نتایج جستجو برای عبارت :

اروم بخواب مریم مظلوم.اروم بخواب مریم زیبا

لای لای لای لای عروسمای عروس ملوسمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.وقت خوابت رسیدهخورشید خانم خوابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.ساکت بچه‌ها جونمنازی رو می‌خوابونمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.نازی جونم خوابیدهمهتاب به روش تابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون 
 
لای لای لای لای عروسم
س میکردم دیگه غرزدن فایده نداره یه مدت کمرنگ باشم تو خلوت خودم دعا کنم و از چیزای ازاردهنده دوری کنم... رفتم... هیچ چیز بهتر نشد... مریم بدتر شد که بهتر نشد.. یه روز انقد باد کرده بود نیمه بیهوش هیچی نمیتونست بخوره... یه روز انقد درد داشت که ناله میکرد و باز بیهوش میشد... امروز ولی از صبش بدبیاری بود... نحس و شوم... دلم گواهی بد میداد... ساعت یک و دو که اسمون سیاه و کبود شد و گرمب گرمب رعد و برق زد بیشتر دلم لرزید و ترس کل وجودم و گرفت... بی اعتنا به خودم گفت
اون روزی که بدن من بفهمه پنج صبح وقت بیدار شدنه نه خوابیدن اون روز عید منه. مث این زن حامله ها که ویار میکنن ۴ صبح پا شدم رفتم تو آشپزخونه خوراکی مد نظر را می بلعم :| کسایی که فیزیک سنجشو منفی میزنن بعدش میرن رگ خودشونو می زنن تو میری کیک میخوری؟ :| بخواب زن بخواب :|
شاهزاده از دیروز مریضه. 
شب یهو بیدار شد گفت: وااای سروییم. 
گفتم بخواب عزیزم. ۱۱ شبه تازه. با خیال راحت بخواب تب داری فردا نمی‌خواد بری مدرسه. 
میگه: پس‌فردا می‌خوام برما، کلاس کاردستی دارم!!
گفتم: حالا بخواب
حالا امروز رفتیم دکتر ۲ روز دیگه مرخصی داده.
میگه: نه من می‌خوام برم مدرسه. فردا کاردستی و ورزش داریم. چهارشنبه‌ام شنا داریم!!
یعنی این حجم از علاقه به درس و علم‌آموزی پسرم رو موندم چی کار کنم؟!!
ببار بارونروطن خسته منببار اروم ببار ارومرودل شکسته منمنم مثل تو گرفتممنم مثل تو باریدمببار بارونکه منم یه جوری خستمخسته از خودم از دلمخسته از این دنیامخسته م خسته گیام من می مونم زیر بارونببار بارون ببار اروم
✒میلادشکیبا 
ساعت شش از خواب بیدار شدم 
سرحال بودم و هوشیاریم‌سر جاش بود 
کلنجار میرفتم با خودم مگه میشه 
شش صب جمعه بیدار باشی و سرحال !
منی که شنبه تا پنج شنبه رو با خودم جنگیدم تا زودتر از دوازده بیدار شم 
نهایتش رسیدم به ساعت نه و نیم 
واسم قابل باور نبود 
صدایی درونی بهم میگفت بخواب بخواب 
و دوباره خوابیدم 
دوازده و نیم از خواب بیدار شدم 
ولی این بار سرحال نبودم 
انگار دچار کوفتگی شده باشم عضلاتم درد میکرد 
و سوزس شدید ادرار داشتم که
برای اروم کردن
از بس بغضم سنگینه که «اشک ها» با هم دعوا دارن کی اول بره یه هلهله همه دنبال تصاحب این مِیدونن و این ادامه داره و بغضه تو گلوم میمونه این اون وقتیه که دیگه امیدی به زندگی ندارم . اون وسط یه اشکی هست خیلی اروم و بی خبر بدون هیچ حرفی تنها میاد بیرون تنها قل میخوره و خیلی راحت بایه پوزخند پاکش میکنم و برمیگردم به اونایی که ارزش منو خورد کردن میگم مهم نیست مهم اینکه خودم میدونم ارزش دارم.
« عاشق اون اشکم که تنها اومد و اروم اروم اومد و راحت پاک شد» 
#شعر الایی 
یه لالایی قشنگ
بخواب ای گل، گل زیبالالا لالا، لالا لالا گل سوسن، گل کوکبگل مریم، گل مینا به روی مثل ماه توستاره می زنه سو سو
بخواب ای ماه تابانملالا لالا گل شب بو بگو آهسته زیر لبخدای مهربان من          به امید تو می خوابملالا لالا گل لادن
کوچولوهای قشنگ و نازمامیدوارم شب خوشی داشته باشین و راحت بخوابین
دانلود آهنگ جدید مهدی جهانی به نام بخواب دنیا
Mehdi Jahani - Bekhab Donya
ترانه و موزیک : مهدی جهانی ؛ تنظیم : عماد لاریجانی
+ متن ترانه بخواب دنیا از مهدی جهانی


دانلود آهنگ با کیفیت اصلی دانلود آهنگ با کیفیت 128
پخش آنلاین کیفیت های مختلف (قبل از دانلود می توانید آنلاین گوش کنید)

ادامه مطلب
هی فشار پشت فشار، گریه و درس و دوری، دلم میخواست وسط همه ی اینا تو بودی، تو بودی تا به جای این بالشو پتو سرمو بذارم رو بازوتو تو بغلت اروم بگیرم، دلم میخواست تو بودی وسط همه این شلوغیا، وسط بود و نبود ادما، تو بودی که صبح چشمام رو به تو باز شه نه دیوار زرد بی روح، دلم میخواست تو بودی و بغلم میکردی دستتو میبردی لای موهام و میذاشتی تو بغلت اروم بگیرم تو بغلت گریه کنم حتی شده بمیرمدلم میخواد باز بهم بگی دوستم داری بهم بگی خواستن تو چشماتو الکی نمی
یه بار دیگه شاهد بخور بخواب سپاه بودیم اما اینبار یه بخور بخواب درست و حسابی ... بخور بخواب دیده بودیم ولی نه در این حد ... یه اتوبوس آدم تیر و ترکش خوردن و راحت خوابیدن ... تا الان که من میدونم 27 شهید و 13 مجروح 
 
 
شما به این میگین اتوبوس ؟؟؟ اتوبوس که بشه این ، اونایی که داخل اتوبوس بودن چی میشن ؟؟؟ چی میخوان به خونواده هاشون تحویل بدن ؟؟ قراره چی تشییع و تدفین بشه مگه چیزی ازشون باقی مونده ؟؟
 
شهر شهدا : اصفهان ، آران و بیدگل ، سمیرم ، کاشان ، نجف
ولی من از هیچ‌کاری نکردن لذت می‌برم. از نشستن و نگاه کردن. نگاه کردن و فکر کردن. نگاه کردن و کتاب خوندن. از دیدن لذت می‌برم. از نشستن پشت پنجره‌ها و دیدن هرچی که از پشتشون میشه دید، هرچیزی که طبیعت و شهر نشونم میدن. وقتی توی اتوبوس میشینم و پنجره‌ها رو باز می‌کنم، کتاب روی پام میذارم و هر از گاه از بین خطوط سرم رو میگردونم تا تصاویر گذرا از کنارم رو نگاه کنم. خیلی وقت‌ها آرامش رو اینطوری پیدا‌ می‌کنم و تمام مدت لبخند می‌زنم. 
ولی من بااز امید دارم.....
هرچی بشه،به اون ته تها هم که برسم بازم امیدوارم...
افرین میگم به خودم که همیشه باخودم حرف میزنم و حرفهای ناراحت کننده و قلنبه ای که تو دلم گیر کرده رو با این اروم و اروم حرف زدنا،کم کم ذوبشون میکنم و دوباره تبدیل میشم به منه همیشه امیدوار....
میدونید،همه همه ی همه ی چیزا که اونجور که من میخوام پیش نمیره ولی من بجای ناراحتی میتونم امیدوارم باشم به اینکه دفعه ی بعد،این اتفاق و یا هرچیز دیگه ای با تلاش دوباره ی من و تجربه ای
یکشنبه 5/8/98دیروز بود بابا کمکت میکرد که راه بری تو هم در حد دو قدم میرفتی و بعدش اروم مینشستی،و ما هم تند تند تشویقت میکردیم و میگفتیم آفرین دختر شجاعمون تو هم ذوق میکردی،تا امروز بود که، وقتی داشتم جارو برقی میکشیدم تو 'تو حال و هوای خودت دست گرفته بودی به مبل و ایستاده بودی و خیلی اروم دستت رو رها کردی و یه کم رقصیدی و بعدش آروم آروم قدم برداشتی،وقتی میوفتادی باز میرفتی سمت مبل و کارت رو تکرار میکردی،واااای وقتی این صحنه رو دیدم از شدت ذوق و
دست من نیست
 اگه اینقدر دلم هواتو داره
اگه نمیتونه تنهات بذاره
توکه خوب میدونی نداره چاره
دست من نیست
اگه بارون میاد یادت میفتم
به کسی از تو من چیزی نگفتم
اگه دستات بیاد باز میشه مشتم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره
دل بی کس من یاری نداره
دل من میل دلداری نداره
خودتو دادی تنهایی یادم
نشست روی دلم غصه عالم
مگه میشه نریزه اشک آدم
مگه میشه که من یادت نباشم
دیگه این دل بلد نمیشه راشم
یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم
بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری ند
صبح با سرو صدای یکی از خواب بلند شدمکامران داشت لباس می پوشیدپتو رو از خودم کنار زدمولی تاجایی که من بادم بود دیشب پتو رو خودم ننداخته بود چون همش رو کامران بودحتما کار این بشر بودهاروم بلند شدم-چرا بیدار شدی ؟بگیر بخواب-نمیخوام خوابم نمیادبهش نگاه کردم که جلوی اینه داشت کرواتشو میبستاهکی میره این همه راه و اق چه شیک میرن سرکار-کجا میری؟-قبرستون-سرقبرت؟از تو اینه یه چپ چپی نگام کرد-هان چیه؟-سر صبحی باز شروع نکن بهارشونه هامو انداختم بالا و
این اولین باره ازت حرف میزنم
میدونی خیلی دوستت دارم؟
نه به فکرهای چرت و پرتم اهمیت بده نه به رفتار احمقانه ام
اینا همش چرت و پرته...چرت و پرت محض
مگه میشه تو باشی و من نخواسته باشمت؟
مگه میشه تو وجودم اروم اروم رشد کنی و من دوستت نداشته باشم؟
تو ارزشمندترین هستی منی حتی اگه به زبون نیارم...حتی اگه دیگران فکر کنن از داشتنت ناراحتم...
تو همه وجود منی دختر قشنگم...
تو برای من عزیزترین عالمی اصلا مهم نیس که چون دختری دیگران نمیخوانت تو پاره تنی منی هم
عمری به آرامش خوابیدیم و تو شدی حافظ امنیتمان در حالیکه روی کوه ها و تپه ها به دنبال شهادت میدویدی...سرانجام وقتی که ما هنوز در خواب بودیم شهادت, تو را در آغوش کشید و زمان خواب آرام تو هم فرا رسید....سردار... آرام بخواب  که پیکر در خون طپیده ات نیز آرامش را از چشمان از حدقه بیرون زده ی دشمنانت ربوده و خواب را برایشان حرام کرده است. سردار .... آرام بخواب که علمت بر زمین نخواهد ماند... امشب مهمانی عرشیان است و اندوه فرشیان. یارانت به استقبال آمده اند و م
دانلود آهنگ جدید محسن لرستانی بچه یتیم
Download New Music Mohsen Lorestani Bache Yatim
دانلود اهنگ بچه یتیم از محسن لرستانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محسن لرستانی بچه یتیم
بابای قشنگ و نازم چرا تنها نشستی
بابا چشاتو باز کن ، بابا زوده بخوابی عروسک قشنگم تنهام نذار بابایی
لالالا لالا بخواب بابا ، لالا لا بخواب بابا ، لالالالا بخواب بابا
عروسک قشنگم لالالا بابایی
همه میگن یتیمم بابا اینا چی م
گفته بود هفت صبح بیدارم می کنه، منم دیگه آماده بودم صدام کرد سریع پاشم پیشگیری کنم از بلایا:))
ولی با نوازش موهام بیدار شدم،وقتی فهمیدم کنارم دراز کشیده، یعنی چنان جهشی کردم که ازش دَر برم از اونور تخت افتادم پایین -_- 
گفت 
-یوااااش چرا اینجوری می‌کنی؟
سرم درد گرفته بود یه کم، گفتم:
+ شما چرا اینجوری میکنید خب ترسیدم.
-نترس بابا بیا بخواب کاریت ندارم...
+خب بیدار شدم دیگه کجا بیام؟
- آفرین بیا بیا بخواب خوابت‌ میپره ها
اصلا خیلی مشکوک بودم‌ می ت
بچه که بودم هروقت کسی باهام بد رفتاری می کرد،ناراحتم می کرد،سرم داد میزد،مثل بقیه بچه ها گریه نمی کردم...زل میردم تو چشاش،بی لبخند،بی اخم،بی حرف...بعد چند ثانیه زل زدن،بی صدا می رفتم و یه گوشه زانوهامو بغل می کردم،اروم اروم اشک می ریختم...هر وقت کسی میومد پیشم تند تند اشکامو پاک می کردم و لبخند میزدم که فک کنن چیزی نشده...
 
حس می کنم تمام گریه هایی که نکردم جمع شدن تو یجا تو دلم،منتظر وقتی که یهو خودی نشون بدن:)
 
این چند روز بیشتر از این که در گیر زندگی باشم درگیر مرگ بودم. مرگهای زیادیا برای خودم به تصویرکشیدم اما بیشتر درگیر این دوتا شدم تصادف با اتوموبیل، سرطان. همیشه فکر میکنم نمیتونم مرگ بدون درد داشته باشم  ترجیح میدم موقع تصادف با اتوموبیل دوماه برم توکما بعدم اعضای بدنم اهدا بشه، درمورد سرطانم همینطور دوست دارم دیر تشخیص داده بشه وفقط دوماه فرصت داشته باشم، بعد ازهمه ی اینها نشستم و اروم اروم برا خودم اشک ریختم.امروز وقتی داشتم دراین مورد ح
یک بداهه نوازی کمانچه و پیانو روشن است و جمعه است و در اتاقم نشستم.
هیچ چیز نیست که حالم را خوب کند ،جز اینکه خیالم راحت است که حال مامان خوب است.
ارامش اما نیست...
خونه اروم نیست!دلم اروم نیست!
موهامو باز میکنم تا پف کنه تو این رطوبت!میخوام بی خیال بشم نسبت به پف کردنش!
پیاده روی نرفتم.رمقی تو پاهام نبود.گاهی حس میکنم دستو پاهام برای خودم نیستن و سنگینن برام!
امروز داشتم به این فکر میکردم که اونایی که تو زندانن جمعه هارو چجوری میگذرونن؟!
من همیشه
این روزا جزء پر استرس ترین و غم انگیزترین روزهای زندگیم بود
مربوط به اون پست رمزدار
روده هام به شدت درد داره.... 
دلپیچه ها و دل دردهای شدیدی دارم مثل روزای اول بیماریم 
نگرانم مریضیم برگرده
دعا کنید 
اگه مریضیم برگرده قول میدم یه بلایی سر محمد بیارم... 
حداقل دونه دونه موهای سرش و بکنم
یا با دمپایی خیس بزنم تمام بدنش سیاه بشه.. 
بازم اعصابم اروم نمیشه از تراس پرتش میکنم پایین یا میندازمش زیر کامیون اینجوری شاید یکم اروم بشم
نفس اومدجواب بده من نذاشتم گفتم:-نفس جان بعداجواب بده الان ایشون بایدپول غذاهارو بده..سامیار:افرین نگاه کن این بااین مغزنخودیش فهمیدتونفهمیدی..یکهو اتردین گفت:اتردین:هوی سامیاربامیشادرست حرف بزن.همه باچشمای گردشده نگاهش کردیم که گفت:-باباچیه من سریک قضیه ای باید به این میشاحداقل یک تشکرمیکردم.حالاتشکرم اینجوری شد.سامیار:»چه قضیه ای شیطون.من:اقاسامیار چیز خاصی نیست شاخکاتو خسته نکن..اتردین زحمت کشیدشرمزاحممو کم کرد منم بهش اجازه دادم 2شب
به دیوار رو به روی بلیط فروشی ایستگاه مترو قلهک تکیه دادم و منتظرم در حالی که همه چیز داره شکل دیگه ای به خودش میگیره. گیاه بزرگ توی گلدون وسط سالن بزرگ میشه، تکون میخوره، زرد میشه و اروم اروم پودر میشه. پرچم های رنگی روی سقف با باد به جنبش میفتن، تیکه تیکه میشن و رنگ‌هاشون به صورت نقطه‌هایی رقصان در اطراف می چرخن. کاشی های قهوه ای سیاه کف مترو شروع به ترک خوردن میکنن و از پشتش شون فضایی سفید رو نشون میدن که سنگ ها رو میبلعه و به آهستگی با صدای
به دیوار رو به روی بلیط فروشی ایستگاه مترو قلهک تکیه دادم و منتظرم در حالی که همه چیز داره شکل دیگه ای به خودش میگیره. گیاه بزرگ توی گلدون وسط سالن بزرگ میشه، تکون میخوره، زرد میشه و اروم اروم پودر میشه. پرچم های رنگی روی سقف با باد به جنبش میفتن، تیکه تیکه میشن و رنگ‌هاشون به صورت نقطه‌هایی رقصان در اطراف می چرخن. کاشی های قهوه ای سیاه کف مترو شروع به ترک خوردن میکنن و از پشتش شون فضایی سفید رو نشون میدن که سنگ ها رو میبلعه و به آهستگی با صدای
...
+(ارسال تصویر صفحه روشن تلویزیون وسط تاریکی سالن)
× فوتبال میبینی
+ والنسیا-رءال
× در تاریکی
+ بله
× تنهایی
+ بعله
× مزاحم نباشم
+ نع بابا، چه حرفیه. والنسیا همچین مالی نیست. گل به خودی زد دقیق هشت بازی
× مثلا بریم کلبه من چرت بزنم تو هی گوشت به فوتبال باشه بالا پایین بپری. بعد من غر بزنم ن............(بلند و کشیده صدا کردن اسمش)
+
× تو بگی ببخشید ببخشید. بعد دوباره گل بزنن تو بالا پایین بپری
+
× بعد من عصبانی بشم بالشو پرت کنم
+
× بعد تو باز بگی ببخشید ب
خلاصه تونستم تو این سایت های فریلنسری یه پروژه بگیرم.
و هرچند که پروژهه کوچیکه و پولی توش نیست؛ خوشحالم که سرم گرم میشه و کمتر فکر و خیال میکنم.
امروز تقریبا کارای باقیمونده مربوط به اپلای رو انجام دادم..هیچ نمی دونم چی میشه. اما یه حس رضایتی از خودم دارم. بقیه ش رو میسپرم به خدا. می دونم حتی اگه نشه هم یه خیری توش بوده.
فعلا تمایلی ندارم جایی به صورت شرکتی کار کنم.
اگه تا سه چهار ماه دیگه تکلیفم مشخص نشد؛ بعد اقدام جدی میکنم هر چند دیگه واقعا برا
خدای من زندگیم قشنگ تر بود.تصمیمات بهتری میتونستم بگیرم.مسیر بهتری میرفتم.کارای بهتری میکردم.کارای کوچکی که قبلا میکردم چقدر الان مد نظرم بزرگ و سخت میاد.ادم قبل نیستم.ازت دور شدم.دارم میشم همونی که نمیخوام و نمیخواستم!راه فرار کجاست؟؟؟غفلت و گناه دو دستمو بسته.پاهام هم خسته اند و جونی ندارند دیکه.قلبم؟نمیدونم.اونم داره به فاک میره.اگه با تو بودم از زندگیم و لحظاتم و طبیعت و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه بیشتر لذت میبرم.
اما حالا چی؟؟موندم تو
اهنگ تا وقتی مال من نشی یه لحظم اروم نمیشم
دانلود آهنگ آره برات میمونم از فتانه
اهنگ اره برات دیوونم بسته شدی به جونم

دانلود اهنگ دوست دارم خلاصه شه تموم دنیام تو چشات

اهنگ اره برات میمونم خسته شدی به جونم
دانلود آهنگ آره برات دیوونم فتانه
اهنگ اره برات دیوونم فتانه
دانلود آهنگ آره برات میمونم بسته شدی به جونم
قضیه چیه؟ قضیه اینه که کلی اتفاق داره می‌افته ولی من هیچ حسی بهشون ندارم. اکیدا هیج حس + یا - منفی ای ندارم به این همه اتفاقات اطراف. نمی‌پونم من سیب‌زمینی ام یا سیب‌زمینی بار اومده ام ولی می‌دونم که زاییده ام. وقتی حتی نمی رم مخالفت کنم با کسی.
 
این حدود ده روز از بیماری در حال مرگ بودم. جوری حالم بده که حد نداره سر درد ناتوانی بی انرژی بودن. امروز حساب کردم که ده روز حدود سه درصد یه ساله و مقدار زیادی به فنا رفته.
 
فردا بازم عددی دارم. و بازم
آهنگ میدونی قلبم اروم نداره از هایده و معین
دانلودآهنگ مهتاب با صدای معین
دانلود آهنگ مهتاب از معین با کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید میدونی قلبم آروم نداره

مهتاب معین 320
ریمیکس به دیدن من بیا
به دیدن من بیا مهتاب در اومد هایده ویکی صدا
اهنگ میدونی قلبم اروم نداره ریمیکس
دنیا جای قشنگی نیستمهربونی نیست 
زیبایی نیست 
دارم یه حصار میکشم دور خودم 
بچمو بغل کردمو دارم اروم اروم حصارمو میکشم 
خسته ام از آدما 
امشب همه‌ی پیام رسان هامو حذف کردم 
به جز یکی، اونم بخاطر پیگیری علاقه و ایده هام 
فکر میکنم هرچقدر کمتر با آدمها درارتباط باشم کمتر حال بد رو تجربه میکنم
دنیا جای قشنگی نیست 
یه چیزی اما هست که فکر کردن بهش حس خوبی داره 
اینکه درو باز میکنیم و میبینیم مستاجر مهربونمون برامون غذا گذاشته پشت در 
مهربونیش ح
تو روابط رمانتیک چیزی که برام مهمه اینه که بفهمیم این رابطه داره شکل میگیره، ببینیم که آجرهاش داره دونه دونه روی هم گذاشته میشه. بفهمیم چرا، حسش کنیم که چرا. عشق تو یه نگاه؟ وابستگی به خاطر رنگ چشم؟ نه نه. اینا واقعیت ندارن. اون چیزیه که از یه جرقه شروع میشه و اروم اروم شعله میگیره. بعد یهو میبینی که از درون گرمی و یخ های اطرافت آب میشن. و بعد جرئت میخوای که این گرما رو توی اون هم حس کنی. 
این بهترین نقطه مثبتی بود که call me by your name برای من داشت. 
فیل
امروز صبح هم مثل همیشه پرهام برای اینکه به مدرسه برود، از خواب بیدار شدد، به دستشویی رفت و دست و صورت خود را شست. بعد سر سفره رفت. وقتی سر سفره رسید، پدربزرگ، مادربزرگ و مامان، همینطور در چشم های پرهام نگاه می کردند. سکوت عجیبی خانه را پر کرده بود. پرهام سکوت خانه را شکست و گفت:«اتفاقی افتاده؟»
پدربزرگ گفت:«نه عزیزم! فقط ما این همه وقت منتظر بیدار شدن شما بودیم. خب زود بخواب بچه.»
بعد ادامه داد:«ساعت را نگاه کن.»
پرهام یک نگاه به ساعت انداخت. ساع
رمان رکسانا
به قلم :م.مودب پور
خلاصه ی از رمان:با پسر عموم , تو ماشین من نشسته بودیم و داشتیم تو یه بزرگراه خیلی شلوغ حرکت میکردیم. من رانندگی میکردم و مانی کنارم نشسته بود و تکیه ش رو داده بود به شیشه بغل و همونجور که اروم اروم میرفتیم جلو , با همدیگه حرف میزدیم. پدر من و مانی, دو تابرادر بودن که همیشه با همدیگه زندگی کردن.همیشه م با همدیگه شریک بودن…. پایان تلخ
ژانر : طنز اجتماعی
       
 
رمانهای پیشنهادی:  رمان یاسمین  رمان یلدا
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
میدونی چند تا پست قبلی نوشته بودم میخوام خودمو به دیگران ثابت کنم. الان که فکر میکنم میبینم اصلا برام مهم نیست درموردم چه فکری میکنن و اینکه چرا باید خودمو به آدمایی که برام مهم نیستن ثابت کنم؟ نه واقعا دارم میگم. من برای خودم کار میکنم. شاید بخوام خودمو به خودم ثابت کنم یا این که بفهمم تواناییم توی چی هست. میخوام فقط حرف عزیزی رو گوش بدمو متمرکز بشم روی زندگیم بیخیال آدمها که بدون اونها زندگی اروم تری ادم داره هرچی خلوت تر بهتر :دی :)))))
همسای
دوباره باید از اول شروع کنم
یک برنامه دقیق از همونایی که باید بدویی تا بهش برسی بنویسم و خودمو عادت بدم به کار کردن
یک مدت خیلی عالی روی ریل افتاده بودم و عین چی :)) کار میکردم
الان چند وقتی هست که به زور باید کنده بشم و برم سراغ انجام کاری و مثل چی :)) در حال بخور و بخواب و گیم بازی کردن هستم
بروتورومیذارم تو این قلبمیسپارم به این رودمیسپارم به این رودببینببینمن از عشق تو ساختمیه زره با کلاه خودیه زره با کلاه خوددلم برات تنگ شده لعنتی، بلاکت کردم روزی که شبش یلدا بود چون نمیخواستم یه دقیقه بیشتر ادامه پیدا کنه این حال نامعلوم، داشتیم خرابش میکردیم هردومون، گند زده بودیم به این رابطه که اسمش مثلا دوستی بودو تو اخ از تواخ از تو عزیزمحسامو له کردی ندیدیدور شدیخندیدیگم شدیالان که من به تو فکر میکنم تو به سعید و بردیا و دوست دخترت
بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس 
بخارپنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار
خانه ی تو نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها 
رویای عابری را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.
شب از من خالی است هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی 
رنگ تو هستند،اما گل های اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر
در جست و جوی پاره های یک رویا ذهن فرسوده اش را می کاود.
آنها که تا سپید صبح بیدار م
صبح با یکی حرف میزدم گفت منتظرِ تا لاکش خشک شه تا بره صبونه بخوره گفتم سر صبح چجوری حال داری گفت اینکارو میکنم تا اروم شم و سرم گرم شهبا کارایی که خودم میکنم مقایسه کردم ،خندیدم. از خودم بیش تر خوشم اومد.اخه میدونی هیچکس نمیدونه چه حجمی از افکارت میپاشه رو دیوار وقتی پیشونیتو منظم و با فاصله یکسان، اروم میکوبی بهش‌.
بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس بخار
پنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار خانه ی تو
نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها رویای عابری
را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.شب از من خالی ست
هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی رنگ توهستند،اما گل های
اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر در جستجوی پاره های یک رویا
ذهن فرسوده اش را می کاود.آنها که تا سپید صبح بیدارمی نشینند
‍♂ نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار رافردا اعدام کنید 
نجار آن شب نتوانست بخوابد ...
همسر نجار گفت :                             مانند هر شب بخواب ...    پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار "
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید ...
صبح صدای پای سربازان را شنید...چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که د
خواب بد دیدم
میان تعقیب و گریز و فرار از ادم قاتل و نجات خانواده ام خصوصا مامانم ک میفته و پاش در میره و فداکاری من ک ببریدش تا من مشغولش کنم این قاتل روانی ...
از خواب میپرم
میرم نزدیکش اروم دم گوشش میگم خواب بد دیدم...
هیچ عکس العملی نداره فکر میکنم خوابه یهو تکون میخوره میفهمم بیداره
میگم تو بیداری و هیچکاری نکردی و خودتو بخاب زدی
روشو میکنه بهم میخنده
عصبانی میشم
دستشو میاره بغلم کنه
دور میشم
میگه خب ببخشید نشد خابالو بودم
تکرار میکنم : تو شن
به نام خدا
رمال چهارشنبه ها
پیرمردی خمیده با چشمانی آبی ریز و تو رفته چشمانی که انگاری از ته حوض با من صحبت میکرد ابروهایش مثل دیوار کنار حوض آجری بود پهن و خاکستری و البته تو خالی چشم‌هاش حرفهای زیادی داشت انگاری خیلی وقته که از دنیا و تمام زیبایی هاش فرارکرده بودغرق خودش و بیهودگیهاش غرق هزیان و در جازدن،کیسه اش خوب معلوم بود، هیچی داخلش نبود جز یک تکه نان فکر کنم کپک زده بود و پر از خالی 
باتمام خستگی خودشو به سکویی رسوند و ته استراحتی کر
چندمدت پیش...  شب ... عمم از تلفن خونه...  شماره پسرعممو گرفته بود بعد اشتباه گرفته بود همین که طرف گوشیو برداشت عمم گفت مهدی دیروقته بیا خونه تا تو نیای من خوابم نمیبره.بعد اون طرفم مرد بوده گفته مادر جان اشتباه گرفتی من مهدی نیستم ولی تو بخواب مهدی خودش میاد
به قول صادق که امروز باهاش آشنا شدم -صادق "انسان‌شناسی" می‌خونه- :همه‌چی از ادبیات شروع می‌شه.
 
به قول یه بنده خدایی که امروز توو مترو باهاش صحبت کردم:مسخره‌تر از ادبیات نیست! فرض کن یه روانی که آدم‌ها بهش می‌گن نویسنده (!)، می‌شینه برای خودش هفتصد صفحه کتاب می‌نویسه. آخه مرتیکه احمق (!)، آخه خَر (!!)، تو اگه دیوانه‌ای و می‌خوای مُخِت رو با این خُزَعبَلات و چَرَندیات پُر کنی، به ما چه! برو توو کوه با سنگ‌ها صحبت کن تا خالی بشی بدبخت (!). بعد حا
کم سن وسال تر که بودم تصمیم های سنجیده تر و حساب شده تر میگرفتم .
بیش از اندازه محتاط بودم راجب حرف زدن درباره ادم ها انتخاب ادمها رفتار با ادمها اون موقع ها بیشتر میفهمیدم که تاثیر یه ادم یه دوست یه اشنای بعدها غریبه چه قدر میتونه زندگی تورو به گند بکشه یا شایدم بهترش کنم
به کمترین و بی ارزش ترین کارهام فکر میکردم  که ممکنه چه تاوان یا پاداشی بخاطرش در اینده پس بدم
قدم های بعدی رو ملاک به ساختن یه اینده اروم بی حاشیه میزاشتم
تا اینکه دیدم زیاد
از هر چی باکتری و استادش هست حالم بهم میخوره
دیگه واقعا آخرای کلاس میخواستم یه تفنگی یا چاقویی دستم بدن استاد رو زنده زنده بزنم بکشم(تابلوئه عصبیم؟)
ول هم نمیکنه 
دیشب تا صبح نخوابیدم چون میدونستم قراره تو کلاسش بخوابم
ولی دیر رسیدم و بد جایی افتادم روم نشد بخوابم 
خوابم نمیاداااا اما قشنگ 12 ساعت بخوابی و بری کلاسش خوابت میگیره یه تن صدای یکنواخت با کلماتی بریده بریده 
امروز قشنگ تصمیم گرفتم انصراف بدم اصن برم پی کارم :دی
میدونید یه دکتر جذ
یکسال پیش یه قراردادی با یکی بستیم 
الان بعد یکسال هنوز دنبال پولمون میدوییم... حالا بعد یکسال طرف دبه دراورده و نمیخواد پرداخت کنه! 
امروز با رئیس صحبت کردم و گفتم جریان این شده و من اعصاب ندارم واقعا با این آدم بجنگم چیکار کنم؟ 
از طرفی میگم برم شکایت کنم از طرفی میگم ولش کن دیگه این که یه زندگی حسابی نداره حالا یه شکایت هم بیاد روش! 
رییس خیلی اروم توضیح داد دو تا کار میتونی انجام بدی:
کلا پرونده شو ببندی و بسپری دست خدای خودش و اعصابتو بیش ا
وقتایی که اقدس خونمونه خواب درست وحسابی ندارم.
مدام حرف میزنه و پاروی خط قرمزم که خوابه میزاره! نه تنها پامیزاره بلکه سه ثانیه یکبار هم مثل نوار ضبط شده میگه
- خوابیدی؟؟ گوش بده جان من!
بادستکش وماسک کنارم خوابیده وبهش میگم مگه مجبوری ؟ برو یجای دیگه بخواب!
میگه: میخوام روزای آخر عمرت کنارت باشم!!
راضی ام از لگدی که بعد این حرفش نثارش کردم:)
میگه: میدونستی من بمیرم ازنظر حقوقی تویکی ازوارثامی چون مجردم؟؟
میگم: بابات که زنده اس شکرخدا انقدرم بچه
من متوجه شدم که هر چقدر ادم رو خودش کار کنه و خودش خوب باشه و مغزش اروم و هر چی، نمیتونه بگه من ادم خوبیم، ادمهای مسموم کنارم نمیتونن روم تاثیر بگذارن.
مثل اینکه موهات رو کلی خوشکل کنی و بعد بری توی باد وایسی و بگی من موهام خوشکله، امکان نداره بهم بریزه.
این چیزی بود که دیشب باز هم بهم ثابت شد.
حتی ذره ایی از انسانهای مسموم، برای من خوب نیست.
الله اکبر...!
الله اکبر....!
صدای اذان را میشنوی؟‌خدا با تو سخن میگوید...
خدایا حافظ وطنم ، مردمانش ،سربازانش ،سردارانش باش.... :)
رهبرم... !
خدایا.... 
سردارم جایگاه ابدیت تو در قلبِ ماست‌‌....حاج قاسم، سلیمانی های دیگری هستند که دارند انتقام خونت را میگیرند....!! تو آرام بخواب سردار خیالت راااااااحت ....❤️ #انتقام_سخت ✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️
اول هفته یه پیام از سامانه سماح اومد که بخاطر اغتشاشات در رفتن تعجیل ننماید
و ماهم تعجیل ننماییدیم!
موندیم اوضاع اروم شد بریم ولی سامانه سماح دیگه پیام نداد که اوضاع اروم شده!
همه موندن یکم دیرتر برن بخاطر این پیام
رفتیم بلیط بگیریم اینترنتی گفتن بلیط اینترنتی نمیفروشن اجازه فروش ندادن
باید حضوری برید
امروز حضوری رفتیم برای فردا بلیط بگیریم باز بلیط ندادن_ترمینال آزادی
گفتن فردا بیاید، بهمونم گفتن فردا معلوم نیست ماشین باشه یا نه
فقط هم ب
یه وقتایی بوده ک ب خودم میگفتم ( قراره روزای سختی رو پشت سر بزاری)
و بعد مثل تمام ادما سعی میکردم لبخند بزنم و بگم ( همه‌ی اینا زود گذرند، اینم میگذره .. فقط کافیه کمی صبر کنی)
خب من ، هر کاری ک برای ارامش خودم نیاز بوده رو سعی کردم انجام بدم..
توی زندگی همه‌مون لحظاته غم‌انگیزی وجود داشته..
برای مثال => ارامش نداشتن ، بیماری ، دعوا ، شکست ، خیانت ، مرگ..
اینا چیزایی هستن ک برای هر کدوممون یه بار اتفاق افتادن..
خب تو این وقتا چیکار میکنید؟ اول کیو ا
من تصمیم گرفتم که دیگه کلاس پیانو نرم و بیشتر از این خودم رو مایوس نکنم.
چون تمرین نمیکنم دوستان. چون باید بشینم تو خونه و به خودم بگم خاک بر سرت کنن، باز هم این هفته تمرین نکردی.
فکر میکنم باید یه مدت اروم بشینم یه جایی و نفس عمیق بکشم و باز شروع کنم به دویدن.
نمیدونم براتون پیش اومده یا نه ؟!
یه وقتایی هست که هیچ کجا احساس آرامش نمیکنم و اروم نمیگیرم 
دقیقا مثل الان 
هیچ مکان و شخصی نمیتونه منو آروم کنه حالم رو خوب کنه 
فکر میکردم دوری از خونه‌ای که بیشتر وقتم رو با پسر تنهایی اونجا سپری میکنم بتونه کلی حالم رو بهتر کنه
اما انگار نه! 
اصلا انگار که دنیا دیگه مال من نیست ...
یه وقتایی هست ، که ادم دلش میخواد بشینه یه گوشه و‌ فقط برای دل خودش اروم بگیره  ... 
گاهی اوقات دلم میخواد یه مدت زمان طولانی رو از همه ی دنیا دور باشم ، نه کسی ازم بپرسه کی هستم و نه اینکه اینجا چیکار میکنم ...
گاهی اوقات دلم میخواد فقط بشینم برای دلم یس بخونم ...
که اروم بگیره از این همه استرس و ترسی که درونشه ...
اما زمانی که نمیتونم شرایط و کنار بذارم و برای دل خودم بزنم به دریا ، نذر میکنم که ۴۰ شب یس بخونم برا ارامش خودم و اطرافیانم .. 
همیشه تو
تاوانِ تاوانِ تاوان
وقتی یه سری چیزارو میگم ، بدش میاد مامان ، اما حقیقتِ ...
 چقدر بی خود مثل دلقک باشم که فکر میکنه هیچی حالیم نیست
هیچ دغدغه ای ندارم
هیچ غصه ای ندارم
حتی یه هم صحبت تو خونه هم ندارم ... ... 
گاهی وقتا باید مُرد تا یکم به خودشون بیان... 
چشمِ من اروم ببار..‌
 
 
توی دهی اون دور دورا
یه جای خوب و با صفا
یه پسری بود اسمش حسن
بازی میکرد تو دشت و دمن
همش ولو تو کوچه ها
بازی میکرد با بچه ها
صبح می خوابید تا 10 صبح
چه بچه ای آه و آه و آه
تنبلی میکرد نمیرفت حموم
همه کارش بد و ناتموم
توی خونه یا کنار آب
از صبح تا شب بخور و بخواب
با بچه ها دعوا میکرد
سروصدا به پا میکرد
حسنی به مکتب نمی رفت                وقتی میرفت جمعه می رفت
 
توی دهی اون دور دورا
یه جای خوب و با صفا
یه پسری بود اسمش حسن
بازی میکرد تو دشت و دمن
ه
آسوده بخواب کوروش، آسوده بخواب آتئیست، آسوده بمیر مسئولی که نمیتونی حتی FATF رو تلفظ کنی. بمیر که تروریست واقعی را زدند! کسی که قلب‌های ما را ترور کرده بود‌ زدند.
به من بگو پرچم آمریکا را آتش نزنم، به من بگو صلح طلب باشم، تو سینمای دفاع مقدس را تحلیل کن به سینمای خشونت و جنگ.
برایم از قبرستان بگو، از پول‌هایی که خانواده‌های شهید گرفته‌اند، اعتراض کن به شهید گمنامی که اندازه یک بالشت حجم دارد و قرار است مهمان دانشگاهت شود.
بگو باز هم بگو، از گ
دانلود آهنگ جدید مهدی جهانی به نام بخواب دنیا با لینک مستقیم + پخش آنلاین
Download New Music By Mehdi Jahani Called Bekhab Donya
همراه با متن آهنگ بخواب دنیا


برای دانلود این آهنگ ادامه مطلب رو کلیک کنید  


دانلود ،
موزیک ،
دانلود موزیک ،
دانلود آهنگ
 ،
دانلود آهنگ جدید  ،
موزیک جدید ،
آهنگ جدید ،
دانلود موزیک جدید ،
دانلود مداحی ،
دانلود نوحه ، نوحه ،
دانلود نوحه جدید


ادامه مطلب
یکی از فانتزیای من اینه که
جلوم المانی و استانبولی رپ رو پخش نکنن
و نگن این رو به فارسی ترجمه کن.
فانتزیمه.
هر بار این اهنگای الکس میرسه به du bist nicht allein و اروم میشه تم اهنگ،
من یه نفسی میکشم!
والا ملت فکر میکنن هرکی المانی یا هر زبون دیگه خونده الزاما مثل نیتیو اسپیکرها باید اون زبون رو حرف بزنه و مثل اونها رپ بخونه.
 
:|
درگیرم
نمیتونم و نمیدونم چطور و کی برنامه بریزم...
چه شکلی شروع کنم...
و باید واسه حرف زدن با اون پسره اول مغزمو اروم کنم و بعد ازخودم بپرسم چیا باید بگم
من‌چیا میخوام
معیارم چیه؟...
مسئله دانشگاهم هست...
کلافم کلافه...
مغزم درد میکنه
مدتیه بعد سردرد سرگیجه میگیرم فشارم میفته یهو گرم و سرد میشم... 
خستم ازین وضعیت...
تک تک سلولای بدنم درد دارن...
خرس خیاط نشسته است و خمیازه می‌کشد و همزمان گردنش را می‌خاراند. با پاهای دراز شد و باز از هم. لباس هایی که دوخته و در باد کولر می رقصند را نگاه می‌کند. با چشم‌های گرد و ناامید و خسته. این‌ تصویر ظاهری قضییه‌ی خرس خیاط است.
 از قیافه و پوسته‌ی هر کسی تا همین حد می‌شود فهمید یا دید. در واقع یک بچه این گونه همه چیز را می‌بیند. هر آنچه می‌بیند را کمال‌یافته می‌داند و تمام. غافل از اینکه در کُنه فرد چیزهایی است که یا باید به زبان آورده شود یا خود
تو قرنطینه هم میشه ردیف اول و جلو چشم استاد نشست!
وقتی همه مشغول بخور و بخواب و اشپزی و فیلمن میشینی درسارو میخونی و سوال میپرسی
به همین راحتی!
از درس خوندن خسته نشدم اما پاتولوژی سخته، دستگاه عصبی کلا سخته
قبل ازین تنهاییامو تو پارک و ورزش و قدم زنان میگذروندم حالا تو یه اتاق ۱۲ متری شلوغ با یه خروار کتاب..
اونی ک زندان انفرادی رو اختراع کرد خوب میدونست داده چیکار میکنه!
هیشکی از من هیچی نمیدونه:)
نصفشم که پرسیدن که شاید هیچیشم حقیقت نداشته باشه
دیگه هیچی اهمیت نداره هیچی:)
هیچی:)
زندگی تلخ تر از دیروز و امروز...
باچیزی که شنیدم دیگه قلبم اروم و قرار نداره و زندگی من تمام خواهد شد...
یکم زجر کشیدن زوده....
خدا هستی؟
کاش نفسم قطع شه...
هیشکی از من هیچی نمیدونه:)
نصفشم که پرسیدن که شاید هیچیشم حقیقت نداشته باشه
دیگه هیچی اهمیت نداره هیچی:)
هیچی:)
زندگی تلخ تر از دیروز و امروز...
باچیزی که شنیدم دیگه قلبم اروم و قرار نداره و زندگی من تمام خواهد شد...
یکم زجر کشیدن زوده....
خدا هستی؟
کاش نفسم قطع شه...
حالا که با خودم کنار اومدم ، حالا که دارم خودم رو اروم میکنم ، حالا که می خوام خودم باشم و برم دنبال زندگی خودم و تنها برای خودم بجنگم ، چرا نمیذارین؟؟ به خدا که نمیتونین منو درک کنین چرا اصرار میکنین!؟ چرا اذیتم میکنین!؟ خدایا میبینی منو؟؟
مواقعی
که استرس دارم یا ناراحتم یکی از کارهایی که میتونه آرومم کنه مرتب کردن
اتاقمه.دیروز صبح که بیدار شدم پدر گفت شب مهمون داریم و خوب این یک هفته
اخیر که عقد و مهمونی بودم فقط نیمه شب میرسیدم خونه و باز صبح میرفتم
بیرون.انگار توی اتاقم روده ی گاو پاره شده بود.هرچی لباس بود وسط اتاق
ریخته بود.
دیروز صبح زود که بیدار شدم استرس داشتم استرس خدافظی با
خاله.استرس مهمونی شب..افتادم به جون اتاقم ولی دست و دلم نمیرفت عمیق
بشینم و کمدهامو مرتب کنم.
نمیدونم اون فیلم که امام دستش رو جلو گرفته و جماعت صف کشیدن برای دستبوسی رو دیدید یانه !؟ در گوشه تصویر ایت اله طالقانی نشسته بودن که با دیدن این صحنه این جمله رو گفتن
امروزه که این رویه کلا باب شده و به مزاج حضرات از جمله جنتی و علم الهدی و جزایری و ... خوش اومده !!! (بخواب ممدرضا ! که راهت ادامه دارد )
 
عطر اسطوخودوس 
طبع گرم و خشک✅ بدون مواد نگهدارنده✅ خلوص بالا
✅ خواص: ▫️ آرام بخش▫️ خواب آور▫️ تسکین دهنده▫️ افزایش اعتماد به نفس▫️ کمک به تمدد اعصاب
این عطر برای استفاده در رختخواب برای آرامش و زودتر بخواب رفتن فوق العاده است و همچنین استشمام این عطر و یا ماساژ با آن در حمام باعث شادابی میشود.
پربشب نشسته بودم لبه تخت...ساعت سه بود...خوابم نمیبرد از دل گرفتگی...
دیشب پیام داده بودن بچه ها...با کلی شکلک و خنده و ....
اروم سرمو گذاشتم روی بالش و چشمامو بستم...
نفهمیدم ساعت چند بود که خوابم برد...
من نمیتونم با کسی قهر باشم...نمیتونم دل چرکین باشم...
همه برفا و یخا اب میشن با اولین اشعه مهربونی...
تو رو خدا دیگه با من با بدجنسی و تلخ زبونی حرف نزن...حرف نزنین....
من میمیرم...من تحملشو ندارم...
بمونه به یادگار برای خودم که کل پرستارها و سوپروایزر صبح به استادم گفتن که اگر اینترن فلانی زاده نبود ، مریض مرده بود... 
و استاد به من با مقنعه ی کج و کوله و صورت چرب و عرقی و موهای پریشون بیرون زده ، نگاه کرد ، خندید ، گفت مطمئن بودم میتونی نگهش داری ، حالا برو خونه و بخواب... 
و خب من خوشحالم از این که دیشب با همه ی خستگی هاش ، یه تجربه ی بی نظیر بود از این که مستقلا و در لحظه تصمیمی برای مریض گرفتم و قاطعانه اجراش کردم که منجر به زنده موندن مریض
همسایه روبه‌رویی‌مون، ارتیسته. یه خونه دو طبقه اونجاست با پنجر‌ه‌های بزرگ که قبلا یه شرکت متروک بود، چند ماه قبل اومدن دستی به سر و روش کشیدن یه کم و تابلو‌های نقاشی و ابزار این طرف اون طرف گذاشتن. حدس این بود که نقاش باشه اما کمی بعد که همه چی سر و سامون گرفت، یه تیکه گچ بزرگ وسط محیط طبقه‌ی دوم بود که اروم اروم به مجسمه‌ی یه ادم نشسته تبدیل می‌شد. گاهی دو سه تا مرد و یه زن جوون هم اونجا دیده میشه. این پسر ارتیست، یه سگ سیاه بزرگ پشمالو و
بعد یکسال فهمیدم اونی که باعث شد تا جایی که میخواستم استخدام نشم یکی از صمیمی ترین دوستام بوده ...
یک هفته اس دارم فک میکنم چرا؟؟؟
چجوری براش راحت بوده با آینده شغلی که نه با آینده زندگی یه نفر بازی کنه؟؟
لعنتی دلمم نمیاد نفرینش کنم !!!ارومم نمیشم و اخلاقم مزخرف شده سر جنگ با همه دارم 
یجوری باید اروم بشم....
عنوان؟؟؟برای همون آدمه
کاش فراموشش کنم...
 
‏رفتم رستوران میزکناریم یه اقایی بودغذا سفارش دادغذاشو نصفه خورد یه سوسک گذاشت تو غذا
داد زد گارسون این چه وضعشهگارسون اومد گفت اقا هرچی بخورین مهمون مایید
خواهش میکنم اروم باشینغذاشو عوض کردن
گفتم داداش سوسک اضافه نداری
گفت شرمنده داداش یه مورچه دارماونم میخام باهاش چای بخورم
 
تجربه ی خواب تدریجی را بر خواب دفعی ، ترجیح می دهم. تجربه ی انتقال را دوست دارم. حس سبکی به خواب رفتن  و انتقال به دنیای خواب به تجربه ی مستی می ماند .مستی بدون «می» . جسمت سبک می شود و کم کم ...  .
چه حیف که بیشتر اوقات این حس را نمی یابم و این اتفاق به یک باره می افتد.
تدریج در بخواب رفتن را دوست دارم.
بنام خدا
روی پشت بوم دراز کشیدم و سعی میکنم از زندگی لذت ببرم، در شرایطی که دونه دونه امتحانامو خراب کردم و هنوز قراره چند تای دیگه روهم خراب کنم! ولی خب شاد یا غمگین زندگی زندگیست...
مشاورم دیروز بهم گفت با وحود شرایطم این حالت های روحیم طبیعیه و از خودم انتظار بالایی نداشته باسم.یکم اروم شدم و با روشی که بهم پیشنهاد داد یکمی درس خوندم و خداروشکر امتحان امروزم که البته عمومی بود رو بهتر دادم. 
برای اولین بار توی عمرم و به صورت کاملا اتفاقی، چن
تومثل التماس من میمونی
 نمیدانم چه باید گفت و داغ کدامین درد را باید گریست ، این تصویر در منتهی الیه تمام دردهای ماست دخترک کار، آرمیده در کنار سطل زباله در مملکتی که سیزده درصد کل ثروت جهان را داراست در بی تفاوتی نگاه رهگذران، کنار برجهای آسمانخراشی که ستونهایش بر تاراج هزار هزار میلیاردی بیت المال پی افکنده ، دخترکی که با دستهای کوچک و قلب بزرگش قهرمان روزگار مدرن ماست شاید واقعاً عصر قهرمان‌ها پایان گرفته‌. در اجتماع پلشتی که نمودارها
هزّی جِذْعَ هذه اللحظةِ
تُساقِطُ علیكِ
موتاً سخیّا
«مریم عراقیّة»۱
تنۀ این لحظه را تکان بده
مرگی بخشنده
بر تو فرود خواهد آمد
«مریم عراقی»
سنان انطون توی کتاب یا مریم از مسیحیت و مشکلات مسیحیان در عراق نوشته. مخاطب این شعر هم حضرت مریم هستش؛ اگر حضرت مریم عراقی بود.
یا مریم، سنان أنطون، منشورات الجمل، ص ۱۰۴.
سلام
امروز خیلی حالم بد بود
رفتم زیارت شهدا و امامزاده..
بعدم هیات داخل امامزاده...
خیلی خوب بود...فاطمیه انگار شروع شده برام
راحت گریه کردم راحت اشک هامو پاک کردم راحت یادت کردم
بابت حس و حال بدت نمیدونم چی بگم ولی یادمه قبلا بااین حرفم اروم میشی 
ان الله معنا
 
اینجوری که هر اتفاقی چه خوب و چه بد بیفته تو گریه میکنی. احساسات دوچندان میشه. مهم نیست خوب یا بد. اگر عصبانی بشی کل دنیارو میخوای رو سر بقیه خراب کنی. و اگه خوشهال باشی میخوای کل دنیارو به جشن تبدید کنی.
و یک موجود در محیط بیرونیت هست که داره درونت رو چنگ میزنه. انقدر چنگ میزنه که گوشتت رو میکنه. خیلی نامرتب. هرجایی رو دلش بخواد چنگ میزنه. هرموقع دلش بخواد.
و میشه بهش اعتراضی کرد؟؟ کاش میشد. اروم باش بابا.
این بار اما دلم می خواد چشمام رو روی اشتباهاتم ببندم و به خودم اجازه ارامش بدم. این بار می خوام به کودک درونم بگم تنهات میذارم اروم شی. 
می خوام توی لحظه زندگی کنم. می خوام راهی که نتونستم تمومش کنم رو تموم کنم. می خوام ارزوهایی که انجام ندادم رو انجام بدم. این بار می خوام خودم باشم و خودم.
 
+بابت اشتباهاتم اما تو ببخشم. بابت بد حرف زدنم تو ببخشم.
خب. .. من فردا کارنامه میگیرم و احتمالش زیاده که مامانم تبلتو ازم بگیره.... .
خب خداحافظ دوستان
تورووو خدااااا برام دعا کنینننننننننننن
 
 
 
 
 
 
 
 
دعا کنید اونقدراهم نریده باشممممممممم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤
خداحافظ . . ... 
ى چیزى بگین اروم شمممممممممممم ..
همیشه کارنامه مهر و آبان شاهد بدترین نمرات کل سال تحصیلیه:)از من که گذشت ولی گلاب حماسه ای آفریده که اصلا ما هیچ ما نگاهمیگم گلاب واقعا چطور تونستی شش بشی اخه؟‌وی خودش در کارنامه صفر مستقیم داشت ولی خواهرش نمی دانست !( یک بیست داشتم وبعد به صورت تشویقی معلممون  یک صفر هم بهم کادو داد( مدیونین فکر کنین شیطنتی در کار بوده، من بچه شدیدا اروم که نه نا ارومی بودم)، فکر کنین میانگینم تو کارنامه شد ده)کمترین نمره شما چند بود؟؟
+خب اصال من بلد نیستم چطور دوست پیدا کنم.
-من بهت یاد می دم اصال چندا از رفیقای خودمو بهت پیشنهاد می کنم. از اون چشم رنگیا
+من سنمم کمه ؛ اعصابم نمیکشه؛..... نمی دونم به کی اعتماد کنم ،.......... اصال نمی دونم باید چیکار کنم.
-تو کارت نباشه من هر چی گفتم انجام بده . فعال از وجود من استفاده کن ؛ پاشو بریم.......... پاشو........
وجدان:چی شد ؛ حداقل میزاشتی پسرای دیگه بهش نزدیک نشن !! آخه تو مردی!
تو داداشی اون بودی ........بعد ؛ االن شدی الشی..............
چیه؟ طلبکاری؟ چون که
عاشقم کردی …
بس که نامردی رفتی ولم کردی
دل دیوونه چه پریشونه …
نمیخواد با هیشکی باشه ولی میتونه
نمیشه حالیت که جای خالیتو نمیگیره کسی
دیوونه برگرد، نکن دل از من
خودت میدونی نقطه ضغف قلبمی
آروم آروم آروم اومدی، زیر نم بارون اومدی
با یه حال داغون اومدی نیومده رفتی
تا دیدی که وابسته شدم، گفتی من ازت خسته شدم
خوب بودی یه وقتی …
آروم آروم آروم اومدی، زیر نم بارون اومدی
با یه حال داغون اومدی نیومده رفتی
تا دیدی که وابسته شدم، گفتی من ازت خسته شدم
فکرها تا زمانی که تو پستوی ذهن ادمیزاد ازاین شاخه به اون شاخه می پرند اسمشون فکره! 
وقتی ثبت میشن انگار تازه اروم میگیرن. 
دیگه اسمشون فکر نیست. دیگه قراره بشن خاطره...
اینقدر ذهنم شلوغه که حس میکنم هیچی به اندازه این صفحه سفید اروش نمیکنه...
دوست ندارم فکر کنم تا از اون جمله های قشنگ ادبی بنویسم. دوست دارم فقط حرفای دلم رو اینجا بزنم . 
همین
آبجی دو روز بینی‌شو عمل کرده ،صبح پیشش بودم از اونجا اومدم شرکت و بعد از تایم کاری رفتم پیشش و شب هم پیشش موندم فردا صبحش اومدم شرکت و و بعد هم رفتم خونه خودمون 
شب با هم دعوامون شد ،میگه یه ذره بهت رو بدم پررو میشی ؛گفتم نبودی محبت کنم بهت .جنبه نداری!!!
حالا بگو محبتش چی بوده،عصر رو کاناپه خوابیده بود گفتم بیا پیش ما بخواب (محبت رو داشته باش خدا وکیلی!) 
ملت کادو میخرن ،گل میخرن ،این جای خوابشو عوض میکنه من جنبه ندارم :))
حاج احمد آرام دستش را بالا آورد و به انتهای افق اشاره کرد و گفت:
بسیجی، آنجا انتهای افق است...
من و تو باید پرچم خود را در آنجا، در انتهای افق برافرازیم.
هروقت پرچم را آنجا زدی زمین، آن‌وقت بگیر راحت بخواب... ولی تا آن زمان نه!
 شیرِ در زنجیر اسرائیل، جاویدالاثر
حاج_احمد_متوسلیان
و حرصم داده اگه کنارم بود اونقدر میزدمش مثل
بوکس کارا و کیسه بوکسشون و جوری گازش میگرفتم که گوشت بدنش کنده بشه تازه
اینجوری یکم اروم میشم فقططط یکم شکم گندهِ چاقِ کوتاه
منم بلدم حرصش بدم فردا زنگ میزنم بهش از معلم زبانم که چه پسرررررررر خوشگلیههههههه بهش میگم تا خودش بره امارشو دربیاره حرص بخوره
دارم برات اقای دکتررررررررر 
هرکی با من درافتاد   ور افتاد   کجاشو دیدی حالا منتطر باش
 
سکوت جایز نیستمحمدآصف عطایىمظلوم از ماده ظلم، به معناى ستمدیده است و به کسى که مورد بیدادگرى قرار گرفته و به حق و حقوقش، تعدى و تجاوز شده، اطلاق مى شود. در قرآن کریم، کلمه مظلوم، یک بار آمده است آنجا که مى خوانیم:« ... وَ مَن قُتِلَ مظلُماً فقد جعلناهُ لولِیه سُلطاناً؛ سوره اسرا ایه 33و آن کس که مظلوم کشته شده است براى ولى اش سلطه [حق قصاص] قرار دادیم.»در آموزه هاى دینى، همان گونه که از ظلم و ستمگرى، به شدت اعلام انزجار شده، از تن داده به ظلم و س
اولا. لازم میبینم مجدد تاکید کنم: کاریز خوش دارد خیال کند رودها برای او به حرکت در می‌آیند(خب کاریزه دیگه اسکله)
ثانیا: دوستی توصیف فوق‌العاده‌ای داشت چندساعت پیش از شرایطش که خیلی قابل انطباقه، میگفت تو وضعیتیم که برم جلو باخته، وایسم سر جام هم باخته
ثالثا: از غریبه‌ای خوندم که میگفت آینده رو خیالبافی نکن، سورپرایز شی بهتر از اینه که ناامید شی
رابعا: هم کاریزم هم اسکلم هم هر حرکتی بزنم باخته، هم خیالبافم هم ناامید شدم
خامسا: که با این درد
دیروز که رفتیم مشاوره حرفای جالبی بهمون زد...توی حرفاش میتونستم اینجوری برداشت کنم که من اون ادمی نیستم که بتونم زن زندگی کسی باشم یا همسر کسی باشم...گفت زندگی مزخرف بچگیمون و مشکلات روانی و تربیتی و اجتماعی اون خونواده ای که توش بزرگ شدم باعث شده که من دربرابر همه اون چیزایی که توی گذشته تجربه کردم یه گارد بزرگ و سخت بگیرم...اولیش اینکه تمام مردهارو عامل تمام مشکلات دنیا و زندگی خودم بدونم و اصلا نخوام که از این دیوار دفاعی کوتاه بیام...واین و
عشقش داشت میخندید بهش بلند بلند قهقه میزد 
مرد از جاش بلند شد اروم گف بسه!
زن ادامه داد بلندتر و بیشتر خندید مرد سمتش اومد و فریاد زد ایوی بسه! 
مرد گلوی زنش فشرد گریه کرد و فریاد زد بسه! 
اونقدر فشار داد که از بی جان تو بغل مرد افتاد.
گریه‌ی مرد شدت گرفت سر زن توی سینه اش فشرد و محکم بغلش کرد و بین هق هق های مردانش مدام میگف "دوست دارم" ...."دوست دارم"..."دوست دارم"
 
آقای هاشمی جهت یاد آوری: شما به عنوان یه مسئول اجرایی که دهه ها شما و آشنایانتان مسئولیت در نظام داشته اند و دولت و مجلس و شورای شهر در این ادوار هم از لیست شما و ابوی مرحومتان می باشد.
 
اما یک سوال ذهن من حقیر را درگیر کرده 
 
آیا واقعا شما وقوع چنین اتفاقاتی را در سیستان می دانید و اقدامی انجام نمی دهید؟؟؟
آقای هاشمی می دانی و کاری نمی کنی؟؟؟
آقای هاشمی شب می توانی راحت بخوابی؟؟؟
 
بخواب و بخواب بزن خودت را شاید آه بلندی دامن خیلی از شما را
کاش ما نشیم بچه های جنگ
کاش استرس میزاشت چشم رو هم بزارم
از شدت دلهره تهوع گرفتم
فقط دلم میخواد همه چیز اروم بشه
ساعت پنج و دو دقیقه ی صبح هست و من احساس میکنم هرچی دعا بلدم از ذهنم رفته و صلوات میفرستم و بغضم و قورت میدم
کاش خواب باشه اینایی که تو اینستا دیدم و شنیدم
حاا خوبی ندارم...
اما
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
 
یاد خدا آرام‌بخش دلهاست
 
توکل به خودت معبودم،توکل به خودت پروردگاره من،آروممون کن،کشورمون رو،نیازمندیم ب
هفته پیش رفتم نوبت گرفتم و یه جلسه آموزشی هم رفتم
به بابا گفتن روز امتحان تا پر نشده زود بیا نوبت بگیر چون تعداد زیاده
هفت و نیم صبح اومد گفت بگیر بخواب شصت نفرشون پر شده :/
کلیییی آدم دیگه م وایسادن ببینن می تونن نفر آخر امتحان بدن
الان دیگه امتحانم رفت واسه تابستون تا اون موقع هم همین چس مثقال رانندگی یادم میره :/
من این گواهینامه ره بگیرم یه نفس راحت بکشم تموم شه نکبتِ نحس
معلوم نیست چرا انقدر نحسی افتاده توش
میدونی بعضی وقتا حالم ازت بهم میخورهاز اینکه بشینم جلوت حرف بزنیم از اینکه نگات کنم. رومو برمیگردونم نبینمتبغضم ترکید جلوی مامور پارک. وقتی گفت روی چمن ها نشینید، وایسادم جلوش با بغض و گریه ای که نمیشد جلوشو بگیرم بهش
گفتم یکساعته دنبال جا پارکیم حالا نمیخام رو سنگ بشینم چون باسنم درد میگیره میتونی بیا با برانکارد ببرمنگام کرد بامکث و اروم گفت باشه بشین. رفتاگر اخلاقت زبونت بهتر از این میبود؛چقدر همه چیز فرق میکرد.
بالاخره بعد چند ساعت پر خوابی بیدار شدم. بیرون رفتنم با دوستام کنسل شد چون دوستم باید میرفت جایی که براش پیش اومده بود. احتمالا به رسم قدیمم پاشم اتاقو جمع کنم مغزمم مرتب بشه بعدش بشینم به کار کردن. هرچند که تو اتاق کار نمیکنم ولی خب این کار کمک میکنه اروم تر شم. همین هیچ حرف دیگه ای ندارم. و راستش ناراحتم نیستم که این همه خوابیدم. انگار لازم بود. که شاید بعدش حالم خوب بشه. خیلی خنثی ام الان. هیچ حسی ندارم. هیچی
اغا من برگشتم خخخ
کنکورم به لطف خدا قبول شدم (رتبه منم بسی خوبه)دعا کنید مشکلاتم از سر راه برن کنار
جاتونم حسابی خالی بود مشهد البته خیلیییییییی شلوغ بود
30 شهریور باید برم دانشگاه ثبت نام کنم ورودی بهمنم هستم ینی این چندماه فقط بخور بخواب دارم من استراحت تمام خخخ
 
عاقبت دوستی و دشمنی با امیر المومنین علیه السلام در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله
شیخ مفید رضوان الله علیه روایت کرده است:
٧- قال: أخبرنی أبو الحسن علی بن محمد بن خالد المیثمی قال: حدثنا أبو بكر محمد بن الحسین بن المستنیر [ قال: حدثنا الحسین بن محمد بن الحسین بن مصعب ] قال: حدثنا عباد بن یعقوب قال: حدثنا أبو عبد الرحمن المسعودی، عن كثیر النواء، عن أبی مریم الخولانی، عن مالك بن ضمرة، قال: قال أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام: أخذ رسول

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها