نتایج جستجو برای عبارت :

برا همهه بچه ها

چقدر دوست دارم یکی الآن بهم پیام بده بگه بیا بریم شبی که ماه کامل میشود رو ببینیم این هفته...
چقدر دوست دارم یه نفر خاص بهم پیشنهادش بده ! 
+مشکوکم جد و آبادتونه ! :))) 
+من اونقدر خسته ام نای جواب دادن نظرها رو ندارم ! قول میدم تا ۴شنبه ۱۲ شب همهه رو جواب بدم ... 
سلامممم دونسنگاییی خوشگلمم 
حالتوم چطورهههه.؟؟؟
امروز اولینن عیدیهه که باهمه تونم 
واز این اتفاقق خعلیییی خوشحالمممممممم
تو این مدتتیی که باهاتون بودم خیلی چیزا یادگرفتم
وازهمه مهمتر شماهارو پیدا کردم که 
تک تک تون واسم عزیزیننن
میخوام بگم خیلییییییییی دوستتون دارممم 
و مرسیییی که منو لایق محبتاتون میبینید 
شماها بسیییی خوویینن
از هیونگم و اونیی,از خوشمزه وشادی,
از مامی و ددیی و اب پری,
از نورا ویاسی ,ملینا,
از جیکوک ولیا,
 از لینا و ها
شاید تمام این مدت داشتم نقش بازی می کردم. شاید من اون کسی بودم که دوستشون داشت و به روی خودش نمی آورد. این احمقانس ولی! چطوری میتونه همچین چیزی باشه آخه! من فقط دارم خودمو گول می زنم. من فقط دنبال کسیم که عاشقش شم. من فقط دنبال همینم بخاطر همین به همه به همین شکل نگاه می کنم و این احمقانس. می دونم. تو این سن من واقعا به همچین چیزی نیاز دارم. همه کسی رو دارن که عاشقش باشن من میون اون همه آدم تنها کسیم که هیچوقت عشقو تجربه نکردم. من حتی عاشق یه سلبریتی
سلام مهربونم
امروز بعد از یک هفته که از سفر برگشتیم دلم خواست باهاتون نوشتنی حرف بزنم تو این یک هفته یه چیزایی حالمو عاالی کردن بازگشت دوباره به سمت کتاب ملت عشق و پیشنهادش به یه آدم خووب که اونم مشتاقانه داره  میخونه کتابو چقد خووبه پیدا شدن آدمی سرراهت که افکار و علایقش بهت شبیه باشه فاطمه انسان دوستداشتنیه و هزااران بار شکر بابت قراردادنش سر راهم مهربونترینم میدونم که هر لحظه حواستون بهم هست و نمیذارید هیچجایی دچار ناراحتی و ناآرومی شم
توی ایستگاه اتوبوس در تاریکی و سرما و همهه ی بی مورد ِ باد ایستاده بودم . برای چند لحظه دست به سر کردن غصه ای که این روزها به جانم افتاده،  زیر لب تصنیف غریبانه ای را می خواندم ، یکهو صدای زنی میانسال با قد و بالای میانه که چادر خیلی براق سرش بود و رویش را هم محکم گرفته بود تصنیف خوانی ام را قطع کرد : ببخشید خانم ! خانم با شمام ! من : جانم حاج خانم ؟ او :  اینجا اتوبوس صارمی هست ؟ من : بله ، او : خیلی سرماست ، دو بار از وَن های اول کوثر پیاده شدم توی این
  نشستم روی مبل روبه روی تراس؛ آسمونِ روبه روم یکپارچه سفیده و حتی رگه ای آبی توش نیست.. همونطور که چشمام محو این رؤیاست و گوشام از یک آهنگِ جذابِ فرانسوی پر شده ( Louane_Jour) ، می نویسمُ با کلمه ها عشقبازی میکنم...
   دیروز صبح دیر از خواب بیدار شدم. صبحانه مو آماده کردم؛ همیشه وقتی خطهایِ باریک و طلاییِ عسلو میریزم رویِ سفیدیِ خامه، به وجد میام. بعد دیگه پادکستم رو پلی کردمو لباسشویی رو روشن. ظرفهارو شستمو آشپزخونه رو برق انداختم.گردگیری کردمو ج

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها