نتایج جستجو برای عبارت :

۴شنبه سوری.

کتری رو گذاشتم روی گاز تا بعد از تمرین سه تار ، چای بخورم و درس بخونم...
خونه جمع و جوره...
۴شنبه برام مهمون میاد و من تا ظهر ۴شنبه خونه نیستم دیگه... 
فقط مونده لباسها رو از روی بند جمع کنم و ظرف های آشپزخونه رو جا به جا کنم...
باید برای فردام سالاد هم درست کنم...
اون طالبی ها رو هم یکیش رو پوست بکنم ببرم تو کشیک فردا بخورم...
اه...
لعنتی‌...
یهویی چقدر کار شد :))) 
من برم سراغ کارهام وقت نیییست   
چقدر دوست دارم یکی الآن بهم پیام بده بگه بیا بریم شبی که ماه کامل میشود رو ببینیم این هفته...
چقدر دوست دارم یه نفر خاص بهم پیشنهادش بده ! 
+مشکوکم جد و آبادتونه ! :))) 
+من اونقدر خسته ام نای جواب دادن نظرها رو ندارم ! قول میدم تا ۴شنبه ۱۲ شب همهه رو جواب بدم ... 
از این که دخترم و اکثر دوستام دخترن و مجبورم برای تک تک رفتارام توضیح بدم بهشون که منظوری نداشتم و از اینکه انقد لوس، نازک نارنجی، خاله زنک و تو فاز و نازنازی ان و خودشونو قد ملکه انگلستان دست بالا میگیرن و فکر میکنن دنیا برا خودشونه و انقد خودخواه و بدبینن متنفرم. 
مُ
تِ
نَ
فِ
رَم
.
+ ۴شنبه ۱۸ سالم میشه و ۱۸۰۰ سال زندگیمو صرف این کردم که سوءتفاهم های خودم و بقیه رو برطرف کنم.
طرف جوری واسه۴شنبه سوری ترقه وبمب دستی وازاینجورچیزا میترکونه که هرآن احتمال شهیدشدن هم محله ای هاداره بیشترمیشه،هرکی ندونه فکرمیکنه الان هیتلر و ارتشش دارن از عباس آقا سوپری سرکوچه صلاح جنگی میخرن؛ اونوقت اوج هیجان ما اینه که وقتی میخوایم پفکو بازکنیم فشارش میدیم که بترکه، نمیدونید چه کیفی داره که، تازه کلی هم میترسیم از صداش(ماشالا از بس هوا توش داره) البته نصفشم میریزه روزمین کلی دِپ میشیم، یادیگه خیلی بخوایم خلاف سنگین کنیم تهش یه پ
اممم از کجاش بگم آھا .
ساعت3نصفه شب 4شنبه رفتیم.رشت
ساعت10صبح رسیدیم
صبحونھ املت خوردیم
بعد ھمھ خوابیدن منم ک صبح خوابم نمیبرھ رفتم بیرون توحیاط
رفتم
گشتم
برگشتم
رو مبل نشستم دیدم مچ پام میسوزھ دقت کردم دیدم دون دونھ
اطلاع ک دادم فھمستم کار  گزنھ میباشد
ى زرھ استراحت کردم رفتم بیرون گربه بازى 
ایناھاشش

اسمشو پیشول گذاشتم^^
بعد رفتیم کنار دریا جوج خوردیم با شلوار
بعد اومدیم و....
روز بعد رفتیم گیسوم ک دیدید
موقع برگشت رفتیم خرید
 
2تا ازینا گرفت
آقا ما یه هفته (درواقع 8 روز) بهمون گذشت، هر روزش از روزهای قبل گردن کلفت‌تر و طولانی‌تر و پربارتر!
این 8 روز از جمعه شروع میشه که یه تحلیل فیلم خفن Joker داشت توش.... واقعا حرفای وحید حرف نداره 3>
شنبه‌ش که جلسه‌ی چند ساعته‌ی منابع انسانی شرکت سایه رو داشتیم... کلی بحث و تبادل اطلاعات با مدیر مجموعه و بچه‌هاشون... جلسه‌ی DeArc تو کافه گراف هم که به جای خود پربار و خفن :))
1شنبه که بارون زد و هوا بس ناجوان‌مردانه خوب شد و پیاده روی از دانشگاه تا پارک م
عرضه اولیه"قرن"(اکتیو)
4شنبه ، 10 درصد از سهام شرکت پدیده شیمی قرن شامل 100 میلیون سهم با
محدوده قیمتی 16000 تا 17000 ریالی هر سهم و سهمیه 100 سهمی هر فرد حقیقی و
حقوقی در بازار دوم فرابورس عرضه اولیه می شود . همچنین نماد شرکت پدیده شیمی قرن از "اکتیو"به"قرن"تغییر یافت.
غمهراشرکت مهرام  در نظر دارد نسبت به انجام مرحله دوم افزایش سرمایه معادل 118 درصد اقدام کند."غمهرا" در صورت موافقت سازمان بورس سرمایه فعلی را از 9.3 به 20.4 میلیارد تومان می رساند. تامین مالی
صلیت لمدّة أسبوعین صلاة الظهر والعصر فی مصلى الإمام الخمینی (ره) فی مقام السیدة زینب (س) وكنت ألقی كلمة قصیرة بین الصلاتین. قلت فی أحد الأیام: لقد جرت
سنة أئمة الجماعات على أن یتحفوا المصلین بروایة شریفة أو آیة قرآنیة أو مسألة
شرعیة، ولكن بودّی أن أقص علیكم الیوم قصّة خیالیة لعلّها تحدث لأحدكم لا سامح
الله. وهی أن تُحشر یومَ القیامة وبعد الحساب والكتاب تُفتح لك أبواب الجنان
لتدخلها خالدا فیها. ولا یسع أحدا أن یتصور مدى فرحتك یومذاك. فبینا أ
پ.ن.1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)
---------------------------
خستگی* روزهای آخر قبل کنکور.. استرس بخاطر احتمال گرفتن نتیجه‌ی خیلی خوب!

مرور مبحث‌های مختلف
3تا کنکور آزمایشی
جلسه‌ی تحلیل فیلم توی خونه‌ی یکی از دوستان ژرفی :)
تست، تست و تست
نه شنیدن سر یه داستانی درست توی بدترین لحظه‌ی چند ماه اخیر
درس خوندن توی ارتحالیدی! :|
دیدن یکی از قوی‌ترین فیلم‌هایی که اخیرا دی
باز من افتادم رو خط و دارم تند تند پست میذارم :))
خدا میدونه که خیلی خسته ام :)) تمام هفته مشغول بودم بعلاوه اینکه ۴شنبه صبح استخر شاگرد داشتم بعد رفتم دانشگاه دوباره برگشتم استخر کلاس داشتم و ساعت ۸:۳۰ خونه بودم. اینقدررررر خوابم میومده و خسته بودن که نگو با اینحال با یک عدد دوست تا ساعت ۱۱ گفتمان میکردیم شایدم ۱۲! بعد صبح امروز ۸صبح کلاس داشتم دانشگاه که ساعت ۷ بیدار شدم ولی هرچی فکر کردم دیدم کلاس اصلا مفید نیست و از این استاده هم هیچ خوشم نمی
 اطلاعیه بسیار بسیار مهم
هرآنچه درباره طوفان توییتری شب  نیمه شعبان باید بدانید. لطفا با دقت کامل خوانده شود
نشر حداکثری
مهدی‌یاوران عزیز! زمان قیام رسیده... قیامی در سطح جهان
اسپری های دیروز، شبکه های مجازی امروزند؛ با این تفاوت که با اسپری روی دیوار شعار می نوشتیم و قصدمان انقلاب در کشور بود ولی امروز باید هدفمان انقلاب جهانی باشد.   وعده ما شب ولادت حضرت صاحب الزمان ( 4شنبه، 20فروردین، ساعت 21 الی 23)، در توییتر. همه می آییم و با هشتگ
#ThePromisedS
هوا گرگ و میشه هنوز که از تابلوی حد ترخص تهران رد میشیم. صندلی ماشینو تنظیم کردم ، بالش کوچیکو گذاشتم تو گودی کمرم و پتوی مسافرتی رو انداختم روی خودم. صندلیم حالا دست کمی از تخت ملکه ای که کنار پادشاهش میشینه نداره. متمایل به در نشستم ، ولی بهش تکیه ندادم. نگام به خمیازه های مصطفی است و انگشتر عقیق دست راستش. دستی که گاهی روی پاش میذاره و گاهی روی دنده. قابِ همیشگیِ دوست داشتنیِ من ، زمانی که کنارش تو ماشین میشینم. نمیدونم اولین سفر چهارنفره مو
بیدار شدم. اضطرابم کمتر شده بود ولی عضلات روی چانه‌ام می‌پرید. هر بار که فشار روانی به من حمله‌ور می‌شود دچار همین تیک‌های عصبی می‌شوم. خیلی میل نداشتم که از تخت بروم بیرون. «این هفته که اصلا باشگاه نرفتم. حداقل امروز برم بدوم.» هر طور که بود از تخت جدا شدم. صبحانه خوردم و دوباره چند دقیقه‌ای دراز کشیدم. آشغال‌های ریز و درشت به کف پایم می‌چسبید. رفتم سراغ جاروبرقی. یادم آمد که باید به تعمیرکار زنگ می‌زدم. قرار بود دوربین آنالوگ برایم جور
دوست نداشتم توی اینستا بنویسم. چرا که قصد نداشتم یه عالمه آدم بخوننش. و دوست نداشتم حتی نوشته‌هام باعث ناراحتی دوستاش بشه. یا هر برداشت دیگه‌ای. اما نیاز داشتم که بنویسم. باید می‌نوشتم. پس می‌نویسم اینجا ...اول دبیرستان سر کلاس المپیاد بود. دو نفر اومدن میز پشتی نشستن و یواش گفتن تو مطیعی‌ای؟ و وقتی جواب دادم که بله ریز ریز خندیدن.نمیخوام که ریز ریز بنویسم ولی تصویر اول کامل واسم شفافه و دوست داشتنی. آستین لباسش از مانتوش مشخص بود و تا روی د
بیدار شدم. اضطرابم کمتر شده بود ولی عضلات روی چانه‌ام می‌پرید. هر بار که فشار روانی به من حمله‌ور می‌شود دچار همین تیک‌های عصبی می‌شوم. خیلی میل نداشتم که از تخت بروم بیرون. «این هفته که اصلا باشگاه نرفتم. حداقل امروز برم بدوم.» هر طور که بود از تخت جدا شدم. صبحانه خوردم و دوباره چند دقیقه‌ای دراز کشیدم. آشغال‌های ریز و درشت به کف پایم می‌چسبید. رفتم سراغ جاروبرقی. یادم آمد که باید به تعمیرکار زنگ می‌زدم. قرار بود دوربین آنالوگ برایم جور
آهنگ شاد آهنگ شاد ایرانی آهنگ شاد افغانی آهنگ شاد عروسی اهنگ شاد عربی اهنگ شادمهر آهنگ شاد قدیمی اهنگ شاد کردی آهنگ شاد بندری آهنگ شاد ترکی اهنگ شاد ۴شنبه سوری اهنگ های شاد دهه ۴۰ آهنگ شاد 4 شنبه سوری اهنگ شاد دهه ۴۰ دانلود اهنگ شاد ۴ شنبه سوری اکورد اهنگ شاد ۴/۴ آهنگ شاد ۵ دقیقه ای اهنگ شاد دهه ۵۰ آهنگ شاد قدیمی دهه ۵۰ آهنگ های شاد دهه ۵۰ دانلود آهنگ شاد دهه ۵۰ دانلود آهنگ شاد پایتخت ۵ اهنگ شاد 5 اهنگ شاد ده ۵۰ دانلود اهنگ شاد ۵ دقیقه ای دانلود آ
دوست نداشتم توی اینستا بنویسم. چرا که قصد نداشتم یه عالمه آدم بخوننش. و دوست نداشتم حتی نوشته‌هام باعث ناراحتی دوستاش بشه. یا هر برداشت دیگه‌ای. اما نیاز داشتم که بنویسم. باید می‌نوشتم. پس می‌نویسم اینجا ...اول دبیرستان سر کلاس المپیاد بود. دو نفر اومدن میز پشتی نشستن و یواش گفتن تو مطیعی‌ای؟ و وقتی جواب دادم که بله ریز ریز خندیدن.نمیخوام که ریز ریز بنویسم ولی تصویر اول کامل واسم شفافه و دوست داشتنی. آستین لباسش از مانتوش مشخص بود و تا روی د
سلام به همتون :)    دیگه هل دادن و اصرار و تکراری در کار نیست. هر کسی با هماهنگی ( و نه بی خبر )میتونه شهری رو فتح کنه و باهاش جلو بره، میتونه مدرسه و مهد بزنه، میتونه ماموریتهایی که ازش انتظار میره رو جلو ببرهو خودش اسبابش رو فراهم میکنه.     با ریز و درشت کارش و آدمهای مختلف درگیر میشه.اگر راهنمایی لازم داره یا کمک میخواد به بقیه میگه. یا تو صفحه اش مینویسه.گاهی چند نفر با هم همکار میشن  ( مثل طرح منطقه14)از همه مهمتر اینکه بصورت هفتگی و یا دو هف
گزارش جلسه سوم دومینو
آقای محمد مهدی باریده ، هم بنیان گذار استارت_آپ payping این هفته میهمان دومینو مرکزنوآوری دانشگاه امام صادق(ع) بودند و تجربه های جالب توجهی را به مخاطبان انتقال دادند.
ایشان ورودی 89 رشته مکانیک ماشین های ریلی دانشگاه علم وصنعت بودند و ارشد خود را درهمین رشته از دانشگاه خواجه نصیر اخذ کردند.
سرویس پرداخت payping حوالی سال 94 بطور جدی کلید خورد.
آقای باریده به مدت 2سال، هرهفته 4شنبه ها با شرکت دررویداد همفکر به کسب تجربه درباره ا
سلام:)
دیشب اومدم پست گذاشتم همه  پرید دیگه حوصله نداشتم دوباره بنویسم، خیلی سرم درد میکنه دوسه روزه اینطوری حس میکنم از چربی خونم باشه، نداشتم قبلا ولی این یک ماهه همش داریم کربوهیدرات میخوریم سرکار، اصلا مصرف پروتیئنم کافی نیست، واین در طول یکی دوماه هم باعث اضافه وزنم شده هم اینکه باعث میشه بیمار بشم.خداکنه سریع یخچالم اوکی کنه اقای ر، گفت چند روزی صبوری کن، برات اوکی میکنم یخچال و ... رو. اون 14 تومن رو هم که دیروز ریختن به حساب گذاشتیم وا
۱.
اول یه کم درمورد وضعیت تو هلند بگم. اینجا از اول اصلا بیماری رو جدی نگرفتن و اصرار داشتن که آنفلوانزای معمولی خیلی بدتره و این بیخودی سر و صدا ایجاد کرده و جهان الکی دچار پنیک شده. متاسفانه این اعتقاد رو اونقدر حفظ کردن تا دیگه دیر شد. از طرفی هم شستن دست چندان بینشون متداول نیست و عادت پیشفرضشون این نیست که هی دستشون رو بشورن. و خب یه مقدار زیادی اینکه ما از روزهای اول رسیدن بیماری به هلند شروع به مراقبت‌های اولیه و استفاده از ژل دست کردیم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها