نتایج جستجو برای عبارت :

خاطره ای از دوست شهیدعلمدار

تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.
گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.
چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.
امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.
اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنه
 اسفند
 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
 اسفندِ رابطه ات در گذر است
 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
 #پریسا_زا
چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد میشوم،تنـــم نلــرزد…بغضــم نگیــرد…
 
 
تکثـــیر مــے ‌شـــونــد و نــمے ‌مــیرند …سلـــولـــ ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن …
 
 
 
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتتفقط یک شماره ی خاموش است . . .
 
 
 
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . .
 
 
 
 
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق می
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
 
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خیلی وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از دختر همسایه یاد بگیر !!!!ام
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟ 
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
دارم به این فکر میکنم کاش از همون بچگی خاطره نویسی میکردم..ثبت لحظات شیرین یاحتی نیمه شیرین:)
اگه نوشته بودم الان نوشتن یه خاطره از مشهد راحت تر بود برام..
الان نمیدونم از چی بگم..از کجای بهشت..از کدوم سفرم به بهشت..
یعنی بهشت قشنگ و خوش حال و هواتر از این میخواد باشه؟!
قبل اولین سفرم به مشهد رو اصلا یادم نمیاد ارتباطم چطور بود با امام..
اما دقیق تو اولین سفرم تو دلم یه معامله کردم باهاش خیلی طلبکار باهاش معامله کردم..حتی  دستور دادم…معامله سنگین
بابا جان! قلبم خالی است. مرگ تو با تهی شدن وجود من برابر بود. انگار چیزی را گم کرده‌ام و ان چیز تو هستی. ندیدن و نبودن تو برایم سخت است. دیگر منزل پدری برای من چه معنی میتواند داشته باشد؟ وقتی تو نیستی تا باغچه ها را آب بدهی؟ تو نیستی تا در را به روی ما باز کنی و ساکت و آرام یک گوشه بنشینی و بازی بچه‌ها را نگاه کنی. خانه خالی است، قلب ما خالی است.
تک‌تک سلول‌های بودن ما درد می‌کند. حالا دیگر من از چه کسی سراغ بچگی‌هایم را بگیرم؟ خاطره اولین کفش‌
سلام دوستان به دلیل جذاب‌تر شدن وبلاگ تصمیم گرفتم سربرگی را ایجاد کنم‌، این سربرگ با نام (خاطره‌ها) راه اندازی خواهد شد و قصد دارم در آن همه بازی های قدیمی و خاطره‌انگیز را نقد کنم شما دوست‌داران بازی‌های قدیمی نیز می‌توانید از علایقتان بگویید یا حتی می‌توانید نقدی از یک بازی‌خاطره‌انگیز برای من بفرستید و با نام شما در وبلاگ قرار می‌گیرد امید‌وارم همه راضی باشید‌.
تمام مزه ی یه خاطره به در دسترس نبودنشه. به این که فکر کنی و تلاش کنی تا تکه پاره هایی ازش رو به یاد بیاری. به نظرم عکس، فیلم یا هر چیز دیگه ای شبیه اینا، جلوی این احساس رو می گیره. اصلا خاطره انگیز یعنی چیزی که نمی تونی تکرارش کنی. حداقل به سادگی نمی تونی تکرارش کنی.
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
امروز روزِ سبک کردن سیستم از هر چیز اضافی بود، عکس، فیلم، برنامه و آهنگ! همین طور که به عکس ها نگاه می کردم، یا با دکمه Delete جواب رد به سینه اونها می زدم و یا با دکمه سمت راست می رفتم سراغ عکس بعدی! یه سری از تصاویر، تصاویری بودن که به هر نحوی سال های گذشته ازشون خاطره داشتم، حالا یا تصویر زمینه بودن، یا کسی برام فرستاده بود و یا روایتگر یه خاطره بود و یا حتّی تصاویر شخصی بود که دیگه نیازی به بودن اونها احساس نمی کردم و اون جذّابیت سال های قبل رو ب
#شهید_سید_مجتبی_علمدارشیوه خاصی شهید سید مجتبی علمدار در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا! می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
 
خاطره کار فرهنگی باحالبعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که می‌شنوی، حالت خیلی خوب می شود.
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی‌ ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.بچه‌ها خیلی خوششون اومده بود.هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بودو هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.جالب بود براشون که همونجا
خاطره بی سوادی
خاطره بی سوادی
 
خاطره بی سوادیهمیشه هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند.از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.
یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند.توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به ک
شده از چشم کسی سست شود دستانت؟
یا که از دیدن او لزره بیفتد جانت؟
شده در شهر خودت مثل غریبی باشی!
به تمنّا برسد قسمتِ آبت ؟نانت؟
شده با درد شبی همدم گریه بشوی؟
یا که یک زخم قدیمی بکند گریانت؟
شده یک خاطره ات زخم جدایی باشد
که به ذهن آوری و رود شود چشمانت؟
روز و شب مُردم و در خاطره ها در حبسم!
شده یک خاطره عمری بشود زندانت!؟
پارمیدا مقیسه
یاد اون خاطره ام افتادم تو بچگی که توی یه کتاب مصور از مدرسه، یه خونه چوبی بود و من خیلی ازش خوشم اومد. یه چیز مثل ایوون بزرگ داشت و من پیش خودم تصور میکردم که اینجا زندگی میکنم با خانواده ام و دوستام هم با خونواده هاشون اینجا هستن. واقعا خیلی خیلی خوشم اومده بود از این فکر ! یهو در حین خوندن کتاب سالار مگس ها که میگن این جنگل مال ماست، یاد این خاطره افتادم. :)
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
 
تو را دوست دارمو این دوست داشتن حقیقتی است ڪه مرا به زندگی دلبسته می‌ڪند...
 
شده آنقَدَر محوِ چشمهایش باشىکه صدایش را نشنوى...؟
 ❤️❤️❤️
 
ـن مـیـتونـم... دنیارو... یه دســتــی فتح کنم!! به شرطـی که... اون یکی دسـتـمو تــو گرفته باشی
 
❤️❤️❤️
 
احســــــاست عاشـــقانه هایت لحظه های بودنــــت همــه را دیــوانه وار دوستـــ دارم امّــا هیچـکدام به دوست داشــتن خودتـــ نمیرســـد . .
❤️❤️❤️
اگه سلطنت بلد نباشم سلطنت نمیکنمٍ اگه ز
امـــــروز عجیب دلم برایَت تنگ استـ..دو لیوان چـــــاےدو صندلےدو بلیتـ سینمایکـ نیمکت دونَفـره در پارکـو باقے دو نَفَره هایمانتَحقق پیدا مےکردحلا قضیہ تفاوت داردیک لیوان آبقرص مُسکـنکز کردن در گوشه تاریکـ اتاقیکـ نیمکتـ پرت در پارکـو ضَجـهحالا که نیستے من و یکـ دنیا خاطره از تو، دو نَفَره هایی داریم..اینجـــــا جایَتـ خالیستـــ صاحبـ یک دنیا خاطره
از جمله سفرهایی که جزو خاطره انگیزترین ها
هستند، سفر به یک جزیره در دل دریا است. خوشبختانه ایران با داشتن جزیره هایی
مانند کیش سفرهای خاطره انگیز بسیاری می سازد. ولی خاطره انگیز بودن این سفرها
منحصر به طبیعت و جاذبه های جزیره نیست بلکه کیفیت بی بدیل جزیره است که بیشترین
تاثیر بر مسافران می گذارد و از لحاظ روانی مسافران را به آرامش سوق می دهد. هتل
های کیش هم به درستی عمل کرده و سفر خاطره انگیز را در بستری آرامش بخش برای
گردشگران مهیا کرده اند.
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
 
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها 
تو در خیال منی
 
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
 
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
 
خاطره یادت باشد
خاطره : یادت باشد…
 
خاطره یادت باشد…آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم.اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم.نشستم رو به روی ضریح،حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،می خوندم و اشک می ریختم،صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود…نزدیک اذان /بود…خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم،کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن
دیشب با خاطره بودم ؛ خواهر رضا ؛ دوست صمیمیم ؛ عجیب بود نه احساس پشیمونی داشتم نه احساس شرمندگی ؛
خوشحال بودم بالاخره از رضا انتقام گرفتم میدونی که ؟ همه این کارا واسه تلافی بود همه داستان از اونجا شروع شد که رضا با دوست دخترم ....
 
 
 
 
داستان اول من با این عنوان فردا منتشر میشه امیدوارم یادت نره به وبلاگم سر بزنی رفیق ممنون
 
 
نمیدونمـ چرا هر وقت اینقدر تو این دنیا گمـم میرم سراغ انیمیشن راپونزل و مریدا. شاید چون انیمیشن های والت دیزنی لند مثل سفید برفی و سیندرلا برمیگرده به زمان کودکیـم.. ولی اون زمان هم شیرین نبود که بگم این تمایل منو به سمت زمانی میبره که کاملا آسوده بودم! اما میتونم بگم کاملا بی دغدغه بودمـ.. همیشه باید پناهی واسه آدم باشه؛ پناه بر عِشق، پناه بر شعر، پناه بر خاطره ها هر چقدر تلـخ حتی! گفتم خاطره، یاد مامان خاطره میوفتم، مگه میشه یه آدم و اینقدر د
تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه...
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و می‌بینی همه‌ی فکر و ذکرت شده یه نفر!
شاید اون یه نفر، هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو می‌دونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همه‌ی تنهاییات به اون پناه بردی. 
آرزو دادی... خاطره گرفتی!
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطره‌هاشون می‌میرن.
کاش، آخرین خاطره‌ای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی...
برای اولین بار در زندگیم برای خونه ی بابام رفتم نونوایی:)))
یاد اون خاطره مشهورم افتاده بودم معلوم نبود کدوم از شاطر ها همون آدم نا متعادلی بود که اون خاطره رو برام درست کرد! جا داشت پیداش میکردم پخخخخخخ کنم بهش، اما خب نمیشد!!!!
 
 
1))
وزیدن گرفت نسیمی شرجی
تب داغ شب را
و امید روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمین
و من در پوست خود
نمی گنجم 
مژده می دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و ژیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
نسیمی خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
نسیمی میوزد
عطر تو میپیچد در اتاق
تکرار میکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار می کنند نام تو را
...
 
 
نام ام را بخوان
پاسخی خواهم داد
آرام جانت
..
 
فکرها تا زمانی که تو پستوی ذهن ادمیزاد ازاین شاخه به اون شاخه می پرند اسمشون فکره! 
وقتی ثبت میشن انگار تازه اروم میگیرن. 
دیگه اسمشون فکر نیست. دیگه قراره بشن خاطره...
اینقدر ذهنم شلوغه که حس میکنم هیچی به اندازه این صفحه سفید اروش نمیکنه...
دوست ندارم فکر کنم تا از اون جمله های قشنگ ادبی بنویسم. دوست دارم فقط حرفای دلم رو اینجا بزنم . 
همین
 
خاطره : فوری ۳ بار بگو قوری گل قرمزی
 
خاطره : فوری ۳ بار بگو قوری گل قرمزینخند!اگر تونستی ۵ با پشت سر هم بگی قوری گل قرمزی!یا مثلا بگی ۶ سیخ کباب سیخی ۶ هزار !!دیدی سخته!
……حالا حسابش را بکن ۲-۳ ساعتی بود که توی صحن راه می رفتم و مردم را دعوت می کردم که بیایند کتاب های نمایشگاه را ببینند!چند تا کتاب توی دستم مونده بود. قرار بود این سری کتاب ها که تموم شد، بریم خانه.زائری را نشانه گرفتم، نشستم کنارش و شروع کردم به حرف زدن. دوست داری کتاب بخونی؟بله!
فروش انواع بازی های کامپیوتری جدید و قدیم مطابق با سیستم سخت افزاری شما ،اکثر شما هنوز دوست دارید بازی های قدیمی که با آن خاطره دارید را بیابید چون برای شما خاطره انگیز هست ،از طرفی دوست دارید جدید ترین بازی های روز دنیا را داشته باشید یک مرجع بازی کامل در اختیار شما قرار گرفته است کافی است با فروشندگان ما تماس حاصل فرمایید و بازی خود را سفارش دهید و درب منزل تحویل بگیرید یا به صورت آنلاین دانلود و نصب نمایید.فروش انواع بازی هاو نرم افزار به
یه تریبون آزاد، برای شما.
کامنت‌های این پست به تایید نیازی ندارن دیگه حواستون باشه :))
بنویسید از هر چیزی که دوست دارید، خطاب به من، خطاب به خودتون... خاطره تعریف کنید، جک بگید، از وبلاگ من یا نوشته های من بگید، نقد کنید، تعریف کنید، سوال کنید... هرچی هرچی خودتون دوست دارین...
دوست دارم بشنومتون شماهایی که هنوز اینجا رو دنبال میکنید :)
بیوگرافی بازیگران
 
عکس های خاطره اسدی
خاطره اسدی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۲، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در سال 86 می باشد، دوره بازیگری را در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما در سال 81 گذرانده است.
برای ادامه خواندن مطلب رویبیوگرافی خاطره اسدی + عکس کلیک کنید
اولین جایی که تو سال جدید رفتم محل کارم بود، نه شیفتم و نه آنکال، ولی نیاز بود که برم. همیشه اولویت اولم تو همه چی حال خوب خودم بوده و رضایت مندیم، حتی اگه هیچ کس اهمیت نده، حتی اگه فقط خاطره شه. بعضی وقتها حس میکنم خدا منو آفریده برا تجربه کردن اولین ها، هیچ وقت دوست ندارم خیلی چیزها رو توضیح بدم، چون خیلیا تصوری ازش ندارن و منم تصور ساختن تو ذهن بقیه رو دوست ندارم. حس خوبی به سال 98 دارم.
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد.. می‌گذرد.. تمام می‌شود.. تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای.. هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد.. می‌روی.. می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری.. خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
 
.
مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود.مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گل های باغچه بدل شود.عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میت
 
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
 
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
 
خا
در این پست دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر برای دانلود در سایت بلاگ موزیک قرار داده می شود
دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر (علی یاسینی) با لینک مستقیم کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم ( کیفیت اصلی Mp3 ) دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم موزیک جدید و زیبای خواننده علی یاسینی ... منو هیچکی نمیفهمه جز تو یه نفر دلو بردار هرجایی ببر نگهش دار پیش خودت…
دانلود آهنگ علی یاسینی ما با هم خاطره د
بسم الله 
دوست داشت بخوابد برای همیشه. دوست داشت خاک شود، خاک باشد. بی گذشته، بی آینده، بی هیچ اندیشه و فکر و احساسی ، فقط خاک. 
دوست داشت از خاکش درختی بروید . درخت احتمالا میوه های تلخی خواهد داشت. ولی اگر کمی صبر کنی لابلای آن همه تلخی مزه ای خواهی یافت شبیه خاطره ای مبهم، طعمی آشنا، تصویری که وقتی چشمانت را می بندی پشت تاریکی ها از جلویت رد می شود. شبیه یک زندگی... وقتی ... وقتی زندگی نشد ... 
 
شاید تعداد خاطره های خوبمون هر فصل یکی باشه...
شاید کم باشه...
ولی انقدر خوبن ک با دیدن عکس هاش اشک شوق میریزم من...
انقدر خوبن ک تک تک ثانیه هاش یادمه...
با همون شوق و ذوق و با همون لذت...
 
***
 
از میان همین روزها و شب ها پیداش شد؛مثل هزار چیز دیگر که پیدا شد و هیچکس نمیداند...
 
زمان میگذره
آدمایی که الان هستن شاید بعد ها تو زندگیمون نباشن...نه که بمیرن یا هرچی...
اما یه روزی میاد که مثلا بهترین‌دوست دوران دبیرستانت ...دیگه باهات یه غریبه اس...چون زمان زیادی گذشته...
این علقه ها از بین میرن و ادمای جدید میان...
آدمایی که قبلا نبودن...
 
به این فکر میکنم که آدمایی که تاریخ موندنشون تو زندگیمون تموم شده رو نمیشه نگه داشت...حتی با تبریک تولد ...حتی با بیرون رفتن.قدم زدن و گروه کلاس ۳۰۳ انسانی ۹۴ تلگرام!هرچی...آدمایی که میرن...آدم
از سر شب این آهنگ مانی که توش میخونه : امسال خداکنه دوباره برف بیاد ، توی ذهنم پخش می شد. الان دارم گوشش میدم. پاییز و زمستون سال ۹۳ توی ذهنم مثل فیلم پخش میشه. سالی که پر از شب و ماه بود. درگیر کنکور بودم. یادمه چند روز قبل کنکور با خودم هی می خوندمش این آهنگو. خصوصا هیچ وقت یادم نمیره اون روز صبح که آماده می شدم برم پیش بچه ها توی اون خونه هه که خانم ف اینا برامون گرفته بودن. قرار بود یه شب هم اونجا بخوابیم. خیلی هم سرد بود. میخواستیم درس بخونیم مثل
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
بازگشت به دنیای فیلم های جنایی و کارآگاهی و ادای دینی به آگاتا کریستی به همراه خاطره بازی و سرگرمی ولی نه فقط سرگرمی و خاطره بازی صرف، چاقوکشی فیلمی است در نگاه اول سرگرم کننده ولی در زیر متن خود حرف های دیگری نیز برای گفتن دارد.
ادامه مطلب
و من مهاجرم...
مهاجر زاده شده و مهاجر مانده ...
من در تمام فصل ها مهاجرم ‌‌‌‌‌....
فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم ...
من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ 
از آغوششون فقط خاطره 
و از عطرشون ...
سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ..‌
و من دردناک هنوز مهاجرم ...
میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه ...
تورا با تمامم میخواهممم ...
 
با خاطراتِ زیادی زندگی می‌کنیم که اگر به خودشان بود، تا حالا هزار بار از خاطرمان رفته بودند. اما ما نگه‌شان می‌داریم. مُدام مرورشان می‌کنیم. همان یک لحظه‌ی کوچک که روزی قلبمان را به نفس‌نفس انداخته. همان خاطره‌های ناچیزِ دوست‌داشتنی که مسکنِ زخمهای روزمرگی‌اند...
  #خاطره #شهید_والامقام #سیدمرتضی_آوینی #وعده_ما_بهشت یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا #
ادامه مطلب
سلام...
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام... از صبح یعنی تنهام...
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم... معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان... اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود... الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه... که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم... خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
اینکه آدما میان و میرن تو زندگیت خیلی خوبه از بعضیاشون یادگاری به یاد میمونه از بعضی هم خاطره
اینکه میان و میرن همیشه هست و همیشه هم هر کسی میاد یه روزی میره و این موضوع قطعیت داره چون هر کسی قراره یه درسی به آدم بده حالا اینکه چه درسی و از چه کسی بگیری کلی حرف داره
_________________
راستش حرفم نمیاد :)) دوست داشتین بپرسین بیشتر بگم براتون
میگن شنونده گوینده رو سر ذوق میاره البته اینجا نویسنده رو به ذوق میاره
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
خاطره‌ای از جوانمردی تختی
 الکساندر مدوید، قهرمان افسانه‌ای کشتی جهان ، که در رقابت‌های جهانی تولیدوی آمریکا توانست بر غلامرضا تختی غلبه کند ، درباره مسابقه معروفش با جهان پهلوان ایرانی‌ها چنین می‌گوید:
«قبل از آن که غلامرضا را به طور کامل بشناسم و او را بهترین رفیق ورزشی خود بدانم، به او فقط به عنوان یک رقیب خطرناک و مدعی احترام می‌گذاشتم تا این که آن ماجرای معروف پیش آمد.
من از ناحیه پای راست آسیب دیده بودم و غلامرضا در حال عبور از رخ
یه شامپویی دارم که بوش برام خاطره‌انگیزه اگرچه هر تلاشی کردم نتونستم معین کنم که مربوط به چه خاطره‌ای هست. اونچه ازش در ذهنم ثبت شده یه حال خوب عاشقانه هست و خب همین کافیه که هربار احساس فقدان کردم رفتم و این شامپو رو به موهام زدم و حالم خوش شد.
یه چیزهایی واقعی نیست مربوط به بازنماییه و خدا میدونه چقدر عوامل در این بازنمایی دخیلند. انگار کن داستان زندگی خودت رو بنویسی.
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
و ساعت ۴ صبح من به کسی فکر می کنم که به من فکر نمی کن
و حس می کنم خیلی وقت که از ذهنش پاک شدم
به یه دوستی از دست رفته فکر می کنم
و تصمیم اینکه شاید ادامه اون درست نباشه
شاید امتدادش فقط بخاطر اصرار من تا حالا بوده
و بهتر بهش بگم دلم برات تنگ میشه خیلی زیاد ولی قرار توام تبدیل به خاطره ها بشی
خاطره ای که چند سال بعد بگم یادش بخیر امیدوارم سلامت باشه هرجا که هست
من اصرار به موندن ادم ها نداشتم
چون هیچوقت اصرار من هیچ تاثیری نداشته
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
دیشب با خاطره بودم ؛ خواهر رضا ؛ دوست صمیمیم ؛ عجیب بود نه احساس پشیمونی داشتم نه احساس شرمندگی ؛
خوشحال بودم بالاخره از رضا انتقام گرفتم میدونی که ؟ همه این کارا واسه تلافی بود همه داستان از اونجا شروع شد که رضا رو با دوست دخترم ؛ عشقم ؛ تو ماشینش دیدم ؛ دقیقا پشت چراغ قرمز چهار راه حشمت گیر کرده بودن . میگفتن و میخندیدن اونم با صدای بلند . حواسشون به من نبود منم گاز ماشینو گرفتم و رفتم . رفتمو رفتمو رفتم . 
معمولا اینجور مواقع میرم کافه یه قلی
انیمیشن inside out رو دیدیم همه احتمالا.. و هر کس حداقل با یه قسمتیش همزاد پنداری کرده. من الان اتفاقی زدم وسطش و اون صحنه اومد که داره خودشو به کلاس معرفی می‌کنه، و یه خاطره غمگین جزو خاطره های اصلیش اضافه میشه.. برای اینکه جلوشو بگیرن همه خاطره های اصلیش یهو محو میشن. همه ابعاد شخصیتش ناگهان خاموش میشن. من دقیقا خود این صحنه‌ام. خیلی وقته. نمی‌دونم حتی از کی شروع شد. یادم نمیاد. ولی بارها و بار ها شده وسط گریه یهو همه چیز برام بی معنی بشه. یه دفعه ن
نباید لحظه هایی که ماندنی نیستند را عمیقا دوست داشت.
بالاخره خاطرات شیرین می گذرند، روز ها ممکن است شاد و غمگین بگذرند، باید پذیرفت... 
 
می پذیرم اگه گاهی سخت میگذره، می پذیرم اگه خوب نمیگذره :)
خدایا شکرت بخاطر هر حالی تو هر شرایطی.من تسلیم خواست توام
صبح یک لحظه صابون جدید رو بو کردم و رفتم به بیشتر از پونزده سال پیش! بوی صابون دوران ابتداییمو می داد. همونی که توی جاصابونی صورتیی بود که هنوز دارمش.
چقدر مغز چیز عجیبیه. خاطره ی یک بو رو برای سال های سال درون خودش نگه می داره... و بعد بهت یادآوری می کنه هم اون بو رو هم شاید اتفاقی مربوط بهش رو و هم قدرت خودش و خالقش رو...
یادم نیست جایی شنیدم یا خوندم که دوران دانشجویی آدم یه فصل گذراس ، قبل از اون  دنیا به ساز تو میرقصه اما بعد از اون تو باید به ساز دنیا برقصی.
 حالا که نزدیک  دو سالی میشه  از ایستگاه دانشگاه و دانشجو بودن پیاده شدم و  عبور کردم دارم به عمق معنای این جمله پی میبرم . 
کاش  انتخاب لحظه ها دست خودمون بود . کاش گذر زندگی مثل یک فیلم بود و میشد با یه ریموت کنترل ،عقب ببریش و جایی که  دوست داری نگهش داری ،حتی میشد لذت لحظه ها را با دو تا دکمه  بَک  و  پ
عکسها داستانهایی هستند که نمیشه  با لغت  در موردش نوشت ..داستان هایی ازبودن و حضور در نقطه ومکان در زمانی که گذشته  ولی با دیدن عکس میشه مرور  بشه، داستانی که روایت گر آن فقط  تماشایست.
من عکس گرفتن و عکاسی دوست دارم   ،چون عکس تغییر نمیکنه ،عکس میگه چند روز و حتی چند سال و ثانیه قبل چه اتفاقی رقم خورده.
عکس ثبت کننده خاطره هاس. عکس یه مرور کوتاه از لحظه ها ی  تکرار ناپذیرِ.
عکس یه  بی صدای پر از حرفِ .
من عکاسی کردن دوست دارم ،هرچند اونقدرها م
شراب. خاطره. یادآوری. اندوهی منتشر در فضای لایتناهی. سیگار. مرزِ باریکِ حالِ خوب و حالِ بد. صدای مرضیه. من به این انباشتگی و فشار حافظه و خاطره عادت دارم. کلماتِ سلین. مرگ قسطی؛ "دوباره تنها شدیم، چه‌قدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است". عرق. که زمستان جز زخم، برف هم دارد. راه رفتن بر روی آن مرزِ باریک. آسمانِ سیاه و زمینِ سفید. معلق بودن در آن فضای لایتناهی...
دوست دارم نوشتن رو دوباره ادامه بدم اما همچنان اینکه کی میخونه، برام مهمه.
بعضی حرفا رو هیچ جا نمیتونم بگم اما دوست دارم ردی ازش بمونه برای آینده؛ هم از جهت خاطره و هم برای عبرت.
از این به بعد تمام پست‌ها رمز‌دار خواهد بود.
از دوستانی که وبلاگ من رو میخونن و مطالب رو دنبال می‌کنن خواهش می‌کنم آدرس وبشون رو به صورت خصوصی بذارن تا رمز ثابت مطالب عمومی براشون ارسال بشه.
مطالبی که شخصی باشن هم به نحو دیگه‌ای توی عنوانشون مشخص میشه.
ممنونم از د
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
آن روز تنها بودم؛ و من و تو ساعت‌ها با هم حرف زدیم. باران برای تو که آن سر شهر بودی زودتر شروع شد و برای من که این سر شهر بودم دیرتر آمد. تمام چیزهایی که غلط بودند حس درست بودن داشتند. یا آن عید را یادت هست؟ و آن کتاب را؟ باآنکه سرت شلوغ بود برای خواندنش وقت گذاشتی؛ و در آخر حتی دوستش نداشتی؛ و من فهمیدم چقدر من و تو فرق داریم؛ و فهمیدم چقدر می‌توانیم حس‌های جدید از هم یاد بگیریم. یا آن روز را یادت هست که گفتی شب حالت بد شده بود؟ و من چقدر از اینکه
دهه شصتی ها از بهترین و پر خاطره ترین افراد جامعه هستن و اگه بشینید پای خاطارتشون میبینید که چقدر خاطره برای تعریف کردن دارند و امروز هم با معرفی گروه دهه شصت واتساپ این دوستان عزیز در خدمت شما هستیم.
شما برای ورود به این گروه دهه شصت کافی هست تا روی لینک زیر کلیک کنید و به جمع دیگر دوستان خودتون بپیوندین و ما نیز در این راه شما رو همراهی میکنیم.
بچه های دهه شصت به گروه واتساپ دهه شصت بیان و با دیگر دوستان خودتون چت و گپ دوستانه داشته باشید، ای
 
آدمایی هستن که واسم خاطره‌هایی بدی‌ ساختن. خاطره‌هایی که هرموقع بهشون فکر میکنم ته دلمو غصه میگیره. خیلی سعی کردم فراموش کنم، خیلی سعی کردم ببخشم، اما نتونستم، با اینکه خیلی دوست داشتم اینکارو بکنم. یه سری چیزا رو نمیشه از یاد برد چون روحی که خنجر خورده باشه رو با هیچ دوایی نمیشه مداوا کرد. من اون آدمارو دوست داشتم، اونا جزو نزدیکیان من بودن ولی کاری کردن که ازشون بدم بیاد...الان گاهی وقتا که بهشون فکر میکنم، یا یه جایی گذرم بهشون میخوره د
توی این مدتی که بلاگر بودم (البته اگه واقعا بوده باشم...) ، هر وقت خیلی ناراحت، عصبی، مضطرب، دل آشفته، سردرگم و ... بودم یه بلا سر وبلاگم آوردم! :| از تغییر اسم و عکس نویسنده گرفته تا پیش نویس شدن پست ها و حتی حذف وبلاگ. این روزها هم به نبودن و ننوشتن دارم فکر میکنم. راستش رو بخواید دوست ندارم در مورد زندگی جدیدم تا وقتی به نظم و ثبات نرسیده چیزی بنویسم. به خاطر انتقالی توی یه برزخ و بلاتکلیفی غوطه ور شدم. حس میکنم توی این دانشگاه معلقم. همه چی موقتیه
حامی معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۵با اطلاع دادن این شناسایی گفت: «همزمان با فرارسیدن هفته گردشگری، ۵ تا۱۱مهر ماه، ستاد گردشگری منطقه با همکاری شهرداری ناحیه۷، مسابقه خاطره نویسی از بهترین جا های دیدنی خواه زادگاه دانش آموزان را برگزار می درنگ.» ارباب«حسین دلبری» افزود: «در این مشق دانش آموزان می توانند در یک صفحه خاطرات شیرین خود را از بهینه مکانی که رفته اند یا زادگاهشان بوده، تصنیف و برای شهرداری منطقه واقع درون خیابان آیت ا
میشه به عنوان یادگاری ، یه جمله (یا حتی بیشتر) برام بنویسی؟مثلا دوست دارم مهمترین درس و تجربه ای که توی زندگیت به دست آوردی رو واسم بنویسی
یا یه خاطره ی قشنگ
یا حتی پیشنهاد ، انتقاد  یا نصیحت
فقط دلم میخواد پس از مدتها یه حس و حال خوب توی یکی از پستهام توسط شماها برام ثبت شه
پیشاپیش مرسی:)
اولین.!
 
هیچوقت اولین‌هارو دست‌کم نگیرید.!
اولین ها همیشه موندگار می‌مونن،شاید تو زندگی‌تون نباشن اما هیچوقت از ذهنت پاک نمی‌شند.
مثل ، اولین دوست ، اولین عشق ، اولین خاطره‌ی دو نفره ، اولین غذایی که می‌پزی و اولین کتکی که میخوری.!!.
ادامه مطلب
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
نقش یک خنده پر رونق را، برلبم می بینی
جان من راست بگو از چه سبب
کوه اندوه مرا، تو ندیدی هرگز؟
دیگر امروز چه سود، به تو اندیشیدن
تو که رفتی ای کاش، همه خاطره هایت را نیز
با خودت می بردی
وای ای خاطره ها
 ای شیاطین عذاب آور شب
که سپردید مرا در غم و تنهایی و تب
بگذارید فراموش کنم
قصه هرچه که بود
قصه هر چه که رفت
و دگر باز نگشت
| امیر غریب |
وقتی خیلی یهویی تو ساعت استراحتم، زندگیمو مرور میکنم وتوخاطراتم غرق میشم و خودمو اطرافیانی که به نوعی در خاطره هام نقش دارن یا نه!فقط از تو خاطره هام رد شدن اونم به اشتباه یا با بودن خودم کنارشون، به عنوان یه دلگرمی یه مُسکن، شدن یه خاطره کم رنگ حتی یه گوشه ای از ذهنم، با خودم میگم؛کاش آدما، تو زندگیشون، هیچوقت عاشق کسی نشن که بعدها، با یادآوری اون شخص،حالشون از خودشون بهم بخوره!یه وقتایی اشتباهی، آدمای اشتباهی رو دوست داریم، امیدوارم هیچو
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
اولین آهنگی که دوست داشتم آپلود کنم آهنگ گیتار با صدای عماد طغرایی عزیز هست که واقعااااا از این کارش لذت بردم. هنرمند مردمی و باحال و دوست داشتنی. عجیب این آهنگش حس پاییزی بودن رو بهم می ده. 
یه توضیحی هم بدم درباره ی آقای هنرمند. عماد جان یکی از آهنگ ساز های خفن و فوق العاده هست که یکی از آهنگ های خفنی که به شدت طرفدارش هستم آهنگ جذاب فرزاد فرزین عزیز رو ساخته.
تهیه کنندگی این آهنگ به عهده صدرالدین حسین خانی بوده.
مدیر هنری، تنظیم، میکس و مستر
قطره های باران ، آرام ، خود را به شیشه پنجره می کوبند و محکم به زمین می نشینند . صدای هیاهو و خنده قطره ها ، فضای حیاط کوچکمان را پر کرده . دوست دارم بهار را با تمامی زیبایی هایش ، اردیبهشت خیال انگیز و پر شور ، درختان پر شکوفه...........
چه بویی دارد شکوفه های درخت به .
بهار همیشه خاطره درخت کوچک بادامی که سال ها پیش در مسیر دبستانمان  بود را در خاطرم تداعی می کند . شکوفه که می داد ، دوان دوان از شیب تند کوچه ای ، که درخت بادام در انتهای آن قرار داشت بال
دانلود آهنگ یاسین ترکی دوست معمولی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * دوست معمولی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , یاسین ترکی باشید.
دانلود آهنگ یاسین ترکی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Yasin Torki called Dooste Mamooli With online playback , text and the best quality in mediac
متن ترانه یاسین ترکی به نام دوست معمولی
دفتر خاطره های تلخو بردار پاره کن بیا دلتنگیامو بردارو مچال کنفکر نبودنت منو میبره به جاهای بد خودمو بی
یادمه توی دانشگاه که بودیم ، دانشگاه به هر دانشجو یک ماشین حساب کاسیو داد. اونوقت یکی از سرگرمی های تمام دانشجوها برنامه نویسی با این ماشین حسابها بود. خلاصه ما کارهایی با اون ماشین حسابها می کردیم که جای خالی کامپیوتر را برامون پر می کرد. یه جورایی مثل مسابقه بین دانشجوها بود که هر کسی یه کار محیر العقول تر می کرد با این ماشین حسابهای بدبخت، جلوتر میفتاد.
 
این هم یه خاطره ای بود که الان یادم افتاد
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
دیروز رفتم کوه، یه داستانی تو ذهنم داره شکل می‌گیره در مورد اولیور که چشماش کوره ولی دوست داره تو جاهای خوش‌منظره باشه. قبل از ظهر که می‌خواستم یک چرتی بزنم دیدم خاطره‌های خوبم داره یادم نمیاد. دقت کردین اتفاق‌های بد تبدیل به تروما می‌شن ولی اتفاقای خوب حداکثر تبدیل به یه خاطره می‌شن. مثلا شما اگر یه بار از اسب بیفتین احتمالا تا آخر عمر از سوار شدن رو اسب می‌ترسین ولی هزار بارم که سواری خوب داشته باشین این‌طوری نیست که به خاطر تاثیرشون
 سوالی که هر پنجشنبه  جمعه از صد در صد آدم هایی که میبینم می شنوم
چه خبر دکتر؟
من هم خب متناسب با هر کسی که سوال رو می پرسه یه سری خاطرات از دانشگاه و خوابگاه تعریف می کنم
دوست دارم جواب این سوال را در یک مجموعه به هم پیوسته در وبلاگ که شامل خاطره های ماندگار در دانشگاه و خوابگاه براش می شود قرار بدهم

ادامه مطلب
خاطره با یک کتاب امام زمان را هدیه دادم !!!
خاطره : فروش کتاب یا هدیه ای جدید!
 
خاطره فروش کتاب یا هدیه ای جدید!آدم های مهربان را دوست دارم.او هم با مهربانی قرارداد بسته بود. . .اخلاق خوبش مشتری جذب کن بود من هم یکی از آن مشتری ها . . .اهل تلافی محبت ها هستم و از آن جا که سر و ته بنده را به کتاب بسته اند . . .
فقط یک مجهول وجود دارد:چگونه شروع کنم؟با توکل به خدای منّان سر صحبت را باز می کنم.ازشرایط جامعه و علاقه ی بچه مدرسه ای ها به کتاب های خوب و اوضاع کتا
من تمام زندگی و خاطراتم با حدیثه بود
اون به من خیلی تو درس ریاضی کمکم میکرد
منم امسال سال آخرم بود میگفت که خودم بهت برنامه درسی میدم تا دانشگاه قبول بشی
گفت که هر هفته بهت زنگ میزنم میپرسم چی کارا کردی
اما فقط یه هفته زنگ زد و بعدشم که این اتفاق افتاد
اون میگفت که خدا کسی رو که خیلی دوست داره زود میبره پیش خودش تا سمت گناه نره
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
وقتی خیلی یهویی تو ساعت استراحتم، زندگیمو مرور میکنم وتوخاطراتم غرق میشم و خودمو اطرافیانی که به نوعی در خاطره هام نقش دارن یا نه!فقط از تو خاطره هام رد شدن اونم به اشتباه یا با بودن خودم کنارشون، به عنوان یه دلگرمی یه مُسکن، شدن یه خاطره کم رنگ حتی یه گوشه ای از ذهنم، با خودم میگم؛کاش آدما، تو زندگیشون، هیچوقت عاشق کسی نشن که بعدها، با یادآوری اون شخص،حالشون از خودشون بهم بخوره!یه وقتایی اشتباهی، آدمای اشتباهی رو دوست داریم، امیدوارم هیچو
۱. این پرکتیسی که مامانم گفت اینقدر خوب بود که دوست دارم شصت بار تکرارش کنم. 
۲. خیلی دوست داشتم بتونم احساسات و حرف دلمو به یک زبان مناسبی شعری آهنگی چیزی بیان کنم. ولی بلد نیستم و هنوز هم گارد درونیم اجازه ی بیان مستقیمشونو به خودم نمیده و بله بالاخره یه روز میترکم.
۳. بقیه‌ی تابستون با همه‌ی تعطیلی ها و قشنگی‌ها و حقوق شرکت و درس و زبان و ورزش و آهنگ و دوستا و تولدا و شصت تا کار دیگه ای که میشه توش کرد همش برا خودتون. یه چیزی بدین من بخورم یه م
منبع عکس

از یه پیام تبلیغاتی ِ دو روز پیش ؛ رسیدم به یه خاطره ی چند سال پیش .
یه برنامه ای بود که مورد علاقه ی من نبود و طبق تجربه های قبلی ترجیح
دادم نرم ؛ زنگ زد که بیا ؛ گفتم من علاقه مند نیستم . گفت" بیا ؛ به خاطر
من بیا و بلافاصله خندید و گفت  ولی از من نخواه که برنامه ی مورد علاقه ی
تو رو بیام . "
من رفتم ؛ اما خیلی چیزا رو هم همونجا گذاشتم و با خودم برنگردوندم . 
یه
وقتایی باید همینطوری عمل کنی . با لبخند بری و برگردی ولی لزوما همه چیز
رو با خ
یه وقتایی نمیشه گفت "بگذریم"
از بعضی آدمها ... از بعضی خاطره ها
از بعضی دوست داشتن ها
نمیشه آسون گذشت ...
نمیشه روزت رو بی " یادش بخیر" شب کنی، نمیشه از کوچه ای بگذری صدای قدماش، صدای حرف زدناش نپیچه تو پسکوچه های دلتنگیت
نمیشه بی خیال شد ... نمیشه گذشت ... !
 
 
چرا تا صبح بیداری هر شب !!! این چه مدلیه؟
اعصابشون داغون میشه از این مدل
 
 
بلاخره بعد از مدت‌ها که ایده ساخت دوباره وبلاگ توی ذهنم می‌گذشت تصمیمم رو گرفتم و الان اینجام.
اینجا قراره جایی باشه برای نوشتن از فکرها، ایده‌ها، خاطره‌ها و هر آنچه که از ذهن نگار عبور می‌کنه و  دوست داره که ثبت بشن. جایی که من و نگار کمی باهم خلوت کنیم. اون کنج خلوتی که مدت‌هاست دنبالش بودم.
بله، سلام نگار رو پذیرا باشید :)
 
خاطرات نماز
خاطرات بخشی از تصورات ذهنی هر انسانی است که بر اثر اتفاقاتی که در گذشته انجام شده در ذهن انسان شکل گرفته و در حافظه ی او بایگانی شده و گاهی به ذهن انسان خطور می کند ، که اگر خاطره ی خوبی باشد احساس خوبی را و اگر خاطره ی بدی باشد احساس بدی را در ذهن انسان ایجاد خواهد کرد .
انسان بنا به دلایلی دوست دارد خاطرات گذشته خود را یاد آوری نموده و در گذشته های خود سیر کند ، و گاه دوست دارد خاطرات خود را برای دیگران نیز بازگو نماید ، بیان خاطرا
خاطره نوسی برای راه افتادن دست برای نوشتن خیلی کمک میکنه.

3 نوع خاطره(اتفاقات) داریم: فردی.جمعی.جهانی

فردی: که مربوط به خاطرات شخصی و خصوصی فرده.

جمعی: تنها گروهی از مردم شامل اون میشن.مثلا دهه شصتی ها با مدرسه موشها خاطره دارن.

جهانی: مواردی که تمام جهان از وجود اون اتفاق خبر دارن و دستخوش تغییر شدن.مثل جنگ جهانی دوم.
اگه کسی از خاطره فردی استفاده کنه،داره از زندگی خودش برای دیگران پرده برمیداره و به نمایش اون دعوتشون میکنه
گاهی خاطره، جمعیه
﷽ ✅ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی : ✍️ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»!
ادامه مطلب
گویا عشق از جنس خاطره است و نسبت به چیزی در گذشته وجود دارد. نوستالژی است که با گذشت زمان و انتزاع هرچه بیشتر از واقعیت و ابژه خویش قوی‌تر می‌گردد. اگر اینطور باشد عشق در لحظه و نسبت به یک چیز موجود بوجود نمی‌آید، به تدریج و نسبت به آنچه از دست رفته شکل میگیرد و تمنایی نسبت به به‌دست آوردن دوباره آن ایجاد میکند و از این رو وصال، عشق را نابود میکند! چون عشق نوستالژی است! سوژه آنرا به وجود می‌آورد چون به درد نوستالژی علاقه بی‌مورد می‌ورزد!
اد
خاطره ترک اعتیاد
 
خاطره ترک اعتیادآنقدر با دختر دایی ام سر وکله زدم و با استدلالهای من درآوردی اش کشتی گرفتم که گفت: هرچه تو بگویی، اصلا یک هفته نمی خوانم، با خنده ادامه داد ببینم تو دیگر چه از جانم میخواهی!ماچی به لپ های تپلویش فرود آوردم و گفتم پس بیا این ۳ تا کتاب را بگیر به جای این رمان اینترنتی هایت بخوان.باغر و ناله مخصوص دهه هشتادی ها قبول کرد!
هنوز ۳ روز نشده ۲ تا کتاب هارا پس آورد و گفت تموم شد دختر عمه توروخدا کتاب داری بدی؟خندیدم و ک
 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
دانلود آهنگ های جدید بهنام بانی
 
دلم خیلی برات تنگ شده خوابتو دیدم …
خوابتو دیدم و بازم دلتنگم و بی تاب دیگه کارم شده هرشب هی میپرم از خواب
هرچی گفتم نرو واسه تو فرقی نکرد رفتی گفتی بهم دنبالم هیچ جا نگرد
منمو حال بدو من نمیدونم که چی انقد عوضت کرد …
این دل دیوونه بی تو نمیتونه وای دل تنگم رفت که برگرده اینا همش درده وای دل تنگم
نم بارون و خاطره هامونو دیگه تو نیستی هرجا وایسادم یاد تو افتادم دیگه تو نیستی
همه میگن بیخیال شو اگه رفت غصه نداره
خاطره بد آموزی کتاب
خاطره بد آموزی کتاب
 
خاطره بد آموزی کتابنخوانده بودمش…فقط از یک فرد فهیم تعریفش را شنیده بودم.کتاب را به چند نفر دادم که بخوانند…یک نفر که کتاب را پس آورد و گفت این چه کتابی است؟ بدآموزی دارد!آنقدر ترسیدم که همان روز شروع کردم به خواندن کتاب…به هرجای کتاب که می رسیدم باخودم می گفتم: عه عه عه این جایش بدآموزی دارد.اما جلوتر که می رفتم می دیدم آنکه مسئله ی خاصی نبود…کلی موقع خواندن کتاب با خودم حرف می زدم:اینجا؟
خب اینجا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها