نتایج جستجو برای عبارت :

سولویگ هستم، چهار ساله

من یک دختر بیست و چهار ساله ام ...دختری که وقتی در مدرسه ی ابتدایی بود درس خواند تا مدرسه ی نمونه ی راهنمایی قبول شود دختری که وقتی راهنمایی مدرسه ی نمونه قبول شد درس خواند تا دبیرستان هم نمونه باشد وقتی دبیرستان نمونه بود درس خواند تا کنکور دانشگاه علوم پزشکی قبول شود وسرانجام روزی دانشگاه علوم پزشکی قبول شد ...اکنون چه؟
اکنون دختری بیست و چهار ساله و بیکار هستم ...اری میگویند وضعیت بازار کار به هم ریخته است و کسانی که  زودتر از تو فارغ التحصیل
بیست و چهار ساعت از زمانی که تو بیمارستان بستری شده ام می گذرد، تخت کناری ام دختر 32 ساله ایست، که با لبخندمان باهم ارتباط برقرار می کنیم، به من قوت قلب میدهد و آرامم می کند، مادرم لبانش می خندد، اما سفیدی چشم هایش به سرخی میزند. خودم اما... راستش نمیدانم، هم خوبم، هم بد، البته یک مقدار هم نگرانم که فکر میکنم طبیعی باشد، ولی یک چیزی خیلی خوشحالم می کند،اینکه خوب یاد گرفته ام نبات سپاسگزاری باشم، دیشب بین تمام دردهایم، آرام بودم و خداراسپاس میگ
خدایا شکرت که مسیر را برام روشن میکنی، خدایا شکرت که پیشاپیش من قدم بر می داری و موانع را از سر راهم بر می داری. تو که هستی نقشه راه برام مشخصه، من قوی هستم، من باهوش هستم، من تحصیلکرده هستم، من دارای روابط رویایی هستم، من دارای شغل ایده آلی هستم، من سالم و سرحال هستم، من داری زیبایی ظاهر و باطن هستم، من راستگو هستم، من درستکار هستم، من بسیار مهربان و صبور هستم...
سلام و عرض ادب،
من پسری هفده ساله و سال آخر می باشم و همچنین بسیار هم مذهبی هستم. چند وقتیه که فکر میکنم به یک خانم بزرگتر از خودم علاقه پیدا کردم. این خانم حدودا چهار سال و چهار ماه از من بزرگتر هستند. من مقدار کمی ایشون رو میشناسم ولی ایشون من رو نمیشناسن. این در حالیه که حتی یک بار از نزدیک ندیدم شون و اصلا صورت شون رو ندیدم، حالا میشه برادران راهنماییم کنید از کجا بفهمم که من واقعا به ایشون علاقه دارم؟
ادامه مطلب
سلام
دختری هستم ۳۳ ساله و مجرد، تحصیلات لیسانس دارم و تا چهار سال پیش شاغل بودم، الان چهار ساله که بیکارم و با پس اندازی که دارم برای هزینه های شخصیم دستم رو جلو بابام دراز نمیکنم ، خانواده پرجمعیتی دارم یه تعداد از برادر خواهرام ازدواج کردن، منو دو تای دیگه مجردیم که بزرگترین شون منم که مجرد بودنم باعث شده خانواده م هم دیگه ازم خسته بشن و گاها با تیکه هاشون دلم رو بشکنن.
مشکل تنهایی و درک نشدن و بی هدفی به حدی داره این روزها آزارم میده که فکر
من غرق دریای شما هستم
محو تماشای شما هستم 
هرکس‌ در این دنیا پیِ چیزیست
من در تمنای شما هستم
در سر خیال خام می سازم
مبهوت رویای شما هستم
آینده ای با عشق می خواهم
در فکر فردای شما هستم
اما ، اگر، شاید، نمیدانم...!
درگیر ‌حاشای شما هستم
سجاد نوبختی
****
پیونشت : 
یک روز اگر بی عشق سر کردم
دل‌ را فقط درمانده تر کردم
من محمدامین ربیعی نژاد هستم  ۱۶ ساله از خوزستان :)
طراح گرافیک رایانه و طراح وب  :)
کار من دیزاین/طراحی  هست. لوگو ،پوستر،قالب وب،وب،کارت ویزیت و...
من چندین سال هست در این کار هستم و خود را به یک دوستار هنر گرافیک 
معرفی میکنم ، من مدیر یه آکادمی مجازی هستم به نام آکادمی مارن شما میتوانید 
آکادمی من رو داخل فضای مجازی دنبال کنید ،
کار های گرافیکی من و... در فضای مجازی انتشار داده میشن و میتوانید آن هارو نگاه کنید و امید کار هستم لذت ببرید :)
من مد
وقتی به دنیا اومدم توی بیمارستان زردی داشتم و خونم عوض شد و تا سال ها عوارض مثل جوش های عفونی ... همون موقع تولد شکل جمجمه ای سرم بود که توی شش ماهگی عمل کرده ام و هنوز جایی عمل جراحی روی سرم هست و بهمین خاطر سر درد دارم زیاد ... توی همون ماه اول مشخص شد که عفونتی توی سر غضروف لگن های هر دو تا پام هست با درمان یکی ش خوب شد اما اون یکی نه خوب نشد ...  از سال 84 تا 89 هفت بار عمل کرده ام روی پای چپم اما بهتر نشد بلکه بدتر هم شد و زانوی چپ م ایراد پیدا کرد !!!! و
میان ترم شروع شد کلاسام مونده تازه دیروز مشخص شد استاد درس مبتنی بر وب با استاد فتوشاپ خواهرن @_@ و من بر فنا رفتم چرااااااا من از روی قیافه تشخیص نمیدم که دو نفر شبیه همن و فامیلشون هم یکیه (اینکه خواهرن مشکلی نیست خیلیم خوبه چون دوتاشون واقعا عالین و من خیلی دوسشون دارم خیلیییییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییی زیاد، مشکل اینه که باید تلاشمو بیشتر کنم و من سه چهار ساله تنبل شدم)
سلام دختری هستم 20 ساله و مجرد یه خواهر بزرگتر دارم  ک شوهرش بهم نطر داره برام پیامکای عاشقانه میفرسته من بلاکش کردم از همجا و جوابشونو هیچوقت ندادم باهاشون خیلی سرد برخورد میکنم ولی دس برنمیداره میترسم ب خواهرمم بگم زندگیشون بهم بریزه اخه یه دختر ۷ ساله هم دارن چیکار کنم کمکم کنید
با سلام به همگی
پسری ٣١ ساله هستم، با یه دختر خانوم ٢٠ ساله به قصد ازدواج با هم آشنا شدیم، درسته ایشون ٢٠ ساله هستن ولی اندازه یه آدم ٢٧ ٢٨ ساله سطح درک دارن و طرز حرف زدنش هم این رو نشون میده. اخلاق مون خیلی شبیه همه و هم دیگه رو درک میکنیم، حالا دو تا مشکل این وسط هست که از دوستان درخواست کمک دارم؛
اول اینکه ایشون یه رابطه ی عشقی ۴ ساله داشتن که ٨ ماه پیش تموم شده و اذعان میکنه که کاملا فراموشش کرده بدلیل خیانتی که از طرفش دیده.
دوم اینکه ایشون
امسال یه خرده زود نمی‌گذره؟ انگار همین هفته پیش بود، من داشتم از مصائب کار کردن در تعطیلات نوروزی می‌گفتم (بیشتر غر می‌زدم البته!) انگار همین هفته پیش بود که من عینک رو به زندگیم اضافه کردم!همیشه تصویرم از آدم‌های سی ساله، ازدواج‌های پنج – شش ساله، رفاقت‌های ده – پونزده ساله یه تصویر میانسالانه و پخته و خاص بود. فکر می‌کردم آدم‌ها توی سی سالگی می‌افتن توی سراشیبی و بی‌انگیزگی، ازدواج‌ها توی شش سالگی میفتن توی تکرار و رکود، و رفاقت‌ه
دیروز (ینی همین یک ساعت پیش!!!)نشستم دورنمای بیست ساله آینده ام رو مدون کردم.و بعد به چهار دوره پنج ساله تقسیمش کردم...و بعد برای هر دوره اهداف رو تعیین کردم و بعد سال ۱۳۹۹ و بعد فصل بهار و فروردین و ... تا رسیدم به امروزکلا آدم زیاد برنامه ریزی نیستم و بیشتر ترجیح میدم که کارهام رو فی البداهه پیش ببرم اما این دورنما به من کمک کرد تا بدونم باید تلاشم رو در چه زمینه هایی بیشتر متمرکز کنم...
ادامه مطلب
سلام 
دختری هستم 27 ساله، با تحصیلات و شغل مناسب و خانواده خوب. خدا رو شکر از این بابت ها مشکلی نداشتم.
حدودا چهار ماه است با آقایی 29 ساله به قصد ازدواج در حال آشنایی هستم. ایشون هم شرایط نسبتا مناسبی دارند. هم از نظر شغلی و هم خانوادگی از من کمی پایین تر هستند، ولی شباهت های فرهنگی و اخلاق خوب شون باعث شده که این پایین تر بودن برام کمرنگ تر بشه. 
رابطه ما از راه دور هست (من هنوز مشغول تحصیل در یک شهر دیگه هستم) و اگر اوکی بشیم به شهری که ایشون هستن
فائزه رو شیر کردم که زنگ بزنه به روابط عمومی سیما و بهشون بگه تو شبکه پویا به جای پنگوئن پورورو، پونی کوچولو بذارن. 
هرچی من خجالتی‌ام تو مقوله زنگ زدن و حاضرم بمیرم و به جایی زنگ نزدم، این خواهر اصلا این جوری نیست. زنگ زد، سلام کرد، پیشنهادشو گفت، گفت ممنون و قطع کرد. البته جمله‌بندی پیشنهاد رو من بهش گفته بودم، اما بازم بهش افتخار می‌کنم که با اینکه می‌ترسید یه خرده زنگ زد گفت. 
بعد از چند دقیقه، می‌زنه تو صورتش و می‌گه: خاک تو سرم آبجی! ب
من سید حسین هاشمی هستم.14 ساله از مشهد مقدس.کلاس هفتم هستم.من بیشتر فامیل را در این کار مشغول خواهم کرد و در این اوضاع کرونا سعی کردم کاری کنم که شما در خانه تان بدون اینکه بیرون بیاید محصولاتی را برای شما فراهم کنم.دقت کنید که محصولات فقط در شهر مشهد و با تایید صلاحیت با احترام تحویل داده می شود.
#کرونا_را_شکست_می دهیم
من براساس سن بلوغ پسران و دختران و همچنین سن یائسگی در زنان و کمی محاسبه به فرمول زیر برای سنی که طبیعت برای ازدواج مردان و زنان مناسب میدونه رسیدم:
 
سن پسر=1.1*(سن دختر)+4
میخواستم ریز محاسباتم رو اینجا بنویسم که دیدم شاید حوصله خواننده سر بره و فقط فرمول نهایی رو نوشتم.
براساس این فرمول طبیعت برای یک دختر:
18 ساله پسر حدودا 23.8 ساله رو مناسب میدونه
20 ساله پسر حدودا 26 ساله رو مناسب میدونه
25 ساله پسر حدودا 31.5 ساله رو مناسب میدونه
30 ساله پسر حدودا 37
خواهشا کمک کنید چون داره جونم به لبم می‌رسه!
من دختری هستم ۲۳ ساله و دانشجوی انصرافی. دختری بودم توی کودکیم گوشه گیر و شاید دو سه تا دوست به زور توی مدرسه داشتم، و هیچ کدوم باهام روراست نبودن و منو در حد خودشون نمیدونستن و خیلی سر خورده شدم تو اون دوران، کودکی پر از استرس و اضطرابی داشتم و این اضطراب تا سوم دبیرستان به صورت نزولی باهام همراه بوده که باعث معده درد های عصبیم شده.
ولی درس هام همیشه خوب بوده و این رو مدیون هوشم هستم و از سه چهار سا
سلام
دختری هستم 26 ساله فعال، اجتماعی، خوش برخورد، مهربون و با اعتقادات مذهبی، دانشجوی دکترای مهندسی هستم اگه خدا کمکم کنه آینده شغلی خوبی خواهم داشت.
من به یکی از همکلاسی های دوره کارشناسیم علاقه دارم ایشون ارشد دارن و تازه درس شون تموم شده، سربازی هم رفتن، ما هشت ساله همدیگه رو میشناسیم، هر دو از دانشجوهای خوب دانشگاه بودیم رابطه ما در حد همکلاسی بوده و رابطه دوستی با هم نداشتیم، بخاطر درس و دانشگاه مون و موضوع مقاله هامون بعد از دوره کار
سلام
من یک دختره بیست و هشت ساله هستم که شوهرم الان در سن سی سالگیه، و یک دوست دارم که اون بیست و چهار سالشه. اوایل که با شوهرم ازدواج کردم خیلی دوستش داشتم و همچنین اون هم منو خیلی دوست داشت ولی بعد از مدتی رفته رفته متوجه ارتباط این دوست بیست و چهار ساله م با شوهرم به شکل دوستی شدم تا اینکه متوجه شدم ... !
میتونستم فورا زنگ بزنم به پلیس اون جا ولی دوست نداشتم این کار رو بکنم چون یه بچه کوچیک هم دارم بچه م هم یه کم گیج شده بود، ولی من برای اون ماست
سلام 
من یک دختر 23 ساله هستم، رشته من کشاورزی بوده، امسال من یک کار برای کار توی گلخونه گل و گیاه پیدا کردم که یک کارگر معمولی میخواد، منم تا حالا هیچ جایی کار نکردم و هیچ چیز عملی یاد ندارم، توی دانشگاهم همه ش تئوری یاد میدادن، گفتم برم اینجا شاید به دردم بخوره و یه چیزی یاد بگیرم.
مشکلم اینه که اون جا فقط من هستم و صاحب گلخونه که یک آقای تقریبا 30 ساله هست، بابام که کلا مخالفه، میگه نمیخواد بری، ولی من دو دل هستم، الان به این فکر میکنم که اگر ر
دختری 24 ساله و مطلقه هستم، خواستگاری دارم 26 ساله که از ازدواج قبلش دختری سه ساله داره،  در شرکتی که وابسته به بانک هست مشغول به کار هستند، یک بار دیدمش که حس کردم از لحاظ خانوادگی، اخلاقی و مالی هم کفو نیستیم، ولی از این نظر که هر دو دنبال زندگی آرام همراه با بخشش و گذشت هستیم مشترک بودیم.
ضمن اینکه وقتی هر خواستگاری میاد بدون بچه وقتی متوجه میشه که دختر نیستم میره و دیگه پشت سرش رو نگاه نمیکنه!، خواهش میکنم کمکم کنید.
ادامه مطلب
◀تصویری که میبینید مربوط به عقد دختر ۹ ساله با پسر ۲۲ ساله هست.طبق گفته پدر و مادر دختر قرار هست این ها شش سال دیگر با هم اردواج کنند. این دو ساکن منطقه بهمئی استان کهگلویه و بویر احمد هستند. دادستانی قوه قضایه به این پرونده رجوع کرده و در دست بررسی هست.از نظر من این نوع ازدواج ها و عقدها در این سن کم بخصوص برای دختر ۹ ساله مناسب نیست.
سلام
دختری هستم 20 ساله، من از خوانندگان خاموش وبلاگ هستم. مسئله ای که پیش اومده خواستم باهاتون در میان بگذارم، من با وجود سن کمی که دارم علاقه دارم همسر آیندم 30 ساله اش باشه، یعنی اصلا نمیتونم تصور کنم که با پسری با سن کمتر ازدواج کنم چون از نظر خودم تو این سن آقایون به یک ثبات شخصیتی میرسند و خیلی پخته و با تجربه میشن، کمتر تو زندگی دچار آزمون و خطا میشن، دیگه مثل قبل رو ظاهر دختر حساس نیستند که فلان اندام چه جور باشه، بیشتر معیار هاشون دور ا
سلام خدمت دوستان
پسر سی ساله ای هستم که حس میکنم به بلوغ و رشد عقلی نرسیدم، تفکرات بچه گانه دارم، خیلی ساده به نظر میام، همه به چشم یک بچه من رو در نظر میگیرند و این باعث شده تو روابطم، زندگی شخصیم و همچنین محیط کارم دچار مشکل بشم.
بلد نیستم با هر فرد چه جور برخورد کنم و اخلاقم با همه به یک شکل هست. حرف های بچه گانه و شخصیت بچه گانه ای از خودم ساختم. به عنوان مثال همه ش مسخره بازی و در حال شوخی هستم و این باعث شده شخصیت یک فرد سنگین و بالغ رو نداشته
قبر هر روز پنج مرتبه انسان را صدا میزند :1.من خانه فقر هستم با خود تان گنج بیاورید2.من خانه ترس هستم با خود تان انیس بیاوردید 3. من خانه مار ها و عقرب ها هستم با خود تان پادزهر بیاورید 4. من خانه تاریکی ها هستم با خود تان روشنایی بیاورید5. من خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بباوردید
1. گنج . لا اله الا الله 2. انیس . تلاوت قرآن کریم3. پادزهر .صدقه و خیرات4. روشنایی . نماز نماز شب 5. فرش . عمل صالح
┈┈•✾✾•┈┈
 
نیاز به راه رفتن،گام های بلند برداشتن،دویدن.
من پاهایی هستم که هیچ گاه ندویده‌اند.
نیاز به چشم باز کردن،دیدن،زل زدن.
من چشم هایی هستم که هیچ گاه باز نشده اند.
نیاز به لمس کردن،نوازش کردن،مشت زدن.
من دست هایی هستم که هیچگاه حرکتی نکرده ‌اند.
نیاز به فکر کردن،حساب کتاب کردن،بحث کردن
من مغزی هستم که هیچ گاه به کار نیفتاده‌ام.
نیاز به خندیدن،عصبانی شدن،گریه کردن.
من احساساتی هستم که هیچ گاه خودشان را بروز نداده‌ اند.
ادامه مطلب
معلم بودن عجیب است و حساس و شیرین و سخت؛ خیلی سخت. سخت نه از آن جهت که جسمت را خسته و فرسوده کند، که می‌کند. بلکه از آن سخت‌هایی که تمام قلب و روحت را می‌گیرد. امسال سی و چهار نفرند. پارسال سی و دوتا بودند. همگی پسر و همگی ده ساله. ده ساله‌هایی که اغلبشان دوستم دارند؛ عمیقا دوستم دارند و این را می‌فهمم و حس می‌کنم و کیف می‌کنم. پسرهای پارسالم را می‌بینم که هر زنگ تفریح، بدون استثنا، به پشت در کلاسم می‌آیند، سلام می‌کنند، دست می‌دهند، کتاب
سلام
دختری ۲۰ ساله هستم، یک ساله وارد دانشگاه شدم ظاهر متوسط دارم محجبه هستم و خیلی روی پوشش و شیک پوشی حساسم و به خودم میرسم از هر لحاظ ظاهری آدم‌ شوخ، مودب و خونگرمی هستم‌.
روابط اجتماعی خوب و دوستان زیادی دارم، خیلی فعالم و همیشه دنبال پیشرفت و موفقیتم، اما نمیدونم چرا در ارتباط به جنس مخالف همه ی این ها برعکس میشه؟، یعنی در نگاه اول در ارتباط با جنس مخالف از من خوشش میاد اما بعدِ یه مدت که میگذره از من فاصله میگیرن، در واقع خودم هم همیشه
سلام به خانواده برتری ها
من دختری 25 ساله هستم. توی خانواده معمولی به دنیا اومدم که پدر و مادرم معتقد هستن و اهل نماز و حلال و حرام. (مادرم از سادات هستن)، فراز و نشیب های بسیاری از لحاظ اعتقادی داشتم و دارم، و همچنین از لحاظ عاطفی. 
در یک کلام بخوام بگم مشکل من اینه که تکلیفم با خودم معلوم نیست! از طرفی طی سه سال با ده تا مرد آشنا شدم و با بعضی هم رابطه ای که مناسب نامحرمان هست! داشتم که هیچ کدوم منو به قصد ازدواج نمیخواستن که به تموم شدن رابطه رسی
سلام
خانمی ۳۶ ساله هستم، یک دختر ۱۵ ساله و یک پسر ۱۱ ساله دارم، همسرم ۳ ساله که اصرار به بچه دار شدن داره، کارگره و درآمد کمی داره در حد ماهیانه ۳ میلیون، من اصلا موافق نیستم و تا حالا مقاومت کردم، ولی همسرم خیلی پیگیره، چند روز پریودم عقب افتاد می خواست از خوشحالی بال در بیاره، والا سر اون دو تا اصلا این طوری ذوق و شوق نداشت ، انگار اجاق کوریم، به چند دلیل بچه نمی خوام؛
اول اینکه سنم زیاد شده و ۳۶ سالگی واقعا سن بارداری نیست، دوم وضعیت مال
با سلام
 19 سالمه و فردا قراره بیست ساله بشم. به شدت ترس دارم از این سن. ورود به دهه ی جدید زندگیم موندن بین بزرگی و کودکی. احساس پیری شدید. به شدت از این که جوونیم بره میترسم .احساس میکنم با یه چشم به هم زدن میگذره و 30 سالگیم میرسه ، یا این که خیلی دوره ی مهمیه و اگه بگذره دیگه راه برگشتی نیست.
این که حالا باید وارد دنیای دیگه بشم مسئولیت بپذیرم. خیلی احساس بدی دارم خیلی. خیلی میترسم. اگه زود بگذره چی؟ دیگه نتونم بچگی کنم راحت باشم چی؟ میشه بگین شما
آمادگی برای از بین بردن موی بالای لب در خانه
قبل از این که از محصولات آموزش پاکسازی پوست و آموزش آرایشگری استفاده کنید ، همیشه باید یک تست آزمایشی انجام دهید . این مسئله در مورد از بین بردن موی بالای لب نیز صادق است . پس قبل از استفاده ابتدا کمی کرم یا موم را روی قسمت کوچکی از پوست خود امتحان کنید .
Ismiel می گوید :
اگر هیچ واکنش معکوسی بعد از بیست و چهار ساعت وجود نداشت ، ایرادی ندارد که از آن استفاده کنید . پس می توانید ادامه ی کار خود را دنبال کنید
من تو آتلیه کار می کنم.البته نمیشه بهش گفت آتلیه یه عکاسی کوچیکه تو یه زیرزمین.امروز یکی از مشتریای قدیمی اومده بود که عکسای هفت ، هشت ، ده سال پیششو با عکسای زنو بچش یکی کنه بندازه تو قاب.بایگانی عکاسی رو گشتم ، سی دیا و دی وی دیایی که چندین سال پیش رایت شده بودن رو گشتم ، ولی پیدا نکردم.حوصله م سر رفته بود.طرفای سه یا چهار ظهر بود و عکاسی هم خلوت.عکسای قدیمی بایگانی رو نگاه کردم.عکسایی که سال دو هزار و چهار گرفته شده بودن و خیلی قبل تر. . . با دور
چهار سال پیش برایت این آهنگ دنگ شو را فرستاده بودم که می‌گفت: فقط تو می‌مونی با من.. چهار سال گذشته و من شبیه آدمی که توی این چهار سال از تو جدا شده و همه جا رفته و همه چیز را تجربه کرده و همه جوره دلش شکسته و تنها مانده باز هم برگشته‌ام به تو. مثل چرخیدن دور محیط دایره‌ای که بالا و پایین زیاد داشته و حالا یک دور تمام شده و رسیده‌ام به همان نقطه‌ی اول. به تو. و خوب می‌دانم که از تو گریزی نیست. و از تو رها نمی‌توان ماند و تو را رها نمی‌توان کرد. چ
۲ اسفند ماه ۱۳۹۸ همونطور که تصمیم به راه اندازی وبلاگی برای نوشته هام گرفتم، تصادفی همزمان شد با انتخابات مجلس جمهوری اسلامی ایران! 
از سن هشت سالگی برام جوون های ۱۸ ساله جذاب بودن؛ تفاوتی نداشت کسی که تو خیابون میدیدم سی ساله باشه یا ۱۷ ساله! از نگاه کودکی اینجانب، هر آدمی که تو ظاهر موفق به نظر میرسید(البته با تشخیص در سه ثانیه ‌:-! ) آدمی ۱۸ ساله فرض میشد!!!
حدود ۶ ماه از ۱۸ سالگی اینجانب گذشت ولی...
ادامه مطلب
با سلام و عرض ادب و احترام
دختری سی و ... ساله و شاغل که از لحاظ مالی قوی هستم. خانواده اینجانب مذهبی اند، به طوری که تقریبا همه اطرافیانم در محل کار میدونن. از لحاظ ظاهر هم قیافه ی معمولی دارم و همیشه با حجاب و بدون آرایش هستم. کارم طوری هست که با ارباب رجوع سر و کله می زنم به خصوص آقایون. اصلا اهل پیامک و چت و رفاقت با نامحرم نیستم و حتی از همکاران آقا جز رئیس و یا معاون شماره همراه منو نداره.
چند وقت پیش یه شماره ناشناس بهم پیامک زد که: سلام خانم ..
به نام خدای مهدی (عج)

ماجرای احترام آیت الله بهجت به بانوی فوت شده همسایه (صدای زن همسایه)همسایه آیت الله بهجت:در تشییع جنازه ی عیال من آیت الله بهجت خواستند، نماز بخوانند آقا از در منزل جنازه را تشییع کردند تا حرم، نماز بر ایشان خواندند، بعد من عرض کردم حاج آقا شما تشریف ببرید منزل و به کارهایتان برسید، فرمودند نه هستم. حتی ایشان به اینجا بسنده نکردند و آمدند قبرستان قم نو، باز عرض کردم به حاج آقای افتخاری که حاج آقا شما از آقا خواهش کنید که
برای زنی تنها در سوگ فرزند مرده اش امشب که تورا در خاک سرد می نَهم زیست یکساله ام با تو دفن میشود و من در پارادوکسِ سوگِ دفن کردنِ زیستِ یکساله ی پر رنجم در خاک غلتیده ام.امشب مشت پر از خاکم را بر سری میریزم که با شال عراقیِ پیرزن های جنوب پوشانده ام و دست بر دهان کِل میکشم برای جوانی و ناکامی اش ‌‌‌...امشب بیست سالگی عزیزم، نهال یک ساله ی دهه ی سوم را خاک میکنم و برای مظلومیت و تباهی اش به سوگ مینشینم.اما صبر کنیدمن میخواهم نوزاد بیست یک ساله ا
سلام 
خدمت دوستان عزیز
بنده 34 ساله هستم و 6 ماه هست که عقد کردم، خانمم 8 سال از بنده کوچکتر هستن، من یه آدم کاملا خود ساخته هست و وضع مالی بسیار بسیار خوبی دارم و شخص خودم خیلی بالاتر از خانومم هستم ولی خانواده هامون یه سه پله خانواده من بالاتر هستن، (سطح مالی من از فامیل هامون خیلی بالاتره)، خیلی از اقوام ما هستن مثل خاله، عمه و عمو که خیلی خیلی ضعیف هستن.
این ها رو گفتم که یه موقع فکر نکنید ما طایفه ای پولداریم، فقط شخص من این جوری هستم، من با
ماجرای عقد دختربچه ۹ ساله با جوان ۲۰ ساله/ عاقد: خانواده عروس و ...
https://www.yjc.ir › استان ها › استان‌ها۸ ساعت پیش - ‌در پی انتشار فیلمی در شبکه های اجتماعی از عقد دختربچه حدود ۹ ساله با یک جوان، مسئولان استان کهگیلویه و بویراحمد توضیحاتی ارائه دادند.ماجرای عقد دختربچه ۹ ساله با جوان ۳۰ ساله/ فرمانداربهمئی: ...
https://www.yjc.ir › استان ها › استان‌ها۸ ساعت پیش - ‌در پی بازنشر فیلمی در شبکه های اجتماعی از عقد دختربچه حدود ۹ ساله با یک جوان، فرماندار بهمئی
مشاورهٔ تربیتی پاسخ استاد علی‌اکبر مظاهری به پرسش یک مادر جوان


پرسش:خانمی هستم ۲۵ ساله که به‌زودی دو سال قمری فرزندم به پایان می‌رسد. یکی از دوستانم تعریف می‌کردند که وقتی فرزندشان را از شیر می‌گرفتند، کودکشان چهار شبانه‌روز گریه می‌کرد و سرش را به زمین می‌کوبید.اکنون این سؤال را از محضرتان دارم که با چه روشی دخترم را از شیر بگیرم تا فرزندم راحت‌تر با این مسئله کنار بیاید و روحیه‌اش آسیب نبیند؟پاسخ استاد:مقدمه:شیردهی کامل و به قول ق
تنهایی من دو تا شروع داشت/اولی اون زمانی که مادرم تصمیم گرفت که بره سر کار/ تقریبا ده ساله بودم یا نه ساله دقیق یادم نمیاد/ ولی یادمه خیلی از تنهایی میترسیدم، خیلی/ مخصوصا زمانی که رعد و برق میزد/ وحشت میکردم از تنهایی/دومین بار هم سیزده سالگی بود و شروع بلوغ و اتفاقاتی که از اون موقع تو دبیرستان شروع شد و به خانواده و از خانواده دوباره به دبیرستان کشید/ و به علاوه مشکلات و سختی هایی که تو این چهار پنج سال اتفاق افتادند/الان خیلی بهتره الان تنها
سلام وقت بخیر
پسری هستم 23 ساله و در مقطع کارشناسی در شهر دیگری در حال تحصیل هستم. اول میخوام از خودم براتون بگم فرد مثبت و تقریبا مذهبی هستم، فرزند اول هستم و از سمت پدر و از سمت مادر اولین نوه هم به حساب میام.
توی خانواده پدری و خانواده مادری هیچ کس تحصیلات زیادی حتی دیپلم هم نداره و توی شهر ما اغلب به پول اهمیت میدن تا درس. پس همه‌ی فامیل و آشنا شغل آزاد دارند. راستی من اولین نفری هستم که وارد دانشگاه شدم از بین این آشنایان که ذکر کردم! یعنی
من هر کاری دلم بخواد میکنم به هیچکسم مربوط نی
حالت تحو هستم که هستم به تو چه مربوط
دلم میخواد رابطه یسریا رو به گ.ا بدم بازم به تو چه مربوط
الان مثلا اون عطستون شاه کار کرده تونسته اینجا رو پیدا کنه؟؟؟؟؟؟ فکر میکنین میترسم؟؟؟
من اینجا هستم نظراتم بازه که ثابت کنم همچین پخی هم نیستین ازتون بترسم
بی تی اسم ارزونی خودتون
سلام...
بالاخره سفر چهار روزه مون به شمال و دید و بازدید اقوام تموم شد...:)
سفر رفتن رو دوست دارم ولی از راه سفر متنفرمممم...:/
موقع رفتن ترافیک نبود ولی موقع برگشتن...اونقدر ترافیک بود ک من دیگه اعصابم ریخته بود به هم...عاخه راه سه ساعته رو 7 ساعته طی کردیم...:/
ولی شمال خییییلییی خوب بود...هوای خوب، خنک، سرسبزی...و دیگر هیچ...:)
محیای چهار ساله مون(خواهرزاده م) هم یاد گرفته موقع قایم موشک بازی آروم را ه بره که متوجه نشم کجاست...:)

+روز و شبتون پر از هوای خوب
من اهورا پردل هستم مخلص تک تکتون هستم من اومدم برای کسانی که میخان کنسولی جدید داشته باشن از جمله خودم  که بنظرم کنسولی بهتر از ایکس باکس نیست خدمتتون هستم تا ببینید چرا و چگونه ایکس باکس از نظرم بهترین
کنسوله ممنون از وقتی که برای خوندن این بخش گذاشتین 
 
 
ارادتمند شما اهورا پردل 
 
در عالم ثبوت تو را دوست دارمت
در واقعیّت فرضم ندارمت
اثبات میکنم به تو عشقم عزیز من
هستم اسیر و گرفتار عالمت
دیوانه ی تو هستم و زنجیری جنون
جان میکُنم تو بخواهی فراهمت
پایان بده به غم و انتظار من
من را نکن بهانه ی اشک محرّمت
از عالم ثبوت گذشتم برای تو
من عاشق تو هستم و تصمیم محکمت .
.
سلام دوستان
من یه دختر ۱۹ ساله هستم، حدود ۶ ماهی با یه پسر ۲۵ ساله که فامیل دورمون بود ارتباط داشتیم. البته فقط تلفنی. ایشون هم حدود سه چهار سالی بود که به من علاقه داشتن. رابطه مون یه کم داشت زیادی صمیمی میشد تا جایی که عکس خاص میخواست یا حرف از رابطه میزد ...
دیروز بهش گفتم تو این مدت به شناخت کافی از همدیگه رسیدیم، الان قطع ارتباط کنیم تا زمانی که خانواده ها پا پیش میذارن و از راه درستش با هم باشیم. چون خانواده ایشون خبر داشتن و خانواده من بی ا
کتاب صوتی چهار میثاق اثر میگوئل روئیز
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب صوتی چهار میثاق - دون میگوئل روئیز - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › روانشناسی و موفقیتکتاب صوتی چهار میثاق از باور‌های سرخپوستی دون میگوئل روئیز نشات می‌گیرد و به ... اولین میثاق این اثر به شما می‌گوید که با کلام خود گناه نکنید زیرا جادوى سیاه ...
کتاب صوتی چهار میثاق از دون میگوئل روئیز+ pdf - دانلود ...panteashop.ir › چهار-میثاق-دون-میگوئل-روئیز-pdfکتاب صوتی چهار میث
کتاب صوتی چهار میثاق اثر میگوئل روئیز
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانلود کتاب صوتی چهار میثاق - دون میگوئل روئیز - کتابراهwww.ketabrah.ir › کتاب صوتی › روانشناسی و موفقیتکتاب صوتی چهار میثاق از باور‌های سرخپوستی دون میگوئل روئیز نشات می‌گیرد و به ... اولین میثاق این اثر به شما می‌گوید که با کلام خود گناه نکنید زیرا جادوى سیاه ...
کتاب صوتی چهار میثاق از دون میگوئل روئیز+ pdf - دانلود ...panteashop.ir › چهار-میثاق-دون-میگوئل-روئیز-pdfکتاب صوتی چهار میثا
از معضلاتم این هست که وقتی زنگ می‌زنم شرکت سابق و عصبانی هستم چرا بعد از چهار ماه پولم رو پرداخت نکردن، بهم می‌گن: "همه جا همین طور هست، یه مدت طول می‌کشه تا تسویه حساب بشه." باور می‌کنم. یعنی تلفن رو قطع می‌کنم در حالی‌که تو ذهنم به خودم می‌گم خوب پس همه جا همین‌طوریه.
بعد هی به خودم تشر می‌زنم که بابا یارو دروغ گفت تا خودش رو تبرئه کنه، حق با تو بود.
هر بار، هر باااار!
محال شوند... هانیه عابدینی،۱۶ ساله از شهرری قلب تنـگی درخت، تجهیزات هایش را همه جا ریخت تا به همه ثابت بطی ء بیرونی سبو باران است! نازنین حسن پور، ۱۷ ساله از تهران ملاقات به دیدنت با سایبان آمدم با کرجی برگشتم بهنام عبدالهی از تبریز افت تو سال هاست از چشمانم  محذوف ای؛ برقرار درون مرکز قلبم! نرگس دارینی ،۱۶ ساله از کرج تصویرگری: زینب علی سرلک،۱۶ساله از پاکدشت
دوتا پسرم خواب بودند و من خیلی معمولی تصمیم گرفتم سفینه فضایی خودم رو بسازم. واسه ساختنش لازم بود جایی پلن پروازم رو تشریح کنم .یه جورایی ثبت کنم  از اولش که سفینه رو ساختم ترتیب پیچهایی که بستم چه جوری بود . اینکه این روزهای اول که فضا نوردی میکردم  خیلی معمولی بودم و واسه نهار ماهی تدارک دیده بودم، به پسر ۴ساله ام ریاضی یاد میدادم و به پسر بیست و یک ماهه ام رنگها رو....توی چشمهای پسر چهار ساله ام کهکشان رصد می کردم و توی چشمهای پسر دو ساله ام س
گاهی ازت سئوالی می پرسن که چندین ساله خودت هم براش جوابی نداری وقتی امروز ازم پرسیدن بدنم شروع کرد به لرزیدن این چرا توی ذهنم تکرار شد این چرا چرای چهار سال از زندگیمه خیلی تلاش کردم جوابش رو پیدا کنم ولی انگار جوابی نیست.
هاجر همسر حضرت ابراهیم بود به هر آبی که میرسید میفهمید سرابه زندگی من دقیقا همین شده از دویدن برای رسیدن به این آب دست برنداشتم ولی تصمیم گرفتم کنار این دویدن پیشرفت کنم زندگی کنم و گاهی به خاطر نرسیدن خسته شوم چندین شبه پش
قیمت کتاب انسان ۲۵۰ ساله بسیار مناسب بوده و ارزش ریالی این کتاب بالاتر از این حرف هاست.
این کتاب که زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه اطهار میباشد، مجموعه سخنرانی های مقام معظم رهبری می‌باشد.
انتشارات صهبا و انقلاب اسلامی ارائه دهنده این کتاب هستند.
با سلام و خسته نباشید
دختری 45 ساله هستم، لیسانس کامپیوتر، مردی 47 ساله ازم خواستگاری کرده، دکترای حقوق هستند و ١٧ سال پیش از همسرش جدا شده و فرزندی 24 ساله ی پسر داره، هر دو با هم زندگی میکنن و مادر کلاً از زندگی خارج شده (دلیلش رو هم متاسفانه میگن نپرسید چون خیلی تلاش کردم فراموش کنم و همه چی دوباره برام تداعی میشه)، درخواست بنده از ایشون فقط این بود که بدبین نباشید و اخلاق تون خوب باشه.
درخواست ایشون: 
قطع رابطه با همه دوستان، ترک کار با سابقه
من آنقدر درمورد خودم نمیگم تا ریا نشه.. خب من هم رپکن هستم مثل خیلیا که میخوان تو این جایگاه و تو این لول کاری باشن....از خودم تعریف نمیکنم هیچوقت.... اما اینو میدونم هم من هم آدمای دورو اطرافم که قالبن موزیک نسل جدید ( چهارم ) رپ پارس رو گوش میدیم تا با فضای این نسل آشنا بشیم و سطح خودم و لول کاری هم نسل های خودمو ارزیابی کنم ، به این موضوع پی میبرم که من از خیلی از رپکن های نسل چهار و گاها نسل سوم قوی تر هستم اینو من نمیگم که شما فکر کنید داره از خودش
سلام 
دختری ۲۲ ساله هستم به تازگی تو فضای مجازی با پسری ۲۲ ساله از هم دانشگاهی ها آشنا شدم، تقریبا شاید دو ماه البته حضورا، اصلا هم دیگه رو ندیدیم و به صورت تصادفی پیدا کردیم هم دیگه رو و بعدا فهمیدیم هم دانشگاهی هستیم
اوایل خیلی خشک و رسمی حرف میزدیم در حد درس و اساتید و این جور حرف ها بعد آروم آروم انگار صمیمی تر شدیم و در مورد موضوعات مختلف حرف زدیم و آزمون شخصیت هم پیشنهاد دادم که بده و تیپ شخصیتی مون تقریبا نزدیک به هم هست، البته من منطقی
من دارای اضطراب اجتماعی هستم از ان ادم های اعصاب خورد کن کسل کننده ای که هیچ وقت نمی دانند چگونه باید ارتباط برقرار کنند و روی هر حرفی دو قرن فکر میکنند اخرش هم حرف ها و کارهایشان نا بجا و نادرست از اب در می اید که گاهی هم بی احترامی یا گستاخی و البته غرور برداشت میشود و بدون شک از تمامش  بردلشت میشود که چه انسان احمقی هستم که البته نمی توانم منکرش شوم ...حتی ممکن است چند بار پیام هایم را ویرایش کنم ...مسخره این است که برای جواب یک حالت چطور است س
خرید کتاب انسان ۲۵۰ ساله که شامل ۳ حلقه ویا ۳ جلد میشود، از سمت کتابخوان ها مورد استقبال قرار گرفته است.
این کتاب بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه معصومین است که مخصوصاً برای جوان ها راهگشاست.
این کتاب با زبانی آسان و قابل درک نوشته شده و عموم مردم می‌توانند آن را بفهمند.
کتاب را میتوان از انتشارات صهبا و انقلاب اسلامی دریافت کرد.
سلام
دختری 20 ساله هستم. به شدت احساس تنهایی میکنم. علتش هم اینه که خیلی با هم سن و سال هام تفاوت شخصیتی دارم. اطرافم رو که نگاه میکنم یه نفر رو هم حتی شبیه خودم نمیبینم. یعنی نمیتونن بین تفریح و درس تعادل برقرار کنن. یا به شدت خوش گذرون هستن یا فقط به درس و کار فکر میکنن.
من خیلی آدم راحتی هستم، یعنی راحت حرف میزنم، سخت نمیگیرم، تشریفاتی حرف نمیزنم و عمل نمیکنم. میخوام خودم باشم. شخصیت نمایشی ندارم. اهل اینستاگرام نیستم چون واقعا درک نمیکنم چه مع
عصبانی هستم، از خودم.
از سر به زیر بودنم.
از سکوت کردنم.
از قانع بودنم.
از بخشیدنهای پشت سر هم.
از دادن، بدون گرفتن.
آدم وقتی فقط می‌بخشد، فقط دوست می‌دارد، و در زمانی که احتیاج دارد حمایت نمی‌شود، دوست داشته نمی‌شود، تعادلش را از دست می‌دهد.
از این به بعد دوست داشتن‌هایم را هم می‌شمارم.
سلام آقای مدیر من پنج ساله که در مدرسه شما فعالیت میکنم از کلاس 2 تا 6
کلاس دوم آقای اخگر و خانم خاتم نژاد تا خانم افراخته و خانم نایبی من از مدرسه شما راضی هستم و اینجارا خیلی دوست دارم.
می خواهم چیزی را به شما بگویم : من دلم میخواهد که شادی مدرسه ما بیشتر باشد امنیت در مدرسه ما بیشتر شود برای مثال : مدت زنگ تفریح ها را بیشتر کنید در ضمن یادم رفته بود که بگویم که من جز شورای دانش آموزی هم هستم. بریم سر اصل مطلب بچه ها را بیشتر به اردوهای تفریحی ببر
سلام
من الان نزدیک یه ساله که این وبلاگ رو دنبال میکنم، یه سوالی برام پیش اومده، البته خودم هم نسبت به سوالم نظرم رو میگم، خوشحال میشم بقیه هم نظر بدن.
در این یه سال اکثر پست های که در مورد ازدواج و دوستی و عشق عاشقی و ... که در این فازها بودش، رنج سنی سوال کنندگان 18-24 بود و مثلا گفته شد دختر نوزده ساله یا پسری بیست سال هستم و عاشق شدم چیکار کنم.
ولی نکته بد ماجرا اینکه احتمال اینکه این ها بهم برسن خیلی کمه، اون هم به دلایل متعدد اما من هرگز ندیدم ا
گروه ضد شیطان
مارپلا کنار آتیش اون افراد که توی کلیسا بودن نشست و گفت: معذرت می خوام واقعا فکر کردم مزاحمین من مارپلا هستمو بعد اونها به ترتیب شروع به معرفی کردن خودشون کردن:من نادیا هستممن جک هستممن اولویا هستممن مایک هستم
ادامه مطلب
پسری ۲۶ ساله هستم و مشکلم اینه که احساسات زیادی دارم، هنوزم دختری که ۱۸ سالگی عاشقش شدم رو یادمه، و هنوزم کتکی که پدرم تو ۱۲ سالگی هست رو یادمه، البته کینه ای ندارم فقط یادمه و بابتش ناراحتم، بیشتر مشکلم در مواجه شدن با خانوم هاست.
مثلا اگه یه مقدار بیشتر با یه نفر صحبت کنم ممکنه بهش وابسته بشم، چون تا حالا به صورت جدی دختری باهام نبوده و اهل دوستی نیستم، یه بار یه دختر قصد نزدیک شدن به منو داشت، منم ازش خوشم اومده بود و احساس میکردم دارم عا
عصر جمعه است. بنان می‌خواند "تنها تویی، تنها تویی در خلوت تنهایی‌ام."
و من انگار مادری هستم سی و چند ساله، در آشپزخانه ای که لبه پنجره اش پر از گلدان‌های رنگی است. و من با وسواس، رومیزی گرد کوچک روی میزی که از سال‌های دور آمده است را بارها مرتب می‌کنم و برای عصرانه شیرینی کودکی‌هایم را درست می کنم. 
آرد و شیر و خاکشیر و تخم مرغ و محبتی که از آن روز‌ها برایم مانده.
سال‌ها بعد که مادری سی و چند ساله‌ام، آرام‌تر شده ام و سازگاتر و از لجبازی‌ها
دانلود رایگان کتاب چهار میثاق دون میگوئل
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز - نوارwww.navaar.ir › کتاب های صوتی › داستان و رمان خارجی رتبه: ۴٫۴ - ‏۷۲۴ رأیکتاب صوتی چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز است. این نویسنده و سخنران سرخپوست مکزیکی فرهنگ باستانی سرخپوست‌ها یعنی خرد تولتک را در قالب چهار میثاق به ...ناشر صوتی‏: ‏ذهن آویز    حجم دانلود‏: ‏148 مگابایتسال انتشار صوتی‏: ‏1392    نویسنده‏: ‏دون میگوئل روئ
سلام
من یه دختر 24 ساله هستم. از نظر دیگران زیبا هستم و خیلی هم به خودم می رسم. خانواده خوش نامی و ثروتمندی هم دارم، پدرم و برادرهام تو بازار مغازه دارن، اینا رو گفتم که از شرایطم آگاه بشید. 
اما مشکلی که دارم اینه که خیلی کم خواستگار دارم، یعنی تا حالا فقط سه نفر اومدن خواستگاری که اونم بعد شب خواستگاری رفتن و و پشت سرشون رو نگاه نکردن. من همیشه برام جای سوال بود با این شرایط چرا انقدر کم خواستگار دارم تا اینکه آقا پسری که تو دانشگاه باهاش آشنا
 
حس من به زندگی‌ام ، به زندگی خودم و همه‌ی آدم‌های مثل من ، این است که گیر کرده‌ایم توی یک کوچه‌ی بن بست، راه برگشتمان را نابود کرده‌اند . دارم غرق میشوم توی یک اقیانوس از ناامیدی و بی‌فردایی ، دست و پا میزنم که فرو نروم. آدم‌هایی که شاهد دست و پا زدن‌های منند ، لبخند میزنند و میگویند : دلت خوشه. میگویند : بعدش چی؟؟ من اما فقط میخواهم که فرو نروم . می‌دانی ، ما راستی راستی داریم میمیریم . هیچ چیز روشنی شاید منتظر ما نباشد، من در اوایل دهه‌ی
سلام به اعضای خانواده برتر
پسری 23 ساله هستم و تقاضا دارم شما من رو قضاوت و سپس راهنمایی کنید.
مدرک لیسانس دارم و در حال حاضر شغلی ندارم، اما در جستجوی اون هستم. فردی اجتماعی هستم اما خیلی سریع هم با کسی صمیمی نمیشم. از خانواده ای با سطح اجتماعی بالا و سطح اقتصادی متوسط رو به بالا هستم و همچنین تک فرزند. 
مشکل من از جایی شروع میشه که مدتیه حسابی با خودم کلنجار رفتم تا با خانواده در مورد ازدواج صحبت کنم اما پدر و مادرم اعتقاد دارن هنوز برای فکر کر
من یه دختر حدود 25 ساله هستم که در طول ترم تحصیلی (الان که خوشبختانه تعطیلاته) چون دانشگاه مون خارج از شهره، مجبورم توی مسیر برگشت به خوابگاه با یکی از همکلاسی هام و دوست پسرش باشم. یعنی هم مسیر هستیم یه جورایی و منم مجبورم با اون ها برگردم.
حالا سه تا موضوع این وسط هست:
یکی که خیلی مهمه خودم معذبم، ولی راه دیگه ای ندارم. خوب دیگه یه دختر تنها مجرد بی دوست و این ها (نمیخوام توجیه بیارم که بگین دنبال دوست پسر پیدا کردنه و اهلش هم نیستم اگه بودم که ت
ماشینو داده مهدی ببره بنزین بزنه -_-  ده صبح -_-  فاطمه بهم گفت...وقت نشد برم  باهاش دعوا کنم ، دیگه زدیم بیرون با ماشین بابای فاطمه...نامرد ماشین و نمیده بشینم....میگه مگه ماشین باباتم  قرار بود بگیری خودت بشینی؟! 
گفتم نه پس برا جناب عالی داشتم می گرفتم -_-
گفت پس حرص نخور چون ماشینم بود باز با همین میرفتیم خوشگل خانم ://
بابا راس می گفت...ولی فاطمه خوب بودا...اینم از دست رفت -_- همه 18 ساله ها اینجوری از دست میرن یا فقط همین یکیه؟!!!...نه فک کنم همه شون هم
منتظر نشوید 63 ساله شوید !
در سال 1977 یک مرد 63 ساله، عقب یک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوه‌اش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ چیزی سنگین‌تر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود !
او بعدها دچار افسردگی شد‌ ، می‌دانید چرا ؟
چون در 63 سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته که باورش نداشته و عمرش را با حداقل‌ها گذرانده !
منتظر نشوید 63 ساله شوید ،توانایی انسان نامحدود است ...
من یه دختر بیست و پنج ساله هستم و مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم. به طوری که واقعا زندگی کردن با اون در یک خونه برام غیر قابل تحمل شدهاز وقتی یادم میاد به خاطر وجود پدرم از همه چی محروم بودم. حتی وقتی پنج شش ساله بودم به خاطر بازی تو کوچه ازش کتک می‌خوردیم. با تسبیح اش . میزدمونو میآورد خونه. از وقتی یادم میاد با مادرم اختلاف داشت. یه آدم بد دل. که از هیچ تهمتی به زنش دریع نمیکنه .حتی به مادرم تهمت ارتباط با دامادمون رو میزد.
ادامه مط
مشاوره کودک و نوجوان به منظور ارتقا سطح تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان می باشد.
مشاوره کودک شامل روانشناسی، و تربیت کودک و مسائل آموزشی پیش از مدرسه و به هنگام مدرسه بوده است.
این بخش در واقع موضوعات روانشناسی کودک و مشاوره تحصیلی را با هم ادغام کرده و با کمک متخصصین کودک و نوجوان به ارائه راهنمایی پرداخته می شود.
در این بخش شما با “دفاتر برتر کانون مشاوران ایران” در حوزه کودک، نونهال و نوجوان آشنا می شوید.
در ادامه نیز جدیدترین روشهای و
مشاوره کودک و نوجوان به منظور ارتقا سطح تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان می باشد.
مشاوره کودک شامل روانشناسی، و تربیت کودک و مسائل آموزشی پیش از مدرسه و به هنگام مدرسه بوده است.
این بخش در واقع موضوعات روانشناسی کودک و مشاوره تحصیلی را با هم ادغام کرده و با کمک متخصصین کودک و نوجوان به ارائه راهنمایی پرداخته می شود.
در این بخش شما با “دفاتر برتر کانون مشاوران ایران” در حوزه کودک، نونهال و نوجوان آشنا می شوید.
در ادامه نیز جدیدترین روشهای و
با سلام
بنده پسری سی و چند ساله هستم. جویای کار هستم و شهری که هستم کار مناسبی نداره و خانواده م در امنیت نیستن بخاطر یک سری مشکلات خانوادگی تا بتونم برم بیرون و کار کنم، تصمیم گرفتم از این شهر  برم.
اما مشکلی که دارم اینه نمیتونم خانواده م رو تنها بذارم و به شهر دیگه ای برم تا کاری پیدا کنم و ازتون میخوام در این مورد بنده رو راهنمایی کنید که چه جوری کار پیدا کنم؟
و اگه از شما کسی هست که کاری سراغ داشته باشه؟ من ممنون میشم که آدرس و مشخصات اون مح
مذهبی، اسلامگرا، انقلابی و میهن‌دوست قطعاً هستم؛
سنّتی، پان‌اسلامیست، محافظه‌کار و ناسیونالیست قطعاً نیستم؛
حزب‌اللهی، اصولگرا، اصلاح‌طلب و روشنفکر هم نمی‌دانم هستم یا نیستم؛ شاید باشم، شاید نه. چرا که متأسّفانه هنوز که هنوز است، تعاریف روشنی ازشان ارائه نشده است که مورد قبول همۀ موافقان و مخالفانش باشد.
امسال پنج سال شده ...داداش بزرگه الان پنج ساله  شهر نجف ،حرم آقا امام علی(ع) خادمه....
از این پنج سال ، چهار سال بعنوان مدیر کاروان بچه هایی بوده که با خلوص نیت تو این روزا ،روزی هشت ساعت سرپا می مونن تا امانت دار خوبی برای زائرایی باشن که از حرم حضرت علی (ع)رهسپار حرم پسرای ایشون میشن ....
امسال سه ساله که ریش قرمز هم داداش بزرگه رو همراهی میکنه ، هرسال بعد اینکه از کربلا حرکت میکردن و در محل اقامتشون مستقر میشدن تماس تصویری برقرار میشد برای خاطر ج
آدامسم رو تو کاغذ رسید عابر بانک مچاله می‌کنم. نماز میخونم. توی زمین تنیس توپ ها را با بقیه تقسیم می‌کنم. ایمیل می‌دهم. احساس می‌کنم زیبا هستم. می‌‌پرسم بدنم روی یک خط راست است؟ راه می‌روم. می‌نشینم. صدای باز و بسته شدن درهای دانشگاه را چک می‌کنم  منتظر محل دقیق برهمکنش مولکول ها هستم. منتظر محل دقیق برهمکنش مولکول ها هستم. 
دانلود رایگان فایل صوتی کتاب چهار میثاق
 
دانلود فایل
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
کتاب صوتی چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز - نوارwww.navaar.ir › کتاب های صوتی › داستان و رمان خارجی رتبه: ۴٫۴ - ‏۷۲۴ رأیکتاب صوتی چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز است. این نویسنده و سخنران سرخپوست مکزیکی فرهنگ باستانی سرخپوست‌ها یعنی خرد تولتک را در قالب چهار میثاق به ...ناشر صوتی‏: ‏ذهن آویز    حجم دانلود‏: ‏148 مگابایتسال انتشار صوتی‏: ‏1392    نویسنده‏: ‏دون میگوئل روئی
تولد پانزده سال و چهارماهگی ام :)
به همین زودی، چهار ماه گذشت. من دختر بهارم و بهار را خیلی دوست دارم. با این حال گاهی تصمیم میگیرم عاشق پاییز باشم. که فصل تکاپو و تغییر است. معلوم است که بهار هم هست. اما هرسال بهار به نحو ناجوری به درس خواندن و آمادگی برای امتحانات آخر سال می گذرد. آنقدر که متوجه رفت و آمدش نمی شوم. نه اینکه نشوم. لذت کافی را ازش نمی برم.
نامه ای که پاییز پارسال خود چهارده سال و چندماهه ام به خود پانزده سال و چندماهه ام نوشته بود، پ
سلام.دختری 25 ساله هستم.حدود دو ساله به پسری علاقمند شدم و با وجود مخالفت های زیاد خانوادش نامزد شدیم.برای رسیدن بهم خیلی سختی کشیدیم. ولی الان یه مدته وقتی بمن زنگ میزنه ذوقی ندارم وقتی تماسمون از 5 دقیقه بیشتر میشه به هر بهانه ای میخام تماس و قطع کنم.یه زمانی زنگ که میزد خواب بیدار میشدم باهاش حرف میزدم ولی الان نه. پسره خوبیه جدیدا تماسا از طرف اونه و من کمتر زنگ میزنم. مشکل خاصی نداریم فقط ایشون خیلی گرمن و من نه. خیلی از نظر فکری تحت فشارم که
پدربزرگمان فالی زده بود و گفته بود تو ی در راه پسرکی هستی که روزگارمان را عوض می‌کند  اما نه فدایت شوم. سونوگرافی مادرت دقیق‌تر بود و خبر آمدن دخترکی را که همیشه منتظرش بودم به جهان داد  
نامت ارغوان است. و من تنها خاله‌ی تو هستم. این روزها برایت لوازم زندگی بشری را آماده می‌کنیم  . لباس و کفش و کلاه و تخت و اسباب‌بازی و این چیزهایت را فراهم می‌کنیم که چهار ماه دیگر به دنیا بیایی و عزیز دل همه‌ی ما بشوی. 
از آن چند سلول انگشت‌شمار به مرحله
با سلام و عرض ادب
من پسری هستم که هفده سال دارم، سال آخر هستم و بسیار هم مذهبی هستم. مدتیه دلم میخواد عاشق بشم. یعنی در واقع عاشق نیستم اما دوست دارم عاشق بشم. اما یه نکته ای که باید به خدمت تون برسونم اینه که من حتی حاضر نیستم نگاه عادی و بدون لذت هم به دختران و خانم های جوان بکنم. یعنی جلوشون همیشه سرم رو پایین میندازم و به جای دیگه نگاه میکنم.
حالا برادرای بزرگوارم، میشه راهنماییم کنید که اگه عاشق شدن گناه نیست، چطور میتونم عاشق بشم؟، اصلا عا
یک فلسفه ای هست که اعتقاد دارد مرگ با تولد آدم آغاز می شود. آدم یک جایی همراه با مرگ زاده می شود و آنقدر ادامه می دهد که فقط مرگ می ماند. فکر مرگ از آن جنس فکرهایی است که حداقل در مقطعی از زندگی فکر هرکسی را به خودش مشغول میکند. فکر خودکشی در آدم های کمتری بروز می کند. ولی آدمی را سراغ ندارم که در رابطه با مرگ فکر نکرده باشد.*مناسب ترین ساعت برای شام بلافاصه بعد از شروع شب است. و شام در انتهای شب نه تنها ضرر دارد بلکه ساعت طبیعی بدن را مختل میکند. من
میدانی به اطمینان صد در صد رسیده ام که من یک شبح در زندگی اطرافیانم هستم چرا که بود و نبود من هیچ فرقی ندارد وقتی بست فرند سیزده چهارده ساله ام روز تولدم بپرسد تولدت کی بود باید گل گرفت در این زندگی را
به عنوان یک تصمیم بزرگ دیگر نباید انتظار داشته باشی روز تولدت روز مهمی در زندگیت باشد چرا که هربار فقط غم و اندوه ناشی از تنها ماندن برایت به ارمغان دارد
تمام
روزی کسی بود که از آینده‌های دور حرف می‌زد بدون‌ این‌که بگوید من هستم و می‌مانم.روزی کسی بود که حمایت می‌کرد بدون این‌که بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانه‌های احمقانه‌ای که جابه‌جا شد و بازی گرفته‌شد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و می‌مانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانه‌های ترک خورده‌ی من حالا به هر حرفی بدگمان‌اند و پر از ت
هیچ بچه ای کمتر از پنج سالگی هاش رو یادش نمیمونه،مگر اتفاق وحشتناکی براش افتاده باشه و هرچی بزرگ تر بشه بیشتر اون صحنه ها تو ذهنش پر رنگ بشن.تصویر یه بچه چهار یا پنج ساله که روی تخت بیمارستان خوابیده و دارن میبرنش اتاق عمل و پدرومادرش گریه میکنن و خودش میگه توروخدا نذارین منو ببرن قول میدم شیطونی نکنم بیست و چند ساله که همه اش جلوی چشمامه.
من رو اونقدر مطب دکترای مختلف برده بودن که من از بیمارستان و پزشک و آمپول و قرص و هرچیزی که تو این حیطه بو
متحوّل کننده های تیپ چهار شخصیتی اینیاگرام
 1- من اکنون رها می­کنم
تمایل به خشم و حمله بر علیه خودم را.
 ٢- من اکنون رها می­کنم ایناگرام
نفرت از خود، و تحقیر خود را.
 ۳- من اکنون رها می­کنم
تمام احساسات ناامیدی و یأس را.
 ۴- من اکنون رها می­کنم
تمام اعمال و افکار تخریبی بر علیه خود را.
 ۵- من اکنون رها می­کنم
این احساس را که من ناتوان و فاقد صلاحیت هستم.
 ۶- من اکنون رها می­کنم
این ترس را که من غیر مهم و دوست نداشتنی هستم.
 ۷- من اکنون رها می­کنم ای
چگونه سئو چیست را برای افرادی توضیح می دهید که چیزهای اولیه را هم راجع به آن نمی دانند؟ واقعاً سئو چیست ؟ قبل از اینکه کسی ما را متهم به توهین نسبت به افراد مسن کند ، باید گفت که عنوان این مطلب فقط یک نوع مثال است.
برخی مادربزرگهای 90 ساله دقیقاً می دانند SEO چیست ، در حالی که برخی از دوستان 30 ساله با درک مفهوم سئو مشکل دارند. بنابراین ، بسیاری از مردم درک نمی کنند که واقعاً سئو چیست . چگونه می توانید برای آنها توضیح دهید؟ در اینجا ، به شما نشان می
یک شهر کوچیک_بهتره بگم یه شهر که از اول تا آخرش یه خیابون درازه و طی کردنش سرجمع نیم ساعت طول میکشه_ نزدیک روستای پدریم هست که در نظرش گرفتم برای طرح...دو طرف تمام کوچه هاش چنارهای بلند و درخت های بید لیلی داره و وسط بولوار اصلی شهرش پر از گلهای رُز رنگ و وارنگه...فردا برادرم میره با مسئول شبکه صحبت کنه و ببینه برای اون سه چهار ماهی که من بیکار هستم به پزشک احتیاج دارن یا نه...البته اگه نیاز داشته باشن هم به عنوان پزشک جانشین میرم و حقوقم کمتره ام
متحوّل کننده های تیپ چهار شخصیتی اینیاگرام
 1- من اکنون رها می­کنم
تمایل به خشم و حمله بر علیه خودم را.
 ٢- من اکنون رها می­کنم ایناگرام
نفرت از خود، و تحقیر خود را.
 ۳- من اکنون رها می­کنم
تمام احساسات ناامیدی و یأس را.
 ۴- من اکنون رها می­کنم
تمام اعمال و افکار تخریبی بر علیه خود را.
 ۵- من اکنون رها می­کنم
این احساس را که من ناتوان و فاقد صلاحیت هستم.
 ۶- من اکنون رها می­کنم
این ترس را که من غیر مهم و دوست نداشتنی هستم.
 ۷- من اکنون رها می­کنم ای
رفتم تهران و گفتند باید حتما چهار روز در هفته تهران بمانم. دو روز ماندم و فضا و کارشان را تجربه کردم، ولی بعد هرچه فکر کردم دیدم چهار روز تهران ماندنم زندگی را برایمان خیلی سخت خواهد کرد. من به دوروز و نهایتا سه روز فکر کرده بودم. چهار روز یعنی بیش از نیمی از هفته.
حیف شد ولی عاقلانه نبود.
یک سوال دارم که دوست دارم خانم های خانواده برتر نظر بنویسن چون سوالم فقط از خانم هاست.
من خودم قبل از اینکه به آستانه 30 سالگی برسم خیلی حوصله بچه کوچیک ها رو داشتم، هر چند هنوزم سر حالم و برای کارهای خودم با حوصله، ولی برای خیلی از کارها دیگه حوصله و انگیزه و شادابی قبل رو ندارم. هر چند در کل خیلی اکتیو و عالیم اما خب با چند سال پیش فرق کرده از نظر انگیزه ام برای ازدواج و رابطه با دختر و داشتن حس به جنس مخالف.
اشتباه برداشت نکنید غریضه ام تقوت هم
۱‌ . ابتدا به ارایشگاه رفته و مانیکور از نوع مخصوص عروس انجام می دهد، سپس یکی از کتاب های قطوووور کتابخانه را برداشته، طوری عکس می گیرد که ناخن هایش کامل بیفتد و سپس در اینستا قرار می دهد
 
۲. یک عدد سیبیل وارد پیج خانوم بازیگر می شود که با ارایش فوووق غلیظ  در اکران مردمی فیلم ارزشی اش شرکت کرده، محوووو تماشا می شود و سپس کامنت میگذارد: اووووو چیکار کردی "آبجی"...!!!
 
۳. پسر ۲۲ ساله ای که فعاااال مجازی ست و از این طریق با صدها دختر روزانه در ارتب
او نمی داند ولی من عاشق بهار هستم ، برای بار بیست یکم گفته ام "من عاشقت هستم" آری میدانم هر دم و هر ساعت مرا میخوانی با تو هستم بهار ...
بهار من عشق را از تو میخواهم ، بهار  همه ی هست و نیستم تو هستی . بهار مرا بخوان  من هوای زمزمه تو را دارم
بهار جان تمام حرفم این است "من عشق را به نام تو آغاز کردم"
در هر کجای عشق که هستی آغاز کن !
سلام خسته نباشید
دوستان بنده یه جوون حدود 25 ساله هستم که احساس میکنم زندگیم به بن بست خورده، نمیدونم بقیه چه جوری به موفقیت میرسن؟ کلی خاطرات افراد موفق رو میخونم، چه موفقیت بزرگ باشه یا کوچیک، عده ای میتونن برن خارج از کشور، حالا با هر روشی، عده ای داخل کشورن که موفق هستند و خوشحال، اما من نتونستم هیچ کاری تو زندگیم بکنم.
تحصیلات دانشگاهی ندارم با اینکه همیشه شاگرد اول کلاس بودم، تو مدرسه دانش اموزی فعالی بودم و همیشه نمراتم بیست بود، اما
دخترم عاشق خانواده شوهرش شده
مادری هستم 40 ساله، دو دختر دارم 18 و 8 ساله. از روزی که دختر بزرگم ازدواج کرده با بی‌احترامی‌های شدید به پدرش و من و حسادت به خواهر کوچکش، باعث ایجاد بی محبتی در خانواده و سبک کردن شوهرش شده است. جوری رفتار می‌کند که انگار خانواده شوهرش از همه بهتر هستند و ما از آن‌ها کمتریم. بدجور عاشق خانواده شوهرش شده است. این روزها دختر کوچکم هم رفتارهای او را الگو قرار داده است و از روزی‌ می ترسم که دختر کوچکم دیگر خانواده خو
سلام وبلاگ جانم
تو همیشه و در هر حال ، درکنار من بودی، هیچ وقت نشد که پیش تو بیایم و بگویی که حوصله ام را نداری، همیشه ی همیشه بودی، هیچ وقت مرا نرنجاندی و اجازه دادی آهسته درکنارت بگریم، حرف هایم را با صبوری گوش دادی و فقط سکوت کردی، با سکوتت به من اجازه دادی که فکر کنم ، به آنچه کردم و نکردم.
تو دوستان زیادی به من دادی، دوستانی که تا به حال از وجودشان خبر نداشتم، مرا از سرگذشت دیگران آگاه کردی، من انواع آدمها را شناختم هم در دنیای واقعی و هم در
سوار تاکسی بودم 
من در عقب ماشین ومسافری جلو نشسته بود .
در مسیر راه راننده برای یک خانم وآقا که بچه ای حدودا چهار ساله داشتن ایستاد ،
آقا وخانم بلند گفتند :آقا ما سه نفریم...:)

پ ن: این یعنی رشد اعتماد به نفس در کودک ،برای کودکان ارزش قائل بشید...
یک غروب پاییزی، گیج و مبهم گونه از خواب بلند شده بودم.
فاطمه داشت گریه می کرد.
گربه گچی کوچکش از دستش افتاده بود و گوش سمت چپش شکسته بود.
پدرو مادر ما دو تا بچه چهار پنج ساله رو خونه تنها گذاشته بودن.
منم نمی تونستم آروومش کنم.
هعی، درسته پونزده شونزده سال فاطمه رفته اما،
هنوزم وقتی از خواب عصرگاهی بیدار میشم آرزو می کنم ای کاش او زنده بود.
کاش می تونست منو آرووم کنه...
سلام 
بعد مدتها اومدم به این وبلاگ، من حدودا یه ۸ ماهیه تو یه جای خوب تو بخش امور مالی مشغول به کار هستم، این رو بگم که تو زندگیم خیلی محرومیت کشیدم، شاید تنها نقطه امیدم فقط همین شغلم باشه و میدونم که میتونم توش پیشرفت کنم خیلی زیاد.
۳۲ سالمه و دختر هستم، خیلی بی بی فیس هستم شاید تو نگاه اول یه دختر دبیرستانی به نظر بیام این شغل رو هم با هزار تا امتحان و مدرک بدست آوردم. من همکارم با هم استخدام شدیم از همون روز اول با هم خیلی خوب بودیم و از کار ک

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها