نتایج جستجو برای عبارت :

شبها که شما میخوابین ماهی گلیتون بیداره

یک‌سال بیشتر است که هر روز صبح در تلگرام با یک بیت شعر یا یک متن کوتاه سلام میدهد. گاهی بی جواب میماند سلامهایش ‌و گاهی شبها جواب سلامش را میدهم. چند روز پیش نوشت تو مگر در آمریکایی که سلام صبح مرا شبها جواب میدهی 
این رفتار جز دوست داشتن نام دیگری هم دارد؟
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
‏چه سالها‏چه روزها‏دقیقه ها و ساعت ها‏چه شبها‏نشسته‏خمیده‏خموده‏دست بر زانو‏گفتم دیگه نمی تونم ادامه بدم،‏ولی ادامه می دم، ‏همچنان...!چون چاره ای به جز قوی بودن نداشته ام و ندارم...
 
 
گفته بودم... درسهای سخت نیست که روح میسابه، آنچه جان میساید هر چیزی هست به جز درس. 
 
لیلةالقدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیلةالقدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز _هزار ماه_ بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلع‌الفجر» از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم».رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود.
لیلةالقدر، شب ولایت است. هم شب نزول قر
گمان مکن دل شبها دو چشم تر دارم/**/شبیه شمعم و در سینه ام شرر دارم
تو می‌روی و مرا هم نمی بری آری/**/پس از تو همدم چاهم خودم خبر دارم
تنت سبک شده اما غم تو سنگین است/**/چگونه اینهمه غم را به شانه بردارم
چطور داغ تو را روی سینه بگذارم/**/مگر به وسعت هفت آسمان جگر دارم
سحر نیامده از خانه ام سفر کردی/**/تو فکر میکنی اینجا دگر سحر دارم
چقدر مثل توام من خودت تماشا کن/**/اگرچه خیبری ام دست بر کمر دارم
هرگز حَسَد نبردم بر منصبیّ و مالی
الّا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید –
چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی
خرّم تنی که محبوب از در فراز-اش آید –
چون رزقِ نیک‌بختان، بی زحمتِ سؤالی
همچون دو مغزِ بادام، اندر یکی خزینه،
با هم گرفته انسی، وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حالِ ما بخندد –
کو را نبوده باشد در عمرِ خویش حالی
سالِ وصال با او یک روز بود گویی
واکنون – در انتظار-اش – روزی به‌قدرِ سالی
ایّام را، به ماه
در حالی که بییندگان شبکه سه تلویزیون طبق عادت ۱۹سال گذشته دوشنبه شبها منتظر پخش آخرین برنامه ۹۰ با حضور عادل فردوسی پور بودند، شبکه ۳ با حذف رسمی ۹۰ فیلم سینمایی «موج انفجار» را جایگزین آن کرده است. /عصرایران #رسانه#برنامه 90
عشق ای تنها صدا تنها طنین ...ای بت آخر تو مشکن در زمین
تو گل باغ سماع آدمی .....تو نخستین اختراع آدمی
نخستین اختراع آدمها حالا یا با دخالت پیامبران یا بی دخالتشان آتش بوده است. 
آتش همان چیزی است که از درون چشم خانه و دل و روده و مغز و جگر جهنمیان زبانه می کشد بی آنکه از عذاب لهیبی که خود جهنم بر جهنمیان فرود می آورد بکاهد..شعله ای دائمی که نه چشم و دل را با سوزاندن دردناک خود نابود می کند و نه پایان می پذیرد.
و آتش همان چیزی است که توی قلب و چشم و معده
شبها که خوندنم تمام میشه دوست دارم اینجا رو باز کنم و خطی بنویسم به یادگار اما برای بیان حس و حالم هر چه دنبال کلمه ها میگردم اونچه را که میخوام پیدا نمیکنم...
~سر سفره ی هفت سین با دلی شکسته خواستم حالم رو به احسن الحال تبدیل کنی و الحق که کم نگذاشتی...عزیز دلبند شیرینم،حال این روزهام رو تا ابد پایدار کن...الهی آمین!
شهیدان گفتن بر ولایت یار باش چون شهید کربلا تشنه ایثار باش هر کسی هستی ار ولایت کن دفاعبهر حفظ انقلاب همیشه بیدار باش گریه کن در نیمه شبها بر علی و فاطمه حافظ اسلام و قرآن از برش سردار باش در رکاب رهبر خود از ولایت کن دفاعخار چشم دشمنان و مالک و عمار باش شاعر مظفرآبادی از خراسان رضوی شهر بردسکن روستای مظفرآباد
گفت خیلی دوستتون دارم
گفتم خیلی یعنی چقدر 
گفت اندازه یه عشق چهارساله؛ قدر سیگار دوستتون دارم.
یاد چوپانی افتادم که به موسی گفت میخواد موهای خدا رو شونه کنه...جنس دوست داشتنش اینطور بود.
گفت حتی گاهی شبها فکر میکنم شما رو بیشتر دوست دارم یا سیگار رو.
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نو شم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
چشمهایم به تماشای تو اینجا ماندههرطرف شور تماشای تو زیبا ماندهدرسرم شوق وصال است ومن می دانمدیده بر در به تمنای تو یکتا ماندهعاشقم سهم من از عاشقی ودلبری امعشق وهم صحبتی با تو به شبها ماندهمی   نخواهم ز سبوی ونه زجام صهباباده نوشم من از آن ساغر پیدا ماندهشاعر عشقم وبا شوق وصال تو خوشمدلخوشم عشق تو در جان ودلم جامانده
در کتیبه های زیرخاکی که قدمت چند صد ساله دارند آمده که:
وی هماره آرزو داشتندی که در پشت بام خانه تشکی انداختی دست ها به زیر سر زدی ستاره ها را تماشا کند و خیالش را ول بدهد در فضای بی انتهای کهکشان 
ولیکن آنچه بوده و هست و دیده شده این است که نامبرده هر شب تا نزدیک سحر زیر سقف کوتاه خانه،گوشی به دست از این کانال به آن کانال طی مسیر میکند و از این دنده به آن دنده میشود.
#خدایا_خودت_مارو_بخوابون
#هر_جا_چراغی_روشنه_نور_گوشی_منه
هزار چیز در مورد این عنوان در ذهنم هست..  که طوری ام نیست بگم یا اصلا چه نیاز به گفتن! هیچ اتفاقی نمیفته..  چون طوری نیست. 
ما هیچ طور...  هیچطوریمون نیست!     بذار شبها خودشون صبح میشند..  روزها هم بدون اراده ی ما شب!    اصلا طوری ام نیست که این تکرار ادامه داره تا به زمان مرگ!    مثلا بعد 120 سال عمر هیچ طوری ام نیست که بدون عشق زندگی کنی؟   عمر طولانی برای چه! 
مگر می‌شود پاییز به هزار رنگ به جلوه درآید، آسمان بارانش را پرشکوه بباراند و دل از هرچه اندوه، شسته نشود؟ باران را بسیار دوست دارم، بارانش که پاییزی باشد بیشتر شیدایم می‌کند. گیرم که همین طور یک‌نفره بزنم بدل خیابان‌ها. حتی هوس نمی‌کنم چتر جدید برای خودم بخرم و می‌گذارم باران تنگ در آغوشم گیرد.
اما می‌دانی زیباترش چیست؟ اینکه باران یادم بیندازد شبهایی از بهمن‌ماه سال گذشته را، یادم بیندازد که شبها به شوق دیدنت بال می‌گشودم و باران، آ
مردک عوضی
واضحه که اینجا رو میخونی.
ولی اصلا مهم نیست برام  افکار و نظریاتت.
اره اگه خدا بخواد عشقمو پیدا میکنم..
به تو ریطی نداره بهر حال.
بنظرم خودتک به یه روانپزشک چیزی نشون بده تا گند نزدی تو زندگیت.
 
بچه ها من شبها استعداد نقاشیم بیرون میزنه.
 
وقتی زیادی برا یه پسر دلتنگ میشم میفهمم باید به خودم بیشتر توجه کنم
چند تا استیک درست کردم برا اتاقم این یکی شون هست که براتون سعی کردم عکس بگیرم.
 
شرمنده شدم
 
شرمنده ی خودم و احساسم
شرمنده ی پدر و مادری که
با جون و دل به امید رسیدن به دخنر نداشته شون بودن
به دختری که
پسرشون عاشقش بود
دختری که
میدیدن پسرشون چطور شبها بهونه شو میگیره
خواهش میکردن
که بذار ما زنگ بزنیم بریم تهران صحبت کنیم
 
و من در خیال خوش فراهم کردن شرایط
هی میگفتم باشه چند وقت دیگه، باشه چند وقت دیگه
 
و خبشرمندگیچیز خیلی بدیه :)
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
اینجا یه منطقه سردسیر و خوب تعداد روزهای سرد خیلی بیشتر از روزهای گرم.چند سال پیش تابستون هوا یکم گرمتر از حد معمول بود (اینجا تابستون اگر طبقه هم کف باشی خیلی احتیاجی به کولر پیدا نمی کنی در طول تابستون ما ممکنه 10بار هم کولر روشن نکنیم والبته این توی خانواده های مختلف متفاوت ولی خوب اینجا خیلی خنک کلا)؛ گرمتر یعنی احتیاج بود در طول روز چند ساعت کولر روشن کنیم و همون سال به علت مصرف زیاد برق در طول روز چند ساعتی برقها قطع می شد بیشتر هم شبها.شب
1- خیر نمی توان انتظار داشت 72 ساعت هوا آفتابی باشد . زیرا طی این 72 ساعت شبها هوا تاریک خواهد بود.
 
2- آخرین تکه طی 7 روز بریده خواهد شد.
 
3- درست 5 دقیقه است . اگر 5 اتومبیل بتوانند 5 تی شرت طی 5 دقیقه بدوزند هر چه تعداد اتومبیل ها بیشتر شود تعداد تی شرت ها هم بیشتر می شود اما مدت زمان دوخت آن ها تغییری نمی کند
 
4- شما نمی‌توانید به سوال آیا شما زنده هستید ؟ جواب نه بدهید
 
5. ساعت کوکی نمی تواند شب و روز را تشخیص دهد پس به نخستین ساعت 9 که برسد زنگ می زند
براى تو مینویسم؛ حالم خوب است. هر شب سرِ وقت میخوابم، معده ام خوب شده است و دیگر قرص نمیخورم. صبح ها هفت بیدار میشوم و قبل از رفتن سرِ کار صبحانه ى کامل میخورم. کار خوبى دارم. با یک مرد چهل و اندى ساله خانه اى اجاره کرده و به اصطلاح مستقل شده ام و دستم در جیب خودم است. بعد از ظهرها به کافه ى کوچکى که نزدیک خانه است میروم، فرانسه سفارش میدهم، با شیر سرد. کارهاى روزمره را چک میکنم و به تابلوهاى روى دیوار نگاه میکنم. از کافه که بیرون مى آیم به پارک ساح
براى تو مینویسم؛ حالم خوب است. هر شب سرِ وقت میخوابم، معده ام خوب شده است و دیگر قرص نمیخورم. صبح ها هفت بیدار میشوم و قبل از رفتن سرِ کار صبحانه ى کامل میخورم. کار خوبى دارم. با یک مرد چهل و اندى ساله خانه اى اجاره کرده و به اصطلاح مستقل شده ام و دستم در جیب خودم است. بعد از ظهرها به کافه ى کوچکى که نزدیک خانه است میروم، فرانسه سفارش میدهم، با شیر سرد. کارهاى روزمره را چک میکنم و به تابلوهاى روى دیوار نگاه میکنم. از کافه که بیرون مى آیم به پارک ساح
بابابزرگم به موهام نگاه کرد و گفت جای دستهای دخترم رو هنوز روش می بینم...موهام رو توی دستش گرفت و گریه کرد.
من اغلب شبها روی کاناپه ولو بودم و سرم روی پای مامان بود کتاب میخوندم؛ اینستا چک میکردم و مامان هم یا قرآن و کتاب میخوند یا تلویزیون میدید یا سرگرم گوشیش بود . بعد از مامان دیگه روی کاناپه نخوابیدم جز یک شب که از چهلم بابا اومدیم و سرم روی پای سعید بود خوابیده بودم. تا دستش رو برد لای موهام از خواب پریدم چون بوی مامان لحظه ای مشامم رو پر کر
که به بیشتر از ده سال پیش برمیگرده بعضی شبها قبل خواب وبلاگهای بروز شده بلاگفا رو میخونم ...
اونقدر حس خاصی واسم داره که نمیتونم توصیحش بدم اصلا خیلی وقته که با حرفام نمیتونم احساسمو شرح بدم یه جورایی حوصلشو ندارم ..
توی
خیلی از وبلاگهای بروز شده کسایی رو میبینم که از جداییشون مینویسن با رنج
و درد شدید .. کاش میدونستن این روزها و این دعا کردن ها و این غمگین
بودنها میگذره و چند سال دیگه  این روزها واسشون مسخره هست همین روزایی که
فکر میکنن اخ
زندگی، تلخ نشد،
تلخ، زندگی شد!
هیچش آن،
طعم خوش عشق را مزه نکرد.
و هیچش کس،
بدون غم،
بر دریای بی آرامش عشق،
آرام نگرفت!
شاید سالهای بعد،
انتظار خود را بکشد!
و روزی سرانجام این گاهی تمام شود،
«گاه فکر دوست داشتنم»!
و پایان،
شایدش نویسنده،
از شبها متنفر شود.
ابرها بمیرند،
ماه زنده شود
و سرانجام،
دهل صبح سعدی،
بکوبد نوبتش،
و شب تنهایی،
پایانش را بیدار کند!
حالا سالهاست که ارتباطی با دنیای زندگان برقرار نکرده است و تنها دلخوشی‌اش، یکشنبه شبها وقتی که دیگر هیچکس وقتی برای گذراندن با مرده‌ها ندارد با یک شمع بالاسر یکی از قبر ها خشکش میزد.
یکی از همین یکشنبه شبها نور شمع توجه‌ش را جلب کرده بود. نیم‌خیز و با حالتی که زانوهایش به زمین کشیده میشد از بین قبرهای هرجایی خودش را به نور شمع نزدیک کرده بود. همین که سعی کرده بود پشت یکی از قبرها که سر از خاک بیرون آورده بودند پنهان شود و به نجوای زیر لبش گو
13 روز قرنطینه
13 روز بد ، از بدترین روز ها ،
البته اگه بخوام جانب انصاف رو رعایت کنم که بدترین روزهای زندگی من سال بهار و تابستون 95
بود که گذشت و رفت ...
13 روز بسیاااار سخت ، نه از بابت قرنطینه، از بابت حال بد خودم ، تا 5_6 ام تقریبا در هر حال داشتم
گریه میکردم ، حتی وقتی قری ترین آهنگ ممکن هم پخش میشد! حتی وقتی با خواهرم حرف میزدم
و صدای نیما رو میشنیدم، بعد فکر کردم دارم بهتر میشم ،تو روز حالم بد نبود ، ولی بی خوابی ها
شروع شده بود ، داروهایی که این د
ناز شوال همین امشب و فرداست ولی
تا ابد رویت روی تو بعید است، بعید
فاضل نظری


من بعد از این ایام سخت روزه داری
از بوسه واجب تر ندارم هیچ کاری!
محمود احمدی


این کشور و آن کشور و سی روزمهم نیست
هرجا که تو رویت بشوی عید همان جاست!
یاسر قنبرلو


بر سر بام بیا، گوشه ابرو بنمای‌
روزه‌گیران جهان منتظر ماه نو اند!
ناشناس


بیربط نوشت:
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم
تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا
صائب
 شبها می روند و درین رهگذر ،عمر آدمیست که رو به پایان می رود.
روزها   ماهها   سالها می آیند و عمر ما می رود.
و این دو روز که هرچه در صفحات مجازی و کاغذی دیدم سخن از قتل و جنایت و .. بود
۱.
اسم آقای نجفی را حدودا ۶ سال پیش شنیدم که وزیر آموزش پرورش معرفی شد
یادم هست که چند تا از مدیران مدرسه ها سخت از او تعریف میکردند و ایام وزارت او در دولتهای قبل در خاطرشان ماندگار شده بود
تا بعد که رییس میراث فرهنگی شد و آن حرف معروف در تلویزیون را زد که خیلیها ا
نتیجه ی این حال بد چیه؟
نتیجه ی این شیفت رفتن ها چیه؟ 
نتیجه ی کار کردن چیه؟ 
ده ساله میرم سرکار نه جایگاه خودم بالا رفته نه خانواده ام 
نه حتی منطقه ی زندگیم عوض شده 
نتیجه ش چیه؟ 
ترس از شیفتهای بعدی 
که همکارا میگن همه ی شبها شلوغه 
غیر از فرسودگی چی گیرم اومده؟ 
غیر از یادآوری شوهری که قالم گذاشت و دیگه منو نخواست؟ 
فکر کن دیشب یاد آغوش اون م ش ا و ر ه افتادم! آه خدایا اینجا چه خبره؟ بیا و بزرگی کن و رسیدگی کن به حال بد این بنده ات 
می دونم که
در تمام این مدت برای خوشبخت شدنش دعا میکردم. دعامیکردم که جبران بشود شکستن دلی که دست من نبود و خدا خودش شاهد تلاش هایم بود. از اخرین باری که زیر قبه ارباب دعا کردم تا شنیدن خبر ازدواجش زیاد نمیگذرد. خوشحالم؛ برای زوجیت های جدید. برای هر دختر و پسری که عاقبت در کنار یارشان به ارامش میرسند برای ادامه راه زندگی.
اما به هرحال بعضی شبها راحت نمیگذرد. تمام زندگی ات جلوی چشمت می اید. بی انکه بخواهی.
قصه زندگی ما ادم ها قصه تقدیرها و تغییرها، قصه های ع
سلام.
ارمروز دیگه بیشتر از یک ماه شد که دیگه خبری از هم نگرفتیم
برای همیشه خداحافظی کرد و رفت. بهتر این که بگم برای همیشه رفت. چون خداحافظی درست نکردیم. شاید من فکر میکردم خداحافظی بهتری بکنه..
گفت این رابطه دیگه کار نمیکنه..گفت خوشحالش نمیکنه..گفت حس میکنه داره خیانت میکنه که توی چنین رابطه ای مونده...
مشاور بمن گفته بود تو پیامی نده فعلا... من پیام ندادم و اون هم کلمه ای نگفت
بعضی شبها خیلی دلگیر میشم. جای خالیش حس میکنم. از مرحله انکار گذشتم...تو
شب ها راه رفتن رو خیلی دوست دارم.
 
باید حتما غروب بشه و تاریک بشه البته.
 
غروبها از ساعت شش تا هفت میرم استارباکس، و از ساعت هفت تا نه راه میرم توی تاریکی.
بهم خیلی قدرت میده.
کمک میکنه متمرکز بشم و تصمیمات درست بگیرم.
 
با اینکه شبه و هیچ کس نیست معمولا،
چون کاناداییا از همه چی رونده ن،
نه تفریح میرن،
نه خانواده دارن،
نه احتماعی هستن،
ولی شاید بگم بهترین حسش همون شب بودن و هیچ کس نبودن هست.
به جرات میتونم بگم هر کشور و شهری که رفتم توی زندگیم، د
رویا میرعلمی پس از سالها هنرنمایی بر روی صحنه های تئاتر ایران و همچنین در سریال هایی چون حیرانی و زمانه انتظاری این شبها شاهد او درخشش او در نقش زیبا در سریال شمعدونی هستیم.
 
رویا میرعلمی که در آستانه 37 سالگی قرار دارد دفتر خاطراتش را در سین جیم فرهنگی باشگاه خبرنگاران با ما ورق می زند. 

ادامه مطلب
الهی و سیدی و مولای
من آدم خوبی نیستم
من اصلا کسی نیستم
اندوخته ای ندارم
الهی
تو خود شاهدی
که از بلای موجود هیچ شکایتی ندارم
جز آنکه از نعمت حضور در جمع بندگان خالصت
که نگاه در چهره هایشان محبوبم را به خاطرم می آورد محروم شده ام
و توفیق حضور در هیئت را از دست داده ام.
مولای من
در این شبها از هیچ چیز جز دلتنگی بر امام زمانم (عج) شکابت ندارم
گناهکارم
چشمانم آلوده به گناه و اعمالم پر از سیاهیست
اما چه کنم؟!
با محبت حسین(ع) 
با دلتنگی بر امامم؟!
ای محب
درسحرطوفان عشق وبندگی حاصل شود/دین وایمان و ولایت بهرما کامل شود/معرفت لازم برای هرستایش گشته است/زمزم اشک محبین نیمه شب نازل شود/محور دربندگی شدعشق ناب اهل بیت/کشتی دین باولایت راهی ساحل شود/بادعا وبا توسل هرگره را وانما/نقشه دشمن فراوان بهرماباطل شود/کشورایران ماشد اسوه روی زمین/برکمالات زیادی این وطن نائل شود/کن دعادرنیمه شبها برظهورمهدوی/تافرج برآل احمد درجهان عاجل شود/
 
خواب که ساعت ندارد اصلا معلوم نیست دوازده شب که خسته و له می چپی زیر پتو قرار است دقیقا کی پلک هایت بسته شود. چند دقیقه باید رویا ببافی و چقدر قرار است در آن رویاها غوطه ور شوی تا خوابت ببرد.
من خیلی شبها فردایم را مرور می کنم. همانجا در نور کم و آبی رنگ اتاق، از صبح تا شب فردا را چنددقیقه ای مرور می کنم. تمام که شد و باز خوابم نبرده بود گذشته ها می آیند سراغم. اتفاقات دور و تار آدم های رفته خاطرات خاک گرفته.
ادامه مطلب
نمیدونم دقیقا چند وقته که چیزی ننوشتم فقط دوتا خاطره دارم یادمه جمعه عصر قرار بود با حسین دوستم بریم بیرون که من پیام دادم گفتم خیلی خوابم میاد باشه بعدا میریم و امروز صبح از ساجده پرسیدم چند شنبه هست گفت دوشنبه
شبها یه چند ساعتی بیدار میشدم ولی الا واقعا گیجم دیشب فکر میکردم یک شنبه هست دیشب یعنی ساعت یک امروز صبح ولی ساجده گفت دوشنبه، تقویمم نگاه کردم دوشنبه بود
واقعا نمیدونم چند ساعت خوابیدم هنوز خوابم میاد
ماه مبارک رمضان ماه دعا است.برای شبها و روزها و سحرهای‌ آن دعا وارد شده است.
اما بهترین زمان دعا چه ساعاتی از شبانه روز است؟
در خطبه شعبانیه پیامبر صلی الله الیه و آله به این مساله اشاره کرده اند.
ایشان می فرمایند:
در وقت نماز دستهای خود رابه دعا بلند کنید چون بهترین زمان است.
خداوند در این زمان از سر رحمت به بندگان نگاه میکند. به مناجات آنها پاسخ میگوید. ندای آنها را لبیک میگوید و آنچه را میخواهند میدهد و دعای انها را اجابت میکند.
بالاخره دخترک اینترن ارتوپدی شد و شبها دلم میخواد گوش باشم و چشم باشم و هوش و حواس،او از اُرتوپدی حرف بزنه و من بشنوم...
 
*کاش فاصله ی ما تا رویاهامون کوتاهتر بود...قلبم صبور نیست...
 
*آزمون اطفال دادم و توی یک جامعه ی آماری حدودا 300نفره،اولی را نفر هفدهم و دومی را چهل و دوم شدم...غُر میزدم از اینکه میتونستم بهتر بشم...دخترک رزیدنت رادیولوژی گفت درصدهات شبیه درصدهای اون موقع های من هستن....هاج و واج نگاهش کردم...یعنی چی میشه پایان این داستان?
 
*برای
این روز ها و این شبها رفیق بسی داغان است ...
باز با همسرش به مشکل خورده و اصلا شرایطش خوب نیست ...
برای رفیق ، برای خانوادش ، برای من ، برای خانوادم ، دعا یادتون نره ...
ما اینجا ، در شب ۲۱ رمضان ، در شب قدر ، مشغول آماده کردن سند یک ساله ، همراه با چاشنیِ قرآن و دعای جوشن کبیر ...
اینجا پشتبام منزل پدریِ رفیق ، مجلسی برپاست ...
انشاالله دعاگویتان هستم ...
+ یاد شعر های گذشتم افتادم ...
برای تموم شدن و خالی کردن ناراحتیم پاشدم زدم از خونه بیرون راه رفتمو بستنی یک کیلویی خریدمو اومدم خونه با مها همشو خوردیمو ترکیدیم. :دی فقط سخت بودن قضیه منو ترسوند. نشدنش... ولی دیگه بهش فکر نمیکنم یعنی پذیرفتمش که رشته ای که انتخاب کردم سخت هست و نیاز به زمان ، انرژی و تلاش زیاد داره. پس باید هرجوری که هست وقت بذارم از این به بعد تصمیمم اینه شبها دیر بخوابمو صبح ها زود بیدار بشم و وقت هم هدر ندم برای یک سال حداقل. دیگه هرچه شد. اگر نشد باز تلاش م
هوالمحبوب 
تو یک مردی، شبیه همه مردهای دیگر، شبیه تمام آنهایی که در خیابان ولیعصر قدم می‌زنند، شبیه تمام مغازه‌دارهای بازار شیخ صفی، شبیه تمام کارمندان اداره آب، تمام راننده تاکسی ها، شبیه تمام دست فروش‌های نبش تربیت. تو غذا می‌خوری، راه می‌روی، خسته می‌شوی ، می‌خندی، گریه می‌کنی ، دلگیر می‌شوی، رانندگی می‌کنی ، شبها قبل از خواب به روزی که داشته‌ای فکر می‌کنی، تنها تفاوت تو در این است که میان هزاران مرد دیگر، من عاشقت هستم، تو در م
الهی؛ در این جهان پر بیم و امید، ناامیدان را امید تویی...الهی؛ اگر از درگاه تو ناامید شویم، به کدامین درگاه رو توانیم کرد...؟الهی؛ این بنده ات از عمق جان اعتراف دارد که رسوای غفلت و رسوای دو جهان است، خودت به او آبرویی ده که بتواند از شدت شرمندگی، در پیشگاه نظام هستی سر بلند کند. ماه رجب در پیش است، کاش دوستان ایمانی مرا از دعای خیر خود فراموش نکنند.در مشکلات و سختی های زیادی گرفتارم، اما نیک می دانم: «غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد...»متن شعر زی
*این روزها شبها تا دیر وقت بیدارم 
*صبح زود بیدارم و بعد می خوابم تا لنگ ظهر ( ساعت 9.5 تا 10 )
*بدو بدو اشپزخونه نهار شستن ظرف و بعد این وسط پوشک هم عوض می کنم - به جان خودم دستهام رو می شورم -
*اوووووووووووووه چه پوشک گرون شده ما که نداریم پمپرز ببندیم به دخمله همین مای بیبی 40 تایی هم از 16 رسیده به 22  هزار 
*آسمان تازه یاد گرفته به قربون صدقه رفتن هامون واکنش نشون بده و با دهن بی دندونش بخنده البته نه همیشه بیشتر صبح های زود که اون حال داره و من با چشم
بسم رب المهدی...
پروانه های سوخته / ۱
سلام بر محرم...
 روز اول محرم: روز دق الباب خانه ی حسین(ع) است، با نام سفیر مظلومش، مسلم بن عقیل(ع)
مسلم؛ آن باب الحوائج حاجت روا نشده است؛ و حاجت مسلم چیزی نبود جز "نیامدن حسین(ع) به کوفه"مسلم؛ آن عابر تنهای کوچه های کوفه ...
آغاز فصل برگ ریزان حسین(ع) استآغاز فصل پاییز زینب(س) استاولین برگ افتاده از درخت حسین(ع)مسلم بود که  از بام دارالاماره ...
اخبار تازه از کوفه می رسد:کوفیان چند روزی ست شغل جدیدی برای خود دست و پ
بسم رب المهدی...
پروانه های سوخته / ۱
سلام بر محرم...
 روز اول محرم: روز دق الباب خانه ی حسین(ع) است، با نام سفیر مظلومش، مسلم بن عقیل(ع)
مسلم؛ آن باب الحوائج حاجت روا نشده است؛ و حاجت مسلم چیزی نبود جز "نیامدن حسین(ع) به کوفه"مسلم؛ آن عابر تنهای کوچه های کوفه ...
 
آغاز فصل برگ ریزان حسین(ع) استآغاز فصل پاییز زینب(س) استاولین برگ افتاده از درخت حسین(ع)مسلم بود که  از بام دارالاماره ...
اخبار تازه از کوفه می رسد:کوفیان چند روزی ست شغل جدیدی برای خود دست و
تلقین مثبت, شما را به موفقیت می رساند. روانشناسان یکی از مهم ترین ارکان موفقیت را تلقین مثبت می دانند. برای تلقین مثبت باید نکاتی را در نظر داشت:
1- تلقین باید به دفعات و کرات انجام شود.
2- هر چه تلقین زیباتر باشد بیشتر تاثیر دارد. میتوانید شعرهای مثبت و امیدبخش بخوانید, جملات زیبا در صحبتها به کار برید.
3-تلقینی که توسط افراد مهم و افرادی که برایمان عزیز هستند بیان می شود اثرش بیشتر خواهد بود.
4- اگر تلقین را باور کنیم, سریع تر اثر می گزارد.
5- تاثیر
من حقیقتا خیلی خسته م. ده روزه رابطه م با علی تموم شده. بعد از سه جلسه مشاوره ازدواجِ طاقت فرسا، بعد از یک عالمه صحبت و بحث فرسایشی. بعد از یک دنیا تلاش و صبر و حوصله خرج کردن. خسته م چون امتحان زنان دارم پس فردا و هیچوقت اینقدر غیر آماده و درس نخونده نبودم برای امتحان. امشب دو تا نمونه سوال زدم دیدم در حد پاسی هم نیستم حتی. روان پزشکم دوز داروی ضد افسردگی و اضطراب و وسواسم (!) رو پنجاه تا برد بالا. حالا شده صد و پنجاه. شبها با کلونازپام میخوابم و قب
برای شبهای ماه مبارک رمضان دعاهایی (در مفاتیح ۵ دعا) وارد شده است این دعاها در همه شبها خوانده میشود و مخصوص یک شب خاص نیست.
ادعیه شبهای ماه مبارک: (به ترتیب از طولانی تر به کوتاه تر)
دعای افتتاح که با حمد خدا شروع میشود و با دعا برای امام زمان عج تمام می شود.
دعایی که با اللهم برحمتک فی الصالحین فادخلنا شروع میشود.
دعایی که با اللهم انی اسالک ان تجعل فیما تقضی و تقدر شروع میشود.
دعایی که با اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت شروع میشود.
دعای کوتاه: اعو
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد. یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند. از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟ مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من
میگه این روزها ماه کامل هست و نورش در ساعتهای ۴ تا ۵ نیمه شب بسیار سطح زمین را روشن میکند و فضای معنوی خاصی ایجاد میکند . تو این ساعتها تمام مشکلاتت را بگو راه حل بخواه حتما جواب میگیری. گفتم باشه سعی میکنم بیدار بشم برم تو حیاط زیر نور ماه قرار بگیرم . 
امروز صبح قرار بود برم کلاس یوگا رو شروع کنم ولی دیدم اون ساعتی که میخواستم برم بیرون فرزندم هم بیدار شد و گفت نرو بمون و بهانه گیری کرد فرزند بزرگم هنوز خواب بود بعد یه نگاهی به برنامه کلاسها ان
____________________
ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها
*
یا مُدبِّرَ اللیلِ و النَّهار___________________
ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها
*
یا مُحوِّلَ الحَولِ و الأحوال____________________
ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت
***
حوِّل حالَنا إلى أحسنِ الحل___________________
حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما


بنام خداوند مهربان
فرارسیدن سال نو و نوروز باستانی را به شما و خانواده محترمتان شاد باش گفته و برایتان سالی سرشار از شادی و موفقیت آرزومندم.
امیدوارم
_شکلات تلخ_ فقط صبحانهبه خاطر هورمون شادی و آنتی اکسیدان
گوشت_فقط ناهاربرای اینکه اهنش جذب شه. وعده شام نباشه چون هضمش اذیت کننده ست و 5 ساعت باید زمان داشته باشه
آجیل_ظهربه خاطر کالری و انرژی ای که داره شبها ممنوعه
پرتقال_میان وعدهبالا بردن سوخت و ساز و متابولیسم
_پاستا_ناهارو صبحانهفیبرش زیاده
گوجه فرنگی _فقط صبحانهسیب زمینی_فقط صبحانهمضر برای وعده ی ناهار و شام به خاطر اینکه 3 برابر بقیه سبزیجات کالری داره
موز_فقط ظهرسیب_فقط صبحپنیر_فقط ص
هر چی دارو نیاز بوده مصرف کردم اما سرفه هام قطع نمیشه انگار راه تنفسیم زخم شده خشکی گلو و مخاط بینی اذیتم میکنه هنوزم تنگ نفس دارم شبها کلا بی خوابم فقط چند ساعت سر صبح از شدت خستگی و بیخوابی غش میکنم دیگه سرفه و تنگ نفس حالیم نمیشه
به شدت نگران نوید هستم دیشب سردرد داشت چشماشم میسوخت و درد میکرد کلیه هاشم درد داشت وقتی گفت این مشکلات رو داره داشتم سکته میکردم بعد خودش ادامه داد نگران نباش مال هی چشم تو گوشی دوختن هست گفتم کلیه هات، گفت یه بار
همه چیز ارام.....ارامباورت می شود....دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم " با یک آرامبخش "تو نگرانم نشو !همه چیز را یاد گرفته ام !راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم !یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم !تو نگرانم نشو !!همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی !یاد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...و
دلتنگم و درمانی در راه نیست.               
مثل برفی که دلتنگ تابستانیست
اسفندی که دلتنگ بهاریست
خورشیدی که دلتنگ شبیست 
دلتنگم...
این روز ها خانه صدای پاهایت را کم دارد 
این شبها نمیایی تا کیفت را از دستت بگیرم در آغوش بگیرمت تا همه خستگی هایت از تنت برود 
این روز ها نیستی تا دستانم را بگیری و ساعت ها با هم راه برویم و به قول خودت کمی پدر و دختری با هم گپی بزنیم 
پدر
اولین و آخرین عشق و قهرمان زندگی من اگر میدانستی چقدر  دلتنگتم حتی ثانیه ای صدای
تصمیم دارم شبها تا صبح درس بخون چون هم آرامش و سکوتش بیشتره هم عاشق شبم...
انقدر تو زتدگیم به در بسته و ناامیدی خوردم که دیگه نسبت به نشدنهای زندگیم هیچ حسی ندارم.دیگه حرص نمیخورم آره من دقیقا همونیم که حتی تو خوابمم نمیتونستم به نشدنش فکر کنم ولی الان برام مهم نی ینی شاید بخاطر اینه که اون چیزی که میخواستم ندیدم...
امشب با نگاه یه خانم چشم تو چشم شدم که جوان بود و حس کردم که فکر میکنه داشتم به شوهرش نگاه میکردم:/ 
فقط میدونم شوهرش پیرهنش کرمی بو
ماه مبارک رمضان ماه دعا است.برای شبها و روزها و سحرهای‌ آن دعا وارد شده است.
اما بهترین زمان دعا چه ساعاتی از شبانه روز است؟
در خطبه شعبانیه پیامبر صلی الله الیه و آله به این مساله اشاره کرده اند.
ایشان می فرمایند:
در وقت نماز دستهای خود رابه دعا بلند کنید چون بهترین زمان است.

خداوند در این زمان از سر رحمت به بندگان نگاه میکند. به مناجات آنها پاسخ میگوید. ندای آنها را لبیک میگوید و آنچه را میخواهند میدهد و دعای انها را اجابت میکند.
یکی از اولیای گمنام خدا بود. تا وقی می توانست نمازش را در مسجد نزدیک خانه شان می خواند اواخر دیگر نمی توانست به مسجد برود ولی نیم ساعت قبل از اذان سر سجاده اش بود و نماز قضا یا مستحبی می خواند. چهار تا بچه را با نداری بزرگ کرده بود هیچوقت هم به همسایه ها نگفته بود نداریم میگفت خیلی شبها چیزی برای خوردن نداشتیم ولی صدای ظرف و قابلمه را در می آورد تا همسایه ها نفهمند غذا ندارند. به همه احترام می گذاشت از هیچکس ناراحت نمی شد. حتی یکبار انگشتر طلایش
#کهنه_سربازعشق#اشعار ۹۹
نمی ترسم من از لبان آغشته به باروتتمثل سرباز قدیمیدوست داشتن هایم هنوز بوی جنگ می دهد!
 
از رخت عبوس جنگقدیمی ترم من در عاشقیتنمبوی نفت، آتش و دود می دهددستانم،هزاران ماشه زندگی را چکاندهدر چشمانم،مرگ هزاران نفر همیشه در رقص است!
جنگ کار من نبود،ژنرال ها،هزاران مین کنار قلبم کاشته اندشبها،هنوز هم رژه تانکها می تکاند، آسایش خوابم را...
 
 
و تو؟!و تو همه امید این کهنه‌ سربازی!عشق به تومرا زنده نگه می دارد،لمس تنت در خو
عید مبعث پیامبر اسلام(ص) تبریک و تهنیت باد
شب هست و شبی زیبا، طرب‌انگیز، روح افزا! وه! وه! چه شبی نبکو، روشن ترین شبها! از یمن وجود تو،  شیدا شده عالم ها در سایه ی احمد شد، اسماء خدا پیدا خورشید غروب کرده، از ساحت شمس اومهتاب خضوع کرده، از طلعت آن مهسا ما را  چه رسد گوییم، مدحت رسول‌اللهما شب پرگان هستیم، او نور جهان آرا در زیر لوای  تو مجموع شده هر فردآن روز شود واقع، آن «طامةُ الْکبری»! تو خیر البشر باشی، سوگند به کلام اللهمجنون جمال تو ج
دیشب با برنامه «درس مثنوی» از رادیو فرهنگ آشنا شدم. مزیت توضیحات آقای حداد عادل این است که قابل فهم عموم تفسیر می‌کند. مزیت دوم برنامه این که حداد توانایی خوبی در ترجمه کلمات دارد و تقریبا ترجمه همه کلمات یک بیت را به فارسی امروز بیان می‌کند. «درس مثنوی» جمعه‌شبها ساعت 22پخش می‌شود.  آرشیو صوت
دیشب در اوج خستگی تا خواستم بخوابم طبق معمول نگاهی به آسمان کردم و ناگهان  یک ستاره درخشان در یک گوشه پیدایش شد و من ذوق زده چند دقیقه ای محوش شدم و گفتم "الله اکبر چقدر زیباست"
با صدرا چندتا فیلم مستند  کهکشانی دانلود کردیم و هربار نگاهش می کنیم باهم میگیم "الله اکبر"
چندین میلیارد کهکشان و ستاره و سیاره و....
یعنی پیامبر موقع معراج از همه اینها عبور کرده؟!
جمعه شبها هم شبکه ۴ یک برنامه ایرانی درباره فضا می گذاره که هر ۳ نفر به جز سروناز با لذت
با عرض معذرت از همه گلهای گلم این پست رو چون خیلی از دوستان جوان در این مورد سوال داشتند براتون تهیه کردم
بازم ببخشید
راهکار ترک گناه پنهان خود ارضائی 
شاه کلیدی که برای ترک خودارضائی از عالم بزرگی گرفته شدهخواندن سوره لقمان است
این سوره دوای معجزه آسایی هست.. 
امام محمد باقر(ع): هرکس این سوره را در روز بخواند تا شب و هر که آنرا در شب بخواند تا صبح از دست شیطان و لشکریانش در امان خواهد بود. 
چرا که این سوره دشمن اصلی شهوت است و با خواندن آن شهو
بعضی شب ها من و همسرم هوس میکنیم میریم بوم گردی ( باغسرا ) در کوههای بالا . اونجا شام و چایی میخوریم و برمی گردیم . 
 
این کوچه باغ های روستا هست وقتی میریم بوم گردی
 
 
آلاچیق هایی که داخل آن میشینیم و چایی و غذا سفارش میدیم ...
 
 
سینی چایی 
 
 
بعضی شب ها هوس میکنیم قورمه سفارش میدیم هر پرس 100 گرم هست و 20 هزار تومان ( گوشت شتر یا گوسفند هست )
***
 
 
بعضی شبها هوس میکنیم بال و پاچین سفارش میدیم ...
***
 
 
 
 
 
باسمه تعالینیایشدعای توسلغزل۱
شفیع و هادی پیر و جوان از جور وخسرانحسین ابن علی گردیده سالار  شهیدان
مقام اولیا و انبیا در راس هستی استتوسل کن که آنها جلوه ای از نور و ایمان
رفیع است و بلند و مرتفع هم جای آنهامحبت بر ائمه در دل و در قلب انسان
بود چندین دعا در نحوه و نام توسلروایت ها شده ذکر از نبی و از امامان
ائمه جانشین و حجت حق بر زمین اندتوسل جو که منجی بشر هستند هر آن
دعای دیگران در حق انسان مستجاب استائمه پاک و معصوم اند، تو سل کن به آنا
کلامی از شیخ بهایی:
آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است !
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند !
اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است !
اگر ساکت و خاموش باشد، میگویند لال است !
اگر زبان آوری کند، میگویند وراج و پر گوست !
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، میگویند ریا کار است !
و اگر نکند، میگویند کافر است و بی دین !
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز از خداو
یکی از زیباترین و بکرترین جاهای دیدنی گیلان در ماسال و در بین کوه های سر به فلک کشیده شاندرمن، منطقه ییلاقی النزه یا دشت النزه می باشد. در النزه زندگی هنوز به روایت طبیعت در جریان است از صدای پرندگان و رمه های گوسفندان تا صدای آب  و گله اسب های وحشی همگی بکر بودن و آرامش این دشت را به تصویر می کشند. در اینجا برای گرمایش از بخاری های هیزمی استفاده می کنند و یکی از مسیرهای مهم زندگی مردمان عشایر است. درخت افرایی با بیش از 200 سال قدمت در کنار درخت
نمیدونم درست تیتر رو نوشتم یا نه.
من خسته م. نمیدونم دردمو به کی بگم. خسته شدم از این مسخره بازی.
شب که میشه همه غم های دنیا میان سمتم.
یاد جدی و همه اون حرف ها میفتم. همه ی اون مسخره بازیا.
حالم بد میشه زار زار گریه میکنم.
همش فکر میکنم چه آدم لاشی ای رو دوست داشتم.
بهش گلتم رفتارت خیلی خنده دار و مسخره س. مث خاله پیرزن ها حرف ش رو به خود آدم نمیگه .یا مینویسه تو کانالش. یا تو اینستا. کسکش ترسو. من حالم از پسر های ترسو بهم میخوره.
بهش گفتم اگه بعد از ام
من همچنانم در گودالم!آنجا که مرده‌ها میرقصندو زنده‌ها عزا به دوش دارند!همانان که عاشق شدند!و سخافت عشقشاندر عین سخاوت عشق!به همه میرسداما همه بهم؟! نه!آنجا که برای دیگریتهی از خود میشوند!و خار که به زیر منت آب نرفت!خار ماند اما خوار نه!و عشق را نجستم منجز وقتی که ماه در دریا غرق شد!ولی دریا چه کرد؟!آن که هردم یک رنگ میگیرد!شبها ستارگان و مهتاب را نقاشی میکندو روزها آفتاب را!وَ گریه آنها در هنگام جداشدنکه خون میگریند!و آسمان!این عاشق واقعیکه ه
سس رژیمی یکی از بهترین نوع سس برای افرادی است که میخواهند وزن کم کنند و لازم است بدانید که سالاد بهترین نوع رژیم برای افراد چاق است و اگر شبها خود را با سالاد سرر کنند مطمعن باشند علاوه بر معده ی سالم میتوانندیک رژم عالی داشته باشند.

ادامه مطلب
همسر #شهید_چمران: 
یک هفته بود مادرم در بیمارستان #بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها» و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که #مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و #بوسید، می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش #خدمت کرده برای من مقدس ا
مشکات 
ورس ۱
 
میون غم هام من تکو تنهام 
تنها شما هستین امید فردام
طلوع صبح هام...
تموم روزهام...
حروم دنیام ☆آقاجون☆ اگه ب غیر شما ب کس دیگه فک کنم 
آقاجون من خیلی شرمندم /  آخه من خیلی بدی کردم 
آقاجون باید ببخشی اگه پروندم سیاهه شب ها / ب یادتم اما
الان/ میخونم هر بار...واسه ظهورته ک الان سرپام 
این بود حرفام
 ب یادت شبها / نشستم تنها
دس ب دعا 
هر بار میخواستم از خدا ظهورتو آقا 
آره
ظهورتو آقا
دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشین، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بع
هر چی امسال، حالم از سریال مزخرف پایتخت بهم خورد (که معلوم شد تمام بار زحمات فیلم روی دوش اون نویسنده خدابیامرز بوده یا هر چی) و یکی از سطح پایین ترین کمدی های سخیف تاریخ رو نصفه و نیمه دیدم،
خداروشکر میتونم این شبها هر طور شده ساعت ۲۲:۱۵ بشینم و سریال فوق العاده نون خ رو ببینم و هااار هااار بخندم و روزها بعضی کلیپاشو توی اینستا ببینم باز هاار هاار بخندم و گاهی با دوستان برای هم (که همگی یه بار دیدیم) تعریف بکنیم و باز هاار هاار بخندیم.
قشنگ شست
 
والدین باید کاری کنند تا بچه ها از این شب لذت ببرند. اما چگونه؟
1- اهمیت این شبها را برایشان توضیح دهید.
2- بچه ها را مجبور نکنید تا ساعتها در یک مکان (مانند شما) بی حرکت بنشینند.
3- یا برای اینکه ساکت باشند و شلوغ نکنند یک گوشی یا تبلت به دست آنان ندهید.
**اگر گوشی دستشان باشد چیزی از شب قدر نمی فهمند و اگر خسته شوند از این شب بیزار میشوند.
4- در مجلسی شرکت کنید که بچه ها توانایی بازی با
هنسالانشان را داشته باشند. (گاهی بازی کنند گاهی پیش شما باشند و
از خودت برایم بگو از تو که حالا در جغرافیا جهان جایی نداری و فقط باید در زمان به دنبالت گشت!
+ مادر جانم دوسِت دارم خیلی زیاد همیشه کنارتم و امیدوارم من زودتر از تو بمیرم. ببخشید اگه همیشه اونچیزی نشد که تو میخواستی. از اتفاقای فردا: روز مادر کیکش افتاد پای من. بنظرم باید بیشتر از اینها دنبال امیدای زندگی بگردیم و اتفاقای بد رو نادیده بگیریم من تنها تو این شهر دنبال شوق زندگی گشتم و خیلی وقتا نتیجه اش غم روزافزون شد ولی هنوزم هستم و دارم ادامه م
«آنها در زدند. ما نخوابیده‌ایم ولی در را باز نمیکنیم! شبها که مهمانی نمی‌آیند» مهمانی: qonaq, qonaqlıq . . البته توی فیلم به سه زمان اشاره شد. امروز زمان وسیع ساده رو هم یاد گرفتیم. طریقه منفی شدن اون: فقط m بعد از ریشه فعل مثل حالت دوم منفی شدن حال ساده Gələrəm.... gəlmərəm Uçarıq... uçmarıq برای زمانهای دیگه یه z هم بعد a/ə اضافه میشه و r حذف میشه: Gələr... gəlməz Gələrsən... gəlməzsən Gələrsiniz... gəlməzsiniz Gələrlər... gəlməzlər . . پ پ قبل: derbiləri ailə ilə oturarıq, çırtdaq çırtlayarıq və izləyərik
(Feed generated
در تمام لحظاتی که با من است ،باران می اید،از آن بارانهای بی وقفه ای که حس خنکی را برجای میگذارد، از آن بارانهای که در زیرش کلی خاطره ساخته میشود و از آن بارانهای که آنقدر گونه هایم را می بوسد که سرانجام بارانی میشوم،او تمام حوادث شیرین زندگی ام را در زیر باران ساخت و او بی وقفه بر من می‌بارد و مرا میشوید،روحم، جسم و ... او در این روزها عجیب مونس من شده ،شبها مرا محکم به آغوش میکشد و زیر بارانم میبرد و صبح ها رهایم میکند،او مرا از خودم بیشتر میشن
قبلا ها یه جمله خونده بودم از کتابی که واقعا یادم نمیاد از کدوم کتاب بود. ولی خوب خیلی به مذاقم خوش اومد و به کار میبردم و یه جورایی بهم انگیزه ی بیشتر تلاش کردن میداد. اون جمله این بود:
کسانی که شبها بیشتر از بقیه بیدار میمونن و دیرتر میخوابن , چیزهای بیشتر از  زندگی میخوان. 
اما الان بعد از گذشت چند سال به نتیجه ی دیگیری رسیدم. 
کسایی که از دنیا و زندگی چیز بیشتر میخوان, همونایی هستن که صبحا یک ساعت زودتر از عموم مردم بیدار میشن. 
شب بیداری ب
یا ابصرالناظرین
میل دارم که بنویسم چقدر تو را وقتی دارم چیزی کم ندارم
میل دارم بنویسم چقدر دلم تو را این شبها صدا میزند
ببخش بر من اوقاتی را که به غفلت از تو میگذرد
ببخش شبهایی را که میتوانستم پای سجاده باشم و العفو بگویم ولی پای موبایل نشستم و به "یاالله" بسنده کردم...
نگذار حداقلی بمانم
نگذار این درد که بر پیکره ام افتاده هیچ گناهی را ازم پاک نکند. این خیلی بی انصافیست. من که باورش نمیکنم. میخواهم به رحمتت امیدوارتر باشم تا این حدیث که سندیت ا
شبها (بعد از ساعت شش) معمولا میرم استارباکس،
میرم یه چایی میخورم.
گاهی میرم یه چیز کوچیکی به عنوان شام میخورم.
قبلنا غذا میپختم، الان عمدا کمتر میپزم که هم کمتر بپزم هم کمتر چاق بشم.
وزنم هم خوشبختانه اومده پایین تر.
غذای فست فود دوست ندارم،
گاهی برای تنوع انجام میدم.
 
گاهی هم برای جمع کردن فکرم. برای فکر کردن. ولی برای بقیه غذا میپزم. دوست دارم. 
 
یه مسیر طولانی رو تنهایی طی کردم، و بعدش یه ادم فوق العاده توی زندگیم پیدا شد. کاش ده سال قبل پیدا
 تولد مامان امسال، شب که برمیگشتم خونه کیک خریدم با بابا خوردیم.
فرداش از مدرسه تماس گرفتم گفتم درچه حالی آقا رضا؟ گفت چای و کیک میخورم. عصرش مرد!
امروز تولد باباست و من نمیدونم چیکار کنم...
دوست داشتن هم لذت داره هم درد...تولدت مبارک آقا رضای خوبم.
کاش میشد ازت خواهش کنم از طرف من مامان رو بغل کنی ببوسی.
بابا یادته میگفتی آدم حتی اگر کوچه پشتی هم رفته باشه دوست داره وقتی برمیگرده خونه، زنگ بزنه و زود در رو براش باز کنن بیان استقبالش که متوجه بشه
هوالرئوف الرحیم
خب اتفاق شکررررر دار این چند شبه دندون موش موشکم بود که به حمدلله در اومد و بلاخره شب راحت می خوابه.
دنبال آش دندونیم که به نیت سلامتیش بپزم پخش کنم انشاالله.
جالبیش اینه که از لحاظ زمانی با رضوان یکی شد. 
من شب بیست و یک بهمن توی رضوان بی قراری دیدم و شب بیست و سه بهمن که اتفاقی دستم داخل دهانش رفت با اون کوچولوی تیز سفید تو دندونش آشنا شدم.
مال فسقلک رو از رو بی قراری های شبش متوجه شده بودم. ورم دندونشم دیده بودم و همینطوری روند
اى مردم؛ ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش
به شما رو کرده است، ماه رمضان  ماهى است که پیش خدا بهترین ماهها است و
روزهایش بهترین روزها و شبهایش ‍ بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است،
رمضان ماهى است که در آن دعوت شده اید به مهمانى خدا و اهل کرامت خدایید در
آن، نفسهاى شما در آن تسبیح است و خواب شما در آن عبادت است. کردارتان در
آن پذیرفته و دعایتان مستجاب، از خدا بخواهید با نیتهاى درست و دلهاى پاک
که شما را براى روزه در آن و خواندن قرآن موفق دارد.
اى مردم؛ ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به شما رو کرده است، ماه رمضان  ماهى است که پیش خدا بهترین ماهها است و روزهایش بهترین روزها و شبهایش ‍ بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است، رمضان ماهى است که در آن دعوت شده اید به مهمانى خدا و اهل کرامت خدایید در آن، نفسهاى شما در آن تسبیح است و خواب شما در آن عبادت است. کردارتان در آن پذیرفته و دعایتان مستجاب، از خدا بخواهید با نیتهاى درست و دلهاى پاک که شما را براى روزه در آن و خواندن قرآن موفق دارد. (فر
میشه گفت تقریبا دیشب نخوابیدم. با این حال امروز هم شروع شد با فرانسوی هم شروع شد. میخوام مقالهٔ جان سارکوفسکی رو بخونم. ترجمهٔ اسماعیل عباسی که توی حرفه عکاس ۹ بوده. مقاله ای که نقد یک خوندیمش و خیلی هم جدید نیست. هنوز کتاب نمیدونم چی شروع کنم. فعلا دارم به خودم یه حالی میدم. بعدشم باید ببینم چی بخونم. البته احتمالا بعد از چشم عکاس مقاله مرگ مولف و از اثر به متن رو بخونم از کتاب به سوی پسا مدرن ترجمه پیام یزدانجو نوشتهٔ رولان بارت. بعدش یه کتاب
لعنت به هر فرض و دلیلی، کم میشدم از چشمت،از یاد
لعنت به دانشگاه ملی، لعنت به دانشگاه آزاد
لعنت به چشمان حریصم کام دلم را شور کرده 
چون سیل از چشمم به پا شد از دست چشمان تو فریاد
ای کاش شعرم را نبیند ای کاش شعرم را نخواند
لعنت به استاد عزیزی که شاعری را یاد من داد
هابیل و قابیل وجودم روی تو روی جنگ دارند
ای کاش یا دل داشت یا عقل، از اولش این آدمیزاد
هر لحظه نوشیدم دوفنجان دمنوشِ درد و غصه گفتم
لعنت به نزدیکان هر کس از دوری ما میشود شاد
من لحظه های
باید بهار اینجوری بگذره
یه خونه باشه با یه ایوون بزرگ؛
لبه ایوون پر از گلدون هایی باشه که مادربزرگ عاشقشونه و صبح به صبح قبل بیدار شدن اهل خونه،
قربون صدقشون میره و بهشون آب میده..
یه حیاط پر از درخت باشه و یه حوض آبی تازه رنگ شده وسط حیاط که شبها، عکس ماه بیفته داخلش!
یه تخت کنار ایوون زیر پنجره باشه و یه لحاف سنگین..
از همون لحاف هایی که وقتی میندازی روت نمیشه نفس کشید!
از همونایی که بوی نم و عطر خاص جا رتختخوابی رو میده..
بعد یه روز بالا و پایین
اینجا میتونست همچنان کوچه هایی باشه که هر روز آفتاب از صبح تمام کوچه و خونه هاشو پر میکنه تا لحظه غروب
خونه هایی حیاط دار و تو حیاطا کلی درخت میوه
و تابستون هر خونه ای یه ظرف از میوه های حیاطش ببره برای همسایه ها
جایی که با خیال راحت بری بشینی تو حیاطت و از آفتاب لذت ببری و شبها بی نیاز از کولر و پنکه توی بهار خواب زیر سقف آسمون پر ستاره بخوابی و منتظر ستاره های دنباله داری باشی که با سرعت رد میشن
و صبح تعریف کنی برای بقیه که چند تا ازون ستاره ها
قبلا ها یه جمله خونده بودم از کتابی که واقعا یادم نمیاد از کدوم کتاب بود. ولی خوب خیلی به مذاقم خوش اومد و به کار میبردم و یه جورایی بهم انگیزه ی بیشتر تلاش کردن میداد. اون جمله این بود:
کسانی که شبها بیشتر از بقیه بیدار میمونن و دیرتر میخوابن , چیزهای بیشتر از  زندگی میخوان. 
اما الان بعد از گذشت چند سال به نتیجه ی دیگیری رسیدم. 
کسایی که از دنیا و زندگی چیز بیشتر میخوان, همونایی هستن که صبحا یک ساعت زودتر از عموم مردم بیدار میشن. 
شب بیداری ب
سیکل معیوب تا صبح نخوابیدن ها، غلت زدن تا طلوع، شنیدن اولین صدای قار و اولین صدای جیک و اولین صدای استارت خوردن یک ماشین، شکسته نشد! حالا من پشیمون از خواب بعدازظهر، در حالیکه سرم رو به انفجاره، نه از درد، که از سنگینیِ این فکر میکنم که چه بر سر این خونه پر از آرامش آوردی تو که من دیگه نمیتونم شبها همه چراغ هارو خاموش کنم، توی تختم بخزم و بخوابم.
چطوره که امروز رو از همین ساعت پنج و خورده ایِ صبح شروع کنم؟ قهوه جوش رو بذارم روی گاز، حوله م رو بر
سلام پسر کوچلویه قشنگم الان در ماه اردیبهشت  سال 1398 هستیم و تو دو سال از  زندگیت میگذره گلم و من تصمیم گرفتم دیگه بهت شیر ندم چون داری آقا میشی و بزرگ میشی مامان جون میدونم وقتی بزرگ شدی و برات تعریف کنم چقدر بابت این از شیر گرفتنت بیتابی کردی و منو گاز گرفتی باورت نمیشه و یادت نمیمونه آره قشنگم شبها به سختی خوابیدی و تا چند مدت هر ناراحتی داشتی سرمن خالی کردی تا به لطف خدا دیگه عادت کردی و الان توی گهوارت روبروی تلوزیون دراز کشیدی و داری کارت
قصه ی خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید.
یکی بود یکی نبودتو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگلمامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار  از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکا
چندوقتی هست که کتاب نخوندم؛ توی ایام عید نوروز که خیلی شلوغ‌تر بودم و تایم زیادی (از بخش مفید روزم) رو باید می‌رفتم سرکار، شبها حداقل نیم ساعت کتاب می‌خوندم؛ اما الان که خلوت‌ترم، هیچ. اسیر گوشی شدم و افسارِ زمانم رو دادم دستِ گوشی.نشستم توی کافه بازار و گوگل پلی هر چی نرم‌افزار که فکر می‌کردم کاربردی‌ه رو ریختم روی گوشی. نمی‌دونم چرا؛ احتمالا از سر بیکاری. ولی خب چندتاشون خوب بودن. مثل پینترست (اپلیکیشنی عکس‌محور – شبیه اینستاگرام – ا
"و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد"
امروز یه امتحان مهم دارم
خدایا من درسمو خوندم...میدونم یه کم کاریهایی داشتم اما سعیمو کردم خوب بخونم‌.‌‌..
بقیش رو به تو می سپارم...
امروز میتونه لحظه های خوبی داشته باشه و از اون روزای آفتابیِ بارونی باشه
بارونایی که فقط حس شدنین و دیده نمیشن..
خدایا آفتابِ امروزم رو بارونی کن..‌.آمین‌♡
+هم اکنون یه دختر گلِ در راه دانشگاه هستم که درسشو خونده،لباساشو اتو کرده،موهاشو بافته،استرس داره و ضربان قلبش ت
هیچ دردی من فکر نمیکنم بالاتر از این باشه که یکی از بزرگترین و دلاورترین مرد دنیارو از دست داده باشی. ترامپ جنایتکار و مذور و کثیف تر از هر کسی نتونست با این ابر مرد رو دررو 
بجنگه،البته که هزاربار جنگید و هیچ وقت پیروز نشد. گفت ابروم رفت تا ابد هم بجنگم همینه. تنها چیزی که به سرش زد این بود که با موشک و پهباد بزنش که این خنجر از پشت هم
اسمشو نمیشه گذاشت...... من نمیدونم کسی که میخونه بگه باید به این نامرد ناشی کار ناخرد چی گفت...
که خدای تو. که اصلا
ما احتیاج داریم به اینکه از این روزها و شب‌ها حداکثر استفاده را ببریم با تقویت رابطه قلبی با عالم معنا... با تضرع و خشوع در مقابل ربّ‌الاربابو بااستحکام پیوند ولایت خودمان با اهل‌بیت علیهم‌السلام۹۱/۵/۳
بارگیری کلام امام خامنه ای
حجم: 31 مگابایت     زمان: 2 دقیقه
 
 
بالاخره کارام تموم شد فقط یه پیاده روی مونده با کتاب داستان زبان و سرچ کردن کسایی که دوست دارم و خوندن توضیحاتشون به انگلیسی. هرچند که کتاب کمتر خوندم اما فردا بهتر میشم و زود بیدار میشم تا بیشتر کار کنم. یه دفتر خیلی وقت پیش گذاشته بودم عکاسایی رو که میدیدمو میخوندمو توش نوشتم حدودا دویست تا عکاس هستن. فعلا البته از کسایی سرچ میکنم که از قبل باهاشون اشنا ام این کارو برای بهتر شدن زبانم انجام میدم یا مثلا خوندن اکانت هایی که به زبان انگلیسی ه
_ حس های مختلفی دارم و سوالهای زیادی.امروز به خودم گفتم فروردین داره تموم میشه و من هنوز بهار ندیدم اما از توی حیاط می بینم که درخت گردو برگ های خیلی کوچیکی داره و یه باد خیلی خنک به صورتم می خوره من باد و بارون این موقع ها رو همیشه خیلی دوست داشتم. وقتی دانش آموز بودم و این موقع ها بارون می بارید هیچوقت با خودم چتر نمی بردم و بارها و بارها مثل موش آب کشیده به خونه بر می گشتم و بهانه دست مامانم می دادم برای غر غر کردن.
_ بیشتر از یه ماه از خونه بیر
اگر دنیای همسرت آنقدرکوچک است کهاز گفتن دوستت دارم خجالت میکشد...تو دنیایت را آنقدر بزرگ کن کهدنیای اوپراز«دوستت دارم»های تو شود..اگردنیای همسرت آنقدر کوچک است کهوقتی خشمگین میشود،زبان به ناسزا ودرشت گویی میگشاید...تو دنیایت راآنقدر بزرگ کن که،صبرو سکوتت رفیق لحظه های او باشد...اگر دنیای همسرت آنقدر کوچک است که،شبها وقتی به خانه برمیگرد،کوله باری از گله مندی و خستگیش سهم تو میشود...تودنیایت راآنقدر بزرگ کن کهآرامش ولبخند سهم اوباشد...اگر د
برای شبهای ماه مبارک رمضان دعاهایی (در مفاتیح ۵ دعا) وارد شده است این دعاها در همه شبها خوانده میشود و مخصوص یک شب خاص نیست.

ادعیه شبهای ماه مبارک: (به ترتیب از طولانی تر به کوتاه تر)

دعای افتتاح که با حمد خدا شروع میشود و با دعا برای امام زمان عج تمام می شود.

دعایی که با اللهم برحمتک فی الصالحین فادخلنا شروع میشود.

دعایی که با اللهم انی اسالک ان تجعل فیما تقضی و تقدر شروع میشود.

دعایی که با اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت شروع میشود.


دعای کوتاه:
روزهایی که تازه همه چیز تمام شده بود و کاملا برایم روشن بود "دوران به هم برگشتن های کوتاهمان به پایان رسیده و این بار همه چیز جدیست" دائما فکر میکردم چرا یکبار با هم درباره ی پاتوق هایمان یا حداقل جاهایی که کمابیش رفت و آمد داشتیم صحبت نکردیم تا من زمان دلتنگی های نابود کننده ام بروم به امید دیدنش از دور یا حتی با دلخوش کنم به تنفس و حضور در جایی که او هم روزی حضور داشته و اکسیژن گرفته؟ فکر میکردم شاید پرسه زدن اطراف خیابانی که آخرین بار در
یک وقت یک دهاتى با لباس معمولى با یک کلاه نمدى مشهد رفته بود. این دهاتى، کار و بارش خیلى خوب بود، اما رنگ و آب دهاتى گرى را نریخته و شهرى نشده بود. وقتى که مشهد پیاده شد، سوار تاکسى شد، گفت: مرا ببر کنار یک هتل! راننده تاکسى در آینه نگاه کرد، قیافه دهاتى را دید، پیش خودش گفت: این بنده خدا، کرایه ما را هم ندارد بدهد، چرا مىگوید مرا ببر هتل؟ او را کنار یک هتل درجه یک مشهد، پیاده کرد، گفت: آقا چقدر مىشود؟ گفت: پنج تومان! این پنج تومان! آمد کنار دفتر هت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها