نتایج جستجو برای عبارت :

| بیرون نرو، تامام |

متن و ترجمه آهنگ
Tamam, tamam
حله حله
Vor der Tür stehen rund tausend Mann
تقریبا یه هزار نفر جلوی در وایستادن
Bit*h, es gibt keinen Kuss auf die Hand
آهای دختر ، حق نداری دست منو ببوسی
Nur Fotos plus Autogramm
فقط می تونی عکس بندازی و امضا بگیری
Easy easy tamam tamam
آسون آسون ، حله حله
Immer rufen die Kunden mich an
مشتریام مدام بهم زنگ میزنن
Und sie bringen mich um den Verstand
و اعصابم رو بهم میریزن
Heute schneit es einhundert Gramm
امروز سر جمع صد گرم برف باریده
No sıkıntı, tamam, tamam
اشکالی نداره ، حله حله
Mhh, popp’ eine Molly
یه اکستازی بنداز بالا
Mhh, rock, r
سلاماگه اعتراض کروماسک رو هنوز تو وب تون نذاشتید نصف عمر تون به فنااین پستی که پیش روی شماست در باب نشر این اعتراضه هستاعتراضه چیه حالا؟این اعتراض برا کساییه که میخوان نشون بدن که با بیماران کرونایی همدردی میکننو به دلیل احتکار و گرون فروشی ماسک تحصن میکنن¤ چه جوری تو این اعتراض شرکت کنیم؟راحته، فقط عین متن همین پست رو شما هم پست میکنیدتامام تامام¤¤¤ یکی از بیانیها: سعید تو چقد کلت بو قورمه سبزی میده. بیخیال بابا¤¤¤ سعید: اولندش مگه شما کل
سلاماگه اعتراض کروماسک رو هنوز تو وب تون نذاشتید نصف عمر تون به فنااین پستی که پیش روی شماست در باب نشر این اعتراضه هستاعتراضه چیه حالا؟این اعتراض برا کساییه که میخوان نشون بدن که با بیماران کرونایی همدردی میکننو به دلیل احتکار و گرون فروشی ماسک تحصن میکنن¤ چه جوری تو این اعتراض شرکت کنیم؟راحته، فقط عین متن همین پست رو شما هم پست میکنیدتامام تامام¤¤¤ یکی از بیانیها: صدرا تو چقد کلت بو قورمه سبزی میده. بیخیال بابا¤¤¤ صدرا: اولندش مگه شما کل
سلاماگه اعتراض کروماسک رو هنوز تو وب تون نذاشتید نصف عمر تون به فنااین پستی که پیش روی شماست در باب نشر این اعتراضه هستاعتراضه چیه حالا؟این اعتراض برا کساییه که میخوان نشون بدن که با بیماران کرونایی همدردی میکننو به دلیل احتکار و گرون فروشی ماسک تحصن میکنن¤ چه جوری تو این اعتراض شرکت کنیم؟راحته، فقط عین متن همین پست رو شما هم پست میکنیدتامام تامام¤¤¤ یکی از بیانیها: سعید تو چقد کلت بو قورمه سبزی میده. بیخیال بابا¤¤¤ سعید: اولندش مگه شما کل
نمیدونم کار خود سعید هستش یا نه
ولی وقتی که وارد وبش میشید،خود به خود وارد یه صفحه ی لاگین بیان میشید،خب باید بهتون بگم این صفحه فیک پیچه و برای هک هستش.از 3 جا اینو فهمیدم :
1 خود به خود اومد تو این صفحه
2 ادرسش متفاوت بود   (دلیل واضح تر؟؟؟)
3 اطلاعات رو اشتباه وارد کردم ولی کار کرد :////    (رمز رو زدم   BORO AMATO GOL BEZAN   خخخخخ)
4 وقتی رو ارسال کلیک کردم رفت توی صفحه ی اصلی بیان
پس مراقب باشید توسط سعید حیاتی (یا هرکسی که سعید حیاتی رو هک کرده)  هک نشید
ت
نمیدونم کار خود سعید هستش یا نه
ولی وقتی که وارد وبش میشید،خود به خود وارد یه صفحه ی لاگین بیان میشید،خب باید بهتون بگم این صفحه فیک پیچه و برای هک هستش.از 3 جا اینو فهمیدم :
1 خود به خود اومد تو این صفحه
2 ادرسش متفاوت بود   (دلیل واضح تر؟؟؟)
3 اطلاعات رو اشتباه وارد کردم ولی کار کرد :////    (رمز رو زدم   BORO AMATO GOL BEZAN   خخخخخ)
4 وقتی رو ارسال کلیک کردم رفت توی صفحه ی اصلی بیان
پس مراقب باشید توسط سعید حیاتی (یا هرکسی که سعید حیاتی رو هک کرده)  هک نشید
ت
تو این سایت میتونید حتی بدون عضویت با دوستاتون بازی کنید
+اگه عضو بشید میتونید تو مسابقات مختلف سایت شرکت کنید
++این سایت بین المللیه ولی از زبان فارسی پشتیابنی میکنه
+++توی بازی ریتینگ میگیرید (این عالیه)
++++توی بازی میتونید درخواست تساوی بدید،تسلیم بشید،چت کنید و برای خودتون یادداشت بزارید
+++++در احر بازی میگه که بازیتون به کدوم بازی های معروف شباهت داشته
++++++در این سایت به جز اینکه شطرنج بازی کنید میتونید شطرنج یاد بگیرید
تامام
نه نه نه....لی
سوپر پک مود های gta sa
عیدانه جذاب و عالی برای طرفداران gta san andreas
4 تا مود خفن براتون اوردم حالشو ببرید و تامام تامام
لیست مود ها:
+پرواز ماشین
+اول شخص
+جت پک بتمن
+انتخاب شخصیت گیم
دانلود مود ها و آموزش نصب در ادامه مطلب
ادامه مطلب
راه‌های بسیاری رو طی نمودم در نهایت به این مهم رسیدم که باید نفس را زیر پا خرد کرد.
نباید چیزی به اسم "من" وجود داشته باشد. این می‌شود اولین قدم روبه جلو. 
شمعی برای فوت کردن نبود که هیچ؛ از پس بالن آرزوها هم بر نیامدم.
امّا با تمام‌ اینها مسیر سخت مشخص است. 
تامّام 
اگر مثل من از بروزرسانی جدید بیان خوشتون نیموده و با ویرایشگر مطلب در هنگام ارسال مطلب راحت نیستید و سر درگمید میتونید از طریق این اموزش به حالت اولیه برگردونیدش !!:)
(منظورم این ویرایشگر جدیده هست که عکسشو در زیر مشاهده میکنید ):/
کافیه در پنل مدیریت وبلاگتون برید تو قسمت تنظیمات > تنظیمات مرکز مدیریت 
و در قسمت ارسال مطلب گزینه ویرایشگر پیشفرض رو انتخاب کنید و ذخیره را بزنید . حالا ویرایشگر ارسال مطلب شما به همان حالت اول باز میگردد !
+ایزی
راه‌های بسیاری رو طی نمودم در نهایت به این مهم رسیدم که باید نفس را زیر پا خورد کرد.
نباید چیزی به اسم "من" وجود داشته باشد. این می‌شود اولین قدم روبه جلو. 
شمعی برای فوت کردن نبود که هیچ؛ از پس بالن آرزوها هم بر نیامدم.
امّا با تمام‌ اینها مسیر سخت مشخص است. 
تامّام 
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی؟ هوم. ولی میدونی تقدیرش چقدر منو یاد تو میندازه؟ اونجاش که میگه عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می‌پره. یا اونجا که میگه راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی. هوم.
 
آخرین پست ناله‌ی عشقی. تامام.
این که گفت نفخت فیه من روحی را ما ... یعنی من حداقل نمی فهمم، منظورم این است حس اش نمی کنم ... اما حالا بارقه هایی از این کلام به من رسیده و مبهوتم کرده. 
من فقط این را فهمیدم که انسان ها خیلی خیلی بیشتر از آنچه فکر می کنند توانمند هستند؛ چیزی ورای تصور خودشان. 
حتی من، حتی تو. 
تامّام 
احتمالا دیگه ننویسم.اگه بنویسم هم فقط برای خودم مینویسم.فقط کسی اطلاع داره چجوری کلا واسه وبم رمز بذارم؟
+اینستا هستم البته.اگه دوست داشتید آی دیتونو بدین فالوتون کنم.البته با عرض شرمندگی آی دی های فیک طور و بدون پروفایل یا پروفایل گل و بلبل رو نمیشه.مرسی
عایا همه تو این مراحل انقدر اذیت میشن یا منم ک دهنم داره سرویس میشه؟
ینی طبیعیه؟!
+ هروقت هروقت هروقت ذهنم میاد یکم آرامش بگیره و ب نتیجه نزدیک شه یکی از راه میرسه قشنگگگگ بنزین میریزه رو افکارم و یه کبریت هم براحتی روش میکشه و تامام!
در تمام زندگیم
از ازل
تا الان
من عاشق و شیفته دو نفر شدم
توی کل عرصه رسانه و مدیا و موسیقی و هرچی
کامبیز حسینی وقتی بالای 37 سال بود
مکابیز وقتی بالای 40 سال بود.
به جز این دونفر من هرگز و هرگز به هیچ کسی علاقه نداشتم چه ایرانی چه خارجی.
جفت اینها هم بدبختی رنگ پوستشون خیلی روشنه و حس جنسی نداشتم بهشون. 
تامام.
روز بسیار پر ماجرایی داشتم.... و بیا تامام اونهارو بزاریم کنار، و ب عصر توجه کنیم.
عصر با بابا رفتیم نزدیک خونه کیم و من تقریبن برای اولین بار یک عدد ماشین بزرگ رو حرکت دادم:))))))) چند بار ماشینو خاموش کردم و هی یوهو کوبیدم رو ترمز و ماشینو کج و کوله کردم و تهش... موفق شدم درست ماشینو روشن کنم، فرمون رو درست بتابونم و با سرعت ۱۰ تا یه مسیر صاف رو برم!
و من... ب خودم افتخار میکنم:)
بالاخره پی کارم رو گرفتم و تامام. 
بعد از حدودا یه سال، رفتم آزمایشگاه دانشکده، خیلی ها اپلای کردن و نیستن، اونا که موندن هم رفتنین.
همچین که پام رو گذاشتم اونجا و دیدم چقد خالیه. ناراحت شدم واقعا. واقعا گلبم گرفت.
چی شد که اینجوری شد. هر کی رو میبینی داره اپلای میکنه. خستم کردین دیگه.
اه، مرسی.
سفرت سلامت اما، به کجا میری عزیزم قفس تموم دنیا ...
اما خلاصه پس از اختلالاتی در سایت تیم آترین اف سی در 25 اردیبهشت لیگ برای تیم آترین اف سی تمام شد و این تیم با 38 امتیاز در رده 8 ام قرار گرفت. این درحالی یست که مدیران این تیم قول سهمیه را داده بود .و حال باید دید آترین اف سی برای فصل 98-99 چه برنامه ای دارد.
گفت توی نظر من تو یه دختر با حیا و محجوب...صادق و معصومی...تو خیلی عالی هستی....
اما اگه با من زندگی کنی باید همه برنامه هات رو عوض کنی...
منم گفتم من نمیتونم برنامه هامو عوض کنم و خداحافظ....
و سلامی نو به تنهایی بی انتهای الهام بانو....
 
 
پی نوشت: جناب دشمن دیروز...مهربون امروز...دیگه هرگز هرگز هرگز برای من کامنتی نذارید و پیامی ندید....تو رو به خدا بذارید تو حال خودم باشم....
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام

شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام
شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱۷
عرررررررررر همه دارن تلاش میکنن پیشرفت میکنن من فقط نگاه میکنم همین قدر بی حس:( منم میخوووونمممم نمیزارم یادم برررره‌.با f میرم میخرمش فک کنم حالا ۶۰ ت شده باشه اونوقتااا ۲۰ ت بود نخریدمش مث چییی پشیمونم.
میرم میخرمش و تامام :/ دیگه بیشتر از این صبر کردن جایز نیست اونقدر میخونم تا یااااد بگیرم.
+یکی قطع دنبال کرد ولی مهم نی من اینجا فقط حرف میزنم هرکس دیگه ام ناراحته قطع دنبال کنه.اصن مهم نی کسی بخونه یا ننخونه.
کاش یکی بود که زودتر بهم می‌گفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهن‌ش بوده. زجر می‌کشم از همه‌ی این‌ها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
 
دیگه اینجا ناله نمی‌کنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بی‌حسی بده بهم.
 
به نام خالق صبر ...
نمی دونم چی شد که بالاخره امشب بعد از مدت ها تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم. برای تو. 
بعد از مدت ها که از ١١ بهمن گذشته با دلم کنار اومدم و راضیش کردم تا بنویسه. البته که هنوز هم اخساس می کنم که برای تو نمی نویسه. بیشتر برای خودم می نویسم. گله هام رو از تو. امشب برای من شب خاصیه. نمی دونم اصلا یادت هست یا نه ؟! 
بیخیال.
چه فایده که اینا رو بنویسم. 
خسته تر از اونیم که حتی واسه خودم بنویسم.
تامام ...
وی دیشب دریکی از کانال های تلگرام واژه ی کامیک را مشاهده کرد
و دنبال این که کامیک چه است سایت هارا وارونه کرده است و در نهایت پدر اینستاگرام و پینترست را بابت این کامیک ها دراورده و به شدت معتاد شده..
و از چشم درد به سوی کوری پیش میرود.
و تامام.
#پست_موقت
دختر خاله دومیه سیزده ساله شده. خاله دومیه خیلی نگرانشه و مدام به ما دخترخاله بزرگا می‌سپاره هواش رو داشته باشیم. چون سیزده سالگی سن حساسیه. چند وقت پیش هم با خانواده دوستش فرستادش بره ارمنستان حال و هواش عوض بشه بچه. من یادم افتاد ده سال پیش با ذوق رفتم خونه مامبزرگم و با شادی به همه اعلام کردم که امروز سیزده ساله شدم!  خاله بزرگم نگام کرد و گفت: نچ نچ نچ چه سال نحسی رو پیش رو داری! هیچی دیگه. خودتون فکرش رو کنید با چه بدبختی‌ای اون سال نحس رو ر
انگار همه‌ی هم زمانی ها باید یهو اتفاق می‌افتادن.
لعنت به توئیتر. لعنت به من.
از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست؟  Why I like to be alone؟ هر چه کرده به در بسته خورده؟ فقط هر روز بیشتر ترسیده؟ از ویرگول خوشم اومده؟ "بدم نمیاد یه غلطی توش بکنم؟" بدم نمیاد؟ چقدر بدم اومد اون موقع از این حرف ها. چقدر برخورد بهم. خ گفت کودک درون‌ه. لعنت به کودکی که من فکر می‌کردم بالغ باشه.
کاش می‌رفتم می‌گفتم چقدر بهم برخورده همه چیز. چقدر عصبانی بودم. شاید حل می‌شد همون م
سلام.وجی:سلام.آفتاب از کدوم طرف دراومده تو نمیخوای حرف بزنی؟وجی:ساکت.حالم بده.باشه بهتر.خب دوستان من میخوام اولین داستان وب رو بزارم.اما براش نه پوستر دارم نه اسم.لطفا یه راهنمایی کنید تو نظرات.خب بریم واسه توضیحات.
نام:نامعلوم.
پارت ها:۱۰
فصل ها:۲
پوستر:نداره
اپننیگ:اصلا نمیدونم چیه که بزارم.پس نداره.
خلاصه:گابربل و امیلی تو یه حادثه میمیرن...
پایان:دیگه دیگه
خب فردا پارت اول رو بهتون تحویل میدم.
نارگیل تامام.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام

شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱
این دو سه روزی که با زور دولت تدبیرو امیدو این داستانا پامونو از فضاهای مجازی کشیدیم بیرون ،خیلیا برگشتن به بیان و من از این بابت خوشحالم هرچند که میدونم اینم یه مقطع کوتاهیه و اوضاع نت که روبراه شه بازم همه شون ستاره سهیل میشن.
اصن من معتقدم هیچ جا خونه خوده آدم نمیشه بابا جان! خوش برگشتید اما بی معرفت نباشید  و یادتون نره وقتی تلگرام و اینستاگرام بهتون وفا نکردن و تو چله سرما ولتون کردن رفتن  بازم بیان بود که درو به روتون باز کرد! بله بله.
از
بسم الله الرحمن الرحیم ./
خب دیشب حضرت آقا ساعت ۸ از سر کار اومد ، ما هم طاقت نداشتیم دیگه بمونیم و فردا حرکت کنیم با خستگی تمام ساعت ۹ حرکت کردیم الانم مسیر ۷ ساعته رو ، ۸ ساعته که تو راهیم و هنوز دو سه ساعت دیگه مونده برسیم و اینکه ازین ۸ ساعت ۴ ساعتشو هی زدیم بغل خوابیدیم تو ماشین به حالت مچاله و هر بار بیشتر به عمق فاجعه ی {غلط کردم صبر نکردم فردا شه } ، پی‌بردیم ‍♀
_ صدای خر و پف ِ حضار _
تامام./
اینکه داری با یه نفر چت میکنی و طرف تند تند جوابتو میده.
بعداز چنددقیقه دیگه به همون سرعت پیامات سین نمیشن و جوابا هی کوتاه تر و خلاصه تر میشن و حتی بعضیاش هم بدون جواب میمونن.
و یکدفه وسط حرف زدنت میاد میگه وای از خواب دارم بیهوش میشم!
و این یعنی اینکه دیگه اینقد زر نزن من یکی بهتر از تورو واسه چت کردن پیدا کردم!
اگه کسی رک و پوسکنده همین جمله ی بالارو بهم بگه شاید 10دقیقه گریه کنم و سعی میکنم باهاش مثله خودش باشم ولی اینکه منو احمق فرض میکنه قلب
نارگیل وارد مبشود!!سلام دوستان.من یادم رفت یه چیزی راجب داستان رو بنویسم.وجی:مثل همیشه.همیشه بادش میره.بزار بگم چیه بعد.من شخصیت های داستان رو براتون نگفتم.
شخصیت ها:مارینت/لیدی باگ.آدرین(۵ سالشه)فیلیکس/کت بلنس.اینا شخصیت هاش هستن.راستی!من پوستر و اسم رو پیدا کردم.
اسم:گاردین کت(گربه محافظ)
پوستر:پارت اول رونمایی میشه
وجی:این کل زوری بود که میتونستی بزنی؟؟؟؟وجی جان حرف نزنی بهت نمیگن لالی.خب دیگه ما مزاحم نشیم بریم.بای!!نارگیل تامام.
❤❤❤❤❤
سلام دوستان عزیز.من گفتم دیگه با شما خودمونی شم،یه لقب بره خودم انتخاب کنم!!از این به بعد همه من رو نارگیل صدا بزنید.وجی:سیاهه نارگیله!!هر هر نمکدون!وجی:تازه کجاشو دیدی!!دوستان این وجی هستش.تازه اومده اینجا.وجی:این دروغ میگه یک!اینجا خونه منه دو!اسم من وجدان هستش نه وجی سه!شما اگه انقدر ور نمیزدی من اسمت رو نمیزاشتم وجی.من کتاب زبان وجدان ها رو خوندم.وجی تو فرهنگ اصیل وجدان ها به معنای وجدانی است که خیلی پیش ازحد ور میزنند.وجی:توهم با این اسم ا
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را✌
پ.ن1:ولی قشنگ بود اینکه گفت چی به طور دقیق و کامل و عملی آرومت میکنه و من فقط زیارت جمکران و مشهد رو میدونستم که واسه من جواب میده
واسه ناراحت شدن و ناراحت موندن وقت زیاده فعلا اینجانب مرحله دوم المپیاد دارم و تامام
من خیلی به خ اعتقاد دارم. خیلیِ خیلیِ خیلی نه. ولی خیلی. مطمئن نیستم که با بعضی درست و غلط هاش موافقم یا نه اما اونا درست و غلط های شخصیشه. من با کلیتِ کارش موافقم. امروز تو سایت روانکاوی تداعی اینو خوندم: "طبق قانون حریم خصوصی در روانکاوی، یک درمانگر نمی‌تواند همزمان با دو نفر از یک خانواده یا دو نفری که ارتباط نزدیکی با هم دارند روانکاوی انجام دهد. بنابراین اگر یکی از نزدیکان درجه‌ی یک شما (اعم از خواهر، برادر، فرزند، پدر، مادر، شریک عاطفی)
بعد از...چند روز شده؟ بیشتر از یه ماهه...
بعد از بیشتر از یه ماه قرنطینه، انگار دیگه کم کم باهاش به صلح رسیدم!
دیگه برام مهم نیست بیرون نرم...کافه ها و رستورانا هم که بسته ان اصلا...
واسه هر کی هم دلم تنگ شه، یه تماس تصویری و خوبی چه خبر و تامام...
البته که دلم پیتزا و چیز برگر و اوووف علی الخصوص ازون ساندویچای کثیف ال ای میخواد!
ولی خب بدونِ اونا هم سر میشه...
یه نظمی دادم به روزام که خودمم در عجبم...
این هفته ی آخر هر روز صبح پیاده روی و دوی صبحانه داشتم.
شعر : رضا کاظمی اردبیلی محاوره ای 
موضوع : اُوتور اِئوده
 
چیخیب   چول ده   دولان ماقدان بو       ویروسه       کُمَک     اِئتمَه آیل       تِز      خوابِ    غِفلَت دَن اوتور       ائودَه      چوله     گِئتمه 
 
توتوب       دریای     غَم    شَهری چالیب       آهنگِ       غَم    اِئل لَر چیخیب  چول دَه دولان سوز سیزاولار       پَر پَر      تامام     گول لَر 
 
نی یه      فیکر      الیسوز    مَردُم چوله      چیخ ماق     شهامت دور بو     گون لَرده 
دوباره خواب بعدازظهرم با کابوس زهرمار شد! تصمیم گرفتم یک بار برای همیشه این موضوع رو با خودم حل کنم! ( هرچند که چشمم آب نمی خوره!اما حداقل تلاشم رو میکنم!!!!!
به خودم گفتم دختر سفت و سخت پای اعتقاد و انتخابت بمون ! تامام!
و دوم اینکه بلند شو و به "ش" پیام بده و حرف دلت رو بزن و راحت شو ! تامام!
بهش پیام زدم و گفتم:( دلم داره از نگفتن این میترکه ! من خوندم که اگه اوایل که بچه دار میشی گریه کنی؛ عصبانی شی،دلت بچه رو نخواد طبیعیه! حالت روحی و فیزیولوژی طبیع
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی 
#محاوره ای
 
#سوزوم 
 
گه        باخگینان     گوزلَریمه 
گور نَه    دولوبدور بو   گوزوم
دانشدیرما       دانیشام‌     مَن 
اورَگوی     یاندیرار     سوزوم 
 
دَرد لی سوزوم   چوخدو مَنیم 
غصه   سین نَن    یانیر   اورَک
هانسی    گونوم نَن    دانیشیم 
بَد    گَتیریب    چالیر     اورک 
 
جاوان    لیغدا   ساچ   آغاریب 
یامان      قوجالمیشام      فَلَک
هامی    گَلیب    دوست   آدینا 
فقط     مَنه      وِریب      کَلَک
 
دوز 
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی 
#محاوره ای 
 
#گورَسَن 
 
گورَسَن   سَن ده    مَنیم  تَک 
مَنی  هی   یادَه     سالارسان 
مَن کیمین سَندَه  هَر  آخشام
اوتلانیب   تامام     یانارسان 
 
گورَسَن سَنین  ده   مَن   تَک 
گوزلَرین  گون دَه  قان آغلار
دَردو غم یئرین   سالیب هی 
اورَگوی هَر    گئجه    داغلار 
 
گورَسَن   سَن  دَه   مَنیم  تَک
عشق     فَراقیندا    یانارسان 
خاطیراتدا         چالیخلانیب
نَفَسوی     چَتین      آلارسان 
 
گورَسَن   سَنین د
و درود خدا بر او فرمود:
دوری تو از آن کس که خواهان تو است نشانه کمبود بهره تو در دوستی است،
و گرایش تو به آن کس که تو را نخواهد، سبب خواری تو است.
حکمت451
اخ اخ چقدر بدرد این روزهای زندگیمون میخوره این کلام
فهم من از این حکمت :
کسی که بهت ابراز علاقه میکنه و باهات دوسته و تو ازش دوری میکنی نشونه کمبود بهره تو در دوستیِ
کسی که محلت نمیذاره و بهت بی توجهی میکنه و تو میری سمتش این هم نشونه خواری توِ
تو رفاقت و ارتباط عزت نفس مهمه، عزت نفس خودمون و طرف
شرمنده
هروقت وقت کردین واسه من زنده که ایشالا تا فرداشب بره اون دنیا فاتحه ای قرائت بفرمایید
اخه آدم خونه فک و فامیلای باباش باشه فرداشب بعد به تگ تکشون بگه چه غلطی کرده؟
من از استرس سکته کنم گناهام بخشوده میشه؟
ببینید من مردم شما بدونید وصیت نامم تو ی قسمت خالی اندازه یه کشو قسمت اون ور تختم ک سمت دیواره ، چندتا شمع سوخته و اینام هست ک قرار بود حاجت بگیرم برم امسال رو سفره خودم شمع بزارم...
وای اگه بشه چی میشه؟!
به این فکر میکنم قراره آیندم و ت
اقا من زنده هستما ، ولی چندوقته اصلا دست و دل وب رو ندارم نمیدونم چرا یعنی میدونما ولی خب بی خیالش ، با شرمندگی فراوان به هیچکدومتونم سر نمیزنم ، فقط هعی وبو چک میکنم ببینم کسی کامنت داده یا نه ! 
حتی دوبار به حذف وب فکر کردم که اصلا خودم به خودم فحش دادم حتی به حذف و راه انداختن یه وب دیگه فکر کردم حتی یجورایی اسمشو هم انتخاب کردم ولی باز به خودم نهیب زدم .
یه مقدار این روزا حالم گرفته شده ولی من بی خیالشون ادامه میدم ( یعنی یه اتفاقایی پیش اومد
1. بهترین و باحال ترین سیزده به در عمرم تو کشتی کروز و با کنسرت شهرام شب پره :))))
2. صندلی راک سورپرایزی پسرجان و همسرجان؛ لبخند گنده حتی همین الان
3. اولین پیاده روی با دوست جان بعد چندین سال و راه رفتن کنار رودخانه پارک ساحلی 
4. پیاده روی های تابستونی با پسرجان و صبحانه زدن تو پارک 
5. روزی که پسرجان رو تو مدرسه جدید ثبت نام کردم و تامام
6. سوم مهر روزی که پسر شیرازی قشنگ و عزیزم اومد تو زندگیمون
7. روزی که دکتر ق. پیام داد که به قدری از ترجمه هام رضا
هیچ وقت ،هیچ وقت سعی نکن خیلی به حریم خصوصی یه سری ادم ها نزدیک بشی...
این چیزیه که همیشه میگم‌به خودم،  ولی خب آدم با آدم فرق داره ، سه چهار نفری که باهاشون میری بیرون ، نون و نمک هم دیگر رو میخورین، و باهم صحبت میکنیم و به حرفاشون گوش میدی که مثلا نرو سر کلاس و  درس نخون و اینا ، بخاطر حرمتی که براشون قائلی ، 
بعد به خود اجازه میدی باهاشون راحت تر باشی ، بعد میبینی که نه...! اونا دستت رو گذاشتن تو حنا...نمیخوان مثل خودت باهاشون راحت باشی... ،اینا ر
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی 
#محاوره ای
#سوزوم 
گه        باخگینان     گوزلَریمه 
گور نَه    دولوبدور بو   گوزوم
دانشدیرما       دانیشام‌     مَن 
اورَگوی     یاندیرار     سوزوم 
دَرد لی سوزوم   چوخدو مَنیم 
غصه   سین نَن    یانیر   اورَک
هانسی    گونوم نَن    دانیشیم 
بَد    گَتیریب    چالیر     اورک 
جاوان    لیغدا   ساچ   آغاریب 
یامان      قوجالمیشام      فَلَک
هامی    گَلیب    دوست   آدینا 
فقط     مَنه      وِریب      کَلَک
دوز  دانیشان
1. امشب فهمیدم چقدر نمیدونم قدر داشته هامو... مگه یه ادم چی میخواد؟ جز اینکه بقیه به یادش باشن... حالشو بپرسن... بهش شب بخیر بگن :)) روز تولدش یادش باشن و به روی آدم لبخند بزن... نگران آدم شن... دنیا کثیفه عوضیه مزخرفه... ولی ما هرچقدم بد باشیم ذاتمون که خراب نیست؟ هست؟ من اگه یه روز بفهمم به خدا خیانت کردم همه چیو تموم می کنم. 
2. نگرانم... چون در وضعیت فعلی به طرز افتضاحی افتضاحم... ولی همیشه این شکست ها جسورم می کنن... 
3. در پی پیچوندن تیشرت داداشم امروز ی
خب خب خب برگردم سر زندگی معمولی و ساده خودم امروز جواب اون مستر دادم و تامام :) از اینستاگرام بیرون اومدم و حس پرنده ی آزاد شده رو دارم دلم میخواد بپرم و بدوم...کلا وقتی حالم خوبه مث اسب میشم خخخ.
از دیشب حس ها و اتفاقات مختلف برام افتاده و شبا بی خوابم ینی دیشب تا ۴ همینجوری زل زده بودم به دستم که رو دیوار گذاشته بودم و اصلا متوجه گذر زمان نشدم ینی شبا اونقدر برام جاذاب دوست داشتنیه که حتی با زل زدن به دستامم کیف میده حتی اگه هیچ کار نکنم :) 
تاحال
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی 
#محاوره ای 
#گورَسَن 
گورَسَن   سَن ده    مَنیم  تَک 
مَنی  هی   یادَه     سالارسان 
مَن کیمین سَندَه  هَر  آخشام
اوتلانیب   تامام     یانارسان 
گورَسَن سَنین  ده   مَن   تَک 
گوزلَرین  گون دَه  قان آغلار
دَردو غم یئرین   سالیب هی 
اورَگوی هَر    گئجه    داغلار 
گورَسَن   سَن  دَه   مَنیم  تَک
عشق     فَراقیندا    یانارسان 
خاطیراتدا         چالیخلانیب
نَفَسوی     چَتین      آلارسان 
گورَسَن   سَنین ده   مَن 
ما دو تا همکار داریم (یک خانم و یک آقا)
این دو نفر همیشه تو جلسات گروه سر کوچکترین مسأله باهم در نبرد هستند
به هم تیکه میندازن
موضوع های پیشنهادی پایان نامه دانشجوهای همدیگه رو با دلیل و بدون دلیل رد میکنند
سر دروس مورد تدریس بحث می کنند
و گاهی واقعا نمیدونی اصلا بحث سر چیه
و گاهی اون قدر این بحث ها کشدار میشه که اصل جلسه می ریزه بهم و شاید به جای 45 دقیقه، جلسه 2 ساعت طول بکشه
هر قدر هم بهشون بگی همدیگه رو مقصر میدونند و آتیششون تندتر میشه 
 
حاا
یادمه پارسال یه دختر کنکوری اومده بود وب من قشنگگگگگ داشت خودشو میکرد تو چشم من که واسه دانشگاه شیراز رتبه ی بهتری از دانشگاه تبریز میخواد!!!!! حالا بیا و حالیش کن نه داری اشتباه میزنی داداچ!!! دیگه ما هی توضیح میدادیم این بنده خدا مقاومت میکرد در برابر فهمیدن!!!! دیدم عاقا من 24 ساعت که نه! 24سال هم بیام واسش توضیح بدم تو مغز این بشر نمیرررررره که نمیررررره! خلاصه اینکه امروز دیدم یه منبع قابل اعتماد اومده اسامی رو نوشته رتبه بندی شده از نظر جهانی
 هر بار که به اشتباه شوقی در دلم رشد می‌کنه و می‌میره، یه جون از جون‌هام کم میشه. یه کم اشک می‌ریزم و سعی می‌کنم قوی باشم. امان... امان...
 
+ ظهر که از خواب بیدار شدم، بین خواب و بیداری، تو حالتی که واقعا نمیدونم خواب دیدن بودن یا خیال کردن یه صحنه هایی که بی‌اندازه براشون دل‌تنگ بودم رو میدیدم. صحنه های دلگرمی. هر چی که بود خیلی واقعی بود.
 
++ فکر کردن به هر گذشته‌ای برای من سخت و دل‌گیره. و احتمالا تا آخر عمر همین خواهد بود. کاش می‌تونستم برگ
سلام :) 
این روزا خیلی احساس تنهایی تو دنیای واقعیمو میکنم، آدم‌های واقعی زندگیم که شاید بتونن من رو از تنهاییم دربیارن کیلومترها ازم دورن 
فکر میکنم یک هفته بیشتر باشه که بیرون نرفتم به جز شبی که با گریه و استرس پسر رو بردیم درمانگاه و مستقیم برگشتیم خونه  همینجور بی دلیل جیغ میکشید و گریه میکرد رسیدیم درمانگاه میخندید :/ 
ما هم جوون و بی تجربه، نمیدونستیم علت این جیغ ها چی میتونه باشه و من اینقدر ترسیدم که به همسر گفتم زود ببریمش درمانگاه
زیبای من، امروز جز پیام ساعت چهار و سی و هفت دقیقه صبحت که برام نوشتی عزیزم من رسیدم یزد، دیگه هیچ پیامی و خبری ازت نداشتم . ساعت هفت صبح جواب پیامت رو دادم اما سین نشد. ساعت یازده صبح باهات تماس گرفتم و گوشی خاموش بود.ساعت که از نه شب که گذشت دیگه مطمئن شدم خوابیدین و امروز باید فقط با یادت توی قلبم تموم بشه. نمیگم که روز خوبی بود چرا که دلتنگی برای تو توش هست اما میخوام بگم که من حالم خوبه. تقریبا بیشتر ساعت های روز پر انرژی بودم. جز لحظه هایی که
سلام!
اسم من کوثره میتونید برای آشنایی بیشتر درباره من رو بخونید.
فکر نمیکردم بتونم دوباره پست شماره یک توی این وبلاگ بنویسم!
ولی حالا تونستم و هیچ چیز جز وبلاگ پاسخگوی نیاز من نی 
میخوام روزانه بنویسم تا پیشرفتمو بتونم بسنجم
پیشرفت توی چیزی که از زندگیم میخوام
من میخوام یک هنرمند جهانگرد باشم!
البته!
نه به تنهایی
امیدوارم در اینده از پیدا کردن ادمایی مثل خودم بنویسم
و 
از کارهایی که باهم میکنیم!
 
از شروع سال 1399 دفتر بولت ژورنال برداشتم 
ت
نمیدونم ...
واقعا شاید ابجی داره درست میگه و دچار بحران ۲۲ سالگی شدم...
دغدغه شغل ودرس و خونواده و غیره...باعث شده خودمو فراموش کنم...
امروز از مامان میپرسم من کیم؟
میگه دیوونه شدی؟اول صبح؟
میگم ...نه...بگو کیم؟ویژگی هام چیاس؟
میگه...اما میفهمم نیستم...ینی شایدم باشم...ولی وقتی مثلا میگه دلسوز  یاد این میوفتم که گربه جلو چشمام رفت زیر ماشین و من حتی پلکم نزدم...
وقتی میگه استرسی ...یاد تمام روزایی میوفتم که امتحان داشتم و هرکاری میکردم جز درس خوندن...وق
مهدی صالح پور عزیز دعوت کرده که در یک پویش از بیان بخوایم یه تکونی بده به این سیستم وبلاگ نویسی دوست داشتنیش
بنده کلا نسبت به هر سیستمی که یه ذره بزرگ بشه کم امیدم
نا امید نیستم البته
الانم خیلی امید ندارم ولی خوب خدارو چه دیدی
اگر قرار هست اینجا اصلاح بشه، مشخص و مسلمه که چه تغییراتی باید اتفاق بیافته
اگاه و واضح هست که کمبود نسخه موبایلش دیده میشه
همونطور که کلوب انقدر دست دست کرد تا کامل کاربرهاشو از دست داد حالا تازه نسخه موبایل داده کج و
امتحانا دو‌ روز پیش تموم شدن.من گفته بودم هفته آخر امتحانام آسونن؟من غلط کردم‍♀️ولی دیگه از فاجعشون نمیگم همینکه تموم شدن برام کافیه.
زود برنگشتم.سر حوصله وسایلمو جمع کردم و یه روزم موندم خونه خالم و امروز صبح رسیدم خونه.یه جور حس خستگیِ بزرگی دارم که فقط دلم میخواد بخوابم.واقعا خستم و نمیخوام فعلا زود شروع کنم برای خوندن علوم پایه.پوستم نابود شده و موهام ریزش شدید گرفته بود این مدت و باید برم دکتر یه فکری به حالش کنم.باید برم سراغ تحقیق ب
از طرف تنبــور ب ی چالش دعوت شدم ک دستش م درد نکنه تا اینجا بهترین چالشی بوده ک دیدم، منم 00:00:. رو ب این چالش دعوت میکنم 10 تا کاری ک میخوام تا زنده هسدم انجام بدم :
1)  گیتارو خیلی دوست دارم یاد بگیرم و بعدش اگه شد پیانو، جدیدا م دلم میخواد ی استودیو داشتم و میتونستم عاهنگارو بازخونی کنم و ضبط کنم \:|
2) چنتا هارد بخرم که واسه همه فیلم و عاهنگام جا داشته باشم ی عالمه م جا اضافه بیارم :(3) ی زمین ورزشی روباز داشته باشم ک هم بشه توش والیبال بازی کرد، هم بس
بابا ب معنای واقعی کلمه یک sexist عه! ب تفاوت ها و جدایی های زن و مرد شدیدن معتقده و ازون عادماییه ک میگه "چون تو زنی.." و یا "چون من مَردم..." فلان اتفاق باید یا نباید بیفته.
ولی در ورای این سکسیت بودن ب نظرم حرفای درستی میزنه. اعتقادات درستی داره و با وجود اینکه تو زمینه های زیادی با هم تفاوت داریم میتونم ب حرفش گوش بدم و چیزای زیادی رو قبول کنم ازش!
براش اولویت داره ک "زن" به خونه و زندگی و بچه و رفاه همسرش اولویت بده و ی سری خاسته های خودش رو برای اونا
سلام
یه خبر خیلی خوب برای علاقه‌مندان طراحی وب!
مجموعه فیلم‌های آموزشی پودمان سوم کتاب طراحی وب منتشر شد
این مجموعه رو می‌تونید از طریق این لینک با تخفیف 33 درصدی ویژه ایام امتحانات همین حالا تهیه کنید!
و اما پاسخ به یک سری سوال اساسی که همتون دارید :
چند تا فیلمه؟
53 تا!
چرا اینقدر زیاااد؟!
مطالب رو به کوچکترین بخشی که میشد فقط تو یه فیلم آموزش داد تقسیم کردم که اگه دنبال رفع اشکال یا مرور یه سرفصل کوچیک کتاب باشید، یه راست برید سراغ فایل آمو
دوشنبه ها تنها روزایی هستن که یکم وقت آزاد دارم چرا؟ چون فقط یه کلاس باکتری دارم ۱۰ تا ۱۲ و تامام امروز هم بعد کلاس باکتری پر کشیدم سمت خونه تو راه به ذهنم رسید که قبل رفتن به خونه امروز که وقت دارم یه سر به آرایشگاه بزنم و از این وضع فلاکت بار دربیام به مادرم زنگ زدم که نگرانم نشه گفت کارت تموم شد بگو بیام دنبالت گفتم نه پیاده بر میگردم  از مترو تاکسی سوار شدم و رفتم آرایشگاه خداروشکر نوبت خودم بود و توی نیم ساعت کارم تموم شد و راه افتادم پیاد
فرار عمر از جنگ احد و عتاب و هجوم شدید امیر المومنین علیه السلام بر فراریان از جنگ
علی بن ابراهیم قمی قدس الله روحه الشریف عالم و مفسر بزرگ شیعه می‌نویسد:
وروی عن ابی واثلة شقیق بن سلمة قال كنت اماشى عمر بن الخطّاب اذ سمعت منه همهمة، فقلت له مه، ماذا یا عمر؟ قال ویحك أما ترى الهزیر القضم ابن القضم، والضارب بالبهم، الشدید علی من طغى وبغى، بالسیفین والرایة، فالتفت فاذا هو علی بن ابی طالب، فقلت له یاهذا هو علی بن ابی طالب، فقال ادن منی احدثك عن
امشب یه تصمیمی گرفتم ... که جدیه
خودم میدونم تصمیمایی ک اینجوری و اینموقع میگیرم و بار ها و بارها درموردش فکر میکنم الکی نیست کاملا جدیه و من روش مصمم هستم
راهیو انتخاب کردم ک میخوام پاش وایستم ...
تصمیم گرفتم این یک ماه رو عالی بخونم جوری ک وقتی شب خواستم بخوابم ب خودم بگم خسته نباشید امروز فوق و العاده بودی ...
کلاسای نکته و تست شرکت کردم ک همه دبیراش درجه یک هستن و میمونه تلاش من ... میخوام عالی تلاش کنم این یک ماه رو ...
میخوام ب خودم اعتماد کنم ...
دلم خیلی تنگ شده.
دروغ چرا؟خیلی وقته که زیاد نمیام و زیاد هم نمیخونمتون...توی همین دوره ای که نبودم 20 سالم تموم شد !12 دی ماه ! اماتبریکای تولدم گم شد تواوضاع و احوال همون موقع و درست مثل پارسالم احساس تنهایی شدید کردم...
هیوایی که 20 سالش تموم شده ... نمیدونم چراانقدر هضمش برام سخته...
دوست دارم یه هیوای 15 ساله باشم پر از امید وارزو و شور زندگی و پل های روبه رویی که هنوز خراب نشده ...!
به قول تیلور سویفت : maybe this is wishful thinking, probably mindless dreaming...
دلم خیلی گرفت
 چجوری میشه نوشت و نوشت و نوشت و انقد نوشت تا مرد؟ الان دقیقا خواستار یه چنین موقعیتیم. همونجوری که وقتی زنگ می خوره و مث وحشیا داریم کیفمونو میذاریم رو دوشمونو میدویم بیرون و اون وسط ایکس به ایگرگ میگه "بِکَّن بریم" و ضعف میریم از خنده. دلم می خواد بِکَّنَم برم؛ نمی دونم اونجا مرز داره یا نه. ولی می دونم هرجاییه جز اینجایی که من هستم. 
 خب می دونی از یه جایی به بعد دیگه نسبت به مقدساتتم بی تفاوت میشی. اونجا اصن جای خطرناکی نیستا. هس؟
جای خطرناک
هیچوقت انقدر از لبتاپم بدم نمیومده!! 80% تمام روزهای قرنطینه رو وقتی بیدار بودم پای لبتاپ بودم. چشمام به نور طبیعی اصلا باز نمیشه دیگه (:
زندگی در آغوش خانواده دو روز اولش خوبه. تامام.
دارم کرایه خونه ای رو میدم که دو ماهه خالیه. اما میخوام برگردم. خونه من اونجاست! میخوام اما نمیدونم چطوری از فیلتر خانواده رد شم. 
مثلا امروز میبینه در اتاق بسته س، میپرسه «چرا در اتاق رو بستی؟» 
جواب میدم «چون اتاقه و گاهی آدم درشو میبنده»
و میگه «یعنی میگی من نمف
+امروز یه حس خیلی بدی داشتم..
از وقتی که پاشدم !
نمیدونم چرا ..
دلم تابستون پارسال رو خواست ..
دیدن یه فصل از سریال تو یه شب تا صبح
فصل 3 و 4 و 5 viking 
حتی دلم برای سریال riverdale تنگ شده
13 reason why 
+یه غم خاصی تو دلم بود و هست ..
حتی با دیدن کلیپ جدید علی بروکس تو یوتیوب هم حالم خوب نشد ..
بزار ببینیم ویدیو mia اپلود بشه چه میشه !
امشب میخوام تا صبح بیدار باشم ..
شاید فیلم دیدم ..
شاید فکر کردم .. به خیلی چیزا !!
شاید اینستا گرام ..
شاید پادکست .. نه اصلا حوصله پادکست رو
این مدت انقدر آدمای عجیب دیدم که کم مونده شاخ در بیارم!
اول دختری که فقط بلده حرف مفت بزنه، بشدت دو به هم زنه بشدت بیشعوره ولی سیاسه و بلده چطوری رفتار کنه که آدما یا نفهمن چه موجود کثیفیه یا خیلی دیر بفهمن مثلا من خودم تازه بعد دو سال و نیم به ماهیتش پی بردم!
دوم آقایی که من رو کلی تحقیر کرد که تو فلانی و بیساری و کسی تو زندگیت بوده بعد خودش دخترونگی دختری که عاشقش بود رو گرفته بود و ولش کرده بود! شاید برای یکی مثل من بحث داشتن و نداشتن بکارت مهم
به قول پوریاطالقانی
احمقانه ترین کار ممکن اینه که دانشجو با دانشجو دعوا کنه :)
+ واقعا نمیفهمم چتونه و از جون هم چی میخواید ! 
+ دلم میخواد یه بار بهشون بگم ببین نه اون کاره ایه ن تو پس بکشید بیرون !
+ عاشق اون پیامم که دختره تو گروه شورا عمومی فرستاد میگفت " جهادتون قبول " واقعا دلیل این همه لشکر کشی و حنجره پاره کردن چیه ؟ چی از جون هم میخواید ! چرا اونی که باید یه حرکتی بکنه سر جاش نیست و فقط دانشجو ها رو با یه سری ایدئولوژی پر سرو صدا و تو خالی می
هوای بهاری هم اثرش رو گذاشت و اون رخوت هر ساله سر و کله ش پیدا شد. کل ظهر و عصر رو پای کتاب دارن هاردی خوابیدم. تا الان نصف کتاب رو بیشتر نخوندم چون ظرف خوندن یکی دو صفحه کاری پیش میاد یا خوابم می بره. هرچقدرم مقاومت کنه ذهنم بازم من می خونمش پس بهتره بیش از حد تلاششو نکنه. عصر که از خواب نازم بیدار شدم همین طور دراز کش توی تخت به ابرای بارونی که جدیدن هم عاشقشونم و هم ازشون متنفرم خیره شدم. چند روزه به خاطر بارون نمی تونم بیرون بزنم یکم راه برم و ا
سه‌شنبه هفتم ماه می ورزشگاه آنفیلد بندر لیورپول.لک لک ها بعد از شکست سه بر صفر مقابل حریف پرآوازه خود یعنی بارسلونا،حال باید در شهر خود به مصاف آنها بروند و چهار گل بزنند تا به فینال برسند.انها صلاح و فیرمینو دو بازیکن کلیدی خود را ندارند و کمتر کسی احتمال بازگشت لیورپول را بیش از ده درصد میداند.اما این حرف ها برای لیورپولی ها معنایی ندارند.انها پیش از این برگشته‌اند و امشب هم برخواهند گشت.دقیقه هفتم بازی.جوردی آلبا دفاع چپ با تجربه بارسلو
یه ریلیشن شیپ رو فقط احساس غریبگی میتونه داغان کنه. 
یا حالا فرندشیپ!
(عصن درحدی که احساس میکنم بقیه مشکلاتم برگرفته ازونه. عصن خیلی جالب :|)
الان من تو همون نقطه ایم که خداپرستان و این حرفها(ببینین، بحث پیچیده نشه. من فقط میگم نمیدونم هست یا نه. بودنشم خیلی خوبه، فقط احساس ضعیف بودن میده. میدونی، یعنی وقتی یه اتفاقی میوفته و تو توان روبه روییشو نداری به یه نیروی برتر خودتو متصل میکنی که معلوم نیست وجود داره یا نه و ممکنه فقط یه حسی درون تو باشه.
مشاهده پیام ها در کامپیوتر
اگه الان دارید وبلاگ من رو می خونید احتمالا دلتون میخاد که پیامارو رو یه گوشی دیگه داشته باشید یا اینکه مثل من همش سر و کلتون با کامپیوتر و لپتاپه و دوس دارید همیشه از لپتاپ برای اس ام اس استفاده کنید
بگزریم دلیلش که هرچی هست شخصیه و مربوط به خودتونه

خب اول باید Google Messages رو روی گوشیتون نصب کنید و دسترسی ها رو به این برنامه بدید البته باید اشاره کنم که رو یک سری گوشی ها از طریق گوگل پلی نصب نمیشه و میتونید به راحتی از
خیلی مزخرفه که هرچقدر تلاش میکنم که بتونم خودم باشم بازم یه چیز هست که همیشه جلوی من رو بگیره
مثلا من دوست دارم پیج اینستام باز باشه مشکلی با عکس گرفتن با موی بی حجابم و به اشتراک گذاشتنشون نداشته باشم
ولی خب مثلا فلانی اسکرین میگیره به فلانی نشون میده! یا همه میبینن یا فلان میشه بهمان میشه ...
جالبه تو همون حجاب داراش هم مشکله خانوم (مامانم) خوشش نمیاد!
(این حرفاش باعث میشه من پیج شخصی اینستا داشته باشم و عکسای خودمو به اشتراک بذارم)
هشتک متنفر
​​​​​* سلام سلاام من کلی حالم خوبههه =)) امیدوارم شماهم خوب باشیین *_*
** چند شب پیش که رفته بودیم خونه عمه متوجه شدم که آیینه خونشون خیلی خفنه! چرا که توسطش خیلی جاذاب می‌دیدم خودمو=)) شایدم واقعنی خیلی جاذابم اصن:)) [اعتماد به نفس کاذب] بعد اونجا یه ببعی‌کوچولو هم بود که کلی با مطی نازش کردیم و میخواستیم براش اسم انتخاب کنیم حتا:دی
*** با داداش از تو صندوق قدیمی، آلبومای قدیمی‌ رو کشیدیم بیرون.. عکسای بچگیامونو دیدیم کلی کیف کردیم و خندیدیم و
رفیق جان تعریف میکرد که چون تو محل کارش، واحد برادران همش جلو پاش سنگ مینداخته اند برای برگزاری مراسمات و دعوت مهمان و بحث بودجه و اینا
رفته با رئیسشون حرف زده که اصلا آیا باید از اونا کسب تکلیف کنه برای کارهای واحد خواهران؟
رئیس گفته نه شما خودتون مستقل عمل کنید و با خودم هماهنگ بشید.
رفیق ما هم میگه روی همین حساب من به خاطر جلوگیری از بحث بیخود، سعی میکردم همه کارها رو تو همون واحد خواهران ردیف کنم از دعوت مهمان و چاپ دعوتنامه و پوستر و بقیه
به نام یکتای بی همتا
شب اول که اومدند رفتیم با هم صحبت کنیم به جز ظاهرش وتیپش که یک کت خیلی گشاد تنش بود بقیه موارد اوکی بود
چهره اش از عکس بهتر بود
اونشب بس که استرس داشتم و اولین خاستگاری بود که به خونه راه داده بودیم من کلا هنگ بودم و فقط ایشون کمی صحبت کرد و من حرف خاصی نزدم
خیلی به نظرم با ایمان و مهربون اومد
بعدازاینکه رفتن به صورت تلفنی و پیامکی در ارتباط بودیم خیلی بحث ها و صحبت ها مطرح شد و باز نظر من دوباره داشت منفی میشد 
کلی سوال و نکت
حیفم اومد از دیروز نگم :)
دیروز که اخرین روز هفته ی پیش بود منم باید اون برنامه هایی که تو دو پست قبل گفته بودمو اجرا میکردم تصمیم گرفتم صب پاشم برم توچال!
5 از خواب بیدار شدم و با همراهی فاطمه راهی توچال شدم!
اقا ما رفتیم حرکت کردیم و اینا رفتیم و رفتیم...هوا بسی گرم بود!منم کلاه نداشتم افتاب داشت مغز کله ی بنده رو میخورد!
در سه روز گذشته ی دیروز که کلا در خوابگا سکنا گزیده بودم و تنها تفریح و مسافت زیادی که طی نموده تا دس به اب بود ، دچار چشم درد شد
همه سعی میکنن یا میخوان شبیه او باشن و حتی گاهی اداشو در ظاهر در میارن اما هیچوقت حتی نزدیکشم نیستن. او چیزی داره که بقیه ندارن. یه روح بزرگ. یه شخصیت بزرگ و خود ساخته. او ادا در نمیاره واقعا خودش بزرگ هست و بقیه رو هرچقدرم کم از بالا نگاه نمیکنه خودشو برتر نمیدونه با این که هست. با این که میتونه و حق داره که اینجوری باشه. دست همه رو میگیره با این که وظیفه نداره. کمک میکنه تا آدما بهتر بشن و خودشونو پیدا کنن. بقیه رو بالا میکشه. میخواد که به بقی
در راستای خواب‌های نه چندان عجیبی که می‌بینم، دیشب خواب دیدم تعدادی مهمون اومدن خونه‌مون. موقع رفتن از در حیاط که رفتن بیرون، یه دفعه یادشون اومد که چقدر گرمه و چقدر تشنه‌ان! آب خواستن. مادرم که جلوی در بودن به من گفتن آب بیارم. رفتم پارچ آب سرد رو از یخچال درآوردم و لیوان‌ها رو چیدم. اما قبلش یادم نیست بر اساس چه منطقی، تو هر لیوان مقداری کاهوی خردشده‌ی سالادی ریختم و بعد روشون آب سرد! توی خواب با خودم می‌گفتم کاهو هم برای خنک شدن خوبه هم
چقدر از خودم بدم میاد. چقدر از این اهنگ بدم میاد، ولی قفلی زدم روش وسط محرمی. تازه اصن هم نمیتونم کنترل کنم. از اون اهنگای حرامیه برام خخخ. متنش ادامه مطلب
 
اراده کن... اِ اُ 
تف خسسسسسسستم. 
ببینم سارا بام اشتی کرده از دستم ناراحت نیست گوشیمو پرت میکنم به دیوار و دیگه هم هیچ جا پامو نمیزارم نه تو وب نه تو کانال هیییچ جا یکشنبه رو هم با لادن و سارا کنسل میکنم.
 
یکی رم نداریم تو این دنیا بفهمه چه - الان دقیقاااااا الان بهم گفت که شوخی کرده. شوخی کر
طبق معمول صفحه ی من دنبال کننده ی کنکوری ، خصوصا کنکور تجربی زیاد داره ...
چند نفری خصوصی بعد از اومدن رتبه ها بهم پیام دادن ، مشورت خواستن ...
هر سال برای کنکوری ها پست میذاشتم ؛ هر سال هم فحش میخوردم :)) 
خب طبیعیه ...
شاید منم تو اون موقعیت یه سری واقعیات رو بهم میگفتن دردم میومد و صدام در میومد ...
اما از اونجایی که انسان مدام در حال رشد و تغییر هست ، من تو این مدت به نتیجه رسیدم که یه چیزهایی هست که آدمی باید خودش تجربه کنه ...
خودش بهش برسه... 
۶ ماه
اوووو چه طولانی شد ، حالا که خودم دیدمش گفتم کی می خونتش تازه کلی جاهاشو حذف کردم که طولانی نشه ، پیش پیش ببخشید
تا خبر شدم واسه پای صندق رفتن ثبت نام میکنن یه زنگ زدم پدر گفتم میشه منو هم ثبت نام کنی ! که گفت حله . حالا دلیلم چی بود ! گفتم برم یه تجربه جدید داشته باشیم و از نزدیک روند رو ببینیم ، بعدم اقا پول میدادن و این روزا من اونجایی ام که پول باشه بعدم رفیقم بم نگفته بود تا باهم ثبت نام کنیم پس منم جدا ثبت نام کردم .
حداقل از یک ماه قبل( هنوز هی
یا الله و یا کریم!‌
برنامه از اونجایی شروع شد برای من که در یک گروه ۱۷ نفره جوین شدم. قرار بود یه برنامه دو روزه متوسط آغشته به پلاس باشه. پروفایل فایل توجیهی رو که اول دیدم حس کردم که میتونه برنامه چالشی باشه، چرا که ماکسیموم شیبی که در پی داشتیم چیزی در حدود ۶۰ درصد بود. با این حال شادان و خندان که آقا اشکالی نداره قله ۴۰۰۰ متری که این حرفا رو نداره کوله بار رو پر کردیم و تصمیم بر آن شد که برنامه رو بریم. 
پنجشنبه کله سحری خروس خون رفتیم سر خیاب
+ دیروز خبر مرگشون کلاس آنلاین فیزیک گذاشتن و آقاهه که از قضا ازش متنفرم بعد اینکه با بدبختی به سایت کوفتیش وصل شدیم میگه ریاضیا ۴۰ دیقه دیگه بیان الان تجربیا بیان، بعد ریاضیا بیان ۴۰ دیقه بمونن، بعد دوباره تجربیا بیان. و این تو چه وضعیتی بود؟ وضعیتی که کلاس مسخرشون از ساعت چهار به شیش منتقل شد و ارتباط تازه ساعت ۷ اوکی شد و فاااااااااک خب منم کامپیوترو خاموش کردم. من مگه اسکل شماهام؟ همین جوری سر کلاسش هیچی نمی فهمم دیگه اونجوری مث غاز از تو
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
همونطور که می دانید جواد آقای گل مارو دعوت به چالش کردن و از ما خواستن یه نامه به دوران طفولیت خودمون بنویسیم وکودکی خودمون را نصیحت کنیم که محکم افسار خرشو بگیره تا بتونه از چندتا دوراهی رد بشه و مسیر بهتری برای زندگی انتخاب کنه!
من، محمدرضا ؛ ششمین و آخرین فرزند خانواده و آجیل خور ویژه مغازه بابام1 ! این نامه را برای کودکی خودم مینویسم
 
 
امیدوارم جدی بگیری و با دقت گوش بدی و عمل کنی! سه تا کاری که تا 22 سالگی انجام ندادی و حالا در این سن و با
امشب در آستانه 
24 سالگی، خودم واسه خودم تولد میگیرم؛ هدیه ام قراره این نوشته رو به خودم
تقدیم کنم

به ضمیر ناخوداگاه و بیشعورم بفهمونم این رابطه چیه؟

این رشته توییت ناب رو از یکی از کاربرای توییتر کش
رفتم

@ForneverFlower

این بزرگوار که اولین توییت سنجاق شده اش همینه
البته من خیلی کوتاه و مختصر برای خودم خلاصه کردم

کل چیزی که میخوام بگم خلاصه اش اینی میشه که( یک
مماس )گفته:

گفت :ما
همیشه درگیر آدمای نادرست میشیم، البته در واقع اونا که به هیچ جاشون ن
امشب در آستانه 
24 سالگی، خودم واسه خودم تولد میگیرم؛ هدیه ام قراره این نوشته رو به خودم
تقدیم کنم

به ضمیر ناخوداگاه  بفهمونم این رابطه چیه؟

این رشته توییت ناب رو از یکی از کاربرای توییتر کش
رفتم

@ForneverFlower

این بزرگوار که اولین توییت سنجاق شده اش همینه
البته من خیلی کوتاه و مختصر برای خودم خلاصه کردم

کل چیزی که میخوام بگم خلاصه اش اینی میشه که( یک
مماس )گفته:

گفت :ما
همیشه درگیر آدمای نادرست میشیم، البته در واقع اونا که به هیچ جاشون نیست، الک
امشب در آستانه 
24 سالگی، خودم واسه خودم تولد میگیرم؛ هدیه ام قراره این نوشته رو به خودم
تقدیم کنم

به ضمیر ناخوداگاه و بیشعورم بفهمونم این رابطه چیه؟

این رشته توییت ناب رو از یکی از کاربرای توییتر کش
رفتم

@ForneverFlower

این بزرگوار که اولین توییت سنجاق شده اش همینه
البته من خیلی کوتاه و مختصر برای خودم خلاصه کردم

کل چیزی که میخوام بگم خلاصه اش اینی میشه که( یک
مماس )گفته:

گفت :ما
همیشه درگیر آدمای نادرست میشیم، البته در واقع اونا که به هیچ جاشون ن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها