نتایج جستجو برای عبارت :

بهترین روزها برای پست گذاشتن

انشای بسیار زیبای یکی از دوستام، حتما بخونیدش!
مستی به وقت نیمه شب
درست در تکاپو برای یافتنی اوجی دردناک برای این سری که گرمای پرواز بر فراز نوشته را بال بزند و بعد در نقطه ای که انتظارش را ندارید با ترس سقوط آشنا کند.

ادامه مطلب
 
ترک اعتیاد و روش های درمان آن
اگر چه عوارض ثانویه اعتیاد در بین گروهی از معتادین كه به دلیل فقر و تنگدستی امكان تامین هزینه زندگی خود را ندارند ،سبب می شود كه برای خرج اعتیاد خود دست به هر كاری بزنند ، نسبت به سر و وضع و بهداشت فردی بی تفاوت شوند و در یك كلام مشمول تمام صفاتی كه جامعه به معتادان نسبت می دهد باشند اما این عمومیت ندارند و اكثریت معتادان را شامل نمی شود.
 رش ، او را به وادی خلاف سوق می دهد. خوشبختانه مدتی است كه در قوانین تجدید نظ
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.
روز‌های تعطیل، روز‌های مناسبی برای پست کردن نیستن. چون مخاطبان مشغول کار‌های خودشون یا استراحت و خوش‌گذرونی هستن.
بهترین زمان (در اکثر شبکه‌ها) در طول هفته، زمان استراحت و ناهاره.
بهترین زمان پست گذاشتن تو اکثر شبکه های اجتماعی، چهارشنبه ها و پنجشنبه هاست. 
اما لینکدین چهارشنبه ها 
و توئیتر جمعه ها. (برخلاف شبکه های اجتماعی دیگه)
با دخترهای دوران ارشد توی کافه دور هم جمع شده بودیم. وسط خبر گرفتن از حال و روز آدم‌های آن‌روزها، صحبت از الف شد و ز به شنیدن قصه‌اش مشتاق. به زور ماجرای آن‌روزها و خط و ربط اتفاقاتش را به یاد آوردم و به شوخی و خنده برایش تعریف کردم. به آخرهای قصه که رسیده بودیم، آن‌قدر خندیده بودیم که چشم‌هایمان خیس اشک بود. فکر کردم زمان چه مرهم خوبی‌ست. الف را برده و گذاشته آن‌سر دنیا و کابوس آن‌روزها را به اسباب خنده و تفریح این‌روزها بدل کرده. چه خوب ک
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
وقت گذاشتن برای همسر چقدر اهمیت دارد؟
 
 

اهمیت وقت گذاشتن برای همسر
 
همیشه این سؤال برای ما به وجود می آید که چه قدر از زمان مان را باید صرف روابط عاطفی مان کنیم؟ چه قدر با شریک زندگی مان در رابطه باشیم تا ارتباط مان خراب نشود؟ اول از همه هیچ قانون ثابتی برای آنکه بگوییم به عنوان مثال فلان قدر ساعت شما باید با شریک زندگیتان باشید تا رابطه ای سالم را تجربه کنید، وجود ندارد.
ادامه مطلب
نگاه میکنم
به روزها
به لحظه ها
به زندگی ها
به تک تک اشیا اتاق
به پنکه سقفی نداشته ام و بادی که روی صورتم است
به صدای پرنده از دوردست
نگاه میکنم
به جای خالی ات
اما جایت خالی نیست...
گلدان گذاشته ام و دورشان را با صدف هایی که چند سال پیش از دریا آورده بودم، تزئین کرده ام
پرده کشیده ام به پنجره ام، سفید با گل های نارنجی
تیره نیست، توری است و نور از آن رد میشود
اتاقم را روشن کرده ام
من
این روزها بیشتر از هر روز دیگری کار میکنم و درآمد دارم
اما دلم خوش ن
پولیش و واکس 3 اکستریم هایبریدنت سوناکس : 

پودر اکسید آلومینیومی بسیار ریز باعث رفع نور Verkratzungen ، لایه های خشک شده و صاف شدن رنگ می شود.
براق عمیق و براق ، ترمیم و ترمیم شدید رنگ کارایی دارد.
مناسب برای بدنه
براق کننده، محافظت کننده، پولیش کاری،تشکیل لایه‌ای با دوام بر روی رنگ خودرو

شناسه محصول : 202200
 
من استاد دست رو دست گذاشتن و هیچکاری نکردنم . میتونم ساعت‌ها و روزها و هفته ها و حتی ماه ها رو بدون اینکه کار خاصی انجام بدم یه گوشه بشینم و وقتمو صرف کارای بدرد نخوری مثه چرخیدن تو اینترنت، و از واتس آپ به تلگرام و از تلگرام به واتس‌آپ منتقل شم . و هرشب تصمیم بگیرم که از فردا دیگه یه ادم دیگه میشم و همه ی کارها وبرنامه هام رو عملی میکنم ، از فردا اما باز همون دور باطلی رو شروع کنم که روز قبل. 
این روزها را هیچ وقت به فراموشی نخواهم سپرداز سخت ترین دوران های زندگی ستاین قدر که حتی از شرح وقایع اش هم عاجزممحل کار یک جور و منزل طوری دیگرتنها امیدم این روزها به آیات الهی خداست که وعده داده به مجازات سخت تهمت زنندگانتنها امیدم به خداست که وعده داده به تمام شدن این دورانثبت می کنم برای یک عمر در این تاریخ23/06/1398 
سلامتو چندروزی که گذشت همه جا سیاه بود استوری، پست، کامنت، جنگ بود و کشتار و شیوندلتنگ اتفاقاتی بودم که دلخوشی از اونا ندارم مثل استوری گذاشتن از رانندگی، عکس گذاشتن از غذا ، برای روزمرگی هایی که شاید به اشتراک گذاشتن اونا برای کا اصلا مهم نباشه. دیدم که گاهی دیدن چیزایی که حتی ازشون بدت میاد میتونه چقد جذاب تر از اخباری باشه که میشنوی.
آرزویی ندارم دیگه جز اینکه مثل اولین بیست و ششم دی ماه برف بیاد، که مثل اون روزا که به من گفتن به هرکی که تا
روزها مظلوم نیستند؟ به نظر من چرا. بیشترشان فراموش می‌شوند. چند روز
تکراری و عین هم باید بگذرد تا یکی در این میان، بشود روزی که درش دانشگاه
قبول شدی، عاشق شدی یا عزادار شدی؟ اصلا در مجموع، چند روز از یک زندگیِ
شصت‌ساله یاد آدم می‌ماند؟ هرچند اگر عمر به شصت برسد سال‌ها و دهه‌ها هم
احتمالا گم می‌شوند. من فعلا دلم به حال روزهایم می‌سوزد که چطور تلف
می‌شوند و از یادم می‌روند. از طرفی هم خوش به حال ما، که هر فکر کوتاه و
هر خواب ناخوشی را
یا مهربان ❤️سلام عزیزان❤️❤️این روزها حال دلتان چطور است ؟این روزها خیلی ها تراز امیدشان یک طرفی شده است .این روزها دروغ زیاد می شنویم .دروغ تلویزیونی ،دروغ تلگرامی اینستا گرامی ،دروغ های کوچه بازاری و..ذهن باید راست باشد تا دروغ در آن اثر نکند .اگر ذهن ما کاغذی و سبک باشد در گردباد دروغ به فنا می رود و حتی بدتر این که خودش اعتیاد پیدا می کند به شنیدن دروغ های بیشتر .گمشده همه ما یک کلمه است و آن" ایمان" است .در این فرصت مغتنم ماه رمضان به حبل
این روزها سرم از فشار فکر "کارهایی که باید بکنم ولی براشون وقت نمیذارم""کارهایی نباید انجام بدم ولی دارم براشون وقت میذارم""کارهایی که دوس دارم انجام بدم ولی عقلم میگه الان وقتش نیست"خیلی خیلی سنگین شده.
و زیر پا گذاشتن چهارچوب هام باعث شده هربار خودم از خودم ضربه بخورم و اون آدمی که دوست ندارم باشم داره به آدمی که دوست دارم باشم پوزخند میزنه.
این روزها سرم از فشار فکر "کارهایی که باید بکنم ولی براشون وقت نمیذارم""کارهایی نباید انجام بدم ولی دارم براشون وقت میذارم""کارهایی که دوس دارم انجام بدم ولی عقلم میگه الان وقتش نیست"خیلی خیلی سنگین شده.
و زیر پا گذاشتن چهارچوب هام باعث شده هربار خودم از خودم ضربه بخورم و اون آدمی که دوست ندارم باشم داره به آدمی که دوست دارم باشم پوزخند میزنه.
آیفون‌ این روزها بیشتر از هر زمان خودش را در سرتیتر اخبار مختلف ایران جا می‌کند. عدم اجازه انتشار اپلیکیشن‌ها و دردسر کسب‌وکارهای ایرانی برای دست یافتن به کاربران آیفون و حتی پیشنهاد مجلس برای توقف رجیستری این محصول آمریکایی در کنار تمام دردسرهایی که این روزها کاربران ایرانی آیفون متحمل می‌شوند، باعث شده تا
ادامه مطلب
آقا این روزها هر جا میرم صحبت از نجفی و میترا استاد است. جامعه عوام زده و نیازمند هیجان و سوژه برای کنجکاوی دقیقا به خواسته اش رسیده و خبر داغ همین است: قتل یکی توسط اون یکی.
چه خبرها و رویدادهای مهمی که در پس این خبر داغ سوختند. در همین روزها چند کولبر در غرب کشور کشته شدند، سیل در چند نقطه کشور خسارت به بار آورد و ...
مین استریم لزوما حقیقت را نمی گوید
Main Streem
اصلا من احمق من خل،
 
همین که پسرای دور و بر من که اینجا رو میخونن، دیگه با عکس عوض کردن توی پروفایل و میدونم نوشته گذاشتن و درست کردن ریش و سیبیل عجیب غریب و گذاشتن عکسش توی پروفایلشون دلبری نمیکنن و سنگین و رنگین سر جاشون نشستن برای من کافیه. همین که یارو نمینویسه: you really are my ecstasy
 
بعدم زیرش اسم پسر خواننده نمیذاره (که معنیش میشه: من همجنسگرا هستم)، برای من کافیه :)
 
:)
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم ./
و اما بعد ...لبخندت نم ِ باران دارد !« خداوندا مرا بپذیر ِ »دم آخر را در سینه کاشته ایم
به شوق همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود !که رگبار ، لحظه ایستگل آلود و بی ثمر !آرام می باریم به شوق جوانه ای ...خداوندا مرا پاکیزه بپذیر ...بسان لبخندی ... این روزها که میگذرد سخت !این روزها که میگذرددرد !این روزها که میگذردبغض !این روزها که میگذردنه !این روزها که نمیگذرد ...بودنت امن نبودنت ایمان و میان این دو یق
اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن، لب پنجره سیگار کشیدن، عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادن..اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن..
اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن..حالا کجان؟
رها کن رفیق.. رها کن بره..
گله ها را بگذار !ناله ها را بس کن !
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را !
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود !
تا بجنبیم تمام است تمام !
روزها  رو  دیدی که
اگر ریختن توی خیابون، آتیش زدن، کتک کاری و کشتن باعث حل مشکلات جامعه میشد، سوریه الآن بهترین کشور دنیا بود.
قانون رو گذاشتن برای این روزها ...
مشکلات فقط از طریق و چارچوب های قانونی قابل حل هستند.
صف خودمون رو با اغتشاش گران جدا میکنیم.
اگر ریختن توی خیابون، آتیش زدن، کتک کاری، کشتن باعث حل مشکلات جامعه میشد، سوریه الآن بهترین کشور دنیا بود.
قانون رو گذاشتن برای این روزها ...
مشکلات فقط از طریق و چارچوب های قانونی قابل حل هستند.
صف خودمون رو با اغتشاش گران جدا میکنیم.
اسم بچه خواهر شمسی خانوم رو گذاشتن" تداعی"!!
چند روز پیش هم همکارمون شیرینی بچه ش رو آورده بود که اسمش رو گذاشتن "وندا" !! اولین سوالی که به ذهن میومد این بود که وندا دختره یا پسر!
توی احادیث هست بهترین کادوی هر پدر مادری برا بچه شون، نام نیک هستش
پدر مادر عزیز فکر فردای بچه ت رو هم بکن که بزرگ میشه و چهار نفر تو جمع میخوان صداش کنن
درسته اینچیزا عقیده شخصی هرکسیه و قابل احترامه ولی بلاخره ...
 
پ.ن: آهان یادم رفت که صبا هم که تو آمریکا زندگی میکنه و ب
دخترک قشنگ من..
این روزها تنها دلخوشی ام شده ای..
بعد از خدا..
تنها کسی که از عمق جان، حالم را خوب می کند.
تو تنها دلیلم برای مقاومت و تلاش هستی..
تو تنها کسی هستی که به زندگی امیدوارم می کند..
اگر نبودی مادرت این روزها را تحمل نمی کرد..
اگر نبودی مادرت آنقدر وقت اضافه داشت تا فکرهای بد مدام در سرش رژه بروند..
تو هستی تا من غم هایم را فراموش کنم!
تا با شیرین کاری هایت لبخند بر لبم بنشانی..
حتی اگر انتهای این لبخند، بغضی فروخورده باشد..
این روزها هم میگذ
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
برای گذاشتن رمز عبور روی تلگرام نیازی به استفاده از اپلیکشن های دیگر ندارید و می توانید با مراجعه به تنظمیات خود این پیام رسان به چنین قابلیتی دست پیدا کنید. برای استفاده از این ویژگی می بایست به تنظیمات تلگرام رجوع کنید و از آن جا وارد منو Privacy and Security شوید. در صفحه باز شده به دنبال گزینه PassCode بگردید و با ورود به این بخش تنظیمات آن را فعال کنید و رمز عبور خود را ارائه دهید.
از گورخر پرسیدم 
آیا تو سیاه هستی با خط های سفید .... 
یا که سفیدی با خط های سیاه ؟؟
و گورخر از من پرسید 
آیا تو خوبی با عادت های بد 
یا بدی با عادت های خوب ؟؟
آیا آرامی اما بعضی وقتها شلوغ می کنی 
یا شلوغی بعضی وقتها آرام می شوی ؟؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین می شوی 
یا غمگینی بعضی روزها شادی ؟؟
آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب 
یا نامرتبی بعضی روزها مرتب ؟؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید... 
دیگر هیچوقت 
از گورخری درباره ی خط روی پوستش 
نخواهم پرسید...
این روزها که باید آشوب باشم آرامم به بودنت 
آرامم به وعده هاى خدا
آرامم به اینکه او همه چیز است و دیگران هیچ 
آرامم که فقط محتاج اویم و از غیر بى نیاز 
این روزها دلم گرم است به سلام هاى صبحت و شب بخیر هاى شبانه ات 
این روزها سر خوشم از اینکه سراغم را راس ساعت هاى جفت مى گیرى 
این روزها حالم معمولى است دلم روشن است و چشمانم امیدوار به روزنه اى که از 
دور دست ها سو سو مى زند
این روزها مى گذرد اما ...
چیزى که باقى مى ماند مهربانى توست به مهربانویت 
چی
سالها پس از انتظار این روزها که جز گذشته ای در آینده نیستند، در زمان حال، می پرسی از حال و روزم.
من آن روزها منتظر تغییر بودم و هیچ. تو دیگر دنبال چیز تازه ای نباش. هر بار به ناچار و بیشتر به اختیار، عقب رفتم و قدم های وارونه ام خوب از پس ویرانی خویشتنم بر آمدند.
ادامه مطلب
من بعضی روزها که درد کمتری دارم خوشحال و سرحالم و میگم و میخندم و بعضی روزها که حالم خوب نیست و درد دارم بی حوصله آروم و ساکتم بعد بخاطر همین موضوع یکی از بچه های شرکت " ایمان " بهم میگه تو مواد میزنی همیشه از یه جا برو بگیر که سرحال و شاد باشی
بارها شده روزهایی رو در زندگی داشتم 
که گفتم ای کاش زودتر بگذره راحت شم
روزهایی که از خدا خواستم زودتر تموم شن
اما
بعد که زمان گذشته
از اون روزها بیشتر یاد کردم و حسرتش رو خوردم
دیدم که اون روزها زندگیم رو عوض کرده
خیلی چیزها یاد گرفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم ...
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم...
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
 
 
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
این روزها کسی فیلم ِ زندگی‌م را روی دور تند گذاشته و من مثل همیشه نمیدانم که چه خواهد کرد با ما عشق! فقط می دوم تا از تصاویری که با سرعت میگذرند جا نمانم.
پاهایم دارند ذوق ذوق میکنند ، ترس، خوشحالی، ناراحتی، نگرانی و همه چیز در این روزهای پرسرعت به غایت خودشان رسیده‌اند و من نمیدانم کجا قرار است کارگردان بگوید" کات، خسته نباشید، یه استراحت میکنیم دوباره برمیگردیم." فقط امیدوارم در آنجا ، حال دلم خوب تر از امروز باشد نه بد تر.
الغرض ، التماس د
به طور کلی مهریه زن از دو طریق قابلیت وصول دارد :
۱-از طرق جرای ثبت             ۲- از طریق دادگاه خانواده
اما آنچه موضوع بحث ماست بهترین روش به اجرا گذاشتن مهریه است که از نظر نویسنده و بیشتر وکلا بهترین روش برای به اجرا گذاشتن مهریه اقدام از طریق اجرای ثبت است .
اما چگونه باید از طریق اجرای ثبت مهریه را به اجرا گذاشت ؟
برای مطالبه مهریه از طریق اجرای ثبت ابتدا زوجه باید به دفتر ازدواجی که عقد رسمی در آنجا صورت گرفته مراجعه نماید و در خواست کت
فکر کردن به مرگ خوب است...
این روزها انگار نزدیک‌تر هم شده است...
ذهنم مدام پر از سوال می‌شود...
روزی که نباشم و خبر نبودنم را دیگران بشنوند، چند نفر هستند که واقعا ناراحت می‌شوند...
چه ویژگی از من در ذهنشان می‌ماند... مرا به چه چیزی یاد می‌کنند...
این‌ها به کنار...
اصلا آمدن و نیامدن من به این دنیا تفواتی داشت...
من جوابی برای سوال‌های خدا دارم...
و خب هزار جور فکر دیگر...
مهرم 110سکه هست برای تحت فشار گذاشتن که بتونم طلاق بگیرم به اجرا گذاشتم چون میگه طلاق نمیده اداره ثبت گفتن لازم نیست ببرم دادگاه پروندمو، مگه امکان داره که نره دادگاه،حقوق پسر رو دادگاه توقیف کرده برای پیش قسط باید به دادگاه بره پرونده؟ لطفا راهنمایی کنید من چیکار باید بکنم که بتونم به طلاق توافقی برسم، من مهریه نمیخام مچکرم
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
ابن حمزه طوسی رضوان الله علیه عالم بزرگ شیعه روایت کرده است:
١١٧ / ٦ ـ ویصدق ذلك ما رواه جابر بن عبد الله ، قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : « ما اعتصى علیّ أهل مملكة قط إلاّ رمیتهم بسهم الله » قلنا : یا رسول الله ، وما سهم الله ؟ قال : « علیّ بن أبی طالب ، ما بعثته فی سریة قط إلاّ رأیت جبریل عن یمینه ، ومیكائیل عن یساره وملك الموت أمامه فی سحابة تظله ، حتّى یعطی الله لحبیبی النصر والظفر ».
رسول خدا صلى ال
اینكه سلاح فروخته شده دراثرتعویض محل فروش یامدت زمانی بالاارزش بالایی میافت برای دونالدوحشت آفرین بود.
اوهمیشه ازیادآورشدن عبارت كاغذفاقدارزش واهمه نداشت.معاهدات اسلحه وغیره بیشترزیان نصیبش میكردند.
امكان داشت كشورهاسلاح هارامهندسى معكوس كنند.ازآن جهت تحمیل قوانین استفاده كنندیاازآن بعنوان جانشین طلاودلاراستفاده كنند.
فكراوسراسرسودآورى نداشت دركل بروزبودن همه سلاح هادركشورهاراخواستارنبود.شایدبرایش دنیاجوردیگری معنی پیدامینمو
برتری حضرت امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما بر همه‌ی مردم (به روایت اهل تسنن)
از جمله فضائل حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت زهرا سلام الله علیها، محبوبیت ایشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌باشد چنانچه نسائی از علمای بزرگ اهل تسنن در خصائص چنین روایت کرده است:
۱۱۰- أخبرنی احمد بن شعیب ، قال : اخبرنی زكریا بن یحیى ، قال : اخبرنا ابراهیم بن سعد قال : حدثنا شاذان ، عن جعفر الاحمر ، عن عبد الله ابن عطاء عن ابن بریدة ، قال :
باید تحقیرهای بعد از شکست‌های سنگین ایران در دو جنگ با روسیه و تحمیل شدن قراردادهای خفت‌بار گلستان و ترکمنچای را چشیده باشیم تا لذت این روزها را درک کنیم.
باید تلخی قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ مابین روسیه و انگلیس را که ایران را بین خود تقسیم کرده بودند، در ژرفای جان احساس کرده باشیم تا شیرینی فتح و ظفر این روزها را بفهمیم.
باید اندوه فلاکت ایران و ایرانی را در تحملِ گذاشتن و برداشتن شاه این مملکت به دست بیگانگان (انگلیس) در دوره پهلوی اول و دوم
سلام به همه دوستان گرامی از سراسر جهان
 
به قول وردپرس ، سلام دنیا 
 
با نام و یاد خدا مطلب گذاشتن تو این وبلاگ رو شروع میکنم. ان شالله بتونم کمکی به گناهکاران کنم و ان شالله شمام بتونید کمکی به من گناهکار بکنید تا همه بتونیم به خداوند متعال نزدیک و نزدیک تر بشیم.
 
من دوست دارم تو مطالبم خودمونی حرف بزنم ، پس شمام راحت باشید تو نظر گذاشتن.
 
به امید روزهای خدایی و خوب.
به طور کلی مهریه زن از دو طریق قابلیت وصول دارد :
۱-از طرق جرای ثبت             ۲- از طریق دادگاه خانواده
اما آنچه موضوع بحث ماست بهترین روش به اجرا گذاشتن مهریه است که از نظر نویسنده و بیشتر وکلا بهترین روش برای به اجرا گذاشتن مهریه اقدام از طریق اجرای ثبت است .
اما چگونه باید از طریق اجرای ثبت مهریه را به اجرا گذاشت ؟
برای مطالبه مهریه از طریق اجرای ثبت ابتدا زوجه باید به دفتر ازدواجی که عقد رسمی در آنجا صورت گرفته مراجعه نماید و در خواست کت
تکان تکانمان می دهند و با بلا اضلاعمان را در هم می پیچند...غربالمان می کنند با مرگ و  انقباض و دردی  است که با برچیدن بساط تشییع و ترحیم به روحمان وارد می کنند
آمپول فشار به روحمان زده اند و تا صبح باید توی اتاق درد راه برویم و ورزش کنیم
سحر این روح پابماه نوزادی در بغل  خواهد داشت
اسمش را چه بگذاریم؟
 فردا که درد زابمان تمام شد آیا لذت  و مسئولیت مادری خواهیم داشت؟
 اسمش را چه بگذاریم؟
دنیای جدید بر ما طالع شده است .بیدار شده ایم آیا....بین الطل
پاییز جانم
میبینی که چقدر دیوانه شده ام؟
این روزها کسی را ندارم
کسی را ندارم که با او حرف بزنم
که پیشش درد دل کنم
این روزها کسی به حرف من خسته گوش نمیدهد
من بی اعصاب
کسی نیست که گوش جان بسپارد به من
همه در فکر غم خودشانند
و من نیز در فکر غم آنان
آنقدر دیوانه شده ام که هر روز با خودم حرف میزنم
و هر ثانیه
و هر لحظه
من با ماه حرف میزنم
با دلم حرف میزنم
من با آسمان حرف میزنم
من حتی با تو نیز حرف میزنم
و با برگ هایت
و با بارانت
آخر کسی به حرف های من گوش نم
این روزها میزهای دو نفره حالشان خیلی خوب نیست چشم انتظاری می کشند برای لحظه لحظه های با هم بودن هامان؛حالا راه دوری نرویم نمی گویم دوتا عاشق پشتشان بنشینند همین با رفقا نشستن ها پشت شان، یک هات شاکلت (شکلات داغ) سفارش دادن ها و لحظاتی در کنار هم خندیدنباور کنید این روزها حتی این میزها که جنس شان از چوب است دلشان برای مان تنگ‌شده چه برسد به ماها که آدمیم❤️الهی حال دلتان خوش.پ.ن: ما که این روزها خانه نشینیم و الحمدلله  این روزها هم میگذره و ما
جالب نیست که تو این سن هنوز هربار میام خونه، همون بغض‌های دوران کودکی رو تجربه می‌کنم؟ هنوز هم حس تبعیض، دوست نداشتنی‌بودن و فهمیده‌نشدن هر لحظه و هر ثانیه همراهم هست. منتها اون روزها گریه و قهر فشارم رو کم می‌کرد، این روزها ناچارم عاقل و بالغ باشم. چون نه من کودک اون روزها هستم و نه پدر و مادرم آدم‌های جوون سابق. بغض گلوم رو فشار می‌ده و دوست دارم سرشون داد بکشم: “ریدم تو این خانواده. آخه چرا دو تا احمق مثل شما دختردار شدین؟” ولی باید شا
از آخرین باری که نوشتم خیلی خیلی میگذرد و این یعنی دلم نخواسته بالای پایین این روزها یادم بماند. هر چندحافظه ی قوی دارم، در واقع باید بگویم حافظه ی خیلی خیلی قوی دارم، یاداوری جزییات هر حادثه تلخ و شیرین تا یک جایی خوب است، بیشتر که بشود میشود مایه ی عذاب و من این روزها در این عذاب لعنتی غوطه ورم ...
چند روزیست به هر جان کندی که شده خودم را مجاب کرده ام بنشینم سر کار...از این رخوت رخنه کرده در تار و پود لحظه هایم بیزارم.
حسین درخشان  قطعه و ساعت خر
این روزها برای منعجیب خبرهای تلخ و شیرین بهم گره خوردهعجیب حال خوب و بدش در چرخشه... میتونه همون وقت که اشک راه پیدا میکنه( برای منی که گریه نمیکنم)، همون حوالی جوری حالم خوب شه که خیلی وقت بوده تجربش نکردم...این روزها عحیب داره بزرگ میکنه هممونو..کاش واقعا اخرش دیگه ادم سابق نباشیم
می‌دانم دیر می‌رسی.
همین روزها که سال‌ها می‌گذرند، نگاهی به در می‌کنم، نگاه به دیوار و قاب‌های خاک خورده. گاهی در آیینه، سایه ای سالخورده.
قسم به نادانی‌ام، به نیمه‌ی بازمانده از گذشته‌ام، به حال. وزنه‌ی این روزها چه سنگین روی سینه‌ام جا خوش کرده است. اتفاق‌هایی که دقیق به خاطر نمی‌آورم سرم را به دیوار می‌رسانند. آنچه خاطرم هست، اما... به دستهای خالی‌ام اشاره دارند. به این که نیستی.
ادامه مطلب
همین روزها؛ اتفاقاتِ خوب خواهند افتاد درست وسطِ روزمرِگی هایمان،
دلخوشی ها راهشان را گم خواهند کرد و این بار به سمتِ ما روانه خواهند شد .
شب هایی را میبینم که از خستگیِ شادی و لبخندِ روزهایمان می خوابیم و صبح هایی که با اشتیاقِ دلخوشی هایِ تازه بیدار میشویم.
من شک ندارم یکی از همین روزها همه چیز درست خواهد شد!
دو هفته دیگه امتحان دارم و روزی ۲۵ ساعت می خوابم.
خیلی ناراحتم که چرا اینقدررررر می خوابم
خواب سنگین ها
ازونا که خواب هم میبینم
 
روزها در کنار  اینکه خیلی دارن تند میگذرن اما اصلا هم نمیگذرن. تمام ثانیه های دنیا جمع شده توی هر دقیقه ولی تا چشم بهم میزنم هم شب شده.
متناقض بعیدی شده این روزها
 
+عنوان آقای قمیشیِ جان
همیشه از گذاشتن یک متن توی اینستا ناله می زدم،اینکه حالا عکس از کجا پیدا کنم؟..اونم یک عکس مرتبط و قشنگی که در
نگاه اول مخاطب را جذب کنه؟...اما این روزها دلم برایش تنگ شده.آخه تنها ارتباطم با بعضی از آدم ها و نوشته ها فقط از طریق
اینستا بود 
حال سرزمینم خوب نیست اما هیچ کس حق دست درازی و زبان درازی و دخالت تو مشکلات سرزمینی ما ندارد.
پای سرزمینمون ایستاده ایم چون پاش ایستادن که شد ایران.شاید راه را کمی اشتباه رفته باشیم اما بخشش و تغییر مسیر 
و ب
احترام گذاشتن چیست و چه عواقبی دارد؟
ریشه آن در لاتین دوباره دیدن و در واقع گرامی دیدن است
ممکن است از فردی تنغر داشته باشید یا با او مخالف باشید اما به عنوان یک انسان و با یک نگاه مثبت دوباره او را بپذیرید
در این صورت از  هرآنچه ممکن است برای شما مفیذ باشد دریغ نخواهید کرد
از طرف دیگر عنصر دیگر احترام گذاشتن و ریشه دیگر آن حفظ حریم و توجه به آن است
در صورت حفظ حریم از نزاع در امان خواهید بود
راهکارها:
1.خود را آرام کنید. استرس و تنش نداشته باشید
حتما برای شما هم اتفاق افتاده که بخواهید به جای گوشی با کامپیوتر خود در اینستاگرام را چک کنید و یا در آن پست بگذارید. برای پست گذاشتن در اینستاگرام با کامپیوتر باید از ورژن تحت وب آن استفاده کنید. مرورگر کروم را باز کنید و از طریق سه نقطه بالای صفحه گزینه های More Tools و Developer Tools را انتخاب نمایید. در ادامه بر روی آیکون موبایل و تبلت کلیک کنید تا گوگل کروم سایت ها را مانند نمایشگر برایتان نمایش دهد. در این مرحله وارد وبسایت اینستاگرام شوید و پس از و
از ۲۵ آبان به این ور ما شده‌ایم ملت نفرین شده. روزها با نگرانی از اتفاق تازه نخست خبرها را چک می‌کنیم و بعد چشم‌ها را می مالیم که زنده‌ایم؟ درد جزء جداناشدنی ملت ما شده. توی خیابان گلوله بر سر و پا و سینه، توی هواپیما سقوط، توی اتوبوس پرتاب به قعر دره... این چه نفرینی‌ست؟
این بدبختی و نکبت مگر جز زندگی است؟ آری زندگی همین است، همین هیولای زشت که گاهی سرت دست می‌کشد و من لجوجانه خود را به آن چسسبانده‌ام
باید در یک زمینه لااقل متخصص شوم، اکنون
فکرش را نمیکردم دوشنبه های دوست داشتنی ام اینقدر نازیبا شوند. دو هفته بیشتر است دست به مهراز نزده ام. چقدر این روزها جانکاه و طاقت فرساست. می دانم تنها کسی که حالم را خوب میکند مهراز است ولی دوست دارم با آرامش در آغوشش گیرم. آرامشی که این روزها از همه امان سلب شده است. 
جلسه ی آخری که با استاد عیسی کلاس داشتم سه درس را تحویل دادم. به همان اندازه که خسروانی ردیف ماهور را عالی نواختم چهارمضراب دلکش را گند زدم. پایه ی چهارمضراب ام از ریشه و بن غلط ب
راسپینای عزیز:)
راستش نمی‌دونم توی این روزها، با این همه حرف، با کار عجیب و غریبی که دارم می‌کنم و با نتیجه‌ی عجیب و غریب‌تری که ممکنه بگیرم، چرا تو رو از خودم گرفتم و خودم رو از نوشتن محروم کردم.
شاید برای این که این روزها اون قدر عجیب شده و اون قدر عجیب شدم که کلمات - لااقل کلمات محدودی که من بلدم - نمی‌تونن توصیف خوبی ازشون ارائه بدن.
شاید هم برای این که این روزها فقط باید بخونم و یاد بگیرم و به کار بگیرم؛ و نوشتن، من رو از این کارها دور می‌
غمگینم... شبیه کسی که تنها مانده میان نارفیقان...
قصد رفتن دارم اما...خستگی امانم را بریده...
خسته ام... شبیه کوله بری که بعد از دوهفته هنوز به مقصد نرسیده... 
اما نه... روحم خسته است...
خسته از نامردی ها... از دوست داشته نشدن ها...
خسته از حامی بودن های بی حامی...
خسته از این روزگار...
برخلاف طبیعت، سردم از این روزها...
دلسردم از همه...
ناامیدی هم انگار مسری شده این روزها...
تو یه چشم بهم زدن، یه ماه از سال جدید هم گذشت. فردا هم روز اول اردیبهشته. با شرایط این روزها به سختی میشه بیرون رفت و پرسه زد. با این همه نباید فرصت این روزها رو که مقارنه با سبز شدن طبیعت از دست داد. سبز شدن درخت ها و شکوفه دادنشون. عطری که تو هوا می پیچه و هوای لطیفی که تو باقی روزهای سال کمتر میشه تجربه اش کرد.
پیاده رویی هست که این روزهای سال هر وقت از اون بگذری، عطر گل ها و درخت های خونه ی مجاورش بسیار فرح بخش هست. اما شاید بیشتر از دو ماه باشه ک
این روزها هذیان زیاد می‌گویم... وقت برای خواندنش نگذارید...
.
خاطره‌ها بو، رنگ، صدا و حتی آب و هوا دارند...
صبح که بلند شدم... نفس که میکشدم... هوا، هوای اسفند سال نود و چند بود...
همه چی به طرز عجیبی در حال تکرار است بجز چشم‌های تو...
هوا که همان است.. اتفاقات هم که به طرز غریبی همان اتفاقات است...
تکمیل این جنون، فقط موسیفی آن روزها را کم دارد... پس فایل را پیدا کردیم و بی امان پشت هم به خواننده اش گفتیم بخواند.. انقدر که از نفس بیفتد..
 و خب جنون باید کا
اتفاق آزاردهنده‌ی این روزها اینه که از وقایع اخیر، فقط یک روایت غالب تکراری داریم. روایتی که سالهاست عوض نشده و قدرت و اختیار تماما دست کسانیه که می‌تونن روایت خودشون رو به ما عرضه کنن، و به زودی راه رو برای عرضه‌ی روایت‌های مختلف در وقایع آینده می‌بندن.
آره عزیزانم، حق داشتن روایت‌های دیگه رو هم نداریم. از هر طرف با افراد تمامیت‌خواه طرفیم. :) 
 
پی‌نوشت:
کتاب مینیمالیسم دیجیتال- کال نیوپرت رو شروع کردم به خوندن. 
چرا بعضی از خانواده های دختر دار به مهریه زیاد اعتقاد دارند ؟
زوجینی را دیدم که بعد از آزمایش و دست کردن حلقه ازدواج به دلیل اصرار زیاد پدر و مادر زوجه بر مهریه زیاد از ثبت ازدواجشون در اون جلسه خودداری کردند و مادرش گفت یا آنچه من میگویم یا اینکه به هم میزنیم.
بعد از یکی دو روز پدر و اقوام زوجه که دیدند قضیه جدی است واسطه فرستاده بودند که هر چه شما بگین چون می دیدند که بین اقوام و آشنایان اسم گذاشتن و کنار کشیدن برای اونا بد است اما پسر زیر بار
این روزها...
این روزها حس دیگری دارم!
این روزها چادرم را جور دیگری می بینم.
این روزها چادرم را باغرور برسر می کنم.
این روزها چادرم را که سرمی کنم احساس وظیفه می کنم!
احساس وظیفه درمقابل اعمالی که انجام می دهم ، احساس وظیفه درمقابل حرمت چادرم.
این روزها حرمت چادرم را بیشتر حس می کنم.
حرمت چادری را که یادگار مادرم فاطمه (س)است.
حرمت چادری که خون بهای شهیدان است.
حرمت چادری راکه در عاشورا از سر زینب نیفتاد!
حرمت چادری راکه جان ها برای بودنش رفته اند.
روی سنگ قبرم یک حوض بگذارید، و توی حوض - همیشه پر از آب. پر ماهی قرمزایی که شنا می‌کنن و از زیر برگای پاییزی حوض نقاشی تند تند رد می‌شن و بازی می‌کنن. شاید بهتر باشه که ماهی نذارید، تا بتونید بازتاب درختای قبرستون رو توی سنگ قبر - بدون مزاحمت بازیگوشی ماهیای قرمز ببینید. شاید هم عاشق تصویر خودتون توی سطح آب بشید و روزها و روزها خیره به سنگ قبر، محو تماشای چشم‌های خودتون از بازتاب آبی بشید. و شاید چند روز بعد، یه گل نرگس از لای سنگ‌فرش‌های کنا
تصمیم داشتم مدتی ننویسم تا حالم خوب بشه و اونوقت بیام از دلخوشی ها و قشنگی های زندگی بگم نه مثل حالا که در تاریک ترین روزها باید کورمال کورمال دنبال دلیل برای ادامه باشم!اما الان میخوام این روزها و سینه خیز رفتن ها رو ثبت کنم تا بعدا یادم نره چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم و به خودم افتخار کنم!!!
قاعدتا پست ها روزنوشت،کسل کننده و احتمالا منفیست،بنابراین رمزدار مینویستم.دوستانی که مایل هستند پیام بدن تا رمز ثابت برای پست ها رو بگم
سلام. 
این روزها چند درصد از خودتون راضی هستین؟
این روزها چند درصد خودتون رو دوست دارین؟
این روزها چند درصد خانوادتون رو دوست دارین؟
این روزها چند درصد ادمهای اون محیطی که بعد از خونه بیشترین تایم رو در اون میگذرونین دوست دارین؟
این روزها چند درصد امیدوار هستین؟
این روزها اگر احساس بدی دارین از خشم گرفته تا ناامیدی و ترس و ... چند درصد محیط رو در ایجاد این احساس شریک میدونین؟ چند درصد خودتون رو ؟ به نظرتون شما سیاه میبینین یا سیاه هست؟
اگر ن
برای تمام شب‌ها.
این را دیشب توی نوشته‌هام نوشتم و زیرش همه چیز خالی ماند. دیدی بعضی بغض‌ها چنان در گلویت می‌ماند که هیچ حرفی را نمی‌توانی بزنی و این‌ همه‌ هم نداشتنت را بهانه می‌آوری؟ این من بودم و این چند روز.
در این میان، یخ زده و منتظر و پاییز زده به تمام این چند روز فکر می‌کنم و به لحظه‌هایی که پاییز بودند و گذاشتم محو شوند. این گذاشتن چه‌قدر ملال‌انگیز است. فراموش کردن. فراموش. بهانه کردن. بهانه.
لحظه‌‌هایی‌ش یادم ههستست. دستت. نق
 یک خاطره ای که خیلی بی ربط به این روزها هم نیست، در شیخ سله بمو با دکتر وفادار برای شناسایی می رفتیم هواپیمای عراق شیمیایی زدند، یکی از ماسک ها بسبب مشکلی که داشت قابل استفاده نشد، ما مانده بودیم و یک ماسک نه وفادار قبول کرد بزند نه من، تو مسیر یک کُرد محلی دیدیم که خیلی هم ترسیده بود ماسک سالم را به او دادیم چفیه رانصف کردیم هردو جلو صورتمان بستیم، هر دو خوشحال شدیم و رفتیم دنبال ماموریتمان. خوش به آن روزها، برای سلامتی همه پزشکان خصوصا دکت
*خدایا من رو خیرخواه اطرافیانم قرار بده. خیرخواه خانواده ام، خیرخواه دوستانم، خیرخواه همکارانم.
*خدایا به من صبر بده.
*خدایا من در این گرداب آشفته به دنبال تو می گردم. خدایا من در این کثرت به دنبال وحدت تو می گردم. خدایا مدعیان وصل تو این روزها هر یک تو را یک جور تعریف می کنند. خدایا این روزها من تمام تلاشمو می کنم بدون هیچ تعصبی تو رو جستجو کنم . میدونم که تنهام نمیذاری. میدونم که یه جایی سر یه دوراهی میزنی پس کله ام و به راه خودت هلم میدی.
همین.
معرفی سایت به موتورهای جستجو
تا مدتها سایت و خدمات بود که مدعی ثبت سایت با سرعت و دقت بیشتر در گوگل بودند. حتی خود گوگل چنین صفحه ای داشت اما این روزها نوعا خود گوگل سایتها را می یابد
صفحه 404 چیست و چرا طراحی می‏شود؟
این مفهوم هم این روزها برای کاربران عادی شده است و همان مطلب پیدا نشد خودمان است
وب 2 موجی زودگذر یا آینده وب؟
زمانی هر کاری در وب ارایه میشد یک برچسپ وب 2 هم می چسپوندد در کونش تا باورپذیرتر بشه. همون کاری که احتملا این روزها با کلم
من به روزهای بهتری امیدوارم و راستش را بخواهی همین‌روزها را هم دوست دارم. همین روزها که شوق داریم، تاب و توان داریم و می‌جنگیم. می‌نویسیم، حرف می‌زنیم. گاهی به سوی هم پرواز می‌کنیم.جنگیدن به زندگی معنی می‌دهد، اما وقتی جنگ بالا می‌گیرد زندگی، معنی، همه‌چیز گم می‌شود. به‌هرحال ما زاده می‌شویم و زندگی می‌کنیم، یا کناری می‌جوییم یا رزمگاهی.
امروز سالمرگِ مرتضی کیوان بود. و من فکر می‌کنم هنوز هم می‌توان عاشق بود، جنگید و جان سپرد.
چند سال پیش که اینترنت به اندازه این روزها محبوب و توسعه یافته نبود خیلی ها نمی دانستند که چگونه باید از مهارت های خود درآمدزایی کنند. این روزها همه چیز تغییر کرده است. حالا شما می توانید پشت میزتان بنشینید و با نوشتن مقالاتی که به درد مخاطبانتان می خورد، تولید ویدئویی که نیازهای آنان را برآورده می سازد یا تولید پادکستی که به سوالات شان جواب می دهد به راحتی درآمدزایی کنید.
ادامه مطلب
بادیگاردهای زن این روزها در چین مشتریان زیادی دارند به گزارش چفچفک، و زنان ثروتمند ترجیح می دهند که برای محافظت از خود و خانواده هایشان بادیگارد زن داشته باشند.
افزایش جمعیت میلیاردها در کشور چین باعث افزایش تقاضا برای استخدام بادیگاردها به ویژه محافظان زن که از دقت بالایی برخوردارند، شده است.
اما زنان بادیگارد در چین برای اینکه به این مرحله برسند دوره های سخت و طاقت فرسایی را می گذرانند. آنان زیر نظر مربیان باتجربه و حرفه ای آموزش می ب
که به بیشتر از ده سال پیش برمیگرده بعضی شبها قبل خواب وبلاگهای بروز شده بلاگفا رو میخونم ...
اونقدر حس خاصی واسم داره که نمیتونم توصیحش بدم اصلا خیلی وقته که با حرفام نمیتونم احساسمو شرح بدم یه جورایی حوصلشو ندارم ..
توی
خیلی از وبلاگهای بروز شده کسایی رو میبینم که از جداییشون مینویسن با رنج
و درد شدید .. کاش میدونستن این روزها و این دعا کردن ها و این غمگین
بودنها میگذره و چند سال دیگه  این روزها واسشون مسخره هست همین روزایی که
فکر میکنن اخ
دیروز حدود ده تا مطلب نوشتم
ولی نذاشتم اینجا
دیروز صبح همسرم رفت
و تا چهل روز
نمی بینمش...
هیچی نمیگم
هیچی نمیتونم بگم
فقط این روزها به شدت دل نازکم...
*
بهش گفتم
به قولم عمل کردم
جلوی هیچکس گریه نکردم
* این یعنی تو خلوتت گریه کردی؟
_ آره دیگه...
صداش یکم گرفته شد. گفت برا خدا گریه کن.
میدونستم داره قوی ام می‌کنه.
گفتم من هنوز مثل شما انقدر روحم بزرگ نشده...
نمی‌تونم...
*****
بعد ازدواج مون
من میتونم شدت ایثار همسران شهدا رو حس کنم
همسرم هم میگه الان دار
تو را برای این روزها می‌خواستم که ساغری‌سازان و صیقلان را راه برویم و هرچیزی غیر از جادوی تو و رشت دود شود.
تو را برای این روزها می‌خواستم که چهارباغ و خواجه پطروس را کشف کنیم و درخت قشنگ کوالالامپور را نشانت بدهم.
تو را برای لمس بوی خوش آتشکده یزد می‌خواستم
تو را برای حال خوش شیخ زاهد گیلانی و استخر لاهیجان می‌خواستم
 تو به اندازه‌ی سال‌های نوری دور به نظر می‌رسی و من دلتنگی‌ام را پای درختان کولالامپور، لابه‌لای عتیقه‌های اسحاق و کتا
سلام
جوینده یابنده است.
این روزها اتفاقاتی برام میفته که واقعا به این جمله ایمان آوردم.
جوینده یابنده است.
هر قدم که جلو میرم خدا چراغ های بیشتری برام روشن می کنه. 
نمیدونم آخر راه کجاست ولی کاملا مطمینم و یقین دارم که در مسیر درستی قرار گرفتم.
این روزها شک از زندگی من کنار رفته و به یقین رسیدم.
خدا هر روز راه را به من نشون میده خیلی شفاف و آشکار.
ولی بعضی وقت ها معنی بعضی از کارهای خدا را درک نمی کنم ولی خب حتما به نفع منه.
خدایا بیشتر از همیشه شک
بعضی روزهاحال آدم یک جور عجیبی خوب استخوب که می گویم نه اینکه مشکل نباشد ها ، نه.خوب یعنی خدا دستت را می گیردمقابل غم هامیگوید " امروز بنده ام باید خوشحال باشد سراغش نیایید "و تو هی ذوق میکنیاز خوشی های کوچک زندگی اتاز اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود
من ،هر روزی که بی انتظار و شاکر چشم گشودم حالم خوب بود"خوب که می گویمنه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها ! نهخوب یعنی خدا را راس آرزوهایم قرار دادم و همه چیز را به او سپردمامیدوارم حال دلت
یاحق...
دو سال پیش، همین روزها بود که آمدم و نوشتم که کم کم دارد دو ماه می شود که معلم هستم و می آیم از روزهایم می نویسم و ...
دو سال گذشت!
حالا دارد دو سال و دو ماه می شود که معلم هستم و چه قدر دلم می خواهد باز هم بتوانم مثل آن روزها، واگویه های درونم را بنویسم...
آمدم بنویسم که بعد از معلم شدن دنیایم به کل تغییر کرد و «درد فهمیدن و فهماندن و مفهوم شدن»، همگی مال من شد...
تلاش کردم تا درد بچه ها را بفهمم و به جای آن که یکی به دردهایشان اضافه کنم، مرهمی ب
رازهای 360 تور مجازی 
 نرم افزار آموزش پاناروما و تور مجازی به صورت تصویری و گام به گام 
 تنها نرم افزاری نرم افزار آموزشی صفر تا صد ساخت تورمجازی و عکس‌های پانوراما به شکل تصویری و زبان فارسی 
در نرم افزار راز های ۳۶۰ به شکل تصویری و دسته بندی شده و بیانی ساده و روان با مثال های بسیار قابل فهم و  ا بزارهای قابل دسترس. 
این نرم افزار به آموزش ۳ بخش اصلی VR یعنی کار با دوربین - کار با نرم افزار - انتشار تور 360 پرداخته و همه دروس با صدا و تصویر به زبا
من امید دارم یک روزی،یک سالی،تو بگو هزار سال بعد میشینیم دور شومینه و از سال نود و هشت حرف میزنیم...من با خنده قاچی از هندوانه ی شب یلدا برمیدارم،به این روزهای بلاتکلیفی که گذشت فکر میکنم و به پیامکی که در اوضاع به هم ریخته ی دنیا، رسما پزشک شدنم را اعلام کرده بود:"همکار گرامی،خانم دکتر فلانی عضویت شما در سازمان نظام پزشکی با شماره ی فلان ثبت شد"..من ایمان دارم اگر همه ی ما بخواهیم این روزها با درد کمتر میگذرن و مثل وقت هایی که پدرم از قحطی سال
این روزها تشخیص مرز بین واقعیت چیزی که هستم و اون چیزی که صرفا ساخته‌ی ذهنمه برام سخت شده.
در واقع نمی‌دونم که آیا واقعا جایی هستم که شایستگی‌اش رو ندارم و یا اینکه خودم رو دست کم گرفتم باز!؟
همه شواهدی که تو ذهنم در جریانه نظریه اول رو تایید میکنه اما آیا می‌تونم به ذهنم اعتماد کنم؟ آیا داره همه حقیقت رو میگه بهم؟ اگه آره آیا ممکنه که جوری حقیقت رو بیان کنه که من رو گمراه کنه؟ نمی‌دونم واقعا....
و چقدر این روزها نیاز دارم که جواب این سوال رو
 
این روز ها که خسته ای و زمانی برای استراحت هم نداری.. این روزها که درگیر آنی که پیش من بمانی و برای آن می جنگی.. این روزها که تمام تلاشت برای آینده ای ست که در آن کنارت باشم.. این روزها که از فرط خستگی نمی دانی کی خوابت برده است.. این روزها که می گذرد تو دوست داشتنی تر می شوی..❤
 :)
 
اضطرابی که این روزها تجربه می‌کنم، چیزی فراتر از آنچه است که قبلا تجربه کرده‌ام. تپش قلب ناگهانی و فروریختن دنیا و نشستن عرق سرد بر دست‌هایم چیزهایی است که نه مکررا اما گاه و بیگاه تجربه‌اش می‌کنم. خودم را از شرایطی که باعث تشدید این وضعیت می‌شود دور نگه داشته‌ام. تا شاید کنترل بیشتری روی اوضاع خودم داشته باشم. هفته‌ی پیش که تولدم بود در خیابان‌های شهر جدید راه می‌رفتم و گریه می‌کردم. روی تختم رها شده بودم و گریه می‌کردم. چشم‌هایم داغ
یا فاطمه معصومه اطلبنا بزیارتک
 
از غربتت این روزها، جانم به لب آمد
عرض ارادت کم شد و قحطِ ادب آمد
 
کهف الوری بودی و ما در خانه ها ماندیم
دور از شما، انواع بیماری و تب آمد
 
دجال ها گفتند بیماری است، برگردید
زاهد مردد ماند و از صحنت عقب آمد
 
جان را فدایت می کنیم، امروز اما نه !!!
از وعده های بی عمل، جان در عجب آمد
 
عاشق نخوانم که خجالت می کشم بانو
دیدی اگر من را بگو دنیاطلب آمد
 
ماه رجب ماه تشرف بر کریمان است
دشمن دقیقا با هدف، ماه رجب آمد
 
بستن
توضیحاتی در مورد شرم shame و گناه guilt   از دیکشنری پروفسور سلمان اختر ۲۰۰۹


گناه یک تجربه ملال آور متعاقب زیر پا گذاشتن قوانین ملی، خانوادگی یا مذهبی است یا حتی تفکر به این زیر پا گذاشتن ( transgression ) است.

براساس نظریه فروید منشاء گناه ادیپال و برمی گردد به آرزوهای پدرکشی و
زنا با محارم در کودکی ، و به دنبال احساس گناه نیاز به
ادامه مطلب
زندگی داره اون روی خودشو بهمون نشون میده..
اتفاقات این روزها دور از ذهن ترین وقایع زندگیمن..
هیچ وقت فکرشو نمیکردم به اینجا برسم..
اما..
رسیدم..
رسیدیم..
و این اولینش نیست..
و آخرینش هم نخواهد بود..
زندگی پر از این بالا و پایین هاست..
اگه تا حالا فکر میکردم همه چی آسونه..
این روزها با تمام وجود فهمیدم برای زندگی باید جنگید..
نباید تسلیم شد..
این روزهای سخت میگذره..
هنر ما توی پیدا کردن شیرینی هاست توی دل سختی..
توی پذیرفتن این تلاطم..
باور کردنش..
من میتو
دمای بدنم، این روزها بالاست، لبانم
خشک و انگشتانم بی رمق شده اند، صدایم بالا نمی رود، خوابهای ناز بهاری
برایم ملال آور شده است، اما هیچ کدام مانع بندگی من نمی شوند.من این
روزها ، در مهمانی معبود به سر می برم، چه روزهای زیبایی است. عده ای می
گویند روزه نگیر تو نحیفی ولی من می گویم نگو نحیف، من حنیف هستم و در راه
مستقیم.همه ی سختی های ظاهری و مادی ماه رمضان، برای پرورش انسانهایی
بااراده و متقی است زیرا این ماه عزیز با نخوردن و نیاشامیدن به ما
چندین و چند روز است که احوالات بد - و بعضا خیلی بد - را پشت سر می‌گذارم ، بی‌دلیل آشکار دلم سخت گرفته است و ملولم . عصبانی‌ام ، انگار از دنده‌ی چپ بلند شده باشم ، انگار دلیل قاطعی برای این همه ناراحتی و عصبانیت داشته‌باشم . گاه و بی‌گاه حس می‌کنم می‌خواهم بزنم زیر گریه و این درد بی‌درمان را تسکین دهم ، اما نمی‌توانم ، اشک‌هایم خشک شده‌اند ، درد ها فاصله‌شان با درمان را حفظ می‌کنند و تن به دوا شدن ، به التیام ، نمی‌دهند.
این روزها معیار سن
تمام مدتی که اینترنت نبود، خودم را غرق دنیای دهه چهل تا شصت کرده بودم؛ از موسیقی و ادبیات گرفته تا عکس‌‌های آن دوران و خاطرات افراد
فکر می‌کردم خاکستری این روزها به آن دوران شباهت پیدا کرده اما چیزی از امید و شکوفایی آن دهه‌ها نیست
‌بیش از هر زمان دیگری، شیفته این سهدهه هستم، دهه‌های رشد و شگفتی
تمام قهرمان‌های من، تمام علاقه من به ادبیات و هنر ایرانی مدرن وصل می‌شود به آن دوران، آدم‌ها و قصه‌هایِ حالا برایم بی‌معنی شده‌اند
هر روز ق
بهترین دندانپزشکی در نیاوران
دندانپزشکی در نیاوران
ارائه خدمات دندانپزشکی در نیاوران توسط کلینیک دندانپزشکی دکتر میثم محبی در تهران
در این کلینیک خدمات اولیه کلینیک شامل موارد زیر است:
ویزیت اولیه و دادن مشاوره های ضروری به بیماران
دادن آرامش به بیماران قبل از آغاز کار از جمله در مورد کودکان و افرادی که می ترسند.
استفاده از روشهای مناسب برای کنترل و کاهش درد بیمار
عکس برداری در صورت ضرورت
درمان‌های دندانپزشکی از جمله جرم‌گیری، پر کردن،
این روزها فرصت خوبیستکمی هم خودمان را برداریم و بتکانیماز حرفهای بیخودیاز گفته های بی عملاز فکرهای بی رنگو از آنچه نیستیم تا آنچه هستیم نمایان شود ...
کاش ما هم روزی  به قول وودی آلن به جایی برسیم که تنها حسرت مان این باشد : کس دیگری نبودن ! 
زمین نفس میکشد .چرا ما نفس نکشیم ؟!سنگینی اینهمه نقاب .اینهمه اشیا که به گردن زندگی مان اویخته ایم .اینهمه من های تقلبی .اینهمه نقاب های تزویر .
زنگار از آینه ی وجود پاک کنیم .این روزها نعمتی است در لباس نقمت
یکی از عادت های نهادینه شده در وجودم که این روزها متوجه اش شدم، رویاپردازی هست!
قبلا هم میدونستم آدمِ رویایی هستم و اگر به موضوعی فکر کنم، به طور نان استاپ تمامِ احتمالاتِ ممکن رو تصور میکنم!
این روزها دست رویابافم رو کوتاه کردم از ذهنم!سعی میکنم بیشتر در حال و واقعیت زندگی کنم تا در رویا!
کمی سخت هست راه رفتن روی زمینِ سفت بجای راه رفتن روی ابرها، رخ به رخ مواجهه شدن با واقعیت بجای همزیستی مسالمت آمیز با رویا، اما فکر میکنم یکی از ویژگی های م
آداب دست بوسی در ترکیه 
 
همانطور که میدانیم مردمان کشور ترکیه به احترام به بزرگان اهمیت زیادی می دهد. عادات دست بوسی یکی از عادتی می باشد که بیانگر احترام و علاقه می باشد که اکثرا افراد کوچکتر خانواد با بوسیدن و گذاشتن دست بزرگان بر پیشانی خود ابزار احترام می کنند. اما هرگز فراموش نکنید گذاشتن دست بر روی پیشانی فقط برای بزرگان است و هیچگاه نباید دست افراد کوچکتر و یا کم س و سال را بر روی پیشانی گذاشت که این کار بی احترامی تلقی می شود.
http://turki
چه عجیب است این روزها 
 انگار که جسمی با چگالی نامعلوم باشم؛ سرگردان در جام روزگار بالا و پایین می شوم.گویی یکدفعه در تاریکی دریای عمیقی فرو روی و ندانی برای نجات در کدام جهت دست و پا بزنی.
زندگی در قالب کودکی دردمند به پیش چشمانت تلف می شود و تو به دستان بی شکلت می نگری که هیچ حالت مدارایی ندارند.روزها می گذرند و بیشتر در باتلاق وجودت فرو می روی و چه صد حیف که پیغمبری نیست و فرزندان آدم همه غرق گندابشان نالش می کنند.
این اولین بار نیست که برایت نامه مینویسم.و اخرین بار هم نخواهد بود.تو فعلا"سلمی" ی منی، اما خب شاید اسمت سلمی نشود و حتی شاید هیچوقت نباشی! و خب ترجیح من این است که به این "حتی" فکر هم نکنم!
آمدم تند تند از این روزهای مادرت بنویسم و بروم.
این روزها مادرت خیلی شلوغ است.در عین حال که میداند از ذره ای کوچک تر است ، اما خود را مرکز ثقل جهان میداند! تمام قوایش را روی کارهایش-که ترجیح میدهد به تفصیل نگوید- گذاشته و هرچند این را به شوخی میگوید که "من در حا
لیلةالقدری که در این ماه رمضان است و قرآن صریحاً میفرماید:«لیلةالقدر خیرٌ مِن الف شهر» یک شب بهتر است از هزار سی روز _هزار ماه_ بسیار مهم است. چرا این قدر فضیلت را به یک شب دادند؟ زیرا برکات الهی در این شب زیاد است؛ نزول ملائکه در این شب زیاد است؛ این شب، سلام است؛ «سلام هی حتّی مطلع‌الفجر» از اوّل تا آخر این شب، لحظاتش سلام الهی است. «سلام قولا مِن ربّ رحیم».رحمت و فضل الهی است که بر بندگان خدا نازل میشود.
لیلةالقدر، شب ولایت است. هم شب نزول قر
اگر هنگام گذاشتن هویج در یخچال، سر آن را ببرید مدت بیشتری تازه می‌ماند و پلاسیده نمی‌شود.
 
 
آماده شدن زودتر چای
 
اگر مهمان دارید و می‌خواهید چای شما زود آماده شود به اندازه یک استکان آب در کتری بریزید و بگذارید به جوش آید. وقتی جوشید با آن چای خود را دم کنید و سپس کتری را پرکنید تا بجوشد. وقتی جوش آمد، چای غلیظ به دست آمده را رقیق کنید. دیگر فرصت بیشتری برای دم کشیدن نیاز نخواهید داشت.
 
خش‌های ظروف بلوری را می‌توانید با خمیر دندان صیقل دا
کاش میدانستی این روزها خسته‌ترم، ولی بیشتر کار می‌کنم...
با دوستانم قطع ارتباط کرده ام. می‌توانم همه چیز را فراموش کنم. دلم که تنگ میشود میخوابم. چیزی نمی‌بینم. چیزی نمی‌شنوم. چیزی نمی‌خواهم. اشتها ندارم. زیاد حرف نمیزنم.
از اتاقم بیرون آمده‌ام. همه‌ی دنیا گوشه‌ی اتاق من است. با دری که روی خودم قفل کرده ام. با پنجره‌ای که گاهی از آن برای عابران دست تکان میدهم...
حوصله‌ی کتاب خواندن ندارم. شعر‌های عاشقانه احمقانه به نظر می‌رسند. می‌‌خندم
آن قسمت از وجودم که مازوخیستی زیر پوستی دارد هر لحظه فریاد برمی‌آورد که آهای دختر!
های دختر!
باید این روز‌ها و شب‌ها را به یاد سال گذشته و این روزها و شب‌هایش، سیاه و تباه کنی.
باید افسرده‌ی افسرده شوی و آسمان دلت را ابری کنی و بگذاری چشمانت ببارند.
این روزها و شب‌ها بخشی از وجودم مصرانه میخواهد زانوی غم بغل گیرد.
 
پ.ن: دیروز خوشحال بودم، امروز منتظر دو چیز بودم، تو بی‌خبری و نشدن گذشت! غمگین‌ترین شدم. انگار که قراره غمگین‌ترین هم بمونم ت
امیر المومنین علیه السلام تیر خداوند
محمد بن ابراهیم جوینی از علمای اهل سنت عمری روایت کرده است:
۱۷۳- أخبرنی شیخنا الإمام نجم الدین عثمان بن الموفق [الأذكانی] بقراءتی علیه، قلت له: أخبرك والدی شیخ الإسلام سعد الحق و الدین محمد بن المؤیّد الحموئی قدس اللّه روحه إجازة،قال:أنبأنا شیخ الإسلام نجم الدین أبو الجناب أحمد بن عمر الخیّوقی رضی اللّه عنه إجازة قال:أنبأنا محمد بن عمر بن علی الطوسی بقراءتی علیه بنیسابور، أنبأنا أبو العباس أحمد ابن أبی
مجموعه پادکستهای «بِه‌شید» تلاش من برای به اشتراک گذاشتن نتایج تلاش‌هایم برای رسیدن به راه‌حل‌هایی آسان و کارآمد برای تغییر، کنار گذاشتن تنبلی و رسیدن به حال خوب است.
 
این پادکستها در کانال بِه‌شید در سایت شنوتو و در صفحه‌ی پادکست بِه‌شید در اینستاگرام هم بارگذاری شده و می‌شوند، ان‌شاءالله.
 
کانال بِه‌شید در شنوتو
صفحه‌ی پادکست بِه‌شید در اینستاگرام
به مریم گفتم نمی خواهم از بخش تاریک وجودم فعلا حرفی بزنم؛ همان بخشی که این روزها بر ناکامی متمرکز است. وقتی نمی نویسم این بخش تاریک بزرگ تر می شود. نمی توانم خوب و درست از چیزی که گذشته بنویسم و شاید همین است که دارد همه چیز را سخت می کند. به او گفتم این که نمی توانم بنویسم آزارم می دهد. واقعا آزارم می دهد و انگار که در برابر جهان من را نا توان تر کرده است. چند ماهی است مداوم فکر می کنم چه ناتوان و ضعیفم در برابر جهان. این که در نهایت تمام ماجراها خ
متخصص ایمپلنت کیست ؟

 متخصص ایمپلنت دندان باید دارای چه خصوصیاتی در امر جراحی ایمپلنت و کاشت دندان باشد . این عامل علاوه بر اینکه به تجربه و سواد متخصص ایمپلنت بستگی دارد به تجهیز بود کلینیک ایمپلنت به دستگاه های به روز در زمینه جراحی ایمپلنت دندان نیز بستگی دارد .
دندانپزشکان بعد از پشت سر گذاشتن دوره تحصیلی دندانپزشکی عمومی میتوانند ایمپلنت بکارند اماشخصی متخصص ایمپلنت دندان است که چند سال تحصیلات تخصصی در امر جراحی ایمپلنت و پیوند است

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیستم های امنیتی ستاره شناسی فسا