نتایج جستجو برای عبارت :

که مرا سوز فراق است و تو گویی که تب است.

خوش به حالش؛ حتما شب فراق دوست را ندیده است که می گوید «یلدا» درازترین شب سال است! آن که از رحیل یار به سوگ ننشسته باشد، «شام فراق» چه داند؟! حتما در حوالی کوچه ی تشویش در انتهای بن بست فراق، یک نیستان ناله از نایش نچکید و روبرویش راه دشوار تا محراب دوست را ندید که از بلندی یلدا حرف میزند.حتما در خلوت شب های سرد و‌ طولانی فراق، بی قرار، دیوان خوان قصیده و غزل های آرمیده در نگاه آخر دوست نبود؛ که حرف خزان و شب آخر طولانی اش را میزند! راستی ما حتی
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار*
 
آخ امان از یار وقتی به جای اینکه حوله پوشیده و از حمام دراومده قربون صدقه ش بری؛ میری سردخونه و کشو رو میکشن بیرون میگن بفرمایید؛ این هم یارِ شما. 
سعدی راست میگه که بی عمر زنده ام من؛ آخه واقعا روز فراق را که نهد در شمار عمر!
 چه فراقی هم! فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...مثل قورت دادن خون و اسید...فراق یار تک تک ثانیه هاش مزه زهر میده و من ماههاست زهر میخورم و زنده ام هنوز. 
هنوز هم باد که می‌وزد،قلب تپه های نبعه و الله اکبر درد میگیرد از جا به جایی ترکش ها و پوکه ها،رمل ها روضه‌ی فراق میخوانند؛پناه ما به این زمین از یکی بودن دردمان است؛درد فراق و درد جابه‌جایی ترکش‌هایش؛قلب جفتمان گرفته و تیر میکشد،این زمین شاهد است.
تصویر متن +
روزی می‌آید که تو دیگر نیستی
و صدای تو را باد خواهد برد
یاد تو خنجری‌ست که روحم را می‌درَد
و همان دم کلاغی از سرْشاخه‌‌ٔ لختِ درخت می‌پرد
بین خودمان باشد، آن روز آمده
تو نیستی و فصل ها با شتابی بی‌شرمانه از هم سبقت می‌گیرند
و من نگران چال روی گونه‌ات هستم،
نگران گُلی که آخرین بار تویش کاشته بودم
عزیزِ دردانه
از وقتی که نیستی خرمالوی کال چنان حلاوتی دارد که انار می‌خوش، شوکرانی بیش نیست
این روزها گنجشک‌ها هم شانه‌هایم را پس می‌زنند
ت
همونقدر که دائما در کنار هم بودن زن و شوهر و به اصلاح "به هم چسبندگی" دائم و بی وقفه بده و ضرر داره، دوری زیاد هم بده. تا یه جایی دوری شوقِ وصال رو زیاد میکنه، اشتیاق آفرینه .. از یه جایی به بعد فرساینده، له کننده و کشنده ست. خیلی بده. بد . بد . بد. 
پ.ن: مشخصه چقدر له شدم یا بیشتر توضیح بدم؟ :)
پ.ن۲: خدا وصال و فراق تون رو پر برکت قرار بده . نمیدونم چجوری ولی ان شاء الله . باید یه چاره ای بیندیشم برا خودم. اینطوری فقط حالم بده. باید غمش رو تبدیل کنم به یه چ
{امام زمان(عج) از منظر روایات - شماره 35}
 
اشک فراق...
 
امام صادق(ع) میفرمایند: "سوگند به خدا امام شما سالیان درازی غایب میشود، و چشم های مومنین در فراق او اشکباران است." (١)
اسماعیل بن مهران می‌گوید: امام جواد (ع) دو مرتبه از مدینه به بغداد رفتند. اولین بار به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! من در این راه بر شما نگران هستم.
حضرت امام جواد(ع) با لبان خندان فرمودند: «آن غیبتی که گمان می‌کنی در این سال نیست.» (٢)
[١. بحارالنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۷ ؛ 2 . کافی، ج ١، ص ٣٢٣]
 
همسر شهید محمد صفری پس از ۳۸ سال بی‌خبری از شوهر شهیدش، به همت خانواده شهید همجوار مزار همسرش و یکی از همرزمان این شهید، مزار همسر خود را پیدا کرد و صبح دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸ از رشت به تهران آمد و بر سر مزار همسر شهیدش حاضر شد. همسر این شهید که در طول این سال‌ها گمان می‌کرد «محمد صفری» مفقود‌الاثر شده است، صبح امروز بعد از سال‌ها انتظار برای اولین‌بار مزار شوهر شهیدش را زیارت کرد. پیکر مطهر شهید محمد صفری که در سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید، در قطعه
گریه بااشک دارداین فراق وانتظار/سختی بهرمسلمان درجهان شد آشکار/دشمنان دین احمدخنجراز رو بسته اند/ابتلای خلق عالم ناگوار و بیشمار/وقت آن گشته که شیعه بادعا کاری کند/باتوسل صدعنایت میکند پروردگار/درکنارعلم ودانش قدرت ایمان که هست/تلخی در زندگانی میرود درروزگار/وحدت و ایثار امت رهگشای مشکلات/عشق بر آل محمد بهرشیعه افتخار/با ولایت محوریها میشودآرامشی/بعد سختی زمستان میرسد فصل بهار/ازبصیرت ملت ما مشکلاتش حل شود/رهبرفرزانه مادرجهان چون ذوال
 
ساعد نیوز: کنگره بزرگ «عقیق سلیمانی» برای پاسداشت مجاهدت‌های شهیدان حاج «قاسم سلیمانی» و «ابومهدی المهندس» و دیگر شهدای مقاومت دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۸ با حضور فرزندان شهید حاج قاسم سلیمانی و دیگر خانواده‌های شهدا در تالار وزارت کشور برگزار شد.
ادامه مطلب
کلمات اکسیر عجیبی هستند. حروف و ضرب و وزن آن ها. انگار که از عالمی ماوراء این دنیا می آیند. جایی دیدم که ابن عربی هم نظری چنین دارد و رساله ای نوشته است در خصوص مکنونات حروف. که از عالمی مافوق ادراکات بشر می جوشند. القصّه،‌ این روزها شده است از خواب که بر می خیزم ناخودآگاه بیت شعری بر زبان دارم. در ضمیر ناخودآگاه. مثلا دیروز بی هیچ مناسبتی ظاهرا، برای نماز صبح که برخواستم این بیت بسیار زیبای حافظ بر زبانم بود که "فغان که آن مهِ نامهربانِ مهرگسل/
مادرم  درس   مهربانی   را
از  برایم  چه  خوب  معنا   کرد
آنکه با حرف های ساده خود
طبع   شعر   مرا   شکوفا   کرد
مادرم،  آب   بود   و   آیینه
خویش را  نزد خویش  پیدا کرد
روز و شب  در  کنار  گهواره
کار  امروز   و   کار   فردا   کرد
روشنی بخش جان من مادر
دل  من  را  به  رنگ  دریا  کرد
کوله باری   ز  نور  از  امید
از    برای    سفر    مهیَا    کرد
زیر  اقدام   او   بهشت  برین
برگه اش  را  خدای  امضا  کرد
هر که از مِهر  مادری  سرشار
وصف خورشید  ع
چیزی ک نگرانش بودم اتفاق افتاد
اونوقتی که به همسرم بله گفتم، نمیدونستم ک همچین چیزهایی هم ممکنه پیش بیاد
اون هم انقدر زود
طول مدت محرمیت مون دو و نیم ماه بود که حدود 20 روز و در سه مرتبه، طعم فراق رو چشیدیم.
بعد از عقد هم، خیلی...! 
تلخ ترین تجربه ی زندگی من همین فراق 24 روزه ی بعد از عقدمون بود.
و هنوز به آرامش نرسیده دوشنبه شب همسرم گفت همون که نگرانش بودیم شد زهرا...
گفتم چی؟
گفت حوزه ترم تابستونه ارائه نمیده.
و این، برای همسر شهرستانی من یعنی بی ج
تو درکنار من آرامشی و راحت
جانم
تمام عمر من از دوری تو دل نگرانم

بیا بیا که شدم پیر از فراق تو
ای عشق
نمانده است به پیکر نه تابی و نه توانم

بیا که درقدم تو فدا کنم سر و
جان را
ز هجر روی چو ماهت، اسیر باد خزانم

نشانه های تو را جسته ام بگو
تو کجایی؟
به جستجوی تو با پای سر همیشه دوانم

به احتمال تماشای چشم های
قشنگت
همیشه خیره به چشم تمام رهگذرانم

شکسته قامتم از درد هجر روی چو
ماهت
ز روی لطف نظر کن به قامت چو کمانم

گرفته سینه ی من از غم فراق تو
آتش
تو درکنار من آرامشی و راحت
جانم
تمام عمر من از دوری تو دل نگرانم
بیا بیا که شدم پیر از فراق تو
ای عشق
نمانده است به پیکر نه تابی و نه توانم
بیا که درقدم تو فدا کنم سر و
جان را
ز هجر روی چو ماهت، اسیر باد خزانم
نشانه های تو را جسته ام بگو
تو کجایی؟
به جستجوی تو با پای سر همیشه دوانم
به احتمال تماشای چشم های
قشنگت
همیشه خیره به چشم تمام رهگذرانم
شکسته قامتم از درد هجر روی چو
ماهت
ز روی لطف نظر کن به قامت چو کمانم
گرفته سینه ی من از غم فراق تو
آتش
بب
من این تصمیم را بارها و بارها گرفته‌ام و هر بار با خودم گفته‌ام این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری‌ها نیست، و باز هم عهد شکسته‌ام، و باز هم برگشته‌ام به تو، و باز هم با یک کلمه گفتنت شکسته‌ام و شکست خورده‌ام.
من این تصمیم را بارها و بارها گرفته‌ام اما این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری‌ها نیست. کسی همیشه می‌گفت: وقتی امکانی برای وصال نیست باید روی فراق خاک ریخت. حالا من می‌خواهم روی این فراق خاک بریزم. می‌خواهم تو و خیالت و غم نبودنت و غم نبود
برم سر خاک داد بزنم سعدی بخونم
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
داد بزنما. هوار بکشم.
یا گریه کنم بگم 
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا دیگه. ولی تو نمیای. دوران خداهایی که با معجزه به دادت میرسیدن تموم شده
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
شب جمعه است هوایت نکنم می میرمیادی از صحن و سرایت نکنم می میرمناله و شکوه حرام است بر عشاق ولیاز فراق تو شکایت نکنم می میرمسجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی استسجده بر تربت پایت نکنم می میرمدوریت درد من و نام تو درمان من استتا خود صبح صدایت نکنم می میرمبه دعا کردن تو نوکر این خانه شدمهر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان دادمن اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"جان ناقابل من کاش فدای تو شوداگر این ج
شده اینقدر دلتان تنگ بگیرد که حس کنید دیگر امانی باقی نمانده باشد برایتان؟ نمیدانم ، سخت دلگیر شده‌ام . سخت از خودم دلگیر شده‌ام و سخت دارم تمام زخم ها را با آثارشان با جزئیات دردهایشان به یاد می آورم ، یک جور خود آزاری محسوب میشود این کار ؛ مگرنه؟! دلم معجزه .. نه ، پشیمان شدم دلم معجزه نمیخواهد . دلم میخواهد بلند شم و دیگر خودم را شرمنده نبینم ، دیگر مغموم نبینم . دلم سخت تنگ است ولی معجزه .. ته دلم ، گوشه ی آن بطن راست یک معجزه ی کوچک میخواهد . ی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
   ......................................................
........................................................
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نا متناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست
                          سعدی
این روزها که درگیر مادری و از شیر گرفتن طفل دوساله ام هستم، کاش می شد می نوشتم. می نوشتم از اینکه حس مادر به فرزند چیست و چرا هست و قرار است بودنش چه بکند با مادر، با فرزند...
اینکه تو داری از یک مرحله به مرحله ی بعد می روی، و من، و چه خبر است...
 
 
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل ما بین که کوه الوند است...
 
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
او میکشد قلاب را
ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن اب را
اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم بیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم بیش از این
روز فراق دوستان شب خوش ، شب خوش
شب خوش بگفتم خواب را
شب خوش بگفتم خواب را
♫♫♫♫
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
سعد
باِسم رب الجمیل
 امروز درست سی سال از آن روز تلخ تاریخی میگذرد؛ سی سال از فراق امام محبوب بزرگوار ما، سی سال از آن وداع تاریخی و بدرقه‌ی باشکوه و بی‌نظیر که مردم از امام عزیزشان و بی‌نظیرشان انجام دادند. در این سی سال تلاشهای زیادی صورت گرفته است که یاد امام و نام امام کم‌رنگ شود. شیطنت‌های زیادی صورت گرفته است که اصول امام، فکر امام، راه امام در اداره‌ی کلان جمهوری اسلامی ایران نادیده گرفته شود. سعی شده است جاذبه‌ی بی‌نظیر امام بزرگوار
تا
آنکه برآید مه رخسار تو ناگاه 


در چاه فراق تو اسیریم
به ولله 


شبگرد بیابان فراقیم
همیشه


با دیده پر اشک و دل و
سینه پر آه


صبحم به شب آید به نوای
تو کجایی


رحمی کن عزیزا تو بر
این ناله جانکاه


روزم که چنین است ،
همین است مرامم


از اول شب در طلبت تا
به سحرگاه


در هجر تو تنها دل ما
نیست که خون است 


خون گشته افق نیز به
هنگام شبانگاه


تقدیر سعید از ازل
اینگونه رقم خورد 


از هر دل عاشق که
بپرسی  بود آگاه
   
در ظلمت شب منتظران سحریمدر آرزوی شنیدن یک خبریمبی روی تو روز ماست همچون شب تارعمریست که روز و شب تو را منتظریم---
ما تشنه لبان جرعه ای دیداریماز دوری تو ز دیده خون می باریم
گفتند که می رسی به زودی از راهمشتاق شنیدن چنین اخباریم---عجل لولیک الفرج شده ورد لبماز دوری تو همیشه در تاب و تبم
باید که ز درد دوریت می مردماز این که هنوز زنده ام در عجبم---درآتشیم ازغم درد فراق توتو عشق ما و ما همه دراشتیاق تو
عشق است سال بعد در ایام اربعینتا کربلا پیاده روی
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
‌چند وقتیه موضوع‌های مختلفی میاد به ذهنمولی چون همون موقع شرایط نوشتن فراهم نیست، یادم نمی‌مونه بعدا همشو که بتونم بنویسم.دو مورد خیلی برجسته طی این مدت؛ یکیش دانش‌اموختگی(فارغ التحصیلی سابق که حقا عبارت مناسبی نبود) کارشناسیم بود و دیگری فراق؛هر کسی که دوران کارشناسی رو گذرونده، متوجه می‌شه آخرین روزش چقدر غریبه...روزی که آدم می‌فهمه دوره بچگیش تمومه و باس من بعد بیشتر زندگی رو جددی بگیره...بعدش انتخابای مهم‌تری جلوروش قرار می‌گیره
به نام خدایی که جهان را آفرید و آن را اداره میکند .
اینجا کلبه ایست که به راحتی و با فراق بال صندوقچه دلم را باز میکنم و حرف هایم را میگویم . 
اینجا دفترچه یادداشتی است که در آن مینویسم و مینویسم از هرچه بخواهم . چراکه عاشق نوشتن هستم . 
پس بسم الله ...
صد جمعه دیده ایم و شما را ندیده ایماز درد گفته ایم و دوا را ندیده ایمچشمان ما هر آنچه به جز یار دیده است !از بخت تیره وجه خدا را ندیده ایم
چرخیده ایم دور سر خویش تا کنوناما مسیر پای شما را ندیده ایمخون دل است قسمت ما از فراق یاراز روزگار ما که مدارا ندیده ایمهستیم اسیر ظلمت محض و نخواستیمتا حال اگر که شمس هدی را ندیده ایماز ذکر مانده ایم چو تسبیح پاره شدوقت سحر نسیم دعا را ندیده ایمچندین محرم آمد و رفت و نیامدیآقا بیا که کرب و بلا را ندیده ایم
فرزندم
گاهی فاصله ما تا فرج ، فاصله ما تا عاشق شدن، فاصله ما تا وصال، فقط یک روز و بلکه کمتر از یک روز، استقامت است...
اما سالها رنج فراق و رنج ابتلائات تلخ را تحمل میکنیم... و ناله میزنیم...
هیچ اتفاقی به این اندازه دل کسانی که بر ما ولایت دارند را نمی سوزاند... 
وای از قبوری که خود را در آن محبوس ساختیم...
‌چند وقتیه موضوع‌های مختلفی میاد به ذهنمولی چون همون موقع شرایط نوشتن فراهم نیست، یادم نمی‌مونه بعدا همشو که بتونم بنویسم.دو مورد خیلی برجسته طی این مدت؛ یکیش دانش‌اموختگی(فارغ التحصیلی سابق که حقا عبارت مناسبی نبود) کارشناسیم بود و دیگری فراق؛هر کسی که دوران کارشناسی رو گذرونده، متوجه می‌شه آخرین روزش چقدر غریبه...روزی که آدم می‌فهمه دوره بچگیش تمومه و باس من بعد بیشتر زندگی رو جددی بگیره...بعدش انتخابای مهم‌تری جلوروش قرار می‌گیره
..
"یاد تورا چگونه ز خاطر برم که عشق
نامت به برگ برگ درختان نوشته است
در هر بهار با نگه جستجو گرم
می جویمت میان گل و رقص برگ ها
من مانده ام به یاد تو در باغ خاطرات
گریان میان خنده ی نقل تگرگ ها
آن کوچه باغ و نسترن و مخمل نسیم
با هر بهار هست ولیکن تو نیستی
اردی بهشت هست هوای بهشت هست
گل بی شمار هست ولیکن تو نیستی .."
..
.
پ.ن۱: ‌‌‌‌‌‌و شبانگاهان که زمزمه می کردم در گوش او از پس فراق با دردی مهلک..
پ.ن۲: ولیکن تو نیستی.
شادیش با غم، خنده‌اش با گریه، راحتش با رنج، زندگی‌اش با مرگ، وصالش با فراق...
اینجا هر چیز با ضدش ممزوج است.
و من از شیشه ماشین به دشت خیره‌ام و فکر می‌کنم به فاصله‌ای که با هربار چرخیدن چرخ این پراید فکسنی دارد بین ما زیاد می‌شود.
خسته از حالِ این روزهای شهر
خسته از مقاومت
خسته از صبوری
خسته از بغض های بی امان 
خسته از دوری و فراق
کاش همین نزدیکی ها سراغی بگیری از ما
هوایِ ماندن درمیانِ یک مشت جامانده 
خیلی خراب است
خراب تر از آنکه بشود شرحش داد...
کاش روزی در آغوشت جان دهم
ماندن بدونِ تو عینِ مردن است...
دلم یک دنیا خرابه ی شام است آقا...
با سربیا که ببینمت به چشم...
هوایِ جنون دارم
جنون.
با چه حالی رسانده ام خود رابه محرم به بزم یا زهراالسلام علیک یا مظلوم
السلام علیک یا مولا
در فراق امام خوبی ها
پای روضه همیشه بی تابم
روز روشن تو را نمی بینم
در فراقت چگونه می خوابم
گریه با من نبود می مردم
اشک روضه مرا نجاتم داد
اربعین سال قبل آقا
اشک روضه مرا براتم داد
شب اول بیا و طوفان کن
بعد سقا چگونه بلوا شد
با زبان رقیه می خوانی
سر یک گوشواره دعوا شد
...
دختر حرمله چه مغرور است
به من از روی بام دف تکان می داد
او خبردار شده یتیم شدم
پدرش را به
‌چند وقتیه موضوع‌های مختلفی میاد به ذهنمولی چون همون موقع شرایط نوشتن فراهم نیست، یادم نمی‌مونه بعدا همشو که بتونم بنویسم.دو مورد خیلی برجسته طی این مدت؛ یکیش دانش‌اموختگی(فارغ التحصیلی سابق که حقا عبارت مناسبی نبود) کارشناسیم بود و دیگری فراق؛هر کسی که دوران کارشناسی رو گذرونده، متوجه می‌شه آخرین روزش چقدر غریبه...روزی که آدم می‌فهمه دوره بچگیش تمومه و باس من بعد بیشتر زندگی رو جددی بگیره...بعدش انتخابای مهم‌تری جلوروش قرار می‌گیره
 
#متن_روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_طاهری
«زمزمه امام زمان»
آرامش حقیقی چشم انتظارهاصبری بده به سینه ما بی قرار ها
این جمعه هم نیامدی آقا سر قرارپایان نمی‌دهی به قرار و مدار ها
این امتحان ماست که با سختی فراقسنجیده می‌شود تمام عیار ها
ما دل شکسته ایم و... (این که خوبه دل شکستگی در خونه خدا خیلی خوبه ولی بعدش خوب نیست...)
ما دل شکسته ایم و دلت را شکسته ایمشرمنده ایم...شرمنده ایم از غم این انکسار ها
ادامه مطلب
تاکربلارسیده گام حسین وزینب/مهمان نینوایی نام حسین وزینب/یک کاروان عاشق همراه سرورآمد/جام شهادت آیدبام حسین ورینب/اندرکنار رودی تشنه لبی چه سخت است/خشک است درمحرم کام حسین وزینب/یاران حضرت او ایثارآفریدند/وقت فراق آیدشام حسین وزینب/الگوی کل عالم این خواهروبرادر/هرجلوه ای زدنیا رام حسین وزینب/شیعه زحق پرستی باکربلاست همدم/چون قلبهاگرفته فام حسین وزینب/این عشق کربلایی شدافتخارشیعه/مملوتمام دنیااسلام حسین وزینب/یک روز در محرم مهدی ظهور د
طائر کوی تو منم، از دل و جان وفا کنممن ز فراق تو چه سان لبم به خنده وا کنمنرو ز پیش من تو ای جان من و سرشک منهستی من بسته به تو، بی تو چه هوی و ها کنماین دل هرزه گرد من مست نشد به جام کسدست تو و شراب می، نوشم و اقتدا کنمزهی هزار آفرین بر تو نگار نازنینیک سره کار من بساز که آبرو رها کنمقد تو مهر و ماه من، صورت تو هلال منروی من است سوی تو، نام تو را صدا کنمدست تو تکیه گاه من، پای تو پا به پای منحدیث توست شعر من، شور و شعف به پا کنمیاد تو جمله هست من، بود
 

‌چند وقتیه موضوع‌های مختلفی میاد به ذهنمولی چون همون موقع شرایط نوشتن فراهم نیست، یادم نمی‌مونه بعدا همشو که بتونم بنویسم.دو مورد خیلی برجسته طی این مدت؛ یکیش دانش‌ آموختگی(فارغ التحصیلی سابق که حقا عبارت مناسبی نبود) کارشناسیم بود و دیگری فراق؛هر کسی که دوران کارشناسی رو گذرونده، متوجه می‌شه آخرین روزش چقدر غریبه...روزی که آدم می‌فهمه دوره بچگیش تمومه و باس من بعد بیشتر زندگی رو جددی بگیره...بعدش انتخابای مهم‌تری جلوروش قرار می‌گی
درعشق غمی نهفتههردمدرغم شرری نهفتههر دمدرهرشرری نهفتهغم هماین عشق عجب حکایتی شدما را به غم تو مبتلا کردآنجا به غم تو آشنا کردبارنج فراق غم بپا کردباشعر زغم ترانه ها کردخندید به حال زارم آخرمجنون  وبه عشق مبتلا کرداز جام وفا مرا صفا داداز درد به جام ما بلا دادیکدم زعنایتی شبانهسجاده ای از من ودعا دادمن شاکر لطف حی سبحانمن خادم درگه توسلطانمن عاشق  یارم ازدل وجانجانا بکن استجابتی نوعاشق شدم وحکایتی نودرجام من ازوفا بلا ریزدرباده ما  می  ص
شما تا ابتدای تابستان سال بعد می‌توانید از غم‌نامه‌های من در فراق حضرت یار بهره ببرید!
پ.ن: پس از چند صباحی اندیشه در احوالات عجیب خویش یافتم که لختی باید از فکر خانم الف برون آیم بلکه بتوانم تصمیمات مهم زندگی خود را بگیرم! فلذا از غم‌نامه هم خبری نیست و منتظر نباشید.
پ.ن: من از آن ترسم که این شوق فراوان من به وصال، مبدل به سکون عجیب در وصال گردد! پس بر آن گشتم که این شوق را فرو نهم و عاقبت را به ایزد منّان بسپارم.
پ.ن: به فزونی پی‌نوشت‌ها خرده
سلام دوستان بیانی حالتون چطوره؟
خب اول از همه بگم که اومدم پرحرفی کنم بعد مدت ها:) و این پست محتوای خاصی نداره و تنها شاید یه لبخندی رو به لب هاتون بیاره، آخه پست قبل یکم محتوای غم داخلش بود و شاید اینجوری بشوره ببره:)
ادامه مطلب
#جمعه_های_انتظار …أیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقْتُولِ بِکَرْبَلا … در جمکران قلب من وقت خوش دیدار کو؟وقت خوش دیدار آن ماه شب ده،چار کو؟من روزه دار عشقم و من تشنه ی لعل لبشوقت اذان عاشقی،هنگامه ی افطار کو؟دیریست برده دل زمن،آن دلبر شیرین سخنآن دلستان، آن دلربا، آن دلبر و دلدار کو؟من از فراق روی او هستم …
نوشته جمعه های انتظار اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
که در
فراق او
هر قدمی است
آتشی ...
#مولانا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌- ─═┅✫✰✰✫┅═─
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
افسوس که کسی نیست........افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیردوآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کندافسوس که کسی نیست!تا بار فراق وجدایی را از دوش من برداردوکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کندافسوس که کسی نیست.......از من بخواهد ناگفته های قلبم را که عمریست خک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنمودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند!افسوس.........افسوس که در این روزگار کسی نیستجز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین
1. اگر دیدی مردم از تو خوششان می آید؛ پس بدان آنها از نعمتی که خداوند به تو عطا کرده خوششان آمده؛ واز عیوبی که خداوند آنها را ستر کرده خبر ندارند؛ پس خدا را شکر کن و به خود مغرور نشو.
2. اگر می خواهی خوشبخت باشی؛ خیلی به خاطرات گذشته توجه نکن؛ ودنبال کسی که به تو نمی اندیشد ندو؛ چون کسی در فراق کسی نمی میرد؛ پس خدا را بر نعمت فراموشی شکر کن.
3. انتظار نداشته باش که از دیگران بهتر باشی؛ ولی انتظار داشته باش تا از گذشته ی خودت بهتر باشی.


ادامه مطلب
 
میلاد با سعادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یادآور حماسه آفرینی پاسداران اسلام، حضرت ابوالفضل (ع) تجدید خاطره رشادت های جانبازان عزیز و امام سجاد (ع) سید الساجدین یادآور دعاهای مردان نیک خدا در فراق معبود بر همگان مبارک باد.
 
"حس خوب یعنی سودا"
به لذت فراق دچار شده ام. 
به آن احساسات پر از ذوق برای دیدار مجدد که دست کمی از اولین دیدارهای زندگی مان ندارد. به آن پیچ و تاب دل، و اضطراب ناشناخته از مواجه با معشوق. به آن تصویر خوشایند از ورود دوباره اش به خانه. به بازمرور لبخندها، نگاه ها، به بی قراری برای نوازش هایش دچار شده ام. به هیجان برای کشف دوباره اش، به غلیان احساسات برای تجربه ای دیگرگون از خودمان، از رابطه مان. 
من مدت هاست که به دوری معتاد شده ام. 
به آن دلتنگی های گاه و بیگاه و شب
ساقی بیار باده وجان را جلا بدهشاهد ،خبر ز عالم بالا به ما بدهرفتم زدست یک دو قدح باده پیش آریا جرعه‌ ساغری ز نبیذ بلا بدهبا مدعی سخن زرنجش دوران نمی کنموز دوست رقعه ای به من بی نوا بدهما را دگر نمانده  تباهی ننگ ونامجامی  عیان مکرر و دور ازخفا بدهدر دور عمر گر  به فنا رفت کیش مادر مسلک حبیب  تو حال دعا بدهعمرم همه به بوالهوسی طی شد ای زعیمدستم بگیر و اذن شهادت مرا بدهآتش به اختیار نبودیم و نیستیمفرصت به اختیار به میل و وفا بدهدور زمان اگر نوش
۹۸ بود و درد و رنج ؛ 
۹۸ بود و داغ های بزرگ ؛
۹۸ ی که با تمام تلخی ها ، دلها را از همیشه آماده تر کرد برای روز موعود ...
ای کاش ۹۹ پایان این تلخی ها باشد و پایان فراق ...
اما اگر دل های ما هنوز به این آمادگی نیاز دارد ،
الهی افرغ علینا صبرا ...
+ لوسی می : "کاش امسال سال سربازی ما برای اماممان باشد" . این جمله حال منو تغییر داد . از ایشون ممنونم
+ سال خوبی رو برای دوستانم آرزو می کنم ...
تسلیت گویم رضارا ماتم معصومه است/اوامام همشتمین وهمدم معصومه است/در فراق خواهرخود اشکباران گشته است/مشهدوقم گریه دار این غم معصومه است/دختر موسی بن جعفروارث بر فاطمه/چون ولایت تاقیامت مرهم معصومه است/قم حریم اهل بیت وبارگاه انورش/سوی شیعه لطف ایزد زمزم معصومه است/درعبادت دربصیرت حضرتش الگوی ماست/دین ما مدیون شورمحکم معصومه است/گریه کن ازبهر بانو اوشفاعت میکند/قم وشیعه درجوارش محرم معصومه است/زائرین بارگاهش رهبری وامتش/کشورایران چویار ا
داغ توچون مُحرم است گریه امان نمیدهد/دیده مثال زمزم است گریه امان نمیدهد/شورش دل برای تو وصل به کربلاشده/قلب سرای ماتم است گریه امان نمیدهد/نام شریف قاسمت یاد زنینوادهد/چون به شهید همدم است گریه امان نمیدهد/سوی نبرددشمنان اسوه ی بر حماسه ای/نام توشورومَحرم است گریه امان نمیدهد/لشکررهبری زتو عشق ولاگرفته است/یاری حق فراهم است گریه امان نمیدهد/لحظه وصل جمعه ات درسحرش فراق شد/عشق ولی چومرهم است گریه امان نمیدهد/نورامید شیعیان همچو سلیمانی اس
یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییمدر حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است
یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند 
یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد 
یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع شاید کسی در حسرتش روزها را میگذرا
چشمه چشمه ز چشمه ی چشمم، چشمه و چشمه سار می ریزداشک از چشمه سار چشمانم مثل ابر بهار می ریزد
خون دل از دو چشم من جاری، دامن از اشک چشم چون دریااین همه اشک چشم و خونابه در فراق نگار می ریزد
سوختم مثل شمع و آب شدم،ای عجب پس چرا کباب شدممثل اشک کباب از چشمم، اشک بی اختیار می ریزد
باغ و گلزار بی رخش گلخن، زندگی هم بدون او مردنباغبانا ببین که از چشمم، اشک بر جویبار می ریزد
همه ی هستی ام به قربانش، همه عالم فدای چشمانشذوالفقارعلی(ع) به دستانش، عشق از ذو
جمعه هاوقت نمازو وحدت وهشیاری است/موسم خوب پرستش لحظه بیداری است/باش اندرنیمه شب میهمان تاسحر/اشک چشمت دردعاها زمزم دلداری است/درکمیل و ندبه آن انقلابی رخ دهد/بهر پیغمبروآلش موعدغمخواری است/بانمازجمعه آن عزتی حاصل شود/روح ایمان و بصیرت باگل همکاری است/دشمن دین باولایت خوار و رسوامیشود/سوی شیطان ستمگر جمعه هابیزاری است/درغروب جمعه گردد یادمهدی پرخروش/چون فراق حضرت او لحظه دشواری است/
از سرنوشت خویش در آزار بوده امعاشق ولی رها رغم یار بوده امشب‌های من همه طی شد به بی کسیلیکن رهین عشق وغم یار بوده امروزم به شام حسرت لبخند ماند وبسیا همنشین این دل غمبار بوده امفردای من چه می شود از این همه خیالرسوا شوم اگر که عشق خریدار بوده امناگه به آسمان خیالم وزید عشقضمناً به طعنه گفت که ناچار بوده امصاحب کرامتی به دلم پا نهاد و گفتآصف بیا که بهر تو من یار بوده امیاران به لحظه ای به دلم عشق جان گرفتنالید دل که بی تو گرفتار بوده امروزم بسی
سربار غم خود شده ام  میچکم از سر یک خار درون دل شب
که از ساقه ی یک گل بی رنگ به بیرون جسته
میچکم از دل یک فرض محال به یک کاسه ی شک
یا که از فرط فراق من و اندیشه ی روز
میچکم روی زمین یک خواب
به زمان می نگرم 
راهزن می آید در یک آن
کاروان رویا را به یغما می برد
به زمان می نگرم 
در مرگی به تن مردی خوش آمد میگفت 
مرد بی چاره به دربان خیره
به امید خواب دیدن زیر لب از طرب صبح میگفت 
به زمان می نگرم 
سربار غم خود شده ام
جام از دست من افتد به درون یک راز
راز از
جمعه هااندرفراق یوسف زهراگذشت/سخت ازبهروصال ماه خوش سیما گذشت/شیعیانش آرزوی دیدن مهدی کنند/جستجوهابهراو اندردل صحرا گذشت/اشکهامانند چشمه وصل اقیانوس شد/کشتی دین باولایت ازخوددریاگذشت/زمزم دلدادگی را هست یعقوب درون/ازفراق یوسف حق گریه مولاگذشت/سرزمین آرزو را کرد مهدی جاودان/دیدن تمثال اورادیده بیناگذشت/تاظهورناب مولاگام های آخراست/لشکری آماده باش یاری آقاگذشت/
جمعه ها فرهنگ ناب انتظار مهدی است/شیعه پاک و ولایی افتخارمهدی است/در کمندعشق بازی ماغلام درگهش/شیعه مجنون فراق آن نگارمهدی است/لحظه های درعبادت اتصال حق بود/اشک هم وقت توسل درشکار مهدی است/عشق پیغمبرو آلش حال دیگرمیدهد/حب او ازلطفهای کردگارمهدی است/درنمازجمعه ها هم لشکرش آماده باش/کشورایران چویار بیشمارمهدی است/وقت هم عهدی ماشدباامام ورهبری/باولایت تاشهادت آن شعار مهدی است/گفته شدروز ظهورش جمعه ای سرمیرسد/روزهای خوش به عالم روزگار مهدی
طی یک عملیات انتحاری، موبایل امیرعباس از وی گرفته شد و به درون کمد قفل دار منتقل شد. از بس که شورش را درآورده بود. از ساعاتی پیش ایشان مهربانتر شده اند. ظرفهای شام را جمع کرده اند. مدام قربان صدقه ی من میروند و مرا میبوسند. چای برایمان ریخته اند و در حرکتی بسیار نادر برای خواهرش کتاب داستان می خوانند. خانه بسیار امن و آرام است و از جیغهای متوالی و صداهای عجیب غریب که حین بازی موبایلی از امیرعباس شنیده می شود خبری نیست. چقدر زندگی شیرین است
+ نا
گریه کن این اشک چشمان توغوغا میکند/نیمه شب اندر پرستش وصل یکتامیکند/باولایت محوریها اشک چون آتشفشان/شادمان احمدوحیدر قلب زهرامیکند/زمزم دل تا بجوشدگونه هاتر میشود/زشتی تصویرما راباز زیبامیکند/معرفت اندربصیرت لازم هر گریه است/بهرزهرا وحسینش وصل دریامیکند/پاک می سازدگناه وبندگی حاصل شود/حالت واحساس دین راثبت دلها میکند/گریه هااندر فراق یوسف زهرانکوست/جسم وجان ما مهیا بهرآقامیکند/
دلتنگ زهرامیشود هردم امیر المومنین/داغ فراق همسرش شد محشری اندرزمین/داردامانت راعلی سوی پیمبرمیدهد/درنیمه شب کاشانه اش بسیارمیگرددغمین/اشکی به چشمان علی بهریتیمانش رسد/ازدست داده مرتضی چون برترین همنشین/برکوثرقرآن حق سیلی زده دست ستم/آغازگشته ظلمها برشیعیان ومسلمین/راه ولایت محوری راحضرت زهرادهد/گنج بصیرت شیعه رابسیارباشد دلنشین/عشق حسین وزینبش از شیرمادربوده است/واگویه های مجتبی براین مصائب شدحزین/اینک پیام فاطمه درس سعادت میشود/ب
شب یلدای طولانی سرآغاز زمستان است/درآن یک خاطراتی خوب بهر اهل ایران است/ولی یلدای ماشیعه همیشه غربت مهدی/فراق ودوری مولابرای دل پریشان است/دراین سختی مشکلها نسیم رحمتش آمد/بماصد مژده می آیدزمستان روبه پایان است/بوددربعدشب صبحی که خورشیدخدادارد/شکوه این جهان روزی همان مهدی دوران است/برای سختی عالم فقط یک راه حل باشد/طلوع روزموعودش همان تصویر آسان است/رسداز دشمن شیعه ستمکاری بسیاری/حمایت ازولایت هم همان مصداق ایمان است/ظهوریوسف زهرا دعای
 
 
عاقبت...
گِرِه ظهور باز خواهد شد...
 
**أللَّهُمَ عَجِّل لِوَلیکَ أَلفَرَج**
 
**********
 
کاش من هم شاعر بودم...
کاش می توانستم واژه های آشفته ای را که از فراق بر زبان می آورم، کنار هم بچینم و کمی شرح حال دهم برای آنهایی که نمی توانند بفهمند سکوت غروب های جمعه یعنی چه؟
 
آن وقت شعرهای تب دارم را روی تن زمخت دیوارهای این شهر می چسباندم تا شاید کسی با خواندنشان رحم بر حال من کند و نشانی از تو بیابد.
 
شاید هم تمامش را در دفتری ثبت میکردم و با آمدنت غزل
صبح جمعه ندبه خوان یوسف زهرا شویم/منتظر ازبهرلطف حضرت یکتاشویم/یوسفش خلوت نشین دروصال ایزد است/از فراق آن یگانه راهی صحراشویم/گریه واشک و توسل سوی مولا رهگشاست/با ولایت محوریهاهمدم آقاشویم/توبه ی اندررجب شُویَد گناهان وجود/پاکی دل کسب کردن بازهم زیبا شویم/جبهه سجده بساید عاشقش اندرنماز/اشکریز باتوسل از بر مولاشویم/اوامید اهل بیت وهر مسلمان گشته است/همره او اشک ریز روز عاشوراشویم/کسب کن آمادگیها دررکاب نائبش/جزءیاران فدایی مرهم دلهاشویم
مادر سلام...من بیش از آنچه تصور می کردم،بی تابم...دست کم حالا ک هنوز نرفتهفکرش را نمی‌کردم که چشم هایم ببارند...مادرامشب همه از رخسارمحال درونم را فهمیدند...من از ناشکری بیزارمو شوقی در درونم دارماز تجربه ی این دلتنگی ها...هر کس رنجی دارد و چ نیکو که رنج منفراق باشدنه چیز دیگر...مادربی قرارم...بغض دارم...اشکبارم...و این را به کسی جز شمانمیخواهم بگویم...*گفت: یابن الشبیب....پس بگو حال زینب(سلام الله علیها)لحظه ی دور شدن از اربابشچگونه بود؟آهههه.....آه از
گریه کن بهرعلی وقت عزای فاطمه است/شیعه مولانگر زیرلوای فاطمه است/حامی خوب ولایت پشت درب خانه رفت/روضه رضوان حق هم آن رضای فاطمه است/یاس احمد خورده سیلی درمیان کوچه ها/ناله شهرمدینه آن صدای فاطمه است/کوثرقرآن گرفته دربغل مسمار ودر/مرتضی شاهدبرای آن لقای فاطمه است/اشک باران میشوداز لحظه سخت فراق/مجلس مادرهمیشه ازصفای فاطمه است/یااباصالح بیابر درد زهراچاره باش/شیعه تاروزقیامت هم گدای فاطمه است/
تقدیم ب دوستان گروه
نگاه مخمور چشات؛همیشه پیش چشممه..
سرخی روی گونه هات؛ به رنگ خون قلبمه..
برق طلای گیسو هات؛به زیر خورشید فلک؛
میزنه بر دشت و دمن؛عین یه خوشه خرمنه..
دم میزدی که میروی؛ میروی از هوای من؛
هنوز از اون کلام تو؛ شکسته قد من؛ خمه..
رفتی و از فراق تو؛ خزان شده باغ دلم؛
مسبب خشکیدنش؛ کار تو و کار غمه..
در عطشم ز تشنگی؛ ای ابر عشق و زندگی؛
بیا ببین بدون تو؛ پژمرده ام یه عالمه..
یا خود ببار بر ریشه ام؛ جانی دوباره ام بده؛
یا که بده با ساعق
تنهای تنهاشدعلی ازبعد زهرا/باچاه دارد دردل بسیارمولا/گشته فراق فاطمه هرلحظه جانسوز/شداشک چشمان علی راهی دریا/بهریتیمانش علی مرهم گذاراست/آرامش شیعه فقط این عشق آقا/دخت نبی مهمان بابادربهشت است/راحت شده از ظلم دشمن بهردنیا/رکن ولایت فاطمه درزندگانی است/سخت است بهرمرتضی مولای تنها/با یادمان فاطمیه زنده مانده/یک انتقامی سخت دارد سوی اعدا/دیگر علی همتا وغمخواری ندارد/یار ولایت گشته است مهمان یکتا/سوی بقیع وکربلاهم سوگوار است/او انتظاری میک
درسینه غمی ست لیک این درد نهانوان درد که بر چهره کس نیست عیانسرتابه قدم غصه و غم مالامالتابی نبود ازاین الم درتن وجانتاکی به تمنای وصال معشوقدررنج وغم فراق ازجور زمانای صاحب گردون وسپهر وهامونرسم تو نباشد که اسیری به فغانمن مدعی ام تو خستگان رامددیعشق است وفراق دلبر وفصل خزانلبریز کنی باده می خواران رایک جرعه بده زباده شوکریانرفتم زفراق دوست من ناله کنمضحاک صفت چومردم دون زمانای آنکه زدرد عاشقان آگاهینام تو کلام مجلس اهل بیانامید دل خست
به نظرم  تفاوت اشعار معاصر با قدیمی،مثل تفاوت چای دمی است با چای کیسه ای!تو تا به پای اشعار کهن صبر نکنی،تا مانوس نشوی و بارها با دل و جانت زمزمه اش نکنی،تا شب بیداری نکشی با آن، تا زانوی غم بغل نکنی و به پهنای صورت اشک نریزی،نمی توانی از خواندن غزل حافظ و یا سعدی لذت کافی ببری.باید صبر کنی تا دم بکشد! اما اشعار معاصر نه، می توانی در هر حالتی که هستی یک شعر از اینترنت پیدا کنی و بخوانی و لذت ببری و تمامش کنی و کمی هم از آرایه های ادبی اش تعریف کنی
شب قدرخدا تقدیردارد/برای زندگی تدبیر دارد/بیاید سرنوشت ازسوی ایزد/به قلب هرکسی تعمیردارد/خدالطفش عیان برمومنین است/عقوبت شیعه راتاخیر دارد/ شب قدر ونزول کل قرآن/به آیاتش خدا تفسیر دارد/شده معنی دین عشق ولایت/نگاراو به دل تصویر دارد/شب قدر و فراق حیدرآمد/ولایت درجهان تقریر دارد/شودزندان همان شیطان کافر/برایش حق غل وزنجیر دارد/بودحب نبی وآل او شور/شفای دل خدااکسیردارد/رسداعمال ما دردست مهدی/نشانی فرج تکبیر دارد/
ازفراق روی مهدی اشک ریزان میشود/چشمها ازدوری او باز گریان میشود/درتمنای وصالش سالها درانتظار/تشنه لب سیراب آن رخسارجانان میشود/اوبود گنج فضائل در حریم اهل بیت/شیعه هم از برکت او لطف واحسان میشود/حضرتش مشکل گشای کل عالم گشته است/بادعایش سختی ماباز آسان میشود/بهراو یاران بسیاری فراهم گشته است/لشکری آماده سویش مثل ایران میشود/رهبرماکربلایی جانفشان مهدی است/تاظهورش امتحانی قلب وایمان میشود/
چشمهاازبهرمهدی بازباران میشود/از فراق وغربت او دیده گریان میشود/سخت شدازبهرشیعه دوری در انتظار/دشمنان دین احمدمثل شیطان میشود/هرکجایی ازجنایت پرشودروی زمین/ظلمهای بیشماری هم فراوان میشود/مسلمین اندر امیدمصلح کل بشر/دلخوشیِ بر ولایت بازاحسان میشود/جنگ حق وباطل مابرمدارحیدراست/باولایت تاشهادت مرزانسان میشود/عشق بر مهدی ببارد اشکهای انتظار/ناله های عاشقی بادرد درمان میشود/در کمندعشق بازی بابصیرت همنشین/مشکلات شیعه آنجاهست آسان میشود/
محرمِ رازِ وفا عشق آشنا کوئی نہیںکیا جہاں میں مجھ سا باقی دوسرا کوئی نہیںبھول جائیں گے ستم ان کے سمجھ کر بھول تھیاب جہاں میں اس طرح سے سوچتا کوئی نہیںتا نہ کوئی حرف آئے آپ پر بس اس لئےاب لبِ بسمل پہ آئے گی صدا کوئی نہیںاے مسیحا صرف تجھ کو دیکھنے آتا ہوں میںورنہ مجھ کو ہے خبر میری دوا کوئی نہیںآگئے بہر عیادت کس قدر وہ زود ترروح کا جب رابطہ دل سے رہا کوئی نہیںدہر میں قصہ ہمارے عشق کا مشہور ہےگرچہ کرداروں کو اس کے جانتا کوئی نہیںاضطراب شوق میں تا
امروز ذکر خیرت بود‌. توی دفتر و پیش جمعی از همکارام. حرف عشق که میاد وسط محاله ازت یاد نکنم. همیشه از اول اولش میگم. از همان دوشنبه های دوست داشتنی دانشجویی. از نوای مسحور کننده ی سازت. از شیفتگیم. دلدادگیم. از دوران هیاهوی خواستنها. از حسرت ها و ای کاش ها و روزهای فراق. راستی امروز نوای سازت را هم شنیدیم با همکارانم در دفتر مدرسه. چقدر دلم پر کشید و بودنت را خواست. فکر نمیکنی بیرحم شده ای؟!
+ پاییزان
+ عنوان از سلمان ساوجی
انا لله و انا الیه راجعون 
۲۳ اسفند ۹۸  بازگشت از مناطق زلزله زده قطور خوی
۲۵ اسفند ۹۸  بستری شدن پدر عزیرم در بیمارستات عارفیان و در نهایت طالقانی 
۲۸ اسفند ۹۸  ترخیص از طالقانی با عنوان بهبودی
۱ فروردین ۹۹ ساعت ۱۰:۳۰ صبح بستری در بیمارستان امام خمینی 
و در نهایت ۲ فروردین ۹۹ مقارن اذان مغرب و عشا عروج ایشان با افت شدید قند و کرونا مثبت 
غریبانه و غریبانه و غریبانه .....
 
الحمدلله رب العالمین ..... و از امروز در مورد کرونا و خودم و پدر خواهم نوش
از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیره تر شده
آزرده گشت خاطرت از کرده های من
آقا ببخش نوکرتان دَردِسَر شده
تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعای من ز گنه بی اثر شده
از شام هجر یار بسی توشه می برد
آنکس که اهل ذکر و دعای سحر شده
بودم مریض و روضه ی تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده
رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده
بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمان ندبه به داغی دِگر شده
یَثرب برای فا
اگر حوصله خواندن ندارید فقط بخش‌های مشکیِ پررنگ را بخوانید.
قال انّک لن تستطیع معی صبرا
و کیف تصبر علی ما لم تحط بی خبرا
قال الم اقل انّک لن تستطیع معی صبرا 
قال الم اقل لک انک لن تستطیع معی صبرا
فقط خدا کنه کار به "هذا فراق بینی و بینک" نکشه...
پ.ن: در جمهوری اسلامی ایران، اونقدری که از حزب‌اللهی (یا همون مذهبی‌های) بی‌بصیرت ضربه خوردیم، از سلطنت‌طلب و برانداز‌ها ضربه نخوردیم.پ.ن.۲: پروژه نفوذ رو جدی بگیریم.
 
*** یا صاحب الزمان، ادرکنی. از امر
درشب جمعه نگارچشم گریان دیدنی است/اشکها اندر وصالش دُرغلطان دیدنی است/گاه اندر یک عبادت عشق ایزد پرفروغ/نیمه ی شب معرفت درکوی رحمان دیدنی است/یک زمان از خشیت حق اشک جاری میشود/مشکلات شیعه آنجا هست آسان دیدنی است/ازولای آل احمد دل شود باران شوق/باولایت تا شهادت سوی ایمان دیدنی است/یک زمانی هم مجسم کربلابرعاشقان/گریه برغمهای زینب مثل باران دیدنی است/درمسیرحق پرستی اشک طوفان میکند/گریه ازروی بصیرت بهرانسان دیدنی است/از فراق و عشق مهدی شیعه گ
روزی در بالای پشت بامی کفتربازی 30 راس کبوتر داشت و برای آن ها دانه می ریخت و آب می گذاشت و با پرنده ها حال می کرد ولی یک کبوتر بود که سفید بود و مانند کبوتر های دیگر پرواز نمی کرد فقط غمغم می کرد و راه می رفت این کبوتر سفید را کفترباز تازه خریده بود کفترباز به مغازه پرنده فروشی رفته بود و چون کبوتر سفید زیبا بود و از طرفی از او نترسیده بود و غمغم میکرد و با صدایش کفترباز فکر میکرد مست است او را به قیمتی بالا خریده بود و خوشحال بود حتی زمانیکه بال
طوفان غم زکوفه برکوچه دل آمد/ازماتم ولایت مجلس ومحفل آمد/اشک بصرکه کم شدخون دیده راگرفته/اندر فراق حیدرآن مردعادل آمد/زهرازاین مصیبت با مصطفی بگرید/خون خدازفرق مولای کامل آمد/محراب کوفه اینک از خون اوخضاب است/ازمجتبی وزینب گریه به حاصل آمد/الهام غم گرفته چون کربلا زحیدر/اشک حسین عطشان برجان ساحل آمد/ای بی وفا زمانه بامرتضی چه کردی/سوی یتیم کوفه غم راچه نازل آمد/گریه زچشم مهدی بانائبش چکیده است/ناگه ظهورمولابر شیعه نائل آمد/
گریه کن یافاطمه غوغای عاشورا رسید/اهل بیت مصطفی رامحشر کبرارسید/درسپهرآفرینش کربلاشد جاودان/باولایت تاشهادت جانب مولارسید/یک یک یاران مولا جانفشان برحسین/داغ اصحاب ولایی بردل آقارسید/دشمنان از روی کینه سربه نیزه کرده اند/تشنگی آل احمدبرلب دریارسید/رحم برقاسم نکردند تشنه لب گشته شهید/نیزه ای برقلب پاک زاده لیلارسید/اکبرو اصغرشهید نینوایی درحرم/برحسین وزینب او غصه ای یکجارسید/درکنار نهرآبی هست عباس علی/تابه عرش حضرت حق دست آن سقا رسید/ر
نگاهی به فیلم مردی بدون سایه؛فیلم مردی بدون سایه به کارگردانی و نویسندگی علیرضا رئیسیان با حفظ سمت تخصصیش یعنی تهیه‌ کنندگی است. تم داستانی فیلم سوء ظن است که بر پایه تعلیق خیانت پرورش پیدا می کند و تا انتقام پیش می رود.
علیرضا رییسیان کارگردان باتجربه‌ای است که پس از دو فیلم «چهل سالگی» و «دوران عاشقی» سعی کرده فیلم جدیدش را طوری سروشکل بدهد که سومین نسخه از سه‌گانه او محسوب شود؛ سه فیلمی درباره روابط عاطفی آدم‌های میانسال، عشق، خیانت،
غروب جمعه گریان ازفراق یار می باشیم/برای وصل اوهر لحظه ای بیدارمی باشیم/بود اوحجت رحمان برای رحمت وبرکت/همیشه درتکاپوی همان دلدارمی باشیم/ز جورو ظلم هردشمن شدیم غمگین وبی یاور/برای لشکرمولا همه هشیارمی باشیم/زفقدان ولی الله شده چشمان ماکم سو/برای زمزم دیده همیشه زار می باشیم/ظهوریوسف زهرا بودازکار سِرالله/زایزد خواستاری مابرآن اسرارمی باشیم/رکاب نائب مهدی پراز یارخراسانی است/زایزد جانفشان سویش نگر بسیارمی باشیم/
امام آخرین مولای شیعه است/فراق اوشب یلدای شیعه است/به ما گفتند مولا خواهد آمد/امید مومنین آقای شیعه است/تفال زن به قرآن با توسل/که روزش زمزم زیبای شیعه است/بیامولاجهان مملوزمشکل/ز جور دشمنان غوغای شیعه است/بوددربعدهرشب صبح وخورشید/ولی الله دین دنیای شیعه است/در این یلدای طولانی وضوکن/توسلهای ما آوای شیعه است/زچشمان قطره اشکی راروان کن/وصال حضرتش سودای شیعه است/به کویش با بصیرت پاگذاریم/ولایت گوهر رعنای شیعه است/نگارستان رحمان حضرت اوست/ام
تاکربلارسیده گام حسین وزینب/مهمان نینوایی نام حسین وزینب/یک کاروان عاشق همراه سرورآمد/جام شهادت آیدبام حسین ورینب/اندرکنار رودی تشنه لبی چه سخت است/خشک است درمحرم کام حسین وزینب/یاران حضرت او ایثارآفریدند/وقت فراق آیدشام حسین وزینب/الگوی کل عالم این خواهروبرادر/هرجلوه ای زدنیا رام حسین وزینب/شیعه زحق پرستی باکربلاست همدم/چون قلبهاگرفته فام حسین وزینب/این عشق کربلایی شدافتخارشیعه/مملوتمام دنیااسلام حسین وزینب/یک روز در محرم مهدی ظهور د
 
ببین دیوانه به هم ریختی جهان مرا بریده ، زخمِ دل کندنت نفس مرامی دانی بی قرار خواهد شدهرکس به هر زبان بنویسد داستان مراشهرزاد ، خالی ام از تو و گذشتم از هزار ویک شب های بی توگرفته داغ ِعشق تو روان مرادر اندیشه معجزه ای نایاب بودم وناگاهخدایم گرفت به فراق تو جوانی مرانه تو یوسف صدیقی و نه من زلیخای شیداقفل هفت در بگشا و در دم بگیر جامه ی مرا تو را به حرمت کعبه ی عشق سوگند برو و زهرآگین تر مکن کام مراچه حکایت عجیبی است بعد وداع تو مهری تابان
 
تا گریه هست دانه ما بی جوانه نیستتا روضه هست هیچ دلی بی بهانه نیستگر چه دلم گرفته از این روزهای سرداز آتش فراق دلم بی زبانه نیستآقا کبوترم کن و زیر پرت بگیردیگر دلم وسیع شده ، فکر دانه نیستهر جا که جای داده ایم می نشینم وکارم دوباره نق زدن کودکانه نیستتو آمدی و سر زدی و من نبوده امدیدی دوباره هیچ کسی بین خانه نیستمی خواستی که زائر سجاده ام شویدیدی تب عبادت من عاشقانه نیستشاعر: رحمان نوازنی
ولی واقعاً جا داشت راننده اسنپ بگه: خانوم، لابد خیلی خوشحالی که کله‌ی سحر شنبه، تو این وضع و اوضاع، تو فراق بالش و پتوت، تو مسیر محل کارت با پیمان طالبی که مثل دی‌جی عروسی پسرخاله‌ات داره با مهدی یراحی هم‌خوانی می‌کنه، می‌خونی: حیك، حیك، حیك بابا حیك...؟ 
و بله، باید بگم هنوز هم زبان عربی می‌تونه برام نشاط‌آور باشه.
از کوچه‌ای به کوچه‌ای، گویی از قاره‌ای به قاره‌ای. از پرده‌ای به پرده‌ای، از جهانی به جهانی. در هر قدم یک حماسه؛ در هر قدم یک جنگ، در هر قدم یک صلح، در هر قدم یک وصال و یک فراق. هر قدم یک عالمی‌ست، و زنده ماندن در این ارتفاع مهیب تهوّری عظیم می‌طلبد، و قلبی که طاقت کوه دارد و آرامش اقیانوس،‌ چابکی باد و تواضع خاک. 

حلمی | هنر و معنویت
گریه واشک وتوسل نورایمان میدهد/درتجلی حقیقت عشق رحمان میدهد/نیمه شب ازخشیت حق گریه دارداتصال/یک صفایی در عبادت بهرانسان میدهد/پاسداری میکند از اعتقادت اصیل/زمزم دیده به شیعه بازاحسان میدهد/همره آیات قرآن میکندتفسیرنور/ازبصیرت مومنین راگنج فرقان میدهد/ازغم آل محمد گریه طوفان دل است/برکت احیاءدین و قرب یزدان میدهد/کربلاآتشفشان قلبهای عاشق است/اشک برزینب چنان آرامش جان میدهد/باولایت گریه باشد زمزم ودرمان دل/اشک شوقی که وصالش مثل قرآن مید
شب یلدای شیعه غیبت مهدی دوران است/فراق یوسف زهرا مثال هر زمستان است/چه سخت وباز طوفانی دل هرعاشقش باشد/در این دنیای وانفسا گلاب چشم ریزان است/زگریه حالت شیعه شده بسیار طوفانی/همانازمزم چشمان کنون بر دیده ارزان است/غم ودرد فراقش راشب یلداکندمعنا/که بعدشب رسد روزی که خورشیدش فروزان است/الا ای شیعه کاری کن که آید یوسف زهرا/جهان از ظلمت دشمن گرفتارو پریشان است/ولایت بابصیرت را به شیعه توصیه داریم/که الگوی کمال ما همان مصداق انسان است/دعا خوان ف
         
 
میدانیم کـه خود، حجاب لقای مولاییم و دل از غیر برنتابیده و بـه یگانگی نمی اندیشیم؛ولی قسم بـه حقیقت انتظار، کـه درکنار خُم عشقت بـه صبوری ایستاده ایم.ملامت اغیار و بیگانه پرستان، توان و تاب ما نخواهد ربود اگر چه دل از طعن بد اندیش، می سوزد.در هنگامه ی غیبت کـه از دیده های‌ بی سویمان پنهانی، دردهای ناگفته، توان گفتن؛ چه ان گاه کـه آیی و رخ بـه جلوه آرایی، ظهور تو درمان درد دیرین و مرهم زخم زمان فراق خواهد شد.
 
عیدتان مبارک
 
     اَ
حال مایاران زشورعاشقی مجنون زعشقروح ماازجنس عشق وجسم مامشحون زعشقسهم ماازبوستان معرفت انبوه شورعاشقییافزونی ازغم دلدادگی مدیون زعشقیادمان باشد، لطافت را، شرف را، عشق راحاصل دلبستگی های درون مرهون زعشقنیست درخاطر بجز عشق وغم هجران ووصلازتب وتاب فراق ولاجرم مصون زعشقنرگس چشم من امشب نوحه خوان دلبر استنغمه ها می سازد ازاین نای دل موزون زعشقازدلستان مروت وام ها دارد دلمهردم ازاندیشه ام پیداست این مکنون زعشقظاهرا باعشق هوخوکرده ام بنگرک
 
صدای تو، موهای تو، چشمانِ تو، لبانِ تو... عشقای من
صدای من، موهای من، چشمانِ من، لبانِ من... فدای تو
 
مریم خواهرم
مریم جانم
دوستت دارم، می خواهمت، می خوانمت...
نه
این ها آرامم نمی کند
این واژگانِ ساده و ناتوان نمی توانند احساسم را ترجمه کنند
حتی عشق هم واژه ی ناچیزیست در مقابل عمق احساسی که در قلب من موج می زند
"پرستش"
پرستش و ستایشی که با تمام وجودم به آن اقرار کنم، شاید بتواند احساسم را نسبت به خواهرم توصیف کند
 
این پرستش در مسیر پرستش خداست
اتفاقی اومدم پست سرآغازو خوندم . خندم گرفت .نوشتم اینجا به راحتی و با فراق بال صندوقچه ی دلم را باز میکنم و از هرچه بخواهم مینویسم . ولی تو این دوماه بعد از گزاشتن اون پست هیچ پستی نزاشتم چه برسه که بخوام صندوقچه ی دلمو باز کرده باشم . هربار میومدم یه چیزی منتشر کنم میگفتم نه ، ولش کن ، این مال خودمه نباید به کسی بگم . نمیدونم مشکل چیه . شاید من خیلی درونگرام .تو اون پست نوشتم اینقدر مینویسم و مینویسم چون عاشق نوشتن هستم . اونوقت تو این دو ماه خیلی
من پُرم از خاطرات و قصه‌ های کودکی این که روباهی چگونه می‌فریبد زاغکی! قصّه‌ی افتادنِ دندانِ شیری از هُما لاک‌پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی! قصّه‌ی گاو حسن، دارا و سارا و امین روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی! تیله‌بازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق! بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی! چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق مادرم هرگز نیاورد استکان بی‌نعلبکی! داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ! در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لک‌لکی! هاچ زنب
اگر حوصله خواندن ندارید فقط بخش‌های مشکیِ پررنگ را بخوانید.
 
قال انّک لن تستطیع معی صبرا
و کیف تصبر علی ما لم تحط بی خبرا
 
قال الم اقل انّک لن تستطیع معی صبرا 
 
قال الم اقل لک انک لن تستطیع معی صبرا
 
فقط خدا کنه کار به "هذا فراق بینی و بینک" نکشه...
پ.ن: در جمهوری اسلامی ایران، اونقدری که از حزب‌اللهی (یا همون مذهبی‌های) بی‌بصیرت ضربه خوردیم، از سلطنت‌طلب و برانداز‌ها ضربه نخوردیم.
پ.ن.۲: پروژه نفوذ رو جدی بگیریم.
 
ادامه مطلب
خدایا ...
تو همون کسی هستی که این ماه رو بر تمام ماه ها برتری دادی . و از بین تمام امت ها ما رو انتخاب کردی که از این سفره ی پر برکت بهرمند بشیم . این ماه خیلی برای ما سنگ تمام گذاشت . پر بود از خیر و برکتی که تو ای خدا توش قرار داده بودی ... و حالا ... ما باید باهش وداع کنیم . وداعی سخت . سخته خدایا این وداع ...
نمی تونیم ازش خداحافظی کنیم ، پس بذار دوباره بهش سلام کنیم ...
سلام ای ماهِ عزیز ، سلام ای بهترین دوست ، سلام به تویی که در کنارت بودن دلمو نرم کرد و گ
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش ...
....
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو،دادی طلبیم
.....
این قصه ی عجب شنو از بخت واژگون
مارا بکشت یار به انفاس عیسوی
....
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش...
لیکنش مهر و وفا نیست؛خدایا بدهش...
.....
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق...
اگرچه موی میانت به چون منی نرسد
خوشست خاطرم از فکرِ این خیال دقیق...
به مامنی رو و فرصت شِمُر غنیمت
وقتی کسی گم ‌گشته ‌ای را در سفر دارددائم دلش با بی ‌قراری دردسر دارد
 
مشغول هر کاری که باشد باز ممکن نیستیک لحظه از چشم ‌انتظاری دست بردارد
 
ناخوش که باشی بدتر از هر درد , حیرانی ‌ستوقتی نمی‌ دانی چه دارویی اثر دارد !
 
از دست عالم خسته ‌ام , مثل یتیمی کهتنهاست ؛ در حالی که می‌ داند پدر دارد
 
وقتی همه هستند ؛ اما او که باید , نیستدر باغ باشی یا قفس ؛ فرقی مگر دارد ؟!
 
آه ای مسیحا , کی می ‌آیی , بی تو این دنیاوضعی شبیه حال و روز محتضر دارد
 
از
سلام با وفاترین!خبرت هست که همه دارایی این شاعر شوریده حال، شعرهایی است که خوشه‌ خوشه از گندمزار وجود تو چیده می‌شود؟!با تو هر روز معجزه ای تازه رخ می‌دهد و من درخت پیری هستم که از یُمن خورشید نگاهت در پاییز جوانه زده‌ام چون بهاران.اما این روزها با احساسی پُر از تاول کوچه‌های دلتنگی را طی می‌کنم تا به تو برسم.چندی است تقدیر ناجوانمرد، دورم ساخته از کعبهٔ وجودت. در آرزویم که روزی به حجِ تن‌ات نائل آیم.تا رسیدن به مکهٔ آغوشت همهٔ راه‌ها و م
از کجا آمد دوست ؟خبری داد به من باد صباح
ز فراق شمس از مولانا
دل اندوه تپید 
و ضمیر آشنای یک پیر ، برنا شد
در نگاه پسری چشم سیاه
مگس شهوت به تکاپو اقتاد 
و بلندای محبت به زمین های پر از آفت عشق کرد سقوط
از کجا آمد دوست ؟
خبری آمد از سوی یک باغ
حوریان رم کردند‌ !
و به دنبال غلامی پی اندیشه ی کامی از او 
عارفی زیر درخت ملکوت
در خیال دختری در دوزخ میشد لخت 
در کنار رودی
پسری لب های خود را در آب می بوسید
دختری در پس یک کوه با خود تنها
دوستی با تن خود را

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فیلم و سریال ایرانی و خارجی