حامد چند باری فرمانده ش حاج احمد را دعوت کرده بود به صرف اُملت. بساط پخت و پزش هم همیشهی خدا جور بود. کنار قبضه و زیر آتش و دود و بوی باروت اُملتهائی درست میکرد که همسنگرها انگشتهایشان را هم با آن بخورند.
آوازهی اُملتهای حامد همه جا پیچیده بود و بالاخره یک روز صبح، سردار مهمان سفرهی صبحانهشان شد و همان یک اُملت کار خودش را کرد.
از آن شب به بعد، وقتی که حجم آتش کم میشد و سر و صدا میخوابید، حاج احمد کیسه خواب به دوش، میآمد سنگر ح
#روز_دانشجو/ طنزاین که میبینی کنون چون لاله خوشبو شدهخرزده تا لایق عنوان دانشجو شدهکل فامیلش کل ممتد کشیدند از خوشیتا خبر آمد زمان ثبت نام او شدهاو خودش یک پا نیوتن بود اما ای دریغسیب ها کلا کمی گندیده و کرمو شدهکنترل سی، کنترل وی، اند تحقیقات اوستگاه حتی دیده ام محتاج بر آندو شدهخواسته رنگسیاسی هم بگیرد یک کمیگاه با کیهان و گه با آرمان همسو شدهاکس روزی موج بود، حالا ببین در خوابگاهسخت محبوب است نام گونه ای دارو شدهاز حراست تا که با اذن ا
Louis ، یک دانشمند است ، پدرش Chester ، رئیس کلیسا و خواهرش Aurelia ، مسئول نظافت کلیسا است.مغازه اش کمی بالاتر از مغازه Lyla است. مغازه او در نقشه Florist/Item shop نام دارد.
او بیشتر وقتش را به مطالعه و تحقیق می گذراند . خانه اش هم هیچ وقت مرتب نیست و کتاب هایش همه جا هستند.
او انجام دادن آزمایش و همین طور اُملت را خیلی دوست دارد. او غذای بد پخت و علف را دوست ندارد و از ورزش متنفر است.
تولد او در 2 Fall «پاییز» است.
درباره این سایت