نتایج جستجو برای عبارت :

مادرتو ندیدن سرتو می بریدن

مادرتو ندیدن سرتو می بریدنروی سینه ات پرید و روی سینه ات دویدندستاش میلرزه خنجر می افتهبا صورت رو خاک مادر می افتهدوباره خنجرو به روی حنجرت گرفتسرت رو که برید روبه رو خواهرت گرفتوای وای وای حسین ای حسین وای حسین وایاومده مادر تو این دم اخر توبا معجرش ببنده چند تا زخم سر تواز بالای تل زینب میبینهقاتل با بالای سینه ات میشینهوالشمر جالسٌ سینه با ساق پا شکستبه تو لگد زد و کمر مرتضی شکستپهلوی مادرت دوباره بی هوا شکستوای وای وای حسین وای حسین وای
من آخر هفته ها رو دوست دارم چون تو، این روزا پیش مادرتی و خوشحالی. من تمام طول هفته برای آخر هفته لحظه شماری می کنم چون تو بی صبرانه منتظر رسیدن این روزی. بعد از آشنایی ما بهترین روز هفته در نظرم، از یکشنبه به پنجشنبه تغییر کرد چون روزی بود که تو بدون استثنا هر هفته منو دعوت می کردی خونتون. من، تو و مادرت. فقط خودمون سه تا. خونه ی مادرت تو خوشحال بودی. می خندیدی. لبخند یک لحظه هم از صورتت پاک نمی شد. تو مادرتو بی هوا بغل می کردی. هی بهش می گفتی که دل
سر کلاس نقشه کشی بودیم معلم داشت پاتخته مینوشت
موشک درست کردیم زدیم تو سر معلم، برگشت به یکی از ما خیره شد و چند تا فحش نصیبش کرد...
دانش اموز : خب اقا چکار کنیم ؟
معلم :  سرتو بزار رو میز دراز بکش |: 
کلاس رفت رو هوا D :D :D:
+الان هروقت اونو میبینیم میگیم سرتو بزار رو میز دراز بکش
 
 
سرشو میگیرم بالا و میام عقب و تا دوربینو میارم جلو چشمم میبینم سرش افتاده و چونه ش چسبیده به سینه ش. باز دوباره میرم جلو و سرشو میگیرم بالا و میگم «آقا سرتو تکون نده.» بعد با کج کردن سرش و بازیِ لبش میگه «باشه». یه نُچ میگمو باز سرشو درست میکنمو میگم «میگم سرتونو تکون ندید» با لحن خشن میگه«باشه»
خنده‌م میگیره میگم«دعوا داری» میگه«انگار خودش دعوا داری» عاشق لهجه ی تُرکیَم. سرشو درست میکنم و یه چند ثانیه ای همونطور نگه میدارم تا تکون نخوره و بت
دانلود آهنگ لری شروین پناهی بیو بیو
Download Music Lori Shervin Panahi Bio Bio
دانلود اهنگ بیو بیو از شروین پناهی با متن شعر و ترانه از سایت پلی نیو موزیک
برای دانلود آهنگ به دامه مطلب مراجعه کنید …
تکست و متن آهنگ شروین پناهی بیو بیو
بیو بیو اوریشم گل مخملی ار بام نیی به خدا ول معطلی
بیا بیا ابریشم گل مخملی اگر با من نیای به خدا ول معطلی
برنومه چرب ایکنم روغن فرنگی اوریشم گل مخملی
تفنگ برنو رو با روغن فرنگی چرب میکنم ابریشم گل مخملی
نهامشه من لی نمد سی روز تنگی
امروز کنارم توی اتوبوس دختری نشسته بود که تو بودی. بوی عطر دخترانه‌ی احمقانه‌ی تو رو می‌داد. منو یاد اون موقع انداخت که دور بودیم از هم ولی سرتو تو دامنم می‌ذاشتی و زار می‌زدی. یاد اون روز که واسم مداحی محبوبت رو گذاشتی و من از تعجب چشمام افتاد جلوی پاهام. یاد اون شلوار نو که بد وایمیساد تو تنت. چه خاطرات قشنگ خوبی دارم باهات :) چه دوری ازم. چه خوبه که نیستی.
یه وقتایی سرتو گرم یه کار می کنی و هر چقدر که می تونی درگیر اون کار میشی تا از شر فکرهای بی خودی که تو سرت میاد خلاص شی..
بعد از اون لحظات شاد و لذت بخش، انقدر خسته و کوفته میشی که بجز فکر کردن عملاً نمی تونی کار دیگه ای انجام بدی...شکنجه بدتر از این؟!
+اثرات جانبی کمک در اثاث کشی  
دختر که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی میان بلبشوهای هجده‌ سالگی‌ات دلت می‌خواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی این‌گونه‌ای...
گاهی وقتا دلت می‌خواد سرتو بکوبی توی دیوار.
 
پ‌.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
بعضی وقتا دلت میخواد با یکی بری بیرون
بعضی وقتا دلت میخواد خودت باشی و خودش
بعضی وقتا دلت میخواد سرتو بزاری روی شونش
بعضی وقتا دلت میخواد اینقدر ببوسیش که خسته بشی
بعضی وقتا.....
همش توی کلمه " کاش " خلاصه میشه 
و به قول معروف
کاش رو کاشتن ولی سبز نشد
مینویسسمممم. ننویسمم چیکار کنم. عذاب نکش فقط برو . نخون . پی ام نمیدم چون گفتی هر دفعه سرتو میکنم زیراب داری خفه میشی درمیارم. بس کن دیگه بذار اینجا راحت باشم. هیچی ندارم دیگه هیچ جا ندارررم . دلم تنگه . بذار راحت باشممممم. اینقد برام تعیین تکلیف نکن.اینجا مینویسم که داشته باشم چه بلایی سرم اومد بعدِ رفتنت
بسم الله
این چه فرهنگ مسخره ای هست که سرتونو میکنین تو زندگی مردم؟ حقوق من به شما چه ربطی داره؟ چرا بچه میارم یا نمیارم به شما چه ربطی داره؟ اسم بچه م رو چی میخوام بذارم به شما چه ربطی داره؟ اونم با سماجت زیاد و از رو نرفتن...
به هر بهانه ای دنبال سر درآوردن از زندگی همدیگه ایم درحالیکه قرار نیس هیچ دردی از اون خونواده دوا کنیم و فقط قراره نمک رو زخم باشیم و دخالت کنیم بدون اینکه خودمونو بذاریم جای طرف
دست برداریم از این فرهنگهای مسخره
سخته بعد 15 سال یهو دیگه نداشته باشیش... سخته توی 20 سالگی چیزیو که از خودت برات عزیزتره از دست بدی... واسه چی؟؟ بخاطر یه ماست؟؟
چند ساله هیچکدوممون ماست نمیخوریم
سخته مامانت وقتی ماست ببینه بزنه زیر گریه و خودتم حالت بد بشه ولی با این حال سعی کنی حال مادرتو خوب کنی...
سخته نتونی حقتو بگیری و یکی راست راست بچرخه تو شهر (با خودم میگم شاید عذاب وجدان داره، تو از کجا میدونی؟؟) با این افکار آروم میگیرم...
ادامه مطلب
چیه این مثلا مرد بودن؟ 
وقتی برای اینکه کسی متوجه نشه باید سرتو ببری زیر پتو و تو اولین لحظه ای که چشاتو میبندی صورتت خیس بشه .... 
وقتی نداری کسیو که وقتی دلت آشوبه باهاش حرف بزنی ... 
وقتی حتی نمیتونی دل خودتو آروم کنی ... 
چیه این مرد بودن که مجبوری وسط همه کم اوردنا، به همه لبخند بزنی تا نشون بدی چیزی نیست ! 
+ نمیدونم ... شایدم اصلا مرد و زن نداره تا وقتی کسی نباشه تا باهاش حرف بزنی و درکت کنه :) 
 
ﺪوم ماه ب دنیا اومدید؟ اماده ای  دﻟﻞ ﻣﺮﺘﻮ ﺑﺪﻭنی
ﻓﺮﻭﺭﺩﻦ: ﺧﻠ ﺭﻠﺲ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺷﺎﺩ ﺳﺮﺗﻮ ﻣﺰﺍﺭ ﻣﻤﺮاﺭﺩﺒﻬﺸﺖ: ﺍﺯ بس مهربونی به خاطر عشقت ﻣﻤﺮ☺️ﺧﺮﺩﺍﺩ: از خندیدن زیاد میمیری
ﺗﺮ: ﺗﻮ ﻧﻤﻤﺮ ﻭ ﻟﻘﺐ ﻧﻤﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻦ ﻣﺮﻣﺮﺩﺍﺩ: ﺩﻋﻮﺍ ﺮﺩﻥ ﻣﻤﺮ ﻭﻟ ﺟﺎﺕ ﺗﻮ ﺑﻬﺸﺘﻪ♥️ ﺷﻬﺮﻮﺭ: ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﻮﺑ ﺸﻢ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﻤﺮ
ﻣﻬﺮ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻪ ﺘ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺴﺎﺑ ﻣﻤﺮ ولی بعدا تو زنده میشی تا دیه بگیری، اصلا تو شریﺁﺑﺎن: ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺳ
عشق ینی‌...
وقتی تو اوج سختی و خستگی داری جون میکنی ...
سرتو بذاری رو میز ...!چشماتو ببندی ‌‌.و اولین چیزی ک یادت میاد اون باشه .‌..
و وقتی چشماتو باز میکنی‌...دیگه خستگیاتو یادت نیاد‌...!
همین!!!
....
خاله زنگ زده میگه تو راه نجف به کربلا  دنبالت راه افتادم ...گفتم فاطمه تو اینجا چی کار میکنی؟چطور اومدی؟
برگشت ...دیدم تو نیستی
....
 پسرعمه کوچیکم_ میگه فاطمه یه دختره اونجا بود جفت تو!یه لحظه فک کردم خودتی...!
.....
مرسی‌ ک یادم کردین!
....
مرسی آقا ...که منو تو
خیلی خیلی هفتۀ مزخرفی بود...فقط خدا کنه هفتۀ بعد یذره بهتر باشه @_@دهنم سرویس شد این هفته / توروخدا این هفته بهتر باشه...همش خواب / کنار بخاری / گرم و نرم / زیر پتوی ضخیم / دیگه خودمم بخاری شدم / داغ کردم /دارم میترکم اینقدر خوابیدم بسه دیگه / فقط یذره اراده میخواد (نداریم تموم شده،ته کشیده) / شبتونم بخیر...
پ.ن: تیتر کامل:حالم بده مثل موقعی که یه عمر زندگی رو تایپ کردی بعد که سرتو میاری بالا میبینی زبان کیبورد اشتباه بوده و چرت و پرت نوشتی -_-
همه ی روز خوبه همه چی عالیه و من ناراحت نیستم. همه چی خوبه تا وقتی که شب میشه سرتو میزاری روی بالشت بعد به خودت میگی : خب وقتشه دیگه بخوابم. اینجا اونجایه که تمام تلاشات برای سرپا موندن فرو میریزه و متلاشی میشی ، با خودت گرمای تنش و اصور میکنی، لبخندهاشو، به این مثفک نیکنی که الان میتونستیم با هم بخندیم و خوشحال باشیم، اینا رو که یادت میاد همه چی شروع میکنه به ترک خوردن و قلبت برای هزارمین بار صدای شکستنشو ظبط میکنه! اما الان وقتشه، این اونجایی
دیشب خوابتو دیدم دیوونه من
داشتیم قدم میزدیم، مث همیشه
سرد بود و دستای همو محکم گرفته بودیم
چشمات پر بغض بود
خودتو انداختی تو بغلم و محکم گرفتمت بین دستام
هم تو آروم شدی، هم من
ریه‌هامو پر کردم از عطرحضورت
جاری شدی در من
سرتو گرفتم بین دستام
نگاهم رو دوختم به صورت ماهت
پیشونیتو بوسیدم
مثل همیشه
و بیدار شدم
ای کاش این رویا هیچوقت تموم نمیشد
کاش اون روزا ادامه داشت تا ابد
تا .......
دلم خیلی تنگه واسه دیدنت
واسه بودنت، واسه همه چی
واسه قهرکردنات،
میشه صبحا زود بلند شد و یه نفس عمیق کشید
میشه همون اول صبح صورت مادرتو ماچ کنی، میشه ساده بخندونیش
میشه بشینی و برای یه هفته ی آینده ات برنامه ریزی کنی و تهش ببینی جلوی همه کارا تیک خورده
میشه همین الان از فکر اینکه گوشیش زنگ بخوره و اسم تو باشه ذوق کنی
میشه برای روز دیدار لحظه شماری کرد: هر چند دور
میشه نگاهتو قفل کنی رو چیزی که میخوای
میشه نوروز امسال رو متفاوت باشی
میشه به جاهای خالی درونت عادت کنی اصلا میشه نادیده اشون بگیری
میشه قرار بذار
حقیقتا فکر میکردم ک اتفاقای جدید آدمای جدید و حس های جدید باعث میشه حس بهتری نسبت به خودمون داشته باشیم ولی بعضی وقتا یه اتفاق یه اشتباه انقدررر جلوی چشم آدم تکرار میشه نمیذاره هیچ کدوم از آدمای جدید و اتفاقای جدید رو بیینی،من فکر میکردم همینقدر ساده اس تغییر کردن،فرار کردن از گذشته ،ولی اینطوری نیست،تا زندگی زندگیه مث یه لکه خون میمونه جلوچشمات ک نمیتونی پاکش کنی،گذشته خیلی ترسناکه:/میگفت تا حالا انقدر چشماتو مالوندی و سرتو تکون دادی ت
بعد از یه روز وحشتناک پر مشغله و البته پر از جر و بحث با آدمای گنده زورگوووو در هوایی به شدت گرم ...یه متن انگلیسی آروم توی گوشت گذاشتی و سرتو به شیشه اتوبوس تکیه دادی و دوست نداری برای اولین بار به نصیحت های مادربزرگ به نوه اش توی اتوبوس راجع به ازدواجش و ارتباط شوهرش گوش بدی و داره کم کم خوابت میبره که یهو مهدی جهانی توی گوشت داد میزنه :تو چشات فرق داره باهمه ...!
اون موقع است که دو تا از شیشه پنجره میخوری و سه تا از عینکتو و یکی از انگشتر عقیق
سلااااااااام...
اینم از اولین پست love your self اسمشو love your self  گذاشتم چون تو این وب فقط میخوام بگم خودتو دوست داشته باش...وجودتو...زندگیتو...هدفتو...آرزوهای توی سرتو...برای همشون بجنگ و به دست بیارشون...
از لحظه لحظه زندگیت لذت ببر
*نکاهی به سطرهای بالا میاندازدفکر میکند و میگوید:بیشعور تو که هنو خودت رو هم نمیشناسی چه برسه به آرزوهاتچرا زر میزنی؟؟؟ اصلا تو میدونی تلاش چیه؟؟؟*
خب خب اینو ولش کنید یکم بهش بی توجهی کنید راهشو میکشه میرع...به هر حال اینکه
-خی‌لی بهمون نزدیک‌تر از چیزیه که فکرشو می‌کنیم!مرگو می‌گم-
امروز فاطمه سلیمی رفت..واقعا رفت..دیگه از حالا به بعد پیش خدا است، دیدی به بچه‌ها می‌گن رفت پیش خدا؟حالا حالش خوبه.راحته. 
منم می‌گم رفت پیش خدا.شبیه خواب بود، مسجد، مقبره، ولایت، همه‌ی این‌جاهایی که حست می‌کردم.بازم می‌گم خوب شد رفت پیش خدا.یاد خودم و فاطمه افتادم وقتی امروز تو بغلم گریه می‌کرد وقتی ریحانه رو می‌دیدم که حالش بده که از هزاررتا فامیل و آشنا دوست بهتره.می‌دیدم
دراز کشیدی رو به آسمونِ بدون ماه.رادیو چهرازی میگه هومیوپاتی میدونی چیه؟اخم میکنی-در تعریفی دیگر هر دارویی بتواند در انسان سالم ایجاد علامت کند، می‌تواند همان علامت را در فرد بیمار درمان کند.-سرتو کج میکنی که یعنی چی؟بیشتر میخونی...یعنی اگر دردو رقیق کنی توی آب و بخوریش میشه درمون.-جمشید میگه خوردمش...-فکر میکنی که آخ یادش رفت دلبرو رقیق کنه...بعد فکر میکنی که دلبرو میشه رقیق کرد؟توی کدوم دریا؟...انگاری دلبرها هر جا که برن، ردّشون روی هر چی که
الان دوس دارم سیگار بکشم و توی اتاق کوفتیم بشینم و سیگار بکشم و احتیاج نداشته باشم که هیچ پنجره ای رو باز کنم و احتیاج نداشته باشم که نگران چیزی باشم .و سیگار بکشم :/ من زیاد اینکارو نمیکنم ولی مامانم اصلا متوجه نیست ‌‌ اصلا منطقی نیست .من نمیتونم بخوابم و یه عوضی همه ش تو سرم داره سیگار سیگار می‌کنه :/// و این قضیه داره مخمو میخوره .من واقعا نمیخواستم این موضوعو اینجا بنویسم:/
آخرین پاکت سیگارو در حالی که سه تا نخ توش بود طی یه دعوای کاملا بی اس
الان دوس دارم سیگار بکشم و توی اتاق کوفتیم بشینم و سیگار بکشم و احتیاج نداشته باشم که هیچ پنجره ای رو باز کنم و احتیاج نداشته باشم که نگران چیزی باشم .و سیگار بکشم :/ من زیاد اینکارو نمیکنم ولی مامانم اصلا متوجه نیست ‌‌ اصلا منطقی نیست .من نمیتونم بخوابم و یه عوضی همه ش تو سرم داره سیگار سیگار می‌کنه :/// و این قضیه داره مخمو میخوره .من واقعا نمیخواستم این موضوعو اینجا بنویسم:/
آخرین پاکت سیگارو در حالی که سه تا نخ توش بود طی یه دعوای کاملا بی اس
میشه صبحا زود بلند شد و یه نفس عمیق کشید
میشه همون اول صبح صورت مادرتو ماچ کنی، میشه ساده بخندونیش
میشه بشینی و برای یه هفته ی آینده ات برنامه ریزی کنی و تهش ببینی جلوی همه کارا تیک خورده
میشه همین الان از فکر اینکه گوشیش زنگ بخوره و اسم تو باشه ذوق کنی
میشه برای روز دیدار لحظه شماری کرد: هر چند دور
میشه نگاهتو قفل کنی رو چیزی که میخوای
میشه نوروز امسال رو متفاوت باشی
میشه به جاهای خالی درونت عادت کنی اصلا میشه نادیده اشون بگیری
میشه قرار بذار
لحظات واقعی درخششی که تو ذهنمه رو ندارن. سرتو گذاشتی رو پام من داشتم موهاتو ناز میکردم ولی هیچ جرقه‌ای زده نشد. هیچ فیلتر فوق‌العاده‌ای روی رنگای عادی زندگی کشیده نشد و هیچ صدای موسیقی‌ای... البته چرا. صدای سنتور میومد. هرازگاهی که قطع میشد صدا جابه‌جا می‌شدیم مبادا کسی بیاد و ما حواسمون نباشه. 
یا اون موقع که بغلم کردی. من محکم دستامو پیچیدم دور گردنت. هیچ خاصیت کشش سطحی‌ای بین بدنامون به وجود نیومد که نذاره جدا شیم. هیچ زاویه‌ی مناسبی پ
دیدی،وقتی سرتو میزاری رو بالش بی دغدغه خوابت میبره چه حس خوبیه؟ 
جدا از اینکه گاهی وقتا یه سری مسائل باعث میشه با گریه بخوابیم، ولی
براتون از خدا میخوام شبا با آرامش بخوابین :)
اوم من هرشب که میخوابم واسه خودم دست و جیغ و هورا و ادا بازی ها درمیارم و میخوابم
اخه نمیدونین چه حس خوبیه ، کنکور نداری، پشت کنکوری نیستی ، و مثل همیشه دختر درس خون مامانتی و مشقاتو نوشتی و اماده ای برای میان ترم 
و یه آخییش بلند میگی و گوشیو از ساعت ۶ زنگ میزاری تا ۷ون
متن آهنگ پازل بند بنام دنیام شدی رفت


حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم مینویسم امضا میکنم میمونم
عاشقی سخته خودم میدونم تو کاریت نباشه بیا سرتو بزار رو شونه ام
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بزار بشه
در میام توی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه هی
دنیام شدی رفت واسه قلب من بمونی تا رو به راه شم
آب و جارو کن برام که سر به راه شم خوش به حال من اگه مال تو باشم هی
خنده هات وقتی بدن آب رو آتیشه وقتی باشی آسمون رو میشه
ع
رفاقت من و حسین از سری اول سوریه داغ شد خیلی با روحیه کارهارو پیگیر بود.
خیلی خوشحال بود و دائم در تکاپو بود ، باورکردنی نبود واقعا جیره غذایی ماموریت کم بود
تو ماموریت نقطه وصل من با حسین بود,,با پسرش آقا محمد جواد مردونه صحبت میکرد,مثل دو تا آدم بزرگ،همش میگفت محمد جواد پسر جان هوای مادرتو وقتی که نیستم داشته باشیا،
سری دوم دم پرواز به حسین گفتم,,حسین شهید بشی محمد جواد چی!؟گفت:خدا بزرگه,محمد جواد هم بزرگ میشه نگران نباشید.
روای:رفیق شهید
سا
​​​​​امروز رفتم خونه مامان بزرگ.گشتم قیچی پیدا کردم میگم مامانی بیا پایین موهامو قیچی بزن.رفتیم تو حیاط.تاکید کردم فقط قیچی بزن.کوتاه نکنیاااااااا.موهام کوتاه نشه 
میگه باشه 
میگم حله.کوتاه نشه هاااااا 
میگه پایین موهات کجه:/
میگم عیب نداره کوتاه نکن.فقط قیچی بزن رشد کنه.
میگه باشه فقط کجیشو میگیرم.
میگم نهههههه ولش کن بزار کج باشه 
میگه سرتو صاف بگیر 
​​​​​​سرمو صاف گرفتم کوتاه کرده 
وقتی نگاه کردم قشنگ به راحتی پونزده سانت کوتاه
فکر میکردم مثل مامان من،دیگه مادر شوهر پیدا نمیشه، یعنی فکر میکردم شانسِ کاملا ،خدا برای کسی خیلی بخواد نصیبش میکنه.
امروز جلسه بود،مادر شوهر همکار گرام هم بودن، همیشه از اینکه چه همسر خوبی خدا بهش داده لذت میبردم.همه چیز تمامِ تو رفتار ،متشخص،مبادی آداب،خیلی دوست داشتم بدونم چنین آقایی مادرشون کی هستن.وقتی دیدمش با خودم گفتم خدایا!چه شااااااااانسی!اون از همسر این از مادرشوهر.به حدی آروم مظلوم پر از انرژی مثبت بود که رسیدم خونه گفتم به ما
بعد به خودت میای میبینی زندگی همونقدر پر چالشه، مثل روزهای قبل، حتی بدتر. که مهمونی و بوس و قلب و نی نی جدید و جوجه اردکای تازه به دنیا اومده و دلخوشی های فندقی ِ دیگه، ظاهرا چیزی رو تغییر ندادن. یا حداقل فعلا تغییر ندادن.
صبح از خواب پامیشی. کش و قوسی به بدنت میدی، درد تو بدنت جریان پیدا می کنه. یادت می افته دوست ِ خشنت دوباره برگشته. شاید بگین دوست که خشن نمیشه. اما چیزی که همیشه همراهته اما بی رحم و تنده ولی خیلی چیزا یادت داده، به نظرم اسمش م
متن ترانه آران به نام گل خونه

تا وایسی رو پاهات ریختم زندگیمو تا گل شدی دیدم چیدن زندگیمو سرتو گیج رفت حواست پرت شد حالت بهتر از روزای قبل شد گفتم خوب میشه همینجا میمونه همه چی عوض شدزخمیه راهیم من میباختم ک نبازی نخواستم خونه بسازیم روی اب اگه برگردی پیشم واس تو گلخونه میشم دارم از ریشه میسوزم زیر خاکخودت بیا خاطره هاتو نمیخوام بیا بیین ک من بی تو روزی 100دفعه زمین میخوره شده ی ادم بد بی خودهرکاری کردم واس داشتنت هیچ جوره تورو نمیشناختمت کاش
چقدر این روزا منتظر شنیدن یه خبر خوب هستم.....دوس دارم یکی تو این بحبوحه، تو این وضعیت غیرقابل تحمل، تو این حال بد بیاد و بهم یه خبر خوب بده!
مهم نیست که اون خبر چی باشه! مهم اینه که بعد مدت ها کمی دلم آروم شه... لااقل میون سیل حوادث بد یچیزی باشه تا خنثی کنه.... کمی از اون تلخی هارو بشوره ببره
واقعا، شدیدا به شنیدن یه خبر خوب نیاز دارم......
دقت کردین چقدر افسردگی و غم و غصه تو جامعمون زیاد شده؟ هر طرف که سرتو میچرخونی یه بدبختی رو میبینی! همه از دم درگی
رفتی استودیو و اولین بارته که یه میز با اونهمه دکمه میبینی
میره پشت اتاق شیشه ای و سازشو دست میگیره و بهت میگه بذار در باز بمونه
میذاری باز بمونه
مشغول کاراشه و بهت میگه لطفا اون دکمه سبزه رو بزن
بر میگردی پشت سرتو نگاه میکنی و دوتا میز پر دکمه میبینی و رو جفتشون دنبال یه دکمه ی سبز میگردی که اتفاقا رو جفتشونم هست
با استیصال برمیگردی سمتشو بهش نگاه میکنی
میفهمه
به میز سمت راست اشاره میکنه
تو هم دکمه سبزه ی رو میز راستو میزنی
کلافه میشه
از اتاق
علم را اگر بسته به اشخاص تعریف کنیم
جلوی پیشرفتش را گرفته‌ایم
***
از الزامات دوری از ریاکاری
همراه داشتن همیشگی یک قبله‌نماست
***
نسبت باقرخان به ستّارخان
نسبت باهنر به رجایی ست؛
هر دو در کنار هم باید یاد شوند.
***
قلب پادشاه بدن است
و مغز، وزیر آن.
***
ملّت ما خر نیست،
ولی تصمیماتی می‌گیرد که دولت او را خر به حساب آورد.
***
اگه گفتید اون چه پرنده‌ایه که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه پرندۀ دیگه؟
.
.
.
خب معلومه! کبک، که اگه اسمشو برعکس کنیم میشه یه کبک
پ


حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم می مونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بیا سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه مال تو باشم
دنیام شدی رفت !
واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر به راه شم
خوش به حال من اگه م
رفته بودیم سر خاک پدربزرگ مامان. طبق نوشته‌ی روی قبر، نود و نه سال عمر کردن و دوازده سال پیش از دنیا رفتن. من و خواهر برادرام نسل سومشون بودیم. داشتم فکر می‌کردم اگه چند سال بیشتر عمر کرده بودن، یا اگه مثلا خواهرم به جای بیست و پنج سالگی، تو بیست سالگی بچه‌دار می‌شد، نسل چهارمشون رو هم می‌دیدن. اونوقت من به شخصه به دیدن نسل دومم هم فکر نمی‌کنم!
آقای گفتن که بابای جوجه ممکنه نسل چهارمش رو ببینه. من حساب کردم اگه صد و دو سال عمر کنه و فرزندان و
 - هیچی انگار گفتم سرتو بذار لای گیوتین ... همچین نگام کرد که نگو!- چه پروئه!- تو کوتاه بیا دیگه ویولت ... بسه ...- ببین اگه آراد بیخیال من شد و پا از تو کفشم در آورد من قول می دم دیگه هیچ کاری باهاش نداشته باشم ... نه جواب حرفاشو بدم نه ماشینشو داغون کنم ...- قول می دی؟- مغلومه که قول می دم ...- می بینیم و تعریف می کنیم ...یه کم دیگه با هم حرف زدیم و سپس گوشی رو قطع کردم ... باید به یه سری از برنامه هام رسیدگی می کردم ...روز بعد توی دانشگاه همین که وارد کلاس شدم با
دختر مجرد ِ موفقی ِ، قبلا مدرسه با هم،همکار بودیم بعدش رفت و چسبید به دفتر بیمه خودش، درآمدش فوق العادست و الان یه ماشین توپ زیر پاشه و بسیار قدرتمند در زمینه اقتصادی،ارشد حقوق و بسیار خوش فکر.با هم در تماس بودیم و رفته رفته صمیمی شدیم ،جوری که کارای تبلیغاتیشو انجام می دادم و میگفت میخوام باشی کنارم،خلاصه موج مثبتش برام زیاد بود که تونستم دوست بمونم باهاش...امروز که تماس گرفت اگه هستی بیام خونه برات سالنامه بیارم، گفتم بیا هستم....
اومد و من
 نمیدونم اخه من یه قرار داد بستم میلیاری با یه کشور عربی،حالا دارم تهدیدم میکنن که باید این قرار دادو کنسلش کنم-کیا؟-نمیدوم به خدا نمیدونم،من واسه خودم نمیترسم اونا تهدید کردن بلایی سرتو میارنبا ترس بهش خیره شدم و اروم خزیدم تو بغلش گفتم-کامران من میترسم اگه بلایی سرم بیارن-نترس عزیزم تا وقتی من زندم هیچکس حق نداره بلایی سرت بیاره-کامران؟-جون کامران،نترس خانومی میخوام واست محافظ بذارم-نه من محافظ نمیخوام-لج نکن بهار نمیشه اینطوری که-خوب م
صبح نشد برات بنویسم،ولى باید بگم اینارو.من هیچ وقت تو زندگى استرس امتحان نداشتم.در بدترین حالت صبح امتحان درس مى خوندم و قبول هم مى شدم.بهم مى گفتى: خداى بى خیالى. ولى یه بار سر یه امتحان فیزیک بدجورى حالم بد شد. توى اون سالن کنفرانس زیرزمین دبیرستان دکتر حسابى نشسته بودم پشت صندلى و با اینکه کلى درس خونده بودم مطمئن بودم هیچى یادم نمیاد. با این حال میخواستم خونسرد باشم،آروم انگار که اصلا برام مهم نیست. تو اما قیافه ام رو که دیدى فهمیدى. اومدى
‏تو زندگی یه جایی هست بعد از کلی دویدن یهو وایمیستی سرتو میندازی پایین آروم میگی بسه، دیگه زورم نمیرسه...
هر چند که اگه تایید هم میشد، من کار خاصی نمیتونستم باهاش انجام بدم ولی خب بالاخره از هیچی بهتر بود

عموما مشکل این نبود که دلیلی واسه ناراحتی داشته باشم، مشکل اصلی م این بود که دلیلی واسه خوشحال شدن نداشتم
الان که دلیل ناراحتی هم زیاد دارم
و اکثر فلسفه های رنج کشیدن هست که یکی یکی جلوی، رنج های من ساکت میشند
و به قول فاطمه اختصاری:
....
تمام
اهنگ حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم ( پازل بند) با کیفیت 320 و لینک مستقیم با متن
دانلود اهنگ جدید پازل باند با نام حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم با عالیترین کیفیت همراه با شعر و تکست
متن آهنگ دنیام شدی رفت پازل بند. حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم مینویسم امضا میکنم میمونم عاشقی سخته خودم میدونم تو کاریت نباشه بیا سرتو ... دانلود آهنگ جدید پازل باند دنیام شدی رفت Download New Music ... حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم ✧ مینوسیم امضا میکنم می مونم
دانلود آهنگ جد
سلام.
امروز
سه مرداده من سرکارم و از اینجا دارم برات می نویسم.هم برای خدای مهربونم
می نویسم هم برای اونی که امروز سیزدهمین سالگرد اولین آشناییمونه.سیزده
سال گذشت از اولین روز دیدارمون. از رویش جوانه عشقمون.عشقمون شده یه درخت
سیزده ساله. با اینکه ندارمت اما امروز حس خوبی دارم. انگار جشنه.
خوشحالم.میدونی خدارو شکر میکنم که تو سر راه من قرار گرفتی چون خیلی چیزا
بهم یاد دادی. و بودنت و حتی نیودنت باعث شد من سمت خیلیا نرم و خیلی
کارارو نکنم که ب
قراره امروز علی بعد سه ماه بیاد خونه.
مامان که میدونه علی چقدر آش دوست داره از صبح حسابی تو زحمت افتاده.
زنگ مدرسه رو که زدن سعید فی الفور وسایلشو ریخت توی کیفشو  با ذوق اومد طرف خونه به علی بگه امروز معلم یه مُهر صد آفرین بهش داده چون نمره نقاشیش ۲۰ شده وقتی رسید؛ خونه رو گذاشت رو سرش:«داداش علی داداش علی!» صدایی نشنید کیفشو انداخت کنار اتاقو دوید طرف آشپزخونه.
علی کجاس مامان
میخام بهش بگم چه داداش هنرمندی داره
مادر که داشت سبزی رو داخل آش میر
 
 توی کلاس داری تاریخ میزنی پای تابلو 8/27 با خودت میگی امروز سالگرد شهادت ، شهید زین الدین بود ، میخواستی بری گلزار ، اما چی فکر میکردی چی شد... حیف شد ، نشد برم کلاس تموم میشه ، تو راه بیمارستان ، همونطور که تو فکر و خیالی و غصه داری ، پشت چراغ قرمز ، سرتو بالا میاری و میبینی عه جلوی در ورودی گلزاری... یهو آرامش و اطمینان خاطری که میخواستی رو بهت منتقل می کنند شهداء...  و توی همون چند لحظه پشت چراغ قرمز ، سلام میدی ب شهداء ب نیت خودت و زندگیت..
نفس:   اه میشا اینقدرابغوره نگیر اعصابم خورد شد دخترمیشا با یه صدای حرصی زنگدار در حالی که داشت اشکاشو با کلنکس پاک میکرد روبه من گفت- تو برو سرتو بزار بمیر همش تقصیرتوشدشقایق در حالی که دست کمی از میشا نداشت واماده بود کلمو بکنه گفت- ننه ی مارو بگونمیدونم تو این چی دیدن که بهش مثل چشماش اعتماد داره- هوی مراقب حرف زدنتون باشیدا گفته باشم منم از کجا بدونم پذیرش خابگاها پر شده؟میشا دوباره حالت تحاجمی به خودش گرفت- نه مثل اینکه برای اوارگیمون تو
سلام
یکی از درس های تاریخ اینه که وقتی به حق رسیدی باید حواست باشه کله ات رو از دست ندی.
یعنی کسی که به حق رسیده متاسفانه نمیتونه خود حقیقت رو بگه. چون شیاطینی که بدن آدما رو تسخیر کردن، موجودات جالبی اند
در مقابل حقیقت یه کاری میکنن که آدما گارد بگیرن و احساس ناراحتی(راحت نبودن) کنن!!
قطب نمای حقیقت خیلی عمیق و درونمونه این می‌تونه راهنمای خوبی تو این راه پیدا کردن خدا باشه. ا
این متن هم یه سیگنال از قطب نمای حقیقت جوت ای آدمیزاد
یه نشونه هم می
یادته از اُحد اومده بودم
پُر بود از زخم، تموم وجودم
سر و روم رو دیدی غرقِ خون بودش
تازه اول عروسیمون بودش
میدیدی روی تنم سرتا پا زخم
دیدی روی بدنم نودتا زخم
دونه دونه زخمامو دوا زدی
باز منو پسر عمو صدا زدی
با دعات کار علی نخورد گره
خندیدی دردِ تنم یادم بره
قول دادم بهت تلافی بکنم
دور بسترت توافی بکنم
تو که گفتی بی علی نمی تونی
چرا روتو از علی می پوشونی
این همه حرف نزدن برا چیه؟!
بغضای زهرای من برا چیه؟!
پهلوتو تکون میدی تیر میکشه!
زخم سینه ات آهِ
لذت بخش ترین و غرور افرین ترین اتفاق زندگی هرکسی سفر به ماه، فتح اورست، یه اختراع خفن یا کشف یه چیز شگفت انگیز "نیست"، بی نظیر ترین لحظه زندگی اون لحظه ایه که به قدرت خودت ایمان میاری. به خودت... خودِ خودِ خسته و داغون و لهِ لهت، دقیقا اون لحظه که از خوشحالی ضجه می زنی! اون لحظه که هیچکی نیست، هیچکیو نداری و با اشک شوق دستتو حلقه میکنی دور خودت و سفت بغل میکنی خودتو، به جای همه ی ادمای راستکی و الکی، به جای همه ادمایی که باید میبودن و نبودن، نباید
نور آبی چراغ گردونی که چند ثانیه یکبار چشم چپم رو نشون میگرقت امونم رو بریده بود... سرم درد میکرد و تابش سازماندهی شده نور آبی این چراغ یه نبض به دردم اضافه کرده بود اما هرکار میکردم نمیتونستم پاشم و جام رو عوض کنم.
گوشی رو گرفتم دستم تا خودمو مشغول یه چیزی کرده باشم که تیتر استوری یکی از پیجهای اینستاگرام رو دیدم: "فوری! آمریکا اعلام کرده قاسم سلیمانی در شلیک موشک های امریکایی به فرودگاه بغداد کشته شده است"...دستام یخ شد... توی کسری از ثانیه تمام
هیچوقت نگفت نباشیم، حرف نزنیم. همدیگر را نبینیم! هیچوقت نگفت نمی خواهم دگر این مسیر را با تو بودن و .. قسمتی ازم چه تماما قدی چه نشانه ای ازم، مثل یک گردنبند یا ک گزگز جای بوسه ام روی گونه اش، توی زندگی ـش ازم با او باشد یا ک نه، نگفت اما او، مثل من هم نبود. نه مثلِ منی ک خیال پردازی می کردم آینده را، و بسط می دادمش او را تماما قدی به هرکدام از آرزو هایم کاملا به شکلی مجزا و ظریف، تصور می کردم لباس هایش را یا ک بر فرض نحوه لبخند زدنش بر بلندایِ تپه ا
my words fly up. my thoughts remain: words without thoughts never to heaven go.
 
hamlet
Shakespeare
 
بدون کلمات افکار ما به وجود نمیان. با این حال این افکار هست که باقی میمونه و معنایی داره. و کلمات بدون افکار هیچ اتفاقی براش نمیافته و فقط در حد همون کلمه باقی میمونه و این افکار هست که باقی میمونه. و به قول شکسپیر کلمات بدون افکار هرگز به بهشت نمیرن. 
 
اینقدر دوست دارم از شکسپیر بخونم که نگو. پولدار شدم میخواستم کتاب بخیرم البته تا چند روز آینده احتمالا. بعد دیروز داشتم کتابهارو نگاه
  
اگر اشتباه نکنم ، تابستون ۷۵ یا ۷۶ بود که عزم سفر به مشهد کردیم.
خواهرزاده کوچکم که چند ماهی شایدم چند روز بود که بدنیا اومده بود بیمار بود و شب و روز آسایش رو از همه مون بخصوص خواهرم و دومادمون گرفته بود.
هر روز بی قرارتر از روز قبل گریه و بی تابی میکرد
برده بودنش دکتر و دکتر به خواهرم اینا گفته بود که باید آماده اش کنید برای جراحی و اتاق عمل ، مشکلش تا جاییکه یادم میاد نافش بود که گویا نیاز به جراحی داشت 
وقت عمل مشخص شد و گفتند شنبه روزی بای
با این مدرسه جدیده اصلا نتونستم کنار بیام تا الان..
بی نظمه خیلی..
همت که بودم واقعا همه چیز منظم و تمیز بود ولی اینجا کاملا برعکسه..
کلا 15 نفر از بچهای ما اومدن اینجا..
10 تا تجربی ، 2 تا انسانی و 3 تا هم ریاضی..
بقیه همه از مدرسه بینایی اومدن و تک و توک عادی..
بینایی هام نمونه ان ..
با معاون پرورشی کلاس دفاعیو داریم .. بعد یکی یکی بلندمون کرد که چه کارای هنری بلدین از آشپزی تا مسابقات و اینا
بچهای بینایی همشون بلند میشدن میگفتن فلانیم از مدرسه شهید بین
برق چشمان تو بر ظلمت میدان تابیدکوه لرزید و به یمن قدمت ویران شدخوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چهآنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد!
تیغ در مرحله ی آخر تعریف علیستپدرم گفت از این وصف کمی دلگیر استهمه ی زندگی ات بوی عطوفت داردچه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است؟!
از علی گفتم ویک بند جسارت کردمکاش میشد بزنم از بدنم دستم راکاش قصاب جوانمرد تو باشم آقاتا به دستم بزنی خوب ترین مرهم را
پدرم گفت خدا را به خدا در عالمآنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمدشانه ی زخ
دانلود آهنگ جدید امیر حسین ملکشاهی تقدیر
Download New Music Amir Hossein Melekshahi Taghdir
آهنگ جدید امیر حسین ملکشاهی بنام تقدیر
سرتو بالا بگیر اینبار برای اون بخند رد شو از کنار من دوباره چشماتو ببند
نمیخوام بیای بگی رفتن تو یه اشتباست سهم من از عشق تو فقط همین خاطره‌هاست
 
 
 
 
 
دانلود آهنگ با کیفیت 320
 
متن آهنگ تقدیر
 
آهنگ های امیر حسین ملکشاهی
هنوز پاییز باغ مادربزرگه خودش رو نشون نداده و تنها تصویری که هر سمتی سرتو بگردونی می‌تونی ببینی، انارترش‌های هزارپاره‌شده سر درختن. همونایی که زودتر از برگا رو زمین می‌افتن و می‌تونی هزار تا کادر بی‌فیلتر ببندی ازشون. همونایی که هیچکس نمی‌ره تو باغ تا اونارو بچینه. حتی اگه هم کسی دستشو بالا برد برای چیدنشون، به خاطر خودشون نیست. به خاطر ربیه که واسه فسنجون می‌خوان، یا شاید به خاطر هسته‌ایه که واسه زیتون‌پرورده می‌خوان. هیچ‌کس انارت
توی زندگیم اگه ادعا کنم که یه چیزیو خوب یاد گرفتم اون چیز قطعا خطره.من خطرو خوب حس میکنم و خوب شناسایی میکنم. 
به نظرم خطرناک ترین سلاح دنیا کلیشه ای ترین دشمن عامیانست و چون هممون این سلاحو حمل میکنیم طی یک قرار داد بلند بالا و غیرقابل فسخ آزادش کردیم.
خطرناک ترین سلاح عالم دهن مردمه . سلاحی که باعث میشه تو رو یه شبه به چیزی تبدیل کنه که بقیه مجاز باشن بدون وجدان درد و در کمال قدسیت سرتو زیر آب کنن.
آدم خطرناک نداریم بلکه همه خطرناکیم و این یه ت
توی زندگیم اگه ادعا کنم که یه چیزیو خوب یاد گرفتم اون چیز قطعا خطره.من خطرو خوب حس میکنم و خوب شناسایی میکنم. 
به نظرم خطرناک ترین سلاح دنیا کلیشه ای ترین دشمن عامیانست و چون هممون این سلاحو حمل میکنیم طی یک قرار داد بلند بالا و غیرقابل فسخ آزادش کردیم.
خطرناک ترین سلاح عالم دهن مردمه . سلاحی که باعث میشه تو رو یه شبه به چیزی تبدیل کنه که بقیه مجاز باشن بدون وجدان درد و در کمال قدسیت سرتو زیر آب کنن.
آدم خطرناک نداریم بلکه همه خطرناکیم و این یه ت
وقتایی که میگه «پاشو بپوش کارت دارم» میفهمم قراره یه دور اساسی سرویسم کنه. 
امروز زیر شرشر بارونی، دستامو سفت گرفته بود. من از بارون بدم میاد. هی سرمو مینداختم پایین که صورتم خیس نشه. هی کفشا سرگردونمو نیگا میکردم، هی میگفت سرتو بیگی بالا! درختا برا خاطر جناب عالیه که سبز شدن. 
گفتم: امر بفرمایید. گوشمون با شماست حضرت مهر.
گفت: نقطه ضعف تو میدونی چیه؟ نقطه ضعفت آدمان: وقتی میبینی هر آدمی یه نقطه ضعفی داره! یکی بیشعوره، یکی لاشیه، یکی نامهربونه
دانلود آهنگ محسن میرزازاده ناز مکه + کیفیت عالی
امروز ترانه زیبای محسن میرزازاده بنام ناز مکه آماده دانلود از جاز موزیک با کیفیت عالی
Exclusive Song: Mohsen Mirzazadeh | Naz Maka With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ محسن میرزازاده ناز مکه
اله کچک ناز مه که / زنده خه له با مه کهاز وه خه گو یاره تمه / ایلچیان له خه را مه کهگولی خه دیسا وه کا / وره رونه سامن شه کهله حالی من تماشه که / اله کچک ناز مه کهزنده خه له با مه که / شیلواره چرخی مه کهاز وه خه گویاره تمه / ایلچیان وه
سلام آقا. امیر ، سرور ، مولا.یا علی ، خوبین شما؟ تو اون دنیا خوش میگذره؟ کاش کنار ما بودین شما!علی جان ، سرور همه ی ما ، آخه این رسم روزگاره؟ دو روز پیش یه تکستی خوندم نوشته بود "حالا دیگه مطمئنم خدا گذاشته رو حالت پرواز چون این حجم از بی توجهی به بشر سابقه نداشته" ، میبینی علی جان؟ دیگه مردم با خدا هم جوک میسازن!علی جان میخوام یکم از خودم بگم ، تا حالا نشده بود که من به شما رو بندازم ، همیشه حرفامو مستقیم به خود خدا که اعظم تر ازش نیست میگفتم ، ولی
مشکل از وقتی شروع شد که بچه بودم و این تفکر که «اگه کسی بهت توی خیابون زل زد، تو نگاهش نکن و سرتو بنداز پایین» به‌جای تفکرِ «اگه کسی چپ چپ نگاهت کرد توام زل بزن تو چشمش چون از خودت مطمئنی که مشکلی نداری» داشت توی مغزم کم‌کم رسوب می‌کرد. و رسوب کرد. نه‌ فقط رسوب. یه‌جوری انگار کل مغزمو گرفت. کوتاه اومدن و حرف‌گوش‌کن بودن کم‌کم و به‌تدریج رفت لایه‌های آخر مغزم و درواقع بایگانی شد. ولی حقیقتش رو بخواین، زندگی، مدرسه، جامعه، دفتر معلما، لواز
 
قصه من و مرمر خانوم#شعر از #یزدان_مشایخی ✏(قلم #کودکانه)۳۱ تیرماه ۱۳۹۸
 
عید شده بود دوباره روزهای تعطیلی بودموقع دید و بازدید، جمع های فامیلی بود
عید دیدنی میخواستم مادر جونو ببینمبعد روبوسی عید، کنارشون بشینم
دَوون دَوون میرفتم از گذر کوچه هاتا که یه چیزی دیدم لا به لای غنچه ها !
کمی جلو که رفتم یهو یه چیزی دیدملا به لای غنچه ها گربه‌ی ریزی دیدم
با چشمای بسته و هیکل ریزه میزشبا پنجه های گرد و موهای ریزه ریزش
افتاده بود رو چمن، فرشته‌ی ناز
در ادامه با لطیفه های جالب آشنا می شویم.
 
 
 
 
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه یخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
 
پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
 
 
 به بابام گفتم اگه یه روز من زنده نباشم چیکار میکنی؟
نشست رو زمین سجده شکر کرد گفت حتی فکرش هم آرومم میکنه
 
 
امروز داشتم کتاب میخوندم 
ما
قسمت اول:
صبح چشامو باز کردم و یه خمیازه کشیدم یه حرکت کششی انجام دادم و به بدنم یه قوس دادم و بالهامو کشیدم و کامل بازشون کردم...چه کیفی میده...صبح زود بود هنوز و خورشید خانم تازه سلام دوستی فرستاده بوداز لبه پرچین نگاهی بهش انداختم و بهش لبخند زدمیه جوری نورش به صورتم تابید که فهمیدم وقت حموم کردنهپر زدم و رفتم لب دیوار نشستمنگاهی به حیاط انداختم و دیدم کسی نیست... مخصوصا پرویز این پرویز کوچولوعه شیطون همیشه دنبال این بود که منو بگیره...پر دی
دوبار دیگه هم این اتفاق افتاده برام 
یه بارشو مطمئنم 
که از فرط درد خوابم ببره و بی حرکت بشم 
انقدر بد بود که اصن فکر کردن بهشم بهم میریزتم
خواب قشنگی دیدم 
داشتم یه ترانه ی تالشی میخوندم با همه ی اون بالا و پاییناش 
کنار آتیش 
برام سه تار میزد 
و یه دختر بچه ی ۳ ساله شایدم ۲ اگه جثش به من رفته باشه خواب بود توو بغلم.
خوابای من روند نداره 
یعنی یه سکانسِ 
کم حرف و بیشتر تم تیره داره ولی قشنگن انصافا و من دوسشون دارم 
دختر
اسمش رو نبردیم و نمیدون
سلام من...
 شاید بهتر باشه همین اول خودمو معرفی کنم تا گیج نشی :دی من خودتم! یعنی من ده سال بعد توام... می دونم ممکنه فکر کنی کسی داره باهات شوخی می کنه ولی بهم اعتماد کن. نشون به اون نشون جای زخم پنج مانند انتهای انگشت کوچیکه دست چپت... پیداش کردی؟! خب فقط خودمون می دونیم که اون شبیه یه پنج فارسی ناتمومه :))) و فقط ماییم که می دونیم یه قلب برعکس و کج و کوله تو این انگشت داری ؛)  حالا که قانع شدی بذار چند تا چیز بهت بگم چند تا جیز به موقع : دی
 توصیه ای که
این روزها که به دلیل مشغله‌های کاری که دارم وقت پاسخگویی به پیام‌های واصله رو مثل قبل ندارم، واکنش برخی از دانشجویان محترم، خیییییلی برام جالبه. 
 
ینی تو صد بار به یکی عسل بده مجانی در راه رضای خدا، کافیه یکبار به هر دلیلی نتونی عسل بهش بدی، چنان طلبکارت میشه ک انگار اون عسله که بهش میدادی ارث باباش بوده!
 
بزرگوار! یکسان رفتار کن، تو اگر بی ادبی، همون موقع هم که عسل بهت میداد و لقمه رو میذاشت توی دهنت و چپ و راست، با موقع و بی موقع، از وقت خو
سلام به همگی. امروز می خواهم یه نکاتی رو بگم که شاید هر کسی بهش اشاره نکنه تو این روزها.
روزهای امروز تقریبا همه ی مردم دنیا یه جور دیگه می گذره. یه سریا از فرط فشار دیگه نمیتونن تحمل کنند و یه سریا مثل من(درونگرا ها اکثرا) نمیخوان قرنطینه هیچ وقت تموم بشه!حالا فرق درونگرا ها و برونگرا ها چیه؟(واقف باشید که درجه داره.مثلا من تقریبا درجه آخر درونگراییم)درونگرا ها با خودشون راحتن.از تنهایی انرژی میگیرن.همش در حال حرف زدن با خودشونن. یه سری ها در ح
" فردا جلسه آموزشی با موضوعیت انگیزش سازمانی راس ساعت ۸ و نیم صبح همه حضور داشته باشند " این پیغام رو توی گروه یانا گذاشتن و من مرددم که برم یا نه؟ بی فایده است وقتی با دکتر ر حرف میزنم پر انرژی بهم میگه موقع راه رفتن سرتو بالا بگیر !!! آخه من جطور براش توضیح بدهم که من 30 سال عمرمو توی یه خونواده ای مذهبی بودم و بهم گفتند توی خیابان سرت پایین باشه که نگاهت به نامحرم نیفته تا به گگناه نیفتی ؟!؟ بهم میگه نفس عمیق بکش ! شاد باش ، به ظاهرت برس نمیدونه تم
صبح از بخش زنان زنگ زدن که برم بالا سر یه خانم که دیابت بارداری داره و دم زایمانشه. رفتم و دیدم کلی استرس داره. ۲۵ سال داشت و بچه اولش بود. خیلی تنها بود و گفت همراهش فقط همسرشه. نشستم کنارش و فارغ از پزشکی و پرونده در مقام دو تا زن با هم حرف زدیم. گفتم بچه ت چیه؟ گفت پسره. گفتم اسمشو چی میذاری عزیزم؟ گفت از اول گفتیم امیرحسین. گفتم ای جانم. چه اسمی. زیر سایه امیرالمومنین و امام حسین باشه ایشالا. کلی باهاش حرف زدم و دلداریش دادم. بعدم پرونده شو نشون
زهرای بابا سلام
 
برگردیم به بیشتر از یک سال قبل. به روز عید غدیر. مثل هر سال می خواستیم برویم  پیش بی بی تا این روز را پیش بی بی باشیم. ماما حوصله شلوغی و میهمانی را نداشت برای همین صبح طوری به جاده زدیم که درست 2 ظهر وقتی آخریم میهمانها رفته بودند به مقصد رسیدیم. این طوری هم  هم روز عید پیش بی بی می بودیم و هم مجبور نبودیم به ابراز همدردیهای تکراری جواب بدهیم و قصه چگونه از دست دادنت را برای همه تکرار کنیم. فردایش زن عمو از غیبت عمو استفاده کرد و
 
مامانم میگه مرد اونیه که چشمش دنبال زن و بچه مردم نباشه،خوب کار کنه و تن پرور نباشه. صدای عربده ش چهارتا خونه اونورتر نره و از غذا ایراد نگیره. مرد باید صبح زود بره سر کار و شب برگرده خونه. به نظر مامانم مرد شبیه بابامه. مقتدر ولی مهربون
دوستم میگه مرد باید جذاب باشه،قد بلند و ورزیده،صدای خش داری داشته باشه و موقع حرف زدن یه ابروشو بده بالا و همیشه با لنکروزش بیاد دنبالت ببرتت خرید ! دوست من تو رویاهاش دنبال یه مرد اینجوری میگرده
خواهرم میگه
سوئد بیشترین امار تجاوز به زن رو داره.
در کل جهان.
 
یعنی مثلا جمعیت سوئد اگه شش میلیون باشه و جمعیت هند یه میلیارد و نیم. سوئد امار تجاوزش بیشتره.
چرا؟
چون وی سوئد (خدا شاهده این واقعیه) و بسیاری از کشورای سوشال دموکرات من جمله کانادا،
اگه دختر حین سکس ارضا بشه و به پسره بگه لطفا بسه بکش بیرون و پسره بگه چشم ویه ثانیهدیرتر بکشه بیرون،
دختره میره ازش شکایت میکنه که ایشون التش رو توی من نگه داشت و بهمن تجاوز کرد.
حتی اگه از رابطه شون راضی باشن هم،
از وی واستون ننوشتم ؟ از خیلی وقت پیش!
خب جور شد که من امسال برم مشهد ! بابت همین با مسئول بالین هماهنگ کردم و بهم اجازه داد
کارآموزیهامو تا حدی جا به جا کنم که بتونم این چند روز مشهد رو آف باشم
اینجوری شد که من یه شیفت icu بودم ،یکی اطفال و یکی سوختگی ! اطفال و icu تموم شدن و دو
روز سوختگی مونده که اونم بعد سفرم میرم ... آخرین روز icu عصر تاسوعا بود ، اون روز icu شرایط
خوبی نداشت ، یه ترنس داشتیم که از بس شیشه زده بود از شدت توهم پریده بود تو خیابون و
ماشین
١٣٩٨/١٠/١۶
خب، حقیقت‌ش اینه که من همیشه از تو می‌نوشته‌م و همیشه هم خودم رو بابت نوشتن از تو سرزنش می‌کردم. (تو، مدت‌ها و مدت‌ها، ناخواسته باعث شدی که من، بی‌اراده به جون خودم بیفتم، خودم رو سرزنش کنم، خودم رو متهم ردیف اول تمام اتفاقات جهان بدونم و نمی‌دونی چه‌شکلیه متهم بودن توی وجود خودت.) ماه‌ها از آخرین باری که چیزی درباره‌ی تو برای خودم نوشته‌م می‌گذره. و این‌بار از تو می‌نویسم چون تو نمونه‌ی بارز محو شدن‌های بی‌صدایی هستی که
هشدار: حاوی انرژی منفی. پستی فاقد صلاحیتِ رسانه متخصصان و اهل قلم. فاقد محتوا! (مثه قبلیا)
1)امروز رفته‌بودم پیش یکی که علوم آزمایشگاهی تهران خونده. یه‌قرن پیش قبول شده. تو یه‌شرایط سخت هم قبول شده. بهم می‌گفت بیشتر از دوسال خودتو علاف کنکور نکن. اگه دیدی نمیشه پزشکی بیاری، برو دنبال یه‌رشته دیگه. شاید صلاحت یه‌چیز دیگه باشه. ماها خیلی وقتا یه‌چیزایی رو می‌خوایم، ولی صلاحمون اونا نیس. به خدا بگو هرچی خیره. دلتو آروم کن، مغزتو آروم‌تر.
پزشک
سلاااااااام سلاااااااام سلااااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که شنبه از یه متخصص .گو.ش. حلق و .بینی یه وقت گرفتم که برم پیشش بخاطر سینوزیتم که خیلی اذیت می کنه و مدام سردرد دارم که برا ساعت نه و بیست دقیقه صبح یکشنبه وقت داد دیروز صبح ساعت هشت بلند شدیم و صبونه خوردیم و نه با گل پسر راه افتادیم!پیمان منو گذاشت جلو کلینیک و خودش رفت یه سر به نمایندگیه بزنه اون روز که گل پسرو برده بود سرویس یه جاشو گفته بود درست کنند که صدا می دا
تو بوفه دانشگاه بودم و خیره به پنجره و جنگل پشت داشنکده و مثل وقتایی که حالم زیاد خوش و خرم نیس چای نبات میخوردم و توی هوای ابری وحشتناک و صدای رادیو داغون بوفه به آینده محتومم و پاسخ المپیادی که مثل جنگل پشت دانشکده تو هاله ای از ابهام مه طور فرو رفته می اندیشیدم ...که یهو یکی هوار شد رو سرم...و دیدم بله...دوست دبیرستانمه که تو دانشکده ماست !با یه روووسریییی نااارنجییییی...و چادر عربی !
گفتم خب چه خبرا؟بوهایی میاد!
گفت...خبررررررررررر؟
و تا اونجا
.  
دیوارهای آجرپوش که پیچکها همچون بختک برویش خیمه زده اند و تمام چهار گوشه ی خانه را یک به یک تصرف نموده و از تمام دیوارها بالا رفته اند ،  در گذر زمان طی سالیان متمادی این خانه  همچون سوهان روحم بودههربار که از نبش کوچه اش گذر کرده ام ، بی اختیار به یاد تلخ ترین حادثه ی روزگارم افتاده ام . و هربار به یاد گناهی افتاده ام که نابخشودنی ستگمان میکردم مرور زمان  مشکل را حل خواهد کرد ، اما ، عذاب وجدان ، امانم را بریده ... خسته شده ام ، میخواهم از ای
دانلود آهنگ پازل بند دنیام شدی رفت
دانلود آهنگ جدید پازل بند دنیام شدی رفت با دو کیفیت 128 و 320
Download Music Puzzle Band Called Donyam Shodi Raft With Tow Quality 128 – 320

حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم
مینوسیم امضا میکنم میمونم
عاشقی سخته خودم میدونم
تو کاریت نباشه بی سرتو بذار رو شونم
از خودم کم میکنم که بهت اضافه شه
تو نباشی هرچی که میخواد بشه اصلا بذار بشه
در میام تو روی هرکی که بخواد یه جوری با تو بد بشه
دنیام شدی رفت واسه قلب من بمون تا رو به راه شم
آب و جارو کن منو که سر ب
وقتی حرف دلمو میزنم و میپره دیگه دوست ندارم دوباره بگمش ولی میگم.نمیدونم چجوریاس همیشه در هر حالتی بودم یک اهنگ متناسب با اون خودش میاد سراغماینو چند روز پیش رقصشو دیدم. امروز نمیدونم چی شد دوباره دیدمش ولی اینبار اهنگ رو دان کردم کامل گوش کردم معنیشو خوندم و کپشن دختره هم...و حالا چقدر اون رقصه برام قشنگ تر و مفهومی تره خیلی خیلی خیلی.
اینم کپشنش 
The first line of this song says "don't take yourself so seriously". There are times where many of us may feel alone or like no one understands what we may be going through
چند روز پیش یه عزیزی به پروفایلم تذکر داد ، البته کار خوبی کرد و حق هم داشت ولی بیشتر جمله ای که گفت برام جالب بود ، که یه وقت ممکنه کسی در حین غذا خوردن اونو ببینه و در اون صورت هرچی خورده بالا میاره!خب راستش هیچ به این فکر نکردم که خیلیا حتی موقع خوردن غذا دست از گوشی برنمیدارن و همش صفحات گوشیشونو بالا پایین میکنن! بزارین اینطور براتون بگم :میدونین یکی از سخت‌ترین کارها برای انسان‌های قرن بیست و یکم چیه؟ اینکه یه مدت زمان کوتاهی رو تنها و د
دانلود آهنگ جدید علی سورنا | نفس+ پخش آنلاین + متن
♬♪♪♫♪♬
Download New Song by Ali Sorena Called Nafas+TEXT
Danlod Ahang Jadid Nafas Az Ali Sorena
 
متن آهنگ نفس علی سورنا:
♬♪♪♫♪♬
دیگه خاطرم نیست زندگی کجاستخاطرم نیست طعم بادُ !! خاطرم نیست کجامُ
برای دانلود آهنگ جدید سورنا بنام نفس لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
از یاد می برم لحظه هامو ♪♫♪♬ما چه غریبونه زندگی کردیم
هیچ جمعه ای قاتلم نیست ♪♫♪♬اسممُ نپرس خاطرم نیست  و بی اثرن تریاق ها
♬♪♪♫♪♬
مسمومم دریاب چه باد
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَـلـَقَ لَکُـم مّـِنْ أَنفُسِکُـمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُـم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ(21) روم
از نشانه های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میان تان مودت و رحمت قرار داد در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگ
چند روز پیش یه عزیزی به پروفایلم تذکر داد ، البته کار خوبی کرد و حق هم داشت ولی بیشتر جمله ای که گفت برام جالب بود ، که یه وقت ممکنه کسی در حین غذا خوردن اونو ببینه و در اون صورت هرچی خورده بالا میاره!خب راستش هیچ به این فکر نکردم که خیلیا حتی موقع خوردن غذا دست از گوشی برنمیدارن و همش صفحات گوشیشونو بالا پایین میکنن! بزارین اینطور براتون بگم :میدونین یکی از سخت‌ترین کارها برای انسان‌های قرن بیست و یکم چیه؟ اینکه یه مدت زمان کوتاهی رو تنها و د
بطری های شیشه‌ای مشروب که رو یکیش نوشته وُدکا و اون یکی نوشته اسکاچ، پر از آّب سرِ سفره بود و نهار هم جای‌شما‌خالی، آبگوشت.
میگم اینا تمیزن؟
میگه آره.
بعد یه لیوان آّب میریزم که بخورم. نادر میگه: مهدی نخور هرچی هم که باشه باز شیشه ی مشروبه.
جاوید میگه: نه بابا اینا مال لااقل سی سال پیشه . همسایمون که فوت شد، اینا رو ریخته بودن بیرون و بابام برداشت و بارها شستَشونو مدتهاست که داریم به عنوان بطری آّب ازشون استفاده میکنیم. 
آب و یه نفس هورتی کشید
«خانه پدری» رو که می‌دیدیم توی سینما و دست فاطمه رو فشار می‌دادم تا کمتر ناراحت بشه، با خودم فکر کردم خداروشکر که اینا برامون ناراحت کننده‌ست! که آدمیم هنوز؟!
[چون در جریانم که اینترانت هم حتا ضعیف کار میکنه، میخواستم اینجا عکس پوستر فیلم رو بذارم ولی دیدم ضرورتی نداره. خودتون تصورش کنید. اینجوری راحت تر صفحه م بالا میاد:)] 
فیلم درباره زن‌های مظلوم پستو های خونه هاست. درباره دخترای بی‌گناهی که روی تاب می‌شینن و بزرگترین گناهشون همینه! بر
«خانه پدری» رو که می‌دیدیم توی سینما و دست فاطمه رو فشار می‌دادم تا کمتر ناراحت بشه، با خودم فکر کردم خداروشکر که اینا برامون ناراحت کننده‌ست! که آدمیم هنوز؟!
[چون در جریانم که اینترانت هم حتا ضعیف کار میکنه، میخواستم اینجا عکس پوستر فیلم رو بذارم ولی دیدم ضرورتی نداره. خودتون تصورش کنید. اینجوری راحت تر صفحه م بالا میاد:)] 
فیلم درباره زن‌های مظلوم پستو های خونه هاست. درباره دخترای بی‌گناهی که روی تاب می‌شینن و بزرگترین گناهشون همینه! بر
 جلسه سوم هنرکده سروش .   از داستان کوتاه و فی البداعه ای که مینویسم ،  پیش آگاهی درون پیرنگ رو نسبت به مقدمه و سیر صعودی تفکیک بدید و مشخص کنید .  2_تعیین کنید که کشمکش های داستان کوتاه از چه نوعی هست؟  3_ده غلط محتوایی هم درونش میزارم  تا شما هر ده تا رو جلسه بعد پیدا کنید .  در ضمن هفته گذشته  که سی خطا و غلط بود. برخی از دوستان. رفته بودن غل، املایی برام پیدا کرده بودن ، که من نمیدونستم بخندم یا گریه کنم ؟...    غلط درون مایه ،  ترتیب.پیرنگ اصلی ،
وقتی نگاه میکنم به نبض این روزهای گرم تابستان و کولر گازی و ظرف انگور حس میکنم خوشبخت ترین ادم دنیا هستم.انگار کل دنیا را چپانده اند در یک وجب جای من که از عرض پتوی زیرم تجاوز نمیکند.انقدر خوب که میشود با یارانه40 هزارو پونصد جهزیه خرید و تا انتالیا رفت و این چی چی است.. اکستیشن تهرانی را روی کله عروس راه انداخت.فکرش را بکنید اهل چیپس سرکه ایی باشید،ماست خنک در یخچال موجود باشد بریزید در هم و بزنید بر بدن.خانواده دورتان باشند.دوستان خودشان بیای
سخته بعد 15 سال یهو دیگه نداشته باشیش... سخته توی 20 سالگی چیزیو که از خودت برات عزیزتره از دست بدی... واسه چی؟؟ بخاطر یه ماست؟؟
چند ساله هیچکدوممون ماست نمیخوریم
سخته مامانت وقتی ماست ببینه بزنه زیر گریه و خودتم حالت بد بشه ولی با این حال سعی کنی حال مادرتو خوب کنی...
سخته نتونی حقتو بگیری و یکی راست راست بچرخه تو شهر (با خودم میگم شاید عذاب وجدان داره، تو از کجا میدونی؟؟) با این افکار آروم میگیرم...
امشب نشسته بودم رو به روی کیک که دو تا شمع روش بود(
تازه از دادگاه اومدم ؛ به پرونده سخت رو برنده شده بودم . وارد کوچه که شدم جمعیت زیادی جلوی در خونه حاجی فتوحی صف کشیده بودند . ماشین نیروی انتظامی و آمبولانس هم بود . جلوتر رفتم و از همهمه بقیه فهمیدم حاجی از دنیا رفته  واسه منی که همین دیروز با حاجی بودم شوکه کننده بود . عجیب و غریبه عمر آدمی ، هر لحظه ممکنه دیگه نفس نکشی ؛ همین دیروز از حاجی پرسیدم : حاج آقا ممکنه که یه زن بخواد آدم رو تحریک کنه ؛ گاها میدونید که ممکنه گیر آدمی بیفتی که جزو آدمها
یعنی باید باورمیکردم بخاطرمن بود که این کارو نکرد؟یعنی نمیخواست پای من گیربیفته؟مهم نیس راهی سالن شدم شروین بانگرانی،اضطراب جلوی دربه انتظارم وایساده بودتابهش رسیدم سریع دویدسمتم وگفت:
کجابودی شما؟نگرانت شدم فکرکردم گزاشتی رفتی!...شرمنده لبخندمحزونی زدمو گفتم:
ببخشید منم گمتون کردم داشتم دنبال شمامیگشتم...ابروهاش پریدن بالاوگفت:
توکه پیشم بودی!
نمیدونم یهوشلوغ شد چشم ازتون برداشتم دیگه نشدپیداتون کنم،حالابریم؟
بفرما...فرداش به سختی ت
سلام
یک فقره خانمِ جوان، دلربا، (نه دلربا نبود وجداناً) در حالیکه روسری‌اش هم افتاده بود دور گردنش آمده بود جلوی شیشه مغازه‌ی من  و از درون کیفش یک  رُژ قرمز درآورد و درست در فاصله‌ی چهل پنجاه سانتیمتریِ حلقِ من، خودش را  در شیشه نگاه و بـَزَکش را ترمیم میکرد. 
 بدون اینکه سرم را بلند کنم، زیر چشمی به همسر نگاهی انداختم و دیدم از تعجب دهانش باز مانده است و به او نگاه می‌کند.
معذب ماندم و با خود میگویم: "این دیگه چی میگه؟ این چه کاریه؟"
شاید ا
سـلام
یک فقره خانمِ جوان، دلربا، (نه دلربا نبود وجداناً) در حالیکه روسری‌اش هم افتاده بود دور گردنش آمده بود جلوی شیشه مغازه‌ی من  و از درون کیفش یک  رُژ قرمز درآورد و درست در فاصله‌ی چهل پنجاه سانتیمتریِ حلقِ من، خودش را  در شیشه نگاه و بـَزَکش را ترمیم میکرد. 
 بدون اینکه سرم را بلند کنم، زیر چشمی به همسر نگاهی انداختم و دیدم از تعجب دهانش باز مانده است و به او نگاه می‌کند.
معذب ماندم و با خود میگویم: "این دیگه چی میگه؟ این چه کاریه؟"
شاید
حرف دلی برای راهبر  که ارسال نشد
سلااام خدمت دوستان عزیزم و استاد گرانقدر
این روز ها حرف هایی هست که جو کلاس من رو از زدنش ترسونده .. یعنی ترسیدم نگرش استاد روم از بین بره و هی سعی کردم تو اون  گروه واتس اپه و تو مکالمت تلفنی با دوستامون حل و فصلش کنم
خب اخه نگرش استاد و پیشرفت و روون جلو رفتن کلاسمون برام خیلی ارزشمنده و به خاطرش با تمام وجودم  تلاش می کنم
گرچه میدونم  نتیجه دست خداست .
البته ناحق نگفته باشم  تا همین جاشم بیش از همه سوال پرسی
There's a girl named Mollywhich I fuckin love her so fuckin much
I mean I love her more than Bob Marleycause she's so amazing like apple watch

اون اولش رو که کوچیک نوشتم مثلن اینجوری در نظر بگیرین که مثل این فیلماست که اولش یه تیکه شعر یا متنه بعد شروع میشه:)))
خب. بذارین براتون یه داستانی تعریف کنم. من یه پسرم. یعنی یه مردم. و مردا، میجنگن. مردا برای هر چیزی میجنگن. چیزای متفاوتی که براشون خیلی ارزش داره. بعضیاشون برای خونواده میجنگن. بعضیاشون برای ثروت. بعضیاشون برای شهوت. بعضیاشون برای قدرت. (عن تو خونواد
نکته بسیار بسیار مهم! لطفا هیچ کلمه ای مبنی بر اینکه این نوشته ها در مورد چه کسانیه مطرح نکنید. من سعی کردم هویت ها رو بیان نکنم. شماهم کمک کنید تا حریم خصوصی بقیه حفظ شه. ممنونم. 

۱: از آرام وحشی میشناختمش. گمانم از وبلاگ یاس رفته بودم وبلاگش. 
 دوستمان دهه شصتی بود و یکهو به این نتیجه رسیده بودیم که پدر من است! رابطه پدر دختری خوبی داشتیم. کامنت ها و جواب کامنت های طولانی و خوب و مهربان. به درجه ای از دوستی رسیده بودیم که ادش کرده بودم تو گروه تل
قسمت چهارم

+با من هستید؟؟ 
× شما انگلیسی بلد
هستید ؟؟ 
+ بله .
 × می خواستم ازتون آدرس بپورسم ! 
+بفرمایید .  .
+ خوب
.... . 
× می دونید کجاست ؟؟ 
+ میشه گوشیتونو رو از نزدیک تر ببینم ، آ درس رو نمی
بینم .
 × شما که دزد نیستید ؟؟  
+ بله ؟؟؟؟؟ نه خیر دزد نیستم!!
 × ببخشید که گفتم
اخه تو یه کشور غریبم . 
+ خوب ....  باید
همینو مستقیم برید بعد برید سمت راست . 
× ببخشید یه آدرس دیگه هم دارم ، باید اینو
اول نشون می دادم خخخخ چقدر خنگم !!!
 چقدر خوبه که انگلیسی بلدید

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها