نتایج جستجو برای عبارت :

دلم خودش را می خواهد

خیلی دل می خواهد دل کندن از دنیا
خیلی دل می خواهد 
که داشته هایت برابر با نداشتن شود
خیلی دل می خواهد
دل دل نکنی برای وقتِ رسیدن به خواسته هایت
خیلی دل می خواهد که
نرسیدن ها حالِ دلت را دگرگون نکند
خیلی دل می خواهد که
ماندن و رفتن ها در تو اثر نکند
خیلی دل می خواهد که
صورتِ عزیزت را به خاک بزنند
و توببینی و از اعماقِ دلت
رهایش کنی و بروی
خیلی دل می خواهد که
حرف ها بشنوی از همه کس و
انگار نه انگار که چیزی شنیدی
خیلی دل می خواهد که
دنیا بی رنگ شود بر
به شدت احساس می کنم هنوز ارتباط با آدم ها رو یاد نگرفتم 
به شدت احساس می کنم اگه الان ازدواج کنم مجدد به خاطر عدم مهارت ارتباط درست می بازم 
دلسوزی در جای خودش و به حد خودش 
غرور در جای خودش و به حد خودش 
کینه در جای خودش و به حد خودش 
مهربونی در جای خودشو به حد خودش
اینا مواردی هستن که من تو زندگیم در عمل بلد نیستم و همیشه برعکس کار می کنم 
باید بدونی که برای دیگران باید تعارف بود و نه دلسوزی 
تکلیف کسی که راه رو چهل ساله به طور ظالمانه ای در حق خودش رفته، و زمینه ظلم دیگران در حق خودش رو فرآهم آورده .. و نه کسی می تونه اونو نجات بده و نه به نجات خودش فکر میکنه .. چیییییه؟؟!!! 
کسی که با روش تربیتی مسخ کننده به علاوه جهل و عادت های ویرانگر خودش هر روز ضربه ای مُهلک بر پیکر حیات خودش وارد می کنه، و منفعلانه حیات و زندگی خودش رو دست همه سپرده .. چطور به خودش برمی گرده؟؟؟!!!
 
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْف
 
پسرک کنار پنجره روی صندلی میشنید
درحالیکه غرق در اینده و حواشی ذهنش است سیگارش را روشن میکند و اندکی از حواشی دنیا ذهنش را میرهاند
پسرک غرق در اینده و اهدافش است اهدافی که نمیداند واهی و شدنی است یا پوچ و نشدنی
ایا پسرک این بار به اهدافش پایند خواهد بود؟! یا مثل قدیم در میانه های راه از اهدافش دست میکشد و تسلیم اینده ای مجهول ونامشخص خواهد شد یا این بار با اراده و مصمم تن به اینده ای جدید از زندگی
نمى دونم چرا دختران زیبایى رو فقط در حالت هاى خاصى درخودشون می یابند ...
به نظرم انسان اگه زیبایى خودش رو از زاویه هاى مختلف نتونه ببینه، هنوز تمام خودش رو پیدا نکرده...
زیبایى خودش رو وقتى کثیف و هپلیه
زیبایى خودش رو وقتى موهاى بدنش بلند شدند
زیبایى خودش رو وقتى ناخنهاش بدقواره شدند
زیبایى خودش رو وقتى اندامش شبیه ظرف هاى مادربزرگها چهل تیکه و رنگ و رو رفته و استفاده شدند 
زیبایى خودش رو وقتى خوابالو بیدار شده یا خستگى داره ازش شره مى کنه
زیب
هر چیزی سر جای خودش و تو زمان خودش قشنگه، زمان اش همون موقعی هست که مشتاق شی، بعد اون دیگه فرقی نداره باشه یا نه، انگار وجود آدم خودش رو با نداشتن اش تطبیق میده،دل به نداشتن اش خو می گیره و مغز تصور داشتن اش رو از سلول های خودش حذف می کنه به قول خواجه شیراز، دولت آن است که بی خون دل آید به کنار، ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
 
در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.اول: حسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.تا آخر می‌‌ایستد.خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌
دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد.مخالف را تحمل نمی‌‌کند.سرِ حرفش می‌‌ایستد.نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد
سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم د
هر بچه ای، از یک جایی به بعد،کم کم از خانه و خانواده فاصله می‌گیرد و به خودش اجازه می‌دهد که با آدم های دیگر هم ارتباط داشته باشد.آدم هایی جز همان هایی که هر روز در خانه ملاقات‌شان می‌کند.به گروه هایی از انسان ها جذب می‌شود و تلاش می‌کند که بین آنها پذیرفته شود.وقتی خودش را جزئی از یک گروه می‌بیند،حس خوبی نسبت به خودش و هم گروهی هایش پیدا می‌کند.همان جمله ی معروف و تکراری که انسان موجودیست اجتماعی.اما اگر این فرایند با مشکل روبرو شود چه؟م
«کسی که دروغ می گوید و دروغهایش را هم باور می کند، دیگر هرگز نمی تواند حقیقت را دریابد، نه در خودش و نه در اطرافیانش؛ در نتیجه هم حرمت خودش را از بین می برد و هم حرمت دیگران. وقتی کسی رعایت حرمت خودش و دیگران را نکند، دیگر کسی را دوست نخواهد داشت و در نبودن عشق موقعی که می خواهد خود را سرگرم کند به شهوت و گناه رو می آورد، آنوقت در فساد و تباهی حالتی حیوانی پیدا می کند و همه این ها از دروغ گفتن به خود و به دیگران ناشی می شود.»
برادران کارامازوف، فئ
در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.اول: حسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.تا آخر می‌‌ایستد.خودش و فرزندانش شهید می‌شوند.هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌
دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد.مخالف را تحمل نمی‌‌کند.سرِ حرفش می‌‌ایستد.نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسدسوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در
یکی بود، یکی نبود. یکی بود که ته یه چاه خودش رو قایم کرده بود. اون چاه یه کتابخونه بزرگ و بلند بود. بالای چاه یه دایره بود که می‌شد از توش، آسمون شب و روز رو دید. و حقیقت اونجا بود، دنیای واقعی اون بیرون بود. ولی اون شخص نمی‌خواست بره بیرون. همون جا موند. هرروز خودش رو بین داستان‌ها گم کرد. شب‌ها کف زمین می‌خوابید، جایی شبیه قبر که بین خاک‌ها برای خودش کنده بود. سردش بود. پایان.
آدمی که می‌خواهد دنیا را تغییر بدهد، اگر عاقل باشد می‌فهمد که برای این کار زیادی کوچک است؛ آن وقت تصمیم می‌گیرد خودش را عوض کند (او دچار سندرمی است که بر اساس آن، بالاخره یک چیزی باید بهتر شود). آدمی که آن که طور که باید، نمی‌تواند خودش را عوض کند، راه می‌رود و از تغییر نکردن دنیا حرص می‌خورد و خودش را به اندازهٔ خودش مقصر می‌داند. آدمی که تغییر نکرده، از بقیه می‌پرسد:«شما چطور می‌توانید انقدر خوب با اضطرابِ تغییر ندادن دنیا، با هولِ عوض
نگاهش به ماه بود. مثال ماهی قرمز تُنگ، دلگیر تَنگی این دنیای سیاه بود. لیوان پشت لیوان غرق شراب شده بود. قصدش اما فراموشی سختی سفر به کشوری غریب نبود. وقوع اتفاقی را مرور میکرد که باورش برای خودش هم سخت بود. در انتهای آن شب مثل هر شب اصرار بر خواب با قرص داشت. چند قرص آرام بخش خورد. به اتاق خوابش رفت، مثل همیشه خودش را به روی تخت انداخت و چشمانش را بست؛ اما انگار چیزی آن شب متفاوت بود. گلویش طعم هق هق میداد، طعم فریادی بی صدا که زنگ گوش هایش شده بو
در دریای فکر دست و پا می‌زدم که به تحلیلی مادی در تایید اخلاق کانتی رسیدم. قائده‌ی طلایی اخلاق یا تقارن انسان‌ها با یک‌دیگر مورد خدشه‌های مختلف وارد می‌شود. یکی از این چالش‌ها آن است که هر شخص منی دارد که بین خودش و دیگران ترجیح ایجاد می‌کند. یعنی اگر انسان می‌فهمد که دیگری نیز باید غذا بخورد ولی به واسطه‌ی این که خودش است ترجیح می‌دهد خودش غذا بخورد. یعنی همان‌طور که می‌فهمد دیگری هم باید غذا بخورد می‌فهمد که بدن خودش نسبت به بدن دیگ
 
خرس خیاط صبح به صبح، وقتی همه مردم خوابند چند قطره اشک می ریزد. این قطره اشک همراه با سیلی از آب بینی و  درد قفسه سینه همراه است. 
گاهی وقتی لقمه پنیر و خیار مانده از شب قبل را می گذارد دهنش یک قطره اشک هم مانند سس روی لقمه اش می چکد و می خورد.
خرس خیاط عادت دارد دل برای خودش بسوزاند. چون هیچ کس خبر ندارد چه بر سر زندگی و روزگارش آمده. هیچ کس خبر ندارد در جزیره ی تنهایی اش چه می گذرد. همه از کم پیدا بودنش شاکی اند و فکری که خودشان دلشان می خواهد را
دلم می خواهد به فراز آسمان ها بروم جایی که با کسانی که دوستشان دارم خوشحال و شاد باشم، دلم می خواهد از چیری نترسم و عشق را به خانه ای هدیه دهم که بسیار دوستش دارم. می خواهم بر روی پیشانیم بنویسم که عشق در سر تا سر وجود من وجود دارد و دلم می خواهد چشمانم را ببندم و تمام حرف های گفته و یا ناگفته ام را به زبان آورم. دلم می خواهد به زندگی ای که در پیش دارم عشق بورزم و خودم را از محیطی که هر لحظه بیشتر و بیشتر مرا در خودش می بلعد رها کنم. من دوست دارم هنو
نوشته بود: «شما روانشناس هستید؟»
من با خودم فکر کردم من روانشناسِ روانِ خودم هستم.
اصلا هر آدمی بهترین روانشناس خودش است. هیچ آدمی مثل خود آدم، خودش را نمی‌شناسد.
هر کسی می‌تواند به همه دروغ بگوید، نقاب بزند به چهره، فیلم بازی کند، اما نمی‌تواند به خودش دروغ بگوید، خودش را گول بزند.
نوشته بود: «...من با خودم مشکل دارم...»
دلم می‌خواست برایش بنویسم: «چون با خودت مهربان نیستی، خودت را دوست نداری...»
دردها از جایی شروع می‌شود که خودمان را نمی‌بی
آدمها با خودشون و زندگی هاشون چکار می کنند؟ من با زندگیم چکار کنم؟ سخت ترین کار تو دنیا روبرو شدن آدم با خودش، با زندگیشه، با چیزهایی که درست کرده و وای به اون روزی که بفهمه هیچ چیزی درست نکرده فقط خودش و خودش و یه هیچ کامل اطرافش درست کرده.
بسم او ...
خودش شاید نمی داند اما از اولین باری که دیدمش برایم باعث خیر شد. کمک کرد راهم را پیدا کنم. هرچند که خودش دیرتر از من رسید. کمک، واژه ایست که با اسمش در ذهنم عجین شده. چه خودش بخواهد و چه نخواهد به من کمک می کند. با حرف هایش، با کارهایش و گاهی حتی با نگاه کردنش...
ادامه مطلب
به جایِ کوچک کردنِ دیگران ؛خودت بزرگ شو !به جایِ آرزویِ شکست ، برایِ افرادِ موفق ؛خودت هم تلاش کن و موفق شو !و به جایِ نشستن و حسرت خوردن ؛بلند شو و برایِ آرزوهایت بجنگ فراموش نکن ؛کسی که توهین می کند ؛ خودش را زیرِ سوال برده ،کسی که تحقیر می کند ؛ خودش را خوار کرده ،و کسی که می رنجاند ؛ دیر یا زود ، تاوان خواهد داد .نه خرافاتی ام ، نه سطحی نگر !اما لا به لایِ این سیلِ منطق و روشنفکری ؛به چوبِ انتقامِ خدا بدجور اعتقاد دارم ،بدجور !
دوران دبیرستان یه رفیق داشتم که همه مسخره‌ش میکردن.نه قیافه‌ش بد بود، نه لباس پوشیدنش، نه درسش... مسخره‌ش میکردن چون با خودش حرف می‌زد! سر کلاس از خودش می‌پرسید امروز امتحان شیمی داریم؟ خودش جواب می‌داد آره... زنگ تفریح از خودش می‌پرسید نوشابه می‌خوری؟ خودش می‌گفت آره... بعد از امتحان از خودش می‌پرسید چند تا غلط نوشتی؟ خودش جواب می‌داد یکی... وقتی با کسی حرف می‌زد مثل همه بود ولی امان از وقتی که تنها می‌شد. شروع می‌کرد حرف زدن با خودش... ب
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
 
 
برای کسی که داره با ظلمات اطرافیانش امتحان میشه
شاید بهترین دعا باشه
آدمی در مرحله ای از زندگیش، از ظلمات درون خودش، ظلمی که خودش به نفس خودش کرده لازمه بیرون بیاد 
و زمانی با ظلمات همراهانش امتحان پس میده تا بتونه ظلمات بیرون از خودش رو، در بستر اجتماع و جمع انسان ها کنار بزنه و حق رو ببینه
 
الهی به شدت
و مثل همیشه، دو نفر دوست بودند. دو دختر با مقنعه و کوله پشتی و تشکیلات. خستگیِ یک روز طاقت فرسا در دانشگاه را با دو ظرف سیب زمینی با سس مخصوص از تن به در می کردند.  پشت یکی از میزهای کوچک فودکورت نشسته بودند و به یک موضوع فوق العاده بی مزه از ته دل می خندیدند. یکی شان درحالی که خودش را با برگه ی منو باد می زد، پرسید:
-ینی هیچ وقت از همدیگه خسته نمی شین؟!
دومی که هنوز لبخند به لب داشت سرش را محکم بالا انداخت و گفت:
-نچ. محال ممکنه. همیشه برام هیجان انگی
میدونین،
 
آخه وقتی پسر گنده،
 
40 ساله،
 
اینقدر میتونه تحت تاثیر یه دختر که هزاران کیلومتر ازش دوره قرار میگیره،
و نه تنها همه عکساشو دیلیت میکنه به حرف اون دختر (یعنی اینقدر خودش رو قبول نداره که یه عکسم نمیتونه پیدا کنه از خودش بذاره یا بگیره)، بلکه وضعیت خودش رو به نامعلوم تغییر میده، از بقیه چه انتظاری باید داشت؟!
گفتم خدا اگر وجود داشته باشه برای خلق کردن شما به خودش می باله.
جواب داد: لطف داری ولی خدا اگر باشه برای بارون و بستنی شکلاتی و لبخند باید بیشتر به خودش افتخار کنه تا من! 
خجالت کشیدم به خودش بگم که برای من مثل بستنی شکلاتی هست و دیدنش تحمل تمام تلخی های جهان رو ممکن میکنه.
بسم الله
 
فکر می کرد که کنار آمدند با مسیر زندگی اش
اما نه...
بحث کنار آمدن آنها نیست
بحث خودشه ...خودش هنوز با خودش کنار نیومده
اگه خودش با خودش کنار بیاد همه چی درست میشه
مگر یادت نمی آید آشنایانت را؟
مگر مجید صنعتی کوپایی را یادت نمی آید؟
مگر مرتضی عطایی را یادت نمی اید؟مگر مصطفی کاظم زاده؟ طلایی؟
همه شان سیم خاردار وابستگی و دلبستگی امان شان را بریده بود...وابستگی برایشان شده بود قفس...
 
مگر نشنیده ای که می گویند : اگر خداوند اراده کند بر ان
یک فلسفه ای هست که اعتقاد دارد مرگ با تولد آدم آغاز می شود. آدم یک جایی همراه با مرگ زاده می شود و آنقدر ادامه می دهد که فقط مرگ می ماند. فکر مرگ از آن جنس فکرهایی است که حداقل در مقطعی از زندگی فکر هرکسی را به خودش مشغول میکند. فکر خودکشی در آدم های کمتری بروز می کند. ولی آدمی را سراغ ندارم که در رابطه با مرگ فکر نکرده باشد.*مناسب ترین ساعت برای شام بلافاصه بعد از شروع شب است. و شام در انتهای شب نه تنها ضرر دارد بلکه ساعت طبیعی بدن را مختل میکند. من
گاهی اوقات انسان نیاز دارد خود را واکاوی کنددرون خودش را عمیق تر ببیند
دلیل تکرار اشتباه های خودش را
باید گلوگاه های زمین خوردنش را بیابد
و شاید ماه خدا بهترین بستر برای چنین امری است
خدایا مرا به شناخت خودم برسان 
چرا که ایمان دارم اگر خود را بشناسم و عظمتی که تو در من به امانت گذاشته ای
در نهایت مرا به تو خواهد رساند
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
کاش یک الگوریتم بودم. آن‌وقت که هر وقت می‌خواست تصمیم بگیرم، امید ریاضی سود مسیر‌های مختلف را حساب می‌کردم، واریانس مسیر‌های مختلف را هم حساب می‌کردم و با توجه به تابعی و پارامتری از ریسک‌پذیری مسیر بهینه را انتخاب می‌کردم و سپس بعد از آن به پیمودن آن مسیر می‌پرداختم تا مسیر بعدی پیدا شود. این بین هم خیلی به گزینه‌هایی که قبلا داشتم و می‌شد طی کنم و رد کردم فکر نکنم! اما مگر می‌شود؟ آدمیزاد است دیگر. گاهی دلش می‌خواهد در زمان سفر کند!
میم همکلاسی من در آموزشگاه خیاطی است. وسواسی، دقیق و کمی خنگ و بی‌سیاست. بی‌سیاست در زندگی فردی و خانوادگی. اما یک ویژگی مهم دارد. او ناتوان است از بزک کردن خودش و اینکه خود را جوری دیگر نشان دهد. 
ادای مادرهای موظف و فداکار را در نمی‌آورد. خودش است. خستگی‌اش از بچه‌داری و غرغرهای متوالی سارا را پنهان نمی‌کند. دخترش را دوست دارد ولی دوست داشتنش را اغراق نمی‌کند. میم آنقدر خودش است که دلم برایش در آینده بسیار تنگ می‌شود.
مادر، خودش میدونه که هیچکس تو دنیا، مهربونتر از خودش نسبت به بچش نیست... واسه همین دلش قرار نمیگیره که امورات بچه رو به کسی واگذار کنه! دوست هم نداره که بچه واسه رفع نیازاش به غیر از خودش پناه ببره...
خدایا!
ما تنهاییم، جز تو کسی رو نداریم...
 هیچکس اندازه ی تو، غصه ی ما رو نمیخوره... 
خوب میدونیم که به کسی غیر از خودت واگذارمون نمیکنی ... خودت پناهمون بده...
اصلا قابل تحمل نیست که آدمی را ببینم که نهایتا بتواند خودش را جمع کند و هیچ چیزی جز خودش، پول خودش، خانوادۀ خودش و زندگی خودش اهمیتی نداشته باشد.
من از آدمی که در برابر آدم‌ها و محیط اطراف خودش بی تفاوت‌ باشد و به رشد و کمک کردن آن‌ها فکر نکند بیزارم.
دلم می‌خواهد آب اقیانوس آرام را در فضا تخلیه کنم و همه‌شان را توی چاله‌ای که به وجود آمده چال کنم و با پشت بیل خاک رویش را صاف کنم.
نمی‌فهمم چرا برای ما هر چیزی اهمیت پیدا کرده الّا اصلاح خودما
توی این سال‌های نه‌چندان کوتاه، وسط این مجازآباد بی‌در و پیکر، به خیلی جاها سرک کشیده‌ام و به بعضی‌شان هم پابند شده‌ام برای چندی. از وبلاگ که با «بلاگفا» برایم شروع شد و به «پارسی‌بلاگ» و «پرشین‌بلاگ» و هزارتا چی‌چی‌بلاگ دیگر رسید و آخر سر هم همین «بیان»ِ فرهیخته‌گون! تا «یاهو مسنجر» و «فیس‌بوک» و «گوگل‌ریدر» و «گوگل‌پلاس» و «توییتر»! حتا «کلوپ» و «آپارات» و «لینکدین» و جاهای دیگری که اسمشان هم یادم نیست! امروز هم که «اینستاگرام»
حرف برای گفتن زیاده
خییییییلی زیاد اما دیگه به این نتیجه رسیدم وقتی برای طرف مقابلم اهمیتی ندارم چرا مدام یه حرفیوبزنم
وقتی طرف اینقدر از خود متشکر هست ک دائم از خودش تعریف وتمجید میکنه ویه لحظه پیش خودش نمیگه شاید من اشتباه کردم چرا خودمو زجر بدم
ولی میدونی آدم اونجایی قلبش به در میاد که طرف ادعا داره
برای خودش هرجور دلش بخواد قضاوت میکنه 
اما بازم دلم خوشه یه خدایی هست❤
می نویسم سیل
می خوانم:او خواهد آمد....
می نویسم زلزله
می خوانم:او خواهد آمد....
می نویسم گرانی و اغتشاش
می خوانم:او خواهد آمد....
می نویسم آلودگیِ هوا
می خوانم:او خواهد آمد...
می نویسم شهادتِ سردار
می خوانم: او خواهد آمد...
می نویسم سقوط هواپیما
می خوانم:او خواهد آمد...
می نویسم کرونا
می خوانم :او خواهد آمد...
می نویسم کُشت وکشتار مسلمانانِ هند
می خوانم: او خواهد آمد...
اینها همه بهانه اند;
زمین تو را می خواهد امامِ مهربانم....
#اللهم عجل لولیک الفرج
1-هر انسان مجموعه ای از افکار خودآگاه و ناخودآگاه است که با کارهایش نمایان می شود.در حقیقت هر کسی کارهایش است.من هم همین کلماتم!
هیچ کس راهی درست و حسابی به درون خودش هم ندارد چه رسد به دیگران.پس عملا دو راه برای شناخت خود باقی می ماند:
اول:تفکر درباره ی کارهای خودمان
ابزار درک انسان عقل است.پس تنها کاری که می شود انجام داد ارزیابی کارها به کمک فکر است.فکر نیز تهی نیست و هر چیزی را با باور ها قیاس می کند و اگر مغایرت داشت، شاکی می شود. شکایت عقل (ب
از بی‌رحمی‌هایی که فرد می‌تونه در حق خودش کنه، می‌شه به این مورد اشاره کرد که با علم به ناملایمی‌های روزگار و شرایط نامطلوب، انگشت یا انگشت‌های اتهام رو بگیره سمت خودش، اون هم خیلی محکم؛ چراکه دستش از همه‌جا کوتاهه و فقط به یقۀ خودش می‌رسه. این روش از یه جهت باعث سبک شدن و از چند جهت دیگه باعث سنگین شدنش می‌شه؛ مثلاً شاید کمی قفسۀ سینه و سرش خالی بشه؛ اما حجمی از مواد نادیدنی و بعضاً ناشناخته گلو و چشمش رو پر می‌کنه. بعد از گذشت چند ثانی
ادم از اولین روز تولدش هم باید یاد بگیره روی پای خودش وایسه
خودش و خودش..
وابسته به کسی نباشه..
اینو تو مخش فرو کنه که هیچکی به جز خودش نجات دهنده زندگیش نیست..
خودش باید خودشو جمع کنه ،ببره بالا بدون اینکه به بقیه نگاه کنه و منتظر و چشم انتظار دستی برای کمک باشه..
چون اگه زود این چیزا رو در نیابه یهو وسط زندگیش میفهمه که دیگه اون دستا کمک کنندش نیست و حتی اون چشما دل نگرانش..
بالاخره هر کس دغدغه های زندگی خودشو داره...نمیشه هم انتظار داشت
:)
 
        انسان، مربی خود
انسان یک فلز یا یک سنگ گران قیمت نیست که او را به دست یک صنعتگر ماهر بدهیم و همه آرایش و پیرایش او را از آن صنعتگر بخواهیم،
⤵️ انسان‏ یک گیاه نیست که او را بدست باغبان بسپاریم و فقط باغبان را مسئول همه‏ چیز او بدانیم،
 ⤵️انسان از آن جهت که انسان است علاوه بر قوای نباتی و احساساتی حیوانی، دارای قوه عقل و اراده است، عقل و اراده نمی ‏گذارد که‏ صد در صد تابع عوامل خارجی باشد، مانند یک فلز و یک سنگ تابع حرکات‏ دست یک صن
من درک نمى کنم چرا بعضى آقایون اینقدر تعجب میکنن از دیدن خانومى که اگر رستوران، کافه یا هرجاى دیگه اى میرند، خودش دوست داره هزینه ى خودش رو پرداخت کنه؟! خیلى قابل تشکر هست این احترامى که قائلن و سعى میکنن مودبانه رفتار کنن ولى اینکه وقتى یه خانوم خودش به اینکار اصرار داره و اونها جورى برخورد میکنند که انگار با این رفتار بهشون توهین شده و زیر بار نمیرن رو نمیتونم درک کنم!
فرﻫﻨ یعنی:ﺑﺬﺮﻢ ﻪ وجود ﻫﺮ ﺲ ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ ...
ﺑﺨﺶ ﺍﻭﻝ:
ﺰﻫﺎ ﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺴﺘﻨﺪ 
ﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻃﺒﻌ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪﻭ ﻧﺒﺎﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ ...
ﺑﺨﺶ ﺩﻭﻡ:
ﺰﻫﺎ ﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑﻄ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ... 
براتراند راسل
همونجوری که ضرباهنگ نور سفید - باران سیاه، آهسته منو تو خودش میکشه، دقیقا همونجوری، کم کم بی‌حس از تنم فاصله میگیرم و دیگه تعلقات معنایی ندارن. حتی اینکه بهت بگم زندگیم پوچ و دردناک شده هم مسخره به نظر میاد. می‌ره بالا و دور خودش می‌چرخه.
انسان از (جایگاه) سکوت خواهد دید که هر راهی که ذهن حرکت کند فقط حرکتی از فکر است که هیچ واقعیتی برای او وجود ندارد و فقط وقتی انسان او را باور داشته باشد واقعی می‌شود. فکرها فقط از راه آگاهی حرکت می‌کنند. آن‌ها هیچ قدرتی ندارند. هیچ‌چیز واقعیت ندارد مگر آنکه انسان به او برسد ، بر او چنگ بیاندازد، و او را به ترتیبی با قدرت باور آبستن سازد.
تنها راه برای ورود سکوت در خود کلام خودش است. انسان نمی‌تواند با چیزی به آنجا برود، به جز با هیچی. انسان نم
عامه‌پسندی، در قامت یک رذیلت، از توهین ها تلخ به کسی‌ست که خودش را روشن‌فکر می‌خواند. روشن‌فکر خودش را برتر از آن می‌داند که توسط عامه درک شود. آدرونو هم این مفهوم را با لیبرالیسم صنعتی و صنعت فرهنگ فرموله می‌کند و پسندِ عامه را، کنترل شده توسط حکومت معرفی می‌کند. کنترل عامه، با کنترل فرهنگ راحت‌تر است و حکومت ها با فراپروپاگاندا و هدایت افکار، فرهنگ عامه و جامعه را کنترل می‌کند.این‌ها می‌خواهد درست باشد، می‌خواهد نباشد؛ بیان از آن
عامه‌پسندی، در قامت یک رذیلت، از توهین های تلخ به کسی‌ست که خودش را روشن‌فکر می‌خواند. روشن‌فکر خودش را برتر از آن می‌داند که توسط عامه درک شود. آدرونو هم این مفهوم را با لیبرالیسم صنعتی و صنعت فرهنگ فرموله می‌کند و پسندِ عامه را، کنترل شده توسط حکومت معرفی می‌کند. کنترل عامه، با کنترل فرهنگ راحت‌تر است و حکومت ها با فراپروپاگاندا و هدایت افکار، فرهنگ عامه و جامعه را کنترل می‌کند.این‌ها می‌خواهد درست باشد، می‌خواهد نباشد؛ بیان از آ
بر شاخ امید اگر بری یافتمی
 هم رشته خویش را سری یافتمی
 تا چند ز تنگنای زندان وجود
 ای کاش سوی عدم دری یافتمی؛ خیام
من در کدام نقطه قرار دارم؟! آیا سرنوشتم را خراب کردم؟! آیا سرشتم را ضایع کردم؟! نمیدانم، هر چه هست راه بازگشتی نیست.. من از این شبهای سیاه طولانی به تنگ آمده‌ام.. من از این روزهای نافرجام به زحمت افتاده‌ام.. رضایت من چه فرقی میکند وقتی اوضاع راضی‌کننده نیست.. من باخته‌ام، من به هیچ باخته‌ام... دیگر راه پس و پیش را نمیدانم.. هرکسی ک
دوست عزیر وبلاگ نویسی میگفت که اولین مشتری نوشته های وبلاگ خودش، خودش است، زیراکه : "اصولا همه نیاز به یک بک آپ از خودِ نرمالمان داریم که در این ایامِ آخرالزمان که صبح مومن می روی بیرون و شب کافر بر می گردی خانه، آنرا اجرا کنیم." هر چقدر که سن ما بالاتر می رود و انتخاب هایی پیش روی ما قرار می گیرد که می دانیم پیامدهای آن سالیان سال جسم و روح و سرنوشت ما را دست خوش تغییر قرار خواهد داد، بیشتر به حکمت موجود در این جمله پی می برم. حال برای من هم، این
اکثر شرکت‌های بزرگ حوزه تکنولوژی برنامه پیام‌رسان خاص خودشان را دارند. اپل، فیسبوک، گوگل و مایکروسافت از جمله این شرکت‌ها به حساب می‌آیند. حالا شرکت آمازون هم خودش را وارد این بازی کرده است. با توجه به نظر سنجی‌های مختلفی که آمازون انجام داده، مشخص شده که این شرکت روی ساخت یک برنامه پیام‌رسان برای پلتفرم‌های اندروید، iOS و کامپیوترهای شخصی کار می‌کند. گفته شده این برنامه می‌تواند گفت‌وگوهارا رمزگذاری کند و به وسیله آن می‌شود برای اف
دختر 5 ساله دارم میخوام حضانت کاملش رو بگیرم چکار کنم که بتونم بدون مشکل این کار رو انجام بدم ؟ واینکه دخترم میتونه خودش مشخص کنه که دوست داره با کی زندگی کنه ؟ در چه سنی بچه میتونه خودش بگه با کی زندگی کنه ؟

تا هفت سالکی حصانت باشماست وپس از ان باشوهرت تا بلوع و رشد که خودش انتخاب میکند

منبع: سایت وکالت دادراه
ترم آخر و آخرین درس معارف را با استادی گذراندم که از فرهنگ حافظ صحبت می‌کرد. خاطرات کسانی که به او ضربه زده بودند را تعریف می‌کرد و نام آن‌ها را ابلیس می‌گذاشت. آخر ترم فهمیدیم که خودش یک ابلیس حرام خور است. موقع سحر از اتاق بیرون آمدم و دیدم گنجشکی خودش را به مهتابی سالن می کوبد. از یک مهتابی به سمت مهتابی دیگر می رفت و خودش را به آن می کوبید. همه پنجره ها را باز کردم و چراغ ها را خاموش کردم. رفت بیرون. بعضی جاها ما انتظار خیر دارید اما شر می رس
دلت ویلا می خواهد کنار دریا می خواهد، دلت ماشین شاسی بلند می خواهد، سفر خارج، انگشتری با جواهر چند قیراطی می خواهد، دلت دانشگاه فلان، کار آن چنان، خانه بهمان می خواهد، دلت می خواهد وقتی از مدرسه به خانه رسیده ای مامان خانمت غذای مورد علاقه ات را پخته باشد، دلت کوله گلگلی می خواهد، یا بند کفشی می خواهد که بتوانی با رنگ روسری یا دکمه لباست ست کنی، دلت خوابی شیرین می خواهد، دلت کمی آرامش، یا تا همیشه سلامتی می خواهد، اصلا دلت چیزهای خیلی خیل
آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره ..
 
 
البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه
اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.
دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو
2643 - بعد از آنکه یکی از کارشناسان تلویزیون ماهواره‌ای «ایران فردا» با مستندات تاریخی به گوشه‌ای از چپاولگری «رضا شاه» اشاره کرد، «علیرضا نوری زاده» مدیر این شبکه  در دفاع از اقدامات موسس رژیم پهلوی، ادعا کرد: “رضاشاه زمین‌ها را بالا کشید؟ زمین کشور خودش بود. حداقل زمین مال مردم خودش بود. او زمین خودش را گرفت. بعد هم زمین‌ها را گذاشت برای پسرش و رفت!!”لینک کوتاه منبع:  www.tiny.cc/mzdr109
دانلود فایل اصلی
ایستاده بود جلوی آینۀ کوچک روی میز و سعی می‌کرد خودش را ببیند. خودش را خم می‌کرد، از گردن به پایین را نمی‌دید، راست می‌ایستاد، صورتش را نمی‌دید! از اینکه فقط می‌توانست بخشی از خودش را ببیند عصبانی شد که: "من می‌رم خونه‌مون، آینۀ شما منو درست نشون نمی‌ده!"...
راست می‌گفت، آینه کوچک بود.
**
موقع رفتن، آینۀ قدّی جلوی در را دید، مکث کرد، خودش را دید؛ تمام و کمال. خندید و رفت.
 
حاشیه:
با این کارش، مثالی که همیشه می‌شنیدم را به چشمم دیدم؛ انسان را
آب اگر سمت هوا گاه روان خواهد شد دولت پیر در آن لحظه جوان خواهد شد!خرج عینک شده و سمعک و دندان طلاچشم یارانه به بودجه نگران خواهد شدرنگ ریشش چه شود یا چه شود اکسیدانکوهی از دغدغه قد سبلان خواهد شدیک شتر بود که بر کوی همه می‌خوابید؟!شاد و بیدار بر این خانه دوان خواهد شدآنقدر صندلی و صاحب آن مَچ هستند قصه وصلتشان ورد زبان خواهد شد پست ها در کفشان است چو میراث پدرملک طلقی‌ست که ارث پسران خواهد شدپاشدن، رفتن و گشتن که گذشت از ایشانقدشان در وسط کا
همانطور که می‌دونید معادله عمومی منحنی بیضوی به شکل y2 = x3 + ax + b می‌‍باشد که در ورژن بیت کوین مقدار ضریب a برابر صفر و مقدار ثابت b برابر 7 می‌باشد. نمای کلی منحنی بیضوی بیت کوین به شکل زیر می‌باشد:
 
از ویژگی‌های جالب این منحنی عبارتند از:1-  اگر دو نقطه را در روی منحنی انتخاب کنید که خط واصل آن‌ها عمودی نباشد، خط واصل این دو نقطه، نقطه سومی را روی منحنی قطع خواهد کرد، که اگر این  نقطه را نسبت به محور xها متقارن کنیم، حاصل آن برابر با حاصل جم
بعضی وقتا یه هدف داری، یه هدف بزرگ که کل زندگیت شاید دنبالش بودی، کلی تلاش کردی براش کلی کار کردی کلی از زندگیت زدی از تفریحت تا بهش برسی، حالا دو حالت پیش میاد در نهایت یا بهش میرسی که خیلی حال میکنی با خودت فک کن برا یه هفته ماکسیمم ، حالت دیگه اینه که نمیرسی، همین.ولی میدونی داستان چیه؟ داستان اینه که تو هر دو حالت تو برنده ی زندگیتی، باور نداری؟ برگرد نگاه کن به مسیرت. واقعیت زندگی اون مسیرس یکم که دقت کنی خودش تفریحه خودش مشکله خودش صورت م
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر می‌رفت، به آن گوش می‌داد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای دکمه ی پخش، دکمه ی ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد  سکوت خودش را ضبط کرده بود.
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر می‌رفت، به آن گوش می‌داد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای کلید پخش، کلید ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد  سکوت خودش را ضبط کرده بود. و ح
صبح یک لحظه صابون جدید رو بو کردم و رفتم به بیشتر از پونزده سال پیش! بوی صابون دوران ابتداییمو می داد. همونی که توی جاصابونی صورتیی بود که هنوز دارمش.
چقدر مغز چیز عجیبیه. خاطره ی یک بو رو برای سال های سال درون خودش نگه می داره... و بعد بهت یادآوری می کنه هم اون بو رو هم شاید اتفاقی مربوط بهش رو و هم قدرت خودش و خالقش رو...
می‌رود توی پارک، سوار تاب می‌شود، فکر می‌کند بگذار یک عکس هیولای مامانی از خودِ خفنم بیندازم، دوربین گوشی‌اش اما خسته، خودش بی‌هنر و تنش کوفته است. سرش را به بچه‌بازی‌های خودش تکان می‌دهد و با مهربانی زمزمه می‌کند: «برو به درک بابا.»
گوشی را پرت می‌کند توی سوراخ کیفش، جفت دست‌ها را می‌چسباند به زنجیرها، نیشش را تا ته باز می‌کند و لنگ در هوا می‌رود به نوک آسمان که خورشید بگیرد.
من متوجه شدم که هر چقدر ادم رو خودش کار کنه و خودش خوب باشه و مغزش اروم و هر چی، نمیتونه بگه من ادم خوبیم، ادمهای مسموم کنارم نمیتونن روم تاثیر بگذارن.
مثل اینکه موهات رو کلی خوشکل کنی و بعد بری توی باد وایسی و بگی من موهام خوشکله، امکان نداره بهم بریزه.
این چیزی بود که دیشب باز هم بهم ثابت شد.
حتی ذره ایی از انسانهای مسموم، برای من خوب نیست.
پیرمرد یک نوار داشت که هروقت دلش پر میشد و تنهایی اش سر می‌رفت، به آن گوش می‌داد. یک شب که خسته بود، نوار را گذاشت توی دستگاه اما با دست لرزانش به جای کلید پخش، کلید ضبطش را زد و با این فکر که اول نوار خالی است، بی اعتنا رفت سراغ خودش. آخر شب هم نوار را فراموش کرد و از خستگی خوابش برد.
پیرمرد صبح که بیدار شد فهمید با دست خودش چه کرده. نوار را گذاشت. دید صدایی نیست جز راه رفتنش، تنهایی غذا خوردنش، مسواک زدنش... و سکوتش. پیرمرد  سکوت خودش را ضبط کرده
کسی که می‌خواهد خودش را برای سه متر پرش بسازد، با کسی که سی هزار متر را در نظر دارد، طرز کارشان فرق می‌کند. با این دید و با این خودشناسی است که انسان می‌فهمد در جایی که هست نمی‌تواند بایستد و باید حرکت کند، همین باعث خودسازی او می‌شود. 
مراتب سیر و سلوک معلم و مربی: خودشناسی --> خودسازی --> دیگرسازی
برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نه ! برایش روزه بگیری یا نه !فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی ! اما اینها برای من و تو فرق می کند .
و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ،من گفتم من با ایمان ترم تو گفتی من!و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکی است فقط راه اتصالمان به او فرق دارد.به راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم ! اجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ما!خداوند عارف عاشق می
دست برداری از انکار... وَ گندی بزنیحفظِ ظاهر نکنی , جیغِ بلندی بزنیلاشه را زیر پتو چال کنی , با لبخندبا جسد نصفه‌شبی حال کنی, با لبخندرخ که دیوانه شود هر دو طرف باخته‌اندمهره‌ها بازی خود را به تو انداخته‌اندپاکت خالی از عشقش دو سه نخ خواهد زدآخر از سردی این رابطه یخ خواهد زدروزی از پنجره یک داد به در خواهد رفتعشقِ جوش آمده یک روز هدر خواهد رفتخَم و تکدیر, تمام تَنَش از تَن... تَنِش از...خستگی ,بحث مهمی که گلو... گردنش از...صبح خورشیدِ قشنگی به درک
حیطه شخصی-اجتماعی در کودکان 5 ساله
پیش از پاسخ دادن مطمئن شوید که هر فعالیت را در مورد فرزندتان مشاهده یا تجربه کرده اید .١- آیا با استفاده از وسایل آشپزخانه و غذاخوری برای خودش غذا می کشد. به عنوان مثال بااستفاده از یک قاشق بزرگ ماست را از یک کاسه بزرگ بر می دارد و در طرف خود می ریزد؟٢- آیا کودک بدون کمک و به تنهایی ، دست و صورتش را با استفاده از صابون می شوید و باحوله خشک می کند؟٣-آیا کودک حداقل ۴ مورد از موارد زیر را بازگو می کند؟١)نام خودش ٢)نا
خواهر عروس سندرم دان بود. عروس دستشو گرفته بود و باهم میرقصیدن، هر دو با لباس سفید، مثل دو تا فرشته دور هم میچرخیدن. دلم میخواست منم دور این فرشته پاک و معصوم بچرخم. اون تو دنیای قشنگ خودش میچرخید و میخندید اما من تمام مدت به مادرش فکر میکردم که به مادرم گفته بود غم این بچه منو پیر کرد. فکر میکردم به مادری که همیشه نگران آینده این فرشته قشنگه. اینکه اگه یه روزی خودش نباشه کی ازش مراقبت میکنه. وقتی شما یه بچه معمولی دارید، میدونید که قراره بزرگ ب
داشتیم با صابر و لیلی از مرکز شهر بر می‌گشتیم خانه، یک‌ هو نگاه صابر جلب شد به خانمی که با قلاده‌ی سگ در دست به سمت خیابان می‌رفت، پرسید: این شهردار نبود؟من: اوه، چرا :) خودش بود!
خودش بود! بدون محافظ، بدون خدمه، بدون زرق و برق، بدون راننده! 
باید یک سری پست بنویسم با هشتگ_یاد_بگیریم :دی 
از یک جایی به بعد در زندگی، آدم ها نمی خواهند دیگر شبیه آدم های دو و بر خودشان باشند. می خواهند خودشان باشند. اما آن یک جایی به بعد کی اتفاق می افتد یا این که خود بودن یعنی چه؟ یک لحظه یا تعریف خاصی ندارد. اصلا نمی شود گفت که این خود فرد است که تصمیمی می گیرد که شبیه بقیه آدم ها نباشد یا این همان آدم های دور و بر هستند که او را به این تصمیم می رسانند؟ مثلا مادر من با همه ی تلاش هایی که برای تربیت دخترش با معیارهای خانواده و اقوام و جامعه ی اطراف خود
حس الانم  شبیه آخرین دکتر فعال روی زمینه . دکترای دیگه ام هستن که اتفاقا خیلی هم ماهر ترن ، اما کرونا واسشون اهمیتی نداره و تو قرنطینه ی خونگی به سر می‌برن . دکتر خودش مریضه اما داره از آخرین مریضای کرونایی مواظبت می‌کنه . دلخوشیش اون لحظه ایه که مریض هاش سالم و سلامت ازش تشکر مس‌کنن و می‌رن . تا اینکه آخرین مریض مرخص میشه ، خودش می‌مونه و خودش . یه چند دقیقه بعد آخرین زانو می‌زنه و حالش بد می‌شه . و در حالی که داره داره نفس نفش می‌زنه و هنوز
نام کتاب: #بوف_کور | نویسنده: #صادق_هدایت | #موسسه_مطبوعاتی_امیر_کبیر | ۱۲۸ صفحه.در اینجور مواقع هرکس به یک عادت قوی زندگی خودش، به یک وسواس خود پناهنده می شود: عرق خور می رود مست می کند، #نویسنده می نویسد، حجار سنگتراشی می کند و هرکدام دق دل و عقده خودشان را بوسیله فرار در محرک قوی زندگی خود خالی می کنند و در این مواقع است که یک نفر #هنرمند واقعی می تواند از خودش شاهکاری بوجود بیاورد..این احتیاج به #نوشتن بود که برایم یکجور وظیفه ی اجباری شده بود. م
بغض‌های نگفته‌ای دارد
همه‌شان بابت همین شهر است
هی صدا، صدا و بعد سکوت
آدمک باز با خودش قهر است
 
در میانِ راه نرفته‌اش مرده است
این طرف، پشت گورهای سپید
چشم گرداند برای پریدنی از نو
سرخوش از درد، و باز هم نپرید
 
گشت دنبالِ دلیلی از بودن
در قیاسِ «خودش» و «تو» و «شما»
از میان موج خون صدا آمد:
ما همه مُرده‌ایم، تو زود نیا!
 
گیر و دار جهان پر از باد است
در هیاهوی این تن مرده
چشم‌هاش سال‌هاست بسته شدند
آدمک باز هم رکب خورده.
 
-ف.میم.
گاهی،کسی که آرام ترین ظاهر دنیا رو داره،از درون،از خشم در حال متلاشی شدنه و گاهی هم،کسی که از بیرون بسیار عصبانیه،فقط خودش میدونه که چقدر درونش آرومه و خودش در حال فیلم بازی کردنه،پس نمیگم از روی ظاهر قضاوت نکنید بلکه می خوام بگم:هرگز گول ظاهر دیگران رو نخورید.
براساس اطلاعات منتشر شده آمازون در حال ساخت گوشی جدیدی به اسم «یخ» (Ice) است. البته این شرکت در گذشته تبلت‌ها  و گوشی‌هایی با اسم «آتش»‌(Fire) راهی بازار کرده بود و حالا قصد دارد گوشی‌ّهای جدید خودش را با اسمی کاملا متفاوت راهی بازار کند.
گفته شده که گوشی‌های جدید شرکت آمازون ابتدا در آمریکا و اروپا منتشر خواهند کرد. البته به این موضوع هم اشاره شده که این تلفن‌های همراه هوشمند بازار کشورهای در حال توسعه را هدف قرار گرفته‌اند و به همین دلیل اح
موهایم در باد رها شده اند و نگاهم دو دو می زند بر عمقِ امواج دریا. می دانم پشتِ سرم می آید. می دانم که تنهایم نمی گذارد. همان ماهی کوچکی که خیال می کند اگر بخواهد افسانه باشد؛ باید نابود شود!
همان ماهی کوچکی که ‌دلش می خواهد به عمیق ترین جای دنیا شاید گودالِ مارینا در  اقیانوسِ آرام برسد. می دانم که اگر لحظه ای به عقب برگردم و چشم هایم را باز کنم؛ برای همیشه ناپدید می شود!
ماهی کوچک چشم هایش را بسته و توی تاریکی پشتِ سرم می آید.
پشتِ سرِ زنی که بند
ویکتوریا بکهام می گوید برای این وارد طراحی لباس و دنیای مد شد که بتواند لباس هایی که خودش دوست دارد بپوشد را برای خودش طراحی کند. من هم با این گند اخلاقی ها و خرده گیری های نشریات و وبلاگ ها و گروه های ادبی باید ادب شوم و بشینم سرجایم و خودم یک گلی به سر ایده های درب و داغانم بگیرم.
صفت زشت تکبر
 امام صادق علیه السلام: ما من رَجُلٍ تَکبّرَ أَو تَجبَّرَ الّا لذلَّةٍ یَجدُها فی نَفسِهِ؛هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود خواه باشد، مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.[وسایل الشیعه جلد 15 صفحه 380]
برخی از انسانها صفت خودخواهی در آنان وجود دارد و بسیار شدید است اما خود به این امر دقت ندارند                ⤵️مثلا:⤵️·  بیرون شهر می رود و کباب درست میکند، در حالی که بوی کباب به مشام همه میرسد و بسیاری نمی توانند کباب تهیه کنند· 
شرکت‌های ارسال مرسوله در ایالات متحده مثل FedEx یا UPS و حتی سرویس پستی این کشور، به لطف فروشگاه آمازون درآمد خوبی به جیب می‌زنند. با این حال، آمازون به تدریج می‌خواهد خودش را هم به مرحله‌ی ارسال کالا وارد کند. به نظر می‌رسد آمازون می‌خواهد یک سرویس ارسال کالا مثل FedEx برای خود تاسیس کند و محصولاتی که می‌فروشد را از طریق سرویس خودش به دست خریداران برساند.
آمازون حتی برنامه دارد سرویس ارسال خود را در اختیار دیگر شرکت‌ها هم با قیمتی پایین‌تر ا
دقت کردین به اخبار؟
سطح آب دریاچه ی ارومیه تو ده سالِ گذشته به بالاترین حد خودش رسیده! یعنی تقریبا بحرانش داره حل میشه!
اصلا این بشرِ دوپا، اگه دوسه ماه بشینه تو خونه ش و سرش به کار خودش باشه، همه مشکلاتِ طبیعت خودبخود حل میشه!
فک پایینم را نوازش کرد. زیر لب گفت شت. یعنى ازش خوشش مى آید. از کنار گوشش، به چراغ ماشین ها نگاه میکردم که لا به لاى درخت ها جا به جا مى شدند. صورتم را سمت خودش کشید. لب هایم را بوسید. قلبم تند میزد. رهایم کرد. نوازش را ادامه داد. دوباره صورتم را سمت خودش کشید. این بار زبان هم بود. رهایم کرد. نوازشش را ادامه داد. براى بار سوم صورتم را سمت خودش کشید. لب بالایش را خوردم این بار. زودتر از دو دفعه قبل رهایم کرد. بلند شدیم و تا یک جایى با من پیاده آمد و بعد جد
کنکور را می بینم  که با فاصله ی دو سال ایستاده است
با آن لبخند اعصاب خوردکن
و با غرور
با نگاه بی شرم و شرور
و سری که پر از سوداست
و پر از آرزو
آرزوی خانه نشین کردن نوجوانانی که آینده سازان کشورند
آرزوی تک بعدی کردنشان
آرزوی وفق دادنشان با جزوه نویسی، حفظ کردن نکته های تستی و فرمول های طولانی و عجیب و غریبه جای فهمیدن مطلب درسی با عشق و علاقه، حفظ کردن به جای درک کردن، خواندن نه برای فهمیدن و فقط و فقط برای کنکور
فقط برای کنکور
کنکور ایستاده و خو
ممنونم از هیوای عزیزم و رفیق نیمه راه بابت دعوت به این چالش دوست داشتنی :)
میتوانم بیست سال دیگر را ببینم، همین نبات خوش قلب و مهربان را که لباس قشنگش را می پوشد و جلوی آیینه موهایش را می بافد و برای خودش دلبری می کند، بیست سال دیگر همین نبات مهربان و خوش ذوق را می بینم که رابطه اش با خدا فوق العاده است و با تمام وجود تسلیم خواست اوست، همین نبات دوست داشتنی را می بینم که با هیجان زندگی می کند و به دنبال یاد گرفتن چیزهای تازه است، می توانم نبات بی
مرحوم آقای آخوند می فرمودند دلم به حالش سوخت، یک مرتبه جرقه ای در ذهنم برق زد و سخنی به زبان آوردم که نه در کتابی دیده بودم و نه در معالجات اطباء سراغ داشتم، فقط نوعی تفرس و تیمن نسبت به سنت پاک پیامبر بزرگوار اسلام (ص) بود. آنگاه که خداوند متعال می خواهد نطفه زهرای مرضیه منعقد گردد، از سوی خداوند متعال به پیامبر خودش ابلاغ می گردد چهل روز از همسر و خانواده خودش دوری گزیند و پس از چهل روز به سراغ خدیجه برود. این جدایی و فاصله انداختن لابد نکته ا
بازم سلام
از اونجایی که در نبودم یه اتفاقایی افتاده و طی اشتباهی(نمیدونم کی ولی مهم نی)فرم پاک شده تصمیم بر این شد که
_هرکی خواست بیوگرافی بنویسه خودش با هر روش و شیوه خلاقانه ای به ذهنش میرسه یه بیوگرافی از خودش تنظیم کنه و به پی ویم بفرسه بعد مشخص شدن اعضایی که میمونن رو وب رمز گذاشته میشه و فقط اعضا رمز رو خواهند داشت و اون موقع بیو هارو پست میکنیم^~^
برین ببینم چیکار میکنین
هوا که خنک میشود، ترس این را دارم که پرنده ها از بس خودشان را باد کرده اند، بترکند. میترسم که نگاهم به یک جا خشک شود و با بهار سال دیگر آب بشوم. میترسم خونم یخ بزند و در رگهایم متوقف شود. من در خودم دیده ام که قلبم در خودش مچاله شود و خودش را در آغوش بگیرد. دستش را جلوی دهانش بگیرد و «ها» کند. بعد هم گلیم مندرس همیشگی اش را دور خودش بپیچد و پشتش را به دنیا کند و بخوابد. آرام بخوابد. و تا بهار سال دیگر برف های زمستان امسال روی جنازه اش بماند.
 
 
+اصلا
 
اینکه کارش درست بوده یا غلط بستگی به این داره که از چه زاویه ای نگاه کنیم و درست و غلط مون چه طعم و بویی داشته باشه .
هر کسی آزاده راه پیشرفتش را خودش انتخاب کنه و مادامی که به کسی یا چیزی صدمه نزده این آزادی از حقوق انسانی هست . البته فارغ از جنبه ی قانونی که هر سرزمینی قوانین اجتماعی و حقوقی و قضایی خودش را داره .
لما وقتی سلبریتی شدی دیگه مال خودت نیستی . مال فن هات هستی . حتی زندگی خصوصیت هم شیشه ای میشه و این اجتناب ناپذیره و از ویژگی های این
کاری به کار همدیگر نداشته باشیم...باور کنید تک تک آدم ها زخمی‌اند....هرکس‌ درد خودش را دارد،دغدغه‌ی خودش را دارد
 
مشغله‌ی خودش داردباور کنید...ذهن‌ها خسته‌اند قلب‌هازخمی‌اند,زبان‌ها بسته‌اند
 
برای دیگران آرزو کنیم بهترین‌ها را....راحتی را....
 
همه گم شده‌ایم یاری کنیم همدیگر را
 
تا زندگی برایمان لذتبخش شود..
 
آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..
 
آدمها در یک لحظه ..با یک تلفن...با یک جمله ...با یک نگاه ...
 
 
 
با یک اتفاق....با یک نیامدن..بایک دیر
بسم الله الرحمن الرحیممردها، نمیدانم شاید همه شان هم این طور نباشند، شاید حرفم آن قدرها هم فراگیر نباشد ولی مردها از یک جایی به بعد، از این که ابر قهرمان زندگی ات باشند خسته می شوند. گاهی دلشان تکیه گاه می خواهد. یک خانم محکم و لطیف که از پس خودش بر می آید...والی الله ترجع الامور ...
یه اخلاق خوبی که نجمه جون داشت این بود که تو کارهای خیر همیشه پیش قدم بود.مثلا من جریان در قوطی پلاستیکی ها که جمع میکردن و باهاش ویلچر هدیه می‌دادند و از اون شنیدم. حتی توی سلف هر جا در قوطی میدید فوری جمع میکرد که بتونه به یه ناتوان کمک کنه.
یا مثلاً اصلا غذا رو حروم نمی‌کرد. می‌گفت نعمت خداست. حتی نمی‌خواست خودش بخوره با خودش می‌برد به حیوون ها بده.
 
یه وقت هایی آدم به خودش دلداری میده که همه مشکلات دیر یا زود یه روزی تموم میشن... بعد میبینه همیشه یه مشکلی یا مسئله ای هست برای دغدغه فکریش! 
یه وقت هایی عصبانی میشه از تموم نشدن این بدبختی ها! با خدا، با دنیا، با خودش حتی دعوا میکنه و قهر میکنه!
یه وقت هایی دوباره دلش نرم میشه، راه میفته به همون امیدی که از اول داشت، که تموم بشن این چیزا!! 
یه وقتایی حتی تکیه میکنه به بعضی چیزا و آدما و لذت همنوع دوستی و محبت رو حس میکنه!! 
یه وقتای زیر شونه اش و
سالهاست که با رنج و سختی زندگی کرده
طوری که خودش .. نمی دونم باور داره یا نه!!
کمرش دو تا شده
برای دیدنش رفته بودیم، بدون اینکه از ما بخواد که براش کاری انجام بدیم (حق بزرگیْ، به گردن ما داره )، می خواد کلی خودش به زحمت بندازه 
 
 
الان توی سی سی یو بستریه ..
خدایا حداقل آرامش رو به این مسافر قدیمی .. عطا کن، که این روزها خستگی راه رو از تن ببره ..
بعضی وقتها خود طبیب هم مریض میشه ولی با این حال  مریض رو هم درمان می کند.
اما تا حالا به این فکر کردید که کسی که گرفتار  مشکلات اخلاقی است روح خودش مریض باشد نمی تواند درس اخلاق به کسی بدهد 
یعنی در واقع کسی که خودش رو تربیت نکرده نمیتواند کسی دیگر رو تربیت کنده ( حتی فرزندان خودش رو)
 پس قدم اول برای اصلاح خانواده و جامعه اول تربیت خودمان هست بعد دیگران
 بقولی « خفته را خفته کی کند بیدار»
اما آنچه باید انسان بیدار انجام دهند این است که آن کس ک
نوبخت: علت افزایش تورم موجود در جامعه بخاطر هجوم عده‌ای سرمایه‌دار بود که قیمت کالاها را با تهدید امریکا بالا بردند.
یعنی اگه علم الهدی این حرف رو زده بود، تاجزاده خودش رو از برج میلاد پرت میکرد پایین، زیباکلام با مرگ موش خودکشی میکرد، آشنا هم خودش رو مینداخت زیر تریلی ۱۸چرخ!
خیلی کم دیدم توی وبلاگ یا شبکه های اجتماعی کسی بیاد و از خودش نقد کنه ، یکم درباره خصلت های بد خودش حرف بزنه ، همش در مورد این که فلانی فریبش داده یا دلش رو شکسته حرف زده می شه ، از این که بهش بی احترامی شده صحبت می شه یا تمام زمین و زمان رو می دوزه که بگه من مقصر نیستم !!
که البته در واقعیت هم همین مسئله وجود داره ؛ فقط من موندم اگر همه خوب هستن و افرادی دارن در حق این همه ظلم می کنن پس اون افراد ظالم دقیقا چه کسایی هستن ؟
متاسفانه هیچ کس نمی خواد بپ
روزی از راه خواهد رسید که قلب هر انسانی عشق را خواهد پذیرفت و وحشتناک ترین تجربه انسانی یعنی گوشه نشینی که بدتر از گرسنگی است  از چهره زمین پاک خواهد شد.روزی از راه خواهد رسید که در ها به روی نیازمندان گشوده خواهد شد و چشمان گریان تسلی خواهد یافت ...
خداوند با سخاوتمندی خرد و عشقش را در اختیار ما قرار داده و یافتن آنها بسیار اسان است . باید نشانه ها را بپذیریم و از قلب و رویایمان تبعیت کنیم 


ادامه مطلب
حتما شما هم دیدید و شنیدید، بعد از چهلم سردار وصیتنامه ی ایشون منتشر شد. امشب اون رو خوندم و ذهنم درگیر یک سری از مواردِ این وصیتنامه شد. پیشنهاد می کنم اگه نخوندینش، حتما بخونید.
یه نکته ای که خیلی ویژه، توجّهم رو جلب کرد این بود که سردار اصلا خودش رو ندیده، با این همه فعّالیت و رشادتِ همراه با اخلاص، کوله بارش رو خالی می بینه و از خدا درخواست کمک می کنه! اصلا انگار نه انگار که جزو محبوب ترینِ افراد بوده، خودش رو در حدّی هم ندیده که بخواد بگه ا
علم و قدرت
 
وقتی انسان هوای نفسش را مهار کند یعنی خواهش های نفس انسان تابع عقلش شود نه عقلش تابع هوای نفس باشد، به طور طبیعی  سیر معنوی پیدا خواهد کرد و  در این سیر معنوی، قدرت خواهد یافت؛
 
شرح صدر، حاصل قدرت و علم است. یعنی شما نمی توانید بگویید که ما سرمان را در لاک خودمان می اندازیم و یک کارهایی انجام می دهیم. آدم باید خودش را در بستر علم و قدرت قرار بدهد.  این علم و قدرت یا مادّی است و  یا معنوی، اگر علم و قدرت تنها از نظر مادّی باشد برای ف
بهتر برای ساخت عضله :
کلید ساخت و تعمیر عضلات تستوسترون است از آنجایی که تستوسترون در حدود 8 صبح به اوج تولید خودش می رسد و در طول روز کاهش می یابد، بهترین زمان برای ساخت عضلاتتان، تمرین در صبح است. 
بهتر برای کاهش چربی :
ورزش کردن زود هنگام و قبل از اینکه بدن شما فرصتی برای پردازش هر نوع غذایی داشته باشد، حالت سوزاندن چربی بدن را فعال خواهد کرد و از سلول های چربی به عنوان انرژی برای تأمین انرژی استفاده خواهد کرد. 
تقویت خلق و خو :
ورزش باعث افزا
بنا به گزارشی از نیویورک تایمز، تلگرام قصد دارد که ارز دیجیتال مخصوص به خود، گرام (Gram) را تا دو ماه آینده ارائه کند.
این ارز دیجیتال که مدت‌های موضوع داغی برای بحث بود، از ساختاری غیرمتمرکز، درست مانند بیت کوین بهره خواهد برد و در کیف پول مخصوص به خودش با نام کیف دیجیتال گرام، ذخیره خواهد شد. تلگرام در نظر دارد تا این ارز مجازی را برای 200 میلیون کاربر به صورت جهانی عرضه کند.
اگرچه گرام از سال 2018 و با 1.7 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری، متولد شد اما ت
مرادی جهانگیری معروف به مرادی روباه درطی حبسش به علت درگیری وشرارت درزندان وتعبیدگاه های سراسرکشورازجمله رجایی شهر.ندامتگاه کچویی.اردوگاه میناب.زندان مرکزی گرمسار.کهریزک وقزل الخصارتعبیدشد..
باوجوداینه مرادی روباه این زندان هاراهمه تعبیدشدولی بازگردن کلفتی وقلدری های خودش رابیشترکرده ولی کمترنکرده...جالب اینجاست که همه قلدری درگیری وشرارت هایی که توسط مرادی روباه صورت گرفته شخصی به اسم فرزادشاهی که یکی ازنوچه های 
مرادی چه درحبس وچه
حال ولی زمانه چه مسکین است!
اجسادمان     چون روزنامه های مچاله      در کوچه های پرت جهان      می پوسند
روزی پیاله را سر می کشم  سر می کشم
لبخند حسن نیت ساقی      آخر مرا خواهد فریفت
 
براهنی
 
زندگی چه مسکین است که ما را از هم دور نگه داشته است.که ما را برده به جاهایی که خودش میخواهد که قدرت نمایی کند.نمیداند دلِ ما بی قرار است و بی مکان!هر جا که بخواهد ما را ببرد ما به بوی گلِ کوچکی برمیگردیم...
 
*عنوان شعری از براهنی است.
هر شئ وقتی آرام می‌گیرد که به موطن خودش برگردد.
بحثش را هم می‌توان در طبیعیات یافت لکن حرف من چیز دیگر است!
این گم‌گشتگی همان عدم بازگشت به موطن اصلی و سکنی در غیر موطن او را آشفته نموده و همین شده که آن یکی لباس پاره بپوشد و دیگری در کوی و برزن عربده بزند.
آن‌کس که موطن خودش را بیابد، آرام است و به بودن او باقی آرامند ولی امان از گمراهان که موطن را گم کردگانند...
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این ر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها