نتایج جستجو برای عبارت :

وقتشه برگردم

همیشه در هر شرایطی باشیم، امکانات و شرایطی که داریم که می تونیم با اونا یک قدم برداریم.
وقتشه با هر امکانی که داریم، یک قدم برداریم.
به فکر قدم های بعدی نباشید، هر چیزی سر وقتش جور میشه.
ما باید روی قدم فعلی که امکانش رو داریم تمرکز کنیم.
پس وقتشه.
دقیقا همین الان وقتشه. امروز روزیه که بشر با کلی ادعا و دَک و پُز و فیس و افاده‌ی علم و عقل و خرد؛ نتونسته جلوی یه بیماری ویروسی رو بگیره. مثل هزاران ویروسِ دیگه در ابعادِ دیگه که کلاف زندگی انسان رو پیچ در پیچ کرده. دقیقا همین الآن وقتشه که آدما بفهمن به یه منجی آسمونی نیاز دارن. کاش بفهمم. کاش بفهمیم. کاش بفهمن.
----------
پ.ن: ندارد.
سلبریتی های عزیزاونایی که از شهادت سردار خوشحالناونایی که از سپاه بدشون میاداونایی که هر چی چاپیدن هنوز سیر نشدنلیبرال هابعضی از دولتی های بی عرضهو همه کسایی که منتظر فرصت بودنالان وقتشه. سپاه یه زخم کوچیک برداشته. وقتشه که عقده هاتون رو سرش خالی کنید و کسی که جلوی داعش از شما دفاع کرده رو الان تیکه پاره کنید. بسم الله.
یه تیکه بنر گذاشتن تو دانشگاه بالاش نوشتن: "اگر دانشجوی ترم یک بودم...."
داشتم فکر میکردم که خب من اگه دانشجوی ترم یک بودم چیکار میکردم!
راستش تازگیا دارم فکر میکنم که منم اشتباه کردم یه جاهایی!قبلنا میگفتم درسته اشتباه بوده ولی تجربه شده!و از این داستانا!
الان دارم فکر میکنم نه واقعا اشتباه بوده و پشیمونم!و اگر برگردم به قبل ، به اون موقع که ترم یک بودم ، شروع میکنم معاشرت بیشتر با ادم ها ولی باهاشون همون اول راه دوست نمیشم!دوست پسرمو از دانشگا
قدم میزنم
باید برگردم اما راه برگشت را نمیدانم
باید برگردم اینجا جای من نیست
هوایش، هوای من نیست
رنگ آسمانش، رنگ دل من نیست
قدم میزنم در کوچه پس کوچه های عشق
در خیابان های یک طرفه که هزار بار رفته ام ولی ته همه آنها بن بست است
باید برگردم
اگر نه، فکر و خیال ها مرا به جنونی میرسانند که یک شب راس ساعت 7 خودم را در میدان شهر به دار میکشم
خیال دست هایم لای گیسوانت
خیال لرزان شالت قرمزت، مثل قلب قرم..... نه نه .. قلب من سیاه شده ...
دیگر خیال قلب قرمز را نم
از سرگرمی های این روزهام همینقدر میتونم بنویسم که یهو دلم هوس فسنجون میکنهبه مامانم میگم
بعد سه چهار وعده پشت سر هم فسنجون میخورم
عصرها نیمروی عسلی میخورم
ظهرها یک عالمه سیب و آلوسیاه میخورم
از صبح که بیدار میشم تا شب که بخوابم گات و فرندز میبینم
و هیچ کار مفیدی که از نظر خودم نتیجه داشته باشه نمیکنم.مثلا درس نمیخونم.ورزش نمیکنم.چیز جدیدی یاد نمیگیرم.مهارتهای قبلیمو تقویت نمیکنم.آشپزی نمیکنم.نمیرقصم.کتاب نمیخونم.
فقط وقت میگذرونم
از دست خ
 
این جمله تکراری " هر چی خدا بخواد " رو هممون شنیدیم. هممون گاهی از شنیدن این جمله خون دویده به صورتمونو عصبانی شدیم، گاهی احساس انزجار کردیم و گاهی با یه تلخند ذهنیت کوچیک طرف گوینده رو با بزرگواری نادیده گرفتیم. خدا مگه چی بود که هر چی اون می خواست عصبانی و کلافمون می کرد؟ خب شاید عادی باشه، سپردن همه چیز دست موجودیتی که دیده نمیشه و ساده گرفتن سختیا به امید زمان بندی کسی که خودش از منظر ما اون مشکل رو به وجود آورده، بله تا حد زیادی احمقانه ا
این آقای امیر عظیمی میگه:
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است.
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است.
 و وای از این غم انگیزترین حالت غمگین شدن...
++++
 
خب جناب خدا که همیشه مواظبم بودی و برام بهترینارو جور کردی، وقتشه که حسابی بهم توجه کنی و هوامو داشته باشی. دارم میرم در یک دنیای جدید و غول پیکر که هیچ ایده ای ندارم چه شکلیه. کلی مواظبم باش. کمکم کن در مسیرش، تهش، بعدا خیلی خوشحال باشم ازین تصمیم و ریسکم. کمکم کن کلی بزرگ شم. چیزهای زیادی از دست ندم. ه
متن آهنگ حواس پرت آصف آریا
من یکم حواس پرتم تو بیا حواستو جمع کن به من فاصله زیاده فاصله رو کم کن یکم ... نذار یخ کنه دستام تو شومینه رو روشن کن برام  یه پل چوبی میخواد تا باشی باهام ... کاش بشه پیش همو بمونی پیش منو نه دیگه دیگه نرو این چشا میگه نرو حالا که وقتشه تو نذار سخت بشه عشقمون سرد بشه کاش بشه پیش همو بمونی پیش منو نه دیگه دیگه نرو این چشا میگه نرو حالا که وقتشه تو نذار سخت بشه عشقمون سرد بشه
همه ی روز خوبه همه چی عالیه و من ناراحت نیستم. همه چی خوبه تا وقتی که شب میشه سرتو میزاری روی بالشت بعد به خودت میگی : خب وقتشه دیگه بخوابم. اینجا اونجایه که تمام تلاشات برای سرپا موندن فرو میریزه و متلاشی میشی ، با خودت گرمای تنش و اصور میکنی، لبخندهاشو، به این مثفک نیکنی که الان میتونستیم با هم بخندیم و خوشحال باشیم، اینا رو که یادت میاد همه چی شروع میکنه به ترک خوردن و قلبت برای هزارمین بار صدای شکستنشو ظبط میکنه! اما الان وقتشه، این اونجایی
متن آهنگ وقتشه از علیرضا روزگار و علی سفلیحس خوبیه که احساس کنی یه نفر داره هوای دلتوسر و سامون میده با اومدنش بی سر و سامونیای دلتوحس خوبیه که تو این بارون یه نفر دستشو سقف تو کنهیه نفر که از همه دل بکنه همه زندگیشو وقف تو کنه

ادامه مطلب
قصه طرماح را به خاطر داری؟نامه پدرت را برای معاویه می برد و یک سلام بلند بالا میدهد...می گوید سلام برتو ای پادشاه...معاویه می پرسد چرا ما را امیر مومنین خطاب نمی کنی؟می گوید مومنین ما هستیم و چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟....طرماح را به خاطر آوردی؟یادت هست زانو به زانویت نشست و از کوفیان گفت برایت حرف زد و بعد تو اجازه دادی که برود سوی قبیله و عیالش....رفت که برگردد....برگشت اما دیر...سرها روی نیزه بود...حسین،ماه جهان م....من سال ها
+ حالم بدتر از اون چیزیه که فکر میکردم ... میخوام سریع برگردم به سکوت و تنهایی .
+ حس انزجار از تمام چیزهای دوست داشتنی ، حتی از ادمهای نزدیک دوست داشتنی .
+ ناهنجاری .
+ جنون زده ام .. نمیخوام برگردم . میخوام کنار بکشم ... کاش امشب همه چیز اتیش بگیره .
+کاش یک سطل زباله پیدا میکردم که تهش توی خاکچال دفن بشم
+کاش نخونی .
#محمود_درویش می فرماید:
من آن عاشق نگون بختم
که نه می‌توانم سوی تو بیایم 
نه می‌توانم به خودم برگردم
قلبم علیه من عصیان کرده‌ است.
+اینکه میگه نمی‌تونم به خودم برگردم نکته‌ مهمی هستش، آدم بعد از آشنایی با بعضی‌ها نمی‌تونه به خود ِ سابقش برگرده، حتی دلت برای آدمی که قبلا بودی هم تنگ میشه اما کاریش نمیشه کرد، به قول حضرت #حافظ:
"دلا بسوز که سوز تو کارها بکند"
من از اون به یه دلیل خاص ، خوشم نمی یاد و نمی خواامم هم چشم به چشم بشیم و حتی بعیدم نیست که اون سمت من بیاد من اصن رامو کج کنم ، با این حال آیا باید به عروسیش برم؟ در نقش یه راننده آره اما نمی خوام. من خصومت و کینه ازش ندارم و بارها هم گفتم اصن خوشبخت بشه اما من نمی خوام ببینمش یا اصن تو جشن عروسیش برم. قبلا هم بلاک اند ریپورتش کردم.تکلیف چیه؟ شاید خانواده رو  برسونموشون  و برگردم خونه و دوباره برگردم دنبالشون هر چند فاصله مسیر خونه تا تالار حدود
احساس میکنم دیگه وقتشه که از کارم استعفا بدمهر هفته یه مسئولیت جدید بهمون اضافه میکنن.چندتا از بچه ها رفتن اعتراض کردن که حالا که کار ما نسبت به پارسال سنگین تر شده پس حقوقمون هم افزایش بدید ، در جواب بهشون گفتن که میتونید استعفا بدید و افراد دیگه ای که مایلن جای شما رو خواهند گرفت!
و چی شد؟بله استعفا دادن.دمشون گرم
امروز که رفتم باز یه کار تکراری بهم دادن.منم عصبانی شدم.برای اولین بار توی اون محیط
و گفتم نمیتونم این کارو انجام بدم چون هم قبلا
ساعت نه رسیدم و فردا صبحش می‌خواستم برگردم. تا رسیدم رفت و برایم آب طالبی که درست کرده بود را آورد. نشستیم و کمی صحبت کردیم. ساعت یک شده بود و می‌خواستم یک چند ساعتی را تا پنج صبح بخوابم و با قطار پنج برگردم. دستم را گرفت و زل زد به من. معنی شعر سایه را اینجا فهمیدم:
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
کاش میشد برگردم با ماشین زمان 
به اون موقع هایی که هنوز تیکه هایی ازم سفید بود
تو چشای خودم نگاه میکردم و میگفتم
دختر کوچولو تغییر نکن
به خدا که یروزی ارزوت میشه همینی که الان هستی باشی 
حیف که جای سفیدی ها کم کم سیاهی ها اومد 
حسرتا خفه کردن ارزوهامو
من قلم ارزوی بقیرو گرفتم تو دستمو
نوشتم... 
در حالی که قلم سفید خودم سال هاست یه گوشه نشسته منتظره من بدستش بگیرم...
من قلم خودمو میخوام...
 
تکست آهنگ سامان جلیلی فوق العاده
بگو چی اومده سرت اینا کین دورو برتکه میذاری میری منو نمیدونی کی شکونده بال و پرتکی از من دیوونه تره کی هی بگی برو نرهمگه میتونه پر کنه جامو کسی نمیتونه بگه که از منم عاشق ترهدوراتو زدی چی شده که باز اومدی میگی عاشق منی که من برگردمنیستمت تورو هرجا دوس داری برو آره ساده بودم هی تورو باور کردمدوراتو زدی چی شده که باز اومدی میگی عاشق منی که من برگردمنیستمت تورو هرجا دوس داری برو آره ساده بودم هی تورو باور کردمیک
پیش نوشت: آخرین روز از 5 روز تنهایی در کلاردشت...
------------------------
 
این چند روزهی خودمو خالی کردم،هی پر شدخالی کردمپر شدخالی کردمو باز پر شدانقدر ادامه دادم تا به قدری خالی شدم که یه روز متوجه شدم ۱۲۴ دقیقه‌ست دارم مراقبه می‌کنم!انقدر ادامه دادم تا یه روز متوجه شدم بیش از ۱.۵ ساعته که دارم سنتور می‌زنم! بداهه!!
 
این چند روزبه قدر کافی خالی شدم...انقدر که ذهنم این خالی رو با توهم پر می‌کرد!صدای مبینا رو به وضوح از پشت تکستش می‌شنیدم!
 
حالا وقت ای
+دارم خودم رو از دست میدم . توی هر رابطه ای که قرار میگیرم یه قسمت بزرگ از خودم رو میسوزونم .. انگار که نادیده گرفته میشه تا حذف بشه . نیاز دارم که برای خودم باشم . کاش کاش کاش ..
+ ادم خودش معنی داره یا معنی یه چیز بینابینیه ؟
+ نیاز دارم تنها باشم ... خیلی سولیتری
+الان نمیدونم کجام . a dark hole around .. and floating تنها کسی که میتونم باهاش حرف  بزنم نفیسه ست . باید برگردم زودتر خونه .. بریم باغ خیام و حرف بزنیم .
+ به طرز وحشتناکی خودمو از دنیام پرت کردم بیرون و الا
 
نمیدونم بهش چی میگن؟!
تکرار یه اتفاق وقتی ایندفعه نوک پیکانش تو نباشی !
اسمش مهم نیست.مهم اینه وقتی اتفاق میفته تو یه سری از سادگی هات دود میشن میرن هوا.
مثلامیفهمی اون روز صبح بازیشون بود.
هماهنگ شده بود.
مثل بازی که بچه های خودمون سر اون در اوردن.
مثل هماهنگی بی نظیری که این ور اتفاق افتاد.
مثل هماهنگی عجیبی که چندماه پیش اتفاق افتاده بود و من فکر میکردم همه چی رواله .
مثل اینکه دوماه پیش سه نفره سه نفره گفتناشونوفهمیدم و باازم خودمو زدم به ن
برای نشون دادن حسن نیتم به خودم (!) اتاقمو تمیز کردم. همین اتفاق توی زندگیم هم خواهد افتاد. ادما حذف میشن، چیزا سر جای خودشون قرار میگیرن و من خوشحال و خسته و بی‌انرژی یه گوشه میشینم و به نظمی که ایجاد کردم نگاه میکنم. وقتشه که همه چی درست شه صبا.
ساعت ۱۲ س و تازه از خواب بیدار شدم. 
بین خواب و بیداری به این فکر میکردم که همیشه از این مینالیدم که وقت ندارم و کلی کار دارم
اما الان که وقت دارم، فقط دارم تلف میکنم وقتمو... ، با خواب و فیلم و ... 
وقتشه دست به کار شم و کارو ادامه بدم. 
با وسط کار ول کردن، نتیجه مثبتی به دست نمیاد...
خدافظ....
مگس‌وار از سر خوان وصال خود مران ما را
نه مهمان توام آخر بخوان روزی بخوان ما را
کنار از ما چه می‌جویی میان بگشاد می، بنشین
به اقبالت مگر کاری برآید زین میان ما را
از آنم قصد جان کردی که من برگردم از کویت
« معاذا الله» که برگردم چه گردانی به جان ما را
تو زوری می‌کنی بر ما و ما خواهیم جورت را
کشیدن چون کمان تا هست پی بر استخوان ما را
رقیبان در حق ما بد همی گویند و کی هرگز
توانند از نکو رویان جدا کردن بدان ما را
چو اجزای وجود ما مرکب شد ز سودایت
چه غ
روزی که شروع کردم فقط  یک دختر هفده ساله بودم
حالا وقتی به خواسته ام میرسم
یک دختر بیست ساله می شوم
هیفده سالگی،  هیجده سالگی و نوزده سالگی ام
به اشک و اه گذشت
به غم و نرسیدن گذشت
به خواستن و نتوانستن گذشت
من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم 
سه سال اسیر شدن کم نیست 
سه سال اسیر چنگال نرسیدن شدن کم نیست
میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند 
میترسم پدرم از نبود من گریه کند 
میترسم سکت
 
بعد از سه سال تلاش واسه جدایی
حالا که طلاق گرفتم پشیمونم و می خوام برگردم . هنوز مهلت رجوع دارم
 
خدا میدونه که چه کارایی واسه رسیدن به طلاق انجام دادم و چه پل هایی رو پشت سرم خراب کردم .
حالا پشیمونم و می خوام هرطور شده برگردم . همسر سابقم ازدواج کرده
و تمام حق و حقوقم رو هم داده ، حتی بیشتر . بااین وجود محاله که دوباره منو بپذیره .
ولی من می خوام به هر ریسمانی چنگ بندازم تا دوباره منو بپذیره و برگردم .
حاضرم هرکاری که لازمه انجام بدم هرکاری هر
ازدواج ناگهانی یادگار یادگار یادگار امام چطوری رخ داد؟
الف-باران می آمد،توی یک نگاه عاشق شد،رخ داد.
ب-داشت عکس سلفی می گرفت با موضوع من و ازدواج یهویی،یهو رخ داد.
ج-گفت بابا وقتشه،بابا گفت بپوش بریم،رفتن،رخ داد.
د-بدون هماهنگی با روزنامه شهروند،رخ داد.
گاهی به سرم میزنه برگردم بلاگفا،یه وب بدون قالب رنگی رنگی داشته باشم و با اسم خودم بدون هیچ قضاوتی از لحظه های خاص زندگیم بنویسم...از لحظه هایی که شاید برای بقیه خاص نباشن ولی خودم وقتی میخونمشون یادم بیاد با چه حسی کلمه به کلمه ش رو نوشتم...
من از بچگی دنیارو یجور دیگه می دیدم ،یجور که می‌دونم با بقیه فرق می کنه...
من می‌دونم عجیب نیستم ولی احساس می کنم غریبم :)
اصلا واسه همین آدرس وبم یک حس غریبه:))
به هرحال خیلی دلم میخواد الکی بنویسم ،پس اگه هی
«بذار بهت بگم. من صبح که از خواب پا می‌شم، دلم می‌خواد کسی نباشه باهام حرف بزنه. می‌خوام از خونه که می‌رم بیرون، کسی منتظر نباشه برگردم. دل کسی تنگ نشه واسم. کسی منو نخواد.»
کنعان
مانی حقیقی، اصغر فرهادی
.
گاهی فکر می‌کنم اگر شب، ساعت از ده رد شود و مامان زنگ نزند و خبر نگیرد، چه اتفاقی می‌افتد. اگر داد نزند که زودتر برگردم خانه، چه‌کار می‌کنم. اگر عصبانی نشود که چرا نگفته‌‌ام کجا می‌روم، تا کِی بیرون می‌مانم. اگر کسی منتظرم نباشد، تبدیل
از ساختنهای الکی که یاد گرفتن به صورت دوره ای خراب شن خسته شدم دیگه
از تکرار ناملایمات
از صبر کردن
کاش بخوابیم و بیدار شیم ببینیم یه چیزایی عوض شده
خیلی وقت بود تو سرم بود دیگه اینجا هم ننویسم.هی خودم رو سینه خیز کشوندم
احساس میکنم امروز دیگه وقتشه
اگه تا دوهفته دیگه نیومدم ، برای همیشه میرم و اینجا رو هم تخته میکنم
بـ ِنام ِحقّ ِمُطلق
 
معتمدی داره میخونه:
الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
 
ربطش؟ نمیدونم! 
از چی قراره بنویسم؟ بازم نمیدونم!
چرا برگشتم؟ اینم نمیدونم ...
فی الحال فرصت رو مناسب دونستم.
راستش، به وبلاگ آشنای دور و نزدیکی سر زدم بعد مدتها و خب دلم خواست که برگردم به روزای اوجم :)
وبلاگ قبلیم چی بود؟ حرفشم نزن :/
نه که روزای خوبی بوده باشه و بخوام که برگردم بهش. نه!
ولی دلم تنگ وبلاگ نوشتن بود ... منی که از روزی که فهمیدم همچین ف
دانلود آهنگ جدید حسین منتظری تاج سر
Download New Music Hossein Montazeri – Taje Sar
حسین منتظری تاج سر
 
دانلود آهنگ جدید حسین منتظری تاج سر با لینک مستقیم
 
متن آهنگ تاج سر از حسین منتظری
 
بده اوضاعم همش حوصلم سر میرهروی اون چشای ناز تو همش درگیره آره درگیرهروی تو غیرتی میشم هی به چشمات خیرهدروغه بگم از عشق تو قلبم سیرهجوره جوریم ما با هم شکر هستی دورو برمبه همه میگم فقط تو تویی تاج سرمزده به سرم که یه روزی دستاتو بگیرم از اینجا ببرموقتشه برم یه جای دوری که آدم
نشسته‌ام روی نیمکت جلوی درب بیمارستان. هوا خنک است و صدای دلنشین پرندگان می‌آید. داشتم از فراغت بعد از امتحان استفاده می‌کردم و تا کلاس بعدی کمی با گوشی‌ام ور می‌رفتم. سمت راست نیمکتِ من، موازی و کمی عقب‌تر، نیمکتی مشابه قرار دارد. دوتا آقا که نمی‌دیدمشان نشسته بودند روی آن نیمکت.الان رفتند. در واقع داشتند با هم حرف می‌زدند و قدم می‌زدند و آمدند نشستند.   داشتند درباره فیلم و کتاب و چه و چه حرف می‌زدند. شاخک‌هایم فعال شدند. کمی گوش کردم
حس اصحاب کهف بهم دست داده
بچه های وب کلی دچار تغییر و تحول شدن!
شایان و پریا (تماما مخصوص) یه پروسه ی طولانی عاشق شدن و پروسه ی طولانی تر شکست عشقی داشتن...
پریا شخصا بهت افتخار میکنمخیلی زنیدمت گرم
به توام افتخار میکنم شایان ولی نه به اندازه پریا
ایکس و معلوم لیموی عزیز نوبت شماست دیگه وقتشه استین بالا بزنیدکام آن
 
1مهر- شب:
توی بخش پیش آقای فرزانه  و الهه بود. لم داده بود روی صندلی و پاشم انداخته بود رو پاش و شاد و خندان قضیه پس گرفتن پول رو واسش تعریف میکرد.
- نمیدونی آقای فرزانه.. اگه بهم حقوق میدادن اینقدر بهم حال نمیداد!.. پول پس گرفتن از هاشمی واقعا کار بزرگیه!
من- صادقی!.. الان وقتشه که دیگه اونو به من پس بدی!
- پس بدم؟.. تازه موفق شدم ازت بگیرمش.
ادامه مطلب
مطمئنم که اتفاق بدی افتاده. اتفاقی مثل شناخته شدن، دیده شدن، درک شدن. برام مهمه؟ نه. فقط امیدوارم که تموم شه. این بخش از زندگی برخلاف میلم (یا شایدم دقیقا با میل خودم) بیش از اندازه کش اومده. وقتشه از این برهه‌ی فاکد آپ گذر کنم. با اینکه وابستگیا دست و پامو بستن. باید سنگامو با خودم وا بکنم. می‌خوام یا نمی‌خوام؟ همه چی برام یه بازیه؟ کاش یکی بود از بیرون میزد تو گوشم تا حواسم سر جاش بیاد. گیج و سردرگمم.
مطمئن نیستم.
می‌خوام یه مشت بزنم تو صورتم.
من خودمو گم کردم. گم کردم و پیداش نمیکنم. یهو الان به خودم اومدمو دیدم گمشدم. همه کارهام روی هم تلمبار موندن. این که ساعتهارو نمیفهمم چجوری میگذرن. این که کنج دنجی دیگه ندارم برای کار کردن. این که از صبح هیچکاری نکردم. این که اینقدر دور شدم از زندگی ای که دلم میخواد داشته باشم. باید خودمو پیدا کنم. مائده ای که هیچ شباهتی به مائده ی الانم نداره. مائده ای که امکان نداشت بدون انگیزه و امید زندگی کنه. کسی که رو خودش کار میکردو حتی اگه خسته میشد جا نم
کاش یه تونل زمان پیدا کنم برگردم به سه چهار ماه پیش برم بیرون ساندویج کثیف بخورم 
دستمو تا ارنج بکنم تو دماغم 
هر کیو دیدم دست بدم باهاش
بعد بشینم انقدر صورتمو بخارونم که خون چکه کن ازش
....................................................................................
ﻭﻗﺘ ﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﻣﻦ: ﻣﺜﻞ «ﻣﺮﺩ» ﺎﺭ
ﻣﻨﻪ...!!!
 
 
 
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺏ ﺎﺭ ﻣﻨﻪ ﻣﻦ: ﻣﺜﻞ
ﺧﺮ ﺎﺭ می‌کنه..!!!
واقعاً ــﺮﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ....؟؟؟!!
سلام بعد از یه مدت خیلی طولانی! اصلا توی ذهنم نبود که امشب بیام و اینجا یا حتی جای دیگه بنویسم اما اومدم. دلیل اصلیشم این بود که فکر می‌کنم امروز یا بهتر بگم این مدت یه چیز خیلی مهم توی زندگی رو فهمیدم. یه چیز خیلی ساده: زندگی نه سفیده و نه سیاه. من نه سفیدم و نه سیاه و یه ترکیبی ازشم. درصد زیادی از این سیاهی ها رو نمی توونم نغییر بدم و تا آخر عمر هست و من باید قبولشون کنم و به قول اینجأیی ها باهاش کول باشم ولی این به این معنی نیست که سعی نکنم حتا یک
این منم قوی تر از همیشه 
به خودم تبریک می گم 
حالا وقتشه 
وقت کاری که بهمن 95 نمی فهمیدم یعنی چی 
اما حالا می فهمم 
فقط باید رفت جلوتر حتی اگه انگار همه چی از دست رفته 
حتی وقتی انگار هیچ چیزی نیست و ته قلب خالی شده
باید رفت
اون جلوتر چیزای بهتری هست 
جواب سوال ها 
پاسخی برای رنج ها و غم ها
بالاخره غبار می ره 
خورشید میاد 
چشم هام می بینه ...
 
× که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد 
× خورشیدی که درون هر کدوم از ماست 
خورشیدی که باید بیدار کنیم
به دفعاتی پیش آمده که ذهنم درگیر اتفاقات گذشته میشود...
کلماتی را درد میکشم.
شایدم هم طراحی...و شاید هم زندگی
ثانیه ها میگذرند و دقیقه ها و پشت سرشان ساعت ها ...
وشب میشود...
و ای وای از شب...
تمام صفحات زندگیم را در سقف تاریک اتاقم ورق میزنم ...
و چه جدال ناجوانمردانه ای بین من و ...زندگی
پ.ن:جسته و گریخته تمرینات بدنسازی مو دارم پیش میبرم خوبه بد نیست ...قرار شد شنبه برم باشگاه و بچه ها رو ببینم هیچ کودوم از بچه ها اصلا انتظار شو نداشتندبرگردم اصلا یه ج
گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی. گاهی فقط زندگی کن. یاد قول هایی که به خودت دادی نباش. شرمنده خودت نباش. تقصیر تو نیست. تو تلاشتو کردی اما نشد. یه وقتایی جواب خودتو نده. هر کی پرسید چرا اینجای زندگی گیر کردی، لبخند بزن و بگو کم نذاشتم، اما نشد. یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر. از بودن کنار کسایی که دوستشون داری و دوستت دارن. از طلوع خورشید، از صدای آواز قمری ها، از باد، باران، از همه لذت ببر.
از اونها که هر کاری می‌کنن و هر حرفی می‌زنن منفورتر می‌شن
دیده بودم اما فکرشم نمی‌کردم خودم هم مثل اونا بشم
بیچاره چه زجری کشیده 
شرم بر من
کاش زودتر می‌فهمیدم 
باید برگردم و دوباره "نفرت" رو معنی کنم
این بار نه از نگاه خودخواه خودم
و من خدا خدا میکنم عروسی پسرعموجان بیوفته بعد کنکور نه قبلش که کل برنامه هام میریزه بهم! :( (عروسی بعد از تموم شدن قضیه ی کروناست) البته ناگفته نماند تاریخ کنکورمونم تغییر کرده و اصلا نمیدونیم کی قراره کنکور بدیم! 
یکی نیست بهشون بگه این همه مدت صبر کردین عد باید بیاین وسط کرونا مزدوج بشین؟! مگه دختره داشت فرار میکرد؟! البته هیچ مراسمی واسشون گرفته نشده فقط صیغه کردن تا بعد که همه چی به روال عادیش برگرده ...
دیگه وقتشه pinterest رو شخم بزنم واسه مدل
هنو لباسایی که قبل از عید از خوابگاه آوردم که بشورم نشستم و تو کیسه در معرض گندیدنه
اتو متو که کلا هیچی
چمدونم ولو وسط اتاقه با کتابایی که مثل خر فقط زحمت حمالیش رو کشیدم و دست و دلم به بستن چمدون و جمع کردن وسایلم نمیره
یه سری کار کامپیوتری هم دارم که چون لب تاب ندارم باید تا فردا تو خونه انجامش بدم و دهنم سرویسه نمیدونم برسم یا نه
باید برم حموم و موهامم خودم کوتاه کنم چون یه ماه پیش که رفتم آرایشگاه رید توش و مراسم اپیلاسیون و پشم زنی هم موند
متن آهنگ دو تا ( 2 تا ) ستاره ماکان بند
وقتی چشم چشمتو میبینهمیشینه بهم میگه همونی که میخوای اینهکنارت قانونِ زندگیم اینهعاشق ترین آدمی باشم که روی زمینهیه لبخند بدهمیخوام انقد جیغ بزنیم تا که برق برههمیشه با همیم اما وقتشه خنده
ادامه مطلب
1 ... 2 .... 3 .... امتحان میشه(:با عرض سلام خدمت همه حضار و بزرگوارانی که صدای بنده رو میشنوند، و هر از گاهی میومدن اینجا و میدیدن خبری نیست و احتمالا یه صلواتی نثار من میکردن.
ایشالا میخوام دوباره برگردم به میادین.دعا کنید فقط خواهشا.
در آستانه مقاومت هیجان منفی ایجاد میشه و عرضه شدید. پس اگر سهمی داری که وقت خروج هست بهتره تا قبل از نزدیک شدن به مقاومت شاخص مثلا یک روز قبل بفروشی، بدون هیچ دردسری.
در آستانه حمایت هم هیجان خرید ایجاد میشه و بازار بر میگرده پس اگر سهمی رو خریداری  تو منفی های شاخص که عرضه زیاده وقتشه...
هرچی میگذره سخت تر میشه، نه عادی تر!
روزهای اول صبر اما بعدتر درد به عصب میرسه. الان دلتنگی دیگه به غم و خشم ترجمه نمیشه؛ دردی شده که من در شکمش زندگی میکنم. در تاریکی شکمش. یونس باید باشم که به روشنایی برگردم. اما من فقط فاطمه ام.
توی این اوضاع شلوغ و قمر در عقرب دوست دارم دوباره برگردم نگارستان خودمون.
پبش آقای زارع و بچه ها.
چند روز پیش رفتم سر زدم. انگار برگشته بودم خونمون! خونه دومم!
و تصمیم گرفتم هر وقت فرصت داشتم به اونجا هم برم و  کلاسمو ادامه بدم...
دانلود رمان زحل
از این پس شما دوستان می توانید رمان های جدیدتری را از وبلاگ رمان فا تهیه کنید

خلاصه داستان کتاب رمان زحل:تصمیم خودمو گرفتم،آره من تصمیمی
گرفتم که باورم نمی شد..داشتم تیری رو از کمونم رها می کردم که علاوه برا
زخمی کردن یکی دیگه خودم هم زخمی می کرد. نمی
تونستم با اوضاعی که برام پیش اومده و ممکن بو در آینده از این بدتر هم
بشه برگردم پیش خانواده ام،اونم پیش خانواده ای که سه تا پسر غیرتی
دارن..نمی تونستم بعد این مدت برگردم پیششون
اندازه‌ی زنجیری که به پای شهربندهاست، فاصله‌ی بین پاها. انگشت‌ها از هم جدا و به هم وصل می‌شن. زمین سرد رو می‌فهمی. به سنگ زیر پات فکر می‌کنی و حافظه‌ش رو به شعورت درمیاری. تا اولش. تا خورشید. چشم بسته‌ست. هوا بی‌جریانه پس وقتشه گر بگیری. سیالی. انقدر که حرکات برگ درختی که اون شب از مکه تا هاوایی تعقیبش کردی رو حس می‌کنی. صدای آوندهاشو می‌شنوی. حلزون‌های اضطراب زیرپوستت می‌خزن و از رد لزج سیاه سردشون زالو خلق می‌شه الساعه و توانته که مکی
واسه همه زنگ زدنات مرسی از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
دانلود اهنگ واسه همه زنگ زدنات مرسی بیا قرش بده سکسی واسه همه کادوهات
Gentleman Lyrics هی وقتشه بدی لب روی baby اول اول بگیر کمر و هی قر بیا بیا قرش بده سکسی واسه همه زنگوله زدنات ممنون واسه همه. بیا بیا قرش بده واسه همه زنگوله زدنات ممنون واسه همه پیگیریات ممنون واسه همه ی کادوهات ممنون آه بدن و ببین جوون اب خودتو بلرزون اب همه میگن ساسی پاشو همه.
ادامه مطلب
وسط کتابخونه ای ک طبقه همکف دانشکده پزشکیه یه کاج مصنوعی داریم. دلم میخاد برم یه دونه ازین گولی های قرمز شیشه ای ک مال کاج های کریسمسه رو بهش وصل کنم و فرار کنم:)) شاید جنبشم ادامه دار بشه و کلن تزعینش کنن!
پ.ن: میگن نت دانشگاها رو وصل کردن، برای اولین بار دارم لحظه شماری میکنم ک برگردم دانشگاه
سلام 
یه سری جشنواره و جایزه خفن توی گذاشتیم براتون.توی اینستا ما رو دنبال کنید.توی پیج شرایط جشنواره و جایزه رو گذاشتیم.دوازده ساله که ما کنارتون بودیم.حالا وقتشه بیشتر از همیشه حواسمون به شما سرمایه هاى عزیزمون باشه.حتى در حد مشاوره ما رو قابل بدونید     پیج اینستا  _ _ _lavazemkhanegi_ _ _
همه روزه بدون تعطیلی در خدمت شما هستیم.
خرید حضوری از ساعت ١١تا٢١
خرید آنلاین ٢٤ساعت شبانه روز
دو راه پیش رومه. یا اونقدر غرق کار و پول در اوردن بشم که فراموش کنم قراره بیشتر از این پیشرفت کنم. یا اینکه فعلا کمتر کار کنم و سنگ ببندم به شکمم و فعلا روی آموزش خودم کار کنم و سنگ بنای پیشرفتی که مدنظرم هست رو بچینم.
من کم کم دارم مسیرم رو برخلاف میلم به سمت راه اول کج میکنم.
فکر میکنم باید برگردم
سم میگه:حالا که چی؟ چون بیان لاشی بازار شده میخوای وبلاگ عزیزتو ول کنی؟ اینم شد دلیل؟ اونجوری حساب کنیم که دنیا هم پر از ادم عوضیاس، از در خونه نریم بیرون؟میگم:دقیقا به همین دلیل میخوام برم. تحمل ادم عوضیا رو تو دوتا دنیا ندارم... 
پ.ن: این روزا هر طرف میرم یه اشتباه از گذشته ام رو میبینم. کم اشتباه نیومدم و حالا وقتشه امتحان کنیم! روزای خدارو امتحان کنیم تا ببینیم کی روزی میرسه که دست از اشتباهاتمون بشوریم. برای همیشه.
 
+هر چند رامین میگفت ه
همینجا می مانم 
 
برای بیانی ها می نویسم. البته یک سرویس دیگه اکانت زدم و انتقال می‌کنم ولی اگه اوضاع خوب پیش بره همینجا هستم. 
هیچ مساله‌ای هم نبوده ، اگه پیام کسی رو جواب ندادم ، کمی مریضم. 
 
از الان تا صبح فردا بیمارستانم. 
 
برگردم اگه کامنتی بود در خدمتم. فعلا ببخشید که نشده پاسخ بدم. 
سلام کنم یا نکنم! آخه اومدنی که رفتنی داره، دیگه سلام نمی خواد. یعنی تا بخوای سلام کنی باید خدافظی رو شروع کنی. 
دلم تنگ شده بود. برای فضایی که خودِ خودِ هستم. بدون روتوش، نقاب و هر پوششی مزخرف دیگه ای که آدمو شکل دیگه ای تحویل دیگران میده!
زندگی فاجعه بار این روزها ادامه دارد. یعنی زندگی هر طور شود، فقط ادامه داشتن را بلد است. چه از آسمان سنگ ببارد، چه اتش و کرونا و موشک!
راه خودش را می رود. فقط نمی دانم احساس هم دارد که گاهی دلسرد شود، خسته شود ا
دانلود آهنگ جدید شاد و عاشقانه تو بری جونمو میبازم بمون دیوونه ی نازم (محسن عباسی) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang to beri jonamo mibazam bemon divone nazam az Mohsen Abbasi
بسه دیگه ای دل من بسه دیگه دربدری
خسته شدی بسکه همش این در و اون در میپری
دیگه وقتشه بعد یه عمر بگیری سر و♫♪✌
/////
سامون دیگه وقتشه کاری کنی واسه هر دوتامون♫♪✌
بری جونمو میبازم بمون دیوونه ی نازم♫♪✌
/////
بهت قول میدم واست یه خونه رویایی بسازم♫♪✌
دوسم داری میدونم ا
آنه:می دونین من عزمم رو جزم کردم که از این مسیر لذت ببرم. تجربه بهم ثابت کرده که اگه عزمم رو جزم کنم، تقریبا از همه چی میشه لذت برد؛ البته باید اراده ی قوی ای داشته باشم. من در طول این مسیر به اینکه باید به یتیم خونه برگردم، فکر نمی کنم، فقط به مسیر فکر می کنم :) 
پر از احساس منفی و نگاه بالا به پایینم. پر‌ از "تو یکی دیگه گه نخور" و "کی به تو گفت نظر بدی". تازه به این پی بردم که یکی از لذتام وقتی خونه تنهام اینه که با صدای بلند فحش بدم و به صدای بلند خودم موقع ادای فحش‌های آبدار گوش کنم و عشق کنم.‌ احتمالا اگر از نوروز به روتین برگردم راحت‌تر خواهم بود‌.
یکی از دوره‌های زندگیم که دلم میخواد بهش برگردم ده دوازده سالگی بود که عصرای وحشی و دلگیر پاییز از خواب بیدار میشدم و دی‌وی‌دی‌های تن تنو میذاشتم تو دستگاه. جلوی تلوزیون دراز میکشیدم و هربار بلا استثنا غرق جذابیتش میشدم. روزای اینجوری هیچوقت تو زندگی آدم تکرار میشن؟
یارحمان 
اربعین کربلا بودم 
و حالا خواهم نوشت از سفر عشق 
قبل سفر به هیچ کسی نگفتم جز خانواده و اونایی که دیگه بخوای نخوای اطلاع داشتن 
وقتی رسیدم بین الحرمین و دقیقا وسط بهشت بودم 
گفتم حالا وقتشه که بنویسم کربلام  
#الحمدلله 
دلهره ای که ازش حرف میزدم همین بود 
که نکنه دعوت نشم ؟ نکنه نیام کربلا ؟ و نکنه های زیادی ... 
خداروشکر که در پناه حسینم علیه السلام 
 
 
یآعلی 
 
 
سلام
هیچوقت فکر نمیکردم روزگاری به اینجا برگردم
و این بازگشت دلیلش تنهایی و دوری از همه دور و بری هام باشه..
مطمئنم اینجارو کسی سرنمیزنه برای همین امن ترین جاست برای حرفای دلی که ته نشین شده اند..
خلاصه من برگشتم به امید بهتر شدن حالم...
17تیرماه1398
ساعت03:50بامداد
#جاوید
بسم الله الرحمن الرحیم 
بعد از حدود سه سال به عرصه‌ی وبلاگ نویسی بازگشتم. دلیلش هم خیلی ساده است. وبلاگ یکی از عزیزان رو دیدم و دوباره ترغیب شدم که به سمت وبلاگ برگردم. 
در این سه سال زیاد نوشتم. ولی برای خودم. شاید بعضی هاشون رو این‌جا منتشر کردم. 
فکر می‌کنم این جا هم ماندگار تره و هم می‌تونه اتفاقات تازه‌تری رو رقم بزنه. 
امتحاناتم دیروز تموم شد. به هر نحوی که بود ...
اولین کاری که بعد از امتحان کردم این بود که زنگ بزنم یه وقت آرایشگاه بگیرم. بعدش خوابیدم تا 9 شب:)
یه حس دلتنگی و پوچی عجیبی دارم ... 
امیدوارم زود تر به حالت نرمال برگردم ... این روزا خیلی به مرگ فکر میکنم و بغض می کنم.
پ.ن : عنوان از بیدل
یادمه وقتی پسرم نوزاد بود دعوایی کردم و خیلی دلم میخواست با پسرم درباره اش صحبت کنم تا سبک بشم. ولی میدونستم این کار تجاوز روحی هست و گذاشتن بار به این سنگینی که خودم تحملش رو ندارم، رو شونه های ظریف اون طفل لطیف اشتباه جبران ناپذیری هست. خلاصه با اینکه میدونستم تو نوزادی متوجه حرف های من هم نخواهد شد، کار درست رو انجام دادم و از همون روزهای اول مشکلات رو به عشق کوچکم منتقل نکردم.
چندی پیش متوجه شدم برنا حتی اگه به ظاهر مشغول کاری هست، تک تک کل
 اگه فقط یه ارزوی محالم میتونست براورده شه، ارزو میکردم با یه ماشین زمان برگردم عقب! و میدونید چیکار کنم؟ وایسم تو روی خود کم سن ترم که پر از ترس و نگرانی آینده اس، بگم از پس همه چی بر اومدیم رفیق. بابت هیچ کدوم از کارهات هم پشیمون نیستم، هیچ طلبی هم ازت ندارم. زندگی کن ساجی. فردا انقدری بزرگ هستی که این چیزا برات مشکل باقی نمونن. 
من به درد بخش تخصصی نمیخورم
بخش تخصصی یه چیزای دیگه هم بغیر از تخصص میخواد که من ندارم
ببخشید آقای دکتر من هنوزم میخوام برگردم دفتر معاونت
لطفا
 
مدیر:
من نیروی خوبمو از دست نمیدم
 
 
آره شما نیروی خوبتونو از دست نمیدین، فقط با اینکاراتون دقش میدین
پایان مکالمه
انقدر شدید داره بارون میاد که حس میکنم اگه اینجوری ادامه پیدا کنه همه جارو سیل بگیره.
بارون خوبه. حس خوبی بهم میده. بیشتر از روزهای صاف و آفتابی دوستش دارم.
یادمه اولین روزیکه این بارون شروع با دراز2 قرار داشتم. دقیقا یک هفته میشه. ولی اصلا حواسم نبود ثبتش کنم. بین همه ی روزای تکراری الانم اون روز حرف واسه گفتن داشت.
همش یادم میره راجع به سربازیه دراز1 بنویسم. با یه حساب سرانگشتی و طبق چیزیکه خودش گفت احتمالا تا تابستون 1400 درگیر سربازیش باشه. فع
انقدر شدید داره بارون میاد که حس میکنم اگه اینجوری ادامه پیدا کنه همه جارو سیل بگیره.
بارون خوبه. حس خوبی بهم میده. بیشتر از روزهای صاف و آفتابی دوستش دارم.
یادمه اولین روزیکه این بارون شروع با دراز2 قرار داشتم. دقیقا یک هفته میشه. ولی اصلا حواسم نبود ثبتش کنم. بین همه ی روزای تکراری الانم اون روز حرف واسه گفتن داشت.
همش یادم میره راجع به سربازیه دراز1 بنویسم. با یه حساب سرانگشتی و طبق چیزیکه خودش گفت احتمالا تا تابستون 1400 درگیر سربازیش باشه. فع
فارغ از قضیه ی گردنم؛ این هفته هفته ی خوبی بود
هم درس خوندم
هم سی وی نوشتم
هم وبسایت رو درست کردم
هم با زهرا یک روزشو رفتم گردش
 
بنابراین میریم که داشته باشیم یه تعطیلات سه روزه فارغ از درس و کتاب^-^
امیدوارم اونقدری پر انرژی برگردم که بتونم یه بخش دیگه به برنامه م اضافه کنم.
خواب دیدم توی یک خانه‌ی خیلی بهم ریخته هستم. آدم‌های توی خانه همکارانم توی شرکت قبلی بودند.دوست نداشتم آنجا باشم. به دلیل نامعلومی حتا نمی‌توانستم بنشینم. بعد یکی از دندان‌های خرد شد و من تکه‌هایش را از داخل دهانم جمع کردم. هیچ جای خانه حتا سطح اشغال نبود و من نمی‌تواستم تکه‌های دندان را از خودم دور کنم. کمی جلوتر یکی دیگر از دندان‌هایم کاملا خرد شد و من تکه‌هایش را تف کردم توی دستم. توی خانه می‌گشتم که خرده دندان‌ها را جایی دور بریزم ا
کاشکی حداقل اتفاقی یه روز که دارم توی خیابون راه میرم، خودمو ببینم. از دور بهش لبخند بزنم و وقتی بهش میرسم، با کف دستم به بازوش بکوبم و بگم کجا بودی پسر؟ میدونی چند ساله ندیدمت؟ دلم می‌خواد برگردم به خودم. خسته شدم به خدا. خسته شدم...
دعا کنید عمری باشه !من فردا برم و چندماه دیگه برگردم 
و برای نوبت بعدی دکترم برم حال اون منشی بی فرهنگش رو بگیرم
بعضی وقتها در برابر بعضی آدمها نباید سکوت کرد ، نباید با جمله ی "در شان من نیست" خودت رو قانع کنی
باید به بعضیها بفهمونی چخبره
بعدا میام کاملتر مینویسم.
نمی دانم دقیقا در چند سالگی بود که متوجه شدم ، کار ذهنی و یکجا نشینی را تاب نمی آورم و برای مثال بعد از هر دو ساعت کار ذهنی ، حتما باید از جای خود (پشت میز و روی صندلی) برخاسته و کاری انجام دهم که شامل حرکات پا و جنبش سایر اعضای بدن باشد .
بدین سان خلاق تر ، شاداب تر ، با نشاط تر مجددا می توانم برگردم و کار های ذهنی ام را انجام دهم.
ساعت چهار و سی و پنج دقیقه ی  صبح خوابم می‌برد و ساعت پنج ونیم باید بیدار شوم.برای روزی که مجبورم از ساعت شش صبح بیرون بزنم و ساعت هفت شب به خانه برگردم،کمتر از یک ساعت خواب و استراحت!این که ادامه ی روز چه خواهد شد که دیگر مثل روز روشن است!
ادامه مطلب
وقتی از بین پذیرش هلند و کانادا و استرالیا و بریتانیا انتخاب می‌کردم، کانادا و استرالیا رو به خاطر دور بودن گذاشتم کنار. به خودم گفتم میرم اروپا که بتونم سالی دو سه بار برگردم ایران. 
واقعیت؟ عید پارسال ایران بودم و فعلا برنامه‌م اینه که خرداد بیام ایران (اگر که تا اون موقع ۲۰ تا بلای جدید دیگه به سرمون نیاد، پروازی به ایران وحود داشته باشه، ایرانی وجود داشته باشه). که میشه ۱۴ ماه. 
فکر میکنم فرق اینجا برام با جای دور مثل کانادا فقط تو آرامش
آهنگ یه اتاق شایان اشراقی برای دانلود این موزیک زیبا به ادامه مطلب بروید
شایان اشراقی یه اتاق
دانلود آهنگ جدید شایان اشراقی یه اتاق
Shayan_Eshraghi Ye Otagh
+متن آهنگ یه اتاق شایان اشراقی
یه اتاق با تو میده یه حس خوب نرو نرو لعنتی چی بده بینمون نرو / بخوای بری منم مغرورم میرم ولی دلم میکشه سمتت هی بزور منو
بذار هر روز و هر هفته هر ثانیه برگردم بت / بذار هر روز و هر هفته هر ثانیه برگردم بت
ادامه مطلب
بیخیال پراید ۹۰ میلیونی!
خط فقر شده ۹ میلیون !!
از اون فقر ۹ میلیونی بدتر ذهن فقیر منه که هیچکدوم از شغل هایی که تا الان برای خودم تصور کردم ۹ میلیون درآمد نداشته:/
فقط بچگیا مثل خیلی از پسرای دیگه دوست داشتم خلبان میشدم، فکر کنم اون حقوقش ۹ میلیون بود:)
کاش برگردم به همون بچگیا که دغدغه بزرگم مشقام بود!
دلم میخواهد دوباره به مسیر دو سال پیش برگردم
این بار اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد
خدایا مرا بازگردان به جایی که بودم
این کابوس های شبانه مرا رها نمی کنند من کار نیمه تمامی دارم که اگر تمام نشود بسان خوره تمام مرا خواهد خورد
خدایا نوری در قلبم هست که می گوید من به آنجا بر خواهم گشت تا کارم تمام شود
می شود که بشود
 
امروز یازده اسفنده. دیروز تولد میثم بود. قدیمی ترین و صمیمی ترین دوستم، دوستِ پسرم البته. تو اینستاگرام بهش تبریک گفتم دیشب و امروز یه چارخط حال و احوال کردیم با هم. بعدش دیگه اون رفت خابید. چون اون خارجه.
37 سالش شد. چه زود. دقیقن ده سال از وقتی باهم دوست شدیم میگذره. پیر شده خیلی. موهاش سفید شده یه عالمه. منم موهام سفید شده ولی نه اون همه.
این روزای آخر سال همیشه واسه من پر از یه حس عجیب غریبه. هرچی به آخرش نزدیک میشه بیشترم میشه. الان وسطاشه و من ه
دم دم زمستون می خورد بوی نان گرمی به مشام
دل و دیده هر دو کنند یاد مادر بی ادعایم
سالهاست که آغوش پر مهر او را دیگر نمیبینم
آن موقع صبح که بسم الله بسم الله به زبانم میگذاشت
آن موقع که دعا پشت سرم میکرد
آن موقع جواب داد من بر سرش سکوت بود
آن موقع که درد من دوایش درست او بود
آن موقع که خوشحالیش خوشحالی من بود
و آن موقع که...
کاش که یک لحظه دگر برگردم به عقب و ببینم آن چه که او دوست دارد و بکنم آن چه که او میخواهد
کاش...
سلام
به وبلاگ ایرانی گیمز خوش آمدید.
وقتشه که کارمون رو هدفمند و با انگیزه خیلی بالا شروع کنیم.
 امیدوارم با حمایت شما دوستان عزیز بهتر و با جلب توجه بیشتری پیش برویم و به هدف هایی که در صفحه زیر ذکر کردیم بهتر برسیم.
صفحه درباره ما
این پست صرفا جهت خوش آمد گویی و معرفی است و شما میتوانید با دنبال کردن وبلاگ و نظراتتون ما را در این امر یاری کنید.
فردا شنبه‌ست.
امیدوارم شنبه‌ی خوبی باشه خدایی. خسته شدم. امیدوارم مدیرعامل جلسه نباشه، مدیر منابع انسانی هم جلسه نباشه، و تکلیفم مشخص شه و با برنامه برگردم خونه. و شایدم مستقیم برم و دفترچه‌مو پُر کنم و پست کنم و بعد برگردم خونه.
دوس دارم برجِ 11 اعزام میشدم، ولی نمیشه. فقط برجای زوج اعزام هست. برج 10 یه کم زوده و برج 12 یه کم دیره حس میکنم. البته اگر که فردا اوکی بشه. اگه همه مسئولاش حاضر باشن باید اوکی شه. ولی دو بارِ قبلی که رفتم اینطور نبوده.
میتوانید به معنای واقعی جدیدترین آهنگای مجاز به همراه آرشیو کامل خواننده های ایرونی را در موزیک نام دانلود نمایید 
سرعت انتشار بالا 
کیفیت اصلی موزیک
پلیر آنلاین سریع 
متن های آهنگ 
و ...
 
دیگه وقتشه دنیای موزیک تو متحول کنی 
همیشه بروز باشید با موزیک نام 
 
از وقتی خودم رو شناختم لحظه‌های سال تحویل کنار مامانم نشسته بودم و چشمام بسته بود و داشتم تندتند از ته دل دعا میخوندم . امسال اما مشغول ساکشن کردن لوله تراشه مریض بودم و حتی مطمئن نبودم که سال تحویل شده ، فقط تونستم از پنجره به آسمون ابری رشت نگاه کنم و بگم امیدوارم سال خوبی باشه و بعد برگردم رو به مریضم و بهش بگم سال نوت مبارک .
چقدر عادت کردن و وابستگی راحته و آدم متوجه اش نمیشه خصوصا در مورد عادت ها و رفتار های بد و مضر و وقتی میخوای ترکش کنی انگار بند بند وجود آدمو زیر شکنجه بردن!
واقعا چجوری میشه یه عادت بد رو از سر خودمون بندازیم و به زندگی سالم برگردیم؟
مواد لازم: 
نفرت از اون عادت                                                          به مقدار زیاد
اراده از بین بردن هرگونه راهی برای برگشتن به اون عادت      به مقدار خیلی خیلی زیاد
همه ما یه علاقه مندی داریم که به هردلیل
امروز آخرین امتحانم رو دادم مثه اینکه "سین" هم یه دوست موقتی بود،حالا دوستای من همشون در همین حد موقتین یا واسه شما هم همینجورین؟!چرا هیچوقت یه رفیق درست و حسابی به پُست ما نمیخوره ! باز هم باید بگم مثل همیشه همه فقط اولش خوبن...برام عادی شده وقتی خرشون از پل میگذره اینجوری بشن،فقط نمیدونم چرا آدم نمیشم باز میگم نه فلانی اینجوری نیست!بنظرم دیگه وقتشه آدم بشم...میگم شاید مشکل از منه!ینی هست؟حاضرم تنهاترین باشم ولی دوستام دوستیشون مثه خاله خرسه
سلام
خوبین؟ خوشین؟
خیلی وقته به اینجا سری نزدم...
بعد از اینجا متاسفانه پیشرفت چندانی هم تو حفظم نداشتم...
دعا کنید خدا توفیق بده و برگردم به گذشته.
می خوام از اول شروع کنم؛ سفت و سخت تلاش کردن رو، نوشتن رو و تغییر رو...
می خوام یه آدم دیگه شم، به هر نحوی که شده...
من برگشتم و از این به بعد می خوام از اول شروع کنم و بنویسم...
دعا کنید بشود...
تظاهر کردن و لبخند زدن و با سیلی صورت رو سرخ نگه داشتن دردناکه...
سخته از درون متلاشی باشی و ظاهرت، دل بسوزونه.
کاش میشد دست خودم رو بگیرم و برگردم عقب.... برم پیش نلیِ بی تجربه و بزنم توی گوشش....یا برم به آینده و ببینم این کابوس تموم شده.
این برهه از زندگیم خیلی بد و سخت و مزخرفه...
هر روز بی حس تر و بی روح تر از قبلم و قلبم مچاله میشه از این همه دور شدن از رویاهام و هر روز من، سوگوار آرزوهای نلیِ ۱۸ ساله ام.
دلم می خواهد گریه کنم. نه از روی غم. از روی عظمت و شکوه و زیبایی. دلم می خواهد موسیقی با شکوهی پیدا کنم. سریال باشکوهی ببینم و چنان کتاب با شکوهی بخوانم که مثل "در غرب خبری نیست" بلافاصله بعد از خواندن جمله ی آخر برگردم و کتاب را دوباره شروع کنم. 
+ امشب باید عنوان باشکوهی برای وبلاگم پیدا کنم...
 به هر کی زنگ زدم و گفتم بریم بیرون دیگه شاید این روزای برفی پیش نیاد ...
یکی بهونه درس آورد! یکی اکیپی رفته بود خودش! یکی هم اکیپ مختلط -_- 
کاش میشد بیام دنبالت بریم یکم تو برفا قدم بزنیم
رو شیشه بخار گرفته ماشین بنویسیم ... 
+ فکر کنم باید برگردم به دو سال پیشم! 
"از تنهایی لذت ببرم" 
امشب ماه در هاله یی از ابر ها بود خواستم با خبر باشی من خوبم البته اگر بچه های همسایه خفه می شدند بهتر بود
طبق معمول باید به تو و خیالم پناه ببرم تا از شر این زندگی جهنمی خلاص شوم 
خوبم اما می توانستم با تو بهتر باشم کاش به جایت من منتظرت می ماندم اه چرا باید کارت دعوت به زمین را من باید قبول می کردم و چرا با هم به دنیا نیامدیم به من بگو چرا تنهایی بدون تو به دنیا امدم تا بفهمم عشق چیست در عوض بعد از مرگم  تا ابد از تو جدا نشوم 
می دانی چه قدر درد م
بسم رب الرفیق وقتی می شنوم که وارد «قرقگاه» تو شده م، حس آرامش پیدا میکنم. چه خوبه که همیشه بهانه هایی هست که پشت سرم رو نگاه کنم و بخوام دوباره برگردم! و چه خوب تر که من بنده ی تو ام! و اگر آغوش تو همیشه باز نبود، به کجا پناه می بردم؟! پ.ناز امشبیک نفر پشت در خانه هایمان نان و خرما می گذارد یک نفر که نمی شناسیمش...تلک الایام
عما: من باید از اینجا برم
ویلیام : کی برمیگردی؟
عما : هیچوقت 
ویلیام : نه ... نرو 
عما : باید برم 
ویلیام : نمیشه نری؟
عما : نه ... نمیشه ... تو باهام بیا.... میای؟
ویلیام : نه 
عما: سکوت
ویلیام: سکوت 
عما: پس من میرم پنج سال بعد برمیگردم :)
 اگه برگردم فقط به خاطر تو بر میگردم ویلیام 
ویلیام: :) ..... پشیمون شدم ... برنگرد ... فقط موقع رفتن برام دست تکون بده :)
عما: سکوت 
متن آهنگ فوق العاده سامان جلیلی
بگو چی اومده سرت اینا کین دورو برتکه میذاری میری منو نمیدونی کی شکونده بال و پرتکی از من دیوونه تره کی هی بگی برو نرهمگه میتونه پر کنه جامو کسی نمیتونه بگه که از منم عاشق ترهدوراتو زدی چی شده که باز اومدی میگی عاشق منی که من برگردمنیستمت تورو هرجا دوس داری برو آره ساده بودم هی تورو باور کردمدوراتو زدی چی شده که باز اومدی میگی عاشق منی که من برگردمنیستمت تورو هرجا دوس داری برو آره ساده بودم هی تورو باور کردم
دان
با هم رفتیم به محل تولدش، همه جا را نشان ما داد و گفت: 
اگر روزی آقا به من اجازه دهند از شغلم کناره بگیرم، حتما به روستا بر می‌گردم و دوباره کار پدرم را انجام می‌دهم.
پدرم کشاورز بود، تمام این بوته‌ها را با دست خودش کاشت، دوست دارم برگردم و یک کار درآمدزا از همین بیابان که کسی برای ارزش قائل نیست برای جوانان روستا مهیا کنم.
سلام با شما دوستان عزیز 
شرمنده بابت غیبت کبری که داشتم 
حقیقیت اینکه یک سری علت داشته
1- مدتی بود که میل به نوشتن از دست داده بودم 
2- به علت مشغله کاری و شخصی فرصت نوشتن نبود
3- متاسفانه و یا شوربختانه فکر میکردم که نوشتن در بیان بازدید کننده بیشتری رو به همراه داشته باشه که نداشت البته که علت این اتفاق کم فعالیتی خودم هست 
 
به هر حال سعی میکنم از این به بعد فعالیتم بیشتر کنم . 
اپلیکیشن Rap Fame - Rap Music Studio. Record raps to beats بهتون اجازه میده به کلی بیت و موزیک رپ دسترسی داشته باشید و آهنگ های خودتون و روشون ضبط کنید . این برنامه درواقع یه استودیو ضبط موسیقی رپ کوچیکه که توی موبایلتون جا شده . اگه به موسیقی رپ علاقه دارید و همیشه دوست داشتید روی بیت رپ بخونید و ذخیره ش کنید همین الان وقتشه .
ادامه مطلب
همین حالا شروع کن
وقتشه که میلیونر بشی
کسب درآمد از اینترنت روزانه 1 تا 3 میلیون
فقط با روزی 2 ساعت کار
✅ تست شده
توسط استارت آپ های ایرانی

کسب درآمد از اینترت ساده شد
جدیدترین روش کسب درآمد

مشاوره رایگان از صفر تا

اطلاعات بیشتر در لینک سایت زیر
http://daramad10.4kia.ir/info/407348/کسب-درامد-از-اینترنت-روزی-3-میلیون-تومان-تضمینی-و/?getppsid=21066

باور کن تو هم میتونی موفق بشی
احساس میکنم این چند روز از خودم دور شدم. خودمو گم کردم و نمیدونم چجوری باید برگردم بهش. شایدم همینجوری که کم کم کار میکنم دوباره خودمو پیداش کنم. پیداش کنم و دو دستی بچسبم بهش تا گم نشه دوباره. حس گندی دارم. حس عقب موندن. حس غربت. حس... نمیدونم باید چجوری توصیفش کنم فقط میدونم غمگینم. خیلی غمگینم. غمگینم که پیداش نمیکنم. دلم تنگ شده. احساس میکنم این وضعیت رو دوست ندارم. کلی حرف دارم که دلم میخواد بگم اما دستم به نوشتنشون نمیره. نه به نوشتن و نه به
دوشنبه برم مشهد جمعه برگردم؟
تنها تنها؟:))
فقط برای اتاق یه زنگ بزنم به داییم
هوم,نظراتتان؟:)
+ دو تا راه دارم،
اگه با تور کانون برم,هتل اوکیه,و غذا اینام دیگه هست و فقط هتلاش یکم دوره از حرم که مشکلی نیست
اگه برم حسینیه قزوینی ها,برای غذا اینا یا باید درست کنم یا باید از بیرون بگیرم که مشکلی نیست,فقط خوبیش اینه به حرم نزدیکه
هزینه ای هم با هم فرقی ندارند

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها