نتایج جستجو برای عبارت :

عقده ای نباشیم.

واقعا خیلی خوشحالم که اینترنت و محیط های مجازی وجود دارن
و کمک میکنن که مردم ما نفری یه اکانت بسازن و مدیر کانال تلگرم و ادمین فلان جا و نمیدونم مدیر اینور و اونور بشن و عقده ها رو مقداری جبران کنن.
عقده مدیریت به شدت در مردم ما فوران میکنه
فکر نکنین با رفتن این رژیم این عقده در ما درست خواهد شد. نه. اینا برن هم یه عده دیگه میان که دیکتاتورتر و بد ترن.
چون مشکل ما مردم ایران هستیم
مشکل ما مردم دلال و مورگیج بروکر و دروغ گو و عقده ای و سرکوب گر و دی
مامان و بابا تمام این سالا یه کاری کردن که وقتی نیستن,برادرام مث قحطی زده ها شروع میکنن به پختن غذاهای جدید و خلاقانه و چرب و پرادویه تا عقده ی تمام غذاهای رژیمی و بی مزه ی بیمارستانی و هویجی این سالهای مامانو دربیارن.
اون یکی که با خروج مامان 20 کیلو کالباس و سوسیس تو یخچال پر میکنه و روزی 20 وعده,صبح و شب و کله سحر و بوق سگ بوی روغن راه می اندازه تا عقده هاشو وا کنه...
من؟ هنوزم که هنوزه جلو مغازه ها وایمیسم و جبران تمام اردوهایی که بچه ها چیس و پف
این که مسیح می‌گوید: «من دردِ شما را به دوش می‌کشم.» چه معنی‌ای دارد؟
درد: به زبان‌آمدنِ گره، و لب‌گشودنِ عقده.
پس مسیح می‌گوید: «من گرهِ شما را به زبان درمی‌آورم و عقده‌ی شما را لب باز می‌کنم. یعنی درونی‌ترین حفره‌های شما را از آنِ خودم می‌کنم. و آن وقت که همگیِ شما از آنِ من شدید، من نه شما را و دردِ شما را، بل‌که دردِ خودم را و خودم را (که حالا تمامِ شماست) به دوش می‌کشم.»
حس می‌کنم که این نوشته را هرچه زودتر باید تمام کرد. صورتِ این گزا
خشمگینم.
از عقده‌هایی که تو جامعه موج می‌زنه.
از این جامعه‌ی عقده‌پرور که وقتی یکی به یه قدرتی، هرچند کوچیک می‌رسه، اون عقده‌ها براش موتور محرکه‌ی پروروندن عقده‌ای‌های دیگه‌ای میشه.
و این سیکل فقط با خودآگاهی شکسته میشه.
چقدر محاسبه‌مون ضعیفه.

چشم‌هام دیگه نمی‌تونن باز بمونن. دیشب بیدار بودم. امشب دو سه ساعت خوابیدم. الان احساس کردم چقدر تشنه‌مه و یادم اومد که دیروز آب نخوردم. از بالا تا پایین با همه‌شون دعوا کردم، نگهبان، حسابدار
نمیدونم چرا ورق اینطور برمیگرده که باید این روزها رو به استرس برای مسائل انقدر حاشیه ای بگذرونم و وقت عزیز و باارزشم رو صرف کارهایی کنم که هیچ ارزشی برای آینده ام ندارن...
پناه میبرم به خدا از شرّ تمام آدمهایی که جز عقده چیزی برای نشون دادن به دنیا و باقی آدمها نداشتن...
_خردادماه نود و هشت،کارورزی اطفال،در انتظار عقده گشایی اتند عفونی!(که خدا هرگز از دل سیاه و مکر و ظلم هاش نگذره)_
~التماس دعا
هم کوپه ایم
با یه دانشجوی عقده ای،
یه سلیطه؛ ازینایی که هی داد و بیداد میکنن... و همش میگن ایران بده، عربا ملخ خورن، آلمان اقتصادش قویه ولی در عمل نهایتا نظرانشون درباره ی کاشت ناخن و شینیون عروس میتونه مورد قبول باشه..
و‌ یک آدم بی نهایت معقول و آروم.
درباره ی این نفز سوم چیز زیادی در دسترس نیست ، ولی درباره ی دانشجوی عقده ای میتونم بیشتر توضیح بدم :))
تا خود کوپه اومد و کمکم کرد :) بعدش صبر کرد قطار حرکت کنه، دست تکون داد! بعد رفت خونشون!
در پست های قبلی بارها در مورد اهمیت باور داشتن به خودمان و مسیری که میخواهیم ادامه دهیم حرف زده ام. اینکه چقدر مهم است احساس "درست" بودن داشته باشیم تا نظرات و احیانا توهین های دیگران باعث رنجش ما نشود و ما ثابت قدم در راه هدفمان باقی بمانیم. اما بیایید ببینیم چطور باید با تردید هایی که در جانمان ریشه دوانده اند و نمیگذارند هیچ انتخابی بکنیم مبارزه کنیم.
 
بیایید از عقده هایمان کمک بگیریم
شما عقده ی چه چیزی را در زندگی دارید؟ کاملا رک و صریح حر
دوست دارم فردا بگم علی بیا
تو هم با من بیا...بیا با من باش
بیا باهم بریم شیطنت کنیم
بخندیم....
برای یک روزم که شده همه چیز رو فراموش کنیم
شاد باشیم فارغ از همه چیز و همه کس
من خیلی چیزا رو با تو تجربه کنم...
خوشحال باشم
و تو....آزاد باشی....
رها باشی....
چه به حال روزمون میاره این کمبودا
که من کمبودامو باهاش جبران میکنیم
و اون یه جا دیگه پناه اورده
گاهی ما خودمون سرنوشتمون رو عوض میکنیم....
دوست دارم برای یکبارم که شده پا بذارم روی همه چیز
و اون کاری رو بکن
حتما شده که از یه نفر بدتون بیاد و ازش عقده داشته باشین. حالا این عقده می تونه از هرچی باشه عقده ی من از این بود که هی چقولی منو می کرد و مسخرم می کرد. هم کلاسیم بود خیلی هم درس بد بود یعنی می فهمید ولی همش تنبلی در می آورد سز کلاس حواسش پرت بود به کلاس هم گند زده بود 
امروز سر زنگ ریاضی ترین هایی که معلم سر کلاس حل کرده بود رو ننوشته بود بعد معلم فهمید و اوردش نیمکت اول کنار من گفت حواست باشه هرجا ننوشت به من بگو                                          
* دیدم همیشه هر پستی که میذارم یک غم و اندوه و گلایه‌ای توش هس، شرمم اومد که الان که حالم خوبه پست نذارم؛)
* همین دیگه.. حالم خوبه:))
* به یکی از چیزای کوچیکی که خیلی وقت بود میخواستم رسیدم. حالم خیلی خوب شد چون با تمام کوچیکیش،
انقد حسو حال خوب داشت که تونست همه‌ی حال بدی رو که طی 8 ساعت گذشته گریبان‌گیرم شده بود و هیچجوره دست از سرم برنمیداشت رو بشوره ببره:))
* البته که قسمتیش رو مدیون داداشمم که استارتشو برام زد و بعد ازون همونی که این کار کوچیک ا
وقتی به گذشته فکر میکنم چیزی جز یه اتاق تاریک با جند لامپ نیمه سوخته نمیبینم ...کل عمرم کلی سختی کشیدم .. مخصوصا این 3 سال اخر ..
17 - 18- 19 سالگیم 
هیچی از زنگی کردن نفهمیدم . نه رفیق صمیمی ای . نه مسافرتی . نه تفریحی و خیلی نه ها ی دیگه !
اما وقتی به آینده فکر میکنم فقط یک اتفاق میتونه اونو با گذشته ای که ازش حرف زدم متمایزش کنه !
دلمو خوش کردم به رخ دادنش تو این تابستون !
یعنی این تابستون اتفاق میفته ؟
"ولش کن در موردش حرف نزنم " ؛ این جمله رو بعد از 2 ساعت
وقتی به گذشته فکر میکنم چیزی جز یه اتاق تاریک با جند لامپ نیمه سوخته نمیبینم ...کل عمرم کلی سختی کشیدم .. مخصوصا این 3 سال اخر ..
17 - 18- 19 سالگیم 
هیچی از زنگی کردن نفهمیدم . نه رفیق صمیمی ای . نه مسافرتی . نه تفریحی و خیلی نه ها ی دیگه !
اما وقتی به آینده فکر میکنم فقط یک اتفاق میتونه اونو با گذشته ای که ازش حرف زدم متمایزش کنه !
دلمو خوش کردم به رخ دادنش تو این تابستون !
یعنی این تابستون اتفاق میفته ؟
"ولش کن در موردش حرف نزنم " ؛ این جمله رو بعد از 2 ساعت
عرض سلام‌ و تشکر از توجه و همراهی تون
بی مقدمه موضوع این جلسه رو عرض میکنم:
قبل از اینکه بخوایم باز بگیم مشکلات اقتصادی و ... ، بنظرم یه موضوع مهم تر هست که تو این تاپیک درباره ش بحث میکنیم‌، اونم عقده پسر ها هست . پس موضوع میشه عقده پسر ها، عقده واژه بد و توهین آمیز نیست، اصلا این قصد رو ندارم، در ادامه من نظر خودم رو میگم و از شما هم میخوام وارد بحث بشید . 
یکی از دلایل اصلی کاهش درخواست ازدواج از طرف پسر ها ، دل شکستگی هست که‌ دارن، عده ای شون ح
 
همه ی آدمها عقده هایی هست که دارند. بعضی کوچیک بعضی بزرگ. حتی گاهی خودشون نمیدونن یا بعدا متوجهش میشن . حالا عقده چیه؟ عقده مسئله ای که یه ادم دلش میخواد اما سرکوب میشه. بزرگ و کوچیک هم فرقی نداره. و من هم جدا از بقیه نیستم و عقده هایی هست که دارم. بعضی هاشو وقتی که رفع شدن فهمیدم. مثلا یه زمانی عقده ی لک زدن داشتم. چون هیچوقت اجازه نداشتم که بیرون از خونه لاک بزنم اونم رنگهایی که توجه رو جلب میکرد ! اما الان انجامش میدم و برام یه امر شاید عادی
یه پست پیامکی فرستادم با عنوان حجم عظیمی از عقده ولی بیان ثبتش نکرد ...
موضوعش هم عدم همکاری پرسنل لیبر با ما بود ... مسئول شیفت سرتاپا عقده شون نذاشت ما تو
لیبر بمونیم در حالی که سوپروایزر عصر اجازه داده بود !!! دیگه نگید پرستارها بد اخلاقن ها ، پرستار ها
در مقایسه با ماماها ماهن،  مااااااااه!
 
این مدته ، یعنی از اون موقع که امتحانام تموم شده تا همین الان چندین و چند بار خواب ا.د و مرکز رو
دیدم ... همه خوابها هم یک مضمون واحد دارن و این منو میرسونه!
سلام
ضمن تشکر از همه ی مخاطبان و عومل که باعث شدن همچین محیطی وجود داشته ...
تابستون بعد از اولین کنکورم شاید اولین تابستونی بود که خودم رو آزاد میدیدم ...، عقده همه ی این 18 سال رو میخواستم پیاده کنم...، از پیدا کردن دوست دختر تا شب ها نخوابیدن و کلی کارهای دیگه که ممکنه برای یه آدم درسخون، مذهبی معمولی که کلا دوست باز نیست و سال آخرش هم به علت همین عقده ها نتونسته رو درس تمرکز کنه و رتبه ش بد شده ... عقده شده باشه... 
تو همین تابستون با یه دختری یکی د
سلام
دختر خانوم ها؛
چرا بعد اینکه یکی بهشون ابراز علاقه میکنه یا پیشنهادی میده و حالا به هر دلیلی رد میکنن میرن به همه میگن که مثلا فلانی به من پیشنهاد (حالا دوستی یا ازدواج) داد و من رد کردم! و باهاش پز میدن؟واقعا این چه کاریه که بعضی ها میکنن؟، مخصوصا توی یه سری محیط هایی مثل محل کار یا دانشگاه. 
اصلا این کار به غیر عقده چی میتونه باشه؟ سوالم اینه چرا وقتی طرف یه پسر خوشتیپ و خوب هست میرن همه جا جار میزنن که فلانی منو میخواست اما چرا وقتی طرف
شاید خنده تون بگیره ولی واقعا اینجوریه.
پسرای ایرانی اغلبشون، هر جای دنیا که باشن (و همینطور دخترای ایرانی البته)، یه جور عقده های عجیب دارن.
مثلا:
دو تا ازدوستای دختر من رو، که هر دو ایرانین، هر کدومشون با سه چهار تا هندی خوابیدن.
هر بار هم هندیا قول ازدواج و علاقه دادن و هر بار اینا رو ول کردن و رفتن با یه هندی ازدواج کردن.
ولی هر بار هم میگن که نه ما باز هم با پسر ایرانی وارد رابطه نمیشیم. 
پسر ایرانی چه مشکلی داره؟! خیلی برام عحیبه حرفاشون. خی
به نام خدا 
یکی از دغدغه های مهم خانم ها برای ازدواج شناخت آقایون هست که علتش میتونه مسائل زیادی اعم از اختلالات جنسی یا تنوع طلبی آقایون باشه. از این رو بیشتر به دنبال فهم جهان بینی آقایون نسبت به خانم ها هستند.
همان طور که می دونید روانشناسان معتقدند رفتار مردان با خانم ها تابعی از حسی هست که به مادرشون دارند، بعضی ها حس پسر به مادر رو از نوع جنسی و بعضی از نوع غیر جنسی می نامند. کسی که معتقد بوده این کشش از نوع جنسیه فروید پدر علم روانشناسیه
در جامعه انسان های متفاوتی هستند که برحسب لیاقتشان، شایسته حقوق ویژه مادی یا معنوی ای هستند. اگر این حقوق دیده نشوند، عقده های اجتماعی پدید می آیند و روزی این عقده ها سر باز می کنند و افراد را در برابر حکومت به واکنش و عکس العمل وا می دارند و گاه کار به جاهای خطرناک می کشد. اینکه مسئولان عالی رتبه نظام به سیره و سیاست امیرالمؤمنین(ع) که یک عمر خوانده اند ایمان بیاورند و به خاطر خدا و برای خدمت به خلق و پاسداری ارزش ها در کار خود تجدیدنظر و آثار
حیف که وقت برای نوشتن ندارم. وگرنه دودمان این مسئولینی که تا دانشجوی غریب گیر می آورند، تمام عقده های زندگی شان را رویش خالی می‌کنند، به باد فنا میدادم.
فعلا گوشتمان لای ساطور شماست. تا میتوانید، بکَنید که دیگر این فرصت گیرتان نمی آید. ما صاحبی داریم که به وقتش احقاق حق می‌کند. پس بچرخ تا بچرخیم. 
حیف که عجالتا وقت برای نوشتن ندارم. وگرنه دودمان این مسئولینی که تا دانشجوی غریب گیر می آورند، تمام عقده های زندگی شان را رویش خالی می‌کنند، به باد فنا میدادم.
فعلا گوشتمان لای ساطور شماست. تا میتوانید، بکَنید که دیگر این فرصت گیرتان نمی آید. ما صاحبی داریم که به وقتش احقاق حق می‌کند. پس بچرخ تا بچرخیم. 
خدایا چه کنم چند روزه لام تا کام حرف نزدم و فضای خونه غم آلود و شیطانیه و همش غم تزریق میکنن انگار یه  عده منتظر بودن من خفه شم تا سو استفاده های خودشون رو بکنن نمی دونم ولی غم تا جایی خوبه که با اشک تبدیل به خوشی شه اگه قرار باشه الکی نگران باشی و  هی زانو غم بگیری و عقده کنی شیطان سواستفاده میکنه من دوست ندارم کسی بخاطرم غم بخوره و الکی نگران حالم باشه و حالمو بدتر میکنه شیطونه میگه یه آهنگ رقص بزار و برخص و فیلم ضبط کن حالا تا فکرامو بکنم ببین
 استاد از سایتوکاین و سیستم کمپلمان حرف می‌زد و او ردیف آخر می‌خوانْد: 
"این رشته های به شدت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف و لطیف مادر است که می‌تواند از هم جدا کند که عقده به وجود نیاید، گره به وجود نیاید، هیچ کس دیگر نمی‌تواند..."
کنار صفحه، بزرگ نوشت: آه. 
 استاد از سایتوکاین و سیستم کمپلمان حرف می‌زد و او ردیف آخر می‌خوانْد: 
"این رشته های به شدت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف و لطیف مادر است که می‌تواند از هم جدا کند که عقده به وجود نیاید، گره به وجود نیاید، هیچ کس دیگر نمی‌تواند..." 
کنار صفحه، بزرگ نوشت: آه. 
انسانم آرزوست ... 
 
اینکه با کسی هم نشین بشی، هم کلام بشی 
که واقعا بی عقده باشه ..
خیییییلییییی کم پیدا میشه ..
یه جورایی در جهنمی تخفیف داده شده زندگی می کنیم ..
ارتباط که با خدا خوب بشه .. دیگه اینقدر توی این دنیا اتصالی و قطعی نداریم 
آدما حب و محبوبشون یکی میشه
و خیییییلیییییی از مریضیهای درونشون درمان میشه 
امشب دمامون هفت درجه است و خب اون کدوم عقده ایه که میخواد در بالکن رو تا صبح باز بزاره؟
احسنت،نامبرده
از اونجایی که از اول تابستون تا الان من یک روز هم تو گرمای یخچال آب کن تهران خونه نبودم،قندیل بستن رو حق مسلم خودم میدونم:دی)
بله هوا سرده اینقدر که ظهر باید با سوییشت و بافت و اینا میرفتی بیرون تازه ظهر که آفتاب وسط آسمونه:/
همه ی دخترا دوست دارن یه وقتا 
یکی باشه که فارغ از همچی فقط به حرفاشون گوش بده.
درد و دلاشونو گوش کنه و چیزایی که نمیتونه دختر درست شون کنه رو راست و ریس کنه.
بگیرشون تو بغلش و با تمام عشقش نگاهش کنه.
براش هدیه های خیلی خوشگل و باسلیقه بخره.
دلم برا جدی تنگ نشده.
چرا؟؟
چون اون یه ترسوی بی عرضه هست.
و عقده هایی داره که میخواد سر یه دختر بچه خالی شون کنه.

پ ن: ...
من هر جا که میرم توی این کشور، این رو میبینم.
 
یه جور تبعیض در حق مردها هست. مخصوصا جنس مذکری که اصلا سفید به نظر نمیان.
 
میخوان غذا سفارش بدی، یه جوری به مرد نگاه میکنن یا باهاش رفتار میکنن انگار آدم نیست.
وقتی میری بیرون، خانم ها و اقایون فوری میان سمت تو، بارها شده دیدم خانم های سفید یا حتی اقایون سفید اومدن ما رو صدا زدن، بستنی به ما دادن (مجانی) از ما عکس گرفتن با دوربینمون، تا تونستن کمک کردن.
ولی به مرد محلی نمیذارن.
تمام توجه ها به زن هست.
امروز خبر بدی بهم رسید 
از دنیا سیر شدم ، واقعا تحمل این زندگی خیلی سخت شده
 
فقط سوالم اینه ، اون آدم مریضی که زندگی هارو خراب میکنه ، اون دنیا چطور می خواد جواب خدا رو بده واقعا ؟ یکی نیست به این آدم سادیسمی و بیمار بگه که اگر توی زندگیت مشکل داری اگر کمبود و عقده داری ، چرا انتقامش رو از دیگران میگیری ؟ 
"غرغرانه"داشتم کلمات کلیدی توی وبلاگم رو نگاه می کردم، یهو نگاهم افتاد به "خنداننده شو"
یادم افتاد من همین ۸ مرداد امسال، این برنده خنداننده شو، یعنی "*** *****" رو تو فرودگاه مشهد دیدم. یعنی اولش ندیدمش! خیلی اتفاقی نشسته بودم روی صندلی‌‌ای که اون و پدر و مادرش روبروم نشسته بودند. بعد از چند دقیقه متوجهش شدم. البته هرچی فکر می‌کردم اسمش یادم نمی‌اومد. ولی خوب یادم بود که چقدر از پدرش توی استندآپ‌هاش گفته بود!!!
پدرش خیلی جدی بود... خیلی.... و یه خط
 استاد از سایتوکاین و سیستم کمپلمان حرف می‌زد و او ردیف آخر می‌خوانْد: 
"این رشته های به شدت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرانگشت ظریف و لطیف مادر است که می‌تواند از هم جدا کند که عقده به وجود نیاید، گره به وجود نیاید، هیچ کس دیگر نمی‌تواند..." 
به اعصاب و روانِ همیشه معذبش نگاه کرد و کنار صفحه، بزرگ نوشت: آه. 
 
آدمی قبل از هر اظهارنظری، قبل از هر قضاوتی و قبل از هر توصیه و تحلیل و نقدی صدبار باید با خودش مرور کند که از سر لجبازی/کینه/عقده/تعصب/عشق/خودرایی/دروغ/خودستایی و دگرستیزی نباشد این اظهار نظر/قضاوت/توصیه/تحلیل و یا نقدش. همه ما آدمیزاد هستیم ولی هر بار تجربه و مواجهه با موقعیت‌های دیگران حتی، به خودمان ثابت میکند بیشتر، چه هیولاهایی درونمان مدفون هستند.
 
  فکر کنم هفتم_هشتم بودم که اسم شاهین نجفی به گوش ام خورد. اون زمان تنها متوجه شدم که یه خواننده است که به یه امامی فحش داده و من اونقدر از نظر ام مسخره بود کار اش که حتی نرفتم یه آهنگ اش رو گوش بدم.
  کِی اولین آهنگ از اش رو شنیدم؟ 
ادامه مطلب
70 سال عمر با سگ دوئی و زندگی متوسط تقریبا رو به بالا و با کلی عقده و رویا ی به سرانجام نرسیده !
یا 
30،35 سال عمر که توش به همه چیزهایی که خواستی رسیده باشی .. ببین همه چیز .... حتی اون مدال !!!
+همین الان فیلم 8mile تموم شد و داره تیتراژپایانیش پلی میشه !
+از باشگاه میام و دستگاه و شام و فیلم و مسواک !
و خدا میدونه چه بلایی قراره سر خودم بیاره ! خدا رحم کنه ..
این شیر بیدار شده !
به وقت الان ..
همین الان نه الان !
دلم لک زده واسه پا رو پا انداختنا موسیقی گوش دادنا ، لک زده واسه پا رو پا انداختنا مسئله حل کردنا ، واسه پا رو پا انداختنا فیلم نگا کردن و کتاب خوندنا ، دلم لک زده واسه پشت خط وایسادنا ، از رو پریدنا ، بدن کشیدنا همراه خمیازه ، حتی دلم لک زده واسه یه لحظه بیشتر آب گرم ریختنا !
دلم لک زده واسه هزار جور چیزا ، ولی حیف که نه این پا دیگه پا میشه ، نه این عید و نه این روزا .
شدم یه عقده ای ، عقده ای کارای عادی ، فقط بزار این نیز بگذرد ، اصن میدونی چیه ، اون
ماه‌گرفتگی یا خُسوف (نام قدیمی‌تر مَه‌گرفت[نیازمند منبع]) هنگامی روی می‌دهد که کره ماه در حالت بدر و وضعیت مقابله قرار داشته و سایه زمین بر روی آن بیافتد یا به عبارتی ماه وارد مخروط سایه زمین شود. (زمین بین ماه و خورشید قرار گیرد) زمین در حرکت مداری خود به دور خورشید سایه‌اش را، که در فضا در سمتی مخالف خورشید ممتد است، به دنبال می‌کشد. سایه زمین به شکل یک مخروط است که قاعده آن مقطع زمین و طول متوسط آن ۱٬۳۸۰٬۰۰۰ کیلومتر است. طول این سایه، بر ا
آیا بیرانوند سابقه کری برای تراکتوری‌ها داره و اصلا رقیب پرسپولیس حسابشون کرده که هواداری عقده‌ای این تیم علیه‌ش فحاشی کردن (البته فقط برای بیرانوند این اتفاق رخ نداده، این جماعت هر بازی میزنه به سرشون و علیه یه نفر موضع میگیرن). چرا باشگاه پرسپولیس بخاطر بی‌احترامی‌ها از این باشگاه شکایت نمیکنه؟
و غم انگیزترین قسمت زندگی من این هست الان
که وقتی گوگل میکنی 
kaveh
اولین اسمی که گوگل پیشنهاد میده کاوه یغمایی میاد بالا!!! (من اول این کاوه یغمایی رو با اون یغما گلرویی عقده ای اشتباه گرفتم!)
کاوه مدنی بعدیشه.
این رو ببینین:
Water: Think Again | Kaveh Madani
جالبه توی ایران،
میبینی یه عده حاضرن حتی تو کونشون بذارن، که برن کشورایی مثل المان پناهندگی بگیرن،
ازونورم کسخلا فکر میکنن دخترای به لوند (بلاند)، منتظرن این کس مشنگا برن المان و هلند و اینا با اون کیرای سه سانتی متری و کله های کچلو و قیافه های مریض و درب و داغونشون، مثلا برن چشم این دخترا رو روشن کنن. 
 
بعد اون مشنگایی که رفتن المان پناهنده شدن اغلب با کیس هاشون موافقت نشده، نهایتا یا با یه پیر پاتالی (مثلا یکی از فامیلای دوست من که یه پسر 22
دردی که تو را بزرگت کند، درد نیست!
موهبت است! انگار خدا دارد قلقلکت می‌دهد!!

پ.ن. *اگر انسان بیابد که چطور از همان عقده‌ها (درد و رنج) بهره بگیرد، سیئات او به حسنات و بدی‌هایش به خوبی‌ها تبدیل می‌شوند، وگرنه نعمت‌ها و خوبی‌هایش هم در بن بست می‌گندد. [حرکت/صفحه ۲۸/ علی صفایی حائری]
*بعضی رنج‌های دنیا کفاره گناهانمان هستند! آن‌ها را قدر بدانیم...
مرد از دریا برگشته. چندتا از ماهی‌ها‌ی یکی از گرگورها خراب و زخمی‌ شده‌اند. مرد خرچنگ‌های نارنجی را نشانم می‌دهد و می‌گوید کار این‌هاست که با ماهی‌ها یک‌جا گیر افتاده‌بودند. فکر می‌کنم ما آدم‌ها هم گاهی چقدر شبیه این خرچنگ‌های نارنجی می‌شویم. وقتی که محدودمان می‌کنند و دست‌وپازدن‌ها و تقلاکردن‌مان، برای رهایی از آن وضعیت، کاری از پیش نمی‌برد شروع می‌کنیم به چنگ‌زدن اطرافیان و ضعیف‌ترها. بالأخره یک‌جا باید این عقده‌ی خودقو

✅  تربیت فرزند
#حجت_الاسلام_قرائتی 
 تحقیر زمینه‏ ساز گناه‏
 ✍ از راه‏ هاى مهم تربیت و هدایت، شخصیت دادن به افراد مخصوصاً به کودکان است، بنابراین یکى از امورى که در مساله تربیت فرزند قطعاً باید مورد توجه قرار گیرد، مساله تحقیر و ایجاد خودکم‏ بینى است.
 
رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند:
 «لا یَکذِبُ الکاذب الاّ من مِهانَةِ نَفسِه» (بحار،ج‏72)
 «دروغگو دروغ نمى‏ گوید مگر به خاطر خوارى نفس خود»
  نتیجه اینکه نباید انسان کسى را تحق
سلبریتی های عزیزاونایی که از شهادت سردار خوشحالناونایی که از سپاه بدشون میاداونایی که هر چی چاپیدن هنوز سیر نشدنلیبرال هابعضی از دولتی های بی عرضهو همه کسایی که منتظر فرصت بودنالان وقتشه. سپاه یه زخم کوچیک برداشته. وقتشه که عقده هاتون رو سرش خالی کنید و کسی که جلوی داعش از شما دفاع کرده رو الان تیکه پاره کنید. بسم الله.
عقده‌ها و حفره‌هایِ به جا مانده از دوران کودکی تمام شدنی نیستند. هنوز هم از بی‌توجهیِ آدم‌ها نسبت به خودم غمگین می‌شوم و لباسِ قربانی به تن می‌کنم؛ حتی بابت این ناراحت می‌شوم که فلانی -که غریبه است!- عکس سایرین که در چالش شرکت کرده‌اند را ریتوییت کرده ولی عکس مرا نه! ناراحتیِ من از جهت دیده نشدن است و یک صدایی مدام درون ذهنم می‌پرسد «واقعا چرا دیگران تو رو نمی‌بینن؟! چرا از محتوای تو مثل محتوای بقیه استقبال نمیشه؟! جدی مشکل تو چیه؟!» حال
ساعت ۶ صبح امد دم در خونمون که عذر خواهی کنه و  گفت جمع کن بریم شهر خودمون ,خونمون... !!!
نخواستم برم اما دیدم اگر نرم عقده ای میشه که جلوی بابام ,عذر خواهیشو زمین انداختم... هر چند پدر مادرم اصلا نفهمیدن ما دعوا کردیم... ,مادرم گفت ناهار بمونین شب برین... . 
 
توی اوج این اتفاقات بد ,وام ازدواجمون رو هم ریختن به حسابمون,صد میلیون ... اول قرار بود شوهر وام بده به من که ماشینمو عوض کنم اما الان گفت پراید خیلی هم ماشین خوبیه ! ۲۰۶ استهلاکش بالاست که من وامم
متاسفانه ۱۸ سالگی خیلی "مضخرفی" داشتم و اصلا دوست ندارم راجبش حرف بزنم. دو ماه پیش هم نوزده شدم
تنها چیزی که یادم می آید این بود که یک روز کامل را به خودم اختصاص دادم و منفردانه برای خودم پاستیل و شکلات خریدم و در خیابان در حال خوردن قدم زدم . یک عدد مجسمه بدنسازی به قیمت ۱۰۰ خریدم‌. هرچند اصلا خوشگل به نظر نمی آمد چون یک مرد نیمه برهنه بود .ولی  مجبور بودم عقده های چندین ساله ام را که از پشت ویترین های مغازه   درباره وسایلشان خیالپردازی میکردم
نیمه‌شب دیشب دلم هوای پاییز رو کرد!
چشمام سنگین شده بود ولی ظاهرا خودکارم هنوز رو کاغذ می‌رقصید و خسته نشده بود!
 
آبان و یک برگ درخت
زمین چشم به راه است
یک راه پر از باد
در امتداد تنه‌ی سخت
آن طرف‌تر به موازات راه
منم و صبر و هراس
چشم‌های تاریک خویش را
می‌فرستم پی آن شاخه‌ی برگ
می‌دوانم رویش
می‌رسم بر سر برگ
برگ لرزان استمنم و برگ و حواس
منم و برگ و دو چشم
برگ، لرزان پر ترس
پلک‌های چشم را
می‌کوبم بر برگ
برگ می‌زارد، می‌شود خواهش
من ولی چ
حرف هایی بود که از اول این ماه رمضون تو دلم مونده بود . حرف هایی که مخاطبشون کسی نبود جز "رفیق" . اما می ترسیدم بهش بگم . می ترسیدم از دستش بدم ... تجربه ی تلخی داشتم که بهم می گفت سکوت کن و هفتاد وجه نه ، هزار و یک وجه برای کار هاش در نظر بیار و اجازه نده سوءظن رابطه ی بین شما رو خراب کنه ... اجازه نده ماجرای رفیق بشه مثل ماجرای "سید" . کسی که امیدوار بودم رفاقتمون تا آسمون ها ببرتمون اما تو یه روزِ نحس حرفای دلم رو به زبون آوردم و از همون جا فاصله ها بیش
بچه ها شاید بعد ها یه داستان بنویسم که شخصیت هاش واقعی باشن.
شخصیت هایی که تو زندگیم دیدم و شناختم شون.
 
این یکی شخصیت مون 
یه گدا گشنه 
آویزون
و پر لز مشکلاتی هست که بچگیش بوجود اورده.
پر از عقده
کینه
حسادت
و عدم عزت نفس هست
از شهری که توش بدنیا اومده بدش میاد و سعی میکنه بقیه رو سرکوفت بزنه.
دنبال تلافی کردن کار های بد هست و چیزای خوبو یادش نمیمونه.
دهنش لقه
بی ادب و بی شعوره.
متاسفانه ترکه.
و اسم ترک ها رو خراب میکنه.
دقیقا یه زالو رو تصور کنی ه
کتاب پدر : کتابی با داستان های بسیار جذاب و جملاتی ناب برای تحول در احساس و فکر و ساختن زندگی مان
کتاب : #پدر نویسنده : #نرجس_شکوریان_فرد نشر : #عهدمانا✨موضوع: #جوان_اهل_بیت#امام_علی علیه السلام
پدر سایه‌ی سر است...خصوصا این‌که پدر،علی باشد...همسر فاطمه...من فرزند علی، امیرمومنان هستم....
 
بریده ای از کتاب(۱):گاهی وقت­ها خسته ­ای. خیلی!روح و جسمت یک نوازش درست و حسابی طلب می­ کند… یک حال خوب، یک هوای پرنسیم، یک چشم­ انداز زیبا تا افق، یک تکیه­ گاه م
  یکی از ماموریت های خطیر قشر((خود روشنفکر پندار)) در کشور ما این است که هر چیز مورد پذیرش مردم را نفی کنند!.
  جناب احمد حلت برای خیلی ها معرف حضور هست. ایشان هم مثل خیلی از روانشناسان کشور مان عقده ی روشنفکر نامیده شدن دارد!
ادامه مطلب
سلام وقت بخیر 
مشکل من برخورد با برادر کوچکترم هست.
برادر من زمانی به دنیا اومد که پدر و مادرم 43 سال سن داشتن و از نظر مالی وضع بدی داشتیم و چون سن و سال زیادی داشتن به برادر کوچکترم توجهی نمی کردن، حالا برادرم 28 سالشه و عقده ای شده هر روز دعوا میکنه، و مادر و پدرم و حتی مرده های فامیل رو با رکیک ترین فحش ها خطاب قرار میده.
برادر کوچیکم استعداد خوبی داشت، مدرسه نمونه راهنمایی قبول شد، ولی چون پول شهریه نداشتیم بدیم همیشه مدیر مدرسه بهش تذکر مید
آقای فتوره‌چی یه اصطلاح معروف داره تو توییت‌هاش با عنوان «ضرورت خوانش فروید در کنار مارکس» جهت تحلیل اوضاع اجتماعی_فرهنگی مملکت.و من تا وقتی تو محیط واقعی کار قرار نگرفته بودم فکر نمی‌کردم ماجرا انقدر عریان و انقدر چندشناک در جریان باشه...

پ.ن: منظورم از چندشناک، عمق فساد نیست؛ شدت بلاهت‌آمیز، بچه‌گانه و ابتدایی بودن عقده‌هاست...
بازگشت انسان از قبر به عالم محشر است برای رفتن به سرای ابدی آخرت و یا در موارد نادر زنده شدن بعضی افراد خاص قبل از داخل شدن در قبر (عالم برزخ) است برای تنویر افکار مردم و چنانچه کسی به عالم برزخ رفت - رفت که رفت و این جاده یک طرفه است و برگشتی در کار نیست و هر که می خواهد باشد و هر چه قدر التماس می خواهد بکند و این عقیده بعضی ها که می خواهند برگردند از عقده آنها برای گرفتن انتقام و حکومت است و ایشان خدا را کافی نمی دانند و خدا را بنده نیستند .
مگر خد
دراز کشیده روی تخت خوابگاه ,دارم به روزهایی که گذشت فکر میکنم و برگ هایی که در زندگیم ورق خورد و گذشت و خاطره شد... به ازدواجم... ماه محم و صفر واسه من ماه های طولانی بودن تحمل کردن ۶۰ روز انتظار عقد کردنم ,افسرده ام کرده بود ,من بدخلقی میکردم و فشار های عصبی روی هیراد رو بیشتر میکردم و دعوامون میشد ...اون روزها عقده ای شده بودم ,عقده جشن خواستگاری مفصل ,جمع شدن عمو ها و دایی هام واسه خواستگاریم ,عقده مراسم عقدی که میخواستم,نه صرفا اون آیه عربی بی مع
کتاب «عقده سیندرلا» نوشته «کولت داولینگ» از عبارتی به همین نام برگرفته شده است و بر ترس‌های ناشناخته‌ی زنان از، قدرت برتر مردان در دستیابی به هویت و استقلال زنانه در رویارویی با مشکلات زندگی دلالت دارد. نمونه‌ی داستانی آن «جودی آبوت» در «بابا لنگ دراز» است، دختربچه‌ی بی‌سرپرستی که مورد حمایت مالی، فکری و تربیتی مردی پنهان در وجود «جودی آبوت» قرار می گیرد و الگوی سیندرلا شدن و نجات پیدا کردن از زیر بار مشکلات زندگی توسط آن قدرت برتر(قد
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ‌العالمینبا تحیّت و سلام: ارباب معرفت دانند که احیای آثار و تراجم احوال بزرگان علم تا چه اندازه برای همه طبقات اجتماع از هر حیث مفید است ولی این کمترین دربارهٔ خود چه بنگارد که نه تألیفی شایان تعریف دارد، و نه تصنیفی سزاوار تحسین. نه عقده‌ای را به بنان خود گشوده‌است، و نه مشکلی را به بیان خود حلّ کرده‌است. نه اهل حلّ و عقد است، و نه مرد رتق و فتق. نه به مقامی واصل شده‌است، و نه بهره‌ای از او حاصل. گویی در
یه چیزی که واقعا برام سواله.
اینه که چرا این مرد اینکارو با من کرد؟
آیا عقده های خودش رو بروز داد؟
آیا من مجبورش کردم؟نه واقعا.
من فقط یه پدر میخواستم.
نه بیشتر نه کمتر.
ولی اون خیلی بیشتر میخواست.
و تازه بعد یه مدت زد زیر همچی.
چون من اون دختر مورد نظرش نبودم.
چون تو همچی از جمله درس اول نبودم.
چون تو خیلی چیزا حتی نزدیک به آخر بودم.
ولی حواسم به اون بود. قدرش رو میدونستم.
الان هم زندگی همینه دیگه.
برا چیزی که میخوای تلاش میکنی.
شد میرسی بهش نشد هم ب
وقتی که هرکسی سعی میکند برای خودش از همخوانی و رقص بچه مدرسه ای ها با اهنگ ساسی مانکن ، تحلیل و تحقیقی ارائه دهد و بعضی ها هم از فرصت استفاده کرده و مطالبه ها و عقده های سیاسی و اجتماعی شان را طلب میکنند او یک جمله طلایی به کار میبرد : جامعه ، جامعه ی عرضه و تقاضاست . 
.
روشنفکران عزیز ، اگرچه سانسور قطعا تبعاتی دارد ، اما باور کنید گوش دادن بچه مدرسه ای ها و به طبع خانواده هایشان محصول سانسور نیست ، محصول آن چیزی ست که امروز جامعه ی ایرانی دچارش
کشته شدن قاسم سلیمانی، سردار ایرانی، مهر تائیدی بود بر عدم وجود پدیده ای غریب به نام "تفکر" و پدیده ای غریب تر به نام "حق" و حق شناسی!
 
کاش از دفاع دروغین از انسانیت دست برداریم.
کاش نقاب خوش رنگ و لعاب وطن پرستی، و نقاب به قول شما تیره ی دین پرستی را هم از صورت هامان برداریم.کاش به جای هوچی گری و "توهین" کمی هم به تفکر و سکوت متمایل باشیم.
از حرص مغز هایتان ورم کرده؛انقدر جای اندیشه و تفکر را با حرف های هجو و اغوا گرانه ی رسانه ( هر رسانه ای ) پر کرد
از دیدگاه روانشناسان غربی، "هنر" عبارت است از بازتاب عقده های فروخفتۀ ناشی از آرزوهای سرکوب شدۀ انسانی که پس از پالایش و فرآوری، به صورت آثار زیبایی شناسانه نمود و بروز پیدا می کنند. این نظر در تعریف هنر می تواند قابل قبول باشد؛ ولی نقص آن در اینجاست که آنان توضیح نمی دهند که چه عاملی باعث می شود همین عقده ها در یکی به صورت آسیب های اجتماعی بازتاب پیدا کند و در دیگری به صورت آثار زیبای هنری؟ در تکمیل آن، این سخن از امام خمینی(ره) را باید یادآور
ز دیدگاه روانشناسان غربی، "هنر" عبارت است از بازتاب عقده های فروخفتۀ ناشی از آرزوهای سرکوب شدۀ انسانی که پس از پالایش و فرآوری، به صورت آثار زیبایی شناسانه نمود و بروز پیدا می کنند. این نظر در تعریف هنر می تواند قابل قبول باشد؛ ولی نقص آن در اینجاست که آنان توضیح نمی دهند که چه عاملی باعث می شود همین عقده ها در یکی به صورت آسیب های اجتماعی بازتاب پیدا کند و در دیگری به صورت آثار زیبای هنری؟ در تکمیل آن، این سخن از امام خمینی(ره) را باید یادآور ش
قصد دارم در این وبلاگ به طغیان هیجانات و عقده های تاریخی ایرانیان به طور مستمر بپردازم.
اولین پست را به اولین شاه قاجار اختصاص میدهم. مطالب این پست به نوشته های مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانی روی دارد و قابل بررسی در کتابهای ایشان میباشد. روح بزرگشان در آغوش خدا.
زمانی که آقا محمدخان قاجار کرمان را در محاصره قرار داده بود وضعیت مردم بسیار فجیع بود. به طوریکه سربازان اجازه رد و بدل حتی یک پر کاه را نمیداند. بعضی از طوایف با حاکم کرمان(لطفعلی خ
قصد دارم در این وبلاگ به طغیان هیجانات و عقده های تاریخی ایرانیان به طور مستمر بپردازم. 
اولین پست را به اولین شاه قاجار اختصاص میدهم. مطالب این پست به نوشته های مرحوم دکتر محمدابراهیم باستانی روی دارد و قابل بررسی در کتابهای ایشان میباشد. روح بزرگشان در آغوش خدا.
قسمت اول
زمانی که آقا محمدخان قاجار کرمان را در محاصره قرار داده بود وضعیت مردم بسیار فجیع بود. به طوریکه سربازان اجازه رد و بدل حتی یک پر کاه را نمیداند. بعضی از طوایف با حاکم کرما
جبهه‌ی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است که خودی هم هست، منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب می‌شود؛ بر اثر حادثه‌ای، عقده‌ و کینه‌ای پیدا می‌کند و در مقابل نظام و حرف حق می‌ایستد. دشمن اصلی آن کسی است که پشتِ سر فریب‌خورده داخلی قرار می‌گیرد، اما در داخل کشور، خودش را نشان نمی‌دهد.فصل اول: مبانی، خصوصیات و مواجهات انقلاب اسلامی ایران 
بسیاری از مردم تنها برای خودنمایی زندگی می کنند
چنین مردمی به راستی در درون بسیار حقیرند؛
چون تنها مبتلایان به عقده حقارت؛ نیازمند خودنمایی هستند.
یک انسان واقعاً برتر هرگز خود را با دیگری مقایسه نمی کند.
او می داند که مقایسه پذیر نیست؛
و نیز می داند که دیگران هم با او مقایسه پذیر نیستند
او نه برتر است و نه حقیرتر.
این ذهن ماست که خالق این مفاهیم است.
اگر بتوانی در وجود خود ریشه بزنی؛
هوشیار؛ آگاه و ناظر باشی؛
خواهی دید که دیگر جسم نیستی؛
ذه
مدیر امروز رسما رید بهم!
گفت کارای شخصیت رو نیار تو ساعت اداری انجام بده و گفت اون دختره رنگ پریده دماغ عملی هم گفته نمیخوادت و به دردش نمیخوری و از این به بعد با یکی دیگه قراره کار کنی. 
انگار نه انگار که خود کوتوله اش تو ساعتای کاری یا داره سخنرانی میکنه و شر و ور میگه یا داره درس میخونه. مرتیکه نفهم عقده ای.
لحظه خیلی سختی بود. نفهمیدم چطور اشکام میاد. از ناراحتی صدام گرفت و حتی نتونستم درست جوابش رو بدم. حالم بد شد. گریه کردم. رفتم تو نمازخونه
من گفته بودم که، یه بار یه اسبه، میرسه به یه شتره،
؟
 
بهتون گفتم
این کشور پر از نژادپرستیه.
نژادپرستی هایی که حتی خودشون هم نمیدونن که نژادپرستیه و از ignorance میاد.
 
اینو گوگل کنین:
speak English in Canada woman verbally abusing the Asian staff
 
مال همین دیروز، همین بغل ما توی برنابی اتفاق افتاده. توی شاپرز دراگ مارت.
یعنی حالت به هم میخوره
 
من بدتر ازینهاش رو دیدم
 
م زن ها هم مردها، مخصوصا وقتی سن هاشون میره بالاتر، حتی موقع کرایه خونه هم جوری باهات حرف میزنن انگار بده
از اخلاق گهی که مادرم داره میتونم به این اشاره کنم که وقتی غذا درست میکنی،مثل بازرس وزارت بهداشت تا تک تک مواد و ادویه های غذا رو بازجویی نکنه، از گلوش پایین نمیره.تحت هر حالتی غر میزنه و از وضعیت شاکیهمثلا چرا با این درست کردیچرا شور چرا بی نمک.چرا تند چرا بی مزهچرا به من یک اِپسیلن کوچیکتر دادین؟چرا این غذا رو درست کردین که چاق بشم؟همین کارا باعث میشه تو خونه اون به آشپزخونه نزدیک نشم و روزبه روز شعله ذوق اشپزی تو وجودم خاموش و خاموش تر بشه
پنجم بلیت هواپیما گرفته بود که برگرده سر کار، به خاطر شرایط جوی لغو شد
بلیت اتوبوسرفت اونم لغو شد
امروز اومد، بهش گفتم دیوونه آخه کی ۱۳ به در میاد سر کار 
اما جعبه شکلات و عطر خوش‌بویی که زده بود از این آدم بد سلیقه لااقل توی اپتخاب عطر بعید بود
گفتم ماجرا چیه
گفت این شیرینی عقده!
گفتم تا یه هفته پیش که خبری نبود
گفت بلیت که کنسل شد به مامانم گفتم میری خواستگاری؟
ده تا اسم آورد اما هیچ‌کدوم نمی‌خورد آخه توی فامیل ما آدم با خجاب زیاد نیست یه چ
مادری که نتونه به در و دیوار و هوا و فضای خونه بوی بهشت بده
مادری نکرده
مادری که نتونسته باشه خودش رو رشد بده مادری نکرده برای نسل بعد خودش
 
همیشه جنایتکارای بزرگ
خیانت کنندگان به نسل بشریت
و ضایع کنندگان حقوق بندگان خدا
و آغاز گر یک نسل کشی تمام عیار
 
سازندگان بمب اتم
یا استعمار گران و استثمار گران معروفی که می شناسیم نیستن
گاهی، و البته اغلب،
این حجم بزرگ جنایت در گوشه ای کوچک و دور از نگاه رسانه
در دامن زنی اتفاق می افته، که نتونسته «زن»
سه سال قبل، وقتی داشتم با گرگ زاده همون جدی پول شو صحبت میکردم
یهو حرف از امریکا شد
گفت نه من طرفدار امریکا نیستم و هیچ علاقه ای هم بهش ندارم!
پرسیدم میتونی دلیلش رو بگی؟
گفت کشور مزخرفیه!
دو سه ماهه متوجه شدم پرا هرکسی که سیتیزن شیپ کانادا رو میگیره
میشه یه اروپایی و متنفر میشه از امریکا
امریکا واقعا موقعیت های کاریش، لایف استایلش، کیفیت زندگیش، به صورت میانگین خیلی بالاتر از همه جای دنیاست
ایرانیایی که میان کانادا، اغلب فراری از کشورشون ه
تروریسم رسانه‌ای ضدانقلاب با جلیقه خبرنگاری +عکس و فیلم
مرور و البته بررسی دقیق خط رسانه‌هایی که با پول‌های سعودی و لندنی، آرامش و سلامت مردم ایران را نشانه گرفته‌اند، نشان خواهد داد که آن‌ها تکه‌های دیگر پازل آمریکایی‌ها در انتقام‌گیری و عقده‌گشایی علیه مردم ایران هستند...
❇️ببینید تا هجمه روانی رسانه ای دشمن را باور کنیم.
سایت مشرق نیوز
 
حواسمان باشد کرونا دو چیز است:
1.ویروس
2.جنگ رسانه ای
من ترسیده‌ام!  
 از این مواجهه‌ی صریح با "کلاری زاخاریان" درونم! از فکر این‌که من آدمم و به قول شوپنهاور از هیچ یک از مناسبات مختص آدمیان مبرا نیستم.  
 من ترسیده‌ام از آن شبی که آن‌قدر ساده و روشن فهمیدم: "پس منم یه کلاری زاخاریان‌م." بانویی با ظاهری متین، موقر و شکیل با باطنی که هیچ‌وقت رام گردش دنیا و تقدیر و دست تاثیر کردار آدم‌ها روی زندگی‌اش نشد که نشد... اما به جای این، یک عقده‌ی گنده‌ی کنارنَیا با صلح درون خود و خطای بیرون بقیه شد.
یه چیزی هست
که بهش میگن rosebud البته از یه فیلم گرفته شده
 
something that explains why a person became the way they are
 
یعنی وقتی به الان یه نفر نگاه میکنی
متوجه میشی که چطوری شده که به ادم الانش تبدیل شده
مثلا چطوری میشه که یه ادم عقده ای میشه
بی عرضه میشه
روانی میشه
عصبی میشه
یا میخواد خودشو اثبات کنه
سکسیست میشه
ریسیست میشه
و...
 
از فیلم citizen kane
 
فیلم Addam's family رو دیدیم
فیلمی هست که خیلی خرجش کردن
انیمیشنه
زور میزدن که فیلمه یه معنی و پیام داشته باشه
ولی نداشت.
یه کوچول
دیروز عصر خوابیدم و ساعت ۹ شب پا شدم! 
و چنین تا ساعت ۴ صبح خوابم نبرد و اول هفته رو خیلی تلو تلو خوران و لنگ ظهر بیدار شدم و ماشالله به من...
سر بحثا و اتفاقای این مدت اعصابم خورده زیر پوستی...
ناامیدم از همه ارتباطات دوستانه ای که داشتم....
من از دوستایی که توی کشور قبلی داشتم جز یکی دو تاشون دیگه علاقه ای به بقیه ندارم....دقیقا همون یکی دو تایی که هی وقت دوست نزدیک حسابشون نمیکردم ولی روزگار باید به من بفهمونه همونا از بقیه عادل تر و قدردون تر و نر
هی از گذاشتن پست خودداری کردم به این امید که نتم بالاخره وصل شه برم تو کانالم بنویسم، هی بازم وصل نشد و معلوم هم نیست کی قراره وصل بشه. دیشب دیگه انقدر اعصابم خرد شده بود که به پاکان گفتم مودم مغازه‌ت رو بیاره من فقط گروه دانشگاه رو چک کنم ببینم استادا چیزی گفتن یا نه. وقتی هم که مودم به دستم رسید اولین کاری که کردم این بود که صفحه‌ی گوگل رو باز کردم. خنده‌دار نیست؟ انقدر این هشت نُه روز، به طرزی وسواس‌گونه، هی صفحه‌ی گوگل رو زده بودم که ببی
چیزی که این روزها -می‌شود به ۱۰ سال گفت این روزها؟- بخش مهمی از مغزم را اشغال کرده این است: چطور کسانی را دوست می‌داریم، در حالی که با تمام وجود می‌دانیم با آنان آینده‌ای در انتظارمان نخواهد بود؟ با آن عنصر محرک کار دارم، همان که کاری با تو می‌کند که به خودت بگویی غرور چیز مهمی نیست، عزت نفس مهملی است که روانشناسان برای کاسبی از خودشان در آورده‌اند، توهین یک مقوله نسبی است، بی‌محلی می‌تواند از سر علاقه باشد و چندین گزاره مثل اینها. 
اما چ
این ساشا سبحانی به صورت پیشرفته بیمار حاد روانی هست.. به شدت افسردگی داره، معلومه به شدت سرش زدن یه دوره ای، نتونسته حل کنه اون مشکلات رو.. و الان داره میریزه بیرون. اینجور ادمها معمولا یکی یا هر دو والدینشون به شدت رفتار بیرونشون با درونشون متضاده و این بچه ها بابت این دوگانگی و عدم ثبات و عدم رعایت والدینشون روانی میشن. همیشه فکر میکردم فقط عسل طاهریان و شاپرک اون دختره کی بود؟ قجری؟ همون که روسری برداشت و الان کردنش مسئول کمپین زنان فلان؟ ف
دیگر دلیلی برای ایستادن ندارم. دلیل‌های سابق چه باقی باشند و چه نه، دیگر کافی نیستند. 
اولَش که قرار بود مادرانگیِ مادر را به غلیان نیندازم. باید سکوت می‌کردم و پشت درهای بسته بغض می‌کردم و اشک هم ممنوع، چون چشم را سرخ می‌کند. بعد باید مراقب می‌بودم که نه تو بفهمی و نه آن دوستِ کثافتِ مطلقت که جز تو کسی را برای خودم نگذاشته‌بودم در جهان. صمیمی‌ترین دوستم را از دست داده‌بودم و تنهای مطلق بودم. بعدترش نباید می‌گذاشتم کسی در آن مدرسه‌ی مسخ
Travel With Us زندگی نزیسته چه تاثیری بر اعتماد بنفس انسان دارد درباره زندگی نزیسته چه می دانید؟ خیلی خوبه که بدونید اولا زندگی های نزیسته بسیار عمیق هستند. و هم اونها  هستند حکه عقده ها رو حتی و شاید سایه ها رو در درون انسان بوجود میآورند. آیا در [...]
این نوشته زندگی نزیسته چه تاثیری بر اعتماد بنفس انسان دارد برای اولین بار ظاهر می شود در Wpesharat & پرتال جامع علوم صوتی اشارت.
دوست دارم کامک بهم پیام بده .و ازم بپرسه چرا ازش ناراحتم . و دعوا کنیم .از کات کردنِ اینجوری متنفرم .انگار همه چی توی آدم عقده میشه .ولی اون بدتر از این حرفاست و هیچوقت نمیخواد دعوا و بحث کنه . اگرم بحثی بشه میکشه کنارو آخر همه جمله هاش لبخند چندش آور می‌ذاره. ولی با همه ی اینا میخوام بهم پیام بده . اصلا میدونین من دوس ندارم کات  کنم . ینی بعضی وقتا دوس دارم باهاش دوس باشم .ولی اون خیلی عوض شده .راستش به نظرم عوض نشده فقط وقتی بچه تر بودیم نمی‌تونس
،طرف گاو داری میزنه.
مامور بهداشت میاد میگه:
به گاوات چی میدی ؟
میگه : آت اشغال.
مامور کلی جریمش میکنه.
 
 
ساله بعد میاد میگه به گاوات چی میدی ؟
میگه : جوجه کباب ,پیتزا .
باز یارو جریمش میکنه.
 
 
سال بعد میاد میگه به گاوات چی میدی ؟
میگه :والا هر روز صبح بهشون ۱۰۰۰ تومن میدم،هر چی دوست دارن بخرن بخورن.
...............................................................................
اگه دیدید پسری در جمع خانواده :
آخر تماس تلفنیش میخنده و اصرار داره قطع کنه
و فقط از کلماتی چون :
شما لطف
 
 
ما یه مشت بدبختیم !!!
یه بار کنج خلوت تون، خودتون رو بکشید بیرون بذارید جلوتون؛ زل بزنید تو چشمای خودتون و کمی با خودتون حرف بزنید! بهش (به همون خودتون) بگید دقت کردی خیلی عقده ای هستی؟ بهتون میگه چرا؟ بهش بگید: چون این طوری بار اومدی! رسانه؛ مشاوران موفقیت! و همه ی جامعه مدام دارن به ما القاء می کنن که اگه می خوای زندگیت بهتر باشه، باید ثروتمندتر، جذاب تر، خلاق تر، معروف تر و کلی ترِ دیگه باشی. تصویری که از زندگی رؤیایی داری اینه که وقتی داری
 
یبار تمام کارهای عجیب و شاخ‌درآوری که تو این دوماهه تو محیط کارم دیده بودم رو اینجا نوشتم و تا خواستم ذخیره و انتشار رو بزنم دستم خورد و کلا صفحه رو بستم . اول خیلی حیفم اومد از اون همه زمانی که گذاشتم واسه نوشتن.ولی بعد فکر کردم شاید واقعا نباید اون همه سیاهی و پلیدی اینجا ثبت میشد.شاید باید رها کرد که بره.الان فقط میخوام بگم من تو همین دوماهه اونقدری نامردی و کمبودها و عقده‌های جمع شده تو وجود آدما و زیر پا خالی کردن دیدم که دیگه هیچ شأن و
در این دیاری که از هیچ جایی هیچ پیغامی از یاری بهم نمیرسه 
باید بگم که ته دلم خوشحالم که اون برام پیام میفرسته 
یعنی همین قدر عقده ای 
یعنی همینقدر مونده 
(شکلک لبخندی همراه افسوس) 

دیروز داشتیم می رفتیم برا هفتمی 
تو راه نمدونم چی شد که بابا وسط یه جمله ای مربوط به دامادها گفت حسن آقا حسین آقا (بر وزن کتاب متاب چیز میز) 
و من که به اسم تو حساسم ته دلم یهو گفتم آره اگه بودی الان حسین‌آقا بودی 
حسن‌آقا و حسین‌آقا 


نکته: پیامهاش میرن تو هرزنام
2628 - «اسدالله علم» معتمد «محمدرضا پهلوی» می‌نویسد: "روزنامه نیویورک‌تایمز شرحی نوشته بود که روشنفکران ایران خواستار تحولات عمیق و اساسی در اجتماع ایران هستند. شاهنشاه خندیدند و فرمودند «روشنفکر کدام گُهی است؟ اینها اشخاصی هستند که هزاران نوع عقده دارند. خود ما اسم روشنفکر بر آنها می‌گذاریم و آنها را عَلَم می‌کنیم، بعد از ما خرده‌گیری می‌کنند؟»"منبع: خاطرات علم، جلد۵، ص۳۱۳ (۳۰ مهر ۱۳۵۴)
دانلود فایل اصلی
پسر چهارساله 
برادر بزرگتر! 
خسته ام 
مثل همیشه شلوغ بود 
یک خانم ازم تشکر کرد لحظه ی آخر و بیرون بخش 
چسبید :) 
داداشم شیر خورد حالش بد شد 
گفت دستت درد نکنه اومدی ترسیده بودم 
چسبید 
دیروز صبح رفته بودم مامان بعد من اومده بود گفتم می مونم گفت اومدم که بمونم 
بودیم 
پاشد راه بره 
تو سالن بود حس کردم کم آورد گفتم خوبی؟ ویلچر بیارم؟ 
مامان گفت تو بمون فکر کنم تو بهتر بتونی(بقیه ش رو خورد مامان زیاد رو سر مریضها بوده این اولین باری بود چنین چیزی
اون روز هم یه روز عادی مثل بقیه ی روزا بود، مثل همیشه آدمی نبودم که با دونستن این که تمام امتحانا داغون بوده،یاشنیدن این که فلانیا پشت سرت حرف میزنن، یا دیدن اونی که میخوای نبینیش، یا حس این که طرفت خودش و برات گرفته یا هرچی، به هم بریزم و قابل شکستن باشم و مثل همیشه فارغ و آسوده بودم.حتی فکرش رو هم نمیکردم و نمیکنم که تونستم با یه جمله‌ی بی‌ربط انقدر بغض کنم، انقدر فرو بریزم و انقدر به نوعی عقده گشایی برسم. عقده گشایی از دردایی که گویا توم تل
بسم الله
 
از تهران برگشتم.بعد از پنجاه روز شاید برگشته بودم خونه و همین وقت هم خیلی کم بود برای خونه بودن.برای نشستن پایِ درد دل مادر و دیدن پدر و رفیقا و ول گردی .ولی یک روز با یار بهتر از هزار روزِ بدون یار.بی وطن شده ام و جایی آرام ندارم.
 
شنبه ها یعنی فلسفه و بوکس.حوصله ی خودم و نسلِ خودم را ندارم.در واقعِ حوصله ی آدم هایی مثل خودم را ندارم.آدم های تنبل و به درد نخوری که دوست دارند یک لقمه های آماده ای از فلسفه بگیرند.ساز یاد بگیرند و بی احساس
زن مسلمان باید در محیط خانه، دل‌آرام شوهر و فرزندانش باشد؛ مایه‌ی آرامش زندگی و آسایش محیط خانواده باشد؛ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنکته و مهرآمیزش، فرزندان سالمی را از لحاظ روانی تربیت کند؛ انسان‌های بی‌عقده، انسان‌های خوش روحیه، انسان‌های سالم از لحاظ روحی و اعصاب، در دامان او پرورش پیدا کنند و مردان و زنان و شخصیت‌های جامعه را به‌وجود آورد.۱۳۷۱/۹/۲۵
اوایل آشناییم با بابک، بعضی شبا از خواب بیدار میشدم و بدون اینکه خودم متوجه بشم عصبی میشدم و داد میزدم یا گریه میکردم.
یواشکی بلند میشد از دسترس من خارج میشد و بغلم میکرد و میگفت بیا بغل من.
میگفت دلیل این همه عصبی بودن اینه که زندگی پرتنشی همیشه داشتم.
تا که به مرور حالم خوب شد.
الان احساس نرمال بودن دارم.
حدود نه ماهی میشه که حس میکنم نرمال هستم و سالم. خیلی سالم تر از آدمای زیادی که در زندگیم دیدم.
پسر خیلی خوبیه. 
منی که از پسرا هیچوقت خیر ندی
اون روز هم یه روز عادی مثل بقیه ی روزا بود، مثل همیشه آدمی نبودم که با دونستن این که تمام امتحانا داغون بوده،یاشنیدن این که فلانیا پشت سرت حرف میزنن، فلان جای سیاست مشکل داره، بهمان جای اجتماع مشکل سازه، فلان کودک تحت ظلمه، یا دیدن اونی که میخوای نبینیش، یا حس این که طرفت خودش و برات گرفته یا هرچی، به هم بریزم و قابل شکستن باشم و مثل همیشه فارغ و آسوده بودم.
حتی فکرش رو هم نمیکردم و نمیکنم که تونستم با یه جمله‌ی بی‌ربط انقدر بغض کنم، انقدر فر
اون روز هم یه روز عادی مثل بقیه ی روزا بود، مثل همیشه آدمی نبودم که با دونستن این که تمام امتحانا داغون بوده،یاشنیدن این که فلانیا پشت سرت حرف میزنن، فلان جای سیاست مشکل داره، بهمان جای اجتماع مشکل سازه، فلان کودک تحت ظلمه، یا دیدن اونی که میخوای نبینیش، یا حس این که طرفت خودش و برات گرفته یا هرچی، به هم بریزم و قابل شکستن باشم و مثل همیشه فارغ و آسوده بودم.حتی فکرش رو هم نمیکردم و نمیکنم که تونستم با یه جمله‌ی بی‌ربط انقدر بغض کنم، انقدر فر
سلام. کثافت درونم طغیان کرده و می‌توانم همین حالا با یک تماس تصویری پشت سر خانوم فلانی نزد دوست مشترکمان حرف بزنم و عقده‌های چندین ساله‌ام را خالی کنم. حتی دیشب خواب دیدم که توی خیابان‌هایی شبیه به خیابان‌های تهران که تاکسی‌های مسیر رشت را داشت با هم دعوا کرده‌ایم. روانشناسی، زبانشناسی و جامعه‌شناسی همیشه برایم جذاب بوده‌اند؛ از چرایی‌ها سخن می‌گویند و من عاشق اینم که علت‌ها را پیدا کنم. ما آدم‌ها عاشق دیگران نمی‌شویم، بلکه عاشق
سه تا از بچه های دانشگاه شریف به تازگی همکار من شدند!
دو تا پسر و یه دونه دختر 
هنوز بیست سالشون هم نشده و من حس خواهر بزرگتر و گاها حس مادر نسبت بهشون دارم!
یکیشون رتبه 70 کشوره!
بهش میگم من هر چی نگاه میکنم بهت نمیاد چنین رتبه ای کسب کرده باشی!
میخنده میگه اگه بگم سال قبلش میخواستم ترک تحصیل کنیم اونوقت بهم میاد :)))
خیلی دوستش دارم خیلی خیلی
برای دخترک کمی نگرانم 
و اون یکی پسره رو اعصاب منه چون به شدت دقیقه و مدام همه چی رو پیگیری میکنه! ولی بازم
 
ما یه مشت بدبختیم !!!
یه بار کنج خلوت تون، خودتون رو بکشید بیرون بذارید جلوتون؛ زل بزنید تو چشمای خودتون و کمی با خودتون حرف بزنید! بهش (به همون خودتون) بگید دقت کردی خیلی عقده ای هستی؟ بهتون میگه چرا؟ بهش بگید: چون این طوری بار اومدی! رسانه؛ مشاوران موفقیت! و همه ی جامعه مدام دارن به ما القاء می کنن که اگه می خوای زندگیت بهتر باشه، باید ثروتمندتر، جذاب تر، خلاق تر، معروف تر و کلی ترِ دیگه باشی. تصویری که از زندگی رؤیایی داری اینه که وقتی داری م
هیچی نیست که دوای درد بی درمون رخوت و ملال بشه. میم حق داره و صادقانه هم گفته من نیاز دارم یکی باشه جذبم بش، یکی باشه که باهاش در ارتباط باشم. واقعیت تلخ یا هرچی راه خودش رو میاره. میم ازم خسته نیست اما عادی شدم و کافی نیستم. رخوت زندگی رو نمی‌تونه با من بشوره، و من هم. خب چه باید کرد؟ به نظرم باید بپذیریم و تسلیم بشی. باید بپذیریم و کنار بیای با ماجرا. اون دیگه یک ماهیه. هرچی سفت‌تر بگیری سریع‌تر لیز می‌خوره و می‌ره. و از طرفی هم اون آدمه و یکبا
من همیشه از سیاست تنفر داشتم و هیچوقت واردش نشدم. هیچوقت طرفدار گروه یا حزبی نبودم و موقع انتخابات شعار ندادم.اما می‌دونید، ایران در حق یه نفر بد کرده و هرچی هم بلا سرش میاد به خاطر همونه.همون آدمی که چند سال پیش اومد کاندید ریاست جمهوری شد، و هرکسی از سمت خودش یه جوری از حضورش استفادۀ ابزاری کرد. یه سریا هر عقده‌ای که در هر زمینه‌ای داشتن ریختن بیرون و به اسم اون تموم شد. یه سریا هر گند و کثافتی که تونستن زدن و کشتن و حق ضایع کردن و نهایتاً ان
امروز یه نفر منو ادد کرده بود
نوشته توی پروفایلش birth in
اخه مجبوری انگلیسی بنویسی حتما وقتی بلد نیستی؟ باید حتما به کلاس کارت با انگلیسی اضافه کنی؟
طرف میبینی توی ایران، پیشینه فامیلیش به دوره اشکانیان میرسه
رفته خودشو چسبونده به ترکیه ایا مینویسه
iki mizi krdinhhddh hdclhc hhlach;;c'
هفت هشت تا ازین حروف الفبایی المانی که دو نا نقطه روی خودش داره رو گذاشته توی جمله هاش که بگه منم اصل و نسبی دارم من ترکم!
یعنی اتاتورک زد نابود کرد کل اون خطه رو
زبانشون رو عوض
این پست قرار نیست حس خوبی بهتون بده.واسه همین پیشنهاد میکنم نخونینش.چون چیزی که به آدم حس خوبی نده باید ازش دوری کرد.اما خودم مینویسم چون میخوام ثبتش کنم تا یکی دو سال دیگه بیام اینو بخونم و بگم شد.
 
پسر داییم میگفت "ما کسی رو نداریم که پشتمون باشه،پدر تو اونجوری،پدر من اینجوری که یه قرون هم کمکم نکرد.باید رو پای خودمون وایسیم."همیشه هوامو داشت.پسر داییم الان دم و دستگاهی به‌هم زده.ماشینی گرفته بود که ما تو نید فور اسپید بازیش میکردیم.خوش بحا
به‌یادِ رویِ گُلی در چمن چو ناله کنم،
هزار خون به دلِ داغدارِ لاله کنم
زِ بس که خون به دل‌ام کرده دستِ ساقیِ دهر،
مُدام خون عوضِ باده در پیاله کنم
به جدّ-و-جهد اگر عقده‌هایِ چین شد باز،
من از چه رو به قضا کارِ خود حواله کنم؟
شدم وکیل از آن‌رو که نقد، فی‌المجلس،
برایِ نفعِ خود این خانه را قباله کنم
من ام که طاعتِ هفتادساله‌یِ خود را،
فدایِ غمزه‌یِ ماهِ دو هفت‌ساله کنم
به‌غیرِ توده‌یِ ملّت چو هیچ‌کس کس نیست،
چرا زِ هر کس و ناکس من اس
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران همچنان که در گذشته (از روزهای پرشکوه دفاع مقدس تا کمک به سیل‌زدگان و زلزله‌زدگان) به ایثار پرداخته‌اند در ایام مبارزه با کرونا نیز به خط مقدم آمده و طبق دستور رهبرانقلاب برای حفظ جان مردم می‌کوشند. همین‌ها باعث شده تا تحلیلگر سابق سازمان سیا در مقاله‌ای که فارین‌پالیسی آن را منتشر کرده عملکرد سپاه را در برابر کرونا در مقایسه با دیگران بهتر و به موقع‌تر بخواند اما در این سو نماینده طیف موسوم به اصلاح‌ط
مادر کمپلکس یعنی امنیت خواهی از نوع منفی ، بقا و رضایت من بواسطه ی حضور دیگران ،
حس_توقعی که دیگران باید حواسشون به من باشه ،
دیگران باید بهم کمک کنن و برای منافع من با من همراه باشن
یعنی :
دوست نداری توی زحمت بیوفتی
دوست نداری یه روز بهت سخت بگذره
بیشتر از اینکه از سختی ها دلخور باشی از آدمها دلخوری و چه بسا کینه بدل میگیری
میگی :
هر روز باید جوری باشه که من میخوام و میپسندم
چرا امروز کمتر بخوابم؟
چرا امروز بیشتر و بهتر کار کنم؟
بجای عمل_تلاش ،

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها