نتایج جستجو برای عبارت :

همه میرن ماهم بریم

بسم الله الرحمن الرحیم
میدونین چرا اون همه جمعیت که باامام حسین بودند،همگی امام رو شب عاشورا ترک کردند و فقط۷۲تن موندند؟
بخاطر اینکه جوانمرد نبودند...یعنی عزم راسخ نداشتن...مثل اینکه تاامروز گلی نماز و قران بخونیم،به فرامین الهی عمل کنیم اما بدلیل استقامت نداشتن در راه حق با بدست اوردن اندکی مال و ثروت بگیم دیگه تموم شد برم پی دنیا و خوش بگذرونم...
وضعیت ماهم اینطوره،نگیم اگه مااون موقع بودیم ماهم شهید میشدیم و فلان...ماهم مثل بقیه افراد اون
بسم الله الرحمن الرحیم
میدونین چرا اون همه جمعیت که باامام حسین بودند،همگی امام رو شب عاشورا ترک کردند و فقط۷۲تن موندند؟
بخاطر اینکه جوانمرد نبودند...یعنی عزم راسخ نداشتن...مثل اینکه تاامروز گلی نماز و قران بخونیم،به فرامین الهی عمل کنیم اما بدلیل استقامت نداشتن در راه حق با بدست اوردن اندکی مال و ثروت بگیم دیگه تموم شد برم پی دنیا و خوش بگذرونم...
وضعیت ماهم اینطوره،نگیم اگه مااون موقع بودیم ماهم شهید میشدیم و فلان...ماهم مثل بقیه افراد اون
ماهم اگر به قهر شد از لطف باز گشت
شکر خدا که آه سحر چاره ساز گشت
در ملک عشق خواجگی و بندگی کدام
محمود بین چگونه غلام ایاز گشت
فرخنده هاتفیم به گوش این نوید گفت
دوشینه چون ز خواب غمم دیده بازگشت
کای رشحه شاد زی که ز یمن قدوم شاه
بر روی هم غمت در شادی فراز گشت
یعنی ضیا که قهر وی و لطف عام او
این جانگداز آمد و آن دلنواز گشت
خدایا دلم داره می ترکه، این ماه عزیزت هم اومد، مهمون خونه ات هم شدیم اما درد دلمون آروم نگرفت، کم کم دارن سفره رو جمع می کنن و من استرس کل وجودمو گرفته اگر این ماهم رفت امسال هم فرصت از دست رفت چه خاکی به سرم کنم؟ خدا درد دلم تازه تر از همیشه است یه فکری حال دلم کن!
5 روز تعطیلیم دبیرمون میگفت بعد عید باید بیاین ماهم کلی دعوا کردیم گفتیم نمیایم ک برا کنکور بخونیم...
اونم میگفت الان برنامه اونجارو بخونین...یکی نیس بگه اخه الان ادم حس درس خوندن دارههههههههههههههههه؟!!!!!!!!!!!
اومدو کرونا گرفتیم مردیم بعد چع کنیم؟
تو این شرایط کرونایی حس و حال ماهم عجیبه
به مهدی میگم حس میکنم دارم وسط یه فیلم هالیوودی زندگی میکنم!
+ این منم ک دارم وسط این همه تشویش جهان ذره ذره دلمو میبازم...
+باید برم ازش بپرسم عایا از پیشرفت احساسی راضی هستی؟ :/ یا زیرشو زیادتز کنم؟ :دی
سه روز از شروع  قشنگترین ماه سال گذشت!
مامان میگه من عاشق این ماهم ،لبخند میزنم میگم میفهم حست رو  مامان چون منم عاشق این ماهم.
تمام سی روز این ماه همیشه برای من حس عجیب و قشنگی تکرار میشه ،همون حس و حال سال های کمی دور.
اون موقع ها که درک درستی از روزه  بودن ،سفره سحر و افطار نداشتم اما با صدای  اللهم .... که از رادیو پخش میشد ، دعای قشنگی که بعدا متوجه شدم دعای ابوحمزه اس می فهمیدم ماما بابا بیدار شدن واسه سحری خوردن،باچشمهای خوابالو و موهای
الان وقت عزاداریست
باید گریست
ضجه زد و مویه کرد...
برای این قلب‌هایی که نمی‌خواهد این غم را باور کرد باید روضه خواند‌..
باید نشست قران خواند و مرور کرد تمام باورهایمان را که خون شهید بی اثر نیست
باور کرد که ما مرده‌ایم و او زنده تر از همه‌ی ماست... 
.
کاش ماهم قدر شما مفید باشیم برای این انقلاب...
بازهم لیگ برتر شروع شد و حرص و جوش خوردن ماهم دنبالش. 
به خدا نمیدونم چیکار کنم چی بگم ازی طرف اولین بازی استقلال بود ولی از طرف دیگه همین بازی اول هست که میبازیم و آخرش کارمون با یک دو امتیاز ضایع میشه.
خلاصه، داستان این فصل استقلال خدا کنه حکایت این چنداسال نباشه و انشالله این آخرین باخت فصلمون باشه
در حالت عادی:_بچه کجایی؟_فلان جا!_عاقا من عاشق فلان جام!حالت دوم:_بچه کجایی؟_قزوین!!_قزویییین[یک متر فاصله میگیرد :| ]عاقا درباره همه شهرا یه چی میگند درباره ماهم میگند دیگه,شماها چرا باور میکنید:|+مبهم؟!خدایی یه ایمیلی چیزی بده بعد برو,بیمعرفت بازی درنیاریا++ در راه‌آهن^^
چرا بعضی هامون میخایم بقبه راضی باشن و خودمون رو فراموش میکنیم.؟؟
اگ همه آدما باید یک جور زندگی میکردن که کلا از بدو تولد همه باید شبیه هم میشدیم!!! وقتی حتی اثر انگشت هم عین هم نداریم پس زندگی ماهم اصلا عین هم نیست!! 
هر کس را بهر کاری ساختند...
پیدا کنید که برای چی به این دنیا اومدین.....
یه مسأله پیش اومده که بر دل من کوهیه... 
عقلم به جایی قد نمی ده
هرکی زبله توی دعا کردن دست به دعا برای ماهم بالا ببره، با شمایم آقایی که به ما گفتن شما نامه ی ماها رو میخونی و دعامونم می کنی...
با شمایی که قاعدتا اگر اینی که ما چشیدیم یه شمه از داستان عشق شورانگیز شما بوده باشه، حتما یه کاری خواهی کرد برای ماهای محتاج عنایتت...
نیاز دارم یکی به شدت غیرت او رو بگیره برام
محکم و مقتدرباشه...
چند سالی میشه مریضی های مختلف دچارم اما حداقل یه روز درمیون روزه میگرفتم ولی امسال یه روزم نمیتونم روزه بگیرم
همون خدایی که روزه رو واجب کرده، برای فرد بیمار حرام کرده... 
خوش بحالتون که میتونید از لحظه به لحظه این ماه استفاده کنید... 
ماهم وقت سحر و افطار حسرت میخوریم و سیر میشیم... 
نمیدونم چقد به این طالع بینی و ویژگی های متولدین ماه های مختلف اعتقاد دارین (که من اصلا ندارم) ولی امروز میخوام بر اساس رفتارهایی که توی فک و فامیل و اطرافیانم دیدم، یکم از ویژگی های متولدین ماه ها بگم که یکم جنبه ی طنز هم داره :) اگه قراره کسی ناراحت بشه و بگه راجع به من که متولد فلان ماهم اینجوری گفتی و از این صوبتا، کلا این پست رو نخونه ازش بی نهایت ممنون میشم... 
ادامه مطلب
والا ما امسال قصد داشتیم بریم یه کادوی گرون قیمت برا روز مرد بخریم
صد حیف!
لعنت به تو کرونا!
پ.ن۱: همچین میگن از خونه بیرون نیاید انگار که ما عرض سال جاده ی شمال رو گرفتیم داریم میریم صفاسیتی! ما که سایپا ماشینمونو قرنطینه کرده، همش تو خونه ایم، این یه ماهم روش! پ.ن۲: دیسلایکیم سرش شلوغه وقت نمیکنه بیاد دیسلایک بزنه، دیسلایکی جون کاری چیزی داشتی تعارف نکنیا! 
 
-زندگی هیچوقت قرار نبود آسون بگیره!!و قرار نیست ماهم زود تسلیم بشیم.
اوه سهون,پارک چانیول چه کسی قراره نجات دهنده واقعی باشه؟اون قلب به تصرف کی در میاد؟                       قلبی آکنده از حسی به نام عشق.
بازی که شروع کرده بود فعلا قرار نبود پایانی داشته باشه❕
...Coming soon
واااای خدددا اصلن فکر نمیکردم برنا به این زودی (۲سال و ۱۵ روزگی) و انقدر قشنگ این سوال رو بپرسه
وااای شیرین منی تو آخه پسر ماهم
و چقدر که شیرین زبونی داره این مدت:
دیروز وقتی مادربزرگش غذا آورد گفت: درد و بلا نبینی!
وقتی بهش گفتم رو میز نرو گفت: اینجا بشینم یار گله داره!
وقتی باباش بهش گفت به این سیستم پخش دست نزن گفت: این عادلانه نیست!
واااااای کوچولو تو فقط ۲ سالته آخه شیرینم.
و کلمات بامزه که خیلی به سختی جلوی خندمون رو میگیریم:
هپه بمان= هواپی
بسم الله الرحمن الرحیم
دوتا مانتو کج و معوج بدوزم باورشون نشه خودم دوختم بعد بیان بگن برا ماهم بدوز
کیف های چرمم رو ببین همه بیان سفارش بدن براماهم بدوز
ساعت ۱۲ بامداد تشریف بیارن براشون آمپول بزنم
سه روز ازم وقت بگیرن با پسرشون ریاضی کار کنم
اینا استفاده ابزاری نیست چیه؟؟؟:)))
                       
ینی خدا ما کاشونیا و این شمالیا رو اون دنیا میبره یه جای بهشت؟؟ بابا ما تو دنیا تو جهنم سوزان زندگی میکردیم، اینا تو بهشت برین! انصافه عایا؟؟اینا اسم کوچه هاشونو میذارن تازه آباد، سبزخونه، خوشگل کوچه! ماهم اسم خیابونامونو میذاریم کویر آباد، گرمابه، جهنم دره!!
 
یادمه دکتر سعیدا  استاد حسابداریمون یه بار سرکلاس بهم گفت اشرف السادات! (با تشدید مشدد حرف سین) تو لنگرودی هستی؟! گفتم نه استاد، گفت پس چرا انقد شکل لنگرودی هایی؟؟ مگه لنگرودیا چه شک
خب اولین دعوای زندگی مشترکمونم کردیم بماند...
ولی اومدم یه چیز دیگه بگم...من در زشت ترین حالت ممکن زندگیمم...البته به جز وقتایی که پشت یه کنکوری بودم...اصلاح نکرده ...بدون ارایش...بدون حموم ...شلخته ترین لباسامو میپوشم...و جالبت ترش اونجاس که یکی هی بهت بگه تو زیبایی و همونی هستی که باید باشی...ادم میدونه طرفش داره از ته ته قلبش دروغ میگه ولی خیلی دروغش دوست داشتنیه
پی نوشت:ازمون دستیاری بازم عقب افتاد ...فکر کنم تا رزیدنتای جدید بیان و ما بخوایم از سا
ای مسلمان تاتوانی هرکجااحسان نما/بهراخلاص وصفامحض خدا احسان نما/میرسد دست خداقبل فقیران این کمک/دردلت بامعرفت شوری بپااحسان نما/گوهرقرآن و عترت امربرخوبی دهند/باولایت باش ازروی عطااحسان نما/نیکی توجاودانه هست تاروزجزاء/از برای حق و پاداش ورضااحسان نما/اهل بیت مصطفی فرمان یاری داده اند/بابصیرت باش نزدمقتدا احسان نما/گوهراحسان تونزد خدا ارزنده است/گرکه داری بهردین خود وفااحسان نما/مستمندان و یتیمان بندگان ایزدند/قلب خودرا در تجلی ده شف
و بعد از ۹ سال باز هم داغ فرودگاه امام خمینی را حس میکنم...باید روزی بنویسم که چقدر پشت سر هر رفتنی اشک ریختم که پشت هر رفتنی چقدر ناامید شدم از ماندن، از ساختن، از خوب شدن این درد ها...باید بنویسم باید بمانند اینها هر چند که سرد شده همه اشان...این تاریکی های مطلق...این لحظه هایی که از این سرزمین میترسم و از ضحاک ها و از مارها...و از خون جوانان وطن شاید؟...و خوب میشویم شاید ماهم؟ که جواب من تسلیم است....اینجا چرا می تابی ؟ ای مهتاب، برگرداین کهنه گورست
معلم شاه کلید حل تمام مشکلات
شاه کلید حل تمام مشکلات اجتماعی،سیاسی ،مذهبی و ...#معلم پنهان ترین ایثارگر عیان زمان خود! ♡تجربه ای داشتم که هرگز فراموش نمیکنم. و بچه هایی رو دیدم که ازشون خیلی یادگرفتم.♡تشکر فراوان بابت استاد ارجمند آقای احسان ظهیری بابت #فیلم برداری و تهیه کلیپ.♡با سپاس فراوان از اساتید و مسئولین دانشگاه فرهنگیان #اردبیل⬅️◇#کاش بعد از هر #نماز تو مساجد از مدارس گفته بشه و مردم به مدرسه سازی و کمک به مدارس ترغیب بشن!◇کاش امس
اگر ساعت نه شب است و من همه‌ی چراغ‌ها را خاموش کرده‌ام و خزیده‌ام زیر دو تا پتو و زانوهایم را توی شکمم جمع کرده‌ام و در تاریکی این‌ها را می‌نویسم، اگر هر آن ممکن است ناگهان بزنم زیر گریه و هیچ جوره آرام نشوم و تهش مجبور شوم قرص خواب یا آرام‌بخشی بخورم و آرام آرام بدون اینکه درست متوجه شوم چه اتفاقی دارد می‌افتد ناگهان از همه چیز تهی شوم و به خواب بروم، اگر دیروز با یکی از بچه‌ها بگومگو کردم و حرف‌هایی زدم و کمی تند رفتم و ناراحتش کردم _هر
معلم شاه کلید حل تمام مشکلات
شاه کلید حل تمام مشکلات اجتماعی،سیاسی ،مذهبی و ...#معلم پنهان ترین ایثارگر عیان زمان خود! ♡تجربه ای داشتم که هرگز فراموش نمیکنم. و بچه هایی رو دیدم که ازشون خیلی یادگرفتم.♡تشکر فراوان بابت استاد ارجمند آقای احسان ظهیری بابت #فیلم برداری و تهیه کلیپ.♡با سپاس فراوان از اساتید و مسئولین دانشگاه فرهنگیان #اردبیل⬅️◇#کاش بعد از هر #نماز تو مساجد از مدارس گفته بشه و مردم به مدرسه سازی و کمک به مدارس ترغیب بشن!◇کاش امس
معلم شاه کلید حل تمام مشکلات
شاه کلید حل تمام مشکلات اجتماعی،سیاسی ،مذهبی و ...#معلم پنهان ترین ایثارگر عیان زمان خود! ♡تجربه ای داشتم که هرگز فراموش نمیکنم. و بچه هایی رو دیدم که ازشون خیلی یادگرفتم.♡تشکر فراوان بابت استاد ارجمند آقای احسان ظهیری بابت #فیلم برداری و تهیه کلیپ.♡با سپاس فراوان از اساتید و مسئولین دانشگاه فرهنگیان #اردبیل⬅️◇#کاش بعد از هر #نماز تو مساجد از مدارس گفته بشه و مردم به مدرسه سازی و کمک به مدارس ترغیب بشن!◇کاش امس
آسفالت حیاط مدرسه ای که توش هیئت داریم بشدت خرابه و پسرک ماهم بشدت پرتحرک و مدام در حال دویدن
خیلی مواظبش بودم که زمین نخوره، آخرش یه لحظه که ازش غافل شدم، دوید، رو آسفالتا خورد زمین و بینی و لبش خون شد. 
انقدر ازین اتفاق به هم ریختم که هرکس منو میدید میفهمید یه چیزیمه
بعد هیئت یکی ازم پرسید چی شده؟ علی چش شده؟ 
نتونستم خودمو نگه دارم، بغضم ترکید و زدم زیر گریه
 
من طاقت زمین خوردن بچمو ندارم...
فدای بچه هات اباعبدالله... فدای رقیه ی سه سالت که ه
عجیب است. خواهر خوبم حتی حاضر نیست وقتی خم میشود تا کفش خودش را داخل بیاورد از دست ازادش استفاده کند و کفش مرا هم بیاورد (کاری که همه انسانها روی دیفالتشان برای هم انجام میدهند) ان وقت مشاور انتخاب رشته ام داشت در زمینه حمایت شغلی برایم مثال هایی میزد! هاه!حتما!
 بله من در دنیای بسیار بی رحمی بزرگ شدم. دنیایی که کسی برای کسی تره هم خرد  نخواهد کرد. 
 
+یک حرکت مثال زدنی دیگر خواهرم هم اینکه وقتی من دراز کشیده ام میپرسد بستنی میخوری؟ در پاسخ بله
شیعه تاروزقیامت قدردان مادراست/فاطمه الگوی خوبی برنشان مادراست/دختروالای احمدآمداز باغ بهشت/بهر پیغمبربه دنیااو بسان مادر است/مادرخوب امامت همسر مولا علی/آل پیغمبرهمیشه درامان مادراست/روزمیلادش توسل کن به زهرای شریف/طوق خوشبختی ماهم درزبان مادراست/مادران سرمشقشان باشداگراین فاطمه/تربیت اصلاح گردد درکمان مادراست/حضرت صاحب زمان هم آن ظهورش فاطمی است/مرهمی بردردهای این جهان مادراست/
ازفاطمیه این پیامش جاودان است/اینک ولایت محور کل جهان است/آموخته برمابصیرت درره دین/راه علی روشنگردر آسمان است/بهر نبی ومرتضی باشدفدایی/خاک بقیع و کربلا ازاو نشان است/الگوشده بر شیعیان وبر شهیدان/زهرای اطهر کوثرافلاکیان است/نامش صفابخش درون سینه باشد/باران رحمت از برای خاکیان است/شدحجت ایزد برای آل احمد/تاروزمحشربرولایت گلفشان است/آن انقلابش شدفراگیر وجهانی/ایران اسلامی ماهم بیکران است/ازنسل زهراهست روح الله و رهبر/اینک ولایت محوری حق
دیروز شنبه 
رفتم مدرسع امتحان چاپ داشتم اها اره ... بعد باید برمیگشتیم خونه مدرسه لنتی فاکینگی مارو تا ۱۲ نگه داشت
ماهم اعتراض چ وضعشه مدیر خاک تو سری بدون اینکه به حرفامون گوش بده گذاشت رفت خیخواستیم بگیم خود همون کسی که زنگ زد اومد میخواست بگه من خودم چهارشنبه زنگ زدم گفتید امتحان میدیم برمیگردیم.... ولی اصن گوش نداده رفته
ماهم رفتیم جلو در گفتیم خودمون میریم رفتیم چند نفررفتیم بیرون بقیه موندن:// گفتیم واااا:/// حالا بحث بین بچه ها بعد سرایدا
توی گردان!
ما به گروه اخراجی ها معروف بودیم ،چون خیلی شلوغ می کردیم
 حاج مهدی فرمانده گروهان مون بود و ماهم دستورات شو مو به مو انجام میدادیم
ولی خوب باز شیطنت مون زیاد بود، حاجی هیچ وقت به ما کوچکترین حرفی نمیزد و اجازه نمی داد کسی به ما حرف بزنه،بلاخره محیط نظامی بود و ماهم یک فرد نظامی✌️.
یادمه حاج مهدی میگفت بچه ها ان شاء الله پس از برگشتمون به ایران همه شما ها رو مجدد جمع میکنم از شما فیلم اخراجیهای ۴ رو می سازم 
رابطه صمیمی حاج مهدی با ر
مسجدالاقصی کنون دردست اسرائیلیان/مرگ برآل یهودی شمرهای این جهان/حامی هرفتنه باشد غاصب قدس شریف/میکند هردم حمایت غرب ازآن کافران/درفلسطین فتنه کرده مردمش رامیکشد/ننگ اسرائیل خائن درجهان باشدعیان/وحدت وگنج بصیرت عامل پیروزی است/میزند شیعه فراوان ضربه ای بردشمنان/روزقدس آمدکه ماهم تابع مولاشویم/باولایت تاشهادت گلفشان شیعیان/انتظارمسجدالاقصی مهدی وروز ظهور/میکند نابوددشمن حضرت صاحب زمان/
این چند وقته کلی چیزا تو مغزم پر پر میزد که بنویسمشون...دلم میخواست بشینم یه گوشه و تمام ایده هامو منظم کنم و بنویسم...امروز بیشتر از هر روز دلم میخواد...ولی متاسفانه جمعه است و داداش خیلی فضولم خونس و نمیتونم بشینم و با خیال راحت بنویسم...دلم میخواست لپ تاپو بر میداشتم و میرفتم یه کافه ساکت و خلوت یه مدت زیادی تنها میموندم و مینوشتم...ولی خب مشکل اول اینه که صد نفرمیپرسن کجا میری با کی میری کی میای تنهایی ماهم میایم چرا تنها میری و....از اون طرفم ن
صبح که رفتم واسه ورزش تو پارک مشغول دویدن بودم که خانم و اقای مسنی رو دیدم
که پیرمرده با حرص داشت حرف میزد با خانومش .
خانومش هم از این پیرزنای گوگولی دوست داشتنی بود که غش غش همش میخندید 
ازکنارشون ردشدم پیرمرده صدام کرد : خانوم  خانوووووم   هاااای دختر بیا اینجا 
رفتم گفتم بامنید؟ شرمنده صدای اهنگ توگوشم نزاشت متوجه شم 
با حرص گفت بله از این بی صاحاب شده ها نوه های ماهم دارن :) 
گفتم خب بفرمایید چیکارم داشتین ؟
گفت تو اینجا وایسا ببین من دمب
شنبه شانزدهه آذر هم گذشت.
صبح شیش ساعت خوابیدم و حالم عالی بود. کلاس صبح هم با کنفرانس طوفانی گروه ما تموم شد. با توجه به این که گفته بودن امروز جشن روز دانشجو برگزار میشه نصف کلاس خونه خوابیده بودن که اگرم غیبت بخورن بگن روز دانشجو بوده ماهم رفتیم جشن. نهار غذایی که بدم میاد یعنی ماهی خوردم. یک ساعت و نیم ورزش سنگین داشتم. تکواندو رو دیدم که سجاد مردانی چطور تو فینال پر پر شد و خواب کوتاهیم داشتم. شب هم خبر اومد گروه های ترم بعدمون کامل عوض شده
وقتی می پرسید؛ چکار کنم بچه زیر دوساله م یاد بگیرد منزل دیگران به وسایل دست نزند؟ انگار پرسیدید چکار کنم فرزند شش ماهم حرف زدن را یاد بگیرد!
کودکان حدود یکسالگی به بعد وارد مرحله کشف محیط اطراف میشود و مغز کودک وارد رشد حسی حرکتی میشود.
رفتار والدین در این دوره به کودکشان لجبازی یا همکاری را خواهد آموخت. در مهمانی ها با حضور مهربانانه خود مراقب کودکتان باشید اما انتظار اینکه در این سن یاد بگیرد به هیچ چیز دست نزند انتظار زیادیست.
این دوران گذ
عزت اسلامی ماازولای رهبراست/لطف حق ازبهرشیعه باعطای رهبر است/حضرت اوبنده رب ازتبار اهل بیت/شوکت ایران وامت ازصفای رهبراست/رهبرفرزانه مامقتدای مسلمین/این عنایاتی که آیدازخدای رهبراست/بعدروح الله باشدحضرت سیدعلی/امت اسلامی ماهم فدای رهبراست/درمیان اهل عالم نائب صاحب زمان/حضرتش راضی همیشه ازوفای رهبراست/باشهیدان فتح کرده اوتمام قله ها/هرچه توفیقی که آید ازدعای رهبراست/چون سلیمانی برایش مالک وعماربود/بابصیرت در حماسه آشنای رهبراست/دشمن
 
-زندگی هیچوقت قرار نبود آسون بگیره!!و قرار نیست ماهم زود تسلیم بشیم.
اوه سهون,پارک چانیول چه کسی قراره نجات دهنده واقعی باشه؟اون قلب به تصرف کی در میاد؟                       قلبی آکنده از حسی به نام عشق.
بازی که شروع کرده بود فعلا قرار نبود پایانی داشته باشه❕
...Coming soon
همین نیم ساعت پیش،میخواستیم بریم بهشت فاطمه که سرخاک بستگانمون...
 راه افتادیم....
وسطای راه،یه جایی جاده ۲ بانده بود....تریلی از روبرو اومد،پدرم خواب رفته بود.....ماشین ما مستقیممم.....تریلی مستقیممم....فقط یک لحظه مادرم داااااد کشییییید داااااری چیکاااار میکنی......من و خواهرم دیدیم تریلی داره مستقیم میاااد،ماهم روبروش!!!!!....خلاااصهههه.....با داااااد مادرم،پدرم از خواب پرید و فرمون رو کج کرد و جون سالم بدرد بردیم.....
اره دوستان عزیز.....داااد مادرم ن
گفتم که یکی بود داشتم روش کراش پیدا میکردم بعد ماشینشو دیدم و انقد شاخ بود که بیخیالش شدم؟
عاقا طی تحقیقاتی مشخص شد طرف واقعا خانوادش خیلی شاخن.باباش فوق تخصص داره و مامانش متخصصه.خیلی معروفن تو شهر دانشجویی و اساتید ماهم ازشون حساب میبرن حتی و اینو هرجور شده پاسش میکنن.و گویا دوست دخترم داره از همکلاسیاش که فکر میکنم بدونم کیه خیلیم زشته اصن(آیکون حسودی)
خلاصه که پرونده این مورد بسته شد.
یه مورد دیگه ام دوتا از رزیدنتای جراحی دانشکدمون هر ر
دوسال قبل همین حوالی،شب با دخترها با اتوبوس دریایی بین دوتا جزیره جابجا میشدیم...وسط راه بارون شروع کرد به باریدن و ما میخواستیم هرطور شده شب بارون خورده ی دریا رو ببینیم...اجازه نمیدادن کسی بره بیرون اما پافشاری هامون جواب داد...یادمه بچه ها یه آهنگ از مهدی مقدم پلی کرده بودن که به تم شاد داشت و به حال و هوامون میخورد و هی تکرارش میکردیم و باهاش میخوندیم...
امشب دلم هوای حال اون شبمون رو کرده...رهای رها...رو به شب بارونی و دریای آروم...باد خنکی که
امروز روز دوم ساله کرونا همه جهانو درگیر کرده. ایران ماهم از این قضیه مستثنا نیست. الان 3 هفته است که بخاطر کرونا دانشگاه ها و مراکز آموزشی تعطیل شدن. یه هفتس که برای فرار از بیکاری بنایی خونمونو شروع کردیم.
دیگه خسته شدم خداییش کار سختیه مخصوصا که تو این اوضاع کارگر گیرنمیاد مجبوریم خودمون همه کار بکنیم.
کارد بزنند، خونم در نمی‌آید...هر از گاهی یک صیحه‌ای می‌کشم که مگر می‌شود کسی چنین بی‌مهابا بتازد؟ غدبازی‌ام گرفته است و گرنه بجای قورت دادن بغض، می‌گذاشتم اشک‌هایم پایین بیاید..( نمی‌دانم چرا هر وقت دلم می‌خواهد فریاد بزنم، کنارش گریه‌ام می‌گیرد؟ )بگذریم...اینجا چرا دارم این‌ها را می‌گویم؟ سوال بجاییست. هیچ وقت نباید فکر کنیم ما خوبیم، ما برای آدم‌هایی که اطرافمان کافی هستیم... بعد خیال کنیم در بحران‌ها ما همیشه پیششان بودیم... اگر ک
امروز داشتم غده های بدنو درس می دادم و ناهنجاری های ناشی از کم کاری یا پرکاری اونا رو به بچه ها می گفتم. به غده تیروئید که رسیدم گفتم از علائم پرکاری تیروئید می تونه این باشه که با وجود مصرف غذای زیاد فرد کاهش وزن داره.
یکی از بچه ها گفت عععع! خوش به حالشون، کاش منم پرکاری تیروئید بگیرم لاغر شم!! (با اینکه چاق نیست و فقط هیکل توپری داره)
وقتی اینو گفت همه خندیدن. از بس آرزوی مسخره ای بود. 
با خودم فکر می کردم خیلی از آرزوهای ماهم واسه خدا همینقدر م
احمقان و کورمالان را ببین این بساط فقه و فقدان را ببین 
کار خودکرده به دشمن می‌زنند بزدلی عقل انسان را ببین 
زاهد دیوانه را تدبیر نیست لاشی زن‌باز شیطان را ببین 
عشق گوید روح باش و راست گو مرد و زن را واده و جان را ببین 
عقل ناقص این چنین خودکامی ا‌ست عاشق حق باش و میزان را ببین 
این یکی پیری به خواب کفر و دین آن یکی پیری نگه‌بان را ببین 
مجلس وهم ددان بر باد شد هیبت روح سلیمان را ببین 
دوش بر بر باد وزان حلمی نشست گفت ماهم بخت رخشان را بب
احمقان و کورمالان را ببین این بساط فقه و فقدان را ببین 
کار خودکرده به دشمن می‌زنند بزدلی عقل انسان را ببین 
زاهد دیوانه را تدبیر نیست لاشی زن‌باز شیطان را ببین 
عشق گوید روح باش و راست گو مرد و زن را واده و جان را ببین 
عقل ناقص این چنین خودکامی ا‌ست عاشق حق باش و میزان را ببین 
این یکی پیری به خواب کفر و دین آن یکی پیری نگه‌بان را ببین 
مجلس وهم ددان بر باد شد هیبت روح سلیمان را ببین 
دوش بر باد وزان حلمی نشست گفت ماهم بخت رخشان را ببین
به نام خدا
توی این روزهای گرم داغ تابستان  هرروز خدا صبح به صبح از خواب بیدار میشم و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم روز و کار خودم را شروع میکنم
خلاصه بعد از مسواک زدن و مرتب کردن موهام و زدن ژل به موی سرم آماده رفتن به محل کارم میشم تا یک روز خوب را دوباره شروع کنم .
راستی این را یادم رفت بگم شغل من حراست  هستش حراست از مکان وسیله و وسایل کار دیگران در محل کار .
خلاصه باید این رابگم که شغل من به نوبه خودش یک شغل آبرو مند هست چرا چون همه به من و امس
مدرسه ها که آنلاین شده هیچ کلاس زبان های بچه ها هم آنلاین شده
شاید اتفاقی بسیار زیبا 
کانون زبان چند کوچه بالاتر از خونه ما هست قبل کرونا عسل اونجا میبردم یعنی نمیدونی هر روز  چه ترافیک وحشتناکی تو خیابون ما تشکیل میشد از دور و نزدیک میومدن که بچه ها اینجا زبان بخونن 
یا جلوی در مدرسه ها  ترافیک عجیب و غریب بود همیشه از راه دور حتی از کرج بچه هاشونو میاوردن نزدیک خونه ما که اینجا مدرسه برن که همون کتابهایی رو بخونن که کل ایران میخونن یا با ما
سلاااام چند وقته انرژی ازام میباره البته بگما انرژی که با خستگی همراه دیدین یه کاریو انجام میدید که بهش علاقه دارید وقتی تموم میشه هم خوشحالید هم خستم خداروصدمرتبه شکر گوشه چشمیم به من نگاه کردن ان شاءالله همه رو شامل رحمت قرار بدند .
من گاه گاهی سرمیزنم به اینجااما دوستان میخوننو هیچ رد پایم نمیزارند ماهم میایم بی انگیزه برمیگردیم .
راسی یه چیزی دلم کنار اومد ...گذشت ازاش ...بیشتر نمیگم مثل قبلاناراحت کننده ننویسم این یه تیکم جهت اطلاع بود ه
امروز روز دوم ساله کرونا همه جهانو درگیر کرده. ایران ماهم از این قضیه مستثنا نیست. الان 3 هفته است که بخاطر کرونا دانشگاه ها و مراکز آموزشی تعطیل شدن. یه هفتس که برای فرار از بیکاری بنایی خونمونو شروع کردیم.
دیگه خسته شدم خداییش کار سختیه مخصوصا که تو این اوضاع کارگر گیرنمیاد مجبوریم خودمون همه کار بکنیم.
انگاه عصای پیکان داری بدست گرفت وبیرون امد ما در جلوش بودیم واوپا برهنه وپیراهن خود را هم تا نصف ساق بکمرزده بود و لباسهای دیگرش را بکمر زده بود چون حرکت کرد ماهم پیشاپیش حرکت کردیم یسر بسوی اسمان بلند  کرد وچهار تکبیر گفت که ماپنداشتم اسمان و دیوارها با ام  هم اواز بودند سرداران ومردم اماده و سلاح پوشیده و بهترین زینت را نموده دم درایستاده بودند چون ما ان صورت و هیبت بر انها در امدیم سپس امام رضا ع در امد ونزد در ایستاد و فرمود  الله اکبر   
دیروز هم حالم خوب بود و هم بد.خوب بودم چون تونستم کاری که مدتهاست توی ذهنم انجام بدم و بد بودم چون یه خبر بد شنیدم.دختر آبی مرد .به همین سادگی!
حتی الان هم که بهش فکر می کنم یکی انگار قلبم رو چنگ میزنه.اتفاقاتی که اینجا برای زنها می افته کجای دنیا آخه وجود داره؟دیشب دلم میخواست با صدای بلند گریه کنم.
دیگه حوصله ندارم بنویسم امان از مرد سالاری 
یه جایی خوندم یکی از کسایی که به لغو نژاد پرستی کمک کرده گفته بود سخت ترین کار این بوده که سیاه پوست ها
 
به برنامه‌ی آذر ماهم نگاه میکنم ، به ۱۳۸ساعت اضافه کارم ، به روزهایی که خالی نیستن تا من به کارهای موردعلاقه‌م برسم .. دلم میخواد همین حالا کسی رو سفت بغل کنم و به حال زندگی به فنا رفته‌ام زار بزنم . غمگینم.. تمام روزهام دارن توی اون بخش کوچیک لعنتی با ادم‌های لعنتی میگذرن و من چطور باید به آینده امیدوار باشم؟ کجاست یه روزنه‌ی کوچک تو من ازش دنبال نور بگردم؟ با کدوم کلمه‌ی دروغین باید روح نابود شده و تکه‌پاره شدمو وادار کنم که باز فردا صب
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- کاپیتان ناو تئودرو روزفلت نامهای به اقای ترامپ نوشته است که بداد  ملوانهائی که کرنا گرفتند  برسید  اقای ترامپ گفته است  بامن کتابی صحبت نکنید ایشان را اخراج کردند- دونفر زن وشوهر ماله نوشته بودند که کرونا بسیارخطرناک است واین مقاله هک شده است-وایندو تصمیم گرفتند که درجنگل زندگانی کنند- یک دختر خانم-نام یکبیمارستانمیبرد که درانجا کرونا بوده است وروی گذر گاه سیمانی بیمارستان تا جاده مینویسد مواظب ب
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایمتشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایمسالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد توروزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایمگوشه ای از صحن آیینه و یا صحن عتیقهرکجا هستیم گویی کنج ایوان تو ایمزائران دختر تو زائران فاطمه اندتا ابد ممنون این لطف دو چندان تو ایمما غذای خانه هامان هم غذای حضرتی ستدرمیان خانه هم در اصل مهمان تو ایمبی گمان ایل و تبارت عزت این کشور انددر حقیقت اهل جمهوری ایران تو ایمبچه های تو در ایران پادشاهی میک
بهراد-اه اه چقده شما این دختره ی زشته و لوسش میکنینباران-زشت خودتی بی تربیتبعدم از بغل بهرام پرید پایین رفت تو بقل بابا نشستباران-بابا مگه من زشتم؟-نخیرم دخترم از ماهم خوشگلتره مگه نه بهار خانومبه باران لبخندی زدم و گفتم بله-حالا بدو بیا بشین ناهارتو بخورباران-سیر شدم ابجی میخوام تک تک بخورمبا اخم نگاش کردمو گفتم-اول ناهار بعد تک تکلباشو برچید و نگام کرد -بااین نگات خر نمیشم بدو بیابهراد-تو خر خدایی هستی باباجان-جوننننننننننننننننننننننن
کورونا یارنامهربان روزهای خانه تکانی
 
البته میگم نامهربان ....خود ما از کرونا نامهربانانه تر باهاش برخورد کردیم
همیشه عشق و آموختن میتونه ترس رو از بین ببره
اما ما چه چیزی از کورونا آموختیم؟
اینکه چه جوری از بینش ببریم؟اینکه چجوری از شرش خلاص شیم...
یه لحظه فکر کن
تا حالا دیده بودی چنین اتفاقی رخ بده
من خیلی فکر کردم ...به نظرم خدا اینو فرستاد تا به ما بگه ای بنده ی من...شاخ شدی...واسه بقیه...واسه خانوادت....واسه خودت...واسه من!
چی شده که اینطور فکر ک
امروز چهارم شهریوره و جشن پدر به نوعی توی ایران باستان ماهم دیشب واسه بابا جشن گرفتیم نه برای ایران باستان و این داستان‌ها نه! تولدش بود آخه
برا تولد من و آبجی کیک خریده بود و منم به جبران براش کیک خریدم ،قرار بود سورپرایز بشه که آخر شب شوهرم بهم گفت عصر رفته بوده برا کارگرای ساختمون ساندویچ بخره که تو ساندویچی بابام رو دیده که اونم اومده بود برا کارگرای سمپاشیش ساندویچ بخره!!(از شانس گه من ) و اونجا میگه میخوان براتون کیک بخرن به مناسبت تولد
امروز بعد از ماه ها رفتیم پرنده نگری تالاب صالحیه کرج
یادش بخیر...هر جمعه یک جای برای رفتن پیدا می کردیم و می رفتیم‌.
طبیعت گردی همراه با پرنده نگری
تالاب به علت باران دیشب گل الود بود و نتونستم تا مقصد اصلی بریم ترسیدم ماشین‌گیر کنه و به همون حوضچه های بزرگ که مقدمه تالاب اصلی بود بسنده کردیم و چندتایی شکار زدیم 
به این فکر افتادم ماشینو یه کاری بکنیم یا عوض کنیم(حیفم میاد تازه سه سال داریمش و نو خریدم ...خیلی خوش دست و برای رانندگی تو شهری عا
امروزه بعضی از خانوم های خونه از دست شوهرانشون گله مندند و میگن اصلا اهل کارکردن نیست و تنبله و ماهم هر روز بخاطر تنبلیشون باهاش قرمیزنیم و تا لنگ ظهر میخوابه و ازاین امور شکایت ها.
این گونه مرها کلاً اشخاصی هستند بیخیال و زیربار مسؤلیت نمیرن و وظیفه شما اینه که این اشخاص را به گونه ای یک مسؤلیت بهشون تحمیل کنید و بزاریدشون توی کار انجام شده مثلا یک کاری براشون پیدا کنید و به زور بزاریدشون سر کار و سعی کنید نزارید بیکار بمونن و هر روز بفرستید
خرید عکس های چاپ شده ی گروه txt
سلام دوستان 
خیلیاتون گفته بودید عکس های گروه txt  رو میخواین و خب ماهم این آپشن رو اضافه کردیم 
شما میتونید هرچنتا عکس که دوست دارید رو از گروه txt و یا هر گروه دیگه ای یا خاننده و بازیگر مورد علاقتون سفارش بدید❤
راستی اگه دوست دارید میتونید فتو آلبوم هم سفارش بدید 
.
جهت سفارش و اصلاع از قیمت ها به تلگرام من مراجعه کنید 
آی دی تلگرام : txtbuy@
.
عکس هایی رو هم میزارم :

جهت دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب مراجعه کنید 
متاسفانه طی این چند روز که سایت درحال بروزرسانی بود تمامی دسترسی های اینترنت به اینترنت جهانی مختل و باعت قاطی شدن و عدم کامپایلر شدن کدها شد و علاوه بر خسارت و زیانی که به ادمین سایت زده شد بازدید های سایت کاهش یافت و مدیر سایت از مهاجرت به هاست مستقل منصرف شد و سایت درحالت سیستم وبلاگ دهی باقی میماند-امیدواریم هرچه سریع تر اینترنت کشور به حالت قبل برگرده و مشکلات ماهم رفع بشه چون بیشترین ضرر و زیان را در این شرایط کسب و کارهای اینترنتی و صا
حامدپرازشوروحرارت به النازنگاه میکردیک چیزی مثل حاجت خواستگارهایی که نیمه شب باقرص خواب پشیمون بشونددربرق چشمش بود.ازاوخوشم نمیامدفردی عصبی بود.پارکینسون هم داشت.وهزارمرض صعب العلاج مرتبط بااعصاب.تمام توجیه اودرروابط زمان بود.همینکه باران میباریدمیگفت ببخشیدباران میامدودیربه ملاقات شماآمدم.نمیفهمیدم النازبخاطرچه چیزحامدرادوست دارد.
کم کاری النازتوآزمایشگاه خون، منوحرص میداد.بیشترمادرش حرص میخورد.نگاهش مداوم به زمان حال نبود،فق
بسم الله
نویسنده: آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(رحمت الله علیه)
ماه شریف شعبان برای سالک الی الله بسیار با ارزش است. یکی از شبهای قدر در این ماه می باشد و کسی در آن متولد شده که خداوند بواسطه او وعده پیروزی به تمامی دوستان، پیامبران و بر گزیدگانش - از زمانی که پدر ما حضرت آدم )علی نبینا و آله وعلیه السلام) در زمین ساکن شده - داده است. و وعده داده، بوسیله او بعد از پر شدن زمین از ظلم جور، آن را پر از قسط و عدل نماید. از مقام آن همین بس که ما
کنکور خر است ....گاو من است
.
.
.
شانس که نداریم از کل کلاس،۱۸ نفر فقط منه بدبخت اینجا افتادم تازشم زیر زمینش یعنی کلا ادم بدبختیم
خعلی ظلم هااا ...
مردم همش دارن میخون ماهم فقط ...
میدونم دو روز دیگه کنکور دارما ،ولی فقط میدونم خخخ
پس لاقا شوما هواموداشته باشید!
ان شا لله ی گرد گیری کامپیوتر در بیایم ...
فیلا ،در پرتوی یاری خداوند و دعا های شوما
یاحق ...
دیشب سه تا فیلم دیدم. بسی چرت و پرت بود.
1. World War Z2. Once Upon a Time in Hollywood3. pirates of the caribbean 5
نمیدونم کارگردانی به اسم کوئنتین تارانتینو چرا اینقدر تحسین میشه!؟ چه کار تحسین برانگیزی تو کارنامه داره!؟ فیلمهاش رسم بوی تعفن غرب میده. رسما غرب وحشی رو به تصویر کشیده کاملا وحشیانه. از برد پیت انتظار نداشتم این نقش رو بازی کنه؛ ولی خب بازیگره دیگه. بازیگرا اکثرا نه اعتقادی دارن نه چیزی فقط و فقط میخوان پولی بگیرن و بازی کنن و معروف بشن و شهوات خودشونو ارضا کن
در مورد یاسی دختری شر و شیطون که سر یه جرعت و حقیقت که با دوستاش انجام میده اونم جرعت رو انتخاب میکنه که بهش میگن تو باید ماشین لکسوز شخص آیان رئوفی رو برداری و ماهم یه دور دور بزنمی البته اینم بگم که این دور زدن با ماشین لکسوز فقط یه نقشه اس که پای یاسی به عمارت آیان رئوفی مجنون یاسی باز بشه که اونم میشهاین فقط اول ماجراست و پای خیلی افراد عشقولی و بامرام ، بامعرفت ، شکست خورد عشقی ، خیانتکار و …. باز میشه و بهترین اتفاق هم در این ماجرا یاسی هو
کامل ترین آموزش طرز تهیه ماست در خانه
وجود مواد نگهدارنده در ماست های صنعتی بسیاری از خانم ها را به این فکر می اندازد که در خانه ماست درست کنند . ماست خانگی طعم بسیار خوبی دارد و از مواد شیمیایی و افزودنی ها به دور است .
در قدیم تمامی مواد غذایی خانوارها در منزلشان تهیه میشد و راز سلامتی و سرزندگی و طول عمر بالای پیشینیان ما همین بوده است پس بهتر است ماهم تا جایی که امکانش هست از مواد غذایی آماده دوری کنیم و به تهیه آنها در منزل روی بیاوری
ساعت 21:35 روز چهاردهم فروردین 1398
توی این ایام نوروز و تعطیلات معمولا شمار سفرهای مردم زیاد میشه و خب صد البته روی شغل ماهم تاثیر زیادی داره (چون توی یه منطقه بسیار توریستی کار میکنم)!
به خاطر تعداد زیاد مشتری ها توی این ایام ساعت کاری ما حداقل 2 ساعت بیشتر شده بود و البته فعالیتمون توی ساعات معمول هم چند برابر شده بود!!!همینطور ساعت استراحت روزانمون از 1/5 ساعت به حدود نیم ساعت کاهش پیدا کرد!
خلاصه این چند روزه خیلی سخت گذشت...(توی این چند روز چندبا
بسم الله الرحمن الرحیم
ظهور خیلی نزدیک است،نزدیکتر از اون چه که تصور کنیم...خیلی نزدیک،اما ایاماهم آماده ایم؟!
به دلمان نگاه کنیم ایا اونی هستیم که امام زمان میخوان؟اونطوری هستیم که ایشون از ما انتظار دارن؟!
آیا میتونیم بعد ظهور بهشون نگاه کنیم؟!
خوشابه حال انها که بگویند اقا ما تمام تلاشمان را کردیم...اقا هم لبخند بزنند و قبولشان کنند...اما ما چی؟جز سرافکندگی چیزی نداریم!!!
ایا وقت آن نشده از خواب غفلت بیدار بشیم؟!به خودمون بیایم؟ندای هل من ن
بسم الله الرحمن الرحیم
ظهور خیلی نزدیک است،نزدیکتر از اون چه که تصور کنیم...خیلی نزدیک،اما ایاماهم آماده ایم؟!
به دلمان نگاه کنیم ایا اونی هستیم که امام زمان میخوان؟اونطوری هستیم که ایشون از ما انتظار دارن؟!
آیا میتونیم بعد ظهور بهشون نگاه کنیم؟!
خوشابه حال انها که بگویند اقا ما تمام تلاشمان را کردیم...اقا هم لبخند بزنند و قبولشان کنند...اما ما چی؟جز سرافکندگی چیزی نداریم!!!
ایا وقت آن نشده از خواب غفلت بیدار بشیم؟!به خودمون بیایم؟ندای هل من ن
وقتی مهدی عزیزی و رضا کارگر برزی که باهم شهید شدن ,یک هفته دنبال کارهاشون بود . شهید کارگر برزی که کرج بود ;فقط دنبال بنرو عکس و اینجور کارهاش بود .یه عکسی هم داره که با بلوز سفید زیر تابوت شهید کارگر رو گرفته. دفعه آخر که داشت می رفت سوریه یه آمادگی عجیبی پیدا کرده بود . هر وقت میرفت منطقه می گفت نمیتونم وصیت نامه بنویسم .سخته . چی بگم .ولی بار آخر گفت که ;وصیت نامه مو نوشتم .به ماهم. همش می گفت منو تو گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها دفن کنید.گ
خدا رو شکر انقدر خانواده سالمی دارم که اکثریت دوستام وقتی میان سراغم مشاوره میگیرن که کدام دکتر خوبه این آشنایی ما با انواع و اقسام دکترها باعث شده ما شماره موبایل یکسری هاشون رو هم داشته باشیم . 
اضافه کنم ما در استان های مختلف مثل زنجان اصفهان تهران اراک کاشان هم خدمات ارائه می دیم کافطه بگین مریضیتون چیه و چه دکتری میخواین بهترینش رو بهتون معرفی میکنیم فقط هیچ کدوم از بچه های فامیل پزشک نشدن که بازم چیز عجیبی نیست.
دوستم از شما تماس گرفته
دانلود آهنگ مسعود صابری من | دو کیفیت 320 و 128
موزیک جدید من با صدای دلنشین دکتر مسعود صابری همینک از جاز موزیک قابل دانلود است
Exclusive Song: Masoud Saberi | Man With Text And Direct Links In jazzMusic
متن آهنگ من مسعود صابری
»───♫♫●|●|●♫♫───«محتاجم ، به آن نگاه ـه زیبا … !شبیه موج ـه دریا ، به قلب ساحل … !»──|♫●|──«هر لحظه ، به یاد ـه تو هستم من … !چه شد که دل بستم من ، چه کردی با دل … ؟─|♫●|─ای جانم ، تو میروی میدانم … !ولی بدان که ، من ـه شکسته ، هنوز همانم»──|♫●|
این پست صرفا برای به یاد موندن خواب خودم نوشته شده
من معروفم به دیدن خواب های طولانی و سریالی
و اصولا هیچ‌کس حوصله ی شندیدن کامل خواب هامو نداره، فقط برای خودم جذابیت دارن:)
خواب دیدم توی یه بیابون هستم با چندتا دختر و پسر و پیرمرد و چندجا با چندتا چوب و پلاستیک های پاره حالت پناهگاهی ساختن برای زندگی و یکی از پسرها  به یه دیوار با طول و عرض خیلییییی زیاد جوری که ارتفاعش انگار تا آسمون رسیده بود اشاره کرد و گفت این رو چند سال پیش ثروتمندها ساخ
به نام خدا
نامه ای به سردار دل ها
سلام سردار
مدتی است که دیگه نیستی و ماهم دلتنگ . دلتنگ خودت ، دلتنگ اخلاقت ، دلتنگ بودنت ، دلتنگ تهدید هایی که میکردی و دشمن ساکت می شد و می نشست سره جاش ، دل تنگ دیدنت، دل تنگ …    حاج قاسم ما أز یاد نمی بریم زحمت هایی که کشیدی ، مراقبت هایی که برای امنیت ما کردی ، خطر هایی که کردی  و …  با خدا بودی و با خدا جلو می رفتی اما نامرد ها أز پشت زدن . بی جواب نبود ، جواب ان ها را دادیم اما …
   اما ما خودت را میخوایم
    س
دیشب داشتم سربه سرش میزاشتم اذیتش میکردم نامزدیه دیگه ازاین چیزا زیاد اتفاق میوفته اونم هی میخندید میگفت حالتو میگیرم وایسا ! خلاصه اینکه ما اومدیم بخوابیم منم همچنان کرم میریختم عاقا نامردی نکرد یه دونه از شیکمم نیشگون گرفت ینی درد داشتااااااااااا نمیدونم چجوری خودمو کنترل کردم جیغ نکشم فقط اینو فهمیدم که احساس کردم خفه شدم بعدشم گررررریه بدبخت خودشم شوکه شده بود فک نمیکرد اینجوری درد بگیره !! هیچی دیگه شونصد بار دوراز جونش گفت غلط کردم
زندگی میگذرد...
برای ماهم میگذشت،صبحا خواب وشبها تا صبح پای گوشی!!!زندگی ایده عالی داشتم ولی یه چیزایی بدجور توچشم بود...به کارهام نمی رسیدم و وقتی بهم میگفتن کتاب بخون میگفتم وقتی نیست...یه شب تصمیم گرفتم روزها بیدارباشم برای همین مجبورشدم۲۴ساعت نخوابم تا خوابم تنظیم شه...خلاصه چرخید و چرخید تا اینکه همه چی به اولش برگشت...اما بازهم کتاب برام یه چیز بی معنی بود تا اینکه یک فرمایش از رهبرو دیدم
((حتی اگر کتاب رمان و قصه هم باشد خیلی بهتر است از تم
هرچند این روزها یکم سخت میگذرد ولی هر سختی بعدش راحتیه.که صد البته این
مسئله خیلی فرق میکنه چون آدمهای ما زیاد موافق با راحتی ما نیستن. تاکی رو نمیدونم
ولی این رو میدونم که انشاالله این اتفاق خوب برامون میوفته. هر روز از خدا میخوام هر چه زوتر
مشکلات مارو از سر راه برداره. امروز یکی امده بود مغازه مهرلیزری میخواست.گفت چند گفتم فلان قیمت
یه نگاه به مهر کردو گفت میدونم خیلی بیشتر از اینها می ارزد ولی من توان خرید این مهر را ندارم گفتم خوب
یکم
نه که خیال کنی آدم جا زدن باشم! نه.من فقط ترسیده ام، نگرانم!دلم گرفته و حس میکنم جای من کاکتوس کوچکی ست کنج خانه، خارج از دید همه... کاکتوسی که خودش می ترسد رنج خارهایش کسی را برنجاند..همیشه اینطور نیست! خیلی وقت ها دست می اندازم زیر بازوی خودم. خودم را بلند میکنم از زمین. گرد غم را از لباسم میتکانم، به چشم هایم لبخند میزنم...میفرستمش پی دیوانگی، پی دلدادگی، پی عاشقیپارچه متر میکنم تا لباسی برای آمدنت بدوزمصندل میخرم برای راه رفتن کنارتکتاب دست
خرید عکس های چاپ شده ی گروه txt
سلام دوستان 
خیلیاتون گفته بودید عکس های گروه txt  رو میخواین و خب ماهم این آپشن رو اضافه کردیم 
شما میتونید هرچنتا عکس که دوست دارید رو از گروه txt و یا هر گروه دیگه ای یا خاننده و بازیگر مورد علاقتون سفارش بدید❤
عکس هایی رو هم میزارم :




.
راستی اگه دوست دارید میتونید فتو آلبوم هم سفارش بدید 
.
جهت سفارش و اصلاع از قیمت ها به تلگرام من مراجعه کنید 
آی دی تلگرام : txtbuy@
سلام
من پسری ۱۷ ساله با معلولیت جسمی حرکتی هستم. ۹ بار عمل کردم و از چند سال قبل بهتر راه میرم. البته کارهای شخصیم رو راحت انجام میدم و به خاطر معلولیتم اعتماد به نفس کمی دارم و دوست ندارم زیاد تو اجتماع باشم.
اگه نظری بدید که حالم رو بهتر کنه ممنون میشم.
مرتبط:
چرا ما معلولان رو دست کم میگیرن ؟
من با کاستی ام چگونه میتونم کار پیدا کنم
من همون ماهم که کسی یارای رسیدن بهش رو نداره
اعتماد به نفس چیست؟
مامان و بابام کفش ست خریدن و باهم‌میرن پیاده روی
بابام‌تقریبا هر روز برای مامانم پاستیل میخره
و قبل از اینکه لیوان هویج بستنیشو بخوره میپرسه مامانتون خورده؟!
(بعضی وقتا فکرمیکنم نکنه مامانم حاملست)
مامانم پیاله ی آخر‌ماست رو برای بابام‌نگه میداره و آروم‌بهم میگه دیگه به طور کامل پامو از خونه زندگیشون بکشم بیرون،مگه بابام با یه حقوق چقد میتونه به بچه هاش کمک کنه؟!
بابام بهم میگه این‌چند روز‌که اینجام من ظرفارو بشورم
مامانم میگه شام در
یه بار واقعا خواستم از بیان برم وبلاگی که عاشقش بودم و کلی خاطره باهاش داشتم و کلی برای خودش برو و بیا داشت و حذف کردم
یک نفری که ازش بدم میاد با اسم خودم وبلاگم و ساخت که بهم حالی کنه 
زر زدم !!
اوایل بیماریم بود که وبلاگ و حذف کردم تا با خاطره خوب خدافظی کنم... 
شروع کرد اراجیف نوشتن به عنوان یه دختر هرزه!!!
تحملش برام سخت بود و برگشتم که بگم من اون نیستم
تصمیم گرفتم اینجا از تجربیات بیماریم بنویسم و بگم با اینکه مریضی سختی گرفتم هنوز سدی ام و شما
آیا فکر میکنید که آدم بده ی داستان بودن کار راحتی است ؟ نه جانم اگر تصورتان این است که(مثل فیلم ها) ادم بدها همیشه ثروتمندند و همیشه پاروی پاانداخته اند و کسی برایشان آب پرتقال می اورد باید بگویم که سخت در اشتباهید 
ما آدم بدها برای بد بودنمان باید جان بکنیم سرزنش های اطرافیان و نگاه تاسف بارشان را به جان بخریم و در هول و ولا باشیم تا " شاید " شما متوجه شوید که خوبی چقدر ارزشمند است ما به بد بودن محکومیم تا خوب بودن شما معنا و مفهوم پیدا کند 
تاز
اول هفته یه پیام از سامانه سماح اومد که بخاطر اغتشاشات در رفتن تعجیل ننماید
و ماهم تعجیل ننماییدیم!
موندیم اوضاع اروم شد بریم ولی سامانه سماح دیگه پیام نداد که اوضاع اروم شده!
همه موندن یکم دیرتر برن بخاطر این پیام
رفتیم بلیط بگیریم اینترنتی گفتن بلیط اینترنتی نمیفروشن اجازه فروش ندادن
باید حضوری برید
امروز حضوری رفتیم برای فردا بلیط بگیریم باز بلیط ندادن_ترمینال آزادی
گفتن فردا بیاید، بهمونم گفتن فردا معلوم نیست ماشین باشه یا نه
فقط هم ب
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



















#یکسال_در_کنار_خاطراتت_گذشت
شب جمعه است و ...
تو و ...
آغوش ارباب ...
به یاد ما هم باش ...
خب میرسیم به روز اول سفر
گفتم که ساعت 10 صبح بود رسیدیم شانگهای و تا فرودگاه بخوایم بیرون بیاییم چمدونامونو بگیریم و اون صف طویل رو پشت سر بذاریم دیگه ظهر شد تقریبا. مستقیم از فرودگاه پودونگ شانگهای به سمت شهر هانگجو حرکت کردیم. مسافت شانگهای تا هانگجو حدود 2 ساعت با ماشین بود. حدود ساعتای 2 بعداز ظهر رسیدیم.. از این روز اول هیچ عکسی ندارم بجز چندتا.. راستش جای خاصی هم نرفتیم آخه.. چون ساعت 2 رسیدیم و تا بخواییم وسایلمون رو ببریم بذاریم مستقر شیم
خیلی خستم.روز اول پ هم هست.کمر و دلم درد میکنه.چشمام درد میکنه.خوابم میاد.توی سالن مطالعه یه عالمه حشره ریز هست و هر چند ثانیه یکیش مرده یا زنده میوفته رو میزم و البته حس افتادنشون روی بدنم که سعی میکنم به روی خودم نیارم!همه خوابن الان!
هنوز یه جزوه سخت مونده ولی!سخت ترینشون!استادامون با بچه های پزشکی یکین اما در حد نصف مطالبو برای اونا نگفتن چون به خاطر شیوه نوین شدنشون واحدشون کم شده!حالا من موندم ایمنی بیشتر به درد ما میخوره یا اونا که ما کل
سلام
من دختری 23 ساله و معلول جسمی حرکتی هستم. میخوام بدونم که چرا به ماها بها داده نمیشه در هیچ زمینه ای؟، واقعا چرا از شغل و  تحصیل بگیر تا مرحله آخر که ازدواجه.
نمیدونم کی قراره بعضی از مردم دید شون رو نسبت به ما عوض کنن؟
مرتبط:
به خاطر معلولیتم اعتماد به نفس کمی دارم
چرا ما معلولان رو دست کم میگیرن ؟
من با کاستی ام چگونه میتونم کار پیدا کنم
من همون ماهم که کسی یارای رسیدن بهش رو نداره
اعتماد به نفس چیست؟
زهرای بابا سلام

عیدت مبارک

امسال اولین نوروز را بدون این که پیشمان باشی آغاز کردیم. دو نوروز را با شادی حضورت سر کردیم و نوروزهای دیگر را به شرط حیات باید با داغ نبودنت بگذرانیم.امسال که عید نداشتیم نمی دانم سالهای دیگر خواهیم توانست شادی عید را بپذیریم یا نه.
نوروز صبح زود اومدیم سر خاکت و راه افتادیم. "ماما" نمی خواست تو برو بیای میهمونی عید باشه .برای همین زود راه افتادیم تا همه نوروز تو راه باشیم.

خاطرات نوروز پارسال آزارش می داد. جای خال
نمیدونم چم شده حالت تهوع دارم و سرمم درد میکنه. چیزیم نخوردم جز نهار که قرمه سبزی بود. جات حسابی خالی. ولی الان نمیدونم این سردردو چیکار کنم. هوس فرنی کردم درستش میکنم شاید از گشنگی حالم اینجوری شده :/ 
عصری اینترنتم خراب شد. مال همراه اول نمیدونم چرا هی من میخواستم سرچ کنم مطالبو هی نمیشد الانم گوگل باز نمیشه نمیدونم چرا شاید باید با ف ی ل ت ر شکن برم :/ خلاصه که اصلا تمرکز ندارم دیگه برای کتاب خوندن. بیرونم رفتیم چه بارونی میاد. رفتیم مها رفت دا
     یکی دو هفته ای هست خواب شب پسرم مجدد بهم ریخته و من خیلی شبها ازین قضیه کلافه و متأسفانه عصبانی میشدم که نتیجه اون گاها رفتار مناسب و بدون صبر هست. توی این مدت خودم هم خیلی روحیه و جسم قوی ای نداشتم و در نتیجه به بهترین نحو نتونستم عمل کنم. امشب رفتم مطالعه ای بکنم تا ببینم اوضاع از چه قراره و اگر می تونم توی این روند بهبودی بدم و رفتار درستی داشته باشم.
     زمانی که مطالعه کردم دیدم همونطور که حدس زده بودم، بهم خوردن خواب یکی از ویژگی های ا
خاطرات اربعین نود و هشت: (شماره ده)
در جریانید دیگه که در حال حرکت به سمت مرز مهران بودیم از تهران با پراید.
برای ناهار توقف کردیم.
اسم موکب مدافعان حرم بود.
چند روز قبل حرکت ما، یکی از اهالی شهرمون تو اینستا استوری کرده بود تصویر این موکب رو.
برام جالب بود که ماهم تو همون موکب توقف کرده بودیم.
موکب بزرگی بود.
ظاهرا اهالی افغانستان این موکب رو زده بودند.
داخل چادری بزرگ رفتیم نشستیم.
سفره پهن بود و زائران در حال میل غذا بودند.
ما هم رفتیم نشستیم س
یکی از سوالات اساسیی که همیشه برام وجود داشته، اینه که مردم دهه ی شصت به قبل، چرا اینقدر به اسم اشرف علاقه داشتند؟؟!
شاید اگه تو دهه های قبل هم این قرتی گریِ شمارش اسامی دختر و پسر در ثبت احوال کشور وجود داشت، اسم اشرف در ردیف اسم فاطمه یا حتی بالاتر از اون قرار میگرفت!
البته تحقیقاتی هم در این زمینه داشتم که نتایجی در برداشته!
بنظر من آدمایی که به اسم اشرف علاقه دارند، چند دسته اند:
دسته ی اول مثل پدر خدابیامرز خودم، یه عشق ناکامِ شکست خورده ب
سلام
یکی از همخونه ای هام میخواست بره پیش یکی از دوستاش تو خونه اون زندگی کنه ولی چون قراردادش تا آپریل سال بعد بود، باید به یکی اجاره میداد. وقتی برگشتم از ایران، دیدم یه آقای 40 ساله کچل با تاپ و شلوارک مشکی، کلا یه وضع ترسناکی اون اتاق رو اجاره کرده. در گام اول میخواستم همخونه ای رو خفه کنم چون انتظار داشتم به دانشجو اجاره بده. ولی خب کم کم دیدم آدم خوبیه. 
داستان این رو بخوام بگم، با دوست دخترش(29ساله) تو شهر Quebec که نمیدونم، فکر کنم 6 ساعت با ای
سلام رفقا چطورین ؟ 
 
یکی سه مرتبه بصورت ناشناس نوشته دلمون گرفت ...ای بابا اینجور که شما گفتی دل ماهم گرفت :( 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
چندوقتی هست دارم دکتر دوا میکنم حالم خوب بشد اما نمیدونم چرا هرچی دکتر میرم میگه از اعصابت هستش باید کم فکر کنی تا خوب بشی
اما انگاری دکتر نفسش از جای گرم بلند میشد این حرف رامیزند باید فکر نکنی او خبر از دل وا مونده من نداره اجاره خونه عقب افتاده قسط وام عقب افتاده وهزارو یه کوفت خوره دیگه اگه منم حقوق ماهیانه بالای 5ملیون داشتم به قول یارو دردی داشتم دیگه نه والله نداشتم اما نمیدونه ماهیانه 900هزارتومن دارم حقوق میسونم از محل کارم
آخه این چه
به نام خدا
سلام
 
ما در زندگی بار ها با دچار می شویم که احساس هایمان را نشان دهیم ؛ چون بعضی وقت ها اگر نشان ندیم امکان داره به خودمان آسیب برسونیم پس بهتر است که احساس هایمان را نشان دهیم . اما اینجا  به دو گروه میشود موضوع را تقسیم کرد.     
١) احساس هایی که باید بروز داد
٢) احساس هایی که نباید بروز داد
می خواهم امروز با مثال هایی توضیح بدم 
مثال برای ۱ :                                        
گاهی وقت ها نسبت به یکی از نظر های دوستانمان مخالفیم چون ا
خب مدلشونه!
هر کسی یه جوره! 
دوسشون دارم،دوسم دارن؛
از خوشحالیشون خوشحالم،از خوشحالیم خوشحالن؛
طاقت دیدن غصه هاشونو ندارم،اگه بهفمن (که اکثرا متوجه نمیشن) غمگینم،غمگین میشن؛
 
ما باهم دوستیم ولی از مدل هم نیستیم!
 
قبلا حرص میزدم سر این موضوعات؛
که ندیدمشون،چند روزه حرف نزدیم دلم تنگ شده،
که ما چند ماهی یه بار با زور و تلاش جور میکنیم که یه نصفه روز فقط پیش هم باشیم اونوقت ملت همش با دوستاشون تو مهمونی و کافی شاپ و پارک و این ور اون ورن!
 
ای
حامدپرازشوروحرارت به النازنگاه میکردیک چیزی مثل حاجت خواستگارهایی که نیمه شب باقرص خواب پشیمون بشونددربرق چشمش بود.ازاوخوشم نمیامدفردی عصبی بود.پارکینسون هم داشت.وهزارمرض صعب العلاج مرتبط بااعصاب.تمام توجیه اودرروابط زمان بود.همینکه باران میباریدمیگفت ببخشیدباران میامدودیربه ملاقات شماآمدم.نمیفهمیدم النازبخاطرچه چیزحامدرادوست دارد.
کم کاری النازتوآزمایشگاه خون، منوحرص میداد.بیشترمادرش حرص میخورد.نگاهش مداوم به زمان حال نبود،فق
دوستی دارم که سالهاست از طریق وب با او آشنا شده ام و بعد از اینکه وبها از رونق افتاد در اینستاگرام یکدیگر را پیدا کردیم
دختر تهرونی مستقل و شاد و شنگول که طی یک تصمیم خود اگاهانه دو فرزند پشت سرهم بدنیا آورد تا آنها در کنار هم با یکدیگر بزرگ شوند و همبازی هم باشند.دوست ما دو سالی است که بخاطر همسر به یزد رفته است و برای کسی که پایش را از تهران بیرون نگذاشنه و تمام دوست و آشنا و فامیل و کار همه اش در تهران بوده باید خیلی سخت باشد اما غافلیم از ارا
+ متوجه شدم که یکی از بلاگرها منت رو سر نوشته های من گذاشته و اون قدیمی ها رو یه مروری کرده... حالا سوالی هم که داشته توی کامنت جدیدترین پست نوشته و کلی خاطرات خوب رو برام زنده کرده... از اینکه شخصی وقت بذاره و نوشته هامو بخونه لذت میبرم... چون معتقدم متنی که نوشته میشه باید خونده بشه، خونده نشه با آشغال فرقی نداره! یکی دو سال پیش منم مشتاق شدم پست های قدیمی یه وبلاگی رو بخونم که با برخورد زشت نویسنده ش روبه رو شدم... نمیدونم چرا تا به امروز هنوز هم
بچه  ها  قراره پنج شنبه بِرن کافه ، همون کافه که بعد از مدتها  شد محل جمع شدن دوستای دوران مدرسه  ، منم برنامه ریزی داشتم که بِرم ، دلم تنگ شده واسه همشون ،  واسه شیطنت های  راضیه ،واسه حرص خوردنای نگار  ،دوست داشتم نرگس را که  داره مادر میشه و بارداره ببینم ...
اما ساعت امتحانم  بعدظهره و بعید میدونم برسم ...
اگه امتحانم صبح بود همه چی اوکی بود واسه رفتنم، اَه!
همه هستن ، حتی راضیه   و مژگان که تهران زندگی میکنن، مریم با دختر چند ماهش میخواد بی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها