تورا من چشم در راهم شاملو
معنی شعر تو را من چشم در راهم
آهنگ تو را من چشم در راهم
تورا من چشم در راهم همه هنگام
تو را من چشم در راهم نه مثل شعر نیمایی
تورا من چشم در راهم شهرام ناظری
تو را من چشم در راهم گنجور
تورا من چشم در راهم، گرم یادآوری یا نه من از یادت نمیکاهم تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم ....
سرپوش فرهنگی - تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چش
سنایی غزنوی:
دین حسین توست آز و آرزو خوک و سگ است
تشنه این را میکُشی و آن هر دو را میپَروَری
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری
(دیوان اشعار، قصاید: قصیده 185)
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1398/6/9)
به قلم دامنه. به نام خدا. فردوسی توسی در «سرآغاز» شاهنامه با ۱۵ بیت، از خدا و خرد میگوید و در در پیِ آن در بخش «ستایش» با ۱۹ بیت خرَد را شرح میڪند و سپس با سرودنِ شعرهایی دربارهی آفرینش عالَم، آفرینش مردم، آفرینش آفتاب، آفرینش ماه، و سپریڪردن شش بخش شاهنامه، به بخش هفتم میرسد ڪه «اندر ستایش پیغمبر» (ص) است و با زیرڪی و ذڪاوت تمام، در آن عصرِ سختگیرانه بر شیعیان، با گذری گُذرا از ذڪر نام سه خلیفهی یڪم تا سوم، به وصف خاص و اتحاد نفسانی ا
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم
پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت
ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
(سعدی، مواعظ، غزلیات: غزل 47)
یادداشتها:
ـ گنجور (دسترسی در 1399/2/12)
نام خیام را اکثرمان شنیدهایم و میدانیم که دستی بر سرودن رباعی داشت. بسیاری از رباعیاتش هنوز هم زنده است و بر زبان اهل ادب، جاری. سادگی و شیرینی کلامش آدم را با اشعارش همراه میکند و گاه، بیخیالی و بیپردهسخنگفتنهایش حتی به خندهمان میاندازد. رباعیات خیام را که میخوانی، دلت کندن از دنیا میخواهد، دلت بیهوا خندیدن و از همهٔ اجزای هستی لذتبردن میخواهد. او مدام نصیحتت میکند که می بخور و غم مخور و عشق کن که عاقبت چه شاه با
فقیه مدرسه دی مَست بود و فتوا داد
که مِی حرام، ولی بِه ز مالِ اوقاف است
حافظ
(منبع)
شرح و نکتهی دامنه:
مَست درین بیت اشاره است به تعلّقنداشتن به هواهای نفسانی. یعنی فقیه در اوج آزادگی و دانایی و وارستگی و نیز بیوابستگی، فتوای شرعی داد که بیشک شرابخواری (=یکی از نجاسات) حرام است و خورندهی آن حکم خدا را بر زمین میزند؛ اما بدتر از شرابخواری این است کسی اموالی را که برای مردم و عموم و یا برای امر دین و امور غیرشخصی و با قصد خیریّه وقف
به قلم دامنه : به نام خدا.
گر پیر مناجات است ور رندِ خراباتیهر ڪس قلمی رفتهست بر وی به سرانجامی
فردا ڪه خلایق را دیوان جزا باشدهر ڪس عملی دارد من گوش به انعامی
(سعدی)
شرح و نڪته: جدا از آرایههای قشنگ ادبی و نیز پیامهای ژرف این غزل -ڪه دهها راز و اندرز در آن نهفته است- سعدی در بیت ۲ و ۳ این غزل، دستڪم سه پند میدهد به نظرم:
یڪی اینڪه؛ چه مناجاتی باشی -اهل دعا، زُهد، رازونیار، خوفورجاء، و نیز خضوعوخشوع- و چه خراباتی -اهل دَیر، خانقاه،
به نام حضرت دوست
$$$
...اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتی وَبُعْدَ داری وَهَوانی عَلی مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْری...
...به تو شکایت میکنم، از غربت و ذلتم، از دوری خانه آخرتم، و خواری ام نزد کسی که او را مالک امر من گردانیدی...
$$$
به ذهنم فشار میارم که یه متن ادبی پر زرق و برق برای پست اول از خودم در کنم، اما نمی شود که نمی شود...
مجبورم که دنبال چیز آماده ای بگردم!
حضرت گوگل (دامت برکاته) را صدا می زنم و می نویسم"ویلان" !
رَنک یک، "واژه یاب" است ، رَنک دو هم همان است
به قلم دامنه. به نام خدا. در مثل معروف آمده: «صوفی اِبنالوقت است»؛ زیرا صوفی (=سالک) گذشته و آینده را فدای حال میکند و به همان لحظهای که در آن بسر میبرَد، غنیمت قائل است. ویلیام چیتیک در صفحهی ۸۵ کتابش با عنوان «در بارهی تصوُّف» بر این نظر است چون صوفی هر «آنی» بیمانند است، و هر لحظه «خود» نیز بینظیر است، به آنان اِبنالوقت میگویند.
البته همین اِبنالوقت بودن در سیاست معنای دیگری دارد که معمولاً برای افراد فرصتطلب به کار
زد نفس سر به مهر صبح ملمع نقاب
خیمهٔ روحانیان کرد معنبر طناب
شد گهر اندر گهر صفحهٔ تیغ سحر
شد گره اندر گره حلقهٔ درع سحاب
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب
بال فرو کوفت مرغ، مرغ طرب گشت دل
بانگ برآورد کوس، کوس سفر کوفت خواب
صبح برآمد ز کوه چون مه نخشب ز چاه
ماه برآمد به صبح چون دم ماهی ز آب
نیزه کشید آفتاب حلقهٔ مه در ربود
نیزهٔ این زر سرخ حلقهٔ آن سیم ناب
شب عربیوار بود بسته نقابی بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آف
من نڪردم با وِیْ اِلّا لُطف و لین
او چرا با من ڪُند بَر عڪسْ ڪین؟
هر عَداوَت را سَبَب باید سَنَد
وَرْنه جِنْسیَّت وَفا تَلْقین ڪُند
مثنوی مولوی. دفتر دوّم. بخش ۸.
(منبع) و (منبع)
به قلم دامنه: به نام خدا.
ابتدا شرح ڪوتاه چهار مصرع:
«من نڪردم با وِیْ اِلّا لُطف و لین» : صوفی درین مصرع میگوید من با خادم خودم -ڪه او را پیِ ڪاری فرستاد- فقط مهربانی ڪردم و نرمی نمودم.
«او چرا با من ڪُند بَر عڪسْ ڪین؟» : صوفی خود جواب خود را میدهد و میگوید او
سلام
خر جانوری است که در ایران بسر میبرد و همچنین گورخر از جانوران بومی ایران است و نژاد خر از ایران به سایر کشورهای جهان رفت !
فرانتز آل تیم -ایران شناس آلمانی!
نمی شود از خر نوشت و یاد قصاید ناصرخسرو نیافتاد. ( گویا در ادبیات مکتوب بیشترین استفاده از این کلمه "خر" را ناصرخسرو برده البته در کنار کلمه "خرد")
یقینا شما هم میدانید مردانی بودهاند که در چهل سالگی متحول شدهاند و با اندیشه و خرد خویش،
بخوانید مُلَمَّع! که از واژه لُمعه میآید. لمعه پارهگیاهی است که بخشی از آن خشک است و بخشی تر. ترکیب «دلق ملمع» و «شرح لمعه» را هم شاید شنیده باشید که اولی به معنی جامهی تکهتکه است و دومی کتابی است مهم در فقه شیعه و تنظیم قوانین مدنی، که البته نویسنده نتوانست بفهمد وجه نامگذاریاش چیست.در اصطلاح واژگانی ملمّع چیزی است که از بخشهایی ممتاز تشکیل شده است و در اصطلاحی که اهل ادب به کار میبرند آمیختن زبانهای مختلف است، برای ساخت ترکیب
English | May 8th, 2019 | ISBN: 1080789960 | 243 Pages | EPUB | 0.36 MBSince its 2001 release, Nintendo's crown jewel, "Super Smash Bros. Melee," has inspired multiple generations of players to sustain a grassroots community. The Book of Melee is a deep dive into the universe of competitive Melee, gaming's greatest and most unlikely underdog story.In The Book of Melee, longtime Melee enthusiast and gaming journalist Edwin Budding covers the history of competitive Melee through the lens of its greatest legends, including "The Five Gods of Melee."Adam "Armada" Lindgren: The two-time EVO world champion, named the no. 1 Melee player of all time in 2017 and 2018.Joseph "Mango" Marquez: The two-time EVO world champion and most successful Melee streamer on Twitch, with over 5,000 subscribers.Juan
من در دهه هشتاد وارد وبلاگخوانی شدم. اون زمانها به شدت جملات قصار و آموزنده مد بود و نصف این نقلقولها از «دکتر علی شریعتی» نقل میشد. من که تو اون سن دهنم باز مونده از این حجم جمله پندآموز از یک نفر! شروع کردم به خوندن کتابهاش تا این جملات جمیل رو توشون پیدا کنم. از کتابخونه بابام کتابهای شریعتی رو برداشتم و تکتک خوندمشون. فکر کنم سوم راهنمایی بودم که حدود پونزده تا کتابی که ازش داشتیم رو خوندم اما جز تک و توکی از این جملات، چیز
من در دهه هشتاد وارد وبلاگخوانی شدم. اون زمانها به شدت جملات قصار و آموزنده مد بود و نصف این نقلقولها از «دکتر علی شریعتی» نقل میشد. من که تو اون سن دهنم باز مونده از این حجم جمله پندآموز از یک نفر! شروع کردم به خوندن کتابهاش تا این جملات جمیل رو توشون پیدا کنم. از کتابخونه بابام کتابهای شریعتی رو برداشتم و تکتک خوندمشون. فکر کنم سوم راهنمایی بودم که حدود پونزده تا کتابی که ازش داشتیم رو خوندم اما جز تک و توکی از این جملات، چیز
1. تا بجایى رسید دانش من که بدانم همى، که نادانمگر همىخواهى که بِفروزى چو روز هستىِ همچون شب خود را بسوزاین عبودیت ز عشق است و نیاز طاعت بىعشق مکر است و مجاز
2. به عطر گل خدارا بین که در گلزار میپیچد ز نیلوفر که عاشق تر که در گلزار میپیچدمخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد که در گُنبد ز بی عقلی صدا
درباره این سایت