نتایج جستجو برای عبارت :

فصل باده نوشی را به غفلت نگذرانیم

چو به دست هست بادهچه رود ز دست باده 
تو مگو منوش یک شبهمه شب خوشست باده 
ز دمی که روت دیدمبه دلم نشست باده
تو مرا به دست دادیز دم الست باده
تو مگو نمیر یک شبکه دمیدنست باده 
همه رهگشاست حلمی به ضمیر مست باده 
تو بنوش و دل مرنجانکه ز تو برست باده
راز میگویم و من سرزده و حیرانمباده عشق به من داد از آن عطشانم
فاش شد این که دو بال از سر جودش بخشیدحالیا میروم و در دو جهان پر رانم
سیر آفاق و عدم هر قدمش آگاهیستاو دمی داد که در رقص و طرب سییالم
گفت صوفی مگر این باده ی انگور نبودگفتم این باده نبودست در این بادیه من میدانم
همچو شب باده تو از باده شب آمد ه ای،
ساغر لاله به کف بزم طرب آمده ای.
از کویری، که همه تشنه دیدار تو بود، 
ز سراب نظری دشت عرب آمدی،
 خنده شید شده دشمن هر شبنم گل،
جان به لب آمد و تو خنده به لب آمده ای.
کُشته ای غمزدگان را همه با غمزه و ناز،
از غزای غرض خود به غضب آمده ای.
روی خود تابی ز من، این دل من تاب نداشت،
تب طبخاله به لب حال عجب آمده ای.
همچو شب باده تو از بادیه شب آمده ای،
که برون از حد معیار ادب آمده ای.
۵۱۴ – بیار باده بیار باده و بازم رهان زمخموری           که هم به باده توان کرد دفع رنجوری به هیچ وجه نتابد چراغ مجلس انس     مگر به روی نگار و شراب انگوری به سحر غمزه فتان هیچ غره مباش           که آزمودم و سودی … بیار باده – بیار باده و بازم رهان زمخموری – غزل — ۵۱۴
منبع : فالگیر
نه سری که سر گذارم به سرا و سایه بانش
نه دلی که دل ببازم به فنای جاودانش
نه خودی مانده خدایا و نه خیالی از دو چشمش
نه شود شوم روانه ز شعاع تار مویش
نه توان تاب دارم به تمامی طوافش
نه سزاست سوز و حسرت چو نمیرسم به قافش
نه به بند باده باشم نه اسیر می ، فروشش
نه رها شوم ز عشقش چو غلامه حلقه گوشش
Ehaam
Vay Az In Halam
#Ehaam
من عاشق تو لیلا تو ای ماه زیبا 
من اینجا تو آنجا من ابرم تو دریا
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی
منم مست تو ای یار عجب حال خرابی
منم آواره و بیچاره چشمانت 
منم آن در به در گوش به فرمانت
سرمه چشم تو این قلب مرا برده 
چه شود گر بشوم مهمانت
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی 
منم مست تو ای یار عجب حال خرابی
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی 
منم مست تو ای یار عجب حال خرابی
دلبر و دلدار عاشقم ای یار 
تویی مرهم به تن خسته ی این بیمار
وای از ای
تنها توصیه‌ای که من دارم، عدم غفلت است. امام یک لحظه نه خود از کید و مکر و حیله‌ی دشمن غفلت کرد و نه گذاشت که مسئولان غفلت کنند. قشرهای مختلف از توطئه دشمنان غفلت نکنند، غفلت که نباشد، خدای متعال هدایت خواهد کرد و راه را روشن خواهد نمود؛ و راه، روشن است.
فصل اول: مبانی، خصوصیات و مواجهات انقلاب اسلامی ایران 
چو روزی پر شود پیمانه غم،
بیا، خالی نما پیمانه می.
ببازی در قمار عمر بختی،
که بخت رفته را پیدا کنی کی.
به باد ار داد های بود و نبد را،
بود روشن چو باده عالم ما.
به غم خو کرده و خون کرده ای دل،
که می دلخون شده خود از غم ما.
 هوس چون از قدح لبریز گردد،
شود سرشار ما را جام ارمان.
شود خالی ز می جام و سبوها،
شود خالی ز دل اندوه انسان.
چو در جنگ قدح صلح و صلاحیست،
رسد از بانگ آن بانگ خطرها.
صدا آید به گوش از قلقل می،
به خود آیید باری بی خبرها.
رود روزی همه جنگ
ناز چشمان قشنگت اینچنین مستم نکن 
گوشه ی میخانه ها با باده پیوستم نکن
من به اغوش تو بدجوری که عادت کرده امیا که پا بندم نکن یا رفته از دستم نکن
در افق های نگاه تو که من گم بوده ام با ستمهای زبانت اینچنین سختم نکن
چون سحر با بوسه هایت روزه هایم دیدنی ست وقت افطاری که شد با باده هم بستم نکن
اخر ای عالیجناب قصه های این غزل با نفسهای خودت اما چنین مستم نکن ...
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه
دانلود آهنگ مستان و همای سفر دوزخ
Download Music Mastan & Homay Safar Dozakh
دانلود اهنگ سنتی سفر دوزخ از مستان و همای با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ سنتی آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ مستان و همای سفر دوزخ
♬/●!♪♯♫آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید♬/●!♪♯♫
♬/●!♪♯♫زیر کفنم خمره ای از باده گذارید♬/●!♪♯♫
♬/●!♪♯♫آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
روح از این حجله‌ی بی‌عشق به جایی برودبدرد خرقه و در سوی نوایی برود گوش کن تا شنوی از فلکت صد آوازجان رحیل است پی نور و صدایی برود ساقی از مغفرت باده گرم نام دهدشاید این دلشده امشب به هوایی برود خانه‌ام میکده‌ها گشته، چه سرگردانم؟قول حق نیست به یابنده جفایی برود کاسه‌ی عقل سر چرخ عداوت شکنممرغ دل بال کشد نغمه‌سرایی برود دلقک وهم بجنبانده سر از محنت عقلوقت آن است که این گلّه چرایی برود هر چه جز باده مرا عطر ندامت بدهدجان چو بشنید بوی با
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه
ساقی بیار باده وجان را جلا بدهشاهد ،خبر ز عالم بالا به ما بدهرفتم زدست یک دو قدح باده پیش آریا جرعه‌ ساغری ز نبیذ بلا بدهبا مدعی سخن زرنجش دوران نمی کنموز دوست رقعه ای به من بی نوا بدهما را دگر نمانده  تباهی ننگ ونامجامی  عیان مکرر و دور ازخفا بدهدر دور عمر گر  به فنا رفت کیش مادر مسلک حبیب  تو حال دعا بدهعمرم همه به بوالهوسی طی شد ای زعیمدستم بگیر و اذن شهادت مرا بدهآتش به اختیار نبودیم و نیستیمفرصت به اختیار به میل و وفا بدهدور زمان اگر نوش
اهمیت بیداری و یقظه
برای این که دچار غفلت نشویم باید شب و روز به فکر پاکی و سلامت روح خود باشیم. غفلت یکی از بیماری‌های بسیار خطرناک روحی است و قطعاً یکی از مهمترین عوامل تأخیر در ظهور حضرت ولیعصر ارواحنا فداه همین غفلت و بی‌توجهی نسبت به آلودگی‌ها و امراض روحی و سهل‌انگاری در معالجه و درمان روح آن است.
 سوره_مریم آیه ۳۹
وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ
و آنان را از روز ندامت و حسرت بترسان، آن هنگام که کار (از کار) بگذرد ( وهمه چیز پایان یابد) در حالی که ( اکنون) آنان در غفلتند و ایمان نمی‌آورند.
 تفسیر_و_توضیح:
کلید همه‌ی بدبختی ها، غفلت است. غفلت از خداوند، غفلت از معاد، غفلت از آثار و پیامد های گناه، غفلت از توطئه های شیطان،  غفلت از تاریخ و سنت های آن و غفلت از جوانی و استع
۱۱- محبان باده پیما صبا به لطف بگوآنغزال رعنا را             که سربه کوه و بیابان، تو داده ایمارا شر فروش که عمرش درازبادچرا          تفقدیم کند طوطی شکرخا را ؟ غرور حسن اجایزت مگرندادای گل        چه پرسشی بکنی عندلیب شیدارا به خلقو لطف توان کردصیداهل نظر      به بند و دام نگیرند مرغ دانا را چو با … محبان باده پیما – صبا به لطف بگوآنغزال رعنا را – غزل ۴
منبع : فالگیر
۴۷۰ – ساقی بیار باده گفنت برون شدی به تماشای ماه نو     ازماه ابروان منت شرم باد رو عمریست تا دلت زاسیران رلف ماست     غافل زحفظ جانب یاران خود مشو مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما     کانجا هزار نافه مشکنی به نیم جو تخم وفا ومه ردین کهنه … ساقی بیار باده – گفتا برون شدی به تماشای ماه نو – غزل ۴۰۶ – ۴۷۰
منبع : فالگیر
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست / پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان / نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین / گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند / کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم / اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار / ای بسا
مالامال است جام توحیدما بادهٔ مختصر نداریم#قاسم_انوار
.
.
مغموم ام ... از دست کرده‌‌های خودم نه این که امروز بوده باشد، نه چندیست ک چنین زندگی‌سوز روز می‌گذرانم و شب را هم به دود آتش‌روز تیره می‌دانم دیر‌یست به گِرد باده‌ی مختصر می‌چرخم
می بینم و می جویم،
می چینم و می ریزم.
می خندم و می گریم،
دیوانه چنین باید ؟ 
نه خیر ... عزیزجان
مالامال است جام توحید 
ما باده‌ی مختصر نداریم 
 
اون شب هم همین حس رو داشتم،
مغموم بودم که چرا اختصار داشته ا
چون به مستی سوی می‌بانگ عدم ره سپرمبنگرم زین شب دیوانه چه سان ره ببرم ره نه هموار و نه من جز دو قدم راست توانساقیا نیست مرا جز به میانت نظرم ترسم از روز پسین تا که رسد نوبت منطلب باده کنم از قِبل درد سرم چون بپرسند مرا بیش و کم از بیش و کمممست گویم که چه پرسید مرا، بی‌خبرم من به دنیا شدم از حشمت میخانه‌ی دوستبکشم باده و از جلوه‌ی او جلوه خرم چرخش و زاویه‌ی حرف و قلم کار تو بودچاکر عشقم و از بندگی‌ات مفتخرم حلمیا نام نکو کردی و فرجام نکوز ب
پند بس کن که نمیگیرم پند در امید عبثی دل بستن تو بگو تا به کی آخر تا چند از تنم جامه برآر و بنوش شهد سوزنده لبهایم را تا یکی در عطشی دردآلود بسر آرم همه شبهایم را خوب دانم که مرا برده زیاد من هم از دل بکنم بنیادش باده ای ‚ ای که ز من بی خبری باده ای تا ببرم از یادش شاید از روزنه چشمی شوخ برق عشقی به دلش تافته است من اگر تازه و زیبا بودم او ز من تازه تری یافته است شاید از کام زنی نوشیده است گرمی و عطر نفسهای مرا دل به او داده و برده است زیاد عشق عصیان
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه‌ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا ت
خواب چه مانده‌ای دلا؟ وا چه نشسته‌ای؟ بیا!مال و منال وا نه و هی تو بنال ناله‌ها خوش برو در میانه‌ها ساز کن آسمان خودتکیه تکان و عور شو، من تو و آسمان مرا بر شو از این جهان غم، قاره‌ی وام و نام و نمچرخ به چرخ و دم به دم از تن و جامه ها بر آ تا که نهان نمایدت ثروت و آستین زرسکّه‌ی باده خرج کن تا چو خدا کند تو را تا که کرانه بشکنی ساق شب و غرور ددعشق فسانه می‌شود باز ز جان آسیا بخت دوباره می‌دمد از نفس کلام توز پست‌جلگه‌ی خزر به آفتاب استوا تو
در چشم خسته‌ام خواب ارچه آرزوستخفتن چه باشدم در جلوه‌گاه دوست بلوای اندرون رخصت نمی‌دهدبیدار مردمک از مردمان اوست قلبم که دیرگاه بی‌واژه می‌تپیدچون شهد او چشید دائم به گفتگوست این کیست جامه‌ام صد گونه می‌دردهر گونه می‌رود فارغ ز جستجوست از آب دیده‌ام شرمی چه بایدمچون خود حضور او ناموس آبروست از جام کهنه‌اش نوشم به هر دمینقشش چو باده‌ای، جانش یکی سبوست خنجر کشد مرا فارغ شوم ز خویشاین گونه یار هم، این گونه هم عدوست در پیش چشم او ا
به دو خطبه‌ی طربناک چو کشید باده از تاکبه ترانه گفت با دل که بخیز چست و چالاک
سر غم قمار می‌کن به شعف نثار می‌کنسپه‌اش غبار می‌کن به فَرَش بتاز بی‌باک
سر غم گرفتم آن دم به دو ضربه‌ی مصمم کمرش به باد دادم کت و کول کهنه بر خاک
پدرش سیاه‌جامه سوی من سحر روان شدقد و شانه همچو رستم دک و پوزه همچو ضحّاک
کمر پدر گرفتم که سوی پسر فرستمغم و خصم هر دو خوشتر ته گور سرد نمناک
قمرم بگفت حلمی به سر سجاده‌ی می  سحری دعای مستان برسد به گوش افلاک
«دل غم هلا
در تضرعها و دعاها، از خدای متعال بخواهید گرفتاریهای امت اسلامی برطرف شود و شر دشمنان اسلام را از سر مسلمین کم کند/ دشمنی واقعی مستکبرین و آمریکا با حقایق اسلامی است. هرچه پایبندی بیشتر به مبانی اسلام نشان دادیم، کمک خدا بیشتر شامل حال ما شد و آنجا که غفلت کردیم، چوب غفلت خود را خوردیم/ دشمنان بالاخره مجبور خواهند شد در مقابل اسلام زانو بزنند و بتوفیق الهی آنچه در آینده پیش خواهد آمد، عزت و پیشرفت اسلام و مسلمین است؛ منتها تلاش لازم دارد.
نماز غفیله به دو رکعت نمازی گفته می‌شود که با آیات و قنوت خاص بعد از نماز مغرب خوانده می‌شود. این نماز به نام‌های «غفیله»، «دو رکعتِ غفلت» و «دو رکعتِ زمانِ غفلت» مشهور شده است.
علت این نام‌گذاری این است که نماز غفیله بین نماز مغرب و عشاء که به آن، زمان غفلت گفته می‌شود خوانده می‌شود. همان‌گونه که از امام باقر(ع) نقل شده که فرمودند:
«از زمان غروب خورشید تا زمان از بین رفتن شفق (سرخی مغرب)، ابلیس لشکریان شبانه‌اش را به کار گمارده و می‌گسترا
بسم‌الله الرحمن الرحیم 
یافارس الحجاز 
بخاطر غفلت و سهل انگاری عده ای دانش آموزانی در آتش سوختند
و بخاطر غفلت و سهل انگاری عده ای دانش آموزانی رقصیدند
مولایم ، براستی در دولت عدل و داد شما کدام گناه بزرگتر و نابخشودنی است؟
شما بعد از تشریف فرمایی به وعده مولایمان امیرالمومنین علی علیه الاف السلام ،حقوق را استیفا می‌نمایید حتی اگر مهریه زنان شده باشد...اولین پرونده رسیدگی بازرسان شما کدام خواهد بود 
سوختگی یا رقص؟حق الناس یا حق الله؟
الل
رویت آیینه ای ز صنع خداستخط سبزت سواد مشک خطاستسنبلت کابروی نسرین استبر گل تر ز مشک غالیه ساستآنچه در آب خضر پنهان استما بجستیم و در لبت پیداسترخت آراسته است کار جهانراستی را رخت جهان آراستقامتت را به سرو میگفتیمعقل باور کند حکایت راستعشق بالا گرفت از آن بالاسرو را نیز میل آن بالاستعشق از شمع می توان آموختکش سر از دست رفت و پابرجاستما به جنت فرو نمی آییمسر کوی تو جنت الماواستبا تو آتش و گل ریاحین استگل شمشاد بی تو خار و گیاستنرگس  و یاسمین
حمزه کُشی نکنیم، دوباره! گاهی سرنوشت یک نبرد بزرگ را "مراقبت از تنگه در برابر شبیخون" یا "جمع آوری غنیمت" تعیین می کند. ♦️غنیمت طلبی و غفلت از کمین خصم می تواند فتح محتمل را به مجال قتل عام مجاهدانی در تراز جناب حمزه سید الشهدا بدل کند. این راز پیروزی سپاه اسلام در جنگ بدر و ناکامی در نبرد اُحُد به فاصله نُه ماه است. انتخابات مجلس، مجال پیروزی خدمتگزاران است؛ اگر از تنگه و شبیخون غفلت نکنیم. ♦️طیف های سیاسی منسوب به جبهه انقلاب باید مراقب باش
(به سبک میخانه دگر جای من بی سرو پا نیست)
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت
رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت
ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم
مستانه به دور سر آقام بچرخم
ای کعبه ی من، روی حیدر
بهتر از وطن، کوی حیدر
****
با بوی گنه آب و گلم ریخته برهم
آقا نظری کن که دلم ریخته برهم
دور از نجفت غرق بلا شد، شب و روزم
تا کی من از این داغ نفسگیر بسوزم
بر من خراب کن نگاهی
یا ابوتراب کن نگاهی
****
گیرم که دلم عصمت دیدار ندارد
اصلا تو بگو باغ مگر خار ندارد؟!
باشد دل من
الهی؛ در این جهان پر بیم و امید، ناامیدان را امید تویی...الهی؛ اگر از درگاه تو ناامید شویم، به کدامین درگاه رو توانیم کرد...؟الهی؛ این بنده ات از عمق جان اعتراف دارد که رسوای غفلت و رسوای دو جهان است، خودت به او آبرویی ده که بتواند از شدت شرمندگی، در پیشگاه نظام هستی سر بلند کند. ماه رجب در پیش است، کاش دوستان ایمانی مرا از دعای خیر خود فراموش نکنند.در مشکلات و سختی های زیادی گرفتارم، اما نیک می دانم: «غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد...»متن شعر زی
چه هدفى در شناخت انسان نهفته است؟
شناخت انسان، راهى است به شناخت خدا، و در حقیقت راه خداشناسى از انسان شناسى عبور مى کند و در این مورد به برخى از نصوص اسلامى اشاره مى کنیم.قرآن مجید پیوند انسان را با مقام ربوبى آنچنان محکم و استوار مى اندیشد که غفلت از خدا را مایه غفلت از خود انسان مى داند و براى نخستین بار قرآن از این مطلب پرده برداشته است.
ادامه مطلب
 
(به سبک میخانه دگر جای من بی سرو پا نیست)
 
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت
رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت
 
ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم
مستانه به دور سر آقام بچرخم
 
ای کعبه ی من، روی حیدر
بهتر از وطن، کوی حیدر
 
****
با بوی گنه آب و گلم ریخته برهم
آقا نظری کن که دلم ریخته برهم
 
دور از نجفت غرق بلا شد، شب و روزم
تا کی من از این داغ نفسگیر بسوزم
 
بر من خراب کن نگاهی
یا ابوتراب کن نگاهی
 
****
گیرم که دلم عصمت دیدار ندارد
اصلا تو بگو باغ مگر خار ندارد
چون راز باده نوشان ، دانند می فروشاندیگر چه حاجتی به ، دکان دین فروشانیک جرعه از تعالی ، گر بر تو عرضه گردددیگر غبا نخواهی ، از جنس زهد پوشانان سان که ره ندارد ، مستی به بارگاهیزاهد خبر ندارد ، از درک راه و کوشانما مست بادگانیم ، ایمان ما به عشق استکی راز عشق گویند ، هر آینه خموشان
چون راز باده نوشان ، دانند می فروشاندیگر چه حاجتی به ، دکان دین فروشانیک جرعه از تعالی ، گر بر تو عرضه گردددیگر غبا نخواهی ، از جنس زهد پوشانان سان که ره ندارد ، مستی به بارگاهیزاهد خبر ندارد ، از درک راه و کوشانما مست بادگانیم ، ایمان ما به عشق استکی راز عشق گویند ، هر آینه خموشان
در وادی عشق اصل و مبنا هستند
آنها که ز باده های معنا مستند
از ساغر وحدت ار تورا هم بدهند
در چشم خدا بین همه اجزاء جهان او هستند
آن منتظرانی که ز آیین هایند
گویید بیایند که اینجا همگی یک دستند
ادراک شبانگاهی ما درسی بود
تا باز شود چشم و بگویم همه در پیوستند
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
(به سبک میخانه دگر جای من بی سرو پا نیست)
 
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت
رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت
 
ای کاش کنم روبروی صحن تو سر خم
مستانه به دور سر آقام بچرخم
 
ای کعبه ی من، روی حیدر
بهتر از وطن، کوی حیدر
 
****
با بوی گنه آب و گلم ریخته برهم
آقا نظری کن که دلم ریخته برهم
 
دور از نجفت غرق بلا شد، شب و روزم
تا کی من از این داغ نفسگیر بسوزم
 
بر من خراب کن نگاهی
یا ابوتراب کن نگاهی
 
****
گیرم که دلم عصمت د
ببین که زلف بنفشه چسان* پریشان شد
صبا ز کرده ی خویشش چو من پشیمان شد
زبور عشق* زند با صدای داوودی
دمی که هدهد افسر* پیِ سلیمان شد
به شهر مُحتسبی گفت روز حق سوزد 
هر آنکه باده گرفت و نقیض*  پیمان شد
چو وصف باده ی سوری* ز پیر * ما بشنید
بزد چمانه ی لعل* و برون ز ایمان شد
به شرط بوسه ی ساقی، به اندرون* میرفت
چو طرح مسئله آمد ز دیده پنهان شد
مکن‌جفا تو، چو شمعی به عشق پروانه 
که از وفای به عهدش ز شعله بریان شد
کجا ز عشق شود آگه زاهدی خودبین 
که هر که عشق چ
یادم میاد جوان بودم، یه ماجرایی از یکی از بچه‌های فامیل شنیدم،
به شوخی تو جمعی که فقط من و مامانم و خواهرم بودیم از عبارت "دوست‌پسر و دوست‌دختر" استفاده کردم.
مامانم رنگ از چهره‌ش پرید، گفت هرگز نام عمل فحشاء رو به این سادگی بیان نکن..گفتنش قلبت رو کدر میکنه..گناه رو در نظرت عادی‌تر می‌کنه و روحت رو تنزل میده.
بعد هروقت که رساله میخوندم می‌دیدم هرجایی که از گناهی بزرگ صحبت شده یه عبارت قبل و بعدش هست: معاذ الله، العیاذ بالله، نعوذ بالله...
ق
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب
به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب
گل امید من امشب شکفته در بر من
بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب
مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، بار
ببین که زلف بنفشه چسان* پریشان شد
صبا ز کرده ی خویشش چو من پشیمان شد
زبور عشق* زند با صدای داوودی
دمی که هدهد افسر* پیِ سلیمان شد
به شهر مُحتسبی گفت روز حق سوزد 
هر آنکه باده گرفت و نقیض*  پیمان شد
چو وصف باده ی سوری* ز پیر * ما بشنید
بزد چمانه ی لعل* و برون ز ایمان شد
به شرط بوسه ی ساقی، به اندرون* میرفت
چو طرح مسئله آمد ز دیده پنهان شد
مکن‌جفا تو، چو شمعی به عشق پروانه 
که از وفای به عهدش ز شعله بریان شد
کجا ز عشق شود آگه زاهدی خودبین 
که هر که عشق چ
چنان بیدارم از رویا که رویایش نمی‌دانماگرچه خواب می‌بینم ولی خوابش نمی‌خوانم
من آن رویای بیدارم که عشق از آستینش دادمن آن روحم که جز کشتی سرمستی نمی‌رانم
برو ای چرخ سرگردان که دور ما به آخر شدبه سر گر یاد ما داری بیا تا سر بگردانم
زمین می‌گویدم برخیز، فلک می‌گویدم بنشینزمین و آسمان‌ها را بچرخانم برقصانم
کجا آن عقل دریوزه تواند تا فلک خیزدکه می‌گوید خدا مرده‌ست که من رویای یزدانم
الا ای کشتی باده مبادا لنگر اندازیکه تا لنگرگهت خیزم رس
غفلت، یعنی انسان به‌ کلّی متوجّه و متنبّه نباشد که گناهی از او سر می‌ زند. بعضی از افراد غافل، اصلاً به ثواب و عِقاب عقیده‌ ای ندارند؛ بعضی به ثواب و عقاب هم عقیده دارند اما غرق در غفلتند و اصلاً ملتفت نیستند که چه کار می‌ کنند. انسان گاهی اوقات اندک کار کوچکی که انجام می‌ دهد، مغرور می‌ شود. مغرور، خیلی دور از آبادی است، خیلی دستش کوتاه از رهایی و سلامتی است.


ادامه مطلب
                
باده ای خواهم جهانسوز و دلی باده گسار
تا که باز آرد دلم را، در شکیب و در قرار
تا خرابم سازد از آن می که بر بادی دهد
لشگرِ این زهد پوچ و شیوه ی لیل و النهار*
گر خطرها باشد اندر وصل آن لیلی چه باک 
هر که مجنون باشد او، بر کف گذارد جانِ زار
کاروان سالار راهم کو، در این راه خطیر؟
جز یکی رطلی گران*و یک دلی بی اعتبار
نقطه ی عشقی که بر نیش و خَمِ پرگار شد
میکشد دل را به سوی حلقه های بیشمار
زین تنِ خاکی ملولم، ساقیا نقشی بزن
تا خزانم بُگذرد و
امان از غفلت و جا ماندن
یک بسیجی شب عملیات ازگردان جدا افتاده بود ومیگفت گردان گم شده.گردان گم نشده بود اوگم شده بود.خدایا نشود اینکه خیل عشاق وفداییان ولایت بروندو ماجا بمانیم وفکرکنیم که آنهاگم شده اند،غافل ازآنکه آنان به مقصد رسیده وما جا مانده ایم.
 
کاروان رفت و تو در خواب وبیابان در پیش
کی رسی ره زکه پرسی چه کنی چون باشی
 
سلامتی ولی امرمسلمین جهان صلوات
الهم عجل لولیک الفرج.آمین
مدرس مرکز تخصصی نماز قم گفت: قرآن زمانی ما را به خدا وصل و غفلت را درمان می‌کند که به دستورات خداوند در قرآن خالصانه عمل شود و در این مسیر، می‌توان نردبانی را برای رسیدن به قله متصور شد که پله‌های آن از پایین به بالا شامل تعلم قرآن، تعلیم قرآن، تلاوت، تحفیظ، تدبر، تفکر و تفسیر است.
ادامه مطلب
.شهدِ وصال .ساقی قدحم پرکرد ، امشب می نابم داد/ .گیسو به رخ افکنده ، مستانه جوابم داد/.از باده شدم سیراب، وانگاه بخوابم داد/ .هشیارنخواهم شد ، چون سرخ شرابم داد/ .تشنه ام بر رخِ یار، گاهِ سحر// .......حبیب رضائی رازلیقی .پ ـ ن شهید نظر میکند به وجه الله ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ .عاشقانه ای در قالب سروش اما به زبان کهن تقدیم به برادر عزیز استاد رضاپور مبتکر شیوه های نوین شعر
دراین روزگاری که بی معرفتان شده اند شهرگان شهر
اشک ز دیده معلم جاریست ز دست شاگردان نهر به نهر
آنان که روزی به ضرب  چوب معلم شدند صاحب مقام
امروز به تاوان آن چوب می زنند بر پیکر استاد خار زهر
لیکن نداند  که این صاحب با  کرامت مکتب درس عشق
قلبش مملوتر است به مهر زقطرهای بیکران،بیکرانه بحر
تیغش زنند به تاوان آنکه روزی بوده به مهر رهنمایشان 
این جاعلان جاهل که  در جهل  بمانند از ازل تا به دهر
دریایی بیکرانه ایست معلم ز علم درس عشق و زندگی
آنکه د
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
بسم الله
 
برای رهایی از اضطراب کرونا چه باید کرد؟ باید میخ شد پای فیلم و سریال و مستند؟ باید سر را در گوشی فرو کرد و در میان صفحات بی پایان پیامرسان ها و... گم شد؟ باید موسیقی شنید؟ باید مست شد؟ باید رقصید؟ یا نه؛ باید سر را در کتاب دعا فرو کرد و آن قدر دعا خواند تا کرونا را «فراموش» کرد؟ یا...
وجه مشترک همه ی اینها و هزار راه دیگری که نیازی به نوشتن ندارند، ایجاد غفلت است: باید غافل شد تا راحت بود...
اما تا کجا می شود خود را به غفلت زد؟ وقتی خبر گرفت
یکی از پتانسیل های هر کشوری مردم آن کشور هستن که به دلیل تعلقات خاطر و ارق ملی حاضر به همه گونه فداکاری برای سرزمین خویش هستند . و بزرگترین آرزو و دغدغه ایشان ساختن کشوری آباد و ایده آل است .
(ما در این مطب از حق تعلق وطن برای همه فرزندان یک سرزمین صرف نظر میکنیم و صر فا به نقش ویژه ملیت در اقتصاد اشاره نمودیم)
به یقین این سرمایه ارزشمند یعنی ارق ملی بسیار بی بدیل و عامل مهمی برای ساختن اقتصادی کشورهاست ، و حتی غفلت از بخشی از این انسانهای با انگ
“به خدا ساده ترین شعرِ منی … می فهمی ؟”بهترین فرصت عاشق شدنی … می فهمی ؟
به چمنزار جهان جز تو نروییده گلیگل زیبای میان چمنی … می فهمی ؟
مژده ی روشن وصلی و دلم با تو خوش استمستی باده و جام کهنی … می فهمی ؟
و برای من دور از وطن خانه به دوشنبض خوب ضربان وطنی … می فهمی ؟
نتوان از تو نوشت از تو سرود از تو گذشتخارج از مطلب و حرف و سخنی … می فهمی ؟
شاعر این غزل از چشم تو ویران شده استکه برایش بت سیمین بدنی … می فهمی ؟
یاد باد آنکه زدم باده ی نوشینِ لبت
سرمه بر نرگس مست و گُل نسرینِ لبت
یاد باد آنکه شبی کوچه به کوچه رفتیم
گوشه ای خلوت و تاریک، من و آئینِ لبت
آن شب از لعل لبت بوسه به نیرنگ زدم
تا ابد هست به دل مزه ی شیرینِ لبت
آن زمانی که دلم در رهِ تو جان میداد
بر سر کوچه فتاد از میِ دیرینِ لبت
ناگهان فتنه بپا شد و دلت از ما گشت
من و دل بر در میخانه ی نوشینِ لبت
در غم لعل بدخشان به چه کس شکوه برم
تا که رسوا شدم از غمزه ی دوشینِ لبت
گر چه از خاطر نازت دل من بیرون شد 
چسمهایم را می بندم. سفر می کنم؛ سفری خوش و خیالی. سفر به آنجا که خبر عشق توی شهر هنوز نپیچیده است. کسی خبر دار نیست. خبرهای عظیم و شگفت آوری در راه است. همه انگار توی دلشان به آمدن خبری وعده می دهند، کسی اما نمی داند چه می شود. شهر پیچیده در غفلت و شهوت و حتی ثروت در بعضی طبقات؛ مردم غرق در غفلت ِ دوره ی فترت، عهد فطرت را از یاد برده اند. 
رفته ای به حرا و با کوله بار رسالت بازگشته ای به خانه ی خدیجه. خوشا به حال خدیجه که همجواری ات را زیست. خوشا به
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس با دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف
حلقه عشاق را با رخت آشفته کنطعم می ناب را با قدحی تازه کنسیره فردوسیان طاعت و ذکر و ثناستسیره ما در فنا باده ی با ربناستگفت رو از من تهی گرد سپس بازگردگفتمش این سرخوشی فارغم از ساز کردنیست در این سینه جز یاد تو ام هایو هوای صنم فتنه جو جز تو چه جویم بگوگفت سحر آگهی میدهم از سر عشقگفتمش این تیره شب ناز تو باید نوشتگفتمش ای ساربان میکشی ام در نهانگفت چنان میکشم تا که تو گردی عیان
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب
به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما، ای چراغ ماه بتاب
گل امید من امشب شکفته در بر من
بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب
مگر نه خاک ره این خرابه باید شد
بیا که کام بگیریم ازین جهان خراب
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، بار
بسم الله
علاقه ام به انگور شاید بر میگرده به کودکی و نهالی که یه روز بابا توی پیت حلبی آورد  خونه و کاشت بالای سر بوته محمدی .
با هم بزرگ شدیم ولی اون علاقش به سرک کشیدن تو آسمون خیلی بیشتر از من بود و رفت تا پشت بوم و من ته تهش دستم به شاخه های یه کم بالاتر از طبقه اول هم رسید .
عاشق اون برگای نو رس بودم که بیشتر به فسفری میزد تا سبز ، و خراب اون دونه های مثل زبرجد که میچسبوندم به چشمم تا توش رو ببینم .عاشق اون ساقه های فر خورده که میتونست ساعت ها در
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب 
از روز ازل یاد تو در سینه محجوب
ای زلف تو گره خورده به پیچ و خم بسیار 
ای روی تو برخاسته با ماه به پیکار 
ای باده مستانه تقدیر الهی 
ای آمده در کار تو تدبیر الهی 
ای برده شراب لب تو هوش ز هشیار 
ای داده به یک اشاره تو خواب به بیدار 
ای آنکه نگفته غم دل لیک بدانی 
از خانه دل هرچه غم است نیک برانی 
ای حضرت جان حضرت جان حضرت جانی 
ای پادشه دین و جهان دلبر آنی! 
اندوه من از دوری تو باز فزون شد 
وقت است طبیب دل من خود
‍ ای خالق من ، پرده برانداز ببینم
عشقی که جهان عاشق آنست چه عشق است؟
دیوار ندارد و درش باز به هرکس
وابستگیش دربدری هست ، چه عشق است؟
سوزانده و از بوی خوشش عالم و آدم
چون باده زنان گشته از آن مست چه عشق است؟
سیراب کند با عطش هر تشنه لبی را ،
در بند کشد هرکه که دل بست ، چه عشق است؟
گویند که افلاک بنا شد به وجودش ،
هر دسته که همراه شده ، نگسست چه عشق است؟
از کرببلا جاری و در جوی جهان است
شاهراه جهان است نه بن بست ، چه عشق است؟
#احمد_یزدانی
#کربلا #اربعی
خدای من زندگیم قشنگ تر بود.تصمیمات بهتری میتونستم بگیرم.مسیر بهتری میرفتم.کارای بهتری میکردم.کارای کوچکی که قبلا میکردم چقدر الان مد نظرم بزرگ و سخت میاد.ادم قبل نیستم.ازت دور شدم.دارم میشم همونی که نمیخوام و نمیخواستم!راه فرار کجاست؟؟؟غفلت و گناه دو دستمو بسته.پاهام هم خسته اند و جونی ندارند دیکه.قلبم؟نمیدونم.اونم داره به فاک میره.اگه با تو بودم از زندگیم و لحظاتم و طبیعت و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه بیشتر لذت میبرم.
اما حالا چی؟؟موندم تو
غفلت انسان
انسان ها دارای حالات گوناگونی هستند که شاید برخی از آنها بطور ثابت در انسان نباشد و به مناسبت های مختلف تغییر کند ، برخی از این حالات ، ویژگی های خوشایندی برای انسان در پی داشته و برخی از آنها ویژگی های دردناک و ناخوشایندی دارد ، حالاتی مانند : ترس ، نگرانی ، غم ، اندوه ، اضطراب ، افسردگی ، نا امیدی ، بی رغبتی ، بی میلی و حالاتی چون : شادی ، نشاط ، سر زندگی ، امیدواری و ...
یکی از حالاتی که گاه برای انسان پدید می آید ، حالت غفلت است ، معم
وقتی از تو می نویسم می دانم که تلالو نگاهت تمام کلماتم را روشن می کند.روزی ساقی به نام خدا ساغر وجودت را به زمین آوردوروح مهربانت راکه باده عشقست در این ساغر ریخت.وقتی که قلمت را به دستت می گیری ومی نویسی ،کلمات چون باده ای ناب از ساغر وجودت لبریزمی شود.
 
در آن لحظه که جمله شاگردانت ،از تو چگونه نوشتن را می آموختند،من از ساغر لبریز تویک قطره چشیدم وشیداشدم ،آری سرمشق تو برای همه درس بود وبرای من می مست؛
 
از تو آموختم انسان بودن مهم است نه انس
وقتی از تو می نویسم می دانم که تلالو نگاهت تمام کلماتم را روشن می کند.روزی ساقی به نام خدا ساغر وجودت را به زمین آوردوروح مهربانت راکه باده عشقست در این ساغر ریخت.وقتی که قلمت را به دستت می گیری ومی نویسی ،کلمات چون باده ای ناب از ساغر وجودت لبریزمی شود.
 
در آن لحظه که جمله شاگردانت ،از تو چگونه نوشتن را می آموختند،من از ساغر لبریز تویک قطره چشیدم وشیداشدم ،آری سرمشق تو برای همه درس بود وبرای من می مست؛
 
از تو آموختم انسان بودن مهم است نه انس
عارفی کو بُود ز آل عبا
خواه گو خرقه پوش و خواه قبا
جان معنی طلب نه صورت تن
تن بی جان چه می کند دانا
باده می نوش و جام را می بین
تا تن و جان تو بود زیبا
گرچه حق ظاهر است کی بیند
دیدهٔ دردمند نابینا
احمق است آنکه ما و حق گوید
مرد عاشق نگوید این حاشا
یک وجود است و صد هزار صفت
به وجود است این دوئی یکتا
می وحدت ز جام کثرت نوش
نیک دریاب این سخن جانا
ما و کعبه حکایتی است غریب
رند سرمست و جنت المأوا
بر در دیر تکیه گاه من است
گر مرا طالبی بیا آنجا
قطره و بحر و
سلام و درود 
زمین فراخ و دشت و کوه سجاده  ما 
روح دل شادشود از غم پر باده  ما
بوی یاری بفرستاد به صحرا دل ما 
سوته دل ریخت به لعلم قدح تازه ما
راوی آورد خبرم را به دیباچه یار 
که سجودش بکشد هق هق و هر ناله ما
من به نازم که به این یار به هر مجلس ما 
روشنایست نگهش بین ره ظلمانی پر ضاله ما
..............    ..................... .....   ............................
شب باشه امتحان باشه خستگی باشه ولی خب خوابی نباشه !!!!
شبم بخیر 
خدایا شکرتون
خدایا فردا یه نگاه با برکت به همه بنده هات
از عواملی که برای انسان در این راه [سلوک] خیلی مفید است و
در پیشرفتش خیلی مفید است، رفیق است. که دراین باره در روایات مطالب خیلی
جالبی هست که خلاصه اش این است که سعی ما این باشد که با اهل غفلت همنشین نباشیم،
نه اهل گناه، نه اهل فساد بلکه با اهل غفلت.
ادامه مطلب
 
بسمه تعالی
واحسرتا علی مافرطت فی جنب الله
بدترین اثر #غفلت از حق تعالی آنست که در نماز که او با تمام اسماء جلال و جمالش برای اولیاء خودش ظاهر میشود؛ خودش را از ما غافلین پنهان میکند؛ عمری #نماز میخانیم ولی دریغا در نماز که قره العین رسول الله (ص) است او را حتی یک لحظه مشاهده کنیم؛
بزرگان از اهل معرفت؛ راه درمان #غفلت را ؛ مراقبه در تمام حالات و لحظات عمر بیان فرموده اند.
☘ ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر 
☘ بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
☘ ا
وقتی اون‌قدر ناراحت و عصبانی هستی، که به ترک دیوار هم می‌خندی. وقتی که از خودت متنفری و برای فراموشی، غرق خندیدن میشی. وقتی دیگه از خندیدن هم، بدت میاد...
+ من همین بلا رو سر خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و راه‌رفتنی‌ها و گپ زدن‌ها و موسیقی‌ها آوردم و الان، هیچ باده‌ای ندارم که خودم رو از خودم دور کنه. این‌جاست که درگیری شروع می‌شه. و این‌جاست که یا می‌میری، یا قوی‌تر میشی؛ از پس هزار فرار.
خیلی انسان باید مواظب باشد یکوقت شیطان ما را به این جهت توجه ندهد که من در عمرم گناهی نکرده ام، چنانکه دیروز یک بنده خدایی آمده بود منزل، صحبت می کرد می گفت کارهایم گره خورده و کاسبی ام. زمین دارم نمی توانم بفروشم، کاسبی ام همینجور تخته شده و مانده ام.
گفتم شما در خودت یک توجهی کن، ببین چطوری است؟
می گفت آقا من هرچه در خودم نگاه می کنم، گناهی نمی کنم؛ معصیتی نمی کنم؛ اما نمی دانم چرا گره خورده ام؟
یعنی واقعاً ما اینگونه هستیم. چرا انسان اینگونه
 
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش
سرخی سیبش سبزی بیدش
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
هر که ز صهبا آرد صفرا
کاسه سکبا پیش نهیدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش
نک شه هادی زان سوی وادی
جانب شادی داد نویدش
داد زکاتی آب حیاتی
شاخ نباتی تا به مزیدش
باده چو خورد او خامش کرد او
زحمت برد او تا طلبیدش
 
مولانا
چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا
چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی وگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جل جلالا
گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا
فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا
تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا
خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش 
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز م
هویت پارت سومهرطایفه ای زمن گمانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم
خیام
مائیم که از باده ی بی جام خوشیم
هرصبح منوریم وهرشام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم
مولانا
چند روزه فقط دارم باهمین دوبیت زندگی میکنم، مدام تکرار میکنم تکرار تکرار تکرار... 
رمز اصلی سردار دلها کجاست؟
 
شکی نیست که با شهادت سردار سلیمانی انقلاب تازه ای در مردم ایران و نیز ملت های مسلمان پدیدار گشت. انقلابی تقربیا بی سابقه که همه اقشار جامعه را با هر باوری درگیر خود ساخت. انقلابی که دلها را سوزاند و اشک ها را جاری ساخت و انگیزه ای برای تحول در همگان پدید آورد. 
...
انگیزه ای برای خارج شدن از خود
از دنیاپرستی
از خودخواهی
از اسم و رسم و جاه و مال
و در نهایت انگیزه ای برای بیدار شدن از همه غفلت ها ....
زیرا که خود سردار نیز
«کسی که مؤمنی را به گناهی سرزنش کند، نمیرد تا آن گناه را انجام دهد»
واقعا وقتی این حدیث رو خوندم ترسیدم. لرزیدم. فکرم درگیرش شده نگرانِ خودم شدم.
نمیدونم این حسِ وحشتی که الان من دارم کسی داره یا نه....

“«مَنْ عَیرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ یمُتْ حَتَّی یرْکبَهُ».” 
{وسائل الشیعه، ج 8، ص 596}

من اگر باده خورم ور نه، چه کارم با کس ؟ 
حافظِ رازِ خود و عارفِ وقتِ خویشم
ترس تمام وجودم رو گرفته، از اینکه غفلت های این دنیا روی همه چی پوشونده
آدما فقط مشغولن .... بییییی هدف .... سرگردون
خدایااااااا منم یکیشون
اهدنا الصراط المستقیم
صراط الذین انعمت علیم
غیر المغضوب علیهم
و لا الضالین
 
آمین
خدایا نگاهت رو لحظه ای قطع نکن از من .. 
رمز اصلی سردار دلها کجاست؟
 
شکی نیست که با شهادت سردار سلیمانی انقلاب تازه ای در مردم ایران و نیز ملت های مسلمان پدیدار گشت. انقلابی تقربیا بی سابقه که همه اقشار جامعه را با هر باوری درگیر خود ساخت. انقلابی که دلها را سوزاند و اشک ها را جاری ساخت و انگیزه ای برای تحول در همگان پدید آورد. 
...
انگیزه ای برای خارج شدن از خود
از دنیاپرستی
از خودخواهی
از اسم و رسم و جاه و مال
و در نهایت انگیزه ای برای بیدار شدن از همه غفلت ها ....
زیرا که خود سردار نیز
دنیا امروز متوجّه ملّت ایران است. ما باید بدانیم دشمنان زخم‌خورده_آنهایی که امیدوار بودند اسلام از دنیا محو بشود و علی‌رغم خواست آنان، اسلام روزبه‌روز در دنیا عالم‌گیرتر شده است_همچنان در کمینند تا ما یک لحظه غفلت کنیم؛ لذا غفلت برای ما حرام است. استکبار جهانی از ملّت ایران می‌ترسد؛ مثل همه‌ی بدکاران و راهزنانی که از انسان‌های شجاع و آگاه می‌ترسند.
┄┅═══✼✼═══┅┄
انقلاب اسلامی ایران، موفّق‌ترین تجربه‌ی اسلامی عصر جدید بود در ع
میگفت انسان درد و رنجش درونیش زیاده، حتی اگه در شرایط ایده آل رفاهی باشه، باز درونش درد میکنه. کی این درد ساکن میشه؟ وقتی که مست چیزی باشه... مست شراب انگور، مست عشق و یار، مست کار و شغل... تو یا نباید میومدی پزشکی، یا حالا که اومدی باید مست حرفه ات بشی. وگرنه دردت میکنه همیشه... درد نقصان، درد تنهایی... 
اعتبار پزشک از شیشه شکستنی تره. غفلت کنی ،چایی خوردنت رو اولویت قرار بدی به بیمار تو وضعیت سپسیس ات که یک ساعت وقت داره فقط، کارت تمومه... 
میگفت م
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
تمام ما مترسک ها
لباس کهنه میپوشیم
و از فضل جهان گاهی
دو پیکی باده مینوشیم
 
تمام ما مترسک ها
شبیه جانور هستیم
درون مزرعهٔ هامان
فقط دل را به خود بستیم
 
از آن سو باد می آید
شبیه راز می آید
منم میلرزم و گاهی
صدای ساز می آید
 
دمی شاد و دمی نالان
دمی رازی قرنطینه
ولی نه ، مال آدم هاست
اینگونه غم و کینه
 
تمام ما مترسک ها
به شادی دل نمی بندیم
دو چشم مبتلا داریم
و هرگز ما نمی خندیم
 
پر و بال سیه دارد
همان که بیگدار اینجا
نترسد آخر قصه
کلاغ داستان ما
 
همینطور که نشسته‌‌ام، قطره اشکی روی گونه‌ام می‌غلتد و وقتی به خودم می‌آیم که می‌چکد روی کتابی که به ظاهر در حال خواندنش هستم. دیگر از هر محرک غده اشکی‌ی بی‌نیاز شده‌ام. نه لازم است آهنگی توی گوشم بخواند که غم صدایش یا خاطره‌ی پشتش به گریه بیاندازدم، نه به سبک همیشه نیاز دارم دراز بکشم، به سقف خیره شوم و هزار جور فکر توی سرم وول بخورند و با یک گریه‌ی حسابی همه چیز ختم به خیر شود.
چیزی خِرم را چسبیده که نمیدانم چیست؛ ولی هر چه که هست، حالا
محبت که از طرف تو باشه
تمام و کمال و بی نهایت لطیف و ملایم محبتت رو، هدایتت رو می رسونی
نوبت من که می رسه
باورم
توکل ام
یقینم
ایمانم 
محبتم
به تو با هزاران وسوسه و غفلت، همراه میشه!!
برای اینکه به بندگی غیر تو بکشونه!!
انصاف نیست ..
ادامه ى دشمنى هاى نفس اماره: 8آرزویش طولانیست9جزع در هنگام شر دارد10منع در کارهاى خیر دارد11میل به لعب و لهو دازد12در حال غفلت برترى جوست13بسوى گناه مىشتاباند14توبه را به تأخیر مىاندازدبه نقل از روایتى شریف در کتاب بحارالأنوار
خودمو سپردم به باد یعنی بدون چرخش خاسی جهت صاف رو انتخاب کردم مث بقیهی زندگیم نمیدونم شهامت چرخش ندارم یا به باده زندگی اعتماد دارم نمیدونم ولی میدونم دارم میرینمم به یه چیزی میدونم نمیتونم به حس ششمم اعتماد کنم از ترفی اگه به اون اعتمتد نکنم اینکه توی مردم چی میگزره رو با چی باید در بیارم؟؟خلاصه که حس ششمم رفته عقب نشسته و میگه ریدی مشتیییییی یکم صب کن تا ببینی هیج جامو نمیتونی بخوری وقتی یه چی میگم گوش کن
 
 
 
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیممستیم اگر ساکن میخانه نباشیمما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیستاز عمر که با نالۀ مستانه نباشیمسرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرتعاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیمچون می نرسد دست به دامان حقیقتسهل است اگر در پی افسانه نباشیمهر شب به دعا می طلبیم اینکه نیایدآن روز که ما در غم جانانه نباشیم#مهدی_اخوان_ثالث
ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﻧﺘﻪ ﻪ ﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﺎ ﺑﻮﺩ
 
ﻮﺎﻧ ﺍﻦ ﻠﻪ ﺑﻪ ﺮﺎﻥ ﺑﺴﺮﺩﻧﺪ
ﺍﻦ ﺷﻮﻩ ﻭ ﺍﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﺠﺎ ﺑﻮﺩ ؟
 
ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﺤﺎﻟ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!
 
ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﺰ ﺩﺭ ﺍﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑ ﺑﺮ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ .
 
ﻔﺘﻨﺪ ﻨﻨﻢ ﻭ ﻨﺎﻧﻢ ﺩﺭﻐﺎ ...
ﺍﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻻﻻ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ !
 
ﺍﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﺰ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ
کودک‌آزاری ناشی از غفلت و مسامحه
غفلت یکی از شایع ترین انواع کودک آزاری است که در اقشار کم در آمد جامعه وجود دارد. کودک آزاری ناشی از غفلت و مسامحه عبارت است از عدم مراقبت و علاقه مندی به کودک که شامل محرومیت از نیازهای اساسی همانند غذا، پوشاک و محرومیت از اقداماتی است که جهت رشد و نمو کودک ضروری است.
« خصوصیات بارز غفلت فیزیکی شامل علائم کمبود تغذیه ای همانند عفونت های پوستی و ادراری بچه، علائم کمبود ویتامین به صورت بیماری پلاگرا و بری بری
اینم وصف حالم از زبون حضرت حافظ :
گلبنِ عشق میدمد ، ساقی !  گلعذار  کو؟                 بادِ  بهار  میوزد ،   باده  ی   خوشگوار   کو؟
هر گلِ نو  ز گلرخی یاد  همی دهد   ولی                   گوشِ سخن  شنو  کجا  دیده ی اعتبار  کو؟
مجلسِ بزمِ عشق را غالیه ی مراد نیست                ای دمِ صبحِ خوش نفس،نافه ی زلف یار کو؟
حُسن فروشیِ گلم نیست تحمل،ای صبا!               دست  زدم  به  خونِ  دل ، بهرِ خدا نگار کو؟ 
شمعِ  سحرگهی  اگر  لاف ز  عارضِ تو زد         
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیرپیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغبر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرشدر غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باکآتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقصور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکشسیم در باز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باشبخت گو پش
امروز روز بزرگداشت حضرت حافظ است.
شاعری که مردم ایران بیشترین مراجعه و مراوده را با ایشان دارند. چرا که در مناسبت های مختلف( شب یلدا، لحظات تحویل سال و حتی در تعقیبات نمازهای یومیه و غیره) به دیوان حضرتش رجوع و دقایقی را با ابیات الهام بخش اش حال می کنند.
به همین مناسبت غزلی را از سلطان غزلسرای ایران زمین یادآور می شود، باشد که لذتی حاصل آید:
 
نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش ن
 سوره_کهف آیه ۵۷
و کیست ستمکارتر از آن که به آیات پروردگارش تذکر دهند، پس (به جای پذیرش) از آنها اعراض کند و (گناهان و) دستاورد پیشینه‌ی خویش را فراموش کند؟! البته ما بر دلهایشان پرده هایی نهادیم تا آیات قرآن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی قرار دادیم که اگر به سوی هدایتشان فراخوانی، هرگز به راه نخواهند آمد.
 تفسیر_و_توضیح
 یاد عملکردِ بدِ خود در گذشته، زمینه ساز توبه و عذرخواهی است 
 و بر عکس، غفلت از آن، سبب تیرگی روح 
و کلید همه‌ی بدبختی ه
98/3/18 بود که تصمیم گرفتم از کارها و اعمالم مراقبه کنم.
به مدت یک هفته انجامش دادم.
هفته دومش ولی ... 
ولی بله. کم کاری و غفلت کردم ... .
اما خداروشکر که الان می تونم ادامه بدم.
الحمدلله... .
از همین چهارشنبه تا جمعه ، هفته دوم مراقبه ام باشه خوبه.
ان شاء... .
آنچه در ادامه خواهید خواند بخشی از «اشارات عرفانی» امام راحل در کتاب «آداب الصلاه» می باشد که درک آن مستلزم توجه و تمرکز کافی از جانب مخاطبین گرامی است:
* و در احادیثِ حضور قلب مى‏آید که نماز به قدر حضور قلب مقبول است و هر چه قلب غفلت داشته باشد به همان اندازه نماز را قبول نمى‏کنند. و تا این ادب که ذکر شد ملحوظ نشود، ذکر قلبى حاصل نگردد و قلب از سهو و غفلت بیرون نیاید...
ادامه مطلب
سلام
معنای اول برای سکولاریزم (ملایم): عدم توجه به علوم ماورائی
ممکن است اعتقاد به ماوراء داشته باشد اما در امور معرفتی، گویا وجود ندارند و توجهی بهشان نمی شود.
معنای دوم برای سکولاریزم (خشن): اصلا ماوراء طبیعت وجود ندارد.
اصالتِ ماده، انکار ماوراء طبیعت، انکار خدا و دین
در امور دنیوی (اقتصاد، حقوق، تعلیم و تربیت،...) دین حضور نداشته باشد!
حتی در معنویات (عرفان سکولار!)
یا در مباحث سیاسی ، توصیف یا تبیین یا استراتژی ها، از دین استفاده نشود.
جدا
پیک اول را  که در پیمانه ریخت...آبرومان  در ره میخانه ریخت...
پیک دوم را به عشق او زدیم....باده سر شد ؛ما همه هو هو زدیم...
 
پیک سوم را زدیم و سوختیم...تار دل بر پود مستی دوختیم...
پیک چهارم پیک اهل راز بود...ساقی بامیخوارگان دمسازبود..
 
پیک پنجم پرده را از هم درید..مژده ی کشف وشهوددل رسید..
پیک ششم همرهی با دار بود...شوق وصل ووعده ی دیداربود...
 
پیک هفتم ما همه ساقی شدیم...ساقی و جام می و باقی شدیم...
هفت پیک عشق مستم کرده است...ساقی امشب می پرستم کرده است...
همیشه در اوج ناراحتی تنها و تنها امید به بهتر شدن اوضاع آدمی را به ادامه زندگی وا می‌دارد...حالیا "امید" به نظر نگارنده، یکی از راه‌های مقابله با توقف و ایستایی نیست بلکه تنها راه آن است.حال امیدوار بودن به چه؟بی شک نظر نگارنده اُمید به معنای خوش خیالی و انرژی مثبت و مهندسی ذهن زیبا نیست؛ بلکه مقصوداعتماد و اطمینان به سرمایه است.چه سرمایه‌ای؟انسان آینده‌نگر اگر چه در "حال" به سر می‌برد، اما از آینده غفلت نمی‌کند و در همین راستاکارهایی انج
خنده زد و گفت : ای دریغ!
دیگر بهارِ رفته نمی آید
گفتم : پرنده...
گفت: اینجا پرنده نیست
اینجا گُلی که باز کُنَد لب به خنده, نیست
گفتم: درونِ چشمِ تو دیگر...
گفت: دیگر نشان زِ باده ی مستی دهنده نیست
اینجا بجز سکوت,
سکوتی گَزَنده نیست...!
#حمید_مصدق
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
گاهی دور و برت شلوغ میشه و پر از غفلت ،و ذهن و زمان برای کار هایی که برنامشون رو داشتی یاریت نمی کنن ،
تا جایی که به عمل نکردن به برنامه هات عادت می کنی ،
و وقتی سرت خلوت میشه همچنان توی رکود باقی می مونی ...
+ تکلیف من توی این روزها دقیقا مبارزه با همین عادتِ غلطه ... 
بسم الله الرحمن الرحیماین روزها شعار «ما کرونا را شکست می دهیم » همه در و دیوار فضای مجازی و غیر مجازی را پر کرده است.هر چند شعارها باید کوتاه وگویا انتخاب شوند ولی غفلت از برخی کلمات در شعار ممکن است موجب غفلت از مسائل مهم و بزرگتری شود.با مرور دعای هفتم صحیفه سجادیه که حضرت آقا اخیرا توصیه به خواندش فرمودند بحث قدرت لایزال الهی از نکات اصلی در دعاست. ما چه باشیم و که باشیم که بتوانیم کرونا یا هر مشکل دیگر را شکست دهیم؟!
شاید این مولفه ها اگر
بر اساس روایات خواب بر هفت قسم است که بعضی از انها مورد مذمت است :1- خواب غفلت؛ و آن خوابیدن در مجلس ذکر است2- خواب شقاوت؛ و آن خوابیدن در وقت صبح است3- خواب عقوبت؛ و آن خواب در وقت نماز است4- خواب لعنت؛ و آن خوابی است بعد از نماز صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
بحق اقاومولا علی اکبر علیه الاف السلام
به جرأت تمام میگویم
به جان خودم سوگند
اکثریت قریب به اتفاق ما از درک مقامات حضرت استاد علامه آیت الله  فاطمی نیا غافل و عاجزیم
بطوری درین غفلت فرو رفته ایم که میترسم عده ای از ما مردم حتی در برزخ و قیامت هم قابلیت درک مقام ایشان را پیدا نکنیم
خدایا به فضل عظیم خود بر جامعه بشریت منت گذار،
به قطره قطره خون آقا و مولایم حضرت علی اکبر علیه الاف السلا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها