نتایج جستجو برای عبارت :

تلاش برای نوشتن

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
فقط تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ،
 تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، 
تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، 
تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ،
 تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، تلاش ، 
تلاش ، تلاش ، ت
والقلم و ما یسطرون ( و قسم به قلم و آنچه خواهد نگاشت)
و نوشتن و نوشتن و نوشتن...
نوشتن خاطرات ؛ نوشتن کارای روزمره ؛ نوشتن حال و احوال ؛ نوشتن بغض ؛ نوشتن خنده ؛ نوشتنِ پاییز و برگ های زرد ؛ نوشتنِ زمستان و برف ؛ نوشتنِ بهار و هوای بهاری ؛ نوشتن تابستان و هلو ؛ نوشتن عشق بیستون ؛ نوشتن کتاب و زندگی؛ اصلا نوشتن خود زندگی...
 
و چه لذت عجیب و غریبیست خلق کلمات بر روی کاغذ.
و چه ماناست عشق چندین و چند ساله ی قلم و کاغذ.
عشقی که تاریخ بشریت را رقم زد.
ادامه
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس : 

پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایه‌ای با دوام بر روی رنگ خودرو

شناسه محصول : 202200
آدم تلاش «احمقانه» کم ندارد در زندگی اش. از آن تلاش ها که غالبا هیچ منفعت و اجری ندارند، یا در کوتاه مدّت ندارند. امّا همین تلاش ها شبیه تکیه گاه زندگی شان است در هیاهو و سیلاب زندگی . چرا گفتم سیلاب؟ چون زندگی راحت ما را با خود می برد به جاهایی که نمی خواهیم و ول می کندمان به امان خدا. هر کسی از این رها شدن و ول شدن در دست اتفاقات می ترسد. هر کس به طریقی از آن می گریزد و تلاش های «احمقانه» همان راه های گریز از این ول شدن است. همان پیدا کردن شکافی یا
نوشتن و نگارش هنری است بسیار ظریف که هر فردی با هر استعدادی نیازمند فراگرفتن آن است تا بتواند مقصودش را ادا کند و آنچه در ذهن دارد را به راحتی بیان و منتقل کند. در نگارش تلاش میکنیم دیگران را در لذت آموخته های خود شریک کنیم. هنر نوشتن مانند هر هنر دیگه ای نیازمند تمرین و ممارست میباشد و هر فردی که لذت نوشتن را بداند هر رنجی را بر خود هموار میکند تا بتواند آن را تجربه کند. ابتدا اسلوب نگارش را فرامیگیریم تا دیگران بتوانند نوشته ی ما را به راحتی
راستش فکر نمیکردم نوشتن اونم برای اولین بار انقدر سخت باشه اما مثل اینکه هست...
واقعیتش دو سال پیش وبلاگ یک نفر و خوندم و عاشقش شدم.خب قطعا الان میتونین حدس بزنین که من یک دخترم...و بله هستم!
خب داشتم میگفتم که عاشق یک نفر شدم که تا حالا از نزدیک ندیدمش...بگذریم از اینکه بهش گفتم و نشد و من هنوزهم عاشقشم...
اون باعث شد من عاشق نوشتن بشم و الان دلیل اینکه این وبلاگ رو باز کردم اونه...
و البته تنهایی و فشار زندگی و حرف هایی که روی قلبم تلمبار شده هم بی ت
نوشتن و نگارش هنری است بسیار ظریف که هر فردی با هر استعدادی نیازمند فراگرفتن آن است تا بتواند مقصودش را ادا کند و آنچه در ذهن دارد را به راحتی بیان و منتقل کند. در نگارش تلاش میکنیم دیگران را در لذت آموخته های خود شریک کنیم. هنر نوشتن مانند هر هنر دیگه ای نیازمند تمرین و ممارست میباشد و هر فردی که لذت نوشتن را بداند هر رنجی را بر خود هموار میکند تا بتواند آن را تجربه کند. ابتدا اسلوب نگارش را فرامیگیریم تا دیگران بتوانند نوشته ی ما را به راحتی
از اتاق به خانه به ساختمان به کوچه به محله به کوه به شهر به کشور و در نهایت به دنیا می رسم
چگونه با همین بلاگ و نوشتن و نوشتن و گفتن
ما بیشماریم ما(انسان هایی که نگران طبیعت و زباله های تفکیک نشده و نحوه جمع‌آوری زباله و......) نگرانیم پس تلاش می کنیم هر چند که شاید دور از انتظار باشد اما باید تلاشمان را بکنیم.
تا حالا سه بار زدم وبلاگمو حذف کردم
ولی میدونی؟
نمیشه بدون نوشتن سر کرد.
همین که عادت کنی به نوشتن دیگه غیر ممکنه بتونی ازش دست بکشی...
اونم منی که با نوشتن آرامش میگیرم!
خلاصه این شد که دوباره وبلاگ به پا کردم برا دل خودم.
پس
سلام
در این جلسه به شما یاد می دهم چگونه دو یا چند سلول در اکسل جمع بزنیم.
برای نوشتن فرمول در اکسل ، برای اینکه به اکسل بفهمانیم در حال نوشتن یک فرمول  هستیم ، باید اول علامت "=" (مساوی) را تایپ کنیم. پس از آن اکسل متوجه میشود که ما در حال نوشتن فرمول هستیم.
ادامه مطلب
هو
 
دلم برای یاغی بودن‌های بیست سالگی تنگ شده، برای آن روزهایی که بی هیج حد و مرزی می‌نوشتم. از همه چیز. دلم برای همه چیز تنگ شده. برای سرخوشی‌های دخترانه ام، برای زیرآبی رفتن‌ها و پشیمان شده‌های بعدش. برای آنکه دل توی دلم نبود آخر داستان چه می‌شود. برای گریه های عصر دوشنبه روی فرش پذیرایی. برای اعتراف کردن به عشق... کاش زمان به عقب برمی‌گشت و یک‌ بار دیگر آن تلاطم‌ها را از سر می‌گذراندم.  دلم برای شیطنت‌هایم تنگ شده... دوست دارم دیگر هیچ
از اونجایی بگم‌ که
دو بار تو بیان وبلاگ زدمو پاک کردم و تعداد پست هام از سه تا بیشتر نرفت
و دلم‌ نرفت برای بیشتر نوشتن 
من وبلاگ‌نویس قدیم بلاگفام 
با محیط اینجا اُخت نشدم 
زدم بیرون 
.
.
ولی برگشتم 
این‌بار دلم نوشتن خواست 
حرف زدن خواست 
بی مخاطب با مخاطب 
چه فرقی میکند 
سری که درد میکند برای نوشتن 
دلی که تنگ‌است برای نوشتن 
مینویسد و یک آخیش میگوید 
که نگذاشت حرف هایش بیخ گلویش بماند و رو به خفگی برود  
 
از 17/18 اسفند تو خونم..شاید سر جمع سه بار رفته باشم بیرون اونم کلا رو هم یک ساعتم نمیشه
امروز زده بودم به سیم آخر..نیم ساعت یک بار گریه و حال خرابی و اعتراض 
باورم نمیشه فردا بیستم اردیبهشته...باورم نمیشه داره دو ماه از 99 میگذره
باورم نمیشه 8 از ماه بیست و دو سالگیم گذشت...
برای این که با حال و حس بهتری از خودم سه ماه اول سال و تموم کنم، میخوام از فردا به مدت چهل روز بنویسم.روزانه هامو، حالمو، اتفاقاتم رو و تلاش هامو.
امیدوار حتی اگر روزی که هیچ کاری
احتمالا این دوره، طولانی ترین دوره سکوت من در تمام دوره های ناخوشایند زندگی بوده.هیچ دوره ای رو به یاد ندارم که تونسته باشم در برابر نوشتن انقدر مقاومت کنم و حتی ازش فرار کنم.
عمیقا حس میکنم تقلیل پیدا کردم. از همه لحاظ. و بیشتر از این به چند و چون و چرایی ش نمیپردازم که از حوصله خودم هم بسیار خارجه.
اما
نگرانم.
نگران پیوند های از دست رفته م هستم.
پیوندم با آدمها
پیوندم با اتفاقات
پیوندم با یک سرخوشی 26 ساله
پیوند عمیقم با خودم ...
و پیوندم با نوشت
نوشتن سئو با نوشتن مطالب ، مقاله نویسی ، داستان نویسی و نوشتن اخبار بسیار متفاوت است. هنگامی که من برای اولین بار استعداد ذاتی خود را برای نوشتن چیزها و قرار دادن ایده ها در کلمات متوجه کردم ، همچنان می خواندم میلز و استخوان ها ، و در این مدت کتاب های داستان …The post سئو ماده 101 appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/2Sabh2N
مشاهده مطلب در کانال
.
⭕️➕ زندگی خود را مکتوب کنید
        از روی کاغذ زندگی کنید
         هر شب بنویسید
      هر صبح بنویسید
      نوشتن اعجاز می کند
     باور کنید
    خداوند به قلم و هر آنچه می نویسید قسم خورده است
        هدفی را که بنویسید خلق می کنید
        آرزوهای خود را بنویسید تا محقق شود
    وقتی اهدافتان را می نویسید 
       از جایی که باور نمی کنید 
     و به حساب نمی آورید محقق می شود.
    اول نوشتن ✍ هدف و دوم فقط تلاش
هوالمحبوبدلتتنگی شاید همین است که بعد از یک ماه صفحۀ وبلاگت را بازکنی و ستاره‌های روشن دوستانت را ببینی و حسرت بخوری که چرا یک ماه آزگار نبودی و نخواندی‌شان. دلتنگی همین است که من بهترین خبرهای زندگی‌ام را ابتدا با دوستان بلاگرم به اشتراک می‌گذارم و بعد شادی‌های قسمت شده‌ام را مزه‌مزه می‌کنم. دلتنگی برای شما خوب است. دلبستگی به شما خوب است. از پس همۀ این فاصله‌ها دوباره سلام. دربارۀ گذشته‌ها حرف نزنیم که رنج مدام است و تلخی بی‌پایان.
وقتی حالم خوبه بیشترازهرچیزی دلم میخواد بنویسم.
غمگینم ، بازم دلم هوای نوشتن داره.
اتفاق جالبی برام میفته میخوام ازش بنویسم.
دلم غرزدن و نق زدن میخواد ، کجا بهتر از وبم؟؟ غرهامو مینویسم
ذوق مرگم دلم میخواد ذوقمو بانوشتن خرج کنم.
بی حوصله ام ، نوشتن چاره دردمه.
به قول میرزامهدی صاحب یک فقره وب " یک مشت حرف های خب که چی گونه" نوشتن دروبلاگ تمرین نویسندگیست!
پس چی؟ بنویسیم!  
کجا؟ در وبلاگ!
کی؟ هروقت شد!!
+ به جان ملانصرالدین ننوشتن و ماهی یک پست گ
خب من میخواستم در مورد چی اظهار فضل کنم ک یادم رفت؟
کسی چ میدونه!
همین در مورد اظهار فضل هم میشه کلی نوشت. چی شد هممون فکر کردیم میتونیم راجع ب همه چی نظر بدیم؟ 
نه حوصله ندارم در مورد مقوله اظهار فضل، اظهار فضل کنم حتی.
برم یوتیوب بچرخم
!
سلام با شما دوستان عزیز 
شرمنده بابت غیبت کبری که داشتم 
حقیقیت اینکه یک سری علت داشته
1- مدتی بود که میل به نوشتن از دست داده بودم 
2- به علت مشغله کاری و شخصی فرصت نوشتن نبود
3- متاسفانه و یا شوربختانه فکر میکردم که نوشتن در بیان بازدید کننده بیشتری رو به همراه داشته باشه که نداشت البته که علت این اتفاق کم فعالیتی خودم هست 
 
به هر حال سعی میکنم از این به بعد فعالیتم بیشتر کنم . 
چند تا چیز تا حالا تونسته به من توی زندگی آرامش بده
نوشتن ُ با خدا بودن ُ تفریح و در جمع بودن
شاید نوشتن خیلی سریع میتونه اعصاب آدم رو راحت کنه
اینکه بنویسی چه چیزی داره اعصابتو بهم میریزه و باید چیکار کنی تا از این وضعیت خلاص بشی نوشتم میتونه کمکت کنه تا از تاریکای مشکلات در بیای 
خوشحالم که الفبا رو یاد دارم و میتونم بنویسم
این خودش یک نعمته
اگر به دنبال ایجاد ترافیک قابل توجهی برای سایت خود هستید ، نوشتن SEO ایده خوبی است. در حقیقت ، داشتن سرویس نوشتن سئو روشی برای جذب بیشتر خریداران برای محصولات یا خدمات شما است. چه کسب و کار شما بزرگ باشد یا کوچک باشد ، می توانید از قدرت نوشتن مطالب باکیفیت بهره مند …hillbilly.ir/چگونه-شرکت-شما-می-تواند-از-خدمات-نوشتن-seo/
---@infojobseo
مشاهده مطلب در کانال
اولین بار که رفتیم ناهار بیرون
داشتم میگفتم که دوس دارم بنویسم دوباره ؛ اینکه کاش از اولین روز صحبتمون نوشتن رو شروع میکردم ولی خب نمیدونستم چی میشه ...
اما الان نا خشنود هستم که کاش مینوشتم .
از اینکه خیلی چیزا رو نمی نویسم و اصن میدونی که خیلی وقت که حالی برای نوشتن ندارم ، البته حال هم بود ولی دل به نوشتن نداشتم . یه وقتایی دل بود ولی دلدار نبود . 
 
شبی دیگر ست. ساعت ها در عین هیچ نکردن به هر آنچه گذشته فکر می کنم. آنچه نباید اتفاق بیافتد باز اتفاق می افتد. شاید اصلن نباید به گذشته فکر کنم. شاید باید سراغش را در دوباره خواب دیروزم بگیرم. شاید باید ریشه ای تر به ماجرا نگاه کنم. شاید باید درس حمایت اجتماعی را جدی تر بگیرم. شاید باید به کل خودم را انکار کنم. این شاید ها اما یک به یک کنار می روند چرا که تنها چیزی که از من بر می آید نوشتن است. نوشتن و نوشتن و نوشتن...
ادامه مطلب
 
در این بلاگ میخواهم از نظرات، تفکرات و ایده ها و مطالب مورد علاقه ام بگویم.
حرف دلم را مینویسم تا بخوانید. نوشته برای خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمایی میکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن تو را خالی. پس می نویسم و شما را به نوشتن توصیه می کنم.
قرار است اینجا چیز هایی برای خواندن و اندیشیدن بنویسم.
داشتم به این فکر می کردم که حالا که انقدر سخت هست برام نوشتن و از طرفی خیلی مشتاق نوشتن هستم چه کاری بکنم که راحت تره بشه این کار و خیلی هم بی محتوا و فقط برای این که حرفی زده باشم نباشه نوشته هام . 
خب به این نتیجه رسیدم اولا خیلی به خودم فشار نیارم اول کاری جوری که زده بشم و خب خیلی هم ایده آل گرا نباشم در نوشتن و به خودم اجازه نوشتن بدم  دوما هم خوبه که چند روز یکبار درباره یکی از موضوعاتی که  طی اون چند روز نظرمو جلب می کنه کمی بخونم و اطلاعات
سلام   حدود یک سال و خورده ای میشه که دیگه مطلبی ننوشته ام، تو طول این مدت چندین بار به وبلاگ سرزدم و قصد نوشتن کردم، اما دستِ دلم به هیچ وجه به نوشتن نمی رفت. تو همین ماه فروردینی چندین بار با خودم کلنجار رفتم که شروع کنم به نوشتن ... اما باز هی بهانه ی اتمام کارهای عقب افتاده، توی ذهنم باعث پس  زدن این هدف می شد. خلاصه امروز صبح، صبح هفتمین روز ماه رمضون خیلی اتفاقی نشستم پشت میز و میخوام شروع کنم به نوشتن.
شاید خیلی با من آشنا نباشین و ندونین م
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.شایدبرایش دنیاجوردیگری معنی پیدامینمو
نوشتن سئو با نوشتن مطالب ، مقاله نویسی ، داستان نویسی و نوشتن اخبار بسیار متفاوت است. هنگامی که من برای اولین بار استعداد ذاتی خود را برای نوشتن چیزها و قرار دادن ایده ها در کلمات متوجه کردم ، همچنان می خواندم میلز و استخوان ها ، و در این مدت کتاب های داستان …hillbilly.ir/سئو-ماده-101/
---@infojobseo
مشاهده مطلب در کانال
بسمه تعالی
 
به شدت احساس می کنم یکی از ضروری ترین کارهایی که «همه» باید انجام بدهیم، نوشتن است.
منظور من از نوشتن این نیست که برویم و هر چه درونمان داریم به بقیه بگوییم. چنین کاری را شاید بتوان با اشتراک گذاری لحظات تهوع توسط بیمار مقایسه کرد.
نه
نوشتن اینها نیست. ما نباید در نوشتن هدفی خودخواهانه داشته باشیم. بلکه من با نوشتن خودم را مجددا می شناسم و به دنبال این خودشناسی، دیگران را هم به رسمیت می شناسم. منظورم این است که نوشتن در آنِ واحد دو
بسمه تعالی
 
به شدت احساس می کنم یکی از ضروری ترین کارهایی که «همه» باید انجام بدهیم، نوشتن است.
منظور من از نوشتن این نیست که برویم و هر چه درونمان داریم به بقیه بگوییم. چنین کاری را شاید بتوان با اشتراک گذاری لحظات تهوع توسط بیمار مقایسه کرد.
نه
نوشتن اینها نیست. ما نباید در نوشتن هدفی خودخواهانه داشته باشیم. بلکه من با نوشتن خودم را مجددا می شناسم و به دنبال این خودشناسی، دیگران را هم به رسمیت می شناسم. منظورم این است که نوشتن در آنِ واحد دو
باید سرپوش همه‌ی احساسات دردناکم رو کنار بزنم، باید همشون رو عریان و واضح جلوی صورتم صف کنم، باید با تک تکشون تنهایی و عمیق و روبه‌رو شم و نترسم. من از افتادن دوباره‌ تو رودخونه‌ی عشقت و غرق شدن تو گرداب‌های سهمگین غم می‌ترسم. واسه نوشتن به این هیولاهای آدم‌خوار احتیاج دارم. به این اسیدی که توش دارم حل میشم. نوشتن منو به بند کشیده. ترکیب افیونی عشق تو و نوشتن داره منو از پا میندازه پسرم.
توی کلاس ما یک دختر هست که به خودش اجازه میدهد هر حرفی را به هر کسی بزند 
با من هم چندباری دهن به دهن شده
 هر بار به این نتیجه رسیدم شعور اصلا به سطح تحصیل و پول و قیافه ربطی ندارد
تا حد زیادی به رفتاری که دیدی عقده هایی که درونت جمع شده فرهنگ فضایی که در آن بزرگ شدی و بزرگ تر که میشوی تا حدی به تلاش خودت برای بهتر شدن بستگی دارد 
این دختر روی اعصاب است درست شبیه رفتارهایی که از بقیه هم انتظار میرود اما تلاششان را میکنند کمی با شعور به نظر برسند 
سلام
امشب دومین شب از شب های قدره
ماه رمضون امسال برای من خیلی سریع گذشت ، شاید امسال توفیقم اینقدر کم شده که نتونستم اونطور که باید از این ماه استفاده کنم.
وبلاگ جدید رو برای نوشتن انتخاب کردم اما مهمه نوشتن برای خودم یا همه اونهایی که میبینن.
ویژگی های اینجا امنیت و پایداریشه.
باید برم ، برای نوشتن بر میگردم
۵ خرداد ۹۸ ساعت ۲۲:۱۶
حمید
ولی فقط گذشت...
هیچ چیز عوض نشد، جز احساسم نسبت به پوچ بودن زندگی!
به پوچ شدن آدما و روابطشون و حرفا و عملشون!
از خودم و تلاشم در راستای بهتر زیستن هنوز راضی نیستم!
باز هم تلاش و تلاش و تلاش!

+ممنون که به یادم بودین! :)
نمینویسم ولی هستم،آدرس بذارین!
+فیلم و سریال و کتاب و آهنگ خوب معرفی کنین!
دلم میخاد پیش از هرچیزی خودم،خودم رو پیدا کنم....هدف زندگی م رو پیدا کنم.براش تلاش کنم و از این زندگی بلاتکلیف دربیام.خوب دیشب خیلی فکر کردم که حیف وقت و زندگی منه.حالا که این همه تلاش کردم تا به اینجا برسم حیفمه واقعا که همه چیزو رها کنم که از دست بدم همه چیزو وقتی به چند قدمی رسیدم! سال دیگه این موقع ها باید استارت بزنم و بخونم برای دستیاری.باید از الان محکم قدم بردارم :) من روزای زیادی پیش رو دارم و هدف های دست یافتنی زیاد تری! 
یکی یود میگفت خو
قلم برداشتم تا بنویسم، هر بار واژگانم مرا به سمت تو فرستادند! خواستم بنویسم تا تو را فراموش کنم، در تک تک کلمات ذهنم جا خوش کردی! روزگاری نوشتن دوای دردم بود. خواستم تو را فراموش کنم، نوشتن فراموشم شد! یک سال گذشت. یک بهار... یک تابستان... یک خزان و یک زمستان بی تو گذشت. آب از آب تکان نخورد اما گویی درختِ واژگانم خشکید. "نوشتن" که روزگاری قلبمان را به هم پیوند میداد حالا انگار فرسنگ ها از روزمرگی هایم دور است. یک سال گذشت و من هنوز مینویسم تا تو را ف
_من دقیقا برعکس کسانی ام که خوب می نویسند ولی موضوع و سوژه ندارند.
_این وبلاگ رو زدم که حداقل بتونم توی نوشتن راه بیفتم.منظورم همون در حد جمله بندی و ایناست نه نوشتن یه رمان پونصد صفحه ای جذاب.
_توی مغزم داستان،خاطره و یا ماجرای هر چیزی رو که می خوام بنویسم رو از اول تا آخر تصور می کنم و می دونم چی به چیه اما موقع نوشتن که میشه همچین مغزم قفل می کنه که باید زنگ بزنم کلید ساز بیاد.
_از امروز به بعد بیشتر می نویسم.
 
بعد از مدتها دوباره تونستم طرح بزنم برا نوشتن... بازم نمیدونم سرنوشت این قصه نوشته نشده به کجا می رسه ولی برا اولین بار احساس متفاوتی رو تجربه کردم! حسی مثل ورود به دنیای تازه ای، شاید به این خاطر که این بار نوشته خیلی به فضای رئال شبیه تر شده  و از اون فضای فانتزی، خیالی و نمادین فاصله گرفتم. با اینکه این بار هم زنجیره خیالات هست اما مثل یک سفر رفت و برگشت از واقعیتی(واقعیت ساختگی روایت) به واقعیت دیگه ست... نوشتن واقعا معجزه ست، اگر کتاب ها و نو
ژوزیِ عزیزم
این روزها برای نوشتن هر چیزی تو را صدا می‌زنم و سعی می‌کنم که مونولوگ‌های ذهنی‌ام را تبدیل به دیالوگی با تو بکنم. حرف زدن با تو آنقدر خوب است که حتی وقتی پس از مطرح شدن مشکلات و مثل همیشه پیدا نشدن راه حل برایشان، باز هم حس می‌کنم گرهی از هزاران گره‌ی کلاف سردرگم زندگی‌ام با حرف‌های تو و یا اگر دقیق‌تر بخواهم بگویم، با صدای‌ تو باز شده‌اند.
این روزها مشکلم نوشتن است. توی سرم ده‌تا ایده می‌چرخد برای نوشتن و برای هر کدامشان ه
دلنوشته: انگیزشی
نویسنده: ریحان علیپور، آمنه آبدار
 
انسان همانند آبی است که در رود زندگی جریان دارد، باید حرکت کند و پی برخورد با سنگ هایی که مانند مشکلات، مانعی در برابر پیشرفتش ایجاد می کند، به تن بمالد.
آب تشبیه خوبی برای انسان است؛ زیرا که وقتی تلاش می کند، مانند آب زلال و روان است، ولی انسان که تلاش نمی کند، مانند آبی است که در مردابی کوچک، با جایی محدود، می ماند و بوی تحفن بدبختی اش، همه را از او می راند.
 
باتشکر از ریحان علیپور وآمنه آ
نمیدونم این آقای گری وی رو میشناسید یا نه یه نقل قولی ازش هست که میگه ” اگر محتوا تولید نمی‌کنید، وجود خارجی ندارید. گری وی ” بلی خیلی مطلب توی ذهنم هست برای نوشتن و تولید محتوا شاید اکثرشان زرد و بی یهوده باشند اما خب همون ها هم نمیتونم بنویسم یعنی موقعی که میخوام شروع کنم کنم به نوشتن بعد از نوشتن چند خط در مورد اون موضوع به خودم میگم خوب به درد کی میخوره یا برای چی مینویسم ؟!؟ که چی بشه ؟ که کی بخونه ؟ اصلا ارزش نوشتن و یا محتوا داره ؟ اصلا ک
سلام
خوبین؟ خوشین؟
خیلی وقته به اینجا سری نزدم...
بعد از اینجا متاسفانه پیشرفت چندانی هم تو حفظم نداشتم...
دعا کنید خدا توفیق بده و برگردم به گذشته.
می خوام از اول شروع کنم؛ سفت و سخت تلاش کردن رو، نوشتن رو و تغییر رو...
می خوام یه آدم دیگه شم، به هر نحوی که شده...
من برگشتم و از این به بعد می خوام از اول شروع کنم و بنویسم...
دعا کنید بشود...
در مطلب قبلی نوشتم که نمی‌دانم نوشتن به بهبود حالم کمکی خواهد کرد یا نه، اما ظاهرا بی اثر نبوده است: امروز کمی بر احوالاتم مسلط تر بودم.
تصمیم گرفتم بیشتر بنویسم. تصمیم گرفتم مرتب بنویسم. شاید نوشتن آن درمانی باشد که دنبالش هستم و هنوز پیدایش نکرده ام.
افکارم
افکارم مثل چند کلاف نخ در هم گره خورده هستن و هر لحظه یک سر نخ را پیدا می‌کنم و بعد از چند لحظه به چنان گره‌ای می‌رسم که ترجیح می‌دهم در جستجوی یک سر نخ دیگر باشم.
دارم تلاش میکنم خودم ر
این وبلاگ رو فقط تو میخونی :)
میدونی با وجود تو دیگه نوشتن توی وبلاگ یا هرجای دیگه ای زیاد معنی نداره برام. هرچی میخوام رو به تو میگم ... گوش شنوا و محرم رازم تو هستی.
حتی اون قریحه طنز و نوشتن هم مدتهاست پیداش نیست در وجودم. 
کجایی نوشتن کجایی طنز؟ 
یعنی من فقط برای دیگران مینوشتم؟ نمیتونم بپذیرم اینو ...
از آذر دیگه به طور عمومی ننوشتم. میشه پنج شش ماه. 
یادم رفته که مینوشتم... 
مخصوصا بعد از اینکه تمام گذشته ی وبلاگی خودم رو پاک کردم... همه مطالب ر
نمیدانم چه شد که شروع کردم اما امید دارم که میتوانم 
من با عشق به نوشتن متولد شده ام ، خیلی خودم را در این زمینه جدی نمیگیرم اما از این پس میخواهم جور دیگری باشم و بنویسم...
در ذهن ایده های زیادی می پرورانم نمیدانم تا چه اندازه لایق رسیدن به انها هستم اما دست از تلاش برنمیدارم حتی اگر هنوز فقط نیمی از راه پر فراز و نشیبم را پیموده باشم که مرا به انتهای خیابان موفقیت می کشاند 
پس به نام او ...
برای نوشتن دیر است. شما فعلا نتیجه‌ی تلاش 4 روزه‌ی مرا تماشا کنید؛ همان ویدیویی که در حال ساختش بودم. توی IGTV اینستگرم پست کرده‌ام. این هم لینکش. روی متن زیر کلیک کنید:
 
حالا که کرونا اومده و خوش نیومده، توی خونه چیکار کنیم که حوصله‌مون سر نره؟!
نمیتونم بنویسم، نشستم تلاش میکنم برای نوشتن ادبی برای گفتن حرف هام و تشبیه های زیبا و استفاده از شعر های زیبا اما نمیتونم. علی رغم این که میدونم نباید اینجور باشه مدام سخت گیری هام میاد جلوی چشمم. این نوشته ات رو اگه فلانی بخونه چی؟ یک جوری بنویس که وقتی اون میخونه به هخودش شک کنه جای این که یک عمر ماهار و زیر سوال برده. یاد هزاران چیز دیگه.
اه 
نوشتن یعنی تسلیم نشدن؛ تسلیم خستگی و بی‌ارادگی و بی‌انگیزگی و ناامیدی و نابلدی و سانسور و فشار و فقر و تنبلی و افسردگی نشدن.
حتی نوشتن بی‌مایه‌ترین متن‌ها هم اگر مدام و مداوم صورت بگیرد، قدرت فرسایندۀ قلم! را چندین برابر می‌کند.
نوشتن، بهترین ابزار اندازه‌گیری زندگی است.
ادامه مطلب
میگفت اگه قراره وقتی حالم بده شعر بگم، حاضرم همه ی عمرم رو تو این وضعیت روحی نکبت بگذرونم.
من شاعر نیستم ولی واسه نوشتن دو خط متن هم یه حالی لازمه که تهش به اشک برسه.
اتفاقا یکی دو شب پیش داشتم به آخر قصه امون فکر میکردم، انقد تلخ واسه خودم تمومش کردم که گریه تنها چاره اش بود.
ولی فرق داره. حال نوشتن فرق داره. حال تلخ نوشتن فرق داره.
تلخ نیستم این روزا.
همین.
.
.
بماند که گاهی امیدی به این زندگی نیست..
خانه درسکوت
خانه در سکوت است.هادی و پویان رفته اند بیرون و من بعد از کلی کار تازه نشسته ام به نوشتن.وقتی کارها رو میکردم به این فکر می کردم که انگار سرشت زنها با کار خانه گره خورده..منطورم این است که هر زنی در هر پست و مقام و مرتبه ای و در هر سنی یک سری کارهای ثابت را انجام می دهد.شستن و پختن و..و در نهانش انگار واقعا لذت میبرد.بگذریم.چالش مهدکودک با روند کند ولی خداروشکر مثبت به پیش می رود و انشاالله تا آخر ماه تمام می شود.وقت مانده تا دفاع سه ماه
این اولین تلاش جدی من برای بلاگر بودن است. قبلتر حدودا یک سال پیش همین موقع ها بود که از طریق همین وبسایت وبلاگی ساختم اما هرچه با خودم کلنجار رفتم نتوانستم مطلبی در آن منتشر کنم. شاید به اندازه ی کافی دیوانه نشده بودم. دیوانه از نوشتن در اینستاگرام... فقط فکر میکردم بلاگر بودن قشنگ تر از اینستاگرامر بودن است. البته که هست اما این دلیل کافی نبود. دلیل لازم و کافی اش دیوانه شدنم بود از اینستاگرام. چیزی که امروز به آن رسیدم. خیلی وقت است که خسته ام
نمی دانم کدامین واژه ها را به کار برم که نشان دهد چگونه در دل تنگی ات دست و پا می زنم و فقط می توانم با نوشتن برای خودم کمی آرام شوم.
هیچ کس نمی فهمد وسعت درد من را به جز منی که در دفترم به حرف هایم گوش می سپارد و من چقدر نوشتن از تو برای خودم را دوست دارم. 
من طرفدار نوشتن هستم!
 
 
وقتی هیچ کسی عمق دردت رو نمی فهمه و تنها خودت هستی که متوجه می شی چقدر داره بهت سخت می گذره واسه ی خودت بنویس... حتی اگر شاد یودی هم برای خودت اون شادی رو تا ابد نگه دار. نو
حرف آخر اینکه
زندگی دو روزه
امروز زنده ایم و فردا ممکنه نباشیم.
همه به مرگ طبیعی نمیمیرن و همه تا نود و نه سالگی زنده نمیمونن.
چیزی که من توی این چهل سال یاد گرفتم اینه که
برای خودم ارزش قائل باشم
خیلی تلاش کنم
یکی از اسکیل هایی که خوب بلدش نیستم coping methods هست
بلد نیستم ریلکس کنم
بلد نیستم به اکستریم ها فکر نکنم
حدود یه ساله که دارم روی این چیزها کار میکنم و اتفاقا توی این یه سال خیلی اتفاقات خوب هم برام پیش اومده
از آدمای منفی، ادمایی که از بالا
دیروز نتونستم بنویسم، نه اینکه وقت نداشته باشم یا لب تاپم خراب باشه نه ، چون حال نداشتم
 
خیلی ها نوشتن را سخت میدانند خیلی ها هم میگویند هروقت میخواهند آرام بشوند شروع به نوشتن میکنند در هر صورت من جز هیچ یک از این دو گروه نیستم. من سبک و راحت مینویسم هرچی بر ذهنم می آید ولی اگر حالمم خوب نباشه نمینوسم چون ذهن آرام حرف های بهتری برای گفتن دارد.
 
خیلی از آدم های پولدار یا به قول خودمان موفق اصلا دست به قلم نمیشوند، انها منشی و کارکنان زیادی دا
چند بار تلاش کرده ام که برای او مفصل مطلبی بنویسم ولی هر بار ترسیده ام. برای من که کمی نوشتن بلدم و لذت میبرم از این کار، پا گذاشتن در حال و هوای حاج قاسم و خلق کلمه و ساختن جملات برای آن عزیز سفرکرده خیلی دشواره...
گنجشک را چه زهره ی هم آشیانی ات؟
 
از حضرت علی علیه السلام نقل شده:
در انجام کارهای خوب وپسندیده استقامت داشته باشیدوآنها را ادامه دهید،پس همانا خداوند برای تلاش و کوشش مؤمنین نهایت وانتهایی قرار نداده مگر مرگ را.(یعنی فقط مرگ است که باید شخص مؤمن رااز تلاش و کوشش در راه انجام کار های نیک و صالح باز دارد.).
دلم برای نوشتن تنگ میشه! بیشتر از نوشتن برای لحظه های مکث زندگی دلتنگم
دوست دارم بازم یه دفتری داشته باشم که خیلی بهم حس نوشتن بده و از دیدنش خوشحال بشم! راستی چه قدر شهر بدون اتوبوس ها دلگیر شده! البته شهر رو هم فقط توی فاصله ای که توی اسنپ نشستم می بینم! هیچ کجا مثل صندلی های اتوبوس برای تماشای یه شهر خوب نیست ...
 
آدم تا وقتی تنهاست لحظه ها انگار با تامل و زور می گذرن ، اما وقتی تنها نیستی انگار سوار هواپیما شده باشی! همه چیز تند می گذره! 
هزاران بار آمدم که بنویسم اما دیدم کار کردن بهتر از نوشتن است
و یا نوشتن زمانی لذت بخش است که کاری کرده باشی و بیایی نتیجه اش را اینجا بنویسی
پی نوشت :
من معمولا لیستی از کارهایی که باید انجام بدم رو روی کاغذ نوشته و روی دیوار نصب میکنم تا بتونم انجامش بدم.
زمانی که این نوشته رو نوشتم ، کاغذ مربوط به وبلاگ نویسی رو جابجا کردم . در اولویت های پایین تر گذاشتم (مثلا زیر تمرین سنتور و زیر برگه مطالعه و ....) دلیلش هم این بود که دارم سعی میکنم اول اهل عم
..::هوالرفیق::..
سلام، اینبار یه سوال از شما دارم؛ تا حالا شده از خواندن یا نوشتن بترسید؟ بی‌حوصله بشید چطور؟
داستان من از اونجا شروع میشه که دقیقا از یک سال و نیم پیش، زمانی که تصمیم گرفتم برای یک مدت کانال KAARK رو متوقف کنم، دیگر نه حوصله ی نوشتن را داشتم نه حوصله خواندن. حتی گاهی وقتی می خواهم بنویسم نگران می‌شود، دلیل آنکه این وبلاگ هیچ نظم و ساختاری ندارد و مطالب را به سادگی هر چه تمام تر می نویسم همین است...
ادامه مطلب
دنیای تاریکی رو همه جا می شه دید. مثلا توی پژوهش. وقتی یه مسیله ی جدید تازه برداشتی و هزارتا بعد داره و هزار نفرم ریختن سرت و ازت چیزای متعدد می خوان و به حال خودت رهات نمی کنن تا راهت رو پیدا کنی. اونجا هم باید به خدا گوش کنی... حس این تاریکی هم همونه. انگار کن افتادی توی یه دریای چگال افتادی که رنگش چیزی بین آبی و آبی نفتیه و سنگینیش رو روی قلبت احساس می کنی. داری از دست و پاهات استفاده می کنی و شنا می کنی تا پیش بری. اما این سیاهی تو رو هی به داخل م
و بالاخره باید گفت :برای کسی که نوشتن،در زندگی او یک "استثنا" ست،حتما رعایت "قاعده" ضروری است.
ولی برای کسی که که نوشتن،قاعده زندگی اوست،اندیشیدن به هیچ قاعده ای جز زندگی ضروری نیست.
پنج پرسش بی پاسخ-قیصر امین پور 
قبلا جایی خوانده بودم که درون گرا ها با نوشتن راحت تر هستند تا گفتن،خودم هم کاملا این قضیه را درک کرده بودم،ولی فقط زمانی ضرورت نوشتن را درک کردم که،چند روزی این کار را رها کردم.برای من ،نوشتن "مثل" نفس کشیدن نیست،یک جورهایی نوشتن ب
فکر میکنم هر کسی که مینویسه یبار این سوال ازش پرسیده شده.چرا انقدر مینویسی؟خسته نشدی از بس کتاب خوندی؟یکی مثل من که از بچگی هر جا میرفتم یه دفتر سررسید همراهم بود،هی ازم پرسیدن این چیه و توش مینویسی.و هر بار کلی با ذوق براشون از ایده ها و داستانام گفتم،خیلی بهش فکر کردم.
چون نوشتن بخشی از وجود نویسنده است.روح تنوع طلب یا بهتر بگم بی نهایت طلب بعضی آدمها فقط با نوشتن آروم میشه.چون هر چقدر هم که بنویسی هزاران حرف نزده،هزاران داستان ننوشته،هزار
این اولین تلاش جدی من برای بلاگر بودن است. قبلتر حدودا یک سال پیش همین موقع ها بود که از طریق همین وبسایت وبلاگی ساختم اما هرچه با خودم کلنجار رفتم نتوانستم مطلبی در آن منتشر کنم. شاید به اندازه ی کافی دیوانه نشده بودم. دیوانه از نوشتن در اینستاگرام... فقط فکر میکردم بلاگر بودن قشنگ تر از اینستاگرامر بودن است. البته که هست اما این دلیل کافی نبود. دلیل لازم و کافی اش دیوانه شدنم بود از اینستاگرام. چیزی که امروز به آن رسیدم. خیلی وقت است که خسته ام
انقدر موضوع برای فکر کردن دارم که مغزم داره ترک بر می‌داره از شلوغیشون.. داد و بیداده تو سرم. مثل همیشه فقط منتظرم برسم خونه و شروع کنم به نوشتن و نوشتن و نوشتنشون و جمع و جور کنم ذهنم رو ...
علی الحساب اینکه خدایا لطفا خیلی به من و زندگیم کمک کن! من بی تو هیچم! هیچ هیچ!
مدتی بود که نوشتن در این وبلاگ برایم دشوار شده‌بود. نام اینجا که زمانی درونیاتم را خیلی خوب رمزگذاری می‌کرد، معنایش را برایم از دست داده‌بود. احساس می‌کردم گرفتار چارچوبی خودساخته شده‌ام که چگونه نوشتن را به من تحمیل می‌کند؛ چارچوبی که اسکلتش را نوشته‌های قبلی‌ام در این وبلاگ می‌سازند. با بستر «بلاگ.آر» هم بعد از حدود چهار سال نوشتن، دوباره احساس غریبگی می‌کردم. 
بعد از تردید و بی‌تصمیمی زیاد و فکر و قدری هم مشورت، عاقبت تصمیم گرفتم
خیلی خوبه که بدونی به یه جایی تعلق داری و دلت پر بزنه برا برگشتن بهش
من اومدم که بمونم تا وقتی که هستم
تا وقتی حس تعلقم به اینجا باقی بمونه
از روزی که وبلاگو ساختم 577 روز میگذره اما هیچی نوشتم و به هیچکس سر نزدم
اومدم بمونم
و مینویسم که یادم نره من به نوشتن زنده ام
همه ی ماها همینطوریم
نوشتن و نوشتن ...
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان...اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم...دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است...
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان...اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم...دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است...
بسم الله 
اینجانب ... یه دختر مهرماهیم که از قضا همین امروز که تولد وبلاگمه تولد خودم هم هست (فی الواقع گل و گل و گل گلگلکه چه خوشگل و با نمکه تولدم مبارکه)
حالا چرا این وبلاگ رو ساختم؟ راست و حسینی دقیق نمی‌دونم فقط وبلاگ نویسی یکی از  موارد اون  لیست بلند بالای برنامه هایی بود که دوست داشتم با شروع نوزده سالگیم انجامش بدم  ... تلاشی برای نوشتن و آسودن ... و آسوده نوشتن(سرراست ترش ناشناس نوشتن میشه:))
چرا اسمشو گذاشتم فانوس دریایی؟( حواستون باشه
تصمیم گرفتم بعد از ۵ سال دوباره شروع کنم به نوشتن با این تفاوت که قبلا در بلاگفا و الان در بیان...اما انگار نوشتن از یادم رفته،دیگه نمیتونم مثل قدیما خوب بنویسم،فقط میتونم بنویسم که حداقل آروم بشم،مغزم بایگانی بشه،باید بنویسم تا حالم یکم بهتر بشه،آخه من  آدم نوشتن بودم با وبلاگ نویسی خو گرفته بودم،حتی خودمم باورم نمیشه چطور۵سال تونستم فاصله بگیرم...دوباره من و وبلاگ نویسی و سه نقطه هایی که معنیشون کلی حرف نگفته است...
نوشتن گاهی مانند جان کندن است هر روز میگویم که مینویسم اما نمی نویسم هر روز برنامه دارم که بنویسم اما نمی نویسم هر روز روزها میگذرد و من نمی نویسم اما امشب نوشتم تا نوشته باشم بعد از ماهها مینویسم اما به هر حال نوشتم فردا هم مینویسم پس فردا هم مینویسم و پسون فردا هم خواهم نوشت هر روز و هر روز مینویسم. چون باید بنویسم چون دوست دارم بنویسم چون نوشتن را دوست دارم پس مینویسم. 
نوشتن، خواندن. خواندن، نوشتن. نخواندن، نتوانستن به نوشتن. پراکنده خواندن، پرت خواندن، گاهی درست و بجا خواندن، پس از آن بهتر از بد نوشتن. باز نوشتن، باز بد نوشتن، حاصل اش ننوشتن. پشیمان شدن، ورق زدن، به کلمات حسد بردن، دوباره بدتر و بدتر نوشتن، خواندن از ترس بد نوشتن، حاصل اش بد خواندن. نفهمیدن، نفهمیدن را نوشتن، رد پای نفهمیده ها در خواندن.
این چند خط بالا، شاید نقشه یا الگویی از کار همیشگی یک نویسنده است. همه شان، هذیان های تب نوشتن هستند. چو
تک‌تکِ سلول‌های بدنم تمنای نوشتن دارند، اما دستم به نوشتن نمی‌رود. سال‌هاست که می‌خواهم داستان بنویسم، ولی هیچ‌وقت عملی نشده است. حتی به‌طورِ جدی هم برایش تلاش نکرده‌ام تاکنون. بهانه پشتِ بهانه. دوباره احساسِ می‌کنم کلمات و نوشته‌هایم بی‌مایه شده‌اند، که موضوعِ نگران‌کننده‌ای‌ست. من هیچ‌وقت یاد نگرفتم که به اندازۀ کافی مغرور باشم و به خودم احترام بگذارم و برای بودن‌ام ارزش قائل باشم، و می‌دانم اگر همچنان پیش بروم، حتی بازنده
سلام.من اهل نوشتن نیستم. راستش اصلا بلد نیستم که بنویسم اما این نیاز رو در خودم می‌بینم که بنویسم. حالا با این کلام دست و پا شکسته شروع می‌کنم بلکم مثل کودکی که با آزمون و خطا شروع به راه رفتن می‌کنه، دست من هم کم‌کم به نوشتن عادت کنه.
نوشتن، خواندن. خواندن، نوشتن. نخواندن، نتوانستن به نوشتن. پراکنده خواندن، پرت خواندن، گاهی درست و بجا خواندن، پس از آن بهتر از بد نوشتن. باز نوشتن، باز بد نوشتن، حاصل اش ننوشتن. پشیمان شدن، ورق زدن، به کلمات حسد بردن، دوباره بدتر و بدتر نوشتن، خواندن از ترس بد نوشتن، حاصل اش بد خواندن. نفهمیدن، نفهمیدن را نوشتن، رد پای نفهمیده ها در خواندن.
این چند خط بالا، شاید نقشه یا الگویی از کار همیشگی یک نویسنده است. همه شان، هذیان های تب نوشتن هستند. چو
وبلاگ نویسی برای یه سری از افراد ، خیلی لذت بخش هست و یکی از اون ها هم خود من هستم .. با این وجود که توی هر سرویس وبلاگ دهی حداقل یک وبلاگ ساختم و تا زمانی هرچند کوتاه مطلب نوشتم ، بعد از مدتی اقدام به حذف اونها کردم .. اما این عشق و علاقه باعث شد که دوباره پا به این مسیر بگذارم .
مسیری که قطعا همراهانی رو در پی خواهد داشت .. همراهانی که شاید عشق نوشتن توی اونها چندین برابر از تو باشه .. وبلاگ هایی که اهل کپی کردن نیستن و از ذهن و با دست خودشون مطلب می
دارم از استرس دفاع خفه میشم و همچنان ذهنم درگیر مح و شکستی هست که در مقابلش خوردم و یا طعم درست ناچشیده‌اش یا هرچی!
حال و روز خوبی ندارم، ذهنم پرت مح میشه مدام و غمی الکی گلومو می‌گیره. نمی‌دونم حتی حال اینجا نوشتن و از خودم نوشتن رو هم ندارم 
دوست دارم در جمع باشم.دوست دارم در تمام این جمع‌ها باشم.دوست دارم که دوست‌هایی داشته باشم و تنها نباشم.
تلاش می کنم.تلاش می کنم و باز هم تلاش می کنم.
در نهایت روزی موفق خواهم شد.روزی مثل این‌ها می شوم و در آن روز من تنها کسی خواهم بود که می‌دانم رنگم اینجا ناشناخته‌ست.
این روزا سرم کم و بیش شلوغه اگه خلوتم بشه سریال میبینم تو که بهتر میدونی فرار و این داستانا! 
همش فک میکنم باید تلاشمو بکنم باید درس بخونم بعدش سریع احساس پشیمونی میگیرتم که زمانی که باید درس میخوندم توی دانشگاه ول چرخیدم و استرس کشیدم و اعتماد به نفسمو از دست دادم. شازده دلم میخواد گاهی جای یکی از اونایی باشم که هیچیشون نمیشه اگه ساعتای طولانی بشینن کد بزنن یا یاد بگیرن دلم میخواد جای اونایی باشم که همه چیو بلدن. اما همیشه سمبل میکنم همیشه ا
باران. باد. درخت. گنجشک. گنجشک؟ ترقه. صدا. دعوا. خانه. الگو. الگو. الگو. الگو. ذهن. هنر. حال. هنر. هنر. هنر. درس. دوست. شیشه. چای. آبی. خالی. محبت. نخواستن. نخواستن. نخواستن. نوشته. فیلم. صدا. حرکت. خسته. خیال. سیاه. سفید. رنگی. لباس. آبی. آسمان. رعد. برق. وبلاگ. کلمه. الگو. الگو. الگو. الگو. ایده. تلاش. نظر. خیال. تلاش. وَهم. تلاش. تلاش. تلاش.
همانطور که از اسم پیداست ، رمان تاریخی نوشته می‌شود و در حین نوشتن مطالعه نیز می کنم، تا بتوانم بهتر بنویسم. توجه کنید که احتمال دارد از عنصر خیال نیز در نوشتن آن مورد استفاده گردد.
نظرات مطابق با مطلب پاسخ گفته می شود. 
از شرق شروع می‌کنم تا به غرب! 
از مغولان چطور است ؟ 
اگر نوشتن را دوست داری
و می خواهی واقعا لذتش را ببری
 
تایپ نکن و با قلم بنویس
و از همه مهم تر اینکه چندین مدل خودکار بخر
انواع خودکار رو داشته باش
در خرید خودکار خسیسی نکن
ولی از یک مدل چند تا نخر
مدل های مختلفی رو بچین روی میزت
مقدمهانسان از زمانی که به
این فکر افتاد که اثری پایدار ازخود بجای بگذارد و بادیگران تبادلاتی عمیق
برقرارکند موضوع  نوشتن هم شروع به  شکل گرفتن کرد. ازاین رو می توان گفت که
ازآغاز تمدن نوشتن مورد توجه قرار گرفته است. امروزه  نیز اکثر متخصصان
برای نوشتن نقشی اساسی قائل هستند؛بطوری که فریار و رخشان
(۱۳۷۹،ص۲۴) بیان نمود   که <<شکل نوشتاری،عالی ترین و پیچیده ترین
شکل ارتباطی است>>. نوشتن یکی از
ادامه مطلب
بیشتر از دو ماه از زمانی که آخرین مطلب رو نوشتم گذشته، خب اتفاق خاص که متحولمون کنه که نیوفتاده ولی نوشتن همون روزمرگی ها هم دل و دماغ میخواد و البته انگیزه. خب درسته اینجا حکم یه دفتر خاطرات رو برای من داره اما همچین بدم هم نمیومد چندتا بازدید کننده‌ داشته باشه که برای نوشتن بهم انگیزه بدهند.
بگذریم
صبح امروز اولین چیزی که توجه ام رو جلب کرد برگ جریمه ای بود که تا 28 آبان مهلت داشت و با وجود اینکه همسر چند دفعه تذکر داده بود من فراموش کردم پرد
سلام خدمت دوستان گرامی. مقاله امروز در مورد انجام پایان نامه دکتری است که چگونه انجام می شود و چه منابعی نیاز است. بنده خودم چند سال کارم انجام پایان نامه دکتری بود که برای دیگر دانشجویان انجام می دادم و حالا می خوام اطلاعاتم رو به صورت رایگان در اختیار شما بزارم تا خودتان براحتی صفر تا صد پایان نامه را انجام دهید.
 
- انجام پایان نامه دکتری
- نوشتن پنج فصل و چگونگی پیدا کردن منبع
- چگونه نوشتن عنوان مناسب
- نوشتن پروپوزال با بالاترین کیفیت.
با ن خردمند را به سمت کافه پیاده می‎رفتیم و از نوشتن حرف می‎زدیم. از این می‎گفتیم که غم چه دست آدم را به نوشتن گرم می‎کند. که آدم به مرحله‎ای می‎رسد که باید بین گریستن مدام و نوشتن انتخاب کند و ما اولی را انتخاب می‎کنیم. توی همین حرف‎ها بودیم که ن یک‎مرتبه پرسید: دلت تنگ نشده؟ من دلم هنوز پیش نوشتن بود. جواب دادم که زیاد. که دلم دیگر آن همه غم را نمی‎خواهد اما آن میل شدید به روی کاغذ آوردن احوالم را زیاد می‎خواهد. ن گفت: منظورم آدم سابق بود،
وقفه 4 ساله ای که با رفتن به دانشگاه آغاز شد سرآغاز جدایی من و نوشتن بود!...
می شد تعادل ایجاد کرد، می شد چند بعدی تر بود، می شد خیلی از اتفاقات همزمان با رفتن به دانشگاه شکل بگیرد، خواندن، نوشتن، موسیقی، زبان، مهارت های سخت و نرم و... که البته ایمان دارم هنوز هم دیر نشده و می شود این معادله ی نه چندان پیچیده ی توازن در زندگی را حل کرد... می خواهم بنویسم پس از چهارسال دوری از قلم، وبلاگ، دفترچه ای که مدت ها خاک خورد... نوشتن باعث می شود تو هرروز سعی کن
 
متن زیر، ترجمه مقاله‌ای از سایت writershelpingwriters است.
 
 
نوشتن داستان، فقط این نیست که قلم را روی کاغذ بگذاری و قوه‌ی خیال را بر آن سوار کنی. حداقل همیشه این‌طور نیست. برای بیشتر نویسندگان، نوشتن رمان با نوعی ساختار شروع می‌شود. برنامه‌ریزی برای پیچ و تاب داستان در ابتدا، می‌تواند سخت باشد. خصوصا زمانی که نمی‌دانی جزئیات چگونه به هم وصل می‌شود. اما با هریک از روش‌های زیر، شما کاملا آماده برنامه‌ریزی کار خود خواهید شد.
برای خواندن ادامه‌ی
داستان سیاه چاله
قسمت چهارم
اگر پیگیر داستان سیاه‌چاله‌ها از ابتدا باشید، حتما به یاد می‌آورید که شروع نوشتن آن با یک عصر بهاری دلپذیر همراه بود، که حس و حال خاطره‌انگیزی را ایجاد می‌کرد. باید اعتراف کنم که نوشتن همة این داستان در آن عصرگاهِ خاص اتفاق نیفتاده و هر زمان که حسِّ خوبِ نوشتن با من همراهی کرده است برای آن نوشته‌ام.
ادامه مطلب
نزدیک دو ساعت است که به قصد نوشتن پای سیستم نشسته ام. اول مدتی به صفحه زل زدم و تلاش کردم موضوعی برای نوشتن و از آن مهم تر عنوانی برای نوشته ام بیابم. در تمام مدت هم هشت انگشتم روی کیبورد بودند تا در صورت روشن شدن ناگهانی لامپ ایده در سرم، حتی یک لحظه را هم از دست ندهم. کمی که گذشت یاد نام شاهین کلانتری افتادم که در یکی از مکالماتم با برادر از او شنیده بودم اما در مورد اینکه دقیقا محتوای آن مکالمه یا نظرش راجب ایشان چه بود چیزی به خاطر نداشتم، ف
سلام به هر کس که همین الآن در حال خوندن وبلاگ منه. یک سال بود که آی دی و پسوردم رو تایپ نکرده بودم. اصلا یادم رفته بود که وبلاگ دارم.
چند وقت پیش مطالب شاهین کلانتری رو می‌خوندم؛ حس کردم بهتره برگردم به وبلاگ نویسی. اقرار می‌کنم پارسال هم که مصطفی بهم پیشنهاد وبلاگ نویسی داد و من هم نصفه و نیمه به حرفش گوش کردم، چندان نتیجه‌ی دلچسبی نداشت. قبول دارم وبلاگم به درد بخور نبود. 
هنوز هم زیاد با فوت و فن وبلاگ نویسی آشنا نیستم، اما حالا فهمیدم که بر
ادعا می کنم با قدرت
و ایمان دارم با تمام وجود
که 
یادگیری با نوشتن اتفاق میفته
با نوشتن
...
زندگی نامه ی موفق ها رو نخون، بنویس
کتاب های خوب رو نخون، از روی آن ها بنویس
مطالب عمیق و تاثیرگذار رو نخون، از روی آن ها بنویس
به تراک های آموزشی گوش نده، وقتی گوش میدی بنویس
سلام سلام سلام
میدونم که این روزا همه توی اینستا و اینجور جاها دنبال تصاویر رنگی رنگین، ولییی وبلاگ نوشتن لطف دیگه ای داره...
خب شروع میکنم به نوشتن اتفاقات زندگیم اونم اینجایی که نه کسی منو میشناسه و نه چیز دیگه ای... و بنابراین میتونم آزادانه بنویسم فارغ از هر اشناییتی:)) 
 
مردی نزد حکیم امد و خواستار پندی ازحکیم پیرامون ازدواج شد حکیم بعد از دست کشیدن به محاسن خویش به مرد گفت تلاش کن مرد که از پاسخ خردمندانه حکیم بر اشفته شده بود گفت چه اقداماتی برای تلاش انجام بدم که حکیم عصبانی شد و به جوانک ابله گفت طلاش کن نه تلاش
هر وقت خیلی ناراحتم و یا خیلی خوشحالم پناه می برم به نوشتن. یک جایی شنیده بودم که می گویند نوشتن افیون است! جماعتی که اهل نوشتن هستند از جمله خودم وقتی مدتی نمی نویسم تمام تنم نه، بلکه تمام وجودم درد می کشد..! برای آرام شدن و رام کردن ذهن افسار گسیخته ام باید به نوشتن پناه بیاورم...
حجم وسیعی از نوشته هایم مربوط می شود  به همین دو بخش (ناراحتی - خوشحالی) از زندگی ام! آن هم درست زمانیکه دنیا را سفید یا سیاه می بینم! (البته حدود یک سال می شود که سعی کر
یا خدا واقعا خجالتی ام!
 
دو تا از استادا امروز بهم گفتن!
 
واسه همینه وسط ندارم.
در حالت عادی در حال خجالتم،
 
و یه وقتایی وقتی مجبورم، توی دفاعی جایی، باید خجالت رو بردارم و اصلا بلد نیستم در اون وسط حرکت کنم.
 
برای همینم هست که نوشتن رو دوست دارم.
 
توی نوشتن بدون اینکه شماها رو ببینم میتونم حرفای دلم رو بزنم.
:)))
یا فحش بدم :)
 
 
با پیشرفت اینترنت نوشتن مطالب به یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی وب سایت شما تبدیل شده است. یکی از بهترین راه های انتشار وب سایت شما نوشتن مقاله در مورد محصولات یا خدمات خود است. در حالی که می توانید مقالاتی در مورد وب سایت خود بنویسید ، ممکن است وقت لازم برای انجام همه …The post 5 نکته در مورد نحوه انتخاب خدمات نوشتن مقاله appeared first on باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب.
via باشگاه مشتریان خبری اینفوجاب https://ift.tt/3aOk40R
مشاهده مطلب در کانال
روز ها میتوانند هر طور که میخواهند از پی هم بگزرند مهم نیست که در آن روز کار مفیدی انجام دادی یا نه فقظ میگزند چرا در این دنیایی که لحظات اینقدر زود میگزرند بیشتر تلاش نمیکنیم همگی همانند لب هایی هستیم که فقط حرف میزنیم وقت عمل که بشود با بهانه های مختلف مثلا امروز کار داشتم ویا امروز حوصله نداشتم  کار را به عقب میندازیم آنقدر عقب که وقتی به خودمان میاییم میبینیم کاغذ های باطله ای شدیم که نه دیگر ارزش خوانده شدن داریم ونه ارزش استفاده کردن ک
خیلی خوبه که بدونی به یه جایی تعلق داری و دلت پر بزنه برا برگشتن بهش
من اومدم که بمونم تا وقتی که هستم
تا وقتی حس تعلقم به اینجا باقی بمونه
از روزی که وبلاگو ساختم 577 روز میگذره اما هیچی نوشتم و به هیچکس سر نزدم
اومدم بمونم
هستم اما تا اواسط تیر ماه کمتر بخاطر کنکور جان که ببینیم چی میخواد برام داشته باشه با خودش خوشی یا ناراحتی ...
به هر حال مینویسم که یادم نره من به نوشتن زنده ام
همه ی ماها همینطوریم
نوشتن و نوشتن ...
قبول شو و امتحانات رو بگذرون و نمره زبان رو بیار و پروپزوال رو تصویب کن و جامع رو بگذرون توی این بین مقاله ام بنویس بعد برو آزمایشگاه شروع کن به طی کردن یه ماراتون ... موضوع تعریف کن ... آزمایش کن ... بفرست آنالیز ... هیچکس این وسط نیست بیاد بگه خرت به چند من؟ خودتی و خودت. تازه اگه تعریف کارت و اپلیکیشنش جواب داد بری سراغ نوشتن مقاله. و این کار رو بارها انجام بدی. این میشه کارهای چند سال اخیرم. عجیبه ولی من ازش تا حدودی خوشم میاد.
امسال فکر میکردم مهر
از آدم امیدوار و روبه‌جلویی که بودم، چند سالی هست که فاصله گرفتم. حتی یادم نیست از کی و چرا. تلاش هام برای برگشت هم به در بسته می‌خوره. جدیدا که یه روزایی می‌شه که از صب تا شب به معنای واقعی کلمه تو تختم و حتی حوصله‌ی غذا خوردن هم ندارم.جالبیش اینجاست که الان برای هر درس دوتا پروژه باید تحویل بدم.برای پایان‌نامه باید تلاش کنم حتی پروپوزال هم ننوشتم .قس علی هذا
گفتم شاید ویتامین ب بدنم کم شده و رفتم آمپول زدم.تاثیرش فقط یه روز بود. حالا با اغم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها