نتایج جستجو برای عبارت :

برو از مرزها بگذر بدان سر

برو از مرزها بگذر بدان سربگفتت نه برو یکبار دیگر 
هزاران نه شنیدی و تو منشین تو را گوید نه و یعنی که بپّر
دلیران آری و یاری ندانندکه یاری از تو خیزد بهر دلبر
دلا عطر وفا از خون بخیزدوفا می‌کن جفای عشق می‌خر
برو سویش مگو ماندیم و رستیم که ماندن می‌نداند قلب پرپر 
برون بودی، میان خیز و نهان رو تمام خویش را بردار و بگذر
شبان از جان حلمی شعله خیزدسحرگاهان ز لب لفظ منوّر 
بگذر از منبگذر از من از سر ناچاری بودآخر قصه ی ما هم گریه زاری بود
بگذر از منآن روز ها درمانده بودموجدانم رو به زور خوابانده بودم
بگذر از منباورش سخت استتن هر دومان زخمی  زخم استاون اوایل آشفته بودماما حالا خیالم تختِ تخت است
بگذر از مننمیتوانم ببینم، چای خوردن تو با نفر بعدی رودست تو براش باز بشه، نمیتونم تحمل کنم این تحقیرو
بگذر از منکع دیگر نقشی ندارماز شروع دوباره این سکانس بی زارمنقش من دست مرد دیگرو من بی کارمنه خواب نیستم، این همان س
بگذر تا در شرار من نسوزی 
بی پروا در کنار من نسوزی 
بگذر زین قصه ی غم افزا 
غمگین چو پاییزم از من بگذر 
شعری غم انگیزم از من بگذر ... 
 
× سید علی صالحی میگفت ما مادر رویاهامون هستیم!
بیشتر از هر چیزی آدما دلشون برای رویاهاشون می سوزه، وقتی مجبور میشن خاک بریزن روش یا بدن دست آب که بره و دیگه برنگرده 
 
× ولی ناامید نباش آدم! هرکدام از ما مادری درونمان داریم که همیشه رویاهای جدیدی برایمان به دنیا می آورد
 
× تصمیمم اینه که نه کسی رو توی توهم نگه د
یه حال عجیبی دارم!
یه تنهایی عجیبی تو وجودم حس میکنم!
اینکه به هیچ‌ادمی هیچ حسی برام نمونده جالبه واسم...
شاید از این تنهاییم ناراضی‌هم نیستم...نمیدونم
با تقریب خوبی از همه کس و همه چیز دارم فرار میکنم :)
من همیشه ادم فرار بودم تا قرار!
من ادمیم که الان علاوه بر اینکه میتونم خودمو کنترل کنم تا به کسی پیام ندم و کاره احمقانه ای نکنم میتونم دیگرانم قانع کنم که از این کارا نکنن :)
ادما بزرگ میشن دیگه خب :)
حرف زیادی نبود ! فقد خواستم بگم این جمعه هم گذ
بگذر و از خانه قلبم برو
زلزله ام ، درد و پریشانیم
گفته و هرگز نشنیدی چرا؟
باعث بدبختی و ویرانیم
حادثه ام ، منتظر واقعم
دور شو من عنصر بحرانیم
دامن هرکس که بگیرد پَرَم
شعله ی سرکش و پشیمانیم
راه خودت را بکش و دور شو 
ابر سیاه شب ظلمانیم  .
.
امتحانم می کنی بی آنکه من بدانم.....
 بی آنکه من متوجه امتحانت شوم......
و من غرق می شوم در امتحانت، آنقدر که یادم میروم کسی هم هست که تو را به اندازه ی تک تک مولکولها،سلولها نه اصلا بگذار بگویم تو را به اندازه ی تک تک قطعات وجودت دوست دارد 
همانکه تمام فرشته هایش برای آمدنت به دنیای حقیق بر تو سجده کردند
همانکه همیشه و همه وقت پیش توست اما تو.....
اما تو خوب می دانی؛
میدانی که پاهایم سست و دستانم ناتوانند در برابر امتحاناتت...
تو خوب میدانی من تمام ام
زیبایی بعضی تصمیم‌ها، کارها، اتفاق‌ها اینه که دلیل واقعیشون رو فقط خودت بدونی و به کسی هم توضیح ندی.بذار فکر کنن چون خسته شدی، چون کم آوردی، چون زورت نمی‌رسه یا هرچیز دیگه اون تصمیم رو گرفتی. مگه مهمه نظرشون؟ تو راه خودتو برو، کار خودتو بکن.سکوت کن بذار چند وقت دیگه با نتیجه جوابشونو بگیرن که هم قشنگ‌تره هم محکم‌تر. بذار بعضی چیزا فقط و فقط برای خودت بمونن. هرچقدر هم که بخاطرشون بهت کم لطفی بشه، قضاوت بشی، پوزخند بهت بزنن یا هر کوفت دیگه.
دانلود آهنگ جدید غمگین مهدی مقدم به نام بگذر از من اره بهتر اصلا ( آره سخته ولی بالاخره میوفتی از سر ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ بگذر از من آره بهتر اصلا ( اره سخته ولی بالاخره میوفتی از سر)
اهنگ زیبا را گوش کنید و لذت ببرید
دانلود اهنگ بگذر از من آره بهتر اصلا ( اره سخته ولی بالاخره میوفتی از سر)
لینک دانلود آهنگ
 سه  نفر برداشت خودشون از صحبت موسی در کوه طور رو  بیان میکنند.
موسی به خدا میگه ارنی (خود را به من نشان بده)
خدا در جواب میفرماید لن ترانی (هرگز مرا نمیبینی)
 
برداشت  نفراول:
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
 
برداشت  نفر دوم:
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی
 
برداشت نفر سوم:
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی
 
سه بیت، سه نگاه و سه برداش
برخی به کجاها رسیدند؛و ما در ظلماتِ عالم کثرات فرو رفته‌ایم...گر خبر از مُلک جان داری بیاریا نشان از بی نشان داری بیاراز بیان و لفظ بگذر یک زمانعشقِ بی لفظ و بیان داری بیارظنّ و علم و قطع را یک‌سو فکنرؤیت و حسّ و عیان داری بیارگفتگو از جام و مِی دیگر بس استحالتی از مِی کشان داری بیارعلم و حکمت را به اهلش واگذارهای و هوی عاشقان داری بیاربوسه شیطان بُوَد داغِ جبینداغِ جانسوزِ نهان داری بیاربزم وحدت جای هر بیگانه نیسترنگ و روی مَحرمان داری بیا
نیمی به بقا، نیمی به فنا. نیمی به رزم، نیمی به بزم. نیمی به هستی، نیمی به نیستی. نیمی این و نیمی آن. ای آن در این ریخته! ای عدم موزون! ای حقیقت! 
ای حقیقت! نوایت سوزناک و آستانت مرمر سرد آتشین! ای بی‌نام! جامت سروش هوشیاری‌هاست. ما را در خود نابود کن و بود کن! 
این‌چنین هنری که هر آینه از خویش برخاستن و از مرزها برگذشتن. این چنین هنری، که نابودن و در عدم ناسودن. این چنین هنری جان را رواست. 
از مرزها بیرون مشو، بالا رو! از مذهب‌ها بالا رو و از هر چه ه
وقتی مشکلاتم خیلی زیاد میشه یه چی یادم میفته... 
خیلی ازت دور شدم...
یاد هفت سال پیش افتادم... شبی که مشکلات خیلی بهم فشار اورد و اون کار احمقانه رو انجام دادم تگر لطف تو نبود الان تو برزخ بودم و پوستم کنده شده بود
نذار اون تصمیم احمقانه به مغزم خطور کنه 
من و بغل کن... 
کتاب قشنگت و تو دستم میگیرم و حرفات و میشنوم... 
تو هم حرفای من و میشنوی؟ اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا
تحبس الدعا شدم... 
خودت میدونی پوستم کنده شد تا پیدات کنم تا عاشقت بشم تا
 رنگین‌کمان زبانها
 
حاصل یک دوره کوتاه غم غربت و تلاش برای رهایی از آن، شد یک پروژة ترجمه. تصمیم گرفتم متنی کوچک از خودم را به حداکثر زبانهای ممکن جهان ترجمه کنم. همکارانی از سراسر جهان به کمکم آمدند و حاصلش شده بیش از چهل ترجمه از یک متن کوتاه که سی و نه تایش خوانده و ضبط و اینجا منشتر شد. رنگین کمانی است از زبانها. عنوان پروژه را گذاشتیم برچیدن مرزها با کلمات. امیدوارم بشنوید و لدت ببرید. دنیا بزرگتر از آنیست که به ما گفته‌اند و مرزها سست‌ت
کتاب عشق به روایت مرزهانویسنده: م برهانی نیا

میساء به قول کیهان دیوانه نبود. به دیوانگی نیاز نداشت برای عادت کردن به او.به اندازه عمق سبز چشمان نافذش دلیل داشت برای آوردن؛ شاید دلایلش در محکمه احساسات زمخت و مردانه‌ی کیهان قابل قبول نبود، ولی در نظر دختری که یک نمه قلبش بر عقلش می‌چربید، در ذهنش دلایلی داشت که با آن حتی می‌شد خدا را هم اثبات کرد.چرا دیوانه‌ی موجود صداکلفتی که صدایش به لطافت کت‌های مخملش بود، نباشد؟! مرد مغروری که همه ا
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرسکه چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکنادکه چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیستزحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعلدل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس
گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازدهر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولیشیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس
گفتم از گوی فل
این روزها انقدر ترافیک کارها زیاد است و خوراک فکری وجود دارد که باید رک  پوست کنده به ذهن گفت از این بگذر به این  بپرداز حالا این یکی رو به زمان بسپر اینو رها کن رو این متمرکز شو... رئیس بازی. زیبا نیست که‌ ذهنم تا به حال به فرمانم بوده است؟
ابر سیاه شب ظلمانیمسینه ی دریائی طوفانیمخشم فرو خورده ای از حاکمانزلزله سان موجب ویرانیمهر شب و روزم شده یک واقعهمثل هوای بد و بحرانیمدامن هرکس که بگیرد پَرَمشعله ی سرکش و پشیمانیمبگذر و از خانه ی قلبم برودرد فراگیر و پریشانیمپای خودت را بکش ای بی وفاعاشق سرخورده ی ایرانیم .
ای شعر کوتهم خبر امتحان بگوبا اینکه ساده‌ای فقط احوالمان بگو
 
گفتی که «محرمان خلوت انسیم غم مخور»؟با ما مگو که غمت چیست، داستان بگو
 
هر جا که رفتی و قلبت گشوده شداز خواب‌های پریشانِ پلکمان بگو
له شد وجودمان از بس کنایه خورداما تو بگذر و از ایمانشان بگو
اصلا نگو! شاید درست نیستباشد میانمان ک چنین و چنان بگو
 
شعر: فاطمه افشاری
ابر سیاه شب ظلمانیم
سینه ی دریائی طوفانیم
خشم فرو خورده ای از دشمنان
زلزله سان موجب ویرانیم
هر شب و روزم شده یک واقعه
مثل هوای بد و بحرانیم
دامن هرکس که بگیرد پَرَم
شعله ی سرکش و پشیمانیم
بگذر و از خانه ی قلبم برو
درد فراگیر و پریشانیم
پای خودت را بکش ای دوست ، من
عاشق سرخورده ی ایرانیم .
.
تنها چیزی که قادره
- بر من فشار عصبی وارد کنه
- کارهای روزانه و برنامه ریزیهامو بهم بریزه
- فکرمو ساعت ها مشغول کنه
- بی حوصله ام کنه
- نشاطمو بگیره
- بی خوابم کنه
- و درکل از همه لحاظ داغونم کنه
گناهه
با یه گناه میتونم به راحتی روز زیبای خودم رو خراب کنم.
استغفرالله ربی و اتوب الیه
خدایا از من بگذر
پارسال 12 بهمن بود که ناکجای عزیزمو ترک کردم به سمتِ شیراز؛ خانه‌ی پدری.
پسرداییم بعد از یکی دو سال اومده بود ایران و از اونجایی که نزدیک ترین دوستانِ هم بودیم می‌بایست که منم سریع برگردم که 2-3 روزی رو ببینمش. و 12 بهمن از ناکجا حرکت کردم و 13 بهمن رسیدم به شیراز...
چه رسیدنی؟ چه آشی؟ چه کشکی؟
بعد از اون روز هیچوقت نرسیدم. فقط رفتم. رفتم و نرسیدم. وامانده از هر طرف...
پریروز سالگردِ ترکِ ناکجا برای همیشه بود. البته که خردادِ امسال رو هم کامل اونجا ب
موسی خطاب به خداوند در کوه طور:اَرَنی ( خود را به من نشان بده)خداوند:لن ترانی ( هرگز مرا نخواهی دید)برداشت سعدی:چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذرکه نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"برداشت حافظ:چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذرتو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"برداشت مولانا:ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشدتو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانیسه بیت، سه نگاه، سه برداشتمثل سعدی، عاقلانهمثل حافظ، عاشقانهمثل مولانا، عارفانه
پ.ن: خیلی خیلی به
تا قبل از اینکه عاشقش بشم، هیچ آرزویی نداشتم، وقتی شناختمش و شیفته اش شدم تازه فهمیدم آرزو یعنی چی و واسه اولین بار یه آرزو کردم... حالا همه آرزوم شده بخشش و گذشت او. کاشکی زمان به عقب برمیگشت، کاشکی بیشتر قدرشو میدونستم... حالا که از چشمش افتادم، تازه فهمیدم بودنش چه نعمتی بود و نبودنش چقدر دردناک...
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه‌وقت پامون نلغزه.ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست هرکدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام هیچ کار احمقانه‌ای چطور می‌خو
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه وقت پامون نلغزه. ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست کدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ 
ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام  هیچ کار احمقانه چطور می‌خواس
خدایا!میدونم خودم که تو این دو هفته باید تلاش بیشتری می کردم. باید زحمت بیشتری می کشیدم. میدونم نتونستم شکر نعمتت رو به جا بیارم.
تسلیم!
خدایا! ولی بذار امشب و فرداشب بتونم خودمو برا مهمونیت آماده کنم.
این دفعه هم بگذر از سر تقصیرات من سر تا پا گناه ...
شیرینی عفوت رو بهم بچشون. بذار دوباره بتونم برا نمازشب بیدار شم.
خدایا ... .
سلام علیکم
طاعاتتون قبول
چند روز پیش آقای قرائتی حفظه الله می فرمودند که-نقل به مضمون:
"حدیث داریم اگه کسی وارد مجلسی شد و جا نبود که بشینه، شما براش جا باز کردید و جاش دادید، خدا میگه به واسطه همین کاری که انجام دادی، منم تو را در فلان خوبی ها، جا میدم"
حالا از کارش بگذر...
خدا به همین قدر هم، نعوذبالله بدهکار تو نمی مونه...
برای کار خیر، سر کی منت می ذاریم؟
فتامل...

ادامه مطلب
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگوپیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگوور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفتآمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسمگفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفتسر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شددر ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کردکه نه اندازه توست این بگذر
سلام
شاید فکر کنیم ما ایرانیا در جلوگیری از تجاوز دشمن به مرزهامون خوب عمل کردیم ، بله الحق در حفاظت از مرزهای فیزیکی زمینی و هوایی سنگ تمام گذاشتیم . ولی با شکل گیری اینترنت و فضای مجازی مرز دیگری شکل گرفت به نام مرز سایبری (مجازی) که البته بنده فکر میکنم اصلا هم مجازی نیست و خیلی هم حقیقی یه که ما ایرانیا در حفاظت از این مرز مهم غفلت کردیم .
به جای سپردن مرز به دست مرزبابان ، مرز سایبری را دادیم دست وزارت ارتباطات ، کاش مسئولینی که کشته مرده ف
امشب پرونده یک سال اعمالمون رو دست امام زمانمون دادن، خدایا برات کربلا رو نصیب همه آرزومندان کن، خدایا امیدوارم به کرمت که از گناهانم گذشته باشی، خدایا  من روسیاه هر سال با کوله باری از گناه میام به درگاهت، خدایا بگذر از گناهان منه ناسپاس. خدایا کرمت را شکر، خدایا داده هات رو شکر، خدایا نداده هات رو شکر. خدای مهربونم شکرت که تو قلبم محبت ائمه رو گذاشتی....
و نیز ان حضرت ع فرمود چه بسا جوینده دنیا که بدان نرسیده و چه بسا کسانی که رسیده اند بدان واز و ازاو مفارقت کرده اند پس مبادا طلب دنیا تو را از کردارت باز دار.د و دنیارا از بخشنده و مالکش که خداست  بخواه چه بساحریص بر دنیا که دنیا اورا بخاک افکندهو بانچه از ان بدست اورده از اخرتش باز ماند ه تا اینکه عمرش سپری شده و مرگش در رسبده  و فرمود زندانی ان کس است که دنیا اورا از طلب اخرت ببند گرفتار کرده و بزندان خود افکنده است 
چه برایم به جا گذاشته‌ای؟ که درونش هنوز غوطه ورم
این تمام غنیمتم از توست: نامه‌هایت، امید مختصرم
همه را از برم، قلم به قلم، واژه‌های تو آسمان من است
گفته‌ای از گذشته‌ها بگذر من ولی با تو باز همسفرم
می‌کشم بر تنی که می‌لرزد، یک به یک این حروف روشن را
چه حقیرند پیش این خورشید، همه ابرهای روی سرم
واژه هایت مرا بغل شده‌ و در دلم لحظه لحظه حل شده‌ و
قطره قطره مرا عسل شده‌اند، در گلوگاه بغض‌های ترم
این که تکثیر می‌شود در من، سرطان طلایی کلمات
یه پست توی فیس بوک یه نفر دید که نوشته بود یکی از استادا، بعد دو سال تحمل بیماری به دیار باقی شتافت. 
تعجب زده شد! گویی هیچ وقت باخبر نشده بود.
تاریخشو نگاه کرد... خبر واسه سه سال پیشه!
یادش اومد کم کم که مراسم ترحیم هم توی دانشگاه با هم برگزار کردن. اینکه با دختر اون استاد حرف زده بود.
اینکه استادو توی دانشگاه توی اون دو سال دیده بود... اینکه یه درسو از بخش برق دانشکده گرفته بود و استاد بهش گفته بود که از من فرار کردی؟
.
انگار یه قسمتی از خاطره های ا
 حضرت بافر ع فرمود چون خدای عزوجل خواهد که بنده ای که دارای گناهیست اکرام کند اورابه بیماری گرفتارکند و اگر اینکار را نکند به نیازمندی مبتلایش سازد و اگر اینکار رابا او نکرد مرگ رابر او سخت کند تا بدان واسطه کناهش راجبران کندو بگناهش مکافات کند  فرمود وچون بخواهد  بنده ایرا که حسنه. ای در نزدش داردخوار کند  تنش را سالم کند  و آگر اینکاررا در باره اش نکند روزیش فراخ  گرداند واگر انراهم در بخره اش انجام ندهد مرگ را براو اسان کند  تا بدان  سبب
تو مرا از دست دادی ای دوست
من که زندگی دارم ای دوست
هرچه از عشقت کنارم ماند
به خودت میسپارم ای دوست
بعد از تو باران هنوز می بارد
بعد از تو این خانه هنوز مرا دارد
در خوابم نمیبینی مثل مرا دیگر
غرور من این جاست تنها نمیمانم
راحت برو بگذر 
آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم
همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم
نداری ارزش ماندن کنارم را نداری
هیچ نشانی تو از عاشق ها نداری
نه نداری تو دگر در قلب من جا نداری
تو مرا از دست دادی ای دوست
من که زندگی دارم ای دوست
هرچه از عشقت کنارم ماند
به خودت میسپارم ای دوست
بعد از تو باران هنوز میبارد
بعد از تو این خانه هنوز مرا دارد
در خواب هم نمیبینی مثل مرا دیگر
غرور من اینجاست تنها نمیمانم راحت برو بگذر
آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم
همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم
آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم
همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم
نه نداری ! ارزش ماندن کنارم را نداری
هیچ نشانی تو از عاشق ها نداری. ن
ابان بن تغلب گوبد حضرت صادق ع فرمود مبگویی ای دعا را که ترجمه اش چنبن است با خدایا من از تو خواهم با ابنکه بندگان از چون تویی خاهش نکنند خواهم بحق محمدپیغمبرت ورسولت وبحق ابراهیم خلیل خود وبر گزیده ات و بحق موسی هم سخنت و هم رازت و بحق عیسی کلمه ات وروحت وار تو حواهم بحق صحف ابراهیمو تورات موسی وزبور داود و انجیل عیسی و قران مجمد ص و بهروحییکه فرستادی و بحق هران حکمیکه انرا کذرا فرمودی وهر ان حقیکه بدان حکم فرمودی وهر بی نیازی که توانگرش کردی
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید. گفت: «جهت من چه ارمغان آوردی؟» 
گفت: «چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟ الاّ جهت آنکه از تو خوب‌تر هیچ نیست، آینه آورده‌ام تا هر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی.»
چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالی دل روشنی می‌باید بردن تا در وی خود را ببیند. «اِنَّ اللهَ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَاِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ بَلادٌ مَا اَرَدْتَ وَجَدْتَ فِی
«٦٦»ها أَنْتُمْ‌ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ‌ فِیما لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ فَلِمَ‌ تُحَاجُّونَ‌ فِیما لَیْسَ‌ لَکُمْ‌ بِهِ‌ عِلْمٌ‌ وَ اللّهُ‌ یَعْلَمُ‌ وَ أَنْتُمْ‌ لا تَعْلَمُونَ‌ هان!(اى اهل کتاب!)شما همانان هستید که درباره(حضرت عیسى و)آنچه بدان علم داشتید محاجّه و نزاع کردید،پس چرا درباره(ابراهیم و)آنچه بدان علم ندارید نزاع مى‌کنید؟در حالى که خداوند مى‌داند و شما نمى‌دانید. نکته‌ها: این آیه تذکّر و هشدارى است به اهل کتاب،که شما
 نه تبسم، نه اشاره،
نه سوالی، هیچ چیز عاشقی
چون من فقط او را تماشا می‌کند..
در این شـب های سرد زمستان گرماۍوجودتان ای شهدا، یادسرما را از جسم و جانمان برده است... به یاد ؛ شهید مسعود محمدی  شهید خالد مرادی   شهید بهزاد مسعودی 
مرزبانانۍکه در راه حراست از مرزها یخ زدند....
@zakhmiyan_eshgh
در کار رفتن نبودم. رفتن کار من نبود.. با نوایی که زمزمه گوشم شده بود و دلی که در کار فرمان من نبود. راهی شدم، نه بدان سان که باد می‌شود و در شورش رفتن‌اش شاخه‌ها به رقص در می آیند.. نه چنان که آب بر سنگ‌ها روان می‌شود و شتاب می‌کند بر زمین.. راهی شدم به مقصد نا معلوم با دلی در کار خود.. ترس ماندن و شتاب پاها در هم شدند. در رفتن من پروانه بال بر صورت شمع نکوبید.رفتن من نوید رنج خورشید مقابل نبود. زمان همان همیشگی همیشگی بود و زمین تنها به چرخ بی قرار
قبول ار من نسازم دین تو، ترسم سرم برٌی،
قبول ار میکنم دینت، تو جای دیگرم برٌی.
ببری صد نیستان و فغان بر جان نی ریزی،
فغان از جان من خیزد، نهال باورم برٌی.
زبردست تبردستی، ز باغ باورم بگذر،
تو هم زیر و زبر گردی، اگر خشک و ترم برٌی.
به مقراض دو پای خود میانبر میکنی راهت،
کمند یاری ما را میان دلبرم برٌی.
به تیغ ابروان هر دم طبابت میکنی قلبم،
برای زخم ناسوری تو نیم پیکرم برٌی.
گهی شعر ترم خوانی، گهی خشک و ترم برٌی،
گهی بال و پرم بخشی، گهی بال و پرم برٌ
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق؛
شهید محسن حججی یکی از نیروهای لشکر زرهی ۸ نجف اشرف و از نیروهای فعال
موسسه شهید احمد کاظمی بود. او اهل اصفهان و ۲۵ ساله بود که در منطقه مرزی
عراق و سوریه طی یورش داعش، اسیر و دو روز بعد از اسارت همچون سالار شهید
اباعبدالله الحسین علیه السلام به درجه رفیع شهادت نائل شد. از این شهید
بزرگوار یک فرزند دو ساله به یادگار مانده است.مراسم تشییع پیکر مطهر این
شهید والامقام چهارشنبه در تهران برگزار می شود.

در ادامه
اخلاقی» است: مسئولیت مدنی، خواه در چهره عمومی خود که بر مبنای تقصیر استوار است، یا در صورت‌های خاص و استثنایی خود که محض و مطلق است، ریشه در قواعد اخلاق مدنی و اجتماعی دارد و به مرزهایی که این اخلاق معین می‌کند محدود می‌گردد. یکی از این مرزها، محدود شدن مسئولیت به نتایج منتظر…
ادامه مطلب
سلام
خدایا شکر
خدایا صد هزار مرتبه شکر...
خدایا تمام تلاشمو انجام میدم،عین حرفم عمل کنم.
وصبوری...
درسته تجربه سختی بود،این که می گفتند کمرم شکست ،واقعا فهمیدم که یعنی چی کمرم شکست..
خانم زینب ع فدای دل شما ..ما که کسی و یا چیزی نیستیم...
تمام تلاشمون میکنیم ،مراسم برادرم قرآن ختم بشه،آخه خودش هم وصیت کرده...
خدایا از تقصیرات همه بگذر...
الهی و ربی من لی غیرک
سلام
خدایا شکر
خدایا شد هزار مرتبه شکر...
خدایا تمام تلاشمو انجام میدم،عین حرفم عمل کنم.
وصبوری...
درسته تجربه سختی بود،این که می گفتند کمرم شکست ،واقعا فهمیدم که یعنی چی کمرم شکست..
خانم زینب ع فدای دل شما ..ما که کسی و یا چیزی نیستیم...
تمام تلاشمون میکنیم ،مراسم برادرم قرآن ختم بشه،آخه خودش هم وصیت کرده...
خدایا از تقصیرات همه بگذر...
الهی و ربی من لی غیرک
رمضان آمد و مهمان تو خواب است خدایا !راه گم کرده و دنبال ثواب است خدایا !
نیست ساقی و زمین یک دل آباد نداردحال مردان خرابات خراب است خدایا !
آبرو با بر و رویی برود گر تو نگیرینقش دینداری ما نقش بر آب است خدایا !
این که، این سوی نقاب است، که دل می‌‌بَرَد از خلقبگذر از آنکه در آن سوی نقاب است خدایا !
کی شود سوی تو بی‌رنگ و سبک بار سفر کرد؟تا که این سفره پر از رنگ و لعاب است، خدایا !
یار در خانه و عمری است که ما گِرد جهانیماین خودش سخت ترین شکل عذاب اس
برای پسری که پایان عشق را فقط در مرگ می بیند حال اگر بگویی می روم. سزاوار مُردن نیست؟! من از دوست داشتنت می گویم اما تو از بی حس بودن فریاد می زنی! من از ماندن می نالم تو از تمام شدن دم می زنی! قبل از تو من شکسته بودم حال اگر تو بگذری با خاکستر قلبم چکار کنم؟!  می پرسم چرا چمدان بسته ای؟ می گویی: نمی دانم. می پرسم چرا نمی مانی؟! می گویی: نمی دانم. جواب دل را چه دهم؟! بگویم برای چه دلیلی تنها مانده ای؟ اشک می ریزم از این بخت سیاهم، اشک می ریزم نه برای ما
واقعا ما ملت عجیبی هستیم چند ساله با یه حس خوشایندی میگیم جنگ را بردیم به بیرون مرزها! یعنی، چه همه بچه و زن و مرد سوریه ای کشته شدند که مثلا ما امنیت داشته باشیم!!! حالا من که اصلا این استدلال را قبول ندارم که برای امنیت ما همچین کاری کرده باشند اما اونهایی که با یه خیال راحت و قیافه ی تشکرآمیز این حرف را میزنند، واقعا متوجه شدند این امنیتشون به چه قیمتیه؟ یه بار هم خجالت نکشیدیم از خودمون:(
و امّا قصۀ موسی علیه‌السلام
امّا مرگ موسی: موسی را علیه‌السلم مناجات‌گاهی بود که وی آنجا با خدای مناجات کردی. روزی در راه می‌شد ملک‌الموت علیه‌السلام او را پیش آمد گفت: «السّلام علیک یا کلیم‌الله.» موسی گفت: «و علیک السّلام تو کی‌ای؟» گفت: «من ملک‌الموت.» گفت: «چرا آمدی؟» گفت: «تا ترا جان بردارم.» موسی گفت: «نه به حاجت از تو درخواسته بودم که پیش از آنکه جان من برگیری، به روزی چند مرا خبر کن تا من مرگ را بسازم؟» ملک‌الموت گفت: «من ترا خبر ک
رهبر انقلاب شب گذشته در دیدار جمعی از پاسداران: امروز سپاه در همه عرصه های سیاسی، نظامی و عملیاتی چه در داخل مرزها و چه چندهزار کیلومتر آنطرفتر پیش قدم است و دلیل گربه رقصانی آمریکا هم همین است/ آمریکایی ها به خیال خود علیه سپاه و در واقع علیه انقلاب و ایران نقشه میکشند، البته این خباثتها به جایی نخواهد رسید/ ترامپ و احمقهای دور و بر نظام حاکمه آمریکا در حال حرکت به سمت حضیض هستند.
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

"دیوار اشعار"  هر روز یک شعر از من و یکی یک شعر در همین موضوع هم از خواننده ها این طوری کلی شعر و کلی درس زندگی یاد میگیریم.

خیلی ممنون که سعی میکنید این دیوار اشعار را تمیز نگه دارید و چیزی رو ش نمی نویسید ولی لطفا روش بنویسید این طوری خیلی قشنگ تره.
موضوعی بخوانید ...
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت برکاته):
بیمار برای درمان به شفا نیازمند است و دارو شفای مریض نیست، زیرا بسیاری از بیماری ها با مصرف دارو بهبود نمی یابد. خدای سبحان قرآن را دارو معرفی نمی کند، بلکه آن را شفا می خواند.
هرکس به محضر قرآن بیاید، آن را بفهمد، بپذیرد و بدان عمل کند بیماری درونی اش از بین می رود؛ مگر آنکه بیمار خود به قرآن مراجعه نکند یا پس از مراجعه به قرآن، دستور و نسخه شفابخش آن را نپذیرد و بدان عمل نکند و یا عملش نادرست باشد.
 
برای تعیین چارچوب و مرزها برای کودکان لازم است که:
 آنها را صمیمانه دوست بداریم
مرزهای روشنی برایشان مشخص کنیم
اجازه و فرصت دهیم که خود را باشند. با شخصیت و طبیعت ویژه ی خویش و در هر مرحله ای از رشد، آن را باشند 
* داشتن رشته ی ارتباطی محکم با کودک، بستر و زمینه ی خوبی برای بودن های سه گانه ی بالاست. مانند هر ارتباطی، محکم شدن رابطه با کودک هم نیازمند توجه و درک و حضور خلاق است.
 
کلامی و غیر کلامی محبت و گرمی نثار کودک کنیم. به لبخندی، نوازش
سلام عزیزم
با تو ام ای ابر
ابر سیاهی که زمانی سفید بودی
تو سفید می ماندی اگر ابر دیگری تو را نمی آزرد
و خود را به تو نمی کوبید
تو سفید می ماندی اگر تنها بودی
اگر تکه ای کوچک
در گوشه ای دور
در آسمان بودی
اما
حالا که تنها نیستی
حالا که در گوشه ای دور نیستی
این را بدان
که حتی هنگامی که سیاه می شوی نیز زیبایی!
هنگامی که می باری 
آرامش خواهی یافت
و آرامش خواهی داد
این را بدان که اشک هایت
هنوز طعم آرامش دارد
ببار ببار که غم هایت
ابدی نخواهد ماند
ببار که
کتاب را نخوانید که بخوانید!
کتاب را بخوانید که بیدار شوید …
*
برای نابود کردن یک فرهنگ
نیازی نیست کتابها را سوزاند
کافیست کاری کنید مردم آنها را نخوانند . . .
(ویکتور هوگو)
*
خواندن بی اندیشه بیهوده است ؛
و اندیشه بدون خواندن خطرناک …
(کنفوسیوس)
*
اگر میخواهی راحت باشی کمتر بدان واگر میخواهی خوشبخت باشی بیشتر بخوان ؛
با اینحال ، خوشبختی را بر راحتی های زودگذر ارجح بدان …
*
برگهای سبز با رگبرگهای سفید، باعث میوه دادن درخت می شوند ؛
و برگهای سفید ب
اینجا بعد از چین اولین کشوری بود که درگیر کرونا شد. ولی خب بخاطر بستن مرزها تونستند اوضاع رو کنترل کنند و دیگه موضوع از حالت داغی در اومد. البته بخاطر همه گیری بیماری در جهان باید منتظر موج جدیدی از شیوع کرونا اینجا هم باشیم. 
این چند روزی که تو ایران کرونا بحث داغ شده اینقدر روی من تاثیر گذاشته که تمام covariance ها رو در نگاه اول coronavirus  می خونم :)) و خب این یعنی خیلی فرقی نمیکنه کجا زندگی کنی. مهم اینه که عزیزات کجا هستند.
 
یار عیسوی مذهب میل مذهب ما کن 
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن همرهم به مسجد آ مومن و مسلمان شو یا مرا ببر با خود ساکن کلیسا کن کاسه ی سرم کشتی هر دو دیده ام طوفان ناخدا بیا بنشین سیر موج دریا کن از زبور و از تورات از قرآن و از انجیل دلبرا بیا بگذر صفحه ی دلم وا کن 
 شاعر؟؟
 اجازه بده قضاوتت کنند. اجازه بده در موردت اشتباه فکر کنند بگذار پشت سرت حرف بزنند. آنها بر کرسی محکمه ای نشسته اند که جایگاه آنها نیست.
این را بدان که افکار آنها، مشکل تو نیست.
اما تو مهربان بمان. تو متعد به عشق ورزیدن هستی. مهم نیست آنها در موردت چه فکری می کنند و یا چه می گویند، تو بنده خوب خداوند بمان و پایت را بر جاده خطا مگذار. این را بدان طلا که پاک است، منتش به خاک است. تو هرگز به ارزش خودت و زیبایی و صفای باطنت شک مکن. وقتی خودت، خاطرت از خو
صد لشکر به فرمان دارم اما حبس و پاگیرت شدممیخکوب محکم به دیوار و به زنجیرت شدم
بی وفا این بی وفایی تا کجا مستمر است؟
آن زمان گفتی برو چندی است دلگیرت شدم
بگذر ای روز بدون یار و عشق
خود به چشم خود نبینی من که دل سیرت شدم؟
باز آی هر شب تو ای رویایی عشق
بنگر این رویازده بی شک که تعبیرت شدم
مردمان گویند که عمر بر حسب قسمت گذرد
هر زمان فکرت که کردم بی درنگ ترسان ز تقدیرت شدم
آنچنان آرامش جانی که هر شب قبل خواب
آن قدر فکرت کنم گویی که درگیرت شدم
من که با
شمع ما یک شبکی را به تو پروانه بگفت
                                                    همره من تو نباشی بگسل از بر جفت
کار من سوختن و ساختنی از بر نور
                                             شمس و تابان شدنی از در کور
گر تو باشی به جوارم  دو سه روز
                                     یا بمانی به کنارم دو سه روز
تو بسوزی ز در غفلت خویش
                                      دور گردی ز ره رفطرت خویش
عمر تو یک صلتی از بر یار 
                                       تو بسان موش با
علی احمسی از حضرت باقر ع حدیث کند که فرمود بخدا  سوگند از گناه نجات نیاید ورها نشود جز کسیکه بدان اعتراف کند  کوید ونیز ان حضرت ع فرمود در توبه پشیمانی کافی است  شرح مجلسی ره در قسمت اول حدیث گوید یعنی اعتراف کند که گناه است زیرا کسی که گناهی مرتکب گردد انکار کند که این گناه است وانرا حلال بشمارد چنین کسی کافر است و توبه اش پذیرفته نشود واگر مقصود از اعتراف بگناه توبه باشد پس ممکن است ان را بر نجات کامل یا نجات قطعی حمل کرد زیرا بدون توبه شخص
مادر بزرگم روزای آخر عمرش خونه ما بود
اوموقع من 10-12 سالم بود
یه روز نشتسم کنارش بهم گفت
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ما اندر دیار خود سری داریم و سامانی

این شعر میتونه کاملش باشه

سرم را سرسری متراش ، ای استاد سلمانی
که ما اندر دیار خود،سری داریم و سامانی
ز وقتت اندکی بگذر ، به روی موی ما سر کن
سر ما را مظفر کن، برادر گر مسلمانی
بزن طرحی نکو لیکن، مزن نقش شیاطین را
که در این سر که میبینی، نباشد فکر شیطانی
دوصد سِّر است در این سر، تو این
#ارسالی_از_همراهان
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش
ای عاشقان ای عاشقان زنجیر پای خود منم
تن خسته ام همچون شرر شوق فنای خود منم
راه گریز از این قفس بر من نمی بندد کسی
بر پای تاول دیده ام بند وفای خود منم
آئینه چشمان او صد رنگ بازی میکند
گر من سیه روزم بدان رنگ بلای خود منم
چشم امید از یاری یاران جانی بسته ام
در خلوتی بی مدعا دست بدعای خود منم
در بی نیازی های من همت اگر نازد روا
در خلوت بی خویشتن درد آشنای خود منم
آئینه چشمان او صد رنگ بازی می کند
گر من سیه روزم بدان رنگ بلای خود منم
آئینه چشمان او ص
 
باسمه تعالیچلچراغقصیده ۱۳تکیه بر دنیامکن تکیه بر عقل تنها بشرشود موجب کبر و اندوه و شراگرعقل تنها شود رهنمانبینی تو حق را ورای بصرچه تدبیر ها می کنی در امورنهایت دچار خطایی دگرچو اجرا شود،طرح و برنامه اتببینی نقایص، شود جلوه گردلیلش بود نقص عقل و خردبود شخص کامل، قوی و قدرپیمبر بود عقل و آن هادی استشود چیره بر مشکلات و خطرهدایت کند این جهان را ولیبه اذن خداوند آید ظفرشود موجب خسر هر آدمیهر آن کس کند تکیه برمال و زربه مقصد رسد هر که دارد خ
رضایت مردم هدفی است که نمی شود بدان رسید.و رضایت خداوند رحمان هدفی است که نمی شود آن را ترک کرد.پس رها کن آنجه را که نمی شود بدان رسید. ومحکم بگیر آنچه را که نمی شود ترک کرد.
پند استاد را حتما بخوانید :استاد ریاضی دروقت خارج از درس میگفتاعداد کوچکتر از ۱ خواص عجیبی دارند شاید بتوان انها را باافراد تنگ نظر مقایسه کرد. مثلا 0.2وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخوای با آنها مشارکت کنی تو را نیز کوچک میکنند  0.6=0.2×3یا وقتی میخواهی مشکلاتت را با آنها تقسیم ک
بدان، اَیَّدَک الله
این کتاب حاوی توصیه ها وسخنان رهبر انقلاب، خطاب به طلاب است که شامل سه فصل «کلیات» ، «شئون و وظایف طلبگی» و «تکالیف سنگین علما» بوده که حاوی 176 صفحه در قطع رقعی به چاپ رسیده است.
این کتاب رو به همه ی طلاب مخصوصا کسانی که قصد دارند طلبه بشوند یا شدند پیشنهاد می کنم.
چشم‌هایش از شوق برق می‌زد :
- ما در آن سال‌ها چینی‌آلات از روسیه می‌آوردیم . چینی‌آلات و برنج‌آلات . نفت هم می‌آوردیم ‌. در مملکت ما هنوز نفت یافت نشده بود . از این طرف کشمش و بادام می‌بردیم ، از آن طرف اینجور اجناس می‌آوردیم . پارچه هم می‌آوردیم . قافله‌ها همیشه در راه بودند . راه آزاد بود . بعد که آنجا بلشویکی شد مرزها را بستند . خوب ، خوب خاطر جمع . خاطر جمع . حالا چای را درست می‌کنم .
پیرخالو میان حرف‌هایش بیخ دیوارِ سکو ، کنار اجاق نشست و
آدم‌ هایی که ما را رنج می ‌دهند ، خیلی اوقات رنج ‌کشیده‌ هایی هستند که از زخم ‌های خودشان نتوانستند عبور کنند .
اروین یالوم
+رنج ها میتوانند از جانب بیرون باشند اما بزرگترین رنج ها را خودمان به خودمان می دهیم !
رنج هایی زاده ی رفتارمان
رنج هایی زاده ی ذهن بیمارمان
رنج هایی برای تنبیه خودمان
رنج هایی برای انتقام
و ...
++مدتی است دچار عزیزی هستیم که سخت رنج مان می دهد . شاید دلیلش همین باشد . نتوانسته است از رنج هایش عبور کند .
سعی میکنیم درک اش کن
منم و خجلت بسیار، حلالم فرمادر شبِ آخر دیدار حلالم فرمااولین بار شده آمدی و پا نشدمحال و روزم شده دشوار، حلالم فرمابوسه بر گونه ی من؟! نه... فراموشش کنصورتم خورده به دیوار، حلالم فرمااز سپیدی رخم نیست خبر، رنگِ کبود...بر رخم گشته پدیدار، حلالم فرماچادرم سوخت پدر، صورت خود را بگذار...روی این دامنِ گلدار، حلالم فرمانه مرا موی بلند و نه تو را پنجه ی نازبگذر از موی من اینبار، حلالم فرماسنگ خوردم سرِ بازار که سنگت نزنندسنگ خوردی سرِ بازار؟! حلالم ف
 
 
باسمه تعالیچلچراغقصیده ۱۳تکیه بر دنیا
مکن تکیه بر عقل تنها بشرشود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنمانبینی تو حق را ورای بصر
چه تدبیر ها می کنی در امورنهایت دچار خطایی دگر
چو اجرا شود،طرح و برنامه اتببینی نقایص، شود جلوه گر
دلیلش بود نقص عقل و خردبود شخص کامل، قوی و قدر
پیمبر بود عقل و آن هادی استشوی چیره بر مشکلات و خطر
هدایت کند این جهان را ولیبه اذن خدا می شود هر ظفر
شود موجب خسر هر آدمیهر آن کس کند تکیه برمال و زر
به مقصد رسد هر
هو
اگر احیانا صاحب کمالی از این علوم غریبه داند ، بدان التفات ننماید و اگر به ظهور آورد ، بگوید که این چیز از علوم غریبه است نه کرامت تا سبب هدایت خلق الله باشد نه سبب ضلالت. و اگر نعوذبالله من ذلک ، کسی از علوم غریبه چیزی داند ، در لباس کرامت ظاهر کند ملبّس [فریب کار و مکار] باشد و ملبّس از جنود ابلیس است. شنوده باشی که بعضی از هنود [هندی ها] در هوا می پرند بلی این معنی ، ممکن است از غیر طایفهٔ اهل الله ، بدان سبب که حالا در این زمان ، بسیار جوکیان
بوی گل سوسن ویاسمن آید                عطر بهاران کنون از سفر آید
جان زتن رفتگان سوی تن آید                رهبر محبوب خلق از سفر آید
دیو چو بیرون رود فرشته در آید                دیو چو بیرون رود فرشته در آید
بگذر د این روزگار سختر از قبل                بار دگر روزگار چون شکر آید
هر چه مجاهد ز بند و حبس در آید               عصر زوال وستم دگر به یر آید
چشم یزید زمان زحلقه در آید                   رهبر محبوب خلق از سفر آید
دیو چو بیرون رود فرشت
 
تا به حال طعم بی‌خیالی را چشیده‌ای ؟!ملس است و دلچسب !چقدر مینشیند به جانت و دلآرام و دلشاد .از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبریبی‌خیال باش جانم نگذار رد پای خاطرات روحت را لگد مال کند .بگذر از تمام تلخ کامی‌های روزگارلبخند بزن عمیق نفس بکشو جان ببخش به تمام لحظه‌های بی جانتبی‌خیال باش جانم ...
از جمعه عصر تا همین چند دقیقه پیش، یه امیدواری خیلی کوچیک‌برام درست شده بود و دقیقا یکی از ویژگی هایی که بهش گارد دارم و میترسیدم، دوباره اومده به سمتم!!! خدایا از خیر این ویژگی بگذر و اونی باشه که من دلم میخواد
قشنگ فس شدم.. قرار بود بیام و ‌از تدارک روز شیراز که م زحمت کشیده بود بگم که حسش پرییییید
ساعت 00:40 نوشت: مثلا اومدم حالمو جا بیارم، زولبیا بامیه خوردم و دل دردم بیشتر شده. روزه زودتر از اونی که باید، بی جونم کرده
با ناراحتی و غیظ دستی به
باسمه تعالیچلچراغقصیده ۱۳تکیه بر دنیا
مکن تکیه بر عقل تنها،  بشرشود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنمانبینی تو حق را ورای بصر
چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر
چو اجرا شود،طرح و برنامه اتببینی نقایص، شود جلوه گر
دلیلش بود نقص عقل و خردنیاز بشر بر خدا باشد و او قدر
پیمبر بود عقل و آن هادی استشوی چیره بر مشکلات و خطر
هدایت کند این جهان را ولیبه اذن خدا می شود هر ظفر
شود موجب خسر هر آدمیاگر تکیه گاهش به اموال و زر
به مقصد رس
واکنش پیش‌فرض من به همهٔ فرازهای همهٔ روضه‌ها، هنوز و همچنان ناباوری است. از سقیفهٔ بنی‌ساعده و آن نفسانیتی که حتی نتوانست منتظر دفن پیکر حضرت رسول بماند، سوال‌های تکراری من با اضافه کردن کلمهٔ «واقعا؟» به اول خطوط روضه شروع می‌شود؛ مثلا می‌پرسم «واقعا دست‌های حضرت مولا را بستند و‌ به اجبار بردنش که بیعت کند؟»، «واقعا درِ خانهٔ دختر پیامبر را آتش زدند؟»، «واقعا سیلی زدند به صورت عزیزترین خلق خدا پیش پیامبرش، آن هم دقیقا وقتی عزادار
تو را می خواهم و دانم که هرگز  به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد تیره نگاه حسرتم حیران به رویت در این فکرم که دستی پیش آید و من ناگه گشایم پر به سویت در این فکرم که در یک لحظه غفلت  از این زندان خاموش پر بگیرم به چشم مرد زندانبان بخندم کنارت زندگی از سر بگیرم در این فکرم من و دانم که هرگز مرا یارای رفتن زین قفس نیست اگر هم مرد زندانبان بخواهد  دگر از بهر پروازم نفس نیست ز پشت میله ها هر ص
واکنش پیش‌فرض من به همهٔ فرازهای همهٔ روضه‌ها، هنوز و همچنان ناباوری است. از سقیفهٔ بنی‌ساعده و آن نفسانیتی که حتی نتوانست منتظر دفن پیکر حضرت رسول بماند، سوال‌های تکراری من با اضافه کردن کلمهٔ «واقعا؟» به اول خطوط روضه شروع می‌شود؛ مثلا می‌پرسم «واقعا دست‌های حضرت مولا را بستند و‌ به اجبار بردندش که بیعت کند؟»، «واقعا درِ خانهٔ دختر پیامبر را آتش زدند؟»، «واقعا سیلی زدند به صورت عزیزترین خلق خدا پیش پیامبرش، آن هم دقیقا وقتی عزادار
صد لشکر به فرمان دارم اما حبس و پاگیرت شدممیخکوب محکم به دیوار و به زنجیرت شدم
بی وفا این بی وفایی تا کجا مستمر است؟
آن زمان گفتی برو چندی است دلگیرت شدم
بگذر ای روز بدون یار و عشق
خود به چشم خود نبینی من که دل سیرت شدم؟
باز آی هر شب تو ای رویایی عشق
بنگر این رویازده بی شک که تعبیرت شدم
مردمان گویند که عمر بر حسب قسمت گذرد
هر زمان فکرت که کردم بی درنگ ترسان ز تقدیرت شدم
آنچنان آرامش جانی که هر شب قبل خواب
آن قدر فکرت کنم گویی که درگیرت شدم
من که با
پسرک از پدر بزرگش پرسید: پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟پدربزرگ
پاسخ داد : در باره تو پسرم ، اما مهمتر از آنچه می نویسم ، مدادی است که
با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی!پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام!پدر
بزرگ گفت : بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی ، در این مداد پنج صفت هست که
اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی:صفت
اول : می توانی کار
#همسفر_ابرها
خودت را رهابگذار بدود میان گیسوانت نسیمدره هافریاد اسم زیبای تو  میان مخمل صخره هایندای جدا مانده از سالهای سبزه و گلخودت را رهافانوسی باش در رهگذار بیدریغ اردیبهشتپای بگذار بر این شهر خموشبگذر از بن بست تنهاییبخند و باز هم بخندکه از آستین تو باید خورشید را دید!
 
بی خیال هر آنچه می آید و می رودبازونت را بسپار به خیال یک درخت توتذهنت را پر از یاس های زرد شادشالت را بسپار به کبوتران قصهکنار یک صخره دمی آرام بگیربا خودت بردار،طعم
شاید ک علتِ عاشقی کردنم، بدین شکلِ مسخ وار تنها، واقف بودنِ بدین حجمِ بی اتمامِ فضایِ شخصیِ خلاصه شده در واژه مزخرف "من" است و به این منوال، با برانگیختن غددِ ترشح هورمونها با آن اسم های سختشان، سعی در یک برانگیختگی و پوست انداختن و در نتیجه رقیق کردنِ این خودِ مطلقِ نفرت انگیزم و بسط دادنش به وجودی دیگر، یعنی معشوق باشد و به عبارت دیگر، این تنها واکنشی بیش از حد است از برایِ تنهایی، از برای دنیایی ک نمی توانم بدان عادت کنم. دنیایی ک تماما در
    
        ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

    میکشم از هجر او صد جامِ خون دل به دوش
               میبرم در هر قدم وجدانِ آب و گل به دوش
     من غم هجران خورم غافل غم بود و نبود
               حسرت دنیا چرا باید کشد عاقل به دوش
  
   سوی میخانه روم هرشب پریشانتر ز پیش
              تا مگر پیدا کنم ساقیِ خونِ دل به دوش
  
   وصلِ او ممکن نباشد اندر این ماتمسرا
            کی تواند غمزه ی او را کشد جاهل به دوش
     در پی محمل دویدن، شرط مجنون بودنست
       
دلم برات تنگ میشه حاج آقا 
دلم برای لبخند پرمحبتت تنگ میشه 
برای مهربونیت 
و تو هیچ کاره ی من بودی 
هیچ کاره 
تو نامحرم بودی 
نامحرم! 
اما تو فامیلمون هیچ کسی رو اندازه تو دوست نداشتم و ندارم 
چون فقط 
تو مهربون بودی 
نه هیچ کس دیگه 
نه مادربزرگها 
نه پدربزرگ 
نه عمه 
نه خاله 
نه دایی 
نه عمو 
و تو بیست سال هست که نیستی؟ 
تو تنها دلیل هستی برای اینکه بگم همسر و فرزند شهید برن گم شن اما پدر و مادرشون آدمهای شریف هستن چون اونها شهید رو تربیت کرد
امروز بعد از کلی اتلاف وقت بی بیهوده کمی وجدانم درد گرفت و درس خواندم. از آخر های ساعت ۵ تا آخر های ۱۰!! اگر آن پنج دقیقه و ده دقیقه های وسط را هم فاکتور بگیریم تقریبا ۵ ساعتی شد. میانگین مطالعه ام ۴-۵ ساعت و در مواردی ۶ ساعت است.به خودم می‌گویم لطفا همین چند ماه را کمی از راحتی‌ات بگذر. از خواب های اضافی دور شو و دست از سر "زان تشنگان" و "بیوتن" و "به خودآ" و باقی کتاب هایت بردار. همین چند ماه را کمی فیلم نبین و با کتاب های آزمونت رفیق شو! یاد بگیر که
گریه عاشقانه
در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد گریه عاشقانه صحبت کنیم. امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش گروه اس ام اس سایت جسارت است مورد توجه قرار گیرد.
گریه عاشقانه دختر
باران که می بارد دلم برایت تنگ می شود
راه می افتم بدون چتر
من بغض می کنم ، آسمان گریه
 
 
 
 
کدام خیابان را بگردم ؟ کدام کوچه را ؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم تا بر چارچوبش ظاهر شوی تو ؟ و بازم بشناسی مرا از من
به آغوشم بگیری و نپرسی هرگز که چه به روزگارم آورده است روزگار ب
کاش فردا که از خواب بیدار بشم یه نفس راحت بکشم و با خودم بگم:
"عجب کابوسی بود" 
خوبه که فیلم ، اونم از نوع تخیلی نمیبینم،اون چرت و پرت ها چی بود اخه؟
ویروس،قرنطینه،تعطیلی بازار،پر شدن بیمارستان ها،مرگ و میر،گورهاى جمعی ،اهک،وضعیت قرمز،بسته شدن راه ها،بسته شدن مرزها،بسته نشدن احرام،قرنطینه نکردن قم،هواپیمایی ماهان.جانفشانی پرستارا و پزشکها بدون امکانات.به جان هم انداختنِ مردم؛شیوع ،اپیدمی،بی خبری،انتظار،انتظار،اسفندِ سوت و کور.اسفندِ
سه تخریب، موردنظرِ دشمن است: تخریب وحدت ملی، تخریب باورهای کارساز و مقاومت‌بخش و تخریب روح امید. اسم این تخریب‌ها را هم اصلاح می‌گذارند! من کاری به این دوستان و خودی‌های غافل ندارم، بحثِ من بر سرِ دشمن است که سلسله ‌جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است.
فصل اول: مبانی، خصوصیات و مواجهات انقلاب اسلامی ایران 
شهادت از عسل شیرین تر.....  
«مولوی» 
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی 
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی 
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی 
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی 
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی 
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی 
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی 
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی 
دلم کف ک
 
با انگشتریبی نگینی ازعقیق و فیروزهایستادن انگشت منبرای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی !
اینجاشب بر یال اسب ها افتاده است  همین جا درست کنار اتفاق شیهه و سنگ !
شتاب هر خط دایره می شود  شتاب هر خط دایره می شود  شتاب هر خط دایره می شود  و ایستادنی تمام قد کنار جرعه و قطره و کلماتی با صورتی تکیده برای شهادت بر پایان تاریخ عاشقانگی !
پرسیده بودی چگونه است  اندوه من بر چشم های تو می نشیند ؟ بیاشاید نفرین از محاق آن عقیق و فیروزه است استخوان بش
پوچ. پوچ. هیچ چیز در ذهنم نیست، فقط دارم کلمه بالا میاورم . خسته ام. انقدر خسته م که نمیتوانم خوب فکر کنم. حتی نمی توانم دیگر به خستگیم فکر کنم فقط عصب هایم چیزی منتقل میکنند که مغزم میفهمد خستگیست. عمق. به من عمق بدهید. میخواهم خفه شوم. از این همه سطحی بودن خسته ام. من فقط دنبال یک عمقم. از اینور و آنور رفتن خسته ام. اصلا میفهمید سطح چه زجریست؟ بگذارید بروم. من، بگذر بروم. خیلی مستاصلم. اصلا فکر نمی کنم مغزی برایم مانده باشد. نمیدانم چه شده. همه ش
 
بعضیا نشستند و فکر کردن که توی این مدت که بیشتر مردم تو خونه هستند ،بنزین نمیزنند،سفر هم که نمیرن یا کم میرن تا عوارض بین راهی و سرراهى بدن،مرزها هم که بسته س، پس چجوری جیب ملت رو خالی کنیم و جیب خودمونو پر کنیم تو این ایام ؟! هان !!! اینترنت!!! به اینصورت که ملت امروز ده گیگ بخرن،فردا یهو ببینند پنج گیگش الکی الکی رفته!! قرنطینه هم که هستن،حوصله شون هم سر میره دو روز بعدش مجبورن بخرن دوباره !! اینترنت خونگى هم سرعتشو انقدر میاریم پایین که ا
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود
هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود
دستِ بی‌اجازه‌ی پدر، بلند... وای از زبانِ تلخِ مادرم
کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن! بگو کدام دیو، بچه‌هات را به مرزها فروخت 
مادرم وطن! بگو پدر نبود، آن که هرگز اهلِ این وطن نبود
پای حجله‌های خون، برادرم، پاش را فروخت، یک عصا خرید 
او بدونِ پا به جشنِ مرگ رفت، بس که هیچ پای‌بندِ تن نبود
توی واژه‌نامه جای جنگ،
و مخلوقی افریده شده بود... خدایگان و فرشته هایش درحال زمزمه بودند.... و این احتمالا بعد حواا اولین باری بود ک فرشته ای حاضر نبود , زمینی کند این مخلوق را.....
و خدا نگاه انداخت به گوشه ای... روحی دیگر نشسته بود..... روحی ک عمق و قوام خیلی چیزهایش را در مخلوق جدید میدید... مثلا عمق لبخندش... عمق زندگی اش.....عمق بودنش....
و خدا دمید روح زمینی رو در این مخلوق فرشته وار....
و تو زاده شدی.... زاده شدی و معیار من بودی از همان زمان ک آن کنج ایستاده بودم و و درچشمان خدا ز
در نماز ما یک جو اگر ریا بود
کیسه‌ کیسه جو در زیر آن عبا بود
پشت تو عزیزان، پشت تو بزرگان
پشت ما دو کوه از درد بی دوا بود
پله پله سویت آمدیم و هربار
ساعت نماز و ساعت دعا بود
در میان پله جان به حق رساندیم
خانه‌‌ی خدا پایینتر از شما بود
سالها دویدیم پشت صف، در آخر
نوبتی هم ار بود، نوبت شما بود
سهم ما ز بابا، یک شب غریبان
سهمتان شب ‌شکر پشت مرزها بود
هرکه گوشه‌ای را می‌درد به عذری
یا به حکم بالا، یا سه تا قوا بود
ترسم آنکه روزی، ته کشد بهانه
یک نفر
همیشه یکی از آرزوهای من خرید تور اروپا یا خرید تور دور اروپا بود اما راستش را بخواهید هیچ وقت پول کافی نداشتم و یا اگرهم داشتم اولویت های مهمترین وجود داشت اما حالا تصمیم گرفته ام که هر طوری شده در سال 1399 که به این بدی شروع شد یک تور ارزان اروپا بخرم و بعد از باز شدن مرزها به این قاره که از دید من زیباترین قاره دنیاست یر بزنم.
به نظر شما تور ایتالیا بهتر است یا تور فراسه (تور پاریس) یا به فکر خرید تور اروپای ترکیبی باشم؟
مشاوران وب سایت فاینداتو
(ای خواهران مسلمان آینده این انقلاب به سعی و تلاش تو در راه تربیت فرزندانت دارد. صلاح و فساد جامعه اسلامی به دست توست. این دامن تو است که می تواند هم انسانی خدایی تربیت کند و هم انسان اسیر هوای نفس. قدر خودت را بدان و دامنت را پاک نگه دار. حجابت را درست کن. خدا را ناظر بر اعمالت بدان و به حضرت زهرا و زینب کبری اقتدا کن.)
فصل گرم در حال نزدیک شدن است و استراحتگاه جزیره در بالای رادار همه قرار خواهد گرفت. جزیره کیش، واقع در خلیج فارس نزدیک جزیره قشم، جزیره معروف ترین جزیره جزیره و چهارمین محبوب ترین مقصد گردشگری در جنوب غربی آسیا است.گردشگری کیش، این محبوبیت را به چند عامل تقلیل می دهد. کیش در کنار قشم یک منطقه تجارت آزاد است. این بدان معنی است که گردشگران نیازی به داشتن ویزا هنگام ورود به کیش ندارند، مگر این که بیشتر از 14 روز باقی بمانند. این بدان معنی است که ت
جهان را به شاعران بسپارید
دیوارها فرو می‌ریزند و
مرزها رنگ می‌بازند
درختان به خیابان می‌آیند
در صف اتوبوس به شکوفه می‌نشینند
و پرندگان سوار می‌شوند
و به همه‌ی همشهریان
تخمه‌ی آفتابگردان تعارف می‌کنند.
| محمدرضا عبدالملکیان |
به نظر میرسه یه عده ای که من نمیدونم اقلیتن یا اکثریتن، هنوز متوجه نیستن چه اتفاقی افتاده.لازمه چند نکته رو بگم و بعد دوباره برم سراغ ماتم خودم.
اول اینکه یک سرباز شهید نشده کسی که ستون امنیت این مملکت بود، به شهادت رسیده. مثل اینکه حصار سرزمینتون رو ویران کرده باشند.دوم همینطوری برای روحیه جنگاوری اسلحه نگرفته بره بجنگه، رفت ایستاد مقابل داعش که ویدیو های دسته جمعی سر بریدنشون رو طاقت نداشتید حتی نگاه کنید. همون داعشی بود که زنها رو به کنیز
 
لطفا مداد باشید :
 
1 . می توانی کارهای بزرگی کنی ، اما نباید هرگز فراموش کنی دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند . اسم این دست خداست ، او باید تو را همیشه در مسیر اراده اش حرکت دهد.
 
2 . گاهی باید از ان چه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد . اما اخر کار ، نوکش تیزتر می شود . پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
 
3 . مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک
امام صادق ع فرمودهر گونه ربایی شرکست  هرکه برای. مردم کار کند پاداشش بعهده مرد،م. است هر که برای خدا کار کند ثوابش بر خداست4 اما،م صادق ع قول خدای عزوجل هر که امید لقاپروردگارش را داردباید عملی صالح کند ودر. عبادت پروردگارش هیچ کس را شربک نساز 110سوره 18 فرمود شجصی.کارثوابی.میکندو مقصودش خدا نیست بلکه میخواهدمرد،م بشنود و اورابستایند اینست گسیگه. در عبادت پرور گارش شریک میاورد. سپس فرمود هر گز بندههیکه نباشدکه در نهان.شری کند و روزگا ر بگذر جز
گفتن ها و رفتن ها،گذشتن ها و رفتن ها،نمیدانم،شاید ماندن هایی از جنس رفتن، شاید باید مانند بمرانی از ته دل فریاد بزنم تو خیلی دووووری،شاید هم باید مثل خود واقعی ام سکوت کنم و چیزی نگویم تا بگذرد این طوفان شکست نا پذیر زندگی من که هر بار قوی تر از دیروز بر پاهایم نازل می شود،من بغض خوردن را خوب یاد گرفته ام،با بغض قهقهه زدن را خوب یاد گرفته ام،با بغض رقاصه شدن را خوب یاد گرفته ام،بغض را به گریه نرساندن را خوب یاد گرفته ام....
دلم سوخته است و به رو

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه دیجیتال