نتایج جستجو برای عبارت :

بگو بگه وضع مارو اگه دید خدارو

سلااااااااام سلااااااااام سلااااااااام سلااااااااام خوبید منم خوبم! اومدم فقط یه سلام بدم و برم اینجا چند روزه داره برف می یاد ولی از دیشب رو زمین نشسته و هنوزم داره می یاد و خدارو شکر بابت این نعمت بزرگ که به ما ارزانی داشته دیشب زنگ زده بودم بابا خیییییییییییییییییلی خوشحال بود و می گفت که اونجام کلی برف اومده  بازم خدارو شکررررررررررررررررر 
خدایا عاشق می کنی... 
بسرعت مثال نقص نشان می دهی... 
که باید فارغ کنی...
 
دقیقا چرا؟؟؟ حال می کنی حال مارو می گیری؟؟؟ می خوای تربیتمون کنی؟؟؟
یا چی؟؟؟ احتمالا می خواهی حال مارو بگیری؟؟؟ 
خواهشا دلیلش را هم نشان بده...
مرسی... 
منتظرم... 
بیسم الله الرحمن الرحیم
دوستان چرا برای همه کارها وقت داریم ولی برای نماز برای روزه برای رسیدین به خدا جاهلی وتنبلی میکنیم؟؟
خدا این همه رزق به ما داده خونه داده لباس داده فرزند صالح داده حالا چرا باید برای نماز جاهلی وکاهبی کنیم؟
شیطان مارو به گناه مبتطلا نمی کنید شیطان مارو به گناه دعوت نیکند وماهم بسیار راحت جواب بله رو بهش میدیم.
حالا خدا امده مهدی عج امده مارو دعوت به نماز وبه راه مستقیم دعوت کرده ما بهش جواب نه گفتیم 
حالا شیطان از مهد
خدای کهکشانا و جهان، ساختن و اداره ی این جهان برای تو کاری نداره و باور دارم و می‌خوام که باور داشته باشم که همه چیز برای تو روی حساب و کتابه. خدای ستاره های بزرگ و نورانی، مسایل کوچیک مارو حل کن لطفا. مسایل کوچیک مارو توی آسمون هات حل کن. مثل شکر تو آب. یه جوری که محو و نا پیدا بشن. میشه خدایا؟ مارو به زندگی عادیمون برگردون. مارو شبیه رمان طاعون نکن لطفاً. خدایا ما آدم های بدی هستیم ولی کمکمون کن خوب بشیم و نیاز به تنبیه نداشته باشیم چون ما مقابل
من معتقدم هر آدمی باید یه دفتر داشته باشه تا توش برای خدا نامه بنویسه
امشب میخوام یه دفتر بردارید تا باهم یه نامه بنویسیم
اول اینکه حداقل ده تا از اتفاقای خوب98 بنویسید و خدارو شکر کنید، برای سلامتیتون خانوادتون و... شکر کنید، حتما هم بنویسید خدایا شکرت. و تکرار کنید..
دوم برای 29اسفند 99 هم خدارو شکر میکنید، دقت کنید فکر کنید و با حسی که بهش رسیدید نامه بنویسید و از ته دل شکر کنید.. تمام اون چه که میخواید 29اسفند 99داشته باشید بنویسید و با حس اینکه
امروز اولین روز دانشجویی بود ... 
یک روزه واقعا خسته کننده و غم انگیز .... روزی که فهمیدم  چقدر این دنیا سخت  ..... چقدر بی رحم .... ...
انگار تازه دارم دارم  با دنیای اطرافم آشنا میشم .....
+ثبت نام حضوری  به مراتب سخت تر و خسته کننده تر بود و بازم خدارو شکر مامان و بابا و عمه حضور داشتند ولی خوب عمده کار بهرعهد خودن بود .
+ امشب برای اولین بار ( البته کمی اغراق چون قبلا  سابقه داشتم  ) خودم تنها در خوابگاه دانشحویی خواهم خوابید .
+ خدارو شکر همین روز اول دوس
عزیزترین نعمت زندگی من مادرمه که همیشه خدارو بابت داشتنش شاکرم.
با این که خودش کاملا سنتی بزرگ شده و اجازه ادامه تحصیل نداشت اما همیشه همه جا
حمایتم کرده خودش نوجوون بود ازدواج کرد ولی همیشه به ازدواج تو سن کم انتقاد داره و مخالفه
به جرات میگم پایه ترین و با مرام ترین رفیقمه .
همیشه این من بودم شاکی میشدم گله میکردم و همیشه مادرم بود که صبوری 
میکرد و ارومم میکرد.
از وقتی یادمه بهم یاد داد تلاش کنم مستقل بار بیام 
ادامه مطلب
 
خدایا مارو اینجوری نپسند.
خدایا مارو به حال خودمون نزار..
مگه نه که یه جوی آب کثیف بریزه به دریا زلال میشه.. دریا که وسط اون همه زلالی نمیزاره کثیف بمونه..
حل میشن زلال میشه..
خدا تو که خودت دریارو آفریدی..
خدایا گدا در خونه یه آدم بزرگ میره بهش نمیگن کثیفی تو برو..
انفاقا هرچی کثیف تر حقیرتر شکسته تر باشه بیشتر بهش میبخشن...
خدایا مارو ببین...
این روزا حسابی بارون میبارتوروستا همه جای کوچه شده گل_امسال جوب کشی محله مارو تموم کردن شاید سال اینده اسفالت بکشن.شورا دهیار روستا بعد بیست سال بفکر محله ما افتادنو هزینه کردن .بیشتر به ورودی روستا احمیت میدن
بعضی وقتا که بوجه خوریشون تموم میشه بفکر درست کردن روستا میفتن
قبلا حتی ابم از شیرا نمیومد مردوم کوچ میکردن شهر تا یه چاه زدن تو صحرا ابشو کشیدن به روستا
خدارو شکر الان خوبه .میرفتی حموم از دوش اب نمیومد. باید میرفتی حمام عمومی روستا
پ
مدلی خاص و زیبا برای مشتری خوبمون
خوش سلیقه ها مارو انتخاب میکنند
گلسرای فاطمه بهترین و جدیدترین مدل ها راباکمترین هزینه برایتان انجام میدهد
برای اطلاعات بیشترباماتماس بگیرید ویادرتلگرام پیام بدهید 09388828068
پیج اینستاگرام مارو دنبال کنید mashin.aroos_dastegol.aroos 
فرق ما با بقیه اینکه ریشه ما تو خاکه نه تو آب .
هرگز یادمون نره همه ما یه روزی میمیریم و باید به جز مال و ثروت برای آیندگان ، الگو به ارث بزاریم و این الگو نشانه ریشه ای که در خاک پاک و قهرمان پرور کشورمون تنیده شده . مثل گذشتگان باشیم . هیچ کشوری به اندازه ایران قهرمان به خودش ندیده ، غربی ها میخوان ریشه مارو مثل مال خودشون سست  کنند و برای همین هر روز تلاش میکنن که ما به جای قهرمانان و پهلوانان کشورمون ، ابر قهرمانان خیالی اونارو بپرستیم . دنیا
#یادش_بخیر
تازه محمد کوچولو به دنیا اومده بود ...
 ما  درگیر یه پروژه جدید بودیم و خیلی فشار رومون بود
صبح رفتم به دیدنش ، چشماش خیلی خوابالو بود و معلوم بود تا صبح بیدار بوده ، گفتم مهدی شیفت بچه داری بودی !؟
با یه ذوق و خنده نازی گفت :  نمیدونی پسرم چقدر باحاله ... صبح که میخوام بیام بیدارش میکنم و نیم ساعت نگاهش میکنم ...
 اونم بهم میخنده ( ادای خنده محمد کوچولو رو در آورد) اما خستگیش شیرینه . 
خدارو شکر پسر ...خدارو شکر..
خاطره یکی از همکاران شهید
_ دیونگی 
_ درگیر و سردرگمی
_ نفرت از خود
_ غم‌و افسردگی
_ فاز برداشتن
احساساتمون شبیه به همه .
شاید بخاطره همینه که انقدر به هم نزدیکیم.
وقتی راجب خودمون پنج‌نفر دقت کردم،دیدم همه‌مون یه درد مشترک داریم
فکر کنم اون درد مارو انقدر به هم نزدیک کرده..
خدا ادمایی که کناره هم میزاره که به هم نیاز دارند.
شاید حالا بفهمم چرا با وجود این همه دل‌شکستگی و انتقاد از هم. هیچوقت از هم جدا نمی‌شیم‌
وقتی یکی ازمون می‌پرسه چرا انقدر باهم رفیق‌اید؟ نمیدونیم
ببینید ما وقتی میخواهیم وارد یک حسابی در یک سایتی بشیم اون سایت ایپی مارو میخونه و میاد چک میکنه میبینه این ایپی سه بار در حال حاضر درخواست ورود داشته و همش غلط بوده پس میاد ایپی رو بلاک میکنه در اصل پروکسی لیست ها جمع ایپی ها هستند حالا اگر ما به ابزاری پروکسی لیست بدیم ابزار میاد با ایپی های مختلف تک تک یوزر پسورد های کمبو لیست مارو چک میکنه پس در نهایت پروکسی لیست برای کرک واجبه
بسم رب الشهدا
.#قسمت_پنجاه_و_دوم
.
- بگو چی کار کرد با من داداش هادی شما
یکم نشستیم محمد تسبیح رو روی چشماش گذاشت و بعد بوسه ای زد بهش
- داداش هادی دست مارو هم بگیر
اینکه نشد همش دختر بازی یکم هوای مارو هم داشته باش
چپ چپ نگاهش کردم
زد زیر خنده
- اوخ ببخشید
داداشم شوخی بود بخدا
ادامه مطلب
ببینید ما وقتی میخواهیم وارد یک حسابی در یک سایتی بشیم اون سایت ایپی مارو میخونه و میاد چک میکنه میبینه این ایپی سه بار در حال حاضر درخواست ورود داشته و همش غلط بوده پس میاد ایپی رو بلاک میکنه در اصل پروکسی لیست ها جمع ایپی ها هستند حالا اگر ما به ابزاری پروکسی لیست بدیم ابزار میاد با ایپی های مختلف تک تک یوزر پسورد های کمبو لیست مارو چک میکنه پس در نهایت پروکسی لیست برای کرک واجبه
امروز اولین روز تابستونه (استیکر ذوق و شوق (خیلی ذوق و شوق)) و اولین شنبه تابستان!! (چه شنبه ای!)/از لحاظ حال شخصی و حال هوای خونه و خانواده الحمدلله همه چی بر روال عادی خودش داره پیش میره و همه چی خوبه! تازه تابستونم که هست!/الان از یذره فرصتی که دارم تو این چالش شرکت میکنم که خیلی چالش خوبیه به نظرم همه باید شرکت کنن و دلیل زنده بودنشونو بدونن/ به قول یه دیالوگ تو فیلم sin city که میگفت:
لوسیل: زندون برات جهنم بود مارو؛ این بار حبس ابد می گیری.
مارو: جه
البته اینم یه حرف جالبه که ما تمومه حرفامون حق به جانبههه ما از خوبیامون دم زدیم وگرنه منم به خیلیا کم بدی نکردمپول دختر موقعیتم خدایی بد نبوده عمقه نیتمولی بذار بدو بیراه هارو حوالم کنن بلکه خالی شنو منو حلالم کننمنم یاد گرفتم اینارو از اجتمامون پ توجیح نداره کارم اشتباه بوداگه درد دارم بوده حقم .ون لقمیه حساب کتابی بوده که مونده از قبلبگذریم اینم با یه دیده روتینبشنو بگو بسه بس که دیکته خوندی تو هم اگه زندگی مارو دیده بودیتو صدتا ترک سر ت
البته اینم یه حرف جالبه که ما تمومه حرفامون حق به جانبههه ما از خوبیامون دم زدیم وگرنه منم به خیلیا کم بدی نکردمپول دختر موقعیتم خدایی بد نبوده عمقه نیتمولی بذار بدو بیراه هارو حوالم کنن بلکه خالی شنو منو حلالم کننمنم یاد گرفتم اینارو از اجتمامون پ توجیح نداره کارم اشتباه بوداگه درد دارم بوده حقم .ون لقمیه حساب کتابی بوده که مونده از قبلبگذریم اینم با یه دیده روتینبشنو بگو بسه بس که دیکته خوندی تو هم اگه زندگی مارو دیده بودیتو صدتا ترک سر ت
امروز ۱۹ شهریور ماه مصادف با عاشورای حسینی بالاخره فرصت شد بیام اینجا و به نویسندگیم(مثلا) بپردازم
اولا که تسلیت و التماس دعا
و دیگر اینکه بعلههه ما یک سال مهلت اجاره خونه مون تموم شد و مهندس محترم هم فرمودن هنوز خونه تون ۳ ماه دیگه کار داری تا تحویل (البته طبق قرارداد ۶ ماه فرصت داره و بدقولی نکرده) و صاحبخونه ی محترم هم تمدید نفرمودن و ما ناچار به اسباب کشی شدیم اونم برای ۳ یا نهایت ۶ ماه!
واقعا مصداق کامل " گر گدا معتبر شود ز خدا بی خبر شود" در
تکست آهنگ رستاک پاییز امسال
ببین پاییز امسالم طلایی کرده موهاتو شده انگیزه ی برگا ببوسن جای پاهاتوبازم هم رنگ شال تو با این برگای پاییزی همین برگا که میبینن تو داری اشک میریزینگاهمون چقدر سرده نفسهامون چه سنگینه دیگه پاییز سال بعد مارو اینجا نمیبینهنگاهمون چقدر سرده نفسهامون چه سنگینه دیگه پاییز سال بعد مارو باهم نمیبینه.
ادامه مطلب
۱. با خواهری رفتیم کفش خریدیم .. خیلیم دوسش دارم ^_^
۲. خاله جان بم گف چق بیبی شدی، هی داری جوون تر میشی [خدارو شکر که ماسک و کرم و پیگیریام تاثیرگذار بوده :ذوق مرگ:دی] [Vampire:دی]
۳. افطاری رفتیم خانوادگی بیرون+ زولبیا بامیه + کباب لقمه با برنج کره چکون:دی + نون و پنیر و سبزی تازه + دوغ خوشمزه 
12 سالم بود که فهمیدم چی به چی بود . 12 سالم بود که به سن بلوغ رسیدم ، 12 سالم بود که تو مدرسه  بهم خدارو با فیلم های سیاحت غرب فهموندن ، از همون اوایل بود که خدا رو بهم شرطی فهموندن یعنی کافی بود کاری رو انجام بدم . عذاب وجدان تا فی ها خالدونِ روحم رو بی چاره میکرد . از همون موقعه بود که شروع به سوختن کردم روحم سوخت احساساتم سوخت . شاید شما دهه  هشتادیآ ، نودیآ مشدیآ هیچ یک از حرف های دهه های قبل رو نفهمید شاید ...
و اما حرف من :
بهمون فهموندن که اگر حرف
این یک هفته که بدون نت داشتم به نتایح جالبی رسیدم 
نقش اینترنت تو زندگی من خیلی پر رنگ 
من عادت دارم قبل هر کاری قبلش درباره اون اطلاعاتی به دست بیارم سریع میرفتم سراغ گوگل و سرچ میکردم 
این یه هفته انگار تو کما بودم 
فهمیدم عکس هایی توی گالری گوشیم دارم یه کوله خاطره دارن 
فهمیدم چقدر دوستای مجازی حالمو خوب میکنن.نبودن یه سری افراد باعث شده حرف نزنم.خیلی کم حرف زدم این هفته 
فهمیدم در نبود نت فقط کسایی سراغتو میگیرن که واقعا برات مهم باشن.ک
متن اهنگ علیرضا پویا به نام علاقه
کیو مثل من دیدی آخه قلبش باشه مثل کف دستشکه بمونه بی چون و چرا پای همه حرفشکیو مثل تو میخوامش که بعدش دوست دارم هی بگم بهشخودم تکی پشتتم درست شبیه یه ارتشبابا من تو رو میخوامت دلی بگو چرا اینقدر خوشگلینکشی مارو تو با اون چشات چه کاریه آخهعجب زدی دلو بردی سریع کارته اصلا دل ببریدیدی آخرش تو شدی دیگه مال من عاشقبابا من تو رو میخوامت دلی بگو چرا اینقدر خوشگلینکشی مارو تو با اون چشات چه کاریه آخهعجب زدی دلو بردی
۱. کتاب بچه های عجیب و غریب یتیم خانه خانم پرگرین ۱ ـو شروع کردم که مال انتشارات پریان ـه [داستان جذابی داره که اون به کنار .. خود کتابش کلی برام جذابه! جنس کاغذش عکسایی که توش گذاشتن .. پاورقیای مرتبش .. کلا راضی بودم تا اینجا ازش]
۲. خدارو بی نهایت شکر بابت سلامتی که خدا بم داد [ امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء؟ ]
۳. خوراک لوبیای تند 
ارمى ھا !!!!
ھمونتور ک میدونینbtsزیاد درباره ایران نمیدونھ پس
خودمون دس ب کارشیم!
ى اھنگ بسازیم بعد ھمھ جا بزاریم از یوتویوب تا کامنتاى سایت‌های خارجیو ایرانی
نیاز داریم ب
1*
ى متن برای قدر دانى و،،،،ک اھنگ شه
2*
اھنگ سازھاى ک کمک میکنن 

3*
خواننده خوب
4*
ى دنسر 


اسم افراد باتصویر میزاریم/

خدارو چ دیدى یهو اومدن ایران یا،،،
#ما-میتونیم!
دیگه کم کم به پزشکی ایمان اوردم و خدارو هزاران بار شکر میکنم نرفتم دارو -_- 
این چند واحد فارما برابری میکنه با کل آناتومی ها(نورو هم روش!) ایمونو و پاتو اختصاصی و حتی همه فیزیوپاتو ها -_-
از ترم بعد میخونم داره تبدیل میشه از کورس بعد میخونم :))
 
صبح دیرمون شده بود (من و ف)
اومدم برم از طرف در 16 آذر که خب کشید و گفت با این لباس راش نمیدن از 16 آذر از سردر باید بریم
رفتیم سردر دیدم شت :|
بسته س که
سرمو چرخوندم دیدم عه :)
یه آلونک درست ردن از اونجا راه میدن تو
و میدیدم دانشجو هایی رو که نمیتونستن برن کلاسشون
حتما میپرسید چرا؟
چون آقای حجت الاسلام رئیسی رئیس قوه قضاییه اومده بود تا وقت مارو تلف کنه و بگه آره خفنه :)
اینجوری بود که توی فنی کیف و گوشی رو میگرفتن برای ورود به سالن
اسم تک تک افراد رو م
 خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است. می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته. آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی! اگه نخره آبروت میره." داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره... امشب شب جمعه که میری پیش ارباب سفارش مارو هم بکن.. بگو آقا ما رو بخره.. شهید مدافع حرم محمد حسین محمدخانی
 @
 
کاشکی کوچه ها پر بشن از سروصدای بازی بچه ها.
خونه ها برای دویدن و سروصدا کردن چند طفل جای کافی داشته باشن و از هزارجور وسیله بیخود و با خود پر نشده باشن.
توپ جای خودش رو از بسیاری اشیا قیمتی و شکننده ای که توی جهاز مادران بوده به دسته ی بازی ایکس باکس نده...
همسایه هایی که کودکی خودشون رو فراموش کردن و میخوان دق ایام از دست رفته شون رو سر صدای قدم های طفل نابالغ نیازمند به تخلیه انرژی ای که دوسه قدم کودکانه بالا پایین پریده در بیارن و با چند تذک
سلام...
چ خز...
پنجشنبه کلاس فوق العاده ریاضی داریم...:/
تا شش هفته...
به خزیَتِش پی بردید؟!
البته خدارو صد هزار مرتبه شکر که معلممون رو دوست دارم...وگرنه کلاسمون اصلا قابل تحمل نبود برام...:|
 
پ.ن:چند روز پیش افتادم زمین و دستم از کتف برگشت...
خدارو شکر الان خیلی بهترم...
البته همون شب اول خوب بودمااا...ولی صبح روز بعدش که بیدار شدم بدجووور گرفته بود ...
 
پ.ن2:شما هم از انشا نوشتن بدتون میاد؟
 
پ.ن3:به نظرتون من چه رنگیم؟
 
 
ذهنتون پر از رنگ های شاد...
 
یاعل
سلام ، سلام
با این وبلاگ جدید اومدم خدمتتون تا باهم طراحی سایتو به صورت کامل و رایگان یاد بگیریم.
از صفر شروع میکنم به 100 میرسونمتون.
باور کنید راست میگم. من خودم خییییییییییییلی علاقه مند به طراحی سایت هستم و میخواهم تجربیات خودمو به زبون ساده در اینجا به اشتراک بزارم.
فقط باید یه کار کنید تا انرژی بگیریم و اولین پست آموزشیمونو بزاریم.
ممنون میشم این پست مارو لایک و کامنت کنید.
هروقت به 15 تا لایک و کامنت رسیدیم کارمون رو باقدرت شروع میکنیم. پ
امروز ظهر که از خواب پاشدم با صدای درس خوندن خواهرم رفتم آشپزخونه چیزی بخورم که بابام شروع کرد به صدا زدن خواهرم اونم که وقتی داره درس میخونه خدارو بنده نیست کلا صداییم نمیشنوه جواب نداد بعد بابام به من گفت سردار سلیمانی شهید شده ! من گفتم عه چرا و .. انتظار نداشتم ولی ناراحت شدم. خب من از سیاست و اینا سر در نمیارم کلا حزب باد هم هستم (ننگ بر من و این حرفا!) براش صلوات فرستادم و سریع رفتم تلگرام دیدم یه سریا پروفایل عوض کردن و تو اینستا یه سریا تس
روزهای عجیبی رو داریم پشت سر میذاریم
مساجد خالی , دور کعبه خالی, حرم ائمه سوت و کور
همه توی خونه ها حبس شدن 
منتظر یک اتفاقن
یه معجزه 
که دوباره زندگیشونو برگردونه به روالِ عادی...
چقد در ناباوری یکی یکی خبر از دنیا رفتنِ افراد آشنا و غریبه توی اینستا و خبرگزاری ها میپیچه ...
 
داشتم میخوندم که نوشته بود:
شهادت در حلب سوریه 
توسط اصابت موشک کرونت 
 
شهدا خیلی کارشونو خوب بلد بودن 
میدونستن این عمر بالاخره تموم میشه 
به قول حضرت آقا روغن ریخته رو
خدا عاقبت مارو بخیر کنه 
مارو شرمنده پدر و مادر نکنه ...
چطور میشه این همه سال برای بچت زحمت بکشی بعد یکی نباشه ببرتت دوا درمونت کنه ! 
مامان تا ساعت 2ونیم باهاشون بود ولی دیگه باید میومد خونه .... 
بهش میگم خب میگفتی من میومدم مامان هانیه هم میموند پیششون چرا زنگ زدی به دخترش و دعوا شد بینشون 
هرکدومشون پاس دادن به اون یکی بچه به مامان کلی توهین کردن که بیخود کردی برای بابامون نوبت گرفتی و ... 
هی ...
خدایا منو شرمنده مامان اینا نکن ....
این مطلبو واسه دل خودم نوشتم و هیییییچ ادعایی ندارم خودمم میدونم افتضاحم تو نوشتن...به زودی از این وب پاک میشه و به اون یکی وبم منتقل میشه...شایدم کلا شیفت دیلیت شد...فقط خواستم بگم خدارو شکر کنین که سلامت اید و حالتون خوبه...
دو روز پیش داشتم خونه رو مرتب میکردم با دیدن یه چیزی()یاد گذشته افتادم...یه سال پیش...تو یه همچین زمانی...
ادامه مطلب
 
تولد همسر بود و با همتا رفتیم کادو خریدیم. سعی کردیم همسر چیزی متوجه نشه و سوپرایزش کنیم 
با غذاهایی که دوست داره و کیک تولد و ...
خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگذار شد و برای همسر دلنشین بود. اولین جشن تولد همسر با دو همسر
 
ان شاء الله ۱۲۰ ساله بشه و سایه پر لطف و محبتش بالای سرمون باشه برای تمام لحظات عمرمون
همتا عم به سلامتی زندگی مستقلش رو شروع کرد.
 
 
با خیلی از دوستان تعددی صحبت می کنم ؛ یکی از دوستان حرفهای خیلی خوبی می زد که به درد همه مون
دانلود اهنگ مسیح و آرش ای پی خالی بود دستم
دانلود موزیک خواننده های پرطرفدار و جوان کشور مسیح و آرش AP بنام خالی بود دستم با متن و بهترین کیفیت ممکن
شعر و آهنگسازی : آرش عدل پرور / تنظیم کننده : مسعود جهانی
Exclusive Song: Arash & Masih AdlParvar “Khali Bod Dastam” With Text And Direct Links In JazMusic

خواننده این اثر مسیح و آرش AP مسیح نام دارد 
برای دانلود روی لینک ادامه مطلب در زیر کلیک نمایید.

متن آهنگ خالی بود دستم مسیح و آرش AP
خالی بود دستم من میترسیدم بری هیچی نگفتم نمیخواست
بچه بودم. شاید حدود 11 سالم بود. هر روز تابستونا برنامه این بود سر ساعت 5 همه بچه های محل تو کوچه همو ببینیم. هوای رشت به شکل وحشتناکی شرجیه و آدم کافیه یه جا وایسته تا بدون هیچ حرکتی شر شر عرق بریزه. یادمه تو اون اوج هوای گرم فوتبال بازی می کردیم. به قدری حال میداد و لذت بخش بود که حتی نمیتونید تصورش رو کنید.
هرکی مارو میدید میگفت این دیوانه ها دیگه کین تو این ساعت دارن دنبال یه توپ پلاستیکی میدوند. هیچ کس مارو درک نمیکرد. بازی ما تا پاسی از شب ادام
کاش وعده هات راست بود 
کاش حرفات فقط حرف نبود 
کاش نجاتمون میدادی 
کاش الکی مارو سرگردون نمیکردی 
کاش جواب امیدمون بهتو با نا امیدی نمیدادی 
کاش پناه خستگیا و بریدنامون بودی 
ولی هیچکدومش نبودی 
ما هر روز باهات حرف زدیم ولی همه چی بدتر شد 
کاش اسمت یه چی دیگه بود 
مثل بقیه اختصاصی ها خوب بود
جا داره لعنت کنم آقایان پولادی، یوسفی، مصطفایی، عبدالملکی
و با افتخار تمام تشکر میکنم از آقای نژاد مبشر که نهم مارو ساختن و گند قبلیا رو پاک کردن
و اینکه این دو سال آخر شاگرد آقای ابراهیمی بودم :)
Ashvan
Bekhand
#Ashvan
اگه دلت گرفته
اگه که ناامیدی
اگه تو اوج سختی
بازم ادامه میدی
اگه دلشوره داری 
نمیخوابی انقدر که بیقراری
 نباید ناامید باشی
 چون تو خدارو داری
تو برو زیر بارون
 نگاه به این و اون نکن و 
دستتو بگیر رو به روی آسمون 
بخند چشاتو ببند
برو پیش مادرت 
فکر کن این باره آخره 
بگو که دوسش داری 
همیشه تا آخرش 
خندید توام بخند
کمک کن به کسی که محتاجه به نون شب 
حاضره بده واسه بچش حتی جونشم
زیر نور شمع 
تو آغوش هم 
اگه خندیدن تو هم بخند 
تو برو
وبلاگ نویسی رو دوست دارم! دلم میخواد لحظه به لحظه این روزها رو ثبت کنم، بگم چقدر حالم خوبه، چقدر ذوق دارم برای دیدن دوباره عزیزام!نمیگم وقتشو ندارم، اما فعلا این وبلاگو دوست ندارم! 
زمانش برسه همه چیزُ ثبت میکنم:) 

خدارو شکر برای تک تک این ثانیه های متفاوت زندگیم:)
این حال خوبو برای همه آرزو میکنم^_^
خیلی دوس دارم یه شروع تازه داشته باشم
به معنی واقعی کلمه...دوس دارم...
ولی
 
خیلی وقته تموم کردم
اون رضای قبل نیستم واقعا، انرژی گذشته رو از من صلب کرده روزگار
رمق هیچی رو ندارم و شاید بهتره بگم، نداریم.
 
خدارو چه دیدی شاید شروع کردم
شاید...
ساعت چهار بامداد به وقت بی وقتی
گفت: یه عمره دارم نافرمانی خدارو میکنم و عذاب هم نمیشم...اگه گناه کیفر داره پس چی شد؟این خداتون کجاست که منو عذاب کنه...
ندا اومد به پیغمبر خدا که بهش بگو ما خیلی وقته به عذاب های زیادی دچارت کردیم خودت نمیدونی...همین که شیرینی مناجات و امید به لذات اخرتو گرفتیم بزرگترین عذابته...
 میگن بزرگترین عذاب تو قیامت هم اینه که خدا به روی بنده نگاه نمیکنه...
یه وقت فکر نکنیم خیلی کارمون درسته و ...‍♂#دلنوشته
بعدا میگم دیشب چی شد. 
امروز وقتی بیدار شدم تا مدتی هنگ بودم... نه هنگ هم مناسب نیست... نمیدونم. تو یه حال دیگه بودم اصن. راستش هنوزم هستم!
بعد از چند سال شاید بیش از ده سال، اولین باریه که اینطوری بیدار میشم! بدون درد! انگار همیشه یه بک گراندی تو سرم بود و الان که نیست میفهمم عععععع... چه حالیه!!
خدارو شکر
آفتاب،همیشه در دسترس
شبکه اینترنتی آفتاب به عنوان یکی از اولین سایت های فارسی زبان کشور از سال 1380 تاکنون در حال خدمت رسانی به علاقه مندان بخش خبری در فضای مجازیست. امیدوارم در این بلاگ مارو همراهی کنید و نظرات خودتون رو با ما به اشتراک بذارید
بعد دوماه رفتم بیرون بیشتر دلم گرفت
رفتیم خونه ی در حال ساختمونو ببینیم که دیکه آخراشه
خیابونای خلوت مغازه های بسته پارکای تعطیل و مردمی که نیستن...
ادما تا از چیزایی که دارن محروم نشن یا از دستشون ندن قدرشونو نمیدونن
ما اغلب ناسپاسیم و غر میزنیم
همه چیز برای همه مون عادی شد
و خدارو نسبتا فراموش کردیم
باید از تمام ناسپاسی هامون توبه کنیم و بابت تمام داشته هامون شکرگزار باشیم
 
از پسفردا اردو به طور رسمی شروع میشه و کی باورش میشه که فقط روز های
۲۷ و ۲۹ اسفند
۱ و ۲ و ۳ و ۱۵ و ۳۰(به صورت نصفه روز بعد از سنجش) فروردین
۱۳ و ۲۲ اردیبهشت
۱۵ و ۱۶ خرداد
تعطیل باشیم؟! :///
انصافا خر هم از یه جایی به بعد جفتک میزنه بعد اینا میخوان میخوان مارو کنترل کنن :/
از وقتی که یادم میاد آرزوم بود برم کلاس رقص و دیگه وقتی جایی میرم که همه میرقصن، نگم که من بلد نیستم و فقط بلد باشم دست بزنم :| 
امروز صبح اولین جلسه رو رفتم و میتونم بگم از بهترین تجربه های زندگیم بود. همش یه لبخند از ذوق روی لبم بود. مربیمون هم ماشالله انقدر خوشگل و خوش اخلاق و مهربونه و همه چی توی کلاسش خوبه که قشنگ حس میکردم سیندرلام که یهو تونستم همچین حس قشنگی رو وسط زندگیم تجربه کنم :)
چقدر چیزهایی خوبی توی دنیا وجود داره که ما هنوز تجربه ش
من دنبال حسّ خوب میگشتم. حالا نه. دنبال تو میگردم. 
و تو خیلی خالص‌تر و واضح‌تر و اصیل‌تر از اونی که لازم باشه حسّ خوب رو تعبیر به تو کنیم یا بالعکس، یا دنبال هدفی پشتِ تو بگردیم که سمت تو اومدن مارو به اون نزدیک کنه، و نگامون سمت هر چیز دیگه‌ای باشه و زیر چشمی تو رو هم بپّایم که مثلا حواسمون باهاته...
از دیشب همش بی اختیار این جمله رو میگم
"داغ رو دلمه.." دارم میسوزم انگار یه تکه ذغال داغ گذاشتن رو جگرم
آه میکشم و نفسم بالا نمیاد
خدایا.. خدایا.. حرفم بزنم میزنی تو دهنم
باشه من بد.. ولی بگو کی خوب بود؟ کدومشون عزیز دردونت بودن؟ کدومشون دل مارو نشکوندن..
خستم از نفس کشیدن 
نصف شب از اتاق میام بیرون که آب بخورم و میبینم مادر جان هنوز بیداره و
داره با تسبیح دونه سبز یادگار بابابزرگ صلوات میفرسته...
با دیدنش اون موقع شب خنده ام میگیره و میگم دیگه داری خدا رو شرمنده میکنیا...
میگه 14 تا 100 تا میشه چندتا؟
با مخ خاموش اون وقت شبم چند ثانیه طول میکشه تا بگم 1400 تا...
میگه اگر 10 روز 1400 تا صلوات بفرستم میشه چندتا؟
میگم 14000تا...
سرش تکون میده و غرق صلوات دادنش میشه،
دو تا لیوان پر آب میخورم و موقع رفتن میگم:مامان جای این 14000تا صلوا
یه رفیق دوران دبیرستان باید باشه ...
وقتی داری از  یه سری چیزای زندگی ناامید میشی و به فکر اینی ک مثل عزیز ترینای زندگیت ول کنی و بری و بگی ...من یه نفره نمیتونم...هرچی هم تلاش کنم!
واست پیام بفرسته:
عوضش چشم یه دنیا شب و روز به برنده بودنت خیره شده!یادت رفته؟
......
این اهنگ همیشه میتونه منو برگردونه به زندگی واسه همین یه یادآوری ساده از خاک بلندم میکنه!حتی اگه طرح بحثش سالبه به انتفای موضوع شده باشه .‌‌..
راه پر پیچ و خمی منتظره ...
تکیه کن به پای خسته
گیج و خسته ترم
درظاهرو حرف زدن گویا که خوبم
اما یچیزی از درون داره منو میخوره ، هی همه چیز رو هم میزنه و اذیتم میکنه ... ...
در واقع تا یه دلخوشی کوچیک بدست نیارم روز به روز بدترم میشم
چقدر کرونای لعنتی از لحاظ اعصابی داره بهمون ضربه میزنه
چشم نداشت دو ترم دانشگاه رفتن مارو ببینه...
باز هم بخاطر خواب پیام دادن به تو رو از دست دادم و این خیلی تلخه
راستی مدیر گروه که باهاش بخث کرده بودم، دیدتم اصلا هیچی نگفت و فقط شوخی کرد
همه بچه ها تعجب کرده بودن
برای بسته سفارشیت خدارو شکر که رسید بدستت ان شاالله ازش راضی باشی و همونی باشه که میخواستی
ولی ازت خواهش میکنم چیزی برنگردون بزارش به حساب کادوی تولدت، خیلیییی دوست داشتم میتونستم کادوی تولد بهت بدم الان که شده لطفا این فرصتو ازم نگیر
خانواده ما هر سال عید غدیر نهار مهمان یه سید دوست داشتنی هستن
 
ایشون هم خیلی مهمون نوازه... 
 
من واقعا دلم می خواهد عید غدیر اونجا باشم... 
 
دوست دارم دوباره همه فامیل رو دور هم جمع شده ببینم...
 
یعنی می شه عین گذشته ها دور هم جمع بشیم... 
همین مهمونی ها و روضه ها بود مارو دور هم جمع می کرد... 
مراسمات پابرجاست ما چرا پراکنده شدیم... 
 
 
اقا دیروز بیان برای من پوکیده بود.
خدارو شکر درست شده امروز.
فقط خلاقیت ذهن من هنگام یک اتفاق تازه رخ دادن:/
ان تا احتمال ذهنم تراشیده اعم از اینکه جدی عن اومده هک کرده وبلاگمو://
بیخیال بابا
بچه ها امروز با داداشم رفتیم خرید.
خییلی خوش گذشت
یه مغازه باحال نزدیک خونه پیدا کردم و کلی هول شدم و خرید کردم و خوشحححالم.
و البته برگ هایم از گوش دادن پادکست رواق ریخته است.
قسمت ۸
خیلی ترسناک
والا ما نفهمیدیم هنوز ...
خدا آخر عاقبت مون رو بخیر کنه
سید نماز اول وقت رو بسیار اهمیت میداد تو راه مشهدساعت3 صبح رسیدیم به مهمانسرای بین مسیردریکی از حجره های اون استراحت کردیم هوا به شدت سرد بود تا چشمانمون گرم شد دیدم سید نیست نگاه کردم دیدم رفته وسط حیاط تو اون هوای سرد وضو میگیره اومد مارو هم بیدارکرد گفت نماز از زیارت مهمتره، زیارت مستحب اما نماز واجب.
گفت امام صادق می فرماید:شیعیان مارا با اوقات نماز امتحان کنید.
مسئول اون کاروانسرا خواب بود تا خواستیم حرکت کنیم سید اجازه ندادگفت بریم از
از وقتی که پروژه ام تحویل دادم و کارام خدارو شکر درست شد، خیلی کمتر
نوشتم. الان هم حس می کنم از بی هدفی و کلافگی به مرحله ای رسیدم که حس می
کنم بنویسم بهتره. چه احساسی دارم، چه چیزایی اذیتم می کنه. یکی از چیزایی
که اذیتم می کنه همین مشکل پروژه ام هستش اینکه کاری از دستم بر نمیاد و
باید منتظر بمونم ببینم اینا چیکار می کنن. در عین حال که می دونم اصلا
کارشون درست نیست و دارن نسبت به پروژه من کم کاری می کنن. اینطور مواقع
خیلی حالم گرفته میشه حس می ک
امروز خیلی وقته شروع شده. خیلی بیشتر از خیلی وقت. و حالا که دارم مینویسم بیشتر از هروقت دیگه ای احساس خستگی میکنم. خیلی اضطراب داشتم صبح ولی اشتباهیم مرتکب شدم که پیش خودم میگم حماقت کردم.  بدون فکر طی چند ساعت ، چند تا قرص پرانول خوردم :/ قلبم واینستاد خدارو شکر ولی اصلا به این موضوع اون لحظه فکر نمیکردم فقط میخواستم آروم بشم و از فشار اضطراب و بی قراریم کم بشه. 
هنوز هیچکار نکردم جز صبح که رفتم کلاس زبان. خوب بود و بهتر و راحت تر میشنیدم. ولی ی
دیروز از دیدن استیصال یه نفر، در عین اینکه خیلی ناراحت شده‌بودم اما دائم تو دلم خدارو شکر می‌کردم که هنوز به این شرایط نرسیدم.لذا از بدذاتی خودم بدم اومد.
سرشارم از کار نکرده، اما حوصله و انگیزه‌ش نیست.
باورم نمی‌شه نهایت ۵ هفته دیگه کلاس داریم و دیگه مجبور نیستم همکلاسیارو تحمل کنم
اگر بتونم این مدل فکر کردن ۰ و یکی رو راجع به آدما تموم کنم،قدم بزرگی تو داشتن ارتباط باهاشون و پیدا کردن دوست مناسب خواهم برداشت.یا فکر می‌کنم طرف خیلی گندست
تحصیلات شرطِ لازمِ هیچ اتفاقی نیست. نه پیدا کردن شغل نه رشد شعور نه حتی اعتباری بر جایگاه اجتماعی. کسانی که از پشت نیمکت‌های مدرسه به صندلی‌های دانشکده نرفتن به حق از خودشون دفاع می‌کنن و مدعی‌ان که مدرک مهم نیست. اما آیا دانشگاه فقط فخرِ کودکانه‌ای به «مدرک» و خط‌کش غلطی برای سنجش قوارهٔ «شعور» آدماست؟
حقیقتا ما، فارغ از مدرک دانشگاهیمون، به ندرت مطالعه میکنیم. کتاب، سایت، کپشن، حتی پادکست. موندن پای متنی که بیشتر از دو خط ادامه داره ح
هفته‌ایی که گذشت برام پر بود از اتفاق های جدید! و باید بگم دوست های جدید هم یهویی پیدا کردم! 
تجربه دوست داشتن و صحبت کردن راجب هرچیزی برام خیلی شیرین بود. آخرین باری که با دوست صمیمیم ساعت ها حرف زدیمو یادم نمیاد، ۵ سال پیش بود، توی یک روز تابستونی اواسط خرداد احتمالا... 
واقعا ۵ سال گذشت؟! 
توی این ۵ سال من تنها بودم، تنهای تنها. دلم میخواد این موضوع دوست پیدا کردنمو با خانم P هم در میان بگذارم، اما میدونم خانم P از اون آدم هاییه که از چت کردن ب
سلام خوبین؟
موضوع امروز لیموشو بدم هلوشو بدم
خوب بریم سر اصل مطلب
اصلا چرا باید توعروسی ماء الشعیر بخوریم
اصلا چرا اسم هلو اورد نمیگی یکی منحرف باشه  تو خونه
اصلا چرا گفت لیموشو بدم هلوشو بدم اون هیچی نگف بش لیمو داد خودش هلوـ
چرا باید ذهن مارو خراب کنه
 
آقای ر  چند وقتی هست از زندگیم حذف شده و رفته تو کون خر. خدارو شکربلاکش کردم.
مردای ایرانی فقط به بهانه آشنا بودن یه اسمی رو خودشون و رابطه میذارن که راحت تر بکن بکن راه بندازن. مثلا مث آقای ر بگن که دخترم ما پدر و دختر هستیم!
بابا های واقعی ایرانی اصن توجه خاصی به دخترشون ندارن مگه اینکه دختر وابسته باشه.
خیلی راحتترن که دخترشون رو چند وقت نبینن که خدایی نکرده خرج و مخارج شون بالا نره و دختر ازشون پول بخواد.
بابا ها خودشون دیگه بابا نیستن. این ع
 
خدا رو شکر زندگی در جریانه
بعد از ناراحتی هایی که همسر از این وضعیت جدایی داشت و صحبتهاش با همتا ، قرار شد دوباره کاملا با هم باشیم در طی روز، فعلا اوضاع اینجوریه: سه روز مشترک و یک روز اختصاصی همتا. البته . البته همسر راضی نیست و دوست داره کل چهار روز همه با هم باشیم، تا خدا  چی  بخواد.
 
این متن رو هم همون دوست عزیزی که قبلا صحبتهاشو موشته بودم فرستاده ، خطاب به خانم اولی که داره کاری می کنه که شوهر خانم دوم رو طلاق بده، از یک خانم دیگه ای هم ت
کولر ارزان ایران رادیاتورفروشگاه اینترنتی کولر گازی ایران رادیاتور همراه با گارانتی و خدمات پس از فروش برای اطلاع از قیمت کولر های زیر 3 میلیون لینک سایت مارو دنبال کنید.گروه صنعتی ایران رادیاتور که اکنون بزرگترین تولید کننده انواع رادیاتورهای آلومینیومی، پکیج شوفاژ های دیواری و انواع مشعل(خانگی و صنعتی) در خاورمیانه می باشد، با همت بیش 1500 نفر از کارمندان ، ومتخصصان، کارگران و همچنین توزیع کنندگان سخت کوش، خوشنام و پشت کار مدیران در کنا
زندگی رنگ خودش را دارد. هر روز طلوع و غروب خورشیدش را به ما زمینیها نشان میدهد..  
باید به این زندگی در جریان گفت:   تو که خسته نمیشی..  ولی حواست باشه عمر مارو خیلی داری زود میگذرونی! 
البته جای تشکر هم داره که داره میگذره..   ولی گاهی تلخ که با هیچ عسلی نمیشه خوردش و فقط باید تحملش کرد..  
آهای زندگی روزهای خوب و شیرینت کجا جا مانده است..!؟ 
یه چیزی رو خدا خواست فهمیدم امشب که افسردگی و تزریق غم یک تکنیک هست که مارو ناامید و افسرده و نابود کنن یک تکنیک شیاطین هست یعنی دارن کار میکنن رو بچه های نماز خون و مومن و درسته که مومن باید شاد باشه و اونایی که به خدا ایمان ندارن همیشه افسردگی دارن ولی نکته همین بود که شیاطین جمع میشن تا فلجت کنن با افسردگی و تزریق میکنن نا امیدی از زندگی و خدارو یعنی اگه جمع هم بشن واقعا میتونن یه کارایی بکنندا و سیستم ظاهری و روانی انسان رو داغون میکنن با ک
بعضی وقتا فکر میکنم به اینکه میشه چند سال دیگه بشینم کنار یکی که فکر میکنه ته خطه و آخر دنیاست و دستاشو بگیرم بهش بگم:" عزیز جان گرفتاری من از این روز های تو بیشتر بود ولی غصه نخور همه چیز درست میشه فقط توکل کن و صبر داشته باش " یا قراره همه چیز همینجوری بمونه یا بدتر شه ...این روزا پر از تلاطمه برام ... ح دستش خالیه و کلی هزینه داره پیش روش ...تو شغلش به مشکل برخورده و هر چی تلاش میکنه برای بهبود وضعیت تغییری حاصل نمیشه ...
خودم سال سختی رو گذروندم ... ر
این مطلبو واسه دل خودم نوشتم و هیییییچ ادعایی ندارم خودمم میدونم افتضاحم تو نوشتن...به زودی از این وب پاک میشه و به اون یکی وبم منتقل میشه...شایدم کلا شیفت دیلیت شد...فقط خواستم بگم خدارو شکر کنین که سلامت اید و حالتون خوبه...
دو روز پیش داشتم خونه رو مرتب میکردم با دیدن یه چیزی()یاد گذشته افتادم...یه سال پیش...تو یه همچین زمانی...
ادامه مطلب
در یک ساعت گذشته سری وقایعی رخ داد که به ذهنم خطور کرد که هی من! از شواهد و قرائن ایطور برمیاد که گویا دنیا هنوز خوشگلیاشو داره
چشمامو میبندم و به خوشگلیای فرضی و واقعی فکر میکنم
 
حیفه نگم که قراره فردا بترکونم
 
امشبم رفت
خدا همه ی مارو آدم کنه
منو بذار تو اولویت ولی
مرسی حضرت پروردگار
شبتم بخیر
اون چیزایی که توی فکرمون میگذره، لحظه به لحظه تغییر می کنه. مارو از این رو به اون رو می کنه و دائم درگیرمون می کنه. یه بار به پول یه بار به یه رابطه یه بار به یه ناراحتی یه بار به یه رویا و خیال و ..... اینا هیچکدوم واقعیت نیستن. واقعیت اون کاری هستش که اون روز کردی و زندگی که اون روز داشتی هستش. شب که می خوابی باید همه رو بذاری کنار و استراحت کنی تا فردا.


ادامه مطلب
سم میگه:حالا که چی؟ چون بیان لاشی بازار شده میخوای وبلاگ عزیزتو ول کنی؟ اینم شد دلیل؟ اونجوری حساب کنیم که دنیا هم پر از ادم عوضیاس، از در خونه نریم بیرون؟میگم:دقیقا به همین دلیل میخوام برم. تحمل ادم عوضیا رو تو دوتا دنیا ندارم... 
پ.ن: این روزا هر طرف میرم یه اشتباه از گذشته ام رو میبینم. کم اشتباه نیومدم و حالا وقتشه امتحان کنیم! روزای خدارو امتحان کنیم تا ببینیم کی روزی میرسه که دست از اشتباهاتمون بشوریم. برای همیشه.
 
+هر چند رامین میگفت ه
به نام اوی من و تو
هیچ‌چیز از هیچ‌کس بعید نیست!!!
این جمله همیییییشه جزو ناامید کننده ترین جمله هایی بوده که جایی خوندم یا شنیدم، ازاین جمله های کوتاهی که مارو به تفکری طولانی اما سطحی وادااااااار میکنن/ سطحی در حد و اندازه همان کسانی‌که اینطور وقتها یهو میپرن وسط ذهنمون...
ادامه مطلب
امروز یکسال از زمانی که وبلاگ زدم می گذره. هرچند، برای خودم انگار سه چهار ماهی بیشتر نگذشته. اینجا رو زده بودم که بیشتر بنویسم، که بیشتر حرف بزنم. اما همراه شد با اتفاق هایی که باعث شدن بیشتر و بیشتر سکوت کنم و برگشتم به دفترچه نویسیم. اینجا،نشونم میده واقعا زمان چقدر زود میگذره. بیشتر مینویسم، یا حداقل سعی می کنم بعضی نوشته هام رو جوری که خدارو خوش بیاد اینجا هم بذارم. نمیتونم بگم الان به چشم وبلاگ یکساله بهش نگاه میکنم چون نمیکنم. بیشتر شبیه
امروز روز عجیبی بود 
روزی بود که تمام جرئت و جسارتمو جمع کردم تا خرق عادت کنم از عرف جامعه !
و با اینکارم ، چهره ی واقعی طرفم رو دیدم !
 
انقدر برام غیرقابل باور بود که فشارم افتاد و یک آن پلک هام سنگین شد و به خودم اومدم و دیدم که چقدرررر حالم بده !
 
اما درسی که امروز گرفتم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم ...
تجربه ای که امروز بدست آوردم رو با هییییچ پولی نمیتونستم بخرم ...
 
امروز چیزهای زیادی بدست آوردم ...
و کسی رو از ذهن و زندگی ام برای #همیشه بیرون کردم
آرام و فاطمه دارن درس می خونن منم نشستم نزدیک شون و دارم کتاب می خونم. آرام میگه کتاب نخون. میگم چرا؟! تو که داری درس می خونی منم اینطوری مشغولم. میگه نه من درس می خونم ولی تو کتاب نخون میگم پس چیکار کنم؟ میگه بشین مارو نگاه کن:|:)
 
جدیدا تا جلو روش کتاب باز می کنم شروع می کنه به غر زدن..
 
 
سلام خدمت کاربران عزیز و محترم کمک اندروید.
از سال ۱۳۹۳/۰۹/۱۶ که شروع به کار کردیم و با مشکلات فراوانی که در این راه همراه ما بوده ما سعی کردیم همواره پایدار بصورت مداوم مطالب آموزشی جالبی از سطح اینترنت برایتان بگذاریم که بتوانید استفاده کنید.لیکن در این راه مشکلات کم نبوده و مارو تنها نذاشته،تابحال ۱۱۳۴۷۲۴ بازدید از وبسایت شده که این لطف بی پایان شما بوده و خالی از منت نبوده که با اینکه دوسالی میشود که سایت بروزرسانی نشده ولی با اینحال ما
 
✖️ تونل وحشت یکی از تفریحات مورد علاقه ی منه.همین دیروز اونجا بودم.وقتی از قطار پیاده می شدم به مسئول اونجا گفتم:-هی ، اون دختر بچه ی سفید پوش ، که با بدن بی سر، مارو تعقیب می کرد واقعا ایده ی جالبی بود!اما اون با تعجب منو برانداز کرد و گفت:-کدوم دختر بچه ؟ چنین چیزی توی تونل وحشت نبود!
میدونماون میخواد منو بترسونه?
 
ادامه مطلب
ری ری امروز رفت برا مامانش کادو بگیره، منم امروز رفتم برا مامانم گل خریدم و عاشق گلفروشی شدم، صبا هم رفت سر خاک مامانش... ۱۶ اسفند میشه یک سال. و جواب من برای همه «صبا چرا نیومد کلاس؟» ها افتادن دفتر کتابام رو زمین بود و خم شدن برای برداشتنشون و دیگه هیچوقت پا نشدن.
+ به چوب شور پیشنهاد ازدباج بدم یا زوده؟
+ خرس و شکلات بخوره فرق سرتون که پدر مارو در آوردین :)))
+ مچ دستم تا فردا وقت داره خوب شه، در غیر اینصورت میرم خونه بابام.
 بوی بد عفونت رو خوب میشه شناخت
امان از وقتی که این بو از قلب کسی بلند بشه. گاهی چشمها داد میزنن که قلب طرف بیماره و گاهی زبان و گاهی حتی این عفونت به قلم میکشه مثل نوشتن مطالب آنچنانی و رمانها و داستانهای اینچنینی.
خدایا! قلب و زبان و گوش و قلم و دست مارو پاک کن!
سیستم هورمونی ما دخترا یه جوری پیچیده ست و بالا پایین داره که نمیشه تشخیص داد الان که خوشحالیم و سرحال واقعا با زندگی در صلحیم و پر از انگیزه یا اینکه تاثیر هورمون هاست که مارو انقدر شاداب کرده! یا وقتی دپرسیم واقعا زندگیمون به بن بست رسیده و مشکلاتمون سر به فلک کشیده یا اینکه هورمون هامون دارن حکم رانی میکنن! 
یادم میاد پارسال همین روزا بود داشتم میرفتم تهران تابلو دانشکده م رو توی مسیر دیدم ارزوکردم  میشه سال دیگه من دانشجو همین رشته همین شهر باشم
گذشت تا امسال
دقیقا همون روز  داشتم میرفتم اصفهان تابلو دانشکده مون رو توی مسیر دیدم حالا من دانشجو همون رشته همون شهر بودم راستش رو بخوای به اسونی نرسیدم ولی بالاخره رسیدم 
الان هم نمی دونم چی قرار سر و من ارزوهام وایندم بیاد ولی فقط میخوام صبورباشم ومنتظر .خدارو چه دیدی شاید شد...
مائده ، عزیزم! میدونم که امروز بعدازظهر وسط کتابخونه بغض کردی و داشت اشکات می ریخت که آب خوردی ، بغض رو قورت دادی ، چندتا نفس عمیق کشیدی و سعی کردی چیزایی که از مدیتیشن یاد گرفتی رو اجرا کنی...از خداوند خواستی کمکت کنه دیگه این مسئله تو فکرت نیاد و کرد! و کمک کرد! 
اومدی خونه ؛ دوباره اون مسئله! دوباره بغض! اینبار سریع تر خودت رو جمع و جور میکنی..خودت رو بغل میگیری و دلداری میدی. 
عزیزم اما به این فکر کن که چقدر تجربه ست پشت هر اتفاق. به این فکر کن
ساعت ۸:۳۰ شب از سرکار برگشتم خونه، تا قبل از این ساعت، اینترنت هیچ مشکلی نداشت اما تو خونه اینترنت کار نمیکرد، اول فکرکردم حجم تموم شده اما وقتی چک کردم دیدم حتی اپ خودِ سرویس‌دهنده هم باز نمیشه فهمیدم عزیزانی که صلاح ما رو بهتر از خودمون می‌دونن، اینترنت رو قطع کردند.
نمی‌دونم قراره ته‌اش چی بشه اما این اتفاقات منو یاد اعتراضات سال ۸۸ انداخت، اون زمان هم اینترنت و پیامک رو بهمین شکل قطع کرده بودند. خدارو شکر نشون دادیم که در ایجاد محدودی
میگفت تاکید بیش از حد بر ایگو، زندگی مارو تباه میکنه اتفاقا، فروید باید ساکت بشه. نزدیکی بیش از حد بر ابژه(شی ء، دیگری، دوزخِ سارتر)، موجب اضطراب است. (درد من هم همین بود) به دلیل اینکه ما در جهانِ دیگری، ثانوی هستیم، همانطور که جهان من ابتدا برای خودم است. و ترس از دوم بودن، ترس از تفاوت معیارها و متر و اندازه های جهان او و جهان من، باعث اضطرابمان است.  اما من ترسم از دست دادنِ دنیای خودم در مواجهه با دیگری ها بود...
خلاصه از رمان ملینا : 
ملینا- مامان! مامان کجایی؟مامان- اینجام مامان جان، چی شده چرا جیغ میزنی؟ملینا- مامان قبول شدم تربیت معلم، بلاخره به آرزوم رسیدم خدایا شکرت. وای خیلی خوشحالم.مامان- الهی دورت بگردم مادر، خدارو شکر که قبول شدی دخترم. بذار زنگ بزنم به بابات خبر بدم خوشحالش کنم.ملینا- باید جشن بگیریم مامان، شما قول دادی.مامان- حتما، بیا، بیا بشین ناهارتو بخور منم زنگ بزنم به بابات بهش بگم.مامان رفت و منم یه لقمه بزرگ برا خودم گرفتم و با حرص ش
شنبه17/2/98
اولین بار که سینه خیز رفتی و ما ذوق زده شدیم دیگه نرفتی  و همش دست و پاهات رو مثل حالت پرواز بالا میگرفتی ،تا امروز که به عقب سینه خیز رفتی و با کمک دستات خیلی بلند میشی انگاری میخوای گوگله کنی و روح مارو شادتر کنی،کلا تو دختر زرنگ و باهوشی هستی وقتی ده روزت بود و من تلاش میکردم شیرمو بخوری ولی تو با پاهات محکم میزی به پای من و خودتو عقب میکشیدی دقتی به عمه سمیرا گفتم گفت این کار بچه بزرگاست نه نوزاد
خدایا شکرت
لَکان میگفت تاکید بیش از حد بر ایگو، زندگی مارو تباه میکنه اتفاقا، فروید باید ساکت بشه. نزدیکی بیش از حد بر ابژه(شی ء، دیگری، دوزخِ سارتر)، موجب اضطراب است. (درد من هم همین بود) به دلیل اینکه ما در جهانِ دیگری، ثانوی هستیم، همانطور که جهان من ابتدا برای خودم است. و ترس از دوم بودن، ترس از تفاوت معیارها و متر و اندازه های جهان او و جهان من، باعث اضطرابمان است.  اما من ترسم از دست دادنِ دنیای خودم در مواجهه با دیگری ها بود...
این کرونای لعنتی مارو از درس و کار و زندگی انداخته -_-
درکنار همه مشکلات کرونایی یه خونواده حساس رو هم بزارید
بعله؛ شما شاهد بدترین قرنطینه دنیا هستید
الان هم قرار بود توی یه دفتر پیشخوان برم برای کار، هم قرار بود یه باغی رو برنامه ریزی کنیم برای کلاس‌های درسی و کنکوری و المپیادی و هم ...
به طور کلی که هیچ کدومو نرفتم هیچی
جذابیت اینجاس که راه‌پله‌های خونمونم ندیدم
بعله این است داستان محمد قصه‌ی ما...
من حیث المجموع باید بگم که:
فاک -_-
این روزها همش باید به خودم تذکر بدم: منطقی باش!
میدونم این فرآیند برای من یک فرآیند تماما ذاتی نیست ، بلکه بخش عظیمیش کسب کردنیه...منطقی بودن رو میگم!و البته کنترل احساسات! هرچند روند زندگی مارو وادار مبکنه که بخش زیادی از احساساتمون رو یه بلایی سرش بیاریم...
یا به قول خزنده در راستای کسب کردنش"باید زور زد!هردفعه یه اپسیلون بیشتر از قبل" ...هوم.
 
+وات د فاکین نایت اُول آی ام!
+بهت قول میدم سخت نیست...لااقل برای تو!
سلام خودم
هوا گرگ و میشه و ساعت حوالی 6 صبح  پروژه تحلیل همین الان تموم شد
دلم یجوریه نمیدونم چرا آخه ...
این روز هارو با سال پیش مقایسه میکنم میبینم همه چی عوض شده  وای چقدر تقییرات داشتیم خیلی ادما از زندگیم رفتن و خیلی اندک وارد شدن
جدا خیلی زمان همه چیزو درست میکنه  گذر زمان حوبه کی گفته بده واقعا خیلی خستم ولی خوابم نمیاد نمیدونم چرا
فکرم درگیر بود خیلی الان اروم شده خدارو شکر
خدا خودش کمک کنه  کارام به روال پیش بره تا همه چیز حل بشه
خدا
سلام سلام:)
چطورید؟
 
هفته پیش گفتم دوست عزیزم برگردن من پست سرگرمی میذارم شیرینی برگشتشون:)
که خدارو شکر برگشتن:)
البته هرکی بخواد بی دلیل بره همینه به اصرار نگه میدارم:))مگه من میذارم الکی الکی بذاریدبرید منو تهنا بذارید:))
ادامه مطلب
که من از علاقه و محبتم نسبت به ترمه یا همان بته جقه نگویم! از علاقه ام به نقاشی های گل و بلبل نگویم! تقریبا تمام زندگی ام این طرح و نقش را دارد و البته اتفاقی این قالب را پیدا کردم.
دنیا دنیا ذوق کردیم از قالب جدید...
فکر کنید چقدر در طراحی این نقش ها هنر به کار برده شده...
متاسفانه مردم این دوره زمانه خارجی پسند شده اند. 
+بی خوابی تقریبا داره به 48 ساعت میرسه. این پست را هم برای تلطیف روحیه نوشتم وگرنه حتی نمیتوانم انگشتان زارم را تکان بدهم و تایپ ک
شنبه شانزدهه آذر هم گذشت.
صبح شیش ساعت خوابیدم و حالم عالی بود. کلاس صبح هم با کنفرانس طوفانی گروه ما تموم شد. با توجه به این که گفته بودن امروز جشن روز دانشجو برگزار میشه نصف کلاس خونه خوابیده بودن که اگرم غیبت بخورن بگن روز دانشجو بوده ماهم رفتیم جشن. نهار غذایی که بدم میاد یعنی ماهی خوردم. یک ساعت و نیم ورزش سنگین داشتم. تکواندو رو دیدم که سجاد مردانی چطور تو فینال پر پر شد و خواب کوتاهیم داشتم. شب هم خبر اومد گروه های ترم بعدمون کامل عوض شده
بسم الله الرحمن الرحیم
هرروز،روز عاشوراست،حسین زمانت را اگر نشناسی،در زمره سپاه یزیدیانی...
چیکارکنیم تا جزو یاران امام زمانمون باشیم؟ودر زمره سپاه دشمن نباشیم؟
در وهله اول ترک گناه وانجام واجبات،همینکه اینارو انجام دادیم امام زمان خودش دستمونو میگیره و مارو از تاریکی به سوی نور میبره.
درمجالس عزاداری اشکتون اومد،دعابرای ظهورامام زمان یادتون نره
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
هرروز،روز عاشوراست،حسین زمانت را اگر نشناسی،در زمره سپاه یزیدیانی...
چیکارکنیم تا جزو یاران امام زمانمون باشیم؟ودر زمره سپاه دشمن نباشیم؟
در وهله اول ترک گناه وانجام واجبات،همینکه اینارو انجام دادیم امام زمان خودش دستمونو میگیره و مارو از تاریکی به سوی نور میبره.
درمجالس عزاداری اشکتون اومد،دعابرای ظهورامام زمان یادتون نره
اللهم عجل لولیک الفرج
حالا این عمه من خوبه هروقت میاد رشت میره رازقی و شکم الملوکو کبابی فلان و بسار کلی به خودش میرسه..
ما
۹ تا آدم عاقل و بالغ رفتیم دربند املت زدیم بر بدن کلا شد ۱۲۰تومن
میخواست مارو به کشتن بدهههه که چرا واسه املت انقد پول دادین..
البته
نظرشون اینه اگه عاقل بودین اینقد پول پای املت نمیدادین..ولی به قول
آروین اینجوری خودمونو توجیح کردیم که نهههه خوب بود گوجه گرون شدهههه..
پ.ن:یادم باشه حق تبلیغو از این رستورانایی که نام بردم بگیرم
داشتم میخوابیدم گوشی توی دستم توی تختخواب مدیر عامل آقای مهدی حق پیام داد گفت فلان سایت رو آپدیت کن بهش گفت این سایت رو باید خود برنامه نویس سایت ش سیستم مارو تغییر بده طبق قرارداداش و بعد اپدیت بشه سایت ش هیچ دیگه جواب نداد لعنتی اینقدر بدم میاد از این جور ادم ها که یه کاری از ادم میخواهند و تو داری براشون انجام میدی و یه جایی وسط کار باید یه چیزی رو باهاشون هماهنگ کنی و اون وسط کار ساکت میشه در صورتیکه آنلاین هست ... نباید پیام رو سین میکردم و
امسالم تموم شد.و بهترین و جالب ترین و سخت ترین ماه رمضونی بود که گذروندم.
خدایا.این ماه رو اخرین ماه رمضونمون قرار نده.الهی امین.
خدایا.اعمال ما الخصوص نماز های دنده 4 ای دم اخری رو از ما قبول کن.الهی امین.
خدایا.خیلی چشمامون چرخید غیبت کردیم حلالیت طلبیدیم توام به حق بزرگیت ببخش.الهی امین.
خدایا.سفره ی همرو پر و حلال نگهدار.و قلبشونو طهارت بده.و مارو هیچوقت به حال خودمون رها نکن.الهی امین.
با عشق.
ماشین های خارجی اصلا خوب نیستن 
چون آدم وقتی پشتش میشینه ممکنه خدارو فراموش کنه 

ولی تو ماشین های ایرانی همش به فکر خدا هستی، مثل 


خدا کنه آتیش نگیره
خدا کنه لاستیکش نترکه 
خدا کنه چپ نکنم 
خدا کنه ترمزش بگیره 
خدا کنه نزنم به یه حیوون ماشین داغون بشه 

کلا فضاش معنویه
پراید که دیگه انگار تو حرمی دم به دیقه صلوات 
وزیر بهداشت :
هم‌اکنون با وضع یک‌سری سهمیه‌، رتبه‌های اول کنکور در کنار رتبه‌های ۱۱۴هزار در رشته داروسازی یا رتبه ۸۴ هزار در رشته پزشکی می‌نشینند.
افزایش سهمیه‌ها حداقل در حوزه وزارت بهداشت که با جان مردم سروکار داریم، به ضرر سلامت آنها است؛ بنابراین باید این روند را اصلاح شود.
_خب الان چه فایده ای برای ما داره 
مارو که بدبخت کردن حقمونو خوردن یه آبم روش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها