مفهوم خفته را خفته کی کند بیدار
باز آفرینی مثل خفته را خفته کی کند بیدار
داستان کوتاه درباره ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
مثل نویسی هرکه در پی کلاغ رود در خرابه منزل کند
دل که پاک است زبان بی باک است
جواب مثل نویسی نگارش دهم صفحه 83
مثل نویسی زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد
انشا درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید
باز آفرینی ضرب المثل دل که پاک است زبان بی باک است
بازآفرینی دل که پاکاست زبان بی باک است
یک داستان برای ضرب المثل دل که پاک است زبان بی باک است
داستان کوتاه دل که پاک است زبان بی باک
معنی خفته را خفته کی کند بیدار
انشا درباره ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
مثل نویسی آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
داستان کوتاه درباره ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
بازآفرینی دل که پاکاست زبان بی باک است
دل که پاک است زبان بی باک است دانشچی
ریشه اصلی ضرب المثل دل که پاک است زبان بی باک است
معنی ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
داستان کوتاه دل که پاک است زبان بی باک
انشا درباره ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
مثل نویسی آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
داستان کوتاه درباره ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
مطلب درباره دل که پاک است زبان بی باک است
دل که پاک است زبان بی باک است به چه معناست
دل که پاک است زبان بی باک است دانشچی
داستان دل که پاک است زبان بی باک
معنی دل که پاک است
مثل نویسی خفته را خفته کی کند بیدار
انشا درباره ضرب المثل خفته را خفته کی کند بیدار
یک داستان برای ضرب المثل دل که پاک است زبان بی باک است
لب فرو بند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب دم به دم بر آسمان میدار امید در هوای آسمان رقصان چو بید دم به دم از آسمان میآیدت آب و آتش رزق میافزایدت گر ترا آنجا برد نبود عجب منگر اندر عجز و بنگر در طلب کین طلب در تو گروگان خداست زانک هر طالب به مطلوبی سزاست جهد کن تا این طلب افزون شود تا دلت زین چاه تن بیرون شود خلق گوید مرد مسکین آن فلان تو بگویی زندهام ای غافلان گر تن من همچو تنها خفته است هشت جنت در دلم بشکفته است جا
بعضی وقتها خود طبیب هم مریض میشه ولی با این حال مریض رو هم درمان می کند.
اما تا حالا به این فکر کردید که کسی که گرفتار مشکلات اخلاقی است روح خودش مریض باشد نمی تواند درس اخلاق به کسی بدهد
یعنی در واقع کسی که خودش رو تربیت نکرده نمیتواند کسی دیگر رو تربیت کنده ( حتی فرزندان خودش رو)
پس قدم اول برای اصلاح خانواده و جامعه اول تربیت خودمان هست بعد دیگران
بقولی « خفته را خفته کی کند بیدار»
اما آنچه باید انسان بیدار انجام دهند این است که آن کس ک
آدمی که تووی دلش همه دستبدست هم دادهاند و رخت میشویند کمتر میتواند از مغزش استفاده کند! چون تمام خونهای بدنش را همان رختشویخانه جمع میکند سمت خودش! شاید با عبارتی که بیان کردم نامربوط باشد ولی در نهایت این سخن گرانبهای سعدی الان با حالم مناسبت دارد: تا مرد سخن نگفته باشد! عیب و هنرش نهفته باشد! هر پیسه گمان مبر نهالی! باشد که پلنگ خفته باشد!
دست
دختر گفت: «میتونم یکی از دستهامو واسه امشب در اختیارت بذارم.»
سپس دست راست خود را با دست چپ گرفت؛ آن را از محل اتصال به کتف قطع کرد و روی زانوی من گذاشت.
«متشکرم.»
به دستی که روی زانویم بود، نگاه کردم. گرمای آن، کاملاً احساس میشد.
دختر لبخندی زد و گفت:
«انگشتری که به انگشت دست چپمه، به انگشت دست راستم میکنم تا یادت بمونه که اون دست مال منه.»
سپس دست چپش را روی سینهام گذاشت و گفت:
«خواهش میکنم، کمک کن.»
بیرون آوردن انگشتر از انگشت،
کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد به سرا پای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل دیوانه تو خفته بر هودج مواج نسیم میگذشتم ز در خانه تو کاش چون پرتو خورشید بهار سحر از پنجره می تابیدم از پس پرده لرزان حریر رنگ چشمان ترا میدیدم کاش در بزم فروزنده تو خنده جام شرابی بودم کاش در نیمه شبی درد آلود سستی و مستی خوابی بودم کاش چون آینه روشن میشد دلم از نقش تو و خنده تو صبحگاهان به تنم می لغزید گرمی دست نواز
مثل نویسی درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید داستان ضرب المثل درخت هر چه بارش بیشتر میشود سرش فروتر می آید داستان ضرب المثل درخت هرچه بارش بیشتر سرش فروتر می آید باز افرینی مثل درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر میاید درخت هرچه بارش بیشتر باشد سرش فروتر می اید حکایت درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر انشا درخت هرچه پربارتر سربه زیرتر گسترش مثل خفته را خفته کی کند بیدار
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
دختر جوانی رفت ،بی سرو صدا آنهم فقط برای دیدن یک بازی ، گویا هنوز درون ما انسانها خفته است . خفته از بوی انسانیت ، بوی عقلانیت ، سحر و سحرها برای ابتدایی ترین حقوق خود ، نه ،شاید گزاف گفته باشم حتی کوچکتر از بدیهی ترین حقوق خودسوختند .چرا ؟!به چه جرمی ؟!در کدام شرع و دین و قانون و مسلکی این همه تبعیض تبلور میکند ؟در چه قرنی زندگی میکنیم ؟ حتی در دوران زنده به گور کردن دختران ، زن ها حقوقشان بیش از این بود .چه میکنید با جوانان این وطن ؟با عزیزان و
دانلود کتاب کندالینی یوگا (اسرار تن آدمی) کامل PDF
دانلود فایل
دانلود کتاب کندالینی یوگا - کندالینی منkundalini-me.ir › showthread۲۷ آبان ۱۳۹۷ - این کتاب اسرار تن آدمی را فاش می کند خواندن این کتاب را به همه پرتوجویان پیشنهاد میکنم. [عکس: Kundalini_yoga.PNG]. دانلود از مدیا فایر به صورت ...
کتاب کندالینی یوگا اسرار تن آدمی و بیداری انرژی خفته ...doasite.com › کتاب-کندالینی-یوگا-اسرار-تن-آدمی-و-...۲۸ آذر ۱۳۹۸ - کتاب کندالینی یوگا اسرار تن آدمی و بیداری
منزوی و در خود فروریخته، بیخدا، با چند گوشه و چند آوای مرده خوش. خفته، سخت خفته، از خود بیخبر، از جهان بیخبر، در چنین انزوای سخت، مدّعی، بیهنر، مرده، بیریشه. نه چنین بیش از این نمیتوان مرده بود. بیش از این چنین نفسکشیدنی حرام است.
چنین مردگی حرام است. چنین بیموسیقی زیستن، چنین پست، چنین زرپرست، چنین به دلّالی و حراج و تاراج زیستن. چنین حقارت حرام است، ای خر! حرام را تو خود میگویی، من از تو به تو میگویم. این چنین بی شرافت زیست
جمعی از اهل دل شعری خواستند در وصف گودین که با کمال افتخار تقدیم میشود:
گودین منیادگار باستان،گودین منخوشتر از هر بوستان،گودین منسینه ات از رازها انباشتهپیرِ همواره جوان،گودین منتپه ای داری ز ادوار کهننکته ها در آن نهان گودین منشهر کنگاور بسان آسمانماه تابیده بر آن،گودین مندشت و کوهت در بهاران سبزفامخاک تو چون پرنیان،گودین منتحفه ات انگور،دوشاب و مویزداری از گل ارمغان،گودین
من،
شهری را می شناسم
که در فقدان من
آه می کشد
اشک می ریزد
نوحه می کند.
من،
شهری را می شناسم
که بی مزد و منت
بی هوا و هوس
و بی آنکه شبی را در آن خفته باشم
دوستم دارد.
و هر بهار
با چهره ای خجسته
و با دسته گلی ارغوانی
به پیشوازم می آید
و پیشانی ام را می بوسد.
پیرمرد غضب آلود و با لحنی کاملا جدی،مستقیم به چشمانم خیره شد و با نهیب گفت "بترس از معصیت شاهدی که خود صیاد و قاضی است.".همین یک جمله! آخرین هشدار را به من داد.{اما گوش شنوا کو؟؟}
انَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ .خدای تو در کمین است.این جمله ی خبری است.گویا سرّ درونم برایش فاش شده بود. خداوند اصلا دوست ندارد بنده اش را اینچنین ببیند. خداوند بسیار بیزار است و قطعا باعث برانگیختگی خشم و ناراحتی خداوند میشود.خداوند در کمین است و هر لحظه به تو احاطه کام
رمان پلیس های دردسر سازدانلود رمان پلیس های دردسر ساز اثر meli770 با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان خارق العاده آترینا برقعی است که بعد از سالها به وطن برمیگردد و کنار دو بردارش زندگی می کند و با رویدادهای تازه ای رو به رو می شود …
خلاصه رمان پلیس های دردسر ساز
کودک درون من چون طفلکی در میان آرزوهای من است … او چه معصوم و چه ساده خفته است … او که از من … او که دائم با من است … عشق را در آن دل پاک دیدهای ؟
تفاوت اصلی خانه های هوشمند با خانه های معمولی در این است که همه ی وسایل در خانه های هوشمند به یکدیگر متصل هستند و با یک دستگاه مرکزی کنترل می شوند. کنترل آب و هوا، چراغ ها، لوازم، قفل ها و انواع مختلفی از دوربین ها و مانتیورهایی که می توانند به خانه های هوشمند و خودکار اضافه شوند از هر جای خانه و حتی دور از خانه قابل کنترل می باشند.
این دایره زندان است، هم قفل شکن هم درزین پنجره بیرون شو، این قصّه به پایان بر زین دانش انسانی جز وهم چه حاصل شدآن دانش بیآخر در روح به جا آور بیمار و ملولی باز، در حال نزولی بازبرخیز ز مشت گل، این سایهی خاکستر راحت شو ز فرسایش، این خانهی آلایشسامان تو این جا نیست، پرواز کن از بستر این لحظه چو وابینی هیچ از تو نیاید کارکار از تو نباشد هیچ، بیکار شو راهی بر ای یار دو جام آور تا شاد شوم زین هیچصد خاطر ظلمانی هم پاک شود از سر یک آن به رها د
این چند روز هفتاد تا یادداشت به یادداشتهای گوشیم اضافه شده. الآنم نوشتم و نوشتم و نوشتم و کپی کردم بعد که خواستم بفرستمش اینجا. نشد. هر چی نوشته بودم نیست و نابود شد. شاید نباید مینوشتم اصلا به خاطر همین دوباره نمینویسمش.
چه سینه سوز آهها که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب اسیر پیچ و تاب شد
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفت
در این تاریکی ملعون تنهایم. تنهاتر از تنها. رسید آن روز که انتظارش را میکشیدم. میم عاشق و دور. از ح جدا شدم و سرگرم خودش است. بیکس شبیه خیالاتم برای آیندهای که رسید روی تخت تنها.
بسم از قبول عامی و صلاح و نیک نامی.
دنیا ... آی دنیا .... آآآی دنیا ......
نجات دهنده در گور خفتهست.
پس از هبوط آدم،
حوّا
به قساوتی خفته در دل،
به سنگینی نگاهی ابدی، پابند شد.
حوّا
آن غزل پیچیدهی آفرینش،
در زمهریر سکوتی تا ابدیتِ دنیا،
به چارپارهای تشنه از نوشیدن آغوش “هو”،
بدل گشت.
و دنیا
این آلودهْ مخلوق
چه میدانست بیرحمی او تا کجا دامنکشان
پیش خواهد رفت...
پ.کاش بخونی وقتی مینویسم که، هرچی روزا بیشتر میگذره، ازت بیزارتر میشم.
ماه تا طلوع میکند شمار غصه هام را
مرور میکنم!
از همه عبور میکنم !
در زمین خاطرات خفته ام
مثل بدویان
طفل کوچکی که عشق نام اوست را
زنده زنده
در حصار گور میکنم!
دل در انتظار را
بی قرار میگذارمش...
ولی
میان این همه
به اسم تو که میرسم
کنار میگذارمش...
محمد صادق امیری فر
انواع کوره های پخت سیمان در کشورهای مختلف وجود دارد اما بسیاری از آن ها در ایران استفاده نمی شوند و رایج نیستند.
کوره های کارخانه سیمان در ایران معمولا کوره گردنده خفته می باشد. از کوره ایستاده در ایران به ندرت استفاده می شود. انواع کوره های سیمان پزی شامل کوره گردنده خفته، کوره ایستاده و کوره های پیش گرمکن سیمان می باشد که در ادامه به شرح آن ها می پردازیم:
کوره گردنده خفته : کوره سیمان پزی گردنده، از یک استوانه فلزی به طول 100 متر و قطر 4 متر و
امیدوارم در ارامش خوابیده باشی . خوابی عمیق و دلچسب . چشمان من بیدارند . اما ذهن و روحم پیش تو ودر کنار بالین توست . پوششی برای تن "ارام خفته" ی تو که مبادا پوششت را کنار زده باشی و التیام است برای ذهن خسته ات که مبادا نیارامد و بیدارت کند . واهمه دارم به چائیدن و از خواب پریدنت . عشقمی و خواهی بود تا زمانیکه ترجمه ی عشق برایم اشناست .تا روزی که حرارت عشق را تن زمهریرم حس کند و تا شبی که خورشیدش دل ساکت و تاریکم را به ضیاء مبارکش منور گرداند .بخ
روغن کنجد حاوی آنتی اکسیدانهای طبیعی است که باعث از بین رفتن سرطانهای خفته در بدن شده و موجب جلوگیری از سرطانهای دستگاه گوارش، پروستات و سینه میشود. این روغن همچنین به دلیل دارا بودن ویتامین E موجب شفافیت و لطافت پوست میگردد.
شهر تبریز به واسطه رشادت های آزاد مردانی همچون ستارخان و علی مسیو در دوران انقلاب مشروطه نقش برجسته ای در تاریخ معاصر ایران دارد، به همین خاطر بازدید از خانه های باقی مانده از مشروطه خواهان که روزگاری محل تشکیل جلسات و ستاد جنگ بوده برای ما یاداوری میکند که این شهر بزرگ چه تاریخی را پشت سر گذاشته است.
خانه های تاریخی تبریز
موزه قاجار (خانه امیر نظام)
خانه تاریخی ستارخانموزه علی مسیوخانه بهنام (خانه قدکی)خانه مشروطه تبریزخانه حیدر زاده تبری
دیروز و امروز دیدم میشه، این غول خفته زبان انگلیسی رو میشه بیدار کرد.
من عاشقشم.
از خود خوانی بدم میاد.
دلم یه کلاس یا یک استاد خوب می خواد.
یکی از شروطی که واسه مامان بچه هام میذارم اینه که خارجکی مکالمه کنیم.
اصلا یک ایده تو ذهنم هست که با نرگس/ تیمور از همون اول انگلیسی صحبت کنیم تا ملکه ذهنش بشه.
راستی یه سوال.
شما میدونید خورزو خان به انگلیسی چی میشه؟
سحر را من در آغوش خدا رفتم
در آغوشش به تنهایی چه لذت ها به پا کردمبدیدم خاکیان را مرده در خوابند
در آن گرمی آغوشم خداشان را شنیدم من، بگفت که ای خاکیان خفته بر خاکم
زمانی که شما را خلق میکردم، بر خودم احسنت میگفتمملائک ها چه ها کردند و میگفتند
تو آن کس را که قتل و خون و ظلمش را به دیگر عرضه میدارد، چرا خالق شوی بر اوتبسم کردم و گفتم:
چه دانی آنچه را دانم؟چه بینی آنچه را بینم؟
ببین من را چه میگویم تو را ای خفته بر خاکش،
به گرما بخشِ آغوشِ
زن ها قلب خانه اند ..
زن ها اگر شاد باشند قلب خانه می تپد ...
زن ها اگر موهایشان را شکل دهند، اگر صورتشان را آرایش کنند، اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا می کند.
زن ها اگر کودک درونشان هنوز شیطنت کند، اگر شوخی کنند، بخندند، همه اهل خانه را به زندگی نوید می دهند.
اگر روزی زن خانه چشمهایش رنگ غم بدهد، حرفهایش بوی گلایه و کسالت بدهد، اگر ذره ای بی حوصله و ناامید به نظر برسد، تمام اهل خانه را به غم کشیده است.
آری زن بودن دشوار است، خدا
پشت مانتیتور آیفون که می دیدمش دلم پر از شوق میشد
چادر سفیدم برمیداشتم یا مانتو روسری مینداختم روی شانه و سرم و میدویدم به استقبال در راه پله ها...
به ندرت پیش می آمد در خانه منتظر باشم تا رسیدنش.
آدمها مگر چند ساعت از خانه دور می مانند. اما برگشتنش برگشتنِ "خانه" به "خانه" بود.
انسان و فرشته دو ستایشگر خالق هستند و به ستایشگری معروف اند.ولی ایا جز انسان و فرشته ستایشگران دیگری هستند؟ایا ما انها را می بینیم؟می شناسیم؟حکایت زیر ایینه ای برای دیدن و شناختن اینان است:((یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته.شوریده ای که در ان سفر همراه ما بود.نعره براورد و راه بیابان گرفت و یک نفس ارام نبافت.چون روز شدگفتم:((این چه حالت بود؟))گفت:((بلبلان را شنیدم که به نالش در امده بودند از درخت و کبکان در کو
خانه هوشمند چیست؟ویکی پدیا، درباره اینکه خانه هوشمند چیست و اتوماسیون خانگی یعنی چه، اینطور می نویسد که:
«خانه هوشمند یک فناوری نوظهور و در حال گسترش است. خانه هوشمند در پایینترین سطح خود میتواند به همهٔ خدماتی اشاره داشته باشد که بدون دخالت صاحبخانه عملی را در محیط خانه اجرا میکنند»
چیزی متوجه شدید؟!بله، قرارمان سرجای خودش باقی ست. قرار است به زبان ساده با شما درباره هوشمند سازی صحبت کنیم و بگوییم که خانه هوشمند چیست ؟
پس بی خیال وی
من همان کهنه نفیرم که به پا خاسته ام # صحبت پیر مغان را ز خدا خواسته ام
آتش خفته به خاکستر علم و ادبم # چهره را از بزک و حیله چه پیراسته ام
پله را یک شبه از یک به هزاران نشدم # همچو مغزم که اسیر بدن و پوسته ام
یار ارتشیار بودم در اوان زندگی # شرکت طراح بود و خاطرات بسته ام
قطعه سازی هم پس از آن کار من # اندک اندک طی نمودم با قدم آهسته ام
در غذا وارد شدم با صد هزاران دلخوشی # گرچه اینک از تمام مردمانش خسته ام
گرجی طناز گوید از توان و کار خود # همچو حافظ که
بعضی آدمها هستند که دوست دارم با تمام وجود بزنم توی دهنشون. بیشترشون هم اطرافیان هستند. شاید مشکل روانی دارم نمیدونم! اما هرچی که هست حس هام خیلی قوی هستش. اینقدر قوی که نمیدونم کی منفجر بشه.
خدا خدش کمک کنه که بتونم از ایران خارج بشم....
اول بزارید ماجرای خانه ی نور رو براتون بگم یه روزی توی شهرم دنبال خانه ی نور میگشتم، مثل قصه ها بود توی بازار از مغازه دارا و رهگذرا پرسیدم خانه ی نور کجاست؟ خب خیلی هاشون مثل الان شما، با تعجب بهم نگاه میکردن، یکیشون که مغازه ش سر کوچه ی خانه ی نور بود، بهم نشونش داد
ادامه دارد...
بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاو
بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاو
بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاو
کودک درون
... کودکی درضمیر من خفته است کودکی داغدیده ومفلوک،کودکی درخلال وهمی گنگ،و مسیری گرفته و مشکوکنه هوایی برای پروازی، نه فضایی نه وسعتی دلخواهمثل دوران کودکی خودم،کودکی بر سکوی قربانگاهمن به او گفته ام که خوشبختی،انس بستن به بندو زنجیراستجایگاه گلایه مسدوداست، اینکه جان میکنیم تقدیر استجایگاه ورفاه میخواهی،چاره اینست پست وبدباشیچاپلوسی،ریاو بی رحمی،بزدلی،هرزه گی بلد باشیکودکم جست وخیزها دارد،دائما
کل سال یک طرف و روز اول عید و خانه ی باباجان هم یک طرف....
من شش تا عمو دارم و همه یمان خانه هایمان با یک دریچه به هم راه داشت و نیازی نبود از کوچه به خانه ی هم برویم...
سال که تحویل می شد یک آن میدیدی پسرها از در و دیوار دارند میریزن توی خانه ی ما که بعد از آنجا بدو بدو بروند خانه ی بابا جان
دخترها هم پشت بندشان ..
ادامه مطلب
دست خود را که از لابلای خس و خاشاک آنسوی تپه ها بیرون می آوری و گمان می بری برْد را کرده ای لبخند رضایت ناشی از ذهن پرورده ای هجو که کودک سیب دزد در این سوی خیابان در کوچه ی منتهی به خانه اش میزند سرتاسر بر لبهایت خشک می شود. و کماکان آن دست دیگرت در میان آن هیاهو به بار نشسته است و موکب مگس های بازار است و یا گوشه ای دیگر دستی در پاچه ای دارد و میمالد. هی میمالد و میمالد که نقش بندد قالب های مانکنی بر پیکره ی عدسی و هی تنگ و گشاد کند سوراخ مردمک را.
تا حالا شده یه اتفاقاتی براتون بیوفته و شما موفق بشید که اژدهای خفته درونتون رو ببینید؟
مثلا یه حسد اون گوشه دلتون زیر فرش باشه
یا مثلا یه کوچولو تکبر
یا حرص و ولع و...؟
واااای مثل فیلمهای تخیلی و ترسناک مخصوصا بری سینما اونو 3 بعدی ببینی !
وااای اصلا باورت نمیشه خودتی!
بعدش که ناگزیر باورت شد
میری تو سکوت با دنیا
بعدش خدا اون وسط مسطا یه نور میفرسته
دوباره دستتو میگیره
اما حواستو جمع کن
زشته هعی اژدها راه بدی تو دلت
بابا مگه طو...ست؟
زیر
بر همکاران سخت می گرفت. فکر همکاران مشغول او بود: از خانه تا محل کار، از محل کار تا خانه، در محل کار، در خانه...
بهترین ایده ها و طرح ها را میتوان از خانه تا محل کار طراحی کرد. اما من او نمی گذاشت...
حق الناس مخفی یعنی اینکه
فکر دیگران را مشغول من خود بکنیم...
باری طلوع پاک تو در آن شب سیاه
شاید بشارت از دم صبح سپید بود
وقتی طلیعه ی تو درخشید،
از پشت کوهسار توهّم،
دیدم که این طلوع
زیباترین سپیده ی صبح امید بود.
ای سرکشیده از دل این قیرگونه شب؛
بر آسمان برآی و رها کن
زرتار گیسوان زرافشان را
همچون شهابها
بر بیکران سپهر.
با شب نشستگان سخن از آفتاب نیست
آنان که از تو دورند
چونان به شب نشسته شبکورند.
تو،
خورشید خاوری،
جان جهان ز نور تو سرشار می شود.
همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک،
در خوابْ رفته طالع م
سلام
دوستان خانه ما برای ما مهم است و باید هم اینگونه باشد چون
محل زندگی ما است و ما در خانه باید راحت و ارام باشیم وقتی
از سر کار به خانه برمی گردیم اگر منزلمان زیبا باشد هنگام ورود به خانه با
دیدن زبایی ها و تمیزی ها حالمان خوب می شود و انژی میگیریم و این بسیار زیباست .
دوستان یکی از راه های تمیز نگاه داشتن خانه و زیبایی منزل
می تواند نقاشی ساختمان باشد چرا که خانه روحی تازه خواهد
گرفت و خانه نو و نوار خواهد شد البته باید از نقاش ساختمان خوب و
قبر هر روز پنج مرتبه انسان را صدا میزند :1.من خانه فقر هستم با خود تان گنج بیاورید2.من خانه ترس هستم با خود تان انیس بیاوردید 3. من خانه مار ها و عقرب ها هستم با خود تان پادزهر بیاورید 4. من خانه تاریکی ها هستم با خود تان روشنایی بیاورید5. من خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بباوردید
1. گنج . لا اله الا الله 2. انیس . تلاوت قرآن کریم3. پادزهر .صدقه و خیرات4. روشنایی . نماز نماز شب 5. فرش . عمل صالح
┈┈•✾✾•┈┈
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند. [خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار]
اد
استادِ مسیر، حجت الاسلام پناهیان، میگفت: مقداری به نیازهای مادی تان کم توجهی کنید تا نیازهای معنوی تان بیدار شود. تا قسی القلب نشوید. تا از ندیدن امام احساس کمبود کنید. وقتی به این فهم از زندگی برسید، آی که میخرندتان. پرده را کنار میزنند. دلبری میکنند. اگر نیاز معنوی ات بیدار شود، اگر بیفتی توی جاده تقرب، از آسمان دنیا سنگ هم ببارد، تو مشغول عشق بازی ات هستی و کیف دو دنیا را میبری.
این همه کامیابی با کمی گذشتن از خواب و خوراک و دلبستگی ها.
همه چیز درباره خانه سیمین و جلال
در اولین پست از وبلاگ تهرانگردی قصد دارم یکی از قشنگ ترین، باصفاترین و خانه های تهران را به شما معرفی کنم که روزی زوج مرحوم سیمین دانشور و جلال آل احمد ساکنین این خانه بودند و سال ها بعد از فوت آنان به منظور بازسازی خانه توسط شهرداری خریداری شد و در 8 اردیبهشت 1397 افتتاح شد.
ادامه مطلب
به نام او
مدتی قبل بود به دیدار اسکلت بانویی هفت هزار ساله رفتم در موزه
بانویی که هفت هزار سال بود چهره بر رخ خاک نهاده و چشم هایش را بسته و چنان آرام بر بستر سنگی خویش خفته که گویی دخترکی بازیکوش بر رخت خواب پر قوی خود خفته
به کنارش رفتم و به او سلام کردم
راستش را بخواهیم نمیدانستم انچه که او از اداب دیدار اول میداند با انچه که من میدانم چقدر تفاوت دارد
کنارش ایستادم به او خیره شدم قد بلندی داشت بیشتر از 170 سانت
فکر میکنم در هنگامه ی زندگی خوی
همه چیز درباره خانه سیمین و جلال
در اولین پست از وبلاگ تهرانگردی قصد دارم یکی از قشنگ ترین، باصفاترین و خانه های تهران را به شما معرفی کنم که روزی زوج مرحوم سیمین دانشور و جلال آل احمد ساکنین این خانه بودند و سال ها بعد از فوت آنان به منظور بازسازی خانه توسط شهرداری خریداری شد و در 8 اردیبهشت 1397 افتتاح شد.
ادامه مطلب
76 ایده های تجاری مبتنی بر خانه | اکنون شروع به کسب درآمد کنید!آخرین بار توسط جف رز ، CFP® در تاریخ 15 نوامبر 2019 اصلاح شدشما احتمالاً در حال تعجب هستید ، "بعضی از کارهایی که می توانم از خانه انجام دهم چیست؟"
سرمازدگی در شلوار راحت شما هنگام حصر در خانه شما و در همان زمان پرداخت هزینه ، جذابیت دارد.
ادامه مطلب
هر آن چه که خداوند بزرگ مقدر میفرماید، هیچ بندهای را توان تفسیر آن نیست و بر آن چه که حکمت متعالیهاش تعلق میگیرد، هیچ کس را جرأت تعبیر و تعدیل نمیباشد لذا بر آن چه که میدهد شاکریم و بر ندادههایش صبر میکنیم چه سخت است باور نبودنش و قبول ندیدنش
با نهایت تاسف به اطلاع دوستان و آشنایان می رساند
مراسم تشییع و تدفین حاج محمد حسین جعفری فردا جمعه 5/7/98 ساعت 9 صبح روستای اسفاد می باشد
مرگ دارد قرآن می خواند
مرگ در دشت شقایق خفته
مرگ پ
همه چیز درباره خانه سیمین و جلال + ویدئو
در اولین پست از وبلاگ تهرانگردی قصد دارم یکی از قشنگ ترین، باصفاترین و خانه های تهران را به شما معرفی کنم که روزی زوج مرحوم سیمین دانشور و جلال آل احمد ساکنین این خانه بودند و سال ها بعد از فوت آنان به منظور بازسازی خانه توسط شهرداری خریداری شد و در 8 اردیبهشت 1397 افتتاح شد.
ادامه مطلب
باری طلوع پاک تو در آن شب سیاه
شاید بشارت از دم صبح سپید بود
وقتی طلیعه ی تو درخشید،
از پشت کوهسار توهّم،
دیدم که این طلوع
زیباترین سپیده ی صبح امید بود.
ای سرکشیده از دل این قیرگونه شب؛
بر آسمان برآی و رها کن
زرتار گیسوان زرافشان را
همچون شهابها
بر بیکران سپهر.
با شب نشستگان سخن از آفتاب نیست
آنان که از تو دورند
چونان به شب نشسته شبکورند.
تو،
خورشید خاوری،
جان جهان ز نور تو سرشار می شود.
همراه با طلوع تو ای آفتاب پاک،
در خوابْ رفته طالع م
بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاو
از خرید برگشته ام
در کوچه با نایلون های زیادی که حاصل ساعت ها گشتن در پاساژها هستند دارم به خانه بر میگردم
درست زمانیکه احساس رضایت از زندگی دارم در کوچه و از پشت سر بهم شلیک می کنن تق
مغز استخوانم می سوزد و حرکت چیز گرمی را در بدنم حس می کنم
خون و خون و خون جاری می شود
کلید خانه در دستم بود
قبل از اینکه به خانه برسم
کارم را ساخته بودند
می خواستم تلاش کنم خود را به خانه برسانم
ىلی زمانیکه به خاطر اوردم در خانه کسی منتظرم نیست
در سکوت خود مردم
سال
گویند عارفی قصد حج کرد.
فرزندش از او پرسید: پدر کجا می خواهی بروی؟
پدر گفت: به خانه خدایم.
پسر به تصور آن که هر کس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری؟
گفت: مناسب تو نیست.
پسر گریه سر داد. پدر را رقت دست داد و او را با خود برد.
هنگام طواف پسر پرسید: پس خدای ما کجاست؟
پدر گفت: خدا در آسمان است.
پسر بیفتاد و بمرد!
پدر وحشت زده فریاد برآورد: آه ! پسرم چه شد؟ آه فرزندم کجا رفت؟
از گوشه خانه صدایی شنید که می گفت: تو ب
نوروز و بهار است ولی خانه بمانیدویروس کروناست، بدانید بدانید
تعطیلی امسال نه از بهر سفرهاستدر خانه بمانید و به هر جاده نرانید
هر شهر که هستید همان شهر بمانیددر ساری و سمنان و اگر در همدانید
دور از هم و در فاصله دور بایستیدگر در صف بانکید و اگر در صف نانید
یا در لگن خانه به استخر روید وبر بالش خود نیز کمی اسب دوانید
از تلوزیون فیلم ببینید به تکرارتاریخ و رمان و هنر و شعر بخوانید
در غار قرنطینه به هم غُر نزنید وبر یک دگر اشیاء گران را نپرانید
خو
یک خانه داریم مانند گلدان گل های خانه مامان و بابا من دوست دارم پروانه باشم فرزند خوب این خانه باشم
بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاو
۲۴ سال پیش وقتی سال آخر دبیرستان بودم از خانه های سازمانی به این خانه آمدیم. خانه ای در طبقه ی نهم یک مجتمع مسکونی بزرگ در غرب پایتخت.
سال کنکورم بود. مدام در رفت و آمد مدرسه بودم و غرق در کتاب و تست. بعد از قبولی در دانشگاه دولتی شهرستان، به مدت چهار سال از این خانه دور بودم و به عنوان مهمان چند روزی می آمدم و میرفتم. معلم که شدم فقط به مدت سه سال در این خانه زندگی کردم و بعد راهی خانه ی بخت شدم.
هر چند کوتاه بود حضور من در این خانه ولی جای ج
مقتل حضرت رقیه سلام الله علیها به روایت عماد الدین طبری در کتاب کامل بهائی
عالم بزرگ شیعه، محدث جلیل القدر عماد الدین طبری رضوان الله علیه در کتاب شریف کامل بهائی آورده است:
زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند، و هر کودکی را وعدهها میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته و باز میآید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهار ساله شبی از خواب بیدار شد و
بازسازی خانه های قدیمی با استفاده از کناف
برای باسازازی خانه های قدیمی گزینه های زیادی وجود ندارد و هزینه کوبیدن و از نو ساختن ساختمان هم بسیار زیاد است اما کناف بهترین گزینه برای ترمیم خانه های قدیمی است.
با کناف می توان شکل و طرح های مدرن و ظاهری زیبا به خانه قدیمی بخشید.
این طرح های زیبا را می توان در دیوار ها و سقف های خانه های قدیمی ایجاد شوند.
کناف در واقع یک محصول ترکیبی از گچ و سیمان و سازه فلزی است به همین دلیل این حصول کارامد و پر استف
براى اینکه خانه اى، خانه باشد باید کسى مدام در آن راه برود. باید یکى باشد که ظرفهاى کثیف را بگذارد توى سینک. تمیزها را بچیند سر جایش. تختها را مرتب کند. زنگ بزند سوپر رب گوجه فرنگى و ماکارونى سفارش بدهد. میوه ها را بشورد. قبضها را پرداخت کند.
ادامه مطلب
متن در مورد خانه مادربزرگ توصیف مادر بزرگ انشا در مورد صندوقچه مادربزرگ انشا در مورد مادربزرگ مهربان متن در مورد خانه قدیمی مادربزرگ انشا در مورد خانه های قدیمی توصیف حیاط خانه مادربزرگ انشا در مورد خانه های قدیمی در پاییز
ادامه مطلب
... تو به قدر کفایت به خود رنج داده ای که سرنوشت انسانیت را از یاد ببری. تو دیگر ساکن سیاره ای سرگردان نیستی. تو هیچ پرسش بی جوابی از خود نمی کنی. تو یکی از آن جاخوش کردگان حقیر شهر تولوزی. هنگامی که هنوز فرصتی باقی بود کسی شانه هایت را نگرفته و تکانت نداده است. اکنون گلی که تو را سرشته خشکیده و سخت شده است و از این پس هیچ چیز در وجود تو نخواهد توانست آهنگساز خفته یا شاعر یا کیهان شناسی را که چه بسا زمانی در تو بود بیدار کند.
زمین انسانها - سروش حب
روزی فقیری به در خانه مردی ثروتمند میرود تا پولی را به عنوان صدقه از او بخواهد.
هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنید که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگیری دارد که چرا فلان چیز کم ارزش را دور ریختید و مال من را این طور هدر دادید؟!
مرد فقیر که این را میشنود قصد رفتن میکند و با خود میگوید وقتی صاحبخانه بر سر مال خود با اعضای خانوادهاش این طور دعوا میکند، چگونه ممکن است که از مالش به فقیری ببخشد؟!
از قضا در همان زمان در خان
از قدیم می گفتند و راستش این روزها هم میگن که: خانه ها روح دارند.
نه از آن روح های ترسناک و داستانی که روح آدم هایی که قبلا اینجا زندگی میکردند،هنوز هم هستند.منظور من از روح هر خانه
یک چیز دیگه است.
وقتی پات رو توی یک خانه میگذاری اینقدر حال خوب میاد طرفت که شب موقع خداحافظی به صاحب خانه میگی: خیلی خوش
گذشت،نمیدانم چرا اما خیلی حال و هوای خونتون خوبه.اما یک وقت هایی از بعضی خانه ها هم که میای بیرون ته دلت میگی:
چقدر دلگیر بود،چقدر خسته ام،چرا یه
بوی گیسوی یار می آید
نخل صبرم به بار می آید
چه نشستید؟ مژده ام بدهید
هم قطاران! بهار می آید
به تماشای ما بهار شگرف
با دو چشم خمار می آید
روشناییّ طلعتش سوی
من شب زنده دار می آید
عالم خفته می شود بیدار
بس که داد و هوار می آید
بلبلان مست و عربده خوانان
سر این رهگذار می آید!
سینه جر داده غنچه و در دست
تیزی تیغ و خار می آید!
ماه طلعت برای بار سی ام
بر سر سبزه زار می آید...
فکر ننما که سال نو این بار
با گرانیّ پار می آید
گرچه رویین تن است این
ته دلم خالی شده . چرا ؟ چون دلم قرص بوده به آدم ها . اولش با رفتن حاج قاسم دلم خالی شد . بعد با اومدن مردم به میدون و جواب سپاه پر شد از امید . و بعد با اشتباه سپاه باز خالی شد ... این ها همه اسباب بودن و همه کاره خداست . اگه خدا حاکم دلم می بود هیچ وقت خالی نمی شد ... این خانه ، خانه ی توست ... برگرد ...
از کوه شکوهمند فوجی تا آتشفشان زیر آبی که در سال گذشته یک جزیره جدید را تشکیل داد، ۱۰۹ آتشفشان فعال در ژاپن وجود داردکه حدود ۱۰ درصد از تمام آتشفشان های فعال در جهان را تشکیل می دهند.
حدود ۷۰ درصد از ژاپن با کوههای مختلف پوشیده شده است. به همین خاطر نیز آشتفشانهای آن نقش بسیار مهمی در فرهنگ و اسطوره ژاپن بازی میکند.
چه بخواهید یک آتشفشان سوزان را از یک مسافت امن تماشا کنید یا به قله خفته آن بروید؛ ژاپن کوههای آتشفشانی بسیار زیبایی دارد
پیغپبر.ص فرمود خانه های خود را بتلاوت. قران روشن کنید و انهارا گورستان. نکنید چنانچه یهود ونصاری کردند در کلیسا ها و عبادتگاه های خود نماز کنند ولی خانه های خویش را معطل گذارده اندو در انهاعبادتی. انجام ندهند زیراکه هرگاه.در خانه بسبارتلاوت قران شد خیر و برکتش زیاد شودواهلان بوسعت رسند و ان خانه برای اهل اسمان درحشدگی داردچنانچه ستارگان اسمان برای اهل زمین میدرخشد
فصل 1
من و جاش ازخانه جدیدمان متنفر بودیم. البته این را بگویم که خیلی بزرگ بود و در مقایسه با خانه ی قدیمی مان،یک خانه اشرافی حسابی بود؛یک خانه آجری قرمز بلند،با سقف کج سیاه و چند ردیف پنجره که سایبان های سیاهی داشتند. از خیابن که نگاهش کردم،با خودم فکر کردم،که خیلی تاریک است.کل ساختمان یک جوری تاریک بود،انگار خودش را تو سایه ی درخت های پیر و گره داری که رویش خم شده بودند،قایم کرده بود. با اینکه فقط دو هفته از ماه جولای میگذشت،حیاط جلویی پر از
یوگا در خانه ؛ بسیاری از خانمها به علت مشغله کاری و نداشتن زمان کافی برای انجام ورزش به خصوص یوگا قید این ورزش کردن را میزنند در این مقاله قصد داریم به نحوه حرکات یوگا در خانه اشاره کنیم با جیمیتو همراه باشید.
ادامه مطلب
های با یک تن اَتن کی میشود؟!
این وطن بی ما وطن کی میشود؟!
گر نباشد از توهم این سرزمین
خانه آباد من کی میشود؟!
یک کلید خانه پیش من یک کلید خانه پیش تو ...
صدای عشق میرسد برای تو برای من
خدا یکیست جان من خدای تو خدای من
سرود سبز همدلی صلاح عشق میزند
تا که گلوی تو شوم تا که شوی صدای من
مرا به باغ میکشد ترانه ها یکی یکی
یکی برای دوستی یکی برای زندگی
شکفته باد یاسمن خجسته باد این وطن
ترانه های نسترن یکی به تو یکی به من
یک کنار باغ نسترن یک کنار با
با رفتنش تمامی غم ها به من رسید
درد دو ماه فاطمه یکجا به من رسید
اول قرار بود که باهم سفر کنیم
رفتن به او رسید و تمنا به من رسید
بی او شکست خورده ی تاریخ میشدم
با فاطمه، ولایت عظمی به من رسید
آخر نشد طبیب برایش بیاورم
حسرت ز درد ام ابیها به من رسید
او رو سپید شد که بلا را به جان خرید
خجلت ز روی حضرت طاها به من رسید
یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد
در زیر تازیانه ی اعدا به من رسید
در طول زندگانی از خود گذشته اش
یا به خدا و یا به نبی یا به من رسید
سرسبزترین بهار جاویدتو اى سبزترین بهار جاوید! اى نشان بى نشانها! اى آیینه نور! اى راز سر به مهر! اى بیکران!تو آن روز خروشیدى و امروز... باور نمیکنم که با آن همه خروش در خاک خفته اى! اى که حضور دریایى تو در آسمانها جارىتر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش غیرتت لرزه بر اندام دشمنان میافکند.ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم و تو چه آرام، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته اى. چه زیباست قاب عکس خالىات بر دیوار قلبمان. هنوز در
نظافت منزل: رازهای پشت پرده یک خانه تمیز و مرتب
شاید بپرسید، مردم چگونه خانه خود را تمیز نگه می دارند یا چطور می توان به سرعت خانه را تمیز کرد؟
خب، برای نظافت خانه، ابتدا همه وسایل مورد نیاز برای نظافت را آماده کنید. بهتر است از قبل یک لیست تهیه نمایید.
ادامه مطلب
ناز نگاهبه جهان ناز نگاه تو خریدار شدمچشم سر بستم و در سینه پدیدار شدم
آنچنان در پی معنای تو گشتم ز درونکه گمان خفته به خود بودم و بیدار شدم
پنبه در گوش سر و چشم به نظر بازی توبی خبر اهل جهان لایق دیدار شدم
گوش دل پر شده از نغمه ی پر شور سروشزین سبب از دل و جان مست شنیدار شدم
چون بریدم ز دلم شاخه ی پربار هوسبه سرافرازی تو همچو سپیدار شدم
رستگارا نفست گرم و دلت همچو بهارکه به حق از سخنت طالب دلدار شدم
#قاسم_رستگاری
*
قرنیز در حاشیه پایین دیوارهای خانه بکار می رود . من رنگ شکلاتی ( طرح چوب ) رو برای خانه سفارش دادم .
56 متر قرنیز برای خانه / هر قرنیز شاخه ای سه متر می باشد/ قیمت فعلی هر قرنیز 35 هزار تومان/
20 شاخه قرنیز سفارش داده شده برای خانه : مبلغ 700 هزار تومان
تارخ سفارش قرنیز : 20 آبان ماه 1397
مردی که در باغچهاش کار میکند،
آن سان که ولتر آرزو داشت.
آن کس که از وجود موسیقی سپاسگزار است.
آن کس که از یافتن ریشه واژهای لذت میبرد.
آن دو کارگری که در کافهای در جنوب، سرگرم بازی خاموش شطرنجند.
کوزهگری که درباره رنگ یا شکل کوزهای میاندیشد.
حروفچینی که این صفحه را خوب میآراید، هرچند برایش چندان رضایتبخش نباشد.
زن و مردی که آخرین مصراعهای بند معینی از یک شعر بلند را میخوانند.
آن کس که دست نوازشی بر سر حیوان خفتهای میکشد.
وقتی که ماه کامل شد / نرگس آبیار
تا وقتی این فیلم را ندیده بودم نمی دونستم برادر عبدالمالک ریگی درگیر چنان ماجرایی داشته .
احساسات بدون تعقل خطرناکه . هم برای خود شخص و هم برای دیگران .
یک جا بت میسازی و جای دیگه همون بت را میشکنی .
نه بواسطه تفکر بلکه یک دفعه یک بت جدید وسط زندگیت هبوط میکنه که دو پادشاه در یک سرزمین نگنجند و دستور از بالایی جدید صادر میشه که
پ(فتحه) بشکن اون بت(ضمه)
+فیلم خوبیه . ببینید ...
من فقط به یک نکته ی اون اشاره کردم .
کل
مبله جار معتبرترین مرکز اجاره خانه مبله در تهران بشمار می رود. مبله جار با سالها تجربه در امر اجاره انواع خانه، آپارتمان، سوئیت و ویلا به مشتریان، خدمات حرفه ای و کاملی به مشتریان عرضه می کند. با توجه به استقبال زیاد مسافران از خدمات مبله جار، تعدادی خانه مبله با بهترین امکانات و تجهیزات در مناطق مختلف تهران در نظر گرفته شده است. تمامی خانه ها بصورت کاملا مبله و تمیز به مسافران تحویل می گردد. مرکز اجاره خانه مبله در تهران در جهت آسایش مشتریا
همسرداری، مادری برای بچهها و یک شغل خوب و پردرآمد و تحصیل همزمان...
اگر اینها در چهارچوب یک چهاردیواری به نام خانه ممکن است...
پس
من یک خانهدارِ تمام وقتم
موقت: منتظرم اینترنت منزلمون وصل بشه تا پیامها رو با رایانه شخصیم جواب بدم. ببخشید من رو که با گوشی این کار رو نمیکنم. واقعا سرعت اینترنت کسل کننده است!
ما با سلامت از خطرها رد شدیم و حال
محض سلامت داشتن در خانه می مانیم
هر عید را روح و روان نو می شد از گردش
امسال پاس جان و تن در خانه می مانیم
تا اطّلاع ثانوی دورهمی تعطیل!
با اهل بیت خویشتن در خانه می مانیم
با تلفنی هم می توان احوالپرسی کرد
پیر و جوان و مرد و زن در خانه می مانیم
آسوده خوابید ای پرستاران جان داده!
ما -ای شهیدان وطن- در خانه می مانیم
پشت کرونا را زمین می کوبد این ملّت
با یک عمل بر این سخن: در خانه می مانیم.
مقتل حضرت رقیه سلام الله علیها به روایت عماد الدین طبری در کتاب کامل بهائی
عالم بزرگ شیعه، محدث جلیل القدر عماد الدین طبری رضوان الله علیه در کتاب شریف کامل بهائی آورده است:
زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند، و هر کودکی را وعدهها میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته و باز میآید؛ تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهار ساله شبی از خواب بیدار شد و گ
بگشای پر! بالنده شو!پرّنده شو! بارنده شو!
عقل هراسآلود رااز خویش وا کن، زنده شو!
امروز روز تازهایستبگشای جانت، خنده شو!
جوینده بودی قرنهاامروز را یابنده شو!
امروز را بیدار باشبر خفتهها تازنده شو!
از خوابهایت یاد آراندوهها را رنده شو!
طرح نویی اندیشه کنبر تازهها یکدنده شو!
از چرخخواری دست کشحلمی! خداخوارنده شو!
قهر کردن زن از خانه
قهر کردن زن و ترک خانه
قهر کردن
بخش جدایی ناپذیر یک رابطه زناشویی است؛ یعنی نمیتوانیم از یک رابطه نزدیک
صحبت کنیم و برخی مسائل یک رابطه را از آن جدا کنیم. آنجایی موضوع تبدیل
به یک مسئله جدی میشود که این قهر کردنها به ترک خانه منجر شود. اگر از
خانه قهر کردهاید و یا تصمیم به اینکار دارید و نگران پامدهای آن هستید و
همچنین اگر همسرتان قهر کرده و از خانه رفته است و به دنبال راهکاری برای
بازگرداندن زن به خانه و ب
اگر عشق در خانه ی قلبم پا بگزارد
گلهای شاداب با بوهای معطرشان که فضای خانه را فرا میگیرند...روشنایی خانه که پر فروغ است ...چه چه پرندگان که زمزمه ی زندگی است ...!همه وابسته میشوند ب بودنش...وقتی میرود و خانه را خالی میکند. گلدانهایی که نیازشان تنها قطره ی ابیست پژمرده میشوند. میرود و وسایل خانه را میشکند میرود و تکه ای گرانبها را با خود میبرد... صدای زنده بودن دیگر ب گوش نمیرسد...خانه را سکوتی میگیرد شور نیست کلبه ی احزان میشود ...جولانگاه
عکسهای شبنم مقدمی در بیستمین جشن خانه سینما
جدیدترین تصاویر شبنم مقدمی در جشن خانه سینما سال ۹۷
آیین پایانی بیستمین جشن سینمای ایران یا همان جشن خانه سینما امروز ۱۰
شهریور ماه به منظور اهداء تندیس های خانه سینما به برگزیدگان این رویداد
بزرگ سینمایی برگزار شد . در این مراسم برندگان رشته های مختلف که توسط
داوران انجمن عالی هنر ها و فنون سینمایی برگزیده شده بودند معرفی و با
اهداء لوح تقدیر و تندیس های جشن سینما مورد تقدیر قرار گرف
رهبر انقلاب: امروز نیاز جامعهی ما به این است که بداند مادری، زنِ خانه بودن، کدبانو بودن یعنی چه؟ فاطمهی زهرا با آن رتبه و مقام و عظمت، یک خانم خانه دار است؛ این تحقیر او نیست؛مگر این عظمت را می شود کوچک شمرد؟ یکی از شئون و یکی از مشاغل همین عظمت عبارت است از همسر بودن یا مادر بودن و خانهداری کردن؛ با این چشم به این مفاهیم نگاه کنیم. ۱۳۹۵/۱۲/۲۹
شده بار ها با خودتون بگید ای کاش میتونستم ذهن همه رو بخونم؟ای کاش این قدرت رو داشتم که میتونستم بفهمم تو سر اطرافیانم چی میگذره و در مورد من واقعا چه فکری با خودشون میکنن!!؟درسته، شاید اولش براتون خیلی جالب و هیجان انگیز باشه اینکه همه چیز رو بدونید. ولی بعد ها تنها کسی که اذیت میشه خود ماییم!اذیت میشیم چون از چیز هایی با خبر میشیم که هیچوقت فکرش رونمیکردیم، اذیت میشیم چون حقایقی رو میفهمیم که شاید زندگیمون رو دگرگون کنه!شاید
خرید ویلا خانه دریا
ویلا خانه دریا
خرید را برای شما آسان کرده است . باغچه ای بسیار زیبا و دارای نمای عالی ساختمانی است انشعابات این ویلا در خانه دریا اعم از آب ، برق و گاز کامل میباشد . فاصله این ویلای ساحلی شهرکی خانه دریا با جنگل 1200 متر میباشد .
ویلا در قسمت شمال شهرک خانه دریا در شهرکی زیبا و با فاصله 20 متری از جاده اصلی قرار دارد این ویلا در شهرک ساحلی خانه دریا دارای سندتک برگ ، پروانه ساخت و پایان کار میباشد فاصله ویلا در خانه دریا 500 متر با
می میرم عاقبت
در روزی از بهار
شاید،
نوروز
شاید،
در روزهای اول یک فصل پرشکوه
در ساحل خزر
می میرم عاقبت
در زیر سرو سبز پریشان موی
در حالت نشسته
با خنده ای که بر لب من موج می زند
سیگار، در میان دو انگشت
می میرم عاقبت
در حالت نگاه
بر سبزه های سبز تماشایی
تن داده بر نسیم دل انگیز نوبهار
گل ها به رقص و خنده و شادی
شبنم نشسته بر رخ گل ها
می میرم عاقبت
لم داده بر زمین
بر خاک آشنا
در حالت تماشا
بر دوردستِ آبی دریا
قایق میان آب
صیاد پیر خفته به ساحل
مرغان به
کسی که یک بار رنج کشیده است،
تجربه درد را هرگز فراموش نمیکند.
کسی که ویرانی خانهها را دیده است به وضوح کامل میداند که گلدانهای گل، تابلوها و دیوارهای سپید، اشیایی ناپایدارند.
خوب میداند خانه از چه چیز ساخته شده است. یک خانه از آجر و گچ ساخته شده است و میتواند فرو ریزد...
یک خانه خیلی محکم نیست!
فضیلتهای ناچیز
ناتالیا گینزبورگ
آبان ماه بودوبساط گرانی ها و زمزمه های اعتراض و سودای اغتشاش.. اغلب مردم درخانه هایشان
خفته بودند و جرئت اغتشاش که ن حتی اعتراض مسالمت آمیز هم نداشتند.. جوانک هایی جوگیر
که کله هایشان بوی قورمه سبزی میداد با اغتشاش گران همراه شده بودند و ماشین ها ومغازه های
بسیاری را به آتش کشیدند.. مامورین حکومتی طبق وظایفشان لیدرهایشان را یافته و دستگیرکردند
اکنون بازپرس حکم اعدام سرداده و اغلب همان مردمی که حتی جرئت اعتراض مسالمت آمیزرا نداشتند
حالا درخ
چشم زیبای تو شلتاقی رگبار بهار
می زند سلسله ی موی تو عشّاقت دار
خوش تراشیده تر از سنگ برلیان هستی
سرخوشی میوه ی چشمان تو در هر دیدار
قامتت طعنه به راش کهن جنگلهاست
می کند لرزش اندام تو شهری ناکار
قرص زیبای قمر هستی و مهتاب شبی
میگذارد ز تماشای تو غم پا بفرار
بت افسونگری و میل پرستش داری
از تو لات و هبل اکنون شده اند بیمقدار
می رسی میبری همراه خودت دل ها را
شده عشّاق تو خارج ز شمار و آمار
نازنین لعبت طنّاز محل ، زیبائی
خفته هر خانه جوانی ز خیالت
دلم برای دهه فجرای دوره ابتدایی تنگ شده.
اون شور و شوقی که بچهها داشتن برای سرود و دکلمه و از همه بیشتر برای نمایش. چنان پدیده جذابی بود برامون که الان که بهش فکر میکنم مسخره به نظر میاد. اینکه یه نفر کتشلوار داداششو بپوشه و موهاشو جمع کنه زیر کلاه و برای خودش سبیل بکشه، اون یکی کتدامن تنش کنه و آرایش کنه و...
خیلی هم چرت بودن. یعنی الان که بهشون فکر میکنم و یه سری دیالوگ یادم میاد، از خودم میپرسم که "واقعا چهطور این چیزا به نظرت خن
( تولدم )
چو شوکران بوده اگر
یه وقتایی همچو عسل
شاد بودم، یا خون جگر
گذشت یک سال دگر
عمری که چار نعل می تازه
خفته به خواب غفلتیم
اگر که خوب بودم، یا شر!
از این کتاب عمرِ من
ورق خورده برگِ دگر
وقتی صدای گریه ام
رسید بر گوش پدر
ماما می گفت مژده حاجی
داده خدا به تو پسر
به یمنِ شادیِ خبر
گشته فناااا...
...موجودی جیب پدر!
پ ـ ن
بنام خدا
با سلام به دوستانم و اساتید محترم
خوشحالم که خداوند ثروت زیادی بر من عطا نموده
چه ثروتی بالاتر از شما؟
و مهمتر
ثروتی با
( تولدم )
چو شوکران بوده اگر
یه وقتایی همچو عسل
شاد بودم، یا خون جگر
گذشت یک سال دگر
عمری که چار نعل می تازه
خفته به خواب غفلتیم
اگر که خوب بودم، یا شر!
از این کتاب عمرِ من
ورق خورده برگِ دگر
وقتی صدای گریه ام
رسید بر گوش پدر
ماما می گفت مژده حاجی
خدا به تو داده پسر
به یمنِ شادیِ خبر
گشته فناااا...
...موجودی جیب پدر!
پ ـ ن
بنام خدا
با سلام به دوستانم و اساتید محترم
خوشحالم که خداوند ثروت زیادی بر من عطا نموده
چه ثروتی بالاتر از شما؟
و مهمتر
ثروتی با
پیرزن باتقوایی در خواب خدا را دید ؛ به او گفت : « خدایا ، من خیلی تنها هستم . آیا مهمان خانه ی من میشوی » ؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد . پیرزن از خواب بیدار شد ؛ با عجله شروع به جاروکردن خانه کرد ؛ رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود ، پخت . سپس نشست و منتظر ماند . چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
ادامه مطلب
دیروز خیلی راحتتر و بهتر از اونی بود که اونقدر براش غصه خوردم. نه احساس تنهایی کردم، نه رو زدم، نه کسی اعصابم رو خرد کرد، نه توی کارم کم آوردم و کم گذاشتم و نه هیچکدوم دیگه از گمانهزنیهام.دیروز فهمیدم خیلی از چیزایی که مدتها بود تمرین کرده بودم رو یاد گرفتم. فقط هنوز خبر نداشتم که چه تغییرات و اصلاحاتی توی شخصیتم اتفاق افتاده.خلاصه اومدم بگم اگه سختتونه، اگه حالتون خرابه، اگه ترسیدین و دوست دارین دو روز بمیرین تا بگذره این لحظههای
درباره این سایت