نتایج جستجو برای عبارت :

ای دل عبث مخور غم دنیا را

ثروت گم گشته باز آید به دامان غم مخور
........................ سفره ی خالی شود روزی فسنجان غم مخور
ای تن خشکیده روزی پر شوی دل بد مکن
.............................. وین لب ترکیده باز آید به دندان غم مخور
گر سراب نان باشد باز بر چشم بدن
............................. نانوایی را خری یک روز ای جان غم مخور
دور فرمون گر دو روزی بر سرای ما نگشت
.......................... دایما فرمان نباشد پیچ پیچان غم مخور
در خیابان گر به شوق خانه خواهی زد قدم
............................... سرزنشها گر کند بنگاه منزل غم مخور
گرچه م
مخور ای دل غم بسیار مخور
ور خوری جز غم دلدار مخور
نه غم یار عزیزست؟ آن نیز
اگرت هست نگهدار مخور
یار تیمار تو چون می نخورد
پس تو بی فایده تیمار مخور
خه! چنین خواهمتف، احسنت،ای یار
غم من اندک و بسیار مخور
من ز عشق تو زیم یا میرم
تو خود البّته غم کار مخور
پشت من بشکن و پیمان مشکن
خون من می خور وز نهار مخور
چشم تو دوش لبت را می گفت
با فلان باده دگر باره مخور
لب تو گفت بدو خیز بخسب
تو که مستی غم هشیار مخورکمال‌الدین اسماعیل
ای دل عبث مخور غم دنیا را     فکرت مکن نیامده فردا را این دشت خوابگاه شهیدان است     فرصت شمار وقت تماشا را از عمر رفته نیز شماری مکن     مشمار جدی عقرب و جزا را آرامشی ببخش توانی گر     این دردمند خاطر شیدا را ای دوست تا که دسترسی داری    حاجت برآر اهل تمنا را زیرا […]
نوشته ای دل عبث مخور غم دنیا را اولین بار در گناه شناسی. پدیدار شد.
غم‌مخور جانا در این‌عالم که عالم هیچ نیست
نیست‌هستی‌جز دمی‌ناچیز و آن‌دم‌هیچ‌نیست
گر به‌واقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بی‌کنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصل‌های عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
هرگاه در تنگنا قرار گرفتیهرگاه فکر کردی خدا فراموشت کردههرگاه از زندگیت خسته شدیاین آیه ی زیبای خدا رو بیاد بیار: «لا تنقطوا من رحمت الله»تا وقتی پشتیبانی چون خدا داری چی کم داری؟ «ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکندچون تورا نوح است کشتیبان ز توفان غم مخور»به خدا توکل کن و بدون زمونه همیشه یکسان نیست و روزای بد میگذره... «دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور»بنابر این تو حق نداری نا امیدشی! 
غم مخور گر حاکمی دزد می شود                                                 شکوه ز بی کفایتی دوران می شود
غم مخور خزانه خالی کرده است                                                  غم بخور مردمی بی خرد پرورده است
مردمان چشم بسته پای بقچه رفته اند                                          بی خیال زعلم و عالم دوران رسته اند
مردمی که بهر دزدان دست می زنند                                            حق شکوه و ناله زخود پر می زنند
مردمان با دست زدندحناق گیرند                     
ای شعر کوتهم خبر امتحان بگوبا اینکه ساده‌ای فقط احوالمان بگو
 
گفتی که «محرمان خلوت انسیم غم مخور»؟با ما مگو که غمت چیست، داستان بگو
 
هر جا که رفتی و قلبت گشوده شداز خواب‌های پریشانِ پلکمان بگو
له شد وجودمان از بس کنایه خورداما تو بگذر و از ایمانشان بگو
اصلا نگو! شاید درست نیستباشد میانمان ک چنین و چنان بگو
 
شعر: فاطمه افشاری
حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: «در من فایده‌اى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه نصیحت مى‌گویم که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مى‌گویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى‌گویم. مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرنده‌اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته اس
یه ﻭﻗﺘﺎ ﻻﺯﻡ ﺯﻣﻦ ﺑﺨﻮﺭ ....ﺗﺎ ﺑﺒﻨ ﺎ ﺸﺘﺘﻦ ...ﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪﺗﻦ ...ﺎ ﻣﺮﻥ ...ﺎ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺭﻩ ﻣﻤﻮﻧﻦ!!!
 
ﺎﻫ ﻻﺯﻡ ﺟﻮﺭ ﺯﻣﻦ ﺑﺨﻮﺭ ﻪ ﺯﺧﻤ ﺑﺸ ...ﺯﺧﻤﺎﺗﻮ ﺑﺎﺯ ﺑﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺑﺒﻨ ...ﺎ ﻧﻤ ﻣﺎﺷﻦ ...ﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺰﺍﺭﻥ ...ﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﺭﺩﻥ ...ﺎ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺩﻥ ...
ﻫﻮﻗﺖ ﺗﺎ ﺯﺧﻤ ﻧﺸ ﻧﻤﺘﻮﻧ ﺑﻔﻬﻤ ﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻨﻪ!!!ﺩﺳﺖ ﻪ ﺴﺎ ﻧﻤ ﻣﺒﻨ ﻪ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﻗﺴﻢ ﻣﺨﻮﺭﺩ ...ﻭ ﻪ ﺴﺎ ﻣﺮﻫﻢ ﻣﺰﺍﺭﻥ ﻪ ﺍﺻﻼ ﺎﺩﺷﻮﻥ ﻧﻤﺮﺩ ...ﺯﻣﻦ ﻪ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﺒﻨ!!!
ﺎ ﺧﻮ
آدم است دیگر انقدر به دنبال خوشبختی از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا میرود که هرکس در آن ساعت از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا برود اورا در حال رفت و آمد از اینجا به آنجا و از آنجا به اینجا میبیند
+++++
یه زیر خاکیِ دیگه. یه زمانی هم مینی‌مال مینوشتیم. ای تُف به این گذرِ زمان link
بود و رفت..
طاقت بی تابیم را؛ او شکیبا
بود و رفت..
گر زمانی بانگ میزد بر سرم؛
زنگ خزان؛؛
ساقهء زرد خیالم را شکوفا
بود و رفت..
از شمیمش مینمود او اهل این
منزل نبود؛؛
ساکن فردوس بود؛ از شاخ
طوبا(طوبی) بود و رفت....
غم مخور"محزون"؛ مگو
یارم کجاست؟؛؛
پر کشید بر آسمانها؛ چونکه
عنقا بود و رفت...
#ناهید_غلمانی_خامنه
Add a commentمشاهده مطلب در کانال
غم مخور این تیره ماه سوز و سرما ، بگذردهر چه پیش آید ز گردون بر سرِ ما بگذردروزگار تلخ گر شیرین نکرد کام همهبر زمین افتاده و بنشسته بالا ، بگذردگر مهیا گشت یا نه توشه بر خان همهروزگارِ مجلس مسکین و دارا ، بگذردرنجِ بار زندگی گر خم نموده قامتیاز ضمیر و خاطر نادان و دانا ، بگذردزیب باطن را نما پاینده ظاهر رفتنیستبی توقف این زمان بر زشت و زیبا ، بگذردگو تو دل آسوده کن دنیای امروز هر چه هستبر من و تو ، یا شما و ما و آنها ، بگذرد ............. ۹۸/۱۰/۷فتانه -
مثلا من بگویم:
منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من 
طفل اشکم خویشتن داری نمی آید ز من 
یا بگویم:
مشعلی در دست بادم حال و روزم خوب نیست
در دل آتشفشان هم این چنین آشوب نیست
و تو بگویی:
 هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
یا چه می دانم مثلا بگویی: 
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند...
و من روشن شوم، لبخند شوم، جوانه امید در دلم شکوفه بدهد!
 
* لاهوتی.     
رهی، انسیه سادات هاشمی، حافظ  
 
 
ﺪوم ماه ب دنیا اومدید؟ اماده ای  دﻟﻞ ﻣﺮﺘﻮ ﺑﺪﻭنی
ﻓﺮﻭﺭﺩﻦ: ﺧﻠ ﺭﻠﺲ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺷﺎﺩ ﺳﺮﺗﻮ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻤﺮاﺭﺩﺒﻬﺸﺖ: ﺍﺯ بس مهربونی به خاطر عشقت ﻣﻤﺮ☺️ﺧﺮﺩﺍﺩ: از خندیدن زیاد میمیری
ﺗﺮ: ﺗﻮ ﻧﻤﻤﺮ ﻭ ﻟﻘﺐ ﻧﻤﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻦ ﻣﺮﻣﺮﺩﺍﺩ: ﺩﻋﻮﺍ ﺮﺩﻥ ﻣﻤﺮ ﻭﻟ ﺟﺎﺕ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺘﻪ♥️ ﺷﻬﺮﻮﺭ: ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﻮﺑ ﺸﻢ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﻤﺮ
ﻣﻬﺮ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻪ ﺘ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑ ﻣﻤﺮ ولی بعدا تو زنده میشی تا دیه بگیری، اصلا تو شریﺁﺑﺎن: ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺳ
از دیروز جادویی‌ باید بنویسم، که م پیام دلتنگی داد، اینکه همه‌ی ساعت‌های روز به تو فکر می‌کنم و ح که شرط رفاقتم را که گذاشته بودم برآورد. بله دنیا کرنشی به سویم کرد و این تصور را القا کرد که دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. اما راستش نه که من آدم بدبینی باشم منتها تجربه‌ام چیز دیگری می‌گوید. تجربه‌ام می‌گوید پسِ هر خوشی زهر هلاهلی‌ست و لذا دلخوش نشو که دائما یکسان نباشد حال دوران خر نشو. فعلا که هرکداممان در سویی هستیم و مشغولیم و هیچ
ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرددنیا چو هست بر گذر این نیز بگذردگر بد کند زمانه،تو نیکو خصال باشبگذشت از این بسی به سر،این نیز بگذردور دور روزگار نه بر وفق رأی توستاندوه مخور که بی خبر،این نیز بگذردیک حمله پای دار که مردان مرد رابگذشت از این بسی بتر،این نیز بگذردمنت خدای را که شب دیر پای غمافتاد با دم سحر،این نیز بگذردابن یمین ز موج حوادث مترس ز آنکهر چند هست با خطر،این نیز بگذردتشویش خاطر است ولی شکر چون نکردایزد قضا چز این قدر،این نیز بگذر
اگر دانی که دنیا غم نیرزدبروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روزز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدیکه بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروزچو خاکت می خورد چندین مخور غم 
 
(( چرا غم تا شادی مونده. چرا ناراحتی تا خوشی مونده. شاد باش این چهار روز دنیارو. بخدا که من هر وقت میرم دفتر با پرسنل مهرزمان میگم و میخندم. یکی مهرلیزری میسازه. یکی مهرژلاتینی میسازه یکی مهر خاتم میسازه هر کی سرش تو یه کاره منم بهشون م
وقتی رو به رویم نشست و آن حرفها را زد، می دانستم یک نم اشک در چشمهایم حلقه زده است. امیدوار بودم همین جا تمام شود و او آن قدر سر به هوا باشد که متوجهش نشود. اما قصه جور دیگری پیش رفت. یک لحظه نگاهش روی چشمهایم ماند و در همان حال، با لبخندی دلجویانه پرسید: «"تو" چرا بغض کردی؟» لبخند زدم و اشکها روی گونه هایم لغزید. تند و تند پاکشان کردم و تند و تند حرف زدم تا حواس چشمهای لعنتی ام را پرت کنم که نشد. و آن که  در کنارم نشسته بود، سرش را زیر انداخت و صورتش
بهارنو شد جهان و هزاران سپاس دوستخرم دلی که به عشق است شناس دوست
از خود عجب ز بهاری چنین لطیفدارم به دل غم نان و هراس دوست
آن بی خرد که به خلقی ستم نمودبیند به کار جهان انعکاس دوست
آن زاهدی که شکم سیر حاکم استاز مصلحت به تن آرد لباس دوست
جاهل کسی که به تقلید زاهدیآرد به لب چو گدا التماس دوست
آزاده باش و به دل غم مخور جهاندر گردش است به حساب از قیاس دوست
#قاسم- رستگاری
استارت روز چهارم رو زدی...
جلو اومدی در حالیکه به خودت ایمان داری...
اضطراب و دل نگرونی تو زندگیت جایی نداره، تو خدارو داری:)
یک ثانیه ات هم حیاتیه و مطمئنم از دستش نمیدی...
همین تلاش های ثانیه به ثانیه هست که زندگیتو شیرین کرده درست مثل کیک یزدی!
پس از شیرینیش لذت ببر :)
باز هم میگم به اونچه که لایقشی خواهی رسید، غم مخور!
امروزم به اخر میرسونی تا از خودت راضی باشی :)
هرچه کُنی بکن، مَکنترکِ من ای نگار منهرچه بَری بِبَر، مَبَرسنگدلی به کار منهرچه هِلی بِهِل، مَهِلپرده به روی چون قمرهرچه دَری بِدَر، مَدرپرده‌ی اعتبار منهرچه کِشی بِکِش، مَکِشباده به بزمِ مدّعیهرچه خوری بخور، مخورخونِ دلِ فگار منهرچه دَهی بده، مَدهزلف به باد، ای صنمهرچه نَهی بِنِه، مَنِهدام به رهگذار من هرچه کُشی بکُش، مَکُشصید حرم که نیست خوش هرچه شَوی بـِشو، مَشوتشنه به خونِ زار منهر چه بُری بِبُر، مَبُررشته‌ی اُلفتِ مراهرچه کَن
بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنموین چرخ آدم‌خوار را، چنگال و دندان بشکنم
از شاه بی‌آغاز من، پران شدم چون باز، منتا جغد طوطی‌خوار را، در دیر ویران بشکنم
ز آغاز عهدی کرده‌ام، کاین جان فدای شه کنمبشکسته بادا پشت جان، گر عهد و پیمان بشکنم
امروز همچون آصفم، شمشیر و فرمان در کفمتا گردن گردن‌کشان، در پیش سلطان بشکنم
روزی دو باغ طاغیان، گر سبز بینی غم مخورچون اصل‌های بیخشان، از راه پنهان بشکنم
چون در کف سلطان شدم، یک حبه بودم کان شدمگر در
آنکه با عشق حسینی گشته همدم زینب است 
آنکه بر سّر شهادت بوده مَحرم زینب است 
 
آنکه شور افکنده با شور حسینی بر جهان 
از ازل خو کرده با صد محنت و غم زینب است 
 
آنکه نامش زین اَب خوانده رسول کردگار 
چون نگویم من صفای اسم اعظم زینب است 
 
آنکه بر خوانَد حدیث اُمّ ایمن بر امام 
من به جرأت گویم آن زن هم حسین هم زینب است 
 
آنکه کاخ ظلم و استبداد را با یک خطاب 
کند و افکند از پی و بن ریخت بر هم زینب است 
 
دامن شیر خدا بین، شیر زن میپرورد 
در شهامت برتر
به قولِ ضحی:
چشم به هم بزنی تموم میشه
حالا درسته که تو این چشم به هم زدنه ممکنه چشمات بسوزن، درد بکشن، سوزن سوزن بشن و کُلی هم ازشون اشک بیاد
تَهِ تَهِ‌ش واقعا اینه که چشم به هم بزنی تموم میشه :))

- به کوتاهیِ آن لحظه‌ی شادی که گذشت، غصه هم می‌گذرد!

#صبح‌میشه‌این‌شب
#بازمیشه‌این‌در
#صبرداشته باش
#روزای‌خوب‌توراهه‌بچه
 
 
هیچ کس نمی تونه به عقب برگرده و شروع تازه ای داشته باشه اما هر کسی می تونه از الان شروع کنه و یک پایان شاد بسازه
 
 
مخور غم گذشته، گذشته ها گذشتههرگز به غصه خوردن، گذشته بر نگشتهبه فکر آینده باش، دلشاد و سرزنده باشبه انتظار طلعت خورشید تابنده باشعمر کمه صفا کن، رنج و غمو رها کناگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کنعمر کمه صفا کن، گذشته رو رها کناگه نباشه دریا، به قطره اکتفا کن ،به قطره اکتفا کن قسمت تو همین بوده که بر سرت گذشتهنکن گلایه از فلک،
۳۴۸ – سرو نازپروز اگر شراب خوری جرعه ای فشانبرخاک   از آ» گناه که نفعی رسد به غیر چه باک برو به هرچه داری بخور دریغ مخور         که بی دریغ زند روزگار تیغ هلاک به خاک پای تو ای سرو نازپرور من         که روز واقعه پا … سرو نازپروز – اگر شراب خوری جرعه‌ای فشان بر خاک – غزل ۲۹۹ – ۳۴۸
منبع : فالگیر
سلام دوستان گلم لطفاً این متن رو بخونیدچقدر قشنگه.......دلگیر مباش..!از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتندایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسیدصبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداستدنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو،زمان زود میگذرد،بی بی ها هم یک روز نی نی بودن،فقط گذر زمان نقطه هایشان را جابجا کردهجنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشویفراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب اس
این نیز بگذرد
زمان جنگ ایران و عراق هر وقت که آژیر
قرمز بمبارانهای هوایی شهرها اعلام میشد،
اولین توصیه گوینده رادیو حفظ خونسردی بود.
گوینده ی رادیو :
" شنوندگان عزیز! توجه فرمایید
شنوندگان عزیز! توجه فرمایید
آژیری را که هم اکنون میشنوید
اعلام وضعیت قرمز در منطقه... است.
ضمن حفظ خونسردی خود به پناهگاه بروید."
آن روزها با خاطرات تلخ و شیرین گذشت.
دیری نمیپاید امروز هم به همان گذشته میپیوندد.
پس خونسردی خود را حفظ کنیم و با
گوش سپردن به سخنان د
ای دل عبث مخور غم دنیا را     فکرت مکن نیامده فردا را
این دشت خوابگاه شهیدان است     فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری مکن     مشمار جدی عقرب و جزا را
آرامشی ببخش توانی گر     این دردمند خاطر شیدا را
ای دوست تا که دسترسی داری    حاجت برآر اهل تمنا را
زیرا که جستن دل مسکینان     شایان سعادتیست توانا را
مریم بسی به نام بود لیکن     رتبت یکی است مریم و عذرا را
خودرأی می نباش که خودرایی     راند از بهشت آدم و حوارا
پاکی گزین که راستی
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل
من خون نریزم با قلم بر کاخ ظلم آتش زنم 
بنیاد هر ظلم و ستم با این قلم بر هم زنم 
 
در هم کِشم کاخ ستم کوخی ز حق بنیاد کنم
وانگه از این کوخم شبی صد شعله در آهم زنم
 
در جان هر عاشق ز می میخانه ای برپا کنم
خود ساقی جان ها شوم زهد و ریا بر هم زنم 
 
من مِی خورم مستی کنم جان را پر از هستی کنم 
پرچم به کف گیرم ز حق آتش بر این عالم زنم
 
در سر ندارم من ریا این دل بُوَد پر از وفا
با عشق حق رطلی گران با هور و با خاتم زنم
 
من میروم در آتشش تا خود گلستانش کند
با ای
گریه کمتر کن که هنگام سحر خواهد رسیدبعد از این ظلمت تو را قرص قمر خواهد رسید
بعد عاشورا اگر ایام تلخی داشتیغم مخور ایام چون شهد و شکر خواهد رسید
ای که پاهای تو شد آزرده از خاشاک دشتبهر پاهایت دوایی مختصر خواهد رسید
عمه می گوید که بابای تو باشد در سفرگریه کمتر کن که بابا از سفر خواهد رسید
بی خبر هستی اگر از حال بابا غم مخورهاتفی با کوله باری از خبر خواهد رسید
گریه کمتر کن که بابا می شود مهمان تورو به استقبال چون آسیمه سر خواهد رسید
بسکه دارد شوق
این زبان چون سنگ و فم آهن وشست
وانچ بجهد از زبان چون آتشست
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانک تاریکست و هر سو پنبه‌زار
درمیان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
جان ها در اصل خود عیسی‌دمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
گر حجاب از جان ها بر خاستی
گفتِ هر جانی مسیح‌آساستی
گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن از حرص و این حلوا مخور
صبر
ﺳﺎﻝ ۸۱ ﺑﻮﺩ ﻪ ﺗﺒﻌﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺴﻠﻮﻪ ﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺎﺭﺱ ﺟﻨﻮﺑ، ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺍﻭﺝ ﺎﺭ ﺗﻮ ﺎرﺱ ﺟﻨﻮﺑ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺸﺪ. ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ، ﺴ ﺎﺭ ﺑﻪ ﺎﺭﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻫﻤﻨﻘﺪﺭ ﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺎﺳﺎﻩ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﺮﺩﻡ، ﺎﻓ ﺑﻮﺩ.
ﺑﺎ ﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﻨ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ، ﻣﺮﺩ ﺧﻠ ﺧﻮﺑ ﺑﻮﺩ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺗﺎﺳﺴﺎﺕ ﺩﺭﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﻪ ﺍﻨ ﻫﺎ ﺳﺨﺖ ﻮﺵ، ﻭ ﺧﻠ ﺧﻮﺏ ﻓﺎﺭﺳ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻨﺪ ﻭﻗﺖ
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
زهره مهدیان
در سال ۲۰۰۲ میلادی، مارتین سلیگمن با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم “اودایمونیا” (Eudaimonia) ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است. خیام نیز در رباعی زیبایی تعریف خویش را از شادکامی بدین‌گونه بیان
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
ارادتمند
زهره مهدیان
زندگی مملو از فرصت‌هاست
چه به آن بنگری با عمقی
یا که سَرسُری رَوی تا فردا
غم مخور
آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست
وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست
شوره دل بشوی
آهسته بخواب
تا خدا هست
نیک بدار
که نبوده‌ست سهمت
قصه پر غصه دل
پس چون می‌گذرد
گوی و گوی پرتکرار
"این" نیز می‌گذرد
ارادتمند
زهره مهدیان
سلام 
امشب پنجشنبه بود(جمله رو:)).میدونی چند وقتی هست که پنجشنبه‌ها بوی پنجشنبه رو نمیده.پنجشنبه‌هایی که بعد یه هفته خسته کننده میرفتم باشگاه با بچه و آخر تمرین تو رختکن یا کنار سالن ولو میشدیم.ممد از دوست دخترای جدیدش و مهمونیایی که میرفت میگفت و ما هم چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم.تو راه برگشت هم لش سوار ماشین بودیم.فوتبال ۱۲۰ ساعت یازده شب شبکه ورزش تنها چیزی هست که از اون پنجشنبه‌ها باقی مونده.داشتم. به تکاپوم برای درسایی که این ترم ارا
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من

دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من
 
اگر گم کرده ای دل، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
 
بیافشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من
 
اگر درها به رویت بسته شد، رو کن به ما بازآ
درِ این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من
 
به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی
طلب کن آن چه می خواهی، محیا کردنش با من
 
چو خوردی روزی امروز
باز هم در سایت ناهیدعبدی دات کام مطلبی دیگر خواندم و این نظر را نوشتم و حیف ام باز آمد که برای شما «اینجا» نیاورَمَش زیرا مشحون از لطف و مرحمت الهی و راه کار است
هرآغاز در داغ تهیتهنیاز شاید و بایدچه خوب می شد اگر اوج رهایی و شادمانی و لذّتِ جمله یِ زیبای نیچه ی گرامی: «صاف ترین یخ برای کسی که رقصیدن و سُرخوردن می داند بهشت است» را با واژه ی زخم و درد ذوب نمی کردید و رودِ گذشته و حال خراب یک ملّتِ سُرخورده را زیور آن نمی نمودیددردها روح آدمی را ر
میدونم فعلا زندگی خیلی خوبی ندارم مجبورم تنها زندگی کنم مجبورم جایی زندگی کنم که حس خوبی ندارم مجبورم هر هفته در رفت و آمد باشم مجبورم خیلی چیزهای دیگه رو تحمل کنم ولی چیزی که هست اینه خیلی چیزا اجبارن و تحملشون سخته ولی چیزای خوبی که دارم کم نیستن کوچک هم نیستن جایگاهی که الان دارم هیچکدام از نوه های این خانواده نداشته و رو به روم کلی آدم هست امروز یکیشون رو دیدم تمام ضعف هام رو گذاشتم توی اتاق و اومدم بیرون تمام مدت لبخند زدم و با اعتماد به
به نام خدا
 

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش

وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش

با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

د
عاشق کسی نشید که در حال حاضر از شکست عشقی رنج میبره؛  اون زخمیه و از شما بعنوان چسب زخم استفاده میکنه؛
 با این اوصاف قهرمان اونیه که زخم های خودش رو خودش درمان کنه و بعد به بقیه یاد میده چجوری اینکارو انجام بدن.
بعد مدتی سلام :) لحظه های تک تکتون بخیر :)
ایام ایامه نه چندان جالب و یه جورایی نچسب امتحاناته؛ ضمن آرزوی موفقیت های بزرگ امیدوارم امتحاناتتون که موفقیت های خرد در راستای موفقیت های بزرگه با نمره های الف گذرونده بشه :) و بزنین پودرشون کن
 شعرهای مظاهر مصفا
مظاهر مصفا (زادهٔ ۱۳۱۱، اراک) استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجستهٔ معاصر ایران است.
شعرهای مظاهر مصفا
دلم بستهٔ مهر دلبند نیست
ز دیدار دلبند خرسند نیست
به مهر تو سوگند ای سست مهر
اگرچه دگر جای سوگند نیست
چو بشکسته یی آخرین عهد من
دگر با توام رای پیوند نیست
بلی آنکه صد بار پیمان شکست
بدو عهد بستن خوشایند نیست
تو را آزمودیم ما بارها
به کار تو جز ریب و ترفند نیست
به دل تا فریبیت صورت نبست
به لبهات نقشی ز لبخند نیست
تو مردم فریب
بیآیید همدیگر را گذشت کنیم بهم رحم کنیم تا خدا به ما رحم کند از همه حلالیت می طلبم آرزوی قبولی طاعات و عبادات و بخشش همه گناهان مسئلت می کنم با خدا حرف بزن با زبان دعا و توبه و استغفار
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با منبه ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با مناگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت رابیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با منبیفشان قطره اشکی، که من هستم خریدارشبیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با مناگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن از ماد
وصف امیر المومنین علیه السلام در کلام ضرار بن ضمرة (به روایت اهل سنت عمری)
مسعودی از مورخین و علمای بزرگ اهل سنت عمری می‌نویسد:
ودخل ضرار بن ضمرة - وكان من خواصِّ علی - على معاویة وافداً، فقال له: صف لی علیاً، قال: أعْفِیِنِی یا أمیر المؤمنین، قال معاویة: لا بد من ذلك، فقال: أما إذا كان لا بد من ذلك فإنه كان واللّه بعید المدى، شدید القوى، یقول فَصْلا، ویحكم عدلاً، یتفجرً العلم من جوانبه، وتنطق الحكمة من نواحیه، یعجبه من الطعام ما خشن، ومن اللب
 
هو الستار
 
گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی ماند و یک دیار نه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست
که علاج اهل هر شهری جداست
و اندر آن شهر از قرابت کیستت
خویشی و پیوستگی با چیستت
دست بر نبضش نهاد و یک به یک
باز می‌پرسید از جور فلک
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد می‌کند با لب ترش
خار در پا شد چنین
 
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
گر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شو
خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من
هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو
هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو
گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو
گر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخست
ور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شو
خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین
خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو
لقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخور
لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو
رو تو قصاب هوا
 نصیحت امام حسین (ع) به جوان گنهکار جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.قال الامام الحسین علیه السلام:«افعل خمسه اشیاء و اذنب ما شئت، فاول ذلک: لا تاکل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثانی: اخرج من ولایه الله و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت، و الرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلک مالک
دانلود آهنگ جواد بدیع زاده یکی یه پول خروس
Download Music Javad Badizadeh Yeki Ye Poole Khoroos
دانلود اهنگ جواد بدیع زاده یکی یه پول خروس – آقاجون یکی یه دونه خروس
دانلود آهنگ قدیمی جواد بدیع زاده بنام یکی یه پول خروس
دانلود موزیک و ترانه یکی یه پول خروس بدیع زاده
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ یکی یه پول خروس جوادبدیع زاده
 آقایان یکی یه پول خروس
به به به به به به
به به چه خروسی
چه قشنگ است و ملوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یک
زن را اجباراً محصور کردن ، به مصلحت نیست
زن چه باشد؟! عالَم چه باشد؟! اگر گویی و اگر نگویی، او خود همان است و کار ِ خود نخواهد رها کردن ، بلکه به گفتن اثر نکند و بتر شود. مثلا نانی را بگیر زیر بغل کن و از مردم منع کن و می گو که : البته این را به کس نخواهم دادن، چه جای دادن؟! که نخواهم نمودن! اگر چه آن بر درها افتاده است و سگان نمی خورند، از بسیاری نان و ارزانی ! اما چون چنین منع آغاز کردی همه خلق رغبت کنند و در بند ِ آن نان گردند و در شفاعت و شَناعت (زشت
از تعلیمات مولوی:
«فرمود که شب و روز جنگ مى‌کنى و طالب تهذیب اخلاق زن مى‌باشى و نجاست زن را به خود پاک مى‌کنى. خود را درو پاک کنى بهتر است که او را در خود پاک کنى. خود را به وى تهذیب‏ کن. سوى او رو و آنچه او گوید تسلیم کن، اگرچه نزد تو آن سخن محال باشد و غیرت را ترک کن اگرچه وصف رجال است و لیکن بدین‏ وصف نیکو وصف‏هاى بد در تو مى‌آید... ایشان را همچو جامه دان که پلیدى‏هاى خود را دریشان‏  پاک می‌کنى و تو پاک مى‌گردى. و اگر با نفس‏ خود برنمى‌آیى ا
میلاد صاحب الامر حجت الله علی خلقه عج

 
غم مخور جانا که ایندم بلبل دستان رسید

یار هر بی غمگساری جان بی جانان رسید

مظهر الطاف حق آن حجت یزدان رسید

الله الله مژده ایدل نیمۀ شعبان رسید

سبط احمد پور حیدر صاحب دوران رسید

 
ادامه مطلب
راضی ام!!!
به هرچی اتفاق افتاد!
اگه خوب بود زندگیمو قشنگ کرد،
و اگه بد بود منو ساخت...
مدیونم!!!
به همه آدمای زندگیم!
که خوباشون بهترین حسارو بهم دادن،
و بداشون بهترین درس ها رو !...
ممنونم!!!
از زندگی!
که بهم یاد داد همه شبیه حرفاشون نیستن،
و همیشه اونطور که میخوام پیش نمیره...
و گفت:دائماً یکسان نباشد حال دوران، غم مخور!
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
 
در این چند خط قرار است پیرامون اینکه "اصلاً چرا باید شعر بخوانیم و شعر کدام درد ما را دوا می‌کند" به گفتگو بنشینیم، ان شاءالله.
 
ـ عالم شعر، عالم فرامنطق است.
دنیا منطقی روزمره‌ات را تصور کن و چرخی در آن بزن تا به چیستی دنیای فرامنطق پی ببری.
در دنیای منطقی، از شیرِ ظرفشویی خانه ها آب بیرون می‌آید، دست ها در آب خیس می‌شوند و این همه طبیعی است (بخوانید منطقی).
در عالم منطقی تو اگر زمین خورده ای، زمین خورده ای...اگر ش
حکایت آموزنده ی پرنده نصیحتگو
حکایت جالب پرنده نصیحتگو
 
یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنش
بسم الله الرحمن الرحیم 

1- فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن! 2- با پدر و مادرت
بهترین رفتار را داشته باش! 3- بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند!
4- نماز را آنگونه که شایسته است بپادار! 5- اندرز و نصیحت دیگران را
فراموش مکن! 6- در مقابل پیشامدها شکیبا باش ! 7- از مردم روی مگردان و با
آنها بی اعتنا مباش! 8- با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن! 9- در راه
رفتن میانه رو باش! 10- بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو!
11- از طریق اسماء و صفات خداون
مشت در جاهایی نمونۀ خروار است که تصادفی برگرفته شده باشد
و نه با جستجو و جمع‌آوری دانه به دانه
***
معنویّت‌گرایی‌هایی از این سخ که:
"تصوّر نکنید بهشت از جنس باغ‌های دنیوی است"،
عین مادّی‌گرایی است.
***
برای درمان آسیب‌های اجتماعی باید از ظرفیّت شریعت استفاده کرد
نمایش انتقادی آنها اوضاع را خراب‌تر می‌کند و بس
***
اگر انسان عجیب‌ترین مخلوق خداست،
ایرانیان هم عجیب‌ترین ملّت جهانند
***
جوانان دم بخت!
توت را اگر بشویی شیرنیش از بین می‌رود
اگر
    نوشتن مال ضعیف هاست ،‌من قوی ام ، پس نمی نویسم ، قانونا اینو باید به خودم میگفتم ، الآن نه ها ، قدیما ، یه ۵ سال پیشو میگم ، اون زمانا که خودمو راحت کش و قوس میدادم رو میگم ، اون زمانا که پشت خط نمی ایستادم رو میگم ولی نمی دونم چی شد ، باد خورد به کلم دودی شدم ، شایدم سینه پهلو کردم و تب کردم ، به هر حال حالم قطعا خوب نبوده ، مریض بودم و جونی هم روش ، کله داغ ، مغز خر ، نه که الان مغزم مفنگی نیستا ،‌نه ، ولی اون روز نمی دونم چی شده که گفتم احمق هم
روح هستی در میان بستر است
 

بوی غم می آید از شهر رسول
بوی اشک حیدر و آه بتول
 
آسمانی ها همه دل بی شکیب
بر لب شیر خدا امن یجیب
 
لحظه ها لبریز از دل وا پسی
فاطمه گریان ز داغ بی کسی
 
میچکد بر گونه ها با صد مَحَن
دانه دانه اشک از چشم حسن
 
اینکه‌ گویی غم گرفته عالمین
بغض کرده گوشه خانه حسین
 
در میان حجره ای غرق ملال
آیه های اشک میخواند بلال
 
روح هستی درمیان بستر است
لحظه های آخر پیغمبر ست
 
با دلی محزون بحال احتضار
چشم های خسته ی او اشک بار
 
اشک ا
توصیه ها برای شروع این کار
۱- قرارداد خود را بسیار دقیق و با نکته سنجی دقیقی بررسی کنید، امضا کردن خیلی از چیزها اصلا به نفع یک مدیر محتوا نخواهد بود و این رو باید روز اولی که در نقطه شروع پروژه هستید به یاد داشته باشید و نه آن زمان که کارفرما به هر دلیلی از شما ناراضی می‌شود که در اکثر شرکت‌ها به دلیل خاله زنک بازی! این مسائل امکان رخ دادن دارد. پس دقت کنید که چه مواردی را می‌خواهید و به چه مواردی باید نه بگویید تا پشیمانی باز نیاید به کنعان غ
نام خیام را اکثرمان شنیده‌ایم و می‌دانیم که دستی بر سرودن رباعی داشت. بسیاری از رباعیاتش هنوز هم زنده است و بر زبان اهل ادب، جاری. سادگی و شیرینی کلامش آدم را با اشعارش همراه می‌کند و گاه، بی‌خیالی و بی‌پرده‌سخن‌گفتن‌هایش حتی به خنده‌مان می‌اندازد. رباعیات خیام را که می‌خوانی، دلت کندن از دنیا می‌خواهد، دلت بی‌هوا خندیدن و از همهٔ اجزای هستی لذت‌بردن می‌خواهد. او مدام نصیحتت می‌کند که می‌ بخور و غم مخور و عشق کن که عاقبت چه شاه با
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله فرجک
 
سلام و وقت بخیر! سال جدید رو -هرچند با مشکلات عجیب و غریب و بیماری و سختی شروع شد- بهتون تبریک و تهنیت می‌گم و امیدوارم هر چه زودتر این بلیه از سر مردم عزیز کشورم و مردم دنیا دفع و دور بشه. در اولین جمعه‌ی سال ۱۳۹۹ بریم سراغ دیوان حافظ شیرازی و ببینیم ایشون چی می‌گه؛ نیت کنید و بسم‌الله...
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
بیا که قصر امل سخت سست‌بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
 
غلا
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
 
در این چند خط قرار است پیرامون اینکه "اصلاً چرا باید شعر بخوانیم و شعر کدام درد ما را دوا می‌کند" به گفتگو بنشینیم، ان شاءالله.
 
ـ عالم شعر، عالم فرامنطق است.
دنیا منطقی روزمره‌ات را تصور کن و چرخی در آن بزن تا به چیستی دنیای فرامنطق پی ببری.
در دنیای منطقی، از شیرِ ظرفشویی خانه ها آب بیرون می‌آید، دست ها در آب خیس می‌شوند و این همه طبیعی است (بخوانید منطقی).
در عالم منطقی تو اگر زمین خورده ای، زمین خورده ای...اگر ش
به
زودی مرا این خبر خواهد آمد
که دوران فتح و ظفر خواهد آمد
مخور غم که قرص قمر خواهد آمد
«شبی با نسیم سحر خواهد آمد
گل از پرده روزی به در خواهد آمد»

ز
شرق زمین شمس تابان زهرا(س)
ز اوج فلک نور چشمان زهرا(س)
همه معنی و شرح قران زهرا(س)
«گل باغ نرگس زبستان زهرا(س)
چو نور حسن(ع) جلوه گر خواهد آمد»

به
ایمان راسخ، به عزمی مصمم
به تقوا و صبر و به امری منظم
برای نجات بشر در دو عالم
«چو جان مصور، چو عدل مجسم
به دفع ستم، از سفر خواهد آمد»

پس
از سال ها حسرت و آه ه
حال دوران دائما یکسان نباشد غم مخور.... 
قرار بود غر غر نکنم.... خداجان خودت در جریانی... 
هعی.... 
خیلی دلم میخواددیه بار با خوشحالی برم زیارت
اما همیشه یه دنیا غم پشت دلم خونه میکنه موقع سفر
منتظرم برسم و سیل اشکم جاری بشه
پناهیان جان میگفت با خوشحالی و شادی بریم زیارت
اخه روی خوشمون و که به همه نشون میدیم، نقابِ البته
اون دلِ شکستمونِ که نمیشه به هر کس نشون داد.. 
خدا کنه اینبار سبک برگردم
کربلا که یه غم بزرگ موند رو دلم...  با یه حال آشفته و خراب ب
فرماندار شوط گفت: با احداث و بهره برداری از پروژه های بهداشتی و درمانی جدید، سرانه بهداشتی این شهرستان به ۲.۵ برابر افزایش یافت.
به گزارش خبرهای فوری پلدشت، حسن عبدالهی اصل روز یکشنبه در آیین تکریم و معارفه مدیر شبکه بهداشت و درمان این شهرستان، اظهار داشت: خدمات دولت در حوزه سلامت این شهرستان بسیار چشمگیر است و مردم منطقه از برکت های آن بهره مند هستند.
وی اضافه کرد: مرکز جامع سلامت شهری و روستایی شوط با یکهزار و ۲۱۸ مترمربع زیربنا، پایگاه سل
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان عجل‌الله تعالی فرجک
 
سلام
دومین جمعه‌ی سال ۱۳۹۹ و توفیق تفالی دیگر؛ بسم‌الله...
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل ب
شعر در مورد غم
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غم برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
شعر در مورد غم
زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو
شعر در مورد غم و اندوه
ز بازا
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت:« در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت:« در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
غمم را شرح خواهم داد اگر پیدا کنم گوشی...اگر پیدا کنم هم‌قدّ تنهاییم آغوشیکه‌ام؟ در وعده‌گاه خنجر و نیرنگ، سهرابیمیان آتشی از کینه و تهمت، سیاووشیچنان بر چهره‌ام با غصه چنگ انداختی دنیا!که از شادی نشانم نیست جز لبخند مخدوشیمن از صدها تَرَک در پای‌بست خانه آگاهمدلم را خوش نخواهد کرد هیچ ایوان منقوشیبه دنبال هماوردم مرو، بیهوده می‌گردیبه قصد نفی و انکارم میا، بیهوده می‌کوشی
فریب جان ِسرشار از سکوتم را مخور روزی
...دهان، از خون دل وا می کن
چه ماهرانه زمانه فریب می دهدت
برای لغزش تو وعده سیب می دهدت
سوار بال خیالش کند بچرخاند
نوید یک کفنی با دوجیب می دهدت
.
بگوید از سحر امّا بسوی شب ببرد
به وادی ظلماتت به صد تعب ببرد
رفیق ره شده همدرد لحظه ها ، آنگه 
به دست توطئه های رقیب می دهدت
.
به لطف خود به تو فرصت دهد به پروازی
تو در گمان که توانی جهان نو سازی
درست لحظه ی اوجت به تو بفهماند ،
همان که برده به اوجت نشیب می دهدت
.
بدام بازی ایّام می کشد وَ سپس
به سرزمین عجایب بَرَد به سعی عَبَث
غمین
6- خطرات آرزوی طولانی و هوای نفس
«إِنَّما اَخْشی عَلَیْکُمْ إِثْنَیْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ
الْهَوی، اَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِی الاْخِرَهَ وَ اَمّا إِتِّباعُ
الْهَوی فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»
همانا بر شما از دو چیز میترسم: درازی آرزو و پیروی هوای نفس. امّا
درازی آرزو سبب فراموشی آخرت شود، و امّا پیروی از هوای نفس، آدمی را از
حقّ باز دارد.
 
7- مرز دوستی
«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِکَ صَدیقًا فَتَعْدی صَدیقَکَ.
مثل گم شدن آن ذره ی نانو در وسعت کهکشان ،حس گمشدگی وسردرگمی دارم،میدانی اسفندماه هرسال داستان همین میشود که با حجم کثیری ازدلتنگی به بازارهای شهرمیروم واز میان هزاران ادمی که ازکنارم رد میشوند درجستجوی یک عدد اویِ من هستم،خیلی بی هدف از پشت شیشه های مغازه ها روسریها ولباسهای قشنگ قشنگ رو نگاه میکنم وبه ارامی سوی دیگر میروم،نمیدانم چی بخرم که دلت را باخودم ببرم وتو بازآیی،نمیدانم چه گلی رابرایت بخرم که با شمیمش راه خانه ام را بیابی،نمیدا
میلاد صاحب الامر حجت الله علی خلقه عج


 

غم مخور جانا که ایندم بلبل دستان رسید

یار هر بی غمگساری جان بی جانان رسید

مظهر الطاف حق آن حجت یزدان رسید

الله الله مژده ایدل نیمۀ شعبان رسید

سبط احمد پور حیدر صاحب دوران رسید


 
ادامه مطلب
خیلی وقته که از اتفاقات نگفتم و الان لازمه یه فلش بک به عقب بزنم.
جنی و جاناتان که تو ژانویه رفتن کانادا، روز ششم سفرشون جنی پاش تو اسکی آسیب می بینه و چند تا از تاندون هاش پاره میشه. سفرشون به سختی تموم میشه و وقتی برمی گردن بعد از MRI و ... تشخیص داده میشه که بهتره که زانوش رو عمل کنه. فردا یعنی جمعه، دوم فروردین وقت عملش هست. بچه ها هم هر هفته چهارشنبه ها میرن خونه پدرشون و قراره تا دو هفته دیگه همونجا بمونند. جنی بعد از عملش چند روز میره خونه مادر
آدم باید یکی رو داشته باشه که بتونه از ته دل از حرفا و شوخی‌های به‌جاش بخنده. هم‌زمان بشه رو شونه‌هاش گریه کرد. هم‌زمان بشه همهٔ غصه‌ها و نگرانی‌هات رو براش تعریف کنی و انقد محکم و فرهیخته و اهل معنا باشه که بتونه با لحن، کلمات و نگاهش آرومت کنه.اینا رو تو همین چند روز که پر از نگرانی و غم و اضطراب بودم فهمیدم. قبلا هیچ‌وقت انقدر به نظرم مهم نیومده بود، گرچه الان هم البته صرفا متوجه اهمیتش شدم ولی به هرحال بازم کاری نمی‌شه کرد.‌ می‌فرماد:
سلام سلام دوستان
 
باز بعد نود و بوقی برگشتم با رشته ی گسسته ای از هر چی در جریان بود و قابل نوشتن.
 
کلی بخوام از احوالاتم بگم باید بنویسم آروم و نیمه خوب و در انتظار رفتن و درحال تلاش برای بهتر بودنم.
 
به مناسبت تموم شدن اون دو تا کار شماره دوزی که چند ماه بود دستم بودن و پیش مشتری بدقول شده بودم ؛ اگه به کل شهر ساندویچ سالاد الویه با فانتا بدم رواست!
در این حد شونه هام از بارشون خالی شده و از نتیجه ی کار هم بسیار راضی بودم و عکس یکیشونو تو اینست
عنوان می گوید: «گفتم ای اباعبدالله! مرا توصیه و سفارش فرما.»
فرمود: «تو را به نُه چیز وصیت می کنم و آن سفارش من است برای آنان که می خواهند راهی به سوی خدا بیابند و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به آن موفّق بدارد. سه وصیت در ریاضت و سختی دادن به نفس و سه وصیت در حلم و بردباری و سه وصیت در مورد علم.
اما آنچه در ریاضت است اینکه: بپرهیز از اینکه آنچه را اشتها نداری بخوری که حماقت و ابلهی را به ارث می گذارد و جز هنگام گرسنگی مخور. و چون خوردی حلال
عنوان می گوید: «گفتم ای اباعبدالله! مرا توصیه و سفارش فرما.»
فرمود: «تو را به نُه چیز وصیت می کنم و آن سفارش من است برای آنان که می خواهند راهی به سوی خدا بیابند و از خداوند می خواهم که تو را برای عمل به آن موفّق بدارد. سه وصیت در ریاضت و سختی دادن به نفس و سه وصیت در حلم و بردباری و سه وصیت در مورد علم.
اما آنچه در ریاضت است اینکه: بپرهیز از اینکه آنچه را اشتها نداری بخوری که حماقت و ابلهی را به ارث می گذارد و جز هنگام گرسنگی مخور. و چون خوردی حلال
مناظره شیخ مفید رضوان الله علیه با عمر بن خطاب در عالم رویا
این ماجرا را شیخ ابو علی حسن بن معمر در سال ۴۲۳ هجری از شیخ مفید نقل می‌کند که گفته است: در خواب دیدم که در راهی گذر می‌کردم و مردم بسیاری گرداگرد هم بودند. گفتم این چیست؟ گفتند: این حلقه‌ای است در گرد مردی که موعظه می‌کند. گفتم: آن مرد کیست؟ گفتند: عمر بن خطاب است. پیش رفته و مردم را کنار زدم و درون حلقه درآمدم. به ناگاه مردی را دیدم برای مردم در باره چیزی که من نفهمیدم سخنرانی می‌کند
آزمایشگاهمون یه گروه واتساپی داره...شمع(من) و گل(استاد راهنمای جان) و پروانه( دانشجویان ارشد و دکترا) همه جمعن....
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد!(اینو باید میگفتم داشت مخمو میخورد که بیاد رو کیبورد!)
یه چند نفر هم احتمالا متفرقه عضون...
استاد راهنمای جان برای تفکیک اعضای واقعی از مگسان دور شیرینی پیام ارسال نموده باشن که همه برن تو پروفایل خودشون تو واطساپ، بخش ستینگ(setting) و در بخش اَبووت(about) نام و نام خانودگی شونو بنویسن....
از دیشب که این پیامو
پندهای 22 گانه زرتشت که هزاران سال پیش آن را به ما آموخته و به یادگار گذاشته :
_ نه به راست و نه به دروغ هرگز قسم مخور
_ خود برای خود، همسر برگزین
_ به ضرر کردن کسی خوشنود مشو
_ دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
_ نیک باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
_هرگز ترشرو و بدخو مباش
_ تا جایی که می توانی ، از مال خود داد و دهش نما
_ کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
_ از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
 
_ آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه
نیامده است رنج و اندوه مبر
_ پیش از پ
قصیده‌ای غرّاء از مرحوم علّامه محمد
حسین طباطبایی درباره دل کندن از غیر خدا و عشق و محبّت ورزیدن به جمال و جلال خداوند


همى‏ گویم و گفته ‏ام بارها            

بود کیش من مِهر دلدارها

پرستش به مستى است در کیش مِهر

برونند زین جرگه هشیارها

به شادىّ و آسایش و خواب و خور

ندارند کارى دل افکارها

بجز اشک چشم و بجز داغ دل

نباشد بدست گرفتارها

کشیدند در کوى دلدادگان

میان دل و کامْ دیوارها

چه فرهادها مرده در کوهها

چه حلّاج‏ها رفته بر دارها

چه
اصول نشانه‌گذاری در زبان فارسی
منظور از نشانه‌گذاری به کاربردن علامت‌ها و نشانه‌هایی است که برای درست فهمیده شدن جملات در نوشته به کار برده می‌شود. 
۱. ویرگول (،)ویرگول نشانه مکثی کوتاه است. موارد استفاده:الف: در بین عبارت‌های غیر مستقل که با هم در حکم یک جمله کامل می‌باشد:آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است. ب: برای توضیح در مورد یک کلمه:فردوسی، حماسه‌سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد. ج: در موردی که چند کلمه دارا
برای مدیر محتوا شدن چه تخصص‌هایی لازم است؟
۱- همونطور که اشاره شد این پوزیشن نیازمند توانایی‌های مختلفی است که باید در تمامی آنها خبره باشید زیرا هر روز در اثر رقابت شدید برای جایگاه‌ها در موتور‌های جستجو مثل گوگل با بحران‌های مختلفی روبرو می‌شوید که باید مدیریت این بحران‌ها را آموخته باشید. پس مهم‌ترین نیاز این کار تجربه است.
۲- در حوزه سئو می‌توان به توانایی‌های مختلفی اشاره کرد زیرا دنیای بسیار بزرگیه که هر روز هم در حال توسعه و ب
قرار بود اگر قرار یابد در خویشتن خویش ، او را به گلشنی ببرم مفرح .
نه در آن حوالی زود . بلکه کمی دیر و دور . چون آن روز ، تاب آن راز
نداشت بدان گلشن . هنوز هم ندارد . هر وقت توانست به من بگوید
نقطۀ آغازین دایره کدام و نقطۀ پایانی کدام ؟ شاید آن روز ...
تازه آن هم شاید .
دور خود چرخید و چرخید و باز رسید به همان چراغ زرد . عجبا !!!
برایش تعریف کردم که من نیز بودم همچو او . چراغی زرد .
گویا گمان برد که من عبور کردم از آن چراغ .
من ؟ با این همه نادانی ؟
سالهاس
سلاااااام!
-نبات چرا بیانی شدی؟!
+اعتراف میکنم دلم برای شاخه های کوچولوشون سوخت!
-...
+خیلی مینوشتم!شاید روزی ۱۰ صفحه!و دقیقا خیلی وقت ها تو دفتر خاطراتم با سلام شروع میکردم!انگار ک کسی به غیر خودم بخواد بخوندش!و حتی گاهی ک خیلی حالم خوب بود با موجود خیالی دوست داشتنیم گفتگو ها داشتم!جوری ک خودمم باورم شده بود تنها نیستم!
من از قبل با بیان آشنا بودم و خواننده خاموش دو سه نفر بودم :) بخاطر همین تصمیم گرفتم وبلاگ داشته باشم! :)
-مجددا خوش اومدی نبات :)
افسوس که نامه جوانی طی شد 
و آن تازه بهار زندگانی دی شد
وآن مرغطرب که نام او بود شباب 
فریاد ندانم کی آمدوکی شد خیام
 
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام
 
در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش خیام
 
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتگ
رویت آیینه ای ز صنع خداستخط سبزت سواد مشک خطاستسنبلت کابروی نسرین استبر گل تر ز مشک غالیه ساستآنچه در آب خضر پنهان استما بجستیم و در لبت پیداسترخت آراسته است کار جهانراستی را رخت جهان آراستقامتت را به سرو میگفتیمعقل باور کند حکایت راستعشق بالا گرفت از آن بالاسرو را نیز میل آن بالاستعشق از شمع می توان آموختکش سر از دست رفت و پابرجاستما به جنت فرو نمی آییمسر کوی تو جنت الماواستبا تو آتش و گل ریاحین استگل شمشاد بی تو خار و گیاستنرگس  و یاسمین
این چکامه شرح حال مومن استشرح و تفسیر کمال مومن است
گویمت من نکته هایی ناب رانکته هایی نادر و کمیاب را
گر که مطلوبت ولایی بودن استبنده ی خاص و خدایی بودن است
گوش کن این نکته های ناب رامو به مو اجرا کن این آداب را
کن لباس زهد و تقوا را به تنبا شجاعت رو به جنگ اهرمن
با توکل بر خداوند رحیمخویش را در رحمت حق کن سهیم
چشم بگشا تا بیابی معرفتکن انابه با امید مغفرت
غم مخور زیرا که رب العالمینمی دهد مزد تلاش مومنین
متقی باش و خدا را یاد کننام حق را روز و
بسم الله الرحمن الرحیم المص:می‌بینم*
*نوجوانی به سان سرو بلند-رستمش بنده وار می‌بینم*
*در امور شهی است بی تدبیر-لیکنش بخت یار می‌بینم*
[خود محمد رضا پهلوی نیز معتقد بود که در کار پایداری سلطنتش، علیرغم حوادث سهمگین که می‌توانست طومار حکومت او را در هم بپیچد، همواره بخت یار او بوده تا جایی که مدعی بود که خداوند حامی اوست]
*بس فرومایگان بی حاصل-حامل کار و بار می‌بینم*
*مذهب و دین ضعیف می‌یابم-مُبتدع افتخارمی‌بینم*
*ظلم پنهان، خیانت و تزویر-بر
آنچه در ادامه خواهید خواند، بخشی از تلخیص (خلاصه سازی و ساده سازی) صاحب وبلاگ مشهود از کتاب «آداب نماز» امام راحل است، تلخیصی که کوشیده شده تا عملی ترین نکات را مد نظر قرار دهد:

* در هر لحظه از حیات، بدان که شیطان در کمین است و آماده برای نفوذ در باطن تو.
* نماز اول وقت و همراه با
اقامه حدود آن، ارزش معنوی دارد و اگر از اول وقت گذشت و حدودش رعایت نشد در عین
حال که واجب هم باشد، ضلالت می آفریند چرا که در این حالت نماز، شخص را نفرین می
کند.

* اول
باید
 
چه زیباست
زندگی کردن با امید…
نه امید بخود؛
که غرور است !
نه امید به دیگران؛
که تباهی است !
بلکه امید به خدا؛
که خوشبختی و آرامش است
 
جملات آرامبخش 
 
ماهیان از تلاطم دریا
به خدا شکایت کردند
و چون دریا آرام شد
خود را اسیر صیاد دیدند…
تلاطم زندگی حکمت خداست
از خدا دل آرام بخواهیم
نه دریای آرام
 
متن های آرام بخش
 
عجول نباش که بی صبری آرامش درونت را به یغما خواهد بود،
همه کارهایت را آرام انجام بده و آرام باش حتی اگر همه دنیا غمگین باشند و نا آر
بخش 1- جنگجو بودن، جنگیدن به خاطر حقوق و خواسته ها، به ذاته ویژگی خوبیه و میتونه از خصوصیات یه آدم قوی و کنشگر باشه. ولی همین روحیه گاهی میتونه دست و پا گیر هم بشه؛ وقتی یادمون بره کجا نباید ازش استفاده کنیم...
به نظرم هیچ جنگ و مجادله ای برنده نداره؛ آدم ها در انتهای جنگ یا غالب میشن و یا مغلوب، اما در هر صورت برنده نمیشن. چون هر دو جانبِ ماجرا چیزهایی رو میبازن و همین چیزها باعث میشن حتی در صورت پیروزی هم شادی رو عمیقاً تجربه نکنن. وقتی این فک
امروز 24/3/98 است...پس از شکست(؟) من در مقابل تو... اینکه دیکر کلمه ی شکست را به راحتی به کار نمی برم، به این خاطر است که احتمالا من فردی بازنده نیستم. هر اتفاقی که بیفتد من دوست دارم که از خدا طلب بندگی و رضایت به حکمش را داشته باشم و چه تو باشی چه نباشی، من چیزی را از دست نداده ام... کاش این حس ها تا آخر با من بمانند و اگر تو نبودی کماکان اینطور فکر کنم. قصدم این بود که اینجا خیلی فرهیخته وار بنویسم اما حس نوشتن دست خودم نیست و دلم اینجا را برای انتشار ک
فهرست مطالب

پیشگفتار 13
1. نشانه های ایمان 15
مقام رضا 16
مقام تفویض 16
مقام تسلیم 17
2. قلب منوّر به نور ایمان 19
3. تفسیر عبادت 23
چگونه فکر کنیم؟ 23
آثار تفکّر 25
4. تفکّر، برترین عبادت! 26
5. رابطه تفکّر و عمل به خوبی ها 29
6. تلاش برای رسیدن به مکارم اخلاقی 31
7. غیرت و دیگر مکارم اخلاق 35
اهمیّت مکارم اخلاق 36
غیرت 39
8. حدّ توکّل و یقین 41
1. توکّل 41
2. یقین 42
3. نترسیدن از غیر خدا 43
9. مقام یقین و رضا 46
معنی عدل و قسط 46
عوامل آسایش و راحتی 47
منشأ ناآرامی ها و
از بچگی،  دکتر روی زیاد داشتم. حدودا از دو سالگی تا 8 سالگی ... تب و عفونت ، مسمومیت. مریض حالی اون موقع ها که عقل تازه اومده بود تو کله ام و متوجه اطرافم شده بودم رو یادم میاد. مثلا یه بارش تو راه پله های خونه این پا اون پا میکردم از عاجزی . مادرجونم پیشم بود .بابا موبایل نداشت، از سرکار دیر کرده بود و من بی طاقت و بی طاقت تر. مامان جون برام میخوند 
السون و ولسون
زمستونه، زمستون
سرده هوا دوباره
برف تیک و تیک می‌باره
السون و ولسون
سرما و برف و بارون
وقتی در جامعه ای فساد تئوریزه و نهادینه می شود ، مردم انتظار ندارند که مسئولی سالم به روی کار بیاید و مردم خواهان مسئولی هستند که نه سالم بلکه فقط کمتر فساد کند.وقتی در جامعه فساد تئوریزه شود کسی که سفارشی افشای فساد می کند قهرمان مبارزه با فساد در جامعه می شود و فردایش کاندیدا و فردایش یک سخنرانی و فردایش مردم همیشه در صحنه و فردایش روی یکی از صندلی های مجلس.آری قهرمان سازی به همین راحتی امکان پذیر است ، مردم نا اهل نمی دانند که افشای فساد با
دو روز بعد از زایمان یکی از قشنگ‌ترین لباس‌های بچه را تنش
کردیم تا پیش دکتر کودکان برویم.
وقتی او آماده روی تخت به خواب رفته بود نوبت لباس پوشیدن
خودم شد.
یادم هست همین‌که آمدم شلواری که تا هفت ماهگی می‌پوشیدم،
بپوشم و کمرش با فاصله زیادی بسته نشد به شدت گریه کردم.
با خودم فکر می‌کردم من که زایمان کردم! و یک بچه انسان را
دنیا آوردم و دکتر هم گفت که رحم شب اول جمع شده است. پس چرا نباید بتوانم شلوار
پیش از بارداری که هیچ، کمر شلوار هفت ماهگی  را
جملات زیبا و آرامبخش
 
چه زیباست
زندگی کردن با امید…
نه امید بخود؛
که غرور است !
نه امید به دیگران؛
که تباهی است !
بلکه امید به خدا؛
که خوشبختی و آرامش است
 
جملات آرامبخش 
 
ماهیان از تلاطم دریا
به خدا شکایت کردند
و چون دریا آرام شد
خود را اسیر صیاد دیدند…
تلاطم زندگی حکمت خداست
از خدا دل آرام بخواهیم
نه دریای آرام
 
متن های آرام بخش
 
عجول نباش که بی صبری آرامش درونت را به یغما خواهد بود،
همه کارهایت را آرام انجام بده و آرام باش حتی اگر همه دن
این داستان در چند سایت بصورت نثر و خیلی کوتاه نوشته شده که بنده به صحت حقیقت داشتن یا نداشتن آن مطمن نیستم
 آن را مطالعه کردم متوجه شدم  که هر نویسنده  فقط از منظر خاص خودش به آن پرداخته و در آنها اختلافاتی وجود دارد به این خاطر تصمیم گرفتم داستان را بصورت مثنوی  و از دید گاهی دیگر مورد قضاوت قرار دهم ، دوستان میتوانند 
این داستان را با همین عنوان در گوگل مطالعه کنند ، و دیدگاه خود را 
اگر مایل بودند با بنده در میان گذارند ،
در ضمن به علت طولا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها