نتایج جستجو برای عبارت :

من عاشقش نیستم

شما بگید بهم. من نمی تونم عاشقش نشم وقتی با همدیگه سر تخت تیمارستانمون بحث می کنیم و هر کدوممون می گیم که تخت کنار پنجره رو می خواییم؟ من نمی تونم عاشقش نشم وقتی دقیقا نیم ساعت بخاطر همچین چیزی دعوا می کنیم و آخرش انقدر می خندیم که نفسمون بالا نمی آد؟ من نمی تونم عاشقش نشم. نمی تونم. نمی تونم.
عصری یه جا خوندم نوشته بود : ادم اول باید طرفشو بشناسه بعد عاشقش بشه ! اگه اول عاشقش بشه دیگه هیچوقت نمی تونه بشناستش !
بنظرم حرف درسته !!!!
اونقدر مطلب برا اپ  کردن دارم ( البته بغیر اونایی که نادیدشون گرفتم ) شاید باالا ۵۰ تا تیتر یاد داشت کردم واسه نوشتن ! و هنوز تو صف هستن
شاید بعضیشو تو یه سری شلم شومبا جمع و جور کردم 
اون  روز مسیرم افتاد به یه خیابون و دوتا پست خاطره ای تو قدم زدنام جور شد ، مال قبل عیده چیزایی که ننوشتمشون 
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
فکر کنم عاشقش شدم!امروز همه‌چی به هم گره خورد، خواب موندم و سرویس دانشگاه هم دیر رسید. یعنی ساعت ۷ و نیم می‌خواستم برم دانشگاه، شد ساعت ۹ و ۲۳ دقیقه. اتوبوس حرکت کرد و آهنگی که دیشب رضا برام تلگرام کرده بود رو گذاشتم گوش کنم (صداش کنی - شاهین بنان). تا اینکه یکی بدو بدو اومد سمت اتوبوس و من فقط شال سبزش رو دیدم. سوار شد و شاهین بنان خوند "صداش کنی فقط بگه جانم، نگاش کنی بگه دوسِت دارم".فکر کنم عاشقش شدم!من به عشق توی یه نگاه اعتقاد دارم. هرچی هم که
یکی بود یکی نبود ، زیرِ گنبدِ کبود
اونکه عاشقش بودم ، اما عاشقم نبود
یکی بود که الآن نیست ، میدونم نگران نیست
اما من حالم بده ، توو قلبم ضربان نیست
رفتی و تنهایی یقمو گرفت
دنیا شاید ازت حقمو گرفت
نیستی و هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه
صفر ضربدر هر چی بشه بازم میشه صفر
نردبون بودم که واست پله شدم
حالا برگشتی میگی که ازت زلّه شدم
تقصیرِ منه پَر و بالت دادم
پریدن بلد نبودی خودم یادت دادم
یکی بود یکی نبود ، زیرِ گنبدِ کبود
اونکه عاشقش بودم ، اما عاشقم نبو
خوش به حال اونایی که سخت نمیگیرن و هرکی به پستشون بخوره که بنظرشون یه ذره معیارهای همه پسند جامعه رو داره عاشقش میشن و باهمون ادامه میدن
دوس دارم از یه نفر خوشم بیاد
خسته ام از اینکه هرکی دور و برمه اونی نیست که من عاشقش باشم... دوس دارم دوسش داشته باشم.. فقط اون نباشه که دوسم داره... پس دل خودم چی؟ 
نمیخوام فقط ازدواج کنم واسه رفع تکلیف... شاداب تو همچون ازدواجی میشه یه دیکتاتور..  جالب اینجاس هرچی bossy تر هم رفتار میکنه،  بیشتر دوسش دارن.. انگار جذ
دیشب هم اتاقیم حرف هایی زد ک ب شدت منو متعجب کرد!
دختر 31 ساله داره بهم میگه ک با ی پسر 22 ساله اینترنتی آشنا شده و داره میره سر قراار و پسره عاشقش هست!! ینی داریم اصلا؟! پسره ی شهر دیگه س-سال سوم لیسانس. هم اتاقی من دکتری فلسفه داره و داره ارشد مجدد میخونه تو رشته روانشناسی!
انقدر راحت کلمه عاشقم شده رو ب کار می برد ک شاخ هام زده بود بیرون. هر شب ساعت 7 میره پارک لاله. میگفت شب ها اونجا بهتر درس میخونم. ولی دیشب کاشف ب عمل اومد ک اونجا با ی جمع پسرها دو
خیلی ها میشناسنش وقتی که اسم اون میادغم تو دلاشون میشینه دوستش دارن خیلی زیاد
وقتی کسی تشنه میشه وقتی کسی آب میخوادوقتی که سیراب میشه فقط یه اسم یادش میاد
بهش میگن امام حسین امام خوب و مهربونامامی که بچه هاشو هدیه داده به آسمون
کاش که ما بچه ها بودیم باهاش تو کربلا بودیمتو روز عاشورا بودیم کاش هممون اونجا بودیم
امامی که گفته روی حق کسی پا نذاریدرفیق نیمه راه نشیم هیچ کسو تنها نذاریم
وقتی شنیدم که امام واسه خدا جونشو دادبدجوری عاشقش شدم چطور
درد دارم، روان که دچار بی‌دردی می‌شود تن تلاش می‌کند جای خالی‌اش را پر کند.
معده‌ام درد دارد و من دچار هزیانم
از طرفی تنم عرصه تقابل قهوه‌ها و قرص‌هاست‌.
م کاش دوستم می‌داشت... ۲۱ سالش است و نمی‌توانم عاشقش شوم اما مهر می‌خواهم ...
من اما می‌دانم که روزی، نه چندان دیر، لابلای بیهودگیِ روزها و بی‌فایدگیِ شب‌هایم، مجبور خواهم شد همان کلماتی را برایت بنویسم که "احمد عارف" برای "لیلا"ی دوست‌داشتنی‌اش نوشت: پس می‌خواهی ازدواج کنی؟ حتما عاشقش شده‌ای. امیدوارم خوش‌بخت بشوی." تف....
امتیازش در IMDb اینه: 8.4/10
۳ فصل سریال رو در ۲ روز دیدم و باعث شد خودمو مجبور کنم یه جلسه اناتومی بخونم!:))
حقیقتشو بگم دیروز میخاستم بیام و درموردش صحبت کنیم... ولی صبر کردم! یه بلاگری هست ک از نظر من عادم حسابیه... این سریالو پیشنهاد داده بود و پوستر های جذابی داره، همین باعث شد ک ببینمش... فصل اول رو هم ۴۸۰ دانلود کردم ک ببینم خوشم میاد یا ن... ولی عاشقش شدم! حقیقتا عاشقش شدم:)
سریال اسپانیاییه و از نتفلیکس پخش شده... من دوبله انگلیسی داشتم برا فصل اول و
امروز صبح زبان داشتم ....چون درصد زبان تو کنکور زیر ۷۰ بود باید زبان پیش برمیداشتم و این واحد پاس بکنم ....
کلاس فوق العاده بود ...چقدر استادش هم  دوست داشتنی بود من که عاشقش شد...
ساعت ۴ تا ۶ کامپیوتر داشتیم ..... بسی خسته کننده بود .....
پ.ن :  دانشگاه چقدر عشق
دوست ندارم دوران دانشجویی تموم بشه ....
سلام
اسم من مریم است. اردیبهشت امسال 34 سالم شد.
من مهندس کامپیوترم و کارم برنامه نویسیه. حدودا 10 ساله دارم کار میکنم.
فوق لیسانس کامیپوتر ، عاشق درس خوندن (البته 3-4 ساله عاشقش شدم :D )
  واسه سرگرمی تصمیم گرفتم این وبلاگ را درست کنم.
و بعضی روزها بیام حرف دلم را بنویسم.
امیدوارم 100000000 تا دوست مجازی خوب اینجا پیدا کنم.
یه چالش کوچولو
بیاید تو کامنتا توش شرکت کنید
اول سه تا چیز که به نظرتون همه عاشقشن، اما شما یا ازش بدتون میاد، یا در اون حد عاشقش نیستین. اول خودم: نوتلا، بوی قهوه، Liam payne :|
 دوم هم سه تا چیز که فکر می‌کنید همه انجامش دادن اما شما نه. خودم: هیچ وقت شلوارک کوتاه نپوشیدم، هیچ وقت فن‌گرل نبودم، هیچ وقت got ندیدم.
پ. ن. کامنت ناشناسم فعاله:)
پ. ن. دو. خسیس نباشید، شرکت کنید. 
تا قبل از اینکه عاشقش بشم، هیچ آرزویی نداشتم، وقتی شناختمش و شیفته اش شدم تازه فهمیدم آرزو یعنی چی و واسه اولین بار یه آرزو کردم... حالا همه آرزوم شده بخشش و گذشت او. کاشکی زمان به عقب برمیگشت، کاشکی بیشتر قدرشو میدونستم... حالا که از چشمش افتادم، تازه فهمیدم بودنش چه نعمتی بود و نبودنش چقدر دردناک...
ظرف آجیل را جلوی بچه ها گذاشتم که مشغول تماشای تلویزیون بودند‌. بهار و امیر هر دو بادام هندی دوست دارند و سر بادام هندی ها دعوایشان شد‌. آجیلها را در دو ظرف تقسیم کردم و به هر کدامشان ظرفی دادم. بهار صدایم کرد و یک دانه بادام هندی به من داد و گفت: بخور مامان! عاشقت میشه
+ منظورش عاشقش میشی بوده قطعا
از اینکه فهمیدم عاشق جزئیاتم خوشحالم
خیلی فرق داره بدونی عاشق جزئیاتی یا ندونی
اگه ندونی و بازم عاشق جزئیات باشی شاید واقعا عاشقش نباشی. شاید فقط بتونی یه روزی عاشقش باشی. وقتی ندونی نمی دونی باید صبر کنی، وایسی و تمام بخش ها و جزئیات رو درونت ثبت کنی. 
اما فکر کنم قبل از ۸ سالگی می دونستم
تا ۸ سالگی همه چیزو می دونستم 
تا ۸ سالگی زندگی یه جور دیگه بود 
بعد از اون مثل درختی که باغبون اشتباهی جاشو عوض کرده باشه، خشکیدم و آفت زدم. 
اینو نگفتم از
سلام به بیانی های عزیز!
عیدتون مبارک باشههه ایشالا امسال بهترین سال زندگی تون باشه^_^
خب خب امسال من سال رو با آبله مرغون شروع کردم و جای دشمنانتون خالی سوختم و درد کشیدم
حالا اشکال نداره ایشالا از این به بعدش رو میترکونم و حسابی درس می خونم
تمام چیزایی که قراره منو از درس دور کنه کنار گذاشتم 
فقط یه چیز بگم یخ نفر بود که گفتم فک میکنم عاشقش شدم
کشک بود از اون آدم متنفرم
حتی از خودم هم عصبانیم که بهش یه ذره رو دادم
خدا منو ببخشه چون دیگه تکرار نم
۱. رفتم خرید با دوس جون .. برا تولد اون یکی دوس جون قاب گوشی الماسی خریدیم [پاکت کادوییش خیلی خوشگل شد .. عاشقش شدم] + یه شلوار نرمالو و پشمالو هم از داخل هم از بیرون برا خودم و خواهری خریدم [ینی تو شلوار بهشته .. انگا تو ابر ولو شدی:دی]
۲. سه تا پیشول بودن زیر بستنی فروشی هی همدیگه رو بغل میکردن و بغل هم میخوابیدن بعد ما که یه تیکه ژامبون بهشون دادیم همدیگه رو فروختن یکیشون تکی ژامبونو ورداشتو د برو که رفتیم:دی
۳. ژامبون تنوری + ماکارونی ابکشی + شیر و
وقتی خداوند دنبال کسی بود که میزان عشق او
به خودش را بسنجد، پرسید آن کیست که حریف آزمون من شود و بگوید: «ای
قدح‌پیما درآ، هویی بزن/ گوی چوگانت سرم، گویی بزن» سرور مست‌ها دستش را
بالا برد و «چون به‌موقع ‌ساقی‌اش‌ درخواست ‌کرد/ پیر می‌خواران زِ جا قد
راست کرد/ زینت‌افزای بساط نشأتین/ سرور و سر خیل مخموران حسین/ گفت آن‌کس
را کـه می‌جویی منم/ باده‌خواری را کـه می‌گویی منم». خدا اما، به رسم
راستی‌آزمایی عشق شرط‌هایی گذاشت. «شرط‌هایش را
سلام
خواهش میکنم آقایون جواب بدن، خواستم نظر پسران رو در مورد این حرف بدونم (فکر میکنم از دکتر هلاکویی باشه) اینکه، عشق بالاترین حد نیاز جنسی نسبت به ی نفرِ ...، این درسته واقعا؟، نظر پسران چیه؟
یعنی وقتی یه پسر میگه عاشق یه دختری شدم یعنی عاشق رابطه جنسی با اون خانوم شده؟، یعنی فکر میکنه اون خانوم میتونه نیاز جنسیش رو برطرف کنه؟، مگه این نیست که میگن پسرها با کسی که عاشقش نیستن هم میتونن رابطه جنسی داشته باشن، پس عشق چه فرقی داره؟
یادمه یه ک
با عرض سلام ...
امیدوارم که همگی خوش و سلامت باشید، چرا کسی به جنس مخالفش علاقه مند میشه دیگه نمیتونه عیب هاش رو ببینه، دوستی دارم به یه اقا پسر علاقه مند شده و اون آقا خواستگاری دوست من نیومدن و الان هم  ازدواج کردند، اما در مورد هر کسی با این دختر خانم صحبت میکنیم، خیلی خوب ویژگی های مثبت و منفی اون خانواده رو بررسی میکنه، میگه مناسب من نیستن الا این آقایی که ایشون عاشقش شده. 
در حالی که اون آقا پسر خوبیه، بنده میشناسم شون، ولی در حد بقیه خا
شرمنده شدم
 
شرمنده ی خودم و احساسم
شرمنده ی پدر و مادری که
با جون و دل به امید رسیدن به دخنر نداشته شون بودن
به دختری که
پسرشون عاشقش بود
دختری که
میدیدن پسرشون چطور شبها بهونه شو میگیره
خواهش میکردن
که بذار ما زنگ بزنیم بریم تهران صحبت کنیم
 
و من در خیال خوش فراهم کردن شرایط
هی میگفتم باشه چند وقت دیگه، باشه چند وقت دیگه
 
و خبشرمندگیچیز خیلی بدیه :)
 
 
و من در همه حال سعی میکنمشاکر خدا باشم ...
همه تلاشت رو میکنی که اونی که یک زمانی عاشقش بودی و عاشقت بود(بخونید میمرد برات)رو فراموش کنی،بعد یک شب به خوابت میاد و صبح وقتی بیدار میشی یه غم خیلی بزرگ،یه حسرت عمیق رو با همه وجودت احساس میکنی و اون خواب لعنتی همه تلاشت رو به باد میده.
من عشقی رو تجربه کردم که دعا میکنم هیچکس اونو تجربه نکنه،اگه قراره آخرش نرسیدن باشه...
خیلی سخته،خیلی....
بدکاره بود
برادرش ،این کار را با او کرده بود
والدینش حرفش را باور نکردند
او را از آمریکا به ایران بازگرداندند
در ایران پسری از او خوشش آمد(ظاهری) و او را صیغه کرد
صیغه ی شان تمام شد
پسر او را به دوستش معرفی کرد و گفت چه کاره است
دوستش خواست همان کار را با او کند
اما در همان لحظه ی شروع، اشک صورت زن را خیس کرد
مرد صبر کرد و پشیمان شد
داستان زن را شنید و عاشقش شد
آری او بدکاره بود ولی مرد عقدش کرد
آری این شغل،اجبار برادرش بود
اجباری که سفری بد داشت و
آیا گذشتن از عشق جایز است؟! باشد من نمی توانم. مگر فرهاد گذشت که من بگذرم. مرا به قلعه قدمگاه بفرست اما امیدی از من نٓبُر. می دانم دیروز گفتم دیگر برایت نمی نویسم، بگذار یک گناهکار باشم اما می نویسم. سوختن یا ساختن؟ من ساختم، عشقت را در قلبم و حال از آن می سوزم. می سوزم که گفتی: اگر منم همین اندازه دوستت داشتم چقدر دنیا قشنگ می‌شد. درون خود جستجو کن مرا، به هر بیتوته ای، به هر گوشه ای از دلت که تاکنون سر نزده ای، سر بزن. شاید بیابی دل مرا و عاشقش ش
یکی از استادامون هر هفته یه مقاله بهمون میده که بخونیم و بعد تو کلاس در موردش صحبت می‌کنیم. در حین خوندن مقاله خب یه سری از تکنیک‌هایی که استفاده کرده بود رو متوجه نمی‌شدم، زدم یوتیوب که یه ویدیو پیدا کنم توضیح بده اینا رو. به این کانال برخوردم و در یک کلام عاشقش شدم. واقعاً عالی عالی عالی آمار و ماشین لرنینگ رو توضیح میده و هرررچی ازش بگم کم گفتم. دلم غش میره برا اون سیلی موزیکای اولش لذا گفتم اینجا هم معرفی کنم شاید به درد کسی خورد. 
StatQuest
پرواز بر فراز دریاهای ابر زیباست, ولی به یاد داشته باش زیر دریاهای ابر ابدیت در کمین است

زمین ادم ها
کتابه رو دوست دارم مخصوصا اینکه ورقه هاش کاهیه. مثل قلعه حیوانات.
ولی تازگیا میلم به کتاب نمیره.
یه چیز واقعی تر میخوام. قوه تخیلم ضعیف شده:/ البته فقط توی قسمت تصور اتفاقای کتاب.
دلم این فلسفیارو دیگه نمیخواد.یه چیز رمانتیک میخوام.
گوژپشت رو دوست داشتم بخونم. ینی واضح بگم میلم فعلا فقط به گوژ پشت میکشه.
یکیم پیدا نمیشه من عاشقش بشم://////
سلام
من به تازگی نامزد کردم. در دوران تجرد دوست دختر نداشتم و کاری نمیکردم که با نگاهم، رفتارم و زبونم دختری رو بترسونم، الان هم با دختری که عاشقش بودم نامزد کردم . خیلی عاشقش بودم و یک سال رفتم و اومدم و شرایطم رو بهتر کردم تا اینکه به من دخترشون رو دادن، حالا میخوام بدونم این جور رفتارهایی که عرض خواهم کرد ، که تو وجود من هست ، نشون از غیرت افراطیه ؟
من دوست ندارم کسی از نامزدم عکس بندازه، دوست ندارم بدون من یا بدون مادرش بیرون بره، دوست ند
پسری ۲۶ ساله هستم و مشکلم اینه که احساسات زیادی دارم، هنوزم دختری که ۱۸ سالگی عاشقش شدم رو یادمه، و هنوزم کتکی که پدرم تو ۱۲ سالگی هست رو یادمه، البته کینه ای ندارم فقط یادمه و بابتش ناراحتم، بیشتر مشکلم در مواجه شدن با خانوم هاست.
مثلا اگه یه مقدار بیشتر با یه نفر صحبت کنم ممکنه بهش وابسته بشم، چون تا حالا به صورت جدی دختری باهام نبوده و اهل دوستی نیستم، یه بار یه دختر قصد نزدیک شدن به منو داشت، منم ازش خوشم اومده بود و احساس میکردم دارم عا
اومدم بعد مدت ها اینجا که بگم حالم خوبه از اتفاقات این اخرهفته.
تئاتر با امین و صدرا و بعدش لمیز و کیک شکلاتی که خریدی و قدم زدن و قدم زدن.
چقدر خوشحال ترم که گاهی ماشین نمیبریم و قدم میزنیم کنار هم...
دور دور با کالجی و شام طرقی و خاطرات  اون روز.
گرفتن سوغاتی و کیت کت و قشششنگ ترین اسکارف دنیا که برای من شده.
گل های نرگسی که اخرشب خریدی و عاشقش هستم.
جمعه صبحی که به زور پاشدم برای دیدن مهلا!
پارک نیاوران رو جمعه صبح ها دوست دارم.مثل پارسال مهر ماه
بولداگ انگلیسی نژاد سگی با تاریخچه‌ای طولانی و عجیبه. این سگ برخلاف ظاهر خشن و گاهی وحشتناکش به شدت مهربون و دوست داشتنیه و کافیه مدتی رو باهاش بگذرونین تا عاشقش بشین.
سگ بریتیش بولداگ می‌تونه همراه خیلی خوبی براتون باشه و علاوه بر این یک سگ خانوادگی مهربون هم هست؛ بنابراین به آسونی می‌تونین از این سگ در خونه نگهداری کنین.
ادامه مطلب
سلام
پارسال همین موقع با دختری آشنا شدم که خیلی زیبا بود، تو همون نگاه اول عاشقش شدم، بهش پیشنهاد دوستی دادم، اونم قبول کرد ولی بعد مدتی چیزهایی بدی درباره ش فهمیدم، به عنوان مثال قبل من با دست کم پنج تا پسر دوست بوده و رابطه داشته، خلاصه به هر بدبختی بود خودم رو ازش خلاص کردم، خیلی سخت بود برام چون واقعا عاشقش بودم تا یه مدت افسرده بودم، اینم بگم اون هیچ حسی بهم نداشت و صرفا برای گذران اموراتش با من بود، الان که چند ماه گذشته با یه دختر دیگه
کاش یه دختر اسکاتلندی بودم که صبح به صبح با سگش می‌رفت لبِ ساحل، تفریح. البته اینکه اسکاتلند ساحل داره یا نه رو نمی‌دونم. بعد گیتارش هم با خودش می‌برد و شروع می‌کرد به نواختن. بعد بطری آب معدنیِ دماوند پرت می‌کرد به دوردست‌ها که سگش واسش بیاره. سگه هم خوشش میومد و هی هاپ هاپ می‌کرد و خودشو می‌مالوند به شن‌های ساحل. بعد همونجا، یه پسرِ اسکاندیناوی عاشقش می‌شد و به دلیل جبر جغرافیایی، از هم جدا می‌شدن. دختره هم افسردگی می‌گرفت و مدام سیگ
ورقه‌بادمجان یکی از غذا‌های لذیذ و خوشمزه‌ی گیلانیه که فقط کافیه یک دفعه امتحانش کنین تا عاشقش بشین. این غذا علاوه بر طعم محشرش خیلی راحت و بدون دردسر هم درست میشه. امیدوارم درستش کنین و از طعمش لذت ببرین.
مواد لازم:
بادمجان: ۳ الی ۴ عدد
تخم‌مرغ: ۳ عدد
نمک، فلفل و زرچوبه به مقدار لازم

ادامه مطلب
راستش فکر نمیکردم نوشتن اونم برای اولین بار انقدر سخت باشه اما مثل اینکه هست...
واقعیتش دو سال پیش وبلاگ یک نفر و خوندم و عاشقش شدم.خب قطعا الان میتونین حدس بزنین که من یک دخترم...و بله هستم!
خب داشتم میگفتم که عاشق یک نفر شدم که تا حالا از نزدیک ندیدمش...بگذریم از اینکه بهش گفتم و نشد و من هنوزهم عاشقشم...
اون باعث شد من عاشق نوشتن بشم و الان دلیل اینکه این وبلاگ رو باز کردم اونه...
و البته تنهایی و فشار زندگی و حرف هایی که روی قلبم تلمبار شده هم بی ت
خیلی یهویی صفحه‌ی وبلاگم رو باز کردم
و خیلی یهویی تصمیم گرفتم انتشار پست جدید رو بزنم...
من حالم بهتره
خیلی بهتر 
ولی هنوز دلم تنگ میشه
دلم‌میگیره بابت دوست نداشته شدن
بابت معشوق نبودن
یا بهتر بگم.. معشوقه‌ی کسی که عاشقش هستم بودن
من دلم این حس ناب رو میخواد
این رابطه‌ی عاشقانه رو
این نفس کشیدن رو
حس میکنم الان دارم اکسیژن حروم میکنم
حس میکنم یه چیزی توی زندگیم کم دارم
چیزی که بهم باور بده
کمکم کنه زندگی کنم
بهش تکیه کنم
من دنبال یه منبع آرا
ای نیرنگ باز!
ای حقه باز!
ای قناری رنگ کن و جای گنجشک بفروش!
ای چوپان دروغگو...
با کیم؟
خوب معلومه با چی توز
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون یا حداقل از همه پنهون از خدا چه پنهون( اه...یکی پیدا نشد درست اینو به ما بگه که بالاخره از کی پنهون؟) ما خانوادتا سوپر چیپس مزمز رو دوست میداریم. البته هنوز عاشقش نشدیم! مزه اش یکم متفاوته و بذائقه ما جور در میاد!
حتی الان که گرون شده ما باز ولش نکردیم
دیروز دیدم چی توز هم سوپر چیپس داره و تخفیفشم خوبه
گفتیم
زرشک پلو یکی از خوشمزه‌ترین غذا‌های اصیل ما ایرانیاس و فکر کنم اکثرمون عاشقش باشیم. این مدل زرشک پلو رو بهتون پیشنهاد میکنم که هم خیلی سریع آماده میشه و وقتی ازتون نمیگیره و هم لذیذه. همین که برنجو دم بذارین مرغ و زرشک خوشمزه تون هم حاضره.

ادامه مطلب
قبلا فکر می کردم که وقتی مردم عاشق می شوند، در جایگاهی قرار می گیرند که باید قرار می گرفتند و پس از آن هیچ حق انتخابی ندارند. شاید این موضوع در ابتدا صحت داشته باشد، اما اکنون دیگر صحت ندارد. من عاشقش شده ام. اما ماندنم با او به این خاطر نیست که نمی توانم با کسی دیگر باشم. با او می مانم، چون خودم این را انتخاب می کنم. هر روزی که بیدار می شویم، هر روزی که با یکدیگر دعوا می کنیم، یا به هم دروغ می گوییم، یا همدیگر را ناامید می کنیم. باز هم بارها و باره
ح عاشق منشی شرکتشون شده، من ناراحتم که چرا عاشق من نیست.. ولی راستش اینجوره که منم عاشقش نیستم و صرفا دوست داشتنش رو می‌خوام الانم دارم خودم رو ناراحت نشون میدم تا کم نیارم یا کم نذارم در عشق اما خب خودم می‌دونم که با این رفاقتی که بین ماست خیلی حال می‌کنم و فقط کمی حسودی.
بعد از دفاعم که ۱۱ شهریور بود پاشدیم رفتیم شمال و مفصل با بابا دعوام شد و اون هم تلافیش رو سر میم خالی کرد و حالا جمع کردن این رابطه خیلی سخت شده.
دیگه اینکه کمی افسرده‌ حالم
اولین باری که دیدمش، دقیقا مطمئن نبودم که دوستش دارم..
اولین باری که دلم خواست بغلش کنم، فهمیدم عاشقش شدم..
به خودم که اومدم، دیدم تموم زندگیم شده
هنوزم برام هر بیست و چهار ساعت می‌شه یه شبانه روز
هنوزم هفته، هفت روز داره و به هر دوازده ماه می‌گن یه سال.
اما
بدون اون انگار، روزا کوتاه‌تر میشه و دلِ آسمون بیشتر می‌گیره
بدون اون چاه تنهاییم عمیق‌تر میشه و هر شب بارون میاد
انگار فقط اومده که بفهمم، روزای بدون اون، اسمش "زندگی" نیست..

ادامه مطلب
من قبل از این که بیوشیمی بگیرم خیلی میترسیدم چون خیلی از خرخون‌ها هم میگفتن درس سخته و نچسبیه ولی خب من عاشقش شدم این برمیگرده به علاقه ام به شیمی و یک استاد خیلی خوب و جذاب انقدر جذاب که باعث شده به این فکر کنم بیوشیمی چقدر زیباست و بخوام برم برای فوق بیوشیمی بخونم ولی هنوز اون بخش زیست دوستم میگه نه نه زیست بخون بازم توش بازم بیوشیمی هست 
خلاصه که دو سال وقت دارم که تصمیم بگیرم بیوشیمی بخونم و یا همین زیست سلولی و مولکولی‌ رو
صبح جمعه ندبه خوان یوسف زهرا شویم/منتظر ازبهرلطف حضرت یکتاشویم/یوسفش خلوت نشین دروصال ایزد است/از فراق آن یگانه راهی صحراشویم/گریه واشک و توسل سوی مولا رهگشاست/با ولایت محوریهاهمدم آقاشویم/توبه ی اندررجب شُویَد گناهان وجود/پاکی دل کسب کردن بازهم زیبا شویم/جبهه سجده بساید عاشقش اندرنماز/اشکریز باتوسل از بر مولاشویم/اوامید اهل بیت وهر مسلمان گشته است/همره او اشک ریز روز عاشوراشویم/کسب کن آمادگیها دررکاب نائبش/جزءیاران فدایی مرهم دلهاشویم
چقدر سخته زندگی با کسی که یه زمانی عاشقش بودی و حالا از چشمت افتاده
چقدر سخته نتونی ببخشیش
چقدر سخته دیگه نتونی بهش اعتماد کنی...
چقدر سخته دیگه دروغاش و باور نکنی
وقتی بهت میگه دوست دارم دیگه دلت نلرزه....
چقدر سخته زندگی کردن با تمام این سختی ها...
هرسال ،۲۷تیرتکرار میشود و من سال پیش تکرار نمی‌شود
اتفاقاً از این تغییرات بسیار راضی ام...
هنوز زود رنجم ولی کمی از شدتش کاسته شده
هنوز عاشقش هستم و خیلی به شدتش اضافه شده
این سالهای اخیر با حضورش خیلی تغییر کردم و به سختی خیلی چیزها را متفاوت دیدم چون اصلا انسان انعطاف پذیری نیستم 
مهمترین چیزی که به من ثابت شد این بود که اگر چیزی که برنامه ریزی کردی و برایش در خیالت نقشه کشیدی اتفاق نیفتاد،آسمان به زمین نمی آید و حتما چیز بهتری در راه است
ش
دیشب خواب بدی دیدم. خواب دیدم تو غریبه بودی. با هم آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم ولی کم کم تو عوض شدی. دیگه چهره‌ی اون آدم شبیه تو نبود ولی من هنوز فکر میکردم اون تویی. به اسم تو صداش می‌کردم و بهش عشق می ورزیدم. تو خواب دیدم که معتاد به کوکائین بود و من اینو میدونستم و با این وجود باهاش ازدواج کردم. تو مراسم عروسیمون هم یه لاین زده بود. بابام ازش بدش میومد. من عاشقش بودم ولی. یک هفته از ازدواجمون گذشت و شروع کرد به کتک زدن من. ترسیده بودم و
تغذیه مناسب سگ یکی از مهم‌ترین فاکتورها در سلامت و طول عمر اوناست و به عنوان صاحب سگ وظیفه ماست که رژیم غذایی مناسبی برای دوستمون فراهم کنیم. غذای تر یا کنسروی به جرات خوش‌خوراک‌ترین و لذیذترین انواع غذای سگه و همه نژادهای سگ عاشقش هستن.
در این مطلب در مورد غذای کنسروی سگ می‌خوایم صحبت کنیم، بگیم اصلا کنسرو سگ چیه و از چه موادی تهیه شده، چه فرقی با غذای خشک داره و بعد بهترین انواع کنسرو سگ موجود در بازار رو به شما معرفی کنیم.
ادامه مطلب
دختر با حجاب ...آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا ...بدون جلب توجه... سیاهی، رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او... صورتش را نمیبینی، اما در مقابل اویی.اوست که با سکوت، با تو حرف میزند و به تو می آموزد.....اگر اهلش باشی.در اوج کرامت است و تندیس متانت..نزدیک، اما دور از دسترس...بی عشوه ولی دلربا...اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی..هر خارو خسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر دلی لمس نمی کند...او پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عاشق می شود...با زیرکی گوی
دیشب تو آسمون شب یه ستاره کم نور زرد رنگ به شدت جلوه گری میکردیاد تابستون سال پیش افتادم که یه ستاره سرخ رنگ پرنور و درخشان میون همه ستاره ها خوش رقصی میکرد. ستاره سرخی که ستاره نبود.پ.ن ۱: گفت: من ستاره دنباله دار دیدم!!سعی کردم خیلی نرم بهش حالی کنم که یه شهاب سنگ ساده دیده نه یه ستاره دنباله دار استثنایی!دارم فکرمیکنم که اگرچه در جهل بود اما حس خوبی داشت اما الان اگرچه علم پیداکرده اما از اون حس خوب خبری نیستموضوع ستاره دنباله دار یا شهاب نیس
سلام
خیلی وقت میشه دارم با یه مشکل بزرگ دستو پنجه نرم میکنم که زندگیمو به آشوب کشیده همین دیشب که داشتم توی گوگل دنبال مشاوره میگشتم با سایت شما آشنا شدم خیلی خوشحالم که سایت شما رو پیدا کردم خیلی خوشحالم بالاخره یک یا چند نفر میتونن دردمو بشنون و بهم کمک کننحدودا یک سال پیش با یه دختر خانمی آشنا شدم اون دختر خانم اون موقع ها عاشق یکی از اقوامشون بود روابط خانوادگشون با اون خانواده طوری بود که حد اقل هفته ای دوبارپسره رو میدید و الانم میبینه
رمان خط به خط تا تو از نرگس نجمی
نام کتاب: خط به خط تا تو
نویسنده: نرگس نجمی
ژانر: عاشقانه، پلیسی
ناشر: رمانسرا
تعداد صفحات: 439
خلاصه‌ی داستان رمان:
آرام بود مثل نسیم، طوفان که شد آرامش تمام خانواده‌اش به یغما رفت‌. او ماند و دو مرد که نمی‌دانست کدامشان قاتل نفس‌های برادر و آسایش خانواده‌اش است.مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، شد مشکوک‌ترین مظنون.وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش ر
رمان خط به خط تا تو از نرگس نجمی
نام کتاب: خط به خط تا تو
نویسنده: نرگس نجمی
ژانر: عاشقانه، پلیسی
ناشر: رمانسرا
تعداد صفحات: 439
خلاصه‌ی داستان رمان:
آرام بود مثل نسیم، طوفان که شد آرامش تمام خانواده‌اش به یغما رفت‌. او ماند و دو مرد که نمی‌دانست کدامشان قاتل نفس‌های برادر و آسایش خانواده‌اش است.مردی که عاشقش بود به جرم قتل برادرش در زندان افتاد و مردی که به او اعتماد داشت، شد مشکوک‌ترین مظنون.وکیل یکی شد و شکاک به دیگری، ولی سرنوشت همراهش ر
هنوز وقتی یادم میاد ، گریه ام می گیره... 
من عاشقش بودم ولی اون...
هنوزم شبا نمیتونم بخوابم ، همیشه و همه جا تو فکرمه...
دیروز که داشتم با گوشیم ور می رفتم ، دوباره عکسشو دیدم ، اون چشماش...
دیوونش بودم ، دیوونه...
اگه میگفتن کل زندگی و دار و ندارتو بده ، یه بار دیگه ببینیش ، حاضر بودم...
 
اصلا چرا باید اینطوری بشه؟
من به سختی می تونستم اونو از ذهنم بیرون کنم شاید برای یکی دو روز ،
ولی حتی یک ثانیه هم نمی تونستم از قلبم بیرونش کنم...
ولی اون چی؟ 
مطمئنم
این مدت انقدر آدمای عجیب دیدم که کم مونده شاخ در بیارم!
اول دختری که فقط بلده حرف مفت بزنه، بشدت دو به هم زنه بشدت بیشعوره ولی سیاسه و بلده چطوری رفتار کنه که آدما یا نفهمن چه موجود کثیفیه یا خیلی دیر بفهمن مثلا من خودم تازه بعد دو سال و نیم به ماهیتش پی بردم!
دوم آقایی که من رو کلی تحقیر کرد که تو فلانی و بیساری و کسی تو زندگیت بوده بعد خودش دخترونگی دختری که عاشقش بود رو گرفته بود و ولش کرده بود! شاید برای یکی مثل من بحث داشتن و نداشتن بکارت مهم
در اینجا میخواهیم شما را با برترین کارتونهایی که هر کودک و نوجوانی را به خود مجذوب میکند آشنا بکنیم.
             
                                                         Grizzzy & les Lemmings
1. کارتون گریزی و موشهای قطبی ( گبوری) . پیشنهاد مینکم این کارتون رو حتما دانلودش کنید بچه ها عاشقش میشن. این کارتون دو بخش داره و هر بخش تقریبا ۵۰ قسمت داره. برای مشاهده و دانلود به لینک زیر مراجعه کنید.
بخش اول: https://2ad.ir/CSZWSXr2
بخش دوم: https://rizy.ir/0K0R 
ادامه مطلب
توی گیر و دارِ تغییر رشته ام واسه ترم بعد،بالاخره اونقدر با خودم و اطرافیانم مبارزه کردم که به اون چیزی که میخوام برسم و رشته ای رو انتخاب کنم که به تایپ شخصیتیم بیشتر نزدیکه،این بار دیگه حرف هیچکس از هیچ جنبه ای برام مهم نیست،حرف تموم آدم هایی که هزار بار از راهی که میخواستم برم و عاشقش بودم برگردوندنم و پشیمونم کردن.فقط و فقط میخوام علاقه ام رو دنبال کنم حتی اگه یه قرون درآمد نداشته باشه،از امروز صبح تا الان روحیم خیلی خیلی بهتر از روزای د
توی گیر و دارِ تغییر رشته ام واسه ترم بعد،بالاخره اونقدر با خودم و اطرافیانم مبارزه کردم که به اون چیزی که میخوام برسم و رشته ای رو انتخاب کنم که به تایپ شخصیتیم بیشتر نزدیکه،این بار دیگه حرف هیچکس از هیچ جنبه ای برام مهم نیست،حرف تموم آدم هایی که هزار بار از راهی که میخواستم برم و عاشقش بودم برگردوندنم و پشیمونم کردن.فقط و فقط میخوام علاقه ام رو دنبال کنم حتی اگه یه قرون درآمد نداشته باشه،از امروز صبح تا الان روحیم خیلی خیلی بهتر از روزای د
در ادامه آموزش های کاربردی آشپزی، در این مقاله، از زبان یکی از معروف ترین سرآشپزهای دنیا، ۱۰ توصیه مهم قبل از شروع آشپزی در خانه را به شما یادآوری می کنیم.
مقدمه
هیچ چیز مثل یک وعده غذایی خانگی نیست. خاطرات بچگی‌مان از سوپ نون و مرغ مامان یا کیک شکلات تخته‌ای مادر بزرگ ما را به گذشته می‌برد. غذاهای خاص که طعم و بوی آن‌ها خاطرات ما را زنده می‌کنند.
چیزی که درباره‌ی آشپزی و پختن غذا برای دیگران که من عاشقش هستم یادآوری خاطرات خوب و ساختن خاط
آینده من را این روزها شکل میدهد. گاهی دلم می لرزد و ناامید می شوم. گاهی به خودم و دانشم می بالم و با خیال امن می نشینم.
اما
راستش را بخواهم بگویم از این که کسی را که دوست دارم از دست بدهم چهار ستون بدنم می لرزد . من با او خندیدم به وسعت دلم و گریه کردم از سویدای جانم 
باید باشد
باید برای من بماند
بگذار بگویم عاشقش شده ام 
بعضی وقتا ادم یه دل نوشته ای برای پروفایلش میذاره به یاد کسی که دوستش دارد و از او دور است. 
که ناگهان سرو کله یه آدم دیگه پیدا میشه ینفر که زیاد هم خوشت نمیومده از اون . میاد میگه پروفایلت رو چک کردم و  غیره 
نمیدونم اینطور مواقع خدا چی میخواد بگه
شاید میخواد بگه اون ادمی که دوسش داری با این فردی که ازش متنفر هر دو یجور ادم هستن هر دو شبیه هم هستن ولی یکیشون عاشقشی یکی دیگه ازش متنفری.
عشق و تنفر همین هست دوروی یک سکه. 
ممکنه اون ادمی که ما عاشقش
راستش را بخواهید علاقه شدیدی به گوش کردن موسیقی سنتی دارم. ولی وقتی که متن شعر قبل از شروع آواز توسط فردی خوانده می شود و توضیحاتی داده می شه دیگه عاشقش می شم.
بخش زبان و ادبیات  مربوط به وب سایت چند نقطه را هر از چند گاهی مرور می کنم. با توجه به فایل های صوتی بسیار زیبا و توضیحاتی که در این خصوص داده می شه واقعا برام جالبه و توصیه می کنم که شما هم سری بزنید و گوش کنید.
 
از این لینک می تونید بخش زبان و ادبیات را ببینید
 
خوش باشید
۲۵ بهمن روز ولنتاین، روز عشق است.
عشاق بهم هدیه میدهند، جشن میگیرند، بیرون می روند و... .
اما یک چیزی، تا بحال شده که روز ولنتاین بیاید و دغدغه ی دیگری  به جز دوست دختر/پسر تان داشته باشید؟
شده روز ولنتاین یک هدیه ی خوشگل با یک شیرینی یا کیک قلبی❤ بخرید و ببرید خانه ی مادرتان؟ یک بوس خوشگلش کنید و از ته دلتان بگویید که عاشقش هستید؟
کسی که اولین نفردر زندگیتان است که به شما عشق ورزیده و در وجود خود پرورده است.
ادامه مطلب
میدونین
گاهی وقتا عطش هموطنانم رو برای رفتن به خارج درک میکنم
اگه ما از بچگی 5 تا کشور خارجی سفر میکردیم تصویر درست تری به دست میاوردیم و دم به دم ادم پناهنده نمیشدن که هر جور تجاوز بکنن بهشون و بلا هم سرشون بیارن و خانومشونو جلوی چشمشون ترتیبشو بدن و اینام باز بگن المان جای خوبیه!
مثلا فکر کن من یا فاطمه یا هرکس
چقدر خوب میشد اگه ما خونه پدر و مادرمون بودیم
و همزمان خیالمون هم راحت بود که ای ول میتونیم هر وقت هرجا خواستیم بریم یا سفر کنیم یا زن
یکدفعه دلم می گیرد و درد عمیقِ زخمی را بر عمقِ جانم احساس می کنم. حسِ ناخوشایندی فراتر از فراموشی و نسیان به دلم راه می یابد. با خودم فکر می کنم مثلا توی روزنامه بنویسند؛ مدیرعاملِ جوانِ شرکتی عاشقِ یک تکه استخوان شده. ماجرا این است که آن دخترک خندیده بود و شانه های لاغرش زیر مانتوی حریرش تکان خورده بود. همان لحظه مدیر عاملِ جوان عاشقش شد. همان لحظه که شانه های لاغرش تکان می خورد و می خندید. او عاشق دو تکه استخوانِ اسکاپولا شده است. دو تکه استخو
یکدفعه دلم می گیرد و درد عمیقِ زخمی را بر عمقِ جانم احساس می کنم.
حسِ ناخوشایندی فراتر از فراموشی و نسیان به دلم راه می یابد.
با خودم فکر می کنم مثلا توی روزنامه بنویسند؛ مدیرعاملِ جوانِ شرکتی
عاشقِ یک تکه استخوان شده. ماجرا این است که آن دخترک خندیده بود و
شانه های لاغرش زیر مانتوی حریرش تکان خورده بود.
همان لحظه مدیر عاملِ جوان عاشقش شد. همان لحظه که شانه های لاغرش تکان می خورد
و می خندید. او عاشق دو تکه استخوانِ اسکاپولا شده است.
دو تکه استخو
من طلبنی وجدنی؛ و من وجدنی عرفنی؛ و من عَرَفَنی اَحَّبَنی؛ و من احبنی عشقنی ؛ و من عشقنی عَشَقْتُهُ ؛ و من عشقته قَتَلتَهُ ؛ فمن قتلته فَعَلَیَّ دیةُ ؛ فمن عَلَیَّ دیَة ،فَاَنا دیَة (:
هر کسی که مرا طلب کند ، مرا پیدا می کند؛
و هر کسی که مرا پیدا کند مرا میشناسد؛
وهر کسی که مراشناخت مرا دوست می دارد؛ 
وهر کسی که مرا دوست داشت عاشقم میشود ؛
و هر کسی که عاشقم بشود من عاشقش بوده ام ؛
و هر کسی که من عاشقش باشم اورا می کشم ؛
و هر کسی که من اورا بکشم خون
مینی سریال صدای قلب تو /the sound of your heartیک مینی سریال کمدی بامزه که مطمئنم عاشقش میشید (مخصوصا مامان باباش)اگه یه روز پر استرس/غم/بی حوصلگی رو گذروندین میتونید ببینیدش و بخندین کلا 5 قسمته ^^ که این سریال از رو یه وبتون ساخته شده و داستان یه پسرس که وبتون میکشه جز اون هنر دیگه ای نداره و کمی هم بدشانسه من خودم عاشق مامان باباهه هستم عالین یعنی امیدوارم شما هم لذت ببرید ازش راستی یکی دیگه هم ساخته شده به اسم the sound if your heart reboot که بازیگراش فرق دارن و
غذاهایی سالم، سنتی، غنی از مواد مغذی و خوشبو که هرکسی یکبار امتحان کند عاشقش می‌شود. تعجبی ندارد که چرا در یک دهه گذشته، آشپزی به سبک خاورمیانه راه خود را در جهان باز کرده و بر شهرت آن اضافه شده است. برخی غذاهای خاورمیانه‌ای به قدری ساده هستند که هرکسی می‌تواند آن را به راحتی در خانه تهیه کند و برخی دیگر باید با تکنیک‌ها و نکات خاصی پخته شوند که فقط آشپزهای حرفه‌ای می‌توانند از پس آن برآیند. درست است که هرکسی سلیقه خودش را برای انتخاب غذا
 
به نظرم داشتن هیچ چیزى، هیچ چیزى در زندگى به اندازه یک انسان که عاشقش باشیم و عشق رو در چشمهاش ببینیم ضرورى نیست.
تمام چیزها زندگى رو خیلى بهتر میکنن، دوست، سفر، ورزش، آشپزى و کار مورد علاقه و معنویت و فیلم دیدن و موزیک موزیک موزیک و خیلى چیزها
 
اما تا به حال ندیدم چیزى به این حد زندگى رو زیبا کنه.
نگه داشتن عشقِ که داستان رو خیلى خیلى سخت مى کنه و آدمش نیستیم عموماً...  نیستم حداقل.
چندتا فیلم دیدم که معرفی شده توسط یک هنرمند بود :
فیلم ژانر وحشت ایرانی به نام " شب بیست و نهم" در سال خودش و موضوع خودش ترسناک بود و به قول خانم هنرمند میشه گفت خیلی از المان های فرهنگ ایرانی رو تو خودش جا داده بود و فیلم خوبیه البته من پسندش نکردم چون ریتم داستان خیلی کند بود.
فیلم ژانر هارور_بادی Ichi the killer
بعد از old boy این یکی از بهترین فیلم هایی که دیدم. واقعا از همه لحاظ عالی بود و همون سبک فیلمیه ک من خیلی دوست دارم " خون خون خون" . تو old boy و همین
اولا که پالتو ستاره ای رو خریدم! و خوشحالم از این بابت. دوما که امشب خاقانی بودیم و از اون کالباسای خیلی خوشمزه خریدیم. البته هنوز نخثردیم منتظرم مامان و ستاره نمازشونو بخونن که بخوریم. من خوندم نمازمو :) سوما که یه پالتو خز جیگری دیدم و عاشقش شدم اما چون این پالتو ستاره ای رو ۸۰۰ گرفتم تازه بدون آف ۸۹۰ بود؛ گفتم دیگه امسال پالتو نمیخرم. البته ببینیم خدا چی میخواد :) دیگه اینکه یه سوییشرت خز پلنگی نسبتا بلند هم بد نیست واسه بیرونا. شاید سال دیگه
اولین دیدارم با تو به وقت حسین (علیه السلام) بود.و این روزها لا به لای درگیری های زندگی و نفس تنگی های مشکلات ،یادم رفت که 
دعا کنم ایکاش اولین قرار باهم بودنمان به وقت شب میلاد حسین(ع) باشد
راستی چند روز پیش یکی گفت: اگر عاشقش شدی و فهمیدی اولین و داغ ترین عشقش حسین(ع) است،دو دستی بچسب و رهایش 
نکن
نمیدونم چی شد...چرا؟واقعا عاشقش شدم...از این موضوع خوشحال نیستم....نمیخوام طرد شم..از همه...نمیخوام وقتی حس مو میفهمه پرتم کنه بیرون و  واسه همیشه ازم متنفر شه....البته الانم فکر کنم دیگه دوستم نداشته باشه و ازم خوشش نیاد:/از بس وقتی می‌بینمش به هول و ولا میرفتم و هیزی میکنم...دست خودم نیست:/یک بار مچ خودمو گرفتم که به سینه هاش زل زده بودم..بعد همش عذاب می کشم که چند نفر دیگه منو تو همچین حالتایی دیدن..واقعا هیچ تحریکی نسبت به پسر جماعت حس نمیکنم:/او
«خدا در بخشی از حدیثی قدسی، می گوید: «... کسی که مرا بشناسد، عاشقم می شود و آن که عاشقم شود من نیز عاشق او می شوم و کسی را که عاشقش شوم، می کشم و هر کس را که می کشم، خود خون بهای اویم.» وقتی خدا عاشق کسی باشد، او را پیش خود می برد تا به او نزدیک باشد.»
 
+ ماه به روایت آه - ابوالفضل زرویی نصرآباد
 
روزی می رسد که دیگر از خیانت ‌های چند باره کسی که عاشقش بودی دل شکسته نمی شوی تعجب هم نمی کنی .انگار که احساست سر شده باشد .شواهد امر را نگاه می کنی ، می گذاری یک گوشه پایت را می‌ اندازی روی پای دیگرت و در حالی که چای را در ماگ محبوبت می نوشی به نقطه‌ ای نا معلوم خیره می شوی . آدم‌ ها قبل‌ تر از آن که اعتمادت را بکشند ، خودشان را ذره ذره در ذهنت کشته ‌اند فقط زمان لازم بوده که جنازه برود زیر خاک و حالا درست آن لحظه رسیده است .راست می‌گویند که خ
هوگویک علاوه بر اینکه یه رفیق جذاب و دوست داشتنی یه هم صحبت عالی یه سنگ صبور فوق العاده است یکی از بهترین و جذاب‌ترین معلم‌ها هم هست این فقط نظر من نیست که بگید خب تو دوستش داری که چنین نظری داری.
دانش آموزانش هم عاشقش هستن و سرش دعواست! جدی جدی سرش دعواست‌هااا...
خیلی دوست داشتم روز معلم میتونستم حسابی غافلگیر و خوشحالت کنم آقا معلم مهربون و جذاب ولی خب خودت دوست نداری من چیکاره بیدم؟
روز معلم رو به اساتید و معلم‌های فعلی و استاد و معلم بعد
خودت باش...خود واقعی ات....ساده و معمولی...بگذار اگر قرار است عاشقت شونداگر قرار به تو دل ببندندعاشق همین ساده و معمولی بودن تو شوندمطمئن باش....آن کس میان هزاران ستاره چشمک زن و بزرگ ،چشمش ستاره کوچک کم نوری را می گیردلیاقت یک عمر کنارت بودن را دارد...وگرنه عاشق ستاره بزرگ چشمک زن شدنکار دشواری نیست همه عاشقش میشوند.....
خیلی کم سن بودم که زنان کوچک رو خوندم. شاید یازده سالم بود یا کمتر. و عاشقش شدم. من عاشق جو بودم. عاشق لاری و موهای فر مشکیش بودم. چند بار خوندمش و شخصیت‌هاش رو نقاشی کردم. انقدر مرورش کرده بودم که حتی الانم بعضی از صحنه‌هاش رو حفظم. ادامه‌هاش رو هم خوندم ولی هیچ کدوم به پای کتاب اول نمی‌رسید. با اون صفحات اخرش، دیالوگ‌های جو و لاری وقتی از توی اینه بهم نگاه می‌کردن...
فیلمش رو دیدم ساختن. تریلرش راضیم کرده فعلا. لاری رو تیموتی ِ کال می بازی کر
نمیدونم تاوان چی رو دارم پس میدم؛ واقعاً نمیدونم چوب چی رو دارم میخورم؛ چوب سادگی و احمق بودنم؟
ده ماه تمامه که همه زندگیم شده یه دختر، خودمو به آب و آتیش زدم که اونو واسه خودم نگه دارم، خودمو کشتم که از بودن با من خوشحال باشه، آخر سر خودم با دستای خودم دلشو میشکنم، اعتمادشو خدشه دار میکنم و اشک خودم و خودشو درمیارم.
باور کردنی نیست بگم من تا به حال توی زندگیم نه دوست دختری داشتم و نه دنبال برنامه ای بودم و نه عاشق شدم تا اینکه «پ» را دیدم و یک
شاید تمام این مدت داشتم نقش بازی می کردم. شاید من اون کسی بودم که دوستشون داشت و به روی خودش نمی آورد. این احمقانس ولی! چطوری میتونه همچین چیزی باشه آخه! من فقط دارم خودمو گول می زنم. من فقط دنبال کسیم که عاشقش شم. من فقط دنبال همینم بخاطر همین به همه به همین شکل نگاه می کنم و این احمقانس. می دونم. تو این سن من واقعا به همچین چیزی نیاز دارم. همه کسی رو دارن که عاشقش باشن من میون اون همه آدم تنها کسیم که هیچوقت عشقو تجربه نکردم. من حتی عاشق یه سلبریتی
 
همین چند روز پیش رسیدم  به شبی که برای اولین بار صدایش را شنیدم .. همان شب های تاریک و غمگین .. آن شب هایی که تنهایی ام را در آغوش کشیده بودم و برای تمام نامرادی ها و عجایب روزگار، دلم را تسکین و امید می دادم .
همین چند روز پیش رسیدم  به آن شبی که ترکیب صدای زیبا و مهربانش با جملات مودبانه و محترمانه اش مرا جادو کرد. چنان جادویی که آرزو کردم با دیدنش عاشقش شوم و عاشقم شود..
همین چند روز پیش خیره شدم توی چشم های محبوبم و گفتم "یکسال از آن شب سحرآ
یک سال از زمانی که جنگ شروع شد می‌گذرد. دیگر خانه‌‌ای باقی نمانده؛ جای امنی هم. باورم نمی‌شود که دنیایمان به همین سادگی درحال نابودی باشد؛ بدست خود مایی که عاشقش بودیم! صداهای انفجار هرازگاهی از دور و نزدیک به گوش می‌رسند...
کوله‌‌ام را برمی‌دارم و راه می‌افتم. حین عبور از ویرانه‌ها به سمتی نامعلوم، به این فکر می‌کنم که انسان بالاخره زهر خود را ریخت؛ آنهمه شعار دوستی و برادری نتوانست خوی تاریک نوع بشر را مهار کند؛ و بالاخره این گون
تولد ۱۵ سالگی دنبال نسخه اصلی کتاب «پیرمرد و دریا» بودم اما فروشنده ترجمه دریابندری را جلویم گذاشت و گفت از اصلش هم بهتر است و بود.نجف دریابندری را از همان زمان کشف کردم و عاشقش شدم. ترجمه‌هایش را یکی بعد از دیگری می‌خواندم و دلم می‌خواست مثل او مترجم باشم. شب کنکور زبان به امید رشته «مترجمی» «چنین کنند بزرگان» می‌خواندم و به او فکر می‌کردم.  ادبیات آمریکا و دنیای ترجمه را با او شناختم و آرزویم این بود مثل او ترجمه کنم.
خیال می‌کردم قرار ا
چند وقتی است به لطف قطع و وصل شدن ها راهی وات آپ شدیمبهش گفتم چرا عاشق شدم؟عاشقی که تو دنیای پر از سوال و سردرگمی نشسته ام و هیچ راه حلی ندارم
گفت تنهایی؟
گفتم  نه ، خداروشکر،خدا هم هست.اگر تنها بودم که تا الان دق کرده بودم
گفت تا حالا فکر کرده بودی اگر عاشق این نمیشدی شاید عاشق یکی دیگه میشدی؟.مگه ادم بدون عشق می تواند.
انگار حرف مال خدا بود
راست میگه.عاشق شدن که همیشه هست ،فقط ادمها و جنسشان فرق میکند.پس باید خدا روشکر کنم که عاشق خوب ادمی شدم
قرص ها اثر می گذارند. این ریزه میزه های مهربون که فقط خوبی ازشون برمیاد و اگر هم گاهی عوارض دارند دست خودشان نیست. 
گاهی فکر می کنم تنها چیزی که باید توی این دنیا دوست داشت همین قرص هایی هستند که برای حال بدت می خوری و دو روزه مثل روز اول مثل تنظیمات کارخانه، قبراق و سرحال و شنگول منگول میشی.
این حال را دوست دارم مثل تمام حالاتی که دوست دارم. مثل غمی که عاشقش هستم، مثل شادیی  که زیباکننده ی واقعی است. هر حالتی باید وجود داشته باشد تا دیگری معنی پ
دسر زعفرانی از اون دسرهایی هست که هر کسی بخوره عاشقش میشه چون مزه بستنی سنتی میده ، میگید نه امتحان کنید…
دسر زعفرانیمواد لازم:
شیر: 3 لیوانشکر: 1 لیوانزعفرانآب سرد:1/2پیمانهپودر ژلاتین: 2 قاشق غذاخوریخامه: نصف بسته (خامه صبحانه منظورمه)گلابوانیل
ادامه مطلب
خودت باش...خود واقعی ات....ساده و معمولی...بگذار اگر قرار است عاشقت شونداگر قرار به تو دل ببندندعاشق همین ساده و معمولی بودن تو شوندمطمئن باش....آن کس میان هزاران ستاره چشمک زن و بزرگ ،چشمش ستاره کوچک کم نوری را می گیردلیاقت یک عمر کنارت بودن را دارد...وگرنه عاشق ستاره بزرگ چشمک زن شدنکار دشواری نیست همه عاشقش میشوند.....
دوستی ازم پرسید: ازش خبر داری؟گفتم: نه هیچیگفت: تو هم ازش خبر نگرفتی؟سراغی ازش نگرفتی؟گفتم‌: نه! وقتی که رفته، دیگه سراغش رفتن نداره. دوست داشتن که زورکی نمیشهبا تعجب پرسید: برای برگشتنش هیچ کاری نکردی؟ براش نجنگیدی؟با خودم فکر کردم جواب سوالشو چی بدمفکر کردم جنگیدن برای یه آدم چه شکلیه؟ آدم چطور برای برگشتن یکی می جنگه؟ اصلا میشه برای عشق یه نفر جنگید؟ مگه نه اینکه عشق، صلحه آرامشه آزادیه، پس عشق و جنگ با هم جور در نمیان چند مدت پیش زندگی ن
گاهی می ایستم و به زندگیم نگاه می کنم. به چیزهای که دارم اول فکر می کنم و بعد به نداشته های که دوست دارم داشته باشم. آیا مسیری که الان هستم مرا به آنها خواهد رساند؟ اگر نبود به این فکر می کنم کجای کارم می لنگد. آنگاه که می یابمش شروع به برطرف کردنش می کنم. داخل رابطه با دیگران سعی می کنم چیزی که نیستم، نگویم. حتی اگر انسانی خوبی باشم. نمی گویم: هستم و می گویم: سعی می کنم آدمی خوبی باشم. چند وقت پیش با مادر محدثه حرف می زدم و می گفت؛ بنظرم آدم خوبی هست
اوکی دختره خیلی جذاب بود، هودی تنش بود و عاشق حلقه تو دستش شدم و وسایلی که همراهش بود همه از فروشگاهای فانتزی بود که من میشناختم.اولش کلی این پا و اون پا کردم بعد دیدم داره میره تقریبا دنبالش یه طبقه دویدم چون هندزفری داشت و صدام رو نمیشنوید‌. زدم رو شونه اش و گفتم: ببخشید اگه احمقانه ست ولی من از دور دیدمت و خیلی برام جذاب بودی میشه دوست شیم؟‌اول چشمشو تو حدقه چرخوند، گفتم: خیلی برات پیش میاد؟گفت: واقعا احمقانه است! نیشم جمع شد کاملا. گفتم: ب
توی مسجد عاشقش شدیم! خب عشق که مختصات و مکان و زمان حالیش نیست، هرجا ممکنه رخ بده، حتی توی مسجد! رعنا دختر همسایه مون بود و ما و صادق سرش دعوا داشتیم. ما موذن و مکبر مسجد محلمون بودیم و یه روز انقدر فکر و خیالش توی ذهنمون بود که کلا زدیم یه کانال دیگه و هم اذون رو اشتباهی گفتیم و هم از پس مکبری برنیومدیم، که اون روزها کلا از پس هیچی برنمیومدیم و خواب و خوراکمون ریخته بود به هم. حسین آقا بعد نماز گفت دیگه نیا، کارِتو بلد نیستی، اما ما کاربلد بودیم
خب فیلمشم رفتم دیدم. من فک میکردم کل سه جلد تو همین فیلمه بعد فهمیدم نه هر کتابش یه فیلم جداست. که البته خیلی خوشحال شدم؛ چون تقریباً همه‌ی اتفاقات کتاب توی فیلم هم بود و حتی فیلم خیلی جذاب تر بود به نظر من. اابته فیلمش هم دوساعت و خورده‌ای بود. خشونتش کمتر بود و ( اسپویل )  واقعاً اونجایی که چاقو زد تو دست ژنین خییییلی با حرکتش حال کردم. خیلی D: 
 
اولش گفتم این چه بازیگریه برا نقش تریس انتخاب کردن. این یه چوب خشک واقعیه :)))))) من یه چهره‌ای شبیه
 
سلام
اواخر مرداد ماه هستیم. از اواخر اردی بهشت اینجا چیزی ننوشته ام.
من کماکان بی‌‌‌کار هستم و این عذاب آور ترین اتفاق این 5 ماه گذشته اس. به در های زیادی زده ام اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده. به قدری کلافه و بی حوصله ام که خدا می داند. این که همه اش مجبورم در خانه بمانم، خودش خیلی فرسایشی شده، هم برای من هم خانواده.
رابطه ام با عشقم هر روز بعد جدیدی پیدا میکنه!
از اون دوره اوج اردیبهشت ماه فاصله گرفتیم و دیگه نه خبری از تلفن زدن های هر روزه اس و
تنها کسایی که میان ترم رو کامل شدن، من و کراشم  بودیم:)) ضمنا فهمیدم داره the 100 رو می بینه و اولاشه  و با لکسا اشناش  کردم:)) عاشقش شد اونم‌. بدون تردید میتونم بگم یکی از معدود  اشتراکامونه:/ لامصب  موسیقی راک و جاز گوش میده که من اصلا سر در نمیارم، یا فیلم  horor دوست داره که من یکیم ندیدم:)) هنر دوست داره که من افتضاحم  توش-__-  عاشق کوکاکولا و پیرسینگه که من نیستم، ولی از لکسا و مخصوصا  آرایش  لکسا خیلی خوشش اومد:))بعد یه طور  خاصی دارک  و پوکر و افس
دل کندن معمولا یه اتفاق سخته. مثلا میگن:
دل کندن اگر حادثه ای آسان بود
فرهاد به جای بیستون دل می کند...
کلا دل کندن از همه چی سخته، از خواب صبح، از چیپس و ماست، از شیرینی زبان، از آب استخر! از همه چی. ولی نوع سخت تر دل کندن، دل کندن از اونیه که دیوانه وار عاشقش هستی. مخصوصا اینکه بدونی اون آدم الان با یه نفر دیگه اس. مثلا با خودت میگی، یعنی به اونم میگه خورشیدکِ دیجیتالی...! یا مثلا... کلا هرچی! همه ی اون چیزایی رو که به من میگفته، به اونم میگه؟
اه!
گور
 
مرد‌ها یک زن را برای همیشه در قلبشان نگه میدارند، زنی که عاشقش هستند..!
زنِ محبوس در قلبشان، شعر میداند، آواز میخواند...
بین اشک و خنده‌اش فاصله‌ زیادی نیست
آسان اشک میریزد، بلند بلند میخندد...
تنها آرایش‌اش لبخندیست که دیوانه می کند و چشمانی که تا عمق وجودش را آشکار...!
مردها اما کنار زنی دیگر شب‌ها به خواب می روند
و صبح‌ها چشم باز می کنند
زنی که فقط دوستش دارند..!
آن زن اصول زنانگی را از بَر و  اشک‌اش چون لبخندش لحظه‌ای و بی‌روح است..!
آن
دوست داشتم عاشقِ اون دخترِ مو مشکی بشم ، بدونِ این که بفهمه، بدون این که یه ذره حس کنه
هرشب ساعتِ ۸ تنهایی میومد کافه و میشِست اون کنج و شروع میکرد به نوشتن.
موقعی که سرش پایین بود موهای مجعدش مثلِ درختِ بیدِ مجنون آویزون میشد و کلی به دلبریش اضافه میکرد
هرسری خودم میرفتم سفارشِش رو میگرفتم،یه قهوه ترک سفارش همیشگیش بود
همیشه هم قهوه اش سرد میشد و بدون این که لب بزنه به قهوه،بلند میشد میرفت
چشماش شده بود تمومِ دلخوشیم و هرشب به امید این که چش
+یه پیکان پایین پنجره خونمون پارک شده که رو سقفش یه تیکه مستطیل شکل سیاه داره....فک کنم سایپا پیکانو از ایران خودرو گرفته و داره روی پیکان سان روف دار کار میکنه....اینی هم که جلوی خونه ماست... نسخه آزمایشیشه:)
+تا حالا ساعت 5 صبح بستنی توت فرنگی خوردین.... از یه طرف هم ترس اینو داشته باشین که کسی از سروصدای فریزر بیدار نشه؟اصن عالیهههه:)....حتما امتحانش کنید.
+حالا که داریم به اعلام نتایج نزدیک میشیم...دلم قیری ویری میره.احساسم بد نیست..اما خوبم نیست*_*
+
کاش اون‌شب لال می‌شدم و نمی‌گفتم که دوستش دارم. کاش عادت می‌کردم به تنهاییام. کاش بلد بودم گلیم خودم رو از آب این دنیا بیرون بکشم و اینجور نبودم که هربار و هربار آویزون یه نفر برای عشق ورزیدن بشم برای دوست داشته شدن. مح داره عذاب می‌کشه و همه‌اش مقصرش منم. دستم به هیچ کاری نمی‌ره. لش کردم و هی فکر می‌کنم اگه میم هم نبود بودن من با این بچه به هزار دلیل اشتباه بود و حالا چمه که پابندشم و دست نمیکشم؟ کاش اون میذاشت و میرفت من که بلد نیستم... من ک
به ظرفیت قلب آدم ها فکر میکنم ,به ظرفیت قلب خودم, به تلاش های او! برای آزار دادنم... به بی فکر بودن خودش!! به اینکه قلبم میشکند و من صدای تیکه تیکه شدنش را می شونم, به اشک هایی که لحظه ای راحتم نگذاشتند... .
نامش را در گوشی ام به کاکتوس تغییر داده ام , نام کسی را که  عاشقش بودم... کاکتوس زیبایی که فقط بلد است تیغ بزند ,زخمی ام کند و خودش فکر کند کاری نکرده! چیزی نگفته! 
امروز که گفت برو خانه پدرت و دیگر هم نمیخواهم ببینمت! امروز که طلبکارانه و قلدروار زور
یادمه وقتی اولین بار دختری که زمانی عاشقش بودم رو با یه پسر دیدم رفتم خواب‌گاه و به این آهنگ گوش دادم؛ بعد یه پیانو گیر آوردم و شروع کردم به زدنش.
گوشش کن، شاید کمکت کنه.
بشنویم At The Ivy Gate(در دروازهٔ پیچک) از Brian Crain
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برا
باسلامپسری هستم24سالهاز سال89عاشق دختری شدم در سن کمو بعد دو سال متوجه شدم دو طرفه هستتا سال96با هم درارتباط بودیم و خانواده من اطلاع داشتنبعد سال96ترکم کرد بخاطر بیکاری و سربازی و….امروز سال98 با ملی اسرار زنگ زد بهم گفت اگر منو میخوای باید اقدام کنی ب خواستگاری، من شغلم محکم نیست و پرامد انچنانی ندارم،و بابامینا دوطبقه هستن و میتونن یک منزل در ابتدا در اختیارم بزارن،ولی با شرایط من….میخوام راهنمایی کنید ک برم خواستگاری؟من عاشقش بودم و هست
به همت مسئولین عزیزمون و مدیریت شون از نوع بحرانیش، توی تعداد کشته های کرونا به رتبه دوم جهان صعود کردیم و فقط یه خیز آهو مونده تا گردن آویز طلا رو صاحب بشیم و پرچم سه رنگ و مقدس جمهوری اسلامی ایران رو بر فراز قله های بی لیاقتی برافراشته کنیم.
اجازه بدید بی پروا بگم. ننه یِ همه مون گاییدست!
فقط دَمِ مرگی اومدم از همه خانم هایی که در این عمر کوتاه نتونستم عاشق شون بشم عذرخواهی کنم. اول از همه از اون خانمِ کوچه پشتی مون که هر وقت خدا رفتم بالکن لب
سلوووووم 
از سال 94 تا شهریور 97 یه گوشی نوت 3 دستم بود عاشقش بودم و همه دوستامم تو کفش بودم و خیلی عالی بود که شهریور پارسال تو بانک از دستم افتاد و به دیار باقی شتافت و منم از گوشی تعمیری متنفر ...مدتی بی گوشی بودم بنیامین هم گفت وقتی اومدم ایران آخرین مدل نوت یا سری s  رو برات میارم
منم خیلی ذوق مرگ شدم و تصمیم گرفتم تا شش ماه دیگه که بنیامین میاد با توجه به بودجم j5 2016  با 16 گیگ حافظه گرفتم  و باهاش سرکنم...
عید 98 اومد و کارت سربازی بنیامین نیومد و

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تدریس خصوصی سامان نمونه سوالات قارچ دکمه ای با جواب pdf