نتایج جستجو برای عبارت :

هیاهوی خفتگان

توهّم عمیق تنزّه و جهل مرکّب عقل؛ آنگاه که من اینم و تغییر نخواهم کرد! هر که خود بر حق پنداشت دیری نپایید که دود شد و خاکسترش بر باد. پندار خفتگان و گفتار خفتگان و کردار خفتگان؛ جنازگان معاش پست و بقای هرزه. 

مرگ می‌بلعد و زندگی می‌زاید. انسان می‌ستاند و روح می‌بخشد. قدرت می‌چلاند و عشق می‌گسترد. ابلیس زوزه می‌کشد در گوشه‌های تار، شاید که آواز خداوند به گوش‌ها نرسد. ای نادانسته دانش طرب! ای ننوشیده باده‌ی جان! ای کر! این آواز از درون است.
اینجا آمدم. شب بود، تاریکی بود، حجاب بود. عشق نبود، موسیقی نبود، زندگی نبود. عاشق بودم، شب بودم، معنای زندگی بودم. نور شدم، حجابش افکندم. موسیقی شدم و به همه سو باریدم. 
تا اینجا بودم، از این نیز بالاتر روم. به خشکی نیندیشیدم، به تلخی نیندیشیدم. بر چهره‌ی خفتگان ننگریسیتم و راه خفتگان به هیچ‌ نگرفتم. رقصیدم و رقصان از این معبر و دروازه‌ی تار گذشتم، تا آن سرزمین که مرا به خود می‌خواند. 
اینجا آمدم، گِل بود و گِلزار. گُل و گُلستان به بار آوردم.
مژده‌ای آمد ز ماه راستینشد برون دست نهان از آستین
دست غیب آمد به جان برخاستندخفتگان دامن‌کشان برخاستند
خفتگان جور دگر می‌خواستندبهر خود گور دگر می‌خواستند
لاکن آمد گفت این گور شماستاین چنین رنجی و این نور شماست
پیش از این در آب و نان پرداختیدتن ره بیهودگان انداختید
بعد از این باید به جان برخاستناز زمین و از زمان برخاستن
بعد از این پرواز بی صرف عددبی مقامات و موازین حسد
جان گرفتم از عدم تا جان دهمآنچه دشوار تو بود آسان دهم
ای خوشا این برک
اینجا آمدم. شب بود، تاریکی بود، حجاب بود. عشق نبود، موسیقی نبود، زندگی نبود. عاشق بودم، شب بودم، معنای زندگی بودم. نور شدم، حجابش افکندم. موسیقی شدم و به همه سو باریدم. 

تا اینجا بودم، از این نیز بالاتر روم. به خشکی نیندیشیدم، به تلخی نیندیشیدم. بر چهره‌ی خفتگان ننگریسیتم و راه خفتگان به هیچ‌ نگرفتم. رقصیدم و رقصان از این معبر و دروازه‌ی تار گذشتم، تا آن سرزمین که مرا به خود می‌خواند. 

اینجا آمدم، گِل بود و گِلزار. گُل و گُلستان به بار آوردم
بسم الله...نمیدانم شنیده اید یا نه...در کشمیر بزرگترین کورسازی جهان دارد اتفاق می افتد.‌..چشمهایشان را با گلوله ساچمه ای کور می‌کنند...ما هم بیخیال زندگیمان را می‌کنیم...می‌خواهیم صدایشان را به گوش عالم برسانیم بلکه خفتگان بیدار شوند...با ما همصدا شوید...من هم کشمیری امچشم های مرا هم نشانه بگیریددنیای پر از ظلم ارزش دیدن ندارد 
 
یکی از سخت ترین قسمت های نهج البلاغه اونجاهایی است که امام درباره مرگ صحبت میکنند واقعا تن  آدم میلرزه،و گاه مو بر تنم راست میشود
یکیش رو براتون مینویسم
علی علیه السلام در راه بازگشت از صفین به گور های خارج از شهر کوفه نگریست و فرمود:ای ساکنان سراهای ترسناک و محل های بی آب و گیاه و گور های تاریک ای در خاک خفتگان ای بی کسان ای تنهایان ای وحشت زدگان شما پیش از ما رفتید و ما در پی شما می آییم "اما الدور فقد سکنت و اما الازواج فقد نکحت و اما الاموال
بسم الله...نمیدانم شنیده اید یا نه...در کشمیر بزرگترین کورسازی جهان دارد اتفاق می افتد.‌..چشمهایشان را با گلوله ساچمه ای کور می‌کنند...ما هم بیخیال زندگیمان را می‌کنیم...می‌خواهیم صدایشان را به گوش عالم برسانیم بلکه خفتگان بیدار شوند...با ما همصدا شوید...من هم کشمیری امچشم های مرا هم نشانه بگیریددنیای پر از ظلم ارزش دیدن نداردکمپین مردمی #من_هم_کشمیری_هستمپ.ن: برای شرکت در این کمپین عکس هایتان با چشم بسته را در قالبی که در پست منتشر میکنیم قرار
 
سرسبزترین بهار جاویدتو اى سبزترین بهار جاوید! اى نشان بى نشان‏ها! اى آیینه نور! اى راز سر به مهر! اى بیکران!تو آن روز خروشیدى و امروز... باور نمیکنم که با آن همه خروش در خاک خفته ‏اى! اى که حضور دریایى تو در آسمان‏ها جارى‏تر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش غیرتت لرزه بر اندام دشمنان می‏افکند.ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم و تو چه آرام، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته‏ اى. چه زیباست قاب عکس خالى‏ات بر دیوار قلب‏مان. هنوز در
بگو بر خستگان و از‌ راه ‌ماندگان چگونه می‌توان مرهم بود؟نه بر مستضعفان لاشی‌صفت دنیاندیده‌ی‌ از دیوارهابالاروندگان.تنها بگو بر خستگان و دردمندان حقیقی چگونه مرهم می‌توان بود؟ بگو بر خفتگان در آستان بیداری چگونه مرهم می‌توان بود؟نه برخود‌به‌خواب‌زدگان تشنه‌ی دنیا.
بگو بر جهان چگونه آستانه می‌توان بودبر خشم‌دیدگان چشم‌بسته‌ی سختی‌کشیده؟نه بر ظریفان حقیر نازدیده‌ی پستنه بر ابلیسان روحانی‌نمای کودک زار.
بر روحانیون خفته می
ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنیداز خبرگی بیرون شوید و جام‌ها پیدا کنید
ای خواب‌های عقل زار، ای مردگان انتظارای مغزهای اشتهار آن قلب‌ها دریا کنید
عمر گران بگذشت پست، ای وای زین عقل خجستیک لحظه گر مانده‌ست آن یک لحظه را غوغا کنید
ای مردگان برپا شوید، ای زندگان با ما شویدای خفتگان قرن‌ها آن رخت‌ها را تا کنید
ای روز با ما یار شو، ای شب دگر بیدار شوای مردم گم‌کرده‌ره آن راه را پیدا کنید
آن راه وجد و روشنی، آن موسقی بی‌منیعزمی به راه
ای خبرگان ای خبرگان آن خمره‌ها را وا کنیداز خبرگی بیرون شوید و جام‌ها پیدا کنید
ای خواب‌های عقل زار، ای مردگان انتظارای مغزهای اشتهار آن قلب‌ها دریا کنید
عمر گران بگذشت پست، ای وای زین عقل خجستیک لحظه گر مانده‌ست آن یک لحظه را غوغا کنید
ای مردگان برپا شوید، ای زندگان با ما شویدای خفتگان قرن‌ها آن رخت‌ها را تا کنید
ای روز با ما یار شو، ای شب دگر بیدار شوای مردم گم‌کرده‌ره آن راه را پیدا کنید
آن راه وجد و روشنی، آن موسقی بی‌منیعزمی به راه
جمعه بود،بی هوا رفته بودم قبرستان...
مثل همیشه نسیمی آرامش بخش را روی صورتم حس می کردم
به رسم همیشه مکث کردم،چشمهایم را بستم و با صدایی که خودم بشنوم گفتم سلام زنده های بیدار،از آن دنیا چه خبر؟
و بعد آرام آرام در میان قبرها قدم زنان میرفتم
همیشه خودم را میهمانی تصور می کنم که میزبان مشتاق دیدارش است..پس به سراغ خیلی ها میروم،و برای بعضی ها از دور دست تکان میدهم و فاتحه می‌فرستم...
همیشه طوری می بینمشان که گویی روی سنگهای قبرشان منتظرم نشسته ان
 
 
چند سال پیش بود که عکسهای دوستم صبا را از آرامگاه ظهیرالدوله در پیج اینستایش دیدم. عکسهایی به غایت زیبا از نهایت تاریخ موسیقی و شعر و ادب پارسی. آن روزها آرزو داشتم بتوانم یک بار هم شده بر مزار بزرگانی حاضر شوم که بارها و بارها شعرهایشان را خوانده ام و ترانه هایشان را زیر لب زمزمه کرده ام. پنجشنبه ۲۵ مهر ماه، روز تحقق آرزویم بود. زیبایی این اتفاق همراه شدن با صبایی بود که عاشق است و اهل دل. گفته بود پنجشنبه صبحها ۱۰ تا ۱۲ مختص خانمهاست و قرا
بعضی کتابها میتوانند؛در گفتن چیزهایی که میخواستیم بگوییم و نتوانستیم‌.مانند حرفی که "کاف" می زد:دو راه برای شناخت انسانها وجود دارد؛یکی کفشهایشان و دوم،کتابی که میخوانند؛این چیزهاست که سطح  آدمی را مشخص میکند.
کاف،آل استار قرمز میپوشید و با هولدن کالفیلدِ جروم دیوید سالینجر احساس برادری داشت.گاهی هم میگفت ذهنش به آشفتگی نوشته های کریستین بوبن است.کاف دیالوگ فیلمهای پیتر ویر را از بر بود؛خصوصا انجمن شاعران مرده اش را.و دیالوگی که سراسر ف
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانکه بد مرگیست این خواب گران
(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ۶م، بخش ۲۴)
مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:
«در داستان مذکور آمده مرد شاعری به شهر حَلَب وارد می‌شود و خیل کثیری از خلق را در ناله و افغان می‌بیند و از علت آن جویا می‌شود. مردم شهر از بی‌خبری وی تعجب می‌کنند و به او می‌گویند تو چگونه عاشورا و ماتم خاندان پیامبر را نمی‌دانی. شاعر غریب، که خود را به نادانی زده بود، از ایشان می‌پرسد که آیا خبر این واقعه به تازگی ب
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانکه بد مرگیست این خواب گران
(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ۶م، بخش ۲۴)
مهدی کمپانی زارع می‌نویسد:
«در داستان مذکور آمده مرد شاعری به شهر حَلَب وارد می‌شود و خیل کثیری از خلق را در ناله و افغان می‌بیند و از علت آن جویا می‌شود. مردم شهر از بی‌خبری وی تعجب می‌کنند و به او می‌گویند تو چگونه عاشورا و ماتم خاندان پیامبر را نمی‌دانی. شاعر غریب، که خود را به نادانی زده بود، از ایشان می‌پرسد که آیا خبر این واقعه به تازگی ب
بخش کوتاهی از سخنان حبیب یغمایی درباره ی سعدی  داستانی خودمانی بگویم: در منزل دشتی، بنان خواننده ی معروف این غزل سعدی را خواند که لذت و طرب حالی به اهل مجلس که همه از خواص بودند، دست داد:حُسن تو دایم بدین قرار نماند مست تو جاوید در خمار نماند ای گل سرمست نوشکفته نگه دار-خاطر بلبل- که نوبهار نماند مجلسیان از شدت تأثر اشک به چشم آوردند، گریستنی عارفانه.تکرار داستانی دیگر مناسب است:با مرحوم فروغی غزلیات سعدی را تصحیح می کردیم، به این غزل رسیدیم
عبدالکریم سروش:
«به نظر می‌رسد عشق و علاقه به امام حسین تأثیر چندانی در رفتارهای اجتماعی مردم ما ندارد؛ یعنی به قول معروف به حسینیه می‌روند و سینه‌زنی و عزاداری‌شان را می‌کنند ولی بیرون که می‌آیند بعضاً خلاف روش و منش امام حسین عمل می‌کنند. آیا این امر، معلول نادرست بودن روش‌های عزاداری ماست یا علل فرهنگی دیگری دارد و چگونه می‌شود آن را از میان برداشت؟‏
‌سؤال عمیقی است. من این مسئله را در سطح کلّی‌تر مطرح می‌کنم:
آداب دینی، به طور کل
به نام آنکه نمایاند بر ما آزاد زیستن را و انسان بودن را و راهنمایی کرد ما را به یاری ضعفا و فقرا و خواری ظلما و یاد داد این جمله را که مرگ با عزت هزاران بار به زحیات با ننگ وذلت است .
یاران به ره دوست ترک جان و سر کردند این گونه به جان خصم آنان شررکردندمن عاشق و دلداه ی وصلت آن بزرگم که بزرگان بر رهش به پا محشر کردندمن یکی قطره کوچک ز هزاران نهر هستم که سوی بحر اکبر سوی الله نظر کردندمن یکی از آنهمه دلباختگان معشوق که طریق حسن نیت جان خود را سیرکرد
ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار
بگذاشت ز سر، سیاه‌کاری،
وز نفحه‌ی روح‌بخشِ اسحار
رفت از سرِ خفتگان، خماری،
بگشود گره ز زلفِ زرتار
محبوبه‌ی نیلگونْ عماری،
یزدان به‌ کمال شد پدیدار
و اهریمنِ زشت‌خو حصاری،
یادآر ز شمعِ مرده! یادآر!
 
چون باغ شود دوباره خرّم
ای بلبلِ مستمندِ مسکین!
وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق، نگارخانه‌ی چین،
گلْ سرخ و به‌ رخ عرق ز شبنم،
تو داده ز کف زمامِ تمکین،
زان نوگلِ پیش‌رس که در غم
نا‌داده به‌ نارِ شوقْ تسکین،
از‌ سردیِ
یکی از نامزدهای پر ادعای انتخابات مجلس یازدهم در حوزه انتخابیه شهرستان بابل که به دلیل پاره ای از مشکلات مالی، پس از رد اولیه بالاخره توانست با لابی کانون های قدرت موفق به احراز صلاحیت خود شود در اذهان بسیاری از شهروندان متهم به کلاهبرداری و قانون شکنی های متعدد است که خودش هیچ گاه حاضر به توضیح در این باره نگردید. گفته می شود فرزند وی نیز به دلیل کلاهبرداری مالی، متواری است.
فارغ از همه شایعات و میزان صحت و سقم آنها؛ اما یک موضوع واقعی دربا
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها (حافظ)
زیباشناسی
این بیت نمونه ای است درخشان از ترفندی ادبی که آن را استعارۀ آمیغی (ترکیبی) می نامیم. حافظ که شب هنگام ، آرمیده در جایی، نیک در اندیشه فرو رفته بوده  و به رنجها و دشواریهای گیتی می اندیشیده است حال ِ خویش را به حال توفان زده ای هراسان و دل از جان شسته مانند کرده است که تنها در دل دریایی توفنده و شبی تاریک؛ با مرگ در می آویزد و می ستیزد. سبکبار کنایه ای است ایم
مولانا جلال‌الدین بلخی از جمله کسانی است که نگاهی عرفانی به حادثه کربلا دارد . مولانا در در دفتر ششم مثنوی نقل می کند که در روز عاشورا اهل حلب از مرد و زن در قسمتی از شهر گرد می‌آمدند و عزاداری می‌کردند و ظلم‌های یزید بن معاویه را بر می‌شمردند و آه و فغانشان تا دور دست شنیده می‌شد . یکی از روزهای عاشورا یک غریب شاعر وارد حلب شد و به جستجو آمد که چه شده و چه خبر است؟ کدام بزرگی از این شهرتان تازه در گذشته است که چنین فغان می‌کنید مرا توجیه کنی
 
سالها پیش بود که یه بیماری (مسمومیت دارویی) باعث شد یکی دو شبی مهمون بیمارستان باشم.اونجا دختری بود 21 ساله و بسیار مهربون که به نظر می‌رسید جزء کادر خدمات بیمارستان باشه ولی در اصل یک بیمار فراموش شده بود که خانواده برای ترخیصش نمی‌اومدند.
طفلک صرع داشت و مُهر طلاق رو پیشونیش بود و جگرگوشه‌ی 6 سالش رو ازش گرفته بودند. شوهر سابقش کار و بار نداشت و حتی نمی‌خواست بچه رو مدرسه بفرسته.  خانواده‌ی فقیر خودش هم تمایلی به نگهداری از اون و بچه‌اش
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَی مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَی الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان بر
دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند
رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار

این همه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی
فارس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند
واین
حاج آقا علوی تو سخنرانی اضطرار به حجت الهی، یه جا هست که نقل به مضمون میگفتند:
بعضی وقت ها ما به دنبال حل مشکل هستیم، درمان رو هم میگذارند جلوی ما ولی به خاطرِ جهلِ ما به اون درمان یا به خاطر اینکه اون درمان با اسم های مبهم یا ناآشنایی به ما ارائه شده، حقیقتش رو نمیفهمیم و اون درمان رو پس میزنیم و به دنبال این هستیم که اون درد رو با یه راه حل دیگه ای حل کنیم، مثلا فردی رو حساب کنید که در بستر بیماری هست و داره درد میکشه و همش فریاد میزنه که درد دا
بسم رب الحسین علیه السلام
به رنگ خدا
قطره اگر به دریا نرسد، ارزشی ندارد. دریایی شدن، رمز ماندگاری قطره هاست.
انسان اگر از خود بیخود نشده و حصار تعلقات نفسانی را نشکند، پرنده بی بال و پری است که طعمه هر بی سر و پایی شده و دیگر بهایی نخواهد داشت. اما پیوستن به مادر وجود، حیات ماندگار و ابدی انسان را تضمین نموده و گوهر وجودش را با ارزش تر و درخشان تر می سازد.
خیلی ها هر روز به یک رنگ در می آیند. کسی که مسیر درست زندگی را نشناسد و نداند از کجا آمده و ا
اشعاری در مورد رمضان
یا علیُ یا عظیم.... بشنو این دعای زیبای ماه رمضان را:

             پخش مستقیم : اسماء الحسنی   
لینک صفحاتی دلنشین و دلنواز از ماه مبارک رمضان:


اذان-قرآن-و دعاهای ماه رمضان و...
با صدای اساتید مختلف
پخش

ترتیل قرآن کریم- سی جزء 
با صدای استاد منشاوی
پخش

ترتیل قرآن کریم -به ترتیب 30جزء
با صدای استاد پرهیزگار
قطع

دعاهای سی روز ماه رمضان
اصل دعا و ترجمه صوتی
پخش

متن و صوت دعاهای سی روز ماه مبارک رمضان
 پخش دعاهای ۳۰روز ماه
هر سال محرم که از راه می‌رسید، حال و روزش به هم می‌ریخت. عزای عالم و آدم بر دلش سنگینی می‌کرد. سعی می‌کرد به روی خود نیاورد و خود را کاملا عادی جلوه دهد، اما هیچ وقت دروغگوی ماهری نبود. بیشتر از جمع‌ها فاصله می‌گرفت و در کنج تنهایی‌هایش می‌خزید. کمتر صدایی از او شنیده می‌شد.
هر چه امیر و دیگر رفقایش پا پِی‌اش می‌شدند که او را هم شب‌ها با خود به هیأت ببرند، نمی‌رفت و هر بار با ترفندی دست به سرشان می‌کرد. یکی دو باری هم که به زور خفتش کردند
فارس نوشت:: ماه رمضان در فرهنگ ایرانِ اسلامی دارای
احترام فراوان بوده است و در این ماه مردم اقبال بیشتری به راز و نیاز با
خدا و انجام عبادات داشته‌اند. در فرهنگ مردم تهران نیز این مورد به چشم
می‌خورد و در کتب تاریخی متعددی این موضوع منعکس شده است. جعفر شهری در جلد
سوم کتاب «تهران قدیم» در این باره می‌نویسد:


ریزه‌خوانی و مناجات
تقریباً از سه ساعت به اذان مانده یعنی با اولین
ریزه‌خوانی‌های مناجاتیان، زن‌ها بیدار شده یکدیگر را برای پخت
 
  ان الحسین المصباح الهدی و السفینه النجا
 ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ءایاتنا عجبا
  
تقدیم به پدرم که بصیرت در دین ، اخلاص در عمل
و محبت در رفتار شیوه اش بود و از او جز نام نکو
برای مردم هیچ نمانده  خدایش شاد کند.
 
 
برخی از آسیب های عزاداری حضرت اباعبدالله
 1-  غلو در بیان مقام امام حسین (ع)‌ و اصحاب و یاران و شخصیت های حاضر در کربلا
2-   غلو و افراط در بیان وجه عاطفی رفتارهای امام و یارانش در حادثه کربلا
3-   غلو و دروغ پردازی در

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها