ اللّه ِ خَلقا و سُؤدُدا و هَدیا.
امام حسن علیه السلام در خلقت و سیرت و شرافت شبیه ترین مردم به رسول خدا بود.
الارشاد، تالیف شیخ مفید، جلد ۲، صفحه ۵، چاپ موسسه آل البیت لاحیاء التراث
قورباغه ات را ببوس
  کتابی که براتون قرار دادم کتاب فوق العاده قورباغه ات را ببوس اثر برایان تریسی هستش که یکی از پرفروش ترین کتابها در زمینه موفقیته.
معرفی کتاب :این کتاب توسط برایان تریسی و کریستیانا تریسی به نگارش درآموده است. همانطور که ویلیام شکسپیر می‌گوید: “هیچ چیزی وجود ندارد، تنها فکر است که آن را به وجود می‌آورد.” شما اینجا، روی این کره خاکی هستید تا کاری خارق‌العاده با زندگیتان انجام دهید، تا خوشحالی و لذت، ارتباطات عالی، سلا
باد صبا تقویم اذان گو یا همان تقویم نفحات سابق که در 5 سال اخیر جزو پرطرفدار ترین تقویم های اسلامی با امکان ویژه پخش اذان می باشد. با ویجت اختصاصی و جذاب برای نمازگزاران ، تقویم بدون محدودیت زمانی بوده و قابلیت دریافت اطلاعیه های مرتبط با مناسبت های روز را دارا می باشد.
 

ادامه مطلب
 
شلوغی خیابون و آفتاب مرداد ماه کلافه اش کرده بود؛
خیلی وقت بود از خونه نزده بود بیرون؛
خیابون ها و آدمها براش غریبه بودند؛
خوشحال نبود ناراحت هم نبود یه احساس مسخره و کسل آور همه وجودش رو گرفته بود؛
بالاخره به ساختمون مورد نظر رسید از پله ها بالا رفت  و نشست تو نوبت؛
مثل همیشه بارم کلی هم صحبت پیدا کرد؛
از دختربچه سه ساله بانمک گرفته تا پیرمرد شصت ساله؛
همه باهاش حرف می زدند و اونم خوب گوش میداد.کارش تو ساختمون یه کم طول کشید ولی بالاخره تمو
نماز شب از نمازهای مستحب می باشد که بر خواندن آن در اسلام بسیار تاکید شده است و بر پیامبر عظیم الشان واجب بوده است.این نماز یازده رکعتی به سه بخش تقسیم می شود . وقت نماز شب از نیمه شب شرعی تا اذان صبح می باشد اما بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود 
 
منبع:نمناک
باد صبا تقویم اذان گو یا همان تقویم نفحات سابق که در 5 سال اخیر جزو پرطرفدار ترین تقویم های اسلامی با امکان ویژه پخش اذان می باشد. با ویجت اختصاصی و جذاب برای نمازگزاران ، تقویم بدون محدودیت زمانی بوده و قابلیت دریافت اطلاعیه های مرتبط با مناسبت های روز را دارا می باشد.

ادامه مطلب
قبل از به دنیا آمدن محمد هادی به زیارت امام رضا(ع) رفتیم. از امام رضا(ع) خواستم که اذان و اقامه محمد هادی را آقا در گوش محمد 
هادی بخوانند، خیلی تلاش کردیم که خطبه عقدمان را آقا بخوانند که قسمت نشد. لحظه وداع با امام رضا(ع) به آقا مهدی گفتم که از 
امام رضا(ع) بخواهد که نائب امام زمان(عج) اذان و اقامه به گوش محمدهادی بخواند که او هم در جواب گفت که هر چه خیر باشد. 
بالاخره محمد هادی ۱۵-۱۶ روزه بود که تماس گرفتند، خدمت آقا برسیم برای اذان و اقامه گفتن
 
یک روز در یکی از قرارگاه‌ها شهید صیاد شیرازی از من پرسید که فلانی میزان شرکت رزمنده‌ها در نماز جماعت به چه صورت است؟ من به ایشان گفتم اکثر رزمنده‌ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می‌کنند ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.در این زمان شهید صیاد به من گفت به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند و من این کار را کردم.صبح همه در حسینیه حاضر شدند و شهید صیاد بلند شد و گفت: برادران، شما به دستور من که ی
گفت از تنهایی نمی ترسی؟
گفتم احساس تنهایی نمیکنم. ولی جمع گاهی خسته م میکنه و نیاز دارم بخزم در خودم تا سکوت بهم آرامش بده.
مامان و مریم و منصوره دوشادوش هم ده سال تلاش کردن کمکم کنن از رستوران و سینما و کنسرت و سفر و خرید به تنهایی _و بدون حضور دیگران هم_ لذت ببرم.
اونچه به زحمت آموختم نقطه قوت بزرگی شده که آغوش آرامش بخش من هست.
یکی از دغدغه های من، خواندنِ نمازِ اول وقت است!
در خانه ی پدری، از وقتی که یادم می آید، یک قانون نانوشته بوده: "اذان که شد، مهم نیست چیکار میکنی، باید بلند بشی و وضو بگیری و نماز بخونی." و خب طبیعتاً هر کسی که وقتِ اذان در آن خانه باشد، ناخواسته تابعِ جمع میشود.
منتها وقتی در خانه ی خودت، با قوانینِ خودت زندگی کنی، طول میکشد که یک قانونِ جدید، همه گیر و ماندگار شود. نه فقط در مورد نماز خواندن، این موضوع در مورد هر چیزی صدق میکند.
همیشه دوست داشتم
صدای اعتراض حاج اقا بلند شد : این حسین  هم مسخره کرده ما را بابا مردم منتظرند همه بچه ها رفتند پارک منتظر ما ماندند ما هم برویم این پسر وایستاده نماز
حاج خانم گفت : بابا جان شما بروید من با حسین و بچه هاش می ایم
- علی و محسن رفتند انجا منتظرند . هیچ دخل داره بحساب؟ (تکه کلام حاج اقا بود وقتی خیلی عصبانی می شد)
بابا با خیال راحت داشت نماز می خواند و من مامان و بچه های عموحبیب منتظر بودند . من هی حواسم بود تا بابا نمازش تمام بشه.
حاجی بلند شد و راه افت
چشم که باز کردم ساعت ۴:۴۰ صبح بود ، با خودم گفتم "خو اذون که حدود ساعت ۵، یعنی اول ماه ۵ بی الان هم رفته جلوتر حتما:| " مثل جت از جا بلند شده و به سمت اشپزخانه دویدم ، ظرف عدسی که از دیشب برای سحر زیرِ چشم کرده بودم را از یخچال بیرون کشیدم،آه از نهادم بلند شد ، ظرف یخ بسته بود و گرم شدنش طول می‌کشید، چند دقیقه‌ای روی اجاق رهایش کردم بلکه گرم شود، همزمان به حیاط رفتم، هیچ صدایی به جز صدای کولرها به گوش نمی‌رسید، دوباره برگشتم، عدس را داخل یخچال بر
همین که گهگاهى افق دید من و تو یکى است   
همین که صداى نفس هایت در کوچه ى دلم مى پیچد
همین که سایه ات بر سر من هست 
کافیست برایم
حضرت یارم 
همین که تو را دارم شکر 
همین که گاهى سر بر شانه ات دارم شکر 
همین که دوستت دارم 
همین که دوستم دارى
شکر.
H.F
 
پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)
------------------------------------
 
روی ماه خداوند را ببوس - 1
روی ماه خداوند را ببوس - 2
جاناتان، مرغ دریایی - 1
جاناتان، مرغ دریایی - 2
موفقیت - 4
مکالمه..
صلح درونی؟.. شاید :)
درد رشدی کشیده‌ام که مپرس :))
دغدغه‌های همیشگی...
 
خارج از روزمرگی‌های زندگی
بچه‌ها 3&g
نمی‌دونم اولین بار کی به بابا مامان ما گفته اختلاف افق تهران و شاهرود همیشه‌ی سال دقیقاً پونزده دقیقه‌ست؟! امروز سحر به مامان گفتم سه چار دقیقه به اذان مونده که چاییشو برسه بخوره؛ یه نگاه به ساعت پایین تلویزیون کرد گفت بیست‌وسه دقیقه تا اذان تهران مونده هنوز که! انگار مثلاً من توی حرکت اجرام سماوی دست برده‌م و نظم همیشگی رو به‌هم زده‌م! :|
البته خودمم اوایل تحت تأثیر تعالیم والدین و سایرین بر همین باور بودم که اختلاف افق بین شهرا قاعدتاً
تا نیمه هاى شب دنبال جواب فلان سوال میان کتاب ها مى گردم. از دور شاید به نظر مى رسد که تمام عمر دنبال مسئله هاى حل نشده ام. اما مدتى است فهمیده ام که این مسئله هاى حل نشده هستند که جایى مرا پیدا مى کنند. چه ونکوور، چه تهران، چه کمبریج. نزدیک صبح نوار سبز ساعت را براى نیم ساعت بعدش تنطیم مى کنم. صداى قدم نگهبان بیرون ساختمان اما از هر ساعتى هشیارکننده تر است. پیرمرد قدخمیده با محاسن سفیدرنگش وقت اذان صبح راه مى رود و استغفار مى کند. و تو گویى این ذک
سلام
نمیدونم چرا جدیدا پنجه های دستم یخ میزنند
امروز تصویری حرف زدیم..اونم از نوع چهار تماس!
من بودم؛ امید بود؛ سمانه و مامانم و بابام ؛ ابجی های تهرانیم
خانواده ای که هیچوقت فکر نمیکردیم یه روزی از پشت صفحه گوشی همو ببینیم و قریون صدقه هم بریم...
و ثانیه به ثانیه اش از نگاه کردن بهم ذوق کردند
و بغض کردم..
دیروز خونه خالم رفتم...خالم شبیه مامانمه...هم رفع دلتنگی شد هم باعث دلتنگی بیشتر.
کماکان من زنگ میزنم و رزومه میفرستم و میرم و فرم استخدام پرمی
کتاب روی ماه خدارا ببوس از مصطفی مستور 
تا الان به نصف کتاب رسیدم و با توجه به عنوان کتاب ،تفکرم اینگونه بود یه کتاب مثبت باشه ولی تا الان تو وضعیت مشکی داره حرکت میکنه و حس خوبی بهم نمیده ولی هنوز رسیدم به نصفش ببینم تا آخر چی میشه ،کتابیه که تو چند نقطه برات علامت سوال باز میکنه و هنوز جواب نداده.
اگه دوست داشتین کتاب معرفی کنید 
ساعت ١١:٣٠ زنگ زد بهم و یه ربع صحبت کردیم. بهش گفتم بیدارى این موقع؟ گفت آآآره.. گفتم آخه معمولا زود میخوابیدى.. صداى ماشین میومد، گفتم پشت فرمونى؟
گفت آره، آبادان بودم و دارم میرم خونه، تولد مامان بزرگ بود.
کلى صحبت کردیم، حتى از وقتى که اومده بودن تهران بیشتر!
آخرش پرسیدم چقد دیگه میرسى خونه؟ گفت رسیدم..
زنگ زده بود که پشت فرمون خوابش نبره..
#بابا
نمیدونم اون فیلم که امام دستش رو جلو گرفته و جماعت صف کشیدن برای دستبوسی رو دیدید یانه !؟ در گوشه تصویر ایت اله طالقانی نشسته بودن که با دیدن این صحنه این جمله رو گفتن
امروزه که این رویه کلا باب شده و به مزاج حضرات از جمله جنتی و علم الهدی و جزایری و ... خوش اومده !!! (بخواب ممدرضا ! که راهت ادامه دارد )
یکی از مهمترین صحنه هایی که برای من با حس آرامش همراهه اینه که بعد از اومدن از دانشگاه و خوردن ناهار (قبل از اذان) و گفته شدن اذان، سجاده رو توی هال خونه که درش رو به ایوون باز میشه و آفتاب گیر هم هست، پهن کنی و در حالیکه درب رو به ایوون هم بازه و یکی از اعضای خانواده هم داره رو فرش ایوون استراحت میکنه (به شرطی که نمازش رو خونده باشه)، نماز رو تو سکوت و آرامش نسبی خونه بخونی.....
و بعدش هم بری تو اتاقت سر درست تا چند ساعت دیگه و حس آرامش بعدی، مثلا مو
نوشته شده 21 دیشب:
به طور بدی کمرم درد میکنه. یجوری انگار از تو درد میکنه
مثل ی زن بارداری ک کار انجام داده باشه
دخترک مریض شد
چرا داره تند تند مریض میشه. اوردمش دکتر. گفت سرم بدم بزنه که شب خیالت راحت باشه تب نکنه
اومدیم و حرف زدم با دخترک و با کلی گریه های مظلومانه رفتیم یه کلینیک و سرم زد
فقط نگرانه
همش میپرسه دستم خوب میشه؟ میتونم باهاش کار کنم؟ میتونم لیوان آب بلند کنم؟
میترسه دستش دیگع کار نکنه
امشبم مثل دیشب افطار کردنمون موکول میشه ب یک س
هوالرئوف الرحیم
دیروز با رضا کل شهرک رو پیاده روی کردیم. 6 و نیم راه افتادیم، با احتساب زمانی که با داداش حرف زدیم و سون خرید کردیم و آخرم رضوان رو بردیم پارک،  سر اذان مغرب رسیدیم خونه. 
این ساعت از شبانه روز که شاید ماها خیلی بهش توجه نکنیم، توجه رضوان رو به خودش حسابی جلب می کنه.
زمانی هست که هنوز هوا روشنه ولی دارن اذان مغرب می گن. همیشه این موقعها ازمون سوال می کنه:
الان شبه یا روزه؟
 
 
 
 
دیشب ساعت طرفای 2 و نیم بود و من هنوز بیدار بودم و به صدای موسیقی ملایمی که میومد گوش میدادم. نمیدونمم از کجا بود. همه خواب بودن و نخیر صدای زنگ موبایل نبود!
بعضی وقتا توی سرم همچین صداهایی هست. مثلا یه بار با زنداییم یه جا بودیم و یه نفر یه آهنگ با صدای بلند پخش کرده بود. جایی که ما دوتا بودیم شخص دیگه ای نبود که من بتونم زمزمه زیر لبشو بشنوم، واسه همین برگشتم به زنداییم گفتم :زندایی حداقل تو دیگه باش نخون-_-
با تعجب نگام کرد و گفت :من اصلا تا حالا
 از فرداشبِ همان شبی که درباره ی شب تاب ها گفتم یکی یکی گم شدند!
از فرداشبِ همان شب، هر شب که می نشینم لب پنجره و پیِ شب تاب هایِ توی آسمان میگردم و بعد همین ها ک نزدیک ترند و در همسایگی، می بینم ک یک به یک دارند ناپیدا می شوند شب تاب ها! و هر شب کم رنگ تر می شود ردّ نورهای جامانده شان...
امشب توی پنجره های روبرویی دیگر خبری از شب تاب های طبقه ی چهارم و سوم ساختمان دست راست و پنجره سوم از سومین ساختمان دست چپ و حتی همین دخترک همسایه ی پنجره سوم از ساخ
دیروز، اولین روزه را گرفتم و خدا را شکر با اینکه سرکار شلوغ بودم ولی سرپا بودم
ولی امان از نزدیک های اذان.. یه دفعه یادم افتاد به دعاهای هر ساله ام که هر ساله همون هستن و دلم گرفت. کمرم شکست از درد و بغض های دلم. دعایی که سه ساله برای خودم مدام از دلم میگذره و هنوز هیچی به هیچی . حتی هر روز ازش دورتر و دورتر شدم
دلم شکست و با اینکه هوا خیلی سرد بود اذان را توی حیاط گوش کردم و دلتنگی حتی الانم اذیتم میکنه و‌ مجبور شدم این پست را بنویسم
خدا من سلامتی
نمیدونم دلیل واقعیش چیه !اما اینو میدونم هر چی میرم جلو تر تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم.
دلم میخواد بلند بلند درباره چیزایی که با هیچ احدی تا الان صحبت نکردم صحبت کنم و همینطور بلند بلند گریه کنم ... ولی هیچ وقت اون شخص پیدا نمیشه ...

+میدونم خدا هست :)
نمیدونم دلیل واقعیش چیه !
اما اینو میدونم هر چی میرم جلو تر تنهایی خودم رو بیشتر دوست دارم.
دلم میخواد بلند بلند درباره چیزایی که با هیچ احدی تا الان صحبت نکردم صحبت کنم و همینطور بلند بلند گریه کنم ... ولی هیچ وقت اون شخص پیدا نمیشه ...
 
 
+میدونم خدا هست :)
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سر و صداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملا مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعط
به نام خدا
باید از کم شروع کرد.خدایا خودت بهم کمک کن 
قبل از اذان ظهر وضو گرفتم و استغفار کردم (۳۰۰ مرتبه )
بعد زیارت عاشورا خوندم و نماز ظهرم رو بعد از اذان خوندم
تمام عکسهام رو حذف کردم تا مبادا پروفایل تلگرامم بزارم 
تمام آهنگها رو حذف کردم 
+تا آخر شب باید ببینم چه کارهایی انجام میدم و چه کارهایی انجام نمیدم 
++ادرس وبلاگ و نام وبلاگ رو هم تغییر میدم (بالاخره باید از ظاهر شروع کرد )
+++دل گرفتگی روز جمعه هم شروع شد نمیدونم تاچند روز همین حالتم
یه جمله مدام و مدام تو ذهنمهاونجایی که تو سریال دراکولا لوسی از در میاد تو و عشقش اونو با بدنی سوخته و زیبایی از دست رفته میبینه،لوسی میاد نزدیک و مدام میگه منو ببوس و جک که میدونه لوسی خون اشام شده و به این وضع افتاده پسش میزنه و کنت دراکولا از زندگی 500 ساله ش یه جمله رو به زویی میگه:عشق هم روزی به پایان میرسه...و راست میگه راست میگه
 
اردیبهشت سال 1359 بود. دبیر ورزش دبیرستان شهدا بودم. در کنار مدرسه ما دبیرستان ابوریحان بود. ابراهیم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به دیدنش. کلی با هم صحبت کردیم. شیفته مرم و اخلاق ابراهیم شدم.
 
آخر وقت بود. گفت: تک به تک والیبال بزنیم؟ خنده ام گرفت: من با تیم ملی والیبال به مسابقات جهانی رفته بودم، خودم را صاحب سبک می دانستم. حالا این آقا می خواد...! گفتم: باشه. توی دلم گفتم: ضعیف بازی می کنم تا ضایع نشه!
 
سرویس اول را زد. آنقدر محکم بود که نتوا
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می کردند و سر و صداى عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملا مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند. روز بعد که مدرسه تعط
وقتی بعد از خوابــای نصف و نیمـه روزانه بیدار شدم ! یادم افتــاد که امسال دیگه هیچگــونه ۱۳۰۰تکرار نمیشه امسال  آخرین سالیه که داره تکرار میشه !این تکرار آخرِ پس تمام استفاده رو ببرید :)) ! خواستـَم دست همتـون رو بگیرم ببرم توی اتاقم که از دوتا اتاق دیگه داره نور میندازه و منو یاد آوری میکنه که این آخرین آفتاب اردیبهشت ۱۳۰۰ ! الخصوص۳ام اردیبهشت ۱۳۰۰! 
بعدترش رفتم خیابون وقتی برگشتم اذان شده بود یادم رفته بود که روزه ام و باید زودتر برم خونه !
 
                             ربنا اخرنا الی اجل قریب نجب دعوتک ونتبع الرسل
بسم الله الرحمن الرحیم
مستحبات برای نماز:
1. وضع ظاهر شخص :استفاده از انگشتر عقیق- پوشیدن لباس پاکیزه - شانه کردن موها- مسواک زدن قبل ازنماز- خوشبو نمودن خود - خواندن نماز اول وقت - خواندن نماز به جماعت - خواندن اذان و اقامه - پوشیدن لباس سفید و عبا یا چادر
2. اذان واقامه :بلند کردن صدا در اذان و اقامه برای مرد مستحب است - زن آهسته بگوید - شمرده خواندن اذان مستحب است - اذان
معرفى اپلیکیشنى به نام Clips که با استفاده از آن مى توانید فیلم هاى خود را به شکل حیرت انگیز و ساده اى ادیت کرده و لذت ببرید.
حال این اپلیکیشن عرضه شده و استقبال خوبى نیز از آن شده است.
‏Clips شامل افکت ها و انیمیشن هاى انحصارى است و مى توانید صداى خود و یا نوشته هاى جذاب را برروى کلیپ ساخته شده توسط خودتان قرار دهید و از یک ادیت ساده لذت ببرید.
ادامه مطلب
ق﷽
‌#آیت_الله_کمپانی :
مرحوم #آیت_الله_بهجت در باب ویژگی های استادش بیان می کند: ایشان همیشه #زیارت_عاشورا می خواند وی فرمود: دوست دارم قبل از مرگ زیارت عاشورا بخوانم و بعد بمیرم... ایشان موقع مرگ، قبل از اذان صبح بلند می شوند و به عبادت می پردازند و زیارت عاشورا می خوانند و بعد در عالم خواب از دنیا می روند!
امسال نیز، مراسم دست بوسی از مادران بهتر از هر سال دیگر برگزار شد. امسال دیگر مجبور نبودیم بچه‌ها را اجبار کنیم به دست بوسی! بلکه خود بچه‌ها بی‌قراری می‌کردند تا اسمشان خوانده شود تا به دست و پای مادرانشان بیفتند! حتما خودشون به عینه دیده‌اند که این بوسه‌ها معجزه‌ای می‌کند وصف ناشدنی!در مراسم افرادی هم بودند که از نعمت مادر محروم شده بودند؛ حس و حال آنها را نمی‌شود به قلم آورد. ای‌کاش در مراسم نبودند.پ ن١: دوست عزیزی که مادرت، رخ در نقا
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_شصتم
.
نشستم رو زمین زدم زیر گریه
مامان نشست کنارم
- پاشو دختر مگه نمی خواستی نماز بخونی؟
- چادر ندارم
- مال من که هست
- اونم باشه بلد نیستم هنوز حفظش نکرده ام
چند دقیقه گریه کردم باعجله بلند شدم دویدم سمت جانماز مهری خانم و اونو با خودم کشیدم تو اتاق و در رو بستم که کسی نبینه
- چی کارمی کنی ترانه
- مامان مهری زود نماز ظهر و عصر رو بخون من دنبالت بخونم
- مادر من مازم رو خونده ام دوباره که نمی شه بخونم
- نه مثلا بشین ولی چیزهای
افکت های صوتی به صداهایی گفته میشود که شما از آن در ساخت و تولید یک فیلم، قطعه صوتی یا میکس یک آهنگ استفاده میکنید.
 
این افکت ها شامل صداى محیط، افکت های کمیاب، موزیک و سرود است، که از همه آنها با اهمیت‌ تر، صداى واقعى صحنه رویدادها یا صداى محیط است.
در این مطلب یکی از عظیم ترین و بی نظیرترین جلوه های صوتی با موضوعات مختلف گردآوری شده است.
 
مجموعه مجموعه افکت های صوتی متنوع - The General Series 6000 Sound Effects شامل 893 جلوه صوتی میباشد.
 
علاوه بر مجموعه افک
دوره‌ی راهنمایی بودم و ماه رمضان بود، هر سال ماه رمضان که می‌شد مدرسه یک بعد از ظهر را آش رشته درست می‌کرد و از روز قبل به دانش‌آموزان اطلاع می‌داد که با خودشان ظرف ببرند، من هم آن‌روز با ذوق، ظرف آش رشته‌ی داغ را جوری گرفته بودم که ازش چیزی به بیرون نریزد، کوچه‌ها را با احتیاط گذر کردم تا به خانه رسیدم، نزدیک اذان که شد مادرم سفره‌ی افطار را کم‌کم پهن کرد، لیوان‌ها، فلاسک آب جوش، خرما، زولبیا، بامیه، نشاسته و ظرف آش... بالای سر ظرف آش ن
دکتر میم که داور خارجی آقای قاف بود، بنده خدا را گرفته بود زیر مشت و لگد. یعنی هر یک اسلایدی که آقای قاف جلو می‌رفت، دکتر میم می‌گفت «اینا که مزخرفه!»
البته این مربوط به روز دفاع نبود. مربوط به دو روز قبل از دفاع بود. آقای قاف اسلایدهای دفاعش  را آورده بود که دکتر میم ببیند. آخر دکتر به ما اشاره کرد و گفت :«اصلا حالا که حرف منو قبول نداری، پروژه‌ت رو برا اینا توضیح بده. بهت بگن ایرادش چیه.اصلا ارزیابی‌ها و امتیازها غلطه!» آقای قاف شروع کرد به ت
داشتم موهام رو خشک میکردم که صدای دعای قبل از اذان از بلندگوهای مسجد محل پخش شد، سشوار رو خاموش کردمو با موهای نمدار رفتم لب پنجره، یه حزن شاداب نشست تو دلم از صدای قشنگ دعا و اذان و به خودم که اومدم غرق لحظه شده بودم بی که حواسم باشه، بعد فکر کردم که چه دلتنگم فکر کردم کاش که بود که اگه بود احتمالا میگفت خب حالا اونجوری گیسو پریشون واینستا لب پنجره، که به خدا اگه بود برمیگشتمو بی حرف بغلش میکردمو سرمو میزاشتم رو سینه اش و هیچ جدا نمیشدم...
...
ام
اوقات شرعی شهرستان صومعه‌سرا در فروردین ماه 1399
 
 

روز
روز هفته
اذان صبح
طلوع آفتاب
اذان ظهر
غروب آفتاب
اذان مغرب
نیمه شب

1
جمعه
4:50
6:16
12:20
18:25
18:43
23:37

2
شنبه
5:49
7:15
13:20
19:26
19:44
0:36

3
یک شنبه
5:47
7:13
13:20
19:27
19:45
0:36

4
دو شنبه
5:46
7:12
13:19
19:28
19:46
0:36

5
سه شنبه
5:44
7:10
13:19
19:28
19:47
0:35

6
چهار شنبه
5:42
7:09
13:19
19:29
19:48
0:35

7
پنج شنبه
5:41
7:07
13:18
19:30
19:49
0:35

8
جمعه
5:39
7:06
13:18
19:31
19:50
0:34

9
شنبه
5:37
7:04
13:18
19:32
19:51
0:34

10
یک شنبه
5:36
7:03
13:17
19:33
19:51
0:34

11
دو شنبه
5:34
7:01
13:17
19:34
19:52
0:33

12
سه شنبه
5:32
7:00
13:17
19:35
اوقات شرعی شهرستان صومعه‌سرا در اردیبهشت ماه 1399
 
 

روز
روز هفته
اذان صبح
طلوع آفتاب
اذان ظهر
غروب آفتاب
اذان مغرب
نیمه شب

1
دو شنبه
4:59
6:31
13:12
19:53
20:12
0:25

2
سه شنبه
4:57
6:30
13:11
19:54
20:13
0:25

3
چهار شنبه
4:56
6:29
13:11
19:54
20:14
0:24

4
پنج شنبه
4:54
6:27
13:11
19:55
20:15
0:24

5
جمعه
4:53
6:26
13:11
19:56
20:16
0:24

6
شنبه
4:51
6:25
13:11
19:57
20:17
0:23

7
یک شنبه
4:49
6:24
13:11
19:58
20:18
0:23

8
دو شنبه
4:48
6:22
13:10
19:59
20:19
0:23

9
سه شنبه
4:46
6:21
13:10
20:00
20:20
0:22

10
چهار شنبه
4:45
6:20
13:10
20:01
20:20
0:22

11
پنج شنبه
4:43
6:19
13:10
20:02
20:21
0:22

12
جمعه
4:42
6:18
 
شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی‌اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او
سوال می‌کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید.
سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان
که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند.
شیرودی آستین‌هایش را بالا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم پرسیدند: کجا؟
خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!
اذان آخر
طبیبا وامکن زخم سَرَم را
مسوزان قلب زینب دخترم را
طبیبا کار من از درمان گذشته
زد آتش زخم سر این پیکرم را
طبیبا نسخه ننویسی که باید
اجل برچیند امشب بسترم را
ببند آنگونه فرقم را که در قبر
نبیند فاطمه زخم سَرَم را
من آن یارم که شستم در دل شب
تن خونین تنها یاورم را
درود زندگی را گفتم آن روز
که زد در کوچه قنفذ همسرم را
در و دیوار مسجد هست شاهد
که من گفتم اذان آخرم را
 
ستاره
پیر مرد سالها در روستایشان هنگامی که وقت نماز می شد. در هر کجا که بود: سر زمین، توی باغ، هنگام چراندن گوسفندهایش، اذان گفته بود.
پیر مرد تصمیم گرفت مسافرت برود به تمام شهرهایی که فامیلی، دوستی، آشنایی داشت رفت و به همه سرزد.  با همه خداحافظی کرد و به روستایش بازگشت.
نزدیک مغرب شده بود پیرمرد که توی باغ بود برای آخرین بار اذان گفت یکی  از آجرهایی که توی باغ بود زیر سرش گذاشت رو به قبله دراز کشید و رفت.
نماز تمام شده بود. همه رفته بودند. من مانده بودم و او. هنوز هم توی صف های از هم پاشیده، نشسته ... مرا ... میل ماندن بود. میل هنوز نشستن. درست در همان صف ِ از هم پاشیده تا رسیدن اذان مغرب. اما به احترام همراه باید بلند می‌شدم.
سجده ای کردم با همان ذکر ِ همیشه ...
" چاره ی ما ساز که بی یاوریم // گر تو برانی به که روی آوریم ...؟ "
من ایمان آورده ی این شعر نظامی ام. سالهاست همدم بحران هاست ...
سر از مُهر که برداشتم، نفس عمیقی کشیدم.اول گیره ی روسری ام را باز کردم
" در محضـــر شهیـــــد "...
شنیده بودم نــمــاز اول وقت برایش اهمیت دارد،
ولے فکر نمے کردم اینقدر مصـــمم باشد!
 صدای اذان کہ بلند شد همه را بلند کرد؛
انگار نہ انگار عروسے است،
آن هم عروسے خـــودش!
یکے را فرستاد جلو بقیہ هم پشت سرش،
نماز جـــماعتے شد بہ یاد ماندنے!! .
شهید محمدعلے رهنمون
 
@bastamIsar
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم
یا ایّها الرّسول بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم
رحلت رسول اکرم (ص) تسلیت باد
________________________________________________
هر که بشنیده صداى مجتبى
تا ابد شد مبتلاى مجتبى
سالها بهر حسین باید گریست
تا کنى درک عزاى مجتبى
شهادت امام حسن مجتبی (ع)تسلیت باد
 _______________________________________
به پیشنهاد نویسنده وبلاگ طاها ارومیه چهارده صلوات و سه مرتبه تلاوت سوره توحید هدیه ازطرف پیامبر (ص) و امامحسن مجت
 ابتدا مطمئن شوید تاریخ تقویم گوشی شما صحیح تنظیم شده باشد. به این منظور در تنظیمات گوشی و بخش تنظیم تاریخ و زمان، تاریخ را با فرمت میلادی و بطور صحیح وارد نمایید.
-در همین بخش گزینه ی منطقه زمانی خودکار ( Automatic time zone ) و زمان و تاریخ خودکار (Automatic date and time) را غیر فعال کنید.
 
- به قسمت تنظیمات تقویم رفته و از تب "موقعیت و اذان" گزینه "دریافت مختصات از جی پی اس" را بزنید
و مدتی منتظر شوید تا مختصات شما به نمایش درآید.
 
 
 
 
اگر مختصاتی نشان داده نشد ا
اسفند ماه سال هشتاد و شش بود، روز اول حرکت کاروان دانشجویی راهیان نور دانشگاه تبریز به سمت مناطق عملیاتی جنوب کشور. من به همراه سه تا اتوبوس پر از دانشجو، جایی در نزدیکی دیواندره استان کردستان بودیم که هنگامه اذان مغرب شد. تصمیم گرفتیم نماز را در مسجد جامع شهر بخوانیم. اما تا هماهنگ شویم و وضو بگیریم، نماز اهالی تمام شده بود. از همین روی، بعد از اقامه نماز جماعت و برای دلجویی از اهل سنت حاضر در مسجد؛ در جلسه قرآن آنها شرکت کردیم. نمی‌دانم اما
آرای اخلاقی علامه
 
۷۲۵۵
 علامه طباطبایی:
«زمینِ صحن را ببوس که از دستِ من بهتر است»
 
به قلم دامنه. به نام خدا. توفیق شد کتاب «آرای اخلاقی علامه طباطبایی» نوشتۀ حجت‌الاسلام رضا رمضانی گیلانی را بخوانم و نکته‌برداری کنم. کتاب، 462 صفحه است؛ از انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی. چهار نکته از آن را مطابق معمول اینجا می‌نویسم:
 
ص 82 : علامه طباطبایی می‌گوید: سنّت اجتماعی اسلام ضمانت بقا و اجرا دارد و آن تقوای الهی است که باعث می شود انسان
من از اون دسته از شکموهایی هستم که وقتی روزه میگیرم وقتی اذان مغرب رو میگن انگار بهم دنیا رو دادن عید فطر هم نگم براتون اصلا خود بهشت به روم باز میشه! حالا این یک بخش از داستان عید بخش دیگه اینکه چون عید میشه میرم سراغ کارهایی که من بهشون میگم بکش و خوشگلم کن ولی خب اکثر زن‌ها و دخترها راحت انجام میدن اما اگه به من باشه همین مناسبتی هم انجامش نمیدم و اون هم چیزی نیست جز برداشتن ابرو! یعنی برای من واقعا شکنجه است...
امروز به مناسبت عید هم با هر کس
1. سال‏ها بود اذان صبح، طبق کتاب «أحسن التّقویم» مرحوم آیة‏اللّه‏ ادیب ـ رحمة‏اللّه ‏علیه ـ پخش مى ‏شد و ما طبق آن عمل مى‏کردیم و بعدا اعلام کردند که طبق نظر افراد خبره، اذان صبح حدود ده دقیقه زودتر از موقع پخش مى‏ شده است و ساعات جدیدى تعیین کردند و البتّه اینجانب همیشه پس از اذان قدرى احتیاط مى ‏کردم ولى دقیقا نمى ‏دانم نمازم داخل وقت بوده یا قبل از آن، تکلیفم چیست؟
ج. نمازهایى که یقین دارید تمام آن قبل از وقت خوانده شده قضا دارد، در غی
واژه مادر بنام فاطمه زیباشود/زیر پای مادران درب بهشتش واشود/در پرستش حضرتش الگوی عالم گشته است/مادران را اسوه ای ازبرکت زهراشود/دختراحمد شده ام ابیها در جهان/اوفدایی ولایت ازبرمولا شود/مادرخوب وولایی رهسپار افتخار/شامل لطف وسعادت ازبر یکتاشود/تربیت کاربزرگی مثل عاشورائیان/حضرت زهراهمیشه حجت طاهاشود/گوهرایثاررا مادر به ماآموخته/باشهیدان خدایی عزتی برپاشود/میرسداز دامن او رادمردانی شریف/چون سلیمانی عزیز حضرت آقاشود/دست مادررا ببوس واف
 
 
جهت خرید این محصول کلیک کنید
 
تیشرت آستین بلند مردانهتیشرت آستین بلند مردانه ارزانتیشرت آستین بلند مردانه تابستانهتیشرت آستین بلند مردانه سفیدتیشرت آستین بلند مردانه بای نتتیشرت آستین بلند مردانه پاتیلوکتیشرت آستین بلند مردانه تابستانیتیشرت آستین بلند مردانه ترکتیشرت آستین بلند مردانه سایز بزرگتی شرت آستین بلند مردانه بای نت کد 324
آرای اخلاقی علامه طباطبایی
 
۷۲۵۵
 علامه طباطبایی:
«زمینِ صحن را ببوس که از دستِ من بهتر است»
به قلم دامنه. به نام خدا. توفیق شد کتاب «آرای اخلاقی علامه طباطبایی» نوشتۀ حجت‌الاسلام رضا رمضانی گیلانی را بخوانم و نکته‌برداری کنم. کتاب، 462 صفحه است؛ از انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی. چهار نکته از آن را مطابق معمول اینجا می‌نویسم:
 
ص 82 : علامه طباطبایی می‌گوید: سنّت اجتماعی اسلام ضمانت بقا و اجرا دارد و آن تقوای الهی است که باعث می شو
کتاب شهید گمنام: سرنوشت آدم هایی خوب که خوب زندگی می کنند و خوب هم می میرند.
 
کتاب شهید گمنام : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
معرفی:
تا حالا شنیدی که آدمای خوب خوب زندگِی میکنن و خوب هم میمیرن. آدم های بد هم…راستی آدم های بد چی؟ اصلا” تو خودت آدم خوبی هستی یا بد؟ راه باز است و تو هم صاحب اختیار.. انتخاب با تو.. ولی بد نیست سرنوشت آدم خوبا رو بخونِی، شاید تو هم خواستی آخرش همه چیز خوب تموم بشه!
بریده کتاب:
به ما گفته بودن ایرانی ها مجوس آتش پرست هس
چه غریبانه، دست در دستِ تنهایى خود، از کوچه هاىِ تاریک عمرم عبور مى کنم و آرام و بى اعتنا به له شدن برگهاى زردِ جوانى، ساعت ها در گوشه اى به تماشاى حجمِ عریانِ درختانِ پاییزى مى نشینم و در اندیشه ى رویایش با او به خواب مى روم تا هر دو به پیشوازِ بادهاىِ سرزمین هاىِ دور رویم و از رقص موهاى لیلىِ خود مجنون شویم، گاه و بى گاه صداى مبهم خنده هاى خوشبختى مرد و زنى در گوشم طنین انداز مى شود و من براى لحظاتى کوتاه خود را غرق در کابوس کاغذهاى مچاله شده

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها