نتایج جستجو برای عبارت :

قربون دسِ فانوس

 
 
 
 
فـانـوسـےڪـوچـڪمےٺواندڪارےڪندڪـہ‌خــــورشــــیـــدبــاآن‌بزرگـےاش‌هرگزنــــمــےٺــــــوانـــــــد.... مـےٺـوانـددرشـب‌بـٺـابـد ...#فانوس باشیماگرنه دنبال #فانوس ها بگردیمتا زمانی که صبح بدمد...
 
ادامه مطلب
عمرمو غارت می کنه
این اضطراب لعنتی
عین خیالت نباشه
فقط به فکر خودتی
تُوغربت تنهاییام
خدا رو فریاد می زنم
حالا که درگیر دلِ
بسته یِ بی حوصله تی
واسه چی عاشقت شدم؟!
یا چرا عاشقم شدی؟!
محالِ درکِ حالِ تو
عجیبه خیلی راحتی!!
می وزه توی صورتم نسیم مهربونت
مثل یه قاصدک شدم رها توُ آسمونت
مسافرِ شب زده ام قربون دسِ فانوس
بازوی روشنِ تو رو، نداش غریبه یا دوس
عمرمو غارت می کنه
این اضطراب لعنتی عین خیالت نباشه
فقط به فکر ِ خودتی
محمد رحیمی
لای لای لای لای عروسمای عروس ملوسمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.وقت خوابت رسیدهخورشید خانم خوابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.ساکت بچه‌ها جونمنازی رو می‌خوابونمبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون.نازی جونم خوابیدهمهتاب به روش تابیدهبخواب بخواب نازی جونچشم سیاتُ قربون 
 
لای لای لای لای عروسم
روزی چند بار قربونت بشمو میشنوم از آدمای مختلف، از دوست، رفیق، هم اتاقی و بلاه بلاه، ولی دلم واسه هیچکس ضعف نمیره که تو. تو که میگی قربونت بشم اینطوری میشم که هوم، خب! :)) یه بار هم بهت گفتم، گفتم کلا تو فاز خدانکنه و این‌ها نیستم در ری اکشن این جمله اما خب واسه تو اینطوری میشم که خب. :دی
میگی قربونت بشم و دل من غش میره. اما خب دو جا بیشتر غش رفت
 کجا؟ اونشبی که نوشتی «قربون جنگیدنت بشم». و بذار اعتراف کنم که هزار بار خوندمش. و هی زمزمه کردم قربون ج
به مدد حضرت حق پنجمین فانوس مرکز آموزشی علامه‌حلی۲ شعله‌ور می‌شود ...
پس از برگزاری جلسه کارگروه دانش آموزی گرافیک و مستندسازی، لوگوی بیست و سومین نمایشگاه و نهمین سمینار مرکز نهایی شد.
منتظر خبرهای جدیدی از نمایشگاه بیست و  سوم و سمینار نهم باشید ...
بسم ربّ شهدا...
سلام!
این اولین نوشته من در بلاگ بیان هست،و قبلا اینجا وبلاگی نداشتم...
آدرس این وبلاگsarbaz1300 هست،به یاد سپهبد متواضع و شجاعمان...
شهید سلیمانی...به یاد جاودانه مردِ ایل سلیمانی...
و اسم وبلاگ ،فانوسی روی تپه روشن است...
شاید بپرسید،ماجرای تپه و فانوس چیست؟!کدام تپه و کدام فانوس؟!
داستان از آنجا شروع می شود،یک روستا در جنوب استان کرمان،یک روستای کوچک، حوالی رود هلیل...
آنجا یک تپه هست،دورتر از خانه های خشت و گلی و سنگی،تپه ای که روی آ
نمایشگاه فانوس از روز چهار شنبه 11 تا جمعه 13 اردیبهشت در مدرسه علامه حلی 2 واقع در خیابان هنگام، خیابان نعمت زاده از ساعت 9صبح تا 3 بعد از ظهر  برگزار می گردد. مجله متر هم در این نمایشگاه معرفی و عرضه می گردد. امید است که رضایتمندی را برای بازدیدکنندگان به ارمغان بیاوریم.گروه علمی- ادبی متر
دانلود آهنگ علی اصحابی فانوس 
Download New Music Ali Ashabi – Fanos
دانلود آهنگ جدید علی اصحابی به نام فانوس با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
متن آهنگ فانوس علی اصحابی 
یه فانوس… یه شبگرد ، یه دل… یه کوچه ی سرد
دارم پی اِت می گردم ، تو خوب باش و برگرد
یه فانوس… یه شبگرد ، یه دل… یه کوچه ی سرد
دارم پی اِت می گردم ، تو خوب باش و برگرد
 
آخه تو دنیای منی؛ آخه تو رؤیای منی
صدای تب دارِ منی
یارِ منی… کارِ منی تو
♥♥♥
آه از خلوتِ من ، آه از دل کندن
همیشه و از وقتی که چیزی به اسم فانوس دریایی رو شناختم ، از فانوس دریایی خوشم میومد و هنوز هم خوشم میاد.نمی دونم ولی حس خوبی داره.فانوس دریایی همیشه و همیشه کنار دریا قد برافراشته و برای ماهیگیرهای گرفتار طوفان (توفان؟؟؟؟) نورافکنی می کنه و برای اون ها حس گرما رو توی سرما تداعی می کنه.یعنی برخلاف سردی و خیس بودن اطراف ، درون فانوس دریایی گرم و خشکه.خلاصه این که فانوس دریایی و دریا با وجود تضادی که دارن به طور خاصی در کنار هم قرار گرفتن که انگار
حالمون بد شد از بدحالی :/
هی  میخونه: میرن آدما 
کجا میرن  ؟ جایی رو ندارن که برن ؟
+میان خوبه  :)
بقول شاعر که میگه :
اومـدی صــداتو قربون 
اون همه وفــا تو قربون :))
امروز کلی وب نوشت خوندم که همه رفته بودن ،الهی که هیچ وقت هیچکس نره ، بمونین کنارهم .
نظرسنجی: 
اکثر رابطه هایی که از بین رفته بخاطر اینکه .............
از آسمان باد تبدّل می‌وزد. هنگامه‌ی تحویل است و خموشان با فانوس انتقال در شب تیره می‌گردند. هنگامه‌ی دستها در دستها، و آغوشهای تنگ، و بوسه‌های نور و فروریختن حجاب ظلمت. 
هنگامه‌ی تعویض جامه‌ها، بیداری روح در جسم و از این مردگی برخاستن. چنان بر صحنه است و چنین در کار! سرانجام عرق مردان دل ثمر می‌دهد و عقیده شرمسار تاریخ پست خویش نفس آخر خواهد کشید و حقیقت از خاکستر برخواهد خاست. 
هنگامه‌ی تغییر استو خموشان با فانوس‌ انتقالدر شب تیره می
دانلود فیلم The Lighthouse 2019 دوبله فارسی با لینک مستقیم
دانلود رایگان دوبله فارسی فیلم فانوس دریایی 2019 با کیفیت عالی
کیفیت BluRay 1080p 720p دوبله فارسی 
دانلود فیلم فانوس دریایی دوبله فارسی 2019
 
منتشر کننده:نت فیلم
نام اثر:فانوس دریاییThe Lighthouse 2019 
ژانر : درام | فانتزی | ترسناک
محصول : 2019 آمریکا
امتیاز: 10/8.0
زبان: دوبله فارسی
کارگردان : Robert Eggers
بازیگران : Robert Pattinson, Willem Dafoe, Valeriia Karaman
 
خلاصه داستان :
داستان فیلم در مورد دو نگهبان فانوس دریایی‌ در جزیره‌ای اسر
دانلود فیلم فانوس دریایی The Lighthouse 2019 با لینک مستقیم
دانلود رایگان فیلم خارجی فانوس دریایی The Lighthouse 2019
نام فیلم : فانوس دریایی The Lighthouse 2019ژانر : فانتزی | درام | ترسناککارگردان : Robert Eggersبازیگران : Willem Dafoe, Robert Pattinson, Valeriia Karamanمحصول : آمریکازبان : انگلیسیزمان : ۱۰۳ دقیقهامتیاز : ۸٫۱/۱۰کیفیت : BluRayفرمت : MKVحجم : ۱۸۰۰ | ۸۳۰ مگابایتاطلاعات بیشتر : کلیک کنیدخلاصه داستان : داستان فیلم در مورد دو نگهبان فانوس دریایی‌ در جزیره ای اسرار آمیز در کشور انگلستان و د
هفتمین مورد از عجایب هفتگانه جهان را سوستراتوس (معمار یونانی) در جزیره‌ی کوچک فاروس، نزدیک شهر اسکندریه بنا کرد. ساخت این برج نورانی عظیم، حدود سال ۲۷۰ قبل‌ازمیلاد به‌پایان رسید. در دوره‌ی سلطنت بطلمیوس دوم، این فانوس دریایی کشتی‌های رود نیل را برای عبورومرور از بندر شلوغ شهر هدایت می‌کرد...
ادامه مطلب
مسلمونون مه ره انا ندومه چیه
قبولی مه دل آنا ندومه چیه
قبولی مه دل آنا مردم کیجا
کیجا مه ره خانه آنا شما ره چیه
شی دل درد قربون
شی دل تنگ قربون
 
مست بلبل بیمه آنا لال بیما لال
مه ره گول بزوئئ  آنا بکشی شه دنبال
سر پول چوبی آنا من دارمه قرار
نا راهی پیش دارمه آنا راهی فرار
 
اگر مداد رنگی های محدودی داشته باشید برای خودتون تاج میکشید
یا برای پدر و مادرتون آسمون آبی و درخشان سرسبز...
یا مثلا یه رنگین کمان آرزوها میکشید که آرزوهای همه رو برآورده کنه یا...
یا یه شمع یه عالمه فانوس برای روشن شدن دنیا روی نقاشی کره زمین میکشیدین؟
 
مداد رنگی های محدود ما زمان و عمر ما هستن
 
چه بهتر و قشنگتر که صرف خوشحال کردن خودمون و عزیزانمون بشه
حالا عزیز برای یکی مادره یکی خانواده یکی وطن و هموطن...
#فانوس دوره تربیتی و فرهنگی فانوس1 به توفیق الهی امسال برای اولین بار در سطح بخش دستگردان برگزار شد. که بنده توفیق حضور و خدمت به 150 نفر از نوجوانان و جوانان عزیز شرکت کننده در این اردو رو داشتم. ‌ دوره ای با طعم مباحث معرفتی (شبهات_مهدویت_سوادرسانه)  و مباحث فرهنگی و تفریحی مانند استخر، کوهنوردی، چشمه آبگرم ومسابقات انفرادی و گروهی در این دوره فرصت استفاده از محضر اساتید عزیزی همچون حجت‌الاسلام #انواری و حجت‌الاسلام #تکمیلی و استاد براتی ع
بسم الله 
اینجانب ... یه دختر مهرماهیم که از قضا همین امروز که تولد وبلاگمه تولد خودم هم هست (فی الواقع گل و گل و گل گلگلکه چه خوشگل و با نمکه تولدم مبارکه)
حالا چرا این وبلاگ رو ساختم؟ راست و حسینی دقیق نمی‌دونم فقط وبلاگ نویسی یکی از  موارد اون  لیست بلند بالای برنامه هایی بود که دوست داشتم با شروع نوزده سالگیم انجامش بدم  ... تلاشی برای نوشتن و آسودن ... و آسوده نوشتن(سرراست ترش ناشناس نوشتن میشه:))
چرا اسمشو گذاشتم فانوس دریایی؟( حواستون باشه
تو بوی خاک باران خورده ای و من نمی دانم که چرا هزار سال است که باران نمی بارد...بیایید کاسه هایمان را رو به آسمان بگیریم که همه ی این ها سزای اعمال من است...
همه ی این ها سزای اعمال من است...همه ی این نیامدن ها،همه ی این ایستادن ها و زل زدن به انتهای جاده ها،تقصیر من است...
من همه ی اشک های منتظران را مدیونم...
من مدیون همه ی گل های نرگسم...مدیون همه ی جمعه های ملتهب...
مرا ببخش...همه ی خاکستری ها تقصیر من است...همه ی دلتنگی های غروبانه...
من مدیون همه ی منتظ
رونمایی از پوستر (نگاره) رسمی نمایشگاه بیست و سوم و سمینار نهم، فانوس پنجم. برای دانلود پوستر در ابعاد واقعی روی تصویر کلیک کنید.

یازده تا سیزده اردیبهشت ماه 98
چهارشنبه، ساعت 9 تا 15
پنج شنبه، ساعت 9 تا 18
جمعه، ساعت 9 تا 13
در محل دبیرستان دوره اول علامه حلی2:
میدان رسالت - خیابان هنگام - بالاتر از میدان الغدیر - خیابان نعمت زاده - دبیرستان دوره اول علامه حلی2 تهران
 
به خانه برادر شوهرم رفتم و وسایل کمی که داشتم، جمع کردم و گفتم: «ممنون. دیگر باید بروم به خانه خودم. خانه ام ساخته شد». برادر شوهرم و زنش، در حالی که می خندیدند، همراهم آمدند. هنوز از دیدن این اتاق روی کوه تعجب می کردند ... هم عروسم کشور، مقداری وسایل همراه خودش آورده بود. کنار اتاق گذاشت و گفت: « این سوغات و هدیه برای خانه جدیدت. منزل مبارک!».
وقتی گفت منزل مبارک، قلبم گرفت. هم خوشحال بودم هم یاد قدیم افتادم و اشک ریختم. وسایلم را چیدم و با شادی ب
غزال جان نصیری می‌گفت: آرزو مثل ستاره قطبی است، خواسته‌ها مثل فانوس دریایی، سوار قایق نیازها بشو به سمت ایستگاه بعدی*، فانوس دریایی بعدی، در حالی‌که چشمت به ستاره قطبی است که راه را گم نکنی.
حالا من هر چی می‌خواهم یک آرزوی بزرگ خلق کنم (می‌گفت اگر آرزو ندارید، خلق کنید) هی چک می‌کنم و می‌بینم که خواسته است، نکند تبدیل کردنش به آرزو برای کتمان مسئولیت باشد؟
* حتی این قدر مسیر را پله پله ترسیم کن که برسی به گام بعدی، همان قدری که head lamp جلوی
می‌خواهم برایت بنویسم اما واژه‌ها از قلمم می‌گریزند، جمله‌ها نیمه‌کاره می‌مانند و حرف‌ها ناگفته. دیگر نمی‌توانم از چشمانت بنویسم. اعتراف تلخی است اما انگار تو در من مرده‌ای. قلبم تاریک‌خانه‌ای شده بی‌فانوس؛ می‌تپد اما گرم نیست. خیال آمدنت از سر این همواره مست بیدل، پریده. دیگر به این فکر نمی‌کنم که کجایی، دیگر به این فکر نمی‌کنم که می‌شود از خط لبخندهایت شعر نوشت، دیگر به این فکر نمی‌کنم که من چقدر کنار تو زیباترم. رهایت کرده‌ام
١-
اح اح اینو!!!
خوب یا درست و حسابی بذار یا درست و حسابی بردار!!
این کلاس گذاشتنا دیگه چیه عمو؟!
اصلا میزنم شبکه دیگه که نبینم اون ادا اطوارت رو!!
٢-
مطالعه برام سخت شده بود
چشم پزشک رفتم برام عینک ته استکانی نوشت! خخخ
توصیه کرد چون نزدیک بینیت فقط مشکل داره عینکی رو انتخاب کن که رو قسمت جلوی بینیت قرار بگیره
نزدیکو با اون ببینی، دور رو از بالای عینک
٣-
وای خدای من!!
یهو یاد اون بنده خدا افتادم!!
بنده خدا! هر کجا هستی منو ببخش!
قربون اون نگاههای بالا
آهسته تر از  نم غم عشق گام تو بر این رخ خیال استاین حس خزان شدن گذشتهرفتن ز حریم تو محال استچون برف، به سر سپید خطیبر زلف سیاه شب  در آمدردی شد و راه رانشان داداین دل به کمند  دلبر آمدبی تو به کدام حالت غممشغول وپناه برده باشماز عشق تو با کدام واژهدر  دکلمه غم شمرده باشماینجا سخن از ترانه سخت استیک مثنوی غمین به کارمدیوانی از آن سرودن سردافتاده به سمت اختیارماینجا که دوسه سطر پارسی هستدرکنج رباعی نوایمیک عالمه شکوه مانده باشوقدرجمله ی قطعه
زمستون شده بود. هوا سرد بود. مش‌قربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام
پسرم! خوبی بابا، عروس گلم چه طوره؟پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعای شما،
خوبیم بابا جون! مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشین. لحاف عشق رو خودتون بکشین
که قلبهاتون سرما نخورن. پسر با اشتیاق به سخنان پدر گوش می‌داد و همسر اون هم
سرشو به گوشی چسبونده بود تا از شیرینی کلام مش‌قربون یه چیزی گیرش بیاد. مش
قربون کمی از وضع زندگی اونا پرسید و بعد گفت: بابا! این که بارون میاد
یه چهره خودم توی آینه نگاه میکنم ,,لبمو جمع میکنم ,میخندم ...مدل موهامو تغییر میدم... ابروهامو با سایه پر میکنم ,دماغمو سر بالا میکنم ...و فکر میکنم دلم میخواد تغییراتی به صورتم بدم,ابروهامو فیبروز کنم ,لبمو یکم ژل بزنم ,ناخن بکارم... بهش فکر میکنم که برم و بعد این کرونا انجام بدم اما میدونم هیراد خوشش نمیاد... . 
فکر میکنم که برم بگم و راضیش کنم ولی میدونم قبول نمیکنه ,,,پس بیخیال میشم و میرم زیر پتووو تا خودمو گرم کنم و به چیزای خوب فکر کنم به روز عرو
درجه ابهام: 4 از 4
شب بود. تاریک در خیابانی بی انتها در روی خط ممتد ایستاده بودم، هیچ ماشینی در خیابان نه پارک شده بود و نه حرکت میکرد. خیابان پیاده رو نداشت. در دو طرف خیابان دیوار بتنی کشیده بودند...
در دو لاین خیابان حرکت بود اما ماشین نبود، فانوس هایی بودند که معلق روی هوا حرکت میکردند... بدون آن که کسی آن ها را در دست داشته باشد خودشان خود را در دست گرفته بودند و میرفتند...
روی خط ممتد شروع به پیاده روی کردم، رفتم و رفتم و رفتم، چراغ بود و دیوار ب
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
مادر... همو که بار ها گفتیم از او و بار ها قلم زدیم از او؛ اما هیچگاه نتوانستیم کنه وجود او را درک کنیم؛ همانند کودکی که دستش به بالای طاقچه نمی رسد. مادر نه فرشته است، نه پری و نه انسان؛ مادر، مادر است؛ همو که خدایش آفرید تا فردوس برین را به پایش بریزد.
مادر، فانوس فروزان آویزان بر دیوار خانه است؛ می سوزد و می سازد برای ما؛ اما به چشم نمی آید. تا هست، بودنش برای کسی تفسیر نمی شود. برای فهمیدن روشنایی و گرمای حاصل از سوختن مادر
نابینایی در روستایی زندگی می کرد. یک
شب
نابینا فانوس به دست وارد کوچه های
روستا شد.
رهگذری او را دید وگفت:
آیا فانوس را به دست گرفته ای که بتوانی در دل این
شب تاریک، با چشم نداشته بهترببینی ؟!!!
نابینا در پاسخ گفت:
نه، هم ولایتی ؛ فانوس را به دست گرفته ام تا در دل این شب تاریک، دیگران بتوانند مرا بهتر ببینند!!!!!!!!
                                                                                                                           
این روز ها فقط فرندز میبینم و هیچ کاردوستداشتنی دیگری نمیکنم . با هیچ کس هم حرف نمیزنم .کسی در مغزم دائم ملالت را زمزمه میکند. همه چیز ساکت و کند است . رنگ گرگ و میش هوا در مه .انگاری دنیا برای دیدن،شفافیت لازم را ندارد. چشم های ضعیف من هم که در این گرگ و میش که از بخت خوبش مه الود هم شده شانسی برای دیدن جزئیات ندارند. برای درک شرایط محتاج همه ی حواسم. باید همه دوبرابر شوند تا بتوانم مثل یک انسان عادی قدم بردارم. سرما انگیزه ها را خاموش کرده و اشت
تزئین اتاق کودک، یکی از دغدغه های والدین هست و معمولا سوالاتی از قبیل “شلف اتاق نوزاد را از کجا بخریم؟”، “مراکز فروش شلف اتاق کودک کجاست؟” مطرح می‌شود.اگر کودک ماجراجو و خلاقی دارید به شما خرید شلف دیواری کودک طرح فانوس دریایی را پیشنهاد می کنیم.
شما می توانید برای خرید شلف اتاق کودک نمونه های متنوعی را در سایت جیک جیک بررسی کنید.ما در جیک جیک این افتخار را داریم تا انواع شلف و چوب لباسی اتاق کودک دخترانه و پسرانه را با قیمت مناسب برای را
دوستانی که به دنبال اطلاعاتی در جهت زیورآلات و بدلیجات هستند میتوانند از بلاگ سایت های زیر اطلاعات کسب کنند و مقالات جالبی را مطلعه کنند.
 
وب سایت بدلباز یک سایت در حوزه بدلیجات بسیار فعال هستند و بخش بلاگ آن بسیار مفید می باشد و میتوانید از آن استفاده کنید.
 
بلاگ بدلباز
 
وب سایت فانوس گالری این وب سایت هم تنوع بدلیجات بسیار بالای دارد و شما میتوانید از مقالات آن استفاده کنید و تنوع کالای بسیار زیادی در نوع بدلیجات خود را دارا میباشد.
 
بل
علی‌رضا جان سلام!
امیدوارم حال تو، آقاجان، مامان جان و خواهری که به زودی به دنیا خواهد آمد؛ خوب خوب باشد. آری! درست شنیدی، خواهر! امیدوارم خبر خواهردار شدنمان، شیرین ترین مقدمه برای این نامه باشد. ‌‌‌‌:)
عزیزم! این اولین نامه ی من به توست و از راه دوری بدستت رسیده؛ از ورای کهکشان ثانیه ها، از آینده؛ و تنها عشق می تواند حصار قدرمند زمان را با سرعت نور، در هم بشکند و نامه ی مرا به دست تو برساند.
در این نامه، تجربه های خودم را به تو می گویم تا از
علی‌رضا جان سلام!
امیدوارم حال تو، آقاجان، مامان جان و خواهری که به زودی به دنیا خواهد آمد؛ خوب خوب باشد. آری! درست شنیدی، خواهر! امیدوارم خبر خواهردار شدنمان، شیرین ترین مقدمه برای این نامه باشد. ‌‌‌‌:)
عزیزم! این اولین نامه ی من به توست و از راه دوری بدستت رسیده؛ از ورای کهکشان ثانیه ها، از آینده؛ و تنها عشق می تواند حصار قدرمند زمان را با سرعت نور، در هم بشکند و نامه ی مرا به دست تو برساند.
در این نامه، تجربه های خودم را به تو می گویم تا از
شاید خنده تون بگیره
ولی هر وقت من به جدی اینجا توی این وبلاگ یا هرجای دیگه توجهی نشون میدم
جدی خودش رو میزنه به اون راه
ولی قشنگ معلوم میشه که خرکیفه :)
یعنی یه جورایی با دست پس میزنه با پا پیش میکشه 
قربون اون وجود بداخلاق مغرور مزخرفت برم من :)
یک روز که منتظر بودم ، حس کردم «غروب» کمی دیرتر از موعد رسیده ؛ فکر کردم بی‌خوابی به سرم زده یا اشتباه کرده ام . همان شب شروع کردم تپش‌های قلبم را شمردن . صد تا طول کشید ، و روز بعدش هم صد تا . اما ساعت نداشتم که بفهمم یک دقیقه چقدر طول می‌کشد . یکی از مسافرها که قبلا راهش به این طرف ها افتاده بود و ساعتی داشت ، لطف کرده و گفته بود طول روز در اخترک من ، یک دقیقه است و حالا مدت‌ها از سر زدن آخرین رهگذر می‌گذرد .
بعد از چندین بار روشن و خاموش کردن فا
مرا ببخش... که بیزارم از خانه‌ای که تو در آن نیستی!از پنجره‌هایی که بسته اندو تو در آن پیدا نیستی!و دلخوش نمی‌کند مراعطر هیچ یاسی
 مرا ببخش...که هزار تکه‌ام،و هیچ اتفاقی بیدار نمی‌کندنیمه‌ی در خود فرو رفته‌ام را و هیچ دکتری با قرص‌های لعنتی اش،کاری از دستشان بر نمی‌آید...
 مرا ببخش...که با موسیقی لبخندتنمی‌رقصمو تنهاتکیه می‌دهم،به درخت خیالاتم و فکر می‌کنم به تمام روزهایی که «فانوس» سهم ما از روشنی بود...
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی
پنجره را باز می کنم و هوای سرد پاییز دلم را با خود به میان برگ های ناخوش احوال می برد. حالمان ناخوش است مثل برگ های محتضر که با هر نسیم غزل خداحافظی از شاخه می سرایند. در دل تاریک شب به دنبال چشمه ی حیات هستیم، فانوس را باد خاموش کرد و ماه در پس ابرهای سیاه اسیر شد. خورشید تو هستی، طلوع کن.
 
 
میگم:دنیا پسته...
خیلی پست.
من روزای پست رو دیدم
شبای سیاهو دیدم؛
ولی روشنی رو تو دلم حس کردم نور رو هم دیدم.
اما هنوز با تمام روشنی ک رگ و پیم حس کرده
بازم میگم دنیا پسته.
مگه اینک دریچه ی روشنی رو پیدا کنی
مگه اینک تو دلت فانوس داشته باشی
وگرنه گم شدن تو ظلمت دنیا اسونه.
من نورو حس کردم
تو "تو"...
وقتی نصفه شب چراغ ساندویچی نیمه بسته رو روشن میکنی
ک پول برداری...
که تو سرما بی تفاوت رد نشی از کنار پیرزن قد خمیده ی کنار چار راه.
من از دنیای تاریک
شب
خوبم:
خوبم؛
شبیه فانوس کنج انباری
که دل پری از لامپ ها دارد
خوبم، 
شبیه گلدان کنار پنجره
که با حسرت
گل های آفتابگردان مزرعه را می نگرد
خوبم؛ 
شبیه قایق خسته
در خشکی 
که می داند دیگر به آب نمی افتد
خوبم؛
شبیه نوار کاستی
که سال هاست آواز عشق اش
در پس خاطره ها جا مانده
خوبم...
تو چطوره؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
یه اکانت جعلی اینستا ساختم با عکس یه خانوم خیلی دلبر 
و پسر عمومو فالو کردم خواستم بدونم هنوزم تو فاز دختربازی هست یا نه
خداروشکر رو سفید از آب در اومد...کامنت هارو خوندم..برادر عروسمون زیر عکساش کلی قربون صدقه ش رفته بود و همچنین برادرزاده جوانم...
 
 
 
بنیامین رو هم درخواست فرستادم خداروشکر اونم روسفید شده فعلا
۱. Bonding time + خوش تیپ کردیم [قربون قد و هیکل دلبرت بشم خوشگل من:*] + [+بیا پایین عزیزم -:*] + گشت و گذار و دور دور زیر شر شر بارون صدا رو تا ته دادیم بالا فق اهنگایی ام گوش دادیم که من انتخاب کردم:-" + جوج و کوبیده و جیگر و بال اسپایسی خوردیم با دوتا نارنج کله گنده 
۲. حس موش آب کشیده تو هوای صبح .. دونه های ریز ریز رو صورتم هوای خوب تو ریه هام .. حس خوشگلی .. زلف کمندم .. حس سبکی .. شهر خلوت و ساکت 
۳. یه عالمه خواب گرم
این پست قرار نیست که نوشته‌ای داشته باشد، تلنگری است برایم که یادم بماند در زمانه‌ای که مثل فانوس دریایی چسبیده‌ام به " خانه‌ی دوست کجاست"، کسی از گذشته‌ها پیدایش شد با دلی شکسته و رنجی عمیق. پیدا شد که یادم بیاورد روزگاری آرزوی کسی بودم، همان روزهایی که تلاش می‌کردم برای تنهایی یک تازه مادر کاری بکنم...
چراغ فانوس تاشو 2 کاره Pop up Lanternهم چراغ قوه و هم فانوس ...یک فانوس تا شو جیبی مسافرتیبسیار پر نور، زیبا و با کیفیتجهت استفاده در مسافرت، کمپینگ، کوهنوردی و ...دارای حجم بسیار کمامکان 3 حالت نور دهی مختلف کم نور، پر نور و چشمک زن
قیمت : 17800 تومان

ادامه مطلب
 
رفاقتی دوستت دارم...مرامیاز آن قدیمی ها!مثل دااش مشتی ها پایت ایستاده ام!رفاقتی دوستت دارم...از آن مدل ها که با کجایی تصدق نگاهت صدایت میکنند!آن تیپ ها که دستم را زیر چانه ات بگیرم و بگویمچطوری ورپریده!رفاقتی دوستت دارم...از آن ها که وقتی چای برایم ریختی بگویم ای فدای دست و پنجه ات!آن ها که هر صبح بگویم آهای عیالبیا ببافم آن موهای لامصبت را و شب ها بازشان کنم با ذوق!رفاقتی دوستت دارم...از آن ها که هلاک رفیقشانند!همان ها که سر میدهند برای رفیقشان.
قربون صدقه های جدید ومتفاوت 
من همون قربونت وفدات و مرسی عزیزم مرسی عشقم رو بلدم تازه استفاده کردنی ی جوری میشم انگار خودمو لوس کرده باشم:/ 
ولی خیلی دوس دارم یادبگیرم میخونم گاهی کامنتارو ب این جهت ولی با خودم میگم ویییششش تو اینارو بگی خیلی لوس طوره که :))) اداس همش که ! ولی خوش زبونیه و من عاشق ادمای خوش زبونم!!!
چند وقت پیش یوی از دوستام یک لباس پوشیده بود که استین های پفی با گلدوزی های چین چینی داشت کلی براش ذوق کردم و گفتم وای لباست خیلی قشنگه  من عاشق لباس های چین چین و پف پفم! که پوزخندی زد گفت تو هم چنان تو ۵ سالگیت موندیا من ۵ سالم بود لباس چین چینی دوست داشتم...
نمیخوام غر بزنم که چرا و فلان...امشب بازم تکرار شد داشتم قربون صدقه مامانم میرفتم طبق معمول :/ همیشه به تعداد تارهای موهام قربون صدقه مامانم میرم و میبوسمش و مامانم معتقده من عقل ندارم و گفت
دانلود دوبله فارسی فیلم The Light at the Edge of the World 1971کیفیت BluRay 720p اضافه شداختصاصی از رسانه تهران فیلم تقدیم میکنددانلود 
بازیگران : Kirk Douglas, Yul Brynner, Samantha Eggar
کارگردان : Kevin Billington
محصول : آمریکا
سال تولید : ۱۹۷۱
زبان : دوبله فارسی
فرمت : MKV
حجم :۱٫۵GB
خلاصه داستان : دزد دریایی بی رحمانه دروازه بان فانوس دریایی را در جنوب شهر آرژانتین ضبط می کند. هدف او آشکار و وحشتناک است. او قصد دارد سیگنال های فانوس را کنترل کند تا کشتی های عبور بر روی سنگ ها خرد شوند
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار*
 
آخ امان از یار وقتی به جای اینکه حوله پوشیده و از حمام دراومده قربون صدقه ش بری؛ میری سردخونه و کشو رو میکشن بیرون میگن بفرمایید؛ این هم یارِ شما. 
سعدی راست میگه که بی عمر زنده ام من؛ آخه واقعا روز فراق را که نهد در شمار عمر!
 چه فراقی هم! فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...مثل قورت دادن خون و اسید...فراق یار تک تک ثانیه هاش مزه زهر میده و من ماههاست زهر میخورم و زنده ام هنوز. 
جگرگوشه تازه بیدار شده، ازش می‌پرسم می‌خواهی بریم اتاقت با هم بازی کنیم؟ میگه نه الان ساعت ددر است (در مقابل ساعت بازی مامان و لیلی)! میگم: بریم پشت خونه توپ بازی؟ شن بازی هم میشه کرد، هاپو‌ها هم میان بدو بدو. میگه: شن بازی؟ آره، بریم دریا! 
حالا بیا و درستش کن :دی 
 
صداش کردم. اما متوجهم نشد. توی چشمهاش هزارتا دریای طوفانی داشت و هزارتا کشتی شکسته که هیچ کدوم قرار نبود پهلو بگیرن. 
صداش کردم.
ولی انگار غرق شده بود.
غریق نجات نبودم و دست کمی از خودش نداشتم. منم یه فانوس شکسته بودم که نفس های آخرش رو سوسو می زد. 
آدم های غمگین، هیچ وقت  جزیره های دورشون  رو نمی بینن.
دیروز شنبه ۱۷ فروردین بود . مثل اون قدیما که بعد از عید تشنه دیدارت بودم بهت زنگ زدم ... گفتی دندون عقلت رو کشیدی با بیهوشی کامل ... هی ناز کردی، هی نازت رو کشیدم ... هی سر به سرت گذاشتم ... خیلی خندیدیم... اونقدر که گونه هام درد گرفت... گفتی استرس نداشتی... بالاخره دکتر دندون پزشک کار خودشو بلده ... نگرانی نداره که ... مثل اینه که قورمه سبزی نگران باشه من خوب می پزمش یا نه... کلی خندیدم به حرفهات... گفتی لپت ورم کرده و قلمبه شده ... قربون صدقه ی لپ قلمبه ات هم ر
آخـــــــــــ
قربون خدایی بشم که بخشنده اس
امام صادق علیه السلام فرموند: هر کس گناهى کند هفت ساعت از روز درباره آنها به او مهلت دهند پس اگر سه بار گفت:«استغفر اللّه لذى لا اله الا هو الحى القیوم» آن گناه بر او نوشته نشود«

خدایا از من بگیر،آنچه را که میخواهد تو را از من بگیرد
فروردین ....وانت
اردیبهشت...سانتافه
خرداد........خر مش قربون
تیر ..........مرسدس بنز
مرداد.........لندکروزر شاسی
شهریور.......پورشه
مهر............مازراتی
آبان............پراید
آذر............ ﺎﻭ ﻏﻼﻡ ﻋﺒﺎﺱ
دی............. شورلت امریکایی
بهمن........... فضاپیما
اسفند.........نیسان آبی
بهشت .....بهشت خونه ی شماست بابا ...وقتی در رو باز میکنم و میبینم روی مبل نشستی ....بهشت،دستای شماست بابا وقتی بغلم میکنی ...بهشت،آغوش امنته .....بهشت قربون صدقه هاته ‌...بهشت اشکاته وقتی از سامرا میگی ....بهشت شمایی بابا ...بقیش جهنمه ......+بابا یک ماه برای بازسازی حرم سامرا رفته بود ....
همه ما یک عذرخواهى به 
احساس خود بدهکاریم .
زمانى که براى نگه داشتن آدمهاى
 اشتباه پافشارى کردیم!
 
آن زمان که دروغ شنیدیم و سکوت کردیم ...
جایى که باید می رفتیم اما ایستادیم! 
از هیچ و پوچ رؤیا ساختیم و ذوق کردیم! 
 
براى فرار از حقیقت لج کردیم 
و لج کردیم و لج کردیم !...
خاموش کن فانوس وابستگى ات را ...
گاهى چه اصرار بیهوده ایست 
اثبات دوست داشتن مان به آدمها ! 
معرفت هاى بیجایمان ، مهربانى هاى
 الکى مان ، تلاشهاى بى مورد 
براى حفظ رابطه هایمان !...
قلبم رو میشکونه، به تعدد... بغض تو گلوم میشکنه و چشمام نم میشن. اما زشته، دختر باید بخنده، زشته جلو مردم... بغض رو رسوب میدم تو گلوم و نم چشمام رو پاک میکنم و زورکی... 
دلم میخواد پیرهن چارخونه آجری آستین کوتاه بابا رو بگیرم تو دست و تو بغل این مرد زار بزنم. چه فایده؟ دل پرعاطفه اش رو آتیش میزنم فقط. 
همیشه میگه : 
پند گفتن با جهول خوابناک / تخم افکندن بود در شوره خاک 
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو / تخم حکمت کم دهش ای پندگو!
قربون درک و فهمت مرد... 
وقتی صبح ناشتا یه کپسول شیشه ای بندازی بالا و اینقدر انرژی جمع شه تو سلولات که حتا نتونی یه جا بند شی اینطور میشه دیگه.کل امروزو زبان خوندم اونم به همراه موزیک زیبای اندی که میفرماد: بلا شیطون خودم، دشمن جون خودم.قربون خوشگلیات ، دل داغون خودم :)) سرمو بلند کردم دیدم تا درس 90 رفتم یه کله و بعد که آریان ازم پرسید درس چندم تا برگرده و جوابمو ببینه تا 93 خوندم  مدتها بود اینقدر بازدهی نداشتم 
 
هر سال این موقع ها مامان منو از ساعت ۷ صبح بیدار میکرد و ای فاطی قربون قدت قربون قدت ازم تا شب کار میکشید...چرا؟
جون ما باید برای امروز بعد از ظهر جشن "درباز"میگرفتیم...
جشن درباز چیه؟
ینی جشنی که درش بازه به روی هرکسی که بیاد...
ریسه میکشیدیم تو حیاط و شربت و شیرینی میذاشتیم تو کوچه واسه آقایون...
و مداح و پرچم ...
بعد از ظهرشم ...زنونه...تو خونه...
امسال هیچی..‌.
شله زرد مامان که دیگ دیگ میپیخت کم میومد امسال شد یه قابلمه ۶ نفره...برای خودمون...
دیروز حاج
بهار رو از وقتی حتی وبلاگ نداشتم میشناسم 
عاشق نوشته هاش بودم 
میگم عاشق ینی وقتی یه پست بلند ازش میدیدم ذوق میکردم و هرچقدر که میخوندم دوست نداشتم تموم بشه نوشته هاش 
هیچوقت یادم نمیره بعد از مدتها تو اون شرایط سختم از ته دل خندیدم با اون پستی که دسشویی مدرسشو توصیف کرده بود اصن یه جوری که اشک از چشمام بی امان میریخت و نفسم بالا نمیومد
دقیقا روزهایی که برای هر سال مدرسه رفتنش جینگیلی بینگیلی میخرید و عکساشو میذاشت یادمه از روزای مدرسه نوش
توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: 
«آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.»آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه‌هاش. همین جور که داشت کارشو انجام می داد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟»پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: 


ادامه مطلب
ژانر : رازآلود , خانوادگی , مهیج
مدت زمان : ۱۰۲ دقیقه زبان : انگلیسی کیفیت : BluRay 720p فرمت : MKV انکودر : F2M حجم : ۸۳۳ مگابایت محصول : انگلیس ستارگان : Mark Lewis Jones, Michael Jibson, Jason May, Joshua Richards کارگردان : Chris Crow لینک‌های مرتبط : جستجوی زیرنویس – کیفیت‌های دیگر
خلاصه داستان :
فانوس دریایی ، فیلمی رازآلود و مهیج محصول سال ۲۰۱۶ به کارگردانی کریس کرو است. این فیلم داستان واقعی دو نگهبان فانوس دریایی که بر اثر یک طوفان دریایی مهیب ماه‌ها در آنجا گرفتار می‎شوند ر
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم ....
بین این تحلیل های آب دوغ خیاری و جماعتی که تو تلویزیون دور هم میشینن و قربون صدقه فیلم و فیلمساز میرن، وجود یک برنامه نقد با حضور سه تا آدم فرهیخته، غنیمت به حساب میاد که حداقل اون مناسبات الزام آور صدا و سیما، رو عیارسنجیشون از فیلم های جشنواره، سایه نمی اندازه.
برنامه نقد نو رو از آپارات دنبال کنید. 
خیلی زیاد دلم برای بنی تنگ شده،  امشب رفتم خونه خواهر بزرگم 
نت اونا وصل شده بود ، یه عالمه پیام عشقولانه ای که به علت نبود نت بدستم نرسیده بود دریافت کردم.کلی ذوق مرگ شدم،  ج داد و بعد بنی آنلاین شد و زرت بعد از یه قربون صدقه عکس یه بوسه مثبت ۱۸ فرستاد و دوباره زرت یه فیلم فرستاد گفت بعدن حتما نگاش کن 
خب دوست داشتم خفش کنم ک وسط اون همه عشق و دلتنگی بصورت مثبت ۱۸ ظاهر شد،  نمی گم من قدیسه م ، اتفاقا فیلم میبینم دلمم مثبت ۱۸ می خواد ولی اون لحظه
سلام 
امروز سر جلسه کنکور ارشد 98 بودم که تصمیم گرفتم بیام یه وبلاگ درست کنم و کار های روزانه ی خودمو توش بنویسم 
این که چه اتفاقاتی افتاده ، چه تصمیم هایی گرفتم ، چه کار هایی کردم و...
برای همین چون این اولین پست منه نمیخوام زیاد بنویسم
و میخوام برم بخوابم که صبح یه سری تصمیم هایی باید درباره کانال های تلگرامی پارچه فروشیمون بگیرم 
چون الان شبه و ذهنم خسته هست میزارم صبح ساعت 7 یا 6 بیدار شم و تصمیم بگیرم
قربون شما محمدرضا
حالا درسته نصفه شبه و فردام امتحان دینی دارم کله سحر و نخابیدم
آما
غرغر که دارم.. 
پس
۱.نه شما بگو..  دونستن تمدن های جدید و مسولیت های ما و اینا چه صیغه ایه؟؟ نه اقا شما بگوووووووووو حوزه های علم و عدل و قسط و. . رو من فردا یادم بره خودم و بزنم نگید چرااااااهاااا.. بعد میگن چرا بین درسا فرق میزاری اخه قربون شکل ماهت بشم... یه درسه دینیه... لامصب به فارسی و جامعه شناسی نزدیکتر تا دینی.. 
از اتاق فرمان اشاره میکنن بخاب.. ولی من غرای بعدی و فردا مینویسم
هر چی بیشتر میگذره، ییشتر به این میرسم که در زندگی اش و در قلبش هیچ اثری از من را نگه نداشته است.   دلم را خوش کنم به امید واهی و خیال های بی اساس که چه!  تا چه موقع؟   
دریغا که نیست نشانی از من..
سوالم اینست که به کدام عهد نانوشته ای ماندم.  بخاطر هیچ که آدم نمیماند.. خب باید بالاخره باور کنم که هیچ نمانده است از من در قلب و جانش.  سوگواری و اندوه من از این است که روزی هیچ اثری از او در من هم نمانده باشد.. و قاطعانه تمام شده باشد..  که در آنصورت.. هیچ
توماس اندروز، طراح کشتی بزرگ و مشهور تایتانیک بود. او چنان از ساخته
دست خود مغرور بود که گفت: حتی خدا هم نمی تواند این کشتی را غرق کند!

کشتی تایتانیک در همان سفر نخست، غرق شد و بسیاری از سرنشینانش به
همراه سازنده و طراح آن جان سپردند.

وین استنلی، فانوس دریایی بزرگ و مشهوری را ساخته بود. می گفت: هیچ
طوفان و بارانی نمی تواند آنچه من ساخته ام را ویران کند. برای تعمیر فانوس دریایی
اش رفته بود که بر اثر طوفان، تخریب شد و خودش نیز همان جا جان سپرد.

مع
دلم خواست :
معصومیت اولین دیدار را ، لبخند های اولین گفت و گو را ، لوح سفید خالی از حرف های اضافی و نقطه ها را ... نگاهی که از ترس غرق شدن در آن ، چشمانم را بدزدم ؛ آزادی بال و پر گشودن ، بی دغدغه ی سقوط پریدن ، بی محابا سرودن را ... دلم خواست ... خواست که یک لحظه فراموش کنم که "دل خیالی بیش نیست" ؛ که مست خواب ، چشمانم را ببندم و رویا ببینم .
چند وقتی است ، دقیقا در آن لحظه ای که عمیقا به دنبال کلمات مناسبم ، از ذهنم فرار می کنند . من تنها قانون قلمرو شعر و
سلام
تا شنید بغض کرد....
گفت بسلامتی.... کی میرین؟ گفتم ان شاء الله کارا جور بشه چهارشنبه.
گفت هوایی میرین دیگه! گفتم نه!
گفت چرا؟ با خنده گفتم پولمون کجا بود؟
گفت من میدم!!! (الهی قربون دلت برم...) گفتم تنها نیستم، دوستم هم هست، ما گفتیم برگشت رو هوایی بیایم، گفت تازه گوشی خریده و الان نداره!
گفت مال اونم میدم! چقده مگه؟! گفتم خبر ندارم... نمی خواد، سخت نیست با اتوبوسم خوبه!
باز نگران گفت اذیت نشی؟ راه دوره! گفتم نه دیگه، مثل اربعین، خدا کمک میکنه ان
و فرقی هم نمیکند
که فانوس داشته باشم یا نه
کسی که میگریزد
از گم شدن نمی ترسد
#رسول_یونان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
روز مرد پیشاپیش مبارک
(کسی نبوده این متنو 2 مرتبه نخونده باشه)
♥️
سلامتی مرد زندگیم♥️
♥️
آقامونو میگم♥️
❣️
وقتی من صداش میکنم نمیگه هاااان یا بله، داد میزنه میگه بگو خانووومم جووونم عشقم....
❣️
وقتی باهاش قهر میکنم اون قهر نمیکنه، میاد لپمو میکشه و میگه حق با توئه گلم، آشتی نفسمم عمررمم...
❣️
وقتی میگم نسبت بهم بی محلی میکنی، نمیگه آره تو اینجوری فکر میکنی!!!!
❣️
وقتو بی وقت بهم مسیج میزنه، میگه ببین من به فکرتم عروسک قشنگم... من اگه تو را
چراغ توریوسیله ای رویایی که چندین سال روشنایی بخش منازل ما بوددر آن سالهای سخت که نه برق بود و نه گاز و نه آب. و نفت هم سهمیه ای بود.چراغ توری زینت بخش محافل ما بود.چراغ توری که با سوخت نفت و هوا روشنایی داشت و تور سفید و صورتی زیبایش در اکثر دکان ها وجود داشت.در قسمت بالای سیاه رنگ آن توری با نخ محکم خودش بسته می شد و قسمت وسط شیشه گرد آن بود و در قسمت پایین مخزن نفت با اون درب و درجه زیبایش  و تلمبه کوچک باد آن قرار داشت .وقتی تور  بسته می شد باید
میگم داداش به جان خودم این کرونا تموم بشه میرم پی فسق و فجور!رها میکنم خودمو...میرم یه دانشگاه دیگه...یه جای دیگه میرم پی یه کار دیگه که دوست دارم و..._این سه نقطه خیلی حرفای بیشتری داشت_
میگه خوبه.روشن فکر شدی!دگم بازی درنمیاری!
میگم نه اتفاقا یه تاریکی مطلقی فکرم رو درهم پیچیده!خودمو نمیشناسم !انگار یه بغض فرو خورده دارم...که...
سوت میزنه میگه قربون لفظ قلم حرف زدن شما...میتونم باهاتون یه عکس بگیرم؟
میگم خیرررر!
میگه با بغض فرو خوردتون چطور؟؟؟
....
اون یکی داره حرص میخوره که لباسی که فردا باید آماده تحویل معلمش بده خراب شده و انواع راه حلها رو زیر و رو میکنه برای اصلاحش...
این جغله نشسته باهر حرکت میگه آفرین!
چه جالب!
منم دوس دارم بزرگ شدم خیاط بشم!
و لباس باخنده و قربون صدقه درست میشه
و من فکری ام
خدایی گاهی به اندازه یه بچه شش ساله اصول همدلی و تشویق یه آدم شکست خورده رو نداریما!
شما هم کامل کنید یادآوری:نظرات جواب داده نمیشن تا پست تعاملی کامل بشه
تمیز کردن یه اتاق ‌که اونم خودت بهم ریختی انقدررررر سخت و وقت گیره 
پس تمیز کردن یه خونه چقدررررر سخت تره 
#نه_به_ازدواج
ینکه دخترایی که شوهر میکنن هی برای باباشون پست میذارن و قربون صدقشون میرن ،نشون میده گیر شوهراشون که میفتن ، قدر باباشونو میدونن .
لذا #نه_به_ازدواج
اگر ازدواج خوبه 
چرا تعداد استوری ها و پست هایی که متاهلا از دل گرفتگی و ناراحتی میذارن بیشتر از مجرداست؟
 
 
 خلاصه
فارسی و انگلیسی رمان به سوی فانوس دریایی To the Lighthouse اثر
ویرجینیا وولف
ویرجینیا وولف۱ (۱۸۸۲ـ۱۹۴۱) رمان‌نویس، منتقد و مقاله‌نویس انگلیسی، همچون جیمز جویس از ابداع
کنندگان و  پیشروان استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن (Stream of Consciousness) و تک‌گویی درونی (interior
monologue) در رمان است.
رمانهای ویرجینا وولف به خاطر نثر شاعرانه و
سمبلیک بودن، مورد توجه‌اند. در این آثار، پیرنگ و حرکات شخصیتها چندان مورد
تأکید نیستند، بلکه جنبه روانشناختی شخص
فانوس بردارید و روز روشن
به دنبال عدالت و انسانیت بگردید.
#موریس_مترلینگ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
 امروز انقدر برام خاطره ساز شد که لحظه لحظه اش را دارم نفس میکشم ...
دوست داشتم دستت رو میگرفتم و کل خیابون ولی عصر رو با هم وجب میکردیم ... از امام زاده صالح شروع میکردیم و به جیگرکی های راه آهن ختم میکردیم ... توی راه نفس کشیدنت رو نفس میکشیدم ... نگات میکردم و قربون صدقه ات میرفتم ... بی هوا یه غنچه میزاشتم روی پیشونی ات ... بقیه نقشه هام رو لو نمیدم :))
فاش بگم که  قد تمام قطره های بارونی که امروز قبل اذان صبح به باریدن گرفت تا تمام بارون هایی که از
حیدرحیدر اولو آخرحیدر حیدرحیدر ساقی کوثرحیدرحیدرحیدر ای مظلوم فاطرحیدر حیدرفاتح خیبرحیدرافتادی در بستر زهرا بابا چشمات از اشکت شده دریا بابامیبینم چه بغضی توی صداته یا زهرا داری روی لب ها داری باباقربون دستای لرزونت بابا پر خونِ زلف پریشونت بابااشکات و پاک کن مگه زینب مُرده قربون چشمای گریونت بابا
یا علی و یا علی یا علی یا علی و یا علی یا علییا علی و یا علی یا علی یا علی و یا علی یا علیسربند زردت شده هم رنگ روت رده خون خشکه روی گوشه ابروتام
شافل رو گذاشتم روی محبوب ترین ها، پارسا هم بغلمه سرحال و خوش اخلاق. سرشو عقب میگیره و صاف وایمیسه، تا خسته میشه یهو ول میشه توی سینه ام، هزار بار قربون صدقه این گردن گرفتناش میشم. یه آهنگ قشنگ میاد، فنقلی هم توی چشمام نگاه میکنه، با هم آروم و ملیح میرقصیم. مادر و پسری قشنگ ترین و پاک ترین رقص دنیا رو باهم میریم. بهم نگاه میکنه، برام میخنده، قند توی دلم آب میشه. سعی میکنم توی ذهنم ثبت کنم، درخشش ابدی یک خاطره پاک :)
 
+ این لحظات قشنگ روزی همتون
حس خوب زندگی یعنی اینکه بدون دغدغه کنار خونوادت زندگی کنی .حس خوب زندگی یعنی صبح که از خواب پا میشی ببینی همسرت هنوز خوابه
آروم بلند بشی که باعث بیدار شدنش نشی ویه دل سیر نگاش کنی تو دلت قربون صدقش بری و انگشت اشارتو آروم بکشی رو دماغش و بعدم پتو رو که از روش رفته کنار بکشی روشو بعد بری صبونه رو آماده کنی .حس خوب زندگی یعنی صبح بلند بشی ببینی گلایی که کاشتی گل کرده و جونه زده
حس خوب زندگی یعنی یکی که اصلا انتظارشو نداشتی بهت پیام داده . همه همه ا
دیروز صبح وقت اذان امیرعباس بیدار شد اومد رو سکو کنار من و خواهرم که رو زیر انداز بابام نشسته بودیم بابام چشاشو باز کرد عباسو دید خندید گفت بیدار شدی؟ بیا تو بغل بابا
عباسم رفت تو بغل بابام پشتشو کرد به بابام و خودشو چسبوند به سینش و گم شد تو بغلش
کوچولوووووووووی ناز
یاد بچگیام افتادم، من و داداش چهارمی بغل بابام میخوابیدیم بعد داداشم مثلا دستشو انداخته بود دور بابام و داشت قربون صدقه های شیرینه بابامو دریافت میکرد در واقع دستشو آورده بود ا
فانوس، در عطش شعله ای می سوخت، کبوتر، از چشم آسمان، افتاده بود، دریا، غرق در رخوت بود، زمین، خورشید را طواف نمی کرد، چهره ی باغ، چروکیده بود، جامه ی شب در دست و پای سپیده، می افتاد، سکوت، آخرین نفس های خود را از تنگی سینه اش، برون می داد؛ بوف ویرانگی، روی دیوار شب، شوم، می خواند؛ لب های خشک دهکده، تاول زده بود؛ وطن، با خود، بیگانه بود وخودی در وطن.
ناگهان از پشت حصار شب، نمای مردی پدیدار شد، مردی که اسرافیل شد در صور بیداری و امواج نگاهش، کویر
     گروه خانوادگی فقط اونجاش که پسر خاله میاد تبلیغ جدیدترین کسب و کارش رو میکنه و اینقدر پوستر مغازه اش رو برات توی خصوصی میفرسته که از رو میری و میذاریش وضعیت. اونوقت اون وسط پسردایی چپ و راست ویدیوی شیرین کاری هاش رو میذاره و یه عده قربون بلا میرن و یه عده تهدید و ارعاب. در این حین و بین زن دایی که تازه عزیزی رو از دست داده یه پیام یه متری در مورد برزخ یا مرگ فوروارد میکنه توی گروه. من هم که تا عکس طبیعت میذارن هی یاداوری میکنم که واسم چند تا
بسم الله الرحمن الرحیم
هر سال با اومدن 13 رجب فکر میکنم قلبم دیگه ظرفیت این همه شوق و حب و... نداشته باشه و بایسته
اما نوچ نه... این اشک و حبی که هر سال در 13 رجب برای من اتفاق میفته و من احساس میکنم چقدر سرشارم و چقدر دارم میترکم در حقیقت هیچی نیست و فقط تصوره
به یاد خطبه همام بابا ...
که همام از شنیدن عظمت اون روحش از بدنش جدا شد و دوباره به بدنش برگشت
...
من نمیدونم بابا اصلا آره من فقط یه پوسته دارم که دم از علی میزنه که اگر شکافته بشه داخلش تهی تهی ه
به حدی از خودسوزی رسیدم که هی دلم برای خودم میسوزه
قربون صدقه خودم میرم
هرچی دلم میخواد برای خودم درست میکنم
و نسبت به همه بی حس شدم اصلا برام مهم نیست دیگه کسی برام بمونه یا نه ...
حتی آدمای بی شناخت زندگی که یه روزی بودن و دیگه نیستن لیاقتشون بیشتر از این نبوده ... والا ع
خیلی خوبه که دیگه حرف زدن یا نزدنشون منو ناراحت نمیکنه و سرگرم کارای خودمم ...
خدایا ماه رمضون امسالو بهتر از پارسال کن
حالا که فکر میکنم ماه رمضون پارسال خیلی ب بود و هیچ فیضی ن
آیا ذبح گوسفند در عید قربان، برخلاف حقوق حیوانات است ولی کشتن بوقلمون در روز شکرگذاری در آمریکا خیر؟!
امروز در آمریکا روز شکرگزاری بوده و همه آمریکایی‌ها از جمله جوجه روشنفکران ایرانی ساکن اونجا دارن بوقلمون درسته کباب می‌کنن و می‌زنن به بدن. اینا همونان که عید قربون به ما گیر میدن چرا گوسفندای بیچاره رو قربانی می‌کنید؟ خون گوسفند از بوقلمون رنگین‌تره؟!
اطلاعات بیشتر: https://fa.wikipedia.org/wiki/
جدی شرط میبندم اینقدر تفکرت مسخرس که فکر کردی داستان لولیتا رو من از خودم در آوردم و آینده رابطه مونو گفتم یا با تخیل خودت حس کردی که آینده رابطه مون قراره اونطوری بشه.
خب مطمئن باش اونطوری نمیشه آقای بکن در رو.
برام مهم نیس که چقدر میتونی سکسی بشی.
خیلی عوضی هستی و نمیدونی چقدر به من زجر دادی با نبودنت.
چه احمقانه فکر میکردم رابطه ای که ارزش داره میتونه پایدار باشه یا کلا ارزش نداشته

بچه ها ممنون که وقت میذارین و نوشته های من رو میخونید. 
در و
دوستم چند دست ( ده دوازده دست !!!) لباس مجلسی نو داشت گفت برام بذار تو دیوار ببینم فروش میره ... یکی یکی لباس رو چیدیم رو مبل عکس گرفتیم فرستادیم... 
تا دلتون بخواد اقایون باهاش تماس گرفتن گفتن عکس از لباس تو تنت بفرست ببینیم!!!!!!!!!
بگذریم که هر روزم ده نفر زنگ میزنن قربون صدقه ش میرن!!
اخه چرا؟!
واقعا چرا؟!
یه اقایی زنگ زده میگه دامنه دقیقا تا کجای زانوئه؟! بالای زانو؟؟ زیر باسن؟! 
واقعا مونده بودیم جفتمون !!
زنگ زده میگه تو رو شادی روح امواتت برو پاک
گفت تمام این سالهایی که همسرش بودم حتی منو یکبار نبوسیده یا قربون صدقه م نرفته. ولی وقتی که داره با رفقای کوهش یا همکارهاش حرف میزنه با خودم میگم کاش منم یکی از همین خانومهای گذری زندگیش بودم و این همه محبت ازش می دیدم.
گفت گاهی عکس یکی از همکارهاش یا دوستاش رو نشون میده میگه نگاهش کن  چه هیکل و صورتی داره.
گفت بهم میگه من فقط با تو بداخلاقم. این یعنی اخلاقم تقصیر تو هست که بده. ببین چقدر بقیه زنها رو دوست دارم؛ قبول کن تو یه عیبی داری...
گفت وقت
کنارش خودت باشی درست مثل وقتی که رژت پاک شده و اون بگه ناز ترین دختری هستی که وجود داره.
حتی وقتی استرس حال بدت رو داشتی و میتونستی توی خونه استراحت کنی ولی به عشقش اومدی که ببینیش چون دلت براش پر میکشید.
وقتی بعد از 2 ماه و نیم دیدیش قربون قد و بالاش بری و بهش ببالی.
دستتو ببوسه و قند تو دلت آب شه واسه این حرکتش. 
کنارت حالم خوبه کنارت خود خودمم کنارت امنیت دارم کنارت آزادم منو با همه چیزی که هستم و قبول دارم قبول داری و مطمئن باش قدرتو میدونم از
 
فانوس، در عطش شعله ای می سوخت، کبوتر، از چشم آسمان، افتاده بود، دریا، غرق در رخوت بود، زمین، خورشید را طواف نمی کرد، چهره ی باغ، چروکیده بود، جامه ی شب در دست و پای سپیده، می افتاد، سکوت، آخرین نفس های خود را از تنگی سینه اش، برون می داد؛ بوف ویرانگی، روی دیوار شب، شوم، می خواند؛ لب های خشک دهکده، تاول زده بود؛ وطن، با خود، بیگانه بود وخودی در وطن.
ناگهان از پشت حصار شب، نمای مردی پدیدار شد، مردی که اسرافیل شد در صور بیداری و امواج نگاهش، کوی
برادرشوهر داره میره سربازی، و مادرشوهر مثل اسفند رو آتیش از نگرانی داره بالا و پایین میپره...و من مدام رجز میخونم که پسر باید بره سربازی و مرد بشه، باید سختی بکشه، باید فلان و بهمان بشه...اما دارم به این فکر میکنم که وقتی علی کوچولوم برا خودش مرد رشیدی شد، عاطفه ی مادریم اجازه میده که پسر دسته گلم بره دیار غربت و یه کچل سیاه سوخته برگرده یا نه!
 
پ.ن1: ینی فقط یه مادر میتونه در اثنای سربازی، قربون صدقه ی اون ته دیگای جزغاله بره!پ.ن2: حضرت آقا داشت ت
این روزها بیش از هر زمان دیگه ای حس می کنم، حرف، نزدنش از زدنش، دلچسب تره
گاهی اوقات پر از واژه و تعریفم. پر از فریاد.. اما دلم نمیخواد حتی زبونم و برای ادای یک کلمه ی جزئی به زحمت بندازم
به خودم میگم این همه گفتی به کجا رسید؟ این همه بار غم و غصه ت و ریختی رو سر اعضای بی گناه بدنت.. آخرش چی شد؟
بذار دیگه از این به بعد یه نفس راحت بکشن
بعد یادم میاد اینجا هست
یادم میاد اومدم اینجا که هرچی بغض و ناله و فریاد دارم خالی کنم اینجا
اینجا خوبه
اینجا برای خ
*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 
*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )
*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -
*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 
*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشم
*«امشب در دل نوری دارم...»
اولین شبی که مادر «شیخ‌فضل‌الله‌نوری فهمید بارداره!!
 ~~~~~~~~~~
*ﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﺎ ﻧﻨﻦ ﻣﻦ ﺭﺩ ﺷﻢ !
ﺑﺎﺑﺎ ﻃﺎﻫﺮ ﻋﺮﺎﻥ !
~~~~~~~~~~
*نه داداش چک قبول نمیکنم
سردار نقدی
 ~~~~~~~~~~
*بسه دیگه یکم چرت و پرت بگو بخندیم...
همسر اقای اندرزگو
  ~~~~~~~~~~
*نهههه،من این رنگیشو نمیخواستم
مادر خواجه نصیرالدین طوسی بعد از زایمان
             ~~~~~~~~~~
*کاش چوبی بودی....
همسر حمید استیلیییی
   ~~~~~~~~~~
*قربون آقامون برم که هرچى چای میریزه تفاله نداره
همس
 
واگن مسافری قطار بندر عباس - تهران که در خروجی ایستگاه شوراب محور قم دچار مشکل فنی شده بود با تلاش مامورین فنی ظرف کمتر از یک ساعت مشکل رفع شد.
 
به گزارش فانوس،  روابط عمومی راه آهن در اطلاعیه‌ای اعلام کرد؛ صبح امروز واگن مسافری قطار بندر عباس - تهران که در خروجی ایستگاه شوراب محور قم دچار مشکل فنی شده بود با تلاش مامورین فنی ظرف کمتر از یک ساعت مشکل رفع شد.
 
پس از رفع این مشکل قطار به سیر خود ادامه داد.
یکی از چشمگیر و تماشایی‌ترین جشن‌های دنیا «جشنواره نور تایلند»  یا به طور دقیق‌تر فستیوال «لوی کراتونگ و یی پنگ» است.
هم در بین مردم محلی و هم گردشگران محبوب شناخته می‌شود.بدون شک می‌توان این فستیوال را پرطرفدارترین فستیوال پاییزی تایلند دانست. این جشنواره را در نوامبر وقتی که ماه کامل باشد، برگزار می‌کنند و در هر سال تاریخ میلادی متفاوتی دارد. در طی این جشنواره هزاران شمع روشن بر رودها و جویبارها شناور می‌شوند تا به ارواح رودخانه‌ه
1. یک رقابت عجیبی بین فامیلامون به جریان افتاده، به این صورت که میخوان نشون بدن این دوران قرنطینه چه قدر براشون مفید بوده و چه کارایی رو به انجام رسوندن.
یعنی هی غذا و شیرینی میپزن و بافتنی میبافن و بعد عکسش رو میذارن توی گروه خانوادگی.
بعد هم هی قربون صدقه دستان هنرمند همدیگه میرن:)
الان کار به جایی رسیده که دیگه مرحله به مرحله از فرآیند کار عکس و فیلم میگیرن. دیشب ته تغاری داشت یه کیک ترکیه ای درست میکرد به اسم «روانی»!! و از منم بیگاری میکشید.
هوالرئوف الرحیم
ماشین صافکاری بود. داداش اینها هم سر تولد مامان مدل ویروس کرونا باهامون برخورد کرده بودن. داداش رضا هم که پیچوندمون و قربون رضا برم که پشتم بود و دستم رو گرفت و رضوان و فسقل در دست با اتوبوس و مترو راهی راهپیمایی شدیم.
به جرئت می تونم بگم بهترین راهپیمایی تاهلم بود. خوش گذشت. خیلی. مخصوصا که خدا دلی بهم داد تا تکبیر بگم و دل چند نفرم شاد کردم. 
الهی شکر.
 
 
 
 
خدایا کمک پلیز که وقت وقتش ساکت نباشم و خوب حرف بزنم.
دلم گرفته دیگه. 
مثلاً واسطه‌گری کردی، دوندگی کردی، که کار بهش بدن، که ازدواج کنه؛ بعدش که همه چی خوب شد، ازش خواستی که یه وام از حسابش برات برداره و خودت پرداخت کنی؛ اونقدر اخم کنه که زنگ بزنی بهش بگی دیگه نمیخوام جور شده پول. 
مثلا تمام پس اندازتو بدی پول پیش خونه، هنوز ولی کار ثابت پیدا نکرده باشی،فقط به اندازه‌ی خورد و خوراکت در بیاری، بعدش برن دورهمی و حتی بهت زنگ نزنن خبر بدن که منتظرشون نشی ناهار بیان خونه. 
مثلاً خواهر و برادرات باشن
سلام :)
آیه عروس می شود
دست و جیغ و هوراا !!
 29 /9/ 1397 یه جشن عقد کوچولو محضری گرفتیم 
دو ماه قبلشم که با جریانات عجیب و غریب خواستگاری گذشت
خواستم دلیل غیبت این چند وقتمو بدونید
و به بزرگواری خودتون ببخشید :)
این چند وقت، هم بهترین روز های زندگیم بود و هم سخت ترین روز ها
خیلییی اتفاقات افتاد
شاید روزی سر فرصت براتون تعریف کردم
الان خداروشکر خوبه
من نشستم تو بغل کولر و فنجون چایی بغل دستم
و صدای مامانم که داره قربون صدقه ی زن داداش و نی نی تو شکم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها