نتایج جستجو برای عبارت :

بنگر به خلق ترسان، همه کس ز خویش نالان

بنگر به خلق ترسان، همه کس ز خویش نالانهمه سو دهان گشوده که دهد غذای رحمان
تو به جای خود نشسته به دو دست خودببسته تو نداده می‌ستاندی که چنین شدی پریشان
پس ناکسان روانی که چنین حضیض جانیتو دکان عقل رفتی و شدی دخیل رذلان
ز تو عالم است گریان، ز تو خنده‌ها گریزانتو برو ز خویش می‌شو تن و دست و پای بی‌جان
تو برو بمیر در دم اگرت سر نجات استتو برو بمیر ای غم چه کنی به خلق غلیان  
خبرم رسید این شب گذر عظیم داردچو دهان خلق شوید ز حروف چرک افشان
به میان ش
دنیا که گذر کنند همه بر پشتت # رفتند و روند کسان ز کوه و دشتت
آن خاله ، عمو و یا که حتی مادر # ترکت بنموده رفته اند از مشتت
ای آنکه همه عمر طلب کار بُدی # ترسان همه از روی عبوس و زشتت
اکنون بنگر که خود بدهکار شدی # آگه شده ای ز کرده ها و کشتت ؟
پیری و هنوز غرق عیاشی شب # چیزی نبُود تو را فقط انگشتت
هوشیار که بعد رفتنت سوی فنا # انگشت نهد کسی به خاک و خشتت
گرجی نرود میخ بر این سنگ مکوب # هرچند گرو بمانده هفت از هشتت
انسان چو فرو ریزد در پیش خدا خیزداین هوش فرو سوزد آن هوش به پا خیزد
درویش خدا بودم از دست خدا دادماز دست خدا می‌ده تا نور و نوا خیزد
من عشق روا کردم تا خویش رها باشدچون خویش رها باشد بنگر که چه‌ها خیزد
من امر نمی‌دانم من نهی نمی‌دانممعروف نمی‌خوانم منکر که سوا خیزد
آزادم و سرمست‌ام با جام تو در دستمپیمان تو چون بستم پیمانه ز جا خیزد
این مستی کشمش نیست هرچند که کشمش خوشاین مستی چشم توست کز حدْقه به نا خیزد
هم باد هم آتش باش، هم تیر هم آرش باش
صد لشکر به فرمان دارم اما حبس و پاگیرت شدممیخکوب محکم به دیوار و به زنجیرت شدم
بی وفا این بی وفایی تا کجا مستمر است؟
آن زمان گفتی برو چندی است دلگیرت شدم
بگذر ای روز بدون یار و عشق
خود به چشم خود نبینی من که دل سیرت شدم؟
باز آی هر شب تو ای رویایی عشق
بنگر این رویازده بی شک که تعبیرت شدم
مردمان گویند که عمر بر حسب قسمت گذرد
هر زمان فکرت که کردم بی درنگ ترسان ز تقدیرت شدم
آنچنان آرامش جانی که هر شب قبل خواب
آن قدر فکرت کنم گویی که درگیرت شدم
من که با
قصد شروع فتنه دارد نقش لبخندت
_از جنگ های پیش این بوده ست ترفندت_
با روی خندان آمدی اما نمایان بود
برق نگاه خنجر از زیر کمربندت
با بند های این امان نامه گمان کردی
آزادگان را میکشانم باز در بندت؟!
ای منجی هر داستان! با خویش خلوت کن
بنگر چه کردی با جوانان برومندت!
بنگر چه کردی با کسانی که به جبر نان
بودند عمری از سر اخلاص! پابندت
دیری نمیپاید به زیر دشنه میبینی
میخواند اشعار مرا با خشم، فرزندت!
محمد صادق امیری فر
صد لشکر به فرمان دارم اما حبس و پاگیرت شدممیخکوب محکم به دیوار و به زنجیرت شدم
بی وفا این بی وفایی تا کجا مستمر است؟
آن زمان گفتی برو چندی است دلگیرت شدم
بگذر ای روز بدون یار و عشق
خود به چشم خود نبینی من که دل سیرت شدم؟
باز آی هر شب تو ای رویایی عشق
بنگر این رویازده بی شک که تعبیرت شدم
مردمان گویند که عمر بر حسب قسمت گذرد
هر زمان فکرت که کردم بی درنگ ترسان ز تقدیرت شدم
آنچنان آرامش جانی که هر شب قبل خواب
آن قدر فکرت کنم گویی که درگیرت شدم
من که با
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام
دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام
در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیده‌ام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آ
خش خش ، خش خش رفتگران شهر ارواح
می روبند کوچه ها را به جاروی نهان اسرار
خش خش ، خش خش
دم صبح است و به اندوهی خواب
همه ارواح درون یک خیال بی تاب
یک مسافر می رسد از راه ، ترسان ترسان
عرق می ریزد
آفتاب غربت شهر ، سایه اش را جان می بخشد
روح زنی بی رنگ و رو ، در اضطراب نرسیدن ، می آید به سمت او
کاسه ای آب به دستش می دهد 
لبخند مرده ای می زند  
در پی خواب خویش می رود
خش خش ، خش خش
کودکان روح بی کارند
نمی خوانند حتی یک کتاب
سر شب میخوابند
صبح ، از خستگی خواب
گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم.
 
 به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه. 
 
در حقیقت، حتی اگر بخواهی آنرا گم کنی نمی توانی. گنج، خود وجود توست. اما تصمیمهایی که گرفته ای، حماقتهایی که به خرج داده ای تو را گدا ساخته است.
 
 فراموش کرده ای که چگونه زبان نوش
 
کدام خوانش دیگر رامیان جمله بگردانمکه در «به پنجره‌ها بنگر»خیالِ پرزده‌ای باشد؟کدام خواهش دیگر رابه گوش باد فروخوانمبه شوق آنکه پس از چندیمحالِ سرزده‌ای باشد؟کدام پنجره می‌بازد؟کدام پنجره می‌بندد؟کدام آینه غمگین است؟کدام آینه می‌خندد؟میان قاب لب دیوارهجوم جمعیتی خوشحالاز آن جهت که حضوری نیستبه راه وحشت و استیصالرسیده‌ایم به فرداهازمان کرشمهٔ نو داردبه جنگلی که در آن حتیشغال حق وتو دارد. 
غلامرضا آقاسی
جامه ی سبزه و گل 
رقص پروانه و شور و احساس 
نغمه ی مرغ سحر 
و شکوفایی گل بر ساقه 
مژده ای دل که بهاران امد 
باز کن پنجره را 
 به تماشا بنگر 
موسم چهچه بلبل 
به گلستان امد 
مژده ای دل که بهاران امد 
زندگی را به تماشا بنگر 
که خدایی ایست  همین نزدیکی 
روی یک فصل بهار 
به شکوفایی احساس گل و جرعه اب
درتراود پس فصلی بوران 
نفس لاله سرخ در گلدان
موسم عطر بهاران آمد 
مژده ای دل که بهاران آمد 
شاعر:::محمد علی خالقی 
من ازغم عشق تو وین  حال دگردارمعشق است وفراق تو من شوربه سردارمرفتی وبه هجرتو می سوزم ومی سازملیکن زفراق تواشکی به بصر دارمیکتا گهر نازم من دل به تو می بازمیک مرحمتی جانا چون دیده تردارممن درطلبت حیران گمگشته وسرگردانرفتی وبه راه تو من دیده به در دارمازغصه هجرانت پشتم زجفا خم شدضمنا تو بیا بنگر دستان به کمردارمشش گوشه شده قلبم ازغربت هجرانتای جان توبیا بنگر شش گوشه جگردارمروزم شب تاریک است ای مه تودرآ ازابرحالا که دراین ظلمت من میل سحردا
بسم اللّٰه الرحمن الرحیم 
ای آنکه دل ز هجر تو ماتم گرفته است 
بنگر که چشم های مرا غم گرفته است 
دق می کنم بدون تو ، آیینه واقف است 
از سینه ای که آه دمادم گرفته است
دلتنگی سه شنبه شب و بغض جمکران
امشب دلم به وسعت عالم گرفته است
هرچند دست یاری از او من کشیده ام
مولا ولی دست مرا هم گرفته است
چندیست بی تو گریه امانم نمی دهد 
حتی ربیع بوی محرَّم گرفته است 
آقا ! بیا که ببینم به چشم خود 
آخر دعای این همه آدم گرفته است ...!
پ ن : 
اللّٰهم عجِّل لولیک الفرج
 
سروده هایم که برای اسفاد سروده شده است تقدیم می نمایم. 

زادگاهم خدا     نگهدارت                           
    دل ما زیر خط پرگارت
ما همیشه به یاد تو هستیم                    
   گرچه از نان تو نظر بستیم
ابر و باران همیشه مال تو                          
 بهترین آب، خوش به حال تو 
عالمانی بنام داری تو                            
     هرچه خوبی تمام داری تو 
ای زمین همیشه حاصلخیز                     
    کمرت راست کن کمی برخیز 
خیز و بنگر دوباره جان داری            
مادامیکه قدم برمی‌دارید حتی قدم‌هایی به فاصله ده سانتیمتر، یعنی در حال حرکت و پیش‌روی هستید. و مادامیکه در حال پیش‌روی و حرکت هستید یعنی رو به رشد هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که روی قدرت قدم‌ها و روی سرعت خود کار کنید. هر روز را با انرژی بیشتری شروع کنید. هر روز کمی زودتر کارتان را شروع کنید و کمی دیرتر دست از کار بکشید. 
چگونه می‌توان نشست وقتی آب‌ها جاری‌اند، روخانه‌ها روانند، موج‌ها و دریاها پرخروشند؟ نشستن سنگ بودن است و
مادامیکه قدم برمی‌دارید حتی قدم‌هایی به فاصله ده سانتیمتر، یعنی در حال حرکت و پیش‌روی هستید. و مادامیکه در حال پیش‌روی و حرکت هستید یعنی رو به رشد هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که روی قدرت قدم‌ها و روی سرعت خود کار کنید. هر روز را با انرژی بیشتری شروع کنید. هر روز کمی زودتر کارتان را شروع کنید و کمی دیرتر دست از کار بکشید. 
چگونه می‌توان نشست وقتی آب‌ها جاری‌اند، روخانه‌ها روانند، موج‌ها و دریاها پرخروشند؟ نشستن سنگ بودن است و
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عینک ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عینک
مثل پنجره دلتنگ ، در انتظار باران
مثل آوای شباهنگ ، در باد های نالان
امشب دلم چه تنها در جنگ نور و تاریک
صبح امیدواری ، آید به سوی ایوان
فکرم بسی شکسته در سایه سار ظلمت
آیینه ی شکفتن ، پرواز وقت باران
دیوانگی چه زیباست در یاس های عاشق
در فکر این جنونم ، تا بوی وصل یاران
کسی اگر که آمد به کلبه ی خرابات 
به او بگو که عیسی ، در یاد باد و باران 
 
شاعر:عیسی کیانی
هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ*

بنگر چه کرده ای!
ای شوخ و شنگ! ای تر و تازه!
باران ناگهان!
هر چاله چوله ای
آیینه ای شده ست پر از ابر و آسمان
هر جا که پای می نهی ابری روان شده
بنگر، زمین گُله به گُله  آسمان شده!
محمد مهدی سیار / از کتاب رودخوانی
هوای معرکه ایست. عجیب اینکه وبلاگستان را خاک مرگ پاشیده اند انگار. کسی از این باران دلپذیر پاییزی چیزی ننوشته است. لااقل همسایه های با ذوق مجازی ما. پاییز باشد، مهر باشد، باران باشد، هوای لطیف و آرامش بخش
نگاهم کنای غمزه ی پرخاشمرا از توسن سرکش نگاهت گریز نیست / منکوب توامنگاهم کنای موج کولاکمرا از ژرفای دریای نگاهت پرهیز نیست / مغروق توامنگاهم کنای معبود برملامرا از صلیب امتحان نگاهت گزیر نیست / مصلوب توامنگاهم کنای عشقای شهسوار چشمانت / مردآور شهزادگان فاتحای خمکده ی چشمانت / قبله گاه مستان مردای چشمانت چشم و چراغ ایل / در تاریکخانه ی شبمرا بنگرای سحر نگاهت رعشه ی شعربر باریک اندام واژگانم / ساحر منیمرا بنگرای تغزل نگاهتطلیعه ی الهام بر شب
  حفص بن  غیاث گوید شنیدم حضرت صادق ع میفرمود اگر بتوانی که شناخته نشوی  وگمنام باشی همان کاررا بکن بر تو باشد که مردم تو را نستایند و چه باکی است توراکه نزد مردم نکوهیده باشی در صورتیکه نزد خدا پسندیده  باشی سپس فرمود پدرم علی بن ابیطالب فرموده خیری در زندگی نیست جز برای دو نفر یکی مردیکه هر روز کار خیری بر کارهای خیر گذشته بیفزاید ودیگر مردی که مرگش  را با توبه تدارک ببیند و کجا توبه تواند بخدا سوگند اگر سجده کند تا گردنش بریده شو دبجز با و
تا به حال، حال زندانی را دیده ای؟
یا حال زندانی را در وقت ملاقات دیده ای؟
یا وقتی که هیچ کس به زندانی محل ندهد، حالش را دیده ای؟
اینها همه خوب است!
پس چه؟
بیچاره زندانی ای که از زندانی بودنش خوشحال است! و از آزادی ترسان!
 
رسول اکرم:
الدنیا سجن المومن
دنیا زندان مومن است
 
پی نوشت: و بیچاره من که وقت ملاقات عین خیالم نیست!
می خواستم در مورد قربانی و عید قربان مطلبی بنویسم نوشته آقای علی زمانیان را خواندم منصرف شدم و حیف آمد آن را با دوستان به اشتراک نگذارم
خواب ابراهیم هر کس هزینه ی رستگاری‌اش را خودش باید بپردازد و نه دیگران
روزگاری به خواب ابراهیم آمدی و به او دستور دادی تا فرزندش را پیش پای تو و برای قرب به تو، قربانی کند. بر خود لرزیدیم که از ما (مایی که اسماعیلِ همه‌ی تاریخیم و مایی که همواره قربانیان خواب دیگرانیم)، جز قربانی شدن چه می‌خواهند؟ این همان
نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان استنگاه ما شب قاسم، فقط سمت حسن جان استدل نوکر به مولا خوش، دل مولا ... نمی دانمکسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نالان استدلیل اشک این شب ها، عزیز حضرت زهرابیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران استبیا که قاسمت امشب رجز مثل تو می خواندبیا که قاسمت امشب شبیه رعد و طوفان استعسل می بارد از لب های این شیرِ حسن زادهبه دورش دشمنش ترسیده و از ترس لرزان است
بیا تا می بنوشیم و ره کوی مغان گیریم
به نزدِ پیرِ میخانه سماعی در نهان گیریم
به یمن باده ی نوشین غزل خوانیم و دست افشان
ز دست ساقی  کوثر یکی رطل گران  گیریم
بیا سوی مقامش شو به قصد  کعبه ی  دلها
سراغ یار یکتا را از آن جنت مکان  گیریم
چو قبله را نمیدانی به جای اصل و فرع آن
کمان و طاقِ آن قبله از آن ابرو کمان گیریم
خبر داری اگر  ای دل ز خاک و  تربت مجنون
به خاکِ او گلاب افشان ز لیلی یک نشان گیریم
بگو با پیرِ میخانه  خدا را تشنه لب هستیم
سبویت گر که خ
تو بجو کلام پنهان، تو بجو اذانِ در جانتو بجو حروف رقصان، تو بجو شراب جوشان
تو بجو به هر دو سویت، به درون و روبرویتتو بجو به های‌و‌هویت، به سرود و رقص عریان
بِنِشین و نیک بنگر که عمارتیست افتانبِنِشین و نیک بنگر که عمارتیست خیزان
سر آن گرفته این شب که ز قلّه‌ها بخیزددم آن گرفته این تب که کشد مرا ز انسان
برو آدمی چه سانی که سراب عقل خاک استبرو خادمی بیاموز به حروف و رمز رحمان
برو این چنین نپایی، که به ساعتی و جاییبرو بی‌زمان به پا کن سر و سین و
دانلود آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
Download Music Mohammad Esfahani Velayate Eshgh
دانلود اهنگ ولایت عشق از محمد اصفهانی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
دانلود آهنگ بنگر که از هفت آسمان جایی فراسوی زمان
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ محمد اصفهانی ولایت عشق
بشکن سبوی باده را مستی تویی هستی تویی , در این سرای نیستی مستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین سر چهارده عدد بیدار کن خواب مرا از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان جایی فر
جامی بزن که دردی، درمان به آن توان کرد 
یاری گزین که با او، طی در زمان توان کرد 
 
مستی مکن چو بلبل، اندر هوای هر گل 
برگی ز باغ من چین، کان را نهان توان کرد 
 
سرگشته ام و حیران، در ابر و باد و باران 
چنگ خمیده بنگر، وز دل فغان توان کرد 
 
ای دل مگو به رندان اسرار می پرستی 
زیرا حدیث جانان، ورد زبان توان کرد 
 
این دل اگر ندارد، در کوی او مقامی
با یاد او سماعی، هم با مغان توان کرد 
 
زاهد اگر شنیدی کاین خرقه در خفا سوخت 
در چله اش جهان در، رطلی گرا
 
درست یادم نیست از چند سالگی بهم الهام شد که در یکی از روزهای تابستانی بیست و دو یا سه سالگی خواهم مرد! و مردنم حتما چیزهایی را ناتمام می‌گذاشت که آن زمان برای رها کردن‌شان غصه می‌خوردم و برای همین از رسیدن روزهای تابستان بیزار و ترسان بودم. این شد که با تمام نیروی درونی‌ام در برابر «مردن در بیست و سه سالگی» مقاومت کردم و با اصرار زیاد خواستم که زنده بمانم. 
خب، زنده ماندم.
بدون کوچک‌ترین اثری.
 
 
دوش آمد به برم رقص کنان رقص سماگفتمش این که , چه حالیست چه حالید شماصحبت پیر مغان را به که گویم به که گویم , که مگوستراز اهل دل واهل دل و اسرار خداسر بر آورد نگاری ونگاری که به بزمم بنشستگفت سالک بنگر آینه راصوفیه کاشف اسرار شمایید شماسر زدن بر سوی کویش نتوانم ، نتوانم دیگراین طریقیست که بی سر که بی سر برود سوی خدا
دوش آمد به برم رقص کنان رقص سماگفتمش این که چه حالیست چه حالید شماصحبت پیر مغان را به که گویم به که گویم که مگوستراز اهل دل واهل دل و اسرار خداسر بر آورد نگاری ونگاری که به بزمم بنشستگفت سالک بنگر آینه راصوفیه کاشف اسرار شمایید شماسر زدن بر سوی کویش نتوانم ، نتوانم دیگراین طریقیست که بی سر که بی سر برود سوی خدا
تمام ما مترسک ها
لباس کهنه میپوشیم
و از فضل جهان گاهی
دو پیکی باده مینوشیم
 
تمام ما مترسک ها
شبیه جانور هستیم
درون مزرعهٔ هامان
فقط دل را به خود بستیم
 
از آن سو باد می آید
شبیه راز می آید
منم میلرزم و گاهی
صدای ساز می آید
 
دمی شاد و دمی نالان
دمی رازی قرنطینه
ولی نه ، مال آدم هاست
اینگونه غم و کینه
 
تمام ما مترسک ها
به شادی دل نمی بندیم
دو چشم مبتلا داریم
و هرگز ما نمی خندیم
 
پر و بال سیه دارد
همان که بیگدار اینجا
نترسد آخر قصه
کلاغ داستان ما
 
چه خوشند این رقیبان که ز خود مقام دارندز دُم عقاید خویش همه ننگ و نام دارند
به جهان زر که تصویر همه هستی خسان استبه میان مرگ و میلاد به خسی دوام دارند 
دل من ولیک خوشتر که کسم به هیچ نشمردبه میان بزمهایی که خران خرام دارند
به درون چاه دنیا عجبا چه مستفیض‌اندلب حلقه آی و بنگر که چه وهم بام دارند
طربم مرا به در برد و حراج عیش بنمودبه طرب خدای‌مردان ز خدای کام دارند
ز غبار جلوه رستم که به تخت دل نشستمچه فروتنانه شاهان سر دل هوام دارند
گرچه ره عذا
شعری در رابطه با سردار دلها شهید  قاسم سلیمانی 
نام قاسم حک شده بر سینه ام  اشک خون میبارد از دیده ا م راه  حق  و  راه مولا  و علی بوده است یک عادت دیرینه ام عشق ما بوده است سردار ولی آن که نامش در جهان شت منجلیخار گشته چشم دشمن نام اولرزه ای  انداخته است  افکار اوگشت عاصی دشمن پست وذلیلتا که ریخت خونش دربیت علی از  فراقش  عالمی  نالان  شده چشم دوست ودشمنش گریان شده یک سخن جا مانده است از این کلام تا رسد بر دشمنانش این پیام راه  او  راه
گریه کن بهرحسن آرامش جان میشود/حب او اندردل وجان عشق وایمان میشود/کشته زهرجفا مولا امام مجتبی است/سبط پیغمبر سراسر نوررحمان میشود/گشته است پورعلی مظلوم دوران خودش/قاتل او همسرش بازهر طغیان میشود/درشهادتنامه اش گریان نبی ومرتضی/فاطمه هم اشکریزش مثل باران میشود/بر حسین وزینب اوناله هایی داغ هست/چشم عباس دلاور باز گریان میشود/شیعه داردصدمصیبت از بر داغ حسن/آن بقیع درمدینه بین که نالان میشود/زمزم دلدادگیها سوی مهدی وظهور/مرهم اشک ومصیبت برم
مولانای جان با حنجره ی همایونی:
 
 
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
 
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
 
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
 
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
 
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
 
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
 
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنی
 
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
 
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
 
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
 
ای چاره در من چ
امام صادق ع فرمود همانا قسمتی از عبادت ترس از خدای عزوجل است خدا می فرماید تنها بندگان دانشمند خدا ز او می‌ترسد 28 سوره 65 ونیز خدای جل ثنافرماید از مردم نترسید و از من بترسید 44سو ره 5 و باز خدای تبارک و تعالی فرماید و هرکه از خداپرست کند برایش راه  نجاتی مقرر دارد 2 سوره 65 و امام صادق ع فرمود حب جاه و شهرت در دل ترسان و بیمناک نباشد پس  کسیکه از خدا ترسد حب ریاست و شهرت ندارد
7 تابلو موفقیت در اتاقتان
تابلو سقف: اهداف بلند داشته باش
تابلو ساعت: هر دقیقه با ارزش است
تابلو آیینه: قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش
تابلو پنجره: به دنیا بنگر.
تابلو دریچه کولر: خونسرد باش
تابلو تقویم: به روز باش
تابلو در: در راه هدفهایت سختی‌ها را هل بده و کنار بزن
و حاج قاسم عزیز گریستیم همانگونه که برای اماممان نالان بودیم
همانگونه که با شنیدن " روح بلند  امام به ملکوت اعلی پیوست " فریادی از سر جان براوردیم ، به مظلومیتت ضجه زدیم
اگر چه شما را در قاب تلویزیون تنها نظاره می کردیم ولی تکه ای از قلبمان را اغشته به  غیرت ،  به سوریه و عراق و یمن هدیه دادیم
و این روزها چهل روز است که قاسم ما قسمت کرد روح بلندش را و به و دیعه داد غیرتش را تا ما او را میزانی برای صحت و سلامتی و درستکاری خود و مسیولین بدانیم
یادش
فوق العاده زیباست این متن
می‌خواستم خدا را نوازش کنم !ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن..
خواستم چهره خداوند را ببینم !ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر..
خواستم به خانه خدا بروم !ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن..
خواستم نور الهی را مشاهده کنمندا آمد؛ ازپرخوری وشکم سیر فاصله‌بگیر.
خواستم صبر خدای را ببینم !ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن..
خواستم خدای را یاد کنم !ندا آمد؛ ارحام و خویشانت را یاد کن..
کاین گونه شعله میکشی و نعره میزنی
نالان و اشکبار... مگر عاشقی و مست ؟
با خویشتن چو ما مگر ای دوست دشمنی ؟
#عماد_خراسانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ استخود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی ؟! بهر طلبت از دوستخود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانیخود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگرچون ناز تو میخواهد ، او را
من هی میگم از حاملگی مثل سگ میترسم و ایشون هی یادآور میشن که از هر چی بترسی سرت میاد. بعد میگم خبالا نترسم سرم نمیاد؟ میفرمان که نه عب نداره بترس ولی بیان نکن. من میگم بیان نکردن ریسک بارداری رو کاهش میده؟ اسپرما بفهمن تو همچین کفری رو بیان میکنی گازانبری حمله میکنن؟ میگن چرا خفه نمیشی؟ چرا قانع نمیشی؟ میگم والا شما شروع کردین! ایشون پشتشون رو میکنن و احتمالا این مدل ترس رو درک نمی‌کنن. و من همچنان از بچه نداشتن و نخواستن و نشدن و نبودن و امثا
جمعه هابایاد مهدی دل پریشان میشود/اندراین ماه محرم دیده گریان میشود/میرودکوی حسینی بانوای انتظار/قلبهامملو زعطر ناب ایمان میشود/یادمان کربلا وزینبش برشیعیان/چشم عشاق حسینی مثل باران میشود/درس عاشوراهمیشه در ولایت محوری است/سوی مهدی اجتماعی پرز یاران میشود/درکمیل وندبه مااشکهابا معرفت/بهرایمان محبین عشق احسان میشود/در نمازجمعه هاهم یادمان کربلاست/مشکلات هرمسلمان بازآسان میشود/رهبرفرزانه ما ازتبار نینواست/اسوه دنیازرهبر کل ایران میش
7 تابلو موفقیت در اتاقتان :تابلو سقف : اهداف بلند داشته باش.تابلو ساعت : هر دقیقه با ارزش است.تابلو آیینه : قبل از هر کاری بازتاب آن را بیندیش.تابلو پنجره : به دنیا بنگر.تابلو دریچه کولر : خونسرد باش

تابلو تقویم : به روز باشتابلو در : در راه هدفهایت ، سختیها را هل بده و کنار بزن.
نتیجه آمیختگى جهل و علم با وضعیتهاى متفاوت در زندگى بشر:
1-  جهل + فقر    =  جُرم2- جهل + ثروت   =  فساد3- جهل + آزادی =  هرج و مرج 4- جهل + قدرت = استبداد5- جهل + دین   =  تروریسم 
حال به جای جهل، علم بگذاربنگر علم با وضعیتهاى متفاوت زندگى چه میکند؛
1- علم + فقر    =  قناعت 2- علم + ثروت   =  نوآوری3- علم + آزادی =  خوشبختی4- علم + قدرت =  عدالت 5- علم + دین   = استقامت
اینها در سایه جامعه دینی حاصل می‌شود اما علم در جوامع کفر، استبداد و  استعمار و استثمار و جنایت
♬♪♬♪ایران ای سرای امیدبر بامت سپیده دمیدبنگر کزین ره پر خونخورشیدی خجسته رسیداگر چه دلها پر خون استشکوه شادی افزون استسپیده ما گلگون است ،وای گلگون است♬♪♬♪ که دست دشمن در خون استای ایران غمت مرسادجاویدان شکوه تو بادراه ما راه حق راه بهروزی استاتحاد اتحاد رمز پیروزی استصلح و آزادی جاودانه در همه جهان خوش باد یادگار خون عاشقان،ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته ♬♪♬♪ باد……
 
پیلی را آوردند بر سرچشمه‌ای که آب خورَد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید. او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد، نمی‌دانست که از خود می‌رمد. همۀ اخلاقِ بد از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی می‌رمی و می‌رنجی.
پادشاهی دل‌تنگ بر لب جوی نشسته بود. امرا ازو هراسان و ترسان، و به هیچ‌گونه روی او گشاده نمی‌شد. مسخره‌ای داشت عظیم مقرب. امرا او را پذیرفتند که اگر تو شاه را بخندانی تو را چنین دهیم. مسخره
 یونس بن یعقوب گوید که شنیدم حضرت صادق ع میفرمود هر که گناهی کند و بداند که خدا بر او مطلع هست که اگر خواهد اورا عذاب کند واگر خواهد اورابیامرزد خداوند بهمبن  اگاهیش اورا بیامرزد تگر چه استغفار هم نکند  شرح مجلسی ره در جمله  فعلم انالله مطلع علیه گوید شابد مقصود علمی است که در  نفس اثر کند و ثمره اش عمل باشد  یعنی دنباله این علم  عمل باسد ودست از گناه برداریدوگرنه هر مسلمانی باین امر اعتراف دارد و هر که منکر ان باشد کافر است  هرکه بر این علمب
ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می فرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می فرستمت 
در راه عشق مرحله ی قرب و بعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت 
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت 
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب 
جان عزیز خود به نوا می فرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینه ی خدای نما می فرستمت 
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیب
مناظرۀ پژو و پراید! (با رخصت از پروین اعتصامی!) «پژو» یک‌روز طعنه زد به «پراید» که تو مسکین چقدر یابویی! با چنین شکلِ ضایعی بالله بی‌جهت توی برزن و کویی رنگ لیمویی مرا بنگر ای که تیره، شبیه هندویی من تمیزم ولی تو ماه به ماه مطلقاً دست و رو نمی‌شویی بچه می‌ترسد؛ آن‌طرف‌تر رو! که به هیئت شبیه لولویی من نه خودرو، گُلم، سَمن‌بویم تو نه خودرو، گیاه خودرویی!
ادامه مطلب
 کتاب سفر بر مدار مهتاب: کتابی برای جوانان نالان از پیچ و خم زندگی
کتاب سفر بر مدار مهتابنویسنده: مرتضی سرهنگی و هدایت الله بهبودیانتشارات: سوره مهر
معرفی:
توجه توجه! این کتاب را جوان هایی بخونند که ازمشکلات جزئی زندگی خسته شدند ودائماً میگن چقدر زندگی سخته باخوندن این کتاب تازه می فهمیم بابا چقدر خوش بحالمونه خبر نداریم؟!!! مخصوصاً تازه عروس ها!!
بریده کتاب:
شهیداندرزگو چند سلاح کمری و خشاب داشت. گفت فردا باید برویم مشهد. آن وقت ها در پاسگاه
یونس بن یعقوب گوید که شنیدم حضرت صادق ع میفرمودهر که گناهی کند و بداند که خدا بر او مطلع هست که اگرخواهد اورا عذاب کند و اگر خواهد اورا بیامرزد  خداوند بهمبن اگاهیش اورا بیامرزد اگر چه استغفار نکند شرح مجلسی ره در جمله و فعلم انالله مطلع علیه گوید شاید مقصود علمی است که درنفس اثر کند و ثمره اش عمل باشد یعنی دنباله این عمل باشد  ودست از گناه بر دارد وگرنه هر مسلمانی باین امر اعتراف دارد و هر که منکر کافر است و هر که بر این علم بیندیشد وادامه  گ
ای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینثانی حیدر حسین ای علی‌اکبر حسینای یل کرب و بلا ای علی اکبرمای امید خیمه ها ای شبیه مصطفیای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینثانی حیدر حسین ای علی‌اکبر حسینآی ای نفس های حسین یار رعنای حسینماه زیبای حسین ماه زیبای حسینای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینثانی حیدر حسین ای علی‌اکبر حسین
ای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر حسینای بدر هاشمیون ای میر حیدریونای مهر فاطمیون ای مهر فاطمیونای علی‌اکبر حسین ای علی‌اکبر
«راستی ای خدا! وقتی تو را دوست دارم، آنچه دوست دارم چیست؟ نه جسم است و نه تن، نه زیبایی گذران است و نه درخشش روشنایی، نه آوازی دلکش و نه گل‌ها و گیاهان خوشبو...! دوست‌داشتن خدا، دوست‌داشتن آن چیزها نیست، با این‌همه وقتی خدا را دوست دارم، روشنایی‌ای خاص، آوازی خاص و بویی خاص را دوست دارم، یعنی روشنایی و بوی درونی‌ام را، که روحم را روشن می‌کند! آنچه در مکان نمی‌گنجد، به صدا درمی‌آید، آنچه در زمان نیست ولی خودش هست!... این است آنچه دوست دارم ه
امام باقر ع فرمود نه بخدا سوگند خداوند از مردم جز دو خصلت نخواسته است یکی اعتراف بنعمتهای او تا نعمت را بر ایشان بیفزاید ودبگر اعتراف بگناهان تا انهارا برای ایشان بیامرزد  3 برخی از اصحاب عمروبن عثمان از حضرت صادق حدیث کند که شنیدم ان حضرت مبفرمود همانا مردگاهی گناه کند وخدا لوسیله ان اورا ببهشت برد عرضکردم خداوند بسبب گناه اوراببهشت برد فرمود اری هر اینه او گناه کندو پیوسته از تن ترسان است و بر خود خشمناک است پس خداوند لباو ترحم کند واورا 
آنروز که دیدم من سیمای ترادرراهعاشق شدم ومجنون ازعشق شدم آگاهمن مست نگاه تو، چشمم به طواف تودیدم چو سراپایت آنگاه کشیدم آهدرکوی تو گم گشتم دیوانه خم گشتمآنگه که نهادم من ازعشق قدم درراهتوبودی ومن اما مهجور زیکدیگرمن غمزده ازهجران دلداده وخاطرخواهازتونتوانم گفت افسانه افسونگردلداده شیدا و دلباخته ی ناگاهدرقلب توحس کردم غوغای شعف گونهوقتی که نگاه من باچشم توشدهمراهمجنون توام بنگر احساس وکلامم رایک بوسه بده من را بنمای سخن کوتاه
روزعاشورامصیبت بردل جانان رسید/غم فراوان برگلاب دیده ایمان رسید/صحنه ای ازروز محشر شدنمایان بشر/ازبرآل پیمبرلحظه ای گریان رسید/اوج بیشرمی دشمن در زمین کربلاست/تشنه کامان سر بریدن بالب عطشان رسید/زمزم دلدادگیها برحسین تشنه لب/جانفشانی برولایت ازبریاران رسید/وقت هم عهدی اصحاب حسینی در زمین/اسوه خوب نیایش همدم انسان رسید/طفل شش ماهه درآنجا پیش بابایش شهید/داغ سخت اکبر او زینبش نالان رسید/درکنار نهرآبی حضرت عباس بود/هردودستش تا بهشت خالق ر
 
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَمؤمنان تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهاشان ترسان می گردد، و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می شود ایمانشان افزون می گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارندصفات مؤمنین در قرآن بطور مفصل بیان شده است ولی برای رعایت اختصار به بعضی از آنها اشاره می‌نمائی
دل را به هوای تو، ویرانه ای ساختم
        بگذار برود این دل بر باد،خاطره ای ساختم
موشک و بمب چه ترس باد بر این دل؟
       که با خاطره ی چشم تو خرابه ای ساختم
این ثانیه را بنگر بر این عظیم شهر
      که بی تو از شهر، سوخته شهری ساختم
هر جا را بنگری ز جای پایم
      جز خاکستر مگر رده پایی ساختم؟
تو که بر باور من،همان پُتک تخریبی     که با خاطرت از هر شهر خرابه ساختم!
+ نوشته های من صرفا نوشته های دل من است،نه وزنی دارند نه قافیه ای! نوشته های من یک مشت حرف
سپس امام صادق ع فرمود و اما قول عزوجل اگر یکی از ایشان یا هردو نهانزد تو به پیری رسیدند بانها اف مگو و تندیشان مکن 23سوره17 بعنی اگر دلتنگ کردندبانها اف مگو واگرترا زدند با انهاتندی مکن فرمود و با نهاسخنی شریف وبررگوار بگو یعنی اگر ترا زدند بگو خدا شمارا بیامرزد ابنست سخن شربف تو و فرمود و از روی مهربانی برای انهاجنبه افتادگی پیش اور یعنی  دیدگانت را بانهاخیره مکن بلکه با مهربانیو دلسوزی بانها بنگر و صدایت را از صدای انها بلندتر  مکن و دستت ر
خود را به خدا بسپار،وقتی که دلت تنگ است؛وقتی که صداقتها آلوده به صد رنگ است
خود را به خدا بسپار،چون اوست که بی رنگ است؛چون وادی عشق است او،چون دور زنیرنگ است
خود دا به خدا بسپار،آن لحظه که تنهایی؛آن لحظه که دل دارد از تو طلب یاری
خود را به خدا بسپار،همراه سراسر اوست؛دیگر تو چه میخواهی ؟!بهر طلبت از دوست
خود را به خدا بسپار آن لحظه که گریانی؛ آن لحظه که از غمها بی تابی و حیرانی
خود را به خدا بسپار،چون اوست نوازشگر؛چون ناز تو می خواهد او را ز درو
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ
مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می‌شود، ایمانشان فزونتر می‌گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. (انفال/٢)
 
 
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
آنها
ابی کهس گویدبامام صادق  ع  عرضکردم عبدالله بن ابی یعفور بشما سلام میرساند  فرمود بر تو وبر او سلام باد چون نزد عبدا الله رفتی سلامش رسان و باوبگو جعفر بن محمد ع بتو مبگویددر انچه علی نزد رسولخداص بمقام  رسبد بنگر و ملازمش باش همانا علی نزد رسولخدا ص بسبب راستگویی و ادای امانت بان مقام رسید 6 فضیل بن یسار گوید امام صادق ع فرمود ای فضیل نخستین کسیکه راستگو راتصدیق میکند خدای عزوجل است که میداند که او دراستگو است و خودش هم خودرا تصدیق مبکند  وم
امام باقر ع فرمود شیعیان علی ع تنها همان بردباران دانشمندان خشکبده لبند که رهبانیت وترک دنیا بر رخسارشان هویدا است حدیث 21 اما باقر ع فرمود امیرالمنین ع نماز صبح را در عراق بجماعت گزارده چون رو بر گردانید مردم را موعظه فرمود و از خوف خدا گریست وانها را نیز گریاند. سپس فرمود هان بخدادر زمان دوست صمیمم پیغمبر ص مردمی را را میشناختم که در بامدادو شام ژوییده وگرد الود و گرسنه بودند پیشانی انها در اثر سجده مانند زانوی بزمین برای پروردگار خود با س
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت// بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
حیفست طایری چو تو در خاکدان غم// زاینجا به آشیان وفا میفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست// می بینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر// در صحبت شمال و صبا میفرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب// جان عزیز خود به نوا میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل// می گویمت دعا و ثنا میفرستمت
در روی خود تفرج صنع خدای کن// کائینه خدای نما میفرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
اقای همسر یک ماموریت فوری دو روزه براش پیش اومد 
عاقا رو صحیح و سالم فرستادیم ماموریت، سرماخورده و نحیف و نالان تخویلمون دادن... 
 
صدای گرفته و تب کرده و رنگ و رو رفته و ... 
 
خونه رو حسابی گرم کردم و بخور و لیمو و شلغم و .. هم که خدا رو شکر موجود بود! 
 
از لحاظ ویتامین که تامین شد فرستادمش بره بخوابه که به نیم ساعت نکشید اه و ناله ش بلند شد ... تب و لرز کرد شدید  .. الان  من عکس بفرستم تشحیص نمیدین زیر این حجم پتو ممکنه ادم خوابیده باشه :))
 
ولی انصاف
ماه، غمناک، در این گُلشنِ خَضرا می‌گشت
باد، بی‌خویشتن، افسرده و شیدا می‌گشت
گُلبُن، از دردِ نهان، زار به‌خود می‌پیچید
شب، فرومانده در اندیشه‌یِ فردا می‌گشت
بانگی از دور می‌آمد، همه رنج و همه درد
مانده بود از ره و، نالان پیِ مأموا می‌گشت
رازی اندر دلِ شب بود که ناگاه اگر،
برگی از شاخه جدا می‌شد، رسوا می‌گشت
سایه‌یِ بیدبُن، از بیم، می‌آویخت به شاخ
باد چون می‌شد از او دور هویدا می‌گشت
یادِ آن یارِ سفرکرده، پریشان و غمین
زیرِ هر
بعداز امام عسکری نوبت بنام مهدی است/آن حجت پاک خداآقا امام مهدی است/شدآخرین لطف خدا اندرامامت حضرتش/دنیای درآخر زمان بنگر بکام مهدی است/بردشمن اسلام ودین مولاشودیک انتقام/در جبهه حق محوری پیروز گام مهدی است/شیعه توسل میکندبرحضرت صاحب زمان/ازجانب ایزدبراو هردم سلام مهدی است/باید برای حضرتش هرلحظه ای آماده باش/درقلب کل شیعیان عشق تمام مهدی است/هردرد درمان میشود بایاد پاک مهدوی/شوق ولایت محوران زنگ کلام مهدی است/ناگه ظهورش میرسد تاعاشقی مع
غم این فاصله تا چند خوری ای دل مستدور شو از دم این جمعیت نقش‌پرست آن که دشوار در آمد به طریق ازلیرازش آسان نکنم فاش به نامردم پست گم نخواهد شدن و جلوه نبازد به مجازحق به برکت بدهد باده‌اش از ساغر هست سوی ما گیر و مرو از ره بیگانه دمیآن که این رشته نگه داشت به ناگه مگسست دل میالای به شرّ و برو زان چشمه‌ی پاکجرعه‌ها نوش کن و گوش کن آواز الست خلقت آهنگ دگر کرده که باز آوردتجان بهایش بُد و آن کهنه بتانی که شکست دیدمت خسته و نالان به دلی خواب‌ز
دیگر حسین ابن علی چه گفت، . . او گفت:ندیدم سری به سرداری مگر بسیار سرها زیر پای او.خود ستایان تکیه بر اریکه ها زدند.کتاب خدا را چنان می خوانند که سود ایشان است.آنان که طیلسان زهد پوشیده اند تک پیرهنان را پیرهن بر تن می درند.آنان که دستار بر سر می نهند سر از گردن خدا ترسان می اندازندو آنان که آب بر مردمان می بندند، مردمان را آب از لبه تیغ میدهند.فیلم روز واقعهنویسنده: بهرام بیضایی
دست برداردست از سر کچل من بردارقصه ی ما تمامیده است این بارپای کثیفت را روی حرمت ها مگذاردست بردارهنوز زنده ایم هر دو، در پس این دیواردر این قفس می شویم هر روز، تکرارخوابی در کار نیست لاکردارجفتمان هستیم بیداربیا و دست بردار در واپسین دیداردست بردارمن و تو قسمت یکدیگر نبودیمهردومان کنار هم نابودیمدست بردارمن از خودم هم خسته امعهدی که با خود داشتم نیز، شکسته امبه این اتاقی که هستیم بنگرحتی دور از تو نشسته امدست برداردهنم را سرویسیدیتو هم
آورده اند که عاشق قصد معشوق خود کرد و راه را در پی گرفت تا به وصال دلدار برسد. با هر مرارت و شقاوتی بود خود را به کوی یار رساند و دق الباب کرد. 
از معشوق ندا آمد:کیست؟
عاشق جواب داد: من هستم.
معشوق در به روی او نگشود. 
عاشق حیران و سرگردان، کو به کو، خانه به خانه، گریان و نالان شد و از طلب یار دل برنداشت. تا اینکه دوباره خود را در کوی یار دید. 
دق الباب کرد. 
معشوق دوباره پرسید:کیست؟
عاشق جواب داد:تو هستم...
این بار در به روی عاشق گشوده شد و به وصال دوس
گلبانگ حق پرستی کوی نمازجمعه/بازاست برمسلمان روی نمازجمعه/آدینه هرمصلی باشدشکوه وحدت/بنگر صفا وعزت توی نمازجمعه/عشق نبی وآلش سرفصل بندگی شد/جاری زرود ایمان جوی نمازجمعه/بازمزم بصیرت دشمن شکست خورده/یاری برولایت خوی نمازجمعه/یادآورامام وراه شهید باشد/عطربهشت ایزد بوی نمازجمعه/اینک برای ایران یک افتخار گشته/ملت همه روان است سوی نمازجمعه/برمهدی وظهورش آهنگ ناب دارد/سوی خدابچرخد گوی نمازجمعه/
بکم بیشتر از سطح ظاهری فکر کن
و به عمق مسائل بنگر..
نه انقدر هم که در ان غرق شوی و زمان از دستت بره بیرون 
این خوشی های زودگذر رو بنداز دور 
موزیک و اینا 
فضای مجازی
یا حداقل کنترلشون کن !
این چیزای هدر دهنده وقتو بشاش توش 
بخدا وقتی که پولدار شدی 
و دورت مدیر برنامه برات پلی لیست درست میکنه 
و تو عشق و حال 
فقط لش 
پول رو پول 
بخدا باید یه چند سالی نون و تره بخوری 
پتا یه عمر باقی ماندتو نون رو با کره بخوری!
الان که نه 
تا بوده و تا هست پول قدرته !
باگریه می سرایم این شعرکربلارا/تا همنوا بگردم پیغمبروخدارا/بهر حسین مظلوم این اشک مثل زمزم/داردرخ اجابت هرپرده دعارا/یک کاروان رسیده درکربلای مولا/تفسیر مینماید اوصحن نینوارا/مولاحسین ویاران آزاده وشریفند/دشمن به دل گرفته کینه زمرتضارا/هرتشنه لب گرفته تصویرآب آنجا/برکوفیان بیاموز آن گلشن عطارا/سرهازتن جداشد درپیش چشم زینب/برروی نیزه بنگر تمثال آشنارا/درقتلگاه آقاشدصحنه قیامت/اینک نمامجسم آن صحنه وفضارا/آتش گرفته خیمه سجاد هم درونش/خ
ابراهیم ادهم «رحمة اللهّ علیه» در وقت پادشاهی به شکار رفته بود. در پی آهویی تاخت تا چندان که از لشکر به کلّی جدا گشت و دور افتاد. اسب در عَرَق غَرق شده بود از خستگی. او هنوز می‌تاخت در آن بیابان. چون از حد گذشت، آهو به سخن درآمد و روی بازپس کرد که:« مَا خُلِقْتَ لِهذا،  تو را برای این نیافریده‌اند و از عدم جهت این موجود نگردانیده‌اند که مرا شکار کنی. خود مرا صید کرده گیر، تا چه شود؟» 
ابراهیم چون این را بشنید نعره‌ای زد و خود را از اسب درانداخت
چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو
 

روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو
 

تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
که می‌کاهد چو ماه ای مه به عشق جان فزای تو
 

ز خود مسم به تو زرم به خود سنگم به تو درم
کمر بستم به عشق اندر به اومید قبای تو
 

گرفتم عشق را در بر کله بنهاده‌ام از سر
منم محتاج و می‌گویم ز بی‌خویشی دعای تو
 

دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از
یه نفر به من پول بدهکاره. یکی که مثلا باهم دوست شده بودیم. پولمو نداد و به خیال خودش بالا کشید. احتمالا پیش خودش فکر میکنه خیلی زرنگه و با افتخار به همه اعلام میکنه فلانی حتی یه قرون هم نتونست از من بکنه!
تو این جریان از من هیچی کم نشد. اون پول اصلا برای من رقمی نیست که بخاطر از دست دادنش ضرر کرده باشم و یا با گرفتنش وضعم خوب بشه!
ولی این وسط، اون آدم شرف و آبروی خونوادگیشو پیش من و خونوادم از دست داد! طوری که به اون و خانوادش به چشم حقارت نگاه میکن
بازباران باترانه/میخوردبربام خانه
یادم آمدکربلارا/دشت پرشوروبلارا
گردش یک ظهرغمگین/گرم و خونین
لرزش طفلان نالان/زیرتیغ و نیزه هارا
باصدای گریه های کودکانه/واندرین صحرای سوزان
می دودطفلی سه ساله/پرزناله دلشکسته،پای خسته
آه باران،قطره قطره می چکدازچوب محمل/آه باران،کی بباردبرلب عطشان یاران
ترکنندازآن گلورا،آه باران...آه باران
 
 
برکت رسدفراوان کوی نمازجمعه/مردم همه روانندسوی نمازجمعه/برافتخارایران این نعمتش فراگیر/جاری ز معنویت جوی نمازجمعه/اخلاص مثل باران ترمیکندمصلی/عطروصال دارد بوی نمازجمعه/در گلشن ولایت اومیدهدبصیرت/بنگر شکوه دین راتوی نمازجمعه/آدینه یادمان پیغمبر است وقرآن/تبلیغ آل احمد خوی نمازجمعه/عشق شهید داردراه امام راحل/پیمان باولایت روی نمازجمعه/آرامش بهاری این انقلاب دارد/ارزد به صدفضیلت موی نمازجمعه/درانتظارمولا باشد رخ مصلی/چرخدبسوی مهدی گو
فرق بین شیعه و دوستدار بودنشخصی به امام حسین علیه السلام عرض کرد: یا ابن رسول الله من از شیعیان مخصوص شمایم. حضرت به او فرمودند: ای بنده خدا، طبق ادعایی که هم اکنون کردی، باید همانند ابراهیم خلیل علیه السلام از قلب سلیم برخوردار باشی؛ چون خداوند متعال درباره ایشان می فرماید: «و از شیعیان او حضرت ابراهیم است؛ زیرا با قلبی سلیم به درگاه خداوند آمد». پس در حال خود بنگر و ببین اگر قلب تو نیز مانند قلب ابراهیم علیه السلام است بدان که از شیعیان مایی
لبیک سوی مهدی راه نجات دین است/درفتنه وحوادث مشکل گشا چنین است/اندر زمانه ما دشمن پراز جنایت/اصلاح در درون کن سرمایه ات همین است/تاانقلاب مهدی یک گام آخرآمد/برنعمت ولایت بسیار آفرین است/کاشانه بصیرت لازم برای شیعه است/بهرنبرد آخر عمار همنشین است/بنگر عراق وشام واندر یمن چه باشد/ایران زسربلندی آوای سرزمین است/بهرظهور مهدی بایدکه شد مهیا/اینک زمان عزت برکل مسلمین است/
رمضان موعداخلاص ودعا و سحر است/وقت افطار و رضایت زخدابر بشراست/سفره رحمت وبرکت شده است پهن زمین/موسم دلبری حق وولا واثراست/رحل قرآن مسلمان شده زینت هرجا/لذت ذکر ومناجات وعروج و ثمراست/بسته شد دست ستم ازبر شیطان رجیم/موعد دوری ابلیس وگذرازخطراست/وصل کن جان گرامی به صفای ملکوت/درسحرزمزم دل موسم حال دگراست/دستگیری ز فقیران همه اش ایمانی است/بازکن پنجره دل که صفای بصر است/دیده بگشاوجمال ورخ مهدی بنگر/شیعه راگوشه چشمی زهمان منتظراست/
#پدر را نیک واقف دان از آن کژبازی مضمر
تو گردی راست اولیتر از آنک کژ نهی او را
وگر تو کژ نهی او را به استیزت کند کژتر
#مولانا
روز پدر پیشاپیش مبارک♥️
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1121×1280]
مشاهده مطلب در کانال
به ماسه بنگر. چه میبینی ؟ دانه های هم اندازه متشکل از چند عنصر محدود که به راحتی با حرارتی به شیشه و امثالهم تبدیل میشود و دیگر قابل برگشت به شکل اولیه خود نیست. 
ماسه یکی از زیر ساختهای زمین است که آبها روی آن بنا شده اند یا بتنهایی بیابان هایی روان را ساخته اند.
طبق یکی از نظریه هایی که انسان امروزی بر آن بسیار پافشاری میکند ، زمین از مادر خود یعنی خورشید جدا شده و سپس سرد شده و بعد از مدتها به شکل امروزی خود درآمده. پس این وسط تلکلیف ماسه چه می
به بهار که میرسیم
فارغ از عمو نوروز و مهمانی و آجیل و مسافرت
و جدا از این رسوم زیبا و زشت آدم ها
انگار رنگ آسمان عوض میشود
انگار زمین در این سیر شتابانش هر سال به یک جای خوش آب و هوا از این جهان میرسد و کمی توقف میکند تا ما فرزندانش از مرکب روزمرگی پیاده شویم و بهتر ببینیم این منظره زیبا را
اما افسوس که خسته راهیم و چرت زدن در بهاران خیلی میچسبد
اصلا جهان را چه میشود در این زمان بر این زمین
حتما یک خبری هست
این را میشود از نگاه غنچه ها و صدای پرند
روزعاشورامصیبت بردل جانان رسید/غم فراوان برگلاب دیده ایمان رسید/صحنه ای ازروز محشر شدنمایان بشر/ازبرآل پیمبرلحظه ای گریان رسید/اوج بیشرمی دشمن در زمین کربلاست/تشنه کامان سر بریدن بالب عطشان رسید/زمزم دلدادگیها برحسین تشنه لب/جانفشانی برولایت ازبریاران رسید/وقت هم عهدی اصحاب حسینی در زمین/اسوه خوب نیایش همدم انسان رسید/طفل شش ماهه درآنجا پیش بابایش شهید/داغ سخت اکبر او زینبش نالان رسید/درکنار نهرآبی حضرت عباس بود/هردودستش تا بهشت خالق ر
برپا کن آتشی راتا برسوزی غم باقی رادنیا افسانه باشدمنت بر سر بخوان ساقی راخلقی ترسان از عریانی از بیرنگی از بی نانیخلقی خواب و مستی گوید که هیچ و هیچ و هیچهر سو شیخ و هر سو عابد خلقی ترسا خلقی موبدخلقی خواب و مستی گوید که هیچ و هیچ و هیچ
ترانه سرا : احسان حائری
سلام
الان ساعت ۰۰:۱۸ بامداد هست!
نمیدونم چقدر به تایم ابراز وجود هر پرنده دقت کردید ( منظورم تایمی هست که سر و صدا میکنن)
مثلا من دقت کردم خروس ها صبح خیییلی خییلی زود و بعد از اون حدودای ۱۰ صبح قوقولی میکنن
یاکریم ها حدودای۶_ ۷ صبح که آفتاب میزنه تو تخم چشم آدم و حرص آدمو در میاره بق بقو میکنن
و کلاغ ها وقتی صداشون در نیاد که نماز صبح قضا شده یا داره دیگه قضا میشه کم کم 
و....
الان تو این موقع شب یه دسته کلاغ اطراف خونمون خیییلی قارقار میکردن
خیلی
سلام
الان ساعت ۰۰:۱۸ بامداد هست!
نمیدونم چقدر به تایم ابراز وجود هر پرنده دقت کردید ( منظورم تایمی هست که سر و صدا میکنن)
مثلا من دقت کردم خروس ها صبح خیییلی خییلی زود و بعد از اون حدودای ۱۰ صبح قوقولی میکنن
یاکریم ها حدودای۶_ ۷ صبح که آفتاب میزنه تو تخم چشم آدم و حرص آدمو در میاره بق بقو میکنن
و کلاغ ها وقتی صداشون در میاد که نماز صبح قضا شده یا داره دیگه قضا میشه کم کم 
و....
الان تو این موقع شب یه دسته کلاغ اطراف خونمون خیییلی قارقار میکردن
خیلی
از " ترین" پرهیز کن، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن، همین...!
یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند "ترین" رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از 19/75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود.
از رانندگی با پراید و ... لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود.
از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود
 
 
1))
وزیدن گرفت نسیمی شرجی
تب داغ شب را
و امید روییدن
سار بر صنوبران
علف ها بر زمین
و من در پوست خود
نمی گنجم 
مژده می دهد دل
باز لبخندی خواهد شکفت
بر اندوه ماه
و ژیبا خواهد شد
در چشم های خورشید
نسیمی خنک
بر پوست داغ تنم
خاطره ی نفس هایت
در داغ ترین شب
هنوز زخم است روحم
و جای دندان هایت خونین
نسیمی میوزد
عطر تو میپیچد در اتاق
تکرار میکند ساعت
تیک تاک را
به همراهی لبانم
که تکرار می کنند نام تو را
...
 
 
نام ام را بخوان
پاسخی خواهم داد
آرام جانت
..
 
شنیدم میرسد دنیا به پایان
جهان بازیست از بهر خدایان
ز شادی گاه ما را مینوازند
گهی با درد ما را میگدازند
زمانی این ،زمانی آن بَرَد جام(برنده میشوند)
ندانسته گرفتاریم در دام
به باران رحمت آرد. چون شود بیش_
شود سیلی خروشان بر تن ریش
شود کیفور و لرزاند جهان را
به صدها تیر آراید کمان را
گهی از پیش و گه از پس براند
به دنبال خودش ما را کشاند
خدایا بس کن این ترفندها را
خرابش کن تو یکسر این جهان را
شده خونابه از سر تا به پامان
فرستی درد. اما نیست درمان
ترس اساساً یک واکنش عادی انسان ها هنگام مواجهه با خطر است. این واکنش هدف  محافظتی دارد. هنگام مواجهه با خطر، سیستم عصبی  با ترشح هورمون  انسان را آماده« مبارزه یا فرار »  می سازد تا در برابر تهدید، مبارزه یا فرار کند. 
اما فوبیا یا هراس، ترسی غیر منطقی است که فرد نسبت به خطرات غیر واقعی و غیر منطقی احساس می کند. مثل ترس از محیط های باز یا بسته، ترس از حیوانات بی  آزار و… هراس یا فوبیا ترسی بیمارگونه است که عملکرد فرد را در زمینه های  مختلف مح
عنوان :  از سر کوی تو تا کوفه و شامم ببرند
خواننده : کربلایی حمید علیمی
فرمت فایل : mp3
حجم فایل : 1.83mb
زمان : 5:18
 
دانلود فایل / download
 
 
متن نوحه :
از سر کوی تو تا کوفه و شامم ببرند
نروم گر چه بدین تکیه کلامم ببرند
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
توام آورده ای و لشکر شامم ببرند
برادرم ...
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
توام آورده ای و لشکر شامم ببرند
با چه اجلال تمام آمدم اینجا با تو
بی تو بنگر به چه اجبار تمامم ببرند
به خداحافظی ات آمدم
11-  و من کلام له (علیه السلام)
> لابنه محمد ابن الحنفیة لما أعطاه الرایة یوم الجمل <
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَی نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَی الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.
خطبه 011-خطاب به محمد حنفیه 
آموزش نظامی 
اگر کوهها از جای کنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندانها را بر هم بفشار، کاسه سرت را
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک‌های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رف
شهادت برای انسان مومن افتخار است.مومن به دنبال شهادت است نه ترسان و فراری.
شهادت حیاتی دیگر و برتر و ابدی است.
خداوند در قرآن می فرماید: گمان نکنید شهید مرده است بلکه زنده است و نزد خدا روزی می خورد.(آل عمران ۱۶۹)
با این باور است که شهادت سردار پر افتخار شهید قاسم سلیمانی را تبریک میگوییم.او به آرزوی خود رسید و به دوستانش پیوست.
شهادت او چهره منافقانه آمریکا را در مبارزه با تروریست آشکارتر کرد.آمریکا قهرمان مبارزه با تروریست را ترور کرد و دروغگ
لب فرو بند از طعام و از شراب  سوی خوان آسمانی کن شتاب  دم به دم بر آسمان می‌دار امید  در هوای آسمان رقصان چو بید دم به دم از آسمان می‌آیدت  آب و آتش رزق می‌افزایدت گر ترا آنجا برد نبود عجب  منگر اندر عجز و بنگر در طلب کین طلب در تو گروگان خداست  زانک هر طالب به مطلوبی سزاست جهد کن تا این طلب افزون شود  تا دلت زین چاه تن بیرون شود  خلق گوید مرد مسکین آن فلان  تو بگویی زنده‌ام ای غافلان گر تن من هم‌چو تن‌ها خفته است  هشت جنت در دلم بشکفته است جا
تعمید دهنده ، با بازوان استخوانیش که در تاریکیِ سنگین بسوی اورشلیم اشاره می‌کرد ، کنارش ایستاده بود .
- نگاه کن ، چه می‌بینی ؟
- هیچ چیز .
- هیچ چیز ؟ فراروی تو اورشلیم مقدس ، آن روسپی است . او را نمی‌بینی ؟ بر روی زانوانِ چاق رُم نشسته است و می‌خندد . [...] قلعه‌ی او چهار دروازه دارد . کنار دروازه‌ی اولی گرسنگی نشسته است ، کنار دومی ترس ، کنار سومی ستم ، و کنار چهارمی ، دروازه‌ی شمالی ، ننگ . وارد می‌شوم . از خیابان‌هایش بالا و پائین می‌روم . به س
باگریه می سرایم این شعرکربلارا/تا همنوا بگردم پیغمبروخدارا/بهر حسین مظلوم این اشک مثل زمزم/داردرخ اجابت هرپرده دعارا/یک کاروان رسیده درکربلای مولا/تفسیر مینماید اوصحن نینوارا/مولاحسین ویاران آزاده وشریفند/دشمن به دل گرفته کینه زمرتضارا/هرتشنه لب گرفته تصویرآب آنجا/برکوفیان بیاموز آن گلشن عطارا/سرهازتن جداشد درپیش چشم زینب/برروی نیزه بنگر تمثال آشنارا/درقتلگاه آقاشدصحنه قیامت/اینک نمامجسم آن صحنه وفضارا/آتش گرفته خیمه سجاد هم درونش/خ
 
فقط اگه سرچ و سایت های خارجی باز بودن اینطوری روزشماری نمی کردم برای وصل شدن شبکه نت. اصلا الان خوشحالم که پیام رسان ها قطعن. به قول یه نفر الطاف خفیه س!
کارام مونده و هی به خودم میگم تقصیر خودته که اون موقع که وقت و نت داشتی، خودتو معطل و گرفتار چنان مساله پوچی کردی. یکی در میون کتاب میخونم و فکر میکنم و کتاب نمیخونم. باز میگم خوبه الان دارم میخونم! فکر نمیکردم این کتاب سنگین رو بکشم تموم کنم! انقد که مزخرف ترجمه کرده. دلم میخواد کتابشو ویرایش
باسمه تعالی
اما کن جهانگردی
اصفهان
غزل۱
در کنار ساحلی پر آب باشد اصفهان
لیک رودش دائما مسدود گردد ناگهان
بنگر این پل های زیبای همانند نگین
بهترین نوع است و مانندی ندارد در جهان 

حیف باشد شهر تاریخی ما گشته چنین
آب آن در شهرهای دیگری باشد روان
شهر تاریخی و صدها مرکز گردشگری
مسجد جمعه و ده ها نقش زیبنده در آن
وه چه زیبا مسجدی دارد، نگر از روی شوق
مردم دنیا همه مبهوت در نقش جهان
سازه های ماندگار اصفهان هم دیدنی است
چل ستون و دو منار بی نظیر اصف
برخیز ای برادر ای جان من فدایتبر خیز و کن تماشا بر پا شده قیامت
داغت زده برادر آتش به جان خواهرخاکم به سر برادر ای وای در عزایت
بعد از تو هتک حرمت از خیمه ها شد ای وای بر خاندان عصمت گشته بسی اهانت
برخیز کز فراغت بشکسته قامت منبنگر که خواهر تو شد راهی اسارت
آزرده گشته پای اطفال روی شن هابرخیز تا نمایی از کودکان حمایت
صبر و قرارم از کف بیرون شد ای برادربنگر مرا پریشان اما مکن ملامت
چشمان من ز داغت گردیده چشمه ی خونکرده به تن دو عالم رخت عزا ز دا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها