نتایج جستجو برای عبارت :

اگه خواستگاری از دخترتون به نتیجه نرسید خبر بدید

دیروز یکی از اقوام مامانم ازش پرسیده دخترتون درسشو تموم کرده؟
مامانم با حالت تعجب گفته نه من دختر هنوز سال سوممه
بعد گفته مگه دخترتون میکروبیولوژی نمیخونده؟
مامانم دیگه بیشتر تعجب کردهتوضیح داده نه دندونه
بعد بنده خدا گفته بود یکی بهش گفته دخترتون دوسال!!!!پشت کنکور بوده بعدم میکروبیولوژی قبول شده-_-
خداوکیلی تا چه حدحسادت دیگه؟
واقعا من تو زندگیم کاری به این ندارم که فلان قومم چیکار کرده یا نه مخصوصا اگه درسی باشه:/
اینم روی اون حرفایی شنی
سلام وقت بخیر دوستان
من دختری هستم ما بین ۲۲ تا ۲۶ که چند وقت پیش درگیر یه رابطه بودم و علاقه هم داشتیم اما بخاطر یه مسائلی پدرم رضایت نداد و خواستگار رو رد کرد. اون موقع که من تو فکر این آقا بودم همسایه ما از مامانم منو برای آشناشون سراغ گرفت که بعد از آشنایی بیان خواستگاری و من گفتم نمیخواد .
مادرم میگفت موقعیت خوبی داره، خانواده خوبین و دنبال دختر خوب میگردن و این حرف ها. مادرم به حرف من گفتن نه یکی دیگه دخترم رو میخواد بذار بیان ببینیم چی می
هوالرئوف الرحیم
رضوان دخترش رو گاز گرفت و جای دندونش روی بازوی دخترش موند و کبود شد.
اومد به من گفت. گفتم دستش درد نکنه.
بعد هم بلاخره بعد از اینهمه وقت حرفم رو زدم.
گفتم: "دختر من انواع بیماری رو به دخترتون می ده و بهش صدمه می زنه،  خب نگذارید دخترتون با دخترم بازی کنه."
گفت: "کی بهت حرف زده؟ کی مگه بهت چی گفته!"
گفتم: "یه روز میای می گی سرماخورد از بچت. یه روز می گی سل گرفت. وبا گرفت. دیفتری گرفت. بسه دیگه. نمی تونم تحمل کنم."
با توپ پر رفت. گفت: "بدهکار
حال گیری کردم ازش حسابی ...
امروز دورهم بودیم ، دوست دخترشم اومده بود ، وارد که شد به دوست دخترش اشاره کردم که بیا کنار من جا هست بشین ، اونم نشست...
هیچی آخرش که داشتیم خداحافظی میکردیم همه از هم ، رفتم تو چشماش نگاه کردم گفتم آقای فلانی ، دوست دخترتون رو چرا معرفی نکرده بودین ! چقدر خوبه و به درد جمع میخوره حرفه اش...
آقا این رو میگی رنگش زرد شد ، سرخ شد ، کبود شد ، دوست دخترشم انصاف خیلی دختر گلیه...
بلافاصله هم خداحافظی کردم اومدم...
همین که فهمید
لباس ست مادر و دختری
ست مادر و دختری که بیشتر برای مراسم های خاصی مثل عروسی، جشن و برای گرفت عکس در آتلیه
دوخته و تهیه می شود. همچنین می توانید این ست را برای جشن تولد خودتون و یا دخترتون این ست
رو تهیه کنید. شما همچنین باید در انتخاب مدل لباس مجلسی چه مانتو و چه پیراهن خیلی دقت کنید که
هم به سن شما و هم به سن دخترتون بیاید.
انتخاب لباس در مدل های مختلف مورد توجه تمامی خانم ها می باشد چرا که آن ها دوست دارند
همیشه شیک و جذاب باشند. برای خانم ها اه
 
تنها خوبی ویروس ڪرونا این بود ڪه خیالمون راحته به بقیه ڪشورا هم خوش نمیگذره 
 
ـ
 
مامانم موقع مڪالمه ی تبریڪ عید ملت رو یاد ناراحتیاشون میندازه! "ایشالا عروسی دخترتون ڪه سنش بالا رفته رو تبریڪ بگم؛ ایشالا شاغل شدن پسرتون ڪه بیڪاره رو تبریڪ بگم و ..."
 
امسال اوضاع حرم‌ها جوریه ڪه سال دیگه ڪسی نمی‌تونه بگه پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت.
 
اینجوری ڪه ویروس ڪرونارو دارید میبرید گردش و عید دیدنی بهش خوش میگذره بعید میدونم حالا حالاها
مامانم ده روزه مامان و بابابزرگم رو برده مشهد دکترهای مختلف و کارای خونه افتاده گردن من.نمیدونم واقعا چی بگم و کی رو مقصر بدونم.این خیلی بده که مردی پنجاه و خورده ای سنش باشه و بلد نباشه غذا بپزه یا هنوز بعد از 27 سال یاد نگرفته باشه اخلاق های دخترش رو.از دیشب که باهاش دعوام شده هنوز عصبانیم.از اتاقم کم خارج شدم و یه کلمه هم باهاش حرف نزدم و احتمالا تا دو روز آینده هم همین طور باشم.
یاد بگیرین از پس کارای شخصی تون بربیایین مردها.مردسالاری شما رو
همون‌طور که این‌روزها از هذیانات پی‌درپی من پیداست، اوضاع روحی خوبی ندارم. تاسف‌بار این هست که اغلب ساعات روز رو بیرون از خونه و مشغول پنهان‌سازی هستم. از مشاوره‌های بیهوده‌ی پارسال این دستم اومده که اگر احساسات سرکوب بشن عوارض خودشون رو نشون خواهند داد. اما چاره‌ای دارم آیا؟ از صبح باید سر کار باشم و این گروه پژوهشی رو هم با زور به مشغله‌هام اضافه کردم. نمی‌تونم تمام مدت افسرده و لال باشم. نتیجتا این که وقتی می‌رسم خونه خاموش و بی‌ص
به مریض کوچولوی ارتودنسی میگم دوست داری چیکاره بشی؟
میگه دوست  دارم کارای محیط زیستی انجام بدم
میگم مثلا چه کار محیط زیستی ای؟
میگه درختا رو ببرم مداد درست کنم
(وی به محیط زیست علاقه ی وافری داشت)
+مامان بیمار اومده میگه ساعتایی که کلاس ریاضی و علوم داره نمیارمش...
 براش توضیح  میدم که دخترتون مشکل اسکلتی فک دارن و اگه تا یک سال دیگ درمان فانکشنال براش انجام نشه بعداً باید جراحی فک انجام بده و منم هر روز این بخش نیستم...
که میگه شما خودتون تحصی
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
امروز چه روزی بود اصن انگار قسمت نبود برم کلاس :/ لباسام پوشیدم رفتم کفشم بپوشم نبود.همه جارو گشتم نبود.زنگ زدم مامانم گفتم کفشام کجا؟ گف جا کفشی دیدم نبود بعد گفتم مامان یکم بیشتر فک کن یهو گف تو انباری :///// رفتم تو انباری اونجا بود. خلاصه که ۱۰ وقتم اینجوری گرفته شد.بعد اتوبوس اول که سوار شدم وسط راه خراب شد و خاموش کرد بعد دیرم شده بود. خواستم اسنپ بگیرم که چون به هیچی و هیچکی اعتماد ندارم زنگ زدم به مامانم اطلاع بدم که اگر ربوده شدم بدونن چجو
چند روز پیش مادرم بهم گفت یکی از لباس هاتو بدیم خیاط برات درست کنه.منم قبول کردم چند باری رفتم لباس رو پوشیدم و خانم خیاط لباسو برام درست کرد.آخرین باری که رفته بودم اونجا موقع برگشتنی یه خانمی مادرم رو صدا زد(فروشنده ی مغازه ی نزدیک خونه ی خانم خیاط بود)
من رفتم تو ماشین نشستم.بعدا مادرم گفت خانم فروشنده گفته یکی از دوستام برای پسرش دنبال یه دختر برای ازدواج می گرده می شه شماره تلفنتون رو بدین برای دخترتون خدمت برسن؟
بعد از چند روز بالاخره ام
خیلی جالبه واقعا...من تا همین امروز هزارتا فکر و طرح و ایده مو برای اینکه یه جوری به اون مدیرمون نشون بدم که خیلی تو اعمال تنبیه و مجازات بی عدالته داشتم و فقط به خاطر...به خاطر خیلی چیزا سرکوب کردم اونوقت امروز...امروز معاونش منو خواست دفترش..عصبانی بود...یه برگه A4 گذاشت جلوم که روش چهارخط فحش خیلی خیلی ناجور به خودشو و کل مدرسه نوشته بود.
خیلی راحت فقط گفت دیگه کارم میکشه به آموزش پرورش منطقه و احتمالا منتقل میشی یه مدرسه دیگه -_- یعنی حتی به خودش
خیلی فکر کردم در مورد ازدواج و اینکه چه چیزی میتونه من رو مطمئن کنه از طرف مقابلم که واقعا خانواده اش میخوان دخترش زندگی کنه و اینکه چقدر مذهبی هستن و اینکه چقدر عنصر تفکر توی خانواده مهم تلقی میشه ...
و اینکه اصن چنان که می نماین هستن؟؟!
پس از سال ها جستجو و پرسش به این رسیدم ... اگه میخوای کسی رو بشناسی ببین چقدر مهریه اش هست؟؟! ببین واقعا خانواده اش چی میگه؟؟! 
چرا اینقدر امار طلاق توی  خانواده های مذهبی زیاد شده؟!
خب معلومه چون مذهبی نیستن چون
الان ۳ شبه مدام دارم کابوس میبینم همشم جز به جز یادمه مثلا دوشب پیش خواب دیدم با خاله کوچیکم دعوام شده زدم خونین و مالینش کردم و اونم فقط دوست داشت با حرفا رو رفتارش تحقیرم کنه عای زدمش :/ 
شب بعدی خواب دیدم بابام گفته برو ماشین جابه جا کن ماشین روشن کنار کوچع ول ورده بودم نمیدونم با کی داشتم حرف میزدم یهو دختر همسایه اومد سوار ماشینمون شد و حرکت کرد زد تو دیوار ماشین از دونقطه نابود شد واییییی اینقدر حرص خوردم مامانمم بودش بعد بابای دختره (هم
پدربزرگ مادریم آدم خشن و جدی و عصبی و نامهربونی بود.هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم.از اون آدمهایی بود که نه به درد خودش میخورد نه به درد زن و بچه هاش.به شدت هم غریبه پرست بود.یعنی هر کسی غیر از خانواده اش براش در اولویت بود.خدابیامرز خیلی هم زن ستیز بود.
پارسال که فوت شد،اصلا ناراحت نشدم.خوشحال نشدم،ولی ناراحت و متأثر هم نشم.هیچ وقت هم فکر نمیکردم مادرم از مرگ پدرش انقدر غمگین بشه و با گذشت نزدیک به یکسال هنوز هم گاهی خودشو به خاطر یه چیزای مس
پدربزرگ مادریم آدم خشن و جدی و عصبی و نامهربونی بود.هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم.از اون آدمهایی بود که نه به درد خودش میخورد نه به درد زن و بچه هاش.به شدت هم غریبه پرست بود.یعنی هر کسی غیر از خانواده اش براش در اولویت بود.خدابیامرز خیلی هم زن ستیز بود.
پارسال که فوت شد،اصلا ناراحت نشدم.خوشحال نشدم،ولی ناراحت و متأثر هم نشدم.هیچ وقت هم فکر نمیکردم مادرم از مرگ پدرش انقدر غمگین بشه و با گذشت نزدیک به یکسال هنوز هم گاهی خودشو به خاطر یه چیزای م
پدربزرگ مادریم آدم خشن و جدی و عصبی و نامهربونی بود.هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم.از اون آدمهایی بود که نه به درد خودش میخورد نه به درد زن و بچه هاش.به شدت هم غریبه پرست بود.یعنی هر کسی غیر از خانواده اش براش در اولویت بود.خدابیامرز خیلی هم زن ستیز بود.
وقتی که فوت شد،اصلا ناراحت نشدم.خوشحال نشدم،ولی ناراحت و متأثر هم نشدم.هیچ وقت هم فکر نمیکردم مادرم از مرگ پدرش انقدر غمگین بشه و با گذشت نزدیک به یکسال هنوز هم گاهی خودشو به خاطر یه چیزای مسخ
نمازم که تموم می شه می بینم پیرزن تخت ۸ که فردا جراحی قلب داره اومده نمازخونه و مشغول نماز صبحشه. سعی می کنم به روی خودم نیارم که دیدمش تا این که می گه حالا شمام نمی خواد خودتو به اون راه بزنی. خنده م گرفته از حرفش ولی خیلی جدی ابروهامو به حالت اخم تو هم می کشم و بهش می گم کی به شما گفته پاتو بذاری روی زمین! می دونی چه قدر کارت خطرناکه مادرجان؟ بدون این که حرفام براش اهمیتی داشته باشه می گه فکر نمی کردم شما دکترا هم نماز بخونین. وگرنه می رفتم نمازخ
الان ۳ شبه مدام دارم کابوس میبینم همشم جز به جز یادمه مثلا دوشب پیش خواب دیدم با خاله کوچیکم دعوام شده زدم خونین و مالینش کردم و اونم فقط دوست داشت با حرفا رو رفتارش تحقیرم کنه عای زدمش :/ 
شب بعدی خواب دیدم بابام گفته برو ماشین جابه جا کن ماشین روشن کنار کوچع ول ورده بودم نمیدونم با کی داشتم حرف میزدم یهو دختر همسایه اومد سوار ماشینمون شد و حرکت کرد زد تو دیوار ماشین از دونقطه نابود شد واییییی اینقدر حرص خوردم مامانمم بودش بعد بابای دختره (هم
بعد این دو هفته ...
دیگه باید با کاردک از رو زمین جمع شم...
خواب تا ساعت ۱۰ و بعدش تقریبا یللی تللی و ول گردی تو خونه...
تلویزیون وgameو رمان....
نه که رمان خوندن بد باشه ها...ولی عجیب دیگه حالم داره از خودم بهم میخوره!
دیروز با داداش رفتیم دور دور...خبابونای اصلی شهر خاااک مرده پاشیده بودن!
با اینکه راحت ترین رانندگی عمرم بود و پشه تو خیابون پر نمیزد چه برسه به عابر ولی به شدت دلم گرفت...دوستم زنگ‌زده ...میگم حالم خوش نیس...میگه مشخصه!میگم از کجا...میگه از
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام 
دوستان عزی برای یه گیمر معروف شدن به چند چیز شما نیاز داری تلاش و پشت کار کامپیوتر یا پلی استیشن اینترنت یه بازی که اونو از همه 
چیز بیشتر دوست داشته باشین حتی از دوست دخترتون 
خب دوستان شما برای اینکه یه گیمر تعبدیل بشین باید بازی اینترنتی بکنین چون در بازی اینترنتی حریف های شما ادم ها هستن ولی در بازی افلاین حریف شما یه کامپیوتر نوب هست خب دوستان نکته دوم اینه که باید یه بازی رو که دوست دارین انتخاب و مثه سگی
۲۲ ایده برای عکاسی مادر و دختر
 
مقاله ی زیر به واسطه ی تیم علمی هنری آتلیه کودک بن سای ترجمه شده است و هدف آن افزایش سطح کیفی مخاطبان و بازاریابی مناسب و صحیح در راستای اهداف هنری استودیو کودک ، نوزاد و بارداری بن سای است .
نسل حاضر خیلی خوش شانس است که تمام امکانات نظیر تکنولوژی ، مد و فشن را در سطح بالایی در دسترس دارد ، در صورتی که در گذشته اینگونه نبوده است .
مادرهای جوان لباس هایی شبیه به لباس های خودشان برای دخترانشان درست میکنند و حتی با
خیلی دلم میخواد اون نظریه پردازی رو که میگفت "دخترا بخاطر اینکه خواستگار ندارن ازدواج نمیکنن" رو پیدا کنم و جفت دستامو ببرم بالا و محکم بکوبم تو فرق سرش و بگم خاک تو اون سرت با این نظریه ای که دادی... (اصلا عصبانی نیستم) ... اینو همینجا داشته باشین تا بگم قضیه چیه...
ایرانی جماعت برخلاف کُره ای جماعت که تو سری خور خوبی هستن به هیچ وجه زیر بار حرف زور نمیرن... شاید با چرب زبونی بشه یه ایرانی رو (بلانسبت همه) خر کرد اما فقط کافیه بهش بگی تو "باید" فلان کا
ساعت 8صبح اتاق دردونه میلیاردرمعروف:
سارا دختر یه دونه ودردونه میلیاردرمعروف آقای
گرجی پور طبق معمول همیشه در خوابی ناز به سرمیبرد وانگار نه انگار که کلاس ودرس
دارد
تابه حال به علت غیبتهای بی جهت وی بارها از
مدرسه اخراج گردیده است نامبرده 3مدرسه تعویض کرده است .یعنی 3مدرسه عذر نامبرده
را
خواسته اند لااقل دردونه یه دونه جناب گرجی پور
درس خوان هم نیست که به دلیل درس خوان بودن وی اورا نگه دارند .حتی پولهای پدر وی
هم نتوانست از اخراج او جلوگیری ب
ساعت 8صبح اتاق دردونه میلیاردرمعروف:
سارا دختر یه دونه ودردونه میلیاردرمعروف آقای
گرجی پور طبق معمول همیشه در خوابی ناز به سرمیبرد وانگار نه انگار که کلاس ودرس
دارد
تابه حال به علت غیبتهای بی جهت وی بارها از
مدرسه اخراج گردیده است نامبرده 3مدرسه تعویض کرده است .یعنی 3مدرسه عذر نامبرده
را
خواسته اند لااقل دردونه یه دونه جناب گرجی پور
درس خوان هم نیست که به دلیل درس خوان بودن وی اورا نگه دارند .حتی پولهای پدر وی
هم نتوانست از اخراج او جلوگیری ب
ببخشید، شما اهل کجایید؟ (نام اهالی مناطق و شهرهای ایتالیا)به کسی که اهل رمه، میگیم رمی و طبق همین قاعده به آدم اهل ونیز میگیم ونیزی یا اهل جزیره ساردنی، میگیم ساردنی. اما آیا ایتالیایی ها هم این طوری خودشونو صدا میزنن؟ ایتالیایی ها به اهل رم میگن Romano، به ونیزی میگن Veneziano و به ساردینی میگن Sardo!... خب حالا اگه علاقمندید بدونید یه آدم Partenopeo اهل کجای ایتالیاست، به خوندن ادامه بدید! سه مثالی که براتون زدم نمونه اسم هایی بود که از روی محل زندگی افرا
بیشتر اسناد به هم ریخته بود، تاریخ‌های نزدیک بهم رو کنار هم ‌می‌‌گذاشتم، اینقدر در گیر شده بودم که گذر زمان رو حس نکردم، با صدای در سرم رو بلند کردم که تقه‌ای دوباره‌ به در خورد.
گردنم خشک شده بود کمی سرمو این طرف و اون طرف کردم، از روی مقنعه دستی به گردنم کشیدم، اروم گفتم:
- بله؟!
صدای بم صمد رو شنیدم:
- منم دخترم.
سریع گفتم:
- بفرمایید.
 دیدم صمد با یه سینی وارد شد، با لبخندی با مهربونی رو کرد به من و گفت:
- بیا دخترم خودتو هلاک کردی باید یه چیز
پدر و مادری که با این عنوان هر بلایی سرم آوردین و من چاره ای جز تحمل نداشتم، از شما متنفرم.
پدر و مادری که هر قدم نزدیکی به شما برای من پر هست از اضطراب و سرکوب شخصی و تنش و شکایت، از شما متنفرم.
پدر و مادری که خونه جای جنگ و شهوت بی ملاحظه ی شما بود، از شما متنفرم.
پدر و مادری که محبتتون فروشی بود و  حتی در آخر هم زرنگ بودید و اون رو دریغ می کردید تا سود کنید، از شما متنفرم.
پدر و مادری که درد و دل من با دوستانم از چنگ و آزار درون خانه جرم بود و در عو
خب خب خب... بالاخره داریم بعداز یکسال وخورده ای به سفرنامه چین نزدیک میشیم :)))
خیلی زمانبره الان که نگاه میکنم.. دوساعت باید عکسارو جدا کنم.. چون خیلی خیلی عکس و فیلم گرفتم و باید چندتا فقط انتخاب کنم اینجا بذارم.. و ضمن اینکه سانسور کنم و اینا خودش تایم میبره.. ولی قصد دارم خیلی با جزئیات بنویسم چون میخوام بمونه برای بعدن.. یادم نره هیچیشو.. بخاطر همین چندین پست طول میکشه واسه همین فولدر جدا براش اختصاص میدم تو وبلاگم.. پس اگه حوصلتون سر رفت دیگه
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
وقتی برگشتند مامان تازه از باشگاه رسیده بود. دوش گرفته و هیجان‌زده و خوشحال بود. موهایش را هم مدل جدیدی کوتاه و هایلایت کرده و کلی ذوق داشت.
بنفشه با هیجان گفت: وای مامان عالی شدی! دست خاله مریم درد نکنه.
مامان نگاهی توی آینه انداخت. دستی توی موهایش کشید و گفت: خودم هم خیلی خوشم امده.
+: باشگاه چطور بود؟
=: خوب بود. مریم با همه دوست بود. منم بهشون معرفی کرد. هم از مربی خوشم امد هم از همکلاسیها. باهم خیلی رفیقن. مریم میگه جدا از باشگاه هم باهم دوستن.
سلام سلام
عیدتون مبارک. لبتون خندون. دلتون خوش. انشاءالله بهترین عیدیها رو بگیرین
 
 
 
بنفشه فکر می‌کرد دو روز وقت دارند ولی ظهر روز بعد بود که مامان با پریشانی گفت: حاضر شو بریم مسجد محل. آقاهمایون با حاج آقا حرف زده، گفته بعد از نماز ظهر صیغه رو می‌خونه.
+: مامان اگه ناراحتی من باهاشون نمیرم.
مادرش نفس عمیقی کشید و رو گرداند. گفت: آقاهمایون راست میگه. داشتم تو رو می‌فرستادم اون ور دنیا. یه سفر شیراز که چیزی نیست.
دست روی شانه‌ی مامان گذاشت
دود اطرافش را فراگرفته بود. هرچه تلاش می کرد نمی توانست چیزی ببیند .بلند بلند صدا می زد : این جا کجاست که من رو آوردید ؟چرا کسی جواب نمی ده ؟ خسته شدم ! دیگه رمقی ندارم، تکلیفم رو مشخص کنید. دیگه طاقت انتظار کشیدن رو ندارمهنگامی که پاسخی نمی یافت دوباره با همان صدای قبلی اما با ترس و لرز بیشتری شروع می کرد به داد زدن. کم کم بغض گلویش را گرفت . وقتی آن قدر صدا زد که مطمئن شد کسی به کمکش نمی آید بغضش ترکید و گریه اش گرفت رو کرد به سمت آسمان سیاه و بی ست
برنامه
گروه معارف و مناسبتهای رادیو ایران تقدیم میکند.
*************************************************
به افق آفتاب
*******************************************
به نام ِ خدایی که عزیزه و جاش توی ِ دل ِ بنده هاشه.
*******************************************
با آرزوی ِ قبولی طاعات و عبادات ، خدمت ِ همه شما عرض سلام و وقت بخیر داریم.
********************************************
 
این چند روزه گذشته از ماه ِ رمضون رُ چطور گذروندین؟
ماه رمضون ِ امسال بهتون خوش گذشته؟
حال ِ دل و روحتون خوب شده؟
*************************************
اصلا جدای ِ این
و در چهارمین مصاحبه با وبلاگ‌نویس‌ها کمی بدون تعارف گپ و گفتی با قاسم صفایی‌نژاد از وبلاگ پژوهشگر داشتیم. قاسم صفایی‌نژاد وبلاگ‌نویس 33 ساله‌ای که دکتری مدیریت رسانه از دانشگاه تهران داره و بنیانگذار و مدیرعامل نشر صاد هست سابقه وبلاگ‌نویسی طولانی‌ای داره و  11 ساله که ازدواج کرده و در حال حاضر یه دختر 5 ساله داره. هر چند خودش معتقد بود که لزومی نداره اینا رو بنویسم اما لزومش رو مصاحبه‌کننده تعیین می‌کنه :دی
 
بانوچه: چه شد که وبلاگ نوی
و در چهارمین مصاحبه با وبلاگ‌نویس‌ها کمی بدون تعارف گپ و گفتی با قاسم صفایی‌نژاد از وبلاگ پژوهشگر داشتیم. قاسم صفایی‌نژاد وبلاگ‌نویس 33 ساله‌ای که دکتری مدیریت رسانه از دانشگاه تهران داره و بنیانگذار و مدیرعامل نشر صاد هست سابقه وبلاگ‌نویسی طولانی‌ای داره و  11 ساله که ازدواج کرده و در حال حاضر یه دختر 5 ساله داره. هر چند خودش معتقد بود که لزومی نداره اینا رو بنویسم اما لزومش رو مصاحبه‌کننده تعیین می‌کنه :دی
 
بانوچه: چه شد که وبلاگ نوی
 
مرد و درد
 
متن زیر سیری است واقعی بر اساس زندگی طلبه شهید ابوالقاسم بزاز از شاگردان برجسته و ممتاز حضرت آایت الله مشکینی که برای سن جوان و نوجوان تهیه و تدوین شده است.                                سیدحمید مشتاقی نیا 6/7/83
 
 
2
از در دیوار شهر فریاد بر می خاست. همهمه ای در کوچه ها و خیابان ها، شنیده می شد. قم آبستن فاجعه ای خونین بود. چهارراه بیمارستان (شهدا)، مقابل کلانتری مملو از جمعیت بود. جمعیتی خشمگین که در عصر هجدهم دیماه هزار و سیصد و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها