و دنیا پر از سایه است....میلیاردها سایه...چوپانی سرگردان ام.... و شاید بادیه نشینی پا برهنه...سایه ها حمله میزنن.... خیمه زده اند بر موژه هایم....نفس سخت می شود.... تند...تند.....کند.....عطری می پیچد....دست میکشم.... به دیواره ی سایه ها.... کورمال و پابرهنه پا....چشم میگردانم... آن دور.... نوری......نور...گله ی گوسفندهایم...پابرهنه پاهایم....سرعت میگرم... خیمه سنگین تر می شود ..... موسی سمتی دیگر با نور درخت اش ایستاده.....میگذرم....باران گرفته... عطر ات در باران ..... بوی جنگل گ
شرکت تولید کننده کفشی در شیکاگو در نظر می گیرد که کفش هایش را در یکی از
جزایر که انسان هایی در آن زندگی می کردند،به فروش برساند.
ابتدا یک فروشنده
را به آن جزیره می فرستد،فروشنده به محض پیاده شدن می بیند که بومیان
جزیره همه بدون کفش هستند،بلافاصله با مدیر فروش شرکت تماس می گیرد ومی
گوید من فردا برمیگردم چون اینجا همه پابرهنه هستند ونیازی به کفش
ندارند.
چند ماه بعد،شرکت فرد دیگری را به آن جزیره می فرستد.فروشنده دوم
همین که می بیند جمله بومی
الکترسیته: الكترسیته انرژی نهفته ای در طبیعت و وجود آن در بعضی از مواد موجود درجهان میباشد این نیرو به صورت های مختلف میباشد و دارای 2 قطب میباشد اما به صورت كلی میتوان الكترسیته را به دوبخش تقسیم كرد الكترسیته ساكن++این حالت از الكترسیته عنصری كه آن را بو جود می آورد دارای قطب مثبت+میشود مانند وسیله پلاستیكی كه بر اثر مالش دارای قطب مثبت میشود یا بدن انسان كه بر اثر برخورد با این گونه اشیاء درای قطب مثبت الكترسیته ساكن میشود فقط زمین تامین
این شب های سرد ومثلا انقلابی
بابا میگه اقای (اسمش یادم نیست) چندسال پیش گفته ما دیگه جنگ نداریم فقط انقلاب پابرهنه هارا داریم.... وانقلابشون داره شروع میشه.
(انقلاب پابرهنه ها) ترکیبشا دوست دارم:)
و در این ساعتِ سرد که زمینبوی غبار انسان میدهد و دلگیر است بسیاربر آنم تا بر هر دری بکوبمو از کسی که نمیدانم کیست بخشش بخواهم و همین جا در تنور دلم برایش تکه نان برشتهای بپزم
سزار بایخو
شروع دوران پسا شرقی
میخاستم یه قسمت از کتاب دختری با گ
دانستنی؟
آیامیدانید؟ احتمال دارد درسال 6000میلادی علم به حدی پیشرفت كند كه خودرو ها دیگر استفاده نشوند و انسان توسط موج برروی زمین باسرعت بالا حركت كند!!!!!!!!!!
آیامیدانید؟ ترانزیستور قطعه ای الكترونیكی است كه توسط این قطعه انقلابی درجهان ایجادشد وباعث بوجود آمدن عصر اطلاعات وارتباطات شد.تمام وسایل الكترونیكی ارتباطی برای ایجاد ودریافت امواج ازاین قطعه استفاده میكنند.
آیامیدانید؟اگر از زمین فراتر وبسیار زیاد دور شویم آسمان ها را به صورت
یه ظهر تابستانی از روی بیکاری سر کوچه نشستم. هوا خیلی گرم بود دیدم فایده نداره، برم خونه و زیر باد پنکه بمونم بهتره. همین که خواستم برم، دیدم از ابتدای سمت خیابان ... ابراهیم داره میاد... همین که نزدیک شد، دیدم پابرهنه است، توی این هوای داغ همین طور پایش می سوخت پایش را سریع از روی زمین بر می داشت... حدس زدم مسجد بوده و کفش هایش را بردند.
وقتی رسید سلام کردم و دست دادیم، سریع اومد توی سایه، اشاره به پاهاش کردم و گفتم: پس کفشات کو، تو این هوای داغ چ
نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیکترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کردهاند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمین خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نیست.
الکافی، تالیف ثقة
_دخترک عقلش را از دست داده! صبح بیدار شدم میبینم یک کپه بزرگ برف توی حیاط جمع شده. میروم ببینم چیست، میبینم این سبکمغز است که زیر برف دفن شده. بله، همین. شب صبر کرده من بخوابم و رفته با یک لا لباس و پای برهنه نشسته وسط حیاط؛ میگویم آخر این چه حماقتی بود که کردی؟ سنکوب میکنی میمیری بدبخت! لبخند میزند. بله، همین ایشان. سینهپهلو کرده بود، هذیان میگفت. لبخند میزند و میگوید میخواستم پابرهنه بروم روی برف ببینم چهطور است. بعدش هم
قول و وعده های امروز برا من مشکوکه، شما که سود سهام عدالت رو میخواستی قبل عید بدی ندادی، مناطق سیل زده رو میخوای با این روبراه کنی؟ من که راضی نیستم، حالا بگو که من ضدانقلاب هستم ولی بدون که من خود انقلاب هستم، من یکی از مستضعفین پابرهنه در راه امام روح الله هستم، البته بودم و خواهم بود، تو کی هستی؟! این بارندگی ها و سیل فعلا قصد تمام شدن نداره، کامپیوتر من هم زیر آب رفت و قص الی هذا، البته واس خودم چیزی نمیخوام، کارت بسیج ندارم، کارمند جایی ه
یادم به اون روزایی افتاد که
دنبالت گریه میکردم
که منم باخودت روضه ببری....
حتما علی لای لای هایی که خوندی
و توشکمت بودم
منو عاشقِ روضه و مجلسِ گریه کرد...
الان حسرت همون پابرهنه دنبالت دویدن هارو میخورم...
درست همون لحظه ها که زمین میخوردم
تا منو باخودت ببری...
کاش بودی تا باهم روضه بریم
کاش بودی تا مغرب ها نمازجماعت بریم
کاش بودی سحرهای رمضون خودت بیدارمون کنی
کاش تکرار بشه اون روزا...
#از کودکی_ زمین _خورده ات _شدم_یاحسین
#فاصله های _لعنتی
چمدان هایشان را پر میکنند
و میروند پی کارشان
پابرهنه ها همچنان مثل سابق اند
و با دردها وگرسنگی هاشان میسازند
سالهای ابری
#علی_اشرف_درویشیان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
هوای آنجا را نمیدانم اما اینجا هوا عجیب عطر زندگی بهخود گرفته. باران میبارد و گلهای باغچه نمناک و باطراوت شدهاند؛ شمعدانی میخندد، کاکتوس با احتیاط در گوش گل جعفری از خواب دیشبش میگوید و گل سرخ از تعریفهای حسنیوسف که «چقدر زیبا شدی» و «گلبرگهایت شفاف شده» و «دلبرتر از تو در این باغچهٔ بارانخورده نیست»، نیشش رفته تا بناگوش.
گرچه هوا کمی سرد شده اما حال همه خوب است؛ حال گلها و سبزهها، حال درخت انار و درخت آلوچه، حال قمری
داشتم جدول حل می کردم، یکجا گیر کردم: "حَلّٰال مشکلات است؛ سه حرفی"
پدرم گفت: معلومه، «پول»گفتم: نه، جور در نمیاد
مادرم گفت: پس بنویس «طلا»گفتم: نه، بازم نمیشه.
♀تازه عروس مجلس گفت: «عشق»، گفتم : اینم نمیشه.
♂دامادمان گفت: «وام»، گفتم: نه.
♂داداشم که تازه از سربازی آمده گفت: «کار»، گفتم: نُچ.
مادربزرگم گفت: ننه، بنویس «عُمْر»، گفتم: نه، نمیخوره
هر کسی درمانِ دردِ خودش را میگفت، یقین داشتم در جواب این سؤال،▪️پابرهنه میگوید «کفش»▪️نابینا می
بسم الله
دیوانه ای پابرهنه از آب گذشت...
داستان مجید قربانخانی بیش از آنکه برای لوطی ها و داش مشتی ها و حال خراب ها، نوید نجات و باب رهایی و امیدعاقبت بخیری داشته باشد، برای کاردرست ها و مدعیان و میدان دارها و همه چیز بلدها، تلنگر و درس دارد!
این جوان شر و شور و بانمک و با جنم و لات و سر به هوا و دردسرساز و بی قید، مرا یاد آن بیان عجیب مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی می اندازد که: روز عاشورا این بامرام ها و داش مشتی ها بودند که بلند شدند به هواداری
جنگ بدر در یک اتفاق عجیب و معجزه گونه، مشرکین تا به دندان مسلح شکست خوردند و مسلمین پابرهنه و مستضعف پیروز شدند!
جالب اینکه 《علت شکست و پیروزی》 در هر دو گروه آنچنان که خداوند آگاه به آشکار ونهان میفرماید، یک چیز بود:
《کم و سبک نشان دادن حریف》
- وَإِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلاً وَیُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ أَمْراً کَانَ مَفْعُولاً وَإِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (44) انفال-
کم نش
وقتی بی هیچ فهمی از کنار خیابانها و ادمها و روایات عبور میکنیم...وقتی بر تعداد سفرهایمان چون شمارندههای دیجیتال میافزاییم این ماییم که مصرف میشویم...من دور ریختهام هرچه که مرا مصرف کند..کتاب باشد ...فیلم باشد ...روایت باشد...ادمها باشند...
من محتاج خواندن و درک کردن و درک شدنم...از آن جنس که بینشی به تو میدهد..دنبال بالارفتن اعداد نیستم دنبال کیفیتها میگردم...مدتهاست در هیچ قابی نمیایستم مگر قابی که برای آن ایثار کرده باشم...از چ
وقتی بی هیچ فهمی از کنار خیابانها و ادمها و روایات عبور میکنیم...وقتی بر تعداد سفرهایمان چون شمارندههای دیجیتال میافزاییم این ماییم که مصرف میشویم...من دور ریختهام هرچه که مرا مصرف کند..کتاب باشد ...فیلم باشد ...روایت باشد...ادمها باشند...
من محتاج خواندن و درک کردن و درک شدنم...از آن جنس که بینشی به تو میدهد..دنبال بالارفتن اعداد نیستم دنبال کیفیتها میگردم...مدتهاست در هیچ قابی نمیایستم مگر قابی که برای آن ایثار کرده باشم...از چ
سلام دوستان
من با یه مسئله ای رو به رو شدم نمیدونم باید چیکار بکنم یا اصلا کاری بکنم یا نه؟!
قضیه از این قراره که من تو آپارتمان زندکی میکنم. تو ساختمون ما یکی از طبقات یه دختر ۱۸ساله و یکی دیگه شون یه پسر ۲۲ ساله دارن که اینها با هم دوست هستن و خانواده پسر اطلاع دارن و به شدت مخالفن.
چون چند باری تو راه پله با هم دیدن شون و یه بار هم پدر پسر وقتی اومده خونه دیده که این دختر تو خونه شونه و به شدت عصبانی شده چندین بارم دیدن که وقتی دختر خانوم تنهاس
بلاخره ۱۰۲۴ که پادکست ماست نسخه عیدش منتشر شد که امیدوارم اونایی که دوس دارن گوش بدن بتونن گوش بدن . توی گوگل پلی و اسپاتیفای و برکر و رادیوپابلیک و.. هست . فقط یه جاش عصبانی شدم اومدم از نقل قول اخبار بیست و گه حرف زدم گفتم ۱۵۰۰ پاپتی و پابرهنه کشته شدن که امیدوارم مورد سو تفاهم قرار نگیره و آدمایی که گوش میدن بفهمن منظور من یه چیز دیگست و من تک تک اون عزیزان رو محترم میشمارمبعد چالش جدید راه انداختم و یک اسپانسر برای جوایزش بهم پیشنهاد داد که
بهم گفت عشق مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی می بازه. بازی عشق مساوی نداره. یا می بری یا می بازی. بگو ببینم تو عاشقی بردی یا باختی؟تو چشماش خودم رو نگاه کردم و گفتم می دونی اولین بار کِی دستش رو گرفتم؟ تو بازی « نون بیار کباب ببر»!سال آخر دانشگاه همه بچه ها دور هم تو کافه جمع شده بودیم. بعضیا تخته بازی می کردن ، بعضیا شطرنج و بقیه هم دوز ! فقط من و اون بودیم که نشسته بودیم و بازی بقیه رو می دیدیم. بهش گفتم چرا بازی نمی کنی؟ گفت این بازی ها ر
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
این روزا توی فضای مجازی چالش هایکو کتاب راه افتاده . من این هایکو کتاب رو پارسال بعد خوندن پست یکی از بچه های وبلاگی که در همین رابطه بود درست کردم و فرصت نشد تا انتشارش بدم . اما این روزهای پر التهاب ، دوباره با این عکس مواجه شدم و دیدم چقدر شبیه این روز هاست...
عشق و امیده که ما رو زنده نگه داشته و ترغیبمون میکنه به تلاش و جنگیدن حتی اگر پابرهنه باشیم ، دستِ خالی و بدون اسلحه .
پ.ن:
۱.شماهم اگه دوست داشتید تو این چالش شرکت کنید و با
نفس: اه میشا اینقدرابغوره نگیر اعصابم خورد شد دخترمیشا با یه صدای حرصی زنگدار در حالی که داشت اشکاشو با کلنکس پاک میکرد روبه من گفت- تو برو سرتو بزار بمیر همش تقصیرتوشدشقایق در حالی که دست کمی از میشا نداشت واماده بود کلمو بکنه گفت- ننه ی مارو بگونمیدونم تو این چی دیدن که بهش مثل چشماش اعتماد داره- هوی مراقب حرف زدنتون باشیدا گفته باشم منم از کجا بدونم پذیرش خابگاها پر شده؟میشا دوباره حالت تحاجمی به خودش گرفت- نه مثل اینکه برای اوارگیمون تو
کودک درون
... کودکی درضمیر من خفته است کودکی داغدیده ومفلوک،کودکی درخلال وهمی گنگ،و مسیری گرفته و مشکوکنه هوایی برای پروازی، نه فضایی نه وسعتی دلخواهمثل دوران کودکی خودم،کودکی بر سکوی قربانگاهمن به او گفته ام که خوشبختی،انس بستن به بندو زنجیراستجایگاه گلایه مسدوداست، اینکه جان میکنیم تقدیر استجایگاه ورفاه میخواهی،چاره اینست پست وبدباشیچاپلوسی،ریاو بی رحمی،بزدلی،هرزه گی بلد باشیکودکم جست وخیزها دارد،دائما
مهر
«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بى درد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نمودهاند مىبوسم.»
(منشور استقامت: پیام به مناسبت کشتار مکه و قبول قطعنامه ۵۹۸، ۲۹ تیر ۱۳۶۷)
هر شب ستارهیی به زمین میکشند و این آسمان غمزده غرق ستارهها است
سلام رفیق، چهگونه تجسمات کنم؟ به کدام جرم تصورت کنم؟ جوانکی نحیف بر فراز چوبهی دار که به شکفتن غنچهی خورشید لبخند میزند؟ یا کودکی پابرهنه از رنجدیدهگان پایین شهر که میخواست مژدهی نان باشد برای سفرههای خالی از نان مردماش.
چهگونه تجسمات کنم؟ نوجوانی از جنس آزاد چشیدهگان بالای شهر که الفبای رنج و مظلومیت، درس مکتب و مدرسه و زندهگیشان است. راس
#زندگی_به_سبک_مهدی (۱۲) یکی از چیزهایی که شهید توی زندگی اش به اون احترام فوق العاده میگذاشت شهدا بودن و این موضوع به گونه ای بود که انگار دائما آنها را شاهد و ناظر خودش میدونست و با اونها زندگی میکرد، توی یکی از نوشته هاش به خدا عرض میکنه که ( تو شاهد بودی که تنها جواب شهدا به من تحمل بود و صبر ...) به همین دلیل بود که در مناطق عملیاتی معمولا پابرهنه راه میرفت و میگفت اینجا خون شهدا ریخته شده و حرمت دارهو بلاخره با دوستانش همراه شد و رفت .
بخواهم منِ اینروزهایم را توصیف کنم جز «خستهٔ دلتنگ» چیز دیگری به ذهنم نمیرسد. صبح به صبح، وقتی چشم باز میکنم خستگی و دلتنگی بههمراه نور خورشید از راه میرسند و دامنشان را روی همهچیز پهن میکنند؛ روی تخت، روی فرش، روی میز و صندلی، روی کتابهایم. مثل دو دوست وفادار هرروز میآیند و تا آخر شب با من میمانند. وقتی کتاب میخوانم، کنارم مینشینند و به کلمات نگاه میکنند، وقتی با سهتارم وقت میگذرانم خودشان را بین نُتها جا میدهند
چه عواملی باعث ایجاد خارش پا می شود ؟
بررسی اجمالی :
خارش اصطلاح پزشکی برای خارش ناشی از احساس تحریک کننده بر روی پوست شماست که باعث می شود خراشیده شود. این می تواند در هر جایی از پوست شما رخ دهد.
پاهای شما به ویژه آسیب پذیر هستند زیرا تمایل دارند که در انواع عرق کفش با انواع کفش قرار گیرند. بسیاری از موقعیت ها می توانند منجر به خارش پاها شوند ، از جمله قرار گرفتن در معرض:
مرطوبمحیطهای خشک که منجر به خشکی پوست می شوندتحریک کننده ها ، هنگام راه
قلم در دستم آرام و قرار نداشت.انگشتانم تمام تلاش خود را کرده بودند که مرا از آشفته بازار درون مغزم رهایی بخشند.اعصاب خرابم روی چشمانم هم اثر کرده بود.حتی نمی توانستند در حفرهشان بایستند و دایم چون کودکان در حال جوش و خروش بودند.زبانم هم به دیوانگیام اعتراض کرد:(اَه...)قلم را به گوشهای پرتاب کرده و سه چهار برگ درون دستم را به دیوار کوبیدم.حتی نوشتن هم درمان دردم نبود...
با دستانم سعی در دوختن پلکهایم داشتم که...آری!این بار خدا دست به کار شده
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک نویسنده اثر شهروز براری صیقلانی اثر
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی ♦♦
همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م
شبا قبل از اینکه پلکام سنگین بشه و خوابم ببره یه دنیا خیالبافی میکنم؛
یه مدته پایه ثابت خیالاتم شده اینکه یه کوله پشتی پارچه ای بردارم و چند تا چیز ضروری بندازم توش و یه دوربین بندازم گردنم و با یه استایل جهانگردانه بزنم بیرون و برم دور دنیا رو بگردم.
نه اینکه برم شهر و موزه ببینم. نه! بزنم به کوه و جنگل و ساحل. اون جاهایی که همه عادت ندارن برن. برم و چیزای عجیب و غریب و دیده نشده رو پیدا کنم و یک دل سیییییر از زیباییهاشون حیرت کنم. بنشینم وس
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کلمات را یک به یک می نویسم، دوباره خط میزنم! کلمه نیست. کلمه ای بزرگ، که شور و حالِ حب حسین بن علی علیه السلام را به تصویر کشد. دست ها از حرکت باز ایستاده، انگشتانم لمس می شوند، دل پر میگیرد و چشم ها میبارد! به خاطرات دور دست میروم، دور اما روشن، به معنای عمیق و دقیق «حب الحسین یجمعنا»! به خیل عظیم سیاهپوشان پیاده! هر یک به رنگی، به زبانی، به فرهنگی حتی به دینی... آنجا که فقیر و غنی در یک راستا گام برمیدارد، عرب و عجم، و گاه
پروژه ی جولی نام مجموعه عکس هاییه که دارسی پادیلا، فتوژورنالیست، به مدت 18 سال با عکاسی از دختری به نام جولی گردآوری کرده.
"جولی را اولین بار در ۲۸ فوریهی ۱۹۹۳ ملاقات کردم. جولی ۱۸ساله، با نوزاد ۸ روزهای در بغل، پابرهنه و با شلواری که زیپش باز بود، در لابی ِ هتل امبسدور ایستاده بود. او در منطقهی SOR سانفرانسیسکو، محلهی نوانخانهها و اتاقهای ارزانقیمت، زندگی میکرد. اتاقش، پوشیده از لباس و پر از خاکستر سیگار و زباله بود.او با جک
تصور کنین
دو تا بچه پولدار که تو زندگیشون هر کاری خواستن کردن، یعنی کلا تصور کنین دو تا ساشا سبحانی دارین
نه، یه دنیا جهان بخت و یه ساشا سبحانی
و اینها مثلا تصمیم میگیرن آدمای نظیف و باشخصیتی بشن یهویی
تو یه شب!
و تلاشهای احمقانه میکنن
فانتزیاشون احمقانه و کودکانه هست
کلا در حد دوست دخترم ترکم کرد پس باید رپ بخونم (آرمین تو ای اف ام) هستن.
فیلم booksmart در حد همین دنیا جهان بخت و ساشا سبحانیه
درباره زندگی دو تا دختر وایته که بچه پولدارن و تصمیم میگ
درود همراهان گرامی#نقد_شعر #انجمن_ادبی_شعر_باران #مدیریت_برنامه ؛#بانو_مریم_راد #مورخ؛۹۸/۷/۳۰سه شنبه#ساعت_شروع ؛(۲۲)♋️☯♋️☯♋️☯رقص انگشتت به روی تار مو در تورهامی نوازد در دل هر رهگذر سنتورهاباغ می آییّ و سیب از شرم قرمز میشودمست میگردند از طعم لبت انگورهاجمع میگردند وقت گردش عصرانه اتمانده ها از بطن مادر، رفته ها از گورهاما فقط رنگ تو بودیم وسرافرازانه بازمثل پرتو میگذشتیم از دل منشورهاامنیت آورده آهنگ صدایت توی شهرمنصرف گشتند از پ
برخلاف انتظار اصلن فکرشو نمیکردم ساعت 7 صبح حرم انقدر شلوغ بشه و مشخص بود که دیشب حرم جا برای سوزن انداختن هم نداشت. البته این عکس رو من ساعتای 8:30 گرفتم . همون لحظه بیرون رفتن از حرم .
دستم به ضریح نرسید که هیچ ، اصلن نمیشد وارد اون محوطه دور ضریح شد . من هم فقط یک گوشه ایستاده بودم و میتونستم ضریح رو ببینم و همونجا با امام رضا (ع) صحبت کنم .
نمیدونم چرا این غرور که گاها خوبه نمیذاره همین اول کار گریه کنم . خیلی دلم میخواست این کار رو بکنم . از همون
☑نام : سید علی☑نام خانوادگی : حسینی خامنه ای☑نام پدر : سید جواد☑تاریخ تولد به فرموده خودشان :٢٩ / ٠١/ ١٣١٨☑تاریخ تولد در شناسنامه :٢٤ / ٠٤ / ١٣١٨☑محل تولد : خراسانبعضیا بهش میگن " آیت الله "بعضیا میگن " آقای خامنه ای "بعضیا هم مثل برادر های لبنان و سوریه و عراق میگن:" سیدنا القائد " ، اما ما بهش میگیم✅" آقا " ما بهش میگیم "آقا"..."آقا" رو از هر طرف که بخونی آقاست!✅فدایی زیاد داره.پابرهنه ها بیشتر دوستش دارن۳۰ساله داره ایرانو،با تمام شرایط عجیب غر
دوچرخهای برمیداریم تا چند ساعت مانده تا غروب در روستایی در میانمار را با رکاب زدن کشف کنیم. نقشه را نگاه میکنیم و مسیری را انتخاب میکنیم که چند ساعتی راه کنار رودخانه تا دریاچهی منطقه است و بعد با چند دقیقه رکاب زدن از کنار دکههای میوه و سبزیجات فروشی و غذاخوریهای محلی میگذریم و از روستا خارج میشویم. از اینجای راه به بعد نور اریب خورشید است روی آسفالت و درختان موز و پاپایا بر جاده، رهگذران محلی وکشاورزان در زمینهای زراعی پر از گله
جنگ، پناهندگان سوری، ترور، اقتصادهای مریض و وابسته، تحریم، بیماری، ویروسهای کشنده و خطرناک، فقر، گرسنگی، فاصله طبقاتی، کلاهبرداری، مرگ عشق، دروغ، پول دزدی، مواد مخدر، مدهای وحشی، بی رحمی، زورگیری ، بمب اتم، فیلترینگ، هژمونی انگلزادگان، محدودیت، قرنطینه، هوای آلوده، لباس پوست روباه، کیف پوست خرگوش زنده کنده شده، دینها و مکتبهایی نوظهور چون طاعون، قتل و غارت، از بین بردن طبیعت، سیل و زلزله، سوختن هکتارها جنگ، ابر قدرت ولد زنا،
پاتارا یکی از شهرهای باستانی لیکی است که در حوالی Kas در استان آنتالیا واقع شده است
شهر پاتارا در تاریخ باستان پایتخت فدراسیون لیسیان بوده است. پاتارا یکی از مهمترین شش عضو اتحادیه لیکیان بود و برای امور سیاسی آرای صحیحی داشت. جلسات اتحادیه لیکیان قبلاً در ساختمان پارلمان پاتارا برگزار می شد که به عنوان قدیمی ترین خانه سالاری در سراسر جهان پذیرفته شده است. پاتارا همچنین در مورد لاک پشت های زیبا در دریای مدیترانه به نام Caretta-Caretta مشهور است. ا
بهار از راه رسیده بود؛ اما درخت سیب هنوز شکوفه نداده بود. مرد چندبار خاک باغچه را زیرورو کرد. او شبی خواب دید که: از پنجره به حیاط خانه نگاه میکند. ناگهان شاخههای درخت سیب، شکوفه باران میشوند. او با خرسندی به حیاط میدود، پابرهنه و باعجله.
بوی شکوفهها، او را چنان مست کرد که از خواب برخاست. چند لحظه، هاج و واج ماند و با خود اندیشید: «معنای این خواب چیست؟»
در همین فکر بود که صدای درِ اتاق را شنید. سرش را چرخاند و همسرش را دید که با خوشحالی می
حاج شیخ محمودرضا امانی فرزند مرحوم شیخ علیاصغر در روستای مهاجران زندگی میکرد و معروف و مشهور به حاج آخوند بود.
اما حاج آخوند چیز دیگری بود! روحانی، ملّا، ادیب و نکتهدان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی شاد که خانقاهی نداشت.
دستهایش بسیار نیرومند بود و زندگی اش از دسترنج خود و باغ انگورش میگذشت.
مدرسه ما بنام مارون دو کلاس درس و دو معلم داشت، از اول زمستان یکی از آموزگاران بنام خانم منصوری نیامد، گفتند مرخصی دارد. بناچار هر شش
دوباره مثل هرشب، می زیستم در سیاهی و خواب بود که از دست من درمونده بود
من بودم و کتاب هام، کتاب هامو دوست دارم، همیشه با عشق میخونمشون، حتی با تاریک ترین موضوعات، حتی با اندوه های اشک ریزنده، اون ها منو از دنیا رها میکنن، از فکرا جدا میکنن، از آدما دور میکنن، و با آرامش شبانگاهی همراه میکنن، من فرو میرم توی داستان، با ترس، هیجان، شادی، عشق، اندوه و.. همراه میشم، میتونم دنیا رو زیرپام بزارم، انقلاب فرانسه کنار یه سرباز باشم، ونیز توی یه خونه
چالش زیارت (8)
فکر کن!
همین کبوتـــــری که امروز روی گنبد پریده، دقایقی را هم بر روی کپـَــرهای داغ بیابانهای جنوب نشسته است.
و کنــج هر کپــــری، قاب عکسی از زائری را گذاشته که برای اولین بار، به میهمانی امام رضا (ع) دعوت شده است.
و کبوتـــــر حالا، واژهها را به جان خلوت دخترانه اش ریخته است: کپـــر ... آرزو ... جـــادّه ... گنبد ... زیـــــارت ... حــــــــرم ...
وه که عجب شیرین است.
تـو، بعد از یک سال، بهترین دانشآموزان مستعد روستا را گلچین ک
درمان زخم دیابتی
تشخیص و درمان هدف اولیه درمان زخم پای این است که هر چه زودتر درمان را به دست آورد . هر چه درمان سریعتر باشد ، شانس کمتری برای ابتلا به عفونت وجود دارد .
عوامل کلیدی متعددی در درمان مناسب زخم پای دیابتی وجود دارد : پیشگیری از عفونت با استفاده از فشار بر روی ناحیه ، به نام " off " به کار بردن دارو یا مرهم گذاشتن گلوکز خون و دیگر مشکلات سلامتی که همه زخمها آلوده نیستند ، با این حال ، اگر مبتلا به بیماری مبتلا به عفونت باشد ، یک بر
زیرپوسته سکوت خرمشهر
شاید این روزها مطالبگران در سکوتی ناهنجار فرو رفته اند .مطالبگری که دراین شهر به وسیله دلسوخته گان به مردم آموزش داده شد .
خرمشهر در سکوت و جنجال مالکانی دارد که خود را نقطه شمار انفاس مردم حقجو می خوانند .شاید دیدن شهر سرسبز چهل ساله پیش و تغییر نیافتن بافت شهر برای بعضی اعجاب آور است .اما برای من جای تعجبی وجود نداشت .شهر سرسبز با درختان توت و آلبالو وگیلاس و قد علم کردن چنارها مرا باز به دوران آوارگی و دربدری انداخته با
در استان گیلان ، شمال ایران ، زنان به طور سنتی سر و موهای خود را با "لاچاک" می پوشانند ، که نوعی روسری است.
رنگ و شکل آن با توجه به سن زن و مکانی که در آن زندگی می کند متفاوت است.
لباس محلی گیلان یکی از زیباترین و منحصر به فرد ترین لباس های موجود در کشور می باشد که به دست زنان و مردان غیور گیلانی با کیفیتی بسیار بالا تهیه و دوخت می شود.
در مناطق دشتی ، روسری که معمولاً به رنگ های تیره است ، در یک مثلث تاشو زده شده و بالای گوش ها پیچیده می شود و دو دم آ
در استان گیلان ، شمال ایران ، زنان به طور سنتی سر و موهای خود را با "لاچاک" می پوشانند ، که نوعی روسری است.
رنگ و شکل آن با توجه به سن زن و مکانی که در آن زندگی می کند متفاوت است.
لباس محلی گیلان یکی از زیباترین و منحصر به فرد ترین لباس های موجود در کشور می باشد که به دست زنان و مردان غیور گیلانی با کیفیتی بسیار بالا تهیه و دوخت می شود.
در مناطق دشتی ، روسری که معمولاً به رنگ های تیره است ، در یک مثلث تاشو زده شده و بالای گوش ها پیچیده می شود و دو دم آ
JIKJIK,PISHI انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{
رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...?
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
روی آوردهام به کتابهای صوتی؛ به دلایل مختلف.
روزهایی که اطراف خانه و توی سرخهحصار دوچرخه سوار میشوم آنقدر آرام هستم که میتوانم علاوه بر دوچرخهسواری کار دیگری هم انجام بدهم. چه کاری بهتر از کتابهای صوتی؟
شبها چشمهایم جان دنبال کردن کلمهها بر صفحات کاغذ را ندارند. دو صفحه کتاب که میخوانم خوابم میبرد. چشمهای ضعیفم را یارای صفحات طولانی نیست. چه کاری بهتر از کتابهای صوتی که کسی برایم بخواند و من گوش بدهم؟ تازه اگر سر ح
درد پاشنه پا
روش درمان درد پاشنه پا با استراتژیهای خط اول شروع میشود که میتوانید در خانه شروع کنید : تمرینهای کششی . تمرینهای انجامشده ماهیچههای ساق پا به تسکین درد و کمک به بهبودی کمک میکنند .
از پابرهنه رفتن اجتناب کنید . زمانی که بدون کفش پیادهروی میکنید ، فشار و فشار زیادی بر روی زمین پا پا میگذارید .
یخ . قرار دادن یک بسته یخ بر روی پاشنه تان به مدت ۲۰ دقیقه در روز به کاهش التهاب کمک میکند . یک حوله نازک بین یخ و پاشنه تان
نورالدین پسر ایران حقا روایت شیرین و دلچسبی دارد؛ روایتی که گاه با لهجه ترکی درهم آمیخته و صفحات هشت ساله دفاع مقدس را روایت میکند. قصه ی جانباز 70 درصدی که تمام بدنش سوخته ، چشمش آسیب دیده و کلی ترکش در بدن دارد و بسیاری آسیب دیگر؛ ولی با این همه 77 ماه در جبهه حضور داشته که این خود سبب روایت خطی و کاملی شده است.
کتاب پس از روایت کوتاهی از کودکی و نوجوانی به داستان اعزام به جبهه یک پسر 15 ساله میپردازد. سپس داستان اعزام به جبهه غرب و جنوب و خطوط عم
هر دهه در آمریکا کتابی بنام ( اشتباهات بزرگ ) چاپ میشود .
از خاطرات رئیس سازمان ناسا ی آمریکا که در این کتاب ثبت شده این است که وقتی فضانوردان از جو زمین خارج میشدند، به علت عدم وجود جاذبه قادر به نوشتن گزارش نبودند. زیرا جوهر خودکار یا خودنویس بر روی کاغذ اثری نمی گذاشت .در سال 1968 رئیس سازمان ناسا تصمیم گرفت این مشکل را حل کند و از تمام شرکتهای تجاری و پژوهشی دعوت به همکاری کرد .
سرانجام پس از 5/8 ماه زمان و حدود 11 میلیون دلار سرمایه گذاری ی
نورالدین پسر ایران حقا روایت شیرین و دلچسبی دارد؛ روایتی که گاه با لهجه ترکی درهم آمیخته و صفحات هشت ساله دفاع مقدس را روایت میکند. قصه ی جانباز 70 درصدی که تمام بدنش سوخته ، چشمش آسیب دیده و کلی ترکش در بدن دارد و بسیاری آسیب دیگر؛ ولی با این همه 77 ماه در جبهه حضور داشته که این خود سبب روایت خطی و کاملی شده است.
کتاب پس از روایت کوتاهی از کودکی و نوجوانی به داستان اعزام به جبهه یک پسر 15 ساله میپردازد. سپس داستان اعزام به جبهه غرب و جنوب و خطوط عم
داداستان کوتاه پوتین سکسی
کفشهر
{} مردمانی کفش پرست ، دمپایی بدست _#اپیزود اول
امروز صاحبم دوباره مرا از توی جاکفشی بزرگ درون باغ در آورد. تازه داشتم به بقیه کفش ها پز می دادم که حالا حالاها قرار نیست از من استفاده ای بشود و من هم یک دل سیر می خوابم. ولی نخیر!!! باز شروع شد. به بندهایم قسم این بشر عاشق من است. آخر تقصیر من چیست که سیاه و سفیدم؟!!! شما بگویید مقصر منم که از نسل گورخرها هستم؟!
لبه دهانم را گشاد می کند، و پایش
امروز صبح از خواب بیدار شدم
و یه ریزززززززززز توی گوشم موزیک incomplete گروه بک ستریت بویز نواخته میشد.
نمیدونم چرا حقیقتش. درست هم نمیشه. همینجوری داره میخونه توی گوشم.
قبلنا دختر خیلی باحوصله تری بودم.
قدرت داشتم خیلی حرف بزنم، خیلی بپر بپر کنم و بالا پایین بپرم.
الان اون هیجانه با من مونده ولی اصلا پیش نمیاد که بتونم زیاد حرف بزنم، اصلا حوصله ندارم.
از من خیلی بعید بود. همیشه فکر میکردم تا آخر عمرم میتونم زیاد حرف بزنم. حدود نه ماهی شاید بشه، که
حمام، کَلوش، تکیه
7193
به قلم دامنه
پردۀ اول
به نام خدا. سلام. در کودکی پولی نداشتم تا اسباببازی بخرم. بالاترین بازی من، بازی با خاک بود و نیز لاستیک کهنهی ماشین، ساختِ بارکشِ حلَبی، لِینگهبازی، تیلبازی و الماسدَلماس.
زیباترین بازی من حُباببازی بود که وقتی به حمّام بُرده میشدیم، تا نوبت من برسد که پدرم بر تنم، تَنمال بکشد با کفِ زردْصابون (=صاوینکَف) حُباب میساختم و در فضای بخارگرفتهی حمام به هوا فوت میکردم. و این،
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنمدل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم
گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضاگاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم
آرزویم به جهان دیدن روی پسر استسوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟
کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضاتیره روز من از شام غریبان چه کنم
نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرانه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم
به خدا دوری معصومه و هجران رضامی کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم
از وطن کرده مرا دور،جفای هارونمن دل خسته سر گشته و حیران
.
دیوارهای آجرپوش که پیچکها همچون بختک برویش خیمه زده اند و تمام چهار گوشه ی خانه را یک به یک تصرف نموده و از تمام دیوارها بالا رفته اند ، در گذر زمان طی سالیان متمادی این خانه همچون سوهان روحم بودههربار که از نبش کوچه اش گذر کرده ام ، بی اختیار به یاد تلخ ترین حادثه ی روزگارم افتاده ام . و هربار به یاد گناهی افتاده ام که نابخشودنی ستگمان میکردم مرور زمان مشکل را حل خواهد کرد ، اما ، عذاب وجدان ، امانم را بریده ... خسته شده ام ، میخواهم از ای
زن و مرد همراه خانواده مرد به سفری رفته اند . هر کدام از مسیر جداگانه ای به مقصد رسیده اند . سفر کاری است و زحمت آور. برای بازگشت هم به ناچار همسفران باید از هم جدا شوند ماشین گنجایش همه را ندارد. زن که از تنهایی سفر کردن به دور از ونگ و وونگ بچه ها خیلی لذت می برد فداکارانه داوطلب می شود که خودش برگردد تا مرد بتواند مادر و خواهرش را هم علاوه بر بچه های خودش به مقصد برساند. قرار می شود که مرد وقتی مسافرهایش را پیاده کرد بیاید توی ترمینال و زنش را هم
http://www.rasht2019.blogfa.com
هر آدمی ، یک زندگیست
هر زندگی یک قصه ست
و اما برخی از این قصه ها به هزار و یک دلیل دچار فراز و فرود و پیچش های غیر معمولی هستند که فرای باور های ماست. پس ناگزیر خوانش آنان جذاب تر و پربار تر خواهد بود.
تابستان سال 1340 ناحیه ی کتم جان ، از توابع روستای ضیابر در اطراف شهرستان صومعه سرای گیلان ، ایران
سر راه کنار برید ، دوماد میخواد نار بزَنه
سیبِ سُرخ ، انارِ سُرخ به دومَنِ یار بزنه
مادیانِ سُم طلایی ِِعروس چِه رامِشهِ
راه
از همون روز اولی که من وارد گروه شده بودم هری برام توضیح داده بود که ما تابستونا یه برنامه دو- سه روزه خارج از شهر داریم که حالت ورک شاپ داره و کل گروه یه دور کاراشون رو ارایه میدن و بعد هم رو یه چیزی گروهی کار میکنیم.
از اون طرف هم تیم ما یه تیم شدیدا بین رشته ای هست. همه ی تیم روی توالی های ژنتیکی کار میکنند. ولی اگر بری از توالی های ژنتیکی بپرسی میگه: هر کی از ظن خود شد یار من :) یعنی یه عده فقط کارشون آزمایشگاهی هست و یکی مثل من هم از جنبه آماری
مرگ دختر آران و بیدگلی بر اثر خودسوزیسیدمحمد کاشفیپورامیری درگذشتجمعیت جهان تا ۲۰۵۰ به نزدیک ۱۰ میلیارد نفر می رسدعلایم مسمومیت با ویتامین D در کودک/کودکان روزانه چقدر باید ویتامین D مصرف کنند؟ویروسی که انسان را از پا در می آوردتنبلی اجتماعی عامل افزایش آسیبهای اجتماعیآیا شغلی برای پیرمردها هست؟مکملی برای کنترل چاقی و اختلالات متابولیکیازده خوراکی گیاهی، سوخت و ساز بدن را بالا می برندآیا قهوه میتواند کلید مبارزه با چاقی باشد؟درد
دخترکی راه راه قسمت اول .
ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
پنج عامل است که مانع رشد کودک می شود بسیاری از عوارض و اختلالاتی که کودک بدان مبتلا است، این ها نشانه هایی از رشدماندگی است در جنبه های مختلف.
هشت جنبه ی رشد داریم: رشد معنوی، خلاق، رشد فکری، رشد اقتصادی، رشد جسمی، رشد جنسی، رشد عاطفی و رشد اجتماعی.
این جنبه های مختلف رشد را 5 عامل تهدید می کند:
1- اولین عامل نظافت است.
2- دومین عامل نظم است. (والدین بسیار تمیز و والدین بسیار منظم.)
3- سومین عامل، تربیت است.
4- چهارمین عامل آموز
جلسه سوم هنرکده سروش . از داستان کوتاه و فی البداعه ای که مینویسم ، پیش آگاهی درون پیرنگ رو نسبت به مقدمه و سیر صعودی تفکیک بدید و مشخص کنید . 2_تعیین کنید که کشمکش های داستان کوتاه از چه نوعی هست؟ 3_ده غلط محتوایی هم درونش میزارم تا شما هر ده تا رو جلسه بعد پیدا کنید . در ضمن هفته گذشته که سی خطا و غلط بود. برخی از دوستان. رفته بودن غل، املایی برام پیدا کرده بودن ، که من نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ؟... غلط درون مایه ، ترتیب.پیرنگ اصلی ،
*بسم الله الرحمن الرحیم *
امشب که با تو انس به ویران گرفته ام
ویرانه را به جای گلستان گرفته ام
امشب شب مبارک قدر است و من تو را
بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام
پاداش تشنه کامی و اجر گرسنگی
گل بوسه ایست کز لب عطشان گرفته ام
از بس که پابرهنه به صحرا دویده ام
یک باغ گل زخار مغیلان گرفته ام
از میزبانی ام خجلم سفره ام تهی ست
نان نیست جان زمقدم مهمان گرفته ام
زهرا به چادرش زعلی (ع) می گرفت رو
من از تو رو به موی پریشان گرفته ام
من بلبل حسینم و افتادم از نو
میگن یه روز جبرئیل می ره پیش خدا گلایه می کنه که: آخه خدا، این چه وضعیه؟
ما یک عده ایرونی توی بهشت داریم که فکر می کنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی می خوانبجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آدیداس درخواست می کنن
هیچ کدومشون از بال هاشون استفاده نمی کنن، میگن بدون بنز یا بی ام و یا تویوتا جائی نمیرناون بوق و کرنای من هم گم شده… یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد
خسته شدم از بس جلوی
فاطمه معتمدآریا متولد 7 ابان سال 1340 در شهر تهران است او بازیگر سینما ایران است. پدرش فرمانده ایستگاه آتشنشانی محله دزاشیب شمیران بود.
همکاری با کارگردانان معروف
او در فیلم های کارگردانان معروف ایرانی همچون بهرام بیضایی، رخشان بی اعتماد، بهمن فرمان آرا، ایرج طهماسب و محسن مخملباف ایفای نقش کرده است و بسیار مورد ستایش قرار گرفته است.
شروع فعالیت هنری
او از سال 1353 وارد کانون پرورش فکری کودک و نوجوان شد. در سال 1355 به عنوان هنرجوی هنر در دان
زمان و سن راه افتادن کودک
بیشتر کودکان اولین قدمهای خود را بین ۹ تا ۱۲ ماهگی برمیدارند و وقتی ۱۴ یا ۱۵ ماهه شوند دیگر به خوبی راه میروند. اما اگر کودک شما کمی دیرتر شروع به راه رفتن کرد نیز نگران نشوید، زیرا برخی از کودکانِ کاملاً نرمال و طبیعی تا ۱۶ یا ۱۷ ماهگی راه نمیروند. کوک شما در طول اولین سال زندگیاش مشغول تقویت عضلات تمام بدن و کار روی هماهنگی آنها خواهد بود. به این ترتیب که او ابتدا نشستن، غلت زدن و چهار دستوپا رفتن را یاد می
زندگینامهرامش، با نام اصلی آذر محبی تهرانی، در ۲۲ آبان ۱۳۲۵ در شهر تهران و در خانوادهای با سه خواهر و یک برادر به دنیا آمد و تا دیپلم طبیعی به تحصیلات خود ادامه داد. او تصمیم داشت بعد از دیپلم وارد دانشگاه شود و در رشتهٔ جراحی به تحصیلات خود ادامه دهد، اما به عرصهٔ خوانندگی روی آورد.
خوانندگیرامش از ریشههای موسیقی کلاسیک فارسی شکوفا شده بود و حرفه خود را بهطور رسمی در سال ۱۳۴۳ با ترانه "پرستو جان" در برنامه "یک شاخه گل" رادیو گلها آغاز
Travis Fimmel که در مزرعه والدینش در استرالیا بزرگ شده بود ، یک میلیون مایل از چراغهای روشن هالیوود فاصله داشت ، اما یک برخورد احتمالی با یک پیشاهنگ مدل سازی ، روند زندگی او را برای همیشه تغییر داد. وی پس از قدم زدن در لندن ، تصمیم گرفت شانس خود را در ایالات متحده آمریکا امتحان کند - و طبق گفته سیدنی مورنینگ هرالد ، او بلافاصله پس از "تکان دادن پابرهنه در مدل های LA" یک قرارداد فوراً به او پیشنهاد شد. او چهره (و بدن) کالوین کلین شد ، اما در حالی که درآمد
ممکن است در ابتدا به نظر برسد که: کشمیر یک کشور عقب افتاده، بامردمانی جنگل نشین است، که فقط برای گردشگری باید به آنجا رفت! ولی اینطور نیست. کشمیر کشوری است که با سه کشور قدرتمند چین و هند و پاکستان، همسایه است که هر کدام می توانند: یک لقمه چپ! از ان درست کنند. البته ناگفته نماند که هرسه کشور، سعی کرده اند استانهایی را به خود ملحق کنند، که 20میلیون جمعیت آن بین این سه کشور در رفت و آمد هستند. اما هنوز کشمیر زنده است، و اکثریت آنان را مسلمانان تشکیل
اگر شما مبتلا به دیابت هستید , احتمالا روزانه چندین بار میزان قند خون خود را بررسی می کنید تا در محدوده ی “سالم” باقی بماند . یک بار در روز هم پای خود را معاینه کنید. چرا؟ دیابت میتواند منجر به کاهش جریان خون در پای شما شود , پس بریدگی های کوچک و زخم ها به خوبی التیام پیدا نمی کنند و بهبود آن ها میتواند زمان بیشتری ببرد. اگر میزان قند خون شما به خوبی تحت کنترل نیست, شما میتوانید احساس بی حسی یا کم حسی در پای خود بکنید. ممکن است حتی متوجه یک جراحت ک
مهمترین برنامهی تلویزیونی تاریخ جمهوریاسلامی، بدون کمترین تردیدی، «عصر جدید» است، که با این حجم از اثرگذاری و اهمیت، تصمیمگیری دربارهی آن نمیتواند در حد یکشبکهی تلویزیون صورت گرفتهباشد: نمایش استعدادیابی تلویزیون نظام، که تمام اجزاء بصریاش، طابقالنعل بالنعل، همان جزئیات برنامهی آمریکایی استعدادیابیست؛ از نماد ردّ شرکتکنندگان، تا اندیشهای که بهدنبال ترویج آن است: اینکه اگر بخواهی میتوانی. از بومیساز
صفحه 110 ،پاراگراف اول. اثر شهر خیس ، بقلم ~شهروز براری صیقلانی ¦نشر رستگارگیلان
محله
ﺍﺯ ﺲ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺳﺴﺖ ﻭ ﺳﺎﻩ ، ﻣ ﺩﺭﺧﺸﺪ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍ ﺑﺪﺍﺭ . -ﺷﺐ ﻧﻤﻨﺎ ، یخ میبندد بر تارپود کیسه ی عـَــرظَــنِ قناری ، در گوشه ی انبار. بالای پلکان های خلوت خانه ای سنتی و حرُمت پوش ، در ابتدای ایوان ، گربه ی تیره رنگــ بروی حصیر مینشیند ، و در آغوش سیاهه شب ، مـَــحو و بی حرکت میشود . درخت لرزان بید ، رو در روی حوضچه ی
هومن سیدی بازیگر و کارگردان جوان سینمای ایران، در سالهای اخیر مورد توجه زیادی قرار گرفته است.
میتوان او را یکی از جوانان خوشنام سینمای ایران دانست که خیلی زود توانست از مجرای حضور در انجمن سینمای جوانان رشت و کلاسهای بازیگری وارد دنیای سینما شود و البته با ساخت چند فیلم کوتاه از جمله «35 متری سطح آب» و «دندان آبی» که بسیار مورد توجه جشنوارههای داخلی قرار گرفتند، پا به عرصهی حرفهای و سینمای بلند داستانی گذاشت. مسیری که او طی کرد ت
برنامه
برنامه
به نام ِ خداو به تسلیت ِ این مصیبت ِ بزرگ ، سلام
*****************************************
بعضی روزا دلت میخواد یه جاهایی باشی که نیستی
بعضی وقتا دلت بدونه این که بدونی چرا .. تنگ میشه
یه دلتنگی ای که شاید خودتم دلیلش ُ ندونی
دلیلش ُ ندونی تا اون موقعی که نگاهی به تقویم میندازی و میفهمی که این احساس ِ دلتنگی از کجاست
حضرت امام صادق ع فرمودن : شیعیان ی ما حتی اگر در سرزمینی دور از زمان و مکان باشند در ایام ِ شهادت و مصیبت ِ ما .. دلهاشون بی آن که بدا
رمان الف
داستان شماره یک در وبلاگ
قسمت. فرجام از داستان بلند مهربانو رو براتون به اشتراک گذاشتم. (جنون_مرگ)
به نام تاری
شماره یک. رمان الف
__مهربانو ، در امتداد شومترین و کینهجویانهترین اقدام زندگیش حرکت کرد و طبق نقشه ای از پیش تعیین شده ، کپسولهای قرص شب پدرش را باز و خالی نمود، درونش را با پودر خاکستری رنگی با احتیاط پُر نمود و کنار لیوان آب گذاشت. اسپرهی تنفس پدرش را کاملا خالی نمود. گوشهی شلنگ گاز بخاری را با ظر
#دوستان عزیزی که نماز و روزه و ختم قرآن قضای اموات(ره) برگردنشان میباشد می توانند با مراجعه به منوهای بالای صفحه وبلاگ وارد گزینه نماز و روزه استیجاری شوند واین دین بزرگ را از خود ساقط کنند.. /\ /\
111- و من خطبة له (علیه السلام)> فی ذم الدنیا <أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیَا فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ وَ رَاقَتْ بِالْقَلِیلِ وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ وَ تَزَیَّن
التهاب
چند هفته پیش، غروب، سوار ماشین شدم تا بروم پارک ساحلیِ نزدیک خانهمان، بلال بخرم. نمه بارانی میآمد. ریز ریز و یواش. چند دقیقه مانده بود به اذان و من گوشه ی صندلیِ عقب ماشینی کِز کرده بودم. سرم را تکیه داده بودم به شیشه ی مثلثیِ دودی و زل زدهبودم به بلورهای کوچکِ باران که زیر نور چراغهای تزیینیِ خیابان رنگ عوض میکردند. راننده آرام میراند و هر چند ثانیه یکبار برای آدمها که در حاشیه ی خیابان، منتظر ایستاده بودند بوق میزد که یا
... گاهی بیهوا مبتلا میشوی بهزخمهای اجباری... دردهایی که برای درمانشان نداری هیچ و هیچ اصراری ... تنهایی عادت تنت میشود طوری که دیگر از کسی نمیخواهی امدادی... گاهی میشود که خوشی با کابوس های تکراری ... با چشمهای کبود روز بعدش وسوگواریهای انکاری... گاهی شاید سربازی شوی قداریکه باید زند سرها را کراری همان گاهی که خاور میانه از دور و نزدیک بالاخص جدا میشود با سیم های خار داری... همان گاهی کهانفجار پشت انفجار رخ می دهد وپیش می آید موقعیتی اضطراری ... م
در گذر از پیچ تند هجده سالگی
با کوله باری از عشق و دلدادگی
آرام و صبور و بیصدا ، تقدیر بر من قضب کرد،
حین خروج از خانه ،پدر بر من تلخ نظر کرد
مادر از پستوی نهان ، به ناگه ظهور کرد
پرسش های پی در پی،
به کجا لش میبری؟
آرام مگر سر میبری!
سرآخر تو یکی آبرویمان را میبری
با پسر مشت کریم هم تازگی که دور میزنی
دو فردای دگر لابد به سیگار و حشیش هم پُک میزنی
به یکباره مادر بوی سوخت غذایش که بلند شد از پیشرویم برطرف شد
افسوس دوخت و دوز خو
پیشنوشت: با سلام و عرض ادب و احترام خدمت خوانندگان جانِ . با یک سری دیگر از سری متنهای فوق طولانی (اَبَرمتن ) در خدمت شما هستم. اینبار با یک تراژدی واقعی از دنیای کودکیام مهمان خانههایتان شدهام. پیش از خواندن این ابرمتن عاجزانه و ملتمسانه تمنّا دارم که اگر هوای حوصلهتان ابری نیست، ظرف دل و دماغتان نشکسته و کاسهی صبر و قرارتان از ناملایمات روزگار لبریز نشده، به خواندن این قسم از چرندیات بنده همّت گمارید، چرا که اینجانب به عمهه
پیشنوشت: با سلام و عرض ادب و احترام خدمت خوانندگان جانِ . با یک سری دیگر از سری متنهای فوق طولانی (اَبَرمتن ) در خدمت شما هستم. اینبار با یک تراژدی واقعی از دنیای کودکیام مهمان خانههایتان شدهام. پیش از خواندن این ابرمتن عاجزانه و ملتمسانه تمنّا دارم که اگر هوای حوصلهتان ابری نیست، ظرف دل و دماغتان نشکسته و کاسهی صبر و قرارتان از ناملایمات روزگار لبریز نشده، به خواندن این قسم از چرندیات بنده همّت گمارید، چرا که اینجانب به عمهه
یه پاراگراف از قسمت سیر صعودی پیرنگ رمان براتون گذاشتم که قبل از لکه ی انار بر دامن باکره ی مهربانو هست و یک پاراگراف هم از بعد کنش و نقطه اوج ، و سپس قسمت فرجام پیرنگ رمان مهربانو رو براتون انتخاب کردم. نویسنده ی اثر هم من نیستم بلکه واسه اثر شین براری هستش. و واسه نشر چشمه بود)
صفحه 277 پاراگراف اول
یکروز معمولی، کمرنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه و دستانِ روزگ
هیدئو کوجیما با بازی دث استرندینگ توانسته است تا درکنار خلق اثری که پیش از این نمونه آن را ندیدهایم، درنهایت محصولی با کیفیت را هرچند برخلاف باب میل برخی گیمرها روانه بازار کند.
همیشه در هر صنعتی قدم گذاشتن در مسیر نوآوری ریسک زیادی را به همراه دارد. اینکه سالها مدیومی یکسان را با شاخ و برگ دادن روانهی بازار کنید و هرسال میلیونها دلار پول را به جیب بزنید طبیعتا انتخاب آسانی است. ولی هر صنعتی نیاز به تغییرات دارد و گاهی این تغییرات ب
یه پاراگراف از قسمت سیر صعودی پیرنگ رمان براتون گذاشتم که قبل از لکه ی انار بر دامن باکره ی مهربانو هست و یک پاراگراف هم از بعد کنش و نقطه اوج ، و سپس قسمت فرجام پیرنگ رمان مهربانو رو براتون انتخاب کردم. نویسنده ی اثر هم من نیستم بلکه واسه اثر شین براری هستش. و واسه نشر چشمه بود)
صفحه 277 پاراگراف اول
یکروز معمولی، کمرنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه و دستانِ روزگ
توجه ؛ این متن بدلیل تحت مالکیت بودن. و حق کپی رایت توسط ناشر ، بصورت. جملات. رندوم Ran
یکرRandom و تصادفی از نرم افزار رایتین دمو تهیه شده و نظم و نظام کلی و مفهومی و دستوری ان مطابق نسخه ی اصل نمیباسد ، این تنها راه به اشتراک گذاردن آثار برتری ست که ناشرین ان در ایران حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد بودن و پ پایبندی به قوانین بریتانیا موظف به رعایتش میباشیم.
رمان جدید کلیک کنید★ رمان ۲وارد شوید٭
ست که ناشرین ان در ایران حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد بودن و پ پایبندی به قوانین بریتانیا موظف به رعایتش میباشیم.
یکروز معمولی معمولی، کمرنگ و غمناک زیر آسمانی ابری آغازگشته بود ٫؛٬ چنان غمی بر وجود پسرکی غزلفروش ،تار تنیده بود که گویی دلش شیشه و دستانِ روزگار سنگ گردیدهبود
پسرک پر از حرف ه
.
توجه ؛ این متن بدلیل تحت مالکیت بودن. و حق کپی رایت توسط ناشر ، بصورت. جملات. رندوم Ran
یکرRandom و تصادفی از نرم افزار رایتین دمو تهیه شده و نظم و نظام کلی و مفهومی و دستوری ان مطابق نسخه ی اصل نمیباسد ، این تنها راه به اشتراک گذاردن آثار برتری ست که ناشرین ان در ایران حق مالکیت معنوی آثار را. در فدراسیون نشر اروپاه به ثبت رسانده اند و ما نیز بدلیل متعهد بودن و پ پایبندی به قوانین بریتانیا موظف به رعایتش میب
رمان زیبای پارادوکس جنسی
بقلم شین براری . تقدیم به شما آیدا آغداشلو. گوتنبرگ. Jun 2020
اپیزود سیاوش یا سوگند
ﺳﺎ ﺑﺰﺭ ﻪ ﻮﻝ ﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﺎﺭﺦ ﺭﻭ ﺩﻭﺷﺶ ﺳﻨ ﻣﺮﺩ، ،ﺎﻫﺎ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺮﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﺼﺎﺶ ﺸﺪﻩ ﻣ ﺷﺪ . ﺑﻪ ﺳﺨﺘ ﻧﻔﺲ ﻣ ﺸﺪ . ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭﺷﺖ ﻋﺮﻕ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺪﻧﺶ میچکید قدمهای کوتاه و بلندش با ریتم تندتری میگرفت، گویی از مهلکهی دوزخ متواری میشد
بچگی تا یبچارگی بقلم شهروز براری صیقلانی شین براری
نمیدانم خارج از خوشبختی های کودکانه چه چیزایی در انتظارم است نمیدانم آیندهی من زیبا و یا وحشت انگیز خواهد شد!..
تراژدی چیزیه که آدمها رو شکل میده، البته برخی از افراد رو. و رویا چیزیه که آدمها رو برای ادامهی مسیر سخت و صعب العبورِ زندگی تشویق میکنه. هر درام با یه رویا آغاز میشه، اینها چیزهایی بود که باباحمید سالها قبل وقتی که فقط شش سالم بود بهم گفت. اون دا
شهروز براری صیقلانی نویسنده اثر: مریم سادات
ادامه ی اپیزود نیلیا
مشکل مریم السادات از آنجایی آغاز شد که فردی قانونمند و سختگیر بعنوان رییس جدید آسایشگاه روحی روانی منصوب گشت و.....
تقویم چهار برگ دیواری به اواسط اسفند رسید و رشت سردش شد. در سکوت غمزده ی شبهای آسایشگاه ، مریم سادات نجوایی آشنا را میشنید گویی روح پسرک خردسالش از پشت بیست تقویم همچنان او را میخواند ، گاه در عالم خواب و رویا صدای پسرش داوود را آنچنان واضح و رسا میشنیدش که ب
مشکل مریم السادات از آنجایی آغاز شد که فردی قانونمند و سختگیر بعنوان رییس جدید آسایشگاه روحی روانی منصوب گشت و.....
تقویم چهار برگ دیواری به اواسط اسفند رسید و رشت سردش شد. در سکوت غمزده ی شبهای آسایشگاه ، مریم سادات نجوایی آشنا را میشنید گویی روح پسرک خردسالش از پشت سی تقویم همچنان او را میخواند ، گاه در عالم خواب و رویا صدای پسرش را آنچنان واضح و رسا میشنیدش که با صدای بلند پاسخش را میداد و ناگزیر به بیداری میرسید
مریم السادات در آستانه ی
درباره این سایت