نتایج جستجو برای عبارت :

پشت سایه ها می رقصند .

بساطِ دلبرانه ی اردیبهشت پهن شد …تازه به سرآغازِ عشق رسیده ایم …التهابِ عجیبی میانِ دلم برپاست …یک احساسِ متفاوت …یک بیقراریِ ناب … !انگار قرار است اتفاقاتِ خوبی بیُفتَد …بادهایِ بهار ، پشتِ شیشه می رقصند ،گل های باغچه ، بذرِ امید به دلم پاشیده اند ،انگار زمین و زمان ، مژده ی روزهایِ بهتری برایم آورده …اردیبهشت است …بویِ بهشت را می شود از هر ثانیه اش استشمام کرد ..حالِ خوبی دارم …قابلِ شرح نیست …دلم کمی قدم زدنِ جانانه در خیابان می خوا
مجموعه دو گانه جدید نویسنده(mahya1993) به نام "پشت سایه ها می رقصند ... " در انجمن رمان نویسی نگاه دانلود به صورت بخش به بخش (پست به پست ) نشر داده خواهد شد. 
لینک پروفایل نویسنده در این انجمن : 
http://forum.negahdl.com/members/87737/
منتظر یک شگفتی باشید ... 
تجربه سفر در پاییز
پاییز پادشاه فصل ها است. هوای دوست داشتنی و خیابان های باران گرفته و برگ هایی که می رقصند و می رقصند و طنازانه به زمین فرود می آیند. تجربه سفر در پاییز تجربه بی نظیری است که خاطرات به یاد ماندنی از آن به یادگار می ماند. پس چرا در پاییز سفر نکنیم؟ و چرا پاییز را برای مسافرتی به یاد ماندنی انتخاب نکنیم؟ در این مقاله درباره منافع سفر در پاییز برای شما بگوید. همراه اراول به پاییزی رنگارنگ سفر کنید. 
پاییز بهترین زمان برای سفر
معلم معنیِ اعجازِ با عشق اشت
دلیل و جرئتِ پروازِ با عشق است
به راز علم هر کس واقف آمد، گفت
معلم صاحب این رازِ با عشق است
اگر در راه دانش انتهایی نیست، بی شک
سر آغاز مسیر آغازِ با عشق است
به ساز علم می رقصند آنان که یقین کردند
قلم در دست او، یک ساز با عشق است
برای باغ گل، یک باغبان کافیست
معلم چون که انسان سازِ با عشق است
اگر در آسمان علم پر پر می زنی، یعنی
معلم باعثِ پروازِ با عشق است
#حمید_رفایی 
#روز_معلم_مبارک
@hamidrefaeipoem
نیکولا چندسال پیش در وبلاگش نوشته‌بود یکی از انگیزه‌های مسخره‌اش برای ازدواج این است که بتواند مستقلا برای یک نفر کیک درست کند. طنزش هم در «علم به مسخره‌بودن آن انگیزه» بود.
‏از حوالی هجده‌سالگی به قدرت رقص و هیجانی که حین رقصیدن از آدم خارج می‌شود پی‌بردم. وقتی در تولد یکی از دوستانم، چاقوی روبان زده را دادند دستم و گفتند تحویل Birthday Boy بدهمش ‌و جلوی ده دوازده نفر، سه چهار ثانیه -نه بیشتر- رقصیدم. دفعه بعدی که عاشق رقص شدم، زمانی بود که
تو از منی و از نوشته های من بلند شده ایسال ها پیشخوابِ تو را دیدم.خوابی که هیچ تصویر چهره ای نداشتو فکر می کردم او همان گمشده ی من استنیمه ی پنهانِ من‌‌‌...وقتی قلبم شیرین می شودو پروانه در عمق آن می رقصند،احساس می کنم گمشده ام راپیدا کرده امو آن غریبه ای که توی خواب های پولکی امنگاهی گرم داشت،تو بودی!فراموش مکن؛فراموشت نخواهم کرد!با تمام وجود آن را درک کنو هر از گاهی اگر وقتی پیش آمدبه نوشته هایم بیندیشو آن ها را زیر لب زمزمه کن.که از دلم بلن
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
ابن حمزه طوسی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:
١١٧ / ٦ ـ ویصدق ذلك ما رواه جابر بن عبد الله ، قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : « ما اعتصى علیّ أهل مملكة قط إلاّ رمیتهم بسهم الله » قلنا : یا رسول الله ، وما سهم الله ؟ قال : « علیّ بن أبی طالب ، ما بعثته فی سریة قط إلاّ رأیت جبریل عن یمینه ، ومیكائیل عن یساره وملك الموت أمامه فی سحابة تظله ، حتّى یعطی الله لحبیبی النصر والظفر ».
رسول خدا صلى ال
#شیر:
شیر می باید بود
در این جنگل
گربه ی دست آموز است
شیرِ در سیرک

#پیله:
پیله کرده ام
به دیدارت
زودتر به مقصد می رسند
پروانه هایی
که پیله می کنند

#دریا:
در نگاه ام دریا
آغوش تو است
و موجهایش، موهایت
که من
دل به دریای تنت زده ام.

#شب:
و من هر شب 
در اضطراب کودک درونم 
پاهای تاول زده ای را می بینم  
از دختران قبیله ام
که برهنه می رقصند
در سکوت غمگین شب

#بی خیال:
بی خیال
این دل
بی خیالِ تو نمی شود

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوس
 
کتاب تولد در لس آنجلس: یک نگاه خدا می تواند مسیر زندگی را تغییر بدهد. همراه شوید با یک تحول زیبا.
کتاب تولد در لس آنجلس : بهزاد دانشگر، عهدمانا
برزیل برای بسیاری نماد فوتبال⚽️ و هیجان است.برای بخشی از مردم، پله، زیکو و... نماد خوشگذرانی و عیش و نوش است و برای بخشی دیگر، رقص و موسیقی های تند و پر هیجان.
من از دسته ی دوم بودم. به خصوص وقتی که با یک اتفاق جدید در شهر «ریو دوژانیرو» آشنا شدم: «کارناوال رقص.»
از وقتی با این کارناوال آشنا شدم،بی تاب د
سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
در این
 
کتاب تولد در لس آنجلس: یک نگاه خدا می تواند مسیر زندگی را تغییر بدهد. همراه شوید با یک تحول زیبا.
کتاب تولد در لس آنجلس : بهزاد دانشگر، عهدمانا
برزیل برای بسیاری نماد فوتبال⚽️ و هیجان است.برای بخشی از مردم، پله، زیکو و... نماد خوشگذرانی و عیش و نوش است و برای بخشی دیگر، رقص و موسیقی های تند و پر هیجان.
من از دسته ی دوم بودم. به خصوص وقتی که با یک اتفاق جدید در شهر «ریو دوژانیرو» آشنا شدم: «کارناوال رقص.»
از وقتی با این کارناوال آشنا شدم،بی تاب د
من چارلی چاپلین هستم وقتی بچه بودی شبهای درازی بر بالینت قصه ها گفتم خواب که به چشمانم می امد . تعنه اش می زدم و می گفتم .اش ... برو  در رویای دختر خفته ام رویا می دیدم . دختری را می دیدم پری فرشته ای می دیدم که بر اسمان می رقصید و تماشاگرانی را می دیدم که می گفتند این دختر, دختر همان دلقک پیر است . بله امروز نوبت توست و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی این رقصها با صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به اسمانها خواهد برد . برو انجا هم برو !اما گاهی نیز به
ابتدا متن زیبایی که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشه رو بخونید:
"آلبر کامو:
خدا به انسان می گوید:
من خانه هستم ... ، در بزن.
با هم چای میخوریم و گپ میزنیم
تو سبُک میشوی ..و ..
و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم
و کاری میکنم تا دلت گرم شود.
لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی
می توانی همانطور که در حال چای خوردن هستی با من حرف بزنی
یا .. همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی
منهم از موزیک خوشم می آید
خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند،
به بعضی از آنه
آن تک‌ شاخه که بر تک درخت این دشت روییده را ببین. آرام آواز می‌خواند و نغمه‌هایش همراهِ نسیم به گوش رود می‌رسد. رود آرامش می‌گیرد و آن را بر پهنه آبی بیکران اقیانوس طنین‌انداز می‌کند. لایه‌ای از آب بر فراز آسمان اوج می‌گیرد و می‌بارد و می‌نشیند بر جان تک درختِ تک‌شاخه. دل‌درخت سبز و سبز‌تر می‌شود. برگ‌ها و سپس گل‌ها می‌شکفد و سمفونی رنگارنگی از روح درخت می‌روید. پروانه‌ها گرد درخت می‌رقصند و پرندگان هم‌آوا می‌شوند با آواز درخت.
#مرادریاب
رفتی،اما انگار دریا همچنان رو به روی من است!با همان موج هایی که دوست داشتی!با ماهیکه می درخشد میان سیاهی آسمانآنقدر نزدیک است خیالت به خیالممثل ستاره های چسبیده به افقو انگار،هر لحظه خواهد افتادچون فانوسی میان قایق ماهیگیران!
 
 
اینجاکنار ساحل،می رقصند امواج بر روی ساحلو نسیم‌ هایی که هشدار می دهند مرا:کنار ساحل،به صدای دریا گوش بده، تنها به صدا!
آدم ها،/همه این آشناها که می شناسیممی روند،و می روند چون موج ها،زندگی کوتاه است!و ب
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
محمد بن ابراهیم جوینی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۷۳- أخبرنی شیخنا الإمام نجم الدین عثمان بن الموفق [الأذكانی] بقراءتی علیه، قلت له: أخبرك والدی شیخ الإسلام سعد الحق و الدین محمد بن المؤیّد الحموئی قدس اللّه روحه إجازة،قال:أنبأنا شیخ الإسلام نجم الدین أبو الجناب أحمد بن عمر الخیّوقی رضی اللّه عنه إجازة قال:أنبأنا محمد بن عمر بن علی الطوسی بقراءتی علیه بنیسابور، أنبأنا أبو العباس أحمد ابن أبی
بعضی از مسئولان شهر بابل در ابتدا خبر حذف نام شهدا از کوچه های محله مذهبی حکیم آباد را تکذیب کردند. بعد که اسناد و تصاویر رو شد، گفتند که نمی دانستیم و در جریان نبودیم و بعدش هم گفتند اسامی شهدا را سرجایش بر می گردانیم و کی بود کی بود من نبودم و ...
فارغ از همه این بازی ها، تا زمانی که این وعده های شفاهی جامه عمل نپوشیده و اسامی حذف شده شهدا به جای اصلی خود بازنگشتند، اعتراض بچه های انقلاب ادامه خواهد داشت.
امید است این آخرین باری باشد که بعضی افر
برای این که رقص گوگل را متوجه شوید به مثالی که در ادامه زده می شود توجه کنید : از زمانی که بچه بودیم، بحث حذف شدن کنکور داغ بود، تا همین امروز که هنوز هم هر سال کنکوری داریم و کنکور می‌دهیم.
 
من همیشه به یک معضل بزرگ فکر می‌کردم، وقتی قرار است با معدل وارد دانشگاه شویم، اگر ۵۰۰ هزار نفر معدل‌شان ۱۹ باشد، کدام‌شان قرار است دانشگاه بروند؟
وقتی با رقص گوگل آشنا شدم، متوجه شدم گوگل به شکلی خلاقانه با این معضل دست و پنجه نرم می‌کند. به هر حال اگر
این روزها خیلی ذهنم شلوغ بوده... خسته ام... ذهنم خسته است... دلم می خواهد چند روز سکوت کنم... مراقبه کنم... با هیچ کس حرف نزنم... حرص هیچی را نخورم... قضاوت نکنم... به گذشته و آینده فکر نکنم... غرق همین لحظه اکنون بشوم... پشت پنجره بنشینم و چشم بدوزم به آسمان... به ابرها... چشم بدوزم به درخت موی همسایه که دوباره دارد برگهایش سبز می شود... دیگر انگار ظرفیت گفتن و شنیدن ندارم... دو تا کبوتر کنار هم نشسته اند روی لبه ی دیوار... شاخه های درخت هم در دست باد می رقصند... ه
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.
آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.
آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...
آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.
آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتف
یک شب به میخانه نرفتم. با فلانی به هم زدم و نرفتم. با رفیق شفیقم می نخوردم...
حالا با چشمان ضعیفم از دریچه‌ی کوچک  در میخانه، مستان را نگاه می‌کنم. پیاله پیاله می‌نوشند و می‌رقصند و می‌گریند و می‌خوانند و می‌خندند و از مستی یکی‌یکی هلاک می‌شوند. اولی که پرپر می‌شود دیگری با ولع لنگ‌لنگان خودش را و دهانش را به سر خُم لبریز از می نزدیک می‌کند.و چنان سَر می‌کشد که گویی طاقت دیدن افتادن قطره‌ای از آن بر کاشی‌های‌ فیروزه‌ایِ کف میخانه
باید... 
باید آن ها را ببوسیم 
اما حیف
ما بوسیدن در خیابان را یاد نگرفته ایم 
پروانه ها در خیابان ها می رقصند و باید...
باید با آن ها برقصیم 
اما حیف
ما رقصیدن در خیابان را بلد نیستیم...
پروانه ها با پیراهن های عنابی
با خال های نارنجی 
با شاخک های نقره ای
آواز میخوانند و ما را میخوانند
باید...
باید با آن ها بخوانیم 
اما حیف
ما تماشاچیانِ سیاه پوش همیشه ایم
آواز خواندن چه می دانیم؟ 
دسته دسته می آیند و باید... 
باید به آن ها «وه! چه زیبایید! »بگوییم 
 نوشتن برایم سخت شده همان‌طور که زندگی. بی‌ذوقی در خانه‌ی این جان بی‌داد می‌کند. قبل‌تر‌ها خودم را آدم خلاق‌تری می‌دانستم. الان مدت‌های زیادی است که شور و شنگ زندگی از این مغز بلااستفاده‌ی پرزگرفته‌ام رخت بسته و رفته. یک جاهایی دست من نبوده ولی آن‌جاهایی هم که دست من بوده با قدرت تمام کرکره را خودم پایین کشیده‌ام! با همه‌ی بیهوده این طوری بودنم، ولی اتفاقن یک حسن خیلی خوبی دارد که کمکم می‌کند عصا‌به‌بغل راه بیفتم و آن‌قدرها هم بی
 نوشتن برایم سخت شده همان‌طور که زندگی. بی‌ذوقی در خانه‌ی این جان بی‌داد می‌کند. قبل‌تر‌ها خودم را آدم خلاق‌تری می‌دانستم. الان مدت‌های زیادی است که شور و شنگ زندگی از این مغز بلااستفاده‌ی پرزگرفته‌ام رخت بسته و رفته. یک جاهایی دست من نبوده ولی آن‌جاهایی هم که دست من بوده با قدرت تمام کرکره را خودم پایین کشیده‌ام! با همه‌ی بیهوده این طوری بودنم، ولی اتفاقن یک حسن خیلی خوبی دارد که کمکم می‌کند عصا‌به‌بغل راه بیفتم و آن‌قدرها هم بی
هر چند بازی Ghost Recon Wildlands، تفاوت‌های بسیار زیادی با دیگر عناوین سری Ghost Recon دارد، اما بازی چند نفره بسیار خوب و به شدت سرگرم کننده‌ای است. اما اگر دوستان شما هر کدام به ساز خود می‌رقصند یا دوستی ندارید که با او بازی کنید، پس با استفاده از نکات زیر، از بخش تک نفره بازی لذت ببرید.
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم *

پست_سوم 
سلسله_مباحث_سبک_زندگی_اسلامی:
پدرومادر ها همه کاری می کنند؛ بعد تا یک چیز می شود، دنبال ذکر و دعا می گردند که خوب بشود.
چرا وقتی ازدواج می کنند دنبال آخوند نمی روند بپرسند که ازدواج چگونه باید برگزار بشود؟ می روند ازدواج می کنند، همه کاری می کنند؛ می زنند، می رقصند؛ خطا می کنند و بعد می بینید بچه مریض می شود؛ آنوقت تمام امامزاده ها می روند. از این امامزاده ها و دعاها چه می خواهند؟
بعد، این دعاها و امامزاده ها ج
محبوب من بیا.بگذار در خرابه ها گام برداریم،زیرا برف ها ذوب شده اند.زندگی از خواب برخاسته است و در میان دره ها و تپه ها،پیچ و تاپ می خورد.با من بیا تا رد پای بهار را در دشت های دور ببینیم.بیا،بگذار تا نوک تپه ها بالا برویم و موجی از جلگه های هموار و سبز رنگ را در اطراف خویش شاهد باشیم،زیرا بهار جذابیتی را که شبهای زمستان مخفی کرده بود،آشکار ساخته است.
درخت های هلو و سیب،چون عروسی درشب مقدس،آراسته شده اند.ارکیده ها،دست از غنودن برداشته اند.شاخه
 
روی فرشِ کثیفِ آسایشگاه نشسته‌ام و لیست کلینیک‌هایی که آگهی استخدام زده‌اند روبه‌رویم است. محمد اصفهانی توی گوشم می‌خواند و کانال‌های خبری از آهنگ ساسی‌مانکن می‌گویند. آن‌ورِ گوشی خانمی با صدایِ دست‌کاری شده - که واضحا تلاش می‌کند سکسی باشد - می‌گوید که همکار آقا نمی‌خواهیم. چند تای دیگر هم همین حرف را می‌زنند با این تفاوت که این آخری هیچ تلاشی برای سکسی شدنِ صدایش نمی‌کند. تصویرِ دخترانِ سورمه‌ای پوشی که با آهنگِ «جنتلمن» بالا
خرس خیاط نشسته است و خمیازه می‌کشد و همزمان گردنش را می‌خاراند. با پاهای دراز شد و باز از هم. لباس هایی که دوخته و در باد کولر می رقصند را نگاه می‌کند. با چشم‌های گرد و ناامید و خسته. این‌ تصویر ظاهری قضییه‌ی خرس خیاط است.
 از قیافه و پوسته‌ی هر کسی تا همین حد می‌شود فهمید یا دید. در واقع یک بچه این گونه همه چیز را می‌بیند. هر آنچه می‌بیند را کمال‌یافته می‌داند و تمام. غافل از اینکه در کُنه فرد چیزهایی است که یا باید به زبان آورده شود یا خود
روشن‌فکران مسلمان با واژه "اصلاح" تأمین معاش می‌کنند. به خصوص وقتی در پسِ این واژه اسلام قرار گیرد، چون در جهانِ امروز ترکیب "اصلاح اسلام" آهنگی بسیار سکسی دارد.روشن‌فکران اسلامی مانند بنیادگرایانِ مذهبی نیز مسحورِ قرآن هستند. وقتی تروریست‌ها در کتاب مقدس به دنبال توجیه خشونت خود هستند و آن را پیدا هم می‌کنند، روشن‌فکران اسلامی نیز به دنبال آیه‌های آشتی‌جویانه می‌گردند تا بدین طریق همزیستیِ مسالمت‌آمیز را نوید بدهند.هر دو دسته به ا
بوی خاک بلند می شود
باران است که محکم به شیشه ی ماشین می کوبد
هوای اینجا همیشه بغض دارد
انگار هر روز منتظر مسافری ست که بیاد که مدام شهر را اب و جارو می کند 
ترافیک شدید میشود سینی شیرینی و شربت است که دست به دست می چرخد
کاسه ی چشمانم داغ میشود ارام می بندمشان
کسی میخواند
السلام علیک یا داعی الله و ربانی ایات
باد می وزد
السلام علیک یا باب الله و دیان دینه
ریسه ها میان بادها می رقصند
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
باران از پنجره ی نیم باز به صور
بر گر فته از کانال انشا 21 برای
پیدا کردن انشا با هر موضوعی به کانال ما سر بزنید   
روزهای بارانی همیشه یک طور خاص‌اند. اصلاً همین که از خواب بیدار شوی و پرده را برای دعوت نور خورشید به خانه کنار بزنی و باران را ببینی، برای شروع یک روز پر از دل‌تنگی کافی‌ست!همین که ببینی آسمان گریه می‌کند و حسابی دلش گرفته یاد بغض کهنه‌ات می‌افتی؛ خصوصاً اگر اول بهار هم باشد. بهار و باران دو یار جداناشدنی‌اند و از ازل پیوندی مقدس با آسمان داشته‌اند. همین ک
بروس شوارتز، فکر نمی کنم که اسمش تا حالا به گوش هیچ کدوم از شما بیشعورها خورده باشه. ولی این اصلا مهم نیست.
اون یکی از بهترین عروسک گردان های دنیاست.
عروسک گردان ها معمولا وقت نمایش دست هاشون رو توی دستکش مخفی می کنند تا تماشاچی اون ها رو نبینه و حواسش به نمایش باشه.
اما بروس شوارتز از این کارها نمی کنه. بروس دست هاش رو به شما نشون می ده؛ برای این که نمایش هاش اون قدر محشره که بعد از یک دو ثانیه تماشاچی دست ها رو فراموش می کنه و محو بازی می شه.
دست
هم‌آن به‌تر که بی‌ریخت و بدونِ جذابیّت
و فقیر و گم‌نام و فراموش‌شده باشم، اگر بناست معیار خوب و بد و تایید و تکذیب و
بود و نبود و حال خوش و ناخوشِ من، آدم‌ها باشند. اگر قرار است صبح تا شب نگران این
باشم که مورد توجه و تایید و گوشه‌چشمِ هر غریبه و آشنا و عابر و شهروند و هم‌کار
و هم‌کلاس و هم‌سایه و هم‌وطن و هم‌نوع، قرار می‌گیرم یا نه، چه به‌تر که اصلا کور
و کچل و زمین‌گیر، در گوشه‌ی تیمارستانی ممنوع‌الملاقات باشم. اگر تعریف زنده‌گی و
ا
هم‌آن به‌تر که بی‌ریخت و بدونِ جذابیّت
و فقیر و گم‌نام و فراموش‌شده باشم، اگر بناست معیار خوب و بد و تایید و تکذیب و
بود و نبود و حال خوش و ناخوشِ من، آدم‌ها باشند. اگر قرار است صبح تا شب نگران این
باشم که مورد توجه و تایید و گوشه‌چشمِ هر غریبه و آشنا و عابر و شهروند و هم‌کار
و هم‌کلاس و هم‌سایه و هم‌وطن و هم‌نوع، قرار می‌گیرم یا نه، چه به‌تر که اصلا کور
و کچل و زمین‌گیر، در گوشه‌ی تیمارستانی ممنوع‌الملاقات باشم. اگر تعریف زنده‌گی و
ا
هوالمحبوب

چند ماه قبل بهار و زهرا را دیدم. زهرا
بلندتر و تپل‌تر از دو سال پیش شده‌بود، بهار اما لاغر‌تر و کشیده‌تر. زهرا
به شوخ و شنگی همان وقت‌هاست، بهار هزار برابر آن سال ها عاقل‌تر و
پخته‌تر. دو سال پیش هر دوشان شاگرد من بودند، بهار تیزهوشان قبول شد و
زهرا نمونه‌دولتی. درباره‌ء فلسفه‌ء این مدرسه‌ها و فشاری که روی بچه‌ها
هست نمی‌خواهم صحبت کنم. دربارهء ظلمی که به تک‌تک شان کرده‌ایم هم حرف
نمی‌زنم. از دور معلم خوبی به نظر می‌رس
قصد ندارم دیگر ازآن  پراکنده‌ها
اینجا پست بگذارم، مگر اینکه واقعا دندان‌گیر باشند و به حال ربط داشته باشند. حرف‌های
دیگری هم هست.

رها شدم. رها شدم از پراکنده‌ها. نمی‌خواهم پَرکنده باشم و با درد زخم‌های
قدیمی، بالا و پایین بپرم. نمی‌خواهم در تاریکی اتاقم حبس شوم. دو ماهی شده توی
آینه نگاه نمی‌کنم. و به تو.  اعتراض می‌کنم
راحت‌تر. بازیگری راه رفتن روی یک طناب لغزان است، یک طرفِ پرتگاه ش، توجه تماشاگر
است و طرف دیگرش فرورفتن در نقش. گمان م
 
من دستانم را دراز کردم و عاجزانه از تو خواهش کردم که دستانم را بگیری. تو همیشه همان جا می ایستادی و نگاه می کردی که چگونه موهای من در هوا می رقصند و تو تنها و تنها آن نیشخند آزاردهنده را تقدیدم من می کردی. زمانی که دستانمان در کنار یکدیگر جا می گرفتند من نفسهایم درون سینه ام حبس می شدند تا زمانی که تو بروی و مرا با تمام کمبود های تنها بگذاری. من دوست داشتم زمانی که سرت را بر روی میز می گذاشتی و چشمانت را می بستی در گوشه بنشینم و به چهره ات نگاه ک
شعر در مورد غصه
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد غصه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است اینکه گوید بدلی ره است دلرا
دل من ز غصه خون شد،دل او خبر ندارد.
شعر در مورد غصه نخوردن
خواب می دود برای نشستن در چشمانت،
من غصه می خورم!
کلمات می رقصند وقتی طعم لبهایت را می چشند،
من غصه می خورم!
دکمه ها به خط می
من دستانم را دراز کردم و عاجزانه از تو خواهش کردم که دستانم را بگیری. تو همیشه همان جا می ایستادی و نگاه می کردی که چگونه موهای من در هوا می رقصند و تو تنها و تنها آن نیشخند آزاردهنده را تقدیدم من می کردی. زمانی که دستانمان در کنار یکدیگر جا می گرفتند من نفسهایم درون سینه ام حبس می شدند تا زمانی که تو بروی و مرا با تمام کمبود هایم تنها بگذاری. من دوست داشتم زمانی که سرت را بر روی میز می گذاشتی و چشمانت را می بستی ، در گوشه ای بنشینم و به چهره ات نگ
تصاویر زیبا از ایران زیبا ببینیم و به گوشه و کنار میهمن‌مان سفر کنیم
  
ایران چهارفصل است. جاذبه‌های فرهنگی، تاریخی، طبیعی و عشایری را یک جا دارد. دیدنی‌های ایران کم نیست! با مجله گردشگری دلتا همراه باشید. تا با هم تصاویر زیبا از جای جای ایران ببینیم. زیبایی و حس خوب این تصاویر تقدیم به همراهان صفحه گردشگری دلتا.
اینجا شربت خانه ایران مال در تهران است.  بعد از روی کار آمدن اسلام در ایران، شراب‌خانه‌ها تغییر کارری دادند و به  شربت خانه تبدی
هو القائم
 
بلند شو ... که حالا زود باید این خانه را آب و جارو کنیم ... نمی بینی دیر شده است ؟ بلند شو ... که زودتر باید ستاره ها را بچینیم و تزئینشان کنیم ... باید زودتر مهتاب را دعوت کنیم که بیاید ... بلند شو ... که باید این اشک ها را دانه دانه از روی صورت هایمان پاک کنیم ... و با آن قلموی قرمز رنگ، شیرین ترین لبخند تاریخ را نقاشی کنیم ... باید پلی بسازیم از ستاره ها، یا قایقی از رنگین کمان، که باید گذر کرد از این دریاهای طولانی ... بلند شو ... بیا پرهایمان را
بعد از سه روز جاده‌های روستا را باز کرده بودند. سر صبح بولدوزر آورده بودند و جاده‌های آسفالت روستا را برف‌روبی کرده بودند. کلی به راننده‌ی بولدوزر شیتیل داده بودند و او را از جاده‌ی اصلی آورده بودند به جاده‌های روستا.
خیلی از درخت‌ها تاب نیاورده بودند و زیر بار برف خم شده بودند. تمام شالیزارها تا به انتها، تا جایی که چشم کار می‌کرد یکدست سفید بودند. قد برف تا سینه می‌رسید. توی راه‌باریکه‌ها و پاکوب‌ها همه با چکمه رفت و آمد می‌کردند. خی
.
من از چه با تو بگویم؟
از خنده‌ی تلخِ این صفحه‌ی تقویم،
که طوفانِ حادثه‌ها، حتّی، ورقش را تازه نمی‌کند؟
حالیا،
ای ثانیه‌های نگران،
به پیوستگی سردتان قسم،
که چیدن مرثیه‌ها در سبدِ تقدیر زمان،
اجبارِ خودساخته‌ی شب‌های دل‌تنگی من نیست!
.
•••••••
.
من از چه با تو بگویم؟
از هجومِ بی‌رحمِ اگرهای بی‌دلیل،
در دلِ مرور خاطراتِ هر شب‌مان،
که باور به رسیدن را، مکدّر می‌نمود؟
حالیا،
ای عاشقانه‌ترین قسمتِ کلام،
به التماسِ شب‌های دور از تو
شعرِ جاری در نقاشیِ فیلم___مستند #ای_بی_سی_افریقا سفر عالیجناب و گروه‌اش به افریقا است. مستندی که دیدن‌اش دل می‌خواهد! مرگ کودکی را می‌بینیم که در پارچه‌ای سفید (چیزی شبیه کفن!) کادوپیچ می‌شود و تحویل مردی داده می‌شود تا با دوچرخه‌ی ۲۴ چینیِ خود، او را ببرد؛ شاید برای خانواده‌اش، و یا خاکِ گور!این مستند پیرامون کودکان افریقاییِ مبتلا به ایدز است. فقر، چیزی که از سر و کولِ فیلم بالا می‌رود. کودکانی با لباس‌هایی مُندرس و خانه‌هایی رو به ز
موضوع: پنجره من
خورشید با حسادت به اینکه غرق محیط اطراف شده‌ام، از منتهی‌الیه بالا سمت راست، در چشمانم می‌تابد و سعی می‌کند تا تنها خودش در نگاهم جلوه‌گر باشد. اما نمی‌داند که هرچه بیشتر نور پراکنی کند، زیبایی این وسعت نامنتها را دوچندان می‌کند.
کوه‌های تنها یا رشته‌ای که دور تا دور، از افق دور دست در لابلای یکدیگر صف کشیده‌اند و جلو می‌آیند، به اطراف نگاه می‌کنند و از اینکه تمام کران هستی زیر پاهاشان قرار گرفته، احساس غرور و خودستا
آرام شده ام. خنده را یاد گرفته ام. یعنی سعی میکنم یادش بگیرم. به همه چیز، به همه کس، همیشه...
به همکلاسی هایم میخندم. به استرسشان، به اشک هایشان، به دلخوشی هایشان.
به معلم ها، مادر پدرها، پسرها، همه ی آدم ها. به نقش هایی که بازی میکنند. به غم و شادی و عصبانیتی که از زیر پوسته ی بیرونیشان گاهی بیرون می ریزد.
به عقده هایشان که قوه ی حقارتشان را با تحقیر دیگران تشدید می کند.
می خندم. آرامم.
وقتی دو روز تعطیل میشوی چه کار میکنی؟ خوشحال میشوی؟ برای از دس
یک:
می دانم که اگر باز گردم از تو ...
عشق بزرگتری دارم ...
هنوز خدای منتظر است!...
دو:
بهاررا ریختم توی چشم های تو ...
یکهو سبزو آبی شد ...دنیائی که داشتیم...
سه:
بین پل ها ...
جاده ها ...
ایستادن ماه !...
مرایاد تو می اندازد ...
که بی اندازه ..." ماهی"!

" شهید بابک نوری هریس"
چهار:
کشتی و تمام شدم از عشق و غمم نیست ...
آن زندگی قبل که دردست شما بود ..." صفا بود"!
پنج:
موهایت را بخشیده ای به آب ...
که موج موج برود ...
که چی بشود:
مشکی آبی!
شش:
مزار شش گوشه ات را درون خویش زائرم ...
با پلیور زرشکی نشسته روبه‌روی من. می‌گویم اون‌‌جا هنوز سرده؟ جواب می‌دهد من سردمه. چرا تاریکه اتاق؟ نمی‌بینمت. چراغ مطالعه را روشن می‌کنم. بدون حرف همدیگر را تماشا می‌کنیم. دست می‌گذارم روی صفحه‌ی تلفن، پیوند ابروهایش را باز می‌کنم. 
وقتی شرایط عوض می‌شود باید روش‌هایمان را تغییر بدهیم، ما تغییر می‌کنیم و آن‌چه میان ماست از دست می‌رود. شاید تنها، نگرانی من باشد ولی چیزی را نمی‌شود متوقف کرد و بعد سر فرصت ادامه داد. سکوت و فاصله‌ه
انسانها می خواهند روابط صمیمی برقرار کنند. دوست داشتن و دوست داشتن بودن چه در یک رابطه طولانی مدت برقرار باشید و چه در اولین ماههای فوق العاده عشق جدید ، انجام برخی از امور معمول برای حفظ روابط فقط ایده خوبی است. در حالی که هر رابطه منحصر به فرد است ، چند روش آزمایش شده و آزمایش شده وجود دارد که غالباً می توانند به تقویت هر رابطه کمک کنند. از این نکات اهداف روابط استفاده کنید تا به سطح بعدی بروید و پیوند خود را قوی تر کنید. و حتی اگر آنها برای او
:)
پسرای بنگتن دو هفته میرن امریکا برای یادگیری هیپ هاپ که معلم هایی دارن :)
توی قسمت اول پسرا پاشونو میزارن امریکا و تفریح میکنن و بازی میبینن میرن لب دریا و... و نصف شبی میدزدنشون میبرنشون جایی که باید برن :)
وای فقط قیافه ی هوپی وای معرکس ینی ترس و تعجب و یک میام برات خاصی توی نگاهاش بود.
اولین معلم شون خولیو بود بی اعصاب به نظرم با اون موهاش :/
وای فقط رفتار ته ته برگشته بهش میگه بترکونیم واااااای خدا چرا اینقدر این بشر کیوته ینی دوبربار عاشقش
سلااااااام سلااااام سلاااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که جمعه ظهر شاه گل اینا رفتند و دیروز ما خودمون اومدیم این خونه و پیمان یه خرده هال و زیر زمین و اتاقارو جارو کرد و خاک و خلاشو برد ریخت بیرون و بعدش شیشه بره اومد شیشه هارو انداخت و رفت سیم کش هم اومد دو تا سیمو یادش رفته بود لوله خرطوم بندازه و بذاره لای دیوار(زیر داکت بودند یکیش مال چراغ راهرو بودو اون یکی هم مال آیفون بود) اونارو انجام داد و رفت و دوباره پیمان مشغول تم
همه سیاستمداران می دانند که در تاریخ مشروطه، و قبل از ان چه خیانتها که به ملت ایران نشد! و چه استانهایی از ایران جدا شد. موضوع خاک و وسعت آن بحث مهمی است، ولی از ان مهمتر ساکنان این خاک ها هستند. وقتی که روسیه سابق برگرجستان یا آذربایجان، مسلط شد اولین کار انها پرده دریدن از پرده نشینان بود. آیا ناموس یک مسلمان یا یک شیعه، که به دست یک قزاق روسی یا انگلیسی، آلوده دامن می گشت، رگ گردن هیچ غیرتمندی متورم نمی شد؟ علی ع که حاکم بزرگترین کشور های دنی
 
نه این‌که این جنس حرف‌ها برایم مهم باشد. نه، واقعا نه، ولی برایم جالب بود که در کتابی خواندم یکی گفته کسی در کتابی دیده یکی از صاحب‌نظران نقل کرده که گفته‌اند بنا بر بعضی پژوهش‌های معتبر برای فرهنگ پانصد تعریف برشمرده‌اند. و نیازی به گفتن نیست که با وجود این هنوز هم هیچ‌کس نمی‌داند فرهنگ چیست؛ زیرا معلوم است که هر چه درباره یک موضوع بیشتر بحث و بررسی کنند و نظریه بدهند، نتیجه‌ای ندارد جز اینکه آن مادرمرده مبهم‌تر شود و این امر نشان م
  نشستم توی تراس و دارم مینویسم.. میز کار همسر رو آوردم، صندلی هم که همیشه توی تراس هست. نذاشتم مغزم بکن، نکن برام ببارونه! میزو نیار، سخته، سنگینه، تو اتاقت بنویس و ... همه شو پس زدم و میزو گذاشتم توی تراس.. دارم حال بی نظیری رو تجربه میکنم. صدایِ خوشِ پرنده ها، سقفی از آسمونُ ابر، نسیمی خوشُ تازه و پرتوهایی از آفتاب که روی پوستم می رقصند.. حس میکنم تویِ طبیعتی جذاب دارم مینویسم! حسِ آن شرلی بودن بهم دست داده، خدا به داد برسه، با پرحرفی، سرتونو در
این ساختمان همیشه و همیشه مورد توجه گردشگران بوده و همواره صفی طولانی برای خرید بلیت آن بسته شده است.



آسمان‌خراش‌ها معمولاً در هر شهر یا کشور، از نشانه‌های پیشرفت آن هستند. حتی وقتی عکس برخی شهرها را می‌بینیم، از روی برج‌های زیبای ساخته‌شده در آن می‌توانیم بفهمیم تصویر متعلق به کدام شهر است. فکر می‌کنید بلندترین برج جهان کجاست؟ از بین برج خلیفه دبی و برج‌های دوقلوی مالزی یا برج امپایر استیت نیویورک، کدام‌یک بلندترین یا معروف‌ت
حتما کلیک کنید رمانکده آغداشلو  
             
 جملات و پاراگراف ها ی بهتر           
شهربانو واثق پنسیلوانیا . 
 
.
زیادی خوب بودن، خوب نیست
زیادی که خوب باشی دیده نمیشوی
میشوی مثل شیشه ای تمیز
کسی شیشه تمیز را نمی‌بیند
و همه به جای شیشه، منظره بیرون را نگاه میکنند
(سیمین بهبهانی)
._____ _ __________________________________________________
. عیب زندگی اینه که هرچی بیشتر می‌گذره
دایره کسانی که میشه بهشون اعتماد کرد کوچیکتر میشه . 
سمیرا پایبندی اصل  
_____________________________________
نگاهی به جوکر ساخته تاد فیلیپس
نقد فیلم جوکر؛ قتل با لبخند!
فیلم سینمایی جوکر به تاریخچه ی شکل گیری شخصیت جوکر می پردازد و اتفاقات این فیلم در دهه ی هشتاد میلادی و در شهر گاتهام جریان دارد. این فیلم داستان آرتور فلک را روایت می کند که یک کمدین شکست خورده است و اتفاقاتی باعت می شود که باعث می شود او ... فیلم جوکر در سال 2019 ساخته شده است. این فیلم محصول آمریکا و کانادا و در ژانر اکشن و هیجان انگیز می‌باشد در فیلم واکین فینیکس، رابرت دنیرو و زازی بی
از دو ماه قبل دنبالش بودیم. روز جهانی مهاجران را می‌گویم. همفکری کرده بودیم. ایده زده بودیم. اولین بار بود که در طول ۴۰سال گذشته می‌خواستیم در وسعت یک شهر به مهاجران پرداخته شود. حتی به مهاجران خارج از ایران هم فکر کرده بودیم. این که به مناسبت این روز یادی هم از آن‌ها بشود.  مهاجران بازگشته به وطن بعد از چند سال هم خودشان یک ژانری‌اند. به آن‌ها هم می‌شد پرداخت. هر جور فکر می‌کنم مهاجرت خودش یک رشته‌ی دانشگاهی است. هر چه به مرحله‌ی اجرا نزد
گزیده هایی از کتاب "بر جاده های آبی سرخ" نادر ابراهیمی:
◊◊◊◊◊
گوش کن عبدلله گوش کن و فراموش مکن! خدام خائنان، کثیفتر از خود خائنان هستند . بازویی که از مغز اطاعت میکند ، اگر نباشد ، مغز ، فقط فرمان عربده جویی خواهد داد. دهان هم اگر نباشد چه بهتر.
عبدالله! این حکام نیستند که به ملت ها خیانت می کنند ، این آمران حکام هستند که از ملت اند و پشت کرده به ملت . یک ستاره ی دریایی بدون آن همه بازو یک لاشخور بدون آن بالها و منقار ، یک تیرانداز بدون تیر ... این
میدان نقش جهان شب‌هایی دیدنی دارد. فکرش را بکنید یک میدان مستطیل که حوض بزرگی وسطش باشد و همه نورها بر روی سطح آب برقصند.



دوستی به اصفهان سفر کرده بود و پس از بازگشت تمام میدان نقش جهان را تعریف کرد. گفت:
«باورت نمی‌شود میدان نقش جهان دقیقاً شبیه قلب اصفهان است. همه در جنب و جوشند. یا تفریح می‌کنند یا خرید، یا به رستوران می‌روند یا درشکه‎سواری می‌کنند.»



«چهار گوشه‌اش پر از دیدنی‌های متفاوت است. معماری فوق‌العاده دارد. با سواری خو
 
از تحریکات کرونا:
کاش لحظه یی بخوابم و کنار ساحل بیدار شوم در یک کلبه ی مخفی وقتی که جنگ تمام می شود و پرچم های سفید صلح بر فراز کشتی ها می رقصندپا برهنه بر شن های نرم ساحل می دومدر آن هنگام خورشید طلوع کرده مرغان دریایی به همراهی نسیم ملایم آواز می خوانندبعد از ماه ها به جای صدای دریا ،محو آبی خروشانش باشم و قامت آشنایی از دور نامم را زمزمه کندچشم های ناباورم و پاهای لرزانم دستانی که برای به آغوش کشیدنش رها شده اند پس از ماه ها اسارت و ترس و ج
موسیقی سلامت و کارایی مغز شما را از جنبه‌های زیادی بهبود می‌بخشد. موسیقی می‌تواند شما را باهوش‌تر، شادتر و خلاق‌تر کند. دانشمندان می‌گویند، گوش دادن به موسیقی برای شما خوب است، اما نواختن موسیقی از آن هم بهتر است! شواهدی درباره این موضوع را در دو بخش در مجله پیانو باربد بخوانید. مطالبی که در ادامه می‌خوانید از سایت‌های معتبر مقالات علمی انگلیسی استخراج شده و به شکل ساده و بسیار خلاصه ارائه می‌شوند. این مطلب علاوه بر اینکه برای عموم ک
۱۰ فیلم عاشقانه که باید دید
در سری مقالات ۱۰ فیلم عاشقانه که باید دید سعی میکنیم هر چند وقت ۱۰ فیلم در ژانر رمانتیک و عاشقانه را معرفی کنیم که هم ارزش دیدن زیادی دارند و هم شما از دیدن آن ها  و هم ما از معرفی کردنشان پشیمان نشویم.
از اونجایی که هیچ مقاله ای کامل نیست از شما میخوایم با نظرات خودتون فیلم های دیگه رو معرفی کنید و یا مقالات خودتون رو در گروهای فروم با بقیه به اشتراک بگذارید.
در ادامه ۱۰ فیلم برتر در ژانر عاشقانه را از دیدگاه سایت یک
معنویت از واژه لاتین اسپیریتوس به معنای نقش زندگی یا "روشی برای بودن" و تجربه کردن است که با آگاهی یافتن از یک بعد غیر مادی به وجود می آید و ارزش های قابل تشخیص، آن را معین می سازد. این ارزش ها به دیگران، خود، طبیعت و زندگی مربوطند، و به هر چیزی که فرد به عنوان غایی قلمداد می کند، اطلاق می شوند."به نظر می رسد که مشخصات عمده تجربه های معنوی و مذهبی انسان، در اشتیاق او نسبت به یک واقعیت فرامادی نمایانگر می شود و این اشتیاق غالبا در اوایل دوران کودک
کشمیر در قفس، 13 آگوست 2019
سفر ناتمام ما در کشمیر پنج روز طول کشید(نهم تا سیزدهم آگوست 2019). بازدید ما از کشمیر در نهم آگوست آغاز شد. سفر ما، چهار روز پس از به تعیلق درآوردن لایحه های 35الف و 370 و تقسیم شدن جامو و کشمیر را به دو منطقه ی جدا از هم، شروع شد.  وقتی در نهم آگوست به سرینگر رسیدیم. فهمیدیم که شهر در سکوت است و حکومت نظامی در همه وجود دارد.  نیروهای نظامی هندی، به صورت گسترده در همه جا هستند. حکومت نظامی که از 5 آگوست شروع شده بود هم چنان ادامه
    خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی فرزند بهاءالدین معروف‌ترین شاعر عارف قرن هشتم و یکی از چهار تن از بزرگترین شاعران ایران است که معروف جهان شده‌اند. در باب این استاد فناناپذیر و بی‌نظیر که او را لسان‌الغیب و ترجمان‌الاسرار لقب داده‌اند اشارتهائی در بسیاری از کتابها مانند تذکره‌الشعراء دولتشاه سمرقندی که بعد از فوت اوست تا مجمع‌الفصحا و ریاض‌العارفین تألیف رضاقلی خان همه مشتمل بر نام و شرح مختصری از حالات وی ‌می‌باشد ولیکن هیچ

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها