نتایج جستجو برای عبارت :

حجِّ آگاهانه:(3)

چهل و یک) آنچه
تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند،آنچه تو را به خود بسته است و نگه
داشته است،آنچه دلبستگی اش نمی گذارد تا پیام را بشنوی،تا حقیقت را
اعتراف کنی،آنچه تو را به فرار می خواند،آنچه تو را به توجیه و تأویل های
مصلحت جویانه می کشاند،و عشق به او،کور و کرت می کند؛ابراهیمی ای و ضعف
اسماعیلی ات،تو را بازیچهء ابلیس می سازد.در قلهء بلند شرفی و سراپا
فضیلت،در زندگی ات تنها یک چیز هست که برای به دست آوردنش،از بلند فرود می
آیی،برای ا
نُه)
مناسک حج،نه فقط رسالهء فقهی در آداب و اعمال حج است و نه فقط رسالهء فکری
در فلسفهء این آداب و تفسیر و تحلیل این اعمال،بلکه این آداب و اعمال در
حج،نام ویژه اش مناسک است و این نامی است که اسلام،خود بدان داده است و
نشان می دهد که تعبیر من از حج – که می گویم مجموعه ای است از حرکات،حرکات
دارای نظم وابسته به زمان و در جمع – با این تسمیه سازگار است.

ده) اگر یک هزارم تعصب و تکیه وسواسی که در فرم انجام حج اِعمال می شود،در فهم
معنی و محتوای آن به
هجده)
رهبانیتِ تو در صومعه نیست،در جامعه است.در صحنه است،که در ایثار،در
اخلاص،در نفی خویش،در تحمل اسارت ها،محرومیت ها،شکنجه ها و درد ها و
استقبال خطر ها و در صحنهء درگیری ها و به خاطر خلق است که به خدا می
رسی،که:هر مذهبی رهبانیتی دارد و رهبانیت مذهب من،جهاد است.[پیامبر اکرم (ص)]

نوزده)
تنها این جاست که می توانی کلی را به چشم ببینی.در بیرون کعبه،فرد واقعیت
دارد،جزئی،عینی است،کلی،یک مفهوم ذهنی است،انسان یک معنی،یک ایده،یک مفهوم
عقلی و
سی و دو) بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد،نه در آنچه بدان می نگری!
سی و سه)
...سپس جاری شوید از همان جا که خلق جاری است.(بقره199)این قید به خاطر آن
است که در جاهلیت بزرگان و اشراف در مسیری اختصاصی،کنار از بستر رودی که
تودهء مردم در آن به سوی مشعر جاری بودند،حرکت می کردند.

سی و چهار)
در عرفات،شناخت،جمع بود و در مشعر،شعور،مفرد!یعنی که واقعیت ها گوناگون
است و بسیار،اما حقیقت،یکی است و راه یکی!راه مردم،که به سوی خدا می رود!

سی و پنج)
قید هائی مانند خدم
چهل و نه)
اما اسلام ابراهیم(ع) و محمد(ص)به ما آموخته است که الله از چنین مقدس
خودپرست بیزار است،اگر یک روز،کسی از کار خلق غافل ماند و روز را به سر
آرد و به سرنوشت جامعه اش نیندیشد و در راه اصلاح آن نکوشد،نه تنها گنهکار
است،که حتی مسلمان هم نیست![من اصبح و لم یهتمّ بأمور المسلمین،فلیس بمسلم]

پنجاه)
تصوف،بی آنکه بر عرفات و مشعر بگذرد،از منی آغاز می کند و در منی می
ماند؛و فلسفه تا مشعر می آید و به منی نمی رسد؛و تمدن،بی مشعر و منی در
عرفات ساک
بیست و چهار)
ابراهیم وار زندگی کن،و در عصر خویش،معمار کعبهء ایمان باش،قوم خویش را از
مرداب زندگی راکد و حیات مرده و آرام خواب و ذلت جور و ظلمت جهل،به حرکت
آر،جهت بخش،به حج خوان،به طواف آر.
بیست و پنج) طواف،انسان است،خودباختهء حقیقت؛و سعی،بشر است،خودساختهء واقعیت؛طواف،انسان متعال؛و سعی،انسان مقتدر.
بیست و شش)
و حج،جمع ضدین!حل تضادی که بشریت را در طول تاریخ گرفتار کرده
است:ماتریالیسم یا ایده آلیسم؟عقل یا اشراق؟دنیا یا آخرت؟برخورداری ی
یک)
سخن از انحطاط و دگرگونی طبیعی یک مذهب نیست؛بلکه آنچه در اسلام روی داده است،وارونگی است و آنچنان دقیق که نمی تواند تصادفی باشد،یا زادهء عوامل
ناخودآگاه طبیعی،بلکه بسیار آگاهانه و پخته و کامل...وجالب این است که در
اینجا نیز تشیع،اختصاصا چنین سرنوشتی را دارد و پیداست که دو سرشت مشابه،دو
سرنوشت مشابه را نیز داشته باشد و به تعبیر درست تر،همچنانکه تشیع،مترقی
ترین تجلی رسالت اسلام است،در این وارونه سازی،طبیعی است که به صورت منحط
ترین
پنجاه و شش) توحید و شرک،دو نظریهء فلسفی صرف نیست،بلکه واقعیتی زنده و زاینده در عمق فطرت انسان،متن زندگی و در قلب درگیری و تضاد و حرکت تاریخ و جنگ طبقاتی مردم است.شرک مذهب است،مذهب حاکم بر تاریخ.تریاک مردم!بندگی مردم با تنها عامل آزادی مردم،مرگ و ذلت مردم،با سرمایهء حیات و عزت مردم!چگونه؟با مسخ مذهب به وسیلهء مذهب!نفاق بزرگ تاریخ:ابلیس در ردای تقدس الله!توحید در خدمت شرک!مذهب در دست خداوندان زمین،آیات اهریمن!خنّاس!
پنجاه و هفت) تثلیث،سه شر
نُه) مناسک حج،نه فقط رسالهء فقهی در آداب و اعمال حج است و نه فقط رسالهء
فکری در فلسفهء این آداب و تفسیر و تحلیل این اعمال،بلکه این آداب و اعمال در
حج،نام ویژه اش مناسک است و این نامی است که اسلام،خود بدان داده است و نشان می
دهد که تعبیر من از حج – که می گویم مجموعه ای است از حرکات،حرکات دارای نظم
وابسته به زمان و در جمع – با این تسمیه سازگار است.

ده) اگر یک هزارم تعصب و تکیه
وسواسی که در فرم انجام حج اِعمال می شود،در فهم معنی و محتوای آن به عمل م
شصت و دو) قرآن همه جا شیطان را هولناک می نامد و خطرناک،اما در اینجا،ضعیف می خواندش،زیرا اینجا سخن از قتال است و با مجاهدان سخن می گوید.توفیق شیطان،نه به خاطر آن است که قوی است و نه به علت آنکه مردم ضعیف؛بلکه اینها همه زادهء  جهل است.فقط باید مردم،آگاه شوند.آنچه پیامبران به قوم خویش بخشیدند،سلاح و قدرت نبود،پیام و حکمت و خودآگاهی و نور بود.
شصت و سه) خنّاس:هر عاملی که تو را از راه به در می برد و تو را به خود می گیرد،در خود غیب می کند.
وسوسه:عام

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها