نتایج جستجو برای عبارت :

شرلوک هولمز.

شرلوک هولمز نام یک کاراگاه خصوصی خیالی است که متولد یورکشایر انگلستان است و در اواخر قرن ۱۹ و آغاز قرن ۲۰ فعالیت می‌کرده‌است.[۱] هولمز با اشاره به خود به عنوان «کارآگاه مشاور» در داستان‌ها و مهارت‌های ویژه خود از جمله مشاهده دقیق، علم پزشکی قانونی، و استدلال منطقی مشهور است.
شخصیت داستانی شرلوک هولمز نخستین بار در سال ۱۸۸۷ میلادی توسط سر آرتور کانن دویل ساخته و پرداخته شد و در کتاب‌ها مطرح شد.[۲] در نهایت چهار رمان و ۵۶ داستان کوتاه
Tom and Jerry Meet Sherlock Holmes 2010,تام و جری,دانلود Tom and Jerry Meet Sherlock Holmes 2010 1080p,دانلود انیمیشن Tom and Jerry Meet Sherlock Holmes 2010 720p,دانلود انیمیشن ملاقات با شرلوک هولمز,دانلود رایگان,دانلود کارتون تام و جری,دانلود کارتون تام و جری ملاقات با شرلوک هولمز,دانلود مستقیم انیمیشن Tom and Jerry Meet Sherlock Holmes 2010,دوبله فارسی,موش و گربه,
ادامه مطلب
یعنی من فقط موندم کی زدم فایل شرلوک رو به طور کامل پاک کردم؟؟؟؟؟ اصلا امکان نداره اخه!!!
بله می فرمایند پریروز افاضات میفرمودی میشل استروگف و کنت مونت کریستو چه کم از شرلوک دارد که هی زارت زارت شرلوک میسازن، حالا بفرما.

#وی شرلوک میدید فایل بررسی میکرد . الان چه گلی بر سر کند با این حجم فایل :/
بعد از دیدن آخرین قسمت از فصل 4 شرلوک هلمز،وقتی که یوروس هلمز خواهر شرلوک هلمز رو دیدم،تعجب کردم.شرلوک هلمز خواهر داره؟؟؟؟؟؟؟مگه داریم؟مگه می شه؟ولی غافل از این که به خواهر هلمز در کتاب های آرتور کانن دویل هم اشاره شده بود.خب،برید ادامه ی مطلب. :)
ادامه مطلب
جان درون:تقصیر خودت بود.
شرلوک درون:تقصیر من؟؟؟
جان درون:آره.خودت.
شرلوک درون:می دونی چیه،مشکل من اینه که زیادی خوش خیالم.
جان درون:فکر کنم این رو درست گفتی.
شرلوک درون:تو بگو اشتباه من کجاست؟
جان درون:خودت خیلی خوب می دونی.
شرلوک درون:جان،محض رضای خدا بس کن.
جان درون:شرلووووووووووک.
شرلوک درون:باشه جان.بذار به این موضوع فکر کنم.
جان درون:فایده ای هم داره؟؟؟
شرلوک درون:چی؟
جان درون:این که به این موضوع فکر کنی.
شرلوک درون:جان.یک سوال ازت بپرسم؟؟
ج
 
آدرس فرستنده: ایران، بیان، وبلاگ در انتظار اتفاقات خوب، حوراآدرس گیرنده: بریتانیا، لندن، خیابان بیکر، پلاک ۲۲۱ب، شرلوک هولمزآقای هولمز عزیز،سلام. این نامه قرار نیست مقدمه پرونده‌ای برای شما باشد و امیدوارم در همین وهله اول با گفتن "boring" آن را به گوشه آپارتمان‌تان پرت نکنید!من را می‌توانید یکی از طرفداران‌تان بدانید. راستش نسخه‌های دیگری نیز از شرلوک هولمز تولید شده، اما من بیشترین ارتباط را با شما گرفتم. با پرونده‌های شما هیجان‌زده
 
آدرس فرستنده: ایران، بیان، وبلاگ در انتظار اتفاقات خوب، حوراآدرس گیرنده: بریتانیا، لندن، خیابان بیکر، پلاک ۲۲۱ب، شرلوک هولمزآقای هولمز عزیز،سلام. این نامه قرار نیست مقدمه پرونده‌ای برای شما باشد و امیدوارم در همین وهله اول با گفتن "boring" آن را به گوشه آپارتمان‌تان پرت نکنید!من را می‌توانید یکی از طرفداران‌تان بدانید. راستش نسخه‌های دیگری نیز از شرلوک هولمز تولید شده، اما من بیشترین ارتباط را با شما گرفتم. با پرونده‌های شما هیجان‌زده
سریال فوق العاده شرلوک 2010 Sherlock
 
ژانر: جنایی, درام, معمایی محصول : BBC ستارگان : Benedict Cumberbatch, Martin Freeman, Una Stubbs کارگردان : Mark Gatiss, Steven Moffat✅ وضعیت : پایان فصل چهارم - په اتمام رسیده.️‍♀️ سریال شرلوک ، برداشتی مدرن از کتاب‌های شرلوک  #زیرنویس_چسبیده_فارسی 
جزء 250 سریال برتر IMDB با رتبه 18نامزد 1 "گلدن گلوب". برنده 86 جایزه و نامزد 169 جایزه دیگر.
ادامه مطلب
به صحنه های آخر فیلم آخرین مسئله دقت کردید؟همون صحنه هایی که خانواده ی هلمز بعد از مدت ها دور هم جمع می شن.مادر،پدر،مایکرافت،شرلوک و یوروس.همون صحنه ای که مادر دست پسرش(مایکرافت)رو می گیره و بهش لبخند می زنه.همون صحنه ای که همه خوشحال اند.یوروس می خنده.حتی دوستی شرلوک و جان هم عمیق تر شده.رزی کوچولو بزرگ تر شده.شرلوک رزی رو به آغوش پدرش می سپره.لستراد آشفته(ولی اگه دقت کنید خوشحال. :) )از اتاق بیرون می ره.مالی با خوشحالی وارد اتاق می شه.
و مری......
شرلوک و جان در اتاق نشیمنشان و بر روی صندلی های همیشگی شان نشسته اند.
جان:اعتراف کن که اشتباه می کردی دیگه. :)
شرلوک:آه جان.محض رضای خدا بس کن.
جان:دیدی اشتباه کردی و من درست می گفتم.(در حالی که سعی می کند صدایش را به صدای شرلوک شبیه کند.)چه فایده داره که بدونم زمین دور خورشید می گرده یا خورشید دور زمین.(بعد می خندد.)
دوباره ادامه می دهد:
-دیدی اطلاعات نجوم توی بازی بزرگ به کمکت اومد؟دیدی اطلاعات ستاره شناسی چه قدر مفیدن؟اگه راجع به اون ستاره نمی دو
سریال فوق العاده شرلوک 2010 Sherlock
ژانر: جنایی, درام, معمایی محصول : BBC ستارگان : Benedict Cumberbatch, Martin Freeman, Una Stubbs کارگردان : Mark Gatiss, Steven Moffat✅ وضعیت : پایان فصل چهارم - په اتمام رسیده.️‍♀️ سریال شرلوک ، برداشتی مدرن از کتاب‌های شرلوک  جزء 250 سریال برتر IMDB با رتبه 18نامزد 1 "گلدن گلوب". برنده 86 جایزه و نامزد 169 جایزه دیگر.
#زیرنویس_چسبیده_فارسی 
ادامه مطلب
یکی از شب های سرد و مه آلود لندن در اواخر قرن نوزدهم است او پشت پنجره پلاک ۲۲۱ بی خیابان بیکر ایستاده و از پشت پرده های ضخیمی که با دکور ویکتوریایی اتاق کاملا هماهنگی دارد بیرون را دید میزنند. jhf بیکاری را ندارد و حوصله اش حسابی سر رفته. زیر لب زمزمه می کند: "پس این قاتل و جنایتکار های لندن کجا هستند".
ادامه مطلب
شرلوک هستم ولی شرلوکی بس عجیب.حالا وقتی یه مدت بگذره و با هم بیشتر آشنا بشیم می فهمین. :)
الان ساعت از 2 شب گذشته و من هنوز بیدارم و در حال کار کردن روی مسئله ای جدی.مسئله ای که ذهنم رو به کلی مشغول کرده.راستش فکر کردن توی شب رو خیلی دوست دارم.کلا شب و آرامشش رو دوست دارم.همزمان با چشمک زدن ستاره ها و درخشیدن ماه فکر کردن چه کیفی می ده.
از جان واتسون(دوستم)خبری ندارم.حدود 15 روزی می شه ازش خبری نیست.حدود 11 ماهه که اصلا ندیدمش.11 ماه!!!!!!!!بله 11 ماه.از طری
شرلوک هستم ولی شرلوکی بس عجیب.حالا وقتی یه مدت بگذره و با هم بیشتر آشنا بشیم می فهمین. :)
الان ساعت از 2 شب گذشته و من هنوز بیدارم و در حال کار کردن روی مسئله ای جدی.مسئله ای که ذهنم رو به کلی مشغول کرده.راستش فکر کردن توی شب رو خیلی دوست دارم.کلا شب و آرامشش رو دوست دارم.همزمان با چشمک زدن ستاره ها و درخشیدن ماه فکر کردن چه کیفی می ده.
از جان واتسون(دوستم)خبری ندارم.حدود 15 روزی می شه ازش خبری نیست.حدود 11 ماهه که اصلا ندیدمش.11 ماه!!!!!!!!بله 11 ماه.از طری
- شرلوک!
- هوم!
- تو که اطلاعاتت خوبه بیا تو این مسابقه هه شرکت کن یه چیزی ببریم!
- چی؟
- این مسابقه هه!
- همین مسابقه ای که با این همه ادعا فرق بین "ریشه ی هوایی" و "ساقه ی رونده" رو نمیدونن، طرفو با سوال غلط می بازونن، تازه جوری هم قیافه میگیرن انگار شرلوک هلمزن؟!
- شرلوک!!
- شامتو بخور، جان!!
شرلوک: ببینم واتسون منظورش از بهترین کاراگاهه دنیا منم دیگه!؟
واتسون: به نظرم منظورش همینه...
شرلوک: امممم... امیدوارم حداقل وبلاگش از مال تو بهتر باشه!
واتسون: هی! من تمام پستای وبلاگمو درمورد تو نوشتم بعد میگی امیدوارم وبلاگش از مال تو بهتر باشه؟
شرلوک: گفتم که وبلاگ تو همه چیز رو خیلی احساسی نشون داده! چون البته نویسنده اون وبلاگ یه ادم احساسیه!
واتسون: حداقل بهتر از مال توئه که  درمورد دویست نوع تنباکو نوشتی و توش مگس هم پر نمیزنه!
شرلوک: من
 جان ، بعد از اون ضربه روحی تو جنگ، هیچ روشی برای برگشتن به زندگی پیدا نکرده بود .
تا اینکه شرلوک رو پیدا میکنه و بخشهای جذابی از زندگی نشون میده که هیچ وقت تجربه نکرده بود.
شرلوک جان رو به زندگی برگردوند. اما دوباره ازش گرفت.
وقتی بعد از چند سال، دوباره روبروی همون روانشناس نشست و گفت منبع حال خوب این سالهاشو از دست داده و همون شکستها ، این بار چندبرابر بهش مستولی شده، واقعا درد کشیدم. چون میفهمیدمش و این چرخه معیوب رو تجربه کرده بودم و تو اوج
فصل هفتم قسمت دوازدهم اضافه شد
نسخه کم حجم و با کیفیت x265 اضافه شد
کیفیت ۷۲۰p اضافه شد
کیفیت ۱۰۸۰p اضافه شد
منتشر کننده فایل: Film2Movieژانر : جنایی , رازآلود , مهیج۷٫۹/۱۰ از ۹۴,۸۰۴ رایزبان : انگلیسیکیفیت : ۴۸۰p – x265 – ۷۲۰p – ۱۰۸۰p فرمت : MKVحجم : ۵۵۰ – ۳۰۰ – ۱۷۰ – ۱۵۰ مگابایتمحصول : آمریکاستارگان : Jonny Lee Miller, Lucy Liu, Jon Michael Hill, Aidan Quinnکارگردان : Robert Dohertyلینک‌های مرتبط : جستجوی زیرنویس فارسی
خلاصه داستان :
ابتدایی ، نام سریالی جنایی و رازآلود می‎باشد که تو
SH:می شه تلفن زد برادر؟
M:تلفن؟
SH:جان یه دختر داره شاید بخواد باهاش خداحافظی کنه.
این دیالوگ نشون می ده که شرلوک چه قدر به فکر رزی،دختر جان،هست.حتی وقتی که جون خودش در خطره به فکر خداحافظی جان با دخترشه. :)
به نظرتون این دیالوگ نشون دهنده ی میزان ارزش رزی برای شرلوک نیست؟به نظرتون نشون نمی ده که شرلوک چه قدر رزی رو دوست داره؟
به گزارش همشهری آنلاین، کلودین اوژه بازیگر فرانسوی که با نقش آفرینی پهلو شان کانری در یکی از فیلم های مجموعه سینمایی «جیمز باند» با عنوان «گلوله آتشین» به شهرت رسید، جابجایی.  مرکز استعدادیابی اوژه، اجل او را که ۷۸ سال داشت تایید و اعلام کرد که او داخل پاریس درگذشته است. اوژه صنف بازیگری خود را با نقشی کوتاه در فیلم سینمایی «کریستین» نما زد که ستارگانی همچون رومی اشنایدر و آلن دلون در آن نقش آفرینی می کردند. او سپس در سال ۱۹۶۰ در فیلم سینما
تو زندگی واقعی مجبوری با بعضی از آدمها معاشرت کنی که هر چقدر هم که مناعت طبع داشته باشی، آخرش هم بخاطر دغدغه های کوچیکشون اونقدر بهت فشار میارن که تو هم سطح دغدغه هات به همون اندازه پایین بیاد. یهو به خودت میای و میبینی که داری با هزار فکر بزرگ که توی سرت هست، درباره ی چیزهای کوچیک غصه می خوری...
این جور وقتها خیلی انرژی صرف خوم میکنم تا دوباره خودمو از این پستو بالا بکشم.
این جور وقتها خیلی به اخلاق گند شرلوک غبطه میخورم.
کاش میشد به همون راحتی
شب خنکی است.در لندن،در خیابان بیکر،در خانه ای با پلاک 221b،دو مرد در حال صحبت کردن با هم هستند.
-چرا ازش محافظت نکردی پس؟؟تو قول داده بودی.قول داده بودی.قووووووول.
شرلوک سکوت می کند.سرش پایین است.
جان با خودش فکر می کند:-من که می دونم تقصیر شرلوک نیست پس چرا دارم باهاش این طوری صحبت می کنم.
اشک به جان امان نمی دهد.قطرات اشک جاری می شوند.
شرلوک سرش را بلند می کند و می گوید:
-جان به خودت مسلط باش.
-مسلط باشم.چه طور از من می خوای مسلط باشم.مری مرده.(و باز ه
 
 
این روزها همه مون منتظر فصل پنجم شرلوک هستیم.ولی هنوز تا اومدن فصل پنج راه زیادی مونده.این شد که به دنبال فیلم های دیگه ی شرلوک گشتم و تا الان به این فیلم رسیدم:
شرلوک هلمز جوان
با عنوان اصلی:
SHERLOCK:THE CASE OF EVIL
فیلم خوبی بود.درسته که جای چهار فصل شرلوک رو نمی گیره ولی خب از هیچ چی بهتره.
البته تفاوت هایی هم با هلمز داره.مثلا به جای آیرین آدلر ، شخصی به نام ربکا دویل وجود داره.ولی خب از شباهت های فیلم هم نمی شه گذشت.
داستان فیلم در قرن نوزدهم اتفاق
یه پسری هست خیلی خفن...اقا...مدیر...پر انرژی...باهوش...باشعور...مهربون...دنیا دیده...پولدار...
اصلا جامع الخصال....
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و ...
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن...
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و ....
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش...
ا
دیشب فیلم "زیبای بی نظیر" (The beautiful fantastic) با بازی اندرو اسکات رو دیدم.خب باید بگم اندرو اسکات (همون بازیگر جیم موریارتی خودمون.) واقعا عالی بازی می کنه.در کل توی نقشش غرق می شه.چرا راه دوری بریم؟همین موریارتی.قبول ندارین که نقشش رو عالی بازی کرد؟
چند وقت پیش یه تئوری برای زنده بودن موریارتی به ذهنم رسید.موریارتی می تونه زنده باشه.
همه مون صحنه ی پشت بوم سریال شرلوک رو یادمونه.
 
 
شرلوک هیچ وقت پشت سر موریارتی رو نگاه نکرد که جمجمه ی از هم پاشید
با نام و یاد خدا ، نوشتن در این وبلاگ رو آغاز می کنم. :)
سلام :)
شرلوک هلمز هستم.هدفم از ساخت این وبلاگ چشیدن و چشوندن لذت تفکر و دقیق شدن هست.تفکر یکی از لذت بخش ترین کارهاست.امیدوارم که بتونم در این زمینه موفق باشم.از همراهی شما ممنون و سپاس گذارم. :)
هیچوقت تا سخنان آب انگور گاز دار تمام نشده رهایش نکنید، بغضش می شکند و اشک های جاریش دامن کتاب های آنتونی هوروویتس را می گیرد و از آن روز شرلوک هلمز و موریاتی از خشم و نفرت بنفش چهره می شوند و شب ها روی میز آشپزخانه لم می دهند و بطری های آب انگور را پشت سر هم سر می کشند، احتمالا به دختری فکر می کنند که دل آب انگور گازدار را شکسته است. آه آب انگور عزیز، گوریل انگوری را شادمان کردی و برای مردمان بی شراب، فرصتی در اینستا فراهم آوردی تا با می قرمز در
هیچوقت تا سخنان آب انگور گاز دار تمام نشده رهایش نکنید، بغضش می شکند و اشک های جاریش دامن کتاب های آنتونی هوروویتس را می گیرد و از آن روز شرلوک هلمز و موریاتی از خشم و نفرت بنفش چهره می شوند و شب ها روی میز آشپزخانه لم می دهند و بطری های آب انگور را پشت سر هم سر می کشند، احتمالا به دختری فکر می کنند که دل آب انگور گازدار را شکسته است. آه آب انگور عزیز، گوریل انگوری را شادمان کردی و برای مردمان بی شراب، فرصتی در اینستا فراهم آوردی تا با می قرمز در
موریارتی درون:تو دیگه شکست خوردی.احتمال موفقیتت صفر درصده. 
جان درون:اه باز این اومد.شرلوک به حرف هاش گوش ندی ها.این فقط بلده انرژی منفی بده.متاسفم براش. 
من:با تلاش اندک و کمی که تا الان داشتم واقعا احتمال موفقیتم صفر درصده.
موریارتی ذرون:  (نیشخند می زند.)
جان درون:اوه نه شرلوک.اون همین رو می خواد.می خواد ناامیدت کنه.
مای کرافت درون:ولش کن این نازنازو رو.
من:من هرچی که باشم،نازنازو نیستم.
مای کرافت درون:پس ثابت کن.
موریارتی درون:ثابت کنه؟چی رو
-چرا اصلا کسی باید یادش باشه؟
از صبح زود که شرلوک از خواب بیدار شده بود این جمله را مرتب در ذهنش تکرار می کرد.اصلا حوصله ی انجام آزمایشات شیمی اش را هم نداشت.
-حتی جان هم یادش نیست.
این فکر مدام در ذهن شرلوک تکرار می شد.در همان لحظه خانم هادسون در اتاق را زد و وارد شد.
-شرلوک،از صبح تا حالا 500 بار عرض این اتاق رو طی کردی.چی شده؟
-هیچ چی خانم هادسون.هیچ چی.
-به من دروغ نگو شرلوک.توی این سال ها کاملا با اخلاقت آشنا شدم.بگو چی شده.
-گفتم که هیچ چی خانم هاد
تصور کنید که شرلوک به جای لندن توی ژاپن زندگی کنه و حتی فراتر از اون تصور کنید که این شرلوک ژاپنی یک زن باشه و مسلما و متعاقبا واتسون و موریارتی هم باید زن باشن.خب نظرتون چیه؟به نظرتون فیلم خوبی می شه؟توی این پست می خوام سریالی رو با این مشخصات معرفی کنم.
معرفی می کنم.این شما و این هم سریال:
 
خانم شرلوک (Miss Sherlock)
 
 
این شرلوک ژاپنی که متولد بریتانیاست و در حال حاضر توی توکیو زندگی می کنهو، پرونده های جنایی رو حل می کنه.داستان از اون جایی شروع م
جان ذهن:شرلوک.
من:هوم.
جان ذهن:چرا با اون این طوری رفتار می کنی؟
من:مگه چطوری رفتار می گنم؟
جان ذهن:شرلوک.
من:(در حالی که می خندم.)باشه جان عصبانی نشو.فقط به خاطر خودشه.باور کن به نفعشه.
جان ذهن:درک نمی کنم.
من:مشکل منم همینه.گاهی اوقات درکم نمی کنی.
جان ذهن:هان؟
من:این رفتار من با اون به نفعشه.همین.
جان ذهن:
امشب به شدت دلم گرفته.
بعد از دریافت اون کامنت خصوصی از طرف یکی از خوانندگان وبلاگ هم دلم بیشتر گرفت. :(
دوست عزیز،غرور و کوچک شمردن انسان های دیگه در شان هیچ آدمی نیست.به دور از انسانیته.همون طور که توی فیلم شرلوک دیدی؛این ویژگی و مشخصه ی شرلوک اصلا دوام نیاورد و روز به روز کم تر شد تا که به طور کلی از خصوصیاتش محو شد.
جان درون:شرلوک.
من:هوم.
جان درون:چرا با اون این طوری رفتار می کنی؟
من:مگه چطوری رفتار می گنم؟
جان درون:شرلوک.
من:(در حالی که می خندم.)باشه جان عصبانی نشو.فقط به خاطر خودشه.باور کن به نفعشه.
جان درون:درک نمی کنم.
من:مشکل منم همینه.گاهی اوقات درکم نمی کنی.
جان درون:هان؟
من:این رفتار من با اون به نفعشه.همین.
جان درون:
سریال پلیسی لوتر رو پیشنهاد میدم چون ریتم تند خوبی داره. تعداد قسمتا کم و خوش ساخته. یعنی براش وقت گذاشته شده.
1.جان لوتر برای شناسایی و پیشبینی افعال و حرکات مجرمین، از روانشناسی قوی استفاده میکنه.
2. انگار استفاده از زن باهوش جذاب مشاور تو سالهای 2010 رواج داشته ! چون آلیس مورگان ، نسخه بسیار نزدیک به آیرین ادلر شرلوک هلمزه.
3. تو این سریال برخلاف سریال شرلوک، سعی میشه بر قهرمان بودن جان تاکید کنه
4.هر بخش سریال حول تفکرات ناب و برنامه های بی نقص
این مدت یکم از سریال شرلوک رو نگاه کردم یعنی بیشترشو ... 3 فصل :) خب راستش اولش جالب بود برام میخکوب کننده .. روش استنتاجش برای حل مسائل بهم یه تلنگر زد که باید با دقت بیشتری به مسائل نگاه کنم.. و جواب همه مسائل پیش روم هست... اما ادامه این روش به همون شیوه و بدون هیچ تغییری در تمام اپیزودها و فضلها خسته کننده میشه .. به قول خودش too boring... too boring
روش حل بیشتر مسائل شیمی و ترکیبات شیمیایی هست در صورتی که شرلوک یه نابغه هست و باید از همه چی سر در بیاره... خب م
-به نظرم یه چیزی کمه.
-چی؟
-نمی دونم شرلوک.ولی یه چیزی کمه.
-بس کن جان.این قدر سخت نگیر.همه چیز هست.
-انار،آجیل،هندوانه،شیرینی،چای و اینم بقیه ی خوراکی ها.چی کمه آخه؟!!
-همه چیز هست.فقط من و تو و رزی و خانم هادسون رو کم داره.
-آهان.فهمیدم چی کمه.باید برم به مالی و گرگ و مایکرافت هم زنگ بزنم تا بیان.
-باز هم مهمون!
-آره دیگه.بدون اونا جشن صفایی نداره.صبر کن الان میام.
-شرلوک به رزی نگاه می کند:
-ببینم تو هم با پدرت موافقی؟
رزی می خندد.
شرلوک ادامه می دهد:
تلفن را برمی دارم و شماره می گیرم:
جان:بله.بفرمائید.
-جان.
جان:آو....شرلوک.ببخشید.اون قدر سرم شلوغ بود که شماره رو نگاه نکردم.چطوری؟خوبی؟
-آره.خوبم.دیشب با مایکرافت صحبت کردم.
جان:این عالیه شرلوک.
-سرت شلوغه؟
جان:آره.یه کم.
-باشه پس فعلا خداحافظ.
جان:خداحافظ شرلوک.ببخشید.سرم یه کم شلوغه.
گوشی را می گذارم.
-سرش چطوری شلوغ بود؟تقریبا همه از بیکاری نمی دونن باید چه کار کنن! :|
شرلوک نفس عمیقی کشید.هوای پاک روستا را به درون ریه هایش داد و بعد رو به جان کرد و گفت:
-جان،هنوز هم از خودم می پرسم واقعا لازم بود به این جشنواره ی محلی بیاییم.
جان ابروهایش را در هم کشید و گفت:
-شرلوک.خواهش می کنم دوباره شروع نکن.بله لازم بود.خیلی خیلی لازم بود.
شرلوک آهی کشید و دوباره به اطراف نگاه کرد.به غرفه های فروش کیک کدو تنبل،کوکوی کدو تنبل،مربای کدو تنبل،خود کدو تنبل و ........ .در غرفه ای هم مسابقه ی انتخاب بزرگ ترین و بهترین کدو تنبل برگذار
 
برای خرید این کتاب ها با 50 درصد تخفیف به سایت انتشارات زبان مهر سر بزنید.
 
تنها خرید کتاب با 50 درصد تخفیف نمی تواند شیرینی یک خرید خوب را انتقال دهد، به همین منظور تصمیم گرفتیم که در کنار فروش کتاب با 50 درصد تخفیف به معرفی بیشتر کتاب های زبان بپردازیم. و اطلاعات بیشتری را به زبان آموزان برای انتخاب کتاب های مورد نیازشان انتقال دهیم. در این مقاله سعی داریم 7 کتاب رمان زبان اصلی فوق العاده  و پرفروش که برای زبان آموزان مفید است را بیشتر معرفی
«روز آفتابی و داغی در ماه اوت بود. خیابان بیکر مانند تنوری بود و درخشش شدید نور خورشید بر آجرکاری زردرنگ آن سوی خیابان چشم را می‌زد... کرکره‌های ما نیمه‌بسته بود و هولمز روی کاناپه دراز کشیده و پاهایش را جمع کرده بود و نامه‌ای را.... می‌خواند...
روزنامهٔ صبح چنگی به دل نمی‌زد. پارلمان تعطیل شده بود. همه از شهر بیرون رفته بودند و من در حسرت کوره‌راه‌های جنگلی نیوفارست یا ساحل شنی ساوت‌سی بودم. خالی بودن حساب بانکی موجب شده بود تعطیلاتم را به
«روز آفتابی و داغی در ماه اوت بود. خیابان بیکر مانند تنوری بود و درخشش شدید نور خورشید بر آجرکاری زردرنگ آن سوی خیابان چشم را می‌زد... کرکره‌های ما نیمه‌بسته بود و هولمز روی کاناپه دراز کشیده و پاهایش را جمع کرده بود و نامه‌ای را.... می‌خواند...
روزنامهٔ صبح چنگی به دل نمی‌زد. پارلمان تعطیل شده بود. همه از شهر بیرون رفته بودند و من در حسرت کوره‌راه‌های جنگلی نیوفارست یا ساحل شنی ساوت‌سی بودم. خالی بودن حساب بانکی موجب شده بود تعطیلاتم را به
لینک دانلود قسمت ششم سریال "شرلوک هلمز-خیابان بیکر شماره ی 221" اضافه شد.
 
 
پاسخ به کامنت خصوصی دوست عزیزی که وبلاگ نداشتن:
سلام
طبق آخرین خبری که دارم ، به احتمال زیاد فصل پنجم سریال شرلوک هلمز ساخته می شه و بازیگر این سریال به احتمال خیلی زیاد همون بندیکت کامبربچ هست.
 
 
متاسفانه هر چه که دنبال قسمت هشتم سریال شرلوک (همونی که توی پست های قبل گفتم.) گشتم نبود.تلوبیون این قسمت رو نذاشته.این قسمت حدود ساعت 1:15 بعد از نصف شب روز جمعه پخش شد.الان دو هفته است دارم دنبال لینک دانلود این سریال می گردم تا این جا هم بذارمش. :|
برای اون هایی که نتونستن قسمت هشتم رو ببینن بگم که موریارتی شکست خورد و طبق معمول شرلوک پیروز شد و زنده و سالم و سر حال برگشت سر کارش.آیرین آدلر هم مرد.خانم هادسون و دکتر واتسون هم با هم ازدواج کرده بو
داستان "ماجرای کارآگاه رو به مرگ (The Adventure of the Dying Detective)" که اپیزود "کارآگاه دروغ گو (The Lying Detective)" از روی آن ساخته شده،داستان جالبیه.شرلوک در این داستان خودش رو به بیماری می زنه تا بتونه مجرمی به نام "کولورتون اسمیت" رو به دست قانون بسپاره.شرلوک هلمز در حین همین بیماری ساختگی اش هذیان هایی ساختگی می گه.به نظرتون درون این هذیان ها و حرف های متوهم نکته ای وجود داره؟با هم قسمتی از این داستان آرتور کانن دویل رو بخونیم:
(لطفا برای خوندن  این قسمت از دا
هر چه بیشتر در فیلم کارآگاه دروغگو دقیق بشیم ، بیشتر به این نکته می رسیم که قصد یوروس بیشتر ارائه ی پرونده ی خودش به شرلوکه تا کمک به حل پرونده ی فیث اسمیت!
قدم زدن شرلوک با یوروس رو که یادتون میاد؟یک شب تا صبح رو این برادر و خواهر که سال ها دور بودن با هم گذروندن.
 
 
-می دونی چرا پرونده ات رو قبول کردم؟چون یه حرف غیرممکن زدی.
 
 
-کدوم حرف غیرممکن؟
 
 
-گفتی زندگیت با یک کلمه تغییر کرد.
 
 
اون یک کلمه به احتمال خیلی زیاد "شرینفورد" بوده.کلمه ای که
سلام به همگی
خب این اولین پست امساله. :)
دیشب که تا ساعت 5 صبح بیدار بودم :| یه فکری به سرم زد.تصمیم گرفتم حالا که گیتس و موفات دست به کار نمی شن و فصل پنج رو نمی سازن ، یکی از داستان های شرلوک رو به شکل امروزی بنویسم.یعنی یه کاری مثل کار گیتس و موفات.فقط امیدوارم خوب از آب در بیاد. :|
خب به نظرتون کدوم یکی از داستان های شرلوک برای به شکل امروزی در اومدن بهتره؟نظر شما چیه؟کدوم یکی از داستان های زیر؟
1.بلوط های قهوه ای
2.ماجرای کشتی "گلوریا اسکات"
3.پنج
سلام شرلوک. میخواستم بدونم اگه دوباره داشتی می اومدی بیمارستان محض اطلاع، من یه کراوات پیدا کرده ام و فکر میکنم ممکنه مال تو بشه. شبیه اون جور کراواتائیه که ممکنه تو بپوشی بنابراین نمیدونم ممکنه آخرین باری که اومدی اینجا، جاش گذاشته باشی.
آهنگ sms گوشی شرلوک رو یادتونه؟؟دیدید توی فیلم وقتی همه صدای sms شرلوک رو می شنون یه قیافه ی جدی به خودشون می گیرن و می پرسن:
-این دیگه صدای چی بود؟؟!!
بعدش هم با یه قیافه ی جدی تر مسئله رو پیگیری می کنن.
ولی این جا هرکسی که صدای آهنگ sms گوشی موبایل من رو می شنوه می خنده و شاد می شه. :)
+آهنگ sms گوشی موبایل من هم همون آهنگ sms توی فیلمه. :)
از اون سریال های محشری که اگه نبینینش از دستتون رفته، من که خیلی خیلی خوشم اومد و باید امیدوار باشم که فصل پنجمی هم داشته باشه، سرچ که کردم ریلیز دیتی برای فصل پنجش نیافتم. کلا خیلی از سریال های کارآگاهی خوشم میاد، مخصوصا از نوع کلاسیکش مثل پوآرو  و  خانم مارپل ولی سبک این سریال متفاوت بود و البته جذاب. خیلی لذت بردم.
یک جایی از سریال شرلوک، موریارتی قبل ازینکه خودش را بکشد برگشت و به شرلوک گفت که تمام زندگیش به دنبال یک حواس پرتی می‌گشته تا اینکه شرلوک را پیدا کرده. یکی که اندازه‌ی خودش باهوش باشد. ولی حالا دیگر اورا هم ندارد چون خیلی وقت پیش شکستش داده است.
حقیقت هم همین است. اصلا بگذاریم به پای تنبلی که این یک سال گذشته را هیچ درس نخوانده‌ام. بهتر اصلا. مگر بچه‌های خرخوان احمق این مدرسه انرژی شان را از کجا میآورند برای درس خواندن؟ از انگیزه. انگیزه‌ای
- مایکرافت: ...اون از اول متفاوت بود. چیزایی می دونست که هرگز نباید می دونست...

 ... انگار از حقیقت های فراتر از حد عادی خبر داشت... [مکث...]
- جان: چی شد؟ 
- مایکرافت: ببخشید. خاطرات دارن اذیت میکنن...



[شرلوک- فصل چهارم- مسئله ی نهایی]
***

- شرلوک: ملودی نوشته شده، تقریباً بی معناست! احتمالاً بریده شده ی یک ملودی کامله... ولی در اون «حزنی» هست که ترسناکه!
- جان: حزن ترسناک؟...
شرلوک چند لحظه مکث میکند... به دست کوچک و تپل کودک در آغوشش، که نور آفتاب غروب روی آن
شرلوک بر روی صندلی همیشگی خود در جلوی شومینه که اکنون خاموش بود نشسته بود.خوابش می آمد و چشمانش نیمه باز بود.تقریبا داشت خوابش می برد که ناگهان ویبره ی گوشی موبایلش او را از جا پراند.به صفحه ی گوشی موبایل خود نگاه کرد.
یک پیام خوانده نشده
رمز گوشی را وارد کرد و پیام را خواند.
???Miss me
شرلوک با خودش فکر کرد:
-هان؟؟؟؟؟؟این دیگه چیه؟
به شماره ای که این پیام را فرستاده بود نگاه کرد.
-این که شماره ی جانه.
نگران شد.با خود فکر کرد:
-یعنی اتفاقی افتاده؟؟؟
دو
سریال شرلوک هلمز عصر جدیدی را نشان داده و میشود گفت یک بازسازی از کتاب های شرلوک هلمز است ولی به نحوی تازه و وفادار به شرلوک هلمز قدیمی...
سازندگان: Mark Gatiss
ستارگان: Benedict Cumberbatch, Martin Freeman, Amanda Abbington, Louise Brealey
گویندگان فصل 1، 2، 3 (دوبله شده در امور دوبلاژ سیما):رضا آفتابی، حسین نورعلی، مینو غزنوی و… گویندگان فصل 4 (دوبله شده در استدیو کوالیما): رضا آفتابی، شروین قطعه‌ای، افشین زی‌نوری، مریم رادپور، غلامرضا صادقی، ناهید شعشعانی، مهین برزویی، شایان
Mrs Hudson:هان چیه شرلوک امشب خوشحالی؟) به ساعت روی دیوار نگاه می کند.ساعت 3:57 دقیقه است.) البته الان باید خواب باشی. :|
-خانم هادسون.مگه ندیدید که امشب بارون بارید؟
Mrs Hudson:همون دو قطره رو می گی؟
-همون مقدار هم باعث شد طراوت زمین رو حس کنم.می دونی چیه خانم هادسون؟
Mrs Hudson:چیه شرلوک؟!!
-هوا بوی بهار می ده!
Mrs Hudson:مثل این که دوباره بی خوابی زده به سرت.باید دوباره جان رو خبر کنم. (اتاق را ترک می کند.)
-هوای بارونی. :)
طبق آخرین خبرهایی که من دارم،فصل پنجم سریال شرلوک هلمز هم ساخته می شه.این خیلی عالیه.عالی نیست؟؟؟؟؟ :)
ولی به دلیل پر بودن وقت بندیکت کامبربچ،ساخت این سریال در سال 2022 آغاز می شه.یعنی بیشتر از دو سال دیگه. :/
خیلی دلم می خواد بدونم که نظر شما درباره ی فصل پنجم این سریال چیه.به نظرتون بیشتر به چه موضوع هایی پرداخته می شه؟دلتون می خواد بیشتر به چه موضوع هایی پرداخته بشه؟دوست دارید چه شخصیت هایی به فیلم اضافه بشه؟به نظرتون چه شخصیت هایی ممکنه در ط
خب، از کجا شروع کنم؟
من هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت فکر نمیکردم مکانی توی ذهنم بتونه با هاگوارتز رقابت کنه. هاگوارتز با اون سرسرای بزرگش، با اون لوسترای عظیم، خوابگاه گریفیندور و... و البته هیچ وقت فکر نمیکردم دوستی‌ای توی ذهنم بتونه با دوستی هری و رون و هرماینی رقابت کنه. هیچوقت. اما؛ یه سریال باعث شد نظرم عوض بشه.
به خودم قول داده بودم هیچ‌وقت سراغ سریالی نرم. چرا؟ صادقانه بگم؛ من جنبه‌ی سریال دیدن ندارم. یعنی یا نباید ببینم یا اینکه خودمو باهاش خف
چند روز پیش فیلم دکتر استرنج رو دانلود کردم که ببینم و هنوز وقت نکردم.بندیکت کامبربچ رو که دیگه همه تون می شناسید،نه؟توی فیلم دکتر استرنج نقش اصلی رو بازی می کنه و جالب تر این که محل زندگیش توی خیابان بلیکر هست.(شرلوک توی خیابان بیکر زندگی می کنه.)امشب باید این فیلم رو نگاه کنم البته اگه وقت کنم. :)
وبلاگ چه قدر خلوت شده.کسی دیگه این جا رو می خونه یا نه؟اگه می خونید قوت قلب بدید لطفا. :)
برای ساخته شدن فصل جدید شرلوک هم باید تا سال 2022 صبر کنیم.
سخن
سلام :)
بالاخره دست به قلم شدم.درسته که داستانی که نوشتم به پای داستان های آرتور کانن دویل یا نویسنده های اپیزود های فیلم جدید شرلوک هلمز نمی رسه ولی خب شما دیگه به بزرگی خودتون ببخشید. :) البته اسمش رو داستان که نمی شه گذاشت.متن نوشته است. :)
برای خوندن این متن نوشته به ادامه ی مطلب مراجعه کنید. :)

ادامه مطلب
-خداحافظ دکتر واتسون.
-خداحافظ مایکرافت.
مایکرافت درحالی که می خندید،جان و شرلوک را ترک کرد و از اتاق گرم خیابان بیکر پا به دنیای یخ زده و برفی بیرون گذاشت.جان هم می خندید ولی شرلوک با حالتی قهرآلود و آزرده خاطر بر بروی صندلی همیشگی اش نشسته بود و زانوانش را در بغل گرفته بود.جان شروع به صحبت کرد:
-باورم نمی شه تو هم یه زمانی یه بچه ی نق نقو بودی.واقعا به خاطر موهای مایکرافت بهش حسودیت می شد.
-نه.همه ی این چیزهایی که مایکرافت گفت چرند بودن.همه شون
 
 
I am lost
Help me brother
Save my life
Before my doom
I am lost
Without your love
Save my soul
Seek my room
 
 
این ها تمام چیزهایی بودن که یوروس همیشه می خواست به شرلوک بگه.از همون اول.از همون ابتدای طرح معما و اون شعر!آخرین مسئله!
-ویکتور!
-حالا داره یادت میاد.
-ویکتور ترِور.ما دزد دریایی بازی می کردیم.من یلو بیرد بودم و اون .... اون رِد بیرد بود!
-شما دوتا جدا نشدنی بودید.ولی منم می خواستم بازی کنم.
-اوه!اوه ، خدا!
(اندکی مکث)
-تو....تو چه کار کردی؟
-من که گم گشته ام
یابنده ام که باشد
زیر درخت مم
 
 
I am lost
Help me brother
Save my life
Before my doom
I am lost
Without your love
Save my soul
Seek my room
 
 
این ها تمام چیزهایی بودن که یوروس همیشه می خواست به شرلوک بگه.از همون اول.از همون ابتدای طرح معما و اون شعر!آخرین مسئله!
-ویکتور!
-حالا داره یادت میاد.
-ویکتور ترِور.ما دزد دریایی بازی می کردیم.من یلو بیرد بودم و اون .... اون رِد بیرد بود!
-شما دوتا جدا نشدنی بودید.ولی منم می خواستم بازی کنم.
-اوه!اوه ، خدا!
(اندکی مکث)
-تو....تو چه کار کردی؟
-من که گم گشته ام
یابنده ام که باشد
زیر درخت مم
سلامسلام دوستان عزیز.به جای داستان گاردین کت یک داستان سه فصله دیگه ای میزارم به نام کاراگاه.خب بریم توضیحات رو ببینیم.نام:کاراگاهنویسنده:خودماوپننیگ*:دارهپوستر:دارهزمان انتشار پارت اول:۱۸اردیبهشت ۱۳۹۹توضیحات:لیدی باگ و کت نوار حالا یک تیم کاراگاه هستند.آیا میتوانند موریارتی را شکست بدهند؟(موریارتی شخصیت منفیه)برگرفته از مجموعه داستان های شرلوک هلمز(موریارتی اینجا با موریارتی اونجا فرق میکنه فقط اسمش موریارتیه.)شخصیت ها:آدرین آگراست،
باد سردی می وزید.سرمای هوا تا مغز استخوان آدم پیش می رفت.بالاخره به خاطر سردی هوا تصمیم گرفتم که یک پالتو بخرم.همین طور که مغازه ها رو می گشتم و پالتوهای مختلف رو می دیدم،چشمم به یک پالتو افتاد.یک پالتو که همیشه دنبالش بودم.پالتویی شبیه پالتوی شرلوک. ^_^ البته فقط به خاطر این که شبیه پالتوی شرلوکه نخریدمش.برای این خریدمش چون به نظرم قشنگ اومد.شکل و رنگش با سلیقه ی من جور بود.خلاصه این که بعد از چند روز جستجو برای پیدا کردن پالتویی مطابق سلیقه
میخواهیم بهترین  کتاب اصول طراحی کاراکتر را به شما معرفی کنیمکتاب طراحی موجودات و شخصیت ها: چگونه می توان یک سبد یک هنرمند برای بازی های ویدیویی ، فیلم ، انیمیشن و موارد دیگر ساخت
توضیحات :
تمام آنچه شما نیاز دارید یک مداد ، کاغذ و تصورات شماست!
تا به حال فکر نکرده اید که چگونه می توانید یک طراح شخصیت برای بازی های ویدیویی ، فیلم یا انیمیشن شوید؟ مارک تارو هولمز ، مدیر هنری و ایده پرداز هنری کهنه ، روش های اثبات شده ای را برای احترام به مهارت
فروش پایان نامه : منابع استرسمنابع استرس
منابع استرس زای زیادی وجود دارند که که فرد را دچار هیجان ها، تنش ها، نگرانی ها، و بیماری های گوناگون که گاه با ظرفیت بدنی ، عصبی و روانی فرد متناسب است و گاه با آن سازگار نیست می کند. در زیر به توضیح هر یک از این منابع استرس زا پرداخته می شود.
وقایع آسیب زا
آشکارترین منابع استرس وقایع آسیب زا می باشد. یعنی فرصت های بسیار خطرناکی که بیرون از حدود تجربیات معمول آدمی است. این وقایع شامل فجایع طبیعی مثل زلزل
مطلبی از "آبشار رایچن باخ"
و "اندر زیبایی های کارآگاه دروغگو - 10"

امشب میخوام یکی از زوایایی که مدتها بود میخواستم بهش اشاره کنم رو براتون بنویسم. یکی دیگه از نکات تکنیکی فیلم سازی که در "شرلوک" رعایت شده و اون رو بسیار حرفه ای و برجسته میکنه. برای درک بهتر این موضوع، ابتدا یک توضیح مختصر درباره ی "برخی نکات درباره ی زوایای فیلم برداری" میدم. بفرمایید :)
ادامه مطلب
خانم هادسون ذهن:شرلوک،به چی فکر می کنی؟
من:از کجا فهمیدین که دارم فکر می کنم؟
جان ذهن:از چهره ات می شه این حالتت رو خوند.
من:به عجیب بودن بعضی آدم ها.
خانم هادسون و جان ذهن با هم:منظورت چیه؟
من:چطور بعضی از مردم می تونن بدون توجه و فکر کردن(حتی به مدت یک ثانیه)به مشکلات و غم های مردم دیگه راحت زندگی کنن.چطور می تونن بدون کمک کردن به دیگران و یا حتی فکر کردن به کمک کردن به دیگران راحت زندگی کنن.
خانم هادسون و جان ذهن:(سکوت)
من:چطور می تونن وقتی توانای
خانم هادسون درون:شرلوک،به چی فکر می کنی؟
من:از کجا فهمیدین که دارم فکر می کنم؟
جان درون:از چهره ات می شه این حالتت رو خوند.
من:به عجیب بودن بعضی آدم ها.
خانم هادسون و جان درون با هم:منظورت چیه؟
من:چطور بعضی از مردم می تونن بدون توجه و فکر کردن(حتی به مدت یک ثانیه)به مشکلات و غم های مردم دیگه راحت زندگی کنن.چطور می تونن بدون کمک کردن به دیگران و یا حتی فکر کردن به کمک کردن به دیگران راحت زندگی کنن.
خانم هادسون و جان درون:(سکوت)
من:چطور می تونن وقتی تو
امروز حوصله ام به حدی سر رفته بود که دست به دامن دایناسور گوگل کروم که از روی کاکتوس ها می پره شده بودم. :)
الان حس شرلوک رو درک می کنم که وقتی هیچ کاری برای انجام دادن نداشت به دیوار خونه ی خانم هادسون شلیک می کرد. :)
الان هم دارم به این فکر می کنم که این دایناسور سرگرم کننده تره یا دیوار خونه ی خانم هادسون. :))
چه کسی باورش می‌شود که سریال چرنوبیل رتبۀ بالاتری از سریال‌هایی چون شرلوک، گیم آو ترونز، بریکینگ بد و انیمیشن آواتار آنگ بگیرد و یک دفعه بشود صدر جدول 250 سریال برتر سایت IMDB؟
نظارتِ بالای شورای عالی فضای مجازی با غیبت‌های مکرر رئیس جمهور به این جا کشیده که سایت‌های دانلود فیلم که مثل قارچ یک شبه سر برآورده‌اند، به راحتی و به طور کاملا رایگان فیلم‌های بدون سانسور خود را عرضه می‌کنند. آن هم با هزینه‌های هاست، دامنه و حتی با دوبله‌های متن
سلام :)
و بالاخره قسمت اول این یکی داستانی شرلوک رو هم نوشتم.بابت تاخیر ببخشید.می دونم که بیشتر از یک ماهه که قول دادم بنویسمش ولی می خواستم انتشار قسمت اول این داستانی همزمان با تولد یک سالگی وبلاگ باشه.این وبلاگ یک ساله شد. :)
وقتی که اولین پست این وبلاگ رو نوشتم اصلا فکرش هم نمی کردم که تا یک سال نوشتن در این وبلاگ رو ادامه بدم.از همه ی شما ، دوستان عزیز که در این یک سال همراه من بودید ، از اعماق قلبم متشکرم.از همه تون ممنونم. :)
خب دیگه ، زیادی
قاب موبایل مزین به تصویر شرلوک عزیز را روی پیشخوان گذاشت و به انتظار ایستاد، هلهله‌ی محکمی، سکرانه تا بالای گلویم آمد که نگهش داشتم، دست بردم که برش دارم و بگویم همین لطفا، دست بردم که زیپ شخصیت‌دانم کشیده شد، آنجایی از هری پاتر، در سالن اسرار، گوی‌های پیشگویی روی زمین می‌افتاد، خرد می‌شد و هاله‌ی شبحین، نجواکننده، به بیرون می‌سرید، شبیه همان، زیپ شخصیت‌دانم باز شد و شبح‌ها دانه دانه بیرون ‌‌می‌آمدند، هر کدام چیزی نجوا می‌کردند و
آخرین باری که برای یک دوست نامه نوشتم، حدود یک سال و نیم پیش بود. نامه‌ای که البته هرگز پست نشد و ماند روی دستم. اگر این آخرین بار را کنار بگذارم، آخرین خاطراتم از نوشتن نامه برمی‌گردد به سال‌ها پیش. به همان سال‌هایی که در فقط همسایۀ دیوار به دیوارمان تلفن داشت و اگر می‌خواستی با کسی در تماس باشی، چاره‌ای جز نوشتن نامه نبود. گمانم هفت یا هشت سالم بود و وقت‌هایی که مادر یا خاله‌ها دست به کاغذ و قلم می‌شدند، آخرین سطرهای کاغذشان مال من بود.
در این مقاله سعی دارم درباره بهترین انیمیشن های سال 2018 براتون بنویسم. انیمیشن هایی که شاید دیده باشین ولی هنوز هم براتون جذابیت داشته باشه که مطالبی درباره شون بخونین. سعی کردم در یک سلسله مطلب به اختصار درباره همه انیمیشن های جذابی که در سال 2018 تولید شدن بحث کنم.
اگر کارتون والاس و گرومیت رو دیده باشین و بهش علاقه داشته باشین، قطعا انیمیشن انسان اولیه(Early Man) رو هم دوست خواهید داشت. اینم بگم که این انیمشن برخلاف والاس و گرومیت که فقط سرگرم کن
سعدی تو بوستان به باب داره در فواید خاموشی.کلی توصیه کرده صحبت نکنی خیلی بهتره تا اینکه دهن باز کنی و چرت بگی
کم گوی و گزیده گوی چون در                    تا ز اندک تو جهان شود پر
ولی این استراتژی بدرد همون زمانا میخوره نه الان.
الان دیگه مهم نیست حرفی بزنی یا نه،چون لباسهای تو قبل از باز کردن دهنت ، میزان سلیقه، وضعیت اقتصادی ، اعتقادی و فرهنگی ات رو با زبان گویا شرح میدن.
چشم ها و حرکاتت ،تن صدا نوع راه رفتن و اندامت بدون حرف زدن، میتونه درص
خیلی وقت است ننوشته‌ام. فکر می‌کردم دو ماهی می‌شود، اما به تاریخ آخرین پستم نگاه کردم. ۶ دی. یکی دو روز بیشتر از سه ماه شده. وقتی مدتی ننویسی، برگشتن سخت می‌شود. فکر می‌کنی حالا باید با یک نوشته‌ی درست و حسابی برگردی، یک چیزی که جبران ننوشتن‌هایت باشد. این است که کلا برنمی‌گردی. کمال‌طلبی منفی! چیزی که به شدت گرفتارش هستم. با این پست سعی دارم به آن اهمیتی ندهم.
راستش این مدت چند باری به سرم زده و همه چیز این فضای مجازی را زیر سوال برده‌ام. ف
نوشتن راجب کسی که به من الهام میده :/ یه چی مث انگیزه و اینا
برای من موردای زیادی بوده چون من گاها از شخصیت مورد علاقه سریالمم توی بعضی چیزا الهام گرفتم
ولی راس همشون شخصیت نیکلاوس و شرلوک بوده
یا آدمای با انگیزه توی اینستا که فالوشون کردم که راس همه اون ها شادی شهرایینی بوده
از بین آدمای اطرافم اوووم نه کسی نبوده
معلم ها و استادام ؟ استاد زبانم علیرضا دلبند
+داداشم دیشب ویندوزمو عوض کردش یکم کار داره تا حس راحت بودن داشته باشم دوباره
و هنوز آ
خب از اونجایی که میدونین من زندگی رو خیلی دوست دارم
و کاش بشه قبل مرگم کارایی که میخواستم همیشه انجام بدم رو انجام داده باشم
خب اینم لیست من
1. توی هر زمینه ای که حالا کنکور منو واردش میکنه تلاشمو کرده باشم و آدمی شم که به خودم افتخار کنم
( میخواد زبان باشه میخواد هنر باشه میخواد پیراپزشکی یا ... باشه )
2. مستقل شده باشم و خونه ای مطابق سلیقم و ماشین داشته باشم با یه سگ یا گربه خونگی
3. به زبان های انگلیسی و ( آلمانی یا فرانسوی ) و اسپانیایی تسلط داشت
چه کسی باورش می‌شود که سریال چرنوبیل رتبۀ بالاتری از سریال‌هایی چون شرلوک، گیم آو ترونز، بریکینگ بد و انیمیشن آواتار آنگ بگیرد و یک دفعه بشود صدر جدول 250 سریال برتر سایت IMDB؟
نظارتِ بالای شورای عالی فضای مجازی با غیبت‌های مکرر رئیس جمهور به این جا کشیده که سایت‌های دانلود فیلم که مثل قارچ یک شبه سر برآورده‌اند، به راحتی و به طور کاملا رایگان فیلم‌های بدون سانسور خود را عرضه می‌کنند. آن هم با هزینه‌های هاست، دامنه و حتی با دوبله‌های متن
طبق چیزی که امروز فهمیدم (به طور کاملا اتفاقی تلویزیون رو روشن کردن و زدم شبکه ی 3 .) سریال شرلوکی که توی پست قبل معرفی کردم ، هر جمعه در حدود ساعت 19:20 از شبکه ی سه پخش می شه. :)
خب ، پس بقیه ی قسمت های این سریال هم پخش می شه.امروز قسمت ششم پخش شد.لینک دانلود تا قسمت پنجم این سریال رو در پست قبل قرار دادم.قسمت ششم هم هر وقت که در اینترنت قرار گرفت ، در همون پست قبل می ذارم. :)
پیشنهاد می کنم این سریال رو ببینید چون وقتی این سریال رو تماشا می کنید با
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">












دانلود ...
فیلمایی که از دیدنشون خسته نمیشم؟
حقیقتا هرچقدر هم یه سینمایی یا سریال رو دوست داشته باشم
بازم دلم نمیخواد دوباره ببینم و ترجیح میدم یکی جدید ببینم
شاید یکی رو حین دیدنش همراهی کنم ولی نه
البته شاید یه وقتایی هوس کنم دوباره ببینم
مثل شرلوک که تابستون سعی کردم دوباره ببینم و تا نصفش بیشتر نتونستم
یا اورجینالز که فعلا وقتشو ندارم
ولی دوست دارم تابستون سه گانه بتمن رو دوباره ببینم
از چالش خسته شدم حسش نیست دیگه :(
قبلنا خیلی مصمم بودم و هیچ کار
-خسته کننده نیست؟
جان سرش را از روی لپ تاپ بلند می کند:
جان:هان؟
-خسته کننده نیست؟
جان:چی؟
-سکوت.سکوت اتاق خسته کننده است.
جان:آ آ آ آ.....خب.
-حتی مایکرافت هم ساکت شده.مایکی قبلا شر و شورتر و پر حرف تر بود.الان داره توی پذیرایی خونه تلویزیون می بینه. :| قبلا بیشتر میومد این جا ، توی اتاق.
جان:ببین شرلوک.....خب.....خب.
-باشه جان.می فهمم.به کارت ادامه بده.
جان:آه!باشه.
زیر لب زمزمه می کنم:
-خسته کننده است!
آخرین باری که برای یک دوست نامه نوشتم، حدود یک سال و نیم پیش بود. نامه‌ای که البته هرگز پست نشد و ماند روی دستم. اگر این آخرین بار را کنار بگذارم، آخرین خاطراتم از نوشتن نامه برمی‌گردد به سال‌ها پیش. به همان سال‌هایی که در فقط همسایۀ دیوار به دیوارمان تلفن داشت و اگر می‌خواستی با کسی در تماس باشی، چاره‌ای جز نوشتن نامه نبود. گمانم هفت یا هشت سالم بود و وقت‌هایی که مادر یا خاله‌ها دست به کاغذ و قلم می‌شدند، آخرین سطرهای کاغذشان مال من بود.
"زندگى مثل یه کابوسه، سیاه و 
دردآور و «پوچ». بـه نظر من 
تنها راه چاره براى شاد بودن، 
سر خود کلاه‌گذاشتنه! هممون 
باید براى زنده‌بودن یه داستان 
خیالى ببافیم. اگه بخواى رک و 
راست باشی‌زندگى «کوفتت» 
می‌شه و نمی‌تونى تحملش کنى."
| وودى آلن |
گاهی وقتا از متنایی که میذارم بدم میاد، شاید واقعا این حرف از وودی آلن نباشه... نمی دونم.
اگه یه روزی مجبور بشم بین درام و جنایی یکی رو انتخاب کنم، صد در صد اون جناییه. از همون بچگی فیلم های کارآگاهی و پل
فیلم بلند داستانی شرلوک جونیور | باستر کیتون | فیلمنامه از کلاید براکمن، جوزف میچل و جین هاوه | ۱۹۲۴

 

نقد فیلم
ارزیابی: شاهکار
 
«سینما؛ کارخانۀ رویاسازی»
بعضی از دوستانم با کنایه‌ای حاکی از کم‌سوادی مرا
متّهم می‌کنند که تو در دوران کلاسیک مانده‌ای، و یا عدّه‌ای با محافظه‌کاری می‌گویند
که سلیقه‌ات تو را ناگزیر به سمت کلاسیک‌ها می‌کشاند. همان‌طور که از این توصیف‌ها
برمی‌آید، من یک سینه‌چاک سینمای کلاسیک هستم؛ امّا در این بین، بحث
خانم هادسون:کم کم دارم نگرانش می شم!جدیدا تا ساعت 5 صبح بیدار می مونه.هر چی بهش می گم که شب مال خوابیدنه ولی گوشش به این حرف ها بدهکار نیست که نیست.همون کاری رو می کنه که دلش می خواد.
جان:نمی دونم چی بگم خانم هادسون.باهاش صحبت کردین؟
خانم هادسون:هزار بار.بهش می گم شب ها مثل جغد بیدار نمون ولی بازم کار خودش رو می کنه.
جان:نه.منظورم اینه که چرا بیدار می مونه؟
خانم هادسون:چه می دونم.اونو که می شناسی.هیچ وقت حرف دلش رو به هیچ کس نمی زنه.زیادی درونگراست.
به احتمال خیلی زیاد این کلیپ رو توی فضای مجازی دیدین :) من که هر روز میبینمش، اما خالی از لطف نیست که شما هم دوباره ببینیدش :)  من که ازش خیلی خوشم اومده :) شاید تاثیر آقای کامبربچ همون شرلوک خودمونه :) با اینکه خیلی اغراق آمیزه ولی عاشق شخصیت شرلوکم :)))
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پ
در حوالی ساعت یک و نیم بعد ازظهر کتابخانه‌.دو دختر با لباس های معمولی و قیافه های معمولی، در راهروی ورودی ایستاده اند و یکی از آن ها با فلاسک نیم لیتری که در دست دارد به آب سردکن آب‌جوش می پاشد.
این اتفاق از دوربین های مداربسته و چشم یکی از مراجعین دور نمی ماند.پسری لاغر و استخوانی که احتمالا به قصد آب خوردن،از سالن مطالعه بیرون آمده با چشم های گرد‌شده صحنه را می بیند.
این اتفاق کمی عجیب به نظر می رسد.هر انسان معقولی اگر این صحنه را تصویرسازی
به احتمال خیلی زیاد این کلیپ رو توی فضای مجازی دیدین :) من که هر روز میبینمش، اما خالی از لطف نیست که شما هم دوباره ببینیدش :)  من که ازش خیلی خوشم اومده :) شاید تاثیر آقای کامبربچ همون شرلوک خودمونه :) با اینکه خیلی اغراق آمیزه ولی عاشق شخصیت شرلوکم :)))
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط
آخرین باری که برای یک دوست نامه نوشتم، حدود یک سال و نیم پیش بود. نامه‌ای که البته هرگز پست نشد و ماند روی دستم. اگر این آخرین بار را کنار بگذارم، آخرین خاطراتم از نوشتن نامه برمی‌گردد به سال‌ها پیش. به همان سال‌هایی که در فقط همسایۀ دیوار به دیوارمان تلفن داشت و اگر می‌خواستی با کسی در تماس باشی، چاره‌ای جز نوشتن نامه نبود. گمانم هفت یا هشت سالم بود و وقت‌هایی که مادر یا خاله‌ها دست به کاغذ و قلم می‌شدند، آخرین سطرهای کاغذشان مال من بود.
 
روز 19ام
عشق اولم؟
هولی فاک چیشو بگم
نمیدونم کدومشون عشق اول من حساب میشن :/
ولی یکیشون تا ابد برای من عشق اوله
چون حسی که نسبت بهش داشتم و دارم انگار عوض نمیشه
و خب به نظر من متفاوت ترین آدم دوست داشتنی جهانه
توی چند تا پست ازش نوشتم و حتی توی یکیش عکسشو گذاشتم
 روز 20 ام
 جوزف مورگان بازیگر اصلی سریال اورجینالز که خیلی خیلی میدوسمش
چ
 
ایتان بازیگر سریال شیملس که دوسش دارم
 
توماس جان هم اشاره کرده بودم بهش
 
این سه تا اصلیا بودن ولی
روی بورا
گراتین ٣٥٩-٣٨٣ م امپراتور روم غربی، ٣٧٥-٣٨٣ م
لوکرسیا بورژیا ١٤٨٠-١٥١٩ م اشراف‌زادۀ ایتالیایی
دیوید ریکاردو ١٧٧٢-١٨٢٣ م اقتصاددان سیاسی بریتانیایی
آدولف تی‌یر ١٧٩٧-١٨٧٧ م تاریخ‌نگار و نخستین رئیس‌جمهور جمهوری سوم فرانسه
لالیتا پاوار (١٩١٦-١٩٩٨ م) بازیگر هندی
ساموئل پی. هانتینگتون ١٩٢٧-٢٠٠٨ م نویسندۀ آمریکایی
احد شیخ‌لری (١٩٦٠-م) بازیکن و مربی فوتبال ایرانی
نادر نعمتی (١٩٦٦-م) کشتی‌گیر ایرانی
ماریا بلو ١٩٦٧-م بازیگر آمریکایی
سعد ح
در واقع ذهن خسته من حتی دو سال آینده رو هم نمی بینه ولی به نظرم ایده جالبیه...
بیست سال آینده یعنی وقتی که من 42 ساله شدم و تقریبا دوبرابر عمر الانمه، خیلی زیاد به نظر می رسه ولی می دونم که مثل برق می گذره و زمانی می شه که من صبحها جلوی آینه به چروک ها و موهای سفیدم خیره می شم و نچ نچ می کنم. 
قطعا تا اون موقع ازدواج کرده ام یکی دوتا بچه ی قد و نیم قد دور و برم رو گرفته اند، خونه ی خودم رو دارم با باغچه ای که همیشه آرزوش رو دارم. چیزی که ازش کاملا مطمئن
اصولا الان مثل اون دانش آموز ته کلاس میمونم که معلم از اول میز یه سوالی رو میپرسه و میرسه به میز آخری و اون بنده پروردگار جواب تازه ای برای گفتن نداره.
ولی خب بدینوسیله اینجانب علیرضا از جانب آزاد دعوت شدم به این پویش تا بلکه لااقل صدامون دیگه به بیان برسه.
۱. انتقادات و پیشنهادات
یه بخش تو پنل باشه واسه انتقادات و پیشنهادات(غیر از قسمت تماس با ما).الان که این پویش راه افتاده چجوری بفهمیم که بیان میفهمه؟
۲. پیدا کنید پرتقال فروش را
وقتی بخوای
ادموند کارترایت ١٧٤٣-١٨٢٣ م مخترع انگلیسی
فیلیپ پتن ١٨٥٦-١٩٥١ م رهبر حکومت ویشی فرانسه
مانوئل آویلا کاماچو ١٨٩٧-١٩٥٥ م رئیس‌جمهور مکزیک، ١٩٤٠-١٩٤٦ م
جولیوس سی. هولمز (١٨٩٩-١٩٦٨ م) سفیر آمریکا در ایران، ١٩٦١-١٩٦٥ م
رابرت پن وارن ١٩٠٥-١٩٨٩ م شاعر، رمان‌نویس و منتقد ادبی آمریکایی
راجکومار ١٩٢٩-٢٠٠٦ م بازیگر و خوانندۀ هندی
خوزه سارنی ١٩٣٠-م ٣١مین رئیس‌جمهور برزیل، ١٩٨٥-١٩٩٠ م
شرلی مک‌لین ١٩٣٤-م بازیگر و رقصندۀ آمریکایی
جیل ایرلند ١٩٣٦-١
یک:
روی من زیر اب بود و تو نمی دیدی...
مرگ مثل ریشه ی نیلوفر ... درمن...
دو:
دویدم رو به آتش ...از سوختن سرمایه درهراس ...
شعرهایم دروزش باد ...سوخته تا خدا می رفتند ...
سه:
می رفتیم و بین ما سکوت" خورنده " بود!
اعصاب و عشق و اعتماد ...دیگر نداشتیم ...
 
چهار:
بگذارند ...پائیز دستهایش را هم می خورد ...
مثل خوردن روح برگ ها ...
مثل خوردن ابرها توی آسمان ...
مثل خوردن تابستان ...
قرچ قرچ!
وکسی باور نمی کند ...روح من چطور خورده شد؟
میان روح برگ ها ... میان روح ابرها ... یا میان
 
 
کریستین:سلام
(سکوت)
کریستین:حاضر نشد انجامش بده؟
دکتر استرنج سرش را به نشانه ی پاسخ منفی تکان می دهد.
دکتر استرنج:اون یه عوضیه.توی توکیو یه روش جراحی جدید هست اونا سلول های بنیادی اهدا کننده رو کشت می دن.بعد برداشتش می کنن و نمونه ی سه بعدیشو کلون می کنن.اگه بتونم یه وام جور کنم....... .
کریستین:استیون..... .
دکتر استرنج:یه وام کوچیک دویست هزار دلاری....... .
کریستین:استیون تو همیشه پول هاتو به همون سرعتی که در میاوردی خرج می کردی ولی الان پولیو خرج
پسرک وارد فروشگاه شد. در به در در قفسه‌ها به دنبال شامپویی می‌گشت که انقلابی باشد، حتما نه شامپویی که چپیه دورِ درش انداخته باشند یا که زیرِ قوطی‌اش که دست بکشی ته ریش‌های نرم کرکی‌ای وجود داشته باشد، او می‌خواست یک شامپوی ایرانی بخرد. 
آن قدر این حرکتش به زعم خودش حماسی بود که یک گروه موسیقی نظامی درونِ مغزش با طبل و شیپور مشغول اجرای موسیقیِ سر زد از افق بودند. به شامپویی رسید که اسمش پرژگ بود و کنیه‌اش سیر!
او قبلا در آینه جادو دیده بود
هوس کردم یه نقد درباره "سگ های ولگرد بانگو" بنویسم. لطفا بخونیدش و ایراداتی که داره رو بگین. چون احتمالا از این به بعد درباره انیمه ها بیشتر مینویسم.
سگ های ولگرد بانگو یه انیمه سه فصلیه که احتمالا تا ۶ فصل ادامه خواهد داشت. یه سینمایی هم داره که الحق اون هم خوش ساخته. داستان در مورد شهر یوکوهاما و سازمان های حاکم بر شهره که هر کدام از اعضای ثابت دو سازمان اصلی موهبت های خاص خودشونو دارن. فصل اولش حکم معرفی شخصیت ها رو داره و معمولا با طنز آمیخت
از دیشب، از وقتی ح تماس گرفت و خبری رو بهم داد که پارسال این موقع منتظرش بودم، از بعد از تموم شدن صحبت‌مون و رسوندن خبر به خانواده‌ام، احساس عجیبی دارم. دارم سعی می‌کنم بتونم احساسم رو تجزیه‌وتحلیل کنم و به همین خاطر سعی می‌کنم تاجایی که ممکنه محیط آروم باشه؛ اما همین الان هم از به‌هم‌ریختگی این متن مشخصه که نمی‌تونم افکارم رو مرتب نگه دارم و از همین الان می‌گم که برای حفظ اصالت احوالم، جمله‌ها رو جابه‌جا نمی‌کنم.
قضیۀ خیلی پیچده‌ای
با 77 امین پست وبلاگ و آخرین چالش امسال با سالی که گذشت خدافظی میکنیم
حقیقتا سال خیلی خوبی نبود ولی از سال 97 بهتر بود
تقریبا بیشتر وقتمو تو خونم پس چنین موقعیتی کم پیش میاد برام
 
1. روزی که بعد مدت ها با رل قبلیم حرف زدم خیلی خوشحال بودم
 
2. وقتی از شمال برمیگشتیم و شب آخر بود و تو حیاط مدرسه والیبال بازی میکردن
بعدش رقصیدن و لایو گرفتم خیلی خوب بود یا شهربازی که رفتیم و تو ماشین بازی گندزدم
 
3. تولد سوپرایزی مامان که البته یجورایی پیش بینی میکر
پخش جدید سریال هرکول پوآرو
پوآرو مجموعه سریال جنایی پلیسی با بازی دیوید سوشی و گویندگی اکبر منانی ساخت کشور بریتانیا می باشد.
سفارش مجموعه تلویزیونی پوارو دوبله فارسی از شبکه نمایش

مشخصات فیلم هرکول پوآرو :
زبان سریال :دوبله فارسی
کیفیت صدا و تصویر : عالی
تعداد قسمت : 52
تعداد دیسک : 9 عدد DVD
فرمت : خانگی
پخش جدید از شبکه نمایش
قابل پخش در پلیرهای خانگی و کامپیوتر
سریال پوآرو

این مجموعه جذاب جنایی بر پایه داستان‌های
کوتاه و بلند آگاتا کریستی
سه روزه که حال جسمیم خوب نیست،از یه طرف فشار امتحانا و استرس(که خودم میگم استرس ندارم ولی بچه‌ها میگن داری)از یه طرفم این حجم بزرگ فشار روحی سه ماه دوری از خونه(که بازم فکر نمیکنم دردم بخاطر دوری از خونه و خانواده باشه،اونم بعد سه سال دانشجویی)...بقدری حالم خراب بود که دوستام داشتن با کتک میبردنم بیمارستان،ولی خب نرفتم...آخه نه فشارم پایین بود نه چیز خاصی...آدم واسه دلتنگی که نمیره دکتر...
حالا دلتنگ چی؟خودمم نمیدونم والا!گفتم اینا رو بنویسم شا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها