نتایج جستجو برای عبارت :

چشمام افسرده ام کردن

چشمام رو که میبندم تنها یه چیزی میاد تو ذهنم... درد کهنه یه دل
عاشق رو فقط فقط معشوقش میتونه درمان کنه. معشوقه ای که خیلی راحت گذاشت و
رفت. خیلی راحت تمسخرم کرد... خیلی راحت عشق منو نادیده گرفت.
من هیچ
وقت زیر قولم نزدم، تا آخرش موندم، تا پای مرگ و رفتن آبرو باهات موندم.
فقط ازت خواستم که بمونی. فقط خواستم که هر از گاهی معمولی با هم صحبت
کنیم.
دلم تنگه خیلی بی قرارم... آخرش که چی؟ این زندگی به کجا
میخواد منو ببره؟ زنده بودن لیاقت میخواد که من ندار
اگر فکر کنی افسرده ای ، افسرده می مانی. اگر فکر کنی ناشادی ، ناشاد می مانی. این فقط چرخش در تفکر است. اگر تصمیم بگیری شاد باشی ، می توانی شاد شوی.
مردم فکر می کنند به این خاطر خوشحال نیستند که دلیلی برای ناراحتی شان وجود دارد. 
واقعیت درست برعکس است : 
ادامه مطلب
به‌خاطر سین. که امروز زل زد توی چشمام و همه چی‌رو صادقانه گفت؛ زل زد بهم و حقیقت رو -هرچه‌قدر بد و نابود- کوبید تو صورتم. به خاطر سین. که شجاعتش رو بهم داد و یادم داد که باید دستمال ببندم دور چشمام و چشم‌بسته، «فقط و فقط برم».
این روزا ضعیف ترین و افسرده ترین نسخه از خودم هستم .. فقط این نیست که حس کنم .. خیلی پر رنگ و واقعیهحمله های لعنتیِ عصبی .. حمله های عصبیِ لعنتیدوست دارم چشمام رو ببندم و تو هیچ "هیچ" دنیای دیگه ای بیدار نشماین هیچِ خیلی برام مهمه .. خیلی ..
یکی از شایع‌ترین بیماری‌های دنیای امروز افسردگی است که فقیر و غنی، پیر و و جوان، زن و مرد نمی‌شناسد. کمک به افراد افسرده زمانی اهمیت دو چندان می‌یابد که یکی از نزدیکان و اعضای خانواده شما به ان مبتلا باشد؛ در این شرایط وظیفه شما تنها یک درد و دل ساده نیست و ممکن است مسئولیت سنگین تری را در درون خود و نسبت به این فرد احساس کنید. بنابراین مهم است که بدانید چگونه و با چه روش‌هایی می‌توانید به درمان افسردگی و فرد افسرده کمک کنید. برای کمک به ا
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
                                           بانگی از دور مرا می‌خواند
                                           لیک پاهایم در قیر شب است
 
 
رخنه‌ای نیست در این تاریکی:
در و دیوار به هم پیوسته
                                          سایه‌ای لغزد اگر روی زمین
                                           نقش وهمی است ز بندی رسته
 
نفس آدم‌ها 
سر به سر افسرده‌است
روزگاری است در این گوشه‌ی پژمرده‌ هوا
هر نشاطی مرده است.
دلم می‌خواد باهات حرف بزنم...قد یه عمر حرف روی دلم سنگینی می‌کنه!دلم می‌خواد باهات حرف بزنماما نمی‌‌دونم چجوری شروع کنم؟از کجا بگم؟چطور بگم؟ که تو دلخور نشی ازمدلگیر نشی...کاش می‌شد حرفامو بریزم توی چشمامتا از چشمام بخونی...کاش...یه کوه حرف روی دلم سنگینی میکنه
دلم می‌خواد باهات حرف بزنم...قد یه عمر حرف روی دلم سنگینی می‌کنه!دلم می‌خواد باهات حرف بزنماما نمی‌‌دونم چجوری شروع کنم؟از کجا بگم؟چطور بگم؟ که تو دلخور نشی ازمدلگیر نشی...کاش می‌شد حرفامو بریزم توی چشمامتا از چشمام بخونی...کاش...یه کوه حرف روی دلم سنگینی میکنه...
دانلود اهنگ نگاه بکن به چشمام بخاطر تو خیسن دانلود آهنگ مرتضی جوان و حسین آستانی به نام چشمام بخاطر تو خیسن
متن اهنگ روزگار
نگاه بکن به چشمام به خاطر تو خیسه
نامه ی آخرم رو با اشکام مینویسم
نامه ی آخرم رو با اشکام مینویسم
دیواری از درد و غم رو فلب من تو ساختی
دل منو شکوندی با بی وفایی رفتی
لینک دانلود نگاه بکن به چشمام بخاطر تو خیسن
عصر امروزتوی ماشینسر یه بحث الکی یه دعوای حسابی داشتیم
گریم گرفته بود و روی اشکام کنترلی نداشتم دلم میخواست گوشامو بگیرم و هیچی نشنوم هیچ کدوم از حرفاشو 
به جفتشون میگفتم ساکت شید حرف نزنید 
نمیخواستم صدای دعوا و بحث بشنوم
توی ماشین توی اون شلوغی توی اتوبان میترسیدم 
وقتی ساکت شدن محکم روی چشمام میکشیدم تا گریم بند بیاد  برام مهم نبود بیرون کسی ممکنه منو ببینه اشکامو ببینه چشمای سرخمو بیینه دیگه هیچ صدایی غیر از خرخر رادیو نمیومدو ماشین
برخورد و نوع رفتار با بیمار افسرده یکی از عوامل تعیین کننده در بهبود و یا تداوم بیماری افسردگی می‌باشد. رفتار با افراد افسرده چگونه باید باشد؟ بیمار افسرده دوست دارد با دنیای خارج در ارتباط باشد، فعال باشد و مانند دیگر انسان‌ها شادی و لذت را تجربه کند. زمانی که با فردی افسرده در ارتباط هستید آن چه اهمیت دارد این است که بتوانید با زبان او صحبت کنید و دنیایش را درک کنید. او نیازمند کمک است، ولی توان بیان خواسته‌هایش را ندارد. ممکن است این س
دیشب خواب سمیه و استاد رو دیدم و چه خوش بود. از دیشب ذهنم معطوف شده به س و راستش امیدوارم خبری از سوی او باشد. دوستش دارم و بچه‌ی دلنشینی‌ست. چرا اینقدر پیله کردی به بچه‌ها؟ راسنش بین همسن و سالهامان آدم دلخواه و دلچسبی نمی‌بینم. همه مغموم و افسرده و نهایتا حشری‌اند و اهل دل نیستند.
امروز میم رفته سرکار و من مانده‌ام تا در خانه با خودم تنها باشم و خلوت کنم. کمی افسرده حالم. درضمن رژیم دکتر کرمانی را هم شروع کرده‌ام. کاش لاغر بشوم.
فعلا همین. م
قلبم رو میشکونه، به تعدد... بغض تو گلوم میشکنه و چشمام نم میشن. اما زشته، دختر باید بخنده، زشته جلو مردم... بغض رو رسوب میدم تو گلوم و نم چشمام رو پاک میکنم و زورکی... 
دلم میخواد پیرهن چارخونه آجری آستین کوتاه بابا رو بگیرم تو دست و تو بغل این مرد زار بزنم. چه فایده؟ دل پرعاطفه اش رو آتیش میزنم فقط. 
همیشه میگه : 
پند گفتن با جهول خوابناک / تخم افکندن بود در شوره خاک 
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو / تخم حکمت کم دهش ای پندگو!
قربون درک و فهمت مرد... 
من از قهوه به عنوان ابزار تهدید استفاده می‌کنم. چون چندین روزه که آفتاب رو ندیدم و شب و روزم یکی شده اگه روزها بخوابم، شب هم می‌خوابم و کل روزم می‌ره. از طرفی من روزها نمی‌تونم بیدار بمونم چون نیاز دارم که حداقل چهار یا پنج ساعت در سکوت مطلق زندگی کنم و از این عن‌بازی‌ها. خلاصه که حیات کاری و اجتماعیم به شب بنده. اما دلمم برای تختم زیاد تنگ میشه و چشمام بازی درمیاره. این جور رقت‌ها یک لیوان قهوه غلیظ دم می‌کنم و میذارم جلوی چشمم. نمی‌خورم!
بعد از پنج ماه، هنوز تو محیط کار باید عینک بزنم 
رنگ شیشه های عینکم عملا فرق کردن و برای این کار هزینه دادم :( 
مدام قطره می ریزم و از یه طرف مجبورم این کار رو بکنم از اون طرف این کار باعث وابستگی چشمم میشه 
یا هم باید تو محیط کار عینک بزنم تا چشمم خشک نشه 
هی خدا 
اوایل با خشکی میساختم و می گفتم طبیعیه و به همه پیشنهاد می دادم 
اما الان همه ش به همه میگم عمل نکنین و سر بی درد رو دستمال نبندین 
هرررررر کاری انجام میدم همینه 
هی شکر 
مثل ازدواجم که
یکی از دخترای ایرانی که توی یه استان دیگه زندگی میکنه
و از من حدود 5 سال بزرگتره
افسردگی داره
دختر خیلی خوبی هست
درونگرا هست
ولی خب افسردگی هم داره
یعنی من چند بار باهاش صحبت کردم و احساس کردم که خیلی به مرز افسردگی رسیده
نه ماه دیرتر از من اومده اینجا
و جالبش اینه که اولش که اومد با دو تا ایرانی هم خونه بود
بیست روز نشده یه خونه برای خودش گرفت و رفت اونجا
که ازاد باشه و رها
و الان به شدت افسرده شده
یادمه همیشه بهم میگفت که وای خدا تو چقدر عذاب م
خسته‌ام از این شلوغی و روز به روز نو شدن معشوق‌ها دوربرم.
یه آدم تنها که از تنهاییش به سمت معشوق‌هایی فرار می‌کنه و هیچ کجا بقدری که نخستین معشوق دربرش به او ارزانی می‌کنه نمی‌یابه اما همچنان دست نمی‌کشه.
خسته‌تم از این تنهایی و هرزگی... از این بی تفریحی... از این سکوت مطلق جهان... باید درس بخونم ... باید تلاش کنم اما حسش نمیاد، صبح تا شب موبایل دستمه و هیچ .
خسته‌ام و افسرده و هیچ چیز جهان برام اندکی دلخوشی نداره...
دلم می خواهد روی پروفایل ام هزار تا جمله بزارم اما هنجارها من و مجبور می کنند سکوت کنم.راست میگن ما هرچی زخم میخوریم از اشنا است مگرنه غریبه چه میدونه زخم کجا است ...
_داشتم مداد میکشیدم تو چشمام ..گفت تو فقط یه شیخ ناامیدی ..اشک دوید تو چشمام ...راست میگفت من یه شیخ ناامید شدم ...لاتقنطوا من رحمه الله هی میگم تو ذهن ام اما خدایا من از پا افتادم . احساس می کنم هیچ کس ندارم ..
#روایت از پا افتادن 
فرد افسرده به چه کسی گفته می شود؟ چرا فرد دچار افسردگی می شود؟ نشانه های افراد افسرده چیست؟ این قبیل از سوالات در جامعه کنونی ممکن است ذهن بسیاری از افراد را به خود مشغول کند زیرا با وجود استرس و فشار روانی که اخیرا افراد تحمل می کنند بیشتر از پیش در معرض افسردگی قرار دارند. بنابراین با بالا بردن آگاهی افراد جامعه در زمینه افسردگی و نشانه ها و علت های ایجاد کننده آن می توان خطر ابتلا به این بیماری روانی را در افراد یک جامعه کاهش داد.

ادامه مطل
قرص اعصاب با ادم چیکار میکنه؟؟؟
تو رو بند خودش میکنه بدون اون نمیتونی بخوابی نمیتونی آرامش داشته باشی...
من الان خوبم،خودم میفهمم که حالم بد نیست
دکترها برای ارامش بیشتر و برای اینکه تو اضطراب نباشم 
برام قرص های اعصاب تجویز میکنن!!!!
پنج شنبه شب یه دونه از قرص هایی که تازه داده بودن و خوردم
تا همین دیشب ملک الموت و جلو چشمام دیدم...
جمعه رو کلا روی تخت بودم!هیچ اختیاری از خودم نداشتم مثل یه مرده متحرک ...
سرگیجه های وحشتناک و تنگی نفس و تپش قلب
اس
نحوه حمایت از همسر افسرده,آموزش زناشویی
اگر همسر شما علائم زیر را دارد باید نسبت به افسردگی نگرانی داشته باشید:- به نظر می‌رسد که دیگر هیچ‌چیز برای او فرقی ندارد.- به‌طور غیرعادی ناراحت، آسیب‌پذیر، حساس، خرده‌گیر و دمدمی‌مزاج شده است.- علاقه خود به کار، ارتباط جنسی، سرگرمی‌ها و سایر فعالیت‌های لذت‌بخش را از دست‌ داده است.- در مورد احساساتی مثل ناامیدی و درماندگی حرف می‌زند.- نگرشی منفی به زندگی پیدا کرده است.- مکرراً از دردهایی مثل سرد
حالم بد بود و کلی گریه کردم.چشمام خیلی درد میکرد.گفتم میخوابم فردا که چشمام خوب شد میخونم.
تموم شب کابوس دیدم و یادمه توی خواب فقط داشتم گریه میکردم.صبح با یه چشم درد بدتر از دیشب بیدار شدم.
همه بچه ها برگشتن خونشون اما ما هنوز درس و بخش و امتحان داریم و فقط یک هفته فرجه داریم که اونم بیشترش برای امتحان سنگین اول میره!دلم خونمونو میخواد.دوماه و نیمه که برنگشتم.بدجور خستمدیگه از آدما... 
+این روزا حال دلم خیلی ناخوشه.اگه حال دل شما هم خوش نیست نخو
الان عنوانو نوشتم و بعد 
یهو گفتم مشهد 
شیفتم رو نگاه کردم احتمالا اگه موافقت بشه فردا به جای عصر میشم صبح 
رفتم تو اتاق تا آماده شم یادم اومد اطراف حرم خیابونها بسته است 
 از رول دستمال کاغذی یه نوار بلند کندم
بعد یکی ته دلم گفت ولش کن پاییز 
کله ظهر بری مشهد چکار کنی 
میخوام برم زیارت بعد اگه بشه برم دکتر متخصص سنتی 
فایده داره؟ زیارتو میگم 
چقدر افسرده ام 
چقدر زیاد افسرده و دل مرده ام 
اگه گرما زده بشم چی؟ 
ولی امروز هوا حسابی خنکتره 
چی
با خودم فکر می کردم گذشته مهم تره یا آینده؟
بهتر نیست هرچی که قبلا بوده رو فراموش کنیم و فقط به فکر ساختن آینده باشیم؟ 
چند روز پیش به اصرار رفیقم، یکم براش جوشکاری کردم، خیلی وقت بود به انبر و اتصال و الکترود دست نزده بودم.
القصه چشمام رو برق گرفت، اگرچه سوزش چشمام خیلی کمتر شده، ولی هنوز اون دور دورها رو تار میبینم.
قدیم ها، اومدم اینجا تا یه پیج انگیزشی باشه واسه ورزش کردن و لاغرشدن.
یه عکس دونده حرفه ای هم گذاشته بودم و زیرش تعداد جلساتی که
آن قسمت از وجودم که مازوخیستی زیر پوستی دارد هر لحظه فریاد برمی‌آورد که آهای دختر!
های دختر!
باید این روز‌ها و شب‌ها را به یاد سال گذشته و این روزها و شب‌هایش، سیاه و تباه کنی.
باید افسرده‌ی افسرده شوی و آسمان دلت را ابری کنی و بگذاری چشمانت ببارند.
این روزها و شب‌ها بخشی از وجودم مصرانه میخواهد زانوی غم بغل گیرد.
 
پ.ن: دیروز خوشحال بودم، امروز منتظر دو چیز بودم، تو بی‌خبری و نشدن گذشت! غمگین‌ترین شدم. انگار که قراره غمگین‌ترین هم بمونم ت
دانلود اهنگ خلسه و ارتا به نام فراموش
دانلود اهنگ جدید خلصه و ارتا
دانلود قشنگ ترین اهنگ خلسه
ولی من هنوز همون آدمم که رپ زندگیشو اشغال کرده

دانلود اهنگ هنگ اور خلسه
اهنگ سپهر خالصی
اهنگ های باحال خلسه
اهنگ ارتا جلو آینه دیدم چشمام خطه
متن اهنگ شهاب مظفری به نام زیبای چشم سفید
جونم به لب رسید تا عاشقم شدیتا بی قرار و مجنون و شیدا مثل خودم شدیحالا که وقتشه پاتو عقب نکشتصویر عشقو خاموشو تنها رو پوست شب نکشبی قراری نکن دلم گریه زاری نکن دلمقایق گم شدم ببین تا کمر غرق تو گلماستخونم شکسته شد در زدم هر جا بسته شدوقتی افسرده تر شدم عشقمم دیگه خسته شدوابسته تر شدم اون خسته تر شدوبا خنده میگفت ای بابا ول کن حرفای بیخودوبغض منو ندید اشک منو ندیدتا زندگیمون اومد شروع شه اون به تهش رسی
خداحافظ تو.
با اینکه هنوزم...
خداحافظ تو 
میسوزوندم آتیش خاطرات
خداحافظ تو
تا قلبم به تنهایی عادت کنه.
تا اشکم به چشمام خیانت کنه
خداحافظ تو
قرارمون نبود تنها تنها بری تو
قرارمون نبود بی تو بمونم
قرارمون نبود فاصله باشه
قرارمون نبود بی تو بخونم
خداحافظ تو
خداحافظ تو 
میسوزوندم آتیش خاطرات
خداحافظ تو
تا قلبم به تنهایی عادت کنه
تا اشکم به چشمام خیانت کنه
خداحافظ تو...
شمس از او پرسید: " چه شده. اتفاقی افتاده است؟ "
سدید گفت: " نه. بی جهت غمگین هستم."
شیخ گفت: " در این جهان، روح بشر پیوسته افسرده و غمگبن است. هر روح قبل از فرود آمدن به دنیای بدن، در دنیای فرشتگان منزل داشته است. هنگام داخل شدن به بدن، روح به دو نیم تقسیم می شود. یکی در آسمان باقی می ماند و دیگری در بدن فرود می آید. به همین دلیل است که در این جهان، بشر پیوسته افسرده و غمگین و در کست و جوی نیمه ی دیگر خود است. انسان وقتی به سعادت می رسد و خوشحال می شود که
در بی‌معنا‌ترین حالت ممکن به سر می‌برم. دیگر نه مثل سابق می‌توانم برای خودم دلایل انرژی‌بخش بیاورم و از آن دلایل نیرو بگیرم و نه دیگر همچون گذشته این پوچی و بی‌معنایی مرا شدیداً افسرده می‌کند. ناگاه، وسط تمام خواسته‌ها و کارهایم مغزم می‌گوید خب که چه؟ ذهنم به اول و آخر این دورِ تکرارشونده فکر می‌کند و روحم چونان مار زخم‌خورده‌ای از این همه بی‌معنایی به خود می‌پیچد و می‌پیچد و می‌پیچد. از تأسف سری تکان می‌دهم و بعد؟ هیچی، به زندگی
 
هیچ غمی بزرگتر از این نیست، که نتونی کسی رو برای حرف زدن پیدا کنی!هیچ کس نیست برای این که باهاش حرف بزنم یعنی هست ولی خب مسخره می‌کنند و یا شروع می‌کنند به پند و اندرز دادن و اینکه ما هم مشکل داریم و از همه مهمتر اینکه خیلی از حرف هارو به همه کس نمی‌توان زد وگرنه یه دفعه براشون میشی یه موجود ترحم برانگیز و شروع می‌کنند بهت ترحم کردن برای اینکه به خودشون اثبات کنند آدم خوبی هستند و بعد یه دفعه ازت خسته میشند و تبدیل میشی به موجودی که تو اون ه
یوقتایى بیتابى، دلتنگى، بی قراری،  خلاصه از این حس سیاه زشتا یهو آخر شبى  میاد سراغم .مثل همین الان، زور میگه ،نمیزاره بخوابم. 
هرچقدر بهش بی توجه میشم بیشتر  خودشو نشون میده.
یوقتای مثل الان چشمام تار میشه  و غم عالم چمبره میزنه و انگار نفس کشیدن سخت واسم....
یوقتایی  زمان سخت و بد میگذره؛مثل الان.
یوقتایی اونقدر   دلم گرفته اس که نه‌میتونم  ازش بگم نه بنویسم ، غصه توی دلم  این موقع ها به جای لبم  از چشمام میزنه بیرون ،مثل همین الان.
میرم‌ک
دیروز که رفته بودم اونجا که دوستامو ببینم و وقتیکه دیدمشون و چنننندبار سفت سفت بغلم کردن، تازه یادم اومد سفت بغل کردن ینی چی؟ دوست داشتن ینی چی؟ رفیق بودن ینی چی؟ وقتی با یه‌لبخند خیره بهم نگاه کردن و حس خوشحالی رو از توی چشماشون خوندم، خوشحال شدم. دیدم که توی راهنمایی، با چشمای باز دوستامو انتخاب کردم. انقدری چشمام باز بوده که وقتی دیدنم اینهمه خوشحال شدن. انقدری چشمام باز بوده که فکم درد گرفت از محکم بغل کردنم و احتمالاً فک اوناام درد گرف
متن آهنگ اخماتو وا کن بهنام بانی
نه نمیشه از تو دست کشید و بدون تو نفس کشید و نمیشه بی تو زندگی کردمگه کسی هست با عشقشم بتونه بد شه از این همه علاقه رد شه نمیشه آخه بچگی کردمگه دسته توئه دیوونه دیگه اخماتو واکن منو عشقم صدا کن توی چشمام نگاه کندیوونه دیگه دارم هواتو دلم آرومه با تو نبینم گریه هاتودیوونه دیگه اخماتو واکن منو عشقم صدا کن دیوونه دیگه دارم هواتو دلم آرومه با تو نبینم گریه هاتو فقط یادت نره شدی عشق کسی که از همه عاشق ترهاینو یادت ن
امتحان داشتند آن هم از نوع مجازیش. ساعاتی قبل از شروع امتحان، آمده برایم اینچنین نوشته:
"سلام خانوم 
معذرت میخوام که مزاحمتون شدم 
متاسفانه من چشمام عفونت کرده و ساعت۳:۳۰ نوبت چشم پزشکی دارم باید از ساعت ۳ مطب دکتر باشم ومعلوم نیست کارم کی تموم بشه و نمیتونم در کلاس شرکت کنم
امیدوارم عذرم پیشتون موجه باشه و نمره ای از عدم حضورم در کلاس کم نکنید"
برایش نوشتم: برو به سلامت فقط هر وقت برگشتی پیام بده تا همینجا ازت درس بپرسم"
نوشت: "من چشمام دیگه د
خسته و له و لَورده یه جا لَم داده بودم،
روبروم پر بود از گُلای قرمز و زرد و بنفش و نارنجی،
بعد از زمستونی که از سَر گذشت، اینجا انگار بهار و تابستون بهم رسیده بودن.
هوا رو به تاریکی میرفت،یه نفر انگار ستاره ها رو از خواب بیدار میکرد،
ماه وسط آسمون خرامیده،جا خوش کرده بود،زوزه باد توی درخت ها می پیچید
و تاریکی،از هر جایی سرک میکشید.
بچه ها اونطرف غرق و گیج و منگ بازی بودن،چشمام و بستم و برای لحظه ای
احساس کردم که شاید آرامش نزدیک تر از مرگ بهم با
وقتی بچه بودم یه تفریح جالبی داشتم 
اینکه چشمامو با دستم فشار می دادم تا به تاریکی مطلق برسم. اولش مثل تلویزیون های خراب برفک نشون می داد. بعد ازون همه جا سیاه و شفاف می شد و از اعماق طرح ها و نقش های نوری و مدور خوشگل با حرکت های عجیب میومدن و می رفتن و من حسابی شگفت زده و مسخ می شدم 
همینطور خیره می موندم توی تاریکی و نورهای رنگی رو دنبال می کردم.
بعد به یه جایی می رسیدم که دیگه ته ماجرا بود انگار 
و من همیشه فکر کردم اونجا یه چیزی هست که من باید
دانلود آهنگ سجاد قربانی عزیزم
دانلود آهنگ سجاد قربانی عزیزممحو تماشاتم تنها تنها
تو زیبایی زیبا زیبا زیبا
دستات تو دستامه
مثله رویاست
موج موهات
زیباتر از دریا
جانانه دلبری کن و
جانانه دلبر باش
من عاشقونه عاشقم
عاشقم باش
ببین کنار تو دل دیوونه آرومه
ببین عزیزم تو ببینم و کنارم باش
به موقع رسیدی عزیزم عزیزم
تو حرفامو شنیدی عزیزم عزیزم
بدون تو بدون تو
همه فصلا غم انگیزم
عزیزم آی عزیزم
عزیزم عزیزم
بذار دستاتو تو دستام
بریم تا آخر دنیا
بدون من
خیلی از شماره هارو پـاک کردم تا بتونم با ماشین زمان آدما رو یکی و دوتا فراموش کنم ! وقتی شماره خیلیاشونو پاک میکردم به این فکر میکردم نکنه اون آدما یه روز خودشونم تصمیم منو تحسین کنند ...
ولی من توی اوج حال خرابی اینکار رو کردم ! چون حس میکردم اگه قراره حالم خوب باشه باید چشمام رو ببندم و آدما رو حذف کنم ! من شرمنده خیلی از آدمـا شدم ، شرمنده اگه شما به گناه دیگری از زندگی من حذف شدید :)) من آدم مزخرفی ام شما منو ببخش به بزرگــی خودت :)) 
خیلی دلم میخ
به شکل عجیبی افسرده‌ام. نمی‌دونم چرا چنین کاری رو با این بچه‌ی احساساتی کردم؟ مح خیلی حساس و احساسی و من با ابراز عاقه بهش یه جورایی خیانت کردم به احساساتش. الان رفته و من نگرانم البته میدونم اونم مثل من ادا درمیاره اما نگرانم می‌کنه که نسبت به آدمها بدبین بشه، این خیلی برام سنگین و سخته. 
افسرده‌ام و هیچ کاری، دقیقا هیچ کاری نمی‌کنم. نشستم با موبایل ور میرم، می‌خوابم و کلا حال هیچی رو ندارم. پروژه‌های تحقیقی، دکتری و آی‌پی‌ام و کلا همه
من اینجا منتظر نشستم. نمی دونم تا کی باید منتظر بشینم، یا اصلا هیچوقت اتمامی هست یا نه. این غم برای من هنوز تازه ست. احساسم شبیه به پسربچه ایه ک تو شهر بازی دست پدرش رو ول کرده و با همه جهان تنها مونده. لبخند مردم کنارش کش میاد و ترسناک شده. صدای غریو براش ترسناکه، رنگ ها پر رنگ و هوا پر از خفقانه. انگار همه سایه های دنیا روی صورتش افتاده باشه. قلب من آماده ست با شنیدن کوچکترین صدایی، شبیه به صدای تو از حرکت بایسته. و دیه به چشمام شک دارم، برای دید
چند دقیقه بدون باز کردن شیر آب روی صندلی حمام نشسته بودم. عاقبت از ترس اینکه مستر به دوش نگرفتن و صدای آب نیامدن از حمام شک کنه و در حمام رو باز کنه و چهره اشک آلودم رو ببینه دوش رو باز کردم. دست و پام رو گرفتم زیر دوش اما خودم عقب تر روی صندلی نشسته بودم و به پهنای صورت اشک می ریختم. مسبب حال بدم مستر بود. یا لااقل دقیقه های اول من این فکر رو می کردم. از رفتارش در برابرم بدم می آید. به حال زارم در آینه نگاهی انداختم و با صدای از نطفه خفه شده گریه کرد
یادم میاد از پنج شیش سالگیم،که دلم میخواست روزه بگیرم اما نمیذاشتن.وقتایی که سحر بیدار بودم، قبل ازینکه اذان و بگن درو باز میکردم جلوی در توی حیاط مینشستم تا سوز سرمای سحر بخوره توی صورتم.تصویر این حرکتم هنوز جلوی چشمامه حتی اون سوز سحر رو میتونم روی گونه ام حس کنم.احساسمو توی اون لحظه... که از تاریکی حیاط میترسیدم اما خیالم راحت بود که مامان خونه اس،بابا خونه اس،همه خونه ان و خونه برام یه مکان امن بود.احساس امنیت......
صدای اذان صبح میاد اما ما
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_سی_و_هفتم
.
چشمام رو بستم در واقع خیالم را حت شد و بیهوش شدم
چشمام رو باز کردم توی بیمارستان بودم تو یه اتاق تنها 
خواستم بلند شم که در باز شد و یه پرستار اومد تو
- عزیزم بیدار شدی
- من باید برم
- کجا 
تصادف کرده ای باید بمونی تا دکتر بیا
- نمی تونم باید برم
خواستم بلند شم که سرم گیج رفت و پرستار دوباره خوابوندم روی تخت
- چرا لجبازی می کنی دختر
اشکم در اومد
-اون آقا که بیرونه شوهرته؟
خوش به حالت 
دیشب تا حالا چشم رو هم نگذاشته
هم
سلام
من دختر هستم و ۲۴سالمه و مجرد، همیشه وقتی به آدم های دور و اطرافم که نگاه میکنم ،دوستان ،همکلاسی هام و در و همسایه و فامیل، دخترهایی دیدم که بعد ازدواج شون خیلی تغییر کردن، هم از لحاظ جسم و شکل اندام و چهره شون خیلی زیباتر شدن جوری که انگار همون دختر زشت و بد اندام نبودن، هم از لحاظ روحیات خیلی بهتر شدن و انگار همون دختری نیستن که تو خونه ی باباشون افسرده و پژمرده و بی روح بودن.
حتی بین همکلاسی هام دختری بود که خیلی افسرده بود و خیلی منفی
جواب کوتاه این است که بله افسردگی می تواند مسری باشد. ولی نه به این تعبیر که اگر به یک فرد افسرده دست بدهید بیماری اش به شما منتقل می شود.
دهها سال است که محققین علوم روانشناسی و جامعه شناسی به این حقیقت اشاره کرده اند که رفتارهای سالم و ناسالم می توانند به دیگران منتقل شود. از ترک کردن سیگار تا خودکشی و همه احساسات و عادت های بشری می توانند توسط دیگران، تقلید و تکرار شوند.
افسردگی معمولاً همراه با مجموعه ای از رفتارها و عادتها است نظیر تصمیما
 
 
اسمم نوشتم کاروان پیاده روی مشهد برای ایام شهادت امام رضا(ع) ...
ولی به این اسم ها و لیست ها من اعتقاد ندارم؛
اینا که میگن سال بعد اسم مینویسم کربلا و... همشون الکی میگن؛ دست اونا نیست اسم هارو کسی دیگه مینویسه!
شدیدا اعتقاد دارم به طلبیده شدن و دل نگرانم که راهم ندن یا وسط راه منو برگردونند...
تا با چشمام حرم نبینم باور نمیکنم منو طلبیده باشه...
دفعه قبل که رفتم دست به ضریح نزدم، گفتم چرا الکی اینو هل بدم اونو هل بدم ؟
گفتم به جا این کارها و وقت ت
 
وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد، پلک نزدم... هرچی نزدیک تر می شد زیباتر می شد... وقتی بهم رسید یه لبخند زد و گفت چقدر دلم برات تنگ شده بود ، نگاش کردم و گفتم منم همینطور! خوشحال شد. گفت چه دورانی بود! یادش بخیر، خیلی دوس دارم برگردم به اون روزا... سرم رو تکون دادم و گفتم منم همینطور! گفت من از بچه های اون دوران خبر ندارم ، تو چی؟ گفتم منم همینطور!تو چشمام نگاه کرد و گفت راستش من خیلی ناراحتم از اتفاقی که بینمون افتاد، من هم
خدایا 
گفتی بارهایم را بر دوش تو بگذارم 
با فرزندم مشکل دارم کمک کن حلشون کنم فعلا نمی برمش آزمون تا شهریور
هر چه تو بخوای اگه بخوای یکسال با تاخیر میبرمش مدرسه 
با عشقم چیکار کنم اونم سپردم دست تو اگه بخوای اونم از من بگیر اگه میدونی به صلاحم نیست با کسی باشم 
اونم به تو میسپارم 
خودم و زندگیم رو به تو میسپارم 
اگه فکر میکنی برم پیش مشاور بهتره خب میرم فقط تو اونو سر راهم قرار بده 
الان دیگه فهمیدم مشکل من اطرافیانم نیستن چون من بازهم افسرده
آقای دکتر غین عزیز، همکاران‌تان نفرت مرا برمی‌انگیزند، مشتی بی‌خرد که بی پیش‌وند دکتر، احدی آدم حساب‌شان نمی‌کند. شما در سمت مقابل، برای من تجلی احترام در این محیط دل‌گیر هستید.
دلم تنگ آن روزی‌ست که از پزشکی راهی بیمارستان شدم تا جلسه کوچکی داشته باشیم. همان روز که آمدم داروخانه، روی آن میز زمخت نزدیک یخچال داروهای بیولوژیک نشستیم. و شما صحبت کردید از جنبشی که باید آغاز شود برای حرکت به سمت علم دینی و خوانشی نو از فلسفه علم؛ دروغ چرا،
آقای دکتر غین عزیز، همکاران‌تان نفرت مرا برمی‌انگیزند، مشتی بی‌خرد که بی پیش‌وند دکتر، احدی آدم حساب‌شان نمی‌کند. شما در سمت مقابل، برای من تجلی احترام در این محیط دل‌گیر هستید.
دلم تنگ آن روزی‌ست که از پزشکی راهی بیمارستان شدم تا جلسه کوچکی داشته باشیم. همان روز که آمدم داروخانه، روی آن میز زمخت نزدیک یخچال داروهای بیولوژیک نشستیم. و شما صحبت کردید از جنبشی که باید آغاز شود برای حرکت به سمت علم دینی و خوانشی نو از فلسفه علم؛ دروغ چرا،
اگر این 4 علامت را دارید شما هم افسرده اید
افسردگی حالتی است که فرد توان و انرژی انجام فعالیت ها و کارهای روزمره را ندارد و گویی یک نیروی منفی از درون او را از انجام کارهای روزانه اش باز می دارد تشخیص و درمان به موقع افسردگی در بهبود کیفیت و عملکرد زندگی افراد بسیار اهمیت دارد.
دکتر مهدی دوایی روانشناس و عضو هئیت علمی دانشکده علوم شناختی گفت : اولین علت بارز شروع افسردگی مختل شدن اشتها است بدین معنی که فرد یا دچار بی اشتهایی شدید است و یا اشتها
شور احساسی حضرت زهرا (س)
هیئت الزهرا (س) تهران
دهه اول فاطمیه 98
سید مجید بنی فاطمه
سرمه چشمام، خاک پاهاتو، ماجرا داره دل من با تو

فایل صوتی + متن مداحی در ادامه مطلب...
(کربلا نصیبتون + شهادت)

متن مداحی:
سرمه چشمام، خاک پاهاتو، ماجرا داره دل من با تو اگر تو چشمام، نمه بارونه، به تو محتاجم، خدا می‌دونه
خدا می‌دونه، نبودی، روز من سیاه می‌شد آخر راهی که می‌رم، عاقبت کجا می‌شد کِی دلم، دچار کربلا می‌شد
صاحب قبر بی‌نشون، سلام مادر واسه زیارتت ک
خانوادگی؟ بیرون؟
همون یه کنسرت بود و والسلام...
یه جوری افسرده ام که کسی دلش نمیخواد معاشرت کنه بام :) هه...
اسکایپ ریختی آی دیم رو سرچ کن پیدا می کنی
hourieforoughi80
منتظرتم :)
یکم سر در بیار دیگه عه :(
همش که من نباید در بیارم
سر :/
بدوووو :(
اونجا چت می کنیم :)
این مسئله جدیدی نیست. اولین باری نیست ک تجربه ش می کنم. ما این داستان رو زیاد با هم داشتیم و هیچوقت برام عادی نشده. نمی دونم تو چطور تجربه ش کردی، چطور باهاش کنار اومدی. مسئله ای ک هست اینه ک، بیشتر از خودش از تاثیری ک داره روم میذاره وحشت کردم. همه چیز رو بهم ریخته، خوابیدنم، خواب هایی ک میبینم. منظورم از خواب، کابوس نیست. یه چیز جدیده، تاحالا این سبکش رو ندیده بودم و خیلی عذاب دهنده س. برام ساعت ها طول می کشه و همه مغزمو له و لورده می کنه، مث یه ف
دیروز با یک تازه آشنایی سکس چت داشتم و سبک شدم. هورمون‌هام بهم ریخته و دچار شیدایی جنسی‌ام. شب غمی از دوری ح داشتم. و در کل دیروز افسرده حال بودم چون خسته‌ام از این علافی. بی‌هدفی، بی‌برنامگی.
میم میگه باید هدف داشته باشی و مدام بهش فکر کنی، اینجور که چه چیزی تو رو می‌تونه به هدفت برسونه؟ الزاماتش رو دنبال کنی؟ هدف مثل خوره به جونت باشه.
راستش فعلا هدفم دکتری و رفتن از ایران هست. و در مرحله‌ی بعدی داشتن تزهای بزرگ در فلسفه. چطور له اینها بای
پنجشنبه یعنی دو روز پیش با میم سر افسردگیم درگیر شدیم و اون گفت که دیگه تحمل اینهمه افسرده بودن من رو نداره. راست می‌گفت تو اون ۵ روز که مح رفته بود عجیب افسرده بودم و افتاده بودم یه گوشه و حالم بد بود و همش فکر سیانور و خودکشی بودم. تا اینکه پنجشنبه رفتم کافه شهر کتاب مرکزی و ح رو دیدم و خب خیلی خوب بود. با هم حرف زدیم کمی تو پارک نشستیم و کمی هم تو ماشین و اون کمی نوازشم کرد، دستم رو گرفت و حتی بهم دست زد اما اون قسمتی که دستم رو گرفت خیلی خوب بود
دکتر ازم پرسید اطرافیان شما رو بعنوان آدم عصبی میشناسن؟!؟!قبل از ازدواج چطور آدمی بودی؟شدت عصبانیتت؟؟من و کسی بعنوان یه ادم عصبی و افسرده نمیشناسه واقعااینطور نیست کسی بگه که مثلا آلاء عصبیِتا کاری به کارم نداشته باشن کاری به کارشون ندارمولی اگر کسی خشمگینم کنه خشمم و بروز میدمباز اون شخص هم بستگی دارهمثلا اگر مدیر مدرسه سرم و داد و هوار میکرد سرم و مینداختم پایینیا معلممحتی پدر مادرم و برادر بزرگترمهنوز هم همینطورمحد و حدود دارم برای خو
میخوام بهش بگم اگر یکشنبه و سه شنبه هفته دیگه بره اونجا رابطه ی پدردختریمون تمومه...
به احتمال زیاد رفتن رو انتخاب میکنه...
به احتمال زیاد دوباره دل من و خواهرم و مامانم رو میشکونه....
به احتمال زیاد دوباره جایگاه م رو بهم یاداوری میکنه...
به احتمال زیاد دوباره دیگری رو به من ترجیح میده...
نمیتونم به خودم قول بدم که گریه م نگیره و افسرده نشم. اما به خودم قول میدم که اینبار زود کنار بیام... 
پ.ن : یه دیالوگ از یه فیلم بود که پسره میخواست بره تو رینگ و مس
  این چه بهاری ست ؟ ز پاییز هم افسرده ترم ...
آه که از باغ گلی سوخته پژمرده ترم
 
جور و جفا از تو کشیدیم و نگفتیم چرا ...
از تن فرشی که رفو نخورده پا خورده ترم
 
حال اگر آتش بشوی هم نشود دور شوم
شعله شدی پیش تو از دیگ سیه چرده ترم 
 
از بر من می گذری حسرتم افزوده کنی
از دل مادری به نامادری آزرده ترم ... 
 
#الهام_ملک_محمدی #غزل #غزل_معاصر
 
 
ب رو میشناسید؟ ب همون دختر خاله امه که یه کمی مشکل ذهنی داره و دقیقا همسن منه.
مادر ب یک ماه قبل خونه کلنگی رو سپرد به بساز و بفروش که براشون بسازه .وقتی کل اسباب کشی تموم شد و مستقر شدن بابای من تو خیابون دیده بودشون که دارن خرده ریز میبرن بالاخره گفته بودن آره یهویی شد دادیم خونه رو بساز بفروش بسازه برامون! 
خواهر ب ما رو عروسیش دعوت نکرد.خواهر ب ما رو برای جشن سیسمونی و جهازش دعوت نکرد. ب وقتی تازه رفته بود سر کار هر وقت سراغش رو میگرفتیم ماما
خب نتایج علوم پایه که اومد و خداروشکر پاس شدم.همش استرس داشتم که نکنه سر جلسه که حالم بد شده اشتباه وارد کرده باشم و جابه‌جا زده باشم چیزی رو.خداروشکر اتفاقی نیفتاد.قطبمون هم که ماشالا به سوالای سخت وبی ربط و مزخرف معروفه ولی به خیر گذشت دیگه حالا هرچی بود.
چشمام که چند روزی هست خوبه.روزای اول خیلی اذیت و درد داشتم اما الان دیگه درد ندارم اصلا.هنوز تاری دید رو دارم  با گوشی مشکل چندانی ندارم اما کتاب رو فعلا ترجیح میدم به چشمام زیاد فشار نیار
تشخیص نمیدم که داشتن مسخره ام میکردن یا نه.
فقط دلم میخواد بشینم وصیت نامه ام رو بنویسم و یه برچسب خوشگل بزنم تهش و چشمام رو ببندم و لبخند بزنم و همین. 
چرا نمیشه همه اش؟ این دنیا دریای خونه. نمیتونم بیشتر از این توش بمونم، چرا درک نمیکنن؟ چرا تموم نمیشه؟  
امروز کنارم توی اتوبوس دختری نشسته بود که تو بودی. بوی عطر دخترانه‌ی احمقانه‌ی تو رو می‌داد. منو یاد اون موقع انداخت که دور بودیم از هم ولی سرتو تو دامنم می‌ذاشتی و زار می‌زدی. یاد اون روز که واسم مداحی محبوبت رو گذاشتی و من از تعجب چشمام افتاد جلوی پاهام. یاد اون شلوار نو که بد وایمیساد تو تنت. چه خاطرات قشنگ خوبی دارم باهات :) چه دوری ازم. چه خوبه که نیستی.
خیلی مدت بودش که حالم اینطور خوب نبوده و تنها دلیل ممکن نزدیکی کسیه که باید باشه
کسی که با نبودش ازارم میده و با نزدیکیش برقو به چشمام میاره وقتی میبینمش بی اختیار میخندم و شاد شادم
آروم آروم بعد خیلی مدت...
و تو خود میدانی که چقدر مهمی....
حالا که پاسی از شب گذشته و همچنان خواب به چشمام نمیاد، یهو این فکر افتاد توی سرم."اگه یه روز نباشم، اتفاقی عکسمو دید، کدوم یکی از خاطراتم/اخلاقم، یادش میاد؟!" غر زدنام؟ صبوری هام، بچگیم، بد بودنام یا خوب بودنام؟ 
خدایا تا ابد دوتاشونو برام نگه دار*_*
امروز عالیترین و بدترین روز دنیا بود، خدا یا مرسی:)

#ف مثل فرشته زمینی:)
میدونستم فایده‌ای نداره.
میدونستم قرار نیست خوب بشم..
پس فقط مجبورم بخوابم . 
و چقدر غم‌انگیزه وقتی که حتی رویاهامم شیرین نیستن..
حالا به چه امیدی چشمام رو روی هم بزارم وقتی رویاهام ناپدید شدند.
شایدم ماله یکی دیگه‌شدند. نمیدونم.
شب بخیر:") 
 
خدایا سر از کارهات در نمیارم. نمی تونم چشمام را عمل کنم، یعنی در صورتی میشه که یه عمل خیلی گرون باید انجام بدم که در حال حاضر اصلااااا امکانش نیست شایدم هیچوقت دیگه نتونم
دلم گرفته وقتی به هیچ کدوم از آرزوهایم نرسیدم. اینکه که دیگه موقعیت اجتماعی یا زیبایی یا تلاش و درس خوندن نمیخواست
دارم به چشمام التماس میکنم که باز بمونن چون دارم از دست میرم کم کم. امروز روز بزرگی بود. تشکیل شده از سیالات و الی و مهدی و دعوا و دعوا و دعوا و دلجویی و توجیه و معادلات و کوئیز و کارگاه و آواز و عکس و فیلم نسبیت خاص و... هنوز تموم نشده. تموم شو لعنتی :))
من اینجا منتظر نشستم. نمی دونم تا کی باید منتظر بشینم، یا اصلا هیچوقت اتمامی هست یا نه. این غم برای من هنوز تازه ست. احساسم شبیه پسربچه ایه ک تو شهر بازی دست پدرش رو ول کرده و با همه جهان تنها مونده. اون دنیای رنگارنگ و چراغای پر رنگ و حس شادش حالا کاملا برعکس شده. رنگ ها به طرز تب آلودی غلیظ شدن و صداها زیادی بلندن، انگار سایه ی مردم و تمام اون وسایل بازی روی صورتش افتاده باشه و دنیا به سمتش خم شده تا بگیرتش، تا برای همشه گم شده بمونه. حالا انگار،
یه چیزی رو خدا خواست فهمیدم امشب که افسردگی و تزریق غم یک تکنیک هست که مارو ناامید و افسرده و نابود کنن یک تکنیک شیاطین هست یعنی دارن کار میکنن رو بچه های نماز خون و مومن و درسته که مومن باید شاد باشه و اونایی که به خدا ایمان ندارن همیشه افسردگی دارن ولی نکته همین بود که شیاطین جمع میشن تا فلجت کنن با افسردگی و تزریق میکنن نا امیدی از زندگی و خدارو یعنی اگه جمع هم بشن واقعا میتونن یه کارایی بکنندا و سیستم ظاهری و روانی انسان رو داغون میکنن با ک
ﻣ ﻮﻨﺪ ﺷﺸﻪ ﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ ﺭﻭ ﺷﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﺮﻓﺘﻪﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺮﺴﺖ ...
 
 
 
ﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺮﺴﺖ !
ﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻼﻡ، ﺧﻮﺑ ﺷﺸﻪ؟ ﺑﺎﺯ ﺮﺴﺖ !
ﻓﺮ ﻨﻢ ﺍﻓﺴﺮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﻮﻭﻧﻪ
 
 
ما دهنمون توی زندگی صاف میشه ، تحقیر میشیم ، میدوویم،عرق میریزیم ، و آخر به هیچی نمیرسیم . میدونی چرا؟چون آرزوهامونو تا یه قدم بهش نزدیک میشیم ، سی قدم ازمون دور میکنن ، این زندگی یه جوون از قشر متوسط ایرانیه، 
افسرده ، جر خورده ، ناامید ، متلاشی ... 
دوست دارین بهتون دروغ بگن
من اینو فهمیدم و بهش رسیدم. بهتون میگن که فوق العاده ترین زندگی جذاب عالمو دارن که پر از فراز و فروده. درد هاش هم هیجان انگیز و جذابه. ولی من میدونم که دروغه همه ش و شما هم لبخند میزنین و باور میکنین. 
البته خب چه اشکالی داره. دروغ راست حقیقت و ای مزخرفات برای کساییه که اهمیت میدن. مثلا من، اهمیت نمیدم.
میتونین دروغ بشنوین و باورش کنین یا باور نکنین یا اصلا ... بذارین پیچیده ش نکنم. میخوام بگم که من بهتون دروغ نمیگم. چون ت
در آستان امامزاده سلیم دراز به دراز افتادم تا ان شاءالله نیم ساعت دیگه اذان بگن افطار کنم 
حال چشمام خوبه الحمدلله 
بالای کوه تهوع گرفته بودم! بس که عرق کردم صورتمو شستم و دو دقیقه نشستم خوب شدم 
اما الان دیگه بی حالم دوست دارم بخوابم 
دیشب تا ۶ صبح بیدار بودم و شش خوابیدم تا یک ظهر
گاهی افکار منفی بزرگترین دشمن افراد است.افکار بد ومنفی می تواند انسان رابه طرف افسردگی بکشاند.بنابراین هرگاه احساس افسردگی کردید حواس خودرا به موضوعی دیگر معطوف کنید.مثلا به پیاده روی بروید یا کتاب بخوانید،جدول حل کنید.درحقیقت کاری انجام دهید که ذهنتان را از ترس هاونگرانی ها به موضوع دیگری جلب شود.موارد متفاوتی وجوددارد که می تواند ما را گرفتار این بیماری ویران کننده کند،اما روش هایی برای مهار آن نیز وجوددارد که می توانیم با استفاده از آ
 
وسط هال خونه اى دراز کشیدم که واسه منه. با همه ى کم و کاستى هاش، با همه ى عیب و ایراداش، با همون دوتا پنجره اى که دلبرى کرد، دیگه خونه ى من شده و قرار روزهامو توش سپرى کنم... الان از خستگى چشمام داره میره و اومدم فقط بنویسم که امروز یادم نره که خب البته بعیده.. این بود یکى دیگه از آرزوهام که محقق شد.
آدمایى که این مدت کنارم بودن رو محاله فراموش کنم..
خدایا شکرت
 
فصل 5
داشتم از ترس سکته میکردم این صدای آدرینا بود!! باور نمیکردم با هیجان توام با استرس رو کردم طرف ایلیا و گفتم:تو برو من زودی میام. ایلیا یه پوزخند زد و در رو بست و طرف مقبره رفت. چشمام رو بستم و خواستم تمرکز کنم که بلکه این صدا رو بشنوم که چیزی دستگیرم نشد دو سه دقیقه دیگه هم موندم و
ادامه مطلب
از امروز که بوی قورمه سبزی توی این خونه پیچید...
از امروز که گردوهایی که از  باغمون اورده بودم رو شکستم و گذاشتم توی یخچال...
این خونه خونه ی من شد....
فقط پلوپر برقی من با اداپتور خوب کار نمیکنه...و این شد که بعد دو ساعت برنجا رو نیم پخته تحویل داد....منم چشمام رو بستم و گفتم فرض کن داری ریزوتوی ایتالیایی میخوری...میشه همون برنج نیم خام خودمون با کلی سس و قرتی بازی...
شاید باورتون نشه، ولی من مطمئنم که آه جانسوز من بوده که دامان فردوسی پور رو گرفته!
همون دوشنبه شبایی که از خستگی چشمام میسوخت، پتو رو میکشیدم روی سرم ولی از صدای فردوسی پور که تو خونه میپیچید خوابم نمیبرد و در حالی که دندان به دندان کین میخاییدم، باغضب  میگفتم ساکت شی الهی عادل!
وی سرانجام برای همیشه ساکت شد!
هر یک از ما در طول دوران زندگی خود به هر دلیلی افسردگی را تجربه کرده ایم . مثلا به دنبال فقدان یک چیزی یا شکست در رابطه عاطفی و یا هر چیز دیگری ما دچار افسردگی می شویم . اگر به صورت طبیعی بعد از چند روز این مشکل برطرف شد که هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد اما اگر نشانه ها ادامه پیدا کند، در این صورت باید به روانپزشک مراجعه نمود .
افراد افسرده همیشه نیمه خالی لیوان را می بینند، ممکن است که دچار بی اشتهایی یا پر اشتهایی شوند، در خواب رفتن مشکل دارند و اگر
میدونی یهو بدم اومد. که چقدر مسخرم آخه. چرا اینقدر دست خالی امیدوارم من؟ چرا فکر میکنم همه چیزو میتونم درست کنم؟ اشک تو چشمام‌ جمع شد. غصم شده اصن. خیلی غصم شده. که دوباره یادم اومد نمیتونم. تلاش های بیهوده. خیلی بیهوده. مگه غار آدم چشه؟ یا به قول تو ناراحتی عنه؟
نمیخوام‌ دیگه. هیچی نمیخوام. هیچیِ هیچی.
درمان شناختی رفتاری افسردگی یکی از مؤثرترین روش‌های روان درمانی است که برای بهبود افسردگی به کار می‌رود. افسردگی شایع‌ترین بیماری روانی است که در هر سال افراد زیادی را درگیر خود می‌کند. معمولاً مشکل افراد افسرده ناامیدی و بی‌لذتی است. آن‌ها اغلب از فعالیت‌های شغلی و یا فعالیت‌های تحصیلی باز می‌مانند. مهم‌ترین عامل خطرساز برای بیماران افسرده میل و گرایش آن‌ها به خودکشی است. در این مقاله سعی داریم تا مختصر به درمان افسردگی با رویکرد
دانلود آهنگ جدید ماکان بند دلمو دزدید
Download New Music Macan Band – Delamo Dozdid
پخش و دانلود در ادامه مطلب
 
دانلود آهنگ جدید ماکان بند دلمو دزدید با لینک مستقیم
 
متن آهنگ دلمو دزدید از ماکان بند
 
یه دلسوخته ی بازنده یه افسرده ی غمگینمبه این فکر میکنم دیگه که چشماتو نمیبینمیه دلسوخته ی بازندم جلو چشمام همش دیواردیگه خسته شدن پاهام یه دنیا رو تنم آوارخدانگهدارت دلم تنگ میشه واستجای من نیستی نگی رفتش و جا زدخدانگهدارت فقط رو به خدا کن حالم خرابه برام دعا
 
از وقتی خودم رو شناختم لحظه‌های سال تحویل کنار مامانم نشسته بودم و چشمام بسته بود و داشتم تندتند از ته دل دعا میخوندم . امسال اما مشغول ساکشن کردن لوله تراشه مریض بودم و حتی مطمئن نبودم که سال تحویل شده ، فقط تونستم از پنجره به آسمون ابری رشت نگاه کنم و بگم امیدوارم سال خوبی باشه و بعد برگردم رو به مریضم و بهش بگم سال نوت مبارک .
چرا چیزی به اسم خوشحالی‌فروشی تو دنیا نیست؟
اگر بود لابد خیلی گرون بود و بازم آدمای عادی نمیتونستن از پس هزینه‌هاش بربیان بعد بیشتر افسرده میشدن و پولدارها خوشحالی‌ها رو میخریدن و همیشه خوشحال بودن. با این حساب خوبه که نیست. 
چند روز قبل بهم گفت که این سفیدها مخصوصا سفیدهای اروپا و کاناداو استرالیا (و نیوزیلند) نمیدونم چرا اینقدر افسرده و منزوین، اینها همه ش به معادله باخت-باخت فکر میکنن.
چرا اینها عوض نمیشن؟
چرا اینها درست نمیشن؟
چرا اینقدر افسرده، تنها، و خلاقیتن؟
 
ازش پرسیدم،
الان اگه یکی بیاد بگه پسر گل، اجازه بده کیرت رو ببرم از ته، ولی در عوض همه دنیا رو میدم دستت، اصلا میشی رئیس جمهور امریکا، ایا قبول میکنی؟
 
بنده خدا با تعجب نگاهم میکرد که این کیر چه ربط
خب از همین تریبون اعلام میکنم آزمون توشهری قبول شدم و به جمع گواهینامه‌داران پیوستم :))))
خیلیم خوشحالم. تابستونم بی‌ثمر نموند. 
همیشه از رانندگی میترسیدم. واقعا خوشحالم که توو دو ماه کلاس هام رو رفتم و اونقدر یاد گرفتم که دفعه ی دوم با وجود یه افسر سختگیر و جدی قبول شدم :) الان چشمام قلبیه  :)))
 
چند تا چیز دیگه هم هست که باید بنویسم ، حالا میام مینویسم بعدا.
 
 
 
هوا به شدت عشقه الان ، بعد اذان کم کم شروع کرد به بارون باریدن و آلانم که هوا گرگ و میشه و نم نم بارون میاد صدای برگای درخت انگور کنار حیاط و بادم که باهاش ترکیب شده و انقده خنکه که نگو :))))
و الان به شدت میچسبه بری زیر پتو و بخوابی و از خنکی بیرون و گرمای پتو لذت ببری اما نمیتونم برم بخوابم وقت ندارم :((( 
با همین فرمون برم جلو چشمام کم کم خشک میشن ، وای خدا هوا چقدر خوبه :)))))))
پراید ما یه آپشن داره که پورشه هم نداره! اونم اینه که یه دکمه داره که وقتی نگهش میداری آنتنش از کنار در راننده میاد بالا، اون وقت فرکانس های باند FM رو با کیفیت میتونی گوش کنی.
یه آپشن غیر ضروری هم داره که کولرش باشه! بعد تصادفی که داشتم (البته به من زدن!) برای صافکاری گاز کولر رو خالی کردن. سال بعدش حوصلم نشد برم پرش کنم، سال بعدترش رفتم گفت یه چیزیش مشکل داره باید فردا بیای اوسا فلانی بیاد سرویسش کنه که بازم پشت گوش انداختم، و امسال نور علی کل ن
پریروز ظهر بطور ناگهانی توی شرکت خوابم گرفت اینقدر که هر یه دقیقه برام یک ساعت میگذشت تا بلاخره ساعت 2 شد و طبق معمول رفتم خونه‌ی مامان و بعد از ناهار آریان رو برداشتم و رفتم خونه. با هر بدبختی بود غذا درست کردم و بعد از خوردن شام، حدود ساعت 8 مثل جنازه افتادم. هرازگاهی با صدای آریان بیدار میشدم اما از شدت سرگیجه و سردرد دوباره میوفتادم. پرویز هم وقتی حالم رو دید ظرفها رو شست و مراقب آریان بود. صبح وقتی چشمام رو باز کردم که بلند بشم برای رفتن به
امشب حالش بد تر از همیشه شده ، امشب ... ولش کن یه سوالی ، چرا این حلقه ی اشک الآن باید بشینه به چشمام ؟ الآن که بغل مادر بزرگش آرومه و من دارم می نویسم . چرا وسط گریه ها ، گریه هایی که تا حالا ازش ندیده بودم نه ؟ ...
+ اللهم اشف مرضانا ...
قرار بود امروز با هم بریم
نشد ... 
اما به همین آسمون آبی که انقدر صاف و صیقلی بود که میشد توش تو را ببینم قسم
که همین جوری که راه میرم چشمام دنبال تو بود
یک شنبه که دم مترو بودم همش دنبال تو بود
شاید هنوز نمیدونی که دارم برات مینویسم... ولی روزی صدبار میام ببینم که تو چی مینویسی... 
رستگاری عاشقی در 22 بهمن 
 
دارم از سردرد می میرم
خواب چشمام رو خفه کرده، اما جنون بی خوابی گرفتم. دوباره درد. 
نمیدونم چیکار باید کنم. اینجا می نویسم که بلکه چندثانیه حواسم به چیز دیگه ای پرت بشه
ای کاش این بیخوابی، برادری به اسم فراموشی داشت
دیگه دارم همه چیز رو تار می بینم
چرا امشب تموم نمیشه
چرا خوابم نمی بره
دیگه هیچی نمی فهمم. درد و رنج مطلقه. و نا امیدی. از سرنوشتی که بهش دچار شدم...
سه شنبه دو هفته پیش بهتون گفتم قراره عمل لیزیک چشم انجام بدم ولی به خاطر اشتباهات پرستارها و بی اطلاعی من متاسفانه کنسل شد و به هفته بعدی موکول شد. تا سه شنبه بعدیش انقدر ناراحت و عصبی بودم که دستم به نوشتن نمی رفت و دو تا کتاب رو تموم کردم.
گذشت تا سه شنبه هفته پیش، این دفعه دیگه همه چیز روال بود و نفر اول عمل بودم... نگم براتون که وحشتناک بود... همه چیز رو میدیدم و حس می کردم، مثل وقتی می ری تو دندون پزشکی، فقط با این تفاوت که چشمته و خیلی وحشتناک
میدونی چیه ؟ دلم می‌خواد فقط بخوابم 
اخه تو شرایط فعلی تنها جایی هست که میتونم ببینمت و بکشن کنم ...
عذاب جهنم رو لحظه لحظه میکشم ...
ثانیه های نبودنت ...
با خوندن پیام های قدیمی مون و گوش دادن وویس هات چشمامو میبندم و به محض باز شدن چشمام بازم شروع می‌کنم به خونم پیام هامون ...
چه قدر دیگه با اشک بخوابم و با بغض بیدار بشم تا بیایی ؟؟؟؟
عاقا این اون موقع ها سر از باسن تشخیص نمیداد
بچه انقدر ..نمک
موزیسین
خواننده
یا بسم ا...
پی نوشت1:کرمم گرفته برم بهش کرم بریزم
پی نوشت2:دیگه افسرده نیستم گویا خدا نجاتم داده
پی نوشت3:هیچوقت فکر نمی کردم اینطور کشف هایی انقدر هیجان انگیز باشه
پی نوشت4:خداوند مرا ببخشاید
سلام دوستان.
صبح آخر هفته تون بخیر.
اومدم بگم من حالم خوبه نگران نباشین.مهمونی یکشنبه و اومدن غزاله هم به خوبی برگزار شد.
امروز میخواستم بنویسم اما از دیشب یکساعت و نیم خوابیدم فقط.
سرم درد میکنه و چشمام باز نمیمونه اصلا...ببخشید.
فقط اومدم خبر بدم که نگران نمونین.انشاالله شنبه یه پست طولانی از انچه که گذشت این هفته مینویسم.
کل امروز رو سر درد داشتم و چندین مدل قرص خوردم. تمام بدنم داره میشکنه و دهنم بدمزه ست. بیش از ده دقیقه که به مونیتور خیره میشم سر گیجه و ... .
نمی دونم آنفولانزائه یا فشار یا چی!
حالا بهرحال تو حال مرگ هم باشم باید برم امتحانو بدم. فردا شب میرم تهران.
 
+ اینجا بهتر شد؟ از آقای موسوی خواستم بهم یاد بده که فونت را چطور بزرگ کنم. چون جدا برای منم ریز بود و چشمام اذیت میشد.
 
همه گفتن بعد دیدنش گریه میکنی راستش خودمم هم باور کرده بودم که گریه میکنم
اخه من وقتی بهش فکر میکردم گریه میکردم چی برسه ببینمش
دیدمش خیلی عادی دست دادم حتی دلم نمیخواست  روبوسی کنم ولی زشت بود دیگه!
گریه نکردم و حتی دلم نمیخواست پیشش باشم تمام خاطرات بد جلو چشمام رژه میرفت از بدن کنارش فقط عذاب کشیدم
غروب سر راه رفتم ببینم فروشگاه کنار دانشگاه کیف میف حراج نکرده....
کیف دلخواه رو پیدا نکردم اما چشمام یه چیزی دید که دلم از کف رفت!!!!
یه صندل بندی پاشنه متناسب قرمززززز....
البته قرمزش یه کم فسفری نارنجیه اما همه چیزش میزونه...
یه تخفیف اساسی هم خورده بود...
چنین شد که خسته اما با چشمای قلبی کفش زیر بغل برگشتم خونه و ممکنه امشب تا صبح از ذوق خوابم نبره...
من دو ساله هر صندل قرمزی که میبینم دلم میلرزه...
اخ جون و پاخ جون :))
به شکوه گفتم:
برم زِ دل
یادِ رویِ تو
آرزویِ تو ...
به خنده گفتا:
نرنجم از
خلق و خوی تو
یادِ رویِ تو
ولی ز من دل چو برکنی
حدیثِ خود بر که افکنی
هر کجا روی
وصله ی منی
ساغرِ وفا
از چه بشکنی؟
پ.ن: ظهر جمعه ی خود را به جای خطابه ی نماز جمعه با صدای نامجو نگذرانید، افسرده بشید کی گردن میگیره؟ ولی چه خوب و اثر گذار میخونه :( اَه! دارم متنبه میشم!
مثل اول نکنی خوش دل آزرده رانکنی زنده به آبش گل پژمرده رارک بگویم که دل آزرده دل آزار شودنخورند آب ز لیوان ترک خورده راطعنه ای گفت جوان دست عصایت به چه کار ?بی خبر بار غمش حلقه کند گرده راخوبی ات خیر تو را آورد اندیشه ی زشتبه غلامی ببرد خلق سیه چرده رایک شبه عمر گذشت و متوجه نشدمغاصبش باز نداد آنچه ز من برده را ...لب من خنده بلد نیست زند عیب مکنکه غمش شاد نخواهد من افسرده را#الهام_ملک_محمدی
تکست آهنگ حال دلم ادوین
حالِ قلبم بی تو تعریفی نداره میشه برگردی
نمیدونم بهم کاش بگی چرا با دلِ من سردی
نم زده چشامو تو که میگفتی داری هوامو
بیا برس به دادم
اگه میشنوی صدامو
وای از این زمونه
حالِ دلمو هیچکی نمیدونه
غم دوریت داره منو به آتیش میکشونه
جایِ خالیت داره
قلبمو از جا میکنه
خیسِ اشکم دو تا چشمام این حالِ منه
کی به جای من داره
سر روی شونت میزاره میخونه
بی تو اینجا یه گوشه
این دلم میپوسه
این فاصله برام
یه چی مثل کابوسه
سرد و بی روحه
این خ
سلام و عرض ادب 
اهل مقدمه چینی نیستم یک راست میرم سر اصل مطلب؛
دختری هستم ۲۱ ساله که دچار دگرگونی هایی شدم که نمیدونم اسمش رو چی بذارم، بیماری یا ... ؟، قبلا خیلی شاد و شیطون بودم، خیلی خوش بین بودم، اصلا ۱۸۰ درجه همه چیز چرخیده.
دیگه به کسی خوش بین نیستم، به شدت جوشی و پرخاشگر شدم، نمیتونم با کسی صمیمی بشم و در واقع به کسی نزدیک بشم، نمیتونم اعتماد کنم به کسی، کاملا کم حرف شدم، همه ش حس میکنم یک آدم افسرده شدم، برام خواستگار میاد اما نمیتونم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها