نتایج جستجو برای عبارت :

دماغ

اصلا به نظر من این دوربین سلفی موبایلا، کار اسراییل بوده!
میدونسته ما مملکت دماغ قشنگاییم، این کارو کرده که وقتی عکس سلفی میگیریم دماغ خودمونو سه برابر ببینیم، بعد اعتمادبنفسمون بیاد پایین و از خودمون بیزار بشیم... و او با خیال راحت بهمون حمله کنه!
وگرنه چیه کارکرد اون عکس کک مکی با اون دماغ قد آجر!
نیکلای گوگول را بیشتر با عنوان نویسنده کتاب یادداشت های یک دیوانه می شناسند اما داستان جالب دیگری دارد به نام دماغ. خواندن این کتاب را به همه آدم های دنیا مخصوصا کسانی که می خواهند دماغ خود را به دست تیغ جراح بدهند توصیه می کنم چرا که شاید به کل نظرشان درباره ارزش و جود دماغ و دست نزدن به آن عوض شود. فضای رمان دقیقا روسیه زمان نیکلای است و تنها قسمت نا واقعی ماجرا یک دماغ است. دماغی که از لای نون و بی هیچ دلیل مشخصی بیرون می آید و داستان خود را ش
خون دماغ به دلایلی همچون ضربه و یا دست کاری بینی و گاهی به دلیل وجود بیماری هایی بروز می کند. برای دانستن دلایل و راههای درمان طبیعی خون دماغ با ما همراه شوید.خون دماغ شدن می تواند دلایل گوناگونی داشته باشد ، حداقل یک بار همه ی ما این بیماری را تجربه کرده ایم  ، زمانی که خون به آرامی از بینی خارج می شود ، که با شناخت علت آن باید درمان شود یکی از اصلی ترین دلایل خون دماغ شدن ضربه خودن بینی یا دستکاری داخل بینی و آسیب وارد شده شبکه عروق بینی مخصوص
خودتون جمله سازی کنید دیگه 
حال دلمم تعریفی نیست آسنتراها را گذاشتم کنار یعنی راستش تموم شدن 
یعنی راستش این آخریا تق و لقی می خوردم 
Major Depression? نمی دونم 
Depression اما هست می دونم 
دل و دماغ سه تار رو اصلا ندارم 
دل و دماغ نقاشی رو که اصصصصصصصصصصصصصصلا :/ 
هیچ وقت یادم نبود بخاطر وجود دماغم خداروشکر کنم بله درست فهمیدین دماغ
از وقتی سرما خوردم انگار وجود دماغم ناموجود شده بود 
و خیلی با سختی نفس میکشیدم اینقدری که گلوم مثه کویر لوت میشد هر دقیقه باید آب میخوردم  
یه شب وقتی از سوزش شدید گلو از خواب پا شدم یهو گفتم خدایا شکرت اصن یادم نبوده که اگه دماغ سالم نداشتم هرشب باید با همین درد باید از خواب خوشم پا میشدم و حیرون بودم
واااای خدایا چقدر نعمت داریم که یکم گوشمون پیچونده نشه یادمون نمیاد
خد
نحوه
کنترل خون ریزی از بینی ( خون دماغ )
خون دماغ
شدن معمولا به دنبال اصابت ضربه‌ای به بینی و یا انگشت کردن در بینی پیش می‌آید و معمولا
خود به خود قطع می‌شود. اگر مایع رقیقی در پی شکستگی سر از بینی کودک خارج می‌شود،
به سرعت او را به بیمارستان برسانید. اگر خون دماغ کودک بیش از بیست دقیقه به طول انجامد،
او را به بیمارستان برسانید .
کودک باید
در حالی که سرش به جلو خم شده، بنشیند. حدود ده دقیقه با انگشت شست و اشاره بخش نرم
بینی را فشار دهید. این ناحی
گاهی اوقات به ویژه در فصل گرما و تابستان در اثر یک حادثه و یا به طور ناگهانی و خود به خود دچار خون دماغ می شویم. ولی علت آن به راستی چیست؟ علل زیادی باعث خونریزی بینی می شوند. در این جا بیست علت خون دماغ شدن را ذکر می کنیم.

ادامه مطلب
کتاب  رودخانه وارونه (هانا) ژان کلود مورلوا۱۵۴ صفحه رقعیمترجم: آسیه حیدری (شاهی سرایی)

 
وقت نگاه کردن و دقت کردن به آن ها را داشتم.
کمی آن طرف تر دو تا دیگر از آن ها هم
مثل آن دوتای اولی در رفتند.
البته طبیعی اش این است که وقتی غریبه ای وارد جایی می شود،
بچه ها با دیدنش خجالت نمی کشند،
و برعکس دنبال او راه می افتند،
او را تعقیب می کنند، سوال پیچش می کنند.
خیلی هم برایم مهم نبود.
من منتظر بزرگ تر ها بودم. دو تا مادربزرگ با قدم هایی آرام جلو آمدند.
در وصف دماغ جانانه بسوز
 
چرا ز تیغ دماغت را میکنی وانگهی
تو که از ژن کج معوج خویش آگهیز نسل پس و پیشت چاره نیستبرو کم کم ژنت را عوض کن در رهی به خیالت گندت برون نمیزندچرا جانم می‌زند برون، چنان سرو سهی دماغت این سی و شش روز خوش استمابقی نسلت را هم بباید دم تیغ دهی فاطمه
به نام خدا

با عرض تبریک سال جدید خذمت دوستان گرامی به امید خدا سالی پر از موفقیت و سلامتی در پیش داشته باشید و بلایای طبیعی و غیر طبیعی از قبیل سیل ، زلزله ، آتش سوزی ، اتشفشان و  غیره از سر کشور عزیزمان به دور باشد و شاهد هیچ اتفاق تلخی دیگری نباشیم .
همدردی خودم را نسبت به خانواده های که عزیزان خود را در حوادث نوروز امسال از دست داده اند در استان های لرستان خوزستان گلستان خوزستان ایلام کهگیلویه و بویراحمد شیراز عرض می کنم.
جهت عیدانه یکی از
پالاز این‌ها که سن و سالی ازشان گذشته، ثابت کرده‌اند که چیزی  نیستند و به دردی هم نمی‌خورند؛اما بچه‌ها...بچه‌ها برای من خی‌لی اهمیت دارند.من فقط دلم نمی‌خواهد که یک قطره خون از دماغ یک بچه بریزد‌.می‌فهمی؟حالا بگذار بزرگ‌ها هم‌دیگر را پاره پاره کنند.من دیگر اهمیتی نمی‌دهم.
/آتش بدون دود_نادرابراهیمی/
یادم نبود جمعه است تا وقتی که دست های هوا را روی گلویم احساس کردم. یک جور خفگیِ کبود و سنگین. ریه‌های بدبخت چه گناهی کرده‌اند نصیب منِ مازوخیسم شده‌اند.
لعنت به من!
 همین کم مانده، برای اعضاء بدنم و امعا و احشایم دل بسوزانم و عذاب وجدان داشته باشم که چرا این بلاها را سرشان می‌آورم. به خدا من خودم هم دست خودم نیستم. نمی دانم کی هستم و کجا هستم و چرا هستم و چرا باید باشم!!!
 
دست زمانم شاید! به گمانم دست روزگار! هر چند نمی‌دانم روزگار در کل چیست!
و
برترین‌ها: شاید پینوکیو یک داستان کودکانه باشد، اما دانشمندان اسپانیایی اخیرا «اثر پینوکیو» را بررسی کرده و دریافتند که بینی ما نه تنها وقتی دروغ می‌گوییم، بزرگتر نمی‌شود، بلکه کوچک می‌شود! دکتر امیلیو گومز میلان و تیمش یک آزمون دروغ سنجی انجام دادند که با استفاده از دمانگاری مشخص می‌کرد که آیا افراد دروغ می‌گویند یا نه، و دریافت که هروقت شرکت کنندگان دروغ می‌گویند، دمای نوک بینی آن‌ها ۱.۲ درجه سانتیگراد کاهش می‌یابد در حالی که دما
دیدم یه مدته از خوابام ننوشتم همتون خمار شدین گفتم بیام براتون بگم...دیشب یه خواب خنده دار میدیدم البته شاید برای شما خنده دار نباشه
خواب میدیدم ترم اخر دانشگاهیم (من و رفیق هم خونه بودیم و دماغ عملی تو کوچه پشتیمون خونه داشت و ترم اخر تنها بود و هم خونش درسش تموم شده بود و خیلی خوشحال بود که 6 ماه تنها خونه داره)رفیق که همیشه عاشق خوابگاه بود اصرار میکنه که ترم اخر خونه رو تحویل بدیم و بریم خوابگاه...منم که همیشه از خوابگاه متنفر بودم ولی گولش ر
دماغ فیلی یا فیل ماهی یا هر اسمی که به ان لقب میدهید از ماهیان شب کار و زیبای اب شیرین محسوب شده و بیشتر روز را در استراحت گاهی که برای خود انتخاب کرده به استراحت میپردازد و در شب فعالیت خود را شروع میکند.با اکثر ماهیان بجز هم نوع خودش سازگار است.بینی یا خرطوم این ماهی دارای الکتریسیته است که برای یافتن کرمها و حشرات و شکار انها استفاده میکند.
 
این ماهی که خواستگاه اصلی ان افریقاست از ماهیان جذاب اکواریم به شمار میرود و در اکواریوم های مناسب
بعد از دو سه ساعت سرچ تو اینترنت و اینستا در مورد انواع و اقسام جراحان زیبایی بینی، بالاخرهههه یکی رو.پسندیدم!! منتهی فهمیدم هزینه عمل توسط ایشون از تمامی جراحان گرامی گرون تره! به نحوی که همه همه ی حقوق ماهیانمو باید تا اخر سال جمع کنم هیییییچ خرجی هم نکنم بلکه پول عملم دربیاد...بعدالان دارم فکر میکنم که اصن یه دماغ ارزش این همه سختی کشیدنو داره آیا! این همه خرج نکردن تا اخر سال به خاطر قوز بینی؟ اصن منطقیه؟ 
 
سه تا دخار دایی دارم سه تاشون خواهرن با هم. سه تاشون عمل کردن. یکی شون دماغش شکسته بود و بد بود رفت عمل زیبایی.
الان دوتای دیگه هم رفتن عمل کردن.
من نمیدونم این عمل دماغ چی داره پولاتونو کجا میریزید واقعا؟؟
 
نمیفهمم آخه اینهمه قشر تحصیل کرده واقعا عمل زیبایی غیر ضروری چی میده که شده جزو فرهنگ ما و فکر میکنیم با کلاس هستش.
این یه چیز غیر ضروریه و پرهزینه هست از نظر من که به اشتباه با کلاسی هستش.
رفتارشناسی اسب - اصوات

صدای اسب می تواند مبین احساسات درونی او و یا عملی باشد که در شرف انجام آن است .  شیهه:  برای دعوت اسب های دیگر و یا وسیله ایست برای جلب توجه ، اغلب این صدا به هنگام جدا شدن کره از مادر شنیده میشود 
 شیهه ملایم :  این نوع صدا به هنگام هیجان و یا ایجاد تنشی شنیده می شود 
هرهر:  دعوت از اسبی در نزدیک . اظهار آشنائی با شخص نزدیک شونده و اظهار خوشحالی . به خصوص به هنگام دادن خوراک لذیذ. 
 صدای خارج شده از دماغ:  نشان دهنده هیجان ،
جراحی سیتوپلاستی یا انحراف بینی :
سیتوپلاستی چیست؟ در فرآیند جراحی سپتوم(تیغه میانی)رفع میشود.
علائم انحراف بینی:
۱.مشکلات تنفسی
۲.گرفتگی یکی از سوراخ های بینی
۳.خونه دماغ شدن
اصولا در انحراف بینی یکی از سوراخ های بینی شخص نسبت به سوراخ دیگر کوچکتر است.
آدم‌‌ها ظرفیت دارند. ظرفیت هر کسی حدی دارد. این ظرفیت نه باید خالی بماند و نه باید لبریز شود. مثلا ظرفیت خشم که پر شود ممکن است بادمجان بکاریم پای چشم کسی. ظرفیت عشق که خالی شود نمی‌توانیم به دیگران محبت کنیم. آدم یک نقطه‌ای می‌ایستد و حماقت‌هایش را تماشا می‌کند. دماغ چپم کاملا کیپ شده و از چهل و سه درصد راه تنفسی بینی راستم می‌توانم استفاده کنم. توصیه کردن به دیگران کار آسانی است اما جان آدم در می‌رود تا به همان حرف‌ها عمل کنیم. به عنوان
چرا همه فقط وقتی کارم دارن یادم میفتن؟ بعدش چی؟ قبلش چی؟
چرا انقد سرم درد میکنه؟ چرا حد تموم نمیشه؟ چرا هوا ابریه و بارون نمیاد؟ چرا چشمام درد میکنه؟ چرا امروز باید سه شنبه باشه؟ چرا سه روزه دارم خون دماغ میشم؟ چرا همه چی رو هواعه؟ چرا آخرِ آذره؟ 
کدوم ماه پاییز قشنگ بود؟ کدوم ماه امسال؟ کدوم ماه پارسال؟ کدوم ماه زندگیم؟ هیچکدوم...
+ امروز ستی رو دیدم. همونکه میگفت وقتی دقت میکنم شبیه سنگ کلیه میشم :)
بعضی وقت‌ها هم باید به خودمان یادآوری کنیم که اگر در جایگاهی قرار گرفتیم و توی پستمان درست بازی نکردیم، مثلا اگر در خانواده به درستی محبت نکردیم و برای کسانی که دوستمان دارند کلاس گذاشتیم، خدا کار بندگانش را معطل یک موجود پر افاده و مسخره نمی‌گذارد ها! هزار تا بهتر و کار بلدتر از آدم‌های دماغ سر بالا در جامعه ریخته. از همه بهترش هم خدا. فقط او که کوتاهی می‌کند، خودش نعمت رشد را سوخت کرده رفته. اوست که زیانکار است، چون نه توفیق را جلب می‌کند
در وصف دماغ جانانه بسوز
 
چرا ز تیغ دماغت را میکنی وانگهی
تو که از ژن کج معوج خویش آگهیز نسل پس و پیشت چاره نیستبرو کم کم ژنت را عوض کن در رهی به خیالت گندت برون نمیزندچرا جانم می‌زند برون، چنان سرو سهی دماغت این سی و شش روز خوش استمابقی نسلت را هم بباید دم تیغ دهی #فاطمه اشرفی
سلام به همه
من یه موردی برام پیش میاد بعضی مواقع که مثلا ممکنه کارهایی که انجام میدادم و یا واسه شون ذوق زده میشدم! دیگه اون شور و شوق رو موقع انجام دادن شون نداشته باشم. 
مثال میزنم:
مثلا من بشدت دوست داشتم فلان بازی رو، رو سیستمم نصب کنم، بنا به دلایلی نشد ولی با خودم که فکر میکنم میبینم الان اونقدر واسه ش مشتاق نیستم، یا مثلا چند فصل یه سریال رو دانلود کردم که ببینم ولی تو این موارد انگار حس شون نیست. 
راجع به رشته م هم همین جوره، 2 3 ماه پیش ع
بچه ها هیچکس نمیفهمشه چقدر از اینجا بدم میاد.
چقدر از این شهر متنفرم.
ادم های کسخل کشورمون.
یه پست اومده گفته جراحی زیبایی نکنین نرینین به پوستتون.
بعجد دو تا اشنای دماغ عملیم 
اومدن لایکش کردن.
نمیفهمم .
بعد تو این وضع که کون خودشون رو نمیتونن بشورن زارت و زارت بچه پس میندازن.
بعد یسری پسر کیر بدست حشری همیشه ماشین باباشو برداشته تو خیابون هر دختری تنها رد میشه مث تاپاله میفته دنبالش.کیرم توتون.
دفعه بعد این حمالو ببینم کونش میذارم.
طبق معمول شب احیا بود و شب شلوغ اورژانس ...
از ۲ ظهر تا ۲ شب یک سره میدویدم و ویزیت میخوردم...
همه دست و پا شکسته،چاقو خورده، دست و صورت بریده ، بچه سنگ تو دماغ کرده اون وسط ، کلی درد کلیه اون وسط ، مریض های خون دماغ اون وسط که همه اشونم با خودم بودن ... 
اون وسط بخش هم ۱۰ تا خلاصه پرونده داشت ۱۰ شب...
تند تند کارها رو میکردم ، فقط تونستم ۲۰ دقیقه بشینم شام بخورم... 
از اون روزهاییم بود که میخواستم بشینم زمین زار زار گریه کنم‌... 
صبحش تو اتاق عمل حرف شد
فردا ان‌شالله برای مراسم تشییع سردار می‌روم. غم بزرگی بود. من این اواخر برای خشک شدن یک گل کاکتوس هم بغضم می‌گیرد. راستی، گل کاکتوسم خشک شد. این احتمالن اولین بار است با گوشی می‌نویسم قبلن هم دل و دماغ توضیح دادن چیزی را نداشتم، حالا بهانه هم دارم. به هر حال خودم عقل نکردم گل کاکتوست برای چه بود در این زندگی بهاری‌ات، یکی از خواننده‌های وبلاگ بهم گفت بگیرم. 
این شهادت سردار زیادی بزرگ و بی‌مقدمه بود، انگار نویسنده‌ای بخواهد مسیری را در د
قسمت دوم فصل هشتم گیم اف ترونز از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
آنچه در قسمت 2 فصل هشتم سریال گیم اف ترونز می بینیم
Death has many The final season of Game of Thrones airs Sundays on. ۵ پیش‌ دماغ هیجان‌انگیز به هدف زمان هشتم مجموعه گیم آف ترونز بازی کلاه و تخت دور بخش آغاز زمان هشتم ۵۴ و ۵۸ دقیقه هستند و بخش سوم یک زمان است و سر توقف ٔ ۱۸ ماهه میان زمان ماقبل آخر و این زمان اینترنت پرشده.
ادامه مطلب
من قبول دارم که زیبا نیستم،شاید دماغ بزرگی داشته باشم،چشم هایم به اندازه کافی قشنگ نباشد،اصلا فرم لب هایم آنچنان هم زیبا نیست،باشه،من زشتم،بقیه زیبا هستند
اما برایم سوال است،آدم ها فقط عاشق انسان های زیبا می شوند؟یعنی آن یک درصدی که زشت هستند را هیچکس دوست نخواهد داشت؟
کاملا اشتباه است!نیمه ی گمشده هر کسی جایی در این کره ی خاکی زنده است و زندگی می کند و قبول داشته باش که تو برای نیمه ات زیبا ترینی:)
   چند روز پیش ها داشتم فکر میکردم اگر یک روزی توانستم در زمان به عقب برگردم، چه چیزی را همراه خودم بیاورم که بقبه ابن قضیه را باور کنند؟ آن اتوبوس کوچک مدرسه موشها را با خودم بیاورم یا آن عروسک پارچه ای دماغ کوچولویی که شبیه آنابل اصلی بود یا آن بشقاب و کاسه ی بزرگ سفالی که نقش چند سوار کار در حال چوگان بازی کفش نقش بسته بود یا اصلا یکی از بشقاب های ملامین مان که پر از برگ های سبز بود؟ آخرش به این نتیجه رسیدم که هر چه بیاورم باور نمیکنند. بهتر ا
هرموقع توی خوندن یه متن علمی می‌بینم که یه فاصله‌ای با یکای AU (واحد نجومی یا Astronomical Unit، که برابره با فاصلۀ زمین تا خورشید) نوشته شده، یاد مرحوم شاه هنری اول انگلستان می‌افتم... خدابیامرز یه روز از خوابِ ناز پا شد و در حالی که داشت به بدن‌ش کش و قوس می‌داد، نه گذاشت و نه برداشت و فاصلۀ بین دماغ و نوک انگشت شست مبارک رو گذاشت یه یارد!
نژاد افشاری
گوسفندان  نژاد افشاری جز گوسفندانی است که پرورش آنها خیلی به صرفه است. به خصوص اینکه دارای گوشت و پشم عالی هستند. در اصل زادگاه اصلی گوسفندان افشاری متعلق به زنجان است اما با توجه به نژاد خوب این گوسفند برای پرواربندی و فروش امروزه در پانزده استان دیگر کشور چون کرمانشاه، همدان، آذربایجان غربی، البرز، تهران، فارس شاهد گله های گوسفند افشاری هستیم. دلایل زیادی باعث شده است که امروزه گوسفندان نژاد افشاری جز پر فروش ترین گوسفندان ب
بیشتر از دو ماه از زمانی که آخرین مطلب رو نوشتم گذشته، خب اتفاق خاص که متحولمون کنه که نیوفتاده ولی نوشتن همون روزمرگی ها هم دل و دماغ میخواد و البته انگیزه. خب درسته اینجا حکم یه دفتر خاطرات رو برای من داره اما همچین بدم هم نمیومد چندتا بازدید کننده‌ داشته باشه که برای نوشتن بهم انگیزه بدهند.
بگذریم
صبح امروز اولین چیزی که توجه ام رو جلب کرد برگ جریمه ای بود که تا 28 آبان مهلت داشت و با وجود اینکه همسر چند دفعه تذکر داده بود من فراموش کردم پرد
نگویید پینوکیو را نمی شناسید که باور نمی کنم!فقط ممکن است زل بزنم به دماغتان و منتظر باشم کش بیاید و دراز شود.با وجود ترجمه ی داستانش به زبان های گوناگون و ساختن انیمیشن و نمایش فیلم های مختلف درباره ی پینوکیو وجود عروسکش در اکثر اسباب بازی فروشی ها و ... تقریبا غیر ممکن است کسی در گوشه ای از دنیا پیدا شود و ادعا کند که این شخصیت دوست داشتنی را نمی شناسد.
پینوکیو ادمکی چوبی است که توسط نجاری به اسم پدر ژپتو ساخته شده است.پدر ژبپتو که همیشه دلش می
‏مراسم سال اول ازدواج تو ایران:
شیرینی خورون، نامزد کنون، حنا بندون، خرید کنون، عقد کنون، جهاز برون، دماغ برون، ابرو کشون، بوتاکس کنون، عروسی، پاتختی
مراسم سال دوم:
خیانت کنون، قهر کنون، فحش کشون، یقه بگیرون، دعوا کنون، کتک ‌زنون، چاقو کشون، دادگاه بَرون، طلاق کشون، مهریه خورون، زندان برون
مدیر امروز رسما رید بهم!
گفت کارای شخصیت رو نیار تو ساعت اداری انجام بده و گفت اون دختره رنگ پریده دماغ عملی هم گفته نمیخوادت و به دردش نمیخوری و از این به بعد با یکی دیگه قراره کار کنی. 
انگار نه انگار که خود کوتوله اش تو ساعتای کاری یا داره سخنرانی میکنه و شر و ور میگه یا داره درس میخونه. مرتیکه نفهم عقده ای.
لحظه خیلی سختی بود. نفهمیدم چطور اشکام میاد. از ناراحتی صدام گرفت و حتی نتونستم درست جوابش رو بدم. حالم بد شد. گریه کردم. رفتم تو نمازخونه
دختره دماغشو تازه عمل کرده هرکی قهوه یا نسکافه درست میکنه میاد بهش تذکر میده:/بنظر من اون داره حق الناس میکنه نه اون بنده خداهایی(ازجمله خودم) ک قهوه میخوریم!واضحه! نیست؟! همه بخاطر یه دماغ عملی نباید قهوه بخوریم؟میتونه تو خونه اش درس بخونه کسی مجبورش نکرده!البته قابل ذکره ک جز قوانین کتابخونه اینکه کسی قهوه نخوره ولی خود مسئول کتابخونه هم میخوره:) مسئله ی عمیقا پیچیده ایه:)ولی من بازم قهوه میخورم چون اگه نخورم زنده نمی مونم :) الان ک دارم مین
دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا
از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ
وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا
گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست
پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا
جز به چشم آشنایانش خیال روی او
در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا
با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین
حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا
مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی
نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا
تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات
تا
قبل ترها وقتی مامان به هر دلیلی ناراحت بود، میفهمیدم که یک جای کار میلنگد. خانه کسل میشد؛ بی حوصلگی مامان به همه ی ما سرایت میکرد. وقتی دل و دماغ هیچ کاری نداشت، دست و دل ما هم به زور به کاری میرفت. بعد از چند روز که شروع میکرد به تمیزکاری، به گردگیری و به جان آینه ها می افتاد میفهمیدم حالش خوب شده. صدای جارو برقی میگفت دوباره سر حال آمده و خدا میداند چقدر خوشحال میشدم از شنیدن صدای جارو کشیدن و تمیزکاری. امروز که بعد از یک هفته به جان خانه افتاد
توی فرودگاه نشستم و کمتر از دو ساعت مونده به رفتن...
سفر این بار کاملا چشیدن خانه بود...خانه و دیگر هیچ...
نه مهمانی و نه سفر و نه دور همی زیادی...
زیبایی خانه مزین به حضور علی و ارغوان بود...
چند روز اول علی برایم علی پارسال نبود... جمله های شمرده ی علی تبدیل شده بود به ور ور حرف زدن... معصومیت بچگی به شیطنت پسرانه... اما کم کم من هم علی جدید را دوست داشتم... علی عزیزی که کلاس میرفت و جمله های کوتاه انگلیسی میگفت... علی که حاصلش دست گاز گاز شده و بازوی دردنا
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، طبیب «رضا چمن» اظهار کرد: همچنان که پیش دماغ می شود، روند فزاینده و رو به ازدیاد مراجعه و بستری با علائم عفونت های حاد تنفسی را شاهدیم، به نحوی که تا امروز از بیش از ۳۰۰ مراجعه سرپایی در شاهرود و میامی، ۱۷۰ نفر علیل شده اند. وی گفت: امروز جواب نو ای از استاندارد های آزمایشگاهی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود شهود نکرده ایم و از ۲۲ مریض با آزمایش مثبت سابق که تا دیروز اعلام کردیم، ۱۳ نفر تاکنون با بهبودی ترخیص ش
حال رقیه فرقی نکرده فقط دکترش عوض شده . دکتر اولیه یه جوری نگرانمون کرد که نگو . میگفت وضعیت تنفسش وخیمه باید بستری بشه . و این یکی که می گفت این که چیزیش نیست نیازی به بستریم نداره ... اما حال من و مادرش پیش اون دکتر و این دکتر زمین تا آسمون فرق داره :)+ اما به هر حال فردا باید تنها برم تا رقیه یه وقت حالش بدتر نشه ... دلم برای هر سه شون تنگ میشه :(
++ پدر خانمم هم دل نازک و پاکی داره . وقتی از دکتر برگشتیم با یه حالت خسته ای رو مبل نشسته بود . گفت وقتی شنید
علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس الله نفسه الزکیّة
و مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً*
و کسى که در راه خدا هجرت کند، در روى این زمین مُراغَم کثیرى می یابد. چه تعبیر عالى فرموده است!
«مُراغَم» یعنى جاهاى بسیارى را که در آنجا مىتواند دماغ کفر را به خاک بمالد. نباید در مکّه ماند و گفت: ما نمىتوانیم از دین خود دفاع کنیم؛ آزادى نداریم، زیرا که در تحت ولایت رؤساى قریش هستیم و ا
هوالرئوف الرحیم
امشب بنزین سهمیه بندی و گرون شد.
رضا گفت: "رشت مشت کنسله. هر چی بنزین داریم باید برم سرکار."
آتی گفت: "گند دماغ! ولی عاشقتم". و با چندتا بوس سعی کرد زهر حرفش رو بگیره.
جلال ادامو در آورد به حالت یه وحشی.
رضا واقعیت رو نگفت.
خاطرات جعفری جلوی چشمم اومد.
خانم انتشاری هی به مادری کردنم گیر داد.
جمله ی"کیو برای خودت نگه داشتی!؟!؟" هی به یادم اومد.
هوا به شدت آلوده ست و گردش رفتن مثل رفتن به یه گونی دود هست.
پول نریختن. وضع مالی به شدت خرابه.
کلاسی که گفته بودن با ۶ نفر نهایتا شروع به کار می‌کنه ۸ نفر رو توش ثبت نام کردن و اعتراض زبان آموزها بلند شده که یعنی چی به ما گفتین 6 نفر نهایتا و از همه جالبتر خانم الف ر که حدود ۴۵ سال سن شون هست و از دماغ فیل افتادن و بعد از جلسه معارفه که جلسه اول بوده رفتن گفتن این خانم معلم ما تمام وقت فارسی حرف میزد. امروز آقای ح صدام زدن و گفتن من که به شما اعتماد کامل دارم فقط حواستون باشه به این خانم ظاهراً آدم ناراحتی هستن . خشکم زد اصلا ! نمی‌دونستم حت
A Pink Christmas 2011 1080p BluRay,Pink Panther,الکس ناسبم,پلنگ صورتی,دانلود انیمیشن A Pink Christmas 2011,دانلود انیمیشن پلنگ صورتی,دانلود رایگان انیمیشن,دانلود فیلم A Pink Christmas 2011,دانلود کارتون پلنگ صورتی,دانلود کالکشن پلنگ صورتی,دماغ گنده,رون برور,زیرنویس فارسی A Pink Christmas 2011,سایت دوستی ها,کمدی,نتفلیکس,وبسایت دوستی ها,یک کریسمس خیلی صورتی,
ادامه مطلب
با آدم های زیادی می شود صبح تا عصر جمعه را گذرانید
طوری که نفهمی آفتاب صبح جمعه ات کِی غروب کرد!؟
آنها که دل زنده اند
آنها که دل و دماغ یک جا نشستن و صحبت های طولانی را ندارند
آنها که آدم های دست توی دست دویدن و خندیدن و قهقهه اند!
اما آدم های کمی هستند که می توان دلتنگی غروب جمعه را با آن ها سر کرد
همان ها که عصرهای جمعه ی عمرشان ، دلِ شان برای کسی گرفته
همان ها که می توانند مسیرهای طولانی را آرام کنارت قدم بزنند و حوصله شان سر نرود!
 همان ها که بی
منصوری باز هم با یک خودروی لوکس دیگر بوسیله میدان آماده است. این تیونر آلمانی که به خاطر تیونینگ خودروهای لوکس بسیار مشهور شده، زمان حال یکی از مدل های سال پیش خود را تیونینگ کرده است. اگر بوسیله یاد داشته باشید سال پیش منصوری یک مرسدس AMG G63 را با شریک طراح مد اسمی آلمانی فیلیپ پلین رونمایی کرد. این همدستی نام آن خودرو را Star Trooper گذاشته وجود و توانست رویت بسیاری از خودرو نویسان را به خود احضار کند. زمان حال با عفو یک سال از آن مدل منصوری نسخه ی د
دل‌گیریِ امروز و امشب خیلی عجیب بود. از تو دماغ داشت بیرون می‌زد انگار. مثل امیرِ وضعیت سفید که چشماش رو برق زده و بسته و زیر اون باند بی تاب‌ه.
مطلقِ تنهایی. دل گرفتگی. خستگی. اضطراب. منفی نگری. رویا پردازی. کاغذرنگی ها رو تیکه پاره کردن. دونه دونه به هم وصل کردن. حوصله سر رفتن و ولش کن گفتن، ناخن های رنگ و رو رفته. کوتاه. بد فرم. اصطراب دانشگاه و درس ها. همه چیز روی هم.
 
+ آینده قشنگه.
++ می‌خوام مغزمو خاموش روشن و ریست کنم.
+++ این دختره خیلی پول پر
همه مشکلات و دردامون یک طرف
بیشرفی مسئولانمون یک طرف دیگه
یا هر روز یکی با حرفاش نمک میپاشه به زخم مردم
مثال:
خودتون بمالید
نون خشک و لنگ بپوشید
قانع تر باشید
دو وعده غذا بخورید
کار هست یک عده جوهر کار کردن ندارند
و ....
 
یا مثل شرایط الان که 
همه شون به حول و قوه الهی کرونا گرفتند
و بعد هم شفا گرفتند
والا خون دماغ هم اینقدر زود بند نمیاد که کرونای این آقایون (و خانوم) مسئول
آخه اصلا شما با مردم عادی سر وکار دارید که درد و بلای مردم عادی بیفته به ج
 امروز روز “شمارش” بود. فعالیت اول‌مون این بود که چند تا شعر خوندیم و نقاشی کشیدیم. برای فعالیت دوم حرکات بدن رو با شمارش انجام میدادیم. مثلا میگفتم سه بار بپریم. یا دو بار دستامون رو ببریم بالا. یا پنج‌بار دماغ‌مون رو لمس کنیم و ...برای فعالیت سوم با فوم اصلاح و رنگ خوراکی ، رنگ‌انگشتی درست کردم و قرار شد روی صفحه با توجه به اعدادی که بهش میگم با انگشت‌ش نقطه بذاره ⏺ همینجا بود که یاد فعالیت آخر دنا افتادم یک صفحه گذاشته بود و روش چند تا
بارون میاد جر جر
پشت دیوارِ هاجر
بارون بوی خوبی داره معمولا. پنجره باز بود، داشتم با دهن نفس میکشیدم! یه باد خنکِ خفنی اومد، گفتم بذار یه نفس عمیییییق بکشم جیگرم حال بیاد! نفسو کشیدم تو با دماغ! یهو یادم افتاد مستاجرا فاضلاب حیاط رو کیپ کردن و حیاط بو گند میده، داشتم بالا میاوردم، از احساس رمانتیکم به صورت لحظه ای به غلط کردن افتادم و پنجره رو بستم...
لعنتیا معلوم نیست چی میخورن که اینطوری بد بو پس میدن :|
+ مامان رفت دم خونه‌شون گفت فاضلاب گرفت
خشکی بینی یافته رایجی است که می تواند منجربه احتقان، آبریزش بینی و خون دماغ شود. آب و هوای خشک و داروهایی از قبیل آنتی هیستامین ها، ضد احتقان ها و داروهای فشارخون می توانند منجر به خشکی بینی شوند. پاسخ بدن به خشکی بینی تولید بیشتر موکوس است که این امر منجر به احتقان یا گرفتگی می شود.  بافت خشک بینی بیشتر در معرض عفونت ها است که می تواند فرد را مبتلا  به سرما خوردگی و عفونت سینوس ها نماید. نمناک کردن بینی و عبور هوا در بهبود آن بسیار کمک کننده اس
بینی یکی از اعضای مهم بدن محسوب می شود که بیشتر مردم وقتی اسم آن را می شنوند فکرشان به سمت جراحی بینی می رود در حالیکه این عضو حساس بدن گاهی دچار مشکل می شود و باید علائمی که از خود نشان می دهد را جدی گرفت و اگر نشانه های مشکلات بینی شدید بود حتما به پزشک مراجعه کرد. چون بینی گاهی می تواند پیش بینی کننده طول عمرتان باشد و خطر مرگی که به شما نزدیک شده را هشدار دهد. خارش، خشکی یا خون دماغ از شایع ترین علامت هایی است که با بروز آنها باید حواس تان را
برترین‌ها: هر کدام از ما مجموعه‌ای از دی ان‌ای داریم که به ما خصوصیات فیزیکی خاصی را می‌بخشد. اما مطابق با گفته برخی از دانشمندان چیز‌هایی مثل: شکل صورت، رنگ چشم و ... می‌توانند حقایق زیادی را درباره شخصیت تان بگویند. در ادامه با برترین‌ها همراه باشید تا دریاره این موضوع بیشتر بدانید.
شکل بینی
مطابق با تحقیقاتی که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است بافتی که شکل بینی شما را تشکیل می‌دهد می‌تواند حاوی چیز‌های زیادی درباره شخصیت شما باشد. محققان با
برنامه آذر ماه 99-1398
بخش اول
سرود 
من انسانم من انسان               دو چشم دارم یک دهانیک کله پراز مو                          با مژه و دو ابرودو گوش دارم میشنوه                   دندون دارم میجوهیک دهان و یک دماغ                      اینم لبام بچه جانمن انسانم من انسان                       حرف میزنم فراواندو دست دارم توانا                            با دو تا پای پویاناخن دارم وانگشت                      جمع بکنی میشه مشتباهوشم و زرنگم                                با
نحوه چسب زدن بینی عمل شده
 
شما به عنوان داوطلب جراحی بینی باید نحوه چسب زدن بینی عمل شده (How to glue nose) را بدانید و آگاهی خود را افزایش دهید.
دکتر شما بعد از عمل جراحی بینی به طور معمول به شما توصیه میکند دماغ خود را با چسب ببنید چرا که موجب جمع و جور شدن و انقباظ پوست و استخوان می شود.
این چسب بینی موجب میشود حالت یک دستی بافت بینی حفظ شود و قسمت های گوشتی و بافت اضافی ایجاد نشود.
تا چه زمانی بعد از عمل بینی باید چسب زد؟
در حالت نرمال بین 15 تا 21  روز
1. نمیدونم شنبه های من به اندازه شنبه های شما شنبه هست یا نه، ولی میدونم که امروز خیلی شنبه بود :( دندونمم درد میکنه، دردش زده به گوشم، و درد گوشم زده به درد سرم، و درد سرم زده به گردنم، و درد گردنم زده به کمرم، و درد کمرم زده به پام :|
بالای طاقچه مانند پنجره وایسادم عربدهههه کشیدممم خدااااایاااا من دارم میممیییرممم :| یه آقاهه هم به نشونه هم دردی برام دست تکون داد. بهش گفتم میشه بیای منو ببری از اینجا؟ نشنید :( رفت :(
2. اقاااا امروز داشتم ناهار میخ
درون این تجزیه و تجرید ها که بوسیله زبان «نمره ریسک چند ژنی» خوانده می شوند، شاخص های مصیبت قلبی - نشانگرهای زیستی ژنتیکی - به همراه کل نقشه ساخت (بلوپرینت) ژنتیکی بی همتا (یا ژنوم) رسیدگی می شود. محققان خاطر نشان کردند که این آزمایش تشخیص خطر چند ژنی همانند داشتن یک عکس فوری از کل واریان ژنتیکی است که در دی. ان. ای یک بی همتا یافت می شود و می تواند ابزار قدرتمندتری بخاطر پیش دماغ مخاطره ابتلای فرد بوسیله بیماری باشد. این آزمایش بوسیله محققان در
همه چیز در مورد انگشت کردن در بینی ؛ چرا مردم انگشت در بینی خود می ‎کنند ؟
انگشت کردن در بینی یک عادت کنجکاونه است. بر اساس یک تحقیق معتبر که در سال 1995 منتشر شد، 91% از افرادی که به پرسشنامه پاسخ داده بودند، اعلام کردند که این کار را انجام می ‎دهند در حالی که فقط 75% از آن ها فکر می ‎کردند که همه این کار را انجام می ‎دهند و به طور مختصر و مفید، همه ما مرتبا انگشت در بینی خود می ‎کنیم .
دلایل مردم برای انگشت کردن در بینی‎شان با یکدیگر متفاوت است.
در قرآن می‌گوید کسی که یک نفر را بکشد گویا
تمام مردم را کشته است، حالا در کشور ما قرار است تمام مردم کشته شوند تا آن یک
نفر کشته نشود. چه کورکورانه از صلح حسنی با اوباما به عاشورای حسینی با ترامپ
رسیده‌ایم. نه جانم شتر‌سواری دولا دولا نمی‌شود، آن که شب عاشورا گفت هر کس می‌خواهد
برود، در سرزمین خویش نمی‌جنگید، زمین غصبی نماز ظهرِِ عاشورا خواندن ندارد. ما نمی‌رویم،
ما داغ تابستان‌های داغ فروان دیده‌ایم. ما چوب‌های دو سر نجس، گله از داخل ب
توی این هوای خنک بهاری که بد جور دونفره می‌زند، فقط حال می‌دهد کیک شکلاتی درست کنم، فلاسک را از چایی دارچین پر کنم، یک فیلم خوب توی گوشی ام بریزم، بیایی دنبالم، برویم توی همین پارک نزدیک خوابگاه یا هرجایی که تو بخواهی، زیر سایه مهربانت روح و روانی تازه کرده و دلتنگی تمام سال‌های نبودنت را از دل بیرون کنم. 
حالا که نیستی، دل و دماغ بیرون رفتن کم ارزش ترین چیزی است که ندارم. کز کرده ام گوشه اتاق. چشمم به نیمچه نسیمی است که از پنجره می آید و گوش
✓تا حالا شده فکر کنیم که چه قدر مادر و پدرمون رو دوست داریم؟تا حالا شده از خودمون بپرسیم آیا مادر و پدرمون از ما راضین؟تا حالا شده دستشون رو ببوسیم و ازشون تشکر کنیم و بهشون بگیم که چه قدر دوستشون داریم؟تا حالا شده از خودمون بپرسیم چه کار کنیم تا از ما راضی باشند؟تا حالا شده که فکر کنیم مادر و پدرمون زیبایی های زندگیمونن؟تا حالا شده؟از همین جا به مادر و پدر عزیزم می گم:
مادر و پدر عزیزم،با تمام وجودم و از اعماق قلبم دوستتون دارم.امیدوارم تا ح
توی این هوای خنک بهاری که بد جور دونفره می‌زند، فقط حال می‌دهد یک کیک شکلاتیِ فاطمه پز درست کنم، فلاسک را از چایی دارچین پر کنم، یک فیلم خوب توی گوشی ام بریزم، بیایی دنبالم، برویم توی همین پارک نزدیک خوابگاه یا هرجایی که تو بخواهی، زیر سایه مهربانت روح و روانی تازه کرده و دلتنگی تمام سال‌های نبودنت را از دل بیرون کنم. 
حالا که نیستی، دل و دماغ بیرون رفتن کم ارزش ترین چیزی است که ندارم. کز کرده ام گوشه اتاق. چشمم به نیمچه نسیمی است که از پنجره
از چند تا دلتنگی میخوام واستون بگم :
خب اولیش واسه حال و هوای پارسال این موقع ست ، جالبه پارسال این موقع ها به قدری حالم بد بود
که فکر نمیکردم هیچ وقت دلم واسش تنگ بشه ... ولی الان شده ! دلم واسه حال پارسال این موقع ،
حال و هوای شروع کلاس زبان تو اموزشگاه جدید ،بچه های اون ترم کلاسمون (غیر اون حمید ک گفتم
خیلی رو مخم بود و ازش بدم میامد و میاد هنوز ) ، مرکز و عمو جیمز ! البته 20 به بعد فروردین بود که
فعالیتمون تو مرکز شروع شد ، اول کنار عمو جیمز بودیم
به گزارش ایرنا محمدحسین شوشتری  در این باره گفت: «وزش این نوک تیز جریان هوا سبب کاهش دمای فضا طی روزهای چهارشنبه و پنجشنبه تا ۳ درجه درون استان تهرانخواهد شد.» این کارشناس سازمان هواشناسی اظهارداشت: «هرچند که فردا و پس فردا دمای محیط در استان تهران کاهش می یابد، ولی از اواخر روز پنجشنبه دمای محیط تو استان تهران مجددا قضیه افزایشی خواهد داشت.» به پیش بینی سازمان هواشناسی کشور طی دو روز آینده، بوسیله ویژه درون ساعات بعدازظهر و اوایل شب، شاه
چند روز پیش بود.آره.داشتم با خودم میگفتم چقدر بعضیا (از اقوام و نزدیکان) الکی حساسن رو بچه هاشون.اینجا نبرش.اینکارو نکنه.اینو نخوره.بیرون نره که مریض نشه.خودم کارم درسته(گفتگوی ذهنیه دیگه!) که یه ذره هم از این حساسیتا ندارم و بچه هامم هیچ طورشون نمیشه.اصن آخرین بار یادم نیست کی بردمشون دکتر و خیلی هم دیر به دیر مریض میشن.اگرم مریض شدن دیگه خودم رو نمیکشم.بچه اس دیگه.دوره اش بگذره خوب میشه.(حالا میم دقیقا برعکس من فک میکنه).
خلاصه از اونجایی که ای
✓تا حالا شده فکر کنیم که چه قدر مادر و پدرمون رو دوست داریم؟تا حالا شده از خودمون بپرسیم آیا مادر و پدرمون از ما راضین؟تا حالا شده دستشون رو ببوسیم و ازشون تشکر کنیم و بهشون بگیم که چه قدر دوستشون داریم؟تا حالا شده از خودمون بپرسیم چه کار کنیم تا از ما راضی باشند؟تا حالا شده که فکر کنیم مادر و پدرمون زیبایی زندگیمونن؟تا حالا شده؟از همین جا به مادر و پدر عزیزم می گم:
مادر و پدر عزیزم،با تمام وجودم و از اعماق قلبم دوستتون دارم.امیدوارم تا حالا
 
طبق قرار یک سال و یک ماه پیش باید میومدم و میگفتم یوووهو من از پس همه چی بر اومدم ولی خب ایضاً همه چی هم از دماغ ما دراومد. سال 98 برای من سال پر استرس و مهمی بود، سالی که ازش میترسیدم، از اینکه نتونم، نشه و تهش برام پشیمونی باشه. برام به شدت سال سینوسی بود، پر از حس های خوب و حس های بد، پر از خنده و گریه. 98 مهم ترین سال زندگی من بود، یه نقطه عطف و یه شروع برای تصمیم های بزرگ. حتما یه روز برای نوه هام تعریف میکنم سالی که از استرس آزمون جامع لبریز بود
هوالرئوف الرحیم
یه دونه کیک 6 نفره خریدیم مثل هر سال رفتیم خونه مامان تولدشونو تبریک بگیم.
جلو در که رسیدیم دیدیم نفر شماره ی یک هم اونجاست. قیافه مو برای رضا کج و راست کردم و رضا گفت عیب نداره بیا حالا.
رفتیم تو و دوساعتی طول کشید تا چایی حاضر شد و تولد تولد. اون گذشت رسیدیم به بخش برش کیک. من به امید یه برش گنده ی کیک رفته بودم. حتی قهوه هم با خودم برده بود. یه برش چیپسی و نازک بهم کیک دادن در حد 3 تا چنگال. :(  بعد که به تکه های آخر کیک امید بسته بود
رز قرمز
روی پله های حیاط نشسته بود و به گلهای ریز و درشت باغچه نگاه میکرد.
آفتاب دم ظهر نمیذاشت عطر یاس توی حیاط خونه بپیچه و دخترک با عطرش مست بشه.
چندتا از برگهای گلدون شمعدونی زردو پلاسیده شده بودند و باید چیده می شدند.
خاک کاکتوسها کامل خشک شده بود و نیاز به آب داشت.
حیاط خونه باید حسابی آب و جارو میشد و کلی کار دیگه که دل و دماغ انجامش رو نداشت.
زانوهاش رو بغل گرفت و سرش رو چسبوند به دیوار .جوری که فکر میکردی همه غمهای دنیا رو داره.
صدای دعوای
بسم الله الرحمن الرحیم ./

همه‌کس‌ کشیده محمل به جناب‌ کبریایت
 
من و خجلت سجودی‌که نریخت‌گل به پایت
 
نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم
به‌کجا برم سری راکه نکرده‌ام فدایت 
 نشود خمار شبنم می جام انفعالم 
 چو سحر چه مغز چیند سر خالی از هوایت 
 طرب بهار امکان به چه حسرتم فریبد 
 به بر خیال دارم‌ گل رنگی از قبایت 
 هوس دماغ شاهی چه خیال دارد اینجا 
 به فلک فرو نیاید سرکاسهٔ گدایت 
 به بهار نکته سازم ز بهشت بی‌نیازم 
 چمن‌آفرین نازم به ت
هوالرئوف الرحیم
مهسا دیوار خاطره ش رو جمع کرد و رفت پی سرنوشتش و من رو برددددد به اسفند 92. 
باید اتاق رو به مامان تحویل می دادم.
فکر کنم ده روز به عید بود. جعبه ی خاطره ها رو باز کردم. کتابهای مدرسه. دفترهای خاطرات. داستانهای شر و ور. اسباب و وسیله های مسخره که یادگاری از یک روز یا یک اتفاق بودن... جمع و جورشون کردم. لباسهای کمدم رو به کل در آوردم و تو چمدونم ریختم. کلی رو گذاشتم کنار و رد کردم. و و و و و
خیلی زار زدم. از زار زدنم و دماغ گنده م ریحانه چ
به نظرم بدترین ویژگی انسان این هست که عادت میکند
به همه چیز 
به هر شرایطی
و از بین این بدترین عادت، به گفته بزرگی بدترین نوعش عادت کردن به ظلم هست
و حالا ما داریم عادت می کنیم به کرونا
یعنی الان اون چیزی که برامون سخت و دلتنگ کننده هست قرنطینه هست بیشتر تا فکر کردن به خود ویروس بوق
تو دو هفته اول همه دنبال آمار و ارقام بودند تو کل کشور، به تفکیک شهرها، کل دنیا، به تفکیک کشورها و شهرهای پرمخاطره تر اون کشورها
دنبال اقدامات کشورهای مختلف بودند
گفت: مگر ترامپ بلافاصله بعد از شروع آشوب‌های اخیر، رسماً از آن حمایت نکرد؟! و مگر اعلام نکرد که آمریکا نیازهای آشوبگران را تامین می‌کند؟!گفتم: بر منکرش لعنت! مایک پمپئو وزیر خارجه ترامپ هم با صراحت از اراذل و اوباش اجاره‌ای حمایت کرد و کنت تیمر‌من، عضو سابق سیا و مسئول کنونی موسسه آمریکایی NED هم اعتراف کرد که سازمان سیا علاوه‌بر نیازهای نرم‌افزاری آشوبگران، نیازهای سخت‌افزاری آنها را هم تامین کرده است.گفت: ولی دیروز ترامپ در کنفرانس خب
سلام 
نظرات در مورد چهره من به دو دسته تقسیم می شود :
دسته اول کسانی هستند که می‌گویند تو زشت است. عموما خودشان یا خیلی چهره زیبایی دارند یا متوسط به هر حال خودشان را از من بهتر و زیبا تر می بیند.ممکن است این را به شوخی بگویند و گاهی هم بحث جدی و گاهی هم مانند یک فحش گاهی واژه های بی ادبانه به کار می برند گاهی هم خیلی محترمانه می‌گویند تو چهره خوبی نداری.مثلا صورت لاغری داری چشمانت خوشرنگ نیست ؛دماغ بزرگی داری و موهایت فرفری نیست ،رنگ پوستت
چند ساله بودم؟ یادم نیست؛ کجا بودم؟ یادم نیست ؛ چه کسی بود؟ حتی این یکی را هم یادم نیست!
حالا که بهتر فکر می‌کنم می‌بینم هیچ کدام از جزئیات بالا مهم هم نبود که یادم بماند، مهم آن تک جمله‌ای بود که وسط صحبت‌ کردنش ناگهانی و بی‌هوا گفت 《دماغت کجه؟》 ، به معنای واقعی کلمه " کُپ " کردم، آنقدر غیرمنتظره بود که زبانم بند آمده بود!
_دماغم؟ نه!
_چرا دماغت یه ذره کجه! صدات هم تو دماغیه!
_صدام؟ اره انحراف بینی دارم احتمالا برای همینه!
نیم ساعت بعد در خانه
وایولت عزیزم
احتمالا این را نمی خوانی
ولی این پست را فقط برای این زدم که بگویم دلگفته ای نوشته بودم از حال این هفته ام، که به قول دوستی مثل پنیر ایتالیایی سوراخ سوراخ بود و یکی در میان تعطیل. مقصد این دلگفته، تو بودی، ولی به دلایلی پاک شد، دلایلی مثل سرعت پایین تبلت داغانم یکی از آنهاست. کلی هم اعصابم را خورد کرد. انگار احساساتم را دادم دست یکی و او جلوی خودم با فیگوری انیمه گونه پرتش کرد توی اشغالی.
الان که این را می نویسم، خوشحالم که تبلتم هن
چند روز پیش بود.آره.داشتم با خودم میگفتم چقدر بعضیا (از اقوام و نزدیکان) الکی حساسن رو بچه هاشون.اینجا نبرش.اینکارو نکنه.اینو نخوره.بیرون نره که مریض نشه.خودم کارم درسته(گفتگوی ذهنیه دیگه!) که یه ذره هم از این حساسیتا ندارم و بچه هامم هیچ طورشون نمیشه.اصن آخرین بار یادم نیست کی بردمشون دکتر و خیلی هم دیر به دیر مریض میشن.اگرم مریض شدن دیگه خودم رو نمیکشم.بچه اس دیگه.دوره اش بگذره خوب میشه.(حالا میم دقیقا برعکس من فک میکنه).
خلاصه از اونجایی که ای
_انقدر خوشم اومده از این چالشی ک تو بیان راه افتاده که وسوسه شدم بنویسم منم...حدود ۴ یا ۵  تا خوندم امشب و ازش خوشم اومد ...!امشب که بیخوابم بنویسم بماند به یادگار ...!
×به نام خدا 
فاطمه عزیزم !سلام ...
چند وقت پیش انشایی نوشتی با موضوع نامه ای به آینده ام ...
به طرز خارق العاده ای آن نامه الان با دفتر انشایت در دست من است ...من آینده ات هستم!
باید بگویم متاسفانه همه چیز آنطور که پیش بینی کرده ای پیش نرفته‌...اولش اینکه تو معلم ادبیات نشدی...اما اگر خدا
مادرم که کلا کلا بیخیال شده و میگه فقط دعا میکنم برات و هر چی بهش میگم انگار نه انگار که احساس مسئولیتی کنه و اینور اونور برام کسی پیدا کنه.
عین خیالش نیست، دوست داره صبح تا شب لم بده جلو تلویزیون و سریال ببینه و به دعا اکتفا کنه!
از دوستام هم دیگه کسی نیست که بتونم ازش بخوام کسی رو بهم معرفی کنه...
نمیدونم دیگه باید به کجا سر بزنم، اصلا دیگه دل و دماغی برام نمونده، اینجوری ازدواج کردن چه فایده ای داره!
اون موردی هم که خودم باهاش آشنا شدم و گاهی ح
پارسال مثل این روزا اولین کاری که کردم کندن موهای دماغم بود. منظورم همکارم یا طبقه شیشی‌ها یا حتی پسره‌ی چندش سوپرمارکتی نیست. از همونا که واقعا تو دماغ زندگی میکنن حرف میزنم. موی واقعی. این کارو کردم و حتی نمیدونم چرا. ولی فهمیدم یه دماغ هم میتونه به اون صافی و نرمی باشه. بنظرم دیگه کافیه. حالا میتونین دماغ و سوراخش رو از تصورتون بزنید کنار.دومین کار راضی کردن مامانم بود برای کاری که به شدت مخالفش بود. زمان خوبی برای پست و استوری گذاشتن و نال
سر سفره داشتن درمورد سیبیل گذاشتن و سبیل زدن و اینا حرف میزدن که بعضی مردا میاد به بعضیا نه و چقدر تغییر میکنن وقتی بعد یه مدت سبیلشونو میزنن.انقدر حرف زدن درمورد این موضوع منم یهو دلم خواست سبیل بزارم:/.بهم میاد ینی؟؟؟!

امشبم فهمیدم من یه وقتایی چقدر گرسنه میشم:/ سه تا بشقاب غدا خوردم.حالا دیگه اخراش بود مردا بلند شده بودن مامانا داشتن راجب بزرگ کردن بچه هاشون حرف میزدن و من همونجا بود که فهمیدم چقدر کودکی دردناکی داشتم و از اینکه الان زندم ک
هر کسی در زندگی قطعا دچار اشتباه شده و یا خواهد شد که دعا می کنم اگر اشتباهی هم قراره در آینده رخ بده یک طرفش خدا باشه نه بنده خدا ( الهی آمین ) چون خدا خیلی مهربون هست و بدون هیچ چشم داشتی حتی با اهدای خیر و نیکی توی زندگیت مهر تاییدی بر بخشیده شدنت می زنه ..
این که آدمی مرام و معرفت داشته باشه که سر خم کنه و اشتباهش رو بپذیره و بخاطرش عذرخواهی هم کنه جای شکر داره که با تاکید مجدد امیدوارم سرتون همیشه جلو خدا کج باشه نه بنده خدا !!
اما بهرحال دست تق
16دی1398امشب من تو بابا به اتفاق آقا جونا با قطار ساعت11 برای باز دوم راهی مشهد شدیم ،چه حس خوبیه وقتی آقا هم ما رو بی هوا دعوت میکنه!آدم حال و هوای دلش خوب میشه،اون شب تو قطار خیلی خوب بود و راحت به مقصد رسیدم با این تفاوت که تو رو تخت بودی و منم کف قطار یه عالمه رخت پهن کردم و تخت خوابیدم و تو گاهی غل میخوردی که بیوفتی یا من یا بابا میگرفتیمت،خلاصه خیلی خوب بود صبح روز17 رسیدیم و عصرشم عزیز جونا اومدن و به اتفاق هم همگی قبل از شام رفتیم آتلیه نزدیک
به ما وعده‌ی بهشت روی زمین داده بودند، راست گفتند، بردند، همه‌ی ما را بهشت زهرا بردند. عده‌ای از مردم توی کرمان زیر دست و پا له شدند، قفس‌های سینه‌شان باز، نفس‌هایشان باد هوا شدند. اگر آقا محمد خان چشم‌ها را توی کرمان کور می‌کرد این بار چشمان کور، آدم‌ها را توی کرمان ترور کور می‌کردند. منادی صدا می‌زد بی آن که خونی از دماغ کسی ریخته شود انتقام سخت از عربستان و حادثه‌ی مِنا گرفته شد. عده‌ای از مردم توی آسمان پر پر شدند، این بار هوا بود،
نشسته بودیم روی ارابه‌ی خالی سانتا که سلفی بگیریم. یک آقایی اون اطراف بود آمد جلو و پیشنهاد داد که عکس بگیره، و این شد که من و صابر با نیش تا بناگوش باز، زل زدیم به دوربین و گفتیم cheeeeese!
بعدتر وقتی خواستم عکس را بگذارم اینستاگرام کمی مکث کردم و به این فکر کردم که چقدر ظاهر و باطنش فرق دارد... در ظاهر یک خانواده شرقی خندان و شاد می‌بینید در غرب اروپا، در آخرین شب Royal Christmas Fair، تعطیلات، جشن، کریسمس، رفاه، برق شادی، نور، خوشبختی...
در باطن یک خانوا
ارنج هایش را ستون میز و کف دستهایش را تکیه گاه لپ های گل انداخته اش کرده بود انگشت هایش از کناره ی گوش هایش به جنگل موهایش خزیده بودند هر از چند گاهی دسته ی موی نا همسانی به دور انان میپیچید و رها میشد موهای پرکلاغی اش به حدی چرب بودند که از  وقتی زیر افتاب راه میرفت سرش قدیس وار می درخشید جریان جاری احساسات در قلبش از چشمان ریز سیاه و گود رفته اش نشت میکرد اگر زیاد به او دقیق میشدی می توانستی لحظه به لحظه ی افکارش را بخوانی هرچند فکر بدرد بخو
 
  جسد را با خود به انبار بردند. برادر کوچک که خشم خود را فرو می خورد ابتدا خواست روی میزکار وسط انباری جسد را دراز کند، اما کار جدا کردن گوشت ها از استخوان برایش سخت می شد . می خواست همه گوشت تن جسد را سگ خور کند . طناب قطوری از جعبه ای چوبی بیرون آورد و به دست های جسد بست و آن را از تیرک چوبی سقف بالا کشید. گوشت چندانی به بدن جسد نبود. باید هرچه زودتر اندام بی استفاده را جدا می کرد و درون سطل بزرگی که کنار دستش بود می ریخت . لگن بزرگی را که زیر لاشه
سلام
علت حساسیت زیادی بعضی افراد به بوی غذاها چیه؟، کسی تجربه ای داره؟، یکی رو میشناسم صبح تا شب هر غذایی درست کنی و بوی هر غذایی از توی آشپزخونه بیاد هی میگه درها رو باز بذارید سرم درد گرفت از بوی غذا. 
میخوام بدونم که علتش چیه؟، پس چرا مثلا من تا این اندازه حساس نیستم؟، مشکل از کجاست و راه درمان چیه؟، این افراد خیلی حساسیت شون شدیده؟ و مدام میگن بوی غذا توی دماغ مونه.
مرتبط:
به خاطر یه حساسیت فصلی، مادر خواستگارم مانع ازدواج مون شده
حدود 5 سا
علیرضا بهم گفت حوصله ام را ندارد. من سنگینى دماغم را در آن لحظه بیش از همیشه احساس کردم. شب بعد با خواهرم دعواى بدى کردم و به هق هق گریه اى افتادم که ماه و برج میلاد دلشان برایم سوخت. به من گفتند بهانه براى تعلق مى شوند به جبران. عادت شیدا که بهم سرایت کرد، یعنى اینکه دسته نازکى از موهایم را هنگام ملال با ملال ببافم، به لحظه هایى که آدم تاب تحمل خودش را ندارد فکر کردم. لحظه هاى شبیه یه تابلوى زنگ زده روى ساختمانى نیمه بلند که چیز مهمى را تبلیغ نمى
 
دحتر بچه ها موجودات حساسی هستند که دوست دارند در دنیای تخیلشان عین دنیای واقعی زندگی کنند، آنها خود را همچون مادری تصور می کنند که فرزند خود را در آغوش می کشد، لباس می پوشاند، غذا می دهد، به مدرسه می برد و با او بازی می کند.حال داشتن یک عروسک دخترانه شبیه انسان که بتواند به راحتی با آن بازی کند، دست و پاهایش را تکان دهد می تواند بهترین هم بازی یک دختر بچه باشد.
خرید عروسک و فیگور
انواع مدل عروسکهای دخترانه در سایت آلیار موجود می باشد از جمل
سلام گوگولی های هویج بستنی! خوبین مخاطبای قشنگم؟ دماغ هاتون چاغه؟ خب خدارو شکر (با لحن خاله شادونه)
چالش مذکور: زندگی به سبک دخترم/پسرم.
همونطور که در خطوط ابتدایی این پست همایونی ما مشاهده میکنید، قراره در مورد کارهایی حرف بزنیم که فکر میکنیم میتونیم برای بچه اینده مون انجام بدیم. 
+ اینجانب در پایان پست تاکید کردم که چه قدر با زاد و ولد مخالفم و اصلا نمیخوام این مورد رو نشر بدم. منتها اگه تا الان نفهمیدین بذارین اینجوری بگم که ( صدایش را یوا
کیبوردمو عوض کردم. اون کیبورد داغونه رو گذاشتم که مال گوگله. چون این امکان رو داره که بک گراند بذاری براش و من یکی از بک گراند های فضاییمو گذاشتم و سوتی های تایپی آینده و حال و سرعت کند تایپ رو فدای یک تار موی منظره شگفت انگیز و جنون آور فضا می کنم و امشب که فردا شد آرزو می کنم که وقتی مردیم اختیار کنیم که بهشت و جهنممون کجا باشه. من جهنمم رو ونوس انتخاب کردم. ترجیح میدم توی یه جهنم با شکوه و دلفریب بسوزم.
از فرجه امتحانات بیزارم بیزار. 
دلم میخوا
الآن که این ها را مینویسم نهارم را خورده ام و مسواک زده ام؛ نشسته ام پشت لپتاپم تا غذایم کمی هضم شود تا به حمام روم و پشمهای پایم را شیو کنم تا برای خودم خانمی بشوم. بلاهای زیادی این چند وقت بر سر من آمده است. اولین آن این است که آنیتا، همان دختررویاها که کابوس با عظمتی بود در حد نان، شروع کرد مرا نادید گرفتن و با یک پسری دماغ گنده، دماغ گنده تر ا من، رل زد. البته هیچ سند و مدرک موثقی موجود نیست که ثابت کند آن دو با هم هستند، ولی وقتی جفتشان را در ی
"شمس تبریزی گوید: اگر سخنی را شنیدید و به دلتان نشست، بدانید که آن سخن حق است و به دنبال آن بروید، پس بر این باور باشیم که: متبرکند انسان های اندک شماری که پیوسته در روح دیگران جاری هستند و آدمی را از روزمرگی به روز سبزی می برند. - شمس تبریزی
تو دو تن هستی، یکی بیدار در ظلمت و دیگری، خفته در نور!  یادمان نرود، در دفتر دیکته فردایمان بنویسیم: باید انسان بودن، پاک بودن ،مسئول بودن و در اندیشه سرنوشت دیگران بودن وظیفه نباشد، بلکه صفت آدمی باشد!"
برگ
1. بین 36 نفر 33 شدم. زیبا نیست؟ افتخار نمی کنید بهم؟
2. نمی دونم باز خودمو تو خواب به کدوم در و دیواری کوبوندم که مچم ترکیده. نمی تونم تکونش بدم :| با باند هم بستمش تاثیری نداشت.
3. دیگه داره حالم از کلاس زبان بهم می خوره. 
4. یه اتفاقی برای یکی از آشناهای دورمون افتاده، نمی تونم بگم اما بیشتر از هروقتی به این نتیجه رسیدم که "اصلا آدم نیستیم، کثافت دنیا رو برداشته."
5. باورتون میشه بعد از یک ماه بالاخره بعد از ظهر خوابم برد. فک کن از خواب پاشی بری کلاس زب
امروز آخرین روز 98 هست و خب فکرکنم اکثرمون دل و دماغ وارد شدن 
به سال جدیدو نداریم اما بیایم راجب سال98 چطور گذشت حرف بزنیم
تواین سال روزای سختی رو پشت سر گذروندم با تمام خوبی و بدی هاش
گذشتت...
بیایم اصلا راجب اتفاقای ناگوار و بد حرف نزنیم و ازروزای خوبمون بگیم
قرارنیست همیشه از اتفاقاتی که باعث صدممون شده بیایم بگیم..بیایم با صحبت
راجب اتفاقای خوب و مثبت حالمون خوب و خوب تر کنیم تا سالجدید رو باخلق و خوی و حال خوب بگذرونیم
اگه بخوام از دید مثبت
سلام
اینکه چند وقت نمی‌نویسم دلیلش اینه که انرژی‌ای برام نمونده واقعاً، این طولانی شدن پروسه ویزا دل و دماغ برام نذاشته.
خیلی وقتی برام نمونده هنوز ویزام نیومده، هیچ کاریم رو انجام ندادم 
تنها نیستم، 4نفر از آوریل، 2 نفر از می، و بیست و چند نفر از جون میشناسم که هنوز هیچ خبری از ویزاشون نیست.
چند وقت پیش یه ایمیل زدم و گفتم دارم دیوونه میشم حداقل بگید به این ترم میرسم یا نه؟ گفتن میدونیم سخته ولی کاریش نمیشه کرد، رفتی بک گراند چک و نمیتونیم ز
دوست ندارم آمدنت را مرور کنم، سخت است برایم بازگو کردن عبورت از تدبیر و حتی امید، مهم تر از دیروزی که گذشت و فردایی که معلوم نیست با چه شکلی بیاید الانِ من است.
 
 
تو مرزها را شکافتی و در دل دنیا خودت را جا دادی. وارد کشورم شدی، رسیدی به شهرم، الانِ من را تحت تاثیر قرار دادی، غمگینم کردی. به خودت نبال برای درگیر کردنمان، بال و پَری که هم نوعانم به تو دادند بزرگت کرد، بال و پَری به نام بی توجهی، بی دقتی و شوخی گرفتن های احمقانه.
 
 
کرونای نامهرب
دیروز بعد از مدتها که همه دور هم جمع شدیم، خواهری که یه کم از من بزرگتره تا منو دید یهو هجوم آورد سمت منو همونطور که لُپهاش به اینور و اونور پرتاپ میشدن گفت: سلاااااااااااااااام داداااااااااااش! منم همینطوری سرد و یخ گفتم خوب حالا . سلام. نخوری به جایی.
رسید به من و دو تا دستشو آورد بالا که منو در آغوشش بگیره که یهو گارد گرفتم. 
گفت چته؟
 گفتم تو چته؟
گفت دلم تنگ شده میخوام ببوسمت. 
گفتم منو ببوسی دلت باز نمیشه برو اونور. 
دیدم کوتاه بیا نیست به
سلام دوستان
من چند ماهی میشه که نامزد کردم و هیچ مشکلی هم با نامزدم نداریم. فقط یه چیزی هست که در ذهن خودمه و آزارم میده. این که حس می کنم نکنه نامزدم در ذهنش من رو با زن دیگه ای مقایسه کنه، نکنه بگه فلانی این خصوصیت رو داره ولی خانوم من نداره، نکنه تو ذهنش من چیزی کم داشته باشم ولی به روم نیاره. 
میدونم این از حساسیت و کمبود اعتماد به نفس خودم نشأت می گیره ولی خب خیلی آزارم میده، تا حالا همچین چیزی ندیدم ازش، ولی فقط یکی دو بار یه چیزهایی درباره
«سرور محمد فیاض» شهردار منطقه۱۸هدف از اجرای این عملیات را جمع آوری آب های سطحی و تسهیل تو تردد افزار نقلیه عبوری و شهروندان به هنگام باران نزولات فلکی نشانی کرد و افزود: «کلیات متخصص اجرای این طرح تمامیت بر مبنای اجرای پروژه جمع آوری آب های سطحی حوزه آبریز شمال منطقه به مساحت ۱۸۸هکتار و ارجاع آن به کانال آب سجاد تهیه و تدوین شده که پس از اتمام، معضل عدم کشش نهرها و آبگرفتگی بخش متناسب توجهی از منطقه۱۸برطرف خواهد شد.» وی افزود: «این پروژه مه
پینوکیوی عزیز
راستش را بخواهی اولین نفری نبودی که در کنکاش مغزم برای پیدا کردن کسی که مورد خطاب نامه ام قرار میگیرد انتخاب شدی..
اما اقتضای این روزها
آدم ها
آدم هایی با جلد زیبای انسانیت و درونی مثل روباه مکار و گربه نره باعث انتخابت شد
خوب میشناسیشان نه؟
چند بار فریبشان را خوردی؟
الان با شنیدن نامشان چه حسی پیدا میکنی؟

 ببینم..حال و روز دماغت چطور است..
بزرگ و بزرگ تر میشود؟
به شغل شریف دروغگویی مشغولی هنوز؟؟
شیرین ترین لحظه برای من وقتی تما
پسره ی بیشعور ۱ میلیون میده یه تیشرت و جین ...چند ۱۰۰ هزار تومن میده پول آرایشگاه و صاف کردن موهاش  احمق...دماغ عمل کردنشووو  اونم پیش یکی از دکترای شاخ کشوووورو که دیگه نگممممم...
بعد به من میگه کتاب ۲۸ تومنی فقهو بدم بهش ...شب امتحانی
مامانشو میفرسته اتاق منو بگرده...خداااااایااااااااا...
و وقتی به مامانه میگم این کتابو ندارم...
میگه بگرد‌...بگرد هست ...!
حاااالموووو بهم میزنه...
از دنیا، فقط آسمون خدا رو نداره هااااا...
اه...
بدم میاد از اینطور ادما...

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها