نتایج جستجو برای عبارت :

من معتادم

من ۳۳ سال دارم و ۳ ساله که متاهلم و بچه نداریم. باشگاه رشته فوتسال ثبت نام کردم اما میترسم که پیشرفت نکنم. چون عینکی هستم و نمیشه با عینک دنبال توپ دوید. تازه عینک جدید گرفته ام و برای عمل لیزیک باید حداقل یک سال عینک بزنم تا شماره چشمم ثابت بشه. ضمنا میترسم در این مدت باردار بشم و مجبور بشم ورزش رو بذارم به کنار و افسرده بشم.
کمی ناامید شده ام بهم روحیه بدهید تو رو خدا...، مجرد که بودم برادر معتاد داشتم نمیذاشت سراغ چیزی برم، اذیتم میکرد، اذیت ها
تو چرا هر وقت به من نیاز داری به سراغ من می آیی؟ چرا هر وقت خسته ای؟ کلافه ای ؟ استرس داری؟ بیکاری ؟
تو مرا فقط برای اوقات فراغتت میخواهی و من این را نمی خواهم ...
به کتابم نگاه میکنم رویش را از من برگردانده و به حالتی قهرگونه نشسته است !
حرفهایش را در ذهن مرور میکنم ، او درست میگوید،هیچ وقت او را از عشق در دست نگرفتم ،باز نکردم  ، نخواندم ،همیشه حس نیازی را داشتم که با عشق بازی با او رفعش میکردم ، انگار که کتابهایم از جنس دختر و من آن پسر گستاخی ا
 صاحب باشگاه آدم دست و دلبازیه، یه
مرده هر روز میاد بطرای پلاستیکیو‌ جم میکنه و میبره معمولا یه پسر ۸ ۹
ساله هم باهاش میاد، از اون آدمای بدبختن ک هیچی ندارن، نکته بدترش اینه که
امروز با یه پسر دو سه ساله اومده بود، آخه تو که نه پولی داری نه کاری
داری نه هیچی داری از همه بدتر معتادم هستی چرا باید بچه داشته باشی :/
فقر
و بدبختی ازشون میباره اما حداقل دو تا بچه کوچیک داره، اون بچه ها چه
آینده ایی دارن، دلم واسه پسربچه ۲ ساله کباب شد واقعا، زندگ
در شب کوچک من افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهره ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟ در شب اکنون چیزی می گذرد ماه سرخست و مشوش  و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است  ابرها همچون انبوه عزاداران لحظه باریدن را گویی منتظرند لحظه ای و پس از آن هیچ . پشت این پنجره شب دارد می لرزد و زمین دارد باز میماند از چرخش پشت این پنجره یک نا معلوم
اعتراف شماره 1 من یک معتاد مجازی هستم :/
شاید خیلی ها به مجازیجات اعتیاد داشته باشن و مثل من انکار کنند اعتیادشون رو :/ ولی بیا و با خودت رو راست باش :/
اول اینکه چرا دارم این اتهام رو به خودم میزنم ☹️به  دلایلی مبرهن
من هر ساعت یک بار حداقل مجازیجات را چک میکنم با اینکه منتظر پیام هیچکس نیستم ، پست ها و استوری و لایک ها رو چک میکنم و واتس و اپ و تلگرام، سوال پیش میاد چرا حذفشون نمیکنم؟ پاسخ چون نمیشه امکانش نیست. و لازمشون دارم.
سوال دوم پیش میاد؟
هنرمندا طبع لطیفی دارن, شارلاتانام اونارو شناختن, به راحتی میتونن تحریکشون کنن و اشکشونو در بیارن!از شون براطوماراشون امضا بگیرن.
اینا با یه کشمش گرمیشون میکنه و با یه برنج سردیشون.
ونیز, توی اینا معتادم زیاده, چون بخاطر طبع لطیفشون, در برابر دنیای جدی, به شدت آسیب پذیرن.
با اینا از منطق و واقعیتم صحبت نکن, چون توی فضای دیگه ای ین و اتفاقاً میگن تو نمی فهمی.
حالا:
آدمای دیگه اینارُ ممکنه با آدمای کلاه بردار, دو رو, نرخ روز خور و شارلاتان یکی بگیر
وقتی اسم اعتیاد رو میشنوفیم بی درنگ ذهنمون سمت مواد مخدر و الکل میره به آدمایی که گوشه خیابون تو یه حال نزار در حال ناله ان و از خماری دچار رعشه شدن اما موضوع ساده تر (یا شایدم پیچیده تر) از این حرفاست. یه مثال میزنم آدمای زیادی رو تو اطرافتون می‌تونید ببینید که در روز تعداد زیادی چای می‌نوشند اونها در واقع به چای معتاد شدند اگر روزی کمتر از مقدار همیشه چای بنوشند عصبی میشن. من نه معتاد به مواد مخدرم نه معتاد به چای اما بوضوح سر غذا با این مشکل
وقتی اسم اعتیاد رو میشنوفیم بی درنگ ذهنمون سمت مواد مخدر و الکل میره به آدمایی که گوشه خیابون تو یه حال نزار در حال ناله ان و از خماری دچار رعشه شدن اما موضوع ساده تر (یا شایدم پیچیده تر) از این حرفاست. یه مثال میزنم آدمای زیادی رو تو اطرافتون می‌تونید ببینید که در روز تعداد زیادی چای می‌نوشند اونها در واقع به چای معتاد شدند اگر روزی کمتر از مقدار همیشه چای بنوشند عصبی میشن. من نه معتاد به مواد مخدرم نه معتاد به چای اما بوضوح سر غذا با این مشکل
هر روز از دست این کامپیوتر سرم را به در و دیوار میکوبم. همین روزهاست که بعد از یک سالِ تمام، ویندوزش را عوض کنم و به‌ش جان دوباره بدهم. ازآنجا که به فیلم دیدن معتادم و حوصله دوباره آرشیو جمع کردن هم ندارم. توی این یادداشت، برنامه هایی که با آنها فیلم میبینم را برای خودم ذخیره میکنم تا بعدها که ویندوزم را عوض کردم یا از اعصبانیت کیس‌م را خورد کردم، اینجا داشته باشم‌شان. فیلم دیدن و دوباره دیدن و نوشتن درباره‌ش لذت بخش ترین کار دنیاست و البته
اسمورودینکا، ای عشق بی‌معنا، ای شعف دروغین
هر چند روز یک بار فکرت به من حمله می‌کند و من که هیچ وقت جنگ‌جوی قابلی نبوده‌ام، هر بار شکسته‌تر از همیشه از این نبردهای بی‌پایان بیرون می‌آیم. چیزی نمانده که به واسطه‌ی رفت‌ و آمدهای گاه‌به‌گاهی که به خیالم داری، در شکست خوردن جاودانه شوم. اغلب چند روزی طول می‌کشد تا بتوانم دوباره خودم را جمع و جور کنم. در این شکست‌‌ها، هر بار چیزی از من کم می‌شود. و من بارها حل شدنِ باشکوهِ خود را در خیال ت
حرف آخر اینکه
زندگی دو روزه
امروز زنده ایم و فردا ممکنه نباشیم.
همه به مرگ طبیعی نمیمیرن و همه تا نود و نه سالگی زنده نمیمونن.
چیزی که من توی این چهل سال یاد گرفتم اینه که
برای خودم ارزش قائل باشم
خیلی تلاش کنم
یکی از اسکیل هایی که خوب بلدش نیستم coping methods هست
بلد نیستم ریلکس کنم
بلد نیستم به اکستریم ها فکر نکنم
حدود یه ساله که دارم روی این چیزها کار میکنم و اتفاقا توی این یه سال خیلی اتفاقات خوب هم برام پیش اومده
از آدمای منفی، ادمایی که از بالا
امروز دیر شروع شد بر عکس همیشه هرچند صبح از ساعت هفت هی بیدار میشدم دوباره خوابم میبرد. هیچ کنترلی نداشتم روش. هنوزم شروع نکردم دستم نمیرفت بهش تازه میخوام کتابمو دست بگیرم رسیدم به هگل و مارکس. 
یه خورده از خودم نا امیدم. خیلی هم نا امیدم :( به قول فروغ من به نومیدی خود معتادم.... :( به خاطر زبانه. نه خود زبان. به خاطر گوشم و بودن سر کلاس. کی میفهمه من چی میگم و چقدر عذاب میکشم. اما اینجوری نمیمونم. نمیخوام که بمونم. شاید روزی برسه کامل از دستش بدم ا
انبوهی از خاطرات تلخ و شیرین با سراسیمگی هجوم میارن که چی بگی؟ چی میتونی دیگه بگی.
آرزوهات جلوی چشمتن، کابوس هات از اونا هم نزدیکتر، موندی کدومو انتخاب کنی.
هر روزی که در سفر باشی، زندگی کردی؛ هربار که زندگی کردم،  نگرانی هام بیشتر شد.
گاهی چندین روز کنار هم جمع میشه و تو یک روز برمیگرده سراغت. همونقدر سرخوش، بی نهایت رها تر، اما نگران. اینبار مطمعنی که قرار نیست چیزی به پایان برسه، اینبار مطمعنی که قربانی لحظات می‌شی.
 
باز خیسی برف، باز چاپ
جلسه خواستگاریسر جلسه خواستگاری... بعد از نیم ساعت سکوت!مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟!مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه...خانواده عروس: پس داماد سیگاریه...؟!مادر داماد: سیگاری که نه... والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار می‌چسبه...خانواده عروس: پس الکلی هم هست...؟!مادر داماد: الکلی که نه... والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره...خانواده عروس: پس قمارم بازی می‌کنه...؟!مادر داماد: آر
نمی دونم این خوره چیه که این روزا افتاده به جونم که عکسای قدیمی رو نگاه میکنم و بغض میکنم.
حالا خیلی باری که به دوش میکشیدم از گذشته سبک بود حالا دارم سنگین ترش هم میکنم.... هعیییی....
چی فکر میکردیم و چی شد ....
آخه چرا من انقدر تو رها کردن گذشته ناتوانم؟چرا انقدر اندوه آینده رو دارم؟چرا اینقدر  میترسم ؟ چرا تجربه های گذشته رهام نمی کنن؟ چرا هی قدمام سست میشن ؟ خدایا... بیش از هرکسی الان به تو نیاز دارم که من رو روی پاهات بنشونی و موهامو نوازش کنی و
1. واااااییییییی :|||||| اقا من مقنعه م رو دیشب نصف شب شستم. صبح ساعت 7 صبح پا شدم اتوش کردم. رفتم زیر درخت رو نیمکت دو لقمه کوفت بخورم پرنده هه ازاون بالا زارت گند زد روش!!! نمی تونید تصور کنید جیغی که وسط پارک زدم و به طرز ناگهانی و هیستریک مقنعه رو از سرم کشیدم -__________- عفت و پاکدامنیم که به فنا رفت هیچی مقنعه پی پی کفتری شده بود -________- نمی تونید تصور کنید من رو که تو دسشویی کتابخونه مقنعه می شستم -_______-
ری ری برای انتقام از پرنده ها موبایلشو پرت کرد سم
 فصل 12
بچه ها از شنبه بعد از ظهر که نت کلا قطع بود 
الان هم که یذرش وصله(فقط سایت هایی که دامنه ir. دارن باز میشه،اینستا و واتس اپ نیز قطعه ) دسترسی به نجلا جان ندارم در نتیجه پستی ندارم دیگه که بزارم براتون  
الان مثل معتادا شدم
اعتراف میکنم به چندتا چیز معتادم
خواب،ورزش،کتاب،اینترنت، عکاسی 
................................................
نمی دونم مامان میستی کار درست کرد یا خرابتر
بیچاره میستی
الی-mary em-Star - حنانه- بیتا و....
تشکر که هستین و ممنون بابت همه امیدهایی ک
میتونم وایسم تو خونه داد بزنم بگم اذیتش نکن؟ بله میتونم
میتونم بخاطرت چک بخورم؟ بله
میتونم کوله پشتیمو بردارم بیام پیش تو زندگی کنم؟ بله همین فردا
میتونم از پدرم شکایت کنم و حقی رو ازش سلب کنم؟ بله میتونم
...
چرا نمیکنم؟
چون اینا راه های سختن
راه های سخت همراه محکم میخواد
تو همراه محکمی هستی؟ برای یک امضا برآشفته میشی
امضایی ک حتی حاضر نیستی دربارش با من همفکری کنی!
...
بذارم تو بری باهاش صحبت کنی؟ بپرسی ک ایا لات هستی!؟ معتادی؟ زن داری!؟
برو بپ
 
 
هر صبح به خودم می‌گویم باید خوراکی‌های که شکر پنهان دارند نخورم. تنفس شکمی را از سر بگیرم. روی تردمیلی که این‌همه دوستش دارم و علیرغم ماه‌ها استفاده نکردن هر روز به من پیام می‌دهد تو می‌تونی! بیست دقیقه راه بروم. سبزیجات بیشتری بخورم. قرص‌هایم را فراموش نکنم. آب کافی بنوشم، غذاهای سالم‌تر و ... .
و خودم هم می‌دانم حذف غذاهایی با شکر پنهان یعنی تقریبا همه خوراکی‌هایی که می‌خورم و مرا زنده نگهداشته!
و بعد دوباره به خودم این فرضم را یاد‌
امروز تولدمه !
امسال یه حس متفاوت تری نسبت به سال های قبل دارم
شاید دلیلش اتفاق هاییه که افتاده
میدونم توی آرشیو وبلاگم که بگردی شاید بیشتر پست های 20 سالگیم حالت ناراحت و متعجبی داشته
ضربه ی روحی بزرگی خوردم که به نظر خودم خداروشکر خیلی خوب تونستم خودم و احساسم رو جمع کنم و 6 ماهه به خودم بیام.طوری که الان با یادآوری اتفاقی که برام افتاده دیگه زخمم تازه نمیشه.نمیگم ناراحت نمیشم چون امکانش هست.اما یاد گرفتم قوی باشم
یاد گرفتم راحتتر از کنار مش
نام فیلم: #باد_ما_را_خواهد_برد | کارگردان: #عالیجناب_عباس_کیارستمی___- از بس این دِه‌تون دوره!  می دونی ما چندوقت ...پسر بچه اجازه نمی دهد مردی که داخل ماشین است و مشغول صحبت است، حرفش را ادامه دهد، می گوید+ نزدیکه- نزدیکه؟!+ ها- شما خودتون چطوری دِه‌تون رو پیدا می کنید؟!+ من از کوچیکی اینجا پیدا شده ام، دیگه می دانم اینجا رو___در "باد ما را خواهد برد" ، باز هم بازیِ نابازیگران را می بینیم، افرادی محلی که اصلا نمی دانند تلویزیون چیست و الفبای فیلم چیس
بازی‌های رایانه‌ای زمانی به اعتیاد برای افراد تبدیل می‌شوند که وقتی شخص شروع به بازی می‌کند، خود را در رابطه و در قالب شخصیت‌های بازی حس کند. و شرکت های تولید کننده بازی هر چه در توان دارند برای ایجاد همین همزاد پنداری و در واقع اعتیاد آور کردن بازی به کار می گیرند و میلیون ها دلار هزینه را به جان می خرند که کاراکتر سازی مناسب داشته باشند.بی اهمیت نشان دادن زمان، استفاده نادرست از پول و احساسات چندگانه می‌تواند از عوامل اعتیاد به بازی‌ه
بازی‌های رایانه‌ای زمانی به اعتیاد برای افراد تبدیل می‌شوند که وقتی شخص شروع به بازی می‌کند، خود را در رابطه و در قالب شخصیت‌های بازی حس کند. و شرکت های تولید کننده بازی هر چه در توان دارند برای ایجاد همین همزاد پنداری و در واقع اعتیاد آور کردن بازی به کار می گیرند و میلیون ها دلار هزینه را به جان می خرند که کاراکتر سازی مناسب داشته باشند.بی اهمیت نشان دادن زمان، استفاده نادرست از پول و احساسات چندگانه می‌تواند از عوامل اعتیاد به بازی‌ه
بازی‌های رایانه‌ای زمانی به اعتیاد برای افراد تبدیل می‌شوند که وقتی شخص شروع به بازی می‌کند، خود را در رابطه و در قالب شخصیت‌های بازی حس کند. و شرکت های تولید کننده بازی هر چه در توان دارند برای ایجاد همین همزاد پنداری و در واقع اعتیاد آور کردن بازی به کار می گیرند و میلیون ها دلار هزینه را به جان می خرند که کاراکتر سازی مناسب داشته باشند.بی اهمیت نشان دادن زمان، استفاده نادرست از پول و احساسات چندگانه می‌تواند از عوامل اعتیاد به بازی‌ه
همه عوامل بیمارستان از حراست و نگهبانان بیمارستان گرفته تا پرستاران، سوپروایزر و حتی پزشکان او را با لبخند و بشکن زدن می شناسند.

فاش نیوز - جانبازی است با 70درصد آسیب که به سختی صحبت می کند. اگر هم حرفی می زند بیشتر باید با لب خوانی اش متوجه بشوی چه می گوید. بخاطر اصابت گلوله مستقیم به سرش و تقریبا برداشتن سمت چپ جمجمه و صورتش، هم دچار موج انفجار شده و هم گاها" فراموشی! اما روحیه شادی دارد و با لبخند به استقبال دیگران می رود. همه عوامل بیمارستا
نکته بسیار بسیار مهم! لطفا هیچ کلمه ای مبنی بر اینکه این نوشته ها در مورد چه کسانیه مطرح نکنید. من سعی کردم هویت ها رو بیان نکنم. شماهم کمک کنید تا حریم خصوصی بقیه حفظ شه. ممنونم. 

۱: از آرام وحشی میشناختمش. گمانم از وبلاگ یاس رفته بودم وبلاگش. 
 دوستمان دهه شصتی بود و یکهو به این نتیجه رسیده بودیم که پدر من است! رابطه پدر دختری خوبی داشتیم. کامنت ها و جواب کامنت های طولانی و خوب و مهربان. به درجه ای از دوستی رسیده بودیم که ادش کرده بودم تو گروه تل
شنبه عصر:
 
یه چیزی شده. ولی چون از هیچی مطمئن نیستم نمیتونم بگم بده یا بد نیست. 
جواب سونو یه توده با قطر 3 و نیم سانت و طول 5 سانت رو تو liver نشون میده. 
تو سی تی هم مشخصه! اسکن با تزریق بود. قشنگ معلوم بود رنگش فرق داره. البته من ک سرم نمیشه دقیق. 
برا دکتر فرستادم با ایمیل و بهش پیام دادم. پیام داد ک باید برا بیوپسیش برم. :|
+ هر دم از این باغ بری میرسد!! 
+ ولی من حالم خوبه واقعا! چرا اینقد هی به من انگ میزنن. بخدا ظاهرم رو هر کس ببینه اصلا 1 درصد هم نمی
سلام گویا به خیلی ها بر خورده بود من از فارسی بد گفتم! والا من نمیخواستم به شخصی توهین کنم صرفا به یه زبان توهین کردم. حالا اگه فکر میکنید نحوه جنبادن زبان یه بخشی از هویت محسوب میشه دیگه اون مشکل من نیست :)) 
 
حالا خوبه اومدم ابروشو درست کنم زدم چششم کور کردم. ینی مثلا خواستم از دل ملت در بیارم بعد بدتر زدم چارتا فوشم به لیست فوشای قدیمی اضافه کردم حالا مهم نیست کلا دلیل اومدنم این نبود . 
 
بعدم هرچی باشه من زبان فارسیم هنوز بهتر از بقیه زبان ه
شکایت از جیمز فرانکو به اتهام سوءاستفاده جنسی در کلاس بازیگری|اما حتی قبل از اینکه شما یک دوره پریودتان را از دست بدهید، ممکن است مشکوک یا امیدوار باشید که باردار هستید.|حالا اگه تعداد مصرف کنندگان مواد مخدر کم بشه چه کسانی ضرر میکنن؟ معلومه دلالان مواد، پزشکان، مراکز دارو درمانی و کمپ های ترک اعتیاد|عکس آقای بیل ویلسونی که من سالها به عنوان الگو برای خودم نگه داشته بودم رو ببین!|شناخت دوست و دشمن یک وظیفۀ عقلی و فطری است. همۀ انسان ها با
 
ه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها