نتایج جستجو برای عبارت :

اینطور که بوش میاد باید منتظر شگفتی های دیگه ای هم باشیم. 40+ مثلا

    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
کتاب باید كسی از میان ما به كشتن كتاب برخیزدشاعر: فرهاد وفایی

چشم هایششروع ویرانیو من آن دورترین شهر زیر آوارمکه هیچ ، هیچ ، هیچامیدِ نجاتم نیست
برای تهیه ی این کتاب می توانید به پیج اینستگرام نشر شانی مراجعه کنید:@nashreshani1
همچنین می توانید از سایت نشر شانی تهیه کنید: 
http://www.nashreshani.com
وضعیت فلسطین این چند روز آشفته بود. امانی المحدون، آن خانم باردار فلسطینی منتظر به دنیا آمدن فرزندش و دیدن صورت نوزادش بود که جایش آتشِ بمب‌ِ اسرائیلی را دید؛ این رمضان، پدر خانواده منتظر افطاری‌های غم انگیزی‌ خواهد نشست؛ در نبودِ همسرش و فرزندی که دیگر نیست. این مرد تنها پای سفرۀ غم می‌نشیند و روزه‌اش را با اشک باز خواهد کرد.
انتظارها خیلی فرق کرده‌اند، عوض شده‌اند، آدمی منتظر یک چیز می‌نشیند و چیز دیگری به او می‌دهند مثلا ما این جا
سلام
یه وقتایی هم هست آدم الکی غمگینه.
مثلا من امروز غمگینم، دلیلش را میدونم ولی نمیدونم باید چکار کنم که غمگین نباشم.
یه تلاش هایی انجام دادم که هنوز به نتیجه دلخواهم نرسیده.
ولی به قول حافظ:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند       چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
فکر میکنم اینجور مواقع که ما تلاشمون را کردیم و هنوز به نتیجه دلخواه نرسیدیم، بهتره کمی صبر کنیم و همه چی را به خدا بسپاریم.
خدا یه سری قوانین در این دنیا گذاشته، یکی از قوانین ا
به هوای این روز های ماه مبارک که چند خط بیشتر قرآن می‌خوانم...
هی هرچند آیه که می‌خوانم... بعدش یک آیه پشت بندش می آید...آی بنده هایی که گناه کردید اگه توبه کردید خدا را مهربان میابید...یعنی...بنده های جان این ماه ماه شماست...من آغوشم را برای شما باز کرده‌ام...نکند نا امید شوید...نکند این ماه تمام شود و شما جزء پاک شده ها نباشید...
نکند...
بعد ... ولی خدا...نگاهش... رفتارش...قلبش...مثل خدا می‌ماند...
جلوه ای از خدا می‌داند...یعنی چه؟
یعنی ولی غریب‌ش... مهدی غر
منتظر نشوید 63 ساله شوید !
در سال 1977 یک مرد 63 ساله، عقب یک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوه‌اش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ چیزی سنگین‌تر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود !
او بعدها دچار افسردگی شد‌ ، می‌دانید چرا ؟
چون در 63 سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته که باورش نداشته و عمرش را با حداقل‌ها گذرانده !
منتظر نشوید 63 ساله شوید ،توانایی انسان نامحدود است ...
 
یه سری مشکل و درگیری دارم این روزا، برا اروم شدن دل هممون پلاس اعصاب خط خطیمون ممنون میشم دعا کنید:دی
دلم اتفاق خوب میخواد،
مثلا سیستمای دانشگاه یه هفته خرااب شن راحت شیم
یا بستنی شکلاتی خصوصا اون قیفیایی که نزدیک حرم امام رضا(ع) شبا بعد افطار تو سرما میخوردم
یا پیتزا پر پنیر
یا مثلا کادو بگیرم
یا مثلا ازین کیکایی اینستا نشون میده برش میدن از وسطش یه عالمه شکلات روون میشه ازونا بخورم
مثلا هوا خنک و بهاری بشه
یا مثلا کادو بگیرم.. خب میدونم گف
• منتظر:
 
چهار سهل استچهل سال هم بیایددر انتظار بازگشتت، می مانمتا استخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو بذر گل های سوسن و یاس را در چشم های خشک ات بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسین(ع)بر پیشانی اتگره زنم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 • منتظر:
 چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
هزار سال منتظر یه اتفاق خوب باش ، عمرا اگه اتفاق بیفته!بعد اتفاق هایی که اصلا احتمالش رو نمیدی بیفته ، چنان طوری از اون بالا میوفته رو مَلاجِت که دیگه نمیتونی راه بری.
یه توصیه برادرانه می کنم بهتون.جزئی از جامعه منتظر نباشید.هیچ کس قرار نیست بیاد . قرار نیست یکی  بیاد و زندگی ما رو گل و بلبل کنه و با انتظار هیچ چیز درست نمیشه.در مواقع سختی ،  یکی از راه های تسکین روح ، پناه آوردن به واژه انتظار هست  ولی انتظار مثل ماده مخدر میمونه و جز توهم و تب
میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
یکی از موضوعاتی که باعث عصبانیت من می‌شود، غیر مستقیم بیان کردن حرف هاست. مثلا اگر شما چای می‌خواهید و من مسئول چای هستم، به‌جای بیان درخواست بگویید : من خیلی چای دوست دارم. و منتظر باشید من از این جمله موضوع چای خواستن را برداشت کنم. چند دقیقه پیش اتفاق مشابهی برایم افتاد و در حال تلاش برای آرام شدن هستم. هرچند این صحبت ها را بعدا با شخص مورد نظر در میان می‌گزارم.
امروز یکی بهم فحش داد دیدم حمله شیطانیه و از هموناس که پدر درمیارن و اثری از خودشون نمیزارن لذا رفتم تو فکر درمورد جن ها چند کلوم بگیم اولا جن ها هم مثل ما آدمیان دنبال افرادی اند که ببیننشون و چشمشون باز باشه الان ما انسان ها میگیم ای کاش یه جن خودش رو نشون بده به ما و اسرار حمل و نقل جن ها و کتابی که نویسنده ش جنه و چه شهری توسط جن ساخته شده و چه شهری جن ها بیشترن توش و آیا میتونن مارو پرواز بدن چرا خودشونو جن ها نشان نمیدن چه طور مراقبت میکنن ا
گاهی تا سه صبح بیدار و به اجبار ساعت هفت برپا!گاهی هم اینقدر نخوابیدم تا اینکه یهویی خوابم برد و وقتی پاشدم باید عصرونه میخوردم بجای صبحونه،زندگی همینطوریه دیگه نباید سخت گرفت یه روز چشا پر پف و خستگیه یه روز نیست.ریلیشن شیپ،دیت،کار،هنرستان،آزمون مرداد.
● مردی که به‌تازگی مُرده بود، پشت دری بزرگ منتظر بود تا در جهنم ثبت‌نام کند؛ دقایق بسیاری منتظر ماند و بعد ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها و سال‌ها به‌همین منوال گذشت، سرانجام از کسی در آن حو
حسد... تهمت... تهمت!
حسد... زخم زبون... زخم زبون!
حسد... حق رو ناحق کردن... حق رو ناحق کردن!
حسد... حق الناس... حق الناس!
حسد...
فخرفروشی!!
حسد... و ... چیزهایی است که از کلاس درس اخلاق یاد گرفته بود.
حالا هم حتما" آنجا کلاس های درس شهادت است! هه... نشستم نگاه میکنم.... جنگی رو که میدونم برنده اش کیه.. نگاه میکنم و منتظرم منتظر حق ناحق شده مان.. منتظر کوتاه شدن دستتون از سرنوشت ما..
منتظر خدا♡

 
باسلام
 
بزودی یک داستانک با چند قسمت که سعی کردم جالب بنویسمش رو منتشر میکنم :)
در کانال تلگرامی و وبلاگ خودم :)
هرجمعه ساعت 21 شب منتظر باشید...
 
اگه خدابخواد امشب قسمت اول منتشر میشه...
منتظر باشید...
 
 
[آپدیت]
+بدلیل برخی دلایل قسمت اول فعلا منتشر نشد...
انشاالله در طول این هفته منتشر میشه فقط منتظر حمایت هاتون هستیم :))
 
گوگل نیست پست‌هام بی‌عکس شدن 
شب به پایان راهش نزدیک می‌شودما راهرگز خوابی نیست.بیدار می‌مانیم تا سپیده‌دمان.منتظر می‌مانیمتا خورشید چکش‌اش رابر تارک خانه‌ها بکوبد.منتظر می‌مانیمتا خورشیدچکش‌اش رابر پیشانی و قلب‌هایمان بکوبد.آنقدر بکوبدتا صدا شود.تا شنیده شود.صدایی دیگرگونه.چرا که سکوتپر از صدای گلوله‌ی اسلحه‌هایی‌ستکه نمی‌دانیم از کجا شلیک می‌شود.
یانیس ریتسوس
 
 
مثلا با حال خوب بیدارشی وروزتو شروع کنی.
 
قطعه مورد علاقتو گوش کنی.
 
روی نیمکت دلخواهت توی پارک بشینی چشماتو ببندی وعطر پاییزو نفس بکشی .
 
ورزش کنی و مردمو دوست داشته باشی...
 
مثلا توی پیاده رو از دختربچه غریبه عکس بگیری ودلت بره برای لبخند ونگاهش ...ببوسیش.
 
و قطعه مورد علاقتو گوش کنی.
 
به هوای خرید گل نرگس بری گل فروشی ولی چشمت خیره کاکتوسا بشه...
 
مثلا آشپزی کنی و دست پختتو دوست داشته باشی  .
 
غروب پیاده روی کنی و با حوصله  از  دست فروش
جمعه های آخرسال است ودلهامنتظر/کهکشان وسال وماه وکل دنیامنتظر/آل احمدهم یکایک مژده وصلش دهند/قلب پاک مرتضی وچشم زهرامنتظر/کربلابهرقدومش نورباران گشته است/جمعه هاشدندبه خوانش تابه فردا منتظر/شیعیان اندرفراقش اشک زمزم کرده اند/هربهارو هرمحرم دشت ودریا منتظر/چشمهاشدبی فروغ واشکبار حضرتش/کشورایران و رهبرگشت آقا منتظر/هست درآمادگیها زمزم وشوق وصال/حضرت مهدی خودش هم هست اینجامنتظر/پس بیاای یوسف حق تاظهورت رخ دهد/گنج زیبای عدالت سوی برپامن
تا به کی 
قرار بر دمیدن به شمع‌هاست؟
شمع‌های هرزِ نانجیب که
از دل سیاه کیک‌های تلخِ سرزده
با جرقه‌ای جوانه می‌زنند
بی بهانه‌ای، زبانه می‌کشند
آتشی به دامنِ جهان ما،
روزهای مرده از جنون فکر،
روزهای بُرده از دیار بکر
می‌زنند
قدرتی نمانده تا
یک ‌نفس نگاه دارم آتش لجوج را
می‌کشد و می‌برد
روزهای انتظار و تا همیشه کوچ را
می‌شماردم که چندمین منم
چندمین نیامده که رفته‌ام
چندمین نرفته‌ای که مانده‌ام
چندمین کسی که در میانه‌‌ام
نارسیده‌ا
 
 
سکوت معنادار بر دو قسم است: یا کسی منتظر سخن گفتن تو است و تو با سکوتت می‌خواهی او را به چیزی متوجّه کنی یا آنکه تو سکوت می‌کنی که خودت را به معنایی متوجّه کنی... وقتی نه کسی هست که منتظر سخن گفتن تو باشد و هم تو بدانچه باید متوجّه هستی دیگر سکوت چرا؟!!
 
( این لئالی از سینه‌ی بنده‌ی حقیر (الاحقر الجانی)  می‌تراود، کف دستت خوب بنویس تا خواب در چشم ترت بشکند...!)
من با بعضی از صفاتی که رو حیوونا میذارن مشکل دارم و به نظرم این‌کار نامناسبه. مثلا یه جوری میگن خر نفهمه، انگار بقیه‌ی حیوونا اوقات فراغتشون رو به حل معادلات لگاریتمی می‌پردازن! یا مثلا همچین میگن کوالا‌ها فقط می‌خورن و می‌خوابن، انگار مثلا گوسفند‌ها هر‌ روز صبح ساعت ۵ بیدار میشن، یه چای تلخ می‌خورن، می‌رن بالا سر دکل نفت تا آخر شب!!
کارهای زیادی هستند کههر کسی یه لیست بلند ازشون در ذهنش تهیه می کنه و منتظر یک فرصت مناسب هست تا انجامشون بده.
کارهایی مثل سالم تر کردن برنامه غذایی ، ورزش ، درس خوندن ، تلاش برای کاری ، شروع برای یک هدف ، برنامه های عبادی و اخلاقی و ...
همیشه در مورد اینکه کار امروز رو نباید به فردا انداخت شنیدیم . دلایل زیادی می تونه برای امروز و فردا کردن ها وجود داشته باشه؛
مثلا شاید حس تنبلی به ماچیره بشه ، یا شاید اونقدر که باید برای انجامش انگیزه نداشته باش
وقتی کسی به شما کار سفارش میده و شما وقت آزاد دارید آیا برای اینکه یکم طاقچه بالا بذارید و کارشو حتی اگه انجام دادین چند روز دیرتر نشونش میدید تا فکر نکنه هول بودید؟ یا اینکه مثلا امروز از صبح تا عصر کار کردید و غروبی که آماده شده خروجی رو نشونش میدید که نظرش رو بگه؟ 
به علاوه اینکه اصل فایل رو زمان تسویه حساب تحویل میدید.
حقیقتش من فاز خیلی ایرانیا رو نمیفهمم.اون موقع که تازه اینستاگرم ساخته بودم و هیچ پستی نداشتم
حدود 14 نفر (که گرگ زاده پول نژآد هم توشونه لاغر پر ابروی نخ زشت) اومدن منو ادد کردن، و به واسطه من رفتن فامیلامو ادد کردن.
مثلا من نمیفهمم
من هیچوقت توی مشنگ رو ادد نکردم هیچ جا
چرا خب میری اکانت فیک میسازی و با اون مثلا اقوام من رو فالو میکنی؟
مثلا دیدن عکسا و فیلمای اینا به تو چه حسی میده؟
یه سری آدمها خیلی مریضن.
یعنی هر قدر بیشتر میگذره میگم خدا رو ش
یکی باشه ... باهاش راحت باشی ... همین ساعت از روز بهش پیام بدی بگی خوابم نمیبره ... اصن حس خواب نیس ... بیا باهم حرف بزنیم ... بعد منتظر شی ... منتظر شی ... جوابی نیاد بعد هر چی ترفند بلدی بزنی... به تلفنش زنگ بزنی...  به پنجره اش سنگ  بزنی ... آیفونشو بزنی ... بیدار شه فحشت بده ولی ... ولی تنهات نذاره ... بگه برنامت چیه خر بیشعور 
و امروز منتظر ماشین بودم . تاکسی .هرچی ایستادم خبری نشد
ای بابا دیر شد دیر شد
" وقتی منتظر ماشین بودید نیامد یک فاتحه برای شهدا بفرستید " بابا  گفت . تو سه راه تاکستان منتظر ماشین بودم و دم طلوع افتاب بود و منتظر اتوبوس بودم دیدم داره نماز قضا میشه همان جا کنار جاده وایستادم . اخه یه ماشین می اید و به من می زنه . خب نمازم داشت قضا می شد  .
نمازم را خواندم . خب ماشین کو این وقت صبح . بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم .... " همدا
امروز از جلو سفارت کشور دوست و همسایه رد شدم...
جلو درش پره اتباع خارجه(چیزی حدود 200_300 نفر) . اون طرف خیابون هم کلی پیک موتوری و کارچاغ کن حضور گرم داشتن...به مراتب بیشتر از دوستان کشور همسایه. منتظر بودن تاا یکی برای رفع نیاز به سمت شووون بیاد و اینا حمله...
یه صحنه از گیم آف ترونز برام تداعی شد،اونجا که جان اسنو و چهار پنج نفر وسط یه برکه یخ زده منتظر بودن و وایت واکرهااا اونطرف...
طبق معمول با دوستای صمیمیم مثلا در حال درس خوندن بودیم( هیچ وقت جمع نشین یک جا برای درس خوندن )
دراصل مدام حرف زدیم و خوراکی خوردیم ( امان از پرحرفی ما دخترا )حرفامون رسید به مبحث شیرین ازدواج:)
یکی از دوستام که تازه دماغشو عمل کرده گفت : بچه ها تا قبل از اینکه دماغمو عمل کنم به ازدواج فکرمیکردم و منتظر 
شاهزاده سوار بر پراید سفید بودم الان دیگه نظرم برگشته پرسیدیم چرا ایشون فرمودن :چون دیگه خودم خرج عمل دماغمو دادم و سال های 
پرهزینه تحصیل و جو
آدامسم رو تو کاغذ رسید عابر بانک مچاله می‌کنم. نماز میخونم. توی زمین تنیس توپ ها را با بقیه تقسیم می‌کنم. ایمیل می‌دهم. احساس می‌کنم زیبا هستم. می‌‌پرسم بدنم روی یک خط راست است؟ راه می‌روم. می‌نشینم. صدای باز و بسته شدن درهای دانشگاه را چک می‌کنم  منتظر محل دقیق برهمکنش مولکول ها هستم. منتظر محل دقیق برهمکنش مولکول ها هستم. 
یکی از تصمیمات مهم زندگیم قطع ارتباط با آدم های سطح پایینه مثلا همین دوستم مها !
وقتی که گفت به من پراید نمیاد ,اصلا عمرا پشت پراید بشینم ,کلاس نداره, با احساساتی که خدشه دار شده بود با خنده بهش گفتم اره به تو پراید نمیاد ,وانت بار یا نیسان آبی میاد(خیلی چاقه)

از وقت نشناسیش هم بسیار ناراحتم اینکه من حاضر میشم میام دم خونشون ولی میبینم هنوز حاضر نشده و باید پشت در منتظر بمونم از خودم میپرسم چرا باید این دوستی ادامه بدم?
عمر این دوستی هم داره سر م
منتظر بودیم اسنپ بیاد. میخواست بره راه آهن. میخواست بره.برگشتم بغلش کردم.
گفت منم دلم برات تنگ میشه ولی این موقعیت واقعا عجیبه.
خندید.
خندیدم.
نفهمید چقدر منتظر اون لحظه بودم.
.
.
.
میدونم هرچی کمتر نزدیکش باشم به نفع خودمه
ولی دلم که نمیدونه.. قلبم که نمیفهمه
تظاهر به دوست نداشتنش خیلی ضعیفم کرده..
شاسوسا بودمکنار همان عمارت مخروب، زیر آسمان شگفت انگیز کویرتنهای تنهاتنها صدای وبلن‌سل در فضا پخش بود، قطعه‌ی Empty Skyو مه عمیق، انگار که تمام ابرهای دنیا به زمین آمده بودند
ارغوان ابتهاج می‌خوانم و منتظر 
منتظر تو که از میان ابرها پیدا شوی
بیا ای مجاهد به سوی خدا ، که جنت منتظر بود بر شمابرو سوی رضوان ایزد ز دل ، به جنت سرآید ز این آب و گلشهید خدا زنده و جاودان ، به عرش خدا می رود پر زنانبگیرد جهان از مجاهد سبق ، مجاهد همیشه علمدار حقبکوچد مجاهد ز دنیای ما ، رود بهر عزت به سوی خدابرای شهید خدا هر زمان ، به جنات حق منتظر بوریانمجاهد ز انهام حق بهرمند ، مجاهد به نزد خدا سربلندیقین مجاهد چو کوه استوار ، مجاهد به راه خدا برقرارمجاهد به سوی ملاقات حق ، رود تا ابد درون جنات حقز دنیای فان
میگن غلظت آلاینده ها دیشب اینقدر توی تهران بالا بوده که باید شهر تخلیه می‌شده. 
ولی آیا دیشب حرفی راجع بهش زده شد؟ البته که نه! 
چون به هزار دلیل ناگفته بهتر بود کسی چیزی نگه و چراغ خاموش منتظر باشن. 
منتظر دلیل هزار و یکم برای تخلیه نکردن شهر.
دلیل هزار و یکم این بود که شاید، فقط شاید بارون بباره... 
فقط میتونم به یه چیز فکر کنم: خدایا، دمت گرم که فقط خودت هوامونو داری... 
پلی استیشن 5 ، نام رسمی کنسول نسل نهمی سونی است که متاسفانه شرکت سونی هنوز تاریخ دقیقی برای انتشار این محصول جدیدش اعلام نکرده اما خبر منتشر شده حاکی از آن است که چیزی تا انتشار نمانده. قیمتش هم هنوز اعلام نشده. 
کنترلرش هم با پیشرفت های چشمگیری روبرو شده.
تا تابستون منتظر بمونید احتمالا تا اون موقع منتشر شده
پس پولاتون رو بذارید تو قلک احتمالا گرونتر از PS4 باشه
دانشجویان گرامی
با سلام
لطفا هر سوال یا مطلبی که در طی هفته با آن مواجه می شوید و امکان منتظر ماندن تا جلسه بعد برای شما وجود ندارد، به صورت :
پست الکترونیکی
یادداشت در شبکه های اجتماعی
پیام کوتاه(اس ام ای)
مطرح بفرمایید.
با توجه به شرایط طی ۴۸ ساعت منتظر پاسخ باشید. در صورتی که قصد تماس تلفنی دارید ،حتما پیش از تماس از طریق پیامک نسبت به زمان مناسب اطلاع حاصل کنید.
متشکرم
دیده اید گاهی انسان، بی هوا، میان زمین و آسمان، انگاری اجل معلق رسیده باشد، دلش می گیرد .... می رود در هم، کِز میکند گوشه ای ؟!!
نمی دانم برایتان اتفاق افتاده است یا نه ... ولی اینجور لحظه ها انگار منتظر می شویم
منتظر می شویم که کسی بیاید و از بی حوصلگی نجاتمان دهد.
 
دوست صاحب نفسی داشتم که می گفت : در عالم هستی ، انسانی هم افق تو هست، که در این لحظات، غمگین است، دلش گرفته است. برای همین هم تو می روی در هم، چون او رفته است در هم. انسان هم افق ...
یه چند مدتی هست شروع کردم ایمیل میزنم به اساتید اقصی نقاط جهان، بلکه خدا یه دری، دریچه ای، چیزی باز بشه بتونم یه تغییر اساسی تو زندگیم ایجاد کنم
لحظه ای که میخوام دکمه ی send رو بزنم یه مکث میکنم و یه بسم الله میگم و ثانیه ای از خدا کمک میخوام که بشه.
کاش میشد شب بخوابم صبح پاشم ببینم پذیرش گرفتم و همه ی مدارکم هم کامله فقط مونده چمدون بپیچم. اونقدری که منتظر این لحظه م تا حالا منتظر هیچ کسی و هیچ چیزی نبوده م تو زندگیم....
ﻣﻨﺘﻈﺮ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " معطل " ﻧﺒﺎﺵ !
 " ﺗﺄﻣﻞ " ﻦ ، ﺍﻣﺎ " توقف " ﻧﻦ !
" ﺻﺒﻮﺭ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺑ ﺧﺎﻝ " ﻧﺒﺎﺵ ! 
" قاطع " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﻟﺠﺒﺎﺯ " ﻧﺒﺎﺵ ! 
" ﺳﺎﺩﻩ " ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ " ﻧﺒﺎﺵ ! 
" صریح" ﺑﺎﺵ ، ﺍﻣﺎ " ﺴﺘﺎﺥ " ﻧﺒﺎﺵ ! 
" ﺷﺘﺎﺏ " ﻦ ، ﺍﻣﺎ " ﺷﺘﺎﺑﺰﺩﻩ " 
ﻋﻤﻞ ﻧﻦ ! ﺑﻮ " ﺁﺭﻩ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﻮ "ﺣﺘﻤﺎ ! 
" ﺑﻮ " ﻧﻪ " ، ﺍﻣﺎ ﻧﻮ " ﻫﺮﺰ ! "
از آن جا که دولت منتظر، زمینه ساز خلافت صالحان است، آن را می توان دولتی صالح پرور نامید؛ بدین معنا که نظام و ارزش ها و جهت گیری کلی آن به گونه ای تعریف شده است که مدیران شایسته در آن تربیت می شوند و ارتقا می یابند و عناصر نالایق و فاسد یا اساساً جایگاهی در مدیریت ها نمی یابند یا در چرخه کاری آن به تدریج کنار می روند و حذف می شوند.

ادامه مطلب
سلام
من 4 سال پیش وبلاگ بهشت من رو داشتم و با خیلیا دوست بودم، هنوز که هنوزه به اون دوران خوشم، یادم میاد ماه رمضان هم بود که قبل سحری با چندتا از دوستان چت میکردم، وای چه دورانی بود، اگه قبل اینکه بیام اینجا و ببینم که هنوز دوستام تو دنبال کننده ها و دوستانم هستن هم یاد اون موقع میکردم
و این که دیشب من به همه ی کسایی که وبلاگشونو دنبال میکردم با کلی ذوق و شوق پیام دادم، حالا هم منتظرم
منتظر دوستایی که داشتم
منتظر اونایی که هنوز هم پیامای خصوصی
 
ســــــــــــــــــــــــــلام...
ما اومدیم با یه خبر خفن انگیزناک!!! بله بزودی نمایشگاه‌های زنجیره‌ای یار مهربان رو تو دانشکده‌ها و خوابگاه‌های دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی خواهیم داشت.... منتظر خبرهای خیلی خیلی خفن‌تر باشید اینا که چیزی نیست ✌مژده هم بدیم به پرستارا و هوشبرا و ماماهای دانشگاه که اولین حلقه زنجیر این نمایشگاه‌های زنجیره‌ای ما هستن.... مثل همیشه منتظر شگفتی هستیم از استقبالتون .... منتظر اخبار تکمیلی باشین✌
 
#کتاب #
میگن تو یه مصاحبه تلویزیونی، مجری برنامه از بیل گیتس راز موفقیتش رو می‌پرسه، بیل گیتس هم یک چک درمیاره و میگه هرچقدر دوست داری برای خودت بنویس!
 
مجری برنامه میگه منظور من این نبود، پرسیدم چطوری موفق شدین؟! بیل گیتس چک رو پاره میکنه و میگه راز موفقیت من همینه، برخلاف شما من هیچ فرصتی رو از دست نمیدم...!
 
فرصت‎ها منتظر شما نمی‌مونند، این شما هستین که باید اونا رو به دست بیارین
منتظر بیدار شدن او هستم.
من می خواهم قلب هایی که از گل رز تشکیل شدن را ببینم.می خواهم مژه هایی که مثل شاخه های گل بلند و باریک هستن را ببینم.حتی ذهن هایی که از گل های فراموشم نکن پر شده اند را هم ببینم.
من منتظر بیدار شدن "بهار"،فصلی که گل ها دوباره متولد بشوند هستم.تو چطور؟تو هم‌ منتظرش هستی؟
#من_نوشته
امروز توی ایستگام منتظر بودیم مترو بیاد...یهو یه علی آقایی اومد سمت قسمت خانوما...یه خانومی میشناختش و گفت با لیلا خانوم کار داری؟ اونم گفت اره.
خانومه داد زد لیلا خانوم. علی آقا هم که شرمش میومد بره پیش لیلا خانوم وسط اون همه ادم...همون اول جایگاه بانوان منتظر موند....
لیلا خانوم تسبیح به دست داد زد" خوب اومده برو خیالت راحت..." والله منم اگ میدیدم کسی با این همه امید اومده سمت جایگاه بانوان چیزی جز "خوب اومده" بهش نمیگفتم......
 
#ذوقش رو باید میدیدین
مثلا انقدر حرف تو دِلت جمع شده باشه که نتونی بزنی و ندونی که از کجا باید شروع کنی و سکوت رو ترجیح بدی،مثلا بیکار باشی ولی کلی کار داشته باشی،مثلا ناخواسته تمام احساسات منفی بهت هجوم بیارن و تبدیل بشن به غبطه خوردن(شایدم حسادت!)،مثلا از یه جایی به بعد فقط لبخند بزنی،لبخند زدن همیشه به معنی اوکی بودن نیست.مثلا انقدر دلسرد شده باشی که دیگه حتی نخوای شانست رو امتحان کنی و بقول "سین" تیری توی تاریکی بزنی!مثلا حتی شادترین آهنگ ها هم واست غمگین ب
جستجوى نامهاى کاربران تلگرام وسیله اى براى آشنا شدن با دوستان جدید نیست. مردم معمولاً دوست ندارند پیامها را از افراد بیگانه دریافت کنند. اگر پیامهاى شما پذیرفتنى نباشند، آنها شما را ریپورت  مى کنند. اگر اعضاى گروه پشتیبانى ما ریپورت را تأیید مى کنند، اکانت شما محدود مى شود. لطفاً فقط با اشخاصى که منتظر پیامهاى شما هستند تماس بگیرید.
|Telegram|
         یه کانالی هم هست توی بله به اسم توئیتر فارسی. هی پیام های قسمت های مختلف کشور رو فوروارد میکنه که ببینن اونجا اینترنت وصل شده یا  نه؟ خب که چی؟ حالا مثلا اصفهان وصل شده باشه من جمع کنم برم اونجا؟ یا مثلا از شمال کشور شیلنگ اینترنت گرفتن تا بیاد پایین کشور رو خیس کنه طول میکشه و باید ببینیم تا کجا رسیده؟ یا مثلا مسولین این کانال درپیت رو چک میکنن و تا پیام ها رو ببینن با خودشون میگن: شت ببین شیراز رو یادمون رفته وصل کنیم یا چی؟
خب کاری ک
دیروز ظهر، دخترعمه ی نازم به دنیا اومد و من عکسش رو استوری و پروفایل واتساپم گذاشتم. 
حالا از صبح دارم با حجم پیام هایی روبرو میشم که بد برداشت کردن
شیطونِ درونم میگه سرکار بذارمشون بگم دختر خودمه
+دوست مامانم فکر کنم اشتباهی شماره ی من رو به اسم مامانم سیو کرده، صبح پیام داده تبریک میگم نوه دار شدی
من:|||
به همسرم میگم چقدر توقعات بالا رفته، دیگه منتظر بچه ی من نیستن، منتظر نوه ی منن
+بقیه هم دارن بچه دار شدنم رو تبریک میگن، خلاصه که انگار مادر
شیعه حق ندارد مأیوس و ناامید بشود
انتشار برای نخستین بار؛ بیانات رهبرانقلاب درباره‌ی انتظار فرج
رهبرانقلاب: مسئله‌ى انتظار ظهور صاحب‌الزّمان (علیه الصّلاة و السّلام) یکى از آن مسائل پُرمغز و پُرمعنا و داراى مضامین عالى در مجموعه‌ى تفکّرات شیعه است. این امیدى که در دل یک انسان به‌ وجود مى‌آید، به برکت ایمان و اعتقاد و یقین به وجود منجى و به حضور منجى، این امید خیلى داراى ارزش و قیمت است. یقیناً مایه‌ى حرکتهاى بزرگ در جوامع اسلامى و در ج
بهترین عید برام اون عیدی بود که دوم راهنمایی بودم، تلویزیون رنگی جدید خریده بودیم، و با برادرم فیلم های سینمایی که ویژه برنامه ی شبکه ی دو بود رو نگاه می کردیم. تقویم فیلم ها رو یادداشت کرده بودیم و با شوق منتظر پایان شب می موندم.
 
بهترین ماه رمضان برام ماه رمضان سال 88 در تابستان بود که منتظر جواب نهایی کنکور بودم و هر شب بعد از سحر یه عالمه دعا می خوندم. اون حس های خوب هیچ وقت دوباره تکرار نشد.
 
بهترین زمستان برام زمستانی بود که تازه امتحان ه
ثبت نام درسایت
ابتدا در 24plustransfer ثبت نام کنید و اطلاعات خود را تکمیل کنید
2
درخواست دهید
در قسمت خرید اینترنتی درخواست خود را ثبت کنید. مبلغ را به انضمام تمام هزینه های جانبی ببینید، تایید و پرداخت کنید.
3
منتظر بمانید
با توجه به سفارش شما و اینکه سفارش شما از چه سایت و چه کشوری باشد مدتی که از قبل با شما هماهنگ میشود را منتظر بمانید
4
تحویل بگیرید
جهت انجام امور تحویل با شما تماس گرفته میشود و کالا به شما تحویل داده خواهد شد.
شعری که ایت الله بهجت(ره) در اواخر عمرشان زمزمه میکردند....
با کدام آبرو، روز شمارش باشیم؟عصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟سال ها منتظر سیصد و اندی مرد استآنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی دادمرکبی نیست که راهی دیارش باشیمسال ها در پی کار دل ما افتادهیادمان رفت کمی در پی کارش باشیمما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمشحیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟اگر آمد خبر رفتن ما را بدهیدبه گمانم که بنا نیست کنارش باشیم...
اللهم عجل لول
بنظرتون چرا ما ادما همیشه منتظر یه شرایط مناسبیم تا یه کاری رو شروع کنیم ؟ مثلا همش میگیم از شنبه ؟بنظرتون چطور میشه تو یه مسیری با انگیزه موند و راهو ادامه داد ؟ 
تا حالا کاری رو که خیلی براتون مهم بوده رو با موفقیت انجامش دادید ؟
بنظرتون داشتن اراده ی قوی به چیه ؟ 
بنظرتون بیشتر ادما برای رسیدن به رویاهاشون تلاش میکنن یا فقط رویا میبافن ؟  
این پیج های انگیزشی اینستاگرام رو دیدید ؟ بنظرتون فایده دارن ؟ یعنی خوندن جملات انگیزشی میتونه کمکی
نمیدانم پرم سوخته؛ چشمم کور شد یا پای خیالم را از بالا بریده اند که اینطور بی حرکت نشسته ام گوشه ی زندگی؛ صبحانه آماده میکنم، نهار، شام، روزی چند بار چای دم میکنم و میخورم، شبکه های تلویزیون را زیر و رو میکنم، هزار تا فیلم و سریال میبینم، با تلفن حرف میزنم، آی دی پیج های اینستاگرام را حفظ میکنم و دنبال پیام های آماده ی ارسال گوگل را زیر و رو می کنم، کنارش گاهی اجابت مزاج هم دارم اما سابقه نداشته هی منتظر باشم، هی منتظر باشم هی منتظر باشم تا او
تو این دوره از زندگی‌م چند برابر دوران دانشجویی و دانش‌آموزی یاد گرفتم؛ البته این یاد گرفتن از روی تجربه بوده و به طبع سخت‌تر و پررنج‌تر! مثلا وقتی چندین روز از مصاحبه کاری گذشته و منتظر تماس هستی و خبری نیست، شروع می‌کنی به مرور حرف‌هایی که تو جلسه زدین:
-محکم و با اعتماد به نفس نبودم، خودم رو کمتر از اون‌چه که هستم نشون دادم.
-آهان اینجا سر حقوق به توافق نرسیدیم احتمالا!
-اینجا سوتی دادم، نباید چنین حرفی رو می‌زدم.
-نباید حقوق قبلی من رو
سلام. امروز هم یکی از روزهای خوب خدا بود ، امروز دقیقا یعنی 5 شنبه ، البته شاید مهم نباشه ، مثل همیشه اتصالات اینترنت رو برقرار کردم و منتظر درخواست ها بودم که تک تک می اومد و منم می رفتم ، البته باید بگم که از همون لحظه اول که مسافر که سوار ماشین میشه مشخص میشه که چه تیپ آدمیه . تو اسنپ خیلی میشه که کسی برای یک نفر دیگه اسنپ بگیره و مثلا پدری برای دخترش و چون جی پی اس من روشن بود ، لوکیشن من کاملا مشخص بود و مثلا میگفت مثلا لوکیشن دقیق مثلا 20 متر ج
سعی دارم از این به بعد فرصت های طلایی رشد رو که از دست میدم اینجا بنویسم تا بعدا ببینم و عین چی حسرت بخورم.
صبح ساعت شش تو برف کلی وایساده بودم تو برف تا تاکسی گیرم بیاد برم سر کار.نیم ساعت طول کشید تا ی ماشین برام نگه داشت و صندلی حلوش هم خالی بود، ماشین تمیزی هم بود.قبل از سوار شدن دیده بودم ی خانم - به گمانم ی دختر - زودتر از من اومده و منتظر تاکسیه.من رفتم جلوتر از اون وایسادم. چند کوچه بالاتر.زرنگی کردم مثلا. سوار ماشین شدم و از کنارش رد شدم.به
 میدونیدچیه؟من فکر میکنم که شکل منتظر بودن آدما با هم فرق داره 
یکی هست که چین می افته توی پیشونیش یکی دیگه هم هست که برق می افته توی چشماش یکی هم مچاله میشه توی خودش
 یکی دیگه میخواد تا پایان انتظار خودشو به خواب بزنه یکی قاه قاه میخنده از سر اجبار ای که به صبر کردن داره
یکی کلافه و مستاصل  ناخن میخوره ، یکی دیگه هم هست که بدنش کرخت میشه ، بی رمق میشه!
 یکی دیگه پر از خشم میشه، یکی هم هست که روزه سکوت میگیره !

شکل منتظر بودن آدما با هم فرق داره
یه سری خاطره ها هستن، که مسخرن، ولی انقدر بهت نزدیکن و توری تو رو وجودت نقش بستن انگار باهاشون بدنیا اومدی و به جای مثلا شیش سال پیش، از اول زندگیت باهات بودن.
مثلا یادم میاد بچه که بودم کلاس می رفتم تو کانون پروروش فکری، که درست یادم نمیاد موضوعش چی بود. تقریبا نه سالم بود، و یه روز ازمون خواستن یه داستان بنویسیم و تعریف کنیم. به برنده هم جایزه میدادن که یه دفترچه گوگول با جلد آبی و صورتی بود. منم با کلی شوق و ذوق، داستان سه برادر هری پاتر رو با
ای منتظر آیا میدانی...
سپاهیان امام حسن خود را آماده نبرد کرده بودند...
اما دنیاطلبی و طَمَع و تهدید و انتشار شایعات بی پایه...
با این خیلِ سپاه و یاران چه کرد؟
بله، ورق برگشت و این سپاه مضطرب، قصد جان امام خود کرد
ای منتظر چقدر آماده ای؟!
تاریخ همان است ولی تو همان نباش، البته اگر راست میگویی و واقعا منتظر ظهوری...
نمیشد وقتی 5 صبح خوابیدم با دیروزی شلوغ...از خودم انتظار زود بیدار شدن داشته باشم...دیر بیدار شدم اما...
هواپیمایی کارمو تلفنی راه انداخت و نجاتم داد...
دکتر کارمو رو تلفنی راه انداخت و نوبتمو جابجا کرد...
خانواده بعد از چندین هفته زنگ زدن و رخ نمودن فاینلی...
تو اون سایته یه کامنت گذاشتم بعد ازینکه تلفنشون رو هی جواب ندادن...
با دوستم تلفنی حرف زدم...
با هم ازمایشگاهی هندیم گپی زدم بعد از هفته ها...
و حالا فقط منتظر افطارم و چای و خرما...
برای امروزم هم
چشم انتظار بودن و منتظر ماندن و چشم انتظار بودن و منتظر ماندن و نباشد هیچ اتمامی بر اینها و این یکسره زل زدن ها. تمام اشکال مدرن این روز های تنهایی. شاعرانگی در سکوت، سخنرانی برای دیوار ها. نخ به نخ، پاکت به پاکت، به مخدر مورد علاقه ات هم حتا برای پریدن از این برهه؟ برای از یاد بردنش شاید و هنوز مانده است بسیار از روز های نفرت انگیزی ک محکوم به شب کردنیم، بی هدف و خالی از هر اراده ای. مسیری سر راست گذرنده از بیهودگی، روزمرگی؟ اشکال مختلفی دارد و
یک بار از من پرسیده بود: چقدر منتظر دریافت حقوق ماهیانه ات میمانی ⁉️⁉️
گفتم : از همان ابتدای زمانی که حقوقم را میگیرم؛ منتظرم که موعد بعدی پرداخت حقوق کی میرسه!
آهی از سر حسرت کشید و گفت : اگر مردم این انتظاری را که به خاطر مال دنیا و دنیا میکشند، کمی از آن را برای #امام_زمان میکشیدند ایشان تا حالا ظهور کرده بودند، امام منتظر ندارد
شهید مدافع حرم
محمود رادمهر 
                                                     
@modafeanharam77
 رهبر انقلاب اسلامی:
حقیقتاً روحیّه‌ى انتظار و روحیّه‌ى ارتباط با ولىّ‌عصر ارواحنا فداه و منتظر ظهور بودن و منتظر آن روز بودن، یکى از بزرگ‌ترین دریچه‌هاى فرج براى جامعه‌ى اسلامى است.
دریافت صوت 
حجم: 600 کیلوبایت   مدت: 1 دقیقه 
پرسش : تفاوت شرط فعل و شرط نتیجه چیست؟شرط نتیجه یعنی اثر حقوقی یک عقد یا یک ایقاع ضمن یک عقد یا یک ایقاع دیگر شرط شود بنابراین شرط نتیجه ۴ حالت دارد :عقد ضمن عقد : مثلا خانه ام را فروختم ۱۰۰ هزار تومان به شرط آنکه وکیا من باشیایقاع ضمن عقد: مثلا من تو را ابرا کردم به شرط اینکه وکیل من باشیعقد ضمن ایقاع: مثلا خانه ام را به تو فروختم به شرط اینکه از دینی که به تو دارم بری باشمایقاع ضمن ایقاع: مثلا تو را بری کردم به شرط اینکه علی از دینی که به تو دارد ب
دلم میخواد ازدواج نکنم
اگ کردم بچه دار نشم
دوس دارم نسلم منقرض بشه
هیچی تو این زندگی ارزش ادامه دادن ندار
اشتباه پشت اشتباه
خطا پشت خطا
سیاهی پشت سیاهی
این اسمش زندگی نیس!
سقوط آزاده تو ی چاه تاریک و عمیق
ولی بی انتها!
هرچی عمیق تر تاریک تر
تلخ تر
از سقوط خسته شدم!
یکم استراحت نمیدی؟
مثلا ادم بره کما بیدار شه بیینه سالهاست خوابیده
مثلا ادم شب بخوابه صب پا نشه
تا مدتها پا نشه
مثلا زمان وایسه!
از صحنه بیایم بیرون
بشینیم کنار کاتب سرنوشت یه چای بخ
دلم میخواد ازدواج نکنم
اگ کردم بچه دار نشم
دوس دارم نسلم منقرض بشه
هیچی تو این زندگی ارزش ادامه دادن ندار
اشتباه پشت اشتباه
خطا پشت خطا
سیاهی پشت سیاهی
این اسمش زندگی نیس!
سقوط آزاده تو ی چاه تاریک و عمیق
ولی بی انتها!
هرچی عمیق تر تاریک تر
تلخ تر
از سقوط خسته شدم!
یکم استراحت نمیدی؟
مثلا ادم بره کما بیدار شه بیینه سالهاست خوابیده
مثلا ادم شب بخوابه صب پا نشه
تا مدتها پا نشه
مثلا زمان وایسه!
از صحنه بیایم بیرون
بشینیم کنار کاتب سرنوشت یه چای بخ
به نام او...
کتاب یاداشت های یک پزشک جوان رو خوندم.
این کتابو بهمن ۹۷ ؛یه روز بارونی تو یه کتاب فروشی تو انقلاب خریدم در حالی که منتظر بودیم که بریم یه انیمیشن رو تو سینما بهمن ببینیم!!
کتاب سبک و روان و جالبی بود و گاهی حس میکردم ممکنه حس های آینده ی من هم باشه!هر چند که من پزشک نیستم...ولی احتمالا روزی دامپزشک میشم و این حس ها رو تجربه میکنم...
این چند روز به کلینیک های مختلف سر زدم برای اینکه تابستون رو اونجا بگذرونم ولی خب هیچ کدوم جواب قطعی نداد
امشب بعد از چند شب دال دوست داشتن خوندن و این داستانش راجب عادت بود و جالبه که به حال الان من میاد و قبلش داشتم بهش فکر میکردم.منم توی خونه همیشه جای مخصوص خودمو دارم و تقریبا همه میدونن حتی مثلا زنداداش وقتی اونجا میشینه بدون هیچ حرفی میگه عه ببخشید نشستم سر جای تو؛ و منم تقریبا یه حس مالکیت به اون فضا دارم؛ مثلا تا چند ماه پیش که چیدمان مبلا رو تغییر بدیم جای مخصوص من یه مبل تک نفره ورودی پذیرایی بود زیر پریز برق بعد که مبلا رو جابجا کردیم گش
شاهد و مهربونیاش برای شما.گوش شنونده‌ش برای شما.نگاه های پر از مهر برای شما.راه‌حل دادن ها،تایید کردن ها ، تکذیب کردن ها ،اجازه دادن ها برای شما.پررویی و راحت سوال پرسیدن ها و خجالت نکشیدن ها برای شما .استرس و تپش قلب نداشتن و پیش مشاور مدرسه  نرفتن برای شکایت از درد برای شما .شوخی کردن و به او برنخوردن برای شما.حتی‌منتظر ایستادن و مدام راه پله ها رو نگاه کردن ها هم برای شما.تا جایی که زبانتان برای پرسیدن و گفتن یاری می دهد هم کنایه بزنید و سو
وقتی برای معشوق پیامی می فرستد . گاهی منتظر است به او زنگ بزند . گاهی منتظر است پیامی بفرستد . گاهی فقط تیک دومش برایش کافی است . گاهی همین که آنلاین شده باشد و اسم او را دیده باشد برایش بس است . گاهی تیک اولش هم او را راضی می کند و امید همچنان در او زنده است . گاهی تیک اول هم نمیاید . نگران میشود . چه اتفاقی افتاده ؟! هزار و یک پیامرسان دیگر را هم نصب می کند و پیگیر می شود . به هر دری می زند افاقه نمی کند و احساس شکست تمام وجودش را در بر می گیرد .
در مورد
همکار محترمی تصمیم گرفته در اعتراض به اتفاق دیروز و اخراج شدن یکی از پرسنل به علت صبحانه خوردن خارج از تایم صبحانه ، آتش به اختیار عمل کنه و دست به اقدامات اعتراضی بزنه 
میگم مثلا چیکار قراره کنی که نشونه اعتراض باشه ؟
میگه مثلا همیشه بین ساعت هشت تا ده صبح یک لیوان چایی میخوردم ، امروز سه تا لیوان خوردم !!!! :| :|
فائزه(+) رو تصور کنید، توی آشپزخونه، درحالی که سعی می‌کنه صداش رو تغییر بده. من(_) نشستم این‌ور هال، و مامان روبروم نشسته.+سولویگ، زود باش، این دستور مامانته!
_یعنی الان تو مامانمی؟
+نه، فائزه مامانته!
_اگه تو نه فائزه‌ای نه مامانم، پس کی هستی؟
+من مامانتم. 
_یعنی فائزه‌ای؟
+نه‌فائزه نیستم، مامانتم. فائزه مامانت نیست. 
_(به مامان اشاره می‌کنم) پس این کسی که اینجا نشسته کیه؟
+منم!
فقط داشتم می‌خندیدم این‌قدر همه‌چی رو پیچوند به‌هم!
پ. ن. اون رو
یک فکری به ذهنم میرسد.واکنش های شیمیایی در نورون ها.رسیدن قدرت به انگشتان و زدن دکمه ها روی کیبورد.
حوصله ات سر میرود.می آیی که به من سر بزنی.میخوانی.تحریک سلول های بینایی.واکنش شیمیایی در نورون ها.تحلیلِ فکر های من.
میخواهم فکر هایم را برایت بنویسم.از اول تا آخرش.بدون اینکه چیزی را جا بیاندازم.حوصله ام سر میرود و نمیتوانم بنویسم.واکنش شیمیایی در نورون ها.میخوابم.
منتظر من میمانی.دلت برایم تنگ میشود.منتظری که چیزی بگویم.نمیدانی حوصله ندارم.در
هرگز فکر نمیکردم،
سر اینکه فکر میکنم که توی مثلا جامعه غرب اینقدر به مرد فشار میارن و اذیتش میکننش و این انصاف نیست،
یا مثلا سر نحوه نگاهم به دنیا،
اینقدر ادم و مخصوصا پسر از من خوششون بیاد!
هر شبی که مهمونی میرم به این میرسم.
درسته که خدا به بعضیا نه قد میده نه هیکل نه قیافه نه پول، ولی میبینی یهو یه طرز تفکر میده و سر همون خواستگار میاد واسه ادم :))
 
خنگولتونم :)
هیچ وقت نگاهتون به دیگران نباشه،همیشه نگاهتون به خودتون باشه.چون به دیگران نمیشه اعتماد کرد،به هیچکس نمیشه اعتماد کرد.پس همیشه خودتون رو ببینید.منظورم خودخواهی و غرور نیست بلکه هدفم از زدن این حرف اینه که،منتظر کمک و نگاه دیگران نباشین،اونا کار خودشون رو می کنن،هیچکس حواسش به اون یکی نیست.شما هم حواستون به خودتون باشه،منتظر کمک،تلاش و نگاه خودتون باشید.چون دنیا هیچ وقت آدمایی رو نداشته که بخوان به دیگری کمک کنن و حواسشون بهش باشه.مراقب خ
پیشنهاد شنیدن
+ من خیلی منتظر چهارده اسفند بودم. خیلی، یعنی چندماه. یعنی فکر کنم از همون مهر و آبان. اون مهر و آبان باورنشدنی. قرار بود متن خوبی بنویسم و پانویس یه تصویر کنم. تصویری که چهارده اسفند سال قبل ثبت کردم. از دست‌نوشته‌م، وسط چک‌نویس کنکور. وسط خوندنای تموم نشدنی کنکور. من خیلی منتظر امروز بودم که دوباره تکرار کنم. که دوباره تکرارت کنم. ولی... . نه. 
++ دلم تنگه پرتقال من... گلپر سبز قلب زار من...
یکی دیگه از چیزایی که به تازگی متوجه بیخود بودنش شدم اینه که خودتو در موقعیتی تصور کنی که هنوز گرفتارش نشدی.
مثلا شنیدین میگن اگه برای دیدن کسی استرس داری، خودتو تو اون موقعیت تصور کن، به سوال جوابای احتمالی فکر کن و خودتو آماده کن و اینا، از استرست کم میشه؛ مضخرف‌ترین چیزه.
یکی اینکه اصلا کلا این عمل تصور موقعیت‌ها و حالتای احتمالی چرت محضه؛ چطور آخه؟ مگه مصاحبه کاریه که چارت پیشامدا ثابت باشه! هر چند تو بعضی مصاحبه‌های کاریم میری می‌بین
شاید تاکنون به گزارشهایی برخورده باشید که در آنها نمودارها را با عنوان YTD یا MAT ارائه کرده اند. در این پست به تفاوت این دو شاخص خواهیم پرداخت. YTD و MAT به ترتیب خلاصه عبارتهای Year to Date و Moving Annual Total است. YTD در واقع نمایشگر دوره زمانی از ابتدای سال تا لحظه گزارشگیری است. مثلا سهم بازار YTD 1398 یعنی سهم بازار محصول x از ابتدای سال 1398 تاکنون.
همجنین MAT نمایشگر میزان فروش یک متغیر، مثلا فروش، در مدت زمان یک ساله گذشته. مثلا اگر هم اکنون در اردیبهشت ماه هستیم
خیلی وقتا از طرف مقابل کاری بر نمیاد، مثلا یه شهر دیگه مشغولِ کار هستی، یا دانشگاه رفتی و یا کلّا به هر دلیلی از عزیزانت دوری. روزگار هم همیشه بر وفق مرادت نمی چرخه. ممکنه یه روز مریض بشی، یه روز دلت گرفته باشه یه روز هم خوب و خوش باشی! امّا این رو به یاد داشته باش وقتی با عزیزانت صحبت می کنی اصلا به روشون نیار! قطعا اونها رو نگران می کنی و حالشون گرفته می شه. اگر مطمئنی کسی که داری باهاش صحبت می کنی توانایی این رو داره که آرومت کنه و بهت آرامش بده
هیچ وقت نگاهتون به دیگران نباشه،همیشه نگاهتون به خودتون باشه.چون به دیگران نمیشه اعتماد کرد،به هیچکس نمیشه نمیشه اعتماد کرد.پس همیشه خودتون رو ببینید.منظورم خودخواهی و غرور نیست بلکه هدفم از زدن این حرف اینه که،منتظر کمک و نگاه دیگران نباشین،اونا کار خودشون رو می کنن،هیچکس حواسش به اون یکی نیست.شما هم حواستون به خودتون باشه،منتظر کمک،تلاش و نگاه خودتون باشید.چون دنیا هیچ وقت آدمایی رو نداشته که بخوان به دیگری کمک کنن و حواسشون بهش باشه.م
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
.
رفتم خونه برگه ی محضر رو گذاشتم روی میز 
شب برگه رو بردم و جلوی بابا مامان گذاشتم
- این تکلیف مثلا ثروت من هیچی اش رو نمی خوام
فکر کنم این طوری خیالتون راحت بشه که محمد دنبال ثروت من نیست
من به هیچی اش نیاز ندارم
اگه قبول کنید قول می دم دیگه اذیتتون نکنم
بدون اینکه منتظر حرفای اونا باشم رفتم تو اتاق 
ادامه مطلب
از روزی که اومدم هیچگونه تفریح دلخواهی نداشتم بیرون رفتن با همکلاسیهام منو خوشحال نمیکنه ، خوشحال میکنه ها .. اما مقطعی و گذرا
شارژم نمیکنه
من تفریحات خاص خودم رو دارم که با انجام دادنشون شارژ میشم و انرژی میگیرم واسه ادامه ی تلاشهام توی راه
و اما از روزی که اومدم فرصت انجام  هیچکدومو نداشتم
الان حالم بدجوری گرفته ست ... خیلی
مخزن انرژیم خالیه و خستم از اینکه همش خودمو گول زدم که اره اینم خوبه با فلان سرگرمی هم خوشحال باش و منتظر موندم و منتظ
سلام
کیوسک یه آهنگ داره به اسم آدم معمولی.بعضی‌ها تو این دنیا خیلی خیلی معمولین.این آدما قدبلندی ندارن،خوشتیپ و کیوت نیستن،لای برگ‌ها عکس ندارن،نظرات روشنفکرانه ندارن،پاتوق ندارن،چال گونه،چشم سگ دار،موی بلند و خلت،زبان گیرا دلنشین،آثار سالوادور دالی و فلینی،کتابهای نیچه،قطعات شوپن و اینجور چیزا و در کل هیچ چیزی ندارن و نمیدونن و نخوندن.
معمولی بودن خوبی‌هایی هم داره.مثلا اینکه اکثرا تنهان یا دل کسی به حالشون نمیسوزه و اونا هم نمیسوز
مربیّان رنگین کمانی از محبّت و معرفتند و با سنگینی باری که بر دوش دارند، هیچ گاه بی تابی، خستگی، شِکوه و نگرانی به خود راه نمی دهند. آنان خوب می دانند که پاداش تلاش در راه خدا، در متن کار نهفته است. مربّی منتظر ستایش چشم ها نیست، بلکه برای او رضایت «دوست» کافی است. مربی محرم و آشنای قلب هاست. دست هایش مملو از صمیمیتی غریب و لب هایش سرشار از حرف های شنیدنی است. لبخند او در هر صبحگاه، نخستین هدیه خداوند به نگاه منتظر دانش آموزان است.
ادامه مطلب
زمان میگذره و هنوز خیلی چیز ها منتظر
منتظره اراده
منتظر ما
...
.....
........
میدونم روزی موقعی میرسه که برای بنده خیلی راحت ثابت میکنه که قسم به زمان که تو خسران بودی و میتونستی به راحتی اونرو تغییر بدی
ولی چه باعث شد که نشه یا امیدوارانه تر چی باعث شد که دیر بشه
و من جوابی ندارم جز توجیه
الان میدونم که چی خواهم گفت
جالبه
خوش به حال کسایی که فهمیدن و دارن اون رو با سختی و تلاش نگهش میدارن
قطعا قران کتابی اشکار برای هدایت هست
چه اوضاعی درست کرده که
دانلود آهنگ جدید محسن نوری منتظر نباش
Download New Music Mohsen Noori montazer nabash
آهنگ جدید محسن نوری بنام منتظر نباش
این نبود حقم بری و تنها بشم بدون تو اصلا من دیگه نمیکشم دیوونه برگرد هی نکن دست دست
اون دوتا چشمای ناز تو اون لحظه های ناب و خوب اون همه خاطره چجوری از یادم بره
 
ادامه مطلب
لشکر صاحب زمان گمنام نیست
منتظر در جستجوی نام نیست
حک شده در لوحِ محفوظ است او
سرفرازان را غم اعلام نیست
روح هستی بوده چون ظاهر شود
زندگی بخشیده ؛ استفهام نیست
جایگاهش برجِ عاجِ امنیت
حق عنایت کردو از اوهام نیست
جاده های انتظارِ منتظر
شادمانی بوده از آلام نیست
شِرک و شَر میلرزد از اعزاز او
ترسی از شیطان و صدها دام نیست
ارتش برپائی عدل علی ،
دائماً رزمیده و آرام نیست
جاری همچون رود ؛ خیرِ مستَمر
خیر را فکری بجز انجام نیست
مثل شاهین در ورای باو
معمولا شخصیت های محبوبم آدم های خیلی معروفی نبودن! مثلا نیکیتا! اون بهترین زنی است که دوستش دارم 
از استیج شناختمش و هنوزم شدیدا پیگیرشم و هنوزم خییییلی دوستش دارم
اصلا حرف که می زنه من عشق می کنم 
جدیدا که ربل رو هم به دنیا آورده دیگه علاقه مو دوبل کرده :)
الان یه مصاحبه جدید ازش دیدم
× شاید داره مثلا زندگی نزیسته من رو زندگی می کنه
آره آقا...
هی هر چه قدر به روز های ظهور نزدیک تر میشویم٫ فضا سمی تر میشود٫ نفس ها تنگ تر میشود٫ قلب ها زیق تر ...
مثلا شب ها باید برود آدم راحت بخوابد...ولی اشک امانش نمی‌دهد... که باید آقای‌ش می‌بود و نیست...
مثلا باید خوشی کند تفریح کند بگوید بخندد...ولی خنده هایش از گریه هایش تلخ تر است...
که باید می‌بود و نیست...
که باید می‌بود و نیست...
که باید می‌بود و نیست...
×مثلا خدا میومد میگفت هر کی تو این دنیا میتونه یک آرزو بکنه ... 
اصلا هم نگران نباشه، من برناممو جوری تنظیم میکنم که عاقبتش ختم بخیر بشه.
بعد من هم همان یک آرزو را از خدا میخواستم.
 
+مثلا میگفتم خدایا من بمیرم و تو تضمین کن بهشت فردوس به من میدی!!!
بنظرتون خدا به بندهاش میگه، چی شد انقدر پررو شدی؟!؟
 
÷ دلم میخواد خدا ذهنم رو باز کنه و نفوذ کلامم رو زیاد
 
#موقت_تاهروقت_حس_کنم_هزیان_گفتم
سر سه راه... منتظر تاکسی ایستادم (میدون هست ولی نمیدونم چرا بهش میگن سه راه؟!).
دخترکی کم سن و سال، شاید حدود پانزده شانزده سال منتظر تاکسی ایستاده. با مانتویی بسیار کوتاه و جلو باز (اینش به من ربطی نداره).
سوار تاکسی شدم. اونم گفت... بعد گفت که پول ندارم.
راننده مرد سن بالایی بود و گفت بیا بالا.
در طول راه راننده چندین بار ایستاد تا مسافر سوار و پیاده بشه. حالا همین دختر خانم که خودش رو تو ماشین ولو کرده بود گفت: آقا تندتر برو من کار دارم!
راننده هم ب
دلم میخواد یکیو بگیرم بزنم
اینقدر بزنم اینقد بزنم اینقد بزنم که گریم بگیره
که این بغض لعنتی بزنه بیرون راحت شم
دلم میخواست الان یه ستاره بودم تو تیکه از کائنات و رفتن یه پسر بچه با مو های طلائی به سمت کره زمین رو نگاه میکردم و بهش میگفتم شازده کوچولو لبخندِ عشقت به زمین نبر.بهش بگم که زمین درد مشترک ما شد،چون نغمه نبودیم که بخوانیم هم را و صدا نبودیم که شنیده شویم .بگویم مشکل ان بود که من با او حرف زدم ،در حالی که ستاره بودم و باید با کهکشان سخن
عید های شعبان یک ته مایه ی غربتی درونش نهفته است. یعنی هر چه هم سعی کنی شادباشی و بخندی باز از  ته دلت نمی‌توانی شاد باشی.
مثلا همین ولادت ارباب اصلا نمی‌توانم درک کنم که با اسم ارباب کف می‌زنند و دست می‌زنند... یا مثلا همین امشب شب ولادت جوان ارباب، که تمام تلاشت را می‌کنی که فکر نکنی به .....
ولی درد ناکترین ولادت‌ش نیمه‌اش است...اصلا مگر می‌شود...شب تولد پدر را بدون پدر جشن گرفت... مثلا میشود تصور کرد بابا زندان باشد بعد همه دور هم بگوییم و بخ
من همیشه وقتی از خونه می‌رم بیرون به محض اینکه می‌رسم سر خیابون از آسمون و زمین تاکسی می‌ریزه جلوی پام. یعنی بعضی وقت‌ها می‌تونی ماشین مورد نظرتو انتخاب کنی. بعضی وقت‌ها می‌تونی ناز کنی که مثلا من سوار پیکان قراضه نمی‌شم و سوار سمند شی :/ دیدم که می‌گم...خلاصه تو شهر ما مثل قارچ تاکسی رشد کرده. دیروز فکر کردم مثل همیشه باید حداقل زیر یه دیقه تاکسی گیرم بیاد اما نیومد :/در واقع دیروز که دو بار بیرون رفتم. سر جمع نزدیک یک ساعت و نیم منتظر تاکس
♦️منتظر زنده به گور شدن مرغ ها هم باشید!
رییس هیأت مدیره اتحادیه مرغداران مرغ تخمگذار استان تهران گفته است:
مرغداران، مرغ‌هایی را که پرورش داده‌اند روی دستشان مانده و وزن مرغ‌ها به بالای ۳ کیلوگرم رسیده و نهاده برای خوراک آنها و دارو و واکسن برای نگهداری آنها وجود ندارد.
از سویی خریداری هم پیدا نمی‌شود این مرغ‌ها را خریداری کند؛ چنانچه این رویه به همین صورت ادامه پیدا کند به زودی مرغداران، مرغ‌هایشان را زنده به گور خواهند کرد./تسنیم
یه خواب واقعی دیدم.. خواب دیدم یه دانشگاه تو فرانسه قبول شدم. بعد حالا چرا فرانسه اش رو نمیدونم، فقط رفتم سوار هواپیما شدم ، مدارکم رو تحویل  دادم و میخواستم یه روزه برگردم. بعد اونجایی که خوابیده بودم، اینقدر همه چیز واقعی بود که جز جز رفتار آدمها و خودم رو  یادمه... 
مثلا یه ظرف بزرگ قند اونجا وجود داشت، خواست چایی بریزم یهو چاییو چپه کردم تو قندها همه اش خیس شد! 
مثلا اتاقی که برای یک روز اجاره کرده بودم، وقتی داشتم تخلیه میکردم یه خانواده د
سلام
من یه دختر چادری هستم، نمیدونم کجای راه رو اشتباه دارم میرم که یه دونه خواستگار هم ندارم، ولی پیشنهاد دوستی دارم، منظورم شماره دادن و ارتباطات بعدش هست. خب وقتی یه پسری دنبالت راه میافته که شماره بده یعنی یه سری ویژگی های داری که واسه جنس مخالف جذابه، ولی خب نمیدونم چرا پیشنهاد ازدواج ندارم ولی پیشنهاد دوستی دارم.
همه ش هم با آدمای درب و داغون، مثلا این لات های کوچه خیابون که عوضی بودن از سر و‌ روشون میباره، راننده های تاکسی، مرد ۵۰-۶۰
داشتم روی پایان نامه ام کار میکردم که به یه مشکل برخوردم.
من تونستم با راهنما، عدد هر صفحه رو عوض کنم. مثلا صفحه 1 تا 5 با حروف الفباست و عدد صفحات 6 تا آخر عدد از 1 شروع میشه تا آخر.
اما وقتی index table رو میزدم، بر اساس صفحه واقعی فهرست میکرد.
یعنی مثلا اگر صفحه 7 نوشته بودم فارابی، دقیقا همین صفحه 7 رو مینوشت بجای اینکه بزنه مثلا صفحه 2.
خب چه باید میکردم؟
وقتی manuel page Break رو میزدید، کافیه تیک chang page number رو بزنید!
اینطوری index تشخیص میده که صفحات رو چه جوری
سلام
مخاطب این سوال بیشتر پسرها هستن ولی دخترها هم اگر نکته ای داشتن میتونن اضافه کنن.
شاید بعضی وقت ها براتون پیش اومده که دختر خیلی زیبایی رو ببینید. منظورم کسانی که خیلی متمایز هستن از این جهت. بعد احتمالا مثل من با خودتون میگید که حتما ده ها مرد پولدار و خوشتیپ و خوشگل بهش پیشنهاد دادن قبلا و الان با کسی هست. و یا اگرم با کسی نیست منتظر همچین پیشنهاد های تاپی نشسته. و برای همین در همون لحظات ابتدایی از ذهن تون پاکش میکنید و اصلا سمت چنین دخت
همه منتظر کلیدی هستیم تا پیدایش شود و با آن بتوانیم درِ صندوقچه‌ی خوش‌بختی را باز کنیم. همیشه می‌نشینیم تا همه‌ی حس‌های خوب خودشان بیایند. آن‌ها همین‌جا هستند، حتماً باید بیایند و فریاد بزنند تا آن‌ها را ببینی؟چه‌طور غم را که زیر پنجره‌ی اتاقت پنهان شده، با هزار زحمت پیدا می‌کنی، آن‌وقت شادی باید با پای خودش بیاید تا درک کنی تو هم می‌توانی شاد باشی؟
شاید امید در پستوی خانه‌ات پنهان شده و منتظر توست تا پیدایش کنی. پیدا کردن خوش‌بخت
ما امشب یعنی پنجشنبه مراسم شب یلدا رو گرفتیم با عمه ها و عموم و خیلی خوش گذشت. میدونید خانواده ی من یعنی من مامانم بابام و خواهرم مراسما رو معمولا مثل بقیه جشن نمیگیریم مثلا همین یلدا رو اکثر اوقات حدود ۹۹ درصدشو تو خونه ایم هر کس جدا:/ ولی خب پارسال مامانم میخواست کمی تنوع بده مثلا آجیل و.. خریده بود که مثلا بشینیم باهم بخوریم !! یه باز هم خالم گفت شب یلدا بیاید خونمون که خاله داییا همه جمع شدیم اما چون متاسفانه تنها خاله ی با ذوقم کمی از نظر مال

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها