نتایج جستجو برای عبارت :

تا دُرد نیاشامی، زین دَرد نیارامی.

دانلود آهنگ کجا درد تو از تنم بیرون میره چرا غمم تموم نمیشه احسان خواجه امیری در سایت موزیک ایرانی
Ahang koja dard to az tanam kharej mishe
دانلود اهنگ کجا درد تو از تنم بیرون میره چرا غمم تموم نمیشه - موزیک ایرانی
وقتی میرم أَزُّ این هَمَّهُ دَرْدْ بِهِ خَاطَرَ مَنِ نگو برگرد با قَلْبِ مَنْ چه هَا که نکرد نبودن تو نگو برگرد این زخما رَوِّ بِهِ کوه بزنی بِهِ پلک زدنی میریزه وقت بردن تو اوج نبرد بِهِ دشمنتم نگو برگرد کجا دَرْدْ تو أَزُّ تَنَمْ بیرون میره چرا غ
دختر جوانی بر اثر سانحه تصادف زیبایی خود را از دست داد .چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شدموعد عروسی فرا رسیدمردم میگفتند؛چه خوبعروس نازیبا همان بهتر که شوهرش هم نابینا باشد۲۰ سال بعد از ازدواج ؛زن از دنیا رفت،مرد عصایش را کنار گذاشتو چشمانش را باز کرد
مرد هیچ‌وقت نابینا نبود...!
او فقط مَــرد بود
شک نکن " دنیا همین است:.مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !!
پنجشنبه که امتحان باکتری ها رو دادیم ، با الهه انقدر تو دانشگاه موندیم که جز صدای بلبل ها و هوهوی باد دیگه صدایی نیومد . اومدم خونه پنلم رو باز کردم که بنویسم ترم چهار تموم شد و از سختی هاش بگم و از درس هایی که ازش  گرفتم اما دیدم چیز زیادی از این ترم یادم نمونده . انگار همه ی اتفاقات تو یه روز افتاده. انگار همه ی این  درس های وحشتناک  رو تو یه روز داشتیم . یه روز که یا نمیتونی ازش چیزی بنویسی یا اگه بخوای بنویسی صد روز طول می‌کشه ... . این ترم تموم
پنجشنبه که امتحان باکتری ها رو دادیم ، با الهه انقدر تو دانشگاه موندیم که جز صدای بلبل ها و هوهوی باد دیگه صدایی نیومد . اومدم خونه پنلم رو باز کردم که بنویسم ترم چهار تموم شد و از سختی هاش بگم و از درس هایی که ازش  گرفتم اما دیدم چیز زیادی از این ترم یادم نمونده . انگار همه ی اتفاقات تو یه روز افتاده. انگار همه ی این  درس های وحشتناک  رو تو یه روز داشتیم . یه روز که یا نمیتونی ازش چیزی بنویسی یا اگه بخوای بنویسی صد روز طول می‌کشه ... . این ترم تموم
♦️دیر زمانی نیست که دریافته ام ؛ وقتی از کسی کینه ای به دل می گیرم، درحقیقت برده ی او می شوم؛
 
او افکارم را تحت کنترل خود می گیرد؛
اشتهایم را ازبین می برد؛
آرامش ذهن و نیات خوبم را می رباید و لذت کار کردن را از من می گیرد؛
 
اعتقاداتم را ازبین می برد و مانع از استجابت دعاهایم می گردد؛
او آزادی فکرم را می گیرد و هر کجا که می روم برایم مزاحمت ایجاد می کند؛
 
هیچ راهی برای فرار از او ندارم!!!.
 
تازمانی که بیدارم، بامن است و وقتی که خوابیده ام، وارد
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی 
#محاوره ای
 
#سوزوم 
 
گه        باخگینان     گوزلَریمه 
گور نَه    دولوبدور بو   گوزوم
دانشدیرما       دانیشام‌     مَن 
اورَگوی     یاندیرار     سوزوم 
 
دَرد لی سوزوم   چوخدو مَنیم 
غصه   سین نَن    یانیر   اورَک
هانسی    گونوم نَن    دانیشیم 
بَد    گَتیریب    چالیر     اورک 
 
جاوان    لیغدا   ساچ   آغاریب 
یامان      قوجالمیشام      فَلَک
هامی    گَلیب    دوست   آدینا 
فقط     مَنه      وِریب      کَلَک
 
دوز 
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی 
#محاوره ای
#سوزوم 
گه        باخگینان     گوزلَریمه 
گور نَه    دولوبدور بو   گوزوم
دانشدیرما       دانیشام‌     مَن 
اورَگوی     یاندیرار     سوزوم 
دَرد لی سوزوم   چوخدو مَنیم 
غصه   سین نَن    یانیر   اورَک
هانسی    گونوم نَن    دانیشیم 
بَد    گَتیریب    چالیر     اورک 
جاوان    لیغدا   ساچ   آغاریب 
یامان      قوجالمیشام      فَلَک
هامی    گَلیب    دوست   آدینا 
فقط     مَنه      وِریب      کَلَک
دوز  دانیشان
.مادر بزرگم از آن دسته آدم هایی است کِ دوست دارد سر هر موضوعی تو را بِ چالش بکشد و تو مشتاقانه دوست داری چالش را ادامه بدهیبا وجود تمام بحث های بی پایانِ عمرش از عمق قلبم دوستَش دارمدوست داشتنش را از پدرم آموخته ام !اولین زنِ چشم سبز زندگیِ من کِ در ابتدایی ترین خاطرات کودکی ام گمانم این بود کِ دنیایش را سبز می بینداولین ناجیِ من از در های بسته ی حمامِ تاریکزنی کِ با شوق بِ داستان های جنُ پری اش گوش میدادم و شب های ترس را پیش خودش می خوابیدمُ با
 
 
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


   
خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم

لَنگرِ دَردِ تو، چون کوه گران کرد مرا
 
 
#صائب
 
 
 
چراغ معلق بازداشتگاه/آسایشگاه/پالایشگاه که روی صورتم قفل می‌کند، چشم‌هایم را روی همه چیز و همه کس می‌بندم. مهم نیست بازجوها چه می‌خواهند؛ یکی انگیزه‌ها را می‌پرسد، یکی علائمم را و یکی حرف حسابم را و من اعتصاب صدا کرده‌ام.
به جرم قتل آینه و سنگ‌ها، برای تسکین درد زخم‌ها و برای تلخیص استعاره‌ها چپ و راستم می‌کنند. شاید به زودی اعدام، احیا و افشا شوم. من حرف‌های صاف و ساده‌ام را برای طناب دار نگه داشته‌‌‌ام، برای ارواح شب، برای خاطرات
پیش درآمد
حالا دریافته ام که سفر چیزی شبیه الکل است. درست ترش را بخواهم بگویم شبیه شراب  دُرد دار است. سفرنامه نوشتن هم ظرف نگهداری این شراب است. آنها که سفرنامه نوشتند از سعدی و ناصر خسرو گرفته تا زین العابدین مراغه ای و ایرج افشار و دیگران همه یک کلکسیون از مشروبات هیجان انگیز برای فارسی زبانان جمع کرده اند. 
میماند زمان نوشتن این سفرنامه که بنظرم باز هم از همان قانون توقف ناپذیری زمان تبعیت میکند. شرابی که ظرف بسته نداشته باشد حجمش کم میشو
در آینه تصویر یک فراموش‌شده‌ی در جزیره‌ مانده را، با ریش‌های دراز و دست‌وپاهای لاغر می‌بینم. از آن‌ها که تام هنکس بود و با چیزی (که دقیق یادم نیست چه بود؛ شاید یک نارگیل یا توپ تنیس) دوستی خیالی برای خودش درست کرده‌بود. از آ‌ن‌ها که رابینسون کروزوئه بود؛ هرچند شک دارم بدانم رابینسون کروزوئه اصلا که بود. از آن‌ها که هواپیمایشان خیلی وقت است سقوط کرده و مرده‌اند و فکر می‌کنند در جزیره‌ای گیر افتاده‌اند.
بعد ... بعد، همین آدم فراموش‌شده
تصویر یک فراموش‌شده‌ی در جزیره‌ مانده را، با ریش‌های دراز و دست‌وپاهای لاغر در آینه‌ می‌بینم. از آن‌ها که تام هنکس بود و با چیزی (که دقیق یادم نیست چه بود؛ شاید یک نارگیل یا توپ تنیس) دوستی خیالی برای خودش درست کرده‌بود. از آ‌ن‌ها که رابینسون کروزوئه بود؛ هرچند شک دارم بدانم رابینسون کروزوئه اصلا که بود. از آن‌ها که هواپیمایشان خیلی وقت است سقوط کرده و مرده‌اند و فکر می‌کنند در جزیره‌ای گیر افتاده‌اند.
بعد ... بعد، همین آدم فراموش‌ش
داشتم پرسه میزدم ... در نفی دستورالعمل زندگی هدفمندی که برای خودم خیلی وقت پیش نوشته ام ... مثل قهقه ای که رودرروی مرگ و عذاب و سختی و پوچی و هزار داغ دیگر میزنند ... بی اختیار به یاد خندیدن والتر وایت می افتم ، در یکی از قسمت های پایانی چهارمین فصل Breaking Bad و آن صحنه ای که جدا از هر توصیف روان شناسانه فعلا می خواهم فقط حسش کنم ...
خلاصه ؛ داشتم پرسه می زدم ... بین Review های گوناگونی که برای کتاب های مختلفی در GoodReads نوشته اند ، و نمیدانم و نمیدانستم به دنبا
 واژه ها بی تابند
واژه‌ها از پس خواب خوشی بیدارند
واژه‌ها راز رُزی هشیارند
واژه‌ها با دل خورشید و سما همراهند
واژه‌ها با تپش زلف صبا می‌آیند
 واژه‌ها می تابند
واژه‌ای در تپش چشمه‌ی جوشیده نهان می‌خواند
واژه ای تیغ  بدست منتظر جنگ عیان می ماند
واژه‌ای تاخت به تاخت پشت کمان می‌تازد
واژه ای قافیه را رقص کنان می بازد
واژه ای عکس رخش چون ماه است
واژه‌ای در راه است
واژه‌ای در تب و تاب
واژه‌ای پشت نقاب
 در کمند آداب
 از ادب می‌نالد.
واژه
محبوب‌ترین درس طول دوره‌ی دبیرستان برای من، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم من، معلم ادبیات پیش‌دانشگاهی‌مان بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم و چاپلوسی به نظر
محبوب‌ترین درس طول دوره‌ی دبیرستان برای من، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم من، معلم ادبیات پیش‌دانشگاهی‌مان بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم و چاپلوسی به نظر
برای من محبوب‌ترین درس در طول دوره‌ی دبیرستان، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم این دوره، معلم ادبیاتمان در مقطع پیش‌دانشگاهی‌ بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم
برای من محبوب‌ترین درس در طول دوره‌ی دبیرستان، درس ادبیات و محبوب‌ترین معلم این دوره، معلم ادبیاتمان در مقطع پیش‌دانشگاهی‌ بود. ادبیات برای من پناه بود، ادبیات برای من راه بود، ادبیات برای من لبه‌ای بود ... که خستگی‌هایم را، زخم‌هایم را، دعاهایم را ... خدایم را به آن بیاویزم و در خلأ احساس شناور شوم.
من از ابراز و حتی اِقدام برای ابراز اینکه لحظه‌های بودن در کلاسِ آن معلم ادبیات چقدر برایم ارزشمند بود، ناتوان بودم. می‌ترسیدم حرفی بزنم
دل‌بستگی من به کتاب‌ها، در یک لحظه اتفاق می‌افتد؛ لحظه‌ای که جرقه‌ای زده می‌شود و تمام وجودم از افکار نویسنده گرم می‌شود و روحش را لابه‌لای کلمات حس می‌کنم، با او همدردی می‌کنم . انگار خون احساسش به رگ‌های تنم دویده باشد. همین است که نظرات شخصی من درباره‌ی کتاب‌ها، فقط از کیفیت کار نویسنده، میزان دقت در وصف، زبان ادبی نوشته یا قدرت تخیل نویسنده آب نمی‌خورد، تمام شرایط حال حاضر من و احساسات و افکارم هم بخش قابل توجهی از نظراتم را شکل
دل‌بستگی من به کتاب‌ها، در یک لحظه اتفاق می‌افتد؛ لحظه‌ای که جرقه‌ای زده می‌شود و تمام وجودم از افکار نویسنده گرم می‌شود و روحش را لابه‌لای کلمات حس می‌کنم، با او همدردی می‌کنم . انگار خون احساسش به رگ‌های تنم دویده باشد. همین است که نظرات شخصی من درباره‌ی کتاب‌ها، فقط از کیفیت کار نویسنده، میزان دقت در وصف، زبان ادبی نوشته یا قدرت تخیل نویسنده آب نمی‌خورد، تمام شرایط حال حاضر من و احساسات و افکارم هم بخش قابل توجهی از نظراتم را شکل
دل‌بستگی من به کتاب‌ها، در یک لحظه اتفاق می‌افتد؛ لحظه‌ای که جرقه‌ای زده می‌شود و تمام وجودم از افکار نویسنده گرم می‌شود و روحش را لابه‌لای کلمات حس می‌کنم، با او همدردی می‌کنم . انگار خون احساسش به رگ‌های تنم دویده باشد. همین است که نظرات شخصی من درباره‌ی کتاب‌ها، فقط از کیفیت کار نویسنده، میزان دقت در وصف، زبان ادبی نوشته یا قدرت تخیل نویسنده آب نمی‌خورد، تمام شرایط حال حاضر من و احساسات و افکارم هم بخش قابل توجهی از نظراتم را شکل
 
قهوه های فوری یا نسکافه
 
 
قهوه را به دو صورت درست می‌کنند؛ با دُرد یا صاف نشده و بی درد یا صاف شده. قهوه عربی و قهوه ترک را با درد درست می‌کنند. قهوه عربی، سیاهرنگ و تلخ است، اما قهوه ترک، رنگی ترش و مزه ای متمایل به شیرینی دارد. اروپاییان اما معمولا درد قهوه را از آب آن جدا می‌کنند. به همین خاطر قهوه اروپایی همیشه درشت تر از قهوه عربی و ترک سائیده می‌شود.قهوه برخلاف چای نیاز به دم کردن ندارد، چراکه ماده عطری، رنگی و موثر آن به محض تماس با آ
جملات عاشقانه و احساسی | متن های جدید عاشقانه
جملات عاشقانه و احساسی | متن های جدید عاشقانه
متن های عاشقانه جدید و کوتاه
گروه سرگرمی مجله اینترنتی ائویمیز : جدیدترین جملات و متن های عاشقانه برای شما کاربران عزیز.
 
 
 
حاشا ! که جز هوای تو باشد هوس مرایا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا
در سینه بشکنم نفس خویش را به غمگر بی‌غمت ز سینه بر آید نفس مرا …!
اوحدی
جملات عاشقانه و احساسی
هر جانور که باشد بگریزد از بلاییمن خود بلای خویشم از‌ خود کجا گریزم
جملات عاشقانه و احساسی | متن های جدید عاشقانه
جملات عاشقانه و احساسی | متن های جدید عاشقانه
متن های عاشقانه جدید و کوتاه
گروه سرگرمی مجله اینترنتی ائویمیز : جدیدترین جملات و متن های عاشقانه برای شما کاربران عزیز.
 
 
 
حاشا ! که جز هوای تو باشد هوس مرایا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا
در سینه بشکنم نفس خویش را به غمگر بی‌غمت ز سینه بر آید نفس مرا …!
اوحدی
جملات عاشقانه و احساسی
هر جانور که باشد بگریزد از بلاییمن خود بلای خویشم از‌ خود کجا گریزم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ ایراندخت - وب سایتی برای بانوان