نتایج جستجو برای عبارت :

چرا مهمه واقعا ؟

زرافه یه بیماری پوستی گرفته و الان با این وضعیت صلاح نمیدونم بره دکتر. داشتم فکر می‌کردم اگر بیماریش پیشرفت کنه و خوب نشه؟ بعدش به این فکر کردم که برای خود من هم ممکن بود همین اتفاق بیافته. و اینکه بیماری پوستیه، چیز خاصی نیست واقعا. کلی از آدما دارن... دخترخاله‌م داره، یکی از استادها هم داره حتی! 
برای خودش هم مهم نیست واقعا. من گفتم برای من مهمه که یکم جدی بگیره. البته مهمه واقعا، ولی از خود زرافه مهم‌تر نیست. بعدش فکر کردم که خدا سلامتی بده..
اکثریت انسان هایى که نسبت به دیگران بیشتر میخندن و بیشتر هم شوخ طبعى میکنن،از درون یا خیلى ناراحتن یا اینکه خیلى زندگى سختى داشتن و شاید هنوزم دارن.میخوام بگم،هر کى مى خندونه شاد نیست و هر کى مى خنده،خوشحال نیست.اون چیزى که مهمه،ظاهر نیست.دله که مهمه،دل.
زندگی نباتی یعنی اینکه دیشب قرص ها رو خوردم و سحر هم بیدار نشدم
دیشب افطار چی خوردم؟ پنیر و یه بشقاب آش 
بعد امروز نه و نیم بود فکر کنم که بیدار شدم شایدم دیرتر 
همینطور دراز کش بودم تا ظهر 
ظهر نماز خوندم و خوابیدم تا الان 
چه قرصهای وحشتناکی اند اینا :( 
خیلی بدجور خواب‌آورند 
اومممم یکیشونو چند سال پیش می خوردم این همه خولب‌آور فکر نکنم بوده باشه 
اون یکیو سال پیش‌دانشگاهی می خوردم و چیزی ازش یادم نیست که چقدر خواب‌آور بوده 
شایدم واقعا
-تو واقعا عاشق یه شخص حقیقی و خارج از ذهنی یا صرفا اداشو در میاری و خیالیه؟
                                                ‌ ‌‌‌    ‌
+شخص حقیقی درون ذهن هم مگه داریم؟ :))
-گفتم شخص حقیقی و خارج از ذهن ، بینشون "و" هست ،نه کسره.
منظورم یه انسانه!
حاجی سوالُ نپیچون...‌
                                              ‌ ‌‌‌    ‌
+سوال نپیچوندم-.-
-پرسیدم واقعا عاشق یه فرد حقیقی ای؟
اصلا اینجوری بگم : کسی رو دوست داری؟
‌                                                 ‌ ‌‌
نباید اینطوری بگم ولی میگم به جهنم،کود طبیعی تو این کار گروهی واقعا!!یعنی دو هفته تمامه برای من بدبخت اعصاب نزاشتن باشه بابا فهمیدیم یه کارو نمیتونید درست انجام بدید،مسائلو قاطی میکنید و از هر جا شاکی اید سر هم گروهتون خالی میکنید میخواید بیشتر از این جنبه های زیبای شخصیتیتونو نشونم ندید؟بخاطر از بین رفتن ظاهر شما نمیگما واقعا الان اعصاب خودم برام مهمه که داره منفجر میشه،آره خودخواهی رو از خودتون یاد گرفتم:)
شابد دوست: زهرا ی قسمتی از کتاب شازده کوچولو هست که میگه : بدتر از اونی که بیای و کسی متوجه نشه ، اینه که بری و کسی متوجه نشه! ... البته ما متوجه شدیم که تو رفتی...
زهرا: ......
شاید دوست: خب زهرا من ی رب دیگه جمع میکنم میرم.
زهرا: باشه.
شاید دوست: دست بده!
شاید دوست: بوسم کن!
زهرا: بوسم نمیاد!:-\ 
شاید دوست: دیگه باهات حرف نمیزنم!
زهرا :خب نزن! 
شاید دوست: زهرا؟!o__0
زهرا: فک‌‌کردی برام مهمه؟!
......
خدایا! فکر‌میکنن اینکه با من حرف بزنن یا نزنن برای من مهم ه!:-\ 
...
راننده میگه بارون بند اومد .میگم اوهوم .باز میگه فقط دو روز آفتاب ه فردا و پس فردا باز بارون میگیره ...من یاد آب و هوای همیشه ابری اسکاتلند میفتم . گیرم قبول شدم. گیرم تونستم گرنت جور کنم. گیرم داییم اونجا برا خونه و اینا بهم کمک کرد.واقعا میتونم روزهای همیشه ابری رو تحمل کنم؟از ترس این که داییم بگه عجب آدم سطحی ایه این و کلا ازم نا امید بشه و اینا تاحالا ازش نپرسیدم 30 ساله چجوری اون روز های همیشه ابری رو تحمل کرده ؟
شاید مسخره باشه ولی شاید از مهم
دیشب یکی اومده بود پیام ناشناس داده بود که
ایا تا حالا عاشق شدی ؟ و اگر اره بهش گفتی؟
من عصبی شدم و جوابشو دادم که چرا برات مهمه و اینا ... و این یه مسئله ی شخصیه ...
برگشت گفت همینجوری میخواستم دور هم باشیم:/
خلاصه بهش گفتم من واقعا تابحال عاشق نشدم چون احساس میکنم معنای عشق خیلی متعالی تر از این حرفاست که الان رایج شده...شده تا بحال از کسی خوشم بیاد  ولی عاشق نشدم..!
اره واقعا... خیلی وقتا هم خودم رو توبیخ می کنم که چرا از فلانی خوشت میاد حتی... دیگه چ
روز های اول که با هیراد حرف میزدم ,بنظر بسیار روشنفکر میومد که دوستی دختر با پسر یا ازدواج با زن مطلقه بدون اشکال می دونست اما حالا که نامزد شدیم جور دیگه ای رفتار میکنه که تعجب میکنم از این همه تفاوت ,حالا که حتی ساعت بیرون رفتنم و برگشتم براش مهمه یک ساعت بیرون برم زنگ میزنه کجایی کجایی کی میای?,نوع لباس پوشیدنم مهمه ,اینکه با دوستم و دوست پسرش به هیچ عنوان بیرون نرم مهمه ,سرسنگین بودن با پسرای فامیل و کلاس زبان و دانشگاه بشدت براش مهمه ,اینکه
خب به عنوان که هیچ ربطی نداره. امروز روز خوبی نبود، روز روو اعصابی بود بیشتر 
دوستمون با دوست پسرش کات کرده و بعد از کات کردن تمام ویژگی های بد پسره رو گفته برای ما ، بعد دوباره برگشتن به هم. بعد حالا دوستمون انتظار داره ما این آقا را دوست داشته باشیم و بهش احترام بذاریم.اونم کجا؟ مخصوصا جلو آقای الف! حالا ما چی؟ ما نه این الف برامون مهمه نه اون الف؛ صرفا حرفمونو زدیم و مسخره‌بازیمونو کردیم. ایشون ناراحت شده، اس ام اس داده و مارو توو تین شرایط
تو برزخ عجیبی گیر افتاده ام درباره ی روابطم با آدم ها. حس می کنم به اندازه ی کافی تاثیر گذار نبوده ام تو زندگیم و هیچ اهمیتی نمی دم اگه کسی الان بگه حرف و نظر دیگران برای آدم نباید ارزش داشته باشه. چون مهمه. برای یه آدم معمولی روابطش با دیگران مهمه. و من به جایی رسیده ام که فکر می کنم اگه همین الان بمیرم زندگی هیچ کس تغییری نمی کنه. روی هیچ کس تاثیری نذاشته ام و این آزارم می ده. 
یکی از سوالات جدی من اینه که واقعا نمیدونم ما تا چه حد در برابر حرف‌ها و روابط متقابلمون مسئولیم.
آیا فقط نسبت به نیت و بیان خودمون مسئولیم یا نسبت به برداشت طرف مقابل هم مسئولیم؟
اگر برداشت مخاطب مهمه، خب تا چه حد مهمه؟
نمیشه که من به کسی بگم بالای چشمت ابرو داری و اون بهش بر بخوره و من مسئول دلجویی ازش باشم. میشه؟
دیدین خیلی وقتها وقتی به کسی میگیم کارت اشتباهه و خیر سرمون میخوایم نهی از منکر بکنیم یهو جبهه میگیره و میگه دلمو شکستی؟
این نوع
از آخرین باری که اینجا مینویسم خیلی میگذره.. واو.. عملا فراموش کرده بودم اینجا رو.. ترم پیش یک درس دیگه هم افتادم.. الان هم که تابستونه و من یکمی درس خوندم فقط یکم البته، تفریح خاصی هم نداشتم کلاس شنا رفتم که اون هم چالش بزرگی بود واسم دیگه اینکه خبری از اون شکی که قبلا به احساسم داشتم نیست الان میدونم که واقعا عاشق "ع" ام و "ا" حتی به زور جایگاه دوست رو داره تو زندگیم. الان فهمیدم که واقعا کی و چی برام مهمه. از "ع" دورم و دوری داره اذیتم میکنه.بشه که
سلام 
خوبی?
در چه حالی? 
جیغ نکش احمق، داری زندگی خودتو با این جیغ ها به باد فنا میدی 
گاو نباش 
به جای جیغ گریه کن 
سعی کن 
سعی نکنی هفده هجده سال بعد می بینی نمی تونی بدون جیغ زدن گریه کنی
تازه کاش یاد بگیری بریزی تو خودت، فوقش هیستریک میشی دیگه 
 
 
یه چیز دیگه 
از اون کتابها و درسهایی که یه سره بهت گفتن شما فقط درس بخونین ما چیز دیگه ازتون نمیخوایم و تو هیچوقت نخوندی، چیزهای خیلی خیلی مهمتری هم وجود داره 
آره سیرابی پاک کردن واقعا مهمه 
خیل
آچو گفت میدون حسن آباد سوخت. گفتم خب. گفت اون گنبد خوشگلا هم سوختن. گفتم خب میسوزن دیگه. مگه کلیسای نتردام نسوخت؟ مگه تخت جمشید نسوخت؟ همه چی یه روز میسوزه، یه روز داغون میشه، نابود میشه. چه فرقی میکنه حالا یا صد سال دیگه؟ آدما خیال میکنن اگه یه چیزی رو بسازن و تا ابد بمونه که تازه نمی مونه هم، در واقع خودشون باقی موندن. میگه خب همین مهمه دیگه. میگم کجاش مهمه؟ هزار سال نه، صد سال دیگه چه فرقی میکنه چی از کی مونده؟ هیچکس اون آدمای صد سال قبلو نمیش
امروز یه روز خیلی خوبیه.
می خوام استارت چند تا کار خوب رو از امروز بزنم.
برنامه ریزی و تلاش توی زندگی خیلی مهمه.
ماه رمضان مبارک هم کم کم داره از راه میرسه.
واقعا ماه خوبیه و حس می کنم یه رفرش اساسی توی اعمال ما ایجاد می کنه.
مخصوصا تلاوت قرآن، که چند وقتیه فراموشش کردم...
_______________________________________________
سه تا لیوان کافی میکس خوردم...
(در عرض یک ساعت)
یکی از مشکلاتی که من با مامانم دارم اینه که اگه یکی ازش بپرسه پسرت چیکارست میگه بیکاره.اصولا کار من جوریه که نه در تعامل با کسیم و نه بالادستی دارم و نه پایین دستی.به معنای واقعی فقط خودممو خودم و در هر ساعتی از شبانه روز و در هر مکانی میتونم کار کنم اما از نظر روانی و عصبی فشار بالایی به آدم میاره،بخصوص اوایل کار.(اگه با این فشار عصبی و روانی کسی بتونه 50 سال سالم عمر کنه واقعا شاهکار کرده :/ ).اصولا در فرهنگ مامانم حتی داییم که واسه دکترا قبول شد
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
آیا قضاوت ها و حرف‌های دیگران درباره یه آدم یا موضوع یا اتفاق در ما اثر داره؟ دید ما رو مثبت یا منفی می‌کنه؟ اگه آره به نظرم باید هر چه زودتر از اون آدم یا موضوع خلاص شیم. چون خیلی هم برا ما مهم نیست. یا خیلی نمی‌شناسیم یا ازش مطمئن نیستیم. مطمئن نیستیم که چقدر برامون مهمه یا میخوایم مهم باشه. انگار تو حرف های دیگران دنبال تاییدیه میگردیم. چه برای نگه داشتن اون اتفاق یا آدم چه برای حذف کردنش.
 
+ من واقعا انقدر نخواستنی بودم اونجا؟ نه بابا. فکر
من عاشق کادو پیچ کردنم
این واقعا خوشحالم میکنه
اما باید وقت داشته باشم
از کار هول هولکی بدم میاد!
و وقتی هم هدیه میگیرم خیلی برام مهمه که رسمی و با بسته بندی تحویلش بگیرم
از چیزی که بذارن تو یه نایلون بهم بدن انقد بدم میاد که خودمو کنترل میکنم چیزی نگم
گاهی موفق میشم
خب این رای گیری دیگه واقعا مهمه
https://namesns.com/m/entertainer/rank_list.html?cate=1&cate2=2&gender=1
تو این رای گیری هم تو قسمت گروه ها و هم در قسمت بازیگرا پسرا کاندید شدن
تو قسمت بازیگرا ته ته نامزد شده*_*
که متاسفانه کلا خیلیییی عقبیم
اینم یادتون باشه که هر سی ثانیه امکان رای دهی وجود داره
پس دست بجنبونین و پسرامونو ببرین بالا
آرمی..فایتیییینگ!
خدا می دونه چقدر بی تابم... چقدر منتظر... منتظر یه فصل از یه کتاب... فصلی که خیلی برام مهمه و قراره یه نفر برام بفرسته... مطمئنم اون یه نفر درک نمی کنه چقدر برام مهمه و چقدر منتظرم.... و نمی دونم چطوری تحمل کنم ... چطوری صبر کنم... خدا کنه زود بفرسته... خدایا... خدایا...
اوضاع مملکت که خیلی قمر در عقربه‌.. ولی من سعی می کنم بی خیال باشم... مسئله ی دیگه ای منو بی تاب کرده....
دیشب شعرها رو فرستادم برای سین... امیدوارم بتونه کاری بکنه....
تقریبا دارم ایمان میارم که اگر چیزی رو بخواهیم و در مسیرش تلاش کنیم بهمون می‌دن. در واقع اون تلاشه مهمه. شاید خیلی هم رو اسلوب و منطق نباشه، ولی بالاخره یه روزی یه وقتی، یهو جهش می‌کنی. جهشی که خودتم می‌فهمی یه ذره بلندتر از قدمهاییه که قبلا برداشتی. اونجا بهت عنایتی شده. عطیه‌ای داده شده... حتا در زمینه فهم. اگر واقعا بخوای، بهت می‌دن.. 
عقلم قد نمیده به چراییش. فقط چندبار تجربه کردم. بنظرم قاعده قشنگیه. معنای خوبی داره
سلام به همه دوستان وبلاگی عزیزم لطفا بیاید و نظر بدین و بگید چیکار کنم ؟اونای که داستان علاقه منو به سید خوندند لطفا نظر بدید.من الان سید رو توی برنامه اینستا پیداش کردم وفالو کردم و ایشون هم فالو کرد ولی پیام نداد به نظر شما من پیام بدم مشکلی داره ؟؟؟ لطفا راهنماییم کنید خیلی مهمه ؟
#لطفا -قضاوت- نکنید
پی نوشت : این وبلاگ به زودی حذف میشود اگه قرار به فراموشی فرد مذکور باشه  
کسر بزرگی از صمیمی ترین رفیقام این روزا یه عده آدمن که پارسال این
موقع حتی باهاشون سلام علیکی هم نداشتم , و الان از ناراحتیام اینه که چرا این
آدما انقدر دیر به زندگیم اضافه شدن , بزرگواری و محبتی که نسبت به من دارن واقعا
شرمندم میکنه . رفیق خوب واقعا چیز ارزشمندیه . آدمایی که حتی اگه چند روزم بشه که
ندیدین همو , بازم پیگیر احوالات هم هستین و اگه مشکلی داشته باشی میدونی که
میتونی روشون حساب کنی.
بخوام صادقانه بگم اگه از یک چیز تو زندگیم شانس آورد
یه حس درونی میگهتو نمی تونی، دیر به خودت اومدی و دیر شروع کردی، خیلیییی دیرِ برای جبران و رسیدن به موفقیت
اما یه حس دیگه میگه
اگه تو واقعا بخوای، اگه هدفت برات مهمه، توی این زمان کم هم میتونی همه چیزُ جبران کنی...تو میتونی عالیترین بشی...

#کی بشه این ناامیدی و این بی انگیزگی از زندگی من بره بیرون...:/
##من میتونم! میتونم بشم اون چیزی که میخوام و اون چیزی که ازم توقع دارن(از خودم توقع دارم)
همه چی به کنار! این یکی کارموجور کن اقلن
عاخه فقط درد ومرض بقیه مهمه؟!
هیچ راه دیگه ای نبود؟!
پس من چی؟!
همش بگم نه اون اوضاعش بدتربود!
حال من نه برای هیچکس مهمه نه تو؟
دلت خنک شد شکستم؟
دلت خنک شد زمین خوردنمو میبینی؟
حالم بده دلت آرومه خدا؟
آره حتما.
امروز استاد الگوریتمم رو برای یک پروژه‌ای دیدم که به تازگی فول پروفسور امیرکبیر شده بود (در سن کمی شاید پایین‌تر از حد معمول میانسالی) و واقعا براشون خوشحال شدم! بعد از تبریک، گفتم درجه بعدی‌ای توی این زمینه شاید وجود نداره که براتون طلب کنم. خیلی متواضعانه گفت درس و دانشگاه که مهم نیست، انسان بشم مهمه
منش و ادبیات این آدم‌ها که بعد از رفتن راهی و بدون ژست چیزی می‌گن همیشه من رو مجذوب خودش می‌کنه و روحم رو جلا میده. 
ساعت رو نگاه می کنم، عقربه داره هشت رو نشون میده، من نیم ساعت دیگه جلسه ی مشاوره دارم، نگاهم رو زیر پتو می برم و پتو رو میارم بالاتر، به خودم میگم که تو می خوای بری بشینی یه ساعت حرف بزنی که حالت خوب شه؟ من یه پیشنهاد دیگه دارم، از خوابت نزن و دوساعت بخواب ... 
حس آدمایی که شکست عشقی خوردن رو ندارم خدایی، حس افسردگی ناشی از ظلم و تحقیر شدن رو دارم. خیلی مهمه که انسانیت کسی رو زیر سوال نبری، خیلی مهمه که در پرسش محترمانه پاسخی مبهم و غیر اخلاقی ندی
در مورد آدمای حرفه ای یکم حرف بزنیم؟!
من چند وقت پیش حس کردم دوست دارم یه ساز یاد بگیرم و برای همین خیلی اتفاقی و یهویی با لباس بیمارستان رفتم توی بزرگترین سازفروشی این شهر! 
با استرس رفتم جلوی کانتر آقای فروشنده... گفتم سلام قیمت فلان ساز چنده و حرف شروع شد 
آقاهه شروع به حرف زدن کرد نه از اون حرفای مفت نه از اون حرفای آدمای مریض 
بدون نگاه جنسیت زده و یا دید از بالا به مبتدی برام اصول رو توضیح داد 
گفت بدون جاج کردن توضیح داد و من ذره ذره احساس
من واسه تیپ شخصیتی بعضی از دوستهام واقعا بی لیاقتم!کاری نمیکنما.فقط خودمم
ولی اونا محبت و معرفت واسم به خرج میدن و دائم به یادمن در صورتی که من تو روزمرگی های زندگی شخصی خودم گیر افتادم و وقتی واسشون ندارم که خرج کنم
نمیدونم محبت اونها هم بخاطر وقت زیادترشون نسبت به منه یا واقعا همینن.چون در نظر گرفتن این مسئله خیلی مهمه
اما یه قانون هست.که به آدمها به اندازه ای که لیاقتت رو دارن بها بده.نه کمتر نه بیشتر
بعضی وقتها زیر پا گذاشتن این قانون خیلی
صدای جر و بحث زن و شوهر همسایه از آپارتمان کناری میاد
صداشون خیلی بلنده و فکر کنم همه خونه های اطراف دارن صدا رو میشنون
بلند میشم پنجره رو می بندم تا صدا کمتر به گوشم برسه و زن ها و مرد های و می بینم که از پنجره ها و گوشه پرده دارن دنبال منبع صدا میگردن
میام میشینم پشت میز
موسیقی که دارم گوش میکنم و بلند تر میکنم تا نشنوم 
چون هیچ وقت جزئیات زندگی دیگران برام مهم نبوده
و دارم به این فکر میکنم که چرا باید جزئیات زندگی دیگران برای عده ای مهم باشه
ا
من بازم شروع کردم این دفعه با جدیت بیشتر. خب فکر کنم از این آدماییم که هر روز صبح که شروع میشه یه روز جدیده برام و روز که تموم میشه پایانشه. برنامه ام رو یه خورده جا به جا کردم. ورزش رو از روزای زوج آوردم روزای فرد. اینطوری دو روزم در هفته پره و میتونم بعدش کارای سبک ترمو تو خونه انجام بدم و پنج روزم خالی برای کتابخونه رفتن و کار کردن. سخت کار کردن. وقتی هدف داری نباید وقتو تلف کنی باید فقط انجامش بدی و امیدوار باشی که حتما اتفاق میفته. مهارو که دی
من نمیفهمم چجوریه که این کرونا کل دنیا رو تونسته تعطیل کنه و اقتصاد جهان رو به قهقرا ببره، اما یه آزمون نهایی فکستنی رو نتونسته تعطیل کنه؟! واقعا برام سواله‌ها! بعد اصلا باشه قبول تاریخ تعیین کردید ما بریم امتحان بدیم و فاصله‌ها رو زیاد کردید و فیلان؛ رفت و آمد رو میخواید چیکار کنید؟ اگر خدای ناکرده یک نفر این وسط کرونا بگیره چی؟؟ میفهمید کنکور اون بچه میره هوا؟ تلاش‌هایی که یکسال کرده بخاطر امتحان نهایی‌ای که مهم نیست میره هوا! واقعا نمی
از اونجا که واضحا به اینترنت معتاد شدم این چندوقت و متدای همیشگیم هم جواب نداده و همچنین یازده به بعد مطالعه مفید چندانی ندارم ، تو اون تایم میام و از روزم میگم. اینطوری نه میل شخصیم به حرف زدن رو سرکوب کردم و نه از حد مجازم تو استفاده از نت تجاوز!
البته من همیشه از روزانه نویسی های "رفتم خونه خاله ، اونجوری کردم ، اینجوری شد" بدم میومده...ولی خب...تجربه‌ست دیگه!من هیچوقت اینطور ننوشتم ولی شاید جالب باشه واقعا! بهرحال من با هدف مشخصی دارم اینکار
سلام دوستان گرامی
من به تازگی توی خانواده برتر عضو شدم و علت مطرح کردن مشکلم اینجا به این خاطره که احساس کردم اینجا واقعا براشون مهمه و راه حل های خوبی میدن، سایت های دیگه هم هست ولی فقط از تاپیک های خاله زنک و مسخره استقبال میکنن. 
مشکل من چیه؟
۲۶ سالمه، مادرم خیلی عصبیه و اخلاقش بده و گاهی تحمل ناپذیره برام. نمیدونم چه جوری باهاش رفتار کنم؟ اعتماد به نفسش هم خیلی پایینه، هم پدرم هم مادرم. و الان من، خواهر بزرگتر و برادرم هم اعتماد به نفس ندا
بسم الله الرحمن الرحیم./
 
سری اول که تو شهربازی دیسکوکاستر سوار شده بودم ترسیده بودم خیلی جیغ زدم. اونقد که وقتی تموم شد با اینکه ترس و لذتش قاطی بود و خیلی کیف داشت ، گلوم و سرم درد گرفته بود از صدای جیغام ! سری دوم خیلی بیخیال سوارش شدم ، نفهمیدم کی تموم شد همه ی لحظه هایی رو که دفعه ی قبل جیغ کشیده بودم داشتم میخندیدم و کیف میکردم و خنکای هوا و رهایی رو حس میکردم ، دریغ از یه جیغ کوتاه ... اینو نوشتم که دو تا نکته رو بگم : تو زندگی همه چیز به انتخ
مطمئنا از نیاز های بشره و کمبودش ضررهای زیادی داره برای بدن،من دیروز فقط ۵ ساعت خوابیدم شاید عادی باشه برای یه سری ها این مقدار خواب ولی برای من ک حداقل ۷ساعت میخابم کافی نیست!!!!! دیروز و امروز کلاس صبحم رو نرفتم و خوابیدم و مامان بابام کلییییی ناراحت شدن و میگفتن ک ادم باید از خوابش بزنه و تو تنبل شدی و کلاست خیلی مهمه و از این حرفا ک مامان باباها میگن!امااااا من واقعا اگر نمیخابیدم اذیت میشدم نصف بداخلاقی ادما میتونه بخاطر همین بدخوابی باشه
راستش نمیدونم دوستم داره یا نه، خیلی درگیرش شدم، باید بگم که دوسش دارم و در واقع اینکه بفهمم اونم دوستم داره برام مهمه واقعا، همه چی از چشم تو چشم شدنی شروع شد که دو دقیقه طول کشید، یعنی نه مثل سریال ها. 
داشتم در رابطه با موضوعی بهش توضیح میدادم و به صورت اتفاقی دو دقیقه ی تمام به چشم هاش خیره بودم، و از همون جا ازش خوشم اومد. شاید مثل بچه های نوجوون به نظر برسه اما نمیدونم منی که دهه هفتادی هستم چرا این طوری عاشق شدم؟
پسر مغروری هستش، با ا
من خیلی یه جورایی حزب بادم احساس میکنم شخصیتم از درون تهی هست ثبات اخلاقیم ندارم حتی!!بخش عمده ایش به خاطرخاطر اینه که نظر بقیه برام مهمه و خیلی دلم میخواد همیشه ازم به خوبی یاد بشه و به شدت وحشت دارم از اینکه کسی باهام بد بشه یا نظرش از خوب به بد راجعم تغییر کنه (در حدی ک راضی بودم مثلا کسی توروم باهام خوب باشه اگه خواست حالا تو دلش بد باشه:|||)
یکی بهم بگه شخصیتت رو توصیف کن نمیتونم چون بعضی مواقع خیلی مهربون میشم بعضی مواقع واقعا برام مهم نیست
سلام  خدمت دوستان عزیز 
سوالم اینه که آیا مشکل نازایی میتونه مانع ازدواج کردن یه دختر بشه؟
اونی که نازایی داره نمی تونه ازدواج کنه و خوشبخت بشه؟ من واقعا خیلی ناراحتم به خاطر مشکل مالی نتونستم برم پیش یه دکتر زنان تا کاملا حلش کنم. آیا همه مردان بچه دوست دارن. من هر چی مرد تو اطرافم دیدم بچه دوست دارن، کلا از زندگی نا امید شدم، خیلی دلم پره. بچه خیلی زیاد برای مردان مهمه، اگه نباشه بعضی هاشون به زن سرکوفت میزنن. 
الان زندگی دختر خاله من شده ع
میدونید چرا اینقدر میگم
چون اثراتش هنوز تو زندگیمونه 
بهنام ماشینم ۵۰۰ میلیونی خریده میگه عموهام بلد نبودن کار کنن
اخه بچه جون اون کاری که الان شما دارید میکنید حق خوریه که اینقدر براتون سود داشته 
اصلا داداش چیع؟!؟!
بیچاره بابام سهمش از اون کارخانه از همه  بیشتر داراییش کمتر ..چرااا؟!
چون همش میگفت اول داداشم ماشین بخره بعد من..
اول داداشم خونه بخره بعد من...
بیچاره بابام 
آقا تهش قراره چی بشه من ازشون نمیگذرم  
ضرر مالی به کنار گند زدن این 
میپرسه که "خانوم قد مهمه یا سن؟" متوجه سوالش نمیشم و مکث ‌می‌کنم. یکی از ته کلاس میگه "معلومه که سن". بغل دستیش میزنه تو سرش و میگه "قد مهمه داداش". همهمه میفته و هر کدوم نظر متفاوت میدن.‌ آخرش برای ختم داستان مجبور میشم برای این دو گزینه‌ی بی‌ربط به هم، دو سه بند توضیح بدم و تشویقشون کنم به تغذیه سالم و ورزش! چیزی که برام جالبه نظرات عجیب‌ و فانتزی و ذهن بدون چارچوبشونه. آدم بزرگا ذهن باز و روشن و بدون منطق و محدودیت بچه‌هارو به مرور شبیه به خو
امروزم بیدار شدم ساعت چهار ، صبح زود. شاید بگی چقدر عقب افتادست هر روز صبح که بیدار میشه این رو تکرار میکنه و میگه. خب من فقط فکر میکنم این که هر روز میتونم بیدار بشم صبح زود از خوشبختیمه از این که هنوز میتونم به خودم غلبه کنم. از این که هدف دارم تا هر روز چشممو باز کنم. برای خودم خب این مهمه چون هر روز با این فکر شروع میشه که باید تلاش کنم و همه توانم رو بذارم تا بهتر بشم. بهتر از روزای قبل. نمیخوام به نشدن فکر کنم  به فکرای مزخرف که فقط جلوی راهم
مهم بودش قالب وبم چی باشه یه نصف روز رو وقت پیدا کردن یه قالبی که
تنها به دلم بشینه میکردم قبلنا برام مهم بود عکس پروفایلم چی باشه !زیر
نویسم چی باشه و وضعیتمو رو چه کسی چک میکنه الانا هیچ کدوم از اینا مهم
نیس اینقده گوشه گیر شدم که خودمم توش موندم !نه برام پستای اینستای کسی
مهمه نه چیزی نه حتی برام مهمه کی پستا رو چک میکنه کم کم میخوام این عادت
اینکه کی وضعیتمو چک کرده ترک کنم !برام که مهم نباشه همه چی حل میشه انگار
دارم تنهایی رو به همه چی تر
نویسنده : اشکان ارشادی 
به نام خدا 
با نظر خودتون منرو یاری کنید و یا بینش خود رو درج کنید. درج نظر بصورت عمومی مهمه و اینکه سعی می‌کنم ، در اسرع وقت جواب بدم. 
نظر همه برام مهمه! 
زمان ما اینگونه نبود ، اصلا عشق و عاشقی به این معنا نبود یعنی اصلا نمی دانم چه بگم ؟ زمان ما یه جورایی همه باید خفه خون می گرفتند و اگر چیزی بود، نمی شد همینجوری بازگو می شد. باید کلی مقدمه چینی می شد ، اینگونه نبود!  یعنی مثل امروزه نبود. 
واقعا یه سوال در ذهنم مانده که
هر روز، بیش‌تر از روز قبل دارم می‌فهمم که تاییدطلبم. حرف داداش برام مهمه، حرف دایی برام مهمه... به یه زندگی کات دار فکر می‌کنم، زندگی‌ای که دو سمت‌اش کات خورده. سمت گذشته، و سمت آینده‌اش.
منظور من از کات خوردن سمت آینده اینه که برای من خیلی مهم شده حتما تا چند سال آینده اپلای بکنم و از ایران برم.. ( که به گمانم تا حد زیادی به همون تاییدطلبی برمی‌گرده، که خیلی از آدمای اطراف من از ایران رفتن پس من هم باید برم.) شاید اپلای کردن راه خوبی برای ادا
صدای منو از خونه میشنوید :)
خونه جایی که وقتی میرسی توش حس کنی تو آرامشی!
یه حس امنیت فوق العاده!
دلم نمبخواد مامان بابام برگردن :(
عمیقا دوس داشتم شرایط اینجوری که هست نباشه
مثلا انققققد با داداشام خوب و دوست بودم که ارزو میکردم هر لحظه پیشم باشن یا مجبورشون میکردم بیان تهران اصن!
یا اصلا تک بچه بودم!
نمیدونم شرایط اگه یه کوچولو فرق میکرد واقعا برام بهشت میشد!شاید برا اینکه زیادی خوشی نباید بزنه زیر دلم اینجوریه!
الان که دارم مینویسم یاده حرف
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
سلام 
واقعا حالم خیلی بده همه ش دارم فکر میکنم که باید چیکار کنم، خسته شدم.
علاقه اولم کامپیوتر بود که دوست داشتم بخونم تو رویاهام هم این بود، بعد برم خارج توی اپل یا مایکروسافت کار کنم یا هم شرکت بازی سازی، بعدش بهم گفتن کامپیوتر آینده نداره هر کی خونده بیکاره. 
منم گفتم خب وافعا فایده ای پس نداره، درسته علاقه مهمه ولی با علاقه خالی نمیشه زندگی کرد،  پس رفتم سراغ علاقه دومم پزشکی که واقعا علاقه دارم، یعنی وقتی میرم بیمارستان و دانشجو ها رو
سلام دوستان
از نظر خانوم های متاهل ویژگی های یه شوهر خوب چیه؟، لطفا تیر وار بگین و اگر خواستین کوتاه توضیح بدین...، و آقایون متاهل هم بگن از نظر شما ویژگی یه زن خوب چیه؟
متاهل ها که الان تو زندگی هستن فکر میکنن اگه همسرشون چه ویژگی داشت خوب تر بود؟، ویژگی که مجردی نمی دونستن خیلی مهمه، ویژگی که فکر میکردن خیلی مهمه و الان میبینن زیادم مسئله خاصی نبوده ...
خواهشا راهنمایی کنید ما مجردها رو، تا با دید باز انتخاب کنیم.
ممنون
مرتبط با زندگی متاهلی:
لینکداین به درد کسی میخوره که:
ده ساله که معلم هست، و امروز میخواد برای دکترای معلمی اپلای کنه. تا الان به جز اینستاگرم هیچ اکانت دیگه ای نداشته،
و شبیه اسپم هست.
اره میتونه بره یه لینکداین بسازه و 4 تا اطلاعات توش بذاره.
به درد بقیه تون نمیخوره، 
اگه الان کار میکنین، واقعا نیازی ندارین که لینکداین رو اپدیت کنین، حتی نیازی نیست که اپدیتش کنین اگه دوباره میخواین کار عوض کنین. واقعا هیچ کس اهمیتی نمیده.
حتی الان دیگه جاب ها رو روی لینکداین پست ن
امشب ه لا به لای حرفاش
شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/
می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی
گفت دوست داشته تنها بره
و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره
جوابش رو شوخی طور دادم
اما واقعا ناراحت شدم
تشکر هیچی
این بود مزدم؟
من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟
واقعا که بی نمکه دستم
چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 
بچه ها دیدم پست قبلی درباره متلب خیلی بازدید خورده انگار خیلی بهش نیاز هست
ببینید من اینو بهتون میگم سایت فرادرس فیلم خریدنی اموزش متلب داره ولی بنظر من واقعا مفید هست. و قیمتش هم زیاد نیست.
واقعا واقعا. 
امیدوارم سطح جامعه مون تو برنامه نویسی هر روز بالاتر بره.
سلام
من یه دختر هستم، چند ماه پیش با آقا پسری وارد آشنایی ازدواج شدیم، ایشون خیلی مصمم به ازدواج با من بودن، منو خیلی دوست دارن منم ایشون رو واقعا دوست دارم، راستش قبل ایشون اصلا قصد ازدواج نداشتم وقتی ایشون ازم خواستگاری کرد بخاطر اینکه ازشون خوشم میومد باهاشون آشنا شدم . 
اگه با ایشونم ازدواج نکنم دیگه قصد ازدواج با شخص دیگه ای رو ندارم، ولی این وسط مشکلی وجود داره، مشکلم مربوط به یکی از اجزای بدنم هستش که یه جور زیبایی واسه ی خانم ها حسا
یه زمانی برنامه ی کاریم یه مقدار دیر تر شروع می شد . برنامه ریخته بودم صبح بعد نماز یه تعقیبی ، دعایی ، مناجاتی انجام بدم . و این که بشینم و "تفکر" کنم و گاهی توی وبلاگ بنویسمش . اون موقع ها وضعم خیلی بهتر بود . اما حالا که برنامه هام تغییر کرده و صبح باید زودتر برم بیرون . از اون طرف شب ها هم که نمیشه به این زودی خوابید ، عملا این برنامه ی بعد از نماز صبحم منتفی شده . و احساس می کنم ریشه ی این سلوکِ مرده از همین جاست ...
این که فراموش کردم چی مهمه ، چی م
بین آدم و کتابی که انتخاب می‌کنه یه رابطه عمیق شروع می‌شه.. به خصوص اگه طبقه بالای بالا باشه و چهارپایه بذاری زیر پات تا بهش برسی. برش می‌داری و ورق می‌زنی آروم آروم. چهارپایه زیر پات داره لق می‌زنه و باید یه پله بیایی پایین‌تر. پله‌ها رو یکی یکی میای تا دوباره روی زمین. قدم می‌زنی بین قفسه‌ها و یه دفعه متوجه می‌شی که پشت جلد کتاب یه مقدار زخمیه.. روی زخمش دست می‌کشی. و بعد با خودت فکر می‌کنی که زخمی بودنش مهمه یا نه؟ ولی نمی‌تونی خودت رو
دیشب اینقدر خسته بودم سرمو رو بالش نذاشته خوابم برد. کلی حرف داشتم که بزنم. هنوزم دارم اما وقت ندارم :/ میخواستم بگم دوسال پیش به این فکر میکردم که چهار سال دیگم کجا میخوام باشم. حالا نصفش گذشته و خیلی چیزها تغییر کرده هنوزم فکر میکنم دو سال دیگه کجا هستم. اما دلشوره امروزم اینه که امشب کجای کارم. میتونم از پس روزم بر بیام یا نه. تنبلی دست از سرم بر میداره یا نه دیروز روز خوبی بود. بد کار نکردم اما من هر روز صبح دلشوره ی روزی که قراره بگذرونمو دار
این وبلاگمه و بجز اینجا جایی رو ندارم حرفای دلمو بزنم
پس مجبورم یه جور خودمو خالی کنم
پست قبلی گفتم برام مهم نیست حقیقتا ته دلم یکم مهمه،مهمه بدونم کی اینارو میگه!
مامانم حدسش روی یکی از اقوامشه
این قومشون من تا به امروز فکر میکردم یک درصدم من توی زندگیشون اهمیتی ندارم
چند تا دختر داره
فقط یکشون دانشجوی دکتری یه رشته هست که اصولا اینده شغلی انچنانیم نداره:) و کلن هم همه دختراش دانشگاه دولتی نبودن
بقیه توی کارای زیبایین
ولی درعوض هم خودشون هم
بالاخره یه جا کار پیدا کردم. دیروز رفتم ولی امروز نرفتم...
یه جورایی توهم زدم که واقعا حسابدارم و دلم نمیخواد برم و بشینم مثلا کانال آپدیت کنم
کارش اینجوری بود که باید برای ۵ تا کانال محتوا پیدا میکردی و آپدیتش میکردی...اونم با گوشی خودت از ۸ تا ۵ بعد از ظهر و حقوقش هم یه چیزی حدودی گفتن و وقتی حدودی میگن به احتمال زیاد قصدشون کمتر از حقوق پایه اس حتما...
اگه روز اول کارم بود این کار رو انجام میدادم چون اون موقع برام فقط کار پیدا کردن مهم بود اما ا
من میخوام عنوان بی خیالترین مردم جهان رو در این روزهای سخت کرونایی به بعضی مردم بی خیال ایران اعطا کنم والا .
 
یعنی مردم جهان اینقدر سلامتیشون واسشون مهمه که توخونه میمونن اون وقت مردم ایران هم دارن بی خیال تو خیابون میچرخن خرید میکنن مسافرت میرن سیزده بدر میرن خلاصه نه به فکر خودشونن نه به فکر یه بنده خدای دیگه .
 
بابا لا اقل جون خودتون واستون مهم نیست جون یکی دیگه واستون مهم باشه اینقدر بی ملاحظه نباشین .
 
 
++ نمیدونم حقیقت داشته باشه یا ن
یکی از بچه ها گفت قبول نشده و اون یکی هم احتمالا نشده که چیزی نگفته. واقعا و عمیقا براشون ناراحتم چون خیلی زحمت کشیدن و به شخصه واقعا امیدوار بودم قبول شن. ولی احساسی که الان دارم ناراحتی مطلق نیست! برا بچه ها البته مطلقا ناراحتم ولی یه چیزی که هست اینه که ما فقط سر مرحله یک با هم یه چیزایی خوندیم و اشکالاتشونو ازم پرسیدن ولی سر مرحله دو مدیرمون که از همون اول ندیده و نشناخته مشخص بود عاشق میمه و به مادر یکی از دهما گفته بود"واسه شون با آقای میم
واقعیت اینه که اگرچه حالم خوب شده، آرومم و تشویش به پایان رسیده اما من یه آدم شکست خورده‌ام.. آره به خودم باختم.. نتونستم این من رو جمع کنم.. نتونستم زندگی رو از سر بگیرم.. نتونستم از او عبور کنم و همه‌ی اینها یعنی من ضعیف بودم و باختم.
یه بازنده چی داره.. هیچی جز دلخوشکنکی.. من بازنده‌ام اما اون رفتنی بالاخره و زندگی به منِ قوی نیاز داره پس من باید برای اون روز آماده بشم.. باید آماده‌ی روز جنگ بشم و این بار قدرتمند باشم... 
نمی دونم فعلا نگاهم به خ
1. اون عکسه با پس زمینه ی سیاه، استوری یکی از شاگردای لیلاست(طلا) که من و به آفرید و به طور کلی بقیه هم اتاقیای دوره ازش بدمون میاد:)) خیلی بنده خدا رو مسخره میکنیم و واقعا امیدوارم از ایل و طایفه لیلا و نوچگان کسی اینجا رو نخونه:| (وگرنه از شانس منم که شده همینم فردا میاد ادبیات میخونه:)) )
2. ما هر وقت حرف بد ومثبت 18 میزدیم این به آفرید بس که بچه باحیا و با ادبی "بود" به یه بهونه ای پا میشد میرفت آشپزخونه:)) کلا قبل ملاقات با من هیچ فحشی زشت تر از بی ادب
هر چقدر کوچیک و به چشم نیومدنی باشه باز برای من یه دنیا بزرگ و ارزشمنده. اتاقمو میگم، که بعد تقریبا بیست روز سروسامون پیدا کرد و کلی خوشگل و تو دل برو شد. بنظرم این اولین باره که در این حد تونستم واقعا چیزی رو که تو ذهنم داشتمو عملی کنم، میشه گفت خوشحالم، بنظرم یکی از نشونه های تغییر بزرگی که تو این سال تصمیم گرفتم انجام بدم این بود که خیلی از مرزهای روانی که باعث می شد تو خیلی از کارها انرژی نداشته باشم و کند جلو برم و خود واقعی نباشم رو از سر ر
وسیله نقلیه عمومی، BRT
کنار یک صندلی دونفره ایستاده بودم. رو به آفتاب 
سرم توی کتاب بود. 
احساس گرما کردم یک لحظه، خودم رو باد زدم
خانمی که کنار پنجره بود و شالی نسبتا آزاد روی سرش بود، رو به من گفت: خیلی هوا گرم شده.
گفتم بله. و حدس زدم که این جمله آغاز یک گفتگو باشه.
پرسشگرانه ظاهرم رو بررسی کرد.
ضدآفتاب روی صورتم سنگینی می‌کرد. دستمال کاغذی از کیفم درآوردم و کرم رو پاک کردم. 
با دقت نگاهم می‌کرد. مدتی سکوت بود. تا به زبان اومد و گفت: این ساق ها ه
دوربین برهنه کن اندروید, دانلوددوربین برهنه کننده, کد دوربین لخ کن, دانلود دوربین لخ کن رایگان, دانلود نرم افزار دوربین برهنه کننده بدن انسان
آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , خبر آیا نرم افزار نوماو واقعا
وجود دارد ؟ , ماجرای آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , جزئیات آیا
نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , علت آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود
دارد ؟ , دلیل آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟
ادامه مطلب
*با انگشتانم میلیون ها کیلومتر اسکرول کردم تا به هدفم نزدیک بشم و این داستان ادامه داره. 
این رو جایی خوندم و واسم خیلی جالب بود چون خودمم دارم همین کارو انجام میدم. واقعا به این نتیجه رسیدم که فقط خستگی فیزیکی نیست که معنا داره، بلکه خستگی ذهن و کار ذهنی هم مهمه. هرچند که کار ذهنی هم ممکنه خستگی فیزیکی به همراه داشته باشه. به هرحال امروز و دیروز حسابی درباره هاست تحقیق کردم. و فکر کنم به جاهای خوبی رسیدم. انشاا... به زودی دامنه رو میخرم و هاست ر
سلام
میخواستم ازتون یه سوال بپرسم لطفا آقایون جواب بدن. 
خیلی وقت ها میشنوم از بعضی ها میگن که من اگه بخوام برم خواستگاری، حتی یه نفر هم نباید تو خانواده دختر معتاد باشه! مثلا اگه شوهر خواهر دختره معتاد باشه یعنی چی؟ (مثلا پدر دختره معتاد باشه ... ولی آدم خوبی باشه... تو شهرشون آبرو داشته باشه...، دستش به دهنش میرسه... وضع مالی متوسط به بالا ...)
دختره خودش پاک، با حجاب، باشخصیت، شاغل، از نظر زیبایی در حد خوب ...، خب آخه آقا پسر خوب، شما میخوای بری دخ
دیروز ساعت ۹ونیم بود که از سرو صدای بچه های اتاق بیدار شدم دوستم با هیجان و سرو صدا میگفت هواپیما رو خودشون زدن
کمی غر غر کردم و پتو رو بیشتر روی سرم کشیدم و چشم بسته گفتم :بابا بذارید اطلاعات اون جعبه سیاه بیاد هنوز معلوم نیست
و خواستم بقیه خوابم رو برم که گفت: خود رئیس جمهور گفته. اینو که گفت نشستم سر جام فقط و گوشی رو برداشتم.
تو گروه ابجیامم فرستاده بودن خبرو ..ابجیم همینجورتو گروه صدا میزد طیب 
ولی من چند دقیقه کاملا شوکه شده بودم.
تو این سه
خب ظاهرا علامه نه تنها بد نیست بلکه خیلیم خوبه. خوابگاهش که خیلی بهتره حداقل. فقط بزرگ ترین مشکلی که داره دوریش از انقلابه که خیلیم مهمه اتفاقا.
و خب چیز دیگه ایم که هست دو رشته ای خوندنه. که فقط چند تا بخشنامه ی مبهم در موردش وجود داره و میگه فقط رشته های مرتبط. حالا فعلا که ظاهرا دانشگاه تهران ادبیات و روان رو مرتبط نمیدونه، دیگه نمی دونم علامه چطوره
مدیریت جهانگردی رو هم واقعا دوست داستم، رشته ی خیلی جذابی بود. مامانم هم به حدی داره سعی میکن
دوسم داره خیلی ...
وقتی امروز گفت خواستگار اومده برام و من گفتم جوابت چی بوده ،بعد چند دقیقه جواب داد ،تو این تایم واقعا پریشان شدم  ،من که هی اذیتش میکردم که زودتر ازدواج کن برو و کلی سر به سرش میزاشتم ولی فهمیدم یه حسی دارم بهش ...ولی 100 درصد مطمعن نیستم ،پس مثل قبل آرام میرم جلو ببینم چی پیش میاد.
تو این 6 ماه طوری تغیرر کرده که اصلا قابل تصور نیست اوون فرد 6 ماه قبل کجا و این کجا ،آدم جدید شده
نمی دونم چی منو دوست داره ،کلی خواستگار خوشتیپ و پولد
سلام و روز بخیر
این پروژه‌ای بود که در زمان کارشناسی بنده در طول ترم به عنوان پروژه درس الکترونیک صنعتی باید انجام می‌شد
مدار این پروژه رو آقای مهندس شبیری زحمتش رو کشیدن و استاد درس هم دکتر ناصر اسکندریان هستن.
فعلا عکس مدار رو داشته باشیم تا بعد:
در مدار زیر، ترانس سر وسط استفاده شده از نوع ۲۲۰/۹ یا ۲۲۰/۱۲ می‌تونه باشه. همچنین پل دیودی، خازن‌های الکترولیت 2200uf, 25v که پلاریته‌هاشون مهمه در نحوه‌ی بستن مدار، رگولاتور ولتاژ (تثبیت کننده‌ی و
سلام
چطور میشه از رفتار و ویژگی های ظاهری، مرتب و منظم بودن یه خانم رو تشخیص داد. برای من نظم و انضباط خونه خیلی مهمه. میخوام بدونم میشه از روی ظاهر طرف و رفتار ظاهری متوجه شد که خانومی منظمه و شلخته نیست؟، بعضی از خانم ها واقعا توی خونه داری خیلی شلخته و نامرتب هستند، این رو توی زندگی شون و توی اتاق هاشون میشه دید.
ادامه مطلب
یه وقتایی یه جورایی یه کسی به یه موقعیتی می رسه و حد خودش را فراموش می کنه. به این افراد چی می گید؟
 
آیا واقعا ما وقتی با این افراد برخور می کنیم بهشون میگیم که حد خودت را بشناس؟!
 
آیا واقعا درسته که بگیم؟
 
وقتی این افراد در جایگاه های مدیریتی قرار میگیرند چی؟ آیا ما بهشون گوشزد می کنیم؟ یا فقط چاپلوسی می کنیم؟
 
چرا؟ واقعا چرا؟
تا آخر بخونید .. خیلی مهمه
 
ما یه مشکل خیلی بزرگ داریم!!! جون هر کی دوس داری بذار توی سایت به آرمی ها بگو هشتگ ترند کنن! حتما فهمیدین تهیونگ از بعد مرگ مادربزرگش مثل قبل نیست و اون یه سال اول عادی بوده ولی بعد از اون نباید یکم بهتر بشه حالش؟ ما میبینیم که روز به روز لبخند از روی لباش محوتر میشه... با هیت هایی که توییتر با اکانت فیک آرمی میذارن(که هیترن) و یه سری سولو استنا که از گروه بیرونش میکنن احتمالا بدجور شکسته شده و میدونم همه اعضا اینو تجربه
آقایون میشه بپرسم تا چه حد مادرها و خواهرهاتون و کلا زن های خانواده رو توی تشخیص چهره و کلا ظاهر دختر مورد علاقه تون دخالت میدید؟ تا چه حد از دوستان خودتون نظر میخواید؟
واقعا یعنی نظر دیگران اهمیت داره توی انتخاب شما و یا تغییر نظرتون؟ یعنی موضوع رو به شور میذارید مثلا فلانی خوشگله یا نه و اگه گفتن نه این چیه به درد نمیخوره شما هم قبول میکنید با اینکه دوستش هم داشته باشید؟ این مورد رو دیدم متاسفانه. واقعا چرا بعضی هاتون نظر دیگران رو میخواید
نمی‌دونم. دوست دارم کامل بنویسم که پر از خشمم. که چه‌جوری می‌گذره و نمی‌گذره حتی! اما فعلا چیزی که مهمه اینه که هیچ‌وقت این‌قدر پر از انگیزه قتل نبودم:
صبح به بچه‌های اکیپ دبیرستانم روز مهندس رو تبریک گفتم. با این‌‌که دوست نداشتم این‌کار رو بکنم اما انجامش دادم چون تنها کسی‌ام که توی اون گروه مهندسی نمی‌خونم. حتی فکر می‌کنم نگار خیال می‌کنه یه‌کم حسادت هم می‌کنم بهشون که مهندس می‌شن:) خدایا من سکوت می‌کنما ولی خداوکیلی کسی که یه وا
تحملم واقعا داره به سر میرسه
فشار زیادی روم هست
واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم
این دختره نامرد هم که همش فقط اذیتم می‌کنه. کاش می‌دونست تنها دلیل زنده موندم اونه
فکر نکنم خوب بشم. ترسناک و ترسناک‌تر میشم. به حدی که حتی منم از خودم می‌ترسم
تمایل زیادی به بعضی چیزا دارم
میگه چرا نمی‌رفتی نظامی نمی‌شدی. اگه می‌رفتم بیشتر تمایل به خشونت پیدا می‌کردم
دستمم بازتر میشد
واقعا برای من سالم نیست
رفیق نیمه راه منُ به این چالش دعوت کرده و راسش واقعا چالشه! من تا حالا بهش فک نکرده بودم ، ینی اینطوری تیتر وار^^"و برام دوس داشتنی بود !
 
1- برم آفریقا D: و هند، کوبا، افغانستان،تاجیکستان و...بیشتر توی سفر زندگی کنم.
2-عربی و فرانسه یاد بگیرم.
3-حداقل کمانچه رو بزنم. 
4-دو سه کتابی که دوس دارم ترجمه کنمُ ، ترجمه کنم :/ 
5-یه کارگاه سفالگری داشته باشم .
6-کتابخونه ی خودم اینقد بزرگ بشه که بعدش تبدیلش کنم به کتابخونه ی عمومی و همه ی کتاباشو با سلیقه ی خودم
سلام به خانواده برتری ها
امیدوارم هر کجا که هستید سلامت و موفق باشید، من یک سوال ازتون داشتم، می خواستم بدونم آیا میشه بدون در نظر گرفتن خانواده ازدواج کرد؟، اگه یک نفر خانواده نداشته باشه مثلا پدر و مادرش فوت کرده باشن یا خانواده خوبی نداشته باشه(بماند) و فامیل خوبی نداشته، چطوری باید خواستگاری کنه؟
مراسم ها رو برگزار و ازدواج کنه؟ دختر خانم های امروزی تا چه اندازه با این قضیه کنار میان و آیا خانواده طرف مقابل براشون مهمه؟، تا چه اندازه مه
مامانم میگه ولی وقتی برگشتی خونه رو خالی میکنم دوستاتو دعوت کن و من اینطوری ام که فکر میکنی اینا واقعا منو یادشون میمونه؟ درسته منم دلم نمیخواد فراموش بشم ولی خب دوستان این بخش غیر قابل انکار زندگیه حداقل راجب نود درصد روابط‌من که اینطوریه:/
آدم یه هفته نیست ولی رفتاراشون عوض میشه چه برسه به...
 
پ.ن:الان دارم فکر میکنم واقعا این چهارتا خط ارزش پست شدن داشت؟
پ.ن۲:بله من ترس از فراموش شدن دارم و ترکیب این قضیه با گیر افتادن بین آدم های کم حافظه
داشتم پست یکی از دوستان میخوندم حالا اسمش نمیگم چون شاید دوس نداشته باشه و از پستش یه چیزی فهمیدم که زندگی منِ معمولی با کسی که چندین پله از من مذهبی تره و اعتقاداتش بیشتر فرق داره و چیزایی که من اهمیت نمیدم اون براش مهمه و این مسئله برای من قابل درک نبود. یادمه قبلا که لاک میزدم میگف وقتی میخوای بری بیرون پاکش کن و برو این برام خیلی عجیب بود! و میگفتم مگه بیکارم هی بزنم و پاک کنم؟ ولی امشب دوستم که خیلیم دوسش دارم دیدم که دقیقا همین کار کرد ینی
[وقایع زیر برای ماندن‌ و یادآوری ثبت شده‌اند، احتمالا برای شما معنای خاصی ندارند.]
OA تایید کرد که piece of shit هستن و واقعا هستن، با اغماض. وویس جلسه رو گوش کردم و اون قدری که فکر می‌کردم بد نبود ولی قطعا عجیب بود. مثل جرج که به موقع نمی‌تونست جوابِ "نادرستی" رو بده، منم عاجزم. فکر کردم که چه جوابایی درخور عکس‌العمل‌شون بود و چندتایی دست و پا کردم و قانع شدم که حق، با نسبت قابل توجهی با من بوده. اِنی وِی؛ تصمیم گرفتم ملایم‌تر شم. جلسه با «خ» و «ت»
سلام
توی خانواده برتر یا دنیای واقعی بعضی از خانوم ها میگن ملاک قیافه براشون مهمه و باید در حدی باشه که به دل بشینه،  منتهی من خیلی وقت ها زوج هایی میبینم حالا یا دوست یا ازدواج کرده که شاخ در میارم. 
حتی خیلی هاشون پولم ندارن، واقعا جالبه برام، مثلا یه دختر خوشگل با یه پسر واقعا نابود میبینم تو خیابون با هم راه میرن، خیلی عجیبه برام واسه این که معمولا بعضی آقایون یعنی همه واسه انتخاب همسر یا دوستی یا هر چی میرن سراغ یکی که در حد خودشون باشه ی
کاش یه کمی خوش اخلاق تر می شدم !!!
واقعا نیازه 
واقعا لازمه 
چرا اینقدر سخت شده 
کاش خوش اخلاقی یه صفت نسبی نبود مثل همه صفت ها 
کاش می شد مثل یه ماسک زد به صورت و همیشه پشتش بود 
خصوصا برای کسایی که طاقتشو ندارن بفهمن چه قدر ازشون آسیب دیدیم یا ازشون داریم اذیت می شیم 
کاش آدما گناه نداشتن 
کاش حداقل یه کم فقط یه کم ... خوش اخلاق تر می شدم
در حد کار راه اندازی 
در حد کار راه اندازی !!
شاید قضیه خیلی ساده تر از این حرفاس 
نمی دونم چرا اینقدر سخت شده 
احساس می کنم بعضی چیزا توی وجودم مردن، یعنی خودم کشتمشون. فکر می کنم پیر بشم حسرتشون با من می مونن. الان البته هیچ حس خاصی ندارم :| 
یعنی هیچ ذوق و شوق خاصی ندارم در واقع.
وقتی اطرافیانم رو میبینم؛ به احساساتی که دیگه توی وجودم نیست، بیشتر پی می برم.
هیچ شور و ذوقی ندارم، فقط زنده ام ...
ولی یه زنده ای که ناراحت نکردن بقیه براش مهمه؛ حتی به قیمت ناراحت شدن خودش، این واقعا ناراحت کننده اس.
هرگز پیش نیامده برسم کلید خونه رو پرت کنم روی میز یا گوشه کناری؛ کلیدهای خونه مثل یک راز عزیز هست که فقط من و چند نفر دیگه داریمش...خیلی عزیزه. جا نمیگذارمش، گمش نمیکنم. مثل شناسنامه م مهمه و مثل تصویر آدمهای خونه همیشه در نظرم هست و برای من زیباست.
سلام به همه عزیزان خانواده برتری ...
من حدود 1 سال و خورده ای میشه که خانواده برتر رو میشناسم و روزی بین 3 تا 5 بار میام اینجا تا از مطالب عزیزان استفاده کنم. من رضا هستم و احتمالا کسی منو نشناسه چون زیاد اینجا کامنت نمیذارم.
مشکلی که بهش برخوردم اینه که ممکنه به زودی ها ازدواج کنم و البته تمام معیارام رو که زیر و رو کردم دیدم یه معیار عجیب دارم و هر چی سعی میکنم وانمود کنم مهم نیست نمیشه ...
من برام خیلی مهمه که همسرم یه آشپز خیلی درجه یک باشه که بت
آیا دندان واقعا جرم را می گیرد؟




 

 
در جواب باید گفت که خیر! باید توجه داشت
که جرم، رسوبی بسیار سخت است و هیچ وقت با مسواک و خمیردندان حذف نمی شود و
برای برداشت آن حتما باید جرم گیری توسط دندانپزشک انجام شود. هیچ
خمیردندانی هیچ گاه قادر نخواهد بود جرم را از روی دندان شما حذف یا
اصطلاحا بکند.
ادامه مطلب
از همه جا آنفالوش کردم اما اعلام وضعیت کرده که : همیشه آماده باش هر چیزی که داری توی ۳۰ ثانیه ترک کنی
 
راستش این پستو می نویسم که اگر چند سال بعد از خودم پرسیدم چرا پیش قدم نشدم برای آشتی کردن جوابشو بدونم 
هر چی بالا پایین کردم دیدم نه نمیشه. سعی کردم با شفافیت و مهربانی یه نامه براش بنویسم اما دیدم تهش باید چی بگم؟ 
بگم ببخشید که این اواخر بهم محبت های زورکی کردی که منو ناراحت تر کنه؟ یا ببخشید که از وجودم و بودنم احساس آزار و اذیت می کنی؟ بگ
جدیدا با یکی دوست شدم. جذابه. دوستِ دوست که نه، آشنا بگم بهتره. بعد از صحبتهای مختلف موضوع به درس و کار رسید. میگم چه کار میکنی میگه از جیب بابام میخورم! میگم چی خوندی میگه دیپلم ردی هستم
هر جور برنداز کردم دیدم این طرز بیان و این نوع رفتار و این سلیقه در انخاب لباس به یک دیپلم ردی نمی خوره
فهمیدم سرکارم گذاشه و رفته تو فاز ظنز. این شد که چیزی نگفنم.
البته گفتم. اینو گفتم که فهم و شعور آدمها از زندگی و کار و دوستی مهمه نه مدرک
ولی پیداست که برام مدر
تقریبا همه بچه‌های ورودی زیستمون برای من دور و مسخره و سطحی‌ و اهل عیاشی و این‌هان. یک مدل عجیبی از افراط و تفریط. یک‌جورهایی غرق نشدن توی مطالب، راحت گذشتن و برنامه‌ای برای آینده نداشتن توی چهره‌شون می‌بینم. نمی‌دونم شاید هم اشتباهه. به‌هرحال من یک ترم یک درس سه‌واحدی مهم و بسیار اعصاب‌خردکن باهاشون گذروندم و خب توی این‌ یک ترم نظرم عوض نشد:) می‌دونی؟ بیشتر این‌طوری گذشت که من با کسی ارتباطی برقرار نمی‌کردم تا خود طرف نمی‌اومد طرف
http://aleme-n.blog.ir/post/1251
 
این پست عالمه رو خوندم و تک تک جملاتش رو با گوشت و استخونم درک کردم.
یادم اومد که جلسه ی قبل وقتی دکترم بهم گفت چی بیشتر از همه اذیتت میکنه ناخودآگاه گفتم وقتی با امیر بد رفتار میشه.
برای خودم هم عجیب بود. با اینکه خودم هم رابطه ی خوبی باهاش ندارم ولی همین بیشتر خودم رو آزار میده.
میدونین چیه؟ میدونم که امیر احتیاج داره با یکی حرف بزنه و از اتفاقات روزانه و شیطنتاش با دوستاش تعریف کنه. همه ی اینا رو میدونم و میدونم کسی رو جز م
گوگل فُتو واقعا پدیده‌ی عجیبیه، همه‌ی قسمتاش خیلی هوشمندانه‌ست، چه اون قسمتی که چهره‌ی همه‌ی  آدم‌ها رو جدا کرده و هرکدوم رو که بری، تمام عکسایی که با گوشیت با اون آدم گرفتی رو میاره، و مهم تر از همه قسمت مِموری...
گوشیِ من چند ماهِ دیگه، چهارساله میشه، و خب قسمت خاطرات گوگل فُتو هم همین‌قدر زیاد شده، هر روز که باز می‌کنم، میاره که پارسال امروز کجا بودم، دو سال پیش چطور و همین‌طور تا چهارسال! 
نمی‌دونم شما هم این‌طوری هستین یا نه، اما
هزار بار پیش اومده که به خودم گفتم دیگه واقعا امشب صبح نمیشه این دفعه حتما دق می‌کنم.
+ به شکل احمقانه‌ای زندگیم مزه آدم‌های بی‌خود و بی‌خیال و بی‌هدف رو میده در حالی که واقعا نیستم. گمان کنم فقط بیمارم، البته که جسم نه.
+ پُک: پست کوتاه.
هر از چند گاهی که به دور و بر خود نگاه می کنم اینچنین سوالاتی برام پیش میاد. مثلا کیبورد را چه کسی احتراع کرد. البته واقعا برام اسم شخص مهم نیست ولی برام این مهمه که چطور افرادی به این زیبایی به ایجاد چنین ابزار ارزشمندی دست می زنند. بسیاری از تجهیزاتی که می بینیم پس از فکر و تلاش یکنفر و یا یک گروه ایجاد شده است. عملا فرق مخترعین با ما چیست؟ البته واقعیتش منظورم برخی از مخترعین وطنی نیست که هر روز اختراع هایی دارند که در جهان اول است؟!!!
واقعا او
امروز دکتر بهم گفت باید زودتر ازدواج کنی تا بتونی بچه دار شی. این یکم مذخرفه. تمام راه ذهنم درگیر بود. غمی که وجودم رو گرفت انقدر بزرگ بود که واسه یه لحظه حس کردم میتونم بزنم زیر گریه. ولی وقتی رسیدم خونه و مامان جواب آزمایش رو ازم پرسید با حالت مسخره بازی برگشتم بهش گفتم دکتر بهم چی گفت. گفتم این زندگی از من دیگه ادامه پیدا نمیکنه.
خب حالا گذشته از همه ی اینا واقعا من باید چکار کنم؟ میخونی آنه؟ میخونی آنه ماری؟ من باید چکار کنم؟ مطمئنم اگه نتو
امروز دکتر بهم گفت باید زودتر ازدواج کنی تا بتونی بچه دار شی. این یکم مذخرفه. تمام راه ذهنم درگیر بود. غمی که وجودم رو گرفت انقدر بزرگ بود که واسه یه لحظه حس کردم میتونم بزنم زیر گریه. ولی وقتی رسیدم خونه و مامان جواب آزمایش رو ازم پرسید با حالت مسخره بازی برگشتم بهش گفتم دکتر بهم چی گفت. گفتم این زندگی از من دیگه ادامه پیدا نمیکنه.
خب حالا گذشته از همه ی اینا واقعا من باید چکار کنم؟ میخونی آنه؟ میخونی آنه ماری؟ من باید چکار کنم؟ مطمئنم اگه نتو
با سلام
بنده پدرم اعتیاد داره ...، جوری هم  نیست که خیلی ضایع باشه ...، میخواستم بدونم این موضوع رو چه زمانی بهتره به خواستگار بگم؟، یا اصلا باید بگم؟، واقعا نمیدونم ممنون میشم راهنماییم کنید
امیدوارم نظرات تون رو بهم بگین چون واقعا جوابش رو نمیدونم ...
مرتبط:
آقا پسرها، تا چه حد معتاد بودن پدر دختر براتون مهمه؟
خواستگارهام به خاطر اعتیاد پدرم منصرف میشن
ازدواج یک نظامی با دختری که پدرش زندان بوده
به خواستگاری دختری که باباش اعتیاد و سوء سابقه
قبلا خونده بودم که خدا هیچ کدوم از خواسته های بنده هاشو بی جواب نمیذاره
واقعا هم درکش کرده بودم اما این دفعه توی شرایطی که چاره نداشتم خیلی با خدا حرف زدم و ازش خواستم واقعا کمکم کنه
امروز جواب دعامو گرفتم و واقعا خوشحال شدم...یاد گرفتم هیچکس ارزش این که بهش رو بزنی و نداره و فقط فقط یه چیزی و باید از خودش بخوای اگه میخواست بهت نده خودش دعوتت نمیکرد
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را مگه میشه دعوتت کرده باشه و جوابتو نده آخه مگه داریم
 
این دو سه روز انقدر درس خوندم که دیگه مغزم کشش نداره واقعاتمام تلاشم رو برای این امتحان کردم. هم کل جروه ی کلاس رو خوندم هم رفرنسی که معرفی کرده
و الان نمیدونم قراره چی بشه :)) حتی نمیفهمم چرا واقعا باید انقدر سخت باشه این واحدها
در حالی که استاد میتونه آسونتر بگیره ولی به قول خودش حتی از عطسه اش هم امتحان میگیره :))
اما کلا دوستش دارم.کلاسهاش واقعا کلاس درسن.حالا درسش سخته دیگه تقصیر خودش نیست نهایتا
زندگی همینه! گاهی شیرین، گاهی تلخ. گاهی سفید، گاهی سیاه. گاهی رنگارنگ، گاهی هم خاکستری... وقتی که همه چیز باب میلت هست، حس می‌کنی خوشبخت ترین آدم دنیایی. حس می‌کنی کنار درست‌ترین آدم های ممکن قرار گرفتی. اما وقتی که اوضاع طبق سبک و سنگین‌های خودت پیش نمی‌ره، فکر می‌کنی همه چیز اشتباهه. همه تصمیماتت اشتباه بوده و آدم‌هایی که دورو برت هستن، اشتباه بودن... خاصیت زندگی اینه. یه وقتایی فکر می‌کنی تو بدترین وضعیتی که امکان رخ دادنش وجود داشت قرا
اقا نمیدونم چرا اینجوری شد!
میدونی من یه وقتایی به یه جنون طوری خاصی میرسم!دست خودمم نیست واقعا!
دیروز برای استراحت بین درسام ولو شدم و اهنگ رو پلی کردم!زمین صافه ی زدبازی پلی شد!این آهنگ همش یاد آور اون رویه برام که داشتم میرفتم ست آپه نسکوییک باشگاه انقلاب!
هیچی دیگه این همش داشت میخوندو...من گوشی مامانمو برداشتم رفتم تو پیج اقا هاشمی!
همینجوری داشتم پستاشو بالا پایین میکردم یاده نوشته ی خودم راجب ردلاین افتادم! لبخند زدم گفتم بیا ایمیل کنم
وقتی یک وبلاگی رو دنبال میکنی،یعنی میخونیش...خواهشا اینجا رو اینستا نکنید.اینجا شاید برای بعضیا حکم اینستا رو گرفته و دنبال فالو بک هستن...شاید تعداد فالوراشون مهم باشه.اما اینجا.توی این وبلاگ؛برای من تعداد خواننده هامه که مهمه...وقتیN نفر دنبالم میکنن،برام مهمه که تمام اون Nنفر نوشته هام رو بخونن.چون جدی جدی تصمیم گرفتم برای نوشتن،بهم کمک کنن برای بهتر شدن.پس خواااهشا دل این من رو الکی خوش نکنید.نمیخونید؟دنبال نکنید.اگه فقط  یک نفر هم نوشته

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها