نتایج جستجو برای عبارت :

دلتنگم

تو کجایی 
تویی که دلت برای منی که دلتنگم نمی گیرد 
کجایی ببینی که خسته ام از نبودنت ، از نداشتنت
تو یک رویایی 
وجود نداری
مرا باش دارم برای خیالاتم می نویسم
می بینی این یعنی جنون
وای به حال این که واقعا بودی !
می دانی چه چیزی مرا شیفته ی تو می کند 
غرورت!
این که به هیچ دختری نگاه نمی کنی 
این که قلبی پر مهر داری و فقط مرا دوست داری 
دلم برایت تنگ شده
کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خبرم اگر گرفتی
هنوز هم آنجایم
در کنار کلبه ی تنها،لای جنگل های پیر
وکمی بی ذوقم
فقط اندک هنری دارم در جذب نگاهی 
واحساس لطیفی دارم گاه به گاهی
من یک هنرمندم
می سرایم شعری آمیخته با عشق
تا که از ذوق لطیفی که در آن پنهان است
گریه ی کودکی کهنه شود
راستی
روزگارم می دانی که چه دلتنگ است!
من یک هنرمندم 
درد من تنهایی است
وکمی دلتنگم
به بلندای درختان همیشه سبز سوگند
درد من گمشده است
در هر نفس عشق که از پنجره بیرون می رفت!
شاعر : عینک
خبرم اگر گرفتی
هنوز هم آنجایم
در کنار کلبه ی تنها،لای جنگل های پیر
وکمی بی ذوقم
فقط اندک هنری دارم در جذب نگاهی 
واحساس لطیفی دارم گاه به گاهی
من یک هنرمندم
می سرایم شعری آمیخته با عشق
تا که از ذوق لطیفی که در آن پنهان است
گریه ی کودکی کهنه شود
راستی
روزگارم می دانی که چه دلتنگ است!
من یک هنرمندم 
درد من تنهایی است
وکمی دلتنگم
به بلندای درختان همیشه سبز سوگند
درد من گمشده است
در هر نفس عشق که از پنجره بیرون می رفت!
شاعر : عیسی کیانی کری
دلم برای تخت خوابم  برای صدای بادی که به پنجره اتاقم میخورد و من را یاد آلمان می انداخت، تنگ شده است. دلم برای پنجره اتاقم که میتوانستم نور چراغ های دور دست را از آنجا ببینم و به یاد شبهای آرام اروپا بیوفتم  تنگ شده است. برای تمام کتابهای کتابخانه ام و برای تمام آن لحظاتی که میتوانستم در تنهایی های خودم در مورد آینده ام رویاپردازی کنم و تصمیمات بزرگ بگیرم، دلتنگم.
برای تمام آن روزها دلتنگم. .. 
خبرم اگر گرفتی
هنوز هم آنجایم
در کنار کلبه ی تنها،لای جنگل های پیر
وکمی بی ذوقم
فقط اندک هنری دارم در جذب نگاهی 
واحساس لطیفی دارم گاه به گاهی
من یک هنرمندم
می سرایم شعری آمیخته با عشق
تا که از ذوق لطیفی که در آن پنهان است
گریه ی کودکی کهنه شود
راستی
روزگارم می دانی که چه دلتنگ است!
من یک هنرمندم 
درد من تنهایی است
وکمی دلتنگم
به بلندای درختان همیشه سبز سوگند
درد من گمشده است
در هر نفس عشق که از پنجره بیرون می رفت!
 
 
شاعر : عیسی کیانی کری ملقب ب
دلتنگم و درمانی در راه نیست.               
مثل برفی که دلتنگ تابستانیست
اسفندی که دلتنگ بهاریست
خورشیدی که دلتنگ شبیست 
دلتنگم...
این روز ها خانه صدای پاهایت را کم دارد 
این شبها نمیایی تا کیفت را از دستت بگیرم در آغوش بگیرمت تا همه خستگی هایت از تنت برود 
این روز ها نیستی تا دستانم را بگیری و ساعت ها با هم راه برویم و به قول خودت کمی پدر و دختری با هم گپی بزنیم 
پدر
اولین و آخرین عشق و قهرمان زندگی من اگر میدانستی چقدر  دلتنگتم حتی ثانیه ای صدای
امشب در پاکت می نویسم:
سه روزی از پایان طراحی بیمارستان کوچک شهر می گذرد، حال کمی خسته و دلتنگم ...
9360 متر طراحی، واقعا رمق هر معماری را می کُشد ...
دلتنگم از ندیدن یارِ شیرینم ... به شدت، به شدت و به شدت ...
ناراحتم؛ از اتفاقات عجیب و غریب اخیر جهان، از شهادت سردار عزیز و بزرگی چون قاسم سلیمانی
تا سقوط هواپیمای حامل نخبگان ایرانی ...
از طرفی مشکلات اقتصادی شدید و نبود ارتباطات سالم با جهان، عمیقا مردم به را به سختی کشانده ..
حالاهم که خبر از شیوع بیما
دلتنگم. دلتنگم و شاید این اقتضای زمان است. او نیست، و کتابش در دستم است. هیچ نسیمی نمی‌بینم. اتاق گرفته است. رایحهٔ غمی اتاق را گرفته است. کاغذ، سفید، اما قلم یار نیست. آخر اشک، مرکّب نمی‌شود. بوی نم می‌آید. پرده را کنار می‌زنم، پاییز پشت پنجره پیداست: وزشی زرد. آیا پنجره را بگشایم؟ پنجره را بگشایم تا- همانگونه که استحقاقش را دارم-  بوی پاییز بگیرم؟
هرگز نمی‌ترسم. برگریزان من، پیش از درخت‌ها آغازیده. مدت‌هاست نیمه عریانم. هیچگاه بهار را به خ
از صبح وردش شده:
یاحسین غریب مادر،تویی ارباب دل من
...
یه آه از عمق وجودش میکشه و نجواگونه میگه:
دلمون برا اماممون تنگ شده. میشه باز بریم کربلا؟
منم دلتنگم آقا!
اما شما به دل کربلایی کوچولو نگاه کنید
راس میگه دلتنگه حق داره بنده خدا
او به زودی از زندگی من بیرون می رود و من از همین لحظه دلتنگم. احتمالا به محض اولین دیدار ما بعد از بازگشت از سفرش. عکسش را نگاه می کنم و تازه درک میکنم حس و حال شاعرانه عاشقانه ای را که مدت ها بود اینجا و آنجا می خواندم و درک واضحی از آن نداشتم؛
خب به نوعی حس شکست است. اینکه فکر کنی قرار است یک عمر یک چهره را پیش رویت ببینی و احتمالا به زودی تمام خط و خطوطش را از بری... بعد ناگهان ببینی تمام شد. حتی اگر خودت تمامش کنی. آدم دلش برای تصوراتش هم حتی تن
حال که تمام شده است
حال که بیرون آمدم از این تکرار تکراری
دلتنگ ابتدایش هستم
آن روزهای سخت
آمدن تو
شروع کار
نفرین هایی به زندگی
اما دلخوش به بودن تو
حتی روزهای رفتنت
حتی روزهای سخت تر
دلتنگم
کاش میشد همیشه در آن حلقه تکرار میماندم...
ای کاش ...
یادت نره دختر خونه
مهلت موندنت، مهلتمونه
اگه یه شب بی محلی کنی
شاید خدا داداشت و به صبح نرسونه
-شایع
پ ن: از یه بلاگر یه کتاب هدیه گرفتم . (به مناسبت تولدم) و برام جالب بود که مطمئن نبود از کتاب خوشم میاد کلا یا نه . 
پ ن: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
پ ن: آی ام آیرون من (اون لحظه آخر البته)
پ ن: 
پ ن:
او به زودی از زندگی من بیرون می رود و من از همین لحظه دلتنگم. احتمالا به محض اولین دیدار ما بعد از بازگشت از سفرش. عکسش را نگاه می کنم و تازه درک میکنم حس و حال شاعرانه عاشقانه ای را که مدت ها بود اینجا و آنجا می خواندم و درک واضحی از آن نداشتم؛
خب به نوعی حس شکست است. اینکه فکر کنی قرار است یک عمر یک چهره را پیش رویت ببینی و احتمالا به زودی تمام خط و خطوطش را از بری... بعد ناگهان ببینی تمام شد. حتی اگر خودت تمامش کنی. آدم دلش برای تصوراتش هم حتی تن
دلتنگم
برای فصلی که دیگر هرگز تکرار نخواهد شُد
برای حرفهای ساده
ی دِلِ یک عاشق
که نیاز به توضیح و تفاسیرِ طولانی برای اثباتِ عشق نباشد
برای آدمی که اثبات نخواهد؛
اثبات کند
؛
مُعجزه کند از عِشق
برای فصلی از آدمهایی که بی منت خوب بودند
برای همه ی اینهایی که نمیدانم آیا واقعا روزی و روزگاری بوده یا نه
فقط همه ی ما اینها را به گذشته های دور
..
نسبت میدهیم
دلتنگم
برای عشق
که با آن عظمت
با آن قَدَر و 
آن همه بی تکرار بودن..
نبودنش تکرارِ ازلی ست
که بود
دلتنگم... دلم تنگ شده برای عاشقانه نویسی... کاش کسی عاشقانه می نوشت... کاش نوشته ای مرا به وجد می آورد... کاش تپش قلب می گرفتم برای خواندن متنی... دلم عاشقی کردن می خواهد در این روزهای اسفند ماه... دلم حال خوش می خواهد... آخرین بار چه موقع گفتم دوستت دارم؟؟؟" دوستت دارم" گفتن یادم رفته است...
غریبی و اسیری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار*
 
آخ امان از یار وقتی به جای اینکه حوله پوشیده و از حمام دراومده قربون صدقه ش بری؛ میری سردخونه و کشو رو میکشن بیرون میگن بفرمایید؛ این هم یارِ شما. 
سعدی راست میگه که بی عمر زنده ام من؛ آخه واقعا روز فراق را که نهد در شمار عمر!
 چه فراقی هم! فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت...مثل قورت دادن خون و اسید...فراق یار تک تک ثانیه هاش مزه زهر میده و من ماههاست زهر میخورم و زنده ام هنوز. 
شب جای دلتنگیهای ساده ولی زیاد من را ندارد نمیدانم یا دلتنگیهایم مثل من بزرگ شده یا شب گنجایش ندارط سخته اینجور زندگی کردن خدایا مرا به دعاهای کمیل پنح شنبه های مسجد دانشگاه ببخش یااصلابه خاطر روضه های جان سوز آذری ببخش یا اصلا به خاطر این جمله اگر خسته جانی بگو "یا حسین"....دلتنگم برای این زندگی ساده 
 
پ ن:اینو چن وقت پیش نوشته بودم شاید اون موقع دلم بارانی بوده
شب جای دلتنگیهای ساده ولی زیاد من را ندارد نمیدانم یا دلتنگیهایم مثل من بزرگ شده یا شب گنجایش ندارد سخته اینجور زندگی کردن خدایا مرا به دعاهای کمیل پنج شنبه های مسجد دانشگاه ببخش یااصلابه خاطر روضه های جان سوز آذری ببخش یا اصلا به خاطر این جمله اگر خسته جانی بگو "یا حسین"....دلتنگم برای این زندگی ساده 
 
پ ن:اینو چن وقت پیش نوشته بودم شاید اون موقع دلم بارانی بوده
نوشت
"اولین صبحی که کنارت بیدار شدم رو یادمه، موهات توی دماغم بود....
....
......
.....
..تو تجربه ی شیرین منی. خواستم که بدونی"
دلم ضعف کرد واسش
ولی فقط نوشتم مشهدم
گفت نمیتونم برسونم خودمو
گفتم میدونم
.
.
اینجوری تحمل بقیه ی روزا سخت تر میشه
ما هرسال میومدیم مشهد. ولی این مشهد ردپای یه آشنا رو تو خودش داره
خیابوناش دلتنگم میکنه
مثل خیابونای ولیعصر
دلم نمیخواد غیر حرم جای دیگه ای باشم
دلم نمیخواد بهش فکر کنم
ولی نمیتونم
نمیتونم..
متن آهنگ فرصت رامین بی باک
نیستی شب و روزم خاطره بازی شدقلبت به این دوری چجوری راضی شددلتنگم و شب گرد تو هر خیابونیدلتنگ تر میشم روزای بارونیاشکایی که توو بارون گم میشهرو گونم یعنی به من برگردیعنی نمیتونم گرماتو کم دارهآغوشِ سرده من
ادامه مطلب
اولین منطقه ای که امام رضا(ع) در بدو ورود به ایران توی اون منطقه اقامت کردند و مِن باب تبرک، گونه به خاک گذاشتند و فرمودند: "روزگاری بر این خاک خواهد گذشت که مردانی از پارس برای دفاع از خاک خود در خون خود خواهند غلتید..."، جایی نبود جز، منطقه «جُلَمجو» که بعدها به «شلمچه» تغییر کرد... و چه با برکته این خاک به یمن قدوم مبارک امام رئوف...آقا دلتنگم...
کاش دعوتم کنی...
یه نگاهم کن.
فقط یه نگاه.
پ.ن : روایتِ پیش بینی امام، نقل به مضمون است، در صورتی که منبع
سلام
 خوبید؟ منم خوبم، امشب بعد مدت ها دلم هوایی وبلاگ های قدیمی و کرد من که زیاد سنی ندارم ییست سالمه ولی یادمه دوره ی راهنماییم چقدروبلاگ نویسی مد بود هرکی دلتنگ یکی می شد تو وبلاگش می نوشت امشب به چندتاوبلاگ قدیمی سر زدم یه چیزی بین همشون مشترک بودیه چیزی که منم دارم؛بغض، بغض تنها اشتراک وبلاگ نویس های عاشقانه است ماها نمی نویسیم که کسی بخونه می نویسیم که بغض خفمون نکنه. 
  سخت دلتنگم، بی خبری چه سخته، اینکه الان خوابی یا بیداری، حالت خوب
امیدی بر جماعت نیست، میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم
اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سر در گم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشن
دلم برای نوشتن تنگ میشه! بیشتر از نوشتن برای لحظه های مکث زندگی دلتنگم
دوست دارم بازم یه دفتری داشته باشم که خیلی بهم حس نوشتن بده و از دیدنش خوشحال بشم! راستی چه قدر شهر بدون اتوبوس ها دلگیر شده! البته شهر رو هم فقط توی فاصله ای که توی اسنپ نشستم می بینم! هیچ کجا مثل صندلی های اتوبوس برای تماشای یه شهر خوب نیست ...
 
آدم تا وقتی تنهاست لحظه ها انگار با تامل و زور می گذرن ، اما وقتی تنها نیستی انگار سوار هواپیما شده باشی! همه چیز تند می گذره! 
تازه فهمیدم چقدر در اشتباه بودمهمیشه فکر می کردم تو یک قدم جلوتری
دیروز فهمیدم آن یک قدمی که عقب بودم مانع دیدن آغوش باز و قدم های پیوسته ات بود
الان که با هم در دریای افکار قدم میزنیم رد 9 قدم از تو را جلوتر از خود میبینم
یقین دارم آنقدر صبور نبودی تا منتظر آن یک قدم از سوی من باشی و آن را نیز خودت برداشتی*
+
شب میلاد فکر کردم فقط من دلتنگم
توی معراج به خیال اینکه تنها خواهم بود نشستم اما سرشار از خاطرات شهدا و امام رضا شد در کنار جمع کوچکی که به
سلام
دختر 22 ساله ای هستم که چند وقت پیش پسری در دانشگاه بهم ابراز علاقه کرد و ازم خواست هم دیگه رو بیشتر ببینیم و منم قبول نکردم، بعد مجددا اصرار کردن و بازم قبول نکردم و بعد از ادعای خستگی و افسردگی و این ها، قرار شد در حد یه هم دانشگاهی با هم ارتباط داشته باشیم و صرفا مجازی و در مورد مسائل معمولی اونم نه همیشه بلکه گاهی.
تقریبا چهار ماه میگذشت تا اینکه متوجه شدم ایشون مدام فاز اینکه با هم دوست بشیم و مسائل این چنینی رو مطرح کردن ولی کاملا غیر
سلام
 خوبید؟ منم خوبم، امشب بعد مدت ها دلم هوایی وبلاگ های قدیمی و کرد من که زیاد سنی ندارم ییست سالمه ولی یادمه دوره ی راهنماییم چقدروبلاگ نویسی مد بود هرکی دلتنگ یکی می شد تو وبلاگش می نوشت امشب به چندتاوبلاگ قدیمی سر زدم یه چیزی بین همشون مشترک بودیه چیزی که منم دارم؛بغض، بغض تنها اشتراک وبلاگ نویس های عاشقانه است ماها نمی نویسیم که کسی بخونه می نویسیم که بغض خفمون نکنه. 
  سخت دلتنگم، بی خبری چه سخته، اینکه الان خوابی یا بیداری، حالت خوب
این روزها به شدت دلتنگم. دلتنگ بوی آدم‌ها (چطور بی اینکه یک غول آدم‌خوار به نظر برسم این جمله را بگویم؟) و دلتنگ رنگ‌هایی که از ست کردن لباس‌های بهاره به چشم می‌رسند. بسیار دلتنگ گرمای جمع دوستانه‌مان با محمد و عرفان و نگار و یاسی و جواد و طاها هستم و بسیار دلتنگ خواندن با گیتار عرفان یا پیانوی طاها و بسیار دلتنگ خنده‌های متین.
گذشته از تمام دلبستگی‌ها و دلتنگی‌ها، بیش از هر چیز دستان رنده‌ایَم سوگوار لمس نرمی دستانش است و بازوهایم سوگو
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جان هم
اگر چه زهر می ریزیم توی استکان هم
همه با یک زبان مشترک از درد می نالیم
ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبان هم
هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم
که گرد درد می پاشند مردم روی نان هم
بلاتکلیف پای تخته فکر زنگ بی تفریح
فقط پاپوش میدوزیم بر پای زیان هم
قلم موهای خیس از خون به جای رنگ روغن را
چه آسان می کشیم این روز ها بر آسمان هم
چه قانون عجیبی دارد این جنگ اساطیری
که شاد از مرگ سهرابیم بین هفت خان هم
برادر خوانده ایم
من از تاریکی می‌ترسم، همیشه می ترسیدم. از تنهایی در تاریکی خیلی بیشتر می‌ترسم و تخیلاتم این ترس را بیشتر می‌کند.
امشب در سکوت محض خوابگاه، تنهایی در تاریکی نشسته‌ام و فکر می‌کنم تاریکی و غم با حال بد و خاکستری بودنشان چراغی برای کشف درون هستند، برای کشف رازهای درون و تله‌های شخصی و این عجیب است، خیلی خیلی زیاد. هرچند امشب این تنهایی را نمی‌خواهم.
روی نیمکت قرمز وسط خوابگاه نشسته‌ام و سرما را عمیق‌تر حس می‌کنم و دلم می‌خواهد حرف بزنم ب
من از تاریکی می‌ترسم، همیشه می ترسیدم. از تنهایی در تاریکی خیلی بیشتر می‌ترسم و تخیلاتم این ترس را بیشتر می‌کند.
امشب در سکوت محض خوابگاه، تنهایی در تاریکی نشسته‌ام و فکر می‌کنم تاریکی و غم با حال بد و خاکستری بودنشان چراغی برای کشف درون هستند، برای کشف رازهای درون و تله‌های شخصی و این عجیب است، خیلی خیلی زیاد. هرچند امشب این تنهایی را نمی‌خواهم.
روی نیمکت قرمز وسط خوابگاه نشسته‌ام و سرما را عمیق‌تر حس می‌کنم و دلم می‌خواهد حرف بزنم ب
صبح خواب می دیدم بیمارستانیم و شما باید دوباره عمل کنی. مثل همان روزها شاد و سرحال بودی. با هم می خندیدم. زن دایی خواست که ازمان عکس بگیرد. بغلم کردی و سرمان را به هم چسباندیم و خندیدیم.. بیدار که شدم هنوز شیرینی همان یک لحظه را با خودم داشتم. تمام روز چشم هایم پر از آب شد و خالی شد و دوباره... 
مثلا وقتی وسط کلاس قرآن، قرآن شما را برداشته بودم و خطت را روی آن دیدم که مثل همیشه حاشیه نویسی کرده بودی.. یادت می آید؟ می گفتی کتاب برای خواندن و یاد گرفتن
دانلود آهنگ جدید محمد معتمدی به نام دستم را بگیر
Текст песни Dastam Ra Begir Mohammad Motamedi
به تو دل ندهم به که دل بدهمЯ не хочу делать тебе больно
تو بگو چه کنم دلتنگمВы говорите мне, что я скучаю
نه کنار توام نه قرار توام

ادامه مطلب
صبح خواب می دیدم بیمارستانیم و شما باید دوباره عمل کنی. مثل همان روزها شاد و سرحال بودی. با هم می خندیدیم. زن دایی خواست که ازمان عکس بگیرد. بغلم کردی و سرمان را به هم چسباندیم و باز خندیدیم.. بیدار که شدم هنوز شیرینی همان یک لحظه را با خودم داشتم. تمام روز چشم هایم پر از آب شد و خالی شد و دوباره... 
مثلا وقتی وسط کلاس قرآن، قرآن شما را برداشته بودم و خطت را روی آن دیدم که مثل همیشه حاشیه نویسی کرده بودی.. یادت می آید؟ می گفتی این کتاب برای خواندن و ی
با تیر و کمان کودکی امدر کوچه باغ های قدیمیدر انبوه درختان باران خوردهسینه ی گنجشکی را نشانه گرفته بودمکه عاشق تو شدمگنجشک به شانه ام نشستو من..شکارچی ماهری شدماز آن پس..هرگز به شکار پرنده ای نرفتمهر وقت دلتنگم آواز می خوانمپرنده می آیدپرنده می نشیندپرنده را می بویمپرنده را می بوسمپرنده را رها می کنمو چون شکار دیگری می شود..کودکی ام را می بینم..در انبوه درختان باران خوردهبا بوی کاهگل..و آواز پرنده..به خود می پیچد و گریه می کند..های آواز..چقدر ت
دلم تنگه برای غروبای طلائیه
برای غروب شلمچه
دلم تنگه برای اون شب هایی که از یادمان میومدیم و هرکس میرفت توی خودش و به شهدایی فکرمیکرد که یادو خاطرشون دل هارو تسخیر کرده
کاش میشد جنوب باشم...
دلم گریه میخواد فقط همین.
هیچ کجا برای من شلمچه نمیشه
دلتنگِ بهار ۸۹
 اون لحظه رویایی یه قبرخالی انتهای خط مرزی ایران و عراق
صبح نوشت:دیشب موقع خواب احساسم و نوشتم و کلق گریه کردم و خوابیدم
خواب دیدم معتکف شدم تو شلمچه....تو خواب هم بغض داشتم
صبح که بیدار شد
بسم الله الرحمن الرحیم
از خواب بیدار میشوم عجیب دلتنگم، دلتنگ حرم رویایی ام دلتنگ ایوان طلای زیبای بابا علی...
گوشی ام را برمیدارم مدح پدر را میگذارم دلم جلا میابد
دلم خبرم میدهد بین این عید بزرگ و این دلتنگی ارتباطیست
میرورم مفاتیح را برمیدارم تا نگاهی به اعمال این روز بزرگ بیندازم
میبینم از اعمال امروز زیارت باباست اشک شوق در چشمانم حلقه میزند آخر باباعلی،جان پیامبر است جای تعجب ندارد روز مبعثش بروی و جانش را زیارت کنی 
اللهم اجعل محیای
و انسان هایی که حاضرند زجر بکشی ولی ظاهرت مطابق میل‌آن ها باشد....
+ کاش میتونستم بهت بگم که یکم خودمو ببین.
بگم که چقدر دوست داشتم پیشت خودم می بودم....
بگم چقدر روحم خسته و آزرده ست از تنهایی... از پذیرفته نشدن.... از تحقیر شدن های مدام....
دین و ظاهر یک جور
سیاست یک جور
تنها ماندن از جانب دوستان جور دیگر!
و مشکلات بحث ازدای که شده.... و عدم صحبت باهات توی این زمینه توسط فرد مورد نظر...
بگذریم
فقط
دلم
شکسته 
و 
خسته است.
 
روحی رنجور
خیره به دور دست ها
سا
بسم الله الرحمن الرحیم ./
خونه بابا اینا یه جاییه که ازهر طرف نیم ساعت که با ماشین بریم میرسیم تو دل یکی از جنگلامون ... امروز رفتیم محمدآباد . جوج زدیم ، ساعتی بر لب رود نشستیم و گذر اب و عمر دیدیم و یه چند تا عکس گرفتیم و خوش بودیم. 

و من دارم فک میکنم فردا که برگردیم تهران چقد دلتنگ میشم . دیشب بابا میگفت وابسته تون شدیم ... هی بیاین ... دلمون تنگ میشه ! و من از دیشب حس میکنم دلتنگم !
زندگی پر از معجزه است پر از اتفاقاتی که اگر هزار بار بهت بگن ممکنه اتفاق بیوفته باور نکنی و اتفاق بیوفته من عاشق شدم دل بستم و رها شدم بهترین روزها رو کنارش بودم روزهایی که وقتی فکر میکنم میبینم چقدر خوب بودن دلتنگم دلتنگ از همین لحظه ولی روزهایی هست در زندگی که باید پذیرفت و سکوت کرد می پذیرم همه چیز را.
هربار در زندگی احساس میکنم درگیر روزمرگی و تکرارم زندگی قدرت خودش رررو نشونم میده من امیدوارم به روزهای بهتر امیدوارم به روزهای بی تکرار ت
خسته ام ?... نه هر‌چه فکرش را میکنم من خسته نیستم .چون کاری انجام نداده ام که به خاطرش خسته شده باشم .احساس تنهایی میکنم?...نه ، احساس تنهایی هم نمیکنم. بی حوصله ام ?...نه ،ینی شاید. حوصله ی درگیری با چیز هایی که دوست ندارم را ندارم .دلتنگم?...اره، من دلم برای خیلی چیز ها تنگ شده .حتی برای چیزهایی که در زندگی ام هرگز نبودند. دلتنگی دلیل خوبی برای بی حوصله بودنه?...من نمیدونم . و فکرم نمیکنم اینطوری باشه.... دلم خیلی چیزا میخواد ولی هیچکدومو ندارم ... ینی هس
دلتنگ گذشته‌
دلتنگ خونه مادربزرگ 
دلتنگ جمعه هایی که همه تو خونه مادربزرگ جمع می‌شدیم
دلتنگ بازی با بچه‌های فامیل
دلتنگ آب‌تنی تو حوض
دلتنگ خوابیدن تو پشه‌بند
دلتنگ یه سفره از این سر تا اون سر خونه
و کلی آدم که حالشون خوبه 
که با دیدن هم حالشون بهتر میشه
دلتنگ اون ‌سال ‌هام 
دلتنگ اون روزام
دلم کمی قدیم می خواهد❣️
هر قدم که بر میدارم ...بوی عطرت توی جانم میپیچید ...
هر لحظه خوشم که جا روی جای پا تو میگذارم ...هر آن منتظرم در حوالی خودم ...میان شهری که به نام توست ببینمت...
از دور ...دزدیده دزدیده ...و دلم برود با تمام آنچه تویی!
من فرسنگ ها راه را به عشقت پیمودم ...
خسته خسته ...
اما انگار
چرخ تقدیر به دوری ما،دور گرفته!
فاصله میان ما همان است که بود...
تو می آیی و من میروم ...
قدم میگذاری _بی هوا و بی حواس_ روی رد پاهایم...!
تو هستی و من نیستم ...
راست است این شعر که
نفسم میگی
روم هم تموم شد و الان دوبی هستیم...
روم شهر قدیمی و کمی کثیف و بسیار شلوغ... مثل همه شهرهای بزرگ.. با گداها و بی خانه های پراکنده... با زن‌های مسیحی با حجابی که اطراف کلیساها و در واتیکان گدایی می‌کردند...
من دلتنگم یا رد شدن از کنار خونه و خونه نرفتن هر بار اینقدر سخته؟
توی اسکرین بزرگ دارم دنبال کیت پرواز بعدی میگردم... زبان صفحه بین انگلیسی و عربی سویچ میشه...
یه پرواز داره میره اصفهان... یکی شیراز...
یه خانواده ایرانی دارن رد میشن... مرده به سبک مردا
خیلی وقته دیگه از کسی انتظار ندارم برام بهترین دوست باشه. چون قبول کردم بهترین دوست من خودمه. واقعا هم هست. این یه حرف کلیشه ای نیست
آدما خیلی وقتا به جبر و اقتضائات زندگی یا به خاطر اینکه نمی تونن همه ابعاد ما رو یک جا درک کنن و ... ، نمیشه بهترین دوست باشن
خصوصا وقتی پای یه آدم پیچ در پیچ درمیون باشه
واسه همینم وقتی نمیشه یه حرف ها و حس ها و لحظه هایی رو به کسی بفهمونم برام مهم نیست‌. تنها چیزی که مهمه اینه که سطح رابطه م با اون آدم حفظ بشه. تا سقف
خورشید آرزوبگـذار سـر به سینـه من تا که بشنـویآهنگ اشتیـاق دلی دردمنـد راشاید که بیش از این نپسندی به کار عشقآزار این رمیـده¬ سر در کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمـتاندوه چیسـت؟ عشق کدامسـت؟ غم کجاسـت؟بگذار تا بگویمـت این مرغ خستـه جانعمـری است در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم آنچنـان که اگر بینمـت به کامخواهـم که جاودانه بنالـم به دامنتشاید که جاودانه بمـانی کنار منای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت
تو آسمان آبیِ آرام و روشنیمن چون
دوست عزیزی که برام کامنت داده بودین  که نوشته های منو میخونید و بعضی از اون ها رو نگه داشتین که دیدتون به زندگی بهتر از اینی که هست بشه . میخوام بگم اول صبحی خیلی خوشحالم کردین . خیلی :)) راستش دست و دلم به نوشتن توی اون یکی وبلاگ نمیره . میدونین عین یه دختر بچه -حال الانم- که دست و پا میزد که مستقل بشه و بره دور از خونه زندگی کنه ولی  الان دلش تنگ شده برای خونه . باید بگم منم به شدت دلتنگ اینجا شدم با اینکه چند وقت قبل گفتم اینجا غریبه س برام ولی به ش
متن آهنگ بابک مافی به عشق تو
میخوام که فکر کنم الان تو فکرمی میخوام که فکر کنم دلتنگی یه کمیمیخوام که فکر کنم دلگیر شدی ازم ولی دلت میخواد که برگردی بازمهنوز با عکس تو سرگرم سرگرمم رفتی نفهمیدم انگار هنوز گرمموقتی تو زندگیم انقدر اثر داری چه فکری میکنی که تنهام میذاریای عشقم ای جونم به عشق تو جوون میمونم.ای عشقم ای جونم به عشق تو جوون میمونممعروفم من به تنهایی معروفی تو به زیباییت معروفم من که دلتنگم نیستی ولی اینجاییصدات کردم نمیشنیدی نگا
خوش به حال در و دیوار اونجا... خوش به حال مردم خوشبخت اونجا... ناشکرن که بهت بد میکنن.. من که دوری از تو رو چشیدم و دارم میچشم ، میفهمم چقدر خوبه که هستی عزیزمن.. خوش به حال در و دیوار اونجا.. خوش به حال مردم خوشبخت اونجا.. خوش به حال همه.. + سلام شهید .. التماس دعا ، دلتنگم..
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
از خواب بیدار میشوم عجیب دلتنگم، دلتنگ حرم رویایی ام دلتنگ ایوان طلای زیبای بابا علی...
گوشی ام را برمیدارم مدح پدر را میگذارم دلم جلا میابد
دلم خبرم میدهد بین این عید بزرگ و این دلتنگی ارتباطیست
میرورم مفاتیح را برمیدارم تا نگاهی به اعمال این روز بزرگ بیندازم
میبینم از اعمال امروز زیارت باباست اشک شوق در چشمانم حلقه میزند آخر باباعلی،جان پیامبر است جای تعجب ندارد روز مبعثش بروی و جانش را زیارت کنی 
اللهم اجعل محیای
حرفی نمونده دیگه، از چی بگم برات
اشکم روونه دیگه، از چی بگم برات
من بی تو غمگینم ،از چی بگم برات
من مرغ آمینم ،از چی بگم برات
من بی تو میمیرم،از چی بگم برات
از زندگی سیرم،از چی بگم برات
ای تک ستاره ی شب تاریک قلب من
تا میرسی به جاده ی باریک قلب من
مثل درخت در دل من ریشه میزنی
وقتی که میشود به تو نزدیک قلب من
از روز بارونی،از چی بگم برات
با من نمیمونی،از چی بگم برات
وقتی که دلتنگم،از چی بگم برات
یه تیکه از سنگم،از چی بگم برات
مثل زمستونم،از چی بگم
دلم دریا می خواهد دریای آبی  /  دلم کوه می خواهد کوه سنگی
دلم دشت می خواهد دشت پر ز لاله  /  دلم جنگل می خواهد جنگل سبز
دلم کویر می خواهد و شب کویر  /  شب بارش ستاره بر زمین
                 طبیعت زیبا می خواهد این دلم
خسته از آسمان غبار آلود شهرم  /  خسته از بوق و دود این ماشین ها
خسته از قفس های تنگ و تاریکم  /  در شهر نمی بینم جز شلوغی و دود و هیاهو
طبیعت دنج و زیبا می خواهم  /  آن شکوه بافرجام می خواهم
خسته ام از جفای این نامردمی ها  /  غروب دل انگیز
قرار عاشقیست در شب میان ماه و مهتابم
عزیز رفته از دستم ترا از دور میخواهم!

''مرا وقتی که دلتنگم ندیدی!شما هم ونگ و آهم را ندیدی!''
دگر میلم  بسویت نیست...
نه عشقی مانده در قلبم نه آهنگی دگر دارم...
سفر کردم زکویت جان ، تا سر توان دارد
 امان از دل؛ گهی یاد ترا در دل بنقش آرد!
شما آندم که  بنهادی،  ز سودایی دگر هر دم
منم ببریدم از وصلت، به جبر لاعلاجی ها!
بپاس سالها ماندن، ترا امروز بخشیدم%
سلامت باشی همواره، دلت با دیگران خوش باد...
ازم می پرسن رفت؟
دلت تنگ شده؟
حالا الان ناراحتی؟
اونی که رفته دیگه رفته .
فک کن که اونجا خوشحالتره. 
 
ناراحتم؟ دلتنگم؟ هیچ کدام. حتی خوشحالم. به خودم می‌آیم و می بینم دارم بلند بلند می خندم. حقیقت اینست که تکه تکه شده ام. یک تکه مانده سر کوچه سهیل و هنوز می دود. یکی دیگر جلوی شهرکتاب فرشته آرزو می کند هیچ اسنپی گیرش نیاید دیگری توی پارکینگ سفت تو را که بی وقفه در گوشم می گویی نرو را در آغوش گرفته و می گوید من اینجام مامان جان هیچ جا نمیرم. می مو
..

دلتنگم. نمیدانم برای چه!
تا جایی که خاطرم هست این دلتنگی همواره با من بوده است. گاهی غلیظ..گاهی خفیف
در کافه های زیرزمینی،  در کوچه پس کوچه های نجف...نیمه های شب و صلاه ظهرهای تابستان..
در کلاس آناتومی یا پای درس استاد فاطمی نیا
در اتوبوس...در اتاق پرو...در بزن و بکوب عروسی فامیل
در
اثنی خواب حین گذر از خوابی به خواب دیگر.
خاطرم نیست شاید آن وقتی که در بطن مادرم بودم و محتمل است آن زمانی که همصحبت خاکم..

دلتنگم نمیدانم برای چه و نمیدانم دلتنگی به
این شبا یجورین مثل همون شبان که خونه مادربزرگم جمع می شدیم اصلا شبای پاییز یه چیز دیگس اصلا یه جور خاصین اصلا هم ربطی به این نداره که فصل تولدمه اصلا .دیروز خواهرم گفت از آبان بدم میاد نحسه عصبانی شدم قشنگ ترین ماه سال آبانه فقط باید اهل معرفت باشی تا بفهمی.
امسال شباش از جمله شبایی که با ترس اضطراب نمی خوابم امسال سال خوبیه.
دلتنگم دلتنگ گوشه ای از قلبم که جا گذاشته ام بین چهاردیواری یک خانه و آمده ام دیروز حس مسافری را داشتم گه خانه اش اینجا
داشتم موهام رو خشک میکردم که صدای دعای قبل از اذان از بلندگوهای مسجد محل پخش شد، سشوار رو خاموش کردمو با موهای نمدار رفتم لب پنجره، یه حزن شاداب نشست تو دلم از صدای قشنگ دعا و اذان و به خودم که اومدم غرق لحظه شده بودم بی که حواسم باشه، بعد فکر کردم که چه دلتنگم فکر کردم کاش که بود که اگه بود احتمالا میگفت خب حالا اونجوری گیسو پریشون واینستا لب پنجره، که به خدا اگه بود برمیگشتمو بی حرف بغلش میکردمو سرمو میزاشتم رو سینه اش و هیچ جدا نمیشدم...
...
ام
هو العشق
 
در اعمال هر شب ماه مبارک رمضان، زیارت اباعبدالله نوشته شده. زیارت مولا هم کاری ندارد، فقط یک پشت بام لازم دارد، می رویم روی پشت بام، رو به قبله می ایستیم، سمت راست و بعد سمت چپ را نگاه می کنیم، بعد آسمان را نگاه می کنیم و می گوئیم السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک و رحمة الله و برکاته. زیارت قبول. 
 
 
+در دل این عمل خیلی حرفها خوابیده؛ از جمله حسن ظن به خدا، اعتقاد به حی و حاضر بودن امام، اعتقاد به این که عالم دارای لایه های باطنی
اینترنت برای من فقط سرگرمی نیست،وسیله ای برای بیزینس هم نیست،اینستاگرام هم ندارم که معتاد به رصد کردن دنبال کننده ها باشم.اینترنت برای من وسیله ای برای درس خواندن،وبلاگ گردی و ارتباط با خانوادست.
اینترنت برای من یک قاب شیشه ایست که قاره ها دوری را نزدیک میکند.از پشت این قاب شیشه ای هزاران بار عزیزانم را بوسیده ام و با دیدنشان رفع دلتنگی کرده ام.
امشب بالاخره نگرانی کوچکی که در پستوی ذهنم بود خودی نشان داد و مرا مضطرب کرد.اگر اصلا اینترنت وص
فکر میکردم پست قبل منو تا چند روزی آروم کنه اما نشد! من من من خیلی دلتنگم و چرا هیج راهی نیست که خلاص شم؟.
هیچی نمیتونه قد دیدن عکساش هم خوشحالت کنه هم ناراحت،عجیبه نه؟خوشحال برای اینکه داری میبینیش و ناراحت برای اینکه نداریش و سهمت ازش فقط دیدن یه عکسه.(خیلی تکراریه اما امشب کاملا این جملات فهمیدم)
من میدونم وقتی پستا از سه چهار خط بیشتر میشن کمتر کسی اونارو میخونه اما من یادم رفته بود یه چیزی رو توی پست قبل بگم؛
راستش ادمای دست نیافتنی هم حق
دوست داشتم اگر همه صبح به صبح یکبار زنگ میزدند و حالم را می‌پرسیدند، تو روزی سه بار زنگ میزدی تا جویای حالم بشوی!دوست
داشتم وقتی مریض میشوم اگر همه با یک پیام بهم توصیه میکردند که زودتر
دکتر بروم، تو سریع خودت را می‌رسوندی جلوی در خونه و زنگ میزدی میگفتی
"بیا پایین، با خودم میریم دکتر"
راستش دلم میخواست وقتی همه هفته‌ای یک بار از سر دلتنگی به من سر میزدند، تو هفته‌ای هفت بار دلتنگم میشدی و به دیدنم می‌آمدی!
دلم میخواست وقتی تولدم میشدبه ج
سلام
این روزها تلخم... دلگیرم، دلتنگم، دلخورم، متحیرم. آواره ام! تنهام... خسته ام. 
نمی دونم کدوماش درست تره، گاهی همش هستم و گاهی همش رو راحت ندید می گیرم و می خندم! اما راستش آروم نمیشم...
وقتی تو این حالم یا کلا مدتی نمی نویسم، یا برعکس باید بنویسم و بنویسم و بنویسم...
نوشتن باری از روی دوش افکار متراکم ذهنم برمیداره... 
مشکلی حل نمیشه، اما انگار  هر کدوم از این افکار میره سر جاش... از شلختگی ذهنم کم می‌کنه!
حالا شمایید و یک نادم که در حال نوشتن و‌
. برای همه وقت هایی
 که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به
گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه
وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی
 که گفتی "دوستت دارم" برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه
وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای ه
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ وآرام میخزند کنج اتاقشان...
وگاهی آنقدر دلتنگ که اگر آدم ها بدانند از نبودن هایشان خجالت میکشند
من هم دلتنگم، دلتنگ کسی که نه آمدنی است و نه رفتنی و نه فراموش شدنی 
و من چه دل بزرگ و سختی دارم که مدت هاست پای نبودن هایش مانده ام ....اما ،اما ،ای کاش بداند که چقدر سخت است ...
غذا که می خورم به یکباره یادش می افتم 
بغض می کنم با همان لقمه ی در دهانم ...
اشک های دانه درشت در چشمانم جمع می شوند ...همه به 
من نگاه میکنند ولی خودم ر
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
متن آهنگ جدید بهنام بانی با نام خوابتو دیدم
Behnam Bani Khabeto Didam Text Lyrics Music
 
دلم خیلی برات تنگ شدهخوابتو دیدمخوابتو دیدم و بازمدلتنگم و بی تاب دیگهکارم شده هرشبهی میپرم از خوابهرچی گفتم نرو واسه تو فرقی نکرد رفتی گفتی بهم دنبالم هیچ جا نگردمنمو حال بدو من نمیدونم که چی انقد عوضت کرد...
ادامه مطلب
امشب بیشتر از همیشه دلتنگم.
حوصله ام برفی ست با یک عالمه قندیل دلتنگی از گوشه دلم آویزان.
دلتنگی من اندازه ندارد... درست مثل احساسم به تو.
آری
عادت کرده ام هر شب ؛ به تاریکی اتاقم و به نگاه کردن عکس های تو...
هیچ لالایی مرا نمی خواباند، باید خودت باشی ... آنوقت بی آنکه دلم بفهمد در کنارت خوابش می گیرد. چه میدانی که حضورت در قلبم مثل نفس کشیدن است... آرام ؛ بی صدا ؛ اما همیشگی.
 
هر روز دلم تنگ تر می شود . برای خنده هایت ، برای چشم هایت ، برای حرف زدن های
بسم الله الرحمن الرحیم
شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه
از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم ...
خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم
تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم...
از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد
 
 
این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده
این روزها همش د
سلام....
دوستان گل گلاب !
خب...
گرچه هنوز سه تا امتحان ترم دیگه هم داریم ولی سختاش تموم شد...
 
کلا خیلی اتفاقا افتاد که مهم ترینش همون شهادت سردار بود...
 
تسلیت...
 
از اون که بگذریم این چند وقته عجیب به شهیدا علاقمند شدم...  نمی دونم چرا... شاید اینم مثل بقیه حس هام زود گذر باشه ولی تا هست فقط می تونم بگم حس عجیب و قشنگیه...
 
گاهی اوقات از خدا می خوام بمیرم ولی وقتی به اعمالم نگاه می کنم با خودم می گم " تو خجالت نمی کشی با این وضع افتضاحت؟ "
 
این چند وقته
خدایا سلام..امتحان و صورت سوال جدیدی رو ک برام نوشتی نمیفهمم..
بغض و غصه ی تونستن و درنگ و نرفتن...
بغض جاموندن و دلتنگی...
اما حالا بعد از امتحان و واگذاری امور به خودت ...و موفقیت ...ترسانم ...ب گمانم ک باید بمانم...ب گمانم باید انتخاب کنم..
 دلتنگم..ازینهمه گیجی و نفهمیدن امتحانت دلتنگترم..
راهنمایم باش..
مولایم ..
تویی ک از جایی ک گمان نمیکنی میبخشی..
بفهمان کدام راه صحیحترین است؟
باید بروم؟؟؟؟؟ این همان است ک میخواهی؟
میخواهی تا آنها خود را ارتقا ده
الان که نشسته ام روی صندلی،انگشت هایم را روی دکمه های کیبورد فشار می دهم و آن بیرون که همچنان باران ریز و یکنواختی می بارد.من به آهنگی که پلی می شود گوش می دهم و همراه با نت های شناور در فضا،روحم را رها می کنم.آی ای دنیا...دنیا..دنیا(ریشه اش هست دَنَیَ/یعنی پست تر)احساس میکنم در بیست و هفت سالگی،چند هفته مانده به تولد بیست و هشت سالگی ام، در دریای خزر غرق شده ام.روی موج ها می رقصم و به این طرف و آن طرف کشیده می شوم.دلتنگم اما یک دلتنگی شیرین است.نزد
وای از آذر!
آذر داره تموم میشه!پاییز ۹۸ هم تموم....چی شد حاجی...
چی شد که پاییزا هی عاشق میشیم؟!
ما دو ساعت شب بسمونه!زود بیدار شیم!......
سال هاست شب ها زود تر از ۱۲ میخوابم ... تنهایی بیدار نمیمونم...مسمومه...شبا مسمومه!
دلم میخواست اینا رو به جای اینجا تو دفترچه ی کوچولوم بنویسم!
پاییز بود...آبرومم دستم بود...پشت در!
یه پاییز از اون پاییز گذشته!آبروم الان کجاست؟!تزریق شد به وجود؟!یا ریخت زمین؟!
آدم به دلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده!؟
نتونستم ببخشم!شاید
دانلود آهنگ های جدید بهنام بانی
 
دلم خیلی برات تنگ شده خوابتو دیدم …
خوابتو دیدم و بازم دلتنگم و بی تاب دیگه کارم شده هرشب هی میپرم از خواب
هرچی گفتم نرو واسه تو فرقی نکرد رفتی گفتی بهم دنبالم هیچ جا نگرد
منمو حال بدو من نمیدونم که چی انقد عوضت کرد …
این دل دیوونه بی تو نمیتونه وای دل تنگم رفت که برگرده اینا همش درده وای دل تنگم
نم بارون و خاطره هامونو دیگه تو نیستی هرجا وایسادم یاد تو افتادم دیگه تو نیستی
همه میگن بیخیال شو اگه رفت غصه نداره
یکسال گذشت و چیز های بیشتر به دست آورم و چیز های زیادی را هم از دست دادم.اولینش قدرت رویا پردازی بی نهایت فعالم بود.کمرنگ تر شده و کمتر .بیشتر درگیر روزمرگی ها شده ام و در آن ها خودم را جلو میبرم.پوریا خیلی به من کمک کرد.روزهای سختی را داشتم و با بودنش به من حال بهتری داد.امیر و امین را برایشان دلتنگم.امین دارد تلاش میکند برای رفتن و مستقیم ارشد قبول شده است.امیر هم دلم برایش تنگ شده.روزهای سختی را گذراندم اما مریم را پیدا کردم و حالم بهتر شد.باو
ماشین اصلاح من ریشامو از ته میزنه..از دوستم ماشین ریش تراششو قرض گرفتم. آخه ته ریش دوس داره همونجوری زذم که دلش میخواست دوش گرفتم وسایلمو گذاشتم تو کیفم یه سشوار یه شونه یه حوله و عطر و مسواک یه پیرهن یه تیشرت نو که گذاشتمش واسه خودش بپوشمش. با یه کادویی که شده عضو ثابت کیفم...همیشه هستش و میبرمش به امید اینکه ایندفه نیارمش ولی باز وقتی برمیگردم میبینم هنوز سرجاشه و ندیدمش که با کلی ذوق داستان خریدنشو واسش تعرف کنم . حاضر شدم یه جوری که دوستم گف
لب مطلب رو مولانا میگه همیشه, بقیه ش بازی با کلماته : 
 
دلتنگم و دیدار تو درمان است .... 
 
+ میگفت : کلا یعنی مثلا دلم برات تنگ شده! دل که تنگ نمیشه . اصلا منظورش چیه ؟ 
میگم : معلممون سر زنگ زیست میگفت قلب در حالت های مختلف فرق میکنه شکلش. وقتی عاشق میشی قرمز ترین و پرانرژی ترین حالت قلب رو داریم که با هیچ قرصی نمیشه بهش رسید, تو این حالت ضربان قلب بالاست و حس زندگی به فرد دست میده .
وقتی ناراحتی های خیلی زیادی داری و میشه گفت شباهت هایی به افسردگی -
لعنت به دلتنگی ... دلتنگم و هیچ غلطی هم نمی تونم بکنم ... فقط می تونم بیام ایجا بنویسم ... بنویسم که چقدر حس عجیبیه وقتی دلتنگی چنگ میندازه توی دل و قلبت ... و سعی می کنی چیزی نگی و کاری نکنی ... خودت رو بزنی به کوچه علی چپ و هی حواس خودت رو پرت کنی تا دلتنگی یادت بره ...
دارم اثاث جمع می کنم ... خونه زندگی ریخته به هم ... وسط کارهام خسته میشم و میام یه ذره بشینم یه چیزی بخونم و بنویسم ، خستگیم در بره ...
ماشینم رو هم فروختم رفت ... حالا باید پیاده برم کلاس ورزش ..
بسم رب العشق
به وقت یکشنبه 26 آذر 96 
به وقت ساعات انتظار و ذوق و سرگشتگی
به وقت عروسیِ جان دلم ،رفیق شفیق روزهای سخت...سخت... 
از صبح یک شور شیرینی افتاده بود به دلم.نه حتی قبل تر
از بعد آخرین روزهای تابستان که با هم به دلدارمان رسیدیم یا از قبل ترَش که پای درددل هم، دل گرفته مان باز میشد و با خنده به روزهای سختمان دهن کجی میکردیم. چقدر خدا را شکر میکردم که میفهمی ام، که با هم افتادیم به مسیر، که مشکلاتمان چقدر شبیه هم است. چقدر سرت را درد آوردم چقد
سلام 
دلتنگم اما باید فراموشت کنم 
باید مقاومت کنم 
اسیر این دل نشوم 
اشفته و پریشان نشوم
اما چطور فراموشت کنم
تو یه زخمی بردلم 
مرهمی ندارم در جهانم
بغض میکنم کنار پنجره ی بخار زده مینشینم و به چشمان نم دارم اجاره ی باریدن میدهم به قلبم اجازه ی تنگ شدن اما در این میان هرگز نمیگذارم افکار راه خودش را برود زندانیش میکنم .برای آخرین بار سجاده ی را پهن میکنم و دستانم را بلند کرده و از خدا تورو میخواهم ای کاش ...ای کاش
دیگر نمیتونم صحبت کنم اشکاها
 
باز وا کرده نگاهت به حرم پای مرا..
به ضریحت برسان دست تمنای مرا..
چیست خاصیت این عشق که با جاذبه‌اش..
می‌کشد سوی حرم خلوت شب‌های مرا
مثل من خستۀ دور از وطنی، می‌فهمی..
بهتر از هر کس دیگر دل تنهای مرا..
راستش غربت قم مثل خودش سوزان است
بنشاند مگر الطاف تو در سایه مرا..
به گمانم خودش این غسل زیارت باشد
اشک شوقی که گرفته‌ست سراپای مرا..
دل من کاشی صحن است، که معمار ازل..
کرده محدود به دیوار تو دنیای مرا..
باید ای خوب، ببخشی به بزرگیّ خودت..
غصه پر می‌
 من آدمِ دلتَنگی هستم، ازون دلتنگا که یادشون نمیره آدمارو، ازونا که لیستِ مخاطبین گوشیشون پٌر از شمارَست، شماره ی آدمایی که شاید یه بار اتفاقی دیدمشونو دیگه هرگز تکرار نشدن ...
 من آدمِ دلتنگی هستم، من حتی دلم واسه اون راننده ی پیر که پارسال بِهِم زردآلو داد تنگ شده یا اون خانومه که روزِ درختکاری تو پارک باهم درباره ی محیط زیست حرف زدیم حتی واسه اون دختره که ازم بدش میومد و همیشه پشت سرم حرف میزد !..
 من آدمِ دلتنگی هستم و دلتَنگیام یه روزا او
از حرف زدن راجع به خود بدون کنار زدن پرده ها می ترسم. شاید چون نمی خواهم دردهایم ارزششان را با شنیده شدن از دست بدهند.
همیشه کسی آنجا بوده؛ در پس سرم که بنشیند به پای تک تک حرفها و ناله هایم. کسی که لوسم کند، خیلی خوب درکم کندو بگوید افسرده ای و به توجه نیاز داری. حق را، تمام و کمال به نامم بزند و آخر سر هم من با لبخند رضایتمندم به زندگی اش پایان دهم.
حالا که فکر می کنم همیشه برایشان از خاطرات خوشم می گفتم؛ از بعداظهرهای گرم.
 هرچند که شهر مثل بیم
دانلود آهنگ تنهایی حسین عامری با کیفیت عالی و لینک مستقیم : دانلود آهنگ تنهایی حسین عامری ، دانلود اهنگ جدید حسین عامری به نام تنهایی با لینک مستقیم ، دانلود کامل اهنگ تنهایی حسین عامری ، دانلود اهنگ تنهایی با لینک ...

تنهایی دیوونم کرده منو دلتنگم چقدر گفتم نرو
تو دنیا قد من هیشکی دوست داره تو رو
از هر کی بگیرم ازت نشون این مردم میزنن زخم زبون
برگردو قدر این احساس پاکمو بدون
متن و شعر آهنگ تنهایی از حسین عامری
مته هر شب دیگه دلم کرده هواتو
یا
کسانی که ساکن الهیه، بهداری و دادگستری هستن کم و بیش راننده های کارسان (بهشون باید گفت مینی، مینی بوس) رو میشناسن.
یکی از اونها اسمش مسعود بود. چند روز پیش رفتم سر ایستگاه منتظر شدم بیان دیدم هیچ خبری نیست. اومدم پشت جایگاهِ ایستگاه تا زیر سایه باشم. دیدم یه اعلامیه زدن. با دیدنش خشکم زد.
خودِ مسعود بود. "جوانمرگ مسعود ریخکی". دنیا رو سرم خراب شد. اینقدر ناراحت شدم که همون لحظه اشک تو چشمم حلقه زد. ناچار شدم با اتوبوس برم خونه. تو اتوبوس هم همه در
دانلود آهنگ تنهایی حسین عامری با کیفیت عالی و لینک مستقیم : دانلود آهنگ تنهایی حسین عامری ، دانلود اهنگ جدید حسین عامری به نام تنهایی با لینک مستقیم ، دانلود کامل اهنگ تنهایی حسین عامری ، دانلود اهنگ تنهایی با لینک ...

تنهایی دیوونم کرده منو دلتنگم چقدر گفتم نرو
تو دنیا قد من هیشکی دوست داره تو رو
از هر کی بگیرم ازت نشون این مردم میزنن زخم زبون
برگردو قدر این احساس پاکمو بدون
متن و شعر آهنگ تنهایی از حسین عامری
مته هر شب دیگه دلم کرده هواتو
یا
شاهد مرگ غم‌انگیز بهارم، چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟ 
نیست از هیچ طرف راه برون‌شد ز شبم
زلف‌افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟ 
از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبسته‌ی این ایل و تبارم چه کنم؟ 
من کزین فاصله غارت‌شده‌ی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟ 
یک‌به‌یک با مژه‌هایت دل من مشغول است
میله‌های قفسم را نشمارم چه کنم؟
 
سید حسن حسینی
 
بیش از همیشه دلتنگم. حالا درست یک هفته از آخرین مکالمه‌ی ما گذشته است. مکالمه‌ای که برایم نوشت که سعی دارد با احترام بگوید که ازین رابطه رفته است و من باورم نشد. که در میانه‌ی اشک و خستگی چشم‌هایم گفتم، حالا که رفته‌ای خداحافظ، برو... و رفت. هنوز فکر می‌کنم که چطور آنهمه اصرار، آب در هاون کوبیدن بود.
غمگینم اما می‌دانم که اینطور نمی‌توانم ادامه دهم. برخاسته‌ام، جمع و جور شدن که نه، ولی به دنبال راه‌هایی برای ادامه‌ی زیست خود هستم. به دنبا
یاداور اینستاگرام میگه ۳۶۵روز گذشته از اون یکشنبه ی تباه و سیاه..
ازون لحظه ی نکبت باری که گفتی "تموم شد"
وویس دادم،پی ام دادم و پشت هم گفتم چی تموم شد..
باورم نمیشد..
ما خیلی امید داشتیم که بهمون برش گردونی،من رو همین حساب کل اون یک ماه قبل و به محیا دلداری میدادم...
خوب یادمه..
شام مرغ داشتیم،خونه ساکت بود،سه تایی سکوت کرده بودیم،غذا ماسید،تحملم تموم شد وقتی که داشتی دیس برنج و خالی میکردی تو قابلمه با بغض گفتی "امشب بدون درد میخوابه"
بدنم یخ کر
انگار "هرچی یه حکمتی داره" بودیم و بعد دست و پا درآوردیم! داستان زندگی‌مون شده شبیه یه فیلم سینمایی که نقش اولش یا حامد بهداده یا نوید محمدزاده. شدیم شعرهای یغما گلروئی. مثل مزه آدامس موزی‌های تقلبی که نه تنها تلخی دهانت رو از بین نمی‌بره، بلکه تلخ‌تر هم می‌کنه. مثل آسمونی که تکلیفش با خودش مشخص نیست و برف و بارون رو قاتی پاتی می‌فرسته پایین. مثل متروی تهران که یکی جوراب می‌فروشه و یکی ویولون می‌زنه. حکایت اون پسری که عشقی می‌خواست سیگار
 
شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان من ...
قلم در دست می‌گیری تا بگویی دلتنگى‌ ....!
 
" نزار قبانی "
 
 
آرام جانم...
فریاد چشمانت ، آتش بر جانم میزند...غم صدایت ، نابودم می کند...سکوتت ، دلم را می لرزاند... 
 
دلتنگم...
دلتنگ خنده های شیرینت...دلتنگ گرمی دستان مردانه ات...دلتنگ آغوش امنت...و...دلتنگ چشمان رنگینت ، که سالهاست خواب را از چشمانم ربوده...
 
بغض های فروخورده ...
اشک های پنهانی ...
شده مونس شبهای دلتنگی ام....
دل تنگم پرواز میخواهد...پریدن در هوای
هم از سکوت گریزان
هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم
چنین چرا بیزار ؟!
فاضل نظری
پ.ن:
عکس رو از اینستاگرام دانشگاه ماساریک کشور جمهوری چک گرفتم.
کپشن زده بودند «امتحانات در جریان است و فقط دانشجویان نیستند که در حال مطالعه میخوایند!، واقعا چرا این حرکت رو انجام میدید؟؟»
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.






param name="AutoStart" value="False">
 
شرمسار دستان توام وقتی به جای دستان من ...
قلم در دست می‌گیری تا بگویی دلتنگى‌ ....!
" نزار قبانی "
 
 
آرام جانم...
فریاد چشمانت ، آتش بر جانم میزند...غم صدایت ، نابودم می کند...سکوتت ، دلم را می لرزاند... 
 
دلتنگم...
دلتنگ خنده های شیرینت...دلتنگ گرمی دستان مردانه ات...دلتنگ آغوش امنت...و...دلتنگ چشمان رنگینت ، که سالهاست خواب را از چشمانم ربوده...
 
بغض های فروخورده ...
اشک های پنهانی ...
شده مونس شبهای دلتنگی ام....
دل تنگم پرواز میخواهد...پریدن در هوای ت
امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید...این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟کی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردماین راه روشن را چه شد ناگاه گم کردمحتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیستدر ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیستفانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از توخیری ندارد باقی این عمر دور از تواین نامه را با خود نسیم آورده، می‌خوانی؟از عاشقی در راه مانده، او که می‌دانی
ادامه مطلب
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
برای ستایش توهمین کلمات روزمرهکافی است!همین کهکجا می روی؟ دلتنگم ؛برای ستایش توهمین گل و سنگریزهکافی است !تا از توبُتی بسازم...
 
 
 
شمس لنگرودی
 
 سلام یوکای سبز؛
 
هر چه می‌خواهم برایت بنویسم کلمه کم می‌آورم. از چه بنویسم؟
دلتنگم. دلتنگ روزهایی که این روزها می‌توانستند باشند. سیب توسط حوا چیده شده و روزها جور دیگرند.
دلم برای رودخانه تنگ شده. یاد آن شبی که رفتم لب لب آب و نوک انگشتانم را در آن همیشه خنک فرو کردم. چقدر دلم برای لمس رودخانه تنگ شده. حتا اگر از این شهر هزاران کیلومتر هم دور شوم دلم برای رودخانه تنگ می‌شود.
می‌دانم شبیه دختر های احمق احساساتی جلوه می‌کنم و فردا از نوشت
چند روز پیش کلافه بودم و داشتم سقفو می کاویدم که چرا من نمی تونم هیچ وقت یه اسم خوب پیدا کنم. شیشصد ساله دنبال یه اسمم که یه پیج بزنم که بهم انگیزه بده برای کارایی که دوستشون دارم
اما بالاخره پیداش کردم! دقیقا توی همون لحظه ها. البته یه اسم نیست یه جمله س! اما بهترین چیزی بود که می تونست باشه
امروز عکس پروفایلشو ساختم و اولین پستشم گذاشتم. فعلا دوست دارم کپشنام انگلیسی باشه. تا بعد
دوست دارم این روزها یه جا عکاسی هم برم. خیلی دلتنگم براش. البته ت
بسم الله الرحمن الرحیم
چند شب بعد از شهادت سردار بود. بچه‌ها در سکوت و خلسه قبل از خواب بودند؛ ولی هنوز بیدار. معمولا این فرصت را غنیمت می‌شمرم تا خواب ناز در بر بگیردشان. ولی آن شب حرفی داشتم که خیلی مهم بود، صدایشان کردم؛ گفتم بچه‌ها! اگر بخواهیم راه حاج قاسم (رض) را ادامه بدهیم باید خودمان را خیلی قوی کنیم.هم جسمی و هم روحی
آن شب با بچه‌ها در این باره حرف زدم؛ در فرصتی دیگر با همسر؛ و هر روز هزارباره با خودم.
به بچه‌ها گفتم نمی‌شود لوس باشی
می‌دانی جان دلم؟‌اسمش هرچه که هست، چنان قدرتی دارد که مرا با این حال زار و نزار و تن کوفته و گلوی ملتهب، نشانده به نوشتن. که بنویسم از تو و از این دیوانگیِ جاری بینمان.‌چندوقت است دست به قلم نبرده‌ام؟ نمی‌دانم. آخرین بار را حتی به سختی هم به یاد نمی‌آورم. انگار قرن‌ها از دفعهٔ آخری که در آن چندخطی نوشته‌ام می‌گذرد و حالا کلمات چنان سخت جاری می‌شوند که انگار با نوشتن هرسطر، یک جان از جان‌هایم کم می‌شود.‌چندوقت است حوصلهٔ هیچ‌چیز را ندا
دارم میرم دزفول :)
دلتنگم برای خانواده ام ولی اصلا دوست ندارم برم دزفول!
حال عجیبی دارم این چند روز!
دیروز تو کانون دیدم بچه هایی رو که بیرون از کلاسم نشسته بودن و گوش میدادن!بعد از کلاسم ازم خواستن که یه کلاس دیگه هم براشون بذارم!
دوست نداشتم بهشون نه بگم!ولی واقعا فکر میکنم بهم فشار‌ بیاد...
دیروز با تمام سلول هام داشتم شکر میکردم!برای این چیزی که هست!برای این اوجی که درست شده!
الان تو اوج خودمم!شاید با ایدآل هام فاصله داشته باشه ولی هر چی هست ب
به این امر معتقدم هر وقت احساس کردم که استاد صبر شدم در چندقدمی لبریز شدن کاسه‌اش هستم، و بله... تا جنون فاصله‌ای نیست از اینجا که منم.
دلم می‌خواد همه‌چی رو ول کنم و زندگی یک‌ساله تو روستای آباء و اجدادی‌ام رو شروع کنم؛ البته سال اول آزمایشیه. 
یعنی یه جوری خودم رو با کار خفه کردم که می‌ترسم از هرچی کتاب و متنه زده بشم؛ بدی‌اش اینجاست که هیچ اجباری درکار نیست، صرفاً انتخاب خودمه. بدی‌اش اینجاست که زندگی‌ام داره تک‌بعدی می‌شه.
با اینکه
اینبار میخواهم زندگی کنم مقاومت جواب نمی دهد میخواهم هر جا کشیده شدم بروم و لبخند بزنم وقتی چاره همین است میمانم و زندگی میکنم از شنبه میترسم و مشتاقم ترکیب دو حس کاملا متضاد دو هفته توی اون خونه نبودم هم دلتنگم هم میترسم عجب زندگی عجیبی است .
این هفته باید مقاله بخونم بفهمم چطور باید شروع کنم هفته شلوغی دارم .
آهنگای گوشیم رو گذاشتم کنار از این آهنگ عروسی ها هست همونا که ریتم تند دارند و فقطم برای شب عروسی کاربرد دارن ریختم در شگفتم از تاثیر
دیانای عزیزم
میخواهم به هانه اینکه دارم به تو نامه می نویسم، سر 44 نفری که این وبلاگ کذایی را می خوانند درد بیاورم. ولی فقط بهانه است. تو نمیخوانی...همانطور که من یادم رفته چطور باید روحت را بخوانم. قبلا می توانستم. یادت هست؟ چند سال پیش بود؟ یک دهه؟ 
برایت مینویسم چون من دلتنگم. شاید خودم هم چندان دلتنگ نباشم. احتمالا به خاطر ناطور دشت خواندن است. بله دارم ناطور دشت را میخوانم. اسمش را نشنیدی؟ عیبی ندارد. این هولدن، راوی داستان مدام دلش تنگ است.
فهمیدن پوچی زندگی ساختگی ذهن ما و محدود بودن زندگی واقعی ، خیلی برام برکت داشت. حتی نمی دونم دقیقا کی و کجا توی چند ماه اخیر همچین تو دهنی خوردم که چه خوب هم بود. شایدم یهویی نبود. شاید یه روند یا مسیری بود که سال ها طول کشید. چه راه سختی هم داشت. الان که فکر می کنم به نظرم هر دوتاش. 
هرچی هست ، دوست دارم پرنده های توی قفسمو آزاد کنم 
میخوام بهشون بگم نترسین برین ... بال بال بزنین ... پرواز کنین 
پرواز کنین هر جا که به دلتون قشنگ و روشنه ... اوج بگیربن
دانلود آهنگ بهنام بانی خوابتو دیدم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * خوابتو دیدم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Khabeto Didam With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ بهنام بانی به نام خوابتو دیدم
دلم خیلی برات تنگ شده خوابتو دیدمخوابتو دیدم و بازم دلتنگم و بی تاب دیگه کارم شده هرشب هی میپرم از خوابهر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها