نتایج جستجو برای عبارت :

جگرسوز

این اتفاق هر جای دنیا بیفته جگرسوزه
این‌که اون مرد به خودش اجازه‌ی همچین‌پیشنهادی رو می‌ده جگرسوزه
این‌که اون زوج مردد می‌شن جگرسوزه
اینکه شوهر زن قبول می‌کنه جگرسوزه
این‌که زن، همراه مرد می‌ره جگرسوزه
این‌که دارن دنیا رو به این سمت می‌برن جگرسوزه
این‌که یک عده این روش رو دنبال و اجرا می‌کنن جگرسوزه
***
از همه جگرسوزتر اینه که این همه سوز جگر رو یه عده فهم نمی‌کنن و جگرشون نمی‌سوزه
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس با دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف
لبریز از حرف که نه، لبریز از بروز احساساتم. دوست دارم حس های درونی ام را که شاید خیلی هم عمیق نباشد را با جملات یا شعر های جگرسوز با دیگران به اشتراک بگذارم. اگر کانال تلگرامم شلوغ تر بود یا نه همین کانال بود اما تلگرام را پاک نکرده بودم. یا اینستاگرام و.. را پاک نکرده بودم الان توی یکی دو تا از آن تریبون های غم، مثلا می‌نوشتم: "یاد عبور ماه از آن کافه ها به خیر/ از یاد رفت قصه‌ی ما، یاد ما به خیر" یا چه میدانم آهنگی را استوری می‌کردم که می‌خواند
آیت‌الله امینی امین دین و مردم؛عالم ربانی؛پارسای اخلاق‌مدار؛مجتهد ژرفنگر؛متفکر روشنفکر؛دلیر خدابین؛نویسندهٔ توانمند...
مرگ چنین مَردی، نه امری است خُرد!
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
خدایا، در این داغ جگرسوز، به تو پناه می‌آوریم. صبوری‌مان ده.
علی‌اکبر مظاهری
۶ اردیبهشت ۹۹/اول رمضان‌المبارک
مورخه ۹۷/۱/۹
از من/ به من
-----------------
جونم براتون بگه که اگه شخصی رو دوست دارین و طرف نمیدونه -یعنی روش کراش دارین- با اطمینان خاطر پاشین برین با خودش یه آدم نزدیکش یا یه واسطه در میون بذارین. فی الواقع کاری نکنین که جگرسوز بشین... قبول دارم حس خوبیه اون مرموزیت و سوختگی، ولی وجداناٌ نکنین این کار رو. بذارین خیال‌پردازی‌هاتون واقعی بشه، اگه هم نشد سینه رو صاف کنیم، با صدای واضح و گیرا بگیم به درک که نشد! همین... والا... دیگه چرا انقد عرفانیش کنیم؟! ح
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۶ محرم ۹۸
دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدندبه تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدنددوره کردند، دویدند سویش با عجلهدسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدندجای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر...نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدندیوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتادگرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدندپهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشتنیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدنداسب ها جای حنا بر سر و بر صورت اوتاختند آن قدر از خون، به رخش ر
این اتفاق هر جای دنیا بیفته جگرسوزه
این‌که اون مرد به خودش اجازه‌ی همچین‌پیشنهادی رو می‌ده جگرسوزه
این‌که اون زوج مردد می‌شن جگرسوزه
اینکه شوهر زن قبول می‌کنه جگرسوزه
این‌که زن، همراه مرد می‌ره جگرسوزه
این‌که دارن دنیا رو به این سمت می‌برن جگرسوزه
این‌که یک عده این روش رو دنبال و اجرا می‌کنن جگرسوزه
***
از همه جگرسوزتر اینه که این همه سوز جگر رو یه عده فهم نمی‌کنن و جگرشون نمی‌سوزه
آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش می کرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جای گریستن. فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمی شناسند، به اندازۀ من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه می زنند، مویه می کنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی! که فاطمه فاطمۀ تو بوده است... ای وای این تورم بازو از چیست؟.. این همان حکایت جگرسوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به این همه حلم، به این همه صبوری. فاطمه! گفتی بدنت را
بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید      زرد شدن درختان،سرد شدن هوا،بوی خاک، صدای خش خش،همه و همه خبر از آمدن فصلی رنگارنگ می دهند.فصلی که غروب هایش بغض آلود و دم صبح هایش گرفته است؛انگار همه ی روز ها جمعه است. جمعه ای که چه زیبا خورشیدش طلوع و چه غم انگیز غروب می کند. غروب های جمعه،عجیب بوی پاییز می دهد. اما چند سالی است که غروب های جمعه اش با جگرسوز ترین اتفاق بشری گره خورده است.پاییزی که تاسوعا می شو
  بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید        
زرد شدن درختان،سرد شدن هوا،بوی خاک، صدای خش خش،همه و همه خبر از آمدن فصلی رنگارنگ می دهند.فصلی که غروب هایش بغض آلود و دم صبح هایش گرفته است؛انگار همه ی روز ها جمعه است. جمعه ای که چه زیبا خورشیدش طلوع و چه غم انگیز غروب می کند. غروب های جمعه،عجیب بوی پاییز می دهد. اما چند سالی است که غروب های جمعه اش با جگرسوز ترین اتفاق بشری گره خورده است.پاییزی که تاسوعا
یکشنبه ۱۹/۱۲/۹۸
از حدوذ بیست سال پیش به این ور فروشندگان لباس به تدریج روز پدر و مرد را باب کردند. حالا نه این که کار بدی باشد فقط گفتم که شما جوانها بدانید که از اول نداشتیم همچین چیزهایی!
امسال هم با تقارنش با روز جهانی زن کلی حرکت مفهومی و شیکی زده‌است که یعنی اینکه: بشریت در این سال آشفته آگاه شود که یکی‌شدن و آدم‌بودن ورای جنسیت راه رهایی است! جورابها طلبتان مردان مرد! (پیام اخلاقی انگیزشی)
صبح با بچه‌ها نشستیم به تدوین و بازسازی «همراه ش
هوالجمیل
روضه عاشقانه
نذر جناب رباب و دو فرزندش، حضرت سکینه و علی اصغر
دل بیقرارم گرفته بهانه
برای دمی روضۀ عاشقانه
ز اشعار مولا برای ربابش
که زد در دل اهل یثرب جوانه
ربابش که پرورده در دامن خود
سکینه، و اصغر، چو گل، مادرانه
زنی با کمال و جمال بهشتی
که دارد ز عرفان مریم نشانه
بیا تا برایت بخوانم سرودی
ز مولا که فرموده او شاعرانه:
«به جان تو ، من دوست دارم سرائی
که دارد دو محبوبه ام در میانه
بریزم به پای رباب و سکینه
همه ، هستی خویش را ، بی بهانه
ماه محرم برای من یعنی خاطرات کودکی و نوجوانی، کوچه بن بستی که فضای خالی سر کوچه محل برپا کردن تکیه بود، و ما بچه هایی که از یک ماه مونده به محرم نقشه میکشیدیم هیئت خودمون رو چطور و کجای کوچه با چادرهای مادرامون برپا کنیم. از چند روز مونده به محرم یه سینی با یه پارچه مشکی یا پرچم روش دوره میفتادیم تو کوچه و زنگ خونه ها رو میزدیم و کمک به هیئت جمع میکردیم، و با پولش نهایت یه پرچم میخریدیم یا یه کم بیشتر. اون وقتا هزار تومان پول زیادی بود برای ما، و
میم لینک ده قسمتی لورازپام را فرستاده است. ده قسمت کوتاه. کوتاه به نظر می‌رسد چون کیفیتش در حدی‌ست که بتوان خوب تویش خیس خورد. یک طوری‌ست که آدم از صدای تق‌تق نوک انگشت برهم‌زننده آرامش به درب، کفرش می‌گیرد. فضایی که در آن قرار می‌گیریم صدای آدمی در حال از خودش گفتن است در مطب تراپیستش که در انتهای هر قسمت تقریبا شش دقیقه‌ای خانم منشی‌ای می‌آید و تق‌تق به دری اتاق می‌زند که آقای دکتر، وقت مراجع تمام شده است و بدو بیراه مای شنونده را به
میم لینک ده قسمتی لورازپام را فرستاده است. ده قسمت کوتاه. کوتاه به نظر می‌رسد چون کیفیتش در حدی‌ست که بتوان خوب تویش خیس خورد. یک طوری‌ست که آدم از صدای تق‌تق نوک انگشت برهم‌زننده آرامش به درب، کفرش می‌گیرد. فضایی که در آن قرار می‌گیریم صدای آدمی در حال از خودش گفتن است در مطب تراپیستش که در انتهای هر قسمت تقریبا شش دقیقه‌ای خانم منشی‌ای می‌آید و تق‌تق به درب اتاق می‌زند که آقای دکتر، وقت مراجع تمام شده است و بدو بیراه مای شنونده را به
 
باری اگر جویای احوال ما باشید که نیستید، دست به یقه‌ام با حضرت زندگی. در روزها و هفته‌های اخیر:
کتاب خوانده‌ام دیوانه‌وار، پنج قدم فاصله، آن سوی مرگ، دوازده ثانیه ، شدن، ما در برابر شما (نصفه رهایش کردم خب یکبار زودتر دور بگیر فرد!) و جای خالی سلوچ.
همیشه خیال می‌کردم آدمهایی که هوشنگ گلشیری و غلامحسین ساعدی و شاهرخ مسکوب و محمود دولت‌آبادی می‌خوانند آدمهایی خفن و باحالند و همیشه هم از خواندنشان طفره می‌رفتم؛ انگار تلخی محتومشان برای
ازدواج سفید به اندازه نامش سفید و پاک نیست؛ شک نداریم هنوز هستند افرادی زیادی که اصلا تا به حال نام اینگونه ازدواج را هم نشنیده‌اند و هیچ شناختی نسبت به آن ندارند. ازدواج سفید یا هم‌باشی و یا هم‌خانگی معادل عبارت marriage blanc به زبان فرانسه و white marriage به زبان انگلیسی است. در یک کلام و خیلی ساده و روشن باید بگوییم که در این نوع ازدواج هیچ قید و بندی وجود ندارد؛ این شکل از ازدواج _ البته اگر بتوان نامش را ازدواج گذاشت_ هیچ مشروعیت اجتماعی و حقوقی ند
پیش‌نوشت:  با سلام و عرض ادب و احترام خدمت خوانندگان جانِ . با یک سری دیگر از سری متن‌های فوق طولانی (اَبَرمتن ) در خدمت شما هستم. این‌بار با یک تراژدی واقعی از دنیای کودکی‌ام مهمان خانه‌هایتان شده‌ام. پیش از خواندن این ابرمتن عاجزانه و ملتمسانه تمنّا دارم که اگر هوای حوصله‌تان ابری نیست، ظرف دل و دماغتان نشکسته و کاسه‌ی صبر و قرارتان از ناملایمات روزگار لبریز نشده، به خواندن این قسم از چرندیات بنده همّت گمارید، چرا که اینجانب به عمه‌ه
پیش‌نوشت:  با سلام و عرض ادب و احترام خدمت خوانندگان جانِ . با یک سری دیگر از سری متن‌های فوق طولانی (اَبَرمتن ) در خدمت شما هستم. این‌بار با یک تراژدی واقعی از دنیای کودکی‌ام مهمان خانه‌هایتان شده‌ام. پیش از خواندن این ابرمتن عاجزانه و ملتمسانه تمنّا دارم که اگر هوای حوصله‌تان ابری نیست، ظرف دل و دماغتان نشکسته و کاسه‌ی صبر و قرارتان از ناملایمات روزگار لبریز نشده، به خواندن این قسم از چرندیات بنده همّت گمارید، چرا که اینجانب به عمه‌ه
شعر عاشقانه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. امیدارویم از خواندن این شعرهای کوتاه عاشقانه لذت ببرید.
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق
شعر عاشقانه زیبا
در این بخش مجموعه اشعار عاشقانه زیبا از شاعرهای ایرانی را آماده کرده ایم. امیدارویم از خواندن این شعرهای کوتاه عاشقانه لذت ببرید.
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منیشروع وسوسه انگیز شعر ناب منی
من آن سکوت شکسته در آسمان توامو تو درآمد دنیا و آفتاب منی
چقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن هاتویی که نقطه ی پایان اضطراب منی
برای زندگی ی بی جواب و تکراریبه موقع آمدی و بهترین جواب منی
روان در اوج خیالم چو رود می مانیهمیشه جاری و مانا در عمق

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها